خطابه دفاعی سقراط

اهمیّت آموزگار

سقراط به فردی که فرزندش را به سوفیستی سپرده تا او را دانش بیاموزد، می گوید:

اگر پسران تو کره اسب یا گوساله بودند و می خواستی کسی پیدا کنی که با دریافت مُزد آنان را بپرورد و بزرگ کند، بی گمان برای این منظور، مِهتر یا دهقانی بر می گزیدی. اکنون که فرزندانِ تو آدمیزاده اند، کدام کس را برای آموزگاری آنان در نظر گرفته ای تا بتواند فضیلت انسانی را به آ نان بیاموزد؟

کلمات قصار

* هر بار که نادانی کسی را آشکار می کنم، حاضرانِ مجلس گمان می برند که آنچه او نمی داند، من می دانم.

* [هاتف معبد دلفی می گوید:] داناترین شما آدمیان کسی است که چون سقراط بداند که هیچ نمی داند.

* ممکن است یکی از شما بگوید: سقراط! ابلهی نیست که انسان کاری کند که جانش به خطر بیفتد؟ در پاسخ خواهم گفت: دوست گرامی! اشتباه تو این جاست که گمان می کنی آدمی وقتی که می خواهد دست به کاری زند، باید در این اندیشه باشد که آن کار به مرگ می انجامد یا به زندگی؟ نه به این که درست است یا نادرست.

* بزرگ ترین موهبت برای آدمی این است که هر روز درباره فضایل انسانی بگوید و بشنود و درباره خود و دیگران پژوهش کند.

* گریز از مرگ دشوار نیست، گریز از بدی دشوار است؛ زیرا بدی تندتر از مرگ می دود.

* روش من در زندگی همواره پیروی از عقیده ای بوده است که پس از پژوهش کافی، برتری آن بر دیگر عقاید آشکار شود.

* زندگی خوب آن زندگی است که با نیکی و زیبایی و عدالت قرین باشد.

* غذای روح، دانش است.

* آهو باید حذر کند از این که در برابر شیر آید وگرنه زود طعمه او خواهد شد.

* دو نوع معتقد ساختن هست که یکی سبب می شود ما باور کنیم بی آن که دانا گردیم و دیگری به ما دانستن و شناسایی می دهد.

* هم چنان که در باربر پزشک تسلیم می شوی وتن خود را در اختیار او می گذاری، در برابر استدلال نیز تسلیم شو.

عشق

اصول مقدسی را که راهنمای آدمی در زندگی توانند بود، نه خویشان می توانند به ما ببخشند و نه به یاری مال و جاه به دست می آیند، بلکه آدمی تنها در پرتو عشق با آن ها آشنا می گردد. اگر بتوان جامعه یا سپاهی از عاشقان و معشوقان فراهم آورد، اداره آن بسی بهتر و آسان تر از هر جامعه یا سپاه دیگر خواهد بود؛ زیرا هرکس در درست کاری و پرهیزگاری بر دیگران پیشی خواهد جُست.

نیمه گمشده

اگر ما روزی از عشق راستین بهره یابیم وهرکس معشوقی را که نیمه دیگر او و متعلق به اوست به دست آورد و به طبیعت نخستین خویش باز گردد، همه آدمیان نیک بخت خواهند شد. ولی چون درحال کنونی بدان کمال نمی توانیم رسید، لااقل باید در پیِ معشوقی بگردیم که فکر و روحش همانند فکر ور وح خود ما باشد...

عشق به زیبایی، منشأ همه خوبی ها در جهان آدمیان گردید.

فرق فیلسوف با دیگران

فرق فیلسوف با مردمان دیگر این است که می کوشد تا روح خود را از گرفتاری تن رها سازد.

آدمی چیست؟

سقراط: آدمی چیست؟

الکیبیادس: در پاسخ این سؤال نمی دانم چه باید گفت.

سقراط: ولی این قدر می دانی که آدمی به کاربرنده تن است؟

الکیبیادس: آری.

سقراط: مگر به کاربرنده تن جز روح است؟ و روح فرمان روای تن است؟

الکیبیادس: آری

سقراط: روحی هم که می خواهد خود را بشناسد، ناچار باید در روحی بنگرد خصوصا در آن جزء روح که مکان فضیلت راستین یعنی دانایی و خردمندی است و لااقل در چیزی همانند آن.

الکیبیادس: آری سقراط، چنین می نماید.

سقراط: الهی ترین جزء روح، جزئی نیست که دانایی و خردمندی در آن مکان دارد؟

الکیبیادس: بی گمان همان است.

سقراط: پس آن جزء روح همانند ذات الهی است و اگر کسی در آن بنگرد و خدا و دانایی خردمندانه و دیگر چیزهای الهی را بشناسد و دریابد، می توان گفت که خود را شناخته است.

تن زندان روح است

واژه تن معانی گوناگون دارد: بعضی می گویند به معنای گور است؛ زیرا تن گور روح است و روح مادام که در تن است، چون مُرده ای است در گور. برخی دیگر آن را به معنای علامت می دانند، زیرا روح هرچه بخواهد نشان دهد به وسیله تن پدیدار می سازد. به عقیده من، درست ترین معنی همان است که پیروان «اُرفئوس» برای آن واژه بیان می کنند. آنان می گویند: روح برای این که کیفر ببیند در زندان تن به بند کشیده شده است. از این رو، تن به معنای زندان است و روح مادام که دَیْن خود را نپرداخته، در آن زندانی است.

منبع :

مجله گنجینه :: خرداد 1382، شماره 27