انواع صداها

گزارش یک کلاس اجرا!

استادیه دیروز یعنی پنج شنبه از ما رو برگرداندین و گفتن : ای همراهان سست عناصر!په چرا هیچ

سخنی از این محفل به دنیای مجازی راه نیافته است!!!

پس اُف بر شما!ما هم جملگی نعره ای برآوردیم و جان به جان آفرین تسلیم کردیم!

گوشه هایی از کتاب ابو حامد ابو الجواد!حتی!

خوب در نتیجه همگی من جمله من تحول یافته و تکانی سخت خورده و از همین الان تصمیم به نگارش

آموخته هایمان پرداختیم!بله!

جلسه ی هشتم اجرا!

مثل همیشه با حدود یک ربع تاخیر نفس نفس زنان به پرشان رسیدیم...در که باز شد همینجوری

سرمان را انداختیم پایین که بریم بشینیم.... دیدیم یعنی در واقع ندیدیم که بچه های کلاس بچه های

کلاس قبلین که هنوز کلاسشون ادامه داره!با اشاره استاد برای دومین بار به . . . .

ادامه نوشته

کلمه های ممنوعه برای گویندگان ، سخنرانان و مجریان

 

13 نكته در مورد : مجريان و سخنوران حرفه اي که چه نگويند؟

1- ازجملات منفي استفاده نكنيد .

جملات را مثبت كنيد. از به كار بردن كلمات و الفاظي مثل خون – مرگ – قتل – غارت – غم – اندوه كه موج منفي ساطع مي كند خود داري نماييد.

2- از سخنان عوام پسندانه استفاده نكنيد

در همايشهاي علمي ،ادبي ،فرهنگي وهنري از بيان مسائل روزمره اقتصادي مثل قيمت گوشت ومرغ جدا بپرهيزيد چون شما نه كارشناس مسائل اقتصادي هستيد واين بيان برداشت هاي متفاوتي در تصور مخاطبان به وجود مي آورد و   ....     ....    ....

ادامه نوشته

ادای صحیح حروف و کلمات

 

تهران مدلش اینجوریه  !

وقتی که برف بیاد یا بارون همه جا ترافیک میشه ..خیلی ربطی به اندازه برف و بارون نداره مهم اینه که همه فکر میکنن باید بیان بیرون پس خیابونا بسته میشن!

به همین دلیل اگه یه روز برفی توی تهران بودی و قراری با کسی داشتی حتما 1ساعت زودتر راه بیوفت!

از هول همین قضیه زود راه افتادم و حدودا ساعت 12:30 رسیدم به سربالایی پرشان!البته نکته ی قابل توجه زود راه افتادن اینه که لازم نیست این سربالایی رو بدویی!بله!

خوب رسیدم و این دفعه دیدم! که بچه هایی که نشستن بچه های کلاس ما نیستن پس با یه حرکت سر آقای جوادزاده سه باره به طبقه ی دوم رفتم!

خوب میگن که میز ریاست طمع میاره!باید بگم که درست گفتن! همینجوره!بالا که بودیم یکی پشت میز نشست و پیشنهاد های بیشرمانه ای داد!پس با بچه ها کلی اونجا خوش گذروندیم و کلی عکس گرفتیم!عکسا خوب شدن!راضیم ازت ریحانه سادات!

بعد از اینکه کمی در مورد این حرف زدیم که . . . .

ادامه نوشته

در سخنرانی ها ، نگوئیم . . . . بهتر است بگوئیم . . . . ( ۲۵)

 

 در سخنرانی ها ، نگوئیم . . . . بهتر است بگوئیم . . . . ( ۲۵)

نگوئیم وننویسیم  : پائیز ، پائین ، موئین ، روئین ، آئین ، پرگوئی ، چائی ، جائی ، آمریکائی و . . . بگوئیم و بنویسیم : پاييز ، پايين ، مويين ، رويين ، آيين ، پر گويي ، چايي، جایی ، آمريکايي  و . . .

همزه ، نشانه نوشتاری عربی است و در زبان پارسی جایی ندارد .

 در سخنرانی ها ، نگوئیم . . . . بهتر است بگوئیم . . . . ( 24)

 

 در سخنرانی ها ، نگوئیم . . . . بهتر است بگوئیم . . . . ( ۲۴)

نگوئیم : زاد و بوم ، بگوئیم : زاد بوم . نگوئیم : زاد و ولد ، بگوئیم : زاد ولد . نگوئیم : خواروبار فروشی ، بگوئیم : خواربار فروشی . نگوئیم : شب لیلة القدر ، بگوئیم : شب قدر یا لیلة القدر . نگوئیم : حسن خوبی این کار ، بگوئیم : حسن این کار یا خوبی این کار . نگوئیم سوابق گذشته ، بگوئیم : . . . .

ادامه نوشته

در سخنرانی ها ، نگوئیم . . . . بهتر است بگوئیم . . . . ( 22)

 

 در سخنرانی ها ، نگوئیم . . . . بهتر است بگوئیم . . . . ( ۲۲)

" بدین وسیله گزارش می کنم ... " به جای گزارشاً . به ناچار یا ناگزیر به جای ناچاراً . تلفنی یا به وسیله تلفن به جای تلفناً . به او بد گمان هستم به جای به او مظنون هستم . " او دراین قضیه مورد شک و گمان قراردارد " به جای او دراین قضیه مظنون است . درگذشت مرحوم ...

ادامه نوشته

در سخنرانی ها ، نگوئیم . . . . بهتر است بگوئیم . . . . ( 21)

 

در سخنرانی ها ، نگوئیم . . . . بهتر است بگوئیم . . . . ( ۲۱)

نگوئیم : سُجده . نگوئیم : سِجده . بگوئیم : سَجده

نگوئیم : زکات فطریه . بگوئیم : فطریه یا زکات فطره .

نگوئیم : حجة بن الحسن . بگوئیم : الحجة بن الحسن . حجت عَلَم است و باید با الف و لام دریک جمله عربی نوشته و خوانده شود .

(بقیه در ادامه مطلب )

ادامه نوشته

در سخنرانی ها ، نگوئیم . . . . بهتر است بگوئیم . . . . ( ۱۷)

در سخنرانی ها ، نگوئیم . . . . بهتر است بگوئیم . . . . ( ۱۷)

نگوئیم : کافَر . بگوئیم : کافِر .

نگوئیم : لَم یَزرَع . بگوئیم : لم یُزرَع .

نگوئیم : شَفاء . که معمولا با فتح شین و در مقام آرزوی بهبود برای بیماران گفته می شود . بگوئیم : . . .

 

ادامه نوشته

در سخنرانی ها ، نگوئیم . . . . بهتر است بگوئیم . . . . ( ۱۶)

در سخنرانی ها ، نگوئیم . . . . بهتر است بگوئیم . . . . ( ۱۶)

نگوئیم : چِنین ( chenin ) و چِنان . بگوئیم چُنین و چُنان . چُنین ، مخفّف "

" چون این " و چُنان ، مخفّف " چون آن " است .

نگوئیم : خواهشاً . بگوئیم : خواهشم این است ... یا خواهش می کنم ...

نگوئیم : انگشتر . بگوئیم : انگشتری .

نگوئیم : خِرمن ( kherman ) . بگوئیم : . . . .

ادامه نوشته

در سخنرانی ها ، نگوئیم . . . . بهتر است بگوئیم . . . . (۵)

 

۵

در سخنرانی ها ، نگوئیم . . . .

بهتر است بگوئیم . . . .

شیوائی ( فصاحت ) واژه ها

بومی سازی واژه ها

بی شمار به جای بی حساب . بی تابی به جای بی حوصلگی . بد پسند به جای ...

ادامه نوشته

پانزده نکته در بایدها ونبایدهای املایی و نگارشی

پانزده نکته در بایدها ونبایدهای املایی و نگارشی

بی تردید هر یک از مانیازمندیم برای برقراری ارتباطی درست با دیگران از بهترین و بی ابهام ترین شکل های انتقال پیام در زبان گفتار و نوشتار استفاده کنیم اما گاه در این زمینه به دلایل مختلف اشتباهاتی رخ     می دهد که ما را در رسیدن به مقصود  دچار مشکل می کند.

در این نوشته ی کوتاه سعی بر آن است تا برخی از پرکاربردترین شیوه های درست فارسی نویسی به خوانندگان گرامی آموزش داده شود.همچنین به بسیاری از خطاهای رایج زبانی ،پیچیده نویسی،تکیه کلام های زاید ،ابهام وکژتابی،غلط های املایی و...اشاره شده است .امید است مورد توجّه فارسی زبانان مشتاق به حفظ سلامت زبان ملّی قرار گیرد .

1)در زبان فارسی کاربرد کلماتی مثل« شاعره ، مدیره ، محترمه ، این جانبه و...» برای زن نامناسب است چون بر خلاف زبان عربی در فارسی ،صفت ها یی از این قبیل،برای زن و مرد یکسان به کار برده می شود و باید به شکل « شاعر، مدیر، محترم،این جانب و ...»استفاده شود.

2)همزه « ء»یکی از حروف الفبای فارسی است. این حرف مانند سایر حروف در خطّ فارسی حرکت گذاری نمی شود. بنابراین می نویسیم «رأی ، مؤسس ، جزء » و نمی نویسیم «رأًی ، مؤسس ،جزءِ »

3)به کار بردن نشانه ی جمع «ات»مخصوص واژه های عربی است واستفاده از آن برای کلمات فارسی درست نیست. مثلاً«تحقیق» کلمه ای عربی است و اگر گفته شود «تحقیقات» درست است امّا کاربرد کلماتی مثل«پیشنهادات،گرایشات،گزارشات،سفارشات،فرمایشات و...»نادرست است و باید گفته شود«پیشنهاد ها ،

گرایش ها ،گزارش ها ،سفارش ها،فرمایش ها و...».

4)نشانه ی « تنوین» مخصوص کلمات عربی است و کاربرد آن ها با کلمات فارسی نادرست است .مثلاً واژه ی«شخصاً» درست است زیرا« شخص »عربی است امّا واژه هایی چون«گاهاً،ناچاراً،جاناً ،زباناً،دوماً،سوماً و...» نادرست است و به جای آن ها باید«گاهی ، به ناچار ،جانی ،زبانی،دوم،سوم و...»را به کار برد.

5)گاهی به جای جمله ی دعایی«صلّی الله علیه و آله»به اختصار می نویسیم(ص)0هنگام خواندن این نشانه اختصاری باید بگوییم«صلّی الله علیه و آله» زیرا اگر علیه را از جمله حذف کنیم وفقط بگوییم«صلّی الله» معنی جمله ی عربی ناقص می شودومعنای آن چنین می شود:«پیامبر که- درود خداوندباد- فرمود:...»

6)معمولاًکلماتی که جمع مکسر هستند نباید دوباره جمع بسته شوند بنابراین به جای این که بگوییم و بنویسیم«اخبارها،خواص ها،اخلاق ها،کتب ها، طرق ها،حواس ها،اولادهاو...»می گوییم و می نویسیم «اخبار،خواص،اخلاق،کتب،طرق،حواس،اولادو...»

7)وقتی از اصطلاح «به قول معروف »استفاده می کنیم حتماً بعد از آن باید کنایه،ضرب المثل،حکمت ویا سخنان برجسته بیاید نه یک مطلب معمولی؛مثلاً اگر بگوییم«آن قدراین جا ایستادم که به قول معروف خسته شدم »درست نیست امّا می توانیم این جمله را این گونه اصلاح کنیم«آن قدر این جا ایستادم که به قول معروف زیر پایم علف سبز شد».

8)کاربرد کلمه ی«علیه»درست است نه«برعلیه» زیرا «علیه»یعنی «برضد او»و«برعلیه»یعنی                « بربرضداو»که نادرست است پس به عنوان مثال می توان گفت«اوعلیه کسی اقدام نکرد».

9)بهتر است به جای«ی»میانجی کوچک«ء»در برخی واژه ها، شکل بزرگ آن رابه کار ببریم ؛مثلاًبه جای «خانهءما»ویا«قصهءزیبا »بنویسیم«خانه ی ما »و«قصه ی زیبا» زیرا«ی»میانجی کوچک به حرف همزه شباهت دارد و موجب بدآموزی می شود.

10)نشانه ی«یّت»مخصوص کلمات عربی است و کاربرد آن با کلمات فارسی جایز نیست؛مثلاًاگربگوییم و بنویسیم«بشریّت،انسانیّت،مدیریّت»صحیح است امّا نمی توانیم واژه هایی مثل«خوبیّت،شهریِّت،رهبریّت، آشناییّت،منیّت و...»را به کار ببریم زیرا«خوب،شهر،رهبر،آشنا،من و...»فارسی هستند.

11)کلماتی مانند«املاء،انشاء،امضاء،اجراء،استثناء،اهداء و...»عربی هستند و در زبان فارسی باید بدون همزه ی پایانی و به شکل«املا،انشا،امضا،اجرا،استثنا،اهداو...»به کار برده شوند.

12)کلماتی مثل«حُسن خوبی،سوابق گذشته،فینال آخر،مدخل ورودی،گردن بند گردن،پارسال گذشته،قند شیرین،پس بنابراین،سایرشهرهای دیگر،سال عام الفیل،شب لیلةالقدر و...» دارای «حشو»یعنی تکرار زاید هستند و کاربرد آن ها نادرست است.به عنوان نمونه در«سال عام الفیل»هم واژه ی«سال» و هم واژه ی «عام» هردو به یک معناست بنابراین یکی از آن ها زاید است.هم چنین در«شب لیلةالقدر»هم«شب»وهم «لیلة»هر دو به یک معناست و یکی از این دو زاید است.

13)واژه ی«برخوردار»به معنی «بهره مند»است و در جایی به کار برده می شود که مفهوم مثبت و مفید داشته باشد؛مثلاًدر عبارت «او از سلامت کامل برخوردار است»کلمه ی «برخوردار» در معنی صحیح خود به کار رفته است امّا اگر بگوییم«این بیمار از ضعف و کم خونی برخوردار است»نادرست است.

14)«حقّ»و کلمات دیگری که در زبان عربی تشدید پایانی دارند؛مانند«سدّ،حدّ،مستحقّ و...»زمانی در فارسی تشدید می گیرند که بعد از آن کسره بیاید؛مانند «حقِّ من،سدِّ کرج،مستحقِّّّّّّ کمک و... » در غیر این صورت به تشدید نیازی ندارند.

15)چند نمونه از پرکاربردترین غلط های املایی و شکل درست آن ها

 
 نادرست                       
 درست
 
 
بازدید کننده گان

خواروبار فروشی

انظباط

دیده گان

تغیر

زادوولد

سپاس گذار

زادوبوم

ساده گی

مذبور
 بازدیدکنندگان

خواربار فروشی

انضباط

دید گان

تغییر

زادولد

سپاس گزار

زادبوم

ساد گی

مزبور

 

منابع:

1)راهنمای درس املا و شیوه ی تصحیح آن،حسین داودی،انتشارات مدرسه ،سال 1376

2)شیوه ی املای فارسی،تهران،1360،مرکز نشر دانشگاهی

3)غلط ننویسیم،ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی ،1370
 

منبع :

http://www.sirs.ir/cms5/editorial.asp?id=1229334126

غلط های املایی ودستوری درکوچه بازار تهران

غلط های املایی ودستوری درکوچه بازار تهران
 
 
 
غلط های دستوری و املایی به سازمان خاصی مربوط نمی شوند، برخی از آنها در مکاتبات اداری از تیررس انتقادها پنهان می مانند و برخی روی دیوارها قاب می شوند.
 حلیم بوقلمون با گوشت تازه گوسفندی موجود است . این جمله ای بود که سه سال تمام هر بار که از پنجره ساختمانی در نزدیکی میدان فردوسی بیرون را نگاه می کردم، می دیدم و بالاخره صبح یکی از همان روزها که هوس خوردن حلیم مرا به آن مغازه کشانده بود به صرافت افتادم از صاحب مغازه که پیشبند سفید و چرک مرده ای بسته بود، بپرسم: می دونید حلیم یعنی چی؟ و صاحب مغازه چنان چشم هایش را تا سرحدامکان باز کرد و ابرو بالا انداخت که فکر کردم احمقانه ترین سؤال جهان را پرسیده ام.
 - چی؟
 - حلیم. منظورم اینه که می دونین حلیم یعنی چی؟
 خندید و با دو دست به داخل دیگ بزرگ پر از هلیم اشاره کرد.
 - یعنی همین که بنده هر روز می فروشم.
 - ولی حلیم، یعنی بردبار، صبور. توی فرهنگ لغت هم همین رو نوشته. حلیم خوردنی رو با ه دو چشم می نویسن نه با ح جیمی.
 یک کاسه هلیم داغ کشید و گذاشت روی پیشخوان.
 - برو بخور صفا کن به دو چشم و یه چشمشم کاری نداشته باش. حلیم یعنی این. توی این تهرون هرجای دیگه ای هم بری حلیم بخوری آخرش میای پیش خودم.
 فردوسی یک پایش را گذاشته بود جلو و شاهنامه به دست پشت کرده بود به کوه های تهران و داشت ته راسته خیابان فردوسی را که در دود گم شده بود نگاه می کرد. یک قاشق هلیم خوردم. پنج سال گذشت… .
 چشم های فردوسی هنوز ته خیابان دود گرفته روی چیز نامعلومی سکته کرده و هنوز مرد هلیم فروش حلیم می فروشد.
 شهری پر از غلط های مشهور
 حیات زبان فارسی در کوچه و خیابان را میزان اشراف و درک ما از آن رقم می زند. تابلوهای تبلیغاتی، دستنوشته های پشت شیشه مغازه ها، پارچه نوشته های سازمان های مختلف و مجموعه اعلان ها و ابزاری که برای اطلاع رسانی در سطح شهر، چند جمله کوتاه را یدک می کشند، برآیند همان درک کلی مردم و مسئولان از زبان فارسی است.
 با مطالعه و تفکیک نوشته های در و دیوار و مغازه ها و خیابان ها به راحتی می توانیم به دسته بندی قبیله های زبانی مختلف دست پیدا کنیم که در آنها می توان سطوح زبانی اصناف و اقشار مختلف را بازشناخت.
 عبارت نهار موجود است که با خطوطی ابتدایی و کج و کوله نوشته شده است به ما می فهماند صاحب رستوران پرت و دور افتاده وسط جاده نمی داند نهار یک کلمه عربی و به معنای ظهر است و آنچه به عنوان وعده غذایی مد نظر او بوده ناهار است.
 دور از انصاف است که صاحب این رستوران را به خاطر فعل می باشد محاکمه کنیم، چرا که استفاده از این فعل غلط نزد بسیاری از سازمان های ریز و درشت فرهنگی و غیرفرهنگی مرسوم است. وقتی مطبوعات یا رسانه ملی صدا وسیما که در طول شبانه روز بارها در اخبار و سایر برنامه های خود به وفور از این واژه استفاده می کند، توقع تشخیص درست و نادرست بودن چنین فعلی از صاحب یک رستوران توقع نابه جایی است.
 در زبان فارسی مصدر باشیدن اصلا وجود ندارد و این فعل غلط، اغلب به جای افعال است و هست به کار می رود.
 شاید همین سهل انگاری ها و شلختگی های زبانی باعث شده است که برج مخابراتی میلاد را دو متخصص به تنهایی بسازند. اگر به تابلویی که در بزرگراه همت و در حاشیه این برج عظیم پا در زمین سفت کرده نگاه کنیم با این عبارت مواجه می شویم: برج میلاد، نماد عزم ملی متخصصین ایرانی است . واژه متخصصین که بنا به نیت نگارنده قرار بوده به جمع متخصصان متعددی اطلاق شود، از آنجا که با یا و نون جمع بسته شده صرفا به معنای دو متخصص است و آنچه مد نظر او بوده از جمع بستن واژه متخصص با علامت جمع الف و نون (متخصصان) به دست می آمده است.
 عبارت لطفا شئونات اسلامی را رعایت نمایید چیزی نیست که هر ایرانی روزانه در اماکن عمومی بارها با آن مواجه نشود. معنی این جمله دقیقا این است. لطفا شأن هاهای اسلامی را رعایت نمایش دهید . واژه شئون خود جمع شأن است و دیگر نیازی به دوبار جمع بستن آن نیست. فعل نمایید ، نمود ، نمودند و… در رسانه ها، مکاتبات اداری ونزد عموم مردم به ترتیب به معنای فعل های کنید ، کرد و کردند به کار می رود، در حالی که بن فعل نمود ، نما است و تمامی شکل های مختلف این فعل چیزی جز معنای نمایش دادن را نمی رسانند.
 فعل می گردد نیز سرنوشتی مشابه شکل های مختلف به کارگیری فعل نمود را دارد. این فعل نیز در معنای می شود به کار گرفته می شود که کاملا غلط است. فعل می گردد به معنای می چرخد ، گردش (نه به معنای تفریح) یا جست وجو کردن است.
 نظیر: زمین به دور کره خورشید می گردد یا می گردیم پیدایش می کنیم . از این رو عبارت همایش آسیب شناسی زبان فارسی برگزار می گردد . یعنی: همایش آسیب شناسی زبان فارسی برگزار می چرخد .
 در تمامی ایستگاه های مترو در یک اعلان دیوارکوب، دستورالعمل ایمنی مسافران که در ۲۵بند تنظیم شده تمامی نکته هایی که مسافران برای داشتن سفری امن باید رعایت کنند، آمده است. در این ۲۵بند دقیقا ۲۸ غلط نگارشی وجود دارد که ۴بار فعل می باشد ، ۱۰بار فعل نمود و نمایید ، ۹بار کلمه درب ۳،بار واژه مسئولین و دوبار رکن اول فعل مرکب با چند کلمه فاصله از رکن دوم فعل آمده است.
 جالب تر اینکه در لوح یادبودی که در مراسم آغاز به کار مترو پرده برداری شده آمده است … با حضور … رئیس محترم… افتتاح گردید.
 یعنی در واقع مترو با حضور… رئیس محترم… افتتاح چرخید .
 واژه خلأ (با همزه روی الف) در بسیاری از پوسترهای نصب شده در بیمارستان ها و سازمان های مختلف و حتی در مطبوعات به صورت خلاء (با همزه پایین الف) نوشته می شود که به معنای آبریزگاه است.
 برخی از رانندگان روی تکه کاغذی که به داشبورد ماشین چسبانده اند نوشته اند: کرایه را پول خورد بدهید واژه خورد به معنای ریز ریز شده است و واژه صحیح خرد است.
 اگر همین چند نمونه کوچک و دم دستی را در کوچه ها و خیابان های شهر دنبال کنید، به غلط های بسیاری برمی خورید که نه تنها در دستنوشته های یک سوپرمارکت یا خیاطی بلکه از سوی روابط عمومی سازمان های عریض و طویل کشوری و حتی دانشگاهی نوشته شده است. فرهنگستان توان خود را صرف معادل گذاری برای واژه های بیگانه کرده و غلط های مشهور چنان خود را به زبان فارسی تحمیل کرده اند که به هیچ وجه نمی توان آنها را از ذهن مردم فارسی زبان بیرون راند. حضور قدرتمند غلط های مشهور تا حدی است که بسیاری از کسانی که به غلط بودن کاربرد این واژگان اشراف دارند نیز شکل صحیح آنها را به کار نمی برند چرا که ممکن است از سوی دیگران به بی سوادی متهم شوند.
 حضور فانتزی فرهنگستان
 نخستین علت تاسیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی معادل سازی برای واژه های فرنگی بوده و این امر که در سال ۱۳۱۴ به تاسیس فرهنگستان اول منجر شد تا به امروز جزو سرلوحه اصلی کار فرهنگستان بوده است.
 فرهنگستان به عنوان مرجع و منبع ضرب واژه و اصلی ترین نهاد سیاستگذار زبان فارسی شناخته می شود؛ از این رو شورای عالی انقلاب فرهنگی طی بخشنامه مورخ ۲۹/۹/۸۳ مصوب هیات دولت، تمامی دستگاه های دولتی را نسبت به استفاده از واژه های مصوب فرهنگستان در مکاتبات اداری مکلف کرده است.
 وزارت فرهنگ نیز طی آیین نامه ای اجرایی، قانون ممنوعیت به کارگیری اسامی، عناوین و اصطلاحات بیگانه در تابلوهای سردر مغازه ها را به واحدهای صنفی ابلاغ کرده است. براساس این آیین نامه استفاده از تابلو یا نوشته هایی که منحصرا به خط غیرفارسی تنظیم شده باشد، به استثنای نشانه های بین المللی، ممنوع است و نیروی انتظامی موظف است از نصب و ادامه استفاده از آنها جلوگیری کند. از سویی مجلس شورای اسلامی ۱۰۰ میلیون ریال اعتبار برای کمک به اجرای این قانون اختصاص داد. حداد عادل رئیس مجلس شورای اسلامی- خواستار منع کامل کاربرد کلمات خارجی در بسته بندی کالاها شده است. چنان که پیداست توان و حساسیت فرهنگستان بیشتر نسبت به معادل سازی و جلوگیری از شیوع واژه های بیگانه متمرکز شده است و نسبت به غلط های مصطلح و مشهور زبان فارسی و خطاهای فاحش در نوع به کارگیری واژه ها و فعل ها، املای صحیح کلمات و استخوان بندی جمله در زبان فارسی چندان توجهی ندارد و حتی در کتاب ها، خبرنامه ها و مکاتبات خود نیز مرتکب برخی از خطاهایی که برشمردیم می شود.
 وقتی با حسن قریبی مدیر روابط عمومی فرهنگستان زبان و ادب فارسی درباره این شکل نادرست از حضور زبان فارسی در اماکن عمومی، دولتی و خصوصی صحبت می کنم و واکنش فرهنگستان را در این باره جویا می شوم، می گوید: فرهنگستان پس از مدت ها رایزنی دستور خط و شیوه نامه ای تهیه کرده که در آن شکل صحیح واژه های نادرست آمده و این شیوه نامه در اختیار بسیاری از سازمان ها و همچنین مردم قرار گرفته است .
 نکته جالبی که قریبی به آن اشاره می کند این است که در رعایت شیوه نامه های فرهنگستان، ارتش و نیروی انتظامی رتبه های نخست را دارند و صدا و سیما نیز در این رتبه بندی جزو تنبل ترین نهادهاست.
 قریبی می گوید: ارتشی ها و نظامی ها اصولا به خاطر نظم خاصی که در ساختار مدیریتی خود دارند و به کلماتی نظیر دستور حساسیت ویژه ای نشان می دهند، بیشترین استفاده ها را از دستور خط فارسی مصوب فرهنگستان می کنند، اما صدا و سیما به واسطه وسعت و تنوع برنامه ها دچار نوعی پریشان گویی شده است و فقط در بخش خبر به مصوبات فرهنگستان توجه نشان می دهد .
 در طبقه ششم فرهنگستان و پیش از آنکه به روابط عمومی وارد شوم، نامه های داخل تابلو اعلانات را می خوانم: از همه همکاران عزیز دعوت می شود که در جشن کوچک صمیمانه ای که به مناسبت انتشار جلد اول دانشنامه زبان و ادب فارسی برگزار می شود شرکت فرمایند . و نامه بعدی : کار گروه ورزش فرهنگستان در نظر دارد به مناسبت دهه فجر یک دوره مسابقات در رشته های فوتسال، شطرنج و… و نیز گردش یک روزه برگزار نماید، همکارانی که مایلند در این برنامه ها شرکت کنند با ما تماس حاصل نمایند .
 در نامه نخست، حرف اضافه که دوبار بدون دلیل آمده است و فعل نماید و نمایند نیز در نامه دوم کاربرد صحیحی ندارد. در سایر نامه نگاری ها و پاره ای از مطالب خبرنامه فرهنگستان نیز استفاده نادرست از فعل می گردد و برخی دیگر از واژه ها به وضوح دیده می شود. اما این عبارت که: این آسان بر فقط در این طبقات توقف می کند نشان می دهد که فرهنگستان چنان محو ضرب واژگان جدید و معادل سازی شده است که ساده ترین اصول درست نویسی فارسی را در متون خود رعایت نمی کند؛ وسواسی که برای استفاده نکردن از کلمه آسانسور وجود دارد برای انتخاب درست فعل ها در متون این نهاد وجود ندارد.فرهنگستان زبان و ادب فارسی باید به عنوان اصلی ترین و مشروع ترین نهاد علمی زبان فارسی، این زبان را از کلکسیون خطاهای زبانی بپیراید و شکل صحیح این خطاها را به صورت مصوب به تمامی نهادها اعلام کند.
 صدا و سیما نیز با استفاده مستمر از اشکال صحیح این خطاهای زبانی و تهیه برنامه های مختلف با حضور متخصصان زبان فارسی، می تواند بسترهایی را فراهم کند تا رفته رفته غلط های مشهور که در ظاهر، نشان از فرهیختگی اداری و کارمندمابانه دارند، از زبان فارسی جارو شوند.
 
نویسنده : رضا ولی زاده
 
تدوین و گردآوری : سید پوریا الموسوی

منبع :

http://daneshschools.com/hs/?p=449

واگویی واژه های فارسی به فرنگی!!!!!!


واگویی واژه های فارسی به فرنگی!!!!!!

آیا می‌دانستید که ما بسیاری از واژه‌های فارسی‌مان را به عربی و یا به فرنگی واگویی (تلفظ) می‌کنیم؟ این واژه‌های فارسی را یا اعراب از ما گرفته و عربی (معرب) کرده‌اند و دوباره به ما پس داده‌اند و یا از زبان‌های فرنگی، که این واژها را به طریقی از خود ما گرفته‌اند، دوباره به ما داده‌اند و از آن زمره‌اند:

ـ از عربی:
فارسی (که پارسی بوده است)، خندق (که کندک بوده است)، دهقان (دهگان)، سُماق (سماک)، صندل (چندل)، فیل (پیل)، شطرنج (شتررنگ)، غربال (گربال)، یاقوت (یاکند)، طاس (تاس)، طراز (تراز)، نارنجی (نارنگی)، سفید (سپید)، قلعه (کلات)، خنجر (خون گر)، صلیب (چلیپا) و بسیاری از واژه‌های دیگر.

ـ از روسی:
استکان: این واژه در اصل همان «دوستگانی» فارسی است که در فارسی قدیم به معنای جام شراب بزرگ و یا نوشیدن شراب از یک جام به افتخار دوست بوده است که از سدهٔ ١۶ میلادی از راه زبان‌ ترکی وارد زبان روسی شده و به شکل استکان درآمده است و اکنون در واژه‌نامه‌های فارسی آن را وام‌واژه‌ای روسی می‌دانند.
سارافون: این واژه در اصل «سراپا» ی فارسی بوده است که از راه زبان ترکی وارد زبان روسی شده و واگویی آن عوض شده است. اکنون سارافون به نوعی جامهٔ ملی زنانهٔ روسی گفته می‌شود که بلند و بدون آستین است.
پیژامه: همان « پای‌جامه» فارسی است که اکنون در زبان‌های انگلیسی، آلمانی، فرانسوی و روسی pyjama نوشته شده و به کار می‌رود و آن‌ها مدعی وام دادن آن به ما هستند.

  برگرفته از همشهری آنلاين- محمد عجم:
 در سال‌های اخیر برخي نویسندگان و وبلاگ‌نویسان گمان می‌کنند که دهکده جهانی منجر به نابودی زبان فارسی خواهد شد.
آنها نمی‌خواهند بپذیرند  که فارسی تنها یک زبان نیست بلکه یک فرهنگ و یک تمدن و یک بخش اصلی هویت ایرانی است.
 آنها همچنين با کم انصافی  به زبان فارسی و به کوشندگان و  زنده نگهداران این زبان  می‌تازند و این زبان  را نازا، بی اثر و مرده می پندارند.
 زبانهای دنیا را 6 هزار دانسته اند بعضی از این زبانها  بسیار به هم شبیه هستند بنابراین همه زبانها را می توان  در 20 گروه عمده  جای داد یکی از مهمترین گروههای زبانی هندو ایرانی است که تمامی زبانهای شبه قاره هند – ایران و اروپایی را دربرمی گیرد.
 زبان فارسی را تمام مردم ایران، افغانستان و اکثریت تاجیکستان و ازبکسان می دانند. اقلیتی نیز در هند، پاکستان، سین کیانک، قرقیزستان و منطقه اوراسیا و  کشورهای عربی خلیج فارس این زبان را می فهمند.هندی ها و پاکستانی ها و کردها با کمترین ممارستی می توانند فارسی را بفهمند.اكنون یک میلیارد انسان شبه قاره و آسیای میانه  شمارش اعداد فارسی را براحتی می توانند بفهمند.
 در روزگار ابن بطوطه وی در تمام مناطق غیر عربی که سفر کرده با زبان فارسی مشکل گفتاری خود را حل می کرده است. حتی در چین و بلغارستان و ترکستان  در تمام زبانهای دنیا کلماتی از فارسی وجود دارد و از این نظر با زبان یونانی قابل مقایسه است.
 فارسی برترکی، عربی و مغولی تاثیر فراوانی گذاشته و بسیاری از کلمات در این زبانها ریشه فارسی دارند. فارسی باستان( اوستایی) ابتدا به خط زند نگاشته می شده است کردی و لری باقی مانده واژگان ماد و فارسی باستان است از ميان‌ زبانها و گويش هاي‌ موجود فلات‌ ايران‌ "پشتو"نیز نزديك‌ترين‌ خويشاوندي‌ را با زبان‌ اوستايي‌ دارد.
 زبان‌ اوستايي‌ به‌ موازات‌ و هم‌زمان‌ با سانسكريت‌ جريان‌ داشته است این دو زبان ، مادر زبانهای هندو اروپایی محسوب می شوند. از به هم آمیخته شدن فارسی دری با فارسی اوستایی با واژگان عربی ، فارسی نوین شکل گرفته است.
 گو اينكه‌  بسیاری از مردم‌ ايران‌ واژه‌ي‌ "فارسي‌"را هميشه‌ بر هر گونه‌ زباني‌ كه‌ در مملكت‌ رواج‌ داشته‌ اطلاق‌ كرده‌اند. در ایران گویش های متعددی وجود داشته  که  بعضی گویش های ایران را می توان زبان نامید مانند مانند آذری آرانی ، کردی،  پشتو و ...  در گذشته‌، دو زبان‌  گسترده تر كه‌ به‌ طور هم‌زمان‌ رونق‌ داشته‌اند به‌ "فارسي‌ دري‌" و "فارسي‌ پهلوي" مشهور بوده‌اند.
زبان فارسی از  قدیم ترین زبانها و از گروه زبانهای هندو  ایرانی ( آرین)  است که  زبانی پیوندی است  این گروه زبانی مجموعه ای از  چندین  زبان را شامل می شود که بزرگترین جمعیت جهان به این  گروه سخن می گویند  و صدها واژه مشترک میان فارسی و آنها وجود دارد.
ریشه بسیاری از کلمات اساسی زبانهای اروپایی مانند:  است - پدر- برادر – خواهر- مردن ، ایست  و .....  یکی است از  زبان فارسی  امروزه  دهها کلمات بین المللی مانند بازار-کاروان – کیمیا- شیمی- الکل – دیتا – بانک – درویش -  آبکری – بلبل – شال – شکر – جوان – یاسمین – اسفناج- شاه – زیراکس – زنا – لیمون - تایگر – کلید-  کماندان – ارد (امر، فرمان) استار – سیروس-  داریوش- جاسمین ،  گاو ( گو= کو) – ناو- ناوی- توفان – مادر-  پدر- خوب – بد- گاد- نام – کام گام – لنگ لگ –لب- ابرو – تو – من - – بدن- دختر( داتر)  -      و... و... به همه و یا بیشتر زبانهای  مهم دنیا راه پیدا کرده است .
 البته  زبان فارسی همانطور که واژگانی از زبانهای همسایه اش گرفته واژگان زیادی نیز به آنها  واگذار کرده ، تاثیر شگرف زبان فارسی بر زبانهای شبه قاره هند نیاز به توضیح ندارد در مورد تاثیر فارسی بر زبان ترکی نیز مطلب زیادی گفته شده  این تاثیر کم و بیش در تمام زبانهای دنیا وجود دارد که در مقالات بعدی گسترده تر به  آنها خواهیم پرداخت.
 زبان فارسی زبان بین المللی عرفان است چه بسیار عارفانی که از ترک و عرب و هندی  کتابهای عرفانی خود را به فارسی نوشته اند.   مكتب‌ تصوف‌ هندوايراني‌  که  از طريق‌ ايران‌ به‌ آسياي‌ غربي‌ و حتي‌ شمال‌ آفريقا نشر يافت‌  بيشتر كتابها و متون خود را ‌ به‌ نثر يا شعر فارسي‌ نوشته‌ شده‌ و زبان‌ تصوف‌ در شبه‌ قاره‌ي‌ هند و حتی در میان ترکان همواره‌ فارسي‌ بوده‌ است‌.
 در زبان های اروپایی و از جمله در  انگلیسی امروز  نیز کلماتی با ریشه فارسی وجود دارد و صدهها کلمه مشترک میان فارسی و زبانهای اروپایی  وجود دارد مانند بهتر(بتر)- خوب(گود)- بد-  برادر- داتر( دختر) مادر- پدر( فادر، پیر،پیتر) کاروان_ کاروانسرا_ بازار- روز  و....
 
:bad,best,paradise,star,navy,data,burka,cash,cake
 bank  ,bak,check,roxan,sugar,cow,divan,mummy,penta,me
 ,father,mother,tab, orange, magic ,rose ......
 
و اینها را می‌توان تا بیش از  700 کلمه ادامه داد و دلیل این اتفاق زبان باستانی سنسکریت هست که زبان مادری تمام زبانهای نوین  هندو اروپایی  می باشد.

 در کتب مقدس واژگانی از فارسی وجود دارد مانند  پردیس( فردوس) در انجیل – تورات و قران .
 بسیاری از نامهای جغرافیایی و نام  مکانها  در خاورمیانه و شمال آفریقا  از زبان فارسی است مانند بغداد- الانبار- عمان ( هومان) – رستاق – جیهان -  بصره ( پس راه) – رافدین – هندو کش – حیدر آباد – شبرقان ( شاپورگان) -  تنگه  و ....
 روند اثرگذاری زبان فارسی و عدۀ سخن سرایان فارسی دردوران سلجوقیها وعهد عثمانی درکشور ترکیه مبسوط است. در خصوص اثرگذاری زبان فارسی می توان به شاه طهماسب صفوی  اشاره کرد که به زبان فارسی و به تخلص خطایی شعر می سرود و مجموعه می نگاشت. همچنان از عثمانی ها سلطان سلیم و سلطان سلیمان به فارسی شعر سروده اند.

 بیش از دویست  واژۀ فارسی را در هریک از  زبان قرقیزی، قزاقی ، ایغوری و ترکمنی می يابیم که بمرور سده ها از اینسوی دریای آمو بآنطرف نفوذ کرده است.
 در مالایا  در جوار قریه بنام سامودرا، قبر حسام الدین نامی وجود دارد که در سال 823 هجری درگذشته است. سنگ قبر او در مالایا بی نظیر است. این اشعار از ابیات سعدی روی آن نوشته و حکاکی شده است:
 بسیار سالها بشر خاک ما رود
      کاین آب چشمه آید و باد صبا رود
 این پنج روز مهلت ایام آدمی
      بر خاک دیگران به تکبر چـرا رود

 بیش از 350 کلمه فارسی در زبان اندونزیایی  بازشناسی شده است واژه های (خوش= خیلی خوب)، (سودا)، (بازرگانی)، (کار)، (کدو)، (نان)، (خرید فروش) (حروف ربط از، به، هم) وامثال آن در اندونیزیای امروزه رایج است.
 نمونه ای از شاعرآلبانیایی (آبوگویچ) از قرن نهم میلادی داریم:
 رخت ز آه دلم گر نهان کنی چه (نیست) عجب
     کسی چگونه نهد شمع در دریچۀ بــــاد
 شاعران پارسی گفتار و نویسندگان نامدار در قلمرو یگوسلاوی قدیم و سرزمین قفقازمانند نرودویچ و بابا سرخیان آثاری از خود بجا گذاشته اند که سومه های نفوذ زبان فارسی را درآن نقاط جهان تمثیل می کنند.
 برای هفتصد سال فارسی زبان اداری  هندوستان بود تا اینکه درسال 1836م چارلز تری ویلیان  زبان انگلیسی را بجای زبان فارســــی رسمیت داد .
 روی مزار جهان آرا (دختر شاه جهان) این بیت نگار  شده است:
 بغیر سبزه نپوشد کسی مزار مـرا
     که قبرپوش غریبان همین گیاه بس است
 همچنین برلوحه سنگ مزار نورجهان وجهانگیر (درتاج محل) این شعر نورجهان حک شده است:     برمزار ما غریبان نی چراغی نی گلی
 نی پر پروانه سوزد نی سراید بلبــلی.
 بعضی از عوامل  سادگی زبان فارسی
 1- ترکیبی و پیوندی بودن زبان فارسی و  نداشتن " حرف تعريف" ( "article") و جنس مذکر و مونث و خنثی  است. در فرانسه – آلمانی – انگلیسی و بسیاری از زبانها این مشکل وجود دارد   براي پيوند دو نام يا نام و صفت تنها از آواي "اِ" (e) سود مي بريم. عد و معدود از هم تبعیت نمی کند و ادای اصوات بدون حرکات سخت حلقی و زبانی بیان می شود .
 2- در فارسی گاهی با تبدیل یک آوا معنی دیگری از کلمه حاصل می شود مانند تبدیل  حرف "ب " به حرف  " و" در کلمه  بالا – والا  که در اینجا والا معنی  عظیم و مهم می دهد.
3- تمام  نامها بدون استثنا  در زبان پارسي می توانند  با "ان" و یا "ها" جمع بسته  شوند .
 4- در فارسي با يك ريشه ، كار ريشه هاي ديگري مي توان ساخت  و با افزودن پسوند و پیشوند به کلمات می توان دهها کلمه ساخت مانند  دل – دانش  و ... که برای هرکدام می توان 20 کلمه ساخت مانند دل بر- دل داده - پردل – کم دل- دل سوز – دل رحم – دل سنگ-  دلگر – دلدار - بی دل - بادل – نادل - دل جین – دلچی  و .....  دانشگاه - دانشجو – دانش ورز -  دانشمند، دانشیار- بي دانش ، پر دانش - دانشي، دانشور، دانش آموز، دانشجو ، دانش پژوه ،  در فارسی وزن های  گوناگون وجود ندارد و بدون شكستن ريشه ، اسم فاعل و مفعول و ..  ساخته می شود  كه  اینها همگی يادگيري زبان فارسي را آسان مي كند.
 بخشی از سختی آموختن زبان پارسي براي بيگانگان  نبودن حروف همتاي آوا ها در الفبا ( زير و زِبَر و .. e,a,o,u,..)  است که این نیز قابل رفع است.
بزرگان کهن ادب فارسی از خط کوفی که قرائت آن برای غیر عرب بسیار مشکل بود  توانستند خط فارسی و اعراب و نقطه گذاری را  ابداع کنند ولی  تقریبا هزار سال است  که این شیوه نگارش بدون تحول و تکامل باقی مانده و به علت نوشته نشدن صداها( ضمه کسره و فتحه) ، غیر فارسی زبانان بسختی می توانند واژگان را بدون شنیدن و فقط از طریق کتابت فرا بگیرند مشکلی که البته در زبان های دیگر و در کتابت با حروف لاتین نیز بطور کامل برطرف نشده است  اما در فارسی نیز با كمي انعطاف مي توان اين مشكل را حل كرد.کردها و پاکستانی ها تا حدودی با ابداع بعضی ابتکارات این مشکل را کم کرده اند.
 
 تاثیر فارسی بر زبان و ادبیات عرب
 نظر به اینکه زبان عربی جزو 10 زبان مهم کنونی دنیا است و 200 ميلیون متکلم و یک میلیارد مسلمان کم و بیش با آن آشنایی دارند در این بخش به تاثیر زبان فارسی بر عربی می پردازیم و برسی تاثیر فارسی بر سایر زبانها را به زمانی دیگر وامی گذاریم .
 هیچ زبانی در دنیا نیست که از سایر زبانها واژه گان قرض نگرفته باشد، همه زبانها از همدیگر تاثیر گرفته اند زبانی که وام نگرفته باشد زبان های مرده است  هرچقدر زبانها تاثیر بیشتری گرفته باشند زنده تر شده اند  و این هیچ عیب نیست  مهمترین زبان فعلی جهان (انگلیسی )تقریبا 75 درصد کلمات خود را از سایر زبانها بویژه انگلو- جرمن و لاتین گرفته است. اسپانیولی و پرتغالی 95 درصد زبان و ادبیاتشان یکی است با این وجود خود را  دو زبان مختلف می نامند .
 زبان عربی و فارسی نیزازهمدیگر واژگان زیادی وام گرفته اند بطوریکه بیشتر اصطلاحات فقهی،مذهبی و حقوقی از زبان عربی گرفته شده است اما عربی نیز به نوبه خود واژگانی بصورت دست نخورده و واژگان زیادی بصورت برهم زده شده (بشکل قالب های معرب) از فارسی وام گرفته است.
 به تازگی  یک نویسنده  عرب حدود  3 هزار کلمه عربی را که ریشه فارسی دارند به همراه توضیحات برای هر کلمه آورده است. این نگارنده با ترجمه آن کتاب  600 کلمه بر آن افزوده که امید است بزودی منتشر گردد.  قبلا نیز جوالیقی 838 کلمه و در کتاب المنجد 321 کلمه و ادی شیر در کتاب خودش 1074 واژه فارسی را توضیح داده است.
 می دانید سه هزار کلمه از فارسی یعنی هرکلمه  می تواند در زبان عربی به 70  صیغه ، وزن  و یا قالب دیگر در آید این خصلت زبان عربی است  برای نمونه از کلمه  پادشاه  در زبان عربی دهها کلمه ساخته شده   شاید بندرت فردی باور کند که واژه اشتها، شهوت، شهی، شهیوات، شاهین- شیخ ،بدشاو- پاشا، باشا همگی  از کلمه پاد شاه گرفته شده باشد. استیناف از کلمه نو و از واژه گناه  کلماتی مانند  جناه ، جنایی و جنحه- جناح – جنائیي- جنحه-  مجنی ، جنایت-  جان – یجان و صباح از پگاه  و الی آخر.
 اما اگر با قواعد و قالب های زبان عربی آشنا باشید براحتی قبول خواهید کرد که کلمه اوراش (ورشه)  از  work shop   گرفته شده  و هامش و حاشیه از گوشه و شکایه از گلایه .
 شعر حماسي‌ و پهلوان‌ نامه‌هاي‌ ملّي‌ در ايران‌ پيش‌ از اسلام‌ همواره‌ از محبوبيّتي‌ گسترده‌ برخوردار بوده‌ است‌. ادبيات‌ فارسي‌ در اين‌ زمينه‌ نيز همچون‌ بسياري‌ از زمينه‌هاي‌ ديگر بسيار غني‌ و تاثیر گذار بر ادبیات عرب و بر تمام فرهنگ های منطقه و جهان بوده است.

 سرودن‌ شعر فلسفي‌ و مطرح‌ كردن‌ مباحث‌ كلي‌ فلسفي‌ در اشعار فارسی  كه‌ به‌ زباني‌ ساده‌ گفته‌ شده‌ است‌. كليله‌ و دمنه‌ نمونه آن  است  كه‌ ابتدا از متن‌ اصلي‌ سانسكريت‌ به‌ پهلوي‌ برگردانده‌ شد و ‌ در سده‌ي‌ ششم‌ ميلادي‌ و در زمان‌ پادشاهي‌ خسرو انوشيروان‌ (نوشيروان‌ دادگر) به‌ ايران‌ آورده‌ شد.
اين‌ كتاب‌ در همان‌ اوان‌ از پهلوي‌ به‌ سرياني‌ درآمد. در نخستين‌ دوره‌ي‌ اسلامي‌، اديب‌ مشهور ايراني‌ ابن‌ مقفّع‌ آن‌ را از پهلوي‌ به‌ عربي‌ درآورد. اين‌ اثر بعدها به‌ دست‌ رودكي‌،  به همراه  سندباد نامه  به شعر درآمد.
 حداقل 15 نویسنده  بزرگ ایرانی در شکل دهی ادبیات عرب نقش داشته اند که سیبویه از جمله آنها است  معمولا این  دانشمندان ايراني را  كه درادبیات ، طب، كيميا، تفسير و معارف ديني، در نجوم، موسيقي، جغرافيا و در زبانشناسي و تاريخ خدمات بي نظيري نتنها به جامعه عرب و اسلامي بلكه به جامعه بشريت نمودند را در کشورهای عربی به عنوان عرب می شناسند  همين دانشمندان بودند كه از مصدرهاي فارسي با استفاده از ابواب و قالب هاي گرامر عربي صدها كلمه جديد ابداع و به غناي ادبيات عربي افزودند.
 آنها همچنین  در ادبیات فارسی با استفاده از مصدر ها و قالبهای  عربی  کلماتی ساخته اند  که  بعدها بسیاری  به ادبیات عرب وارد  شده اند  مانند سوء تفاهم ، منتظر و ...
 در ادبیات فارسی از واژگان پارسی ولی  با کمک قالب های عربی واژگانی ساخته شده که تعدادی از آنها به زبان عربی نیز راه یافته اند مانند: استیناف ( از نو، درخواست نو و تجدید نظر)، تهویه ( از هوا بر وزن تفعیل) وزن توزین و   ..... و ...
 زبان های گروه سامی و  عربی   بخش اعظمی از واژگان  خود را از فارسی گرفته اند که در مورد عربی بدلیل ماهیت صرفی و قالب های متعدد آن  واژگان فارسی بیشتر در شکل مفرد و ساده  آن  قابل رد یابی است و  بدلیل  ذوب شدن  مفردات  در قالبها و صیغه ها  رد یابی آن  مشکل می شود  اما زبان فارسی از معدود زبانهای دنیا است که  که تقریبا عموم واژگان وام گرفته را بدون دستکاری و بدون  حذف آوا و حروف می پذیرد  بویژه کلمات قرانی را  بدون هیچ تغییری پذیرفته است مانند : صالح – کاذب – مشرک – کافر و ...
 از اینجا است که بسیاری اعتقاد دارند  باید هدف از  بیگانه زدایی از زبان فارسی ، نه حب و بغض نسبت به بیگانه بلکه باید تلاش برای آسان کردن فارسی از یکسو و پویا و زنده نگه داشتن آن از سوی دیگر  پیش نظر باشد.
 بطور نمونه کاربرد جمع مکسر عربی فهم فارسی را برای غیر فارس زبانان مشکل می کند  (مانند اساتید – بساتین – دساتیر- خوانین – دهاقین – بازارات - میادین – اکراد - افاغنه – بجای  استاد – بستان – دستور – خان – دهقان – بازار - میدان – کرد ، افغانی که همگی  باید با افزودن" ها"  جمع  بسته شوند   نه بصورت مکسر عربی.
اما بنظر نمی رسد خارج کردن واژگانی که در اصل ریشه فارسی دارند کمکی به پویایی زبان فارسی کند و بسیار گفته و شنیده شده که افرادی ما را از بکار بردن  بعضی کلمات  مشترک که در فارسی و عربی از قدیم وجود دارند برحذر داشته اند بطور نمونه می گویند نگویید جنایی و استیناف – فن – صبح- نظر  بگویید کیفری و تجدید نظر- پیشه، بامداد ، دید و ... نگویید خیمه یا مخیم  بگویید اردوگاه و  نگوئید .... بگویید حال اینکه  بیشتر اینگونه کلمات ریشه فارسی دارند در همین مثال های گفته شده به ریشه  جناح  که گناه است و کلمات جنائی – جنایت- جناة- جناح- جنحه – مجنی له و علیه جنی یجنی و ..... همگی از ریشه جناه یا گناه ساخته شده .
 استیناف از بردن واژه" نو" به باب استفعال بدست آمده  و استانف – یستانف و .... از آن بدست آمده  فن از واژه پن و پند  ساخته شده و در صیغه های مختلف عربی فن – یفن – فنان -  تفنن – متفنین و ... و ..... از آن ساخته شده است.
 صبح از صباح و صباح از پگاه  ساخته شده  و مصباح و ...... از آن ساخته شده است . نظر عربی شده " نگر"  است  انظر- نظر ینظر منظر و  .... از آن ساخته شده  است .
 خیمه از واژه پهلوی گومه  و کیمه( به معنی کلبه) گرفته شده و خیام مخیم خیم یخیم  صرف شده است   در مورد واژه گان لاتین نیز گاهی همینطور است مانند کلمه بالکن – بنانا ( موز)  بانک  که هر سه  ریشه فارسی دارند.
 چه نیازی است بجای عبارت دار آخرت  که در اصل  فارسی است  عبارت سرای دیگر را بکار بریم  و یا بجای بالکن  که لاتین شده  همان بالاخانه است و از طریق ترکی به فرانسه راه یافته و بجای  واژه گان بین المللی  پارتیزان( پارتی- پارسی ) و .... بنانا ( بندانه ) که از طریق عربی به لاتین راه یافته  کلمه دیگری بکار ببریم  حذف و یا جایگزینی   واژگان بین المللی  مانند رادیو – تلویزیون – کامپیوتر و ...  که در همه زبانهای دنیا   نزد مردم جا افتاده است نیز نباید اولویت  باشد.
 بسیاری از کلمات مشترک فارسی و عربی اگر مورد کنکاش قرار گیرند ریشه فارسی آن معلوم می شود بطور نمونه تقریبا بندرت  کسی  در عربی بودن  کلمه کم (چن؟چند؟) – جص ( گچ) – رباط – بیان -  نور، دار الاخره ، تکدی ،  رجس ، نجس  و یا باکره ( پاکیزه) ترجمان تردید کرده است   اما در حقیقت  همه اینگونه کلمات یا بطور کامل  فارسی هستند و یا معرب شده  هستند.
 بطور نمونه برای کلمات  فوق در زبان عربی ریشه  و مصدر  حقیقی وجود ندارد  و وزن بعضی از آنها نیز عربی نیست  کلمه نور بر وزن کور و دور و خور است.اگر نور با همین شکل فارسی نباشد حتما معرب شده  خور ( به معنی خورشید و روشنایی) است - رباط در فارسی به  معنی اسطبل است رباط الخیل یعنی خانه یا پرورشگاه اسب ریشه آن به رهپات و یا ره باد برمی گردد .نجس  و رجس هر دو از واژه زشت و جش  گرفته شده اند." دار" در زبان فارسی به معنی دارنده – پایه – ستون – تنه درخت  بکار می رود مانند دیندار – داربست دار و درخت  اما در عربی آنرا در معنی خانه بکار گرفته اند مانند دارالجانین. دار الحکمه و ...
 قرآن شناس ، زبان شناس و پژوهشگر نامی انگليسی زبان، جفری آرتور را عقیده برآنست بیست وهفت کلمه قران ریشه فارسی دارد از جمله :
 سجیل: معرب سنگ وگل، اباریق: جمع ابریق، معرب آبریز، تنور، مرجان، مِسک: معرب مِشک، کورت:  کور شدن ، تاریک شدن - تقالید: ، قلاده، جمع تقلید، بیع: خرید و فروش، بیعانه(بیانه) قسمتی از پیش پرداخت. جهنم - دینار پول مروج ایرانی قدیم (یک صدم ریال) زنجبیل: معرب زنجفیل، - سُرادِق: سراپرده، - سقر: جهنم، دوزخ - سجین: نام جایی در دوزخ، زندانی - سلسبیل: سلیس، نرم، روان، گوارا، می خوشگوار، نام چشمه ای در بهشت-  ورده: پرگه ،گل سرخ - سندس:  دیبای زربفت لطیف و گران بها- قرطاس: کرباس - کاغذ، جمع آن قراطیس - اقفال: جمع قفل – کافور – یاقوت .
 بعضی  پژوهشگران  تعداد واژگان فارسی قرانی را تا یکصد عدد برآورد کرده مانند:
 سراج = چراغ – دار - غلمان = گلمان  جوان گل رو  - زمهریر- کاس یا کاسه - جُناح: گناه، - رجس = زشت - خُنک: سرد- زُور: قوه، نیرو، عقل-  شُواظ: زبانۀ آتش، شعله، حرارت، درحال ذوب شدن -  اُسوَه =  الگو = - فیل: پیل - توره: شغال، حیوان وحشی -  عبقری ( آبکری آبکاری)=  زیبا سازی=  کنز(گنج)-  ابتکار  جای نیکو، درخشان، نفیس - زبانیه:  نگهبانان دوزخ،  زبانه کشیدن شعله های آتش- زانی زنا - ابد: جمع آن آباد،جاودان-   قمطریر: شدید، سخت، دشوار-  نجس: ناپاک، پلید-  بررُخ: مانع وحایل بین وچیز -  تَبَت: نابودشده، قطع شده، تب و تاب یافته - سخط: خشم گرفتن برکسی، غضب -  سُهی: (بگونۀ سها)، ستارۀ کوچک و کم نور در دب اصغر. اریکه = اورنگه = ارائک به معنی بالش و متکی  چندبار در قران تکرار شده است. برهان = دلیل  در  قران  برهان و براهین آمده است- برج =  تبرج – زینت - الجزیه = گزیت = توبه 29 -   الجند = گند -= یس 75  جند و جنود –
این کلمات ریشه و بنیاد فارسی داشته که به فراخنای زبان عربی درآمده ومشتقات آنها با دلایل مبسوط از جانب محققین توضیح شده است . و نفوذ  واژگان از پارسی به سایر زبانها  خود نشانه اصالت ، کهن بودن و گستردگی و نفوذ زبان فارسی  و زنده بودن و اهمیت آن در همه زمانها را  اثبات می کند .
 واژگان فارسی بصورتهای ذیر به زبان عربی داخل شده اند
 1- بدون تغییر یا با کمترین تغییر مانند: بند= بند= بنود - (سکر)  شکر- شیرین- ارش – بخشش – دیبا- آشوب- اوباش- ابریشم= ابریسم – خیار- عدس – لوبیا - شادان – شاذان-  بادام – استاد- خبر – درویش- استاد – دیوان  و ...
2- با تغییر، حذف و تبدیل  حروف پ- ژ-چ- گ که در زبان عربی وجود ندارد به صداهای دیگر مانند چغندر= شمندر- چنده چیه؟ = شنوه-  پگاح = صباح – پند- پن = فن- گاومیش = جاموس – گلنار= جلنار- چلیپ = صلیب-  چین = صین  چارسو = شارسو- دیباچه = دیباجه- گدا= كدا= تكدي – لگام = لجام – چمران= تشمران – گرنادا= قرناطه – خانه گاه = خانقاه – گزیه = جزیه – گعک = کعک = کیک – گنجینه = خزینه -  پرده – برقه و ...
 3- تغییر حروف ک به ق و  خ -   مانند کاسپین = قزوین= کله= قله- کوروش = قورش  – کسرا = خسرو -

تغییر کلی : گاهی در  تبدیل واژه پارسی به زبان عربی  هیچ اثری به جز وزن واژه فارسی باقی نمانده مانند:  چند؟ چن ؟ = کم - گچ = جص مجصص – زشت= رجس- پسک = برص – گنج – کنز –  و ...
 4- کاربرد کلمات در معنی متضاد با فارسی و یا غیر معنی اصلی  مانند: خوبه = خیبه – زرابی ( قالی)
 5-  به هم ریخته شدن تمام صدا و حروف مانند:باغ = غابه -  باغات= غابات
 6- یک کلمه از فارسی چند بار و به معنی های مختلف وارد عربی شده مانند از کلمه باغ = باقه به معنی دسته گل و کلمه غابه به معنی جنگل ، ساروج  به معنی نوعی ملاط سیمان و آب انبار و سهریج صهریج به معنی  تانکر 
 7- حذف سایر آواها  مانند : نارگیل = ارکیل-     آبریز= ابریق
 8-    گاهی در  تبدیل واژه پارسی به زبان عربی  تنها یک  حرف از  واژه فارسی باقی مانده  مانند: گوشه = حاشیه = هامش = حامش- جشن = دشن = تدشین- سنگ = سنج = صنج – چار راه  = شارا= شارع  -  شاد یشید=  شادی اناشید = جشن = دشن=  تدشین – = تایگر= بایبر = ببر = نمر ( نمور) و ...
 9-  گاهی در ادبیات زبان  فارسی از مفردات  فارسی و یا عربی کلماتی ساخته شده و بعد به ادبیات عرب نیز راه یافته است مانند فهم و  سوء تفاهم – تهویه
 10- حذف و یا تغییر و تبدیل هر یک از حروف عله " و . ا.ی"  به یکدیگر مانند
 جوراب= جورب – خوب= خید = خیر-
11-  تبدیل  ا  به هـ  و تبدیل ز به س  مانند : اندازه = هندسه  -  اندام = هندام -
 12- گاهی در  تبدیل واژه پارسی به زبان عربی  دو  حرف از  واژه فارسی باقی مانده
 مانند: آیین = دین -
گاهی در  تبدیل واژه پارسی به زبان عربی   آواهایی به آن اضافه شده مانند:
 ستون =  اسطوانه = استوانه – سروج  ساروج سهریج  صهریج
 بعضی غلط های رایج
 بسیاری از مردم  به غلط کلماتی مانند تاج -  خبر-  بیگ –  دهقان – خاقان – خان  را به زبانهای دیگر مرتبط می کنند در حالیکه بطور نمونه  دهگان  یا دیهه گان ریشه  کلمات دهقان – خاقان و خان است.
 گاهی در زبان فارسی نیز   آواهایی  مانند گ – ش - پ و ذ   به آواهای  ج – س – ف  و ذ تبدیل  شده است  مانند گرگان = جرجان – شوش = سوس پند- فند – استاذ = استاد و گاهی گ در آخر کلمات به ه تبدیل شده  مانند گردگ = گرده
 نمونه هایی از  كلمات فارسي در ادبيات امروز عربي
 وزير. وزارت. مرزبان. اسوار. ديوان. بريد. ورد(برگ- گل )- ورق . دين.  مصر ( میثرا- الهه الشمس) . تاج. سفته – چک - خنجر – جوشن- خود-   خدنك - ساروخ - هاون - ستون استون استوانه -  نام ستارگان :هرمس ناهيد.بهرام. مهر.كيوان. تير ، ماه ، بروين. ناهد  و در موسيقي ناي  ني سورنا  بربط تنبور  صنج سكاح سيكاه - بغ  بگ بيك (بعضی به غلط این واژه را ترکی می دانند)  به معني ارباب امير خداوند رهبر ديني، مرشد و هدايتگر است كه بغ دخت( بيدخت) ايزد بانو نام ديگر آناهيتا فرشته آبها و پاكي. بغداد- جم – عجم -  ديباچه = دیباجه . امیر- مير -  پاك  پاکیزه = باك باكره -  پگاح = صباح - پيام= بيان -  پروانه فروانه = فرواشه فراشه -     ابریق= آبریز-  اندازه = هندسه  -  اندام = هندام - بخشیش = بخشش- الجاموس = گاومیش- جلنار = گلنار- شمندر= چغندر- سکر= شکر- فن= پن(پند) صلیب(چلیپا)-
 استاذ -  دور-  دوران - دوريه - لج لجاجت لجوج . ترياك= ترياق - شاد ( فرح ). شادان.شاذان . شيشه. رزق(روزيک). لگام = لجام . هزاره = حضاره (تمدن)  حور= حوريه . فتيله . فارس- فرسان - جهنم - راز- رمز-  بند- بنود. زيور= زينت . خيار . جربزه.  صابون . گچ = جص . غوغا.سوگ( تونل )= سوق . چهار سو = شارسو. زناني (زننما) زاني. زانيه. زان - دين - دستور -. كرباس= قرتاس -  گدا= كدا تكدي . قاب ( كاب)  كعب -  بته = پته= بطاقه(بليط) -  كلات قلات= قلعه قلاع  - دلو دوالي  - رنگ= رنج. روزنامج -  خانه - پادشاه =پاشا= باشا- شاهي = شهي( لذيذ)- شاهين- شاو- شاحنه – باشه (نوعی شاهين)  . شيرين .شمع  و شمعدان . - شلوار=  سروال سراويل -  مهرگان = مهرجان- آبخانه – آباد - آبدان = حوض - آبدست= وضو- آجر= آجر آگر آجور- آخور = اصطبل- آزاد مرد = رجل حر - آستانه = دربار- آسمان خون = آسمان گون – آهن
 اباش = اوباشه = اوباش – ایوان – دیوان - اخش = خوش - ارجمند = با ارزش  عزیز- ارجوان = ارغوانی – شراب-  ارزن = ارز-  ارگ – بورگ = برج -  انجمن=  الهنزمن -  الماس    =   الماس -  انبار =  الانبار -  انبان =    انبان  -استبرق در قران آمده است اصل آن استبرگ – انبوب – انجر – اسوه  در قران در چند آیه تکرار شده است  اسوه از کلمه پهلوی آسا   به معنی نمونه  گرفته شده است.اساور = اسوار به معنی اسب سوار - اشتربان = شتربان - بابا – باذام- بيجامه-   باذنجان=  باذمجان- بندر- پاپوش چی = پاپوش=  بابوش- بابونج = بابونه = پونه  باج = باژ= مالیات و زورگیری – باجه = پاچه – باجایه = چادر نقاب = پوشش- باخ = باختن – باداش = پاداش  –بادزهر = پادزهر- بادگیر-بادکیر – بادنج = جوز هندی – بادهنج = بادهنگ -  باده = می – بارجاه = بارگاه = کاخ و قصر = بارجه = کشتی جنگی – بارجین = قاشق– باره = پاره = بهره – بارود= باروت- پارولا= مکر و حیله – باری = بوری  حصیر- باریچی – باروتچی – باز= عقاب – بازار= سوق- بازدار= صاحب عقاب- بازرباشی= بزرگ بازار- بازرکان= بازرگان- بازوبند= باصوبند- بازی = ملعبه- بازیار = مربی شاهین و عقاب- پاسبانی = نگهبانی شب- باسقانی = بازرس- باشق = باشه نوعی عقاب-  باطیه = پاتیل = بادیه- باغ = باغ – باغبان = باقدار- باغستان = بوستان – باک = پاک – بال = بال -   باله = جوراب محکم از کلمه پیله گرفته شده و رقص باله از این کلمه است) پالوته= بالوظه= فالوذج = پالوده -  بانو – بانوان- بانوکه= بانوچه – نمر = ببر= شیر اسد-  بخشیش = بخشش برجد = لباس برچم = برچین – پرچه = یاره – برخ = سهمیه – برخاش = پرخاش باقة = دسته گل باغ گل –  باغ داد .بغ داد  =  بغداد-  برزخ = پرژک = پردک = پرده = برقع – برزغ = پرذوق  پر نشاط-  برزه = برزکار-   بسط= بساط- از کلمه پوست  پهن کردن  بسط کردن و بساط کردن . بست = بستن – بستان از بو استان و یا باغ استان گرفته شده است. بستان = بگیر –بستانبان = باغبان-  پستان = پستان –بغداد = بغ داد = خدا داد- باغ داد – بغوان = باغبان – بقجه = بقچه – بلاز= بلاژ= شیطان- بلاس = پلاس- بلبل- بلدام = پلید اندام = بلندم – بلس = پلوس = ابلیس – بلشت = پلشت = نجس – بلکون = بالگون - بلند= بلند- بلنک = پلنگ –بهادار= ثروتمند- بهار= بهار نوعی گل – به به = به به – بهبوذان = بهبود= شاد- بهرس = بهی = زیبا – پهریز= پرهیز- بهزر= به زر- بهلول – بهلوان = پهلوان- بهو = صوفه = ایوان – بوتقه = بوته = قالب – بوتین = پوتین – بوران = باران - بشارت – بوس = بوسه -  بهلول از  پهلوان – بهلوان = پهلوان – پوچ = بوش (خسارت)-  - برهوت = بیابان -  برو = برو-  بر.از= پرواز- برید= بردن نامه – باز = عقاب و پادشه = باشه  = شاهین- بذر= دانه
 بزکوار= بزرگوار- بس = بس است – بساط= بسط= پهن-- مرجان- بشکیر = پیشگیر= پیشبند- بشم = پشم = تخم– بط= پت= قوی دریایی – بطریق = پاتریک = رهبر = یونانی اصل – بغداد= خداداد- بغداد= باغ داد = بهشت- بغشور = کاشور- بقجه = بقچه – بقسماط =  پخت مال نوعی نان خشک (پی تنوری )
بقلاوا= نوعی شیرینی –بلاس = پلاس = زیلو و زیر انداز دراویش - بهبوذان = مسرور شاد- بهرامج = نوعی درخت- بهرم = بهرمان = نوعی پرنده – بهزر = بهترین زر-  تبان = تنبان – تبر = تبر = طبر – تبرج = برج = زینت ( در قران احزاب 33-  تخت = تخته  خواب – تخدار = پادشاه – تور = نوعی نخ – ترس و مترس نوعی چوب حائل – ترسانه = انبار مهمات  در زبان ترکی و عربی  – اما اصل آن از ترس فارسی گرفته شده  است - تبرج = آیه 33 احزاب – از برج فارسی به معنی زینت و آرایش – تخت = تخت = سریر – التخدار = صاحب قدرت - توتیا = پودر سنگ – اکسید آهن – این کلمه به زبانهای اروپایی نیز رفته است.توت = توت  میوه توت و درخت توت – – التور و طست = تور و طشت  دو نوع ظرف هستند. تور نوعی سبد و نوعی بافتنی است- التیر = تیر = تیرک = ستون چوبی – تیغار = تغار.
الجادی = الشادی = نوعی شراب زعفرانی- الجارق = چارق = نوعی کفش  الساروخ نیز گفته می شود ساروخ همچنین به موشک نیز گفته می شود.
 جاش = جوش – جاکوش = چکش – الجام = جام = کاسه = تاس – الجاموس = گاومیش – جان = جن  = جن و پری – الجاه = جایگاه – الجاوشیر = گاوشیر –جردقه = گرده = گردگه = یک عدد نان – الجرز= گرز- الجرف=  توبه 109= جرف = گررف – الجرم = گرم – الجرماق = ؟- جرموق = گل موگ  نوعی کفش الجزاف = گزافه گویی – جزدان = جلد قران  - الجزف = گزاف = زیاد = بی اندازه –الجص = گچ = جبس = چسب -  بعضی اشتباها این کلمه را یونانی د دانسته اند در حالیکه جبص و جیس همگی از کلمه گچ می باشد.جفت= جفت= زوج –الجل = گل - - الجلاب = گلاب – این کلمه به فرانسه نیز رفته است = جولپ – تولیپ – جلاهق = کلاهک = نوعی تنفنگ – جلبان = گلبان – الجلجلون = گلگون - چکین = سکین – الجلسان = گلشن- الجلنار = گلنار = گل انار - - جلنسرین = گل نسرین – الجلوز = دانه صنوبر – جم = جمشید = عجم – الجمان = گمانه نوعی در و لولو – جمباز = اکروبات = جم باز = جان باز -  جمرک = گمرک – جمسفرم = جم اسپرم – ریحان سلطانی و ملکی – جن = جان = شیطان – الجنار = چنار - گند = قند – الجنبذه = گنبذ-– جندر = چادر – جندره = چنگره = چکش چوبی – جنزیر = زنجیر –  جن = اجنه 39 الرحمن – جند = گند = سرباز – یس 75 – جندر  جوسق = کوشک = قصر – جوف = یوگ = خالی – جوق = جرگه = گروه – جون = گون = لون – جوهر = گوهر – جویبار = رودخانه و نهر – جیسران = گیسوان = دسته خرما –
 حانه و الحان  از خانه گرفته شده  به معنی پستو خانه که در آن مشروب می فروشند حانوت به معنی فروشگاه نیز از همین کلمه است.
الحب حوب  از خونب و تونب و تنگه  نوعی ظرف  آب .حباری = حوبره  نوعی کبک-  حربا = خرپا  - حسبان = ملخک  صاعقه و در قران الرحم 5 - 
 خاشوقه = قاشق -  دهقان = خاقان  = خان  = رئیس بعضی آنرا فارسی و بعضی آنرا ترکی می دانند. احتمال دارد از ریشه  دیهگان  و دهقان به معنی کدخدا گرفته شده باشد.
 غنچه  = خنچه – الخلیج = خلیج – خندریس = کنده ریش – الخندق = خندق - - خواجه = بزرگ – خوان = سفره – خان = سفره دار- خوذه = خود – کلاه خود - - خورشید = خورشید- خورنق = خرگاه -  خورنه گاه – خورندگاه – خوش بوش = خوش پوش - - خیار = خیار  نوعی سبزی-  خید = خوب = تازه – خیر = خوبی – خیزران = خیزران = نی – خیش = کیش = پارچه کتانی – الخیم = خم = زیادی –
 دكان - ديبا=  ديباج - ديباچه=   ديباجه - دنگ = ضنک - دنب بره = طنبوره -  دايه - دولت - دسته - دباره - دهليز - دولاب - دلو- دول = دلو- دينار – قوزه (كوزه) گل پنبه -   جوزق -  غذا -  نیزه – نیزک -  نوروز= نیروز-  نرگس  - نرجس - ني، ناي،-  نازك، نشان - نسرين  -  نهي- نرد- بازي تخته.
 سيب.=    سيب سيبوي  مصيب -  سرايه -  سرو – سندان - سرپوش =  الطربوش -  سراب -  سمندر= سمندر – سنبوک = نوعی زورق  -  سوله پاي (لاكپشت)  سلحفاه -  سرور - سفينه - سرداق  سرطاق  -    سبد=  سبط – چکین = سکین =( خنجر - خونگر) -  سرد=    برد برودت بارد - سندباد و تند باد  سرداب = سرداب (انبار زیرزمینی) سرو – سندان  سرپوش  =الطربوشئ -  سمندر= سمندر - سوله پاي (لاكپشت)= سلحفاه –
شترنگ =  شطرنج - شاهين-  شهري ،شهره، -  شراب - شاهي، شهي( لذيذ)=  شهي - شلوار=  سروال سراويل  شادي =   شادي ،شاطي -  شيرين - شيشه - شهرزاد  -  شهرازاد-  شاهراه- الشهره - شال = شال – شادی – شاذان  -  چمن = شمن = صنم -   سروال، سراويل- شكر- سكر  -  شنبه سمبه سبت-
توت – تنور- تنبان تبان -  تل (تپه)= تل اتلال -  ترنگبين=  ترنجبين -  تابوت - تيمار=  بيطار -  تاس  =  طاسه -  ترشي=   طرشي -  تشت =       طشت-  تب   = طب طبيب-  تمساح = تمساح تماسيح -  ترياك= ترياق-  تراج = دراج -  تاووس= طاووس  طاووس -  تاج= تاج  تتويج متوج -  تر و  تازه  = طری و  تازج طازج  -        
لک لک = لق لق – آب = لعاب الآب
 ورم = تورم و مشتقات آن  -  وزن   =   وزن     اوزان
 ورد به معنی گل – ورل -   ورد با کسر و  به معنی حرف کلامه -
گنجينه = خزينه( انبان- انبار)= خزينه  يخزن  مخزن
 گلستان  =  جلستان -  گوهر، جوهر،جواهر، مجوهرات، جوهري
 گنج =   كنز، كنوز -  گل آب  = جلاب -  گلابی = کلابی -  كاروان =کاروان – قیروان    کاری = الکاری = العقاری = سازنده - بنا
 كندك(كندن)  =  خندق -  كبايه  -  كيذ كيد= كيد -  كيميا( شيمي)=   كيميا 
 کفچلیز =کفگیر= قفشلیل -  كشيش=     قسيس  قسيسين - كنشت كنيست = كنيسه كنايس -  نور بر وزن دور، كور=  نور منور تنوير – نفت = نفط -  نامه - نعناع
نقش =   نقش نقاش  ينقش منقش -  ناو، ناوخدا =   ناخدا ناخذا -  روستا    =   روستاق – الرزداق -  راي  =    الرای -  رونگ رونق= رونق
رهبان= ربان -  رو( برو) = رو، يراح يروح راحه استريح استراحه 
 رهنما رهنامج - راه بان رهبان ربان ( كاپيتان) - زاغر + زقله نام پرنده ای -  زور= زور تزویر -  زفران=   زورق – زواريق
 زنديك = زنديق زنادقه -  زنبق -  زور – تزویر  -  زشت = رجس
 زر = زر- زرابی – زریاب -  زرتک = زردج -  زنگول = جلجول زنگ دام و گله -   هاون = هاون -  دستور = دستور ( قانون اساسی)
 دولاب - دلو  - دود، اود   عود (دود چشم زخم) -  دولاب – دوغ - ديباج – دیدبان – دهقان = دهاقین – دهاقنه  -  دشن یعنی جشن افتتاحیه  = جشن – دکل = دقل – دکان – دکمه = تکمه – دشمان = دشمن
چوگان=    صولجان - چلاق = شل – شلال - شلل-
گرداب = جرداب - جوراب = جوارب - جاروب=   شاروب،جاروف -
كيهان جهان،=  جيهان -  جوال ( توبره)- جوخ - خورشيد - خور – خوری( شمس )
 خانقاه = خانگاه –   خوش پوش = خوش بوش - خاشاك=  غساق -  سيخ = سخ 
 فلفل – فنجان – فستان -   فورگ- بورگ،برج= برج ابراج بروج -  فانوس =  الفانوس 
صندل( نوعي گياه دارويي صندلي   =  صيدلي( داروخانه) -  صابون –
غذا  - غذا تغذيه اغذيه مغذي  -  آبکاری آبگری = عبقری
ميدان -  مينا( ساحل كناره بندر)= مينا-  موميايي -   مجاني -  مال= مال اموال تمويل -  ميث ميثاق = ميثاق-  ماما (مادر)-  مرزبان =    مرزبان مرازبه-  موج  = فوج، افواج  -  ليمو  =  لليمون -  لوبيا-  لنگر = لنکر -  لشگر = لسکر = عسکر عساکر- دود =  اود = عود  
 
عروس -  عنبر  -  پولاد =    فولاذ -  پند،فند  فن= فن فنون فنان يفن -  پروانه= فرنقه-   پیروز = فیروز –-  پالوده =فالودج، فالوذج  - پيل = فيل، افلال -  پهلوان= بهلوان، بهلوانيه
 پستان = فستان( كرست لباس زیر) -  پرديس = فردوس فراديس
 پيك = فيك فيج فيوج افواج -  پوزه = البوز- پونه = بونه   -   پاك = باك – پاکیزه = باكره – باكره- بكر -  پگاه پگاح = صباح صبح اصبح يصبح مصباح -  پيام= بيان
 
سرچشمه:
الکلمات الفارسیه فی المعاجم العربیه – جهینه نصر علی – طلاس – برج دمشق - 2003
 معجم المعربات الفارسیه: منذ بواکیر العصر الحاضر - محمد التونجی
 

منبع :

http://webcache.googleusercontent.com/search?q=cache:a4CijjI-YzQJ:irandabir.ir/forum/showthread.php%3Ftid%3D1654+%D8%AC%D9%85%D8%B9+%D9%87%D8%A7%DB%8C+%D8%BA%D9%84%D8%B7+%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%86%D8%AF&cd=25&hl=en&ct=clnk&source=www.google.com

غلط های مشهور املایی و دستوری زبان فارسی      

غلط های مشهور املایی و دستوری زبان فارسی     

غلط مشهور در توصیف دو دسته به کار برده می شود :

دسته ی نخست، کسانی هستند که از رهگذر سالوسی و ریاکاری در زمره ی نیک مردان جای می گیرند. در باره ی این «گندم نماهای جو فروش» می گویند : فلانی غلط مشهور است، یعنی نان پرهیزکاری می خورد ولی «چون به خلوت می رود آن کار دیگر می کند»
دسته ی دوم، آن واژه ها و عباراتی است که بر خلاف حقایق تاریخی و یا آیین دستور زبان و صرف و نحو آن، بر زبان ها جاری است.

اکنون به نمونه های گوناگون این غلط های رایج در زبان فارسی که پرهیز از گفتن آن ها  بایسته است دقت کنید :
 
به کار بردن تنوین برای واژه های فارسی

کاربرد تنوین که ابزار ساختن قید در زبان عربی است برای واژه های عربی جایز است، مانند : اتفاقا، تصادفا، اجبارا، ولی واژه های ناگزیر و ناچار و مانند آن ها که فارسی است هرگز تنوین بر نمی دارند و نباید آن ها را چون این به کار برد :

گزارشا به عرض می رسانم... (به جای بدین وسیله گزارش می کنم که ...)،
ناچارا رفتم... (به جای به ناچار، یا  ناگزیر رفتم...)

اکنون کار به جایی رسیده است که بسیاری تنوین را حتا برای واژه های لاتین نیز به کار می گیرند و مثلن می گویند : تلفونا به او خبر دادم، یعنی به وسیله ی تلفن، یا تلفنی او را آگاه کردم،
تلگرافا به او اطلاع دادم، یعنی با تلگراف یا تلگرافی او را آگاه کردم.

در این جا لازم به گفتن است که دیرزمانی است که  نوشتن تنوین به صورت «ا» در خط فارسی به کناری نهاده شده و آن را به صورت «ن» می نویسند. مثلن : اتفاقن، تصادفن یا اجبارن.

واژه ی های دو قلو، سه قلو، چهارقلو و مانند آن

واژه ی ترکی دو قلو اسمی مرکب از «دوق» و «لو» است که روی هم همزادها معنی می دهد و هیچ گونه ارتباطی با عدد ۲ (دو) فارسی ندارد که اگر بانویی احیانن سه یا چهار فرزند به دنیا آورد بتوان سه قلو یا چهار قلو گفت.
درست مانند واژه ی فرانسوی «دو لوکس»(De Luxe) که بسیاری گمان می کنند با عدد ۲ (دو) فارسی ارتباطی دارد و لابد سه لوکس و چهار لوکس آن هم وجود دارد !!!
De حرف اضافه ی ملکی در زبان فرانسوی می باشد به معنی «از» (مانند Of در انگلیسی یا Von در آلمانی) و «Luxe» به معنی «تجمل» و «شکوه» است و «دو لوکس» به معنی «از (دسته ی) تجملاتی» می باشد.
یعنی هر چیزی که دولوکس باشد، نه از نوع معمولی،  بلکه از نوع تجملاتی و با شکوه آن است.

به کارگیری واژه ها یا اصطلاحات با معنی نادرست

جمله هایی مانند :

من به او مظنون هستم  (می خواهند بگویند : من به او بدگمان هستم)

او در این قضیه ظنین است (می خواهند بگویند : او در این قضیه مورد شک و گمان قرار دارد)

هر دو نادرست و درست وارونه ی آن درست است.

ظنین صفت فاعلی و به معنی کسی است که به دیگری بدگمان است و مظنون صفت مفعولی و به معنی کسی است که مورد شک و بدگمانی قرار دارد. یعنی صورت درست  این جملات می شود :

من به او ظنین هستم .(یعنی من به او بدگمان هستم)

او در این قضیه مظنون است. (یعنی او در این قضیه مورد شک و گمان قرار دارد)

مصدر عربی فقدان به معنی کم کردن، کم شدن و از دست دادن است و معنی نبود، ندارد، و در مورد مرگ و فوت کسی هم باید گفت : درگذشت، یا رخت بر بست.

یا مثلن می گویند : «کاسه ای زیر نیم کاسه وجود دارد.» در حالی که کاسه هرگز زیر نیم کاسه جای نمی گیرد و در ادبیات هم همیشه گفته اند : «زیر کاسه نیم کاسه ای وجود دارد.»

شعر سعدی، یعنی :  «بنی آدم اعضای یک پیکرند» را «بنی آدم اعضای یکدیگرند» می گویند.

هنگامی که دانش آموزی در پایان سال تحصیلی در برخی از درس ها نمره ی کافی برای قبولی نمی آورد می گوید در فلان و فلان درس تجدید شدم و یا درباره ی کسی می گویند فلانی امسال تجدید شد.
حال آن که این نه خود دانش آموز، بلکه درس های نمره نیاورده است که تجدید می شوند و در شهریور ماه باید دوباره جدید شده و از نو امتحان داده شوند، چون این دانش آموزی تجدیدی شده است و باید او را تجدیدی، یعنی دارنده ی درس های تجدید شده نامید.

غلط های دستوری

استاد : این واژه فارسی است و باید جمع آن را استادان گفت نه اساتید.

مهر : مهر واژه ای فارسی است و صلاحیت اشتقاق عربی را ندارد و نباید مثلن گفت حکم ممهور شد، بلکه درست آن است که بگویند : حکم مهر کرده شد یا مهر زده شد.

غلط های واگویی (تلفظی)

پسوند «وَر» در زبان فارسی برای رساندن مالکیت و به معنی «صاحب» و دارنده است.
«رنج وَر» به معنی دارنده ی رنج و «مزد وَر» به معنی دارنده ی مزد است.
امروزه بر خلاف این قاعده، این واژه ها را به صورت رنجور و مزدور می نویسند که موجب آن گردیده است تا آن ها را به نادرستی با  «واو» سیرشده (مانند واو  در واژه ی «کور») تلفظ نمایند.

واژه های دیگری نیز مانند دستور (دست وَر به معنی صاحب منصب، وزیر) و گنجور (گنج وَر) نیز از این گروه است.

نامیدن پدر به جای پسر

زکریا نام پدر «محمد بن زکریای رازی» و سینا نیز نام پدر «ابوعلی این سینا» بوده است. لیکن همه جا آنان را با نام زکریای رازی و ابن سینا، یعنی نه با نام خود، بلکه با نام پدران شان می نویسند. «بیمارستان ابن سینا» هنوز نیز در چهار راه حسن آباد تهران با این نام وجود دارد.

منصور نیز پدر «حسین ابن منصور حلاج» است که کوتاه شده ی نام وی «حسین حلاج» است. لیکن این نامی ترین عارف وارسته ی ایران در سده ی سوم هجری را همه جا «منصور حلاج» می نامند و نه «حسین وار»، بلکه «منصوروار» بر سر دار می کنند، در حالی که منصور (یعنی پدر حلاج) در آن هنگام در خوزستان به حلاجی و پنبه زنی مشغول بوده است.

خوان یغما

هرگاه به دارایی کسی دستبرد بزنند و چیزی از آن بر جای نگذارند، در اصطلاح می گویند که گویی خوان یغما بود که این گونه آن را چپاول کردند.
عبارت «خوان یغما» از دو واژه ی «خوان» و «یغما» و به مفهوم «سفره ی غارت و چپاول» فهمیده می شود، در حالی که چون این نیست و معنی و مفهوم واژه ی «یغما» در این عبارت کاملن چیز دیگری است و ارتباطی با غارت و چپاول ندارد.

«یغما» نام گروهی از تورانیان است که در دوره ی اسلامی در شهری با همین نام  در نزدیکی «خجند» کنونی زندگی می کرده اند. پیش از آمدن این گروه به این منطقه، اقوامی که «سگان» نام داشته اند (و به غلط آن را «ساکاها» می نویسند) در این محل زندگی می کرده اند و جشنی را برگزار می کرده اند که «سگه» نام داشته است که همان «جشن سده» می باشد. با آمدن یغماییان ِ تورانی به این محل، آنان دین و همه ی آیین ها و حتا عادات سگان را گرفته و «جشن سگه»ی آنان را نیز برگزار می کردند.

در جشن دیگری نیز  که «خوان یغما» نام داشته است، آنان سفره های بزرگی می گسترانیدند و انواع خوراک های لذیذ و نوشیدنی های خوش گوار در آن می نهادند و از همه ی مردم دعوت می کردند که در این میهمانی عمومی حاضر شوند و در کنار انجام دیگر مراسم، از آن ها سیر بخورند و بنوشند و هر چه می خواهند با خود ببرند.

سعدی می گوید :

ادیم زمین سفره ی عام اوست          برین خوان یغما چه دشمن چه دوست

و در جای دیگری می گوید :

یکی نانخورش جز پیازی نداشت         چو دیگر کسان برگ و سازی نداشت
پراکنده ای کفتمش ای خاکسار             برو طبخی از « خوان یغما » بیار

جشن خوان یغما که نشانه ی سخاوت و بخشندگی پدران ما است در سده های گذشته اهمیت و اعتبار ویژه ای داشته است و رفته رفته به صورت اصطلاح درآمده است، لیکن به علت عدم آگاهی از ریشه ی تاریخی آن، بسیاری آن را  به معنی دستبرد و چپاول گرفته و به کار برده اند.

افغانی در قصیده ی خود می سراید :

گل آرد، نوبهار آرد، نشاط آرد، امید آرد
شود تا باغبان طبع وی در گلشن آرایی
کشیده خوان یغمایش چه فیض جاودان دارد
که هر روزی فزون گردد گوارایی و گیرایی
خوشا درویش صاحب دل که نعمت های عامش را
نیابی در بساط خاص دارابی و دارایی

غلط های املایی مشهور

آزمایشـات : واژه ی آزمایش را که فارسی اسـت برخی از فارسی زبانان با «آت» عربی جمع می بندند که نادرسـت اسـت و باید با «ها»ی فارسی جمع بسته شود. آزمایش ها درسـت اسـت.

در جمع بستن واژه های فارسی با «جات» نیز غالبن همین گونه اشتباهات رخ می دهد، چرا که به نظر می رسد که این نوع جمع فرقی با جمع با «آت» ندارد. اما برای نوشتن فارسی فصیح بهتر است که این واژه ها نیز با «ها» جمع بسته شود، برای احتراز از عربی مآبی.
یعنی به جای روزنامه جات، کارخانجات، نوشته جات، شیرینی جات، ترشیجات، دسته جات، میوه جات، نقره جات و ... بهتر است چون این  بنویسیم : روزنامه ها، کار خانه ها، نوشته ها، شیرینی ها، ترشی ها، دسته ها، میوه ها، نقره ها.

از غلط های فاحش در همین زمینه یکی هم جمع بستن نام های جمع است. مانند تشکیلات که جمع تشکیل است و هنگامی که با : «آت» آن را جمع می بندند، جمع الجمع می شود.
از آن جمله اند : آثارها، اخبارها، ارکان ها، اعمال ها، جواهرها یا جواهرات، حواس ها، عجایب ها، منازل ها، نوادرات، امورات، عملیات ها و دیگر، که شکل درست نوشتن و گفتن آن چون این است : آثار، اخبار، ارکان، اعمال، جواهر، حواس، عجایب، منازل، نوادر، امور، عملیات.

«آذان» / «اذان» : این دو واژه را باید از هم جدا نمود. زیرا که معـنای «آذان» گوش ها و معـنای «اذان» اعلام کردن، آگاه کردن، خبردادن وقت نماز با خواندن کلمات مخصوص عربی در سـاعت های معینی از روز در گلدسـته و مناره ی مسجد است.

«آزوقه» / «آذوقه» : اصل این واژه که آن را «آزوغه» هم می نویسـند ترکی اسـت. پس باید با «ز» نوشـته شـود.

«آسـیا» / «آسـیاب» : این واژه را به هردوشـکل می توان نوشـت و بزرگان ادب فارسی هردو شکل را به کار بسـته اند.

«آن را» / «آنرا» :  «را» واژه ی مسـتقلی است و پـیـوسته آن را جدا از کلمه ی پیشـین می نویسـند. مانند : این را،  وی را، ایشـان را، تو را، آن را.

«اتاق» / «اطاق» : از آن جا که این واژه ترکی اسـت و در ترکی مخرج «ط» وجود ندارد پس باید آن را با حرف «ت» نوشـت.

«اتو» / «اطو» : چون این واژه عربی نیسـت وممکن اسـت فارسی یا روسی باشـد، پس بهتر اسـت با «ت» نوشـته شـود.

«ارابه» / «عـرابه» : ارابه واژه ی فارسی اسـت و عرابه معـرب آن. پس بهتر اسـت آن را به صورت ارابه نوشت.

«ازدحام» / «ازدهام» : این واژه را تنها می توان با حرف «ح» نوشـت زیرا ازدهام واژه ای بی معنی اسـت.

«اسـب» / «اسـپ» : به هردوصورت می توان این واژه را نوشـت. زیرا این واژه پهلوی اسـت نه عربی. امروزه بزرگان زبان بیش تر با «ب» می نویسـند. اما در گذشـته های بسـیار دور با «پ» می نوشـتند وهمین واژه جزء دوم نام های کهن خراسـانیان بوده است. مانند : ارجاسـپ، جاماسـپ، گشـتاسپ، تهماسـپ ، لهراسـپ و ...

«اسـتادان» / «اسـاتید» : چون اسـتاد واژه ای فارسی اسـت جمع آن می شـود اسـتادان. این کلمه که به صورت «اسـتاذ» به عربی رفـته است، در این زبان به صورت اسـاتیذ و اسـاتید جمع بسـته می شـود.

«اسـلحه» / «سـلاح» : بسـیاری کاربرد درسـت این دو کلمه را نمی دانند. به طوری که گاه به جای اسـلحه، سـلاح و گاه برعکس آن را به کار می برند. در حالی که اسـلحه جمع اسـت و سـلاح مفرد و نباید جمع اسـلحه را اسـلحه ها نوشت، زیرا که اسـلحه خود کلمه ی جمع اسـت و به جای آن می توان واژه ی سـلاح ها را به کار برد.

«اقلاً» / «اکثراً» : این دو کلمه در عربی به هیچ روی تنوین نمی گیرد و کاربرد آن ها بدین صورت از اغلاط مشهور به شمار می آید. بهتر اسـت به جای اقلاً  «حد اقل» و یا بهتر از آن «دسـت کم» و یا «کم از کم»، نوشـت و به جای اکثراً «غالبن» و یا بهتر از آن «بیش تر» یا را به کار برد.
همچنین نمی توان واژه هایی مانند دوم و سـوم و چهارم را که فارسی اند، دوماً و سـوماً و چارماً  نوشـت. یا واژه فارسی «زبان» را  «زباناً».

«اِن شاء الله» / «انشاء ألله» : جمله ی «ان شاء الله»  از سـه کلمه سـاخته شـده اسـت: «اِن» (= اگر)، «شـاء»(= بخواهد)، «الله»(= الله)، یعنی :  اگر خداوند بخواهد. اما جمله ی «انشاء الله» از دو کلمه سـاخته شـده اسـت : «اِنشـاء»(= آفریدن)، «الله» (= الله) به معنی :  خداوند بیافریند.
آن چه به هنگام نوشتن این جمله مراد نویسنده است جمله ی نخست است ولی آن را به صورت جمله ی دوم می نویسد.

«انتر» / «عـنتر» : واژه ی «انتر» را که فارسی  و معـنای آن «بوزینه» می باشـد باید به همین صورت نوشـت. عـنتر به زبان عربی نوعی مگس و مجازن به معنای شـجاع است.

«باتلاق» / «باطلاق» : واژه ی «باتلاق» ترکی اسـت، نه عربی. پس نوشـتن آن با حرف «ت» درسـت اسـت.

«باغ ها» / «باغات» : واژه ی «باغ» فارسی اسـت و جمع بسـتن آن به «ات» عربی نا درسـت اسـت.

«بوالهوس» / «بلهوس» : پیشـوند «بُل» بر سـر برخی واژه های فارسی می آید و معـنای پـُر، بسـیار و فراوان دارد، برابر این پیشوند در زبان عربی «ابو» می باشد که برای واژه های عربی به کار می رود و کوتاه شده ی آن را به صورت  بو می نویسند. پس «بُل» برای واژه های فارسی (مانند بلکامه : پر آرزو،  بلغاک : پر شور) و «بو» برای واژه های عربی (مانند بوالهوس : پر هوس، بوالعجب : پر شگفتی) درست است.

«بوته» / «بته» : معـنای این واژه، گیاه پـر شاخ و برگی اسـت که تنه ی ضخیم نداشـته باشـد و زیاد بلند نشـود و املای درسـت آن بوته اسـت.

«به نام» / «بنام» : در زبان عربی حرف جر «ب» را هـمیشـه باید به کلمه ی بعد که مجرور اسـت متصل نوشـت، اما در زبان فارسی حرف اضافه ی «به» را باید همواره جدا از کلمه نوشـت. مگر در اشکال کهن مانند : بدین  و بدو.
زیـرا اگر چون این ننویسـیم  در موارد بسیاری امکان به جای یکدیگر گرفته شدن واژه ها و معانی (التباس معنی) وجود دارد، مانند همین «به نام» و «بنام» که هر کدام جای کاربرد ویـژه ای دارد.
به این نمونه ها دقت کنید : «او نویسـنده ی بنامی بود»  و یا «من او را به نام نمی شـناختم»
به همین ترتیب اگر «به روی» را «بروی» بنویسیم معلوم نخواهد شـد که مراد چیسـت ؟ آیا منظور از «بروی» فعلی از مصدر رفـتن اسـت، مانند برو، بروی و ... یا آن که مثلن می خواهـیم بنویسـیم که : «این قـلم به روی میز اسـت»  یا اگر ما «به درد» را «بدرد» بنویسـیم بازهم شباهت معـنا رخ می دهد، زیرا «بدرد» : یعنی پاره کند و «به درد» یعنی به غم و اندوه.
به همین گونه اند سد ها واژه که باید به  هنگام نوشـتن آن ها با احتیاط بود، مانند : به دل و بدل، به شـتاب و بشـتاب، به کار و بکار، به گردن و بگردن، به کس و بکس، به همان و بهمان، به گردش و بگردش، به چشم و بچشم، به هر و بهر، به خر و بخر، به دوش و بدوش، به بار و ببار، به خواب و بخواب و ...

«بها» / «بهاء» : بها به معنی قیمت، ارزش و نرخ چیزی است. اما معنی  بهاء روشنی، درخشندگی، رونق، زیبایی و نیکویی است و به معنای فر و شکوه و زینت و آرایش نیز به کار رفته است. مانند «بهاء الدین» یا «بهاء الحق» و یا «بهاء الملک» که معنای آن ها رونق دین، شکوه دین و شکوه کشور است.
در پشت پوشانه ی (جلد) برخی از  کتاب ها می نویسند : بهاء .... ریال. که سخت نادرست است.

«پایین» / «پائین» : شاید گروه بسیاری از پارسی نویسان روزانه ده ها بار همزه ی عربی را در نوشته های خود به کار می برند و نمی دانند که این نشانه ی نوشتاری عربی در زبان پارسی جایی ندارد. بر این پایه نوشتن واژه هایی مانند «پائیز»، «پائین»، «موئین»، «روئین»، «آئین»، «پر گوئی»، «چائی»، «امریکائی» و ... نادرست است و باید پاییز، پایین، مویین، رویین، آیین، پر گویی، چایی، آمریکایی و چون این ها نوشت.

«تاس» / «طاس» : تاس واژه ای فارسی اسـت که عرب ها آن را گرفته و طاس می نویسند (معرب کرده اند)، یعنی ایرانیان باید آن را به حرف «ت» بنویسند.

«تراز» / «طراز» : تراز واژه ای فارسی است که عرب ها آن را گرفته و طراز می نویسند (معرب کرده اند). به همین سـبب «تراز» و همه ی ترکیبات آن باید  با حرف «ت» نوشـته شـود. مانند : تراز نامه، هم تراز، تراز کردن و مانند این ها.

«تپیدن» / «طپیدن» : تپیدن واژه ای فارسی اسـت و باید  با حرف «ت» نوشـته شـود و نوشـتن واژه های مشـتق از آن نیز مانند : تپش، تپنده، تپید، تپاندن و مانند آن نیز بایسته است. همچنان واژه هایی مانند تالار، تپانچه، تنبور، تشـت و تهران که فارسی اند، نباید با «ط» نوشـته شـود.

دیگر آن که در زبان عربی، هم «ت» وجود دارد و هم «ط». مانند تابع و طبیب. از این رو واژه های عربی را می توان به همان صورت عربی نیز نوشت.
نکته ی دیگر آن که : اگر کلمه ای مربوط به زبان های بیگانه ی دیگر باشـد، به «ت» نوشـته می شـود.
مانند : ایتالیا، اتریش، اتیوپی، امپراتور، ترابلس.
اما برخی نام های خاص مانند سـقراط و بقراط و افلاطون و مانند آن ها که از رهگذر زبان عربی وارد زبان فارسی شـده است [ و اصل آن ها متفاوت با این نام ها است ] می تواند به همان صورت عربی هم نوشته شود و گر نه چه فرقی با اسـامی عربی چون حافظ، نظامی، ملا صدرا، ابوریحان و جز آن دارد که در آن ها تغییری ایجاد نمی شود.

«ثواب» / «صواب» : نوشـتن یکی از این واژه ها به جای دیگری نیز یکی از غلط های رایج در املای زبان فارسی اسـت. در حالی که ثواب و صواب معانی جداگانه ای دارند و نباید آن ها را با هم اشـتباه کرد.
«ثواب» اسـم است به معـنی «مزد» و «پاداش»، اما «صواب» صفت اسـت به معـنی «درسـت»، «به جا» و «مناسـب».

«جذر» / «جزر» : برخی ها درکاربرد درسـت این دو واژه نیز اشـتباه می کنند. جذر به معـنای ریشـه اسـت و در ریاضی نیز عددی اسـت که آن را در خودش ضرب می کنند. مانند عدد ٣ که وقتی آن را در خودش ضرب کنند عدد ۹ به دست می آید که آن را مجذور می گویند.
جزر اما آب کاست (فرو نشـسـتن آب دریا)، بازگشـتن آب دریا و ضد آب خاست یعنی «مد» می باشد.

«جرأت» / «جرئت» : این واژه را باید جرات نوشت و به صورت جرئت اصلن وجود ندارد.

«حایل» / «هایل» : این دو واژه را نیز برخی  با یکدیگر اشـتباه کرده و به جای هم به کار می برند. حایل اسـم اسـت به معـنای چیزی که پرده وار میان دو چیـز واقع شده و مانع از اتصال آن دو گردد. اما هایل صفـت اسـت به معنای ترسـناک.

شـب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل           کجا دانند حــال ما سـبکـسـاران سـاحل ها
حافظ

«خرد» / «خورد» : معـنای واژه «خُرد» کوچک و ریز و اندک اسـت مانند : خرد سال یا خرده فروشی، و واژه «خورد» سـوم شـخص مفرد از مصدر خوردن است در زمان گذشته. نمونه های دیگر : سالخورده یا خورد و خوراک.

«داوود» / «داود» : املای این گونه واژه ها را در املای زبان فارسی با دو «واو» سفارش کرده اند. به همین ترتیب واژه هایی مانند طاوس و کیکاوس را نیز باید با دو «واو» نوشـت : طاووس، کـیکاووس.

«دُچار» / «دوچار» : این واژه را که گمان می رود ریشـه ی آن دو چهار باشـد، در متون قـدیمی به صورت دوچار می نوشـته اند. اما در سده های  اخیر آن را به صورت دُچار نوشـته اند. امروزه نیـز بهتر اسـت به همین صورت نوشـته شـود.

«ذلت» / «زلت» : معـنای «ذلت»، خواری (متضاد عزت) است، اما «زلت» به معنای سـهو و خطا اسـت.

«رُتیل» / «رطیل» : نوعی عنکبوت زهردار را به عربی رتیل می گویند و رطیل وجود ندارد.

«زرع» / «ذرع» : زرع  به معـنای کشـت و کاشـتن اسـت، در حالی که ذرع مقـیاس قـدیم برای طول و برابر یک دهم از چهارمتر بوده اسـت.

«زغال» / «ذغال» : املای درسـت این واژه زغال اسـت.

«زکام» / «ذکام» : این واژه را بایـد با «ز» نوشـت،

«سِـتبَر» / «سـِطبَر» : این واژه را که به معنای درشـت و کلفت اسـت، قـدما با حرف «ط» هم نوشـته اند. اما چون واژه ای فارسی اسـت بهتر اسـت با حرف «ت» نوشـته شـود.

«سـؤال» / «سـئوال» : شـکل درسـت آن این واژه «سـؤال» است.

«سـوک» / «سـوگ» : املای این واژه هم با «ک» وهم با «گ» درست اسـت.

«شـرایین» / «شـرائین» : املای این کلمه به صورت شـرایین درسـت اسـت.

«شـسـت» / «شـصت» : این واژه ها را هم بسـیاری ها به اشـتباه به جای یکدیگر به کار می برند. شـسـت به معنای انگشـت بزرگ دسـت و پا و شـصت عدد ۶۰ اسـت. آقای ابوالحسن نجفی می نویسـد که چون هر دو عدد فارسی اسـت، تنها برای تمایز میان معـنای آنها است که یکی را با «س» و دیگری را با «ص» می نویسـند. ولی در متون کهن، هر دو واژه با «س» آمده اسـت.

«صد» / «سـد» : چون واژه ی «سـده» فارسی اسـت، سـد را نیز می توان با «س» نوشـت. اما چون در متون کهن و جدید این واژه را با «ص» نوشـته اند، اکنون  نوشـتن آن با «س» غـیر متعارف به نظر می رسـد. از سوی دیگر چون معنای دیگر سـد، مانع و بند و حایل اسـت، لابد قـدما، عدد ١۰۰ را برای تفکیک «صد» از «سـد» با «ص» نوشـته اند.

«صفحه» / «صحیفه» : صفحه به هر کدام از دو روی کاغذ و صحیفه به خود ورق کاغذ (که دارای دو روی) اسـت گفته می شـود. البته ورق را در سـال های پسـین «برگ» نیز می گویند.

«طوفان» / «توفان» : اصل این کلمه، یونانی اسـت و شکل های دیگر این واژه ی یونانی در بسـیاری از زبان های اروپایی هم به کار می رود، چون آن که در زبان انگلیسی «Typhoon» و در زبان فرانسوی «Typhon» به همین معنای طوفان به کار می رود. در فرهـنگ معین واژه ی طوفان را که اسم و معرب از کلمه ی یونانی اسـت به معنای باران بسـیار سـخت و شـدید و آب بسـیار که همه را بپـوشد وغرق کند و باد شـدید و ناگهانی که موجب خسـارت و خرابی بناها و سـاختمان ها شـود و سـبب تشـکیل امواج سـهمگین و مخرب گردد، و همچنان به معنای هر چیز بسـیار است که فراگیر باشـد مانند طوفان آتش یا  طوفان باد. اما در همان فرهنگ، یک «توفان» هم در فارسی هست که صفت فاعلی و از مصدر «توفـیدن» اسـت و به معنی شور و غوغا کننده، فریاد کننده و غُران می باشد. پس برای تفکیک طوفان از توفان باید معناهای لغوی این واژه ها را  مد نظر قرار داد.

«طوطی» / «توتی» : توتی واژه ای فارسی است و از این رو می توان آن را با «ت» نوشـت. اما قـدمای زبان وادب فارسی این واژه را با «ط» نوشـته اند و به این دلیل امروزه نیز اگرچه این واژه فارسی می باشد نوشتن آن با «ت» نامانوس و نامتداول است.

«غلتیدن» / «غلطیدن» : غلتیدن واژه ای فارسی اسـت و باید  با «ت» نوشـته شـود. ترکیبات این فعل را  نیز باید با «ت» نوشـت، مانند : غَلت، غلتیدن، غلتنده، غلتیده، غلتان، غلتک و ...

«غوته» / «غوطه» : در آب فرو رفتن به فارسی «غوتیدن» است که امروز در زبان تاجیک نیز به همین شکل و به همین معنی به کار می رود. از این رو غوطه خوردن، غوطه زدن و غوطه ور نیز همگی نادرست است و باید با تای دو نقطه نوشته شود. از این گروهند : تپش، تپیدن، غلتیدن؛ غلت زدن، غلت خوردن؛ غلتک، غلتان.

«غیظ» / «غیض» : در عربی غیظ، خشـم و غضب را گویند و غیض به معنای کاهـش آب اسـت.

«فترت» / «فطرت» : معنای فترت، رکود و سـسـتی و بی حاصلی اسـت میان دو دوران خوشـبختی، یا فاصله ی میان دو دوره ی فعالیت. اما فطرت به خصوصیت و هر موجود از آغاز خلقتش می گویند و به سـرشـت و طبیعت او.

«فطیر» / «فتیر» : فطیر واژه ای عربی و به معنی  خمیر ور نیامده و تخمیر نشـده است و از این رو باید با «ط» نوشـته شود و واژه ای به نام فتیر اصلن وجود ندارد.

«قفص» / «قفس» : این واژه عربی اسـت و باید با «ص» نوشـته شـود . اما در زبان فارسی آن را همیشه با «س» نوشـته اند و املای آن به شکل قفس رایج اسـت.

«قیمومت» / «قیمومیت» :  واژه ی قیمومت را که به معنی قیم بودن است، فارسی زبانان ساخته اند و در زبان عربی کاربردی ندارد و کاربرد قیمومیت نادرست است.

«کُحل» / «کــَهل» : کحل اسم است به معنای «سـرمه» اما کهل، صفت اسـت برای مرد میان سـال.

«گزارش ها» / «گزارشات» : برخی ها واژه ی فارسی گزارش را با «ات» عربی جمع می بندند که نادرسـت اسـت.

«لایتجزا» / «لایتجزی» : این واژه با آن که عربی اسـت املای درسـت آن «لایتجزا» اسـت و معنای آن «تجزیه ناپذیر» است.

«مآخذ» / «مأخذ» : واژه ی عربی مأخذ مفرد و به معنی منبع و محل گرفتن و مآخذ جمع آن است. اما برخی این واژه ها را به جای یکدیگر یعنی مفرد را به جای جمع و جمع را به جای مفرد به کار می برند.

«مبرا» / «مُبری» : این واژه ی عربی به معـنی «تبرئه شـده از تهمت» اســت و در فارسی و عربی آن را مبرا می نویسـند.

«مجرا» / «مجری» : واژه ی مجری اسـم فاعـل مصدر اجراء و به معـنای اجرا کننده اسـت، مانند «مجری قانون». ولی در عربی مجری را به صورت مجرا نیز تلفظ می کنند که در آن صورت، اسـم مفعول مصدر اجراء و به معنای «اجرا شـده»، «عملی شـده» اسـت که در فارسی بهتر است که  به صورت «مجرا» نوشـته شـود تا با «مجری» اشتباه گرفته نشـود.

«محظور» / «محذور» : واژه ی «محظور» به معـنای «ممنوع» و «حرام» اسـت و «محذور» هم به معـنای «آن چه از آن می ترسـند» و هم به معنای «مانع و گرفـتاری» آمده اسـت. یعنی در مواردی که مراد گرفـتاری و مانع و حجب و حیای اخلاقی باشـد باید محذور نوشـت مانند :
«محذور اخلاقی» و یا «در محذور قرار گرفتم و پیشـنهاد اورا پذیـرفـتم»

«مسأله» / «مسئله» : این واژه عربی اسـت و در خط عربی به صورت مسـألة نوشـته می شـود و در زبان فارسی هم بسـیاری این اصل را رعایت نموده و آن را به صورت مسأله می نویسـند، نه مسئله.

«مسـئوول» / «مسـئول» : املای این واژه به هردو شـکل آن درسـت اسـت. در عربی البته مسـئوول می نویسـند، اما در فارسی همیشه آن را با یک واو نوشـته اند.

«مزمزه» / «مضمضه» : واژه ی مزمزه فارسی و به معـنای چشـیدن و نرم نرم خوردن چیزی است و مضمضه عربی و به معـنای گرداندن آب در دهان برای شـسـتن آن است.

«مُعتـَنی به» / «متنابه» : این واژه عربی اسـت و معنی آن، هـنگفت، مهم و قابل اعتنا اسـت و املای آن نیز به صورت «معتنی به» درسـت اسـت.

«مقتدا» / «مقتدی» : این واژه را که به معنی پیشوا است در عربی مقتدی نوشته اما مقتدا تلفظ می کنند. از این رو در زبان فارسی برای پرهـیـز از اشـتباه خواندن باید آن را مقتدا نوشـت.

«منتها» / «منتهی» : این دو واژه را در فارسی بهتر اسـت برحسـب تلفظ شـان بنویسـیم مانند : «سـاختمان های این ناحیه هـمه بلند اسـت، منتها محکم نیسـت» یا «این خیال باطل به جنون منتهی خواهد شـد».

«نیاگان» / «نیاکان» : در فارسی نیاگ یا نیا به معنی جد است و جمع درست آن نیاگان است نه نیاکان.

«وهله» / «وحله» : این کلمه را که به خط عربی وهـله می نویسـند و معنای آن نوبت و دفعه اسـت، نباید وحله نوشـت، زیـرا که وحله در عربی و  در فارسی معنایی ندارد.

«هیز» / «حیز» : واژه ی هـیـز به معنای بدکار و بی شـرم اسـت، مانند : «او نگاه هـیـز و دریده ای داشـت» و حیز به معنی جا و مکان است.

«هیئت» / «هیأت» : واژه ی هیئت عربی و به معنی شـکل و صورت چیزی و نیز به معنی عـده ودسـته ای از مردم است. جمع هیئت نیز هیأت  اسـت و نباید یکی را به جای دیگری به کار برد.
 
منبع :

http://www.aariaboom.com/content/view/1072/246/

کاربردهای نادرست دستور زبان عربی در فارسی

کاربردهای نادرست دستور زبان عربی در فارسی

زبان عربی بیش از هر زبانی بر زبان فارسی تأثیر گذاشته*است و بسیاری از واژگان و تعابیر عربی در فارسی به کار می*روند. استفاده از کلمه*های عربی متداول - که برای بیشتر مردم قابل فهم باشد - اشکالی ندارد، امّا واژه*های عربی دور از ذهن را نباید به کاربرد، مانند کلمهٔ «مُنَوِّم» به جای «خواب*آور».

به کار بردن قواعد و علامت*های عربی برای کلمه*های فارسی درست نیست. مهمترین کاربردهای نادرست قواعد عربی در زبان فارسی در این مقاله آمده*است.

1- علامت*های جمع عربی
۱ علامت*های جمع عربی
۲ آوردن «اَل»
۳ علامت مصدر جعلی (صناعی) عربی
۴ تنوین
۵ هماهنگی صفت و موصوف
۶ صفت برتر عربی + تر یاترین
۷ عَلَیه یا برعَلَیه
۸ مثنی
۹ جستارهای وابسته
۱۰ منابع

علامت*های جمع عربی
در زبان عربی علامت*های جمع مذکّر سالم «ین» و «ون» و علامت جمع مونث سالم «ات» است. از این علامت*ها نباید در زبان فارسی استفاده شود؛ مثلاً به کاربردن این واژه*ها اشتباه است: ویرایشات، بازرسین، داوطلبین، فرمایشات، گرایشات، آزمایشات، پیشنهادات، گزارشات، پاکات، کوهستانات، نمایشات، دستورات.

بلکه برای این کلمات باید از علامت*های جمع فارسی؛ یعنی «ان» و «ها» استفاده کرد. برای مثال صورت درست کلمات بالا به این صورت است: ویرایش*ها، بازرسان، داوطلبان، فرمایش*ها، گرایش*ها، آزمایش*ها، پیشنهادها، گزارش*ها، پاکان، کوهستان*ها، نمایش*ها، دستورها.

البته برخی از واژه*ها، مانند: «باغات، دهات، شمیرانات، و لواسانات» نشان*دهندهٔ یک مجموعه هستند. مثلاً شمیرانات به معنای «شمیران و نواحی تابع آن» است. پس به کاربردن این کلمه*ها اشکالی ندارد، ولی بهتر است تا جای ممکن از ساختن واژهای جدید با این علامت خودداری کرد. همچنین به کاربردن علامت «جات» مانند شیرینی*جات به عنوان نشانهٔ جمع در زبان فارسی پسندیده نیست و باید از آن خوددداری کرد.

افزودن علامت*های فارسی به کلمات عربی اشکالی ندارد و بهتر است به جای استفاده از جمع*های مکسر عربی از علامت*های جمع فارسی استفاده شود: مثلاً به «شکات» از «شاکیان» استفاده شود.

[ویرایش] آوردن «اَل»
«اَل» در زبان عربی برای معرفه کردن کلمات استفاده می*شود و استفادهٔ از آن برای کلمات فارسی اشتباه است، مانند این کلمات: «حسب*الخواهش، حسب*الفرموده، حسب*الدستور، و حسب*الفرموده». البته اصطلاح «حسب*الامر» که عربی است، درست می*باشد.

[ویرایش] علامت مصدر جعلی (صناعی) عربی
در زبان عربی علامت «یّت» برای ساختن مصدر قراردادی از اسم یا صفت یا ضمیر به کار برده می*شود، مانند هویت و انسانیت که در زبان عربی درست است. ولی به کار بردن این علامت با کلمه*های فارسی اشتباه است، مانند: خوبیّت، بدیّت، رهبریّت، منیٔت، و دوئیّت (تفرقه). بهتر است که به جای «یّت» در پایان این واژه*ها، از «ی» مصدری بهره ببریم؛ مانند: خوبی، بدی، رهبری و دوگانگی.

[ویرایش] تنوین
به کاربردن تنوین برای کلمه*های فارسی غلط است، مانند: گاهاً، سفارشاً، ناچاراً، دوماً، سوماً، و...، زباناً، جاناً.

شکل درست این واژه*ها این است: گاهی یا گهگاه، (به طور) سفارشی، به ناچار، دوم، سوم، و...، زبانی، جانی.

[ویرایش] هماهنگی صفت و موصوف
در زبان عربی صفت با موصوف از جهاتی مطابقت می*کند؛ مثلاً در شمار یا جنس، مانند: «رجلٌ عالمٌ»، «امراة عالمةٌ»، و «رجالٌ عالمون». اما در زبان فارسی میان صفت و موصوف تطابق وجود ندارد و هیچ علامتی برای تأنیث (مؤنث کردن) وجود ندارد. پس به کار بردن این تعبیرات درست نیست: مرحومه مغفوره (برای زن)، زن شهیده، خانم مدیره، مأمور مربوطه، اقدامات لازمه، خانم رئیسه و غیره. بلکه شکل درست این ترکیب*ها این چنین است: مرحوم مغفور (برای زن)، زن شهید، خانم مدیر، مأمور مربوط، اقدامات لازم، خانم رئیس و غیره.

تنها ترکیب*های «مکًهٔ معظمه، مدینهٔ منوّره، مدینهٔ فاضله، و هیئت مدیره» به دلیل کاربرد فراوان در زبان فارسی بی*اشکال است.

[ویرایش] صفت برتر عربی + تر یاترین
باب افعل در عربی برابر با صفت برتر در فارسی است. اَفضَل = بهترین. اعلم = داناترین، داناتر. بنابراین در فارسی پیوستن پسوند «تَر» یا «تَرین» به این صفات عربی درست نیست و دوباره*گویی به شمار می*آید. مثلاً اگر به واژه «اَفضَل» پسوند «تَرین» را اضافه کنیم، معنای آن می*شود: بهترترین.

فقط به کاربردن کلمهٔ «اولیٰ*تر»، به دلیل کاربرد فراوان آن از زمان سعدی تاکنون اشکالی ندارد. هرچند که بهتر است امروزه از چنین کاربردهایی دوری کنیم.

[ویرایش] عَلَیه یا برعَلَیه
در زبان عربی ترکیب جار و مجرور «عَلَیه» با معنای «بر او، بر آن، بر ضد او، و ضد آن» برابر است. ترکیب «لَه» نیز به معنای «به او، به آن، برای او، برای آن» می*باشد. به همین خاطر هرگاه در زبان فارسی بگوییم: «من، له یا علیه او شهادت نمی*دهم» به معنای این است که «من به نفع او یا برضد او شهادت نمی*دهم». و دیگر نباید پیشوند «بَر» را به «عَلَیه» یا «لَه» اضافه کنیم، چرا که تکراری بی*مورد می*شود.

روشن است که در ترکیب*های «عَلَیه» و «لَه»، ضمیر «ه» به معنای «او» وجود دارد. امّا در زبان فارسی به معنای «به سود» و «به زیان» به کار برده می*شود.

[ویرایش] مثنی
ساختن کلمه*های مثنی در زبان فارسی اشتباه است. مانند دولتین (دو دولت)، وزارتین (دو وزارت)، و غیره. بلکه به جای این کلمات باید دو دولت یا دولت*ها، و دو وزارت یا وزارت*ها را به کار برد. مثال: «دولتین ایران و روسیه توافق*نامه*ای را به امضا رساندند.» که نحوهٔ درست این جمله این است: «دولت*های (یا دو دولت) ایران و روسیه توافق*نامه*ای را به امضا رساندند.»

[ویرایش] جستارهای وابسته
ادبیات پارسی
ورود واژه*های اروپایی به فارسی
آمیزش فارسی با زبان*های دیگر
عربی در فارسی

منبع :

http://01.bia2mas.net/forum/showthread.php?t=860

غلط های رایج گفتاری و نوشتاری - بخش دوم


غلط های رایج گفتاری و نوشتاری - بخش دوم

«ب»
 
بالن/ بالون: «بالن» : جانور دریایی و «بالون» : نوعی وسیله پرواز
 
باسمه تعالی/ بسمه تعالی: اصل با اثبات «الف» است، گرچه هر دو وجه را نیز جایز دانسته اند.
 
باید / بایست: «باید»  و «می باید»  مربوط به زمان آینده و «بایست » و «بایستی»  مربوط به زمان گذشته است؛ مانند(فردا باید کارهایم را انجام دهم) و (می بایست او را بر این کار ملزم می کردی)
 
بِحل/ بِهل: «بحل کردن»  حلال کردن، از جرم و گناه کسی در گذشتن و «بهل» بگذار(کلمه امر از مصدر هلیدن)
 
بخشودن/ بخشیدن: «بخشودن»  بخشایش، عفو کردن «بخشیدن»  دادن، عطا کردن ، بخشش
 
بَدوی/ بَدَوی: «بَدوی»  ابتدایی، آغازی و «بَدَوی» : بیابانی، صحرانشین ، بیابان گرد.
 
بذر/ بزر: هر دو به معنای تخم و دانه است.
 
برائت/ براعت: «برائت» بی گناهی، پاکدامنی، «براعت»  برتری، بزرگواری
 
برترین انسان ها/ برترینِ انسان/ برترین انسان : برترین انسان ها: معنای جمع می دهد، برترینِ انسان ها : معنای مفرد می دهد
 
برله/ برعلیه: «له»  به نفع او، برای او و «علیه» : به زیان او؛ بنابراین افزودن «بر» به این دو کلمه صحیح نیست.
 
نکته: در موارد بسیاری «علیه»  و «بر»  می توانند به جای یکدیگر قرار گیرند؛ مانند: علیه او اعتراض نکنید، بر او اعتراض نکنید.
 
ناگفته نماند که استعمال «له»  و «علیه»  نیز هر چند به دلیل استعمال شایع آنها ، اشکالی ندارد، ولی گفته می شود که ترک آنها بهتر است؛ زیرا له یعنی برای او و علیه یعنی بر او در نتیجه علیه او شهادت داد یعنی بر او شهادت داد هرچند به نظر می رسد استعمال عرفی این مشکل را نادیده گرفته می شود.
 
برخوردار بودن: این ترکیب تنها در امور نیک و مثبت به کار می رود، مانند : این منزل از چشم انداز خوبی برخوردار است. و نمی توان این ترکیب را در امور منفی بکار برد (نمی توان گفت: این منزل از چشم انداز بدی برخوردار است.)
 
بلادرنگ: «درنگ»  در این ترکیب، فارسی است و لا نفی جنس و عربی است، بنابراین ترکیب این دو ناشایست است و به جای آن می توان گفت: بی درنگ
 
بِلال/ بَلال: «بِلال»  نام مؤذن پیامبر اکرم(ص) و «بَلال» : ذرت
 
بنیاد/ بنیان: «بنیاد» پایۀ بنا، پی و اصل بنا و «بنیان»  بنا(بنیانگذار: بناکننده، برپا کننده) گاه این دو کلمه را به یک معنا به کار می برند که باید دقت شود.
 
بَها/ بهاء: «بها» : قیمت ، نرخ و «بهاء» : روشنی، رونق، نیکویی
 
بهادادن: قیمت را پرداختن، گاه از این ترکیب به جای ارزش نهادن و ارج گذاشتن و اهمیت دادن استفاده می کنند که شایسته است از آن اجتناب شود. چنین کاربردی اضافه بر استعمال «بها دادن» در غیر معنای اصلی، گاه عبارت را مبهم و دارای دو وجه می کند، مانند: افراد جامعۀ ما بهای انرژی مصرفی خود را نپرداخته اند)
 
به بهانه: گاهی «به بهانه » را به جای (به مناسبت) به کار می برند که استعمالی ناشایست است؛ مانند خبرنگار روزنامه به بهانۀ برگزاری اولین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران، مقاله ای نوشته است.
 
به عنوان: این کلمه در بسیاری از عبارت ها زاید و در اصل از راه گرته برداری رواج یافته است؛ مانند: خود را به عنوان یک شخصیت مهم تلقی کرد)
 
بینی و بینَ الله: «نون»  در «بین » دوم مفتوح است.
 
به نوبۀ خود: گاهی ترکیب «به نوبه خود»  که گرته برداری از زبان بیگانه است، باعث می شود جمله، چهره ای نامأنوس بگیرد؛ مانند: «ارسطو شاگرد افلاطون بود که وی به نوبه خود شاگرد سقراط بود».
 
بیش از پیش: اگر صفتی پس از ترکیب «بیش از پیش» بیاید، نباید تفصیلی باشد؛ بنابراین نباید گفت: این کتاب زمینه تحقیقات را بیش از پیش گسترده تر می کند.
منبع :

http://khalijefars.irib.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=2992:1390-02-10-07-57-49&catid=312:1390-01-24-06-15-26&Itemid=382

غلط های رایج گفتاری ونوشتاری- بخش اول


غلط های رایج گفتاری ونوشتاری- بخش اول

 

 در عبارت های نادرست زیر دقت کنید:
 
ـ اینک که به نزد ما آمدی، با تقاضای وام موافقت می شود.
 
ـ نه تنها بین حرف هایش تضاد وجود دارد که افعالش نیز پر از تناقض است.
 
ـ انتظار می رود که همچنان به دسیسه های شیطانی اش بر علیه نظام ادامه دهد.
 
ـ این خطا لااقل می توانست یک کارت زرد را برای دروازه بان داشته باشد.
 
ـ پس از استمداد طلبیدنش از کار استعفا کرد.
 
ـ دیروز با طلبکار تسویه حساب کرد.
 
ـ این آشوب می تواند مدت ها به طول انجامد.
 
ـ در این درگیری ها یک نفر توسط آتش کشته شد.
 
ـ بحران های منطقه ای با رشد منفی رو به رو است.
 
ـ فردا بایست پاسخی دندان شکن بدهم.
 
ـ این برنامه، زمینة تحقیقات را بیش از پیش گسترده تر می کند.
 
ـ بخشیدن گناه او چندان بغرنج نیست.
 
ـ این منزل از چشم انداز بدی برخوردار است.
 
ـ اشعه های این دستگاه بیماری زاست.
 
چنان که دیده می شود، واژه ها و ترکیب هایی که با حروف پررنگ مشخص گردیده درست استعمال نشده اند. این ها ، نمونه هایی از غلط های فراوانی است که در نوشتارها و گفتارها دیده می شود و برای رهایی از آنها راهی جز رجوع به منابعی که در این باره تحریر شده، وجود ندارد.
 
نوشتار حاضر که شماری از غلطهای مشهور را در خود گردآورده است، می تواند تا حدودی راهِ پویندگان پهنة سخن و جویندگان عرصة قلم را هموار سازد.
 
یادآور می شویم که غلط های مشهور به چند گروه تقسیم می شوند:
 
دستة اول، غلط هایی است که استعمالشان به حدی رایج و فراگیر شده که نمی توان آنها را غلط دانست؛ مانند«دَمِشق» که در اصل «دِمَشق» و «بیت المقدس» که در اصل «بیت المَقدِس» است.
 
دستة دوم، غلط های مشهوری است که هنوز به تصحیح آن ها در جامعه امیدی هست؛ مانند «تولّی و تبرّی»( صحیح آن«تولّی و تبرّی» است، «کافَر» (صحیح آن «کافِر» بر وزن فاعِل است.)، «آخَر»(به معنای پایان، که صحیح آن «آخِر» است) و موارد بسیاری دیگر.
 
دستة سوم: ترکیب های نادرست و غلط های ناشی از گرته برداری است که مواردی را در این مختصر گرد آورده ایم.
 
فهرست حاضر بیشتر شامل غلط های دستة دوم و سوم است و از دستة اول به دلیل شهرت و رواج فراوان آن ها، چشم پوشی شده است.
 
همچنین در این فهرست از واژه هایی که ممکن است در گفتار به اشتباه در معنای دیگری به کار رود، سخن به میان آمده است.
 
 
 
«آ»
 
آبدیده / آبداده یا آبدار: «آبدیده» : نم کشیده؛ مانند: پارچه آبدیده، آهک آبدیده، کاغذ آبدیده و «آبداده یا آبدار»: صفت شمشیر و خنجر و فولاد؛ می گویند: فولاد آبداده.
 
آتش گشودن: برخی محققان، این ترکیب را که بر اثر گرته برداری به زبان فارسی وارد شده است، غلط دانسته، از آن پرهیز داده اند؛ ولی از آن جا که استعمال این ترکیب در رسانه ها رواجی فراوان دارد، به نظر نمی رسد بتوان آن را غلط دانست، گر چه بهتر است به جای آن از ترکیب هایی چون: آتش کردن، به آتش بستن، تیراندازی کردن و مانند آنها استفاده کرد.
 
آج/ عاج: «آج»  برجستگی های روی سطح چیزی؛ مانند: لاستیک چرخ اتومبیل و «عاج»: دندان فیل که سفید و سخت است و برای ساختن اشیای استخوانی گران بها به کار می رود.
 
آجل/ عاجل: «آجل»: آینده، مدت دار و «عاجل»: شتابنده، بی مهلت، سریع.
 
آخَر/ آخِر: «آخَر»: دیگر، و «آخِر»: پایان، سرانجام
 
آسیا/ آسیاب: آرد کننده غلات. هر دو صحیح است و به کار می رود.
 
آیینه/ آینه: هر دو صحیح است و استعمال می شود.
 
 
 
«ا»
 
ابزار/ افزار: هر دو یکسان به کار می رود، مگر در مواردی که یکی از آن دو غلبه کرده باشد؛ مانند: نوشت افزار، نرم افزار، سخت افزار، ابزار فروش
 
ابلغ/ ابلق: «ابلغ»: رساتر، بلیغ تر و «ابلق»: هر چیز دو رنگ به ویژه سیاه و سفید.
 
اتاق/ اطاق: هر دو درست است، ولی چون اصل آن ترکی است بهتر است به صورت اول (اتاق) نوشته شود.
 
اتلال/ اطلال: «اتلال» (جمع تلّ): توده های خاک یا ریگ، پشته ها و «اطلال» (جمع طل): آثار باقی ماندة خانه و بنای خراب شده.
 
اثاث/ اساس: «اثاث» : لوازم خانه(اثاثیه) و «اساس»: بنیاد، پایه.
 
ثابت/ اثبات/ ثبوت: «ثابت» : پایدار، استوار و «اثبات»: ثابت گردانیدن، استوار ساختن و «ثبوت» : ثابت شدن، پایداری؛ بنابراین باید گفت:
 
اثبات این مطلب دشوار است.
 
ثابت کردن این مطلب دشوار است.
 
ثبوت این مطلب محرز است.
 
اثبات و ثبوت، تفاوت معنایی دیگری نیز دارند که از حوزۀ ادبیات خارج است.
 
اَثمار/ اَسمار/ اِثمار: «اَثمار» : میوه ها و «اَسمار»: افسانه ها، حکایت ها و «اِثمار» : میوه آوردن درخت، بارآوردن، ثمر دادن.
 
اَثنا/ اِثنا: «اَثنا» میانه ها و «اَثنا»: ثنا گفتن، ستودن.
 
اَثیر/ اسیر: «اَثیر»: عالی، بلند، برگزیده و «اسیر» : گرفتار
 
احتظاظ/ اهتزار: « احتظاظ»: شاد شدن، بهره مند شدن و «اهتزاز» : جنبش، تکان خوردن چیزی
 
احسان / احصان: «احسان»: نیکی کردن و « احصان»:محکم و استوار کردن.
 
اَحیا/ اِحیا: «اَحیا»: زندگان(جمع «حیّ» به معنای زنده) و «اِحیا»: زنده کردن، شب زنده داری کردن.
 
اَحیاناً: به فتح همزه صحیح است.
 
اَخبار/ اِخبار: «اَخبار» : جمع خبر و «اِخبار»: خبر دادن.
 
اخس/ اخص: «اخس» : خسیس تر، پست تر و «اخص» : ویژه تر
 
اَخَوان/ اِخوان: «اَخَوان»: تثنیۀ اخ، دو برادر و «اِخوان» : جمع اخ، برادران.
 
ادبیات: گاهی، ادبیات را به معنای مجموع کتاب ها و مقاله هایی که دربارۀ موضوع خاصی نوشته شده، به کار می برند. این نوع استعمال مناسب نیست، مگر آن که در موضوعی خاص، رایج و فراگیر باشد و معنای خاصی را به دست دهد؛ برای مثال گفته می شود: ادبیات زمین لرزه. چنین کاربردی در حوزه سیاست، رواج بیشتری دارد.
 
اذل/ اَزل/ اضل: «اذل»: خوارتر و «اَزل»: همیشگی، بی آغاز(مقابل ابد) و «اضل» : گمراه تر.
 
ارائه کردن/ عرضه کردن: «ارائه کردن» نشان دادن، در معرض دید گذاشتن و «عرضه کردن»: تحویل دادن، تقدیم کردن.
 
اَرّابه/ ارّاده: «اَرّابه»: گاری و «ارّاده» چرخ گاری.
 
ارضا/ ارضاع: «ارضا»: راضی کردن، خشنود کردن و «ارضاع»: شیر دادن.
 
استجاره/ استیجار: «استجاره»: پناه خواستن، پناه بردن و «استیجار»: اجاره کردن (مستأجر: اجاره کننده و مُوجِر: اجاره دهنده)
 
استعفا: استعفا، از باب استفعال، با فعل «کردن» به کار می رود و نه با فعل دادن؛ مانند: از مقام خود استعفا کرد.
 
استمداد: این کلمه نیز مانند استعفا، با فعل«کردن» به کار می رود و نه طلبیدن؛ چرا که استمداد خود به معنای «مدد طلبیدن» است؛ از این رو باید گفت: او از آنها استمداد کرد.
 
اسرا/ اُسرا: «اسرا» نام سوره ای از قرآن کریم و به معنای سیر دادن در شب و «اُسرا» جمع اسیر است.
 
اسلحه/ اسلاح: اسلحه جمع سلاح است.
 
اِسماع/ اَسماع: «اِسماع»: شنوانیدن و «اَسماع» (جمع سمع): گوش ها.
 
اشعَه/ شعاع: اشعّه جمع شعاع است؛ در نتیجه نباید گفت: اشعه ها، بلکه باید گفت: شعاع ها و یا پرتوها و «شعاع» به معنای «پرتو» است.
 
اطوار: جمع «طور» به معنای اندازه، هیئت، حال و وضع، گفته می شود: ادا و اطوار در آورد. گاهی آن را «اطفار» تلفظ می کنند که صحیح نیست.
 
اظهر/ازهر: «اظهر» ظاهرتر، آشکارتر و «ازهر»: روشن و درخشان.
 
اِعاده: گاهی کلمه اعاده را با حرف اضافه «از» به کار می برند که اشتباه است؛ مانند: از او اعاده حیثیت کردند، بلکه باید بگویند: به او (برای او) اعاده حیثیت کردند؛چرا که اعاده یعنی چیزی را به کسی بازگرداندن و این معنا با «به» همگون است، نه با «از».
 
اِعلام/ اِعلان: «اعلام»  خبر دادن، آگاه کردن(اعلامیه) و «اِعلان» : آشکار کردن، ظاهر ساختن. گاه این دو را به جای یکدیگر به کار می برند.
 
اِفراط/ تفریط: «افراط» از حد و اندازه تجاوز کردن، زیاده روی و «تفریط» کوتاهی کردن در کاری، ضایع کردن.
 
اِقامه: اذان و اِقامه به کسر همزه درست است.
 
اقلاً و اکثراً: دو واژه عربی غیر منصرف است و تنوین نمی گیرد، ولی فارسی زبانان به آن تنوین می دهند و به صورت اقلاً و اکثراً استعمال می کنند که اشتباه است. البته چون این نوع استعمال در زبان فارسی رواج فراوانی یافته (به ویژه اقلاً) نمی توان آن دو را غلط دانست، اگر چه بهتر است به جای آن دو از الفاظ حداقل، حداکثر، دست کم ، بیشتر و اغلب بهره گرفت.
 
الغا/ القا: «الغا»: لغو کردن، باطل کردن و «القا»: تلقین کردن، مطلبی را به فکر یا ذهن کسی افکندن.
 
اَلم/ علَم: «الم» : درد ، رنج و «علم»: پرچم، بیرق
 
اَمارات/ اِمارات: «اَمارات» : جمع اَماره(نشانه)؛ مانند: اَمارات متحده عربی و «اِمارات» : جمع اِماره(حکومت، ریاست ، فرمانروایی)
 
اَمانت گذار/ اَمانت گزار:«اَمانت گذار»: کسی که امانتی را به دست کسی می سپارد و «اَمانت گزار»: کسی که امانت را ادا می کند.
 
امهال/ اهمال: «امهال» : مهلت دادن و «اهمال»: کوتاهی کردن، رها کردن ، واگذاشتن.
 
انتساب/ انتصاب: «انتساب»: نسبت داشتن و «انتصاب»: منصوب شدن، به کاری قیام کردن.
 
انتظار رفتن/ انتظار داشتن: گاهی این دو ترکیب، به جای «احتمال داشتن» و «پیش بینی کردن» به کار می رود. استعمال این ترکیب میل گوینده را بر وقوع آنچه مورد انتظار او است، می رساند؛ بنابراین باید دقت کرد در جمله هایی که وقوع، مطابق میل گوینده نیست، از این ترکیب استفاده نشود.
 
اِنتفا/ انتفاع: «انتفا»  از میان رفتن، نیست شدن و «انتفاع»: سود بردن
 
اَیار/ عیار: «اَیار»: یکی از ماه های سریانی و «عِیار»: مقیاسی برای سنجش مقدار خالص طلا.
 
اَوان/ عوان: «اوان» وقت، هنگام و «عوان»: میانه سال، مخفف اعوان(یاران، خادمان)، مامور اجرای حکم دیوان قضا.

منبع :

http://khalijefars.irib.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=2905:1390-01-30-07-17-55&catid=312:1390-01-24-06-15-26&Itemid=382

غلط های مرسوم در زبان پارسی


غلط های مرسوم در زبان پارسی


امروزه در نوشتن های روزمره به مواردی برخورد می کنیم که علیرغم نادرست بودن، کم کم مصطلح شده و در کلامِ مردم رایج می شوند. شاید بهتر باشد ابتدا نظر خود را در رابطه با غلط و درست بیان کنم:
به تصورِ من در مورد دستورِ نوشتن و نگارش، معنای «درست» یعنی آنچه امروز در میان اهلِ فن و حتی شاید مردمِ آگاه و حساس به ادبیات، موردِ پذیرش است – که شاید در دوره ای دیگر، عقیده ای غیر از این در میانِ مردم بوده! «درستِ » امروز شاید غلطِ دیروز بوده است و بالعکس. پس خیلی به درست و غلط بودن نمی توان دل خوش کرد و این یک امرِ نسبی و اقتضایی است، ولی به هر حال برای یکسان شدنِ آنچه امروز به نام «نگارش» داریم می باید تلاش کرد و به همین منظور در هر فرصتی به برخی از این موارد اشاره می کنیم.
1) واژه های دوقلو و دولوکس
«دوقلو» واژه ای ترکی و مرکب، متشکل از دو قسمتِ «دوق»  و « لو» است که معنای همزادها را میدهد و تلفظِ آن به صورت دوق-لو است و نه دو-قلو! اگرچه امروز در بسیاری موارد از واژۀ «قل» حتی به جا و معنای شباهت استفاده میگردد! پس در این کلمه هیچ عددی به کار نرفته تا ما بتوانیم آن را به کلمات دیگری چون سه قلو و چهارقلو و غیره بسط دهیم.
واژه ی دولوکس (De Luxe) نیز فرانسوی و به معنای تجملی و دارای جلال و شکوه است، پس هیچ مفهومی از دو برابر شدنِ لوکس در خود ندارد! تا بتوان آن را به سه-لوکس و چهار-لوکس تعمیم داد!
2) لغات فارسی در ظرف عربی
لغتی مانند «استاد» فارسی است و بنابراین قابلیت جمع شدن به شکلِ مکسر در عربی را ندارد. استادان، جمع صحیحِ این کلمه است و نه اساتید! که ظاهرا جمع مکسری از این کلمه می باشد.
مُهر نیز از آن واژه هایی در زبان ماست که شکل و قالبی عربی به آن داده اند و به صورتِ مفعولی نیز به غلط مطرح شده است: ممهور! به معنای مُهر شده.
واژه آزمایش نیز فارسی اسـت و نمی توان آن را با علامت جمع عربی یعنی " ات " جمع  بست. جمعِ صحیح این کلمه با " ها" در فارسی انجام میشود، یعنی: آزمایش ها.
جمع بستن اسامی جمع: کلماتی چون آثار، اَعمال، اَخبار، اَرکان ، حواس، منازل، مقاصد و عجایب به خودیِ خود و در معنا، جمع هستند و نباید دوباره آنها را به هر شکل و گونه ای جمع بست. شاید این کلماتِ غلطِ دوبار جمع بسته شده را گاهی شنیده یا در نوشته ها دیده باشید: آثارها، اخبارها ، ارکان ها، اعمال ها، حواس ها، عجایب هاِ، منازل ها، امورات، عملیات ها و غیره! ... که همگی نادرست اند.
3) استفاده نادرست یا نا به جا از دو واژه « است»  و «هست»
معنا و ریشه این دو واژه یکی است و در استفاده از آنها تنها اختلافی که وجود دارد در مقصود و بیان است و نه تفاوتِ دستوری و مفهومی. کمی روی کاربرد خودتان از این دو واژه فکر کنید! آیا توجه کرده اید که هرگاه قصد داریم با تاکید بیشتری، معنا را منتقل کنیم از کدامیک استفاده می کنیم.
استفاده از «هست» دارای تاکید بیشتری نسبت به دیگری ست. به نمونه ها توجه کنید:
«آیا پول همراهت است؟». یعنی: من نمیدانم که پول با خودت داری و در مورد جواب هم هیچ ایده ای ندارم.
«آیا پول همراهت هست؟». یعنی: من با این که نمیدانم که پول با خودت داری، ولی در مورد جوابِ تو، حدس میزنم که با خودت پولی نداری! یا شاید بتوان جمله اخیر را این معنا نیز بیان کرد: «آیا اصلا پولی با خودت داری؟»، و در قبالِ این سوال انتظارِ شنیدنِ پاسخِ منفی داریم!
در برخی موارد هم واژه «هست» به معنای «وجود دارد» به کار میرود و این تفاوت آن با «است» محسوب میگردد. به نمونه ها توجه کنید:
«یک درخت سیب در حیاطِ ماست». یعنی: «یک درختِ سیب در حیاطِ ما هست(وجود دارد)» و کاربرد «است» از زیبایی جمله می کاهد.
«او هنوز دانشجوست». یعنی: «او هنوز دانشجو است» و کاربرد «هست» جمله را از معنا دور می کند یا معنای تاکیدی به آن میدهد. یعنی: «او همچنان دانشجو هست و جای تردید ندارد!».
نتیجه آن که: این دو واژه میتوانند به جای هم استفاده شوند ولی دقت در این موارد به زیبایی و بیانِ دقیق ترِ مفاهیم کمک شایانی خواهد کرد.

منبع :

http://shadan-pub.com/component/k2/item/121-aid-121

غلط های مشهور نوشتاری و گفتاری

غلط های مشهور نوشتاری و گفتاری


غلط مشهور در توصیف دو دسته به کار برده می شود:
دسته ی نخست کسانی هستند که از رهگذر سالوسی و ریاکاری در زمره ی نیک مردان جای می گیرند. در باره ی این «گندم نماهای جو فروش » می گویند:  فلانی غلط مشهور است، یعنی نان پرهیزکاری می خورد ولی « چون به خلوت می رود آن کار دیگر می کند .»
دسته ی دوم آن واژه ها و عباراتی است که بر خلاف حقایق تاریخی و یا آیین دستور زبان و صرف و نحو آن، بر زبان ها جاری است.
اکنون به نمونه های گوناگون این غلط های رایج در زبان فارسی که پرهیز از گفتن آن ها  بایسته است دقت کنید :
 
- به کار بردن تنوین برای واژه های فارسی
کاربرد تنوین که ابزار ساختن قید در زبان عربی  است برای واژه های عربی جایز است، مانند: اتفاقا، تصادفا، اجبارا، ولی واژه های ناگزیر و ناچار و مانند آن ها که فارسی  است هرگز تنوین بر نمی دارد و نباید آن ها را چون این به کار برد:
گزارشا به عرض می رسانم ( به جای بدین وسیله گزارش می کنم که )،
 ناچارا رفتم ( به جای  به ناچار ، یا  ناگزیر رفتم).
اکنون کار به جایی رسیده است که بسیاری تنوین را حتا برای واژه های لاتین نیز به کار می گیرند و مثلا می گویند: تلفونا به او خبر دادم، یعنی به وسیله ی تلفن، یا تلفنی  او را آگاه کردم.
تلگرافا  به او اطلاع دادم، یعنی با تلگراف یا تلگرافی او را آگاه کردم.
در این جا لازم به گفتن است که دیرزمانی است که  نوشتن تنوین به صورت« ا» در خط فارسی به کناری نهاده شده و آن را به صورت ن می نویسند. مثلن : اتفاقن، تصادفن یا اجبارن [که لاجرم هر دو وجه را باید صحیح شمرد]
 
- واژه ی های  دو قلو، سه قلو، چهارقلو و مانند آن
واژه ی ترکی دو قلو اسمی مرکب از «دوق » و « لو »  است که روی هم همزادها معنی می دهد و هیچ گونه ارتباطی با عدد 2 (دو) فارسی ندارد که اگر بانویی احیانا سه یا چهار فرزند به دنیا آورد بتوان سه قلو یا چهار قلو گفت.
درست مانند واژه ی فرانسوی دو لوکس De Luxe که بسیاری گمان می کنند با عدد 2 (دو) فارسی ارتباطی دارد و لابد سه لوکس و چهار لوکس آن  هم وجود دارد. De حرف اضافه ی ملکی در زبان فرانسوی است به معنی« از» ( مانند Of در انگلیسی یا Von  در آلمانی ) و Luxe به معنی « تجمل و شکوه »  است و دو لوکس به معنی « از (دسته ی ) تجملاتی »  است ، یعنی هر چیزی که دولوکس باشد، نه از نوع معمولی،  بلکه از نوع تجملاتی و با شکوه آن است.
 
-به کارگیری واژه ها یا اصطلاحات با معنی نادرست

- جمله هایی مانند :
من به او مظنون هستم  ( می خواهند بگویند: من به او بدگمان هستم)
او در این قضیه ظنین است ( می خواهند بگویند: او در این قضیه مورد شک و گمان قرار دارد)
هر دو نادرست و درست وارونه ی آن درست است.
ظنین  صفت فاعلی و به معنی  کسی است که به دیگری بدگمان است و مظنون صفت مفعولی و به معنی  کسی است که مورد شک و بدگمانی قرار دارد. یعنی صورت درست  این جملات می شود:
من به او ظنین هستم .( یعنی من به او بدگمان هستم)
او در این قضیه مظنون است. ( یعنی او در این قضیه مورد شک و گمان قرار دارد)
- مصدر عربی فقدان به معنی کم کردن، کم شدن و از دست دادن  است و معنی  نبود  ندارد  و درمورد مرگ و فوت کسی هم باید گفت:  در گذشت، یا رخت بر بست.
- یا مثلا می گویند: « کاسه ای زیر نیم کاسه وجود دارد .» در حالی که کاسه هرگز زیر نیم کاسه جای نمی گیرد و در ادبیات هم همیشه گفته اند: زیر کاسه نیم کاسه ای وجود دارد.
- شعر سعدی، یعنی:  « بنی آدم اعضای یک پیکرند » را « بنی آدم اعضای یکدیگرند » می گویند.
- هنگامی که دانش آموزی در پایان سال تحصیلی در برخی از درس ها نمره ی کافی برای قبولی نمی آورد می گوید در فلان و فلان درس تجدید شدم و یا درباره ی کسی می گویند فلانی امسال تجدید شد. حال آن که این  نه خود دانش آموز،  بلکه درس های نمره نیاورده است که تجدید می شود و در شهریور ماه باید دوباره جدید شده و از نو امتحان داده شود ، چون این دانش آموزی تجدیدی شده است و باید او را تجدیدی، یعنی دارنده ی درس های تجدید شده نامید.
-غلط های دستوری

استاد:  این واژه فارسی است و باید جمع آن را استادان گفت نه اساتید .
مهر: مهر واژه ای فارسی است و صلاحیت اشتقاق عربی را ندارد و نباید مثلا گفت حکم ممهور شد، بلکه درست آن است که بگویند: حکم مهر کرده شد یا مهر زده شد.
 
-غلط های واگویی (تلفظی)
 پساوند «وَر » در زبان فارسی برای رساندن مالکیت و به معنی « صاحب » و دارنده  است. « رنج وَر » به معنی دارنده ی رنج و « مزد وَر» به معنی دارنده ی مزد است. امروزه بر خلاف این قاعده و برخاسته از خط عربی که ایرانیان به کار می برند، این واژه ها را به صورت رنجور و مزدور می نویسند که موجب آن گردیده است تا آن ها را  به نادرستی با  واو « سیرشده » (مانند واو  در واژه ی « کور ») تلفظ نمایند.
واژه های دیگر ی نیز مانند دستور ( دست وَر به معنی صاحب منصب، وزیر) و گنجور ( گنج وَر) نیز از این گروه است.
 
- نامیدن پدر به جای پسر
زکریا نام پدر « محمد بن زکریای رازی »  و  سینا نیز نام پدر « ابوعلی این سینا » بوده است. لیکن همه جا آنان را با نام زکریای رازی و ابن سینا ، یعنی نه با نام خود، بلکه با نام پدران شان می نویسند. « بیمارستان ابن سینا » هنوز نیز در چهار راه حسن آباد تهران با این نام وجود دارد.
منصور نیز پدر « حسین ابن منصور حلاج » است که کوتاه شده ی نام وی «حسین حلاج » است. لیکن این نامی ترین صوفی ایران  در سده ی سوم هجری را همه جا « منصور حلاج » می نامند و نه «حسین وار»، بلکه «منصوروار» بر سر دار می کنند، در حالی که منصور (یعنی پدر حلاج) در آن هنگام در خوزستان به حلاجی و پنبه زنی مشغول بوده است. !
 
- غلط های املایی مشهور
آزمایشـات: واژه آزمایش را که فارسی اسـت برخی از فارسی زبانان با « آت » عربی جمع می بندند که نادرسـت اسـت و باید با « ها» ی فارسی جمع بسته شود. آزمایش ها درسـت اسـت.

در جمع بستن واژه ها ی فارسی با « جات » نیز غالبا همین گونه اشتباهات رخ می دهد، چرا که به نظر می رسد که  این نوع جمع فرقی با جمع با « آت » ندارد . اما برای نوشتن فارسی فصیح به تر است که این واژه ها نیز با « ها »جمع بسته شود، برای  احتراز از عربی مآبی . یعنی به جای روز نامه جات ، کارخانجات ، نوشته جات ، شیرینی جات ، ترشیجات ، دسته جات ، میوه جات ، نقره جات و.... به تر است چون این  بنویسیم :روزنامه ها ، کار خانه ها ، نوشته ها، شیرینی ها ، ترشی ها ، دسته ها ، میوه ها ، نقره ها .
از غلط های فاحش در همین زمینه یکی هم جمع بستن نام های جمع است. مانند تشکیلات که جمع تشکیل است و هنگامی که با : ها  آن را جمع می بندند ، جمع الجمع می شود،  از آن جمله اند : آثارها، اخبارها ، ارکان ها ، اعمال ها ، جواهرها یا جواهرات ، حواس ها ، عجایب ها ِ، منازل ها ، نوادرات ، امورات ، عملیات ها و دیگر، که شکل درست نوشتن وگفتن آن چون این  است : آثار، اخبار ، ارکان ، اعمال ، جواهر ، حواس ، عجایب، منازل ، نوادر ، امور ، عملیات و ..
آزوقه / آذوقه: اصل این واژه که آن را آزوغه هم می نویسـند ترکی اسـت. پس باید  به« ز» نوشـته شـود.
آسـیا / آسـیاب: این واژه را به هردوشـکل می توان نوشـت و  بزرگان ادب فارسی هردو شکل را به کار بسـته اند.
آن را / آنرا:  « را»  واژه ی  مسـتقلی است و  پـیـوسته آن را جدا از کلمه ی پیشـین می نویسـند. مانند: این را،  وی را، ایشـان را، تو را، آن را .
اتاق / اطاق: از آن جا که این واژه ترکی اسـت و در ترکی مخرج« ط» وجود ندارد پس باید آن را با حرف « ت» نوشـت.
اتو / اطو:چون این واژه عربی نیسـت وممکن اسـت فارسی یا روسی باشـد، پس  به تر اسـت به « ت» نوشـته شـود .
ارابه/ عـرابه: ارابه واژه ی فارسی اسـت و عرابه معـرب آن. پس بهتر اسـت آن را به صورت ارابه نوشـت.
ازدحام / ازدهام: این واژه را تنها می توان با حرف «ح» نوشـت زیرا  ازدهام واژه ای  بی معنی اسـت.
اسـب / اسـپ: به هردوصورت می توان این واژه را نوشـت. زیرا این واژه پهلوی اسـت نه عربی. امروزه بزرگان زبان بیش تر با « ب» می نویسـند. اما در گذشـته های بسـیار دور با « پ » می نوشـتند وهمین واژه جزء دوم نام های کهن خراسـانیان بوده است. مانند : ارجاسـپ، جاماسـپ، گشـتاسپ، تهماسـپ ، لهراسـپ و...
اسـتادان / اسـاتید: چون اسـتاد واژه ای فارسی اسـت جمع آن می شـود اسـتادان.  این کلمه که به صورت اسـتاذ به عربی رفـته است، در این زبان به صورت اسـاتیذ و اسـاتید جمع بسـته می شـود
اسـلحه/ سـلاح: بسـیاری کاربرد درسـت این دو کلمه را نمی دانند. به طوری که گاه به جای اسـلحه، سـلاح و گاه برعکس آن را به کار می برند. در حالی که اسـلحه جمع اسـت و سـلاح مفرد و نباید جمع اسـلحه را اسـلحه ها نوشت، زیرا که اسـلحه خود کلمه جمع اسـت و به جای آن می توان  واژهء سـلاح ها را به کار برد.
اقلاً / اکثراً: این دو کلمه در عربی به هیچ روی تنوین نمی گیرد و کاربرد آن ها بدین صورت از اغلاط مشهور به شمار می آید. بهتر اسـت به جای اقلاً  « حد اقل » و یا به تر از آن « دسـت کم»  و یا « کم از کم » نوشـت و به جای اکثراً « غالبا»  و یا به تر از آن  « بیش تر » را به کار برد. .همچنین نمی توان واژه هایی مانند دوم وسـوم و چهارم راکه فارسی اند، دوماً و سـوماً و چارماً  نوشـت. یا واژه فارسی « زبان » را  زباناً .

اِن شاء الله / انشاء ألله:  جمله ی  « ان شاء الله »  از سـه کلمه سـاخته شـده اسـت: اِن ( اگر )، شـاء (بخواهد )، الله  (خداوند)، یعنی:  اگر خداوند بخواهد.  اما جمله ی « انشاء الله »  از دو کلمه سـاخته شـده اسـت: اِنشـاء ( آفریدن )، الله ( خدا ) به معنی:  خداوند بیافریند. آن چه به هنگام نوشتن این جمله مراد نویسنده است جمله ی نخست است ولی آن را به صورت جمله ی دوم می نویسد.
انتر / عـنتر: واژه انتر را که فارسی  و معـنای آن بوزینه می باشـد باید به همین صورت نوشـت. عـنتر به زبان عربی نوعی مگس و مجازا به معنای شـجاع است.

باتلاق/ باطلاق:  واژه ي  باتلاق ترکي اسـت، نه عربي. پس نوشـتن آن با حرف « ت» درسـت اسـت.
باغ ها / باغات: واژه ي  باغ فارسي اسـت و  جمع بسـتن آن به « ات » عربي  نا درسـت اسـت.
بوالهوس / بلهوس: پيشـوند «  بُل » برسـر برخي واژه هاي فارسي مي آيد ومعـناي پـُر،  بسـيار و فراوان دارد، برابر اين پيشوند در زبان عربي ابو مي باشد که براي واژه هاي عربي به کار مي رود و کوتاه شده ي آن را به صورت  بو مي نويسند. پس«  بُل »  براي واژه هاي فارسي ( مانند بلکامه: پر آرزو،  بلغاک: پر شور) و «بو»  براي واژه هاي عربي (مانند بوالهوس : پر هوس، بوالعجب: پر شگفتي) درست است.
بوته / بته: معـناي اين واژه، گياه پـر شاخ و برگي اسـت که تنه ي ضخيم نداشـته باشـد و زياد بلند نشـود و املاي درسـت آن بوته اسـت.
به نام / بنام: در زبان عربي حرف جر « ب » را هـميشـه بايد به کلمه ي  بعد که مجرور اسـت متصل نوشـت، اما در زبان فارسي حرف اضافه « به» را بايد همواره جدا از کلمه نوشـت. مگر در اشکال کهن مانند:  بدين  و بدو.، زيـرا اگر چون اين  ننويسـيم  در موارد بسياري امکان به جاي يکديگر گرفته شدن  واژه ها و معاني (التباس معني)  وجود دارد، مانند همين «به نام» و  «بنام » که هر کدام جاي کاربرد ويـژه اي دارد. به اين نمونه ها دقت کنيد:  او نويسـنده ي بنامي بود  و يا « من او را به نام نمي شـناختم».  به همين ترتيب  اگر  « به روي» را  « بروي»  بنويسيم معلوم نخواهد شـد که مراد چيسـت؟ آيا منظور از « بروي»  فعلي از مصدر رفـتن اسـت، مانند برو، بروي و... .يا آن که مثلن مي خواهـيم بنويسـيم که:  اين قـلم به روي ميز اسـت  يا اگر ما « به درد » را « بدرد » بنويسـيم بازهم شباهت معـنا رخ مي دهد، زيرا « بدرد : يعني پاره کند و » به درد « يعني به غم و اندوه».  به همين گونه اند صد ها واژه که بايد به  هنگام نوشـتن آن ها با احتياط بود، مانند: به دل و بدل، به شـتاب و بشـتاب، به کار و بکار، به گردن و بگردن، به کس و بکس، به همان و بهمان، به گردش و بگردش، به چشم و بچشم، به هر و بهر، به خر و بخر، به دوش و بدوش، به بار و ببار، به خواب و بخواب و غيره ...
بها / بهاء :  بها  به معني قيمت ، ارزش و نرخ چيزي است . اما معني  بهاء روشني ، درخشندگي ، رونق ، زيبايي و نيکويي است و به معناي فر وشکوه و زينت و آرايش نيز به کار رفته است . مانند بهاء الدين يا بها ء الحق و يا بها ء الملک که معناي آن ها رونق دين ، شکوه دين و شکوه کشور است.  در پشت جلد ( پوشانه ) برخي از  کتاب ها مي نويسند : بهاء .... ريال . که سخت نادرست است .
پايين / پائين:. شايد گروه بسياري از پارسي نويسان روزانه ده ها بار  همزه ي عربي  را در نوشته هاي خود به کار مي برند و نمي دانند که اين نشانه ي نوشتاري عربي  درزبان پارسي جايي ندارد. براين پايه نوشتن واژه هايي مانند « پائيز » ، « پائين » ، «موئين » ، «روئين» ، « آئين » ،« پر گوئي» ، « چائي »،  « امريکائي » و... نادرست است و بايد پاييز ، پايين ، مويين ، رويين ، آيين ، پر گويي ، چايي،  آمريکايي  و چون اين ها نوشت.

تاس / طاس: تاس واژه اي فارسي اسـت که عرب ها آن را گرفته و طاس مي نويسند (معرب کرده اند)، يعني ايرانيان  بايد آن را  به حرف ت بنويسند.
تراز/ طراز: تراز واژه اي فارسي است که عرب ها آن را گرفته و طراز مي نويسند (معرب کرده اند). به همين سـبب « تراز» و همه ي ترکيبات آن بايد  با حرف « ت» نوشـته شـود. مانند: تراز نامه، هم تراز، ترازکردن و مانند اين ها.
تپيدن / طپيدن :  تپيدن  واژه اي فارسي اسـت. و بايد  با حرف « ت » نوشـته  شـود و  نوشـتن واژه هاي مشـتق از آن نيز  مانند:  تپش،  تپنده، تپيد، تپاندن و مانند آن نيز بايسته است. همچنان واژه هايي مانند تالار، تپانچه، تنبور، تشـت وتهران که فارسي اند، نبايد با « ط» نوشـته شـود.
  ديگر آن که در زبان عربي، هم ت وجود دارد و هم ط. مانند تابع و طبيب. از اين رو واژه هاي عربي را مي توان  به همان صورت عربي نيز  نوشت.  نکته ي ديگر آن که: اگر کلمه اي مربوط به زبان هاي بيگانه ي ديگر باشـد، به ت نوشـته مي شـود. مانند: ايتاليا، اتريش، اتيوپي، امپراتور، ترابلس. اما برخي نام هاي خاص مانند سـقراط و بقراط و افلاطون و مانند آن ها  که از رهگذر زبان عربي وارد زبان فارسي شـده است مي تواند به همان صورت عربي هم نوشته شود و گر نه چه فرقي  با اسـامي عربي چون حافظ، نظامي، ملا صدرا، ابوريحان و جز آن دارد که در آن ها تغييري ايجاد نمي شود.
ثواب / صواب: نوشـتن يکي از اين واژه ها به جاي ديگري  نيز يکي از غلط هاي رايج در املاي زبان فارسي اسـت. در حالي که ثواب وصواب معاني جدا گانه اي  دارد و نبايد آن ها را با هم اشـتباه کرد. ثواب اسـم است به معـني « مزد و پاداش » ، اما صواب صفت اسـت به  معـني  «درسـت، به جا و مناسـب».
جذر/ جزر: برخي ها درکاربرد درسـت اين دو واژه نيز  اشـتباه مي کنند.  جذر به معـناي ريشـه اسـت و در رياضي  نيز عددي اسـت که آن را در خودش ضرب مي کنند. مانند عدد 3 که وقتي آن را در خودش ضرب کنند عدد ? به دست مي آيد که آن را مجذور مي گويند.  جزر اما فرو نشـسـتن آب دريا، بازگشـتن آب دريا و ضد مد مي باشد.
جرأت/ جرئت: اين واژه را بايد جرات نوشت و به صورت جرئت اصلن وجود ندارد.
حايل / هايل: اين دو واژه را نيز برخي  با يکديگر اشـتباه کرده و به جاي هم به کار مي برند. حايل اسـم اسـت به معـناي چيزي که پرده وار ميان دو چيـز واقع شده و مانع از اتصال آن دو گردد. اما هايل صفـت اسـت  به معناي ترسـناک:
شـب تاريک وبيم موج و گردابي چنين هايل / کجا دانند حــال ما سـبکـسـاران سـاحل ها
( حافظ )
خرد/ خورد: معـناي واژه خُرد کوچک و ريز و اندک اسـت مانند: خرد سال يا خرده فروشي، و واژه خورد سـوم شـخص مفرد از مصدر خوردن است در زمان گذشته. نمونه هاي ديگر:  سالخورده يا خورد و خوراک

داوود/ داود: املای این گونه واژه ها را در املای زبان فارسی  با دو ( واو ) سفارش کرده اند. به همین ترتیب واژه هایی  مانند طاوس و کیکاوس را نیز  باید با دو ( واو ) نوشـت: طاووس، کـیکاووس.
دُچار/ دوچار: این واژه را که گمان می رود ریشـه ی آن دو چهار باشـد، در متون قـدیمی  به صورت دوچار می نوشـته اند. اما در سده های  اخیر آن را به صورت دُچار نوشـته اند. امروزه نیـز بهتر اسـت به همین صورت نوشـته شـود.
ذِ لت / ز َ لّت:  معـنای ذلت خواری ( متضاد عزت)  است، اما زلت یه معنای سـهو و خطا اسـت.
رُتیل / رطیل:  نوعی عنکبوت زهر دار را به عربی رتیل می گویند و رطیل وجود ندارد.
زرع / ذرع:  زرع  به معـنای « کشـت» و « کاشـتن » اسـت، در حالی که ذرع مقـیاس قـدیم یرای  طول و برابر  یک دهم از چهارمتر بوده اسـت.
زغال / ذغال: املای درسـت این واژه زغال اسـت.
زکام / ذکام: این واژه را بایـد با ز نوشـت.
سِـتبَر/ سـِطبَر : این واژه را که به معنای درشـت و کلفت اسـت، قـدما با حرف ط هم نوشـته اند.اما چون  واژه ای فارسی اسـت  بهتر اسـت با حرف ت نوشـته شـود.
سـؤال / سـئوال:  شـکل درسـت آن این واژه سـؤال است.
سـوک/ سـوگ: املای این واژه هم با ک وهم با گ درست اسـت.
شـرایین/ شـرائین: املای این کلمه به صورت شـرایین درسـت اسـت.
شـسـت/ شـصت: این واژه ها راهم بسـیاری ها به اشـتباه به جای یکدیگر به کار می برند. شـسـت به معنای انگشـت بزرگ دسـت وپا وشـصت عدد 60  اسـت. آقای ابوالحسن نجفی می نویسـد که چون هر دو عدد فارسی اسـت، تنها برای تمایز میان معـنای آنها است که یکی را با س و دیگری را با ص می نویسـند. ولی درمتون کهن، هردو واژه با « س» آمده اسـت.
صد / سـد:  چون واژه ی « سـده »  فارسی اسـت، سـد را نیز می توان با « س» نوشـت. اما چون در متون کهن و جدید این واژه را با « ص » نوشـته اند، اکنون  نوشـتن آن با « س» غـیر متعارف به نظر می رسـد. از سوی دیگر چون معنای دیگر سـد، مانع و  بند و حایل اسـت، لابد قـدما، عدد 100را برای تفکیک صد از سـد. با « ص» نوشـته اند .
صفحه/ صحیفه : صفحه به هر کدام  از دو  روی کاغذ و صحیفه به خود ورق کاغذ ( که دارای دو روی ) اسـت گفته می شـود. البته  ورق را در سـال های پسـین  برگ نیز می گویند.

طوفان/ توفان:  اصل این کلمه یونانی اسـت و شکل های دیگر این واژه ی یونانی در بسـیاری از زبان های ارو پایی هم به کار می رود، چون آن که در زبان انگلیسی  Typhoon و در زبان فرانسوی Typhon به همین معنای طوفان به کار می رود.  در فرهـنگ معین  واژه ی طوفان  را که اسم و  معرب از کلمه یونانی اسـت به معنای باران بسـیار سـخت و شـدید و آب بسـیار که همه را بپـوشد وغرق کند و باد شـدید وناگهانی که موجب خسـارت و خرابی بناها و سـاختمانها شـود و سـبب تشـکیل امواج سـهمگین و مخرب گردد، و همچنان به معنای هر چیز بسـیار است که فراگیر باشـد مانند طوفان آتش یا  طوفان باد. اما در همان فرهنگ،  یک « توفان » هم  درفارسی هست که صفت فاعلی و از مصدر توفـیدن اسـت و به معنی شور و غوغا کننده، فریاد کننده و غُران  می باشد. پس برای تفکیک طوفان از توفان باید معنا های لغوی این واژه ها را  مد نظر قرار داد.
طوطی/ توتی: توتی واژه ای فارسی است و از این رو  می توان آن را با «ت » نوشـت. اما قـدمای زبان و ادب فارسی این واژه را با « ط» نوشـته اند و به این دلیل  امروزه نیز اگرچه  این واژه  فارسی می باشد نوشتن آن با «ط » نامانوس و نامتداول است.
غلتیدن/ غلطیدن: غلتیدن واژه ای  فارسی اسـت و باید  با « ت» نوشـته شـود . تر کیبات این فعل را  نیز  باید با ت نوشـت، مانند: غَلت، غلتیدن، غلتنده، غلتیده، غلتان، غلتک و...
غوته / غوطه : « در آب فرو رفتن » به فارسی «غوتیدن »  است که امروز در زبان تاجیک نیز به همین شکل و به همین معنی به کار می رود. از این رو غوطه خوردن، غوطه زدن و غوطه ور نیز همگی نادرست است و باید با تای دو نقطه نوشته شود. از این گروهند: تپش، تپیدن، غلتیدن؛ غلت زدن، ؛ غلت خوردن؛ غلتک، غلتان.
غیظ / غیض:  در عربی غیظ، خشـم و غضب را گویند و غیض  به معنای کاهـش آب اسـت.
فترت/ فطرت:  معنای فترت، رکود وسـسـتی و بی حاصلی اسـت میان دو دوران خوشـبختی، یا فاصله ی میان دو دوره ی فعالیت. اما فطرت به خصوصیت و هر موجود از آغاز خلقتش می گویند و به سـرشـت و طبیعت او.
فطیر/ فتیر: فطیر واژه ای عربی و به معنی  خمیر ور نیامده و تخمیر نشـده است و از این رو باید با « ط » نوشـته شود و  واژه ای به نام فتیر اصلن وجود ندارد.
قفص / قفس:  این واژه عربی اسـت و باید با «ص » نوشـته شـود . اما در زبان فارسی آن را همیشه با «س » نوشـته اند و املای آن به شکل قفس  رایج  اسـت.
قیمومت / قیمومیت:  واژه ی قیمومت  را که به معنی قیم بودن است،  فارسی زبانان ساخته اند و در زبان عربی کاربردی ندارد و کاربرد قیمومیت  نادرست است.

کُحل / کــَهل: کحل اسم است به معنای «سـرمه»  اما کهل ، صفت اسـت برای مرد میان سـال.
 گزارش ها / گزارشات: برخی ها  واژه ی  فارسی گزارش  را با « ات» عربی جمع می بندند که نادرسـت اسـت.
لایتجزا / لایتجزی: این واژه با آن که عربی اسـت املای درسـت آن لایتجزا اسـت و معنای آن تجزیه نا پذیر.
مآخذ / مأخذ: واژه ی عربی مأخذ مفرد و به معنی منبع و محل گرفتن و مآخذ جمع آن است . اما برخی این واژه ها را به جای یک دیگر یعنی مفرد را به جای جمع وجمع را به جای مفرد به کار می برند.
مبرا / مُبری : این واژه ی عربی به معـنی« تبرئه شـده از تهمت» اســت و در فارسی و عربی آ ن را مبرا می نویسـند.
مجرا / مجری: واژه ی مجری اسـم فاعـل مصدر اجراء و به معـنای اجرا کننده اسـت، مانند « مجری قانون ». ولی در عربی مجری را به صورت مجرا نیز تلفظ می کنند که در آن صورت، اسـم مفعول مصدر اجراء و به معنای « اجرا شـده، عملی شـده » اسـت که در فارسی به تر است که به صورت «مجرا» نوشـته شـود تا با «مجری» اشتباه گرفته نشـود.
محظور/ محذور: واژه ی محظور به معـنای « ممنوع و حرام» اسـت و محذور هم به معـنای « آن چه از آن می ترسـند» و هم به معنای «مانع و گرفـتاری» آمده اسـت. یعنی در مواردی که مراد گرفـتاری و مانع و حجب وحیای اخلاقی باشـد باید محذور نوشـت مانند: « محذور اخلاقی » و یا « در محذور قرار گرفتم و پیشـنهاد اورا پذیـرفـتم ».
مسأله / مسئله: این واژه عربی اسـت و در خط عربی به صورت مسـألة نوشـته می شـود و در زبان فارسی هم بسـیاری این اصل را رعایت نموده و آن را به صورت مسأله می نویسـند، نه مسئله.
مسـئوول/ مسـئول: املای این واژه به هردو شـکل آن درسـت اسـت. در عربی البته مسـئوول می نویسـند، اما در فارسی همیشه آن را با یک واو نوشـته اند.
مزمزه / مضمضه: واژه ی مزمزه فارسی و به معـنای چشـیدن و نرم نرم خوردن چیزی است و مضمضه عربی و به معـنای گرداندن آب در دهان برای شـسـتن آن است.
مُعتـَنی به/ متنابه: این واژه عربی اسـت و معنی آن، هـنگفت، مهم و قابل اعتنا اسـت و املای آن نیز به صورت معتنی به درسـت اسـت.
مقتدا / مقتدی : این واژه را که به معنی پیشوا است در عربی مقتدی نوشته اما مقتدا تلفظ می کنند. از این رو در زبان فارسی برای پرهـیـز از اشـتباه خواندن باید آن را مقتدا نوشـت.
منتها / منتهی: این دو واژه را در فارسی بهتر اسـت برحسـب تلفظ شـان بنویسـیم مانند: سـاختمان های این ناحیه هـمه بلند اسـت، منتها محکم نیسـت یا « این خیال باطل به جنون منتهی خواهد شـد» .
نیاگان / نیاکان : در فارسی نیاگ یا نیا به معنی جد است و جمع درست آن نیاگان است نه نیاکان.

وهله/ وحله: این کلمه را که به خط عربی وهـله می نویسـند ومعنای آن نوبت و دفعه اسـت، نباید وحله نوشـت، زیـرا که وحله در عربی و در فارسی معنایی ندارد.
هیز / حیز: واژه ی هـیـز به معنای بدکار و بی شـرم اسـت، مانند: او نگاه هـیـز و دریده ای داشـت. و حیز به معنی جا و مکان است.
هیئت / هیأت: واژه ی هیئت عربی و به معنی شـکل و صورت چیزی و نیز به معنی عـده ودسـته ای از مردم است. جمع هیئت نیز هیأت اسـت و نباید یکی را به جای دیگری به کار برد.