دیباچه ای بر علم بلاغت
الف:تعریف و فایده
بلاغت، یکی از مصادر فعل ثلاثی مجرد«بلغ-یبلغ» به معنای زبانآوری و سخندانی است.ابو جعفر احمد بن علی بیهقی درباره ساختار و واژه بلاغت گوید. (1) «بلغ القول بلاغة»، صار بلیغا جیدا.و بلغ الرجل بلاغة اذا کان یبلغ لسانه کنه ما فی قلبه». (2)
جار الله زمخشری نیز چون ابو جعفر بیهقی، «بلیغ» را صفت مشترک بین انسان و کلام دانسته و میگوید: «بلغ الرجل بلاغة فهو بلیغ و هذا قول بلیغ». (3) در زبان فارسی و عربی«بلاغی»منسوب به بلاغت، مترادف با «بلیغ»به کسی که بتواند مطلب خود را با سخنی شیوا و رسا بیان کند، اطلاق میشود.
مصدر دیگر فعل«بلغ»، «بلوغ»است به معنی رسیدن به انتها، اعم از آنکه مکان یا زمان یا امری معین باشد (4) همان گونه که در قرآن کریم آمده است: «و لما بلغ اشده...» (5) یعنی(چون به سن بلوغ و جوانی رسید)، و سعدی شیرازی«بلاغت کردن»را به معنی«بالغ شدن بکار گرفته است:
چون به ریش آمد و بلاغت کرد
مردم آمیز و مهر جوی بود
«بلاغ»نیز اسمی است از ریشه«بلغ»در معنای متعددی، به معنای«تبلیغ و رساندن پیغام»که در آیه شریف«و ما علی الرسول الا البلاغ» (6) آمده است.
درباره معنی اصطلاحی بلاغت از دیر باز تعریفهای بسیاری به ما رسیده است نقل است که علی(ع) فرمود:«البلاغة الافصاح عن حکمة مستغلقة و ابانة علم مشکل». (7)
یکی از قدیمترین تعریفها از ابن مقفع(مقتول به سال 142 یا 143 یا 145)است که وقتی درباره بلاغت از او سؤال شد.گفت:«بلاغت یعنی ایجاز، که با گوش دادن و سخن گفتن و سکوت کردن یا شعر و نثر و خطابه و اشکال دیگر ظاهر میشود». (8)
ابو هلال عسکری(م.395 ه-)پس از وارد شدن در بحثی فلسفی کلامی، اصل فصاحت و بلاغت را یکی دانسته-زیرا هر دو برای بیان مقصود بکار میروند-جز آنکه فصاحت مربوط به لفظ و بلاغت برای معناست.وی سرانجام درباره بلاغت میگوید: «صفت سخنی است که منظور گوینده را به دل و جان شنونده برساند». (9)
ابن معتز(م.298 ه-)که اولین کتاب علوم بلاغی را به رشته تحریر در آورد در وجه تسمیه این علم مینویسد:«چون معنی به دل شنونده وارد میشود، بلاغت»نامیده شده است. (10)
اما تعریف معروف بلاغت یعنی«مطابقت کلام با مقتضای حال همراه با فصاحت الفاظ مفرد و مرکب» تقریبا در همه کتب بلاغی با الفاظ متفاوت و معنای یکسان آمده است.خطیب قزوینی(م.739 ه-) بلاغت را«مطابقة الکلام لمقتضی الحال مع فصاحته» (11) تعریف کرده است.جاحظ بصری (ابو عثمان عمرو بن بحر-م 255 ه-ق)به اصل تناسب لفظ و معنی معتقد است و میگوید:هر گونه سخن نیازمند همان گونه لفظ و هر نوع معنا محتاج همان نوع«اسم»است.معنی سست و سبک، لفظ سست، و معنای جزیل و فاخر، کلام جزیل و فاخر میخواهد. آنگاه تصریح در محل تصریح و پوشیدگی در مقام کنایه و ساده گویی در جای خود لازم و مفید است. (12) و در کتاب دیگری درباره مقتضای حال مثالی میآورد و میگوید:همان گونه که کلام نباید کوچه-بازاری و مبتذل باشد، همچنین نباید وحشی و غریب باشد، مگر آنکه گوینده عرب بادیه نشین باشد. چون سخن ابتدائی و وحشی را بادیه نشینان و آدمهای غیر متمدن میفهمند و همان گونه که آدمها طبقاتی دارند سخن نیز دارای طبقات و انواع مختلف است. (13)
از معاصران احمد الهاشمی در کتاب جواهر البلاغه (ص 32)، و غلامحسین آهنی در کتاب معانی بیان (ص 3)، دکتر جلیل تجلیل درکتاب معانی و بیان (ص 6)، دکتر سید جعفر شهیدی در مقدمه ترجمه نهج البلاغه(ص ط)دکتر شیما در معانی و بیان دانشگاه پیام نور(ص 11)و دیگران، رعایت مقتضای حال را با کلامی فصیح، بلاغت شمردهاند، و جلال الدین همائی نیز مینویسد:«کلام را وقتی بلیغ گویند که علاوه بر جهات فصاحت، مطابق با مقتضای حال باشد.زیرا هر سخن جائی و هر نکته مکانی دارد.» (14)
علم بلاغت به چهار بخش عمده:1-معانی (مطابقت کلام با مقتضای حال)2-بیان(ایراد معنی واحد به طرق مختلف)3-بدیع(علم زیبائی و آرایش سخن)4-عروض(میزان سخن منظوم)تقسیم میشود.
در یک نگاه به نظر میرسد که تعریف بلاغت با تعریف علم معانی یکسان و فقط در قید فصاحت تفاوت دارد و این تعریف جنبههای سه گانه دیگر بلاغت(بیان-بدیع و عروض)را در بر نمیگیرد. در جواب چنین شبههای باید گفت، تعریف بلاغت عام و فرا گیر است و مقتضای چنین کلیت است.یعنی مثلا علم بیان نیز با بخشهای چهار گانهاش(تشبیح، مجاز، استعاره و کنایه)با توجه و توسل به سطح فکر خواننده و شنونده ترسیم می شود.همچنین صنایع بدیعی و آرایههای لفظی و معنوی و بحور عروضی و اوزان شعری.چون مخاطب ادب آموختگان و فرهیختگان است، خود نوعی رعایت مقتضای حال محسوب میگردد.
اما فصاحت که همزاد بلاغت یا به عبارت بهتر تمهید و زیر بنای سخن بلیغ است در لغت به معنای «ظهور و بیان»و در اصطلاح«شیوائی و سخن و گشاده زبانی»را گویند.سخن فصیح(شیوا)آن است که خالی از عیوب فصاحت و مطابق با قواعد صرفی و نحوی باشد.اما تنها«فصاحت»کافی نیست چه ««فصاحت»عاری از«بلاغت»را«لقلقه لسان»گویند.
سنایی می گوید:
و آن که او مدعی است در ره عشق
شیر او هست کم زر و به عشق
هست در بند لقلقه مانده
از در معنی و خبر رانده
(حدیقه الحقیقه، تصحیح مدرس رضوی چاپ دانشگاه تهران ص 332).
و کلام را وقتی میتوان بلیغ نامید که فصیح باشد، و با اصول بلاغت مطابقت کند.
اصول بلاغت چیست؟
نخست-رعایت مقتضای حال
یعنی رعایت کردن وضع شنونده و یا خواننده از جهت میزان دریافت و مقدار اطلاع و موقعیت زمان و مکان و ویژگیهایی که موجب میشود گفتار یا نوشتار در شنونده و خواننده اثری مطلوب بر جای بگذارد. زمینه رعایت این مقتضا، روان شناسی مخاطب است، یعنی آشنایی گوینده با احوال نفسانی شنونده. گوینده باید بداند آیا شنونده از موضوع خبر دارد یا بیخبر است، بردبار است یا بیقرار و کم حوصله؟ میزان درک و فهم او چقدر است؟تا با شرایط موجود با او سخن بگوید.رعایت مقتضای حال ایجاب میکند که با ادیب به زبان سخن گفت و با کودک، در حد دانستههای لغوی و عمومی او.
مولوی میگوید:
بهر طفل نو پدر تی تی کند
گرچه عقلش هندسه گیتی کند
و یا:
چون که با کودک سر و کارم فتاد
هم زبان کودکان باید گشاد(مثنوی ج 2/ب 3577)
پس در حقیقت تمام مباحث«علم معانی»چون ایجاز و اطناب، مساوات، و حل و فصل و...با این رسالت به میدان میآیند که مقتضای حال را بسنجند و گوینده را در بیان مقصود یاری دهند.
دوم-(ایراد معنای واحد به طرق مختلف)
در اینجا شاخه دیگر«بلاغت»یعنی«بیان»شکوفا میشود و به یاری سخن شیوای با شکوه میآید تا هر چه بهتر گوینده را در بیان ما فی الضمیر یاری کند.
«تشبیه»، «مجاز»، «استعاره»و«کنایه»چهار بازوی توانمند این رسالتاند.خدای تعالی فرمود:«تلک آیات الکتاب المبین» (15) -اینها نشانههای کتاب بیانگرند-بیانگری قرآن و کلام خدا، دهها بار در آیات شریفه ذکر شده است، از جمله«خلق الانسان علمه البیان» (16) یا«هذا بیان للناس» (17) و در حدیث شریف نبوی:«ان من البیان لسحرا».بیان سحر انگیز است. کلام خوب سحر حلال است.یک مفهوم را چند بار و هر بار به شکلی زیبا و متفاوت با شکلهای پیش بیان کردن.شاعر صبح-خاقانی-را بنگریم که چه خوب در وصف صبح، هر بار به شکلی با بیانی سحر انگیز سخن میگوید:
فصّاد بود صبح که قیفال شب گشاد
خورشید طشت خون و مه عید خنجرش
(18) (نشترش)
(شاعر با ابزار تشبیه بلیغ، صبح را به فصادی مانند کرده که ورید بازوی شب را میگشاید و طشت این فصاد خورشید و هلال ماه عید فطر نیشتر اوست- هر چند استعاره مکینه نیز در بیت هست) یا در بیت زیر با بکار گیری استعاره مرشحه(یوسف زرین نقاب خورشید)صبح را وصف میکند:
دوش برون شد زدلو«یوسف زرین نقاب»
کرد بر آهنگ صبح، جای به جای انقلاب (19)
یا در آغاز قصیدهای که آن را«حرز الحجاز»خوانند و خاقانی آن را در کعبه علیا انشا و بر بالین مقدس مصطفی(ص)انشاد کرده است، در وصف رایحه خوش بامدادی با استفاده از صنعت استعاره بالکنایه و تشبیه میگوید:
اختران عود شب آرند و بر آتش فکنند
خوش بسوزند و صبا خوش دم از اینجا بینند (20)
و یا در ابیات زیرین مراد شاعر از«بیضه آتشین» خورشید و«کرته فستقی»کبودی و سبزینگی رنگ آسمان از مهتاب و نور ستارگان، و منظور او از«طفل خونین»سرخی افق هنگام طلوع خورشید است.و همان طور که ملاحظه میشود از آرایههای بسیار و ترفندهای شاعرانهای چون تشبیه، کنایه، استعاره مصرحه و بالکنایه بهره گرفته است:
صبح چون زلف شب بر اندازد
مرغ صبح از طرب سر اندازد
کرکس شب غراب وار از حلق
بیضه آتشین بر اندازد
کرته فستقی بدرد چرخ
تا به مرغ نواگر اندازد
برشکافد صبا مشیمه صبح
طفل خونین به خاور اندازد (21)
و هم او پرتوهای طلائی خورشید رابه پارچه زردی-که یهودیان برای مجزا بودن از مسلمانان یا به خاطر رسوم خود بر دوش میافکندهاند-تشبیه کرده است:
رخسار صبح پرده به عمدا بر افکند
راز دل زمانه به صحرا بر افکند...
گردون یهودیانه کتف کبود خویش
آن زرد پاره بین که چه پیدا بر افکند (22)
مثال دیگر:
در آبگون قفص بین طاووس آتشین پر
گز پر گشادن او آفاق بست زیور (23)
آبگون قفس، استعاره از آسمان طاووس آتشین پر:استعاره از خورشید در بیت زیر«صبح»با آرایه استعاره کنایی، به جنگاوری تشبیه شده که از حمایل آسمان خنجر خود را بیرون میکشد و کوه با دیدن این خنجر طلائی (شعاع نور)پوست خشن و بیارزشش دباغی شده و به چرم با ارزشی تبدیل میگردد.
صبح از حمایل فلک آهیخت خنجرش
کیمخت کوه ادیم شد از خنجر زرش (24)
نیز گوید:
صبح چو کام قنینه خنده بر آورد
کام قنینه چو صبح لعل تر آورد (25)
قنینه همان صراحی(کوزه شراب)است که هنگام خارج شدن مایع صدایی شبیه قهقهه و خنده از آن بیرون میآید و«لعل تر»استعارهای است برای شراب ارغوانی.حاصل گفتار این که صبح خندید و سرخی افق آشکار شد(بهرهگیری)از استعاره بالکنایه، استعاره مصرحه و دو تشبیه در یک بیت).
در دیوان او از این دست سخن بسیار است هر چند سخن به درازا میکشد اما اگر چند مثال دیگر نیاوریم گوئی چیزی از هنر او را در وصف صبح بیان نگردهایم:
صبح زمشرق چو کرد بیرق نور آشکار
خنده زد اندر هوا بیرق او برق وار
بود چو گوگرد سرخ کز بر چرخ کبود
داد مس خاک را گونه زر عیار
خسرو چین از افق آینه چین نمود
ز آینه چرخ رفت زنگ شه زنگبار. (26)
روز چو شمعی به شب زود روو سرفراز
شب چو چراغی به روز کاسته و نیم تاب...
جبهت زرین نمود طره صبح از نقاب
عطسه شب گشت صبح خنده صبح آفتاب. (27)
رخسار صبح را نگر از برقع زرش
کز دست شاه جامه عیدست در برش
گردون به شکل مجمر عیدی به بزم شاه
صبح آتش ملمع و شب عود اذفرش
مشرق به عود سوخته دندان سپید کرد
چون بوی عطر عید برآمد زمجمرش... (28)
و یا قافله سالار مثنوی بزمی و اسطوره ساز داستانهای عشقانه-نظامیگنجوی- را ببینم که چگونه با استفاده از استعارهها و تشبیهات بدیع و دلنشین، همان مضمون(صبح)را توصیف کرده است:
روزی که هوای پرنیان پوش
خلخال فلک نهاد در گوش. (29)
سیماب ستارگان در آن حرف
شد زآتش آفتاب، شنگرف
(خلخال فلک:استعاره از خورشید)
شبگیر که چرخ لاجوردی
آراست کبودیی به زردی
خندیدن آنچنان گل زرد
آفاق به رنگ سرخ گل کرد. (30)
(گل زرد استعاره از خورشید)
چون نور چراغ آسمان کرد
از پرده صبح سر برون کرد
در هر نظری شکفت باغی
شد هر بصری چو شب چراغی (31)
(چراغ آسمان گرد:استعاره از خورشید)
چون شاه سوار چرخ گردان
میدان بستد زهم نبردان
خورشید زبیم اهل آفاق
قرابه می نهاد بر طاق
صبح از سر شورشی که انگیخت
قرابه شکست و می فرو ریخت (32)
(در ابیات فوق شاه سوار چرخ، منظور خورشید است و هم نبردان ستارگان آسمان و مراد از شکستن قرابه می و ریختن آن در آسمان.سرخ شدن افق هنگام فلق است)مثالی دیگر:
چون خسرو صبح خیز شادان
بر تخت نشست بامدادان
روز از سر مهر سر در آورد
و آفاق به مهر سر در آورد
سوم-گیرائی و دلنشین کردن سخن با آرایهها و زیورهای علم بدیع به کار بردن صنایع لفظی و معنوی علم بدیع بر عذوبت و لطافت سخن میافزاید.آن را گیرا و جذاب میکند و نوعی موسیقی درونی و بیرونی به کلام- خصوصا شعر-میدهد.زیورهای«ایهام، لف و نشر، مراعات النظیر و تناسب، استخدام و...»از این مقوله است.
بدون هیچ تردید حافظ شیرین سخن را باید استاد ایهام«توریه»دانست زیرا بسیاری از مفردات شعر او با مهارت بینظیری به تناسب الفاظ دیگر در دو یا سه معنی به کار میروند مثلا:
به هیچ دور نخواهند یافت هشیارش
چنین که حافظ ما مست باده ازلست (34)
واژه«دور»علاوه بر معنای آشنا« زمان»به دلیل ارتباط با«هوشیاری، مستی و باده»یاد آور معنای «نوبت شراب در مجلس»نیز هست یا در بیت:
«مدامم»مست میدارد نسیم جعد گیسویت
خرابم میکند هر دم فریب چشم جادویت (35)
«مدام»علاوه بر معنای«همیشه و دائما»به خاطر پیوستگی به واژه«مست»در معنای دیگرش« مدامه» یعنی«شراب»هم به کار رفته است.
و در بیت زیر واژه پرده علاوه بر معنای«پوشش»به معنای«دستان نوا و آهنگ موسیقی»به کار رفته است.
راز درون«پرده»زرندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالی«مقام»را (36)
همان گونه که کلمه«مقام»در ارتباط با«حال» دارای یک معنی و نسبت به«پرده»معنای دیگر دارد. از دیگر گویندگان فارسی مسعود سعد سلمان را بنگریم که در بیت:
زان زلفک پرتاب و از آن دیده پر خواب
یک آستی و دامن مشک و گهر آمد (37)
چگونه با به کار بردن«لف نشر»و«مراعات نظیر» سخن خود را اراسته است.یا در بیت زیر که یکی از بهترین نمونههای صنعت«جمع و تفسیر»را به خواننده عرضه میدارد:
مگر مشاطه بستان شدند با دو سحاب
که این ببستش پیرایه و آن گشاد نقاب (38)
با این گفتار به این نتیجه میرسیم که اولا «فصاحت»زیر بنا و تمهید بلاغت است ثانیا بلاغت چها محور و دور نمایه مهم دارد:
یکی رعایت مقتضای حال(معانی)دیگر ایراد معنای واحد به طرق مختلف(بیان)سه دیگر رعایت جانب موسیقیایی و عذوبت الفاظ عبارات(بدیع). چهارم:«عروض و قافیه»که باید آن را از مباحث بلاغت شمرد، چنان که میبینیم«المعجم فی معابیر اشعار العجم»شمس الدین محمد بن قیس رازی که از مؤلفات اوایل قرن هفتم هجری است، در سه فن از فنون ادب:«علم عروض، علم قوافی و علم نقد الشعر» به رشته تحریر در آمده است و نیز قابل ذکر است که وزن شعر ارتباط نزدیکی با مفاهیم مورد نظر شاعر دارد و میزان سخن منظوم است؛چنان که«بحر متقارب فعولن فعولن...»کاملا با نوع حماسی )EPIC(مناسبت دارد و استاد طوس بیجهت این وزن را در خلق این اثر شگفت برنگزیده است، یا «بحر رمل:فاعلاتن فاعلاتن...»که منطق الطیر عطار و مثنوی معنوی در آن سروده شدهاند بهترین وزن برای مفاهیم بلند عرفانی است و در میان غزلیات عطار نیشابوری بیشترین کار برد در بحر رمل میباشد که حدود 32% از کل 794 غزل را به خود اختصاص داده است. *
بحر هرج«مفاعلین مفاعلین...»به دلیل ارتباط با فهلویات و دو بیتیها، مناسب با نوع غنایی)Lyric( است چه عاشقانه و حزن انگیز باشد مثل خسرو شیرین و لیلی و مجنون نظامی و چه شاد و مترنم مثل ویس ورامین فخر الدین اسعد گرگانی و گل و نوروز خواجوی کرمانی.آقای دکتر ولی ا... ظفری در بسامدی که از حبیات فارسی به دست دادهاند میگویند:«بیشتر زندان نامهها»در بهر هزج و متفرعات آن است و حق هم همین است چه با سابقهای که از این وزن در دوران کهن-بخصوص درباره دو بیتیها(فهلویات)-داریم، سرودههای موزون در این وزن بیشتر با روح و دل ایرانیان سازگار و هم آواز است؛و چون زندان نامه شعری است تنیده از تار دل و پود جان، از این غالبا در این پرده ساز گردیده است.حال اگر این نسبتها را تنها در مورد حسب حالها که حسیبههای واقعی و دور از هر گونه تصنع و خود نمایی است بخواهیم به دست آوریم نتیجه چنین میشود:از هر 64 قصیده و رباعی حسب حالی نسبتها بدین قرار است:
هزج و مزاحفات آن...46% (39) در همین نسبت بندی تنها یک در صد اوزان به بحر سریع اختصاص یافته است.که این نشانه تناسب بحر هزج با مضامین غنایی است.
بحر سریع نیز که در آن اسباب از اوتاد بیشتر است، برای بیان معانی عمیق مناسب نمینماید و چنان که نظامی مخزن الاسرار خود را که بیشتر به بازی با الفاظ و نشان دادن هنر شاعری خود پرداخته در این بحر سروده است.
حال در یک جمع بندی باید بگوئیم که علم عروض و شناخت و کار برد صحیح آن در فن شعر، خود نوعی دفایت«مقتضای حال»است که در کنار«معانی و بیان و بدیع»قرار میگیرد.
تعبیر فصاحت و بلاغت در شعر گویندگان ایرانی با جلوههای مختلف ظهور کرده است وقتی حافظ میفرماید:
«حسد چه میبری ای سست نظم بر حافظ
قبول خاطر و لطف سخن خدا دادست (40)
دو محور با ارزش یعنی«قبول خاطر»و«لطف سخن»را عامل حسد شاعران سست نظم و رشک رقیبان میشناسند که مراد از اولی همان چیزی است که باعث قبول خاطر میشود یعنی«مقتضای حال»و منظور از دیگری(لطف سخن)دیگر رکن بلاغت است (*)بر اساس بسامدی که یکی از دانشجویان تحت راهنمایی نگارنده مقاله به نام آقای«احمد رحیم خانی سامانی»از غزلیات شیخ عطار بر اساس نسخه شاد روان سعید نفیسی ارائه داده است.این نتیجه به طور خیلی فشرده حاصل میگردد.
الف-بحر رمل مسدس با زحافات مختلف:جمعا 187 غزل از مجموع 794 غزل.
ب-بحر رمل مثمن با زحافات مختلف:جمعا 62 غزل از مجموع 794 غزل.
ج-از آنجا که غزل یکی از بهترین قالبهای شعر غنایی است و بحر هزج نیز متناسب با این موضوع است جمعا 278 غزل در این سروده شده است.اما در قیاس با 166 غزل در بحر رمل مسدس محذوف در برابر 107 غزل در بحر هزج مسدس...محذوف، مقام نخست را«رمل مسدس»داراست که بیانگر این دعوی است.
د-در بحر رجز فقط 26، مضارع 87، منسوخ 30، 11، سریع 18 و متقارب 4 غزل سروده شده است.
چون شیوائی و روانی(فصاحت).و از آنجا که «فصاحت»مربوط به لفظ و بلاغت صفت معنی است رودکی وقتی میخواهد فصاحت و بلاغت شعرش را گوشزد کند میگوید:
«اینک مدحی، چنان که طاقت من بود
لفظ همه خوب و هم به معنی آسان» (41)
دیگر شاعران نیز به نوعی مفهوم بلاغت را در شعر خویش آوردهاند، اما سعدی خود لفظ را چند بار به کار برده و در یک جا آن را«فیض آسمانی»شمرده است:
«شبی زین فکرت همی سوختم
چراغ بلاغت میافروختم (42) »
«زمین به تیغ بلاغت گرفتهای سعدی
سپاس دار که جز فیض آسمانی نیست (43) »
ب-تاریخچه
علم بلاغت آمیخته با نقد ادبی از دیر باز در میان ملل متمدن رواج داشته است.به شهادت جاحظ ایرانیان در ادوار قبل از اسلام کتابهایی در باب بلاغت داشتهاند«و هر کس بخواهد رموز بلاغت بیاموزد و در علوم زبانی مهارت یابد، باید به کتاب کاروند رجوع کند (44) »با وجود این که هیچ اثر بلاغی از ایرانیان پیش از اسلام باقی نمانده است ولی بر اساس موزونیت بخشهایی از اوستا و شعر گونگی «درخت آسوریک»و«یادگار زریران»و پارهای «فهلویات»میتوان به خوبی دریافت که در کنار شعر اصول آن نیز-چون نقد و بلاغت-موجود بوده است. حتی یونانیان به خاطر ارتباط با ایران از سیطره نفوذ فرهنگی و معنوی ایرانیان به دور نبودهاند.
در یونان باستان، از زمان سقراط بازار مباحثه و نقد ادبی گرم بوده است.افلاطون در رسالههای خود به نقد نظریات استاد خود-سقراط-پرداخته و ارسطو نیز آراء و نظریات معلم خود«افلاطون»را در کتاب معروف«فن شعر»درباره زیباشناسی، نقد بررسی کرده است. (45) ارسطو در بخشی از کتاب «انواع اسم»بحثی دستوری-بلاغی دارد که در ضمن آن به بحث مجاز و انواع آن پرداخته است، سپس گفتاری در باب فصاحت دارد که احتراز از رکاکت و ابتذال وکلمات وحشی و بیگانه را لازمه سخن فصیج میشمارد. (46) این فن ادبی حتی در قرون بعد از میلاد تا پایان قرون وسطی و شروع عصر رنسانس به همان شکل ارسطوئی خود پا برجا بوده و طرفداران مکتب کلاسیسم نیز در قرن هیجدهم از آن پیروی میکردهاند ولی با ظهور«مکتب رمانتیسم»-که یکی از اصول آن فرو ریختن دیوار تقلید از آثار کهن و سر پیچی از قواعد«کلاسیسم»بود و به قول آنها شور و احساس واقعی را تباه میکرد- (47) اساس آن متزلزل شد و شاخههای تازهای پیدا کرد که هر یک به صورت علم جدیدی در پهنه ادبیات جهان ظاهر شد.مانند معنیشناسی، آواشناسی، سبکشناسی)-Stylis tics(و نقد ادبی خاص به معنای)Literary criticism(،
1-بلاغت عربی
عرب قبل از اسلام به شعر و شاعری علاقه بسیار داشته.از نکته سنجیها و مباحثات شاعری آنان روایاتی در کتابهای نقد ادبی و تاریخ ادبیات باقیمانده است (48) .ولی اصل وجود ادبیات عصر جاهلی عرب، با نوعی تردید و دو دلی آمیخته است.چنان که از قدما ابن سلام جمحی(ادیب بصری صاحب طبقات الشعراء متوفی 236 ق)، بسیاری از آثار ادبی را منحول شمرده و معتقد است بیشتر آثار بجا مانده از شعرای جاهلی و اسلامی مجعول و منحول است و بعضی از آنها را جامعان و راویان شعر از خود ساخته و به شاعران نسبت داده یا افراد قبایل سروده و به شاعران خود نسبت دادهاند.
اندیشه انتحال شعر جاهلی عرب موافقان و مخالفانی داشته و دارد.از معاصران، طه حسین ادیب فقید مصری با گفتارهای روزهای چهارشنبه«حدیث الاربعاء»در یکی از جراید مصر به شرح نظریه خود درباره اعتقاد به انتحال شعر عرب پرداخت که مجموعه این گفتارها در کتابی به همین نام و پارهای دیگر در مجموع«من تاریخ الادب العربی» (49) فراهم آمده است.این ادیب نابینا، سر انجام در برابر اندیشههای قومی قرار گرفت و مجبور شد در بیان اندیشههای خود که فرهنگ عرب را زیر سؤال میبرد راه اعتدال در پیش بگیرد.
اما، وجود جعل در شعر عرب، دلیل بر انکار مطلق شعر جاهلی نیست و به گفته آقای دکتر عبد الحسین زرین کوب:«جعل این اشعار به نام شاعران نشانه اسلوبی ممتاز و مرتبط به عصر جاهلی است (50) ». عصری که شاعران در مجالسی مانند«سوق عکاظ» گرد آمده شعر خود را بر یکدیگر میخواندند و داورانی چون نابغه ذبیانی-که خود شاعر بود-به قضاوت در باب بلاغت و ارزشهای صوری و معنوی شعر آنان میپرداخت.وبه اعتقاد اهل ادب آیات شریفه «الرحمن علم القرآن خلق الانسان علمه البیان» نشانگر مقام رفیع عرب جاهلی در علوم بلاغی است (51) .
2-اما بلاغت به معنای واقعی و مستقل از علوم زبانی از زمان رشد و شیوع اسلام در میان مسلمانها رواج چشمگیری یافته است و بدین جهت ما آن را بلاغت اسلامی(Islamic Rehtoric)مینامیم.چه این فن یکی از علوم قرآنی است که با نگرش زیباشناسی و کنکاش مسلمانان در باب اعجاز قرآن جوانه زد و به سرعت رو به شکوفائی نهاد، به طوری که قدما در تعریف آن گفتهاند:«علمی که دقایق و اسرار عربی با آن شناخته میشود و از وجوه اعجاز قرآن پرده بر میدارد (52) ».
سیوطی میگوید:«نویسندگان و شعرای عرب با این نگرش در جزالت و نظم بدیع و حسن سیاق و دقت در محاسن ادبی قرآن علوم معانی و بیان و بدیع را دریافتهاند». (53)
ابو هلال عسگری نیز در مقدمه کتاب خود میگوید:بالاترین و لازمترین دانشها پس از شناخت خدای تعالی، علم بلاغت است و آگاهی از فصاحت، زیرا با آنها میتوان به اعجاز قرآن پیبرد. (54)
جار الله زمخشری که تفسیر معروف خود(الکشاف) را از بعد زیباشناسی قرآن به تحریر در آورد در مقدمه اثر خود مینویسد:هر چند فقیه، گوی سبقت را از اقران خود برباید و متکلم در علم کلام مبرز و بر جسته شود و در علم حدیث، محدث سر آمد روزگار باشد و سخنور در فن خطابه استاد مسلم روزگار گردد و در علم نحو هم اسیبویه فارسی بگذرد:اما جز با فرا گرفتن دانش معانی و بیان هرگز به کمال نخواهد رسید.
البته منظور زمخشری از«معانی و بیان»تمام علوم بلاغی است که با آن پرده از اعجاز قرآن بر گرفته و فهم آن برای مسلمانان بهتر و کاملتر میشود.پس بلاغت اسلامی با قرآن شروع میشود و کم کم نصج و رواج پیدا میکند و در قرون بعد به اوج تعالی میرسد.
با این بلاغت اسلامی را نمی توان چیزی جدا از بلاغت و نقد یونانی فرض کرد، چه تأثیر حکمت ارسطو در بین متکلمان مسلمان و انتشار کتابهای منطق یونانی در میان ایشان، باعث تأثیر بلاغت، نقد ادبی و حکم یونانی در بلاغت اسلامی گردید. (55)
قدامة بن جعفر(حکیم و کاتب مسیحی که به دست المکتفی بالله عباسی اسلام آورد و سه اثر معروف:الخراج نقد النثر و نقد الشعر از آثار اوست)در بررسیهای ادبی خود خصوصا در باب مبالغه، از تأثیر ارسطو و تعلیمات او بیبهره نبوده است.عبد القاهر جرجانی نیز از طریق کتابهای ابن سینا از تعلیم حکمای یونان استفاده کرده و دو اثر بزرگ«اسرار البلاغه»و«دلائل الاعجاز»او یاد آور«فن شعر»و«فن خطابه»ارسطو است.
نخستین بار بحث تأثیر بلاغت یونان در بلاغت اسلامی را دکتر طه حسین-ادیب روشن ضمیر مصری-در کنگره مستشرقان در لیدن(یازده سپتامبر 1931)طرح کرده (56) و افزوده است که بلاغت اسلامی در آغاز نشأت از بلاغت عربی و یونانی و ایرانی مایه ور شده است و ارسطو تنها در فلسفه پیشگام نیست بلکه از جنبه مسائل بلاغی هم میتوان ارسطو را از پیشگامان دانست.
کتاب الشعر یا پویتیکا(بوطیقا)ی ارسطو در قرون اولیه اسلامی سه مرحله را پشت سر گذاشته است: 1-ترجمه از زبان یونانی به سریانی و پس از آن به عربی که مترجم آن ابو بشر متی بن یونس منطقی (استاد فارابی پزشک و فیلسوف نسطوری م 350 ه-) بوده است.
2-تلخیص و تفسیر کتاب مزبور توسط چند دانشمند.
3-تأثیر این کتاب در آثار بلاغی قرن چهارم هجری خصوصا در«نقد الشعر»قدامة بن جعفر و«منهاج البلغای»حازم قرطاجنی. (57)
بخش سوم کتاب«فن خطابه»ارسطو نیز همان چیزی است که در ادب عربی«بلاغت»نامیده میشود و مباحث این فصل نه تنها اختصاص به زبان یونانی ندارد بلکه به تمام زبانها و ملتها تعلق دارد. ترجمه این کتاب به عربی در پیدایش«نقد الشعر» قدامة بن جعفر، «اسرار البلاغه»و«دلائل الاعجاز» شیخ عبد القاهر تأثیر شگفتی داشته است.
و خلاصه این که مقارن با پایان یافتن خلافت عباسی، بلاغت اسلامی آمیزهای بود از اقوال حکما و متکلمین ادبا که شیخ عبد القادر جرجانی به آن نظم تازهای بخشید.
در نوشتههای جاحظ به واژههائی چون استعاره و کنایه و حقیقت و مجاز بسیار بر میخوریم و همین دلالت دارد بر این که در وضع این اصطلاحات، متکلمان قدم پیش نهادهاند.جاحظ در«البیان و التبیین»نه این اصطلاحات را طبقهبندی کرده و نه تعریف و آمار روشنی از آنها به دست داده است، ولی میتوان گفت ک او تدوین علوم بلاغی را آغاز کرده است.پس از جاحظ، ابن معتز از این اصطلاحات بهره گرفت وعقاید خود را در مورد بلاغت قرآن با آنها مطابقت داد و در«کتاب البدیع»اصطلاحات مذکور را به هنگام بیان محسنات سخن، مورد استفاده قرار داد و بدین ترتیب علم بلاغت پی ریزی شد.منظور ابن معتز از«البدیع»مفهوم عامی است که مورد بحث ماست یعنی«بلاغت»چنانکه اولین باب کتاب خود را اختصاص به استعاره داده و در همین کتاب از تشبیه و کنایه سخن گفته است. (58)
نکته دیگر، آمیختگی مباحث بلاغت با یکدیگر است.پیش از شیخ عبد القاهر-که فن معافی را از بیان و بدیع جدا کرد-همه موضوعات بلاغی درهم آمیخته بود و در ضمن علوم ادبی و لابلای مباحث قرآنی مطرح میشد که آن را«علم معانی نحو» میخواندند.ابو عبیده معمر بن مثنی(م 280 ق)در کتاب«مجاز القرآن»کلیه مفاهیم زیبائیشناسی قرآن مانند تشبیه، استعاره، کنایه، تقدیم و تأخیر، حذف، اضماء، تکرار مسند الیه و...را با عنوان«مجاز» مورد بحث قرار داد.علاوه بر کتاب«ابو عبیده»آثار دیگری از ابن در ستویه صاحب«اسرار النحو»، «اصمعی»مؤلف«اصمعیات»، سیرافی نویسنده«شرح الکتاب سیبویه و...»و بسیاری دیگر با این آمیختگی به تحریر در آمده است.
سرانجام به سال 274 هجری«ابن معتز»، «کتاب البدیع»را نوشت و تمام علوم بلاغی را به نام«بدیع» از دیگر علوم قرآنی جدا و مستقل ساخت.همزمان با «ابن معتز»«قدامة بن جعفر»که«نقد الشعر»خود را در تطبیق با«فن شعر»ارسطو رقم زده بود، در برابر عقاید سنت گرای ابن معتز قرار گرفت و طرفداران هر دو ادیب بازار بحث و جدل را رونق بخشیدند.از طرفی هر یک از مکتبهای کلامی در اثبات اعجاز قرآن و بحث درباره نکات بلاغی قرآن طریق خود را میپیمودند و این نیز در شکوفائی بحثهای بلاغت نقش ارزندهای را ایفا کرد.قاضی عبد الجبار معتزلی «اعجاز القرآن»را به مشرب اهل اعتزال و«قاضی ابو بکر باقلانی»با منطق اشاعره«اعجاز القرآن»را تألیف کردند.همچنین علی بن عیسی رمانی (م 386 ق)در کتاب نکت(النکت)فی اعجاز القرآن با استفاده از بحثهای منطقی بحثهای دقیقی درباره تشبیه و استعاره مطرح کرده است و عقید دارد که «بدیع یکی از جنبههای مهم اعجاز قرآن است ولی باقلانی باور او را در این باب مردود دانسته است». (59)
علاوه بر سه کتاب فوق، دو رساله دیگر نیز در این باره تألیف شده است، 1-بیان اعجاز القرآن از ابو سلیمان حمد بن محمد بن ابراهیم خطابی. 2-الرساله الشافیه فی الاعجاز از عبد القاهر جرجانی. (60)
آمیختگی مباحث بلاغت در قرن چهارم ادامه یافت.نقد ادبی نیز در لابلای متون تألیف شده بلاغت کم و بیش به چشم میخورد.چنان که ابو هلال عسکری(م 395 ق)کتاب«صناعتین»خود را در دو بحث عمده بلاغت-نظم و نثر-که با مباحث نقد ادبی پیوند داد نوشت و با آنکه علمای بلاغت«قدامة بن جعفر»را از ائمه این فن شمردهاند ولی میبینیم که کتاب«نقد الشهر»او بیشتر شامل مباحث نقد ادبی است تا بلاغت.حتی کتاب«البدیع»ابن معتز نیز خالی از مقالات تقد ادبی نیست.بعضی دیگر از آثار بلاغی این قرن که حاوی مطالب نقد ادبی نیز هستند عبارتند از:
1-عیار الشعر:از ابو الحسن محمد بن محمد بن ابراهیم طباطبا(م-322-ق) (این کتاب به تحقیق وتعلیق طه الحجازی و محمد زغلول در سال 1956 میلادی در قاهره به چاپ رسیده است).
2-الموازنه بین شعر ابی تمام و البحتری از حسن بن بشر آمدی(م 371 ق) 3-الوساطه بین المتبنی و خصومه از قاضی ابو الحسن علی بن عبد العزیز جرجانی(م.392 ق) قرن پنجم هجری نیز در تاریخ بلاغت اسلامی بسیار ارزنده است.آثار این دوره تکمیل و جمع آوری مباحث گذشته است، همان گونه که ابن رشیق قیروانی(م 463 ق)کتاب معروف«العمده»را درباره شعر و نقد شعر تألیف کرد و کوشید عقاید علمایبلاغت قبل از خود را جمع و تدوین کند.همچنین ابن سنان خفاجی(م 464 ق)کتاب«سر الفصاحه» را در این باب نوشته است.اما شخصترین آثار بلاغی این قرن از شیخ عبد القاهر جرجانی است که وی کتاب«دلائل الاعجاز»را در شرح اصول علم معانی و «اسرار البلاغه»را درباره مباحث تشبیه و استعاره و....که از فروغ«علم بیان»میباشند تصنیف کرده در این جا باید از«جار الله زمخشری»مفسر و ادیب بزرگ قرن ششم و تألیفات متعدد او یاد کنیم که با نوشتن«الکشاف»مانند معتزله به تفسیر قرآن از بعد اعجاز بلاغی نگریست و به تطبیق نظریات خود و شیخ عبدالقاهر پرداخت و خود نیز مطالبی را بر آنها افزود: کتاب«اساس البلاغه»او را که ره روش معجم و الفبائی تنظیم شده میتوان فرهنگی در علوم بلاغی به حساب آورد.هر چند این کتاب بسیار موجز و مختصر است ولی شاید کتاب او اولین کوشش برای سهل الوصول کردن مباحث بلاغی برای خواننده باشد در قرن هفتم بجز«مفتاح العلوم»اثر یوسف بن ابی بکر سکاکی خوارزمی(م.626 ه-)که پس از بحث در ابواب صرف و نحو در بخش سوم کتاب خود به موضوعات معانی و بیان و فصاحت و بلاغت و بدیع پرداخته است، کتاب ارزنده دیگری از ابن اثیر (ضیاء الدین ابو الفتح م 629 ق)به نام«المثل السائر فی ادب الکاتب و الشاعر»تألیف گردیده که شامل مباحث علم بلاغت است.اما پس از قرن ششم کم کم ابتکار و نو آوری در فنون بلاغی رو به سستی نهاده هر اثری که بر منصه ظهور نشست جز تلخیص و شرح آثار پیشین نبود.چنان که خطیب قزوینی(م 739 ق)بخش بلاغی«مفتاح العلوم سکاکی»را تلخیص کرد و آن را«تلخیص المفتاح»نامید و پس از او سعد الدین تفتازانی(م 791 ق)شرحهائی به نام «مطول»و«مختصر المعانی»بر این کتاب نوشت.ولی اثر ارزندهای که میتوان آنرا از منابع علوم بلاغی به حساب آورد کتاب«البیان فی علم المعانی و البدیع و البیان»از علامه شرف الدین حسین بن محمد طیبی (61) است.که نشان از تسلط نویسنده بر علوم قرآنی و مفاهیم بلاغی است.
در دوران اخیر و عصر حاضر نیز در ادب عربی تحقیقاتی انجام شده است که فهرست وار به ذکر بعضی از آنها میپردازیم:
1-البلاغه تطور و تاریخ دکتر شوقی خلیف
2-البیان العربی دکتر بدوی طبانه
3-البلاغه الواضخه(البیان و المعانی و البدیع)
5-تهذیب البلاغه دکتر عبد الهادی الفضلی
6-دراسة و نقد فی مسائل بلاغیه هامة دکتر محمد فاضلی
7-جواهر البلاغه(المعانی و البیان و البدیع) احمد الهاشمی
در زمینه عروض، نخستین بار خلیل بن احمد بصری(م 170 ق)به جمع و تدوین اوزان شعر عربی پرداخت و پانزده بحر را استخراج کرد.پس از او ابو الحسن سعید بلخی معروف به«اخفش اوسط» متوفی سال 215 ه-ق.بحر و عروضدانان ایرانی سه بحر بر آنها افزودند.اما ایرانیان در زمینه عروض و علم قوافی بیشتر از عرب تألیف و تصنیف کردهاند. که پارهای از آثار آنها در صفحات بعد خواهد آمد.
3-بلاغت ایرانی
به جز آثار بلاغی ایرانی پیش از اسلام مانند «کاروند»-که به دست ما نرسیده و در گذر زمان به باد فراموشی سپرده شده است، از آثار دیگری مانند «کنز القافیه»و«غایة العروضین»اثر بهرامی سرخسی نام بردهاند که آنها نیز از بین رفتهاند.نظامی عروضی سمرقندی مینویسد:«هر که را طبع در نظم شعر راسخ شد و سخنش هموار گشت، روی به علم شعر آرد و عروض بخواند و گرد تصانیف استاد ابو الحسن السرخسی البهرامی گردد چون غایة العروضین و کنز القافیه... (62) ».
ادیبان ایرانی از میان همه علوم بلاغی بیشتر به بدیع و قافیه و عروض روی آوردهاند و کمتر به«معانی و بیان»توجه داشتهاند.نخستین اثر به جا مانده «برجمان البلاغه»اثر«محمد بن عمر الرادویانی»است که آن چنان که از قرائن بر میآید این کتاب در قرن پنجم به تألیف رسیده، زیرا مؤلف فقط از شاعرانی نام برده است که در قرن چهارم و اوائل قرن پنجم میزیستهاند.این کتاب به تصحیح و اهتمام پروفسور احمد آتش و مقدمه مقاله مفصل و انتقادی شادروان ملک الشعرای بهار در ترکیه و ایران(انتشارات اساطیر)به چاپ رسیده است.
رادویانی در مقدمه کتاب خود از دو کتاب عروض نیز نام میبرد که در عصر او تصنیف شده است ولی هیچ یک از آنها به دست ما نرسیده است:«...اندر شرح بلاغت و بیان حل صناعت...همه به تازی دیدم و به فایده وی یک گروه مردم را مخصوص دیدم مگر عروضی کی ابو یوسف و ابو العلاء شوشتری به پارسی کردهاند.»(ترجمان البلاغه دیباچه صفحه 2) در قرن ششم رشید الدین و طواط کتاب«حدائق السحر فی دقائق الشعر»را تألیف کرد که تحت تأثیر «ترجمان البلاغه»قرار گرفته و مطلب تازهای بر آن نیفزوده است.
در قرن هفتم یکی از معتبرترین آثار بلاغت فارسی یعنی«المعجم فی معاییر اشعار المعجم»از شمس الدین محمد بن قیس رازی در حدود سال(630 ق)به رشته تحریر در آمد.متن کتاب ساده ولی دیباچه آن بسیار متکلف و مصنوع است.محتوای کتاب عبارت است از: معنی عروض و ارکان و اسباب و اوتاد دوایر عروضی و زحافات و ذکر بحور پانزده گانه، قافیه و حروف و حرکات و عیوب آن و ذکر محاسن شعر و طرفی از صناعات مستحسن و فصلی در باب ادوات شاعری(به سبک چهار مقاله)و سرقات شعری.این کتاب نیز به تصحیح محمد قزوینی و اهتمام مدرس رضوی با مقابله شش نسخه خطی در کتابفروشی زوار تهران چاپ شده است.
همچنین در این سده، خواجه نصیر الدین طوسی رساله«معیار الاشعار»را در علم عروض و قافیه تحریر کرد که تقریبا چیزی برگفتههای پیشینیان خود نیفزوده است جز آنکه در مقدمه تعریفی فلسفی و عالمانه از شعر به دست داده است.
شرف الدین حسن بن محمد رامی تبریزی (م 795)، «حدائق السحر»رشید الدین وطوط را در پنجاه باب شرح و تفسیر کرد و 10 باب دیگر درباره اصطلاحات متأخران بر آن افزود.همچنین محمود بن عمر نجاتی، «عروض نجاتی»(الکافیه)را در باب اوزان شعر وقافیه رقم زد.
در قرن نهم نور الدین عبد الرحمن جامی دو رساله در عروض وقافیه نوشت و مقارن همین ایام ملا حسین واعظ کاشفی سبزواری کتاب«بدایع الافکار فی صنایع الاشعار»را در دو بخش:«صنایع شعری»و «عیوب نظم»تحریر کرد که یکی از آثار ارزنده این عصر است.
ادیبان متأخر و معاصر نیز به این علم توجه نشان دادهاند خصوصا در 10 سال اخیر تحقیقات ارزندهای در فن معانی، بیان و بدیع تصنیف و تألیف گردیده است که فهرست وار به ذکر پارهای از آنان میپردازیم: 1-مدارج البلاغه در علم بدیع از رضا قلی خان هدایت
2-ابدع البدایع از شمی العلماء گرگانی
3-معالم البلاغه از محمد خلیل رجائی
4-هنجار گفتار از سید نصر الله تقوی
5-معانی بیان از علامه جلال الدین همائی
6-معانی بیان از غلامحسین آهنی
7-اصول علم بلاغت از غلامحسین رضا نژاد(نوشین)
8-نقش بند سخن از دکتر جلیل تجلیل(مجموعه مقالات در باب بلاغت)
9-معانی و بیان از دکتر جلیل تجلیل(کتاب درسی دانشگاه)
10-ترجمه اسرار البلاغه عبد القاهر جرجانی از دکتر جلیل تجلیل
11-عروض از دکتر جلیل تجلیل
12-جناس در پهنه ادب فارسی از دکتر جلیل تجلیل
13-صناعات و فنون ادبی از علامه جلال الدین همائی
14-شعر بیدروغ و شعر بینقاب از دکتر عبد الحسن زرین کوب
15-موسیقی شعر از دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی
16-صور خیال در شعر فارسی از دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی
17-رمز وداستانهای رمزی در ادب فارسی از دکتر تقی پور نامداریان 18-درباره ادبیات و نقد ادبی ج 2 از دکتر خسرو فرشیدور
19-بیان از دکتر سیروس شمیسا
20-بیان در شعر فارسی از دکتر بهروز ثروتیان
21-زیباشناسی سخن پارسی(1)بیان از دکتر میر جلال الدین کزازی
22-زیباشناسی سخن پارسی(2)معانی از دکتر میر جلال الدین کزازی
23-نگاهی تازه به بدیع از دکتر سیروس شمیسا
24-وزن شعر فارسی، دکتر پرویز ناتل خانلری
25-بحور شعر فارسی«حسن آهی»
26-عروض از دکتر سیروس شیما
27-علم عروض از محمد شهری برآبادی
28-دره نجفی«آقا سردار(نجف قلی میرزا)
4-بلاغت در اروپا
بد نیست در پایان این گفتار نظری هم به بلاغت در اروپا بیفکنیم:ادیبان بلاغت را چنین تعریف کردهاند:
«سخنوری هنری است که بکار گیری آن باعث خوب نوشتن و خوب گفتن است به طوری که شنونده و خواننده را اقناع کند و آنها را به کاری وادارد و تشویق نماید.» (63)
سخنوری اروپائی چهار مبحث عمده را بردارد: (64) 1-آفرینش معانی و گزینش مطالب 2-تنظیم معانی و مطالب 3-تعبیر یا سخنپردازی 4-حرکت و رفتار بسیاری از مطالب بلاغی در کتابهای اروپائی و اسلامی(فارسی و عربی)مشترک است (65) -مانند مجاز)trope(، استعاره)Metaphor(، اغراق )Hyperbole(یا)Exaggoration(.
بعضی مباحث بلاغی اختصاص به کتب فرنگی دارد و در کتابهای فارسی و عربی یافت نمیشود. مانند معنی آفرینی)Invention(و پارهای موضوعات فقط اختصاص به بلاغت اسلامی دارد مانند ارصاد، موازنه، ترصیع، مزاوجه و...که ادب اروپائی از آنها بیبهره است.
یادداشتها
(1)-تاج المصادر بیهقی، ابو جعفر، 1/337، دفتر مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
(2)-یعنی هر گاه گوینده ما فی الضمیر خود را به شنونده برساند.
(3)-زمخشری، جار الله اساس البلاغه ذیل«بلغ».
(4)-راغب اصفهانی، المفردات ذیل همین ماده.
(5)-سوره یوسف، آیه 22.
(6)-سوره مائده، آیه 99.
(7)-یعنی:بلاغت، گشودن حکمتی سر بسته و بیان دانشی دشوار است.
نقل جمله عربی از:دکتر فاضلی محمد، «دراسة و نقد فی مسائل بلاغیة هامة، »دفتر مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
(8)-جاحظ، البیان و التبیین، تحقیق عبد السلام محمد هارون، چاپ مصر، 1/115.
(9)-عسکری ابوهلال، الصناعتین، تحقیق دکتر مفید قمحه، چاپ بیروت، ص 19.
(10)-ابن المعتز، کتاب البدیع، چاپ کراتشفوسکی، دار المسیر، بیروت، ص 15.
(11)-خطیب قزوینی، الایضاح فی علوم البلاغه، چاپ قاهره ص 2.
(12)-لکل ضرب من الحدیث ضرب من اللفظ و لکل نوع من المعانی نوع من الاسماء.
فالسخیف للسخیف و الخفیف و الجزل للجزل و الافصاح للافصاح و الکنایه فی موضع الکنایه.
والاستر سال فی موضع الاستر سال.(کتاب الحیوان-تحقیق عبد السلام محمد هارون-چاپ مصر 3/39).
(13)-جاحظ، البیان و التبین، 1/144.
(14)-معانی بیان، نشر هما، ص 39.
(15)-سورهیوسف، آیه 1.
(16)-سوره الرحمن، آیه 4.
(17)-سوره آل عمران، آیه 138.
(18)-دیوان خاقانی شروانی -تصحیح دکتر ضیاء الدین سجادی، انتشارات زوار، ص 221.
(19)-همان، ص 47.
(20)-همان، ص 95.
(21)-همان، ص 122.
(22)-همان، ص 133.
(23)-همان، ص 191.
(24)-همان، ص 115.
(25)-همان، ص 147.
(26)-همان، ص 182.
(27)-همان، ص 42 و 45.
(28)-همان، ص 221.
(29)-نظامی گنجوی، لیلی و مجنون، تصحیح دکتر برات زنجانی، چاپ دانشگاه تهران، ص 39.
(30)-همان کتاب ص 79.
(31)-همان کتاب ص 80.
(32)-همان کتاب ص 125.
(33)-همان کتاب ص 151.
(34)-دیوان حافظ، تصحیح غنی و قزوینی، ص 32.
(35)-همان ص 66.
(36)-همان، ص 6.
(37)-مسعود سعد سلمان، گزیده اشعار، به کوشش شاد روان دکتر حسین لسان، انتشارات علمی فرهنگی، ص 50.
(38)-همان ص 22.
(39)-دکتر ولی الله ظفری، حبسیه در ادب فارسی، انتشارات امیر کبیر، ص 38.
(40)-دیوان حافظ، ص 27.
(41)-گزیده اشعار رودکی، به کوشش دکتر جعفر شعار، ص 81.
(42)-بوستان سعدی، به کوشش شاد روان دکتر غلامحسین یوسفی، خوارزمی، ص 136.
(43)-کلیات سعدی، به کوشش عباس اقبال، ص 446.
(44)-البیان و التبیین 3/14«من احب ان یبلغ فی صناعه البلاغه و یعرف الغریب یتبحّر فی اللغه فلیقرا کتاب کاروند».
(45)-ر.ک.ارسطو و فن شعر، ترجمه دکتر عبد الحسین زرین کوب، انتشارات امیر کبیر.
(46)-همان، ص 152-154-155.
(47)-سید حسینی رضا، مکتبهای ادبی، کتاب زمان 1/87.
(48)-ر ک.دکتر شوقی ضیف نقد ادبی ترجمه لمیعه ضمیری امیر کبیر، ص 21 تا 33.همچنین«البلاغه تطور و تاریخ» ص 9 تا 19.
(49)-سه جلد، چاپ دار العلم للملابین، بیروت، 1970 م.
(50)-دکتر زرین کوب، نقد ادبی، انتشارات امیر کبیر، 1/145.
(51)-البلاغه تطورا و تاریخا، ص 9.
(52)-خطیب قزوینی، مختصر المعانی(کتاب المطول ص 9).
(53)-سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، 2/353.
(54)-الصناعتین، ص 9.
(55)-زرین کوب، دکتر عبد الحسین، شعر بیدروغ شعر بینقاب، جاویدان ص 191.
(56)-این موضوع به طور مفصل در مقاله آقای دکتر سید محمد علوی مقدم در کیهان اندیشه شماره 20 بررسی شده است.
(57)-همان، ص 117 به بعد.
(58)-همان گونه که جار الله زمخشری نیز نکات بلاغی آیات را با عنوان«الصنعة البدیعیه»در تفسیر الکشاف نام گذاری کرده است.
(59)-شوقی ضیف، نقد ادبی، ص 73.
(60)-این دو رساله و رساله النکت فی اعجاز القرآن، از علی بن عیسی رمانی اخیرا در یک مجلد بنام«ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن»به کوشش محمد خلف الله و دکتر محمد زغلول سلام در مصر به چاپ رسیده است.
(61)-کتاب البیان با کوشش دکتر هادی عطیه استاد دانشگاه بغداد در مطبه عالم الکتب به چاپ رسیده است.از علامه شرف الدین(م 743 ه-)دو اثر ارزنده فتوح الغیب فی الکشف عن قناع الریب«و الکاشف عن حقائق السنن»و چند کتاب و رساله در تفسیر و علم حساب باقی مانده است. ر.ک.مقدمه کتاب التبیان صص 15/16/17.
(62)-نظامی عروضی، چهار مقاله، تصحیح محمد قزوینی، ص 58.
(63)-J.A.Couddon.A Dictionary of Literery Terms P.075.
(64)-دکتر خسرو فرشید ورد، درباره ادبیات و نقد ادبی، چاپ انتشارات امیر کبیر، 2/735-376.
(65)-منبع شماره 63 همچنین-ر.ک:دیل واژهها به:
Shipley Joseph A dictionary of word liter terms.
منبع :
نشریه کیهان اندیشه » فروردين و ارديبهشت 1374 - شماره 59