آموزش فصاحت در سخنراني
آموزش فصاحت در سخنراني
اگر شما هم پيگير اين مساله بوده ايد که سخنراني خوبي داشته باشيد
خطيب، در كرسى سخن، بايد كلمات و جملاتى را به كار برد كه روان و روشن باشد، به طورى كه عموم شنوندگان بفهمند و از گفتن الفاظ پيچيده و نامأنوس اجتناب نمايد. چه، اين قبيل كلمات، براى بسيارى از مستمعين سنگين و خسته كننده است، معنى آن را نمىفهمند و از حسن استماع باز مىمانند.
سخنران فصيح كسى است كه از يك طرف به اندازه لازم بر لغات فصيح و كلمات روان مسلط باشد و بتواند در هر مورد و براى بيان هر مظلب، به آسانى از آن لغات استفاده كند و از طرف ديگر، داراى ذوق طبيعى و استعداد فطرى باشد كه بتواند آن الفاظ فصيح و زيبايى را كه در ذهن خود حاضر دارد، به صورتى جذاب و دلنشين تركيب كند و مقصود خود را با شكلى مطبوع و جذاب براى شنوندگان بيان نمايد.
واعظى، روز اول ماه رمضان، در مسجدى سخن مىگفت كه معلومات اكثر حضار، در حد خواندن و نوشتن بود. او درباره روزه صحبت كرد و چندين بار گفت: بر روزهدار واجب است از مفطرات كف نفس نمايد. بسيارى از افراد كه در آن مجلس بودند، معنى كف نفس را نمىفهميدند و چون واعظ مىگفت كف نفس واجب است، بعضى از هم مىپرسيدند كف نفس چيست؟
عن على (عليه السلام) قال: احسن الكلام مالا تمجه الاذان و لا يتعب فهمه الافهام.(1)
على (عليه السلام) فرموده است: بهترين كلام آن است كه گوشها را در شنيدن بىرغبت ننمايد و فهمها را به تعب و مشقت نيندازد.
گاهى گوينده، با الفاظ روان و قابل فهم سخن مىگويد و در الفاظش كمترين پيچيدگى و كلمات نامأنوس وجود ندارد، ولى تكرار كلمات و چگونگى تركيبشان، سخن را از فصاحت انداخته و بيشتر شنوندگان مقصود گوينده را نمىفهمند و بعضى، بر اثر پيچيدگى كلام، در فهم سخن دچار زحمت فكرى مىشوند، هم مانند اين شعر.
اى چشم تو چشم چشم عالم را چشم من چشم نديدهام چو چشم تو به چشم
مصرع زير نيز هم مانند شعر بالا، كلماتش روان و قابل فهم است، ولى تكرار يك لفظ و كيفيت تركيب آنها، موجب پيچيدگى عبارت گرديده و فهمش براى مستمع سنگين شده است.
عللى كه مخل به فصاحت كلام است و سخن را در گوش مستمع و نامطبوع مىسازد، متعدد است و ذكر همه آنها در اين مختصر ضرورت ندارد.
سخنران فصيح كسى است كه از يك طرف به اندازه لازم بر لغات فصيح و كلمات روان مسلط باشد و بتواند در هر مورد و براى بيان هر مظلب، به آسانى از آن لغات استفاده كند و از طرف ديگر، داراى ذوق طبيعى و استعداد فطرى باشد كه بتواند آن الفاظ فصيح و زيبايى را كه در ذهن خود حاضر دارد، به صورتى جذاب و دلنشين تركيب كند و مقصود خود را با شكلى مطبوع و جذاب براى شنوندگان بيان نمايد. چنين متكلمى، فصيح است و از اين نعمت گران قدر برخوردار.
چه بسا افراد كه در خزينه حافظه خود لغات فصيح بسيار دارند و چون خودشان فاقد ملكه فصاحتاند، نمىتوانند از محتويات ذهن خويشتن به شايستگى استفاده كنند و آن كلمات را به گونهاى زيبا با هم تركيب نمايند و از آن، سخنى مطبوع و فصيح بسازند.
اينان، از جهت فصاحت، هم مانند افراد تحصيل كردهاى هستند كه براى گفتن، معلومات و اطلاعات فراوان دارند، اما فاقد نعمت بياناند از اين رو قارد نيستند در مقام سخنرانى از معلومات خويش بهره گيرند و به قدر يكدهم از آن چه مىدانند، براى دگران بيان نمايند.
منابع:
1. فهرست موضوعى غررالحكم، ص 332.
تهيه: محمد حسين امين - گروه حوزه علميه تبيان
آموزش فصاحت در سخنراني (2)
کساني که ميخواهند سخنراني خوبي ارائه دهند، بايد فصاحت کلام را مراعات کنند. متاسفانه اين واژه علاوه بر اينکه عربي است، بيشتر نيز در کتابهاي عربي درباره آن سخن گفته شده و مثالها نيز از اشعار و امثال عرب است.
لذا کمتر منبعي پيدا ميشود که اين مثالها را به زبان فارسي بيان کرده باشد. ما در اين مجموعه مقالات بر آنيم تا راهکارها و شيوههاي فصاحت در سخن را از زاويه زبان فارسي، مورد بحث و بررسي قرار دهيم.
سخنور كسى است كه بتواند بدون تكلف و زحمت، مسائل مورد بحث خود را در قالب الفاظى فصيح و زيبا و جملاتى بليغ و رسا، كه وافى به مقصود باشد بريزد و آن طور كه مىخواهد، با بيانى روشن و واضح، به سمع شنوندگان برساند و آنان را از هدف خويش آگاه سازد.
تسلط بر سخن
سخنور فصيح، بايد سخن آفرين باشد و آن چنان خود را بسازد و در اداى كلمات و ساختن جملات تسلط يابد كه موقع سخنرانى در بنبست واقع نشود. براى يافتن الفاظ و كلمات متناسب متوقف نگردد، و در ضمير خود به جست و جو نرود. چه، وقفه گوينده در شنوندگان اثر مىگذارد و آنان نيز در فرا گرفتن مطالب و سپردن به اذهان خويش دچار وقفه مىگردند.
به عبارت ديگر، سخنور كسى است كه بتواند بدون تكلف و زحمت، مسائل مورد بحث خود را در قالب الفاظى فصيح و زيبا و جملاتى بليغ و رسا، كه وافى به مقصود باشد بريزد و آن طور كه مىخواهد، با بيانى روشن و واضح، به سمع شنوندگان برساند و آنان را از هدف خويش آگاه سازد.
كسى كه مىخواهد سخنور باشد بايد آن قدر تمرين نمايد كه سخن در زبان او همانند موم نرمى در دستش باشد تا با سهولت و آسانى به هر شكلى كه بخواهد در آورد و اين خود از اساسى ترين شرائط سخنورى است.
على (عليه السلام)، كه در عالىترين مقام سخن قرار داشت، مراتب سلطه و حاكميت خود را بر كلام، در قالب عبارتى كوتاه و تشبيهى جالب ريخته و چنين فرموده است:
و انا لامراء الكلام و فينا تنشبت عروقه و علينا تهدلت غصونه.(1)
ما اهل بيت رسول گرامى، فرمانروايان كلام هستيم و سلطه و تصرف ما بر سخن، هم مانند تسلط و تصرفى است كه امرا و زمامداران توانا بر كشورهاى خود دارند. درخت سخن در وجود ما ريشه دوانده و شاخ و بال هايش بر ما آويخته شده است.
ضرورت تمرين
كسى كه مىخواهد خلاق سخن شود و در اداى كلمات و ساختن جملات تسلط كافى يابد، لازم است براى خود برنامه تمرين قرار دهد و هر روز درباره يكى از آيات يا روايات يا پيرامون يكى از وقايع روز، چندين بار، با عبارتى مختلف، سخن بگويد و مستمع آن، يكى دو نفر از دوستانش باشند، يا خود، به تنهايى، آن را استماع نمايد. بهتر است گفتههاى هر روز را روى نوار ضبط كند و آخر روز آنها را بشنود تا به نقايص گفتههاى خويش واقف گردد و آنها را تكرار ننمايد.
اگر تمرين سخن مدتى ادامه يابد و تمرين كننده، هر روز مطلب تازهاى را ماده سخن قرار دهد، طولى نمىكشد كه سخن گفتن ملكه نفسش مىشود در جوهر ذاتش مستقر مىگردد. در آن موقع است كه مىتواند به آسانى درباره هر موضوعى كه بخواهد، در حد معلومات خويش، سخن بگويد و بدون تكلف و زحمت، پيرامونش حرف بزند و مطالب مورد نظر خود را در قالب الفاظ و عبارتى متناسب بريزد و در مجالس بر شنوندگان عرضه نمايد. كسى كه مىخواهد در استخر وسيع و عميق شنا كند، يا به دريا برود، بايد قبلاً در حوضهاى كوچك و كم عمق، تمرين شنا نمايد و با سعى و كوشش بر آن تسلط يابد. پس از آن كه شنا گرى را به خوبى فرا گرفت و به لياقت و شايستگى خود مطمئن گرديد، حق دارد خويشتن را در استخر بيفكند و با نيرومندى و قدرت، طول و عرض آن را با شنا بپيمايد و به سلامت از استخر خارج شود.
كسى كه مىخواهد خلاق سخن شود و در اداى كلمات و ساختن جملات تسلط كافى يابد، لازم است براى خود برنامه تمرين قرار دهد
سخن گفتن در مجالس بزرگ، با حضور هزاران نفر از اقشار مختلف مردم، هم مانند شنا كردن در استخر و دريا است. كسى كه مىخواهد در آن مجالس سخن بگويد، بايد فن را در محيطهاى كوچك تمرين نمايد و بر كلمات و جملات تسلط يابد، تا بتواند در مجالس بزرگ، با سلطه و قدرت سخن بگويد و با سربلندى كرسى خطابه را ترك گويد.
اگر كسى قدرت شنا گرى يا لياقت سخن را به دروغ در خود تلقين نمايد و بدون تمرين كافى، خود را در استخر بيفكند يا در كرسى سخن مستقر گردد، قطعاً پشيمان و با شرمسارى و انفعال مواجه مىگردد.
امام باقر (عليه السلام)، اين واقعيت مهم را در كوتاهترين و رساترين عبارت بيان نموده و فرموده است:
اياك و الرجاء الكاذب فانه يوقعك فى الخوف الصادق.(2)
به جابر جعفى فرموده: بپرهيز از اميدوارى دروغ، كه آن، تو را در خوف راستين قرار مىدهد.
محصلى كه مىخواهد در كنكور شركت كند، بايد چند ماه وقتى كه در اختيار دارد، به تمرين بگذراند و با مطالعه و مذاكره، خويشتن را آماده نمايد. اگر وقت تمرين را به بطالت گذراند و به والدين و دوستان گفت من به پيروزى و موفقيت خود اميدوارم، چون اين اميدوارى دروغ و غير واقعى است، سرانجام به خوف واقعى دچار مىشود.
منابع:
1. نهج البلاغه، خطبه 223.
2- تحف العقول، ص 285.
سخن و سخنوي - محمد تقي فلسفي
آموزش فصاحت در سخنراني (3)
يکي از مهمترين، و اساسي ترين ارکان فصاحت، استفاده از لغات و واژههاي مناسب است. اگر بتوانيد از واژه هاي مناسب استفاده کرده و آنها را در يک ساختار زيبا ارائه دهيد، سخنراني جذابي خواهيد داشت.
اما چگونگي اين کار و اينکه چطور ميشود از واژهههاي مناسب استفاده کرد و اساسا واژههاي نامناسب کدامند، از جمله مسائلي است که احتياج به بسط و توضيح بيشتري دارد.
گاهى سخنران، براى اداى يك مطلب، چند كلمه روان و فصيح را در ذهن خود حاضر دارد و هر يك از آنها به تنهايى وافى به مقصود است، ولى يكى از آنها، از ديگر كلمات زيباتر و براى شنوندگان مطبوع تر است. هم مانند: پيش آمد، حادثه، رويداد، عكس العمل، واكنش، بازتاب.
در سه كلمه اول، رويداد زيباتر است و در سه كلمه دوم، بازتاب. اگر متكلم فصيح، كلمه زيباتر را به كار برد، بر لطف كلام خود افزود و سخنش دلپذير تر مىگردد.
اگر سخنران بخواهد بر الفاظ زيبا تسلط يابد، به گونهاى كه قادر شود با سهولت، آنها را ضمن سخن به كار برد، بايد در اوقات تمرين سخن و همچنين در طول ايام سخنورى، همواره دفتر چهاى را با خود داشته باشد تا هر جا يك كلمه يا جمله زيبايى را شنيد يا در نوشتهاى خواند، آن را در دفترچه يادداشت نمايد و به ذهن بسپارد، تا موقع سخنرانى، در جاى خود، به تناسب بحث، استفاده نمايد.
زبان فصيح، مثل آهنگ گرم، طبع شعر، نبوغ فكرى، حافظه سرشار، و ديگر مزايايى هم مانند اينها، از ودايع الهى و از ذخاير فطرى در وجود كسانى است كه با اين صفات از مادر متولد شدهاند. افرادى كه اين فضايل با سرشتشان آميخته است، از دوران كودكى، استعداد و لياقتشان، آگاهانه يا ناآگاه، بروز مىكند و در دوران نوجوانى و جوانى مراتب برترى و امتياز خود را آشكار مىسازند. چون بحث ما پيرامون فصاحت متكلم است، در اين جا به طور نمونه، دو شاهد تاريخى ذكر مىشود.
موقعى كه عمر بن عبدالعزيز به خلافت رسيد، هيئتهايى از اطراف كشور، به منظور عرض تبريك و تهنيت، به حضور وى آمدند. از آن جمله، هيئتى بود از حجاز. در آن هيئت نوجوان بالغى بود كه در مجلس خليفه به پا خواست تا سخن بگويد. خليفه گفت: آن كس كه سنش از تو بيشتر است حرف بزند، زيرا او به سخن گفتن شايسته تر است. نوجوان گفت: اى خليفه مسلمين، اگر ميزان شايستگى سن بيشتر باشد، در مجلس شما كسانى هستند كه براى خلافت شايسته ترند.
عمر بن عبدالعزيز از سخن طفل به شگفت آمد. او را تأئيد كرد و اجازه داد سخن بگويد. كودك گفت: از بلد دورى به اين جا آمدهايم. آمدن ما نه براى طمع است، نه به علت ترس. طمع نداريم، براى آن كه از عدل تو برخورداريم و در منازل خويش با اطمينان زندگى مىكنيم. ترس نداريم، زيرا خويشتن را با عدل تو، از جور، در امان مىدانيم. آمدن ما در اين جا فقط براى شكر گزارى و قدردانى است.
فقال له عمر عظنى يا غلام فقال يا اميرالمؤمنين ان انا ساغر هم حلم الله و ثناء الناس عليهم فلا تكن ممن يعزه حلم الله و ثناء الناس عليه فتزل قدمك فنظر عمر فى سن الغلام فاذاً له اثنتا عشره سنه!(1)
عمر بن عبد العزيز گفت: اى پسر، مرا موعظه كن.
اگر سخنران بخواهد بر الفاظ زيبا تسلط يابد، به گونهاى كه قادر شود با سهولت، آنها را ضمن سخن به كار برد، بايد در اوقات تمرين سخن و همچنين در طول ايام سخنورى، همواره دفتر چهاى را با خود داشته باشد تا هر جا يك كلمه يا جمله زيبايى را شنيد يا در نوشتهاى خواند، آن را در دفترچه يادداشت نمايد و به ذهن بسپارد، تا موقع سخنرانى، در جاى خود، به تناسب بحث، استفاده نمايد.
نوجوان گفت: اى امير، گروهى، بر اثر حلم خداوند مغرور شدند و گروهى، به مدح و تمجيد مردم. تو از كسانى مباش كه حلم الهى يا تحسين مردم از آنها، موجب غرورشان گرديده و دچار لغزش شدهاند.
عمر بن عبدالعزيز در چهره نوجوان دقت كرد و او را دوازده ساله يافت. دو جملهاى كه نوجوان، در مقابل سخن عمر بن عبدالعزيز، بالبداهه و بدون فكر قبلى به زبان آورد، شايان كمال توجه است.
اول. عمر گفت آن كه سنش از تو بيشتر است سخن بگويد، زيرا او به سخن گفتن شايسته تر است. نوجوان گفت اگر ميزان شايستگى سن بيشتر است، در مجلس شما كسانى هستند كه براى خلافت شايسته ترند.
دوم. عمر از نوجوان خواست او را موعظه كند. او بالبداهه موعظهاى خوب و متناسب مقام بيان نمود.
اين فصاحت حيراتزا، در سنين كودكى، چيزى جز عطيه الهى و استعداد فطرى نيست. به فرموده على (عليه السلام)، گويندهاى اين چنين، از فصاحتى رفيع و بلند پايه برخوردار است.
سئل على (عليه السلام) من افصح الناس قال المجيب المسكت عند بديهه المقال.(2)
از على (عليه السلام) سؤال شد: فصيح ترين مردم كيست؟ در پاسخ فرمود: از همه فصيح تر كسى است كه بالبداهه و بدون فكر قبلى به گفتهها پاسخ صحيح و جامع مىدهد. به طورى كه گوينده را ساكت مىكند و براى او جاى سخن باقى نمىگذارد.
منابع:
1. المستطرف، ج اول، ص 46.
2- ميزان الحكمه، ج 7، ص 486.
3. سخن و سخنوري - محمد تقلي فلسفي
آموزش فصاحت در سخنراني (4)
حتما شما هم بارها و بارها وصف برخي کلمات را شنيدهايد که از زبان برخي سخنرانان خارج شده که انسان به محض شنيدن، نوعي انزجار در وجودش حاصل ميشود و نسبت به سخنران، بد بين ميشود. گاهي هم در حد بدبيني نيست، بلکه جايگاه سخنران، در ذهن انسان بسيار پايين آمده و از اثر سخنش کاسته ميشود.
همانطور که استفاده از لغات فصيح و زيبا، به سخنراني شما جذابيت مي دهد، به همان اندازه، يک واژه زشت، ميتواند جايگاه فعلي شما را تا حد بسيار زيادي تنزل دهد.
متكلم فصيح بايد مراقبت كند كه در كرسى خطابه، سخنانش به لغات زشت و الفاظ قبيح آلوده نگردد و كلماتى كه بر خلاف ادب است، به زبان نياورد. چه، زشتگويى در شنوندگان اثر بد مىگذارد و گاهى آنان را از گوينده سخن منزجر مىنمايد. سخنران، هر قدر فصيح باشد، با گفتن كلمات ركيك و خلاف ادب، قدر و منزلت اجتماعىاش كاهش مىيابد و افراد وزين او را ترك مىگويند. على (عليه السلام) در اين باره فرموده است:
اياك و ما يستهجن من الكلام فانه يحبس عليك اللئام و ينفر عنك الكرام.(1)
از سخنان قبيح و مستهجن پرهيز نما، كه زشتگويى، فرومايگان را در اطرافت نگاه مىدارد و عناصر شريف و بزرگوار را از گردت پراكنده مىسازد.
سخنران، هر قدر فصيح باشد، با گفتن كلمات ركيك و خلاف ادب، قدر و منزلت اجتماعىاش كاهش مىيابد و افراد وزين او را ترك مىگويند
آثار سوء و نتايج بدى كه از سخنان زشت عايد سخنران مىگردد، منحصر به شنوندگان حاضر در مجلس نيست، بلكه اينان پراكنده مىشوند و آن چه در مجلس نيست، بلكه اينان پراكنده مىشوند و آن چه در مجلس گذشته است، با دگران در ميان مىگذارند و آنان نيز نسبت به گوينده بدبين مىشوند. خلاصه، به هر نسبت كه سخنان زشت سخنور بخش مىگردد، به همان نسبت، بر ضرر وى مىافزايد و بيش از پيش مورد انزجار مردم واقع مىشود.
عن على (عليه السلام) قال: عجبت لمن يتكلم فيما ان حكى عنه ضره و ان لم يحك عنه لم ينفعه.(2)
على (عليه السلام) فرموده است: عجب دارم از كسى كه در چيزى سخن مىگويد، كه اگر از وى حكايت كنند، زبان مىبرد و اگر نقل نكنند، نفعى عايدش نمىگردد.
بنابر اين، اگر در مواردى ضرورت ايجاد كند كه خطيب اسلامى، در خلال بحث خود، به منظور پارهاى از احكام الهى، پيرامون روابط جنسى غير مشروع يا روابط جنسى غير طبيعى سخن بگويد و به مستمعين تذكراتى بدهد، بايد از كلماتى هم مانند: عمل منافى با عفت، آميزشهاى غير قانونى، روابط غير مشروع، انحراف جنسى، و ديگر الفاظى نظاير اينها استفاده كند و زبان را به الفاظ زشت و كلمات قبيح نيالايد.
متكلم فصيحى كه مردم از شر زبانش در خوف و هراساند. از او، بر عرض و شرف خود ايمنى ندارند، به مراتب بدتر از سخنرانى است كه زشت مىگويد و كلمات قبيح به زبان مىآورد.
زيان و ضرر زشت گويى، عايد گوينده آن مىشود و زشتگو، خود از آن آسيب مىبيند و به فرموده على (عليه السلام)، فرومايگان را در اطراف خود نگه مىدارد و عناصر شريف و بزرگوار را از گرد خود پراكنده مىسازد، ولى شر كسى كه مردم از زبان او خائفاند، دامن گير آنان مىشود.
متكلم فصيحى كه مردم از شر زبانش در خوف و هراساند. از او، بر عرض و شرف خود ايمنى ندارند، به مراتب بدتر از سخنرانى است كه زشت مىگويد و كلمات قبيح به زبان مىآورد.
عن النبى صلى الله عليه و آله قال: يا على من خاف الناس من لسانه فهو من اهل النار.(3)
از رسول اكرم صلى الله على و آله روايت شده كه فرمود: اى على، كسى كه مردم از زبانش بترسند، او اهل ذوزخ است.
سخنرانى كه بد زبان است و مردم از شر سخنان او خائفاند، براى آن كه دچار هتك و اهانت نشوند و عرض و شرفشان در معرض خطر قرار نگيرد، از وى احترام مىكنند، دستورش را اجرا مىنمايند، و مورد تكريمش قرار مىدهند. چنين اطاعت و تكريمى، نه فقط ارزش انسانى و اسلامى ندارد، بلكه موجب عذاب الهى است و به هر نسبتى كه بيشتر احترامش كنند، عذابش بيشتر خواهد بود.
عن النبى صلى الله و آله قال: ويل لمن تزكيه الناس مخافه شره ويل لمن اطيع، مخافه جوره ويل لمن اكرم مخافه شره.(4)
رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرموده است: واى بر آن كسى كه مردم از ترس شرش، او را به خوبى ياد مىكنند. واى بر آن كسى كه مردم از ترس جور و ستمش، از وى اطاعت مىنمايند. واى بر آن كسى كه مردم از خوف شر او، احترامش مىكنند.
و عنه صلى الله عليه و آله شر الناس عند الله يوم القيامه الذين يكرمون اتقاء شرهم.(5)
و نيز فرموده است: بدترين مردم نزد خداوند، در قيامت، كسانى هستند كه مردم براى مصون ماندن از شر آنان، احترامشان مىكنند.
فصاحت كلام و طلاقت زبان، از جهت آثار بد و عوارض ناروايى كه مىتواند به بار آورد، آن قدر خطرناك است كه رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم)، ضمن حديثى، چنين فرموده است:
اما انه يعط احد فى دنياه شيئاً هو اضر له فى آخرته من طلاقه لسانه.(6)
به هيچ كس در دنيا چيزى عطا نشده است، كه براى آخرت وى زيان بار تر از طلاقت زبانش باشد.
منابع:
1. غررالحكم، ص 156.
2- غررالحكم، ص 497.
3- بحار، ج 74، ص 46.
4- مجموعه ورام، ج 2، ص 115.
5- ميزان الحكمه، ج 5، ص 37.
6- بحار، ج 22، ص 86.
7. سخن و سخنوري - محمد تقي فلسفي
آموزش فصاحت در سخنراني (5)
رعايت فصاحت در سخنراني وابسته به يک يا دو عامل نيست. شايد بتوان يک قاعده کلي و اصولي ارائه داد ولي اگر بخواهيم دقيقتر به اين مساله نگاه کنيم، بايد مصاديق آن را لحاظ کنيم. در حقيقت فصاحت وابسته به رعايت اموري است که بخشي از آنها را در مقاله گذشته بيان کرديم.
اکنون قسمت ديگري از آن را خدمت شما ارائه خواهيم کرد.
وقفه در كلام
خطيب فصيح، كه مىخواهد با مردم سخن بگويد و با گفتههاى خود در آنان اثر بگذارد، بايد در ضبط لغات و ساختن جملات، تمرين بسيار نمايد و آن قدر بر اداى كلمات تسلط يابد، كه حين سخن گفتن، براى يافتن لفظ مناسبت دچار وقفه نشود و تسلسل كلامش از ميان نرود. چه، توقف در كلام، هر چند كوتاه مدت باشد، به فصاحت متكلم لطمه مىزند. به علاوه، رشته سخن را در فكر شنوندگان قطع مىكند و به حسن فراگيرى و دقت در استماعشان آسيب مىرساند.
لكنت زبان
از جمله عوارضى كه منافى با فصاحت متكلم است و از جاذبه كلامش مىكاهد، لكنت زبان است. اين عارضه، در كرسى سخن، ممكن است براى سخنرانان تازه كار و كم تجربه دست دهد و ممكن است سخنرانان كار آزموده و قوى نيز با آن مواجه گردند. در هر دو صورت، لكنت زبان، خطيب را ناراحت مىكند و اگر در يك جلسه، لكنت مكرر گردد، موجب خجلت و سرافكندگى وى مىشود.
تازه كاران
كسانى كه در رشته خطابه تازه واردند و به قدر كافى تجربه و تمرين ندارند، اگر بخواهند در مجلس بزرگى، با حضور عده زيادى سخن بگويند، بعيد نيست دچار لكنت زبان شوند. منشاء لكنت اينان، اغلب، اضطراب نفس و تشويش خاطر است. مىترسند از اين كه نتوانند در چنين مجلسى مطلب مورد نظر خود را آن طور كه بايد و شايد بيان كنند و مجلس را به خوبى اداره نمايند. به علاوه، از پى آمدهاى آن نيز خوف دارند، زيرا مىدانند اگر دچار لكنت شوند يا مطلب را فراموش نمايند، بعداً با ملامت و توبيخ آشنايان مواجه مىگردند و تا مدتى گرفتار تمسخر و استهزاء آنان خواهند بود.
اين قبيل افراد، اگر به قدر نياز يك خطيب متوسط، داراى تحصيلات علمى و اطلاعات دينى هستند، به سبب ترس از لكنت زبان يا فراموشى مطالب از سخنرانى، در مجالسى كه بالنسبه بزرگ و پرجمعيت است، كناره گيرى ننمايند و به علت خوف و هراس، خويشتن را از پيشروى محروم نسازند.
عن على (عليه السلام) قال: اذا هبت امراً فقع فيه فان شده توقيه اعظم مما تخاف منه.(1)
على (عليه السلام) فرمود: اگر از چيزى مىترسى، خود را در آن بيفكن كه شدت پرهيز و احترازت، بزرگ تر از چيزى است كه از آن خوف دارى.
كار آزمودگان
گاهى سخنوران قوى و كار آزموده، كه ساليان دراز در مجالس بزرگ و كوچك با مردم سخن گفتهاند و بر اداى كلمات و جملات تسلط كافى دارند، دچار لكنت زبان مىشوند و كلماتى نامفهوم و جويده مىگويند. لكنت زبان اين قبيل سخنوران نيزومند و توانا مىتواند علل و عوامل متعددى داشته باشد و در هر مورد، بعضى از آن علل، موجب لكنت گردد. در مقاله بعد به پارهاى از آنها اشاره ميکنيم.
منابع:
1. نهج البلاغه، كلمه 175
سخن و سخنوري - محمد تقي فلسفي
بگو بلد نيستم
(آموزش فصاحت در سخنراني 6)
در ادامه مطالب گذشته در اين جلسه نيز درباره مسائلي که در فصيح صحبت کردن، دخيل است، پرداخته و برخي از آنها را ذکر ميکنيم.
به طور خلاصه، يکي از مواردي که رعايت نکردن آن در سخنراني، باعث از بين رفتن بيان فصيح است، صحبت از مسائلي است که سخنران درباره آن علم و احاطه کامل ندارد. چرا اين مساله از سخنراني روان و يکدست جلوگيري مي کند.
همچنين قطع و يقين نسبت به گفتهها نيز خود يکي از همين آفات به شمار مي رود. سخنور بايد به آنچه مي گويد قطع و يقين داشته و با جرات مطلب را بيان کند.
نارسايى علمى
خطيب زبردست و توانا، در جلسه درس استاد حضور مىيابد، مطلب مشكلى را مىشنود، اما به درستى آن را نمىفهمد.
بعداً به كتاب مراجعه مىكند و با دقت مطالعه مىنمايد. باز هم! عمق مطلب پى نمىبرد.
آدمى چيزى را كه نمىداند، حيا نكند از اينكه آن را بياموزد و اگر از او چيزى را پرسيدند كه نمىداند، حيا نكند از اين كه بگويد نمىدانم.
دو روز بعد، چند نفر از طلاب حوزه درس، در مجلسى كه خطيب توانا در آن جا منبر مىرود، حاضر مىشوند. به تصور اين كه خطيب توانا در آن جا منبر مىرود، حاضر مىشوند. به تصور اين خطيب سخنان استاد را خوب فهميده، از وى مىخواهند مطلب درس را در منبر توضيح دهد و چند دقيقه پيرامون آن صحبت كند تا مطلب بر اينان روشن شود. خطيب، كه خود، مطلب را به خوبى نفهميده، بايد طبق دستور على (عليه السلام)، صريحاً به نا آگاهى خود اعتراف كند و بگويد من هم مانند شما نمىدانم.و لا يستحيى ان يتعلم مالا يعلم و لا يستحيى اذا سئل عما لا يعلم ان يقول لا اعلم.(1)
آدمى چيزى را كه نمىداند، حيا نكند از اينكه آن را بياموزد و اگر از او چيزى را پرسيدند كه نمىداند، حيا نكند از اين كه بگويد نمىدانم.
خطيب كار آزموده و توانا، اگر در كرسى سخن، آن را كه مىداند بگويد و پيرامون مسائلى كه بر آنها وقوف و آگاهى دارد، بحث نمايد، دچار لكنت زبان نمىشود و كلمات را جويده و نامفهوم ادا نمىكند و اگر معلومات و اطلاعاتش در موضوع بحث زياد تر از گفته هايش باشد، محكم تر سخن مىگويد و با قاطعيت بيشترى حرف مىزند.
عن على (عليه السلام) قال: ينبغى ان يكون علم الرجل زائداً على نطقه و عقله غلباً على لسانه.(2)
على (عليه السلام) فرمود: سزاوار اين است كه علم آدمى از نطفش فزون تر و عقل وى بر زبانش غالب و حاكم باشد.
خلاصه، اولين عاملى كه مىتواند خطباى قوى و سخنوران كار آزموده را دچار لكنت زبان نمايد و كلماتى جويده و نامفهوم بگويند، نارسايى علمى است و براى مصون ماندن از اين عارضه، بايد در مسائلى بحث كنند كه در آنها سلطه عليم دارند.
ترديد سخنوران
از جمله عواملى كه موجب مىشود گوينده نامفهوم و جويده سخن بگويد و احياناً دچار لكنت زبان گردد، دودلى و ترديد وى در صحت مطلبى است كه مىخواهد بيان نمايد. مثلاً، چيزى را از دگرى مىشنود، اما نمىداند مطابق با واقع است يا خلاف واقع، اگر بخواهد آن را در كرسى سخن با مردم در ميان بگذارد، ترديد درونىاش در چگونگى سخنش منعكس مىگردد، جويده و نامفهوم حرف مىزند و خائف است از اين كه يكى از شنوندگان به پاخيزد و آن را تكذيب نمايد.
واضح است چنين سخن رانى، هر قدر كار آزموده و با تجربه باشد، نمىتواند مطلبى را كه در صحت و اصالت آن ترديد دارد، با فصاحت و قاطعيت نقل كند. از اين جهت، كلماتش نامفهوم ادا مىشود. على (عليه السلام)، گويندگان را از نقل چنين مسموعى، كه ممكن است مورد تكذيب واقع شود، منع نموده است.
لا تحدث ماتخاف تكذيبه.(3)
از گفتن سخنى كه مىترسى مورد تكذيب واقع شود، اجتناب نما.
منبع:
1- سفينه البحار، ج اول (خمس)، ص 429.
2- فهرست غرر، ص 338.
3- غررالحكم، ص 800
تبیان