آوازها در موسیقی بوشهر و آیین های کلامی سنتی


آوازها در موسیقی بوشهری :


از جمله آوازهای رایج در محافل غیر عزاداری می توان به حاجیونی مثنوی ، شمبه ایی وزینب شل اشاره نمود.
آوازهایی چون بیت خوانی ، چاووش ، مرثیه خوانی و شوره از نغمه های برجای مانده ی موسیقی قدیم بوشهر می باشد که به آوازهای باستانی موسیقی ملی ایران که از دوران پیش از اسلام در این منطقه رواج داشته است.آواها در موسیقی بوشهر هم دارای بافت منوفونیک (تک صدایی) وهم پولیفونی (چند صدایی) می باشد.

کلام در موسیقی بوشهری :
کلام در این موسیقی نوعی وحدت لاینفک را دارا می باشد. در نوحه ها نیز از کلماتی هم چون خدا ، ای خدا ، وای ، واویلا استفاده می شود.

آوانویسی :
تبدیل و تقلیل موسیقی به نتاسیون روی کاغذ عمل کاملی نیست زیرا نت نویس از میان تمام پدیده های آکوستیکی ، آن دسته را که به نظرش اساسی می رسد انتخاب می کند و بر اثر پیچیدگی صداها خود نت نویس هم جذب و درک آن را مشکل می بیند و با توجه به اینکه نتاسیون قراردادی غرب قادر نیست کلیه ی ویژگی های ملودیک ، ترکیبات و کیفیت های صوتی موسیقی غیر غربی و بخصوص موسیقی بوشهر را مشخص نماید.
در آوانویسی بوشهری از علائم اضافی استفاده نشده و آوانگار بیشتر به ارائه اسکلت و خط ملودی اصلی توجه دارد و خواننده را با مشخصات کلی قطعه آشنا می سازد و چون نگارنده در انتخاب قطعات با واریاسون های مختلفی از یک قطعه روبه رو می شود در آخر معمولی ترین آن را برای آوانویسی انتخاب می کند و از آنجا که کلام و موسیقی در نواهای سوگواری بوشهر کاملا به یکدیگر مرتبط می باشد در اغلب آواها و نواها ، متن اشعار آن به صورت فونتیک در زیر آونگاریها آورده شده است.
در موسیقی بوشهر تمپو در طول اجرای قطعه به تدریج سرعت میابد ، برای ادامه ی تمپو در آوانویسی ، میانگین سرعت هر کدام از قطعات در نظر گرفته می شود.

انواع آوانویسی :
1- بیت خوانی در جشن
2- بیت خوانی در عزا
3- نوحه پا منبری : شاه بی خیل و حشم
4- نوحه پا منبری : ای عندلیبیان
5- قطعه سنج و دمام
6- نوحه بر حیدری : ام لیلای حزون
7- نوحه بر حیدری : فریاد یا محمد
8- نوحه اصلی مراسم صبحدم
9- نوحه مراسم صبحدم : برگشته اقبالم
10- نوحه مراسم شام غریبان
11- نوحه طفل صغیری
12- نوحه عزای سرپایی : حجله عیش



آواها و آئین سوگواری در بوشهر:
پامنبری :
در بوشهر بعد از پایان ذکر، نوحه‌خوانی خاصی شروع می‌شود که به آن ( پامنبری ) می‌گویند. پامنبری خوانی یکی از کهن‌ترین انواع نوحه‌خوانی و عزاداری شیعیان در بوشهر محسوب و آهنگ‌های پامنبری از قدیمی‌ترین نواهای موسیقی مذهبی بوشهر، شناخته می‌شود. اشعار پامنبری به زبان فارسی است و اصطلاحات محلی کمتری به آن راه یافته است. اجرای مراسم پامنبری و ذکر در اطراف بوشهر و به ویژه در روستاها از اصالت و کیفیت بیشتری برخوردار است و علاقه‌مندان بسیاری اعم از کوچک و بزرگ در این مراسم شرکت می‌کنند. بر همین اساس محتمل است که خاستگاه اصلی ذکر و پامنبری، روستاهای اطراف بوشهر باشد.

ای عندلیبان خدا، گلشن خراب است
آهسته نالید، اصغر به خواب است
در ذکر خوابش گریان رباب است

روضه‌خوانی :
پس از پایان ذکر و پامنبری، روضه‌خوانی شروع می‌شود. بیشتر پژوهش گران، روضه‌خوانی و یا مرثیه‌خوانی را یکی از اولین شیوه‌های عزاداری می‌دانند. روضه‌خوان‌های بوشهری با آدابی خاص به روضه‌خوانی می‌پردازند. آنان در جای جای روضه‌خوانی، با آوازها و نوحه‌های ویژه، مصایب و سرگذشت امامان به ویژه سیدالشهدا را شرح می‌دهند که بسیار جذاب و تأثربرانگیز است. روضه‌خوان‌های محلی در اجرای آواها و مراثی، به شیوه‌ای خاص، شنوندگان خود را در اجرای آوازها و نوحه‌ها مشارکت می‌دهند. روضه‌خوانی سنتی معمولاً با مرثیه‌خوانی رسمیت پیدا می‌کند اما اغلب اوقات، روضه‌خوانان، کار خود را با اجرای آوازی حزین معروف به «حاجیونی» آغاز می‌کنند.

هلال امشب ز غم قامت کمان است / جهان پرشور و بانگ الامان است
ز هر دیده سرشک خون روان است/ عجب هنگامه‌ای اندر جهان است
از دیگر آوازهای رایج در روضه‌خوانی می‌توان به مثنوی‌خوانی، رجز و جنگ‌نامه یا شاهنامه‌خوانی و ناچ و کتاب‌خوانی و مقتل‌خوانی اشاره کرد.

مراسم سنج و دمام :
بوشهری‌ها، رسم سنج و دمام را معمولاً لازمه مراسم سینه‌زنی می‌دانند و در گذشته نیز این مراسم را پیش از اکثر مراسم مذهبی مانند تعزیه، روضه‌خوانی، پامنبری و شام غریبان اجرا می‌کردند. برای اجرای این آیین، دسته‌های سنج و دمام، قطعه خود را از نقطه‌ای مشخص در محل آغاز می‌کنند تا همه اهالی محل بتوانند صدای آن را بشنوند. پس از چند دقیقه نوازندگی ، گروه در حین نواختن به طرف مسیر مشخص شده خود حرکت کرده و هنگام رسیدن به پایان مسیر، بعد از چند دقیقه ، قطعه را تمام می‌کنند. در بوشهر، محله‌های مختلف ، مراسم مذهبی خود را جدا از یکدیگر برگزار می‌کنند و هریک از آن‌ها دارای یک گروه سنج و دمام مستقلند. این گروه‌بندی‌ها در گذشته اهمیت زیادی داشته و با رقابت شدید محله‌ها رو به رو می‌شده است.

بيت خوانی :
هم در عروسی و هم در عزا اجرا می شود . بيت عزا را برای جوانان می خوانند، اعم از اسطوره های مذهبی مانند ( بيت خوانی ) حضرت قاسم (ع) و علی اكبر (ع) و يا جوانان تازه در گذشته . بيت خوانی به صورت مبادله ملودی ميان دو يا چند نفر انجام می شود. نفر اول معمولا يك بيت را مي خواند و بيت ديگر توسط فرد ديگری خوانده می شود . در بيت عزا معمولا نوحه خوان می خواند و جمع پاسخ می دهد . در شب تاسوعا ، مصيبت را با بيت می خوانند . بيت عزا و بيت عروسی دارای موسيقی شبيه به هم اند، اما از نظر شعر با هم تفاوت دارند . بيت های عروسی احتمالا با پذيرفتن تغييراتی در شكل خود، به ( واسونك ) تبدیل شده اند. كاركرد واسونك در عروسی های شيراز، همانند كاركرد بيت ها در عروسی های بوشهر است . در بيت عروسی - و گاه دربيت عزا - در پايان هر بيت، زنان كل می زنند. اشعار بيت ها اغلب عاميانه اند و انتقال آنها به صورت سينه به سينه بوده است.


چاووشی:
چاووشی را در هنگام بدرقه يا در زمان استقبال از زايران می خوانند . چاووشی هم چنين در شب سوم محرم ، شب عاشورا يا اربعين در ميان نوحه ( واحد ) د ر عروسی ، كارهای ساختمانی و ... نيز خوانده می شود . به طور كلی زمانی كه نياز به تقويت روحيه جمع باشد، آواز چاووشی خوانده می شود.چاووشی گاه به صورت مبادله آواز ميان دو يا چند نفر خوانده می شود .نظر به موارد استفاده چاووشی و حالت خبری و ندايی آن ، خوانندگان چا ووشی می بايست از صدای رسايی برخوردار باشند. اشعارچاووشی را يا از ميان اشعار شاعران معروف منطقه ، يا از چاووشی نامه های مختلف مانند چاووشی نامه ناصرالدين شاه و مانند آن بر می گزينند . هنوز در روستاهای منطقه دشتی ، دشتستان و تنگستان می توان آواز چاووشی را شنيد . آواز چاووشی كه در رده های چهار گاه است ، در مناطق مختلف استان بوشهر تقريبا يكسان اجرا می شود.


مناجات :
مناجات اغلب در شب های ماه رمضان خوانده می شود و بيش تر در پرده های شوشتری است . در نمونه هايی از مناجات قديمی ، پيش از خوانده شدن مناجات ، اشعار مثنوی به آواز خوانده شده است . اشعار مناجات معمولا از كتابهايی چون خزانه الاشعار و جوهری گزيده می شود.

عزای زنانه :
عزای زنانه نیز بخش ديگری از موسيقی عزاداری بوشهر است . نوحه های عزای زنانه با ديگر نوحه ها متفاوت است . در عزای زنانه ، بيت عزا و چاووشی نيز خوانده می شود . زنان، نوحه خوانان مخصوص به خود دارند . نوحه ها و هم سرايی در عزای سرپايی زنانه بسيار موثر و تكان دهنده است.
ويژگي های اين آوازهای متنوع را می توان چنين برشمرد :
1. جملگی محتوای مذهبی دارند.
2. اجرای آنها همراه با آمادگی قبلی، ضمنی و طبيعی تك خوان و هم سرايان است.
3. بيش تر آنها بدون همراهی ساز اجرا می شوند.
4. همگی از غنای موسيقايی ممتازی برخودارند.
5. اين آوازها بخش مهمی از فرهنگ موسيقی بوشهرند.
6. با وجود تنوع زياد، وحدت های متريك معيشی بر آنها حاكم است.
7. اشباع استروكتور( ساختار ) صوتی آنها از مبانی نسبتا مشتركی پيروی می كند.

شروه:
( شروه ) به صورت گسترده ای در سرتاسر استان بوشهر رواج دارد و در هر منطقه به گونه ه ای نسبتا متفاوت خوانده می شود .( مناطق، دشتی ، دشتستان ، تنگستان و تا حدودی شبانكاره و شهر بوشهر مراكز عمده شروه خوانی هستند ) .
در ميان آوازهای دارای متر آزاد و همراه با دوبيتی كه در بيشتر نواحی ايران خوانده می شوند، شروه بخاطر برخورداری از غنای ملودی ، كثرت سبك و شيوه و ديگر ويژگی های موسيقايی شاخص تر و برجسته تر است.
اشعار شروه مبتنی بر نوعِ دوبيتی است . در ميان دو بيتی سرايان منطقه بوشهر، فايز و مفتون شهرت بيش تری دارند . شروه ها عموما منطبق با آواز دشتی رديف سنتی اند . به گفته روشن تر بسياری از گوشه های آواز دشتی در رديف سنتی متاثر از شروه و( آوازهای رايج در منطقه دشتی ، دشتستان و تنگستان اند . در اين زمينه می توان به گوشه غم انگيز در رديف سنتی اشاره كرد ).
در منطقه بوشهر، رسم بر خواندن اشعار مثنوی مولوی قبل از شروه بوده وهست . به غير از مثنوی، شروه خوانان گاه از اشعار نظامی نيز به عنوان مقدمه ای برای شروه استفاده می كنند . مثنوی خوانی يا خواندن اشعار نظامی نيز مانند شيوه های مختلف شروه خوانی ، به شيوه های گوناگونی اجرا می شوند . خواندن مثنوی يا اشعار نظامی به عنوان مقدمه شروه ، برای آمادگی خواننده و نيز آمادگی مجلس و حاضران است . خواندن مثنوی يا اشعار نظامی ، قبل از هر شيوه ای ، در شروه قابل اجراست اما برخی از شروه خوانان يا به دليل نتوانستن و يا نخواستن ، از اين كار خودداری می كنند . لازم به يادآوری است كه اتصال مضمونی ملودی آواز مثنوی يا اشعار نظامی به پرده های آواز شروه ، نيازمند توانايی قابل توجهی توسط شروه خوان است . در واقع در آخرين بيت ها ، فضای لازم برای خواندن شروه به تدريج مهيا می شود . به تدريج به پرده های اصلی شروه و حالت های ملوديك آن كه ناشی از چگونگی گردش ملودی در آواز شروه است ، اشاره می شود و با افزايش اين اشارات ، در لحظه خاصی فضای شروه تثبيت می شود .
شروه اغلب به صورت دنباله خوانی ( مبادله آواز میان چند نفر ) اجرا می شود . تعداد شركت كنندگان در دنباله خوانی می تواند به 4 – 5 نفر (كمی بيش تر يا كم تر ) برسد. در پایان هر دو بیتی در شروه، اغلب به خاطر تكميل پريود آوازی ، يا ايست های مقطعی و يا انجام فرود كامل ، واژه ها يا مصرع های اضافی به دو بيتی اصلی افزوده می شوند. مانند : روزگار، ای روزگار، جفا گر هر كسی كرد خير نبيند ... طريق رسم دلداری نه اين است و ... گاه ممكن است به جای كلمات اضافی، برخی از واژه ها به خصوص در فرود، دو يا چند بار تكرارشوند. شروه منشا بسياری از آوازهای ديگر از جمله مرثيه ها ولالایی ها و... است.
زنان نيز شروه می خوانند و گاه هنگام كارها ی روزانه ممكن است به اصطلاح محلی ( درنگه ) كنند، يعنی زير لب آوازهای شروه را زمزمه كنند . اجرای شروه در درجه اول بيش تر به مجالس سنگين و باوقار و اهل ادب مربوط است . به طول كلی در فرهنگ سنتی بوشهر، شروه و شروه خوان از احترام ويژه ای برخوردارند. در دنباله خوانی معمولا يك مبادله محتوايی ميان شروه خوانان وجود دارد كه به نوعی مشاوره يا مشاعره شبيه است. در دنباله خوانی معمولا يكی از گرده های (شيوه های ) شروه انتخاب می شود و دور می گردد . شروه خوانی در اين قبيل مجالس ممكن است ساعت ها به درازا بكشد. در مجالس عروسی رسم بر خواندن شروه نيست.

بيدگونی (بيدگانی) :
( بيدگونی ) در اصل يك شيوه آوازی است و نه نوع بخصوصی از موسيقی منطقه بوشهر . آواز بيدگونی از منطقه شبانکاره تا حیا داوود متداول است . لحن موسيقی و محتوای اشعار بيدگونی عاشقانه است . آواز بیدگونی گاه به برخی از آوازهای موسوم به ( سر کوهی ) كه در استان فارس رايج اند، نزديك می شود.

جنگنامه ( شاهنامه خوانی ) :
آوازی است كه معمولا در شب نشينی ها و گردهمايی های اهل ادب و فرهنگ اجرا می شده است. اين سنت گرچه به شكل غالب از ميان رفته است اما هنوز می توان گهگاه ناظر آن بود شاهنامه خوانی توسط يك تك خوان اجرا می شود و همراهی جمعی ندارد.
جنگنامه هم چنين در مراسم عزا و سوگواری اجرا می شود، اما اشعار آن از شاهنامه نيست و از كتاب های ديگری ازجمله كتاب جوهری برگزيده می شود . در اين نوع مراسم معمولا جنگنامه حضرت علی اكبر (ع)، جنگنامه حضرت مولا و مانند آن خوانده می شود . شيوه خواندن جنگنامه گا ه به شيوه نقالی نزديك می شود . در كنار جنگنامه های مذهبی، اغلب مداحی اجرا می شود، مانند مداحی حضرت مولا علی (ع). اين مداحی كه متن آن برگرفته از كتاب رفاحی است، بيشتر در شب بيست و يكم رمضان خوانده می شود.


مولود خوانی :
( مولود خوانی یا مولود نبی ) جشن تولد پيغمبر اسلام (ص) است. مولودخوانی شام آوازی است كه به همراهی دایره و گاه نی انبان خوانده می شود . خوانندگان به صورت دايره دور هم می نشينند و در هنگام خواندن، حركات موزونی را كه به صورت حركت شانه ها به چپ و راست است، انجام می دهند . لحن موسيقی و نيز حركا ت موزون خوانندگان حاكی از تاثيرموسيقی عربی و به ويژه آفريقايی بر اين مراسم است.

يزله:
( يزله )عموما در مراسم شادی (عروسی، ختنه سوران و ...) اجرا می شود. اجرای آواز به صورت مبادله ملودی ميان تك خوان (كه معمولا غير حرفه ای است ) و هم سرايان است . پريودهای آوازی در يزله اغلب كوتاه و تكراری اند . اجرا كنندگان يزله، به هنگام اجرای آن، شَپ (دست) می زنند . با گرم شدن مجلس و اوج گيری آوازها، خوانندگان به تدريج روی زانوها بلند شده، سپس با چرخش به راست می نشينند و دوباره روی زانو به چپ می چرخند و می نشينند . هدف از اجرای ( يزله ) گرم كردن و به جنب و جوش انداختن مجلس است . بافت ملودی در ( يزله ) به آوازهای بدوی آفريقايی شباهت دارد.
تك خوان، پريودهای آوازی كوتاهی را می خواند و هم سرايان در ابتدا با ادای (هلل یوس هل یوسه ) به تک خوان پاسخ می گویند . گاه همراه با آوازهای يزله كِل می زنند و گاه صداهای هی مانند كشيده ای از ميان هم سرايان به گوش می رسد . يزله ها از نظر تعداد بسيارند و معمولا در مجلس، يكی را بعد از ديگری و بدون انقطاع می خوانند . آوازها از نظر ريتم بيش تر در قالب های دوتايی قرار می گيرند . در برخی از يزله ها، واحد ضرب دارای تقسیمات دوتايی و برخی ديگر دارای تقسيمات سه تايی اند . با تغيير وزن شعر، آهنگ و پاسخ هم سرايان نيز تغيير می كند . در هر يزله، پاسخ های هم سرايان معمولا تكراری است . هر يزله در ارتباط با موضوع خاصی بوده است : گاه در ارتباط با زندگی و كار، گاه به قصد طعنه زدن به فرد خاصی و گاه به منظور به شوخی كشيدن موضوعی خاص . ريشه آوازهای يزله به احتمال از ( نی مه ) ها یا آوازهای دریایی است .اجرای يزله معمولا به جوان ها اختصاص دارد . يزله را در شهر بوشهر اجرا می كنند و در ساير نقاط استان بوشهر رايج نيست.
خیام خوانی :
از جمله آوازهای شاد مراسم عروسی است . خيام خوانی توسط تك خوان (غير حرفه ای ) اجرا می شود و حاضران نيز شَپ (دست) می زنند . به هنگام خيام خوانی، د ايره نيز نواخته می شود كه گاه به جای دايره از تمبك يا دمام استفاده می شود. اين آواز در بوشهر گاه به همراهی فلوت نيز خوانده می شود . در اين كه خيام خوانی از آوازهای سنتی منطقه بوشهر است، باید تردید کرد . ملودی خيام خوانی به آوازهای معروف به( روحوضی ) كه در برخی ديگر از نقاط ايران رايج است، شباهت دارد و از اين رو از خصوصيات اصلی آوازهای منطقه بوشهر برخوردار نيست . در عين حال، حداقل پنجاه سال است كه اين آواز در شهر بوشهر (ونه نقاط ديگر استان بوشهر ) رايج است . خيام خوانی معمولا توسط يزله ادامه می يابد . در واقع خيام خوانی و آوازهای يزله به طور متناوب و يك در ميان اجرا می شوند.
( خيام خوان ) پس از خواندن يك يا چند رباعی از خيام، اشعاری از يزله های مختلف می خواند و دوباره به رباعيات خيام باز می گردد . در خيام خوانی، به غير از رباعيات خيام ممكن است از دوبيتی ها و رباعی های شاعران ديگر و از اشعار عاميانه نيز استفاده شود:
سيصد گل سرخ يك گلش نصرانی ما را ز سر بريده می ترسانی
گر ما ز سر بريده می ترسيديم در مجلس عاشقان نمی رقصيديم
در خيام خوانی تك خوان معمولا خواننده حرفه ای نيست و آواز به مانند يزله به صورت دنباله خوانی اجرا می شود.

آوازهای کار :
الف) آوازهای دريا و صيد :
نظر به جغرافيای خاص منطقه، بيش ترين تعداد از آوازهای كار در بوشهر در ارتباط با دريا و كارهای مربوط به صيد و لنج است . هر كاری در لنج، آوازی مخصوص به خود دارد .اين آوازها را صيادان، ملوانان و جاشوان در اصطلاح محلی ( نِي مه ) که احتمالا تغییر یافته نغمه است می نامند . درمناطق مختلف بوشهر، نی مه های متفاوتی خوانده می شود . مثلا در منطقه بندرگاه در نزديكی بوشهر، دو نوع نی مه متداول است: نی مه نيداف ( پارو) و نی مه گرگور (نوعی تله دريايی).
ب) آوازهای وزن كردن گندم :
در مناطق تنگستان، دشتستان و دشتی، پس از درو كردن گندم (گاه در هنگام درو، چاووشی خوانده می شود )، خرمن ها را درخرمن جای انباشته می كنند. وزن كردن و تقسيم گندم معمولا در روزها و ساعت های خاصی صورت می گيرد. خواننده آوازهای مخصوص اين مراسم كسی است كه ترازو را از خرمن پر كند . پس از پايان هر بند از شعر، حاضران با فرستادن صلوات به تك خوان پاسخ می گويند . اشعار در ستايش پروردگار، حضرت رسول (ص) و امامان (ع) است. در هر بند از شعر يكی ازامامان به ترتيب توصيف می شوند . در اين مراسم، ستايش دوازده امام هم جنبه اعتقادی و مذهبی دارد و هم معيار و وسيله ای است برای شمردن ترازوها.
در يك نگاه كلی آنچه از بررسی موسيقی بوشهر می توان دريافت آن است كه وجه غالب موسيقی بوشهر، موسيقی آوازی است، اعم از مذهبی يا غير مذهبی . در اين ميان بخش قابل توجهی از آوازها، اساساً بدو ن همراهی ساز خوانده می شوند : نوحه، ذكرپامنبری، مرثيه، مناجات، عزای سرپايی زنان، بيت عزا و بيت عروسی، چاووشی، مثنوی خوانی، نظامی خوانی، شروه، جنگنامه، نی مه ها و آوازهای كار، لالايی و ... جملگی آوازهايی هستند مذهبی يا غيرمذهبی كه بدون همراهی ساز، خوانده می شوند. ترانه ها و رقص ها، يزله (گاه همراه با دمام )، خيام خوانی (گاه همراه با دمام يا فلوت )، بيت عروسی، (گاه همراه با نی جفتی )، برخی شروه های ساده (گاه همراه با نی جفتی يا نی هفت بند ) و ... آوازهايی هستند كه به نوعی مي توانند به همراهی ساز نيز خوانده شوند.

http://owj2004.blogfa.com/8907.aspx

 

آموزش فشرده تئاتر

 

آموزش فشرده تئاتر

ما در جهان 7 هنر داریم :
 1- رقص 2- موسیقی 3- نقاشی 4- شعر 5- مجسمه سازی 6- تئاتر 7- سینما
 که تئاتر از این 6 هنر به نفع خود استفاده می کند و به همین دلیل به آن هنر ترکیبی میگویند .
 

هنرمند کیست ؟
 کسی است که 1- مسئولیت پذیر باشد 2- وقت شناس باشد
 

ابزار کار بازیگر چیست ؟
 ابزرار کار بازیگر خود بازیگر میباشد که این ابزار شامل :
 1- بدن 2- بیان 3- میمیک صورت
 بدن : برای نشان دادن حالات اون شخصیت نمایش که بهترین بدن را بازیگران هنر میم دارن .
 بیان : برای رساندن مطالب به مخاطب که بهترین بیان و صدا را خوانندگان اُپرا دارن .
 میمیک صورت : منظور از میمیک صورت نشان دادن اون حالات درونی انسان . مثال : عصبانیت رو با اخم نشان میدهیم پس عصبانیت میشود حالت و اخم میشود میمیک صورت .

تمرین :
بدن :
 یک سوژه انتخاب کنید و آن را با پانتومیم برای یک شخص اجرا کنید اگر شخص داستان را تعریف کرد بدانید توانایی شما در این بخش خوب پیش رفته اما این بدین معنا نیست که دیگر بازگری حرفه ای شدید .
 بیان :
 برای خود جلوی آیینه موارد زیر را از فاصله چند قدمی مطلبی را به کسی بگویید . بعد همین مطلب را از فاصله 100 پایی و بعد 200 پایی به یک نفر بگویید اگر فرد در هر سه حالت مطلب را شندیده باشد کار شما موفقیت آمیز بوده . و هر روز یک روزنامه را با صدایی بلند بخوانید آرام و شمرده .
 میمیک صورت :
 برای خود جلوی آیینه میمیکهای :
 عصبانیت - خندان - ناراحت - نا امید - متعجب - سوالی - تنفر - مرموز و ... را انجام بدید و بعد به یک نفر این حالات صورت را نشان دهید و از او پرسش کنید که در کدام یک از آنها بیشتر موفق بودید . آنهایی راکه دچار ضعف شده بودید را بیشتر تمرین کنید .
 موفق باشید.
شعار همیشگی : ما برای مردمیم نه مردم برای ما

تمرین :
بدن :
 یک سوژه انتخاب کنید و آن را با پانتومیم برای یک شخص اجرا کنید اگر شخص داستان را تعریف کرد بدانید توانایی شما در این بخش خوب پیش رفته اما این بدین معنا نیست که دیگر بازگری حرفه ای شدید .
 بیان :
 برای خود جلوی آیینه موارد زیر را از فاصله چند قدمی مطلبی را به کسی بگویید . بعد همین مطلب را از فاصله 100 پایی و بعد 200 پایی به یک نفر بگویید اگر فرد در هر سه حالت مطلب را شندیده باشد کار شما موفقیت آمیز بوده . و هر روز یک روزنامه را با صدایی بلند بخوانید آرام و شمرده .
 میمیک صورت :
 برای خود جلوی آیینه میمیکهای :
 عصبانیت - خندان - ناراحت - نا امید - متعجب - سوالی - تنفر - مرموز و ... را انجام بدید و بعد به یک نفر این حالات صورت را نشان دهید و از او پرسش کنید که در کدام یک از آنها بیشتر موفق بودید . آنهایی راکه دچار ضعف شده بودید را بیشتر تمرین کنید .

پانتومیم به یه بدن آماده احتیاج داره آماده از لحاظ اینکه هر حالتی که بخوای باهاش نشون بدی به قول استاد خودمون مثل خمیر باشید وقتی انداختنتون رو صحنه سریع شکل بگیری .
 برای این کار لازم یه سری نرمش بدنی انجام بدی یه کتاب از آقای خمسه تو بازار راجع به همین سبک هست الان اسمش تو ذهن مبارکم نیست .
 در رابطه با این موضوع یعنی پانتومیم . بازیگران این هنر چون دیالوگ ندارن تمامی حالات و دیالوگ رو با بدن نشان میدهند و صورت آنها اغلب سفید رنگ هست به دلیل اینکه هیچ حالتی رو توی صورت نباید مشخص کنند مثال : همون اخم . و این حالت را باید با بدن نشان بدهند .

ما کلا سه نوع بازیگر داریم :
 1- حسی 2- ادراکی 3- کاراکتر
 
بازیگران حسی بازیگرانی هستند که از طریق حس به نقش خودشون میرسن . برای مثال: در نمایشهایی به سبک رئالیسم ما باید طبیعی باشیم . رئال در معنای اصلی یعنی واقعی و رئالیسم یعنی واقعیت . ما در تمامی اینگونه نمایشها باید واقعی جلوه کنیم بجز قتل که از چشم سوم خود استفاده میکنیم . پس این بازیگران با 100% حس بروی صحنه میروند .
 

بازیگران ادراکی بازیگرانی هستند که از مطالعه و تحقیق به نقش خود میرسند بطور مثال : به ما نقش یک دیوانه را میدهند ولی ما از نوع رفتار و کار روزمره اون هیچ اطلاعی نداریم برای همین ما برای دیدن چنین آدمهایی برای الگوی بازی . (نه تقلید بلکه الگو ) به یکی از مراکز توانبخشی میرویم و از رفتار آنها برای باز الگو میگیریم با استفاده از دید خود و همزاد پنداری .
 پس این گونه بازیگران با 100% مطالعه بروی صحنه میروند که این نمنه کارها در سبک اپیک که خالق این سبک آقای برتولد برشت هست استفاده میشود .
 

بازیگران کاراکتر این بازیگران از 50% حس و 50% ادراک استفاره میکنند و بروی صحنه میروند که این نوع بازیگران جز بهترین بازیگران میشوند ماهم تلاشمان برای این است که شما کاراکتر شوید .

ما سه چیز در نمایش رو مهم میدونیم آن هم :
 1- ریتم 2-تمپ 3-مونوتم

 این سه اصل معمولا در نمایش برای بازیگر اتفاق میافتد که گزینه اول هم در بیان هست و هم در کلام که توضیح میدم .
 
1- ریتم برای کلام اینگونه توصیف میشود که وقتی ما کلمات رو سریع بیان کنیم و شنوده یا مخاطب متوجه گفتار ما نشود میگوییم ریتم کلامی تند شده و بلعکس .
 
در حرکت وقتی بطور مثال : تند راه بریم و حرکت دست تند بشه و .... اصطلاحا میگن ریتمت تند شده و بلعکس . هرچیزی نورمالش خوبه .
 
2- تمپ بر دو نوع تمپ تند و تمپ کند . معنای حقیقی تمپ یعنی هیجانات درونی هر انسان .
 مثال واضحش اینه که ما یک جمله رو واسه کی با آب و تاپ تعریف کنیم . وبلعکس یک جمله رو معمولی و بی حال گفتن رو میگن تمپ کند .
 
3- منوتم ، هم برای کلام و هم برای حرکت روی صحنه است . ما اگر روی صحنه تمامی جملات رو به یک شکل بیان کنیم مثل کتاب خواندن میشود و این خیلی خسته کننده است که به این ضعف میگن مونوتوم . ما باید کلام خود را مانند یک موج سینوسی در نظر بگیریم یعنی اوج و فرود در کلام باید زیاد باشد . که این امر نیاز به شناخت دقیق نمایش دارد و درست تکیه و تاکید گذاشتن روی جملات است .
 
در حرکت هم این موضوع مونوتوم وجود دارد برای مثال : وقتی میخوام در نمایش من رو بگم با دو دست بگم من . وبعد با دو دست بگم شما . یا دستمو بعد بگیرم روبه آسمون بگم خدایا . پس در نمایشها ما با ید فیگور زیبایی داشته باشیم و دائم فیگور زیبایی برای بازیمان خلق کنیم . برای مثال اگر بخواهند از شما 20 تا عکس بگیرند باید هر بار یک فیگور بگیرید .


تنش :


تنش ، نه تنها کمکی به بازیگری که روی صحنه است نمی کنه ، بلکه یکی از دشمنان مطلق اوست . تنش عمدتا حاصل وابستگی و توجه زیاد به کلمات نمایشنامه است . حاصل فراموش کردن این اصل است که در واقع مکان و رویداد نمایشنامه را می سازند ، نه کلمات .


وقتی به کلمات توجه دارید معنی اش این است که عمدتا نگران خودتان هستید . این احساس نگرانی مانع میشود که بر روی صحنه ، در گفتار و رویداد ، صادق و صمیمی باشید و در نتیجه آن توجه تماشاگر را از دست میدهید . اما هنگامی که توجه خود را بر رویداد متمرکز کنید ، تنش کاهش می یابد . وقتی احساس می کنید که تنش داره به سراغتان می آید ، محل تنش را مشخص کرده و با دقت فشار را از روی آن بردارید . اصل در به کار بردن عضلات آن است که فقط عضلاتی را که به ان احتیاج دارید به کار برید .


باید در آنچه که می کنید و آنچه که می گوئید صادق باشید . این صداقت را در درون خود حس کنید . مهمترین چیز برای بازیگر این است که صداقت خود را حس کند .


تمرین :


تمام بدن خود را به جز یک دست شل کنید . تما تنش را روی یک دست بگزارید و در چنین حالتی بنشینید و بلند شوید

کنترل اعضای بدن

اصل :قبل از هر چیز باید به معیارهای خود دست یافته و بدن خود را بشناسید .


کنترل اعضا باید بطور موضعی انجام شود . بعنوان بازیگر باید بیاموزید که آنقدر با اعضای کنترل شده به سر برید تا وقتی که بدون فکر کردن به آن ، این کنترل را انجام دهید .


به عنوان بازیگری که برای ایفای نقش های متفاوت به سراغتان می آیند ، باید باموزیم که اعضای بدن خودتان را کنترل کنید تا بتوانید حرکاتی را که به آن عادت ندارید انجام داده ، توانائی راه رفتن به اشکال متفاوت را ، که مربوط به شخص بازی می شود ، در خود به وجود آورید .


روش انجام این کار آن است که بعضی از اعضای بدن خود را با وضعیت متفاوتی در نظر بگیرید . مثلا زانوئی که خم نمی شود یا پشتی که خمیده است . وعضو مورد نظر و عضلاتی که آن غضو را حمایت می کند را حمایت و کنترل می کنند مشخص کنید .


تمرین :


زانوی خود را به وضعی در آورید که خم نمی شود . این زانوی خشک شده را به وضعی کنترل کنید که نگذارید هیچ عضو دیگری از بدن شما سفت و خشک شود .


1- با این زانو خشک شده در اتاق قدم بزنید


2- با آن از پله بالا بروید


3- با آن لبس بپوشید


4- با آن رژه بروید


5- با آن برقصید


6- با آن زندگی کنید


اگر هر روز چند ساعت این تمرین را انجام دهید ، قادر خواید بود که کنترل عضلانی لازم را برای ایفای نقش شخصی که زانوهایش خم نمی شود به دست آورید . توجه داشته باشید این ویژگی به سایر اعضای بدنتان سرایت نکند و دیگر حرکات جسمی شما را تحت تاثیر قرار ندهد .


تمرین :


با استفاده از دو انگشت دست راست خود و مستقیم نگهداشتن انگشتان دوم و سوم یه شکلی که گوئی این دو انگشت صدمه دیده و آنها گچ گرفته اید ، تمرینهای زیر را انجام دهید .


میز را تمیز کنید


کت خود را بپوشید


کت خود را در آورید


یک پیراهن دکمه دار به تن کنید


پیش بند ببندید


این تمرین توانائی مشخص کردن اندامهائی را که در یک کنترل عضلانی مورد استفاده قرار می گیرند ، به شما می دهد . مثل کنترل مفصل ران یا پشت .


این خود شما هستید که باید قانع شوید که آنچه انجام میدهید حقیقی است . شما باید بیاموزید که با این حالت استثنایی که برای بدن خود به وجود آورده اید ، هم بطور مداوم سر برید و هم آن فراموش کید . کنترل عضلات باید به طبیعت ثانوی شما در آید ، به گونه ای که نصبت به آن ناخودآگاه باشید .


کنترل بدن و صدایتان به خود شما مربوط می شود .خود را به بازیگری واقعی تبدیل کردن کار دشواری است .

شلی زبان :

برای از بین بردن شلی زبان ، زبان خود را در پشت دندانها قرار داده ، جمله زیر را بگویید :

(( او دختری فوق العاده و زیبایی بود که در حال قدم زدن در خیابان ، پشت ویترین مغازه ای ایستاد تا نگاه کند ))

شما باید مشخص کنید شلی زبان شما از کجا ناشی می شود . یاد گرفتن اینکه شلی زبان در کجاست ، مقدمه ای برای یادگیری لهجه است .

لهجه :

برای یاد گرفتن لهجه :

1- توصیه می شود که یک حرف صدا دار و دو حرف بی صدا را از زبانی که روی آن کار

می کنید انتخاب کرده و روی آن کار کنید .

2- برای زبانه و لهجه های محلی ، این تمرین و کنترل را در زندگی روزمره خود آنقدر انجام دهید تا وقتی که بتوانید به راحتی آن را ادا کنید .

تمرین :

یک لهجه جنوبی را تمرین کنید .

لهجه اصفهانی

و ...

دوستانی که مشکل کلمه زدگی در کلام خود دارند مثل کلمات : ( گ ، ش ، س ) جملات زیر را حتما روی 10 بار برای خود تکرار کنند . شمرده و با صدا بلند .
 1- کار گدای گیج و گنگ گرگانی کندو کاو گردوی گرد گرکانیست .
 2- شیخ شمس و الدین سه شنبه شب سه شیشه سرکه شیره سر کشید .
 3- دیشب پری شب پس پری شب سه شنبه شب سخت شب سردی بود دیشب .

حافظه عضلانی :

به محض آنکه توانستید با استفاده از دستان خود وسائل فرضی را به کار برید ، به یکی دیگر از اصول حرفه خود اصل حقیقی بودن صحنه دست یافتید . صحنه واقعیت و حقیقت خاص خود را دارد .

قلم خود نویس

عینک

سوزن و نخ

قیچی

آستین

وسایل صحنه همیشه حقیقت دارند . بازیگر باید به نوعی کار کند که حقیقت وسیله را مخدوش نکند .

بازیگر این وسایل را به تنهایی یا در ترکیب با یکدیگر به کار می برد و تخیل خود را به کارمی گیرد که آنها را حقیقی نشان دهد .

مثال :

عینک ، به عنوان یک وسیله صحنه ، تمیز است . اما بازیگر با استفاده از تخیل خود آن را تمیز می کند .

عینک خم شده است بازیگر می خواهد آن را تمیز کند .

عینک شکسته است بازیگر میخواهد آنرا تعمیر کند .

در هر یک از این موارد ، بازیگر با استفاده از وسایل واقعی و به کار بردن تخیل خود ، وسایل را به گونه ای به کار می برد که انگار خراب شده اند .

مثال :

می خواهید در یک ظرف شیشه ای را که خیلی سفت بسته شده است باز کنید .

شما به حسب آنچه که در زندگی واقعی انجام داده اید ، مقدار نیروی عضالانی که برای باز کردن در چنین ظرفی لازم است به خاطر دارید . آن را روی صحنه بکار برید .

در ظرف شل است . شما باید مقدار نیرویی که برای باز شدن در بکار بردید را بخاطر آورید .

واقعی که شما ، با نخ کردن یک سوزن و خیاطی کردن ، یا تمیز کردن عینک و به چشم گذاشتن آن بر روی صحنه به وجود آورید ، برای این نیست که تماشاگر شما را باور کند . برای این است که شما خودتان را باور کنید . بازی خوب زمانی ارائه می شود که شما خودتان قانع شوید که انچه انجام می دهید حقیقت دارد .

این یکی از اصول واقع گرایی است و با انجام دادن کارهای خیلی ساده تحقق انجام می یابد .

با این تمرینات ، شما می آموزید حقیقت حسی حافظه عضلانی خود را به کار برید .

تمرین :

برای ایجاد مهارت در به کار بردن حافظه عضلانی تمرین های زیر را انجام دهید :

1- یک سوزن بر دارید و با نخی فرضی آن را نخ کنید .

2- یک رشته نخ بردارید و با یک سوزن فرضی آن را نخ کنید .

3- با یک نخ و سوزن واقعی یک پارچه واقعی را لبه دوزی کنید .

تمرین :

1- کفش خود را از گل و لای فرضی پاک کنید .

2- از روی یک دامن یا شلوار واقعی ، یک پر فرضی را بر دارید .

تمرین :

چسب به دستتان چسبیده است . دست های خود را تک به تک زیر شیر آب فرضی بشویید و ببینید چسب از دستتان پاک می شود .

حرکات حیوانات

هدف از تمرینات حرکات حیوانات این است که بازیگر خود را از صورتک اجتماعی که به چهره خویش زده وازآنچه که به موجب جلوگری از ابراز احساسات او می شود برهاند .

تمرین :

هر حیوانی را که دوست دارید انتخاب کنید . ابتدا حرکات بدنی او را انجام دهید ، سپس صدای حیوان را به آن اضافه کنید ، اما فقط زمانی که حرکات حیوان را یاد گرفته اید صدا را به آن بیفزائید . از اینکه مسخره جلوه کنید نترسید . به همانگونه که حیوان عکس العمل نشان می دهد عمل کنید . این تمرین ها را هر روز به مدت پانزده دقیقه انجام دهید :

1- حرکات حیوان

2- صدای حیوان

3- صدای پرندگان

خواهید آموخت که چگونه بدن و صدای خود را به گونه ای متفاوت به کار برید .

تمرین :

حیوان را در مکانی خواص قرار دهید (شرایط محیطی) :

1- میمون در باغ وحش

2- خرس در قفس

3- گربه در اتاق پذیرایی
 

تخیل

نود و نه درصد آنچه که بر روی صحنه می بینید یا انجام می دهید از تخیل سر چشمه می گیرد . شما بر روی صحنه ، در خانه خود زندگی نمی کنید و هرگز نام شخصی اصلی خود را ندارید . با هر که صحبت می کنید ، شخصی است که بطور تخیلی توسط نمایشنامه نویس نوشته شده شده است .

در هر موقعیتی که خود را بیابید ، موقعیتی تخیلی است . به این تر تیب بنیان هر کلمه و هر رویداد در تخیل بازیگر شکل می گیرد . همه چیز دورغ است ، مگر اینکه از خلال یک واقعیت – تخیل بازیگر – عبور کند . به این جهت در کلاسهای بازیگری ، مهمترین تمرینات تمریناتی هستند که به استفاده از تخیلی مربوط می شوند .
 
شعور جمعی :

تخیل عبارت است از قدرت شما در تجسم چیزهایی که هرگز به آن نیاندیشیده اید . برای اینکه همیشه آماده چنین کاری باشید ، باید بدانید که حافظه شما تا چه حد غنی است . حافظه جمعی نوع انسان چنان است که هیچ بخشی از آنچه که تا کنون دیده ، شنیده ، خوانده و یا لمس کرده است فراموش نمی کند .

شما تنها به به بخش کوچکی از انچه که میدانید متکی هستید ، اما همه چیز را می دانید . همه چیز آنجا حاضر است . گنجینه ای عظیم از دانسته ها در ذهن بازیگر وجود دارد که هرگز ، جز در نمایش از آن بهره برداری نمی شود .

اگر خود را فقط در لحظاتی از زندگی اجتماعی که متعلق به نسل شماست زندانی کنید ، خود را از اشیا و دوره هائی که تجربیات شخصی شما را شامل نمی شود جدا کنید ، نتیجه کلی آن بی حرمتی به کل جهان و بیگانگی شما نسبت به همه آن چیزایی است که به علت قرار نداستن در محدوده عادات روزانه شما ، به فوریت برایتان قال شناسایی نیستند .

اهمیت ادبیات دراماتیک از فرهنگ یونان باستان تا فرهنگ قرن بیستم تداوم دارد . یعنی که :

1- همه خصوصیات ملی و محلی

الف- لهجه ها

ب- منابع طبیعی

2- تغییرات و انتقال سبک ها

3- اعصار گوناگون

4- سطوح مختلف اجتماعی

5- آداب و رسوم اخلاقیات سالهای گذشته

6- تغییر لباسها از نسلی به نسل دیگر

7- تغییرات اثاث خانه

8- اصوات گوناگون موسیقی از روزگاران گذشته

این سیر تکامل اجتماعی است که لیوان سفالی را به لیوان کاغذی یک بار مصرف تبدیل کرده است این بُعد تارخی ، میراث شماست .

 تخیل شما کلیدی است که در این گنجینه عظیم را به رویتان می گشاید .

تخیل می تواند بازیگر را برای ابزار عکس العمل های سریع آماده نگهدار . او میتواند سریع ببیند ، سریع فکر کند و سریع مجسم کند . در تمریناتی که برای تحریک نیروی تخیل بکار می رود ، من به دنبال عکس العمل های آنی بازیگر نسبت به اشیائی که با آن کار می کند می گردم . زیرا برای اینکه تخیل سریع عمل کند ف همه انچه که بازیگر باید انجام دهد آن است که بگذارد تخیل به راحتی کار خود را انجام دهد .
 

دیدن در خیال

مثال :

شخصی را مقابل خود قرار دهید به فاصله 5 ثانیه تمامی خوصوصیاتش رو که می بینید در ذهن بسپارید و پشت به او کنید . در این حالت که هستید تمامی جزئیاتی را که دیدی بیان کنید و بع ببینید که گفته هایتان چقدر صحت داشت .

1- پیراهن او چه رنگی داشت

2- پیراهن چه طرحی داشت

3- چه چیزی زیر پیراهن قرار داشت

4- کروات چه رنگی بود

5- پهنای آن چقدر بود

6- آیا پیراهن جیب داشت

7- چند تا دکمه داشت

8- دوخت یف آن چگونه است

9- پارچه آن از چه **** بود


دیدن در خیال

مثال :

شخصی را مقابل خود قرار دهید به فاصله 5 ثانیه تمامی خوصوصیاتش رو که می بینید در ذهن بسپارید و پشت به او کنید . در این حالت که هستید تمامی جزئیاتی را که دیدی بیان کنید و بع ببینید که گفته هایتان چقدر صحت داشت .

1- پیراهن او چه رنگی داشت

2- پیراهن چه طرحی داشت

3- چه چیزی زیر پیراهن قرار داشت

4- کروات چه رنگی بود

5- پهنای آن چقدر بود

6- آیا پیراهن جیب داشت

7- چند تا دکمه داشت

8- دوخت یف آن چگونه است

9- پارچه آن از چه **** بود

من میخوام شما با تخیل خود مرا دنبال کنید :

تمرین :

1- به کنار پنجره بروید و به بیرون نگان کنید .

2- آیا طارمی را میبینید ؟

3- کبوتری که روی طارمی نشسته را چطور ؟

4- کبوتر را که از روی طارمی پرواز می کند را با چشم خود دنبال کنید بع به کثافتهایی که جا گذاشته نگاه کنید .

5- از بالی طارمی به پایین نگاه کنید .

6- ارابه خوار و بار فروشی و بسته های داخل ارابه رو ببینید .

7- به رنگ اربه نگاه کنید .

8- بچه ای مشغول طناب بازی .

9- به کفشهایی که دختر بچه پوشیده است نگاه کنید .

10- به مردی که دارد ارابه را می کشد نگاه کنید .

11- نحوه لبس پوشیدن او را ببینید .

اگر بازیگری توانائی تعقیب این تصاویر ذهنی و خلق آنها را داشته باشد ، طرحی از خیابان در ذهن دارد . این طرح را روی کاغذ بکشید .


تمرین :

حالا زمستان است . لباسهای زمستانی خود را بپوشید ، به کنار پنجره بایید و بیرون را نگاه کنید .

1- برف باریده است .

2- برف تازه و سفیدی روی طارمی نشسته است .

3- ارابه در آن طرف خیابان ، جلوی یک خانه قرار دارد .

4- بسته های خوار و بار خیس شده است .

5- سطل آشغال در کنار خیابان از برف پوشیده شده است .

6- به جوی آب نگاه کنید .

7- گلدان شمعدانی که شکسته است را ببینید .

8- به داخل گلدان نگاه کنید .

9- روی کپه برف یه پوسته موز افتاده .

10- یک نفر پاش میره روی اون و سر میخوره .

11- سرش داره بد جوری خون میاد .

12- حالا تمام برف اطراف شخص به رنگ قرمز تبدیل شده .


حالا آنها را دیدید ، می توانید وچود صحنه تخیلی را بپذیرید . این صحنه باری شما حقیقت دارد . نیروی تخیل به بازیگر در پذیرش وضعیت های جدید در زندگی و باور کردن این وضعیت بر میگردد .

عکس العمل شما نسبت به آنچه که دوست دارید و آنچه که دوست ندارید از نیروی تخیل شما سرچشمه می گیرد . اگر نمی توانید چنین کنید ، بهتر است که بازیگری را رها کنید .تمام زندگی شما در این راه ، بسته به قدرتتان در تشخیص این موضوع است که شمت در حرفه ای هستید که استعدادتان بر نیروی تخیل شما بنا شده است .

منبع : تکنیک بازیگری استلا آدلر

http://www.cafedexign.com/showthread.php?10775-تئاتر-زندگی/page4

ظرایف و دقایق فن‌ نمایشنامه ‌نویسی

 

ظرایف و دقایق فن‌ نمایشنامه‌ نویسی

حسن رفیع

آموزش تئاتر

تعالی فرهنگ و هنر،یکی از آرمان‌های انقلاب اسلامی ایران بوده‌ و هست.ما نیز در این زمینه می‌کوشیم‌ تا با تهیه و چاپ مطالبی که جنبه‌ آموزشی دارند در دست‌یافتن به این‌ هدف مراکز آموزشی را یادی دهیم.«نمایشنامه‌نویسی»که از فنون‌ ارزشمند ادب و هنر است موضوع-نخستین مطلبی است که در این زمینه‌ برگزیدیم و علاقه‌مندان به این فن‌ می‌توانند با مطالعه مقاله آموزشی زیر به چگونگی ساخت یک اثر نمایشی‌ بویژه از نظر فن و تکنیک آشنائی پیدا کنند.

مقدمه

منظور اصلی از تدوین و نگارش این مقاله‌ آشنانمودن اذهان هنرجویان و افراد علاقمند به‌ تئاتر است و جز این داعیهء دیگری نیز در بین‌ نیست.برای شناساندن هنر تئاتر به مردم در ابتدا باید روشن نمود که تئاتر چیست و از چه عواملی‌ ترکیب یافته است.

تئاتر بیانگر پیامی است که بوسیله بازیگر در صحنه نمایش برای تماشاگر اجرا می‌گردد.بنابراین‌ تئاتر نیاز به دو دسته از مردم دارد.الف:مجریان‌ یا بازیگران که پیامی را القا می‌کنند.ب:شنوندگان و بینندگان که پیام را دریافت می‌دارند.

در دنیای تئاتر به غیراز پیام‌دهنده(مجری)و پیام‌گیرنده(تماشاگر)شخصیت دیگری نیز بنام کارگردان وجود دارد که هماهنگ‌کنندهء ارتباط بین مجری و تماشاگر است.در واقع دنیای‌ تئاتر از سه دنیای کوچکتر تشکیل می‌گردد.دنیای‌ نویسنده که پیام‌دهنده و دنیای تماشاگر که پیام-گیرنده است و دنیای کارگردان که مسئول ارتباط بین این دو دنیاست.بازیگران و دیگر ارکان اجرای‌ نمایشنامه جزو دنیای کارگردان محسوب می‌شوند.

فصل اول فن نمایشنامه‌نویسی

شخصی که مسئولیت نوشتن یک نمایشنامه‌ با موضوع و هدفی مشخص را به‌عهده میگیرد، نمایشنامه‌نویس نام دارد و کار وی بیان تفکرات‌ خویش،توسط الفاظ با در نظر گرفتن زمینه و امکانات‌ صحنه است.در این فصل فن نمایشنامه‌نویسی مورد بررسی قرار می‌گیرد.

بخش اول‌ هدف یا موضوع نمایشنامه

نمایشنامه‌نویس قبل از شروع به نوشتن‌ نمایشنامه‌اش باید بداند چه میخواهد بنویسد،در واقع قدم اول این است که تفکرات خود را متمرکز و آنگاه با بکارگرفتن سبک و اسلوب مناسبی،فکر اصلی خود را به روی کاغذ بیاورد.

بطور خلاصه هر نمایشنامه موفقی باید دارای‌ هدفی مشخص باشد.

هدف چیست؟هدف همان انگیزه یا نیروی‌ محرکی است که کلیه اعمال و رفتار ما بخاطر آن‌ صورت می‌گیرد.هدف یا موضوع در واقع خلاصه و چکیده نمایشنامه که متشکل است از:1-کار-اکتر یا شخصیت داستان 2-اختلاف‌ها و تضادها3-نتیجهء داستان.

موضوع یا هدف نمایشنامه اعتقاد و نظری است‌ که نمایشنامه‌نویس حتما باید در اثبات آن موضع‌ قاطع خود را مشخص نماید.به کلامی،دیگر برای‌ اینکه به داستان خود روح ببخشد،باید از یک‌ طرف دعوا حمایت کند.مهم آن نیست که تماشاگر با نویسنده موافق یا مخالف باشد،مهم آن است که‌ او حرف و مدعای خود را به اثبات برساند.

نگفته ندارد کسی با تو کار و لیکن چو گفتی دلیلش بیار

انقلاب اسلامی ایران در جامعهء ما به پیش‌ می‌رود،اما متأسفانه می‌بینیم که هنرمندان ما یعنی‌ کسانیکه در جامعه باید پیشرو باشند،از اکثر مردم‌ عقب افتاده‌اند.چرا؟شاید بدلیل نادربودن این‌ انقلاب و ایدئولوژی آن‌که نه شرقی و نه غربی‌ است و هنرمند هنوز خود را با این جریان منطبق‌ ننموده است.با درک این واقعیت هنرمند متعهد باید خود را حرکت داده و موضع خود را بازیابد.برای نیل به این هدف در این برهه از زمان با تغییر بنیادی هنر،هنرمند می‌تواند با روش و برداشتی‌ انقلابی جای خود را حفظ نماید.برای دسترسی به‌ این منظور پرورش و آموزش ضرورت تام دارد.هنرمند پس از تزکیهء نفسانی برای تحقق هدف جدید که‌ اخلاق اسلامی است آنرا برای مردم مطرح می‌کند و آموزش می‌دهد.

برای وصول به این هدف،می‌توان تا حد زیادی از قصص قرآن،این سرچشمهء علم و اخلاق‌ و نیز از سخنان و زندگانی معصومین و همچنین از حماسه‌ها و داستانها و سخنان بزرگان و حکما و گاهی حتی مردم کوچه و بازار کمک و یاری جست‌ همچنین آندسته از نمایشنامه‌نویسانی که اطلاعات‌ کافی درباره ادبیات اسلامی ندارند می‌توانند در پی ستمگریهای جنگ تحمیلی اخیر،هم‌وغم خود را به خیالات خام و پریشان‌حالی اختصاص ندهند و با بررسی و تحقیق درست و کافی در زمینهء این‌ جنگ تحمیلی نمایشنامه‌هایی بنویسند.

نباید از نظر دور داست که این یک آغاز است‌ آغاز سفری طولانی که می‌خواهیم از نو حرکت‌ کنیم و دوباره از ریشه بروئیم و برویانیم،در نتیجه‌ این‌رویش فرهنگی به کندی صورت خواهد گرفت، لذا نباید این تلاش سرسری گرفته شود یا کندی‌ آن،ما را از حرکت بازدارد.

همانطور که قبلا تذکر داده شد برای برپایی‌ یک تئاتر،نخست به نمایشنامه‌نویس نیاز است‌ هنر نویسندگی مانند دیگر هنرها در بعضی ذاتی و شکوفاست و در برخی دیگر این استعداد نهفته است‌ که در واقع در این جزوه کوشش بعمل آمده است‌ تا آندسته از هنرمندانیکه استعدادشان شکوفا نگشته‌ است به شکوفائی آنان کمک نماید.برای این منظور پس از مروری بر عوامل اجرای یک نمایشنامه به‌ تشریح آنها می‌پردازیم.

برای اجرای یک نمایشنامه در سالن تئاتر، تهیه‌کننده نیازمند همکاری دو گروه است:نخست

کادر هنری شامل،نمایشنامه‌نویس،کارگردان، بازیگران،طراحان صحنه،لباس،نور و صدا و گروه‌ دیگر یعنی کادر فنی که عبارتند از کمک کارگردان‌ منشی صحنه،همکاران فنی،خیاط،نورپرداز،نجار و نقاشی و غیره.

در این‌جا وظیفه کادر هنری و کیفیت کار آنرا بطور خلاصه مورد مطالعه قرار می‌دهیم.

بخش دوم‌ کاراکتر یا شخصیت نمایش

1-ساختمان یک نمایشنامه:

نمایشنامه از چندین جزء تشکیل می‌شود که‌ مهمترین آنها یا بقولی استخوان‌بندی آن،کاراکتر یا شخصیت نمایشنامه است.

برای پروراندن شخصیت نمایشنامه،لازم است‌ نویسنده بطور کلی این شخصیت را از سه بعد شناسائی کامل کرده باشد تا بتواند آنرا در صحنه‌ توجیه کند و قابل‌قبول جلوه دهد.این سه بعد عبارتند از شکل ظاهری شخصیت،موقعیت‌ اجتماعی و شخصیت و وضعیت روانی،که در واقع‌ نتیجهء دو عامل قبلی‌ست،برای روشن‌شدن این‌ سه عامل قدری توضیح می‌دهیم:

الف:شکل ظاهری شخصیت نمایشنامه

آشکارترین ابزار برای شناختن یک انسان‌ شکل ظاهری اوست،قدبلند است یا قدکوتاه، بیش از حد چاق است یا لاغر،ناقص العضو است، در صورتش اثر سوختگی دیده می‌شود.تحقیق در مورد شکل ظاهری و اثر آن در روحیه شخصیت‌ نمایشنامه از اهمیت خاصی برخوردار است.

ب:موقعیت اجتماعی شخصیت نمایشنامه

این شخصیت در کجا و در چه محیطی بدنیا آمده؟در چه محیط اجتماعی بزرگ شده،وضع تحصیلات‌ و محیط تحصیلات او چگونه بوده؟(کلمه محیط تکرار شده است تا نشانگر اهمیت آن باشد زیرا محیط به هرشکل که باشد خواه مستقیم یا غیر مستقیم در شکل‌گیری آن موثر است).از چه‌چیز-هائی خوشش میاید و از چه‌چیزهایی رنج میبرد، پدر و مادر او از چه قشر و اجتماعی هستند،آیا این‌ شخصیت نمایش از طبقه پدر و مادرش از نظر اجتماعی جدا شده است،آیا پدر و مادر او تحصیل-کرده هستند،همدوره‌های دبستانی،و دبیرستانی‌ او چه‌کسانی‌اند،دوستانش از چه قماشی هستند اینها نمونه‌ای از هزاران سئوالی است که نویسنده‌ نمایشنامه قبل از نوشتن داستان باید درباره شخصیت‌ نمایشنامه بداند.این شخصیت چگونه لباس می‌پوشد اهل تهران است یا شهرستان یا روستا،موقعیت‌ شغلی او چیست،چگونه امرار معاش میکند،اهل‌ مطالعه است یا از خواندن متنفر،تفریحات او چیست؟

پرواضح است که این مطالب لازم نیست،در متن نمایشنامه نوشته شود،بلکه آگاهی به این‌ اطلاعات به نویسنده نمایشنامه کمک می‌کند تا شخصیت نمایشنامه را خوب و کامل بپرورداند،در نتیجه نمایشنامهء او می‌تواند هرجائی بدون نیاز به‌ نمایشنامه‌نویس اجرا گردد.

ج-وضعیت روانی

بعد از شکل ظاهری و موقعیت اجتماعی-نویسنده،باید در رابطه با وضع روانی شخصیت‌ نمایشنامه مطالعه‌ای کرده باشد که در واقع‌ این عامل سوم نتیجه دو عامل قبلی است.مجموعه‌ این سه عامل شخصیت یا کاراکتر موردنظر را می‌سازد.

مثلا یک شخصیت نمایشنامه مریض است‌ ولی خود نمی‌داند(البته نویسندهء نمایشنامه این‌ بیماری را می‌داند)و این مرض تأثیر در رابطهء او با اشیاء و افراد دیگر نمایشنامه دارد.

2-قدم بعدی شناخت اجتماع یا محیط زندگی‌ شخصیت نمایشنامه است.شخصیت داستانی شما در کجا و چه محیطی پرورش یافته است.محیط، عامل بسیار مهمی است که بر روحیه و در نتیجه‌ رفتار انسان تأثیر می‌گذارد.

یک شخصیت داستان ممکن است مدام در تغییر و تحول باشد،با کوچکترین تغییری در محیط زندگانی،احتمالا تغییراتی در رفتار او پیش خواهد آمد که تعادل روحی‌اش را برهم می‌زند،شخصیت

نمایشنامه مجموعه است از عناصر فیزیکی و واضح‌ است که محیط در مواقع معین اثری قاطع بر آن دارد.

3-شخصیت نمایشنامه چه می‌گوید و چگونه‌ بیان می‌کند.

نمایشنامه در واقع تفکرات و اعتقادات نمایش‌ نامه‌نویس را بیان می‌کند و چگونگی آن بستگی‌ به روش و اسلوب بیان نمایشنامه‌نویس دارد.نمایشنامه‌نویس باید موضوع یا هدف نمایشنامه‌ خود را مشخص کند و به آن فکر یا موضوع،جان‌ ببخشد،و بدین‌طریق است که داستان یا فکر شما از نمایشنامه جدا نخواهد بود و یک قسمت از بنای‌ کلی را تشخیص می‌دهد.

در اینجا با مثالی این قسمت از کار نمایشنامه‌ نویسی را توضیح میدهیم:

میخواهیم داستانی بنویسیم که در آن وضع‌ دادگاه‌های رژیم پهلوی را نشان بدهیم.شخصیت‌ این نمایشنامه قاضی است که باید در یک محاکمه‌ شرکت کند و بنفع یا ضرر متهمی رای بدهد.خوب‌ است که این قاضی را از نظر خصوصیات و مشخصات‌ بررسی نمائیم.

الف:از لحاظ شکل ظاهری

جنس:مرد

سن:بالای شصت

قد:یک متر و شصت و پنج

رنگ مو:رنگ‌شده سیاه براق

رنگ چشم:آبی

رنگ پوست:سفید

قامت:خمیده

قیافه:با عینک ذره‌بینی قوی

وضع لباس:خوش‌لباس است

وضع بهداشت:بیماری غیرقابل علاجی دارد ولی‌ ظاهرا مشهود نیست

علامت:آبله‌رو

عادات و حرکات غیرعادی:ندارد

ب:از نظر موقعیت اجتماعی

از طبقهء مرفه است.پدرش سمسار و مادرش‌ بی‌سواد بوده،در انتظار زمان بازنشستگی است و مقید به پذیرائی با سیگار برگ در دفتر کار خود، دوست و همکارانی دارد ولی آنها از او زرنگ‌تر هستند و زیر بار این محاکمه نرفته‌اند،ایمان و اعتقاد مذهبی درست و حسابی هم ندارد.

زندگی در خانه:خانواده‌اش در آمریکا بسر میبرند و او با خدمتکارش زندگی می‌کند.

ج:از نظر وضعیت روحی

از قد کوتاه خود و نداشتن زیبائی صورت رنج‌ میبرد.زیاد پایبند اخلاق نیست.جاه‌طلب و فرصت‌ طلب است.

خلق‌وخو:خوش‌برخورد است،خرافاتی است.خلاصه داستان:

زمان:سال 1349 یکی از اعضاء دربار،در یک کلوب شبانه دستگیر شده است.قاضی باید در باره او حکم کند.محل اتفاق داستان در دفتر کار قاضی است تا چندساعت دیگر او باید در دادگاه‌ حاضر شود.رئیس شهربانی و ساواک او را در فشار قرار داده‌اند تا قاضی حکم به محکومیت متهم دهد، از طرف دیگر از اشخاص بانفوذ پیغام رسیده که‌ متمم باید بی‌گناه اعلام شود.قاضی نمی‌تواند تصمیم‌ بگیرد.و تا آخر نمایش نیز تصمیم او روشن نیست‌ ولی روشن است که او برنده نخواهد بود.قاضی‌ فکر می‌کرد که با این محاکمه میتواند آخرین‌ کار خود را ارائه دهد و توسط آن اشخاص بانفوذ حکم بازنشستگی خود را دریافت دارد.با آمد و رفت‌های شخصیت‌های دیگر داستان،بر قاضی معلوم‌ می‌شود که در چه تله‌ای افتاده است و از نحوه‌ برداشت‌های او این سه بعد یا«سه عامل شخصیت‌ داستان»روشن می‌شود.حال فرض کنیم که بجای‌ این قاضی یک قاضی باوجدان و متعهد بود،هرگز پایان داستان اینگونه پیش نمی‌آمد.عمل قاضی‌ درست بخاطر شخصیت یا کاراکتر اصلی اوست‌ که باعث شده در این تله گیر بیفتد و آنهم در آخرین‌ محاکمه دوران قضاوتش.

اکنون بدون توجه باینکه این اثر چگونه‌ نوشته شده است،نویسنده باید شخصیت داستان-یا در اینجا قاضی را خوب بشناسد تا برای تماشاگر

آنچه درباره او گفته میشود قانع‌کننده باشد،بطور مثال آیا عقاید و رفتار قاضی از مراحلی گذشته و بالا و پائین داشته و یا اینکه او شخص ثابت و بدون‌ تغییری معرفی می‌شود.نمایشنامه‌نویس باید شناخت‌ خود را از شخصیت داستان،اثر برخوردها،و تضاد داستان و نتیجه آن را به تماشاگر القا نماید و نه‌ اینکه مانند خواندن کتاب،داستان را برای تماشاگر بازگو کند.

4-رشد و نمو شخصیت نمایشنامه

بطور کلی در ادبیات اگر شخصیت داستان‌ تغییر کند باید گفت که آن قطعه ادبی خوب تصنیف‌ نگردیده است.هرچیز در طبیعت متغیر است حال‌ اگر در مسیر صحیح قرار گیرد این تغییر رو به تکامل‌ خواهد بود،و اگر در راه غلط باشد رو به فنا.

انسان نیز مانند دیگر مخلوقات در طبیعت‌ متغیر است.حال این تغییر اگر رو به تکامل باشد یا رو به فنا بستگی به آن سه عامل که قبلا گفته‌ شد،دارد.فردی که در جوانی شرور و پرمدعا بوده‌ و در پیری متواضع و سربزیر میشود،شاید دلیلش‌ کبر سن باشد،یا مثلا جوانیکه صداقت نداشته پس‌ از یک برخورد روحی با موضوعی تغییری بنیادی‌نموده و صداقت و امانت‌داری جزء لاینفک اخلاق‌ او می‌شود.مطالعات دقیق روشن می‌کند که حتی‌ ایمان و عقیدهء مذهبی-سیاسی نیز قابل تغییر است‌ یعنی عمیقتر یا سطحی‌تر می‌گردد.

ذات و فطرت شخصیت نمایشنامه در نتیجه‌ زدوخورد و مبارزه داستان که همیشه با هدف‌ و تصمیم همراه است معین می‌گردد.خلاصه آنکه‌ هیچ‌کس نیست که در مقابل حوادثی که در زندگی او موثر است ثابت و یکسان باقی بماند(با یک استثناء که مورد بحث ما نیست).

با بررسی نمایشنامه‌های معروف دنیا می‌توان‌ این ادعا را ثابت کرد.بطور مثال:

داستان اتللو(شکسپیر)با عشق شروع میشود و با قتل و آدمکشی پایان می‌یابد.

داستان هداگابلر(ایبسن)با خودخواهی و خودپسندی آغاز می‌شود و با خودکشی پایان‌ می‌یابد.

داستان مکبث(شکسپیر)با جاه‌طلبی شروع‌ می‌شود و با آدمکشی خاتمه می‌یابد.

داستانی که در این‌جاآوردیم با تصمیم و حیله‌گری قاضی شروع می‌شود و با تردید و ضعف‌ وی پایان می‌یابد.برای نشان‌دادن این تغییر در شخصیت نمایشنامه،نمایشنامه‌نویس باید طوری‌ افکارش را به الفاظ تبدیل کند که قابل فهم‌ و همچنین قابل پذیرش باشد.برای این منظور لازم‌ است که نمایشنامه‌نویس از جایی داستان را شروع‌ کند که کم‌وبیش رفتار و روحیات شخصیت-نمایشنامه کاملا معرفی گردد.فرد را باید مانند زمین فرض کنیم و بذر میوه یا هدفی را که در موضوع‌ نمایشنامه در نظر داریم در مغز او بکاریم.فرضا این بذر،میوه‌اش«جاه‌طلبی»است.این بذر برخلاف‌ فطرت انسانی این شخص نمو میکند.برای به ثمر رسیدن این میوه(جاه‌طلبی)بذر شروع به ریشه‌ دوانیدن در جسم و روح او نموده و با آن به مخالفت‌ و جدال میپردازد.این شخص از خودنمائی بیزار است،ولی این پدیده ذهنی او را وادار به اخذ تصمیمات غیرانسانی مینماید.

بطور خلاصه آنچه که با این بذر جاه‌طلبی‌ مبارزه می‌کند،همان سه عامل یعنی شکل ظاهری، موقعیت اجتماعی و وضعیت روانی این فرد است.نمایشنامه‌نویس می‌باید این تغییر و تحول را طوری‌ توصیف و بیان نماید تا بری تماشاگر کاملا قابل‌ درک و فهم باشد.

مثلا در داستان ما اگر قاضی نمیتواند تصمیم‌ بگیرد بعلت این است که هدف و نیت او واقعا احقاق‌ حق نیست و قضاوت را به این منظور قبول نکرده‌ است،بلکه برای جلوانداختن دریافت حکم باز-نشستگی،این محاکمه را پذیرفته است.مشکلی‌ که برای وی پیش‌آمده براستی لاینحل است و بهمین دلیل او نمیتواند تصمیم بگیرد.در واقع این‌ تردید و ضعف«نمو»شخصیت نمایشنامه است‌ که در طی مبارزه و اختلاف در آن داخل شده.حال این نمو میتواند منفی یا مثبت باشد ولی بهر-صورتی که هست باید حقیقی و زنده جلوه نماید.برای حقیقی و زنده جلوه‌دادن یک نمایشنامه موفق

باید تغییر و تحول شخصیت تدریجی صورت پذیرد برای روشن‌شدن امر بهتر است به نمایشنامه خودمان‌ بپردازیم.

از ابتدای نمایشنامه که قاضی با تصمیم قاطع‌ یک محاکمه را انتخاب میکند تا مرحله نهائی‌ واقعا نمیداند چه تصمیم بگیرد.

قدم اول:سروان شهربانی را که ماجرای این‌ پرونده را میداند صدا میزند و از او توضیح میخواهد سروان برای قاضی روشن میکند که مقامات بالا بهیچ‌وجه نمیخواهند که متهم محکوم شود.

قدم دوم:در ضمن سروان توضیح میدهد که‌ موضوع بسیار جدی است زیرا پای مأمورین امنیتی‌ نیز در این ماجرا به میان کشیده شده است.

قدم سوم:ورود مامور امنیتی به دفتر کار قاضی‌ بدون دعوت و اظهار اینکه مقامات بالا لازم میدانند که قاضی متهم را حتما محکوم نماید،اگرچه او از افراد سرشناس است.

قدم چهارم:کم‌وبیش ترس بر قاضی مستولی‌ میشود و متوجه میشود که انتخاب این محاکمه‌ اصلا با پیش‌بینی‌های قبلی وی که برای آینده خود در نظر گرفته بود مناسب نیست.

قدم پنجم:تردید ناگهانی قاضی در صحنه‌ محاکمه یعنی محلی که سابقا بطورمصمم درباره‌ متهمین قضاوت مینمود.

بطور خلاصه یک نمایشنامه خوب می‌باید از یک نقطه شروع و بتدریج به نقطه مقابل برسد.

5-شخصیت نمایشنامه باید دارای توان و نیروی‌ تصمیم باشد.

قهرمان نمایشنامه اگر دارای توان و نیروی‌ تصمیم نباشد برای پیش‌بردن داستان موثر نخواهد بود.همچنانکه در یک مسابقه ورزشی اگر مبارزه‌ در کار نباشد مسابقه‌ای در میان نخواهد بود،در نمایشنامه هم همینطور است.

اگر اختلاف و تضادی وجود نداشته باشد، نمایشنامه بوجود نخواهد آمد.با داشتن قهرمان‌ قوی و مصمم در مقابل تضادها و اختلافات است‌ که نمایشنامه می‌تواند استخواندار باشد،در غیراینصورت اگر فقط یکی از طرفین دعوا قوی باشد آن نمایشنامه موفقیتی بدست نخواهد آورد.

نمایشنامه‌نویس می‌تواند در ابتدا شخصیت‌ نمایشنامه را با یک فرد ضعیف النفس شروع کند ولی این فرد بتدریج قدرت و اراده پیدا کند یا بالعکس در آغاز شخص پرقدرتی باشد ولی در پایان‌ نمایش ضعیف شود.در نمایشنامه خودمان،قاضی‌ در اول داستان،شخص پرقدرتی است که بتدریج‌ قوای خود را در مقابل رقبا از دست می‌دهد.البته‌ باوجود ضعف تدریجی،قاضی باید توانائی و نیروی‌ آنرا داشته باشد که در مقابل رقبای خود یعنی‌ مامورین شهربانی و امنیتی مقاومت کند.چه در غیراینصورت همان مشکل موضوع مثال قهرمان‌ بی‌رقیب پیش می‌آید.

بطور خلاصه یک ضعف ایمانی که شاید بنظر مهم نیاید،احتمال دارد که نقش اصلی‌ را در یک اثر هنری بزرگ داشته باشد.این قاضی‌ یک عمر قضاوت نموده و همیشه موفق بوده است و این آخرین مرتبه است که به محاکمهء متهمی میرود اگرچه او معرف ضعف و فساد و اضمحلال یک رژیم‌ است ولی شخصیت وی همچنان قوی است زیرا در طول سالهای قضاوت همیشه موفق بوده است.

چگونه ممکن است که شخص هم قوی باشد و هم ضعیف در این یک تناقص است.قاضی دارای‌ یک‌چنین تناقصی است زیرا تابحال موفق بوده ولی‌ چون اینبار در مقابل رقیبی ایستاده که قبلا همان‌ رقیب به‌عنوان دوست وی بوده و بخاطر تغییر موقعیت است که این جابجائی صورت گرفته،در نتیجه قاضی بدون اطلاع با مکافات عمل خویش‌ مواجه می‌شود.او هیچ‌وقت در این قبیل محاکمات‌ شخصا قضاوت نکرده بلکه همیشه رای دادگاه به‌ او ابلاغ می‌شده است.

خلاصه آنکه وقتی تناقص در کار نباشد جدال‌ و اختلافی در کار نخواهد بود و وقتی تناقص بود برای پربارکردن اثر هنری باید هردو طرف دعوا پرقدرت و مصمم باشند و پیروزی یکی بر دیگری‌ تدریجی و منطقی جلو برود.یعنی آنکه شخصیت‌ نمایشنامه در طول نمایش ضعیف بوده است بتدریج‌ در پایان قوی گردد و بالعکس اگر در طول نمایش

مصمم بوده است در پایان نمایشنامه نتواند تصمیم‌ قاطع بگیرد.

6-شخصیت یا داستان کدام بهتر است؟

دراین‌باره نظریات مختلفی ابراز شده است، بعضی معتقدند که داستان از اهمیت بیشتری بر-خوردار است و برخی دیگر شخصیت نمایشنامه را رکن اصلی نمایشنامه می‌دانند.ما در این‌جا با گروه اخیر موافق هستیم.ناگفته نماند که عناصر یک نمایشنامه یعنی مکالمه و تصنیف شخصیت و غیره مانند حلقه‌های زنجیری بهم متصل هستند.اصولا آثار بزرگ هنری از شخصیت شروع شده و رشد کرده است.حتی اگر نمایشنامه‌نویس قبلا داستان را در ذهن خود طرح کرده باشد،بمحض‌ اینکه شخصیت‌های داستان در ذهن او ظاهر می‌شوند اجبارا داستان به رأی و ویژگی داستان تغییر می‌یابد زیرا که کیفیت موضوع نمایشنامه از فطرت و سرشت‌ شخصیت نمایشنامه سرچشمه می‌گیرد.

نتیجه اینکه شخصیت نمایشنامه،داستان‌ نمایشنامه را خلق می‌کند و عکس آن صادق نیست‌ دلیل ما این است که ما انسان را در مقابل کردار و رفتار خود مسئول می‌دانیم و به جبر و سرنوشت‌ محتوم اعتقاد نداریم.چرا که معتقدیم هر فرد اگر کار خوب انجام دهد پاداش و در صورت عمل‌ خلاف جزای خود را خواهد گرفت.همچنانکه قرآن‌ مجید میفرماید:هرکس کار نیک کند بنفع خود و هرکه کار بد کند بزیان خویش کرده است‌1.

و از آنجا که هنر تئاتر بیانگر زندگی فردی و اجتماعی انسان(در محدوده صحنه)است،لذا این‌ اصل باید در روی صحنه نیز تحقق یابد.برای این منظور این اختلاف و تضاد نیست که شخصیت نمایشنامه‌ را هدایت می‌کند بلکه شخصیت نمایشنامه اس‌ که وجودش این تضاد را نمایان می‌سازد.

7-شخصیت اصلی نمایشنامه یا شخصیت محور

شخصیت اصلی نمایشنامه را قهرمان می‌نامند که نام لاتین آن«پروتاگونیست»است.شخصیت‌ محور شخصیتی است که اختلافات و تضادها را در داستان ایجاد می‌کند و سبب آن می‌شود که قهرمان‌ بداند چه می‌خواهد و داستان را بدلخواه خود جلوه‌ ببرد.باید توجه داشت که یک قهرمان فقط بخاطر اضطرار مجبور است قهرمان باشد نه بخاطر اینکه‌ خود علاقمند است که قهرمان باشد.

شخصی که در اختلافات و تضادهای نمایش‌ نامه با قهرمان داستان مخالفت می‌ورزد،شخصیت‌ مخالف یا«آنتاگونیست»نامیده می‌شود.

احساسات قهرمان داستان باید بهمان شدت و قوت شخصیت مخالف باشد.همانطور که قبلا گفته‌ شد شخصیت مخالف باید در نیرو و قدرت همسنگ‌ قهرمان باشد زیرا عزم و ارادهء دو طرف دعوا موجب‌ پیدایش اختلاف و تضاد می‌شود.

قهرمان یا شخصیت محور میتواند دو نوع تغییر یا نمو داشته باشد:تغییر مثبت و تغییر منفی.تغییر مثبت آنست که از روی قدرت باشد و در راه اثبات‌ وجود خویش است و تغییر منفی آنست که هیچگونه‌ حالت ارتجاعی یا نیروی درونی برای مبارزه بر له‌ ایده خود نداشته و در واقع مبارزه منفی می‌کند.قهرمان نمایش باید از اعتدال و میانه‌روی دوری‌ گزیند و مصمم و مقتدر باشد.

در نمایشنامهء خودمان اگر غیراز شخص قاضی‌ شخصیت دیگری را مطرح می‌کردیم تاب و تحمل‌ مبارزه با مقامات امنیتی را نمی‌توانست داشته باشد، در نتیجه یک طرف دعوا بسیار قوی‌تر از طرف دیگر می‌گردید و نمایشنامه ناموفق پایان می‌یافت.

8-هماهنگی و یکنواختی

هماهنگی،توازن تضاد بین دو قطب شخصیت‌ نمایشنامه است.برای درک بیشتر هماهنگی به‌ بررسی یک نمایشنامه بپردازید و دقیقا آنرا مطالعه‌ کنید تا دو طرف دعوا را خوب درک کنید،و بنگرید که چگونه این دو رقیب در مقابل یکدیگر صف-آرائی می‌کنند و برای پیروزی بر یکدیگر هم‌ توان می‌جنگند.نمایشنامه‌نویس می‌تواند این دو شخصیت قهرمان و مخالف را در قالب یک شخصیت‌ نشان دهد که با خود و تناقضات درونی خویش‌ در جنگ است یا بصورت یک شخصیت علیه شخصیت‌ دیگر یا یک شخصیت علیه یک اجتماع برانگیخته‌ شده است.بطور خلاصه هماهنگی همان هم‌زور

بودن دو رقیب در اختلاف و تضاد است.درحالیکه‌ نمایشنامه‌نویس باید از یک‌نواختی بشدت پرهیز نماید.یکنواختی و یک‌شکل‌بودن باعث رکود و تکراری‌شدن نمایشنامه می‌شود و تماشاگر را خسته‌ می‌کند.برای هماهنگی دو قطب مخالف با خلق‌ و خوی معلوم در مقابل هم قرار می‌گیرند و حرکت‌ خود را از یک نقطه به نقطه مقابل تنظیم می‌کنند تا مراحل تضاد و اختلاف در این برخورد بوجود آید و پیروزی یکی بر دیگری پایان کار باشد،و در ضمن بهیچ‌وجه نباید سازش در کار باشد.

حرکات و ترفندهای دو جناح نباید یکی باشد بلکه با دو سبک مختلف باید این دو جناح علیه‌ هم بجنگند و در غیراینصورت یکنواختی بوجود خواهد آمد.باید دقت شود که افراد دو جناح اگر چه هم‌زور هستند ولی طرق مبارزه‌شان علیه یکدیگر یکسان نبوده و یا شاید زمین تا آسمان باهم فرق‌ داشته باشند.در واقع مخالف حرکت اصلی و طریق‌ مخالف حرکت فرعی است در یک نمایشنامه انقلابی‌ حرکت اصلی بیداری مردم و پیروزی بر ظالم است‌ و(در این حرکت اصلی)سه عامل شخصیت افراد نمایش حرکت‌های فرعی خواهند داشت.یعنی مبارزه‌ایکه یک شخص باسواد می‌کند با مبارزه‌ایکه در همان راه شخص بی‌سواد می‌کند یکنواخت و یکجور نیست.نتیجه آنکه نمایشنامه-نویس باید از ابتدا تا انتهای نمایشنامه خود مصنف‌ یک اختلاف و تضاد که بنابه موضوع و هدف‌ نمایشنامه است،باشد و نمو یا تحول را در شخصیت‌ داستان ایجاد نماید.بطور خلاصه نمایشنامه از ابتدا تا انتها عبارت است از بیان یک مقابل ضدین‌ که بنابه موضوع و هدف نمایشنامه به نتیجه میرسد و نمایشنامه‌ای موفق خواهد بود که در این مقابله‌ ضدین هماهنگی ایجاد کند و یکنواختی نداشته باشد

9-مقابله ضدین

پس از اینکه هماهنگی در یک نمایشنامه به‌ نحو مطلوب تنظیم شد آنگاه برای اطمینان باید به‌ مقابله ضدین پرداخت.مقابله ضدین،اختلاف یا ضدیتی است که حد وسط یا نقطه سازشی ندارد.

فرضا برای مقابله ضدین،قهرمان داستان که عاشق‌ آزادی است برای نیل به هدفش از جان‌گذشتگی‌ خواهد نمود و در مقابل او شخصیت مخالف طرفدار محدودکردن آزادی‌ها است.در این جدال با یک‌ هماهنگی قدرت در این مقابله ضدین آنقدر باهم‌ مبارزه خواهند کرد تا یکی بر دیگری چیره گردد.روشن است که مقابله ضدین باید منطقی بوده و سرسری گرفته نشود.زیرا این مقابله ضدین است که‌ کل اختلاف و تضاد داستان را بوجود می‌آورد.اگر علت مقابله ضدین معلوم نباشد به خودی خود کافی است که نمایشنامه ناموفق پایان پذیرد.یک‌بار دیگر متذکر میشویم که قهرمان داستان‌ ملزم و مجبور به پیروزی است درغیراینصورت این‌ پیروزی منطقی نخواهد بود.

نباید از نظر دور داشت که مقابله ضدین زمانی‌ صورت می‌گیرد که دو ضد توسط امری باهم مقابله‌ نمایند.بطور مثال،اگر زن و شوهری که از نظر اخلاق و رفتار در تضاد کامل هستند،در کنار هم‌ زندگی زناشوئیشان را ادامه می‌دهند حتما دلیل‌ این مقابله باید روشن شود درغیراینصورت تماشاگر از نمایشنامه‌نویس خواهد پرسید که چرا این زوج‌ از هم جدا نمیشوند.برای حل این مسئله نمایشنامه‌ نویس باید دلیل منطقی داشته باشد.این دلیل باید به محکمی تضاد بین زن و شوهر باشد تا هماهنگی‌ بوجود آید.

این قانون در هر مقابله ضدین باید روشن باشد یعنی ارتباط منطقی این مقابله باید برای تماشاگر قابل لمس باشد.اگر این رابطه قوی و ناگسستنی‌ نباشد اختلاف‌ها هرگز به نقطه اوج خود نخواهد رسید.برای مثال اگر دو دوست یکی سیگاری و دیگری متنفر از سیگارکشیدن در یک شهر صنعتی‌ مشغول کار هستند و در یک اطاق کوچک باهم‌ زندگی می‌کنند باید روشن شود که چرا دوستی که‌ از سیگار تنفر دارد دوست سیگاری خود را ترک نمی‌کند و اطاق دیگری اجاره نمی‌نماید.پاسخ داده می‌شود چون اطاق گیر نمی‌آید،مخارج گران است و آنها آمده‌اند کار کنند تا بدین‌وسیله جوابگوی خانواده‌ خود باشند خلاصه همانقدر که ضدیت در بین این

دو دوست شدت دارد به همان اندازه زندگی مشترک‌ آن دو در اطاق باید دلیل محکم داشته باشد.

حاصل اینکه پس از پیداکردن موضوع و هدف نمایشنامه قدم بعدی روشن‌نمودن مقابله‌ ضدین«قهرامان»و مخالف نمایش است.نمایشنامه‌ نویس باید این دو قهرمان را آزمایش کند و قدرت‌ هریک را به مقدار دیگری دریابد تا یک مبارزه‌ جالب و دیدنی صورت گیرد و پیروزی باید نصیب‌ یکی از دو قهرمان شود.البته با در نظر گرفتن موضوع‌ و هدف نمایشنامه که در طول نمایش،نمایشنامه‌ نویس درصدد اثبات آن بوده است.

بخش سوم‌ اختلاف یا تضاد

الف-ماجرا چگونه نشات می‌گیرد.

همچنانکه باد در نتیجهء یک رشته فعل و انفعالات یک قسمت از هوا که تقریبا تمام زمین را پوشانیده است بوجود می‌آید،هر ماجرائی برای‌ بوقوع پیوستن نیاز به علت دارد.همچنانکه بدون‌ این تغییرات طبیعی باد بوجود نخواهد آمد.هیچ‌ داستان و ماجرائی هم بدون علت بوقوع نخواهد پیوست.نمایشنامه‌نویس بادی بداند علت بوجود آمدن اختلاف یا تضاد در نمایشنامهء او از کجا سر-چشمه می‌گیرد.اصولا در اکثر نمایشنمامه‌ها تضادها و اختلافات به چهار نوع تقسیم می‌شوند:اول‌ تضاد بی‌حرکت یا ساکن،دوم جهنده،سوم صعود تدریجی و چهارم با پیش‌بینی قبلی.تفاوت این چهار قسم تضاد توضیح داده خواهد شد.در ابتدا به خود اختلاف یا تضاد می‌پردازیم و نحوه بوجودآوردن‌ آنرا بررسی می‌کنیم.نمایشنامه‌ای را فرض می‌کنیم‌ شخصیت قهرمان این نمایشنامه هنرجویی است‌ متعهد که میخواهد کارگردانی نمایشنامه‌ای‌ را در مدرسه بعهده بگیرد.قدم اول در میان‌ گذاردن این تصمیم با مدیر مدرسه و درخواست‌ سالن بزرگ مدرسه برای اجرای نمایشنامه است.متأسفانه مدیر این اجازه را نمی‌دهند،زیرا گروه‌ هنری مدرسه که فعالیت‌های تئاتر مدرسه را بعهده‌ دارند،سالن را قبلا در اختیار گرفته‌اند.قهرمان‌ داستان(کارگردان)از این موضوع ناراحت میشود و پس از بحث طولانی بناچار قبول می‌کند که در یکی از کلاسهای که نسبتا بزرگ است نمایشنامه‌ را اجرا کند.در مرحله بعدی علاقمند است که فلان‌ نمایشنامه را کارگردانی کند.در روز فلان از داوطلبان علاقمند امتحان بعمل خواهد آورد.در روز مقرر متاسفانه همکاری خوبی بعمل نمی‌آید، زیرا کارگردان برای اولین بار است که میخواهد کار هنری بکند و بچه‌های مدرسه اعتماد کامل‌ به کار او ندارند.این ضربه دیگری است به روحیه‌ قهرمان داستان.پس از تلاش و تعهدات فراوان‌ کارگردان بازیگران خود را انتخاب می‌کند و بعد از مدتی تمرین متوجه می‌شود که برای اجرا نیاز به مقداری پول دارد،ولی چگونه این پول را تامین‌ کند،درحالیکه او پول پس‌اندازشده‌ای ندارد و آنچه که از کار بعد از مدرسه بدست میاورد به‌ مادر خود می‌دهد،زیرا پدر خود را از دست داده و سرپرستی دو خواهر کوچکتر نیز با اوست.مخارج‌ سنگین این خانواده به کارگردان اجازه نمی‌دهد که مبلغی را برای خرید لباس و دکور نمایشنامه‌ مصرف کند،بخصوص که موعد پرداخت اجاره‌خانه‌ نیز نزدیک است.در اینجا قهرمان شکسته می‌شود، می‌داند که این اولین اثر اوست و باید موفق شود در غیراینصورت شکست او حتمی است.از طرف‌ دیگر مسئولیت خانواده پشت او را خم کرده و با خود فکر می‌کند فایده داخل‌شدن به کار هنری‌ چیست؟در منزل مادر و خواهران کوچک خود را می‌بیند که باعث شکست هنری وی شده‌اند،ولی‌ از طرفی مسئولیت او را مجبور به قبول این واقعیت‌ می‌کند.ناگزیر است برای تأمین مالی خود و خانواده‌اش دست به اقدام جدی بزند.ملاحظه میشود که مبدأ این برخورد و تضاد روحی است و تمام‌ اختلافات باید در محیط و موقعیت اجتماعی شخصیت‌ نمایشنامه(کارگردان نمایشنامه در این مثال)جستجو گردد در نتیجه قدم بعدی دقت در روحیه قهرمان‌ داستان است.آیا او شکست را می‌پذیرد یا قدرت‌ مبارزه را دارد و تا پیروزی نهائی تحمل ضربات را خواهد نمود.

نمایشنامه‌نویس باید بمقدار کافی مطالعه‌ درباره قهرمان داستان داشته باشد،آیا این قهرمان‌ بنیه و توان مقابله با این ناملایمات را دارد؟آیا می‌تواند برنامه‌ای ترتیب دهد که هم کار هنری-اش ادامه پیدا کند و هم خانوادهء او در فشار قرار نگیرد؟قهرمان داستان دودل است و نمیداند چه بکند.قدم می‌زند،ولی تصمیم نمی‌تواند بگیرد در نتیجهء این بی‌ارادگی،نمایشنامه بحالت بی‌حرکت‌ یا ساکن درمی‌آید و از این به بعد نمایش ملال-انگیز و خسته‌کننده می‌شود،زیرا قهرمان نمایشنامه‌ قدرت کافی را برای تحمل ناملایمات ندارد.نمایشنامه‌نویس باید بشدت از انتخال این‌چنین‌ قهرمانانی خودداری کند.نمایشنامه‌نویس باید با یک آینده‌نگری قهرمان را تصور کند و در آن‌ لحظه راه نجاتی برای او خلق نماید.این لحظه را آغاز حرکت داستان می‌نامیم و آن لحظه‌ای است‌ که قهرمان داستان تصمیم خود را می‌گیرد و خود را نه‌تنها آمادهء مبارزه با رقیب خود(قهرمان مخالف)می‌نماید،بلکه به او حمله‌ور می‌شود.از اینجای‌ داستان نمایشنامه از حالت سکون به حالت هیجان‌ تبدیل می‌شود.بدین‌ترتیب که قهرمان به یاد می‌آورد که از پدرش یک ساعت بغلی به ارث برده‌ است که برای او بسیار باارزش است،زیرا نه فقط این تنها یادگار پدر است بلکه او در نظر دارد ساعت‌ را به همسر آیندهء خواهر خود هدیه کند و این‌ موضوع را خواهر وی نیز میداند.قهرمان برای‌ رسیدن به هدف بنابه عواملی که از باطن محیط زندگی او نشأت گرفته،مصمم میشود این قید اخلاقی‌ را کنار زده و ساعت را به سمسار محل به امانت‌ گذارد و از سمسار قول میگیرد که ساعت را به خود او با منفعت بیشتر برگرداند.ممکن است از نمایش‌ نامه‌نویس بپرسید،چرا راه پول قرض‌گرفتن را از قهرمان نمایشنامه سد نموده‌ای،در پاسخ به این‌ سئوال باید گفته شود که نمایشنامه‌نویس قهرمان‌ داستان را متعهد معرفی می‌کند و او میداند که برای‌ مدتها ادای این قرض غیرممکن است و از طرفی‌ او کسی را ندارد که به وی پول قرض دهد.در ضمن در ادامه داستان پای سمسار و شحخصی که‌ میخواهد ساعت را بقیمت بیشتری بخرد به میان‌ می‌آید.دوباره تاکید می‌کنیم که موضوع و هدف‌ داستان است که نمایشنامه را محدود می‌کند تا تنها راهی را که قهرمان برای به اثبات‌رساندن‌ موضوع دارد دنبال کند.اگر ما اختلاف و تضاد را جدا و بطور مستقل مورد بررسی قرار دهیم‌ اشتباه محض خواهد بود،زیرا اختلاف و تضاد که‌ بظاهر مقابله درونی دو نیروی مخالف است در باطن از اوضاع و حالات مختلفی سرچشمه می‌گیرند،که این‌ اوضاع و حالات که بتدریج شدیدتر و بغرنجتر میشود در نهایت به لحظه انفجار می‌رسند.

مثلا در داستان اخیر که قهرمان داستان نقش‌ کارگردان را بازی می‌کند،میخواهیم بدانیم آیا اکنون در نمایشنامه نشانه‌ای از زمینه پیدایش‌ لحظه انفجار دیده میشود.البته،ولی نمایشنامه‌ نویس دریچه اطمینانی برای این لحظه تعبیه کرده‌ است(ساعت پدر)پس این نکته را نباید از نظر دور داشت.اکنون قدری شکل ظاهری قهرمان‌ داستان(کارگردان)را مورد مطالعه قرار می‌دهیم‌ می‌دانیم خوش‌رو و خوش‌قامت سات،دست‌های‌ مردانه‌ای دارد،اگرچه در سنین نوجوانی است و این‌ دستها از کار زیاد و پشتکار و مصمم‌بودن او سخن‌ می‌گویند.موقعیت اجتماعی او بسیار حساس است‌ بدین‌معنی که او بخاطر موقعیت خانواده‌اش مجبور به کارکردن است از طرفی چون به علم و هنر بی‌ اندازه عشق میورزد در نتیجه در مدرسه از دانش-آموزان ممتاز بحساب می‌آید و بخاطر همین دو-موضوع است که او بهیچ‌عنوان شکست را نمی-پذیرد و تا پایان جدال پیش خواهد رفت.نتیجه‌ آنکه اختلاف و تضاد از خود شخصیت نمایشنامه‌ نشأت می‌گیرد و اگر ما منشاء یک دعوا را بخواهیم‌ بدانیم باید شخصیت نمایشنامه را کاملا بشناسسیم.و از آنجائی که انسانها تحت‌تأثیر محیط خود قرار می‌گیرند لذا نباید بررسی محیط را نیز فراموش کنیم‌ اگرچه یک اختلاف و تضاد بصورت ظاهریک امر بدیهی است ولی در باطن علل و دلایل مختلفی آنرا بوجود می‌آوردند.

2-انواع اختلاف یا تضاد

الف-تضاد ساکن یا بی‌حرکت

همچنانکه قبلا اشاره رفت اگر شخصیت نمایش‌ نامه نتواند به موقع تصمیم بگیرد و در آن لحظه درجا بزند،ایجاد تضاد ساکن کرده است.روشن است‌ که نمایشنامه‌نویس در این مورد قابل سرزنش‌ است زیرا که چنین شخصیتی را برای نمایشنامه‌ انتخاب نموده است.فرضا در نمایشنامه دوم اگر قهرمان داستان(کارگردان)نتواند پول تهیه کند و به قدم‌زدن ادامه دهد نمی‌توان انتظار حرکتی را داشت.اگرچه قدم‌زدن و نگران‌بودن خود حرکت‌ است ولی جدال و مبارزه علیه قطب مخالف نیست.جدال فقط در اثر اراده و تصمیم بوجود می‌آید نه‌ خودبخود.تنها اظهار غم و ندانم‌کاری برای‌ مبارزه کافی نیست و اراده و عمل باید در کار باشد حتی نمایشنامه‌نویس می‌تواند الفاظ حساسی را برای قهرمان بنویسد.ولی این کلمات و عبارات‌ جای عمل را هرگز نخواهند گرفت برای روشن‌شدن‌ مطلب قدری از مکالمات نمایشنامه را می‌آوریم.

بازیگر:چطور می‌توانم با این لباس خود را در نقش‌ یک کارمند اداره حس کنم؟

کارگردان:بسیار خوب درباره‌اش فکر خواهم‌ کرد تا شاید بتوانم آنرا تهیه کنم.

بازیگر:شما گفتید حتی پول برای خرید فیلتر رنگی‌ برای نورافکن را ندارید.

کارگردان:از یک کت‌وشلواری می‌توانم دست‌ دومش را خریداری کنم.

بازیگر:خیال می‌کنید یک‌دست کت و شلوار را، کت‌شلواری چند میدهد؟لااقل دویست تومان

کارگردان:پس باید از یک جای دیگر این لباس‌ را تهیه کنم.

بازیگر:مثلا کجا؟

کارگردان:نمیدانم ولی درباره‌شا فکر خواهم کرد(شروع به قدم‌زدن میکند).

بازیگر:(درحالیکه بی‌تفاوت است)پس خبرش‌ را به من بدهید؟

کارگردان:(می‌ایستد با تردید)خبرش را بدهم؟ مگر داری تمرین را تعطیل می‌کنی؟

بازیگر:(خسته)خوب این صحنه را بیش از دیگر قسمت‌ها تکرار کردیم و فقط میماند قسمت آخر آنهم‌ باشد بعد از خرید لباس.

کارگردان:قول می‌دهم لباس آماده شود.

بازیگر:چطور؟

کارگردان:نمی‌دانم،حالا نمی‌دانم،تو میگوئی چه‌ بکنم؟

بازیگر:این جزو مسئولیت‌های کارگردان است.

کارگردان:درباره‌اش فکر می‌کنم؟

بازیگر:(میماند)لباس کی حاضر می‌شود؟

این مکالمه امکان دارد برای مدتی ادامه‌ پیدا کند ولی هیچ تغییری در دو شخصیت نمایش‌ داده نمی‌شود.هردو شخصیت در یک وضعیت‌ روحی قرار دارند.هیچ‌کدام نمیتواند تصمیم بگیرند حتی بازیگر که علاقه‌مند به تمرین با لباس نمایش‌ است حرکت مثبتی برای تهیه لباس ندارد.تنها نویسنده می‌داند که کارگردان کی تصمیم قطعی‌ خواهد گرفت،در نتیجه می‌گوئیم این دو شخصیت‌ برای نمایش مفید نیستند و توان مبارزه و پیشبرد موضوع را ندارند.کارگردان از نقطه بی‌تصمیمی‌ شروع کرده و در پایان مکالمه نیز تصمیم نگرفته‌ است.بازیگر نیز از نقطهء یأس شروع می‌کند و در همان نقطه درجا میزند.

فرضا شخصیت نمایشنامه از نقطه بطالت و گمراهی حرکت میکند تا به اوج شهرت و شایستگی‌ برسد.بررسی این مراحل کمک به نمایشنامه-نویس خواهد نمود.حال فرض کنیم که هر نمایشنامه‌ای نه قسمت دارد تا از یک نقطه به نقطه‌ مقابل یا پایان نمایش حرکت کند.باید برای‌ هر قسمت زمان و مکالمات معینی در نظر گرفته شود تا تماشاگر خسته نشود،گاهی ممکن است برای‌ رسیدن به اوج مبارزه یک قسمت از نمایشنامه مدت‌ نسبتا زیادی طول بکشد تا اثر بیشتری بر روی‌ تماشاگر داشته باشد.ولی این نباید جزو عادات‌ خوب نمایشنامه‌نویس بحساب آید.بطور خلاصه‌ برای دوری از یک تضاد بی‌حرکت،نمایشنامه‌نویس‌ باید از تکرار یک مطلب خود را برحذر دارد.

ب:تضاد یا جهش

برای رهائی از تضاد ساکن،نمایشنامه-نویس کم‌تجربه ممکن است راه‌حل فوری(جهش)

را انتخاب کند و قهرمان را از خطر بی‌حرکتی نجات‌ دهد.درحالیکه خطر تضاد با جهش کمتر از تضاد ساکن نیست.تضاد ساکن خسته‌کننده است‌ و تضاد باجهش قابل پذیرش نخواهد بود.برای‌ روشن‌شدن تضاد با جهش به نمایشنامه کارگردان‌ بازمیگردیم و مکالماتی را که برای این دو شخصیت‌ قرار می‌دهیم بیانگر تضاد با جهش خواهند بود.بازیگر:چطور من می‌توانم با این لباس خود را در نقش یک کارمند اداره حس کنم؟

کارگردان:بسیار خوب درباره‌اش فکر می‌کنم.شاید بتوانم یک‌دست لباس تهیه کنم.

بازیگر:شما گفتید حتی پول برای خرید فیلتر رنگی‌ برای نورافکن ندارید.

(در اینجا است که نمایشنامه‌نویس از یک‌ جهش استفاده میکند)

کارگردان:ولی لباس‌فروشی سر خیابان آنرا فراهم خواهم کرد.

بازیگر:ولی لباس‌فروشی که شبها بسته است.

کارگردان:برای من نه.من احتیاج به این‌ لباس دارم و این لباس باید تهیه شود.

بازیگر:یعنی آنرا کش میری؟

کارگردان:چاره‌ای دیگر ندارم.

بازیگر(ناباوران):ولی شما آخه!

کارگردان:برای پیروزی هرکاری خواهم کرد.

یکی از خطرهای بزرگ در هر تضاد و اختلاف‌ با جهش اینست که نمایشنامه‌نویس توجه داشته‌ باشد که تضاد بتدریج در جهت شدت پیش میرود و از دوستی که نقطه‌ضعف کار او را یادآور می‌شود نباید رنجیده‌خاطر گردد.

برای احتراز از تضاد ساکن و همچنین تضاد با جهش نمایشنامه‌نویس باید از شخصیت نمایشنامه‌ کمک بگیرد و طریق حل مشکل را در ضوابط روحی‌ آن بررسی کند.برای رسیدن به هدف نمایشنامه از نقطه حرکت تا نقطه پایان،نمایشنامه‌نویس باید مراقب باشد که این حرکت ممتد و آرام صورت‌ گیرد.این حرکت تدریجی را باید بدون تلف‌کردن‌ وقت قدم‌به‌قدم پیش برد و به هدف مشخص داستان‌ نزدیک شد.

یکی از دلایل تضاد ساکن یا با جهش، فقدان هماهنگی در دو رقیب است.همچنین اگر هماهنگی وجود داشته باشد ولی قهرمان و مخالف‌ از نقطه‌ای به نقطه دیگر جهش کنند.این امر زمانی اتفاق می‌افتد که تحول صحیح و منظمی در کار نبوده است.

بطور خلاصه عمل یا عکس العمل شخصیت‌ نمایشنامه بدون سابقه ذهنی برای تماشاگر را جهش‌ می‌نامند.این جهش زمانی اتفاق میافتد که‌ نمایشنامه‌نویس به شخصیت نمایشنامه فکر نمی‌کند بلکه برای رهائی از یک چاله خود را به چاه‌ می‌اندازد.و نتیجه نمایشنامه ناموفقی را تصنیف‌ می‌کند.

راه‌حل:

راه‌حل این معما در دست شخصیت نمایشنامه‌ است.شخصیت‌های نمایشنامه باید به موضوع‌ و هدف نمایشنامه اعتقاد داشته باشند تا برای رسیدن‌ به آن از شخصیت خود مایه گذارند و حاضر به هر-گونه فداکاری باشند.این امر بدین‌معنی نیست‌ که نمایشنامه‌نویس این منظور را بالاجبار از شخصیت بگیرد بلکه نویسنده از طریق قهرمان داستان‌ باید در طول نمایش به تماشاگر القا نماید که‌ قهرمان دارای چنین‌مایه‌ای و آماده فداکاری است.بنابراین تنها راه اینست که نمایشنامه‌نویس به‌ سه عامل شخصیت نمایشنامه را بخوبی بشناسد و یک‌یک آنها را پس از شناخت کامل آزمایش‌ نماید تا بداند که آیا شخصیت‌های نمایش میتوانند موضوع را به نتیجه برسانند یا خیر.

اما چگونه:

در طول نمایش تماشاگر باید از تمام جهات با شرایط و چگونگی شخصیت نمایشنامه آشنائی پیدا کند برای این منظور باید به تماشاگر فرصت کافی‌ داده شود تا شخصیت نمایشنامه را کاملا درک کند در اینجاست که هنر یک نمایشنامه‌نویس با الفاظ شکوفا میشود.

ج-تضاد صعودی تدریجی:

در هر نمایشنامه هنگامی مراحل تضاد و اختلاف‌ لحظه‌به‌لحظه صعود می‌کند که نه‌تنها موضوع‌ و هدف آن کاملا روشن باشد بلکه دارای شخصیت‌ های هماهنگ و از لحاظ سه عامل شخصیت(شکل

ظاهری موقعیت اجتماعی،وضعیت روانی)بدقت‌ توسط نمایشنامه‌نویس مورد مطالعه قرار گرفته‌ شده باشد.برای موفقیت در این امر نمایشنامه‌نویس‌ زبده در اولین صفحات خود چنان شخصیت‌های‌ نمایشنامه را معرفی می‌کند که تماشاگر احساس‌ کند که این شخصیت را می‌شناسد.باید شخصیت‌ها طوری نوشته شوند که گویا زنده هستند.باید در هریک از حرکات اشاره‌ای از موجودیت آنها محسوس باشد.این گویایی زمانی اتفاق می‌افتد که موضوع و هدف نمایشنامه کاملا مشخص باشد و مقابلهء اضداد با یک هماهنگی صحیح و بدون‌ یکنواختی بیان گردد.قهرمان و مخالف از نظر سه‌ عامل شخصیت در عقیده و ایمان خود استوار باشند و تحمل و توان زورآزمائی یکدیگر را داشته باشند در این صورت است که مراحل تضاد نمایشنامه‌ لحظه‌به‌لحظه رو به شدت میرود.بار دیگر یادآور میشویم به همان اندازه که نمایشنامه باید در بیان‌ اختلاف کامل و هماهنگ باشد،به همان میزان‌ دلیل ارتباط این دو قهرمان را نیز باید به روشنی‌ بیان دارد.یعنی اینکه موضوع نمایشنامه بدون‌ وجود این مقابله امکان‌پذیر نباشد.هرچه اراده و تصمیم دو قهرمان نمایشنامه(قهرمان و مخالف)محکمتر باشد نمایشنامه‌نویس در رسیدن به هدف‌ نمایشنامه هیجان بیشتری ایجاد می‌کند،و به نقطه‌ مقابله یا هدف،سریعتر می‌رسید.موضوع باید هدف‌ را معین کند و شخصیت‌های نمایشنامه باید بسمت‌ هدف به پیش بروند.بطور خلاصه تضاد صعودی‌ در نتیجه مقابله دو نیروی مصمم و سازش‌ناپذیر ایجاد می‌گردد.

ممکن است گفته شود که صرفا چندنوع خاص‌ از تضاد دارای بار و ارزش دراماتیک هستند.این‌ گفته خطاست.هرنوع تضاد می‌تواند دارای ارزش‌ هنری باشد.مشروط بر اینکه نمایشنامه‌نویس‌«موضوع و هدف»را کاملا متوجه شده و شخصیت-های نمایشنامه را نیز از لحاظ سه عامل شخصیت‌ شناسائی کرده باشد.ناگفته نماند که نمایشنامه-تصویر عینی زندگی نیست،بلکه ماهیت و چکیده‌ آنست.باید اتفاقات زندگی بصورت متراکم و فشرده‌ در نمایشنامه تنظیم شود.در زندگی مردم،سالها موانع و مصائب را تحمل می‌کنند،تا مدت‌ها برای‌ از بین بردن این عوامل دست به اسلحه نمی‌برند.ولی در یک نمایشنامه باید نقاط پراهمیت این‌ تضادها را برگزید و آنها را خلاصه نمود،و نیز نباید از نظر دور داشت که درعین‌حال باید از بکارگرفتن‌ الفاظ و مکالمات سطحی و بی‌محتوی و همچنین نا-مربوط جدا احتراز نمود و چنان در بیان مطلب دقت‌ کرد که در مدت کوتاه روی صحنه،موضوع و هدف‌ نمایشنامه برای تماشاگر قابل درک باشد.

ت-تضاد پیش‌بینی‌شده

معمولا یکی از طرق اطمینان پیداکردن به‌ صحت امر،تجربه و امتحان کردن آن امر است.نمایشنامه‌نویس جوان نیز اگر خود را مجبور دید که برای اطمینان پیداکردن به ارزندگی هنر خلاقه‌اش باید از دوستانش بخواهد که اثر او را بشنوند،لازم است که از آن دوستان بخواهد.در صورت خستگی حتما نویسنده را در جریان امر قرار دهند.زیرا این خستگی به احتمال زیاد برای‌ نبودن تضاد کافی در نمایشنامه و نیز ناهماهنگی‌ شخصیت‌های نمایشنامه و عدم رعایت مقابله ضدین‌ در مورد آنهاست و همچنین ممکن است شخصیت‌های‌ محوری(قهرمان و مخالف)فاقد قدرت مبارزه و موافق با سازش،انتخاب شده باشند.اگر نمایشنامه-نویس گمان کند که شنونده او آنقدرها فهمیده و نکته‌سنج نیست اشتباه بزرگی مرتکب شده است.زیرا هرچه شنونده باهوش‌تر باشد زودتر دنبال‌ اثر شروع یک کشمکش را می‌گیرد و اگر از همان‌ ابتدای امر اثر پیدایش تضادی را احساس نکند سریعتر خسته و ملول می‌گردد.در واقع نبض هر نمایشنامه وجود تضاد در آن نمایشنامه است.تضادی بوجود نمی‌آید مگر قبلا پیش‌بینی شود.مقدمه‌چینی برای لحظه تضاد در اثر اشارت و پیش‌بینی‌های قبل از وقوع برای قابل درک‌کردن‌ آن لحظه،حیاتی است.وقتی تضادهای کوچک در طول داستان بین دو محور نمایش مقابل می‌شود تماشاگر لحظه تضاد اصلی را انتظار کشیده چشم‌ براه آن می‌شود.

چگونه می‌توان پیش‌بینی یک تضاد را مطرح‌ کرد؟با آشناکردن ذهن تماشاگر به خصوصیات

ویژه دو شخصیت نماشنامه(قهرمان و مخالف)توسط مکالمات و الفاظی که آن دو برای بنمایش‌ گذاردن قدرت خود ابراز می‌دارند.

در نمایشنامهء دوم این مقالهء،کارگردان،قهرمان‌ یک طرف دعوا قرار دارد و طرف دیگر مشکلات‌ گوناگون برای اجراء این نمایشنامه است که در اینجا نقش رقیب یا شخصیت مخالف را دارد.در نتیجه الفاظی را که کارگردان بکار می‌برد باید بسیار دقیق و حساب‌شده طرح‌ریزی نمود.زیرا این‌ الفاظ نه‌تنها نشان‌دهنده شخصیت و اعتقاد کار-گردان هستند بلکه همزمان با آن رشد و بزرگی‌ شخصیت مخالف را نیز بیان می‌کنند.

شخصیت مخالف قهرمان این داستان چیست؟ در واقع گرفتاریهائیکه کارگردان از آغاز با آن‌ مواجه می‌شود،شخصیت مخالف نامیده می‌شوند.این نیروهای مخالف عبارتند از:کم‌تجربگی، ضعف مالی،موقعیت اجتماعی،و در نهایت وضعیت‌ روحی قهرمان داستان که از دو عامل دیگر کاملا مشخص می‌شود او در چه وضع روحی قرار دارد.تنها تصمیم و اراده آهنین اوست که نمایشنماه را بهرترتیب که شده به انسجام می‌رساند.

فرق بین تضاد دو حالت اخیر را می‌باید در نوع‌ موضوع نمایشنامه جستجو کرد.بطوریکه در نمایشنامه‌ با تضاد«صعود تدریجی»نتیجه داستان در آغاز معلوم نیست بلکه در طول نمایش برای تماشاگر قابل درک و قبول می‌شود.درحالیکه در نمایشنامه‌ با تضاد پیش‌بینی‌شده هدف داستان در آغاز نمایش‌ ابراز می‌شود.و در طول نمایش چگونگی رسیدن به‌ این هدف مورد توجه تماشاگر قرار می‌گیرد.

3-نقطه شروع یا حرکت:

با بالارفتن پردهء تماشاخانه تماشاگر می‌خوهد بداند شخصیت‌های روی صحنه چه‌کسانی هستند و چه‌هدفی را در پیش دارند.

برای پاسخ و کمک به این امر چندین نقطهء شروع را مثال می‌زنیم:

الف:تضاد یا اختلافی که موضوع نمایش را به‌ نقطهء بحران هدایت می‌کند.

ب:تضاد یا اختلافی که برای دست‌کم یکی‌ از شخصیت‌های نمایشنامه بوجود آمده که تازه بر او معلوم گردیده است.

ج:امری در شروع داستان توسط یکی از شخصیت‌های نمایشنامه یا عاملی خارج از صحنه‌ نمایش واقع گردیده و برمبنای آن تصمیمی گرفته‌ می‌شود که در ادامه داستان به تضاد و اختلاف‌ کشیده می‌شود.

د:یکی از شخصیت‌های داستان تصمیمی‌ می‌گیرد که در اثر آن تصمیم با تغییرات و مشکلاتی‌ در زندگی خود مواجه می‌شود.

هـ،شاید بهترین موقع شروع نمایش وقتی‌ است که شخصیت محور در ابتدای داستان با خطر مواجه میگردد.

و:نباید از نظر دور داشت که ترکیب مراحل‌ مقدماتی و نتیجه‌گیری از موضوع داستان در بسیاری‌ از نمایشنامه‌های معروف و هنری بچشم می‌خورد.

وقتی نمایشنامه‌نویس تازه‌کار نمایشنامه‌ای‌ می‌نویسد که دارای تغییر و تحول است،سئوال‌ خواهد شد که چه‌چیز شخصیت نمایشنامه را وادار به این اقدام یا تغییر و تحول نموده است.جواب‌ این سئوال باید در القاء سه عامل شخصیت نمایشنامه‌ در مراحل مقدماتی نهفته باشد و نمی‌بایستی چیزی‌ جز اضطرار و اجبار قهرمان داستان باشد.

نقطهء شروع یک نمایشنامه می‌تواند زمان اخذ تصمیم یا در موقع تمهید مقدمات آن باشد که بخاطر این امر تضاد و اختلافی ایجاد می‌گردد.که در این‌ میان شخصیت‌های نمایشنامه در جریان موضوع و هدف نمایشنامه روحیه و رفتار خود را معرفی می‌کنند زیرا که بدون یک تضاد و اختلاف شخصیت‌ نمایشنامه نمی‌تواند خود و باطن خود را آشکار نماید و همچنین هیچ تضاد و اختلافی بدون وجود شخصیت‌ نمایشنامه امکان‌پذیر نخواهد بود.گاهی از طریق‌ شخصیت نمایشنامه با داستان آشنا می‌شویم و گاه‌ توسط موضوع و هدف نمایشنامه ویژگیهای باطنی‌ شخصیت نمایشنامه را درک می‌کنیم.در نتیجه‌ این امر بستگی به قدرت و استعداد هنری نمایشنامه‌ نویس دارد تا موضوع را بنحوی بپروراند که‌ تماشاگر از الفاظ و محیط صحنه به سرعت محتوای‌ نمایشنامه را درک نماید.در صحنه عمل باعث‌ حرکت نمایشنامه می‌شود نه فکر،بنابراین شروع

نمایشنامه نیز از این قاعده مستثنی نیست و باید با عمل و حرکت همراه باشد و نه تصوراتی که‌ در ذهن شخصیت نمایشنامه است.نمایشنامه‌نویس‌ با تجربه باید با نخستین مکالمات نه‌تنها با شخصیت‌های نمایشنامه خود را سریعا معرفی کند بلکه داستان را شروع کند و بشدت از مقدمه‌چینی‌ احتراز جوید.برای مهیج‌نمودن نمایشنامه بایستی‌ امر مهمی در معرض خطر قرار بگیرد و نقطه شروع‌ نیز حاکی از این خطر بوده باشد.

4-دگرگونی یا تغییر:

تابحال چندین‌بار از لفظ«تغییر»استفاده‌ شده است.بد نیست قدری راجع به این رکن که واجد اهمیت است اشاره‌ای کنیم.

برای احتراز از بحث در مورد تفاوت تغییر و تحول‌ در این جزوه برای روشن‌نمودن این حرکت،ما از لفظ تغییر استفاده نموده‌ایم در این مقاله تغییر دگر-گونی مادی و تحول دگرگونی معنوی اعتبار داده‌ شده است.نمایشنامه‌نویس باید با شناخت کامل‌ از سه عامل شخصیت نمایشنامه طوری تغییرات این‌ شخصیت را بیان نماید که ناگهانی نبوده بلکه‌ مطابق با قانون فطرت و براساس نظم و ترتیبی که‌خداوند با دقت و ظرافت بسیار برقرار نموده باشد.

ناگفته نماند که تغییرات روحی،با تحول و تغییر ممکن است یکشبه یا حتی لحظه‌ای باشد، همانطوریکه در تاریخ اسلام به این‌چنین تحولات‌ برخورده‌ایم که مثال معروف آن«حر»است.البته تغییر و تحول اینچنانی استثنائی است و نمایشنامه-نویس باید حتی المقدور از این‌نوع استثنائات اجتناب‌ کند.آنچه یک نمایشنامه‌نویس جوان باید در نظر داشته باشد اینست که تغییرات در شخصیت‌های‌ نمایشنامه را تدریجی و بطور ملایم و قابل درک و پذیرش به تماشاگر القا کند.زیرا تغییر و تحول‌ درونی«حر»که بطور ناگهانی او را از ضلالت به‌ روشنائی می‌کشاند،در ضمیر شخصیت نمایشنامه‌«حر»بوجود آمده،قابل‌درک برای تماشاگر نخواهد بود.

نتیجه آنکه تغییر،عنصری است که نمایشنامه‌ را پیش برده و به هدف نزدیک می‌کند.در اثر تغییر در موضوع توقف و جهش ایجاد نمی‌گردد.مراحل‌ مختلف نمایشنامه بوسیله این تغییرات بهم متصل‌ شده یک خط اصلی را تا پایان دنبال می‌کند.منتهی نباید فراموش نمود که نمایشنامه‌نویس‌ می‌بایستی تغییر و تحول نمایشنامه خود را با نظم‌ و ترتیب کامل بنویسد و از جهش و تغییرات نا-متناسب خودداری کند.

5-بحران،نقطهء اوج و نتیجه

در هرکار و ماجرائی بحران نقطه اوج و نتیجه‌ متعاقب یکدیگر واقع می‌شوند.این امر در مورد نمایشنامه نیز صادق است.روشن است که نمایشنامه‌ نویس قطعا باید بداند داستان از کجا شروع و به‌ کجا ختم می‌گردد.در نتیجه برای اثبات موضوع‌ و هدف نمایشنامه،شخصیت‌های نمایشنامه با کمال‌ دقت باید انتخاب گردند.

در بخش دوم این مقاله بطور ضمنی توضیح‌ داده شد که چگونه شخصیت‌های نمایشنامه نقش‌ خود را در چهارچوب موضوع و هدف نمایشنامه‌ طرح می‌کنند.

بطور خلاصه،نقطه‌ایکه مسیر ماجرا یا جریانی‌ را تغییر میدهد یا وضع و حالی را که در آن تغییر قطعی بنفع یکی از دو طرف پیش میاید را بحران-میگویند.

در نمایشنامه درپی عدالت بحران اصلی موقعی‌ شروع میشود که سروان به قاضی میگوید که محاکمه‌ باید چگونه پایان پذیرد.اکنون قاضی چه میکند؟ آیا آنگونه که سروان او را راهنمائی می‌نماید عمل‌ خواهد کرد،یا همانطور که وضع روحی او حکم‌ میکند.نقطه اوج زمانی است که مامور امنیتی‌ عکس حرف سروان را می‌زند و به قاضی می‌گوید که متهم باید محکوم شود.در این داستان نتیجه‌ بی‌محتوی‌بودن یا نقش‌نداشتن رأی شخص قاضی‌ است.

در اکثر نمایشنامه‌های شکسپیر مانند اتللو و هملت و مکبث نتیجه تقریبا بلافاصله بعد از نقطه‌ اوج روشن می‌گردد.(مجرم به مجازات می‌رسد)و پرده پائین می‌آید.

در بعضی دیگر از نمایشنامه‌ها نتیجه،قسمت‌ مهم پرده آخر را تشکیل می‌دهد.حال کدام‌یک

7-هنر چیست؟

تعریف و بحث درباره هنر نیازمند بحث‌های‌ طولانی است که در محدوده این مقاله نیست،لذا ما بطور اختصار به این مهم اشاره می‌نمائیم.

هنر از دیدگاههای مختلف،معانی متفاوتی‌ دارد،بطور مثال«شاله»فیلسوف فرانسوی هنر را چنین بیان می‌دارد:هنر کوششی است برای حس‌ ایجاد زیبائی،در جهت عالم ایده‌آل.

هربرت رید اظهار میدارد:هنر کوششی است‌ برای آفرینش صورت لذت‌بخش.

محمد قطب گفته است:هنر کوششی بشری‌ است برای تأثیرات ناشی از حقایق هستی که در حس

از این دو نوع پایان مؤثرترند،بستگی کامل به‌ سبک و اسلوب نمایشنامه‌نویس دارد.

بخش چهارم‌ کلیات

1-صحنه‌های اجباری:

بعضی معتقدند که هر نمایشنامه‌ای که صحنه-های قابل‌توجهی داشته باشد بطوریکه توجه همگان‌ به آن صحنه‌ها معطوف گردد هرگز ناموفق نخواهد بود.اگر این اعتقاد بدین‌معنی است که صحنه‌های‌ اجباری همان صحنه‌های قابل‌توجه هستند،ما با این عقیده توفق کامل نداریم.زیرا همانطور که‌ قبلا گفته شد با به اثبات‌رسانیدن موضوع و هدف‌ نمایشنامه است که نقطه تمرکز بوجود می‌آید و تمام‌ عواطف و احساسات بطرف آن متمایل می‌گردد.از آنجائیکه به اثبات‌رسانیدن موضوع و هدف نمایشنامه‌ می‌بایستی تغییرات و تحولات زنجیروار در تمام‌ مراحل از نقطه شروع تا زمان پایان نمایش بسوی‌ هدف نمایشنامه به جلو رانده شوند،نتیجه می‌گیریم‌ که بطور کلی تمام صحنه‌ها،صحنه‌های اجباری‌ هستند و اگر صحنه‌ای وجودش منفی یا حتی بی‌اثر باشد حتما باید حذف شود.

بنابراین بطور مثال برای نوشتن داستان زندگی‌ یک انسان باید سعی شود که مهمترین قسمت‌های‌ زندگی آن انسان را انتخاب نمود و به رشته تحریر درآورد.ولی چون هرقسمت زائیده قسمت قبلی‌ است و هرقسمت باندازه قسمت دیگر مهم است، در نتیجه باید بگوئیم که هر مرحله از زندگی آن مرد نتیجه چندین حادثه درموارد بخصوص است و هر مرحله وابسته به مرحله قبلی است و هیچ‌یک از این‌ مراحل از دیگری مهمتر نیست.

نمایشنامه بطور کلی مدام در حال قوت‌گرفتن‌ و شدت‌یافتن است و وقتی بشدیدترین نقطه خود رسید آن«نقطهء اوج»است و آن‌جا مرحله قطعی‌ آن نمایشنامه است.ولی این بدین‌معنی نیست که‌ صحنه نقطه اوج با گرمی و حرارتش بیش از اندازه‌ از صحنه‌های دیگر،موردتوجه و دقت قرار گیرد، در واقع اگر صحنه نقطه اوج طوری تنظیم شود که‌ باعث صدمه‌زدن به اثر و اهمیت صحنه‌های دیگر گردد،نمایشنامه موفقی نخواهد بود.

خلاصه انکه تک‌تک صحنه‌های یک نمایشنامه‌ باید با اهمیت و اجباری باشد و در غیراینصورت‌ صحنه‌های غیراجباری در واقع صحنه‌های زاید هستند

2-نحوه ارائه:

نحوه ارائه یک اثر هنری در روان‌بودن بیان آن‌ اثر هنری است و در واقع هرچه نحوه ارائه اثر هنری بهتر باشد حاجت به بیان در آن کمتر است.

اکنون ملاحظه کنیم که در نمایشنامه چه‌ چیزهائی باید از نخستین لحظات ارائه گردد تا کمتر محتاج بیان باشیم.

1-موضوع

2-محیط و فضا:

3-سابقه زندگی شخصیت‌های نمایشنامه

4-هدف نمایشنامه

5-منظره و محل رویداد داستان.

6-حالت و کیفیت صحنه.

این شش عامل بیانگر کل هنر نمایشنامه‌ هستند.برای ارائه آنها،نمایشنامه‌نویس می‌تواند از دکور صحنه گرفته تا لباس و طرز پوشیدن آن و مکالمات و چگونگی آن و خلاصه آنچه از لحظه‌ بالارفتن پرده تا لحظه پایان داستان ارائه می‌شود یاری جسته تا هدف را برای تفهیم با تماشاگر آماده‌ کند.وقتی پردهء تماشاخانه بالا می‌آورد،بیش از هرچیز وسایل استفاده‌شده در روی صحنه و همچنین‌ چگونگی استفاده از آنها توجه تماشاگر را بخود معطوف می‌دارد.نکتهء دیگر اینکه نمایشنامه‌نویس‌ باید ارائه دهد عوامل شناخت شخصیت نمایشنامه‌ است.تماشاگر هدف شخصیت نمایشنامه را باید بداند زیرا با علم به هدف و آرزوی شخصیت نمایشنامه‌ است که می‌تواند به صفات و خصائل شخصیت‌ نمایشنامه پی ببرد.

از ابتدای نمایشنامه تماشاگر باید کم‌وبیش‌ متوجه شود که شخصیت‌های نمایشنامه دارای‌ چه هدف و عقایدی هستند و بوضوح تضاد و اختلاف‌ بین شخصیت مخالف و شخصیت قهرمان را حس‌ می‌کند.البته نباید تصور شود که نحوه ارائه‌ فقط در ابتدای نمایش است بلکه این نحوه تا آخرین لحظه نمایش ادامه پیدا می‌کند.بطور خلاصه نحوه ارائه یک قسمت ثابت و معین نیست

که فقط در ابتدای نمایشنامه واجد اهمیت باشد بلکه این عامل باید در سرتاسر نمایشنامه گنجانده‌ شود.

نحوه ارائه به درک تماشاگر مربوط می‌شود نمایشنامه‌نویس باتجربه از عوامل مذکور می‌تواند به نحو احسن استفاده نموده و با چیزهای دیدنی‌(لباس،دکور)و نیز با مطالب شنیدنی(مکالمات)میزان گویائی نمایشنامه را بیشتر کند.بالاخره‌ برای درک و شناخت بیشتر و بهتر موضوع و شخصیت‌ های نمایشنامه از مجموع حس بینائی و شنوائی‌ تماشاگر استفاده کند.همچنانکه طرز لباس‌پوشیدن‌ محل زندگی و وسایل مورد استفاده شخصیت‌های‌ نمایشنامه معرف شخصیت آنها خواهد بود.بهمان‌ اندازه طرز گفتگو و الفاظ انتخابی شخصیت‌ها بیانگر شخصیت واقعی آنها می‌گردد.البته نباید فراموش‌ شود هر کلمه‌ای را که شخصیت نمایشنامه بگوید یا نگوید معرف آن خواهد بود.هر عمل یا عکس-العمل را که انجام دهد یا ندهد نیز معرف است.لباس و طرز پوشیدن آن استفاده از وسایل مختلف‌ همچون عصا و شمشیر و وسایل زینتی و غیره،همه‌ و همه به نحوه ارائه داستان و شخصیت نمایشنامه‌ کمک می‌کند.

در بعضی از کتابهای نمایشنامه‌نویسی وقتی‌ صحبت از نحوه ارائه یا«اکسپوزیسیون»می‌شود نویسندگان صرفا به نقطه شروع یا زمان پس از بالا رفتن پرده اشاره می‌کنند،درحالیکه این اشتباه‌ است و نحوه ارائه از نقطه شروع تا مرحله پایانی‌ نمایش ادامه دارد.بطوریکه حتی ممکن است در پرده آخر با ارائه یک وسیله یا کلام طرز فکر قهرمان داستان یا مسائلی روشن گردد که در طول‌ نمایش مورد بحث بوده ولی ذهن تماشاگر به آن‌ معطوف نگردیده است.در واقع باید گفت اگر نحوه‌ ارائه در جایی در طول نمایش قطع شود فی الواقع‌ نمایش در آن نقطه راکد مانده است،زیرا در هر نمایشنامه خوب نحوه ارائه بدون مکث تا آخرین‌ لحظه نمایش ادامه دارد.نمایشنامه‌نویس برای‌ ارائه خوب یک نمایشنامه،بایستی علاوه‌بر مطالعه‌ دقیق روحیات شخصیت نمایشنامه،به الفاظ،محیط فضا و حالت خوب بپردازد و از این عوامل برای به‌ اثبات رسانیدن هدف خود استفاده نماید.

3-مکالمات

مکالمات در نمایشنامه مهمترین وسیله‌ایست‌ که با آن هدف نمایشنامه به اثبات می‌رسد،شخصیت-های نمایشنامه معرفی می‌شوند،اختلاف و تضاد ادامه پیدا می‌کند.بدیهی است که از این وسیله‌ مهم باید به بهترین وجهی استفاده نمود.

بطور خلاصه نمایشنامه‌نویس باید در بکار-بردن الفاظ مکالمات کمال دقت را نماید و سعی و تلاش خود را در کم‌گوئی و پرگوئی(که محصول‌ فکر خود شخصیت نمایشنامه است)بکار برد، چرا که اگر در نمایشنامه حرف زیاد باشد شخصیت‌ها نمو نکرده و تماشاگر خسته می‌شود.نکته دیگر آنکه‌ نمایشنامه‌نویس باید دقت کند که شخصیت‌های‌ نمایشنامه به زبان عادی و معمول خود صحبت کنند.بطور مثال یک خانم خانه‌دار که شش کلاس درس‌ خوانده با یک خانم وکیل مجلس که فرضا دکترای‌ حقوق دارد،نمی‌توانند یکسان صحبت کنند.و از الفاظ و کلمات مشابه استفاده نمایند.چرا که در غیراینصورت مکالمات مضحک می‌شوند و اثر خود را از دست می‌دهند.همچنانکه در مقدمه این‌ مقاله گفته شد،نمایشنامه‌نویس بایستی با دقت‌ و ظرافت هنری خود سعی نماید که پیام خود را در حد شخصیت نمایشنامه به تماشاگر برساند و نگذارد که‌ شخصیت نمایشنامه از حد خود تجاوز کند و ناگهان‌ به یک معلم اخلاق و جامعه‌شناس باتجربه مبدل‌ گردد.نباید تصور نمود که تئاتر مجلس وعظ و خطابه است.در واقع نمایشنامه‌نویس باید با هنر خلاقه و زیرکی خود بتواند طوری شخصیت نمایش‌ نامه را بپروراند تا آنچه گفته می‌شود قابل‌قبول‌ و پذیرش باشد.

4-بموقع بودن نمایشنامه:

هنر نمایشنامه‌ای که خوب نوشته شده بجا و بموقع خواهد بود.در واقع این محتوای داستان است‌ که خوبی و بدی نمایشنامه و در نتیجه بموقع بودن‌ آن را تعیین می‌کند.البته نباید فراموش کرد که‌ زمان و مکان داستان همچون محتوای داستان برای‌ بموقع بودن نمایشنامه حیاتی است.بطوریکه وقتی‌ نمایشنامه‌ای مربوط به روابط انسانی است باید دید

که این نمایشنامه در کجا و در چه زمان اتفاق‌ افتاده است.بطور مثال مساله‌ای که امروزه تئاتر ما با آن روبروست کمبود نمایشنامه با موضوع وظایف‌ انسانی،پس از انقلاب است.نمایشنامه‌هائیکه‌ انقلاب و انقلابی‌بودن را برای از بین بردن طاغوت‌ عنوان می‌کنند برای انسانهای انقلابی قدری عقب‌ مانده بحساب می‌آیند.در حال حاضر این کشور انقلاب کرده است و می‌خواهد هنر تئاتر را برای‌ انسان‌سازی پس از انقلاب مطرح کند.آیا مطرح‌ کردن چگونه انقلاب کنیم هنوز هم برای تماشاگر انقلابی موضوعی نو خواهد بود؟این طرحی است‌ نه‌تنها تکراری بلکه شخصیت‌های این نمایشنامه‌ در سالن تماشاخانه بعنوان تماشاگر نشسته-اند و شخصیت یک‌یک خود را در قالب بازیگران‌ روی صحنه مشاهده می‌کنند.در نتیجه این تئاتر ثمر یا باری برای تماشاگر نخواهد داشت.

بطور خلاصه باید گفت برای بموقع‌بودن-نمایشنامه مهم نیست نمایشنامه راجع به چه دوره‌ یا با چه موضوعی نوشته می‌شود.بلکه آنچه مهم‌ است،بررسی و مطالعه کامل درباره سه عامل‌ شخصیت نمایشنامه،همچنین اطلاعات دقیق راجع‌ به محیط و در نتیجه تحقیق درباره فرهنگ و اخلاف‌ زمان و مکان داستان است.

5-ورود و خروج

یکی از حیاتی‌ترین حرکات بازیگران در روی‌ صحنه ورود و خروج آنهاست.چه کسی و در چه‌ زمانی بروی صحنه ظاهر شود.و در چه زمانی از صحنه‌ خارج گردد.معمولا نمایشنامه‌نویس باتجربه،به‌ مطالعه بیشتر شخصیت‌های نمایشنامه خواهد پرداخت تا بدین‌وسیله این حرکت را از شخصیت‌ آنها دریابد.همچنین برای ورود یک شخصیت مانند دیگر حرکات آن روی صحنه باید دلیل و انگیزه خاص‌ وجود داشته باشد.مثلا وقتی«مقام امنیتی»در نمایشنامه‌ درپی عدالت وارد می‌شود باوجود اینکه بدون‌ دعوت آمده ولی قبلا از سروان می‌شنویم که پای‌ مقامات امنیتی در آن ماجرا به میان کشیده شده‌ است.لذا شخصیت جدید برای تماشاگر ناآشنا نیست بلکه انتظار او را داشته‌اند.شخصیت‌های‌ نمایشنامه نباید به دلایل سطحی،همچون صداکردن‌ شخصی یا آب‌آوردن از صحنه بیرون بروند یا داخل‌ شوند.این نوع ورود و خروج‌ها قابل‌قبول و دلپذیر نیست.بطور خلاصه وقتی فردی داخل یا خارج می‌شود باید آمد و رفتش با دلیل باشد و بطور منطقی صورت پذیرد.اصولا اشخاصی که به‌ روی صحنه می‌آیند باید در پیشبرد و تشدید تضاد یا اختلاف نمایشنامه موثر باشند.همچنین باید این آمد و رفتها با شخصیت نمایشنامه در ارتباط باشد.

6-سعی و آزمایش

نمایشنامه‌نویس می‌تواند آزادانه درباره هر موضوعی نمایشنامه بنویسد،منتهی میبایستی از یک‌ رشته قواعد که اصلی و حیاتی هستند پیروی کنند شکسپیر در عصر خود قواعد وحدت سه‌گانه ارسطو یعنی وحدت زمان و مکان و فعل را کنار گذارده و با جرات سبک و اسلوب نوینی را آغاز نمود.اصولا نویسندگان بزرگ اکثر قوانین را باستثنای قوانین‌ اصلی نادیده گرفته و نمایشنامه‌هایشان را بیشتر روی شخصیت نمایشنامه بنا نمودند و کمتر تاکید به داستان نمایشنامه داشته‌اند،بنابراین نمایشنامه‌ نویس جوان میبایستی با در نظر گرفتن قواعد اصلی‌ با آزادی کامل و بدون هیچ محدودیتی،با کیفیت‌ و چگونگی مخصوص به خود سعی در نوشتن نمایش-نامه نماید.نویسندگان همچون دیگر هنرمندان‌ همیشه در حال سعی و آزمایش هستند.چرا که آنان‌ عقیده دارند که برای توصیف شخصیت نمایشنامه‌ باید تجربه و آزمایشهای بی‌شماری بعمل آورد.

7-هنر چیست؟

تعریف و بحث درباره هنر نیازمند بحث‌های‌ طولانی است که در محدوده این مقاله نیست،لذا ما بطور اختصاصی به این مهم اشاره می‌نمائیم.

هنر از دیدگاههای مختلف،معانی متفاوتی‌ دارد،بطور مثال«شاله»فیلسوف فرانسوی هنر را چنین بیان می‌دارد:هنر کوششی است برای حس‌ ایجاد زیبائی،در جهت عالم ایده‌آل.

هربرت رید اظهار میدارد:هنر کوششی است‌ برای آفرینش صورت لذت‌بخشو

محمد قطب گفته است:هنر کوشش بشری‌ است برای تأثیرات ناشی از حقایق هستی که در حس

ایجاد می‌شود با تصویری زیبا و زنده و موثر.

هنر از دیدگاه ما،نیل به معبود است.برای‌ رسیدن به معشوق هر فرد عاشقی سعی می‌نماید خود را آنچنان کند که مورد لطف معشوق قرار گیرد.بنابراین عاشق میبایستی طبق خواسته معشوق خود عمل نماید.حال اگر هنرمند عاشق خالق خود، بخواهد در راه رسیدن به او قدم بردارد،باید آنگونه‌ عمل نماید که معشوق را مورد پسند باشد.از آنجائیکه خداوند میفرماید که ما زمین و زمان را به‌ بطالت نیافریده‌ایم.آیا می‌پندارید که شما را به‌ عبث آفریده‌ایم؟هنرمند عاشق نیز می‌بایستی اثری‌ را هنر بداند که به عبث خلق نکرده باشد.از طرفی‌ خداوند،علم بیان را به انسان آموخته است،در نتیجه هنرمند با قلم و بیان خود میتواند نزدیکترین‌ راه را برای رسیدن به معبود بپیماید.

آنچه مهم است دانستن حقیقت و چگونگی‌ بیان آن است و حال این حقیقت میتواند درباره‌ مسائل مادی همچون علم،مکانیک و نجوم باشد یا مسائل معنوی و معقول مانند تجرد نفس.

برای رسیدن به کمال باید از هرچیز بمقدار کافی اطلاع حاصل نمود.ولی نباید فراموش کرد که تنها خداوند است که به تمام حقایق جهان‌ آگاهی دارد.لذا وظیفه یا هنر هر نمایشنامه‌نویسی باید سعی و آزمایش برای حرکت و رسیدن به نقطه کمال‌ باشد و دانش و دانستنیهای خود را بوسیله قوهء تخیل‌ و تصور به بکارگرفتن قوانین اصلی فن نمایشنامه‌ نویسی با سبک و اسلوب یا کیفیت و چگونگی مخصوص‌ خود،بطریقی بکار گیرد که ثمره‌اش اثرات هنری‌ پرمحتوی باشد.

8-نکاتی که باید در وقت نوشتن در نظر داشت:

1-در نظرگرفتن موضوع و هدف نمایشنامه قبل‌ از هرچیز.

2-انتخاب قهرمان نمایشنامه برای شروع کردن‌ تضاد و اختلاف.

3-رعایت تفکیک‌ناپذیری رابطه شخصیت نمایش-نامه با موضوع داستان.

4-مصمم و قوی‌بودن قهرمان نمایشنامه برای به‌ اثبات‌رسانیدن موضوع داستان.

5-انتخاب شخصیت‌های دیگر داستان با در نظر گرفتن هماهنگی با شخصیت قهرمان.

6-در نظرگرفتن مقابله اضداد.

7-تعیین زمان شروع نمایش(شروع نمایش‌ میتواند امر یا تصمیمی‌باشد که باعث تغییر زندگی‌ یک یا چند نفر از شخصیت‌های نمایشنامه می‌شود).

8-در نظرگرفتن تضادهای چهارگانه.

9-رشد و نمو تضاد و اختلاف.

10-ارائه کیفیت تضاد یا اختلاف.

11-رعایت توالی منطقی بین بحران و نقطه اوج‌(آنچه پس از نقطه اوج حاصل می‌شود نتیجه خواهد بود.)

12-ایجاد هماهنگی لازم و به قدرت کافی برای‌ دو شخصیت(قهرمان و مخالف)

13-بکاربردن الفاظ و مکالمات بنحوی که بیانگر روحیات و خصوصیات شخصیت‌های نمایشنامه باشد

14-توصیف شخصیت‌ها بنحو روشن بطوریکه‌ تماشاگر بتواند احساس نماید که به آنها آشنائی‌ دیرینه‌ای دارد.

اضافه بر نکات فوق رعایت چند نکته دیگر نیز بشرح زیر برای نمایشنامه‌نویس ضروری است.

الف:اگرچه نمایشنامه از یک رشته تضادها و اختلافات بوجود می‌آید،ولی باید در نظر داشت‌ که این تضادها در ارتباط با یکدیگرند و هر تضاد باعث اختلاف جدید می‌گردد.تا بدین‌ترتیب نمایش-نامه نمو کند و به نقطه اوج و سپس به نتیجه برسد همچنین باید تغییراتی که در اثر تضادها بوجود می‌آید در ارتباط با به اثبات‌رسانیدن موضوع و هدف‌ نمایشنامه باشد.

ب-زمانیکه یک نمایشنامه به مرور می‌کنیم‌ و شخصیت‌ها را مورد مطالعه قرار میدهیم می‌بایستی‌ تغییرات را هم در نظر داشته باشیم.در صورت عدم‌ تغییر و تحول متوجه سکون یا پیشرفت یا جهش‌ نمایشنامه می‌شویم.برای مقابله با ساکن‌بودن‌ نباید از جملات غیرمنطقی و دور از حقیقت استفاده‌ نمود.مکالمات بایستی از روحیات و خصایص‌ شخصیت‌های نمایشنامه نشأت گیرند.الفاظ مکالمات‌ باید بیانگر زمان و مکان شخصیت‌ها نیز باشند.بطور خلاصه آنچه نمایشنامه‌نویس می‌نویسد باید برای‌ اثبات موضوع و هدف نمایشنامه مفید باشد.

مطالب گفته‌شده بدین‌منظور تدوین نگردیده-اند که دست نمایشنامه‌نویس را بسته و آزادی عمل‌ را از او سلب نماید،بلکه برای کمک به شکوفائی‌ استعداد نهانی او بیان شده است.این ماحصل‌ تجربیاتی است که با بررسی و مطالعه چندین نمایش-نامه که با سبک و اسلوب‌های مختلفی نوشته‌ شده‌اند بدست آمده است.لذا نمایشنامه‌نویس جوان‌ مختار است که از این تجربیات استفاده مطلوب را ببرد یا بنابه سلیقه خود نمایشنامه بنویسد.اگرچه‌ این امر کاملا روشن است منتهی هنرمند نباید این‌ تصور را داشته باشد که بدون استفاده از قواعد اصلی می‌تواند به آسانی نمایشنامه بنویسد.هم‌ چنانکه یک جراح حاذق نیازمند به یک رشته‌ اطلاعات و وسایل است،نمایشنامه‌نویس بااستعداد و هنرمند نیز نیازمند به یک رشته اطلاعات و وسایل‌ نمایشنامه‌نویسیس است.نمایشنامه وقتی قابل اجرا و فهم است که با در نظرگرفتن اصول و قواعد اصلی‌ نوشته شده باشد.

9-فکر و اندیشه را از کجا می‌توان گرفت؟

قبل از اقدام به هرکاری فرد با شناخت به نیاز خود برای برآوردن آن اخذ تصمیم می‌نماید و پس‌ از یک برنامه‌ریزی دست دست به اقدام می‌زند.در جامعه امروز ما مسائل بسیاری وجود دارد که‌ شخص متعهد می‌بایست بنابه ظرفیت و امکانات‌ خود برای حل این مسائل آنچه در توان دارد بکار گیرد تا این مسائل یک‌یک حل‌وفصل گردد.

هنرمندان جوان که می‌خواهند ایده خود را بوسیله نوشتن نمایشنامه در خدمت به جامعه خود بکار برند می‌بایست با شناختی صحیح از مسائل در رفع و حل آنها بکوشند.

باید در نظر داشت که وظیفه و هنر تئاتر تنها فراهم‌آوردن موجبات سرگرمی و تفریح مردم نیست‌ بلکه وظیفه اصلی و مهم تئاتر تعلیم و تربیت بوده‌ که در کنار آن هنرمند بتواند این کلاس درس‌ را به محیطی مطبوع و قابل پذیرش تبدیل‌ نماید.

صدها صفت و خصوصیت انسانی وجود دارد که می‌توان راجع به آن موضوع و نمایشنامه تهیه‌ نمود در واقع هرکسی که در اجتماع ما در صفت‌ و خصوصیتی مبالغه نماید برای شخصیت قهرمان‌ داستان مناسب است.

به این ترتیب پیداکردن موضوع برای نوشتن‌ نمایشنامه ساده‌ترین کار است.منتهی موضوع تا زمانیکه بصورت فکر و عقیده(هرچقدرهم که خوب‌ باشد)یک فکر و عقیده بیش نیست بلکه نمود و رشد این فکر و عقیده است که مورد استفاده قرار خواهد گرفت.همچنانکه قبلا متذکر شدیم،فکر و عقیده مانند بذری که در خاک کاشته می‌شود،باید در ذهن شخصیت نمایشنامه کاشته شود.این رشد و نمو در ذهن،رفتار و روحیات،شخصیت نمایشنامه‌ با بتدریج تغییر می‌دهد.

10-خلاصه:

اگر شما می‌خواهید نمایشنامه‌نویس شوید، باید آستین‌ها را بالا بزنید و بمقدار کافی مطالعه‌ و بررسی و تحقیق را جزو برنامه روزانه خود قرار دهید.برای نمایشنامه‌نویسی قوه تصور و تخیل علاوه‌بر پنج حس دیگر شما باید فعال باشند.همچنین باید مطالعه در اصول جامعه‌شناسی و روانشناسی نموده‌ تا یک شخصیت مختصر و مفید برای شروع داشته‌ باشید و از این اصول و معلومات که در فرصتهای‌ مناسب آموخته‌اید با حوصله،جدیت و صرف وقت‌ در نمایشنامه خود مورد استفاده قرار دهید.یک‌ شاگرد سلمانی با استعداد معمولی لااقل دو تا سه‌ سال طول میکشد تا استادکار شود بنابراین برای‌ استادی در فن نمایشنامه‌نویسی که محققا یکی از مشکلترین فنون در ادبیات و هنر جهان است لااقل‌ شخص مبتدی باید مطالعات و اطلاعات نسبتا خوبی‌ در این فن بدست آورد.بار دیگر متذکر می‌شویم که‌ این گفته بدین‌معنی نیست که شما دست از نوشتن‌ بردارید بلکه برعکس شما را تشویق و ترغیب‌ می‌نمائیم که هرچه بیشتر سعی و تمرین برای نوشتن‌ کنید.زیرا با تمرین و سعی و کوشش موفقیت شما سریعتر خواهد بود.در پایان این فصل برای آخرین‌ بار تاکید ما بر روی شناخت از کاری است که‌ میخواهید انجام دهید.با شناخت از هدف،وسیله‌ و راه رسیدن به آن،هرکسی می‌تواند موفقیت خود را تضمین نماید.

منبع :

نشریه فرهنگ و هنر » هنر » پاییز 1360 - شماره 1

روایت و روایتگری

روایت و روایتگری

روایت داستانی در یک قالب ساختاری است ( به صورت سخن، نوشتار، سرود، فیلم، تلویزیون، بازی کامپیوتری، عکاسی یا تئاتر ) که سکانسی از یک رخداد قصه ای یا غیر قصه ای راتوصیف می کند.این کلمه از فعل لاتین narrare ( باز شماری ) استخراج می شود و با صفت gnarus (دانا، ماهر) در ارتباط است. در آخرین نتایج ریشه اصلی آن درکلمه هندواروپایی gno (دانایی) یافت شده است.

کلمه ای در داستان ممکن است به عنوان مترادفی برای روایت استفاده شود.همچنین می تواند به عنوان کلمه ی ارجاعی به سکانس های توضیح داده شده در روایت تلقی گردد. یک روایت ممکن است توسط یک شخصیت در خلال روایت بزرگ تر نقل شود. یک بخش مهم از روایت، شیوه ی روایت است. متدهای مورد استفاده برای برقراری ارتباط در روایت به عنوان یک عملکرد را narration می نامند.

در کنار بیان، استدلال، توصیف روایت نیز جزء چهارم شیوه بیان در کلام تعریف میشود در تعریف دقیق تر روایت شیوه ی قصه نویسی است که در آن راوی مستقیماً با خواننده ارتباط برقرار می کند.

داستان ها یک جنبه ی پر اهمیت فرهنگ به شمار می آیند. بسیاری از کارهای هنری واکثر کارهای ادبی داستان می گویند در حقیقت بشریت از داستان ها شکل گرفته است. اون فلانگان از دانشگاه دوک استاد تحقیقات حس آگاهی می نویسد:"شواهد قویاً نشان میدهند که انسان در تمام فرهنگ ها برای ارزش گذاری هویت خود از نوعی فرم روایتی استفاده می کند.ما داستان سرایان دیرنه هستیم."

داستان ها منشأ باستانی دارند که در فرهنگ های مصر باستان، یونان باستان، چین و هندوستان وجود دارند . داستان ها یک مولفه بارز از ارتباطات انسانی است که به عنوان تمثیل و نمونه برای روشن کردن اهداف مورد استفاده قرار می گیرد. داستان سرایی احتمالاً یکی از ابتدایی ترین فرم های سرگرمی است. روایت همچنین ممکن است به پروسه های روان شناختی شخصی، حافظه و معنا سازی اشاره کند.

• پی آمدهای ادراکی :

نشانه شناسی با ساختمان های قالب بندی شده منحصر به فرد معناها به نام نشانه آغاز می شود و معنی شناسی راهی است برای آن که کدها به هم پیوند بخورند تا پیام دریافت شود.این بخشی از یک سیستم ارتباطی است که از المان ها ی لفظی و غیر لفظی استفاده میکند تا بیانی را با مدالیته ها و فرم های گوناگون ایجاد کند.

رومن یاکوبسن در : "در باره ی رئالیسم در هنر " استدلال می کند که ادبیات به عنوان یک نهاد مستقل وجود ندارد، او و بسیاری از نشانه شناسان این نظر را قبول دارند که همه متن ها چه نوشتاری و چه گفتاری همسان اند، مگر آن که برخی نویسندگان متن ها ی خود را با خصوصیات مشخص ادبی کد گذاری کنند تااز دیگر فرم های بیان مشخص باشند . با این حال یک تمایل روشن به تشخیص فرم روایت ادبی به صورت مستقل از دیگر فرم های روایت وجود دارد.این نگاه اولین بار در کار فرمالیست های روس نظیر تحلیل های ویکتور شکلوسکی از رابطه ساخت و سبک و کارهای ولادیمیر پراپ دیده شد، که وی تحلیل هایی را در باره طرح های مورد استفاده در افسانه های پریان انجام داد و 31 ترکیب کارکردی معین را مشخص نمود.این تمایل ( یا تمایل ها ) در کار های گروه پراگ و اندیشمندان فرانسوی از جمله کلود لوی استراوس و رولاند بارت نیز جریان یافت.این تمایل، به تحلیل ساختاری روایت و بدنه ی پر نفوذ مدرنیته انجامید و این پرسش های مهم معرفت شناسی را مطرح کرد :

• متن چیست ؟

• نقش آن در بافتار فرهنگی چیست؟

• چگونه در هنر، سینما، تئاتر و ادبیات آشکار می شود؟

• چرا روایت به ژانرهای متفاوتی نظیر شعر، داستان کوتاه و رمان تقسیم بندی می شود ؟

• چرا روایت ها در ادبیات وجود دارند؟


• تئوری ادبی :

از منظری متداول در نشانه شناسی و تئوری ادبی، روایت یک داستان یا بخشی از یک داستان است. ممکن است به زبان آورده شود، نوشته شود یا تصور شود و یک یا چند زوایه دید را برای برخی نقش ها و ناظر ها و یاهمه ی آنان ارایه می دهد. در داستان هایی که به صورت شفاهی بیان می شوند، یک نفر داستان را بیان می کند، یک راوی که مخاطبان یا اورا می بیند یا صدایش رامی شوند کسی که لایه های معنایی غیر زبانی را به متن می افزاید.راوی همچنین این فرصت را دارد تا واکنش مخاطب در برابر داستان را مشاهده کند تا روش بیان خود را با مضمون های روشن با بالابردن میل مخاطب اصلاح کند.تفاوت های این روش با قالب نوشتاری که درآن نویسنده واکنش های متحمل خوانندگان را در حال رمزگشایی متن می سنجد تا انتخاب نهایی کلمات به امید رسیدن به واکنش مطلوب را انجام دهد، قابل تمییز است.قالب هر چه که باشد، ممکن است مضمون به مردم و اتفاقات جهان واقعی مربوط باشدکه بانام روایتگر تجربه های شخصی شناخته می شود. زمانی که مضمون ساختگی باشد، روش های دیگری اعمال می شوند. متن صدای روایتگر است، در حالیکه راوی متعلق به جهانی ساختگی یا خیالی و نه واقعی است.راوی می تواند یکی از شخصیت های داستان باشد. رولان بارت این بخش از شخصیت ها را با عنوان " موجود کاغذی " تعریف می کند و داستان شامل روایتگر های تجربه شخصی که توسط نویسنده خلق شده اند، می شود. زمانی که افکار آنان نیز دخیل باشند با عنوان متمرکز کردن درونی(internal focalization) شناخته می شود، هنگامی که ذهن هر شخصیت روی رویداد خاص متمرکز می شود، متن واکنش های او را بازتاب می کند.

در قالب های نوشتاری، خواننده صدای راوی را هم از طریق مضمون و هم سکب نگارش می شنود -نویسنده می تواند صداها را برای حالات و مواقع مختلف رمز گذاری کند و صداها میتوانند هم آشکار و هم پنهان باشند- و از نشانه هایی که عقاید، ارزش ها و نظرات آرمانی راوی را آشکار می سازند می توان وضعیت نویسنده را نسبت به مردم، رویدادها و چیزها بازشناخت.تمیز دادن روایتگر اول شخص از سوم شخص مرسوم است: ژرارد ژنه به ترتیب از اصطلاحات "همودایجتیک" و " هترو دایجتیک" استفاده می کند. یک راوی " همودایجتیک" تجارب شخصی و ذهنی خود را به عنوان شخصیتی از داستان تشریح می کند.این گونه راوی نمی تواند چیزی بیش از آن چه در واکنش های دیگر شخصیت ها آشکار می شود را بداند . یک روای " هترودایجتیک" تجربه های شخصیت هایی که در داستان ظاهر می شوند را تشریح می کندو اگر رویدادهای داستان از دید :" متمرکز کننده درونی(internal focalization) " سوم شخص دیده شود از اصطلاح روایت مجازی استفاده می شود، در برخی داستان ها نویسنده، آشکارا بر همه چیز واقف است و از هر دو زاویه دید استفاده می کند و نظر خود را درباره هر رویداد بیان می دارد.

اشتوتان تودوروف (1969) اصطلاح narratology ( روایت شناسی ) را برای تحلیل های ساختار گرایانه روایت هایی که عنصر سازنده آنها در کارکردها و روابط آنان معین می شوند، ابداع کرد. برای این منظور داستان آن چیزی است که روایت شده است و موضوع ها، موتیوها(بن مایه) و خطوط پیرنگ در سکانس ها را با ترتیب زمانی معمول بیان می کند.از این رو پیرنگ، ساختار منطقی و علی یک داستان رانشان می دهد و چرایی وقوع را توضیح می دهد.اصطلاح "نثر"، انتخاب های نگارشی را توضیح می دهد که چگونگی روایت متن و ظهور آن در مقابل مخاطب را تعیین می کند.

ممکن است ترتیب های نگارشی رویدادها را به ترتیب زمانی نشان ندهند و از فلاش بک ها(flashbacks) استفاده کنند به عنوان مثال برای فاش کردن انگیزش ها در یک لحظه ی دراماتیک.

• زیبایی شناسی روایت :

هنر روایت به خودی خود یک امر بسیار مهم زیبایی شناسانه است. معمولاً تعداد زیادی از المان های زیبایی شناسانه در داستان های خوب پرداخت شده، وارد عمل می شوند.این المان ها شامل ایده های ضروری ساختار روایت با شروع و میانه و پایان یا شرح– توسعه– نقطه اوج – پایان، با رویداد های مهم و محرک که در خطوط پیرنگ به صورت منسجم ساختار بندی شده اند، قابل تشخیص اند، باتمرکز ویژه روی بی ثباتی که شامل یاد آوری گذشته، توجه به اتفاقات حال و پیش بینی آینده یا پس آمد می شود، تمرکز قابل توجه به شخصیت ها و شخصیت پردازی که "تقریباً مهم ترین مولفه رمان است." ( دیوید لاج، هنر داستان سرایی،67)، برانگیختن تأویل های گوناگون باایجاد صداهای مختلف درنمایش "صدای انسان یا چندین صدا از چندین انسان که با لهجه ها، ریتم ها و تپق های بسیار سخن می رانند." ( لاج، هنر داستان سرایی ، 97- برای بسط این نظر نگاه کنید به تئوری میخاییل باختین)، داشتن صدای راوی یا شبه راوی که به خودی خود برای مخاطبین هنگام خواندن ، "نشانه گذاری" و "کشمکش" می کند ، (نگاه کنید به تئوری واکنش خواننده ها) گفت و گو با فشار سخن وری، فرآیند دیالکتیکی بیان که گاهی اوقات وقتی که روایت به پیرنگ مقید شده باشد زیر لایه سطحی پنهان است و در دیگر وقت ها مشاجره کردن برای یا علیه وضعیت های گوناگون، تکیه محکم بر شکل زیبایی شناسانه ی استانداردامروزی، استفاده ویژه از استعاره، مجاز، مجاز مرسل کنایه( برای بسط این نظر نگاه کنید به فرا تاریخ، نوشته هایدن وایت) درگیری درون متنی با ارتباطات، مراجعات، اشارات، تشابهات وتوازی زمانی و غیره آشکار تر است. در الباقی ادبیات و به طور معمول در تلاش هایی برای نوشتن رمان آموزنده توضیح ترقی هویت با تلاش برای نشان دادن شایستگی شخصیت و جامعه، مرسوم است.

• narration(روایت گری) به مثابه اسلوب قصه نویسی :

همچون بسیاری کلمات در زبان انگلیسی narration، بیش از یک معنی دارد، narration در مفهوم کلی اش، تمام نوشته ی قصه را در بر می گیرد. به عنوان یکی از چهار شیوه ی بین در کلام، هدف روایت گری، داستان گفتن یا روایت کردن یک یا چند اتفاق می باشد که ممکن است در قالب های متفاوتی وجود داشته باشد، از جمله زندگی نامه ها، حکایت ها، داستان های کوتاه و رمان ها. در این مفهوم همه ی نوشته ها می توانند به عنوان narration در نظر گرفته شوند. در تعریف محدودتر narration، اسلوب داستان نویسی است، جایی که راوی مستقیماً با خواننده در ارتباط است. پس بقیه ی نوشته ی قصه چیست ؟ باقی نوشته های یک داستان می تواند در قالب های دیگر اسلوب داستان نویسی از جمله توصیف، شرح، خلاصه گویی و... جا گیرند.

• روایت روانشناسانه:

در فلسفه ذهن، علوم اجتماعی و سایر رشته های بالینی شامل پزشکی، روایت می تواند به روان شناسی بشر اشاره کند. پروسه روایت شخصی با حس شخص یاهویت فرهنگی سروکار دارد و در ایجاد وساخت و ساز حافظه ها به طبیعت بنیادی شخصی استدلال می کند. تقسیم بندی روایت مثبت و منطقی دلالت بر توسعه ی بیماری و اختلال های روانی دارد واصطلاحاً گفته می شود که نقش مهمی را در بهبودی باز می کند. روایت درمانی یک مکتب روان درمانی است. روایت بیماری، یک راه برای کسی است که تحت تأثیر یک بیماری واقع شده تا تجربه های حسی وی را خلق کند.آنان معمولاً از یک یا چند الگوی از پیش نظم یافته پیروی می کنند، روایات تلافی گونه – آشفتگی و یا جستجو گونه.

شخص، بیماری را به عنوان یک حالت دایمی می بیند که بدتر خواهد شد و بدون خصلت رهایی است. بیماری آلزایمر نمونه ای از این نوع است، بیمار بدتر و بدتر می شود و هیچ امیدی برای بازگشت وی به دنیای عادی وجود ندارد. نوع اصلی سوم، روایت جستجو گونه، تجربه وضعیت بیمار به عنوان یک فرصت برای دگرگون کردن خودبه یک فرد بهتر ازمیان بد بختی و بازفراگرفتن آن چه که در زندگی مهم است.

نتیجه جسمانی بیماری نسبت به دگرگونی روحی و روان شناسی ازاهمیت کم تری برخوردار است. نمونه ای بارز آن منظره ی موفق در شفای سرطان سینه است.

• روایت تاریخ شناسی :

در تاریخ شناسی، بر طبقه گفته ی لارنس استون، روایت شیوه ی بیانی سنتی، توسط تاریخ نویسان مورد استفاده بوده است . در 1979، در یک دوره وقتیکه تاریخ اجتماعی جدید به مدل تحلیلی علمی– اجتماعی نیاز داشت، استون روایت عقب گردی(move back) را کشف کرد. لارنس استون این موضوع رادر سال 1979 شروع کرد. او روایت رااین گونه تعریف کرد: به ترتیب وقوع سازمان یافته است، روی داستان منسجم متمرکز می شود، جنبه ی توصیفی آن نسبتاً بیش از جنبه ی تحلیلی است، برای مردم صرفاً به عنوان یک توصیف خیالی اهمیتی نداشت بلکه با ویژه و خاص بودن بیش ازاجتماعی و آماری بودن سروکار داشت. وی گفت که "بیشتر تاریخ نویسان در حال تلاش برای پی بردن به اینکه چه چیزی در ذهن مردم گذشته بود و چه چیزی زندگی گذشته، دوست داشتنی بود، هستند، سوالاتی که مارا به ضرورت استفاده از روایت آگاه می کند. تاریخ نویسان ملزم به نزدیک شدن به علوم اجتماعی هستند، به هر حا ل ازمحدودیت روایت و برتری آن برای حکایت، نسبت به تحلیل و تمثیل ها ی زیرکانه بیش از نظم ( قاعده ) آماری انتقاد شده است.

منبع :

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA

قصه گوئی

قصه گوئی

قصه گویی نوعی آگاهی ارزشمند و حس احترام به زندگی در مخاطب ایجاد می کند. قصه گویی هنر گوش سپردن (دقت شنیداری) را تقویت می کند و چنانچه داستانی که برای کودکان نقل می شود ارزش شنیدن داشته باشد آنان مشتاق یادگیری کلیدهایی در داستان می شوند که نمادها را برای آنها می گشایند و معنا می کنند. کودک کاملاً با شخصیت و حوادث مستقل داستان همراه می شود و آنها را با دیگر موقعیت های زندگی روزمر? خود همسان می پندارد. شنیدن قصه امکان تمرین تصویرسازی ذهنی را برای کودک فراهم می سازد. کودک با شنیدن قصه، صحنه ها، اعمال و شخصیت های آن را خلق می کند. توانایی تجسم و خیال پـردازی مبنای تصور خلاق است و به نظر می رسد این توانایی بر رشد شناختی و اجتماعی کودک تأثیری مثبت دارد. برخی عقیده دارند که با قصه    ....

ادامه نوشته

نگاره ها، بنیان بیان تصویری

نگاره ها، بنیان بیان تصویری 

بیان رویدادهای اسطوره ای و تاریخی و باز آفرینی زندگی روزانه به زبان تصویر پیش از اختراع خط در میان آدمیان رواج داشته است.گواه این مدعا دیوار نگاره های غار لاسکو فرانسه(10000پیش از میلاد) ، لرستان(6000پیش از میلاد) و سفالینه های سیلک و زابل( 2500 تا 5000 پیش از میلاد) در ایران است. هنوزازدوران امپراطوری بزرگ هخامنشیان(550-330پیش از میلاد)،گونه ای از ثبت تاریخ و آمال ایرانیان بر دیواره های شهر پارسه برجای ماند ه است. که از میان آنها می توان به بخشی وسیعی از وضعیت فرهنگ و تمدن آن دوران دست یافت . کاری که بعدها با کشف و اشنایی با کاغذ به اوراق کتاب ها سپرده شد و امروزه بر نوار سلولید و حلقه های دیسک مالتی مدیا بازنمایی می شود. آدمیان از دیر باز با هر انگیزه ای که به تصویر گری بر دیواره غارها و بدنه سفالینه ها پرداخته باشند، خواه برخاسته از حس جادو در تسلط بر جانوران و طبیعت و خواه برای تزیین محیط زندگی شان،امروزه تاریخی مصور را پدیدآورده اند که ما می توانیم از طریق آن به پیشینه نیاکان و آمال و آرزوهای آنان اگاهی یابیم و این میسر نمی شد جز با زبان تصویر. ایرانیان باستان،فزون بر پوست گاو از سطح صیقلی قلزات و دیواره های سنگی برای تصویر سازی استفاده می کردند.در بررسی نخستین نمونه های کتاب های مصور ایرانیان می توان از اوستا کتاب مقدس ایرانیان باستان نامبرد که در ابتدا روی هزاران پوست گاو نوشته و تزیین شده است. این کار ایرانیان پس از آشنایی با کاغذ و نیز در دوران اسلامی با تصویر سازی مستمری همراه بوده، به گونه ای که با بهره گیری هنر مینیاتور از کتاب های اسطوره ای و نیز قران مقدس مجموعه گرانسنگی را به میراث نهاده است که امروزه نیز با گذشت زمان چشم هر بیننده ای را مسحور می سازد. علاوه بر متون مقدس،شاهنامه فردوسی(370هجری) که بزرگترین اثر حماسی تاریخ ادبیات ایران است بارها و بارها توسط تصویر گران ایرانی، به تصویر درآمده است.این کتاب به دلیل بهره جویی از زبان اهنگین شعربه طرح اسوه سازی شخصیت های تاریخی و افسانه ای قهرمانان ایران باستان،پرداخته است. ابوالقاسم فردوسی شاعر شاهنامه با الهام از شاهنامه ابو منصوری و برخی روایت های شفاهی و دیگر نوشته های ایران باستان به خلق بزرگترین منظومه حماسی ایران همت گمارد و موفق شد تا شاهنامه خویش رابا قریب شصت هزار بیت شعر، سند ادبیات و فرهنگ ایرانیان کند. ایرانیان علاوه بر کتاب مقدس قرآن و شاهنامه فردوسی ، اشعار رودکی سمرقندی،ناصرخسرو قبادیانی و کلیله و دمنه، منطق الطیر عطار، قابوس نامه،خمسه نظامی، دیوان حافظ و گلستان سعدی را بارها و بارها تصویر گری ورویدادها و آرمان های نهفته در این اشعار را با زبان تصویر بیان و ترسیم کرده اند.

منبع :

http://www.cinemamuseum.ir/Content.aspx?Id=1309

تئاتر سایه ها(خیال الظل)

تئاتر سایه ها(خیال الظل)

تئاتر سایه ها گونه ای نمایش عروسکی است که توسط عروسک گردان و سا یه های عروسک، اجرا می شود.
در این نوع نمایش، صحنه ای در معابر و قهوه خانه ها ویا تالار های عمومی،با برپا کردن یک حایل چوبی که عروسک گردانان را از مکان استقرار تماشاگران جدا می کرد،ایجاد می کردند.در وسط این دیوارچوبی، دریچه  ای به ابعاد یک متر در یک و نیم متروجود داشت که پارچه نازک سفیدی هم چون پرده به آن آویخته بود.در پشت این پرده،چراغی د رخشان از روغن و فتیله پنبه روشن بود.که به واسطه نور این چراغ سایه عروسک ها که توسط عروسک گردانان در حال جنبش و حرکت بودند بر روی پرده می افتاد و تماشاگران که در تاریکی نشسته بودند آن را می دیدند.
این عروسک ها پیکره های دو بعدی مفصل داری بودند که از چرم یا پوست ماهی و به ندرت از کاغذ ضخیم ساخته شده بودند.برای حرکت دادن سر و اعضای این عرو سک ها از دو یا سه اهرم چوبی چسبیده به عروسک ها استفاده می شد.این عروسک ها در قسمت سر و بالاتنه نیم رخ بودند اما قسمت پایین تنه آنها تمام رخ بود تا امکان تحرک و جنبش بیشتری داشته باشند.
در این نمایش، عروسک گردانان با صدایی رسا و بلند از پایین دریچه که دیده نمی شدند قصه ، گفتار و هم چنین آواز های عروسک ها را می خواندند. معروف ترین قصه های این نمایش، روایت دلباختگی تاجری بغدادی به نام"تعادیر" به دختری به نام "علم" که فرزند راهبی قبطی در یکی از صومعه های مصر است،می باشد که در طی هفت پرده ودر هفت شب متوالی برای تماشاگران روایت می شده است.
مستشرقان پیشینه این گونه نمایش را به چین و هند نسبت می دهند که از آنجا به  ایران و سپس به سرزمین های عربی و ترکیه و از انجا به یونان ،ایتالیا ،فرانسه وانگلستان گسترش یافت.

منبع :

پرده خوانی؛ شمایل گردانی

 پرده خوانی؛ مادر تعزیه 

پرده خوانی

هنر پرده خوانی قدمت زیادی در ایران دارد و مردمان گذشته نیز علاقه زیادی به این مراسم از خود نشان می دادند اما متاسفانه این هنر ارزشمند در جامعه کم رنگ شده بطوریکه به اعتقاد کارشناسان، لازم است با رویکردی نو و تازه به این آیین،‌ سمبل ادبیات شفاهی ایران زمین را از محاق فراموشی به در آورد.

پرده ‌خوانی هنری از هنرهای نمایشی عامه که به نقل واقعه ‌های مذهبی به ویژه واقعه عاشورا از روی تصاویر نقاشی شده روی پرده اختصاص دارد، در پرده ‌خوانی،  نقالی که پرده ‌خوان  نامیده می ‌شود با بیانی رسا و آهنگین داستان واقعه‌ های مجالس پرده را شرح می ‌دهد.

پرده ‌خوانی از جمله هنرهای معرکه ‌گیری و ترکیبی از فنون قصه ‌گویی و نقالی است، پرده ‌خوانی را شمایل ‌گردانی، پرده ‌داری و پرده ‌گردانی نیز می ‌گویند. «صورت‌ خوانی» را بخشی از پرده ‌خوانی و یا با پرده‌ خوانی یکی دانسته ‌اند.

از مشهورترین پرده ‌های مذهبی، پرده‌ های درویشی است ک   ....

ادامه نوشته

پرده خواني

پرده خواني

- پرده خواني و نقالي هر دو گونه اي  از هنرهاي مردمي اند که اولي به تصويرو کلام متکي و دومي فقط بر کلام بنياد يافته است .
- پرده خواني نمايشي سنتي - ايراني است که  در آن قصه گوئي و تصوير نقش اساسي دارد . پژوهشگران ريشه هاي اين گونة نمايشي  را به سده هاي پيش از اسلام (برگزاري آئين سوگ سياوش) نسبت مي دهند . در سده هاي اخير  پرده خواني ، متکي به داستانهاي مذهبي -  ايراني بوده که يک نفر "پرده خوان " داستاني از اولياي دين را با اشاره به تصويرهايي که برمبناي همان داستان بر پرده اي منقوش بوده با کلام آهنگين روايت مي کرد .
- نقالي يا داستان گوئي ، نمايش تک نفره اي است که در آن نقال يک داستان حماسي – تاريخي را به شيوه اي جذاب و با حرکت هاي دست ، پا ، صورت و تغيير مدام صدا  روايت مي کند . از اين رو پرده خواني گونه اي پيش رفته تر از نقالي است که در آن روايتگر علاوه بر حرکت هاي خود  براي نقل داستانش از تصاوير نقاشي شده بر پرده نيز استفاده مي کند و آنها را حين گفتار به مردم نشان مي دهد .
- در سده هاي پنجم و ششم هجري نقالان سني مذهب ايراني در کنار نقل داستان هاي حماسي ايران باستان به ذکر فضايل پيامبر اسلام ( ص )  و خلفاي راشدين مي پرداختند. کار اينان را "فضايل خواني " مي گفتند . اما داستان گويان شيعه افزون بر داستان هاي ايران باستان ، قصه هائي ازمناقب خاندان پيامبر (ص ) و ائمه اطهار ( ع )  را روايت مي کردند واينان " منقبت خوان" ناميده مي شدند .
- رواج پرده خواني به عصر صفويه باز مي گردد . در آن دوره با پيدايش و توسعه قهوه خانه به ويژه در اصفهان  - مرکز دولت صفوي  - پرده خواني و نقالي نيز براي جلب مشتري مورد توجه قرار گرفت  . بدون شک انگيزه گسترش نقالي و پرده خواني نزد صفويان به ضرورت يک پارچه سازي ملت ايران با مذهب شيعي در برابر ترکان مدعي خلافت اسلامي،  در پيوند است .
- ساختار پرده خواني بر دو رکن " پرده " و " پرده خوان " استوار است . پرده ، پارچه اي از جنس " متقال " يا " کرباس " است که معمولاٌ اندازه آن 300 * 150 سانتي متر بوده که بر روي آن نقوش عاميانه اي که بر مبناي قوه خيال نقاش و بر اساس روايتهاي تاريخي به تصوير کشيده مي شدند . اين تصويرها فاقد پرسپکتيو بوده و از قواعد نقاشي کلاسيک و يا مينياتور ايراني نيز پيروي نمي کردند . در بعضي پرده ها چندين داستان در يک پرده به  تصوير مي آمد و چهره هاي زيادي از اشخاص قصه ها نقش مي شدند 
اين گونه نقاشي را که نوعي هنر مردمي بشمار مي آيد " نقاشي قهوه خانه اي " و يا " نقاشي خيالي " نام نهاده اند  و بطور کلي داستان هاي آن ها  به سه دسته ؛ حماسي ، عاشقانه و ديني تقسيم مي شود.

منبع :

اتاق تاريك

اتاق تاريك


اتاق تاريك يكي از پيش‌درآمدهاي عكاسي و فيلمبردار در جهان است. كاركرد اين اتاق بدين‌شكل است كه اگر در ديوار اتاقي تاريك يك روزنه كوچك ايجاد شود بر ديوار داخلي مقابل تصويري وارونه از آن‌چه در برابر آن است نقش مي‌بندد. اين تصوير به واسطه گذر شعاع‌هاي نوري منعكس شده محيط بيرون اتاق از روزنه و برخورد با ديوار اتاق تشكيل مي‌شود. پيشينه شناخت اين پديده تا چهار قرن پيش از ميلاد مسيح يعني اشاره‌هاي ارسطو به امكان مشاهده تصوير خورشيد طي كسوف برمي‌گردد. اما مستندترين نمونه اتاق تاريك را بايد به تجربه حسن ابن هيثم  البصر(1038ميلادي- 965 هجري) دانشمند و رياضيدان و منجم مسلمان متولد بصره نسبت داد. اين دانشمند مسلمان با مشاهده تصوير كسوف روي ماسه‌هاي ساحل به شكل معكوس كه به واسطه گذر نور از لابه‌لاي برگ‌ها و شاخه‌هاي درختان، به امكان استفاده از اين پديده جهت ساخت اتاق تاريك پي برد. بدين منظور او براي رصد ستاره‌ها از اتاق تاريكي استفاده كرد كه در يكي از ديوارهاي آن روزنه كوچكي ايجاد شده بود. اتاق ساخت او آن‌قدر بزرگ بود كه مي‌توانست خود در درون آن بايستد. تكامل اين اتاق را چند سده بعد به لئوناردو داوينچي (Leonard De Vinci)  نقاش ايتاليايي(1452- 1519ميلادي) نسبت مي‌دهند.
آشنايي اوليه غربيان با اتاق تاريک را، نتيجه جنگ هاي صليبي  در سرزمين ها غرب مسلمانان يعني فلسطين و لبنان امروزين مي‌دانند. داوينچي براي ترسيم دقيق پرسپكتيو مناظر از اين اتاق بهره گرفت و بدين منظور با افزودن آينه‌اي با زاويه 45 درجه در مقابل روزنه، تصوير شئ مقابل روزنه را روي كاغذ مات منتقل كرد و در نتيجه از ابعاد اتاق تاريك كاست. لئوناردو ساخته خود را كامرا ابُسكورا (Camera obscura) نام نهاد. سپس در سال 1550 ميلادي جرم كاردان Jerome Cardan رياضي‌دان ايتاليايي با نصب يك عدسي محدب بر روي روزنه اتاق تاريك تصاوير دقيق‌تر و واضح‌تري را به دست آورد. بعدها اين اتاق تاريک در ابعاد کوچک‌تر به دوربين عکاسي تبديل شد. يعني در برابر روزنه‌‌اي که وجود داشت ماده حساس به نور قرار مي‌‌دادند تا تصاوير بازتاب يافته ثبت و ضبط شوند. در روند تکامل دوربين عکاسي، از عدسي و لنز در جايي که روزنه قرار داشت استفاده شد و مواد حساس به نور به فيلم‌هاي عکاسي امروزين تبديل شدند که در انواع سياه و سفيد و رنگي (نگاتيو) و اسلايد (پوزتيو) موجود است.
 بدين ترتيب امکان ساخت دوربين‌هاي عكاسي و در سال‌هاي بعدتر دوربين فلمبرداري باکشف رابطه نور و تاريکي بر مبناي تجربه اتاق تاريک فراهم شد.

منبع :


http://www.cinemamuseum.ir/Content.aspx?Id=1309

شبیه خوانی

شبیه خوانی

شبیه‌خوانی گونه‌ای از تعزیه است. تعزیه که در واقع مفهوم عزاداری و سوگواری را دربردارد، در طی دوران یکصد تا یکصدوپنجاه سال تکامل واقعیِ خود از لحاظ مضمون و شیوة اجرا و تنوع در موضوع، راه به شیوه‌ای برده‌است که در آن نوع از شبیه خوانی، جنبه عزاداریِ خود را از دست داده‌است، که این خود از یک سو زادة نیازِ انسانی و طبایع بشری به درک و ابراز شادمانی است، و   ....

ادامه نوشته

هنر تعزیه و تعزیه خوانی ( شبیه خوانی ) در ایران


هنر تعزیه و تعزیه خوانی در ایران

تعزیه و تعزیه خوانی نمایش آیینی مذهبی ایرانیان است . . .

تعزیه و تعزیه خوانی نمایش آیینی مذهبی ایرانیان است . هنری که مخصوص ایرانیان و سرزمین ایران می باشد. این هنر نه از عربستان و عراق که خاستگاه دین مبین اسلام است به ایران آمده نه از فرنگستان . ایران تنها کشور اسلامی است که نمایش تعزیه را به مقیاس جهانی آفرید.

ایرانیان شیعه در ساختن تعزیه و به نمایش درآوردن واقعه های کربلا و حدیث مصایب سیدالشهدا به سنت نمایشهای آئینی ایرانیان قدیم و شیوه اجرای مناسک و   ....

ادامه نوشته

نقالی

نقالی


نقال کسی است که نقل حماسی می گوید و مضمون نقل هایش بیشتر پیرامون داستان شاهان و پهلوانان ایران زمین است (به مرور و بویژه در این چند سده ی اخیر، نقل های مذهبی هم رونق خاصی پیدا کرد و نقل مذهبی که پیرامون داستان پیامبران، امامان، پهلوانیهای حضرت علی (ع) و   ....

ادامه نوشته

تعزیه و تعزیه خوانی


تعزیه و تعزیه خوانی

تعزيه يا شبيه‌خوانى در اصل نمايشى است برپايه قصه‌ها و روايات مربوط به زندگى و مصائب خاندان پيامبر اسلام و بخصوص وقايع ماه محرم سال ۶۱ هجرى در کربلا براى امام حسين (ع) و خاندانش. ابتدا دسته‌هايى وجود داشتند که از برابر تماشاچيان مى‌گذشتند و با سينه زدن، زنجير زدن و کوبيدن سنج و نظاير آن و حمل نشانه‌ها و علم‌ها و نيز هم‌آوازى و هم‌سرایى در خواندن نوحه، ماجراى کربلا را به مردم يادآورى مى‌کردند. در مرحله بعد آوازها کمتر شد و    ....

ادامه نوشته

رامشگری و خنیاگری

رامشگری و خنیاگری

در عهد ساسانی رامشگران و خنیاگران در بارگاه شاهان ساسانی مقام بالایی داشتند.

مسعودی نام آلات موسیقی ایرانیان را چنین آورده‌است، عود، نای، طنبور، مزمار و چنگ و گوید مردم خراسان بیشتر آلتی را در موسیقی بکار می بردند که هفت تار داشت و آنرا زنگ (رنج) می خواندند اما مردم ری و طبرستان و دیلم طنبور را دوست‌تر داشتند و این آلت نزد همه فرس مقدم بر سایر آلات بوده‌است.

شکارگاه خسرو پرویز در طاق بستان ظاهراً حاکی از این است که در آن عصر چنگ آلت درجه اول موسیقی ساسانی بوده است. دیگر آلات که مطابق آثار آن عصر مسلماً در عهد پرویز وجود داشته، عبارتند از: شیپور و طنبور و نای، روی بعضی از ظروف نقره تصویر نای زنانی بنظر می‌رسد.

نام عدهٔ کثیری از آلات موسیقی در رسالهٔ پهلوی خسرووغلامش مسطور است، از جمله عود عندی، موسوم به ون و عود متداول موسوم به دار، و بربط (بربوذ) و چنگ و تمبور و سنتورموسوم به کناره و نای و قره نی موسوم به مار و طبل کوچکی به دمبلگ بوده‌است.

معروفترین رامشگران و ترانه سازان در دربار خسرو پرویز سرکش و باربذ بوده اند. آنچه از احوال این دو استاد به ما رسیده مأخوذ از خوذای نامگ نیست بلکه از بعضی کتب عامیانه اواخر ساسانی نقل شده است. گویند سرکش در آغاز حائز مقام اول بود و برای حفظ پایگاه خود پیوسته باربذ را که رامشگری جوان و بنابر قول ثعالبی از مردم مرو بود از حضور شاهنشاه دور میداشت. باربذ حیله کرد و آواز خویش بگوش خسرو رسانید و از آن پس مقرب شد.

روایت موجوده اختراع دستگاههای موسیقی ایران را به باربذ نسبت میدهند. در واقع این مقامات پیش از باربذ هم وجود داشته، ولی محل تردید نیست که این آهنگ ساز بزرگ تأثیر بسزایی در موسیقی ساسانی کرده است و این موسیقی را هم منبع عمده موسیقی عرب و ایران بعد از اسلام باید شمرد. میتوان گفت که در ممالک اسلامی مشرق هنوز آثاری از الحان باربذ باقی است زیرا شرقیان در این رشته از صنعت بسیار محافظه کار هستند.

در برهان قاطع نام سی لحن که باربذ برای بزم خسرو پرویز ساخته مسطور است و با مختصر اختلافی نام آنها در خسرو و شیرین نظامی نیز ضبط است. ثعالبی اختراع خسروانیات را به باربذ نسبت داده و گوید «در این زمان هم مطربان در بزم ملوک و سایر مردمان مینوازند.» در واقع کلمه خسروانی بر یک دستان اطلاق نمی شده‌است.

اختراع خسروانی را به نگیسا که یکی از رامشگران عهد خسرو پرویز است و نظامی گنجوی و خواجه سلمان و بعضی نویسندگان دیگر ذکری از او کرده‌اند، هم نسبت داده‌اند.

عوفی از نوای خسروانی نام برده‌است و ظاهراً مرادش همان هفت دستگاه شاهانه است که مسعودی آن را الطرق الملوکیه نامیده‌است.

مطابق روایتی دیگر باربذ برای بزم خسرو ۳۶۰ دستان ساخته بود، چنانکه هر روز دستانی نو می‌نواخت و قول او برای استادان فن قانون مطلق بشمار میرفت و دیگران همه خوشه چین خرمن ذوق او بودند.

بنابر آنچه گذشت، دستگاه‌های موسیقی منسوب به باربذ مرکب از هفت خسروانی و سی لحن و ۳۶۰ دستان بوده که با ایام هفته و سی روز ماه و سیصد و شصت روز سال ساسانیان تناسب داشته است، خمسه مسترقه را بشمار نیاورده‌اند.

در دیوان منوچهری و بسی از نویسندگان ایران اسامی بسیاری از آوازهای موسیقی ر می‌بینیم.[۱]

پانویس

1. ↑ ایران در زمان ساسانیان، ص ۵۰۵ تا ۵۰۸

منابع

§ کریستین سن، آرتور. ایران در زمان ساسانیان، ترجمهٔ رشید یاسمی. چاپ پنجم. تهران: انتشارات امیرکبیر ۱۳۶۷

منبع :

نوحه ، مداحی و مولودی

نوحه ، مداحی و مولودی

نوحه زاری یا ناله‌است.

نوحه قطعه‌ای ادبی است که به صورت آهنگین اجرا می‌شود و مضمونی غم انگیز و بعضا حماسی دارد.نوحه خوانی ریشه‌ای به درازای غم‌‎های تاریخ و زمزمه‌های افراد و بخصوص مادران و بانوان در سوگ عزیزانشان دارد.

در مذهب شیعه ، نوحه توسط مداحان و در مراسم مذهبی اهل بیت اجرا می‌شود.

نوحه‌ها سبک‌های گوناگونی دارند و برخی از آنها امروزی و مثلا به صورت پاپ هستند.


مدح اصطلاحا به تعریف کردن از دیگری گفته می‌شود. در فرهنگ ایرانی مدح جایگاه بزرگی داشته است. شاهان ایران و اکثر نقاط دنیا به اینکه از آنها تعریف شود اهمیت زیادی می‌داده اند.

در فرهنگ شیعی نیز بر مدح خاندان پیامبر بسیار تاکید شده است.


مولودی ، قطعه‌ای ادبی به نثر یا نظم است که محتوایی شاد داشته و درباره اهل بیت می‌باشد.مولودی در ایام شادی مذهبی توسط مداحان اجرا می‌گردد.

تعزیه خوانی در ایام محرم

تعزیه خوانی در ایام محرم
تعزیه

هر سال با آغاز ماه محرم و صفر، گروه‌های تعزیه خوان در سراسر كشور به اجرای مجالس گوناگون تعزیه می‌پردازند. شاید شما هم این روزها که شهر سیاه پوش امام حسین (ع) است،به دیدن نمایش تعزیه رفته باشید. و نمایش را از نزدیک دیده باشید. ولی اگر نرفتید هم می توانید با این توضیحات بهتر آن را درک کنید.

شبیه خوانی، یا به اصطلاح عامه تعزیه خوانی، نمایشی است که  ....

ادامه نوشته

چامه سرائی یا شعر

چامه سرائی یا شعر

شعر یا چامه یکی از کهن‌ترین گونه‌های ادبی و شاخه‌ای از هنر می‌باشد. شعر یک گونهٔ ادبی است که در آن از زیبایی‌های سطح و فرم زبان، بیان هنری احساسات، و تکنیک‌های خاص بهره گرفته می‌شود. به سرایندهٔ شعر شاعر یا چامه‌سرا گویند.

آثار ادبی را به دو دستهٔ اصلی نثر و شعر تقسیم می‌کنند که   ......

ادامه نوشته

واقعه خوانی ، قصه سرائی موزونی ، قوالی

واقعه خوانی ، قصه سرائی موزونی ، قوالی


"واقعه‌خوانی در ایران پیش ‌از اسلام، قصه‌سُرایی موزونی همراه با ساز بوده‌است. همین قوّالی پس از اسلام ساز را کنار نهاد و تنها نقل واقعه شد" (بیضایی: ۶۵ و ۲۲۴).

"نقّالی آوازی همراه با موسیقی را در ایران باستان خنیاگری یا رامشگری می‌نامیدند. خنیاگر یعنی ‌کسی ‌که نوا و آوای خوش دارد، رامش نیز یعنی شادی و رامشگر کسی ‌‌است‌ که شادی مردمان را فراهم می‌کند با موسیقی [و آواز]" (جنیدی: ۴۱- ۳۹). فریدون جنیدی و   ....

ادامه نوشته

روضه و روضه خوانی

روضه و روضه خوانی

روضه نوعی مراسم مذهبی سنتی است که شیعیان در یادبود امامان شیعه بویژه امام سوم حسین پسر علی برگزار می‌کنند. روضه خوان کسی است که اشعار و نقل‌هایی را در رابطه با عاشورا یا نحوه کشته شدن بزرگان شیعه با صدای بلند و به حالتی حزن گونه می‌خواند.

اصطلاحات «روضه» و «روضه‌خوانی» از نام کتاب روضةالشهدا فی مقاتل اهل بیت اثر ملا حسین واعظ کاشفی گرفته شده است. این کتاب به فارسی است و در آن از واقعه کربلا یاد می‌شود. این کتاب در میان شیعیان مورد توجه واقع شد و در مجالس عزاداری ائمه آن را می‌خواندند و می‌گریستند و این کار به روضه‌خوانی معروف شد.

روضه در ایران

در ایران روضه‌ها بیشتر در ماه‌های محرم و صفر برگزار می‌شوند. معمولاً هر مجلس روضه از دو بخش زنانه و مردانه تشکیل می‌شود. برخی روضه‌ها ممکن است کاملاً زنانه باشند و گاه کاملاً مردانه. مجلس روضه ممکن است در خانه تشکیل شود و یا در تکیه‌ها، مساجد و حسینیه‌ها برپا شود.

سنّت عزاداري و منقبت خواني در تاريخ شيعۀ اماميه


سنّت عزاداري و منقبت خواني در تاريخ شيعۀ اماميه

بدون ترديد شيعه اماميه را مي توان عاطفي ترين فرقۀ اسلامي تلقّي نمود که عشق، ايثار، عاطفه و محبّت سرشارش نسبت به پيامبر بزرگ اسلام(ص) و خاندان پاکش(ع) را همواره در طول تاريخ نمودار ساخته است. جلوه هاي اين شور و شعف شديد نسبت به رهبران ديني را در مراسم شب هاي قدر، عزاداري هاي محرّم و صفر، سوگواري هاي وفات پيامبر اکرم(ص) و   ....

ادامه نوشته

مناقب خوانی یا منقبت خوانی


مناقب خوانی یا منقبت خوانی

مناقب خوانی یا منقبت خوانی، هنر قدسی، مذهبی و آیینی ایرانیان است. مناقب در لغت به معنای اوصاف حمیده و منقبت نیز در معنای ستودن خصائل نیك است. هنر ستایشگری در ایران تاریخچه ای بس كهن تر از عهد هخامنشیان دارد. ایرانیان پس از اسلام و گرویدن به مذهب شیعه، هنر ستایشگری را در خدمت خاندان علویان درآوردند و پیشتاز هنری بس عظیم شدند كه اوج آن در قرن پنجم و ششم هجری بود. اشعار مدح و   .....

ادامه نوشته

خنیاگری در ایران باستان

 خنیاگری در ایران باستان

خنیاگری ، سنت دیرینه ایرانیان است که هنوزهم بقایای آن در عاشیق های آذربایجان ، بخش هائی از خراسان و دوره گردان کولی در جنوب ایران دیده می شود . این هنر ، دنباله یک سنت بسیار باستانی است که از هزاران سال پیش باقیمانده و در سی سال گذشته آخرین تکه های باقی مانده آن از بین رفته است . پیش از ایجاد واژه خنیاگر ، واژه گوسان Goussan  متداول بوده است که اصل آن از پارتیان است.

واژه گوسان ، هم به معنای نواگری / نواسازاست و ....

ادامه نوشته

نخستین زنان نقال ایران

نخستین زنان نقال ایران

"واقعه‌خوانی در ایران پیش ‌از اسلام، قصه‌سُرایی موزونی همراه با ساز بوده‌است. همین قوّالی پس از اسلام ساز را کنار نهاد و تنها نقل واقعه شد" (بیضایی: ۶۵ و ۲۲۴).

"نقّالی آوازی همراه با موسیقی را در ایران باستان خنیاگری یا رامشگری می‌نامیدند. خنیاگر یعنی ‌کسی ‌که نوا و آوای خوش دارد، رامش نیز یعنی شادی و رامشگر کسی ‌‌است‌ که شادی مردمان را فراهم می‌کند با موسیقی [و آواز]" (جنیدی: ۴۱- ۳۹). فریدون جنیدی و ابراهیم باستانی پاریزی رواج واژه‌های نقّال و نقّالی را احتمالاً    ....

ادامه نوشته

تاریخ سخنوری : جریده

تاریخ سخنوری : جریده

جَریده، نوعی عَلَم عزا در دسته‌های سینه‌زن و زنجیرزن که آن را چند روز از ماه محرم در برخی از نواحی ایران، به ویـژه در کاشان، قم، کرمان، یزد، خراسان و هرمزگان می‌گردانند.
جریده در زبان و ادب فارسی به معنای دفتر (نک‍ : برهان ...، بهار عجم، آنندراج، نیز نفیسی)، شاخۀ بی‌برگ و شاخۀ بی‌برگ نخل (داعی الاسلام، نفیسی، لغت‌نامه...، نیز معین)، نیزۀ کوچک مخصوص قلندران (برهان، نیز آنندراج)، روزنامه و نشریه (داعی الاسلام، لغت‌نامه، نیز معین)، زبده، کارآمد و جنگی (مثلاً با لشکر جریده روی به طوس نهاد: راوندی، 100؛ با دو هزار سوار جریده، تاختن آورد: تاریخ...، 369)، دو چوب نازک و کوتاه که به هنگام دفن مرده زیر بغل او می‌گذارند (جریدتین) (بهار عجم، آنندراج، داعی الاسلام)، و مانند آنها آمده است. جریده به این معانی در متون تاریخی و نثر و ....

ادامه نوشته

ارجوزه خوانی ( رجز خوانی )

 

«ارجوزه‏خواني يا رجزخواني» مرحله ديگر از مراحل حمله‏خواني است. در مجلس جنگ خندق، عمرو بن عبدود، پهلوان پرصلابت دشمن، عليه مولا عليه‏السلام وارد ميدان جنگ مي‏شود و دستان بر كمر مي‏زند و فرياد مي‏زند:

به تن آهنين جامه پوشان كنم دل خويش از كينه جوشان كنم

من آنگه به سر بر كلاه آورم سر خود برِ ناف ماه آورم

هنر بيني و مردي و جنگِ من گراييدن جنگ و آهنگ من.

مولا علي عليه‏السلام با متانت و وقار، وارد صحنه كارزار مي‏شود و پاسخ مي‏دهد:

گر او «عمرو» نامي است، من حيدرم همان بازوي دادگر داورم

اگر كوهِ خار است، مومش كنم هم آواره مرز و بومش كنم

چنانش بياموزم آهنگ را كه ديگر نپويد ره جنگ را.

حمله‏خوانان عاشق مولا عليه‏السلام گاهي برخي از نابكاران را حتي شايسته جنگ تن به تن با مولا عليه‏السلام نمي‏دانند و به زبان‏حال مي‏گويند:

مرا ننگ باشد ز آهنگ تو بود عارم از كوشش جنگ تو

http://www.artqazvin.ir/Default.aspx?page=7983§ion=litem&mid=20935&id=57047

حمله خوانی

 

تحت تأثير مثبت آيين تشيّع، عده‏اي خوش‏لحن و زيباسخن به شرح مبارزات مولاي صاحب‏سخن پرداختند و «حمله‏خوان» نام گرفتند و ديباچه ديوان‏هاي خود را به عشق علي عليه‏السلام آزين‏بندي كردند:

كشم من ز طبعم سنان و سپر مكلّل به ياقوت و دُرّ و گُهر.

فرياد حمله‏خوانان، كه همچون نقّالان به ملاحت كلام سخن مي‏گويند، در گوش سرسپاران خاندان رسول اللّه عليه‏السلام ـ از پس پار و پيرار ـ مي‏پيچد كه:

نخستين ببين جنگ مردانِ مرد چو آميختي، رو سپس در نبرد.

در روزگاري نه چندان دور، حمله‏خوانان به سخن نغز از دلاوري‏هاي علي عليه‏السلام و قيامت قامت آن عزيز خدا گريز مي‏زدند:

به خَمّ كمندش قدر بسته دست به سُمّ سمندش سر چرخ پست

به رزمش سر چرخ اندر كنار علي شير يزدان بود، غم مدار

خدنگش دل خصم خس خسته است نهيبش ره طاغيان بسته است

دل شير و كام هژبر و نهنگ بدرّد ز شمشير شه روز جنگ.

حمله‏خوانان به هنگام حمله‏خواني، نخست از جهان كردگار ياد مي‏كنند و از او ـ براي توصيف رزم‏نامه‏ها ـ امداد مي‏جويند:

نخستين، به نام جهان كردگار كزو گشته چرخ و زمين آشكار.

سپس از صف‏آرايي دو لشكر معارض در برابر هم خبر مي‏دهند و حريف را در برابر حريف مي‏نشانند:

بيامد به ميدان، صف‏آراي گشت درفش درخشنده بر پاي گشت.

با توجه به اين نظم و نظام لشكر بود كه حمله‏خوانان ـ از سينه ـ شرح اصول جنگ و وصف شيوه رزم، بازمي‏گفتند و پس از صف‏آرايي، به توضيح هماوردخواني مي‏پرداختند. مولا علي عليه‏السلام به حارث خيبري بانگ برمي‏داشت كه:

چنانت بدوزم به تير خدنگ كه ديگر نجويي رهِ نام و ننگ

بگفت اين و چاچي23 كمان برگرفت هماورد مانده بدو در شگفت.

http://www.artqazvin.ir/Default.aspx?page=7983§ion=litem&mid=20935&id=57047

معرکه گیری و میدان آرائی

 

ديگر اينكه از هنرهاي نمايشي، كه تأثير تشيّع بر آن‏ها محرز است، مي‏توان از «معركه‏گيري و ميدان‏آرايي» براي نماياندن سير جدالي كلام و ارائه نوعي نمايش جدلي نام برد كه مرشد به قدرت كلام و بسياري حركت و رفتار، مي‏تواند كلام پندآميز بازگويد و با مخاطبان ارتباط مستقيمي از نظر تبليغ پيام‏هاي عالم تشيّع برقرار نمايد. از ياد نبريم كه گل‏واژه‏هاي كلامي و گل‏چرخ‏هاي رفتاري ورزش‏كاران و پهلوانان در «گود مقدّس زورخانه» نيز هميشه ايّام مديون فتوّتِ فتي‏فتيان و سركرده جوان‏مردان مولا علي عليه‏السلام است. بارها و بارها در حركات زورخانه‏اي و در گفتار و كردار اهل فتوّت و به هنگام سنگ گرفتن و ساير فنون، مرشد در سر دَمْ، ياد از علي و اولاد علي عليهم‏السلام مي‏كند و از يزدان پاك مدد مي‏جويد تا به ذكر شهامت و شجاعت بهترين بندگان خدا بپردازد و از سيّد كاينات و پنج تن آل عبا عليهم‏السلام ، قبر شش‏گوشه امام حسين عليه‏السلام ، غريب ارض توس، و از جمال جميل حجت قائم(عج) يادآوري مي‏نمايد و صلوات مي‏فرستد. و فرياد مي‏زند: «يا اميرالمومنين! بر منكرت لعنت.» دهان مرشد زورخانه به يمن نظر مولا علي عليه‏السلام عطرآگين مي‏گردد و با خود زمزمه مي‏كند: «بي‏حبّ علي عليه‏السلام ، بهشت و رضوان مطلب.»

«منقبت‏خواني» در شأن حيدر كرّار، اسداللّه الغالب، آزين‏بخش حركات زورخانه‏اي است و شاعران بسيار در اين باب ذوق‏آزمايي كرده‏اند:

مانند علي هر كه امامي دارد در جنت و فردوس، مقامي دارد

فردا كه شود وعده جنّات و نعيم همره ببرد هر كه غلامي دارد.

از نور نبي واقفِ اين راه شديم از مهر علي عارف اللّه شديم

چون پيروي عليّ و آلش كرديم ز اسرار حقايق، همه آگاه شديم.

در مذهب ما، كلام حق «ناد علي» است طاعت كه قبول حق فتد، ياد علي است

كز جمله آفرينش كون و مكان مقصود خدا، علي و اولاد علي است.

حلاّل جميع مشكلات است علي عليه‏السلام سرچشمه زمزم و حيات است علي

صد بار بگفتم و دو صد بار دگر نُقل است محمّد و نبات است علي.

خلاّق زمين و آسمان ياور ماست چشم همه انبيا به پيغمبر ماست

از گرمي آفتاب محشر غم نيست تا سايه مرتضي علي بر سر ماست.

http://www.artqazvin.ir/Default.aspx?page=7983§ion=litem&mid=20935&id=57047

خطبه خوانی

 

گام ديگر در پرده‏خواني «خطبه‏خواني» است. پرده‏خوان با التجا به اوليا، به زبان شيوا خطبه مي‏خواند و خطيب برجسته‏اي مي‏شود:

خطبه‏اي ديگر من از اسرار عشق خواهم انشا كرد در بازار عشق.

ضمن اينكه پرده‏خوان در «قصّه‏گويي و حديث‏آوردن» استاد ماهري است:

گوش كن اي شيعه نيكو نهاد داستانِ تازه آوردم به ياد

داستاني سازم از نو آشكار كز وي آتش افكنم در روزگار.

پرده‏خوان قصّه در قصّه وقايع مربوط به زندگي اوليا را باز مي‏گويد:

«گريز زدن» ـ به اصطلاح ـ به صحراي كربلا، شيوه زيباي پرده‏خوان است. «نوحه و ندبه» هم از اركان اساسي مربوط به شناخت عوامل نمايشي پرده‏خواني‏اند. طاقت پرده‏خوان در حين توصيف ماجرا، طاق مي‏شود، اشك بر ديدگان مي‏آورد، جامه‏دران مي‏كند و به تذكار و يادآوري از صحراي كربلا مي‏پردازد: ابي‏عبداللّه آن‏گاه كه علي اكبرِ ملك‏منظر چشمان خسته كرد، فرمود:

آييد جوانان، ز دل و ديده بباريد نعش علي اكبر به درِ خيمه رسانيد.

سيل اشك و گريه به پرده‏خوان امان نمي‏دهد، خطاب به خود مي‏گويد:

مهلت اي گريه كه گوييم حديثي از شام كز تَفَش آب، دل خاره و فولاد كنيم.

«دعا» حسن ختام پرده‏خواني است:

خداوندا به اعزاز پيمبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله به دامادش علي عليه‏السلام ، ساقي كوثر

به حق فاطمه، خاتون محشر الهي ربنا، آمين آمين.

تأثير تشيّع در نقّالي مذهبي و حمله‏خواني (به ويژه حمله حيدري) نيز آشكار و در قلمرو سينما و بهره‏گيري از مباحث نمايشي (سمعي و بصري ـ جمع هنرآوايي و ديداري) مربوط به تعزيه و متون شبيه‏خواني، ظرايف و دقايق فراواني به دنبال دارد كه مي‏توان از نظر شناخت نسخ شبيه‏خواني، فيلم‏نامه‏هاي باارزشي به رشته تحرير درآورد و به‏طور مستقيم يا غيرمستقيم، از وقايع حماسي كربلا، نكات چشمگيري انتخاب و ارائه كرد.

http://www.artqazvin.ir/Default.aspx?page=7983§ion=litem&mid=20935&id=57047

پرده‏خواني

پرده‏خواني

پرده‏اي از عشق خواهم كرد باز گويم از عشق حقيقي يا مجاز

گوش كن تا بر تو خوانم از وفا قصّه‏اي از عاشقان كربلا.

يكي از تأثيرات مهمّ تشيّع در هنر اسلامي، اثرگذاري مناقب و فضايل و مصايب اهل بيت عليهم‏السلام بر نقش‏آفريني صور گويا و زيبا و موسوم به «شمايل‏نگاري» (از قلمرو هنرهاي بصري و ديداري) و «پرده‏خواني» (از حيطه هنرهاي نمايشي) است. شمايل‏نگاران، اين هنرمندان عارف و آگاه درباره همه روايات مربوط به خاندان رسول اللّه صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ، به ويژه فاجعه كربلا، با دقتي تمام، شمايل‏سازي و صحنه‏پردازي مي‏كنند و پرده‏خوانان ماهر نيز در به زبان آوردن و به حرف كشاندن چهره‏ها ـ به شيوه زبان‏حال ـ همّتي قابل تحسين نشان مي‏دهند. پرده‏خوانان همواره از وجاهت اوليا و كراهت اشقيا سخن مي‏گويند و به اقتضاي حضور چهره‏ها در صحنه‏ها، در ضمن شرح مجالس، به معرفي يك يك شخصيت‏ها مي‏پردازند.

مثلاً، عمر بن سعد در گوشه‏اي از ميدان ايستاده و خدمتگزارانش بر سر اين لعين خبيث، چتر رنگي گرفته‏اند. پرده‏خوان عصايش را با شتاب و پر از قهر و عتاب بر سر تصوير عمر بن سعد مي‏كوبد و مي‏گويد:

اين ظالمي كه ريشش سفيد و دلش سياست اين «ابن سعد» ملعون بي حياست.

و سپس عمله ظلم را در پشت جبهه مي‏نماياند:

و آن ظالمي كه تيغ به فرقش عيان نمود اين «صديف» آن سگ ملعون بي حياست.

اما وقتي كه به معرفي قدسيان مي‏پردازد، پرده‏خوان به مهر و وفا و شوق و صفا از چهره‏ها ياد مي‏كند:

اين مه‏لقا كه مشك به دوش و عَلَم به دست عبّاس، شير جنگي صحراي كربلاست.

معرفي حضرت علي اكبر عليه‏السلام :

گل هميشه بهار حسين عليه‏السلام ، تشنه جگر شبيه خاتم پيغمبران علي اكبر

شبيه ختم رسل، ماه مشرقين است اين نه مصطفي صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ، علي اكبرِ حسين عليه‏السلام است اين.

معرفي حضرت سجّاد عليه‏السلام :

آدم كوي سر انديب بلا نوح درد و غصّه اين زين العباست.

«شمايل‏نگاري» هنري است طرفه، و شمايل‏نگاران وقايع‏نگار تصويري مربوط به پيشاني‏نوشته اوليا هستند. آنان عشق و نفرت خود را و دوستي و دشمني خود را به روشني در پرده‏ها منعكس مي‏كنند. شمر را در هر قيافه‏اي كه باشد، با تركيبي ناساز و نفرت‏بار تصوير مي‏كنند و امام حسين عليه‏السلام را حتي در قتلگاه ـ پس از آن‏همه به خاك و خون آغشته‏شدن، با آن همه زخم و درد و اندوه ـ همچنان تميز و آراسته ترسيم مي‏كنند و هر دم به اداي احترام مي‏پردازند كه:

السلام اي پرده‏دارت حضرت روح الامين السلام اي ركن ايمان، عروة الوثقاي دين.

دل پرده‏خوان از توصيف مظالم و ستم رفته بر اولياء اللّه مي‏سوزد و داستان ديگري بازگو مي‏كند:

باز افتاده شراري در دلم سوخته برق مصيبت حاصلم

در دل ويرانه دارم شور و شين از غم ويران‏نشينان حسين عليه‏السلام .

مراحل پرده‏خواني در خور تأمّل هستند. پرده‏خوان، نخست به سخن محزون، «پيش‏واقعه‏خواني» مي‏كند و به عنوان پيش‏گفتار چنين مي‏گويد:

كنم چه چاره منِ بينواي سرگردان؟ رسيده است مه ماتم، اي عزاداران

بيا عزاي حسين علي عليه‏السلام بپا داريم عزاي نور دو چشمان مصطفي صلي‏الله‏عليه‏و‏آله داريم.

سپس «مناجات» مي‏خواند:

الاكريم احد، خالق زمين و زمان منزّه از همه عيبي و خالي از نقصان

هزار دشمنم ار مي‏كنند قصد هلاك گرم تو دوستي، از دشمنان ندارم باك.

«فضايل‏خواني و مناقب‏خواني» مرحله ديگر از پرده‏خواني است:

اين پرده تا قيام قيامت به روزگار بر پرده‏هاي كلّ جهان دارد افتخار.

http://www.artqazvin.ir/Default.aspx?page=7983§ion=litem&mid=20935&id=57047