ايجاد رابطه ميان موعظه و تئاتر

 

ايجاد رابطه ميان موعظه و تئاتر

 کشیش جنا چیلدرز

مترجم مشهود محسنیان
 

 پروفسور «جنا چيلدرز»1 استاد فن بيان و خطابه دانشگاه علوم ديني سن فرانسيسکو است. وي در سال‌هاي 94-1993 به عنوان رياست موقتي کليسا خدمت کرده است. وي به همراه «جرج اسکرانتون»2 (رئيس هيئت مديره Festschrift) از شاگردان وين رود در مدرسه مذهبي Pacific بود و در رشته علوم الهي از آنجا فارغ‌‌التحصيل شد. پس از آن با سرعت بيشتري به سوي درجه دکترا پيش رفت و در اثري تک‌نفره از وين رود به نام «توت‌فرنگي‌هاي سرخ» ظاهر شد. علاقه شخصي وي به روابط ميان فن خطابه و تئاتر است. وي تحصيلات تئاتري خود را نزد ام. جيمز. يانگ در کالج ويتون به پايان رساند.
بازيگران، نقش بازي مي‌کنند و واعظان خطابه مي‌گويند. کلمات بازيگري و موعظه داراي خصوصياتي هستند که جايي را براي اشتباه گرفتن و گيج شدن باقي نمي‌گذارند. معاني کاملاً مشخص هستند. وقتي در گفت‌وگوهاي روزانه از اين کلمات استفاده مي‌کنيم، از معني مورد نظر مطمئن هستيم و راجع به آن فکر نمي‌کنيم. مي‌دانيم، بازيگران تقليد و وانمود مي‌کنند و واعظان نصيحت و سرزنش. بازيگران عملي را بازسازي مي‌کنند و واعظان حماسه مي‌سرايند. بازيگران مي‌فريبند و واعظان خطابه مي‌گويند. امّا در عين حال به نظر مي‌رسد که اين دو جريان شباهت‌هايي نيز در برخي زمينه‌ها با يکديگر داشته باشند. مثلاً برخي مي‌گويند که واعظان، بازيگراني هستند که به هدف خود نرسيده‌اند اما مردمي که به کليسا مي‌آيند، نمي‌خواهند واعظ براي آن‌ها بازي کند و نمايش دهد. تماشاگران نيز دوست ندارند بازيگران در سالن نمايش، خطابه بخوانند. همين تفاوتي که در الفاظ وجود دارد، اين دو مسئله را از هم دور نگه داشته است، ما معني اين کلمات را مي‌دانيم و دوست نداريم با هيچ اشتباهي سازش کنيم.
موضوعي که در اين مقاله ارائه مي‌شود اين است که کمي، جابه‌جايي يا تغيير تصور قبلي مي‌تواند براي هر دوي اين زمينه‌ها يعني بازيگري و خطابه‌گويي مفيد باشد. انسان‌هايي که در اين زمينه‌ها کار مي‌کنند به عنوان هنرمنداني که در دنياي تقليد- معنويت کار مي‌کنند، شباهت‌هاي بسياري به يکديگر دارند، آيا بازيگران مي‌توانند چيزي از واعظان بياموزند؟ جواب اين سؤال هنوز به درستي مشخص نيست اما روشن است که واعظان چيزهاي زيادي را مي‌توانند از بازيگران بياموزند.

سوءتفاهم‌هاي معمولي
مرا نصيحت نکن!
او صرفاً بازي مي‌کند
به نصيحت و موعظه در اين مورد احتياج ندارم.
همه‌اش فقط يک نمايش بود.
در اين جملات سوء تفاهم‌آميز، کلمات دقيقاً آن معنايي را که نشان مي‌دهند، ندارند. کلمات زيبايي مثل فصاحت و بلاغت، يگانه و بي‌مانند، روشنفکر و آزادانديش و... در استفاده هر روزه ما دچار نقصان شده‌اند. بنابراين فرهنگ واژگان تئاتر و کليسا از نقصان و انحراف رنج مي‌برد.
بازيگري به عنوان يک مهارت و هنر شناخته‌شده و موعظه به عنوان يک اجبار. اما هر دو در حالت متعارف، از راه‌هاي مشابهي دچار سوءتفاهم شده‌اند. حتي ممکن است دلايل مشابهي نيز در اين سوءتفاهم دخيل باشند.
اگر بخواهيم ريشه‌اي به قضيه نگاه کنيم، موضوع درک هنر به خودي خود (حال در مورد تئاتر و موعظه) وجود دارد. هنر چنان که «ام. جيمز يانگ»3 گفته است گفته است:
«آموزش نمي‌دهد بلکه فاش مي‌سازد... در باره سرگرمي نيست بلکه لذت است... در باره آموختن و درس دادن نيست بلکه اشراق است... در باره القاي عقيده يا تبليغات نيست بلکه ظهور و تجلي درونيات است... در باره داوري و نتيجه‌گيري نيست بلکه کشف باطن و خودشناسي است.»4
هنر ابزاري است براي پيراستن، اصلاح و آگاهي بشر که نيرنگ‌وار عمل نمي‌کند، بلکه از طريق آشکارسازي و کشف مسائل پوشيده به اميد رسيدن به حقيقت، عمل مي‌کند.
وين رود5 بخشي را به اين نظريه مي‌افزايد و تأکيد دارد که بايد به هنر از زاويه «عمل فعال» نگاه کرد. عملي که به سوي تصادف پيش مي‌رود. «هنر تکامل آزمون و تجربه از طريق تخيل و بيان دروني است، اين امر براي فعال کردن ارتباطات ميان انسان با انسان در دنيايي پر از حفره و ديوار که تجربه را محدود کرده‌اند، انجام مي‌شود.»6
حال اگر موعظه و تئاتر در اين شرايط تعريف مي‌شوند، نمي‌توان توقع داشت که کلمات، معاني دقيق و واقعي را به ما منتقل کرده باشند. مسلماً بازيگري نمي‌تواند در باره فريب باشد و موعظه نيز تنها سخنراني يا سرزنش نيست.

زمينه مشترک
تئاتر و موعظه ويژگي‌هاي ذاتي و حياتي و کيفياتي را به طور مشترک دارند که مي‌توانند به عنوان نقاط نزديکي اين دو مسئله مورد توجه قرار گيرند. علاقه و کمال‌گرايي دو شرط مهمي هستند که براي انجام بازيگري و موعظه لازم هستند. هر دو با فاصله‌اي معين و جدا از تماشاگر (در مقابل آن‌ها) انجام مي‌شوند و اعمالي تقليدي به حساب مي‌آيند. اما در عمق خود معنوي و شايد پيشگويانه نيز باشند. در واقع خصوصيات بارز mimetic و nemetic در اين دو (بازيگري و موعظه‌گري) اشکال مشابهي دارند. ضمناً بايد گفت تئاتر و موعظه مثل تماس اشکال هنرهاي نمايشي در ذات و فطرت، ريشه‌اي مشترک دارند.
يکي از مهم‌ترين اين ريشه‌ها، ريشه باستاني مشترکي است که اين دو با هم دارند. کلمات انگليسي Act- کنش، نمايش، Agitate- تحريک و آشفته کردن، Agony- رنج، درد و مرگ از بنيان اصلي Ag هند و اروپايي مشتق شده‌اند. اين بنيان به معني To drive- رانش است. از همين بنيان، واژه Ago يوناني به معني To lead- هدايت کردن به وجود آمده و همچنين لاتين Agere به معني- To do انجام دادن. حال که تئاتر در سطح جهان به عنوان (تقليد عمل) شناخته مي‌شود، (ارسطو) ممکن است شنيدن اين نکته که در موعظه نيز برخي موارد کنش و کشمکش وجود دارند، براي بعضي از افراد حيرت‌انگيز باشد. البته کنش موعظه‌گري پشت ميز مخصوص خطابه انجام مي‌شود اما به هر حال حداقل از دو حيث مجادله‌اي و ستيزه‌اي به حساب مي‌آيد.
1.خطابه متون پر از ستيزه و کشمکش را تفسير مي‌کند و به آن‌ها داستان‌هاي پر از درگيري، تولد، مرگ و رستاخيز را به عنوان کانون توجه مسيحيان اضافه مي‌کند. اين موارد همچنين سرچشمه‌هاي شکل‌گيري نمايشنامه‌هاي متعصب قرون وسطايي بوده‌‌اند و البته کشمکش موجود در مراسم ديونيزوسي تئاتر يونان را نيز دارا هستند. ستيزه ازلي ميان زندگي و مرگ، ستون اصلي هر خطبه و اندرز مسيحي را تشکيل مي‌دهد. هر لحظه، پشت ميز خطابه، درگيري ميان خير و شر، تجسم پيدا مي‌کند. همين مسئله را در انتهاي قرن دوم ميلادي، کشيشي به نام ترتوليان7 با فصاحت و فراست (و البته اندکي سوءنيت) به تئوري در آورده است:
«اگر ادب و هنر لحظه‌اي شما را محظوظ مي‌کند، ما خود به وفور در اشعار مذهبي، احکام، سرودهاي روحاني و گفتارهاي حکيمانه اين خصوصيت را داريم و البته تفاوت اين‌ها با هنر صحنه‌اي در اين است که نيرنگ هنر نيستند و حقايقي روشن به شمار مي‌روند. اگر ستيزه و کشمکش مي‌خواهيد، بدانيد که نيازي به آن نيست. آگاه باشيد که ناپاکي از نجابت، بي‌ديني از ايمان، ظلم از شفقت، شکست خورده است. خيره‌سري انسان‌ها به وسيله فروتني در سايه افکنده شده است. در اطراف خود اين همه ستيزه داريم که مي‌توانيم با کمک آن‌ها به کمال برسيم. حال اگر خون مي‌خواهيد... خون مسيح هست.8
2.امروزه بيشتر شاهد اين مسئله هستيم که به طور فزاينده‌اي خطابه مدرن، نتيجه‌اي از ستيزه و کشمکش است. حکمراني طولاني شيوه قديمي موعظه‌گري شامل «سه نکته و يک شعر» به پايان رسيده است. اعتبار خداشناسي مبتني بر مطالعات کتاب مقدس در کنار تأثيرات وقايع اخير در نقد ادبي روي اشکال موعظه امروزين تأثير داشته و زمينه را تغيير داده است. اين تغيير در زمينه موعظه اغلب به عنوان «حرکت به سوي روايتگري» ساخته مي‌شود. موارد تأکيد و اهميت در آموزش و تمرين موعظه تغييريافته يا تعويض شده‌اند. شيوه استدلال و برهان موعظه‌هاي قرن بيستم امروز به شيوه موعظه داستان‌گو يا روايتگر تغيير يافته است.
اين حقيقتي است که موعظه امروزه از مواد خام داستاني بيشتري سود مي‌برد و اين داستان‌گويي، ممکن است آن‌قدر دقيق، صحيح و مفيد باشد که به مناظره برسد و حتي شايد به اشکال نقد و درام نزديک شود.
3.تئاتر و موعظه نه تنها در مسئله ستيزه مشترک هستند، بلکه آن را بازتاب نيز مي‌دهند. در کاوش‌هاي «ويکتور ترنر»9 روي ذات و طبيعت تئاتر در قدرت بازتاب‌دهندگي، مي‌توانيم نشانه‌هايي براي راهنمايي يک موعظه‌گر در هر چه بهتر انجام دادن خطابه بيابيم:
«اگر آن‌ها (تراژدي‌هاي يوناني) آينه‌هايي در برابر طبيعت بودند (يا جامعه و فرهنگ و تمدن) آينه‌هايي فعال به حساب مي‌آمدند. آينه‌هايي که بررسي و تجزيه و تحليل مي‌کردند و قواعد و فرضيات ساختار اجتماعي را مورد تحقيق قرار مي‌دادند. اما هرازگاه اين آينه‌ها عمارت‌ها را از فرهنگ‌ها جدا مي‌سازند و مناظر آسماني و عمارت‌هاي پارسي که شايد هرگز روي زمين و دريا وجود نداشته‌اند در تخيل مي‌سازند.10
کار ويژه انعکاسي تئاتر مربوط است به آنچه ترنر آن را «دو تايي» مي‌نامد. تئاتر رفتاري دوگانه دارد. رفتاري تمريني و تکراري که فاصله مناسبي ميان آن و ستيزه و کشمکش واقعي زندگي ايجاد مي‌کند، اما کار ويژه انعکاسي موعظه ممکن است از طريق سه گانگي‌اش انجام شود.
واعظان آينه‌اي را در برابر طبيعت مي‌گيرند و آينه کوچکي را نيز در زاويه ديگري قرار مي‌دهند به اين اميد که در هنگام موعظه به صورت ناگهاني و معجزه‌وار چيز ديگري در آن آينه کوچک ديده شود. حال که ممکن است چنين اتفاقي رخ دهد، خطابه مي‌تواند علاوه بر تأثير تقليدي که روي تماشاگرش دارد، تأثير معنوي نيز بر جاي بگذارد. پس مي‌توان گفت که تأثير اصلي يک خطابه زماني به دست مي‌آيد که هر دو آينه در يک زمان عمل کنند. چيزي که در اين ميان به وجود مي‌آيد و به تماشاگر منتقل مي‌شود، قابل نام‌گذاري نيست. مي‌توانيم آن را در دسته «غيرقابل توصيف» قرار دهيم. شايد هم بتوانيم آن را به طور کوتاه و مختصر، زندگي نام بگذاريم چنان که «رالف والدو امرسون»11 در سال 1838 در مدرسه الهيات خود آن را ناميد.
شايد يکي از آرزوهاي واعظان معاصر، تجربه اين برخورد باشد، اما در اواخر قرن بيستم به نظر مي‌رسد، تقليد و معنويات در اکثر اوقات به راحتي در کنار هم قرار گرفته‌اند. نمونه‌هاي بارز اين مسئله را در کارهاي گروتوفسکي، بروک، شکنر و سوزوکي مي‌توان ديد.

منافع مشترک
زماني که مي‌توان مشترکاتي را در ذات و طبيعت موعظه‌گري و تئاتر پيدا کرد، چيزي که براي خود واعظان و معلمان آن‌ها بسيار مهم‌تر است، مسئله «شيوه کارکرد» است. اگر موعظه و تئاتر در برخي مسائل داراي مشترکاتي هستند و شيوه تمرين و اجرا و ... هراز گاه شبيه مي‌شوند، اين امر چگونه مي‌تواند براي يک واعظ مفيد واقع شود؟ (همچنين قواعدي در درس وعظ وجود دارد که مفيد بودن آن براي بازيگر ثابت شده است.)
اين مسئله که واعظ يا بازيگر چه چيزهايي را مي‌توانند از يکديگر بياموزند به درک استفاده آن‌ها از بدن باز مي‌گردد. واعظ و بازيگراني که از شيوه‌هاي تجسم بيروني و جسمي استفاده مي‌کنند، مي‌توانند موارد زيادي را به يکديگر بياموزند. حال با توجه به اينکه موعظه به عنوان «جسمانيت بخشيدن به کلمه» شناخته شده است، بين اين دو، موارد بسياري براي بحث و مذاکره به وجود مي‌آيند.
«آلا بوزارث کمپبل»12 در کتابش به نام «تجسد واژه‌ها»13 مفهوم واقعي تجسد کلمه را براي واعظان و ديگران روشن مي‌سازد. در فرآيند تبديل يک کلمه به عينيت و تجسد، مفسر کلمه خود را به درون آن راه مي‌دهد. کلمه را مانند شعر درون بدن خود جاري مي‌سازد و فرايندي که توسط شعر آغاز شده است، ادامه مي‌يابد.»14
عمل راه دادن يک متن يا کلمه به درون بدن براي دست‌يابي به يک واقعيت جسمي تمرکز قاطع و معقولي را مي‌طلبد که از واعظان و بازيگران انتظار داريم. فهرست موارد خاصي که واعظان و بازيگران ممکن است از يکديگر بياموزند را مي‌توان در سه دسته طبقه‌بندي کرد:
1-مهارت‌ها
2-روش و رفتار
3-موضوعي که نظريه‌پردازان آن را ريخت مي‌نامند.
عامل سوّم را رابرت بلا15 «عادت قلبي» ناميده است که شامل مهارت‌هايي است که تمرکز، تخيل و مشاهده را مي‌سازد. اين عناصر استفاده‌هايي مشابه نزد واعظان و بازيگران دارند. به طور مشخص، وقتي واعظي پشت ميز خطابه قرار مي‌گيرد، در لحظاتي بايد مثل يک بازيگر عمل کند. او در هنگام فرض کردن يک شخصيت داستاني يا در هنگام مطالعه و تحقيق روي يک متن کهن، مثل هنرمند تئاتر، واکنش نشان مي‌دهد.
رفتارهاي خاصي که در تئاتر معمول هستند، مثل احترام براي فضاي اجرا، تماشاگران، متن و به خصوص نويسنده متن نمايشي، ممکن است جواب‌هايي را براي برخي سؤال‌هاي واعظان امروزين در بر داشته باشند. عادات قلبي که معمولاً توسط واعظان ترويج مي‌شوند از جمله ايمان و آزادي انديشه در سوي مقابل، ممکن است، راهگشاي بازيگران باشند.
هيچ کس تحت هيچ التزام و اجباري مجبور به برقراري گفت‌وگو نيست و بدون شک اين موضوعي است که به بازيگران و واعظان اجازه خواهد داد تا در دنياهاي متفاوتشان به دنبال اهداف خود باشند. يعني اجباري به دوستي و مشارکت اقشار واعظ و بازيگر نيست، اما اين نکته را نبايد فراموش کرد که اين دوستي و نزديکي چه نتايج مهمي را در جامعه و معنويت انساني در بر خواهد داشت. آيا با وجود اين نزديکي، مردم باز هم در برابر اين دو شغل، اين قدر دچار سوء تفاهم خواهند بود؟
شخصيت‌شناس اسکاتلندي «جان مک موري»16 مي‌گويد:
«تمامي دانش معني‌دار و مهم بشر به خاطر عمل است و همه اعمال با معني به خاطر دوستي هستند. حال ما بايد به اين نکته پي ببريم که با پشت کردن به اين رابطه چه چيزهاي بزرگي را از دست خواهيم داد.» چه بايد کرد؟ بايد در آنچه «دابليو. اچ. آودن»17، «امنيت بي‌پايان» ناميده است بمانيم و از پا گذاشتن به حيطه‌هاي جداگانه پرهيز کنيم؟يا بايد «ريسک غير ضروري» (آودن) را به جان بخريم و به فعل و انفعال بپردازيم؟

پي‌نوشت:
1. Jana Childers
2. George Scranton
3. M. James Young
4. Young, M. James. Theatre and the Church. Wheaton, IL: Wheaton College, spring 1975: 11.
5. Wayne Rood
6. Rood, Wayne R. The art of teaching Christinity. Nashville: Abingdon Press, 1968: 11.
7. Tertulian
8. Tertullian, «on the spectacles» Dramatic Theory and Criticism: Greeks to Grotowski. ED. Bernard F.Dukore. New York: Holt, Rinehart and Winston, 1974. 85-93.
9. Victor Turner
10. Turner, Victor. From Ritual to Theatre: The Human Seriousness of Play. New York: Paj Publications, 1982- 104.
11. Ralph Waldo Emerson
12. Atla Bozarth Campbell
13. Words body
14. Bozarth- Campbell, Alla. The Words Body: An Incar national Aesthetic of Interpretation. Tuscaloosa, Alabama: University of Alabama Press, 1979. 52.
15. Robert Bellah
16. John Macmurray
17. W.H. Auden

 
http://www.iricap.com/magentry.asp?id=8446

تاريخچه و مباني نظري مشاوره



 تاريخچه و مباني نظري مشاوره

 مقدمه
 
 مردم اعصار گذشته،به يقين همان قدر دچار قحطي گسترده،آشفتگي اجتماعي،جنگ و ويرانگري بوده اند که ما هستيم،ليکن تنها در روزگار ماست که بقاي آدمي و نيز جانداران در معرض تهديد جدي قرار گرفته است.بحران در جهان بيرون با بحران ديگري در جهان درون همراه شده است.
 ويرانگري هاي عظيم و خانمان سوز جنگ جهاني اوّل و دوم چنان ميراثي از سرخوردگي و بي اعتمادي براي انسان ها ي قرن بيستم بر جاي گذاشتند که در تاريخ بي سابقه است .«آمريکا يي ها شاهد موجي از افسردگي معنوي و شکاکيت مذهبي بودند که بسي گسترده و ويرانگر بود»(بليو، هورتن،به نقل از هُندي،1960،ص 6).در نيمه ي قرن بيستم ،اين امر بديهي شمرده مي شد که دنياي نوين در ميانه ي «عصري از اضطراب »،«روزگار آشفتگي معيارها و ارزش ها »و«ناامني دردناک» به سر مي برد .(رولوي ،1935،ص 7)در حقيقت آن چه انسان امروز گرفتار آن است مصيبتي است که از دامان بي هويتي و يا بدهويتي ديني نشأت مي گيرد .انسان پست مدرن به دنبال معنا خواهي جديدتر و روشن تري است.
 عدالت ،هدف خواهي ،صداقت و درک خوبي ها مضاميني هستند که انسان امروزي به عنوان گمشده ي خود در پي جستجوي آن است،کثرت گرايي در علوم به خصوص علوم انساني از يک طرف ،نشان از سلامت و خلاقيت است و از طرف ديگر جزيي نگري و تک بعدي بودن اين علوم را مي رساند. اگر بتوانيم بستري فراهم کنيم تا تعريف انسان به صورت صحيح و نه متعصبانه و غيرواقعي شکل بگيرد به طور حتم به بسياري از مسايل و دغدغه هاي جوامع بشري پاسخ داده خواهد شد .حال سؤال اين است که کدام مکتب يا رويکرد فکري راهنماي ما در تعريف انسان باشد؟و سؤال ديگر آن که آيا روانشناسي نظريه اي جدا از دين در باب فهم انسان است و يا اين که نشأت گرفته از آن؟
 
ارتباط روانشناسي و دين
 
 مشترکاتي که در ميان روانشناسي و دين ملاحظه مي شود بعضي از تحليل گران را واداشته است تا به برخي ازاَشکال روان شناسي، خصلت يک جنبش مذهبي را نسبت دهند .در پس اين شکل هاي ظاهري ،اين اعتقاد نهفته است که پيروي از آموزه هاي ديني و روان شناسي سرانجام به رستگاري خواهد انجاميد ،خواه به شکل امري شخصي و خواه به شکل سلامت بيمار يا دگرگوني جامعه .
 ميان سنت هاي ديني و گرايش هاي ويژه در روان شناسي پيوستگي وجود دارد.مثلاً بسياري از آموزه هاي اصلي روان کاوي از پيش در ادبيات عرفاني موجود بوده است (ديويد باکان 1965).يا گفته مي شود که بخش زيادي از روان شناسي انسان گرايانه معاصر تحت نفوذ جوّي مذهبي است و در آن موضوعات مذهبي، فلسفي و روان شناختي بدون تمايز درهم آميخته است(مورني و کواچ ،1972).
 پيوستگي تاريخي سنت هاي ديني و آراي روان شناختي معاصر را مي توان در قالب وظايفي که اين دو به عهده گرفته اند نيز تبيين کرد.سنت اين بوده است که سؤالات مربوط به ماهيت وجود انسان را در چهارچوب دين پاسخ داده اند.امر حياتي تنظيم و درک زندگي شخصي و اجتماعي به طور گسترده از طريق آموزه ها و مراسمي صورت مي گرفت که بخش عمده اي از سنت ها ي مذهبي جهان را تشکيل مي داد .امروزه بسياري از اين مسايل و امور به روان شناسان محوّل شده است .اکنون از آن ها انتظار مي رود که درباره ي ماهيت انسان مطلع باشند ،کساني را که با مشکل مواجهند راهنمايي کنند و به کلّ مسير زندگي از تولد تا مرگ را معنا دهند. چه بسيار وقت ها که روان شناسان به مسئله ي خير و شر ،اخلاق و مسئوليّت اجتماعي مي پردازند .(برادنينگ ،1987 ؛اس .جونز،1994).مرز مشترک دين با روان شناسي ،به ويژه روان شناسي باليني ، امکان گفتگو و رابطه ي سازنده تر را ميان دين و روان شناسي فراهم مي آورد که راه را براي تغييرات مهم در آموزش و درمان باليني هموار مي کند .برادنينگ براي روان شناسي به عنوان علم ،الزاماتي هم قايل است :به جاي آن که عقايد مذهبي را تعصباتي منحرف کننده بداند که در روند پژوهش بايد بر آن چيره شد ،اين ديدگاه را مي پذيرد که براي آن که اساساً از چيزي ادراک و فهمي لازم حاصل شود لازمه اش وجود نوعي از تعصبات در پيش فرض هاست.به نظر او آن چه مهم است به رسميت شناختن وجود پيش فرض ها و آگاهي از اثرات آن است.بايد بر اساس پيش فرض هايي که اصيل و واقعي است مبناي فعّاليّت هاي روان شناختي پي ريزي شود.آگاهي از چهارچوب هاي ديني در باب انسان شناسي،نوشتن نسخه اي متقن در باب رفتارشناسي انسان هاست .
 
نيازهاي ضروري بشر کدامند؟
 
 هر نوع برنامه ريزي و ارايه ي خدمات بايد همسو با نيازهاي مخاطبان و يا سازمان مربوط به آنان باشد.انسان به عنوان اشرف مخلوقات داراي نيازهايي است که شناخت به موقع و اقدام صحيح در جهت رفع آن نيازها، نجات بخش و پيش برنده خواهد بود و انسان را به قله ي سعادت و کمال خواهد رساند.در اين جا با استناد به آيات قرآن و سنت پيامبر (ص)و ائمه ي اطهار (عليهم السلام)شواهدي را براي اين موضوع عرضه مي کنيم.
 
1ـ تربيت جسمي
 
 «ان لجسدک عليک حقّاً»بدن تو به گردنت حق دارد(1) اگر چه فلاسفه و دانشمندان هنوز نمي دانند ميان جسم و روان چه رابطه اي وجود دارد ،سنت هاي ديني مدت هاست که به تأثير عميق اوضاع جسماني بر حالات روان شناختي يا «روحي»پي برده اند.تعاليم مذهبي اغلب شامل رياضت هايي است که به طور مستقيم بر جسم اعمال مي شود.
 آن چه کمتر از اين عجيب است، اما اهمّيّتش چندان کمتر نيست، شرايط عادي جسماني است که بدون آن هيچ گونه تجربه ي مذهبي به وجود نمي آيد .اول از همه، اندام هاي زنده اي لازم است که به ادراک و واکنش قادر باشند .بسياري از آيين ها يا اعمال مذهبي براي کاربرد اندام هاي حسي ،به ويژه چشم ،گوش، بيني،زبان و... طراحي شده اند .خلاصه اين که نمي توان رفتار مذهبي يا تجربه اي را يافت که در عامل جسماني ريشه نداشته باشد.
 
2ـ تربيت عاطفي
 
 تربيت عاطفي بر کنترل هيجانات و علايق،رشد عواطف و جهت دهي مثبت آن ها تأکيد دارد.
 «والکاظمين الغيظ والعافين عن الناس و اللّه يحب المحسمين» کساني که خشم خود را فرو مي خورند و مردم را مي بخشند و خداوند نيکوکاران را دوست دارد(2).
 اين آيه ي شريفه ،افراد را به کنترل هيجانات ،يافتن روحيه ي بردباري و بخشش و محبت به مردم با وجود رنجش از آن ها تشويق مي کند.
 
3ـ تربيت اجتماعي
 
 تربيت اجتماعي به بهبود مناسبات فرد با ديگران (خانواده،دوستان، جامعه و مسلمانان )تأکيد دارد.
 «انما المؤمنون اخوه فاصلحوا بين اخويکم »همانا مؤمنين با هم برادرند پس بين برادران خود صلح برقرار کنيد (3).
 
4ـ تربيت اخلاقي
 
 تربيت اخلاقي بر شکل گيري منش ها و رفتارهاي خداپسندانه در فرد تأکيد دارد.«لقد کان لکم في رسول اللّه اسوِة حسنه» همانا پيامبر خدا الگوي نيک رفتاري براي شماست (4).
 
5ـ تربيت عقلاني
 
 منظور از تربيت عقلاني رشد انديشه و تفکر در انجام هر کار،تصميم گيري عاقلانه ،توجه به منطق و استدلال در پذيرش عقايد، کسب تفکر خلاق،توانايي در حلّ مسئله،درک رابطه ي علّت و معلول، درک انواع روابط بين پديده ها ،توانايي تجزيه و تحليل امور،در نظر گرفتن جوانب کار و تقويت روحيه ي پرسش گري است.
 «انّ في خلق السموات و الارض و اختلاف الليل والنهار لآيات لاولي الالباب»(5)
 حضرت علي (ع) مي فرمايند:«کل شيء يحتاج العقل و العقل يحتاج الي الادب».(6) همه چيز نيازمند عقل و عقل نيازمند ادب است.
 
6ـ تربيت اعتقادي و معنوي
 
 منظور از تربيت اعتقادي ،شناخت اصول و مباني ديني ،هستي شناسي و رشد معنويات و فضايل اخلاقي و انساني ،آگاهي از دستورات دين و انجام عمل صالح است .اصول اعتقادي پايه و اساس جهان بيني انسان است .
 
مفهوم مشاوره در تفکر اديان
 
 تفکر ديني و باور به تفکيک دو موجوديت «قدسي»و «ناقدسي »از ريشه اي ترين باورهاي انساني به شمار مي آيد که منشأ آن در گذشته از اعتقادات اسطوره اي ناپديد مي شود .اديان بزرگ الهي (يهوديت ،مسيحيت و اسلام )را به نسبت اشکال ابتدايي باور به تقدّس بايد بسيار متأخر به حساب آورد.از اين رو در بررسي انديشه ي انسان شناختي در اديان بايد به اين نکته توجه داشت که پيوند ميان اسطوره شناسي و اعتقادات ديني به ويژه در زمان ها ي دوردست و باستاني تقريباً عميق است و اين دو را نمي توان از يکديگر جدا کرد .اما تقريباً در تمامي انديشه هاي ديني محورهاي مشترکي وجود دارد که مي توان آنها را همواره در برداشت آنان از مفهوم «انسان»مشاهده کرد .مهم ترين محور در اينجا خدا محوري است که همه ي پديده ها را به مثابه ي نوعي تجلي از وجود و اراده ي خدا درنظر گرفته و در آن رابطه تعريف مي کند.در اين بعد، تعريف و برداشت از پنداره ي «خدا»خود به درک و برداشت از پنداره ي «انسان»تأثيري تعيين کننده دارد .در اين گفتار سعي مي کنيم با توجه به تعاريف اديان از انسان زمينه اي مناسب جهت مباحث مشاوره اي مطرح نماييم.
 
زرتشت
 
 دين زرتشت که ريشه ي آن در اديان هند،ايران باستان و سنت اهورايي است،از قديمي ترين اديان نظم يافته در جهان به حساب مي آيد که عمري برابر يا بيش تر از يهوديت دارد .آن چه در دين زرتشت مطرح است ،تقابل ميان پاکي و ناپاکي است که به صورت وسواس گونه و بر تمامي عناصر حيات اجتماعي حاکم است. انديشه ي انسان شناسي در اين دين ،بيش تر بر محور رابطه اي شکل مي گيرد که به رفتارهاي سياسي انسان در عرصه ي اجتماعي باز مي گردد.انسان به همان اندازه مي تواند خدايي باشد که شيطاني است؟و اين امر در همه ي سطوح تا حد شاهان و روحانيون بزرگ نيز وجود دارد.دين سالاري ساساني، کنترل اجتماعي سهمگيني را در جامعه به وجود آورده بود که تمامي رفتارها را به شدت زير نظر داشت.کوچک ترين حرکات و اعمال بايد بر اساس قوانين پيچيده و بسيار تودرتويي انجام مي گرفت که کم ترين انحرافي از آن ها با مجازات هاي شديد در اين جهان و با مجازات هاي باز هم سهمگين تر در جهان پس از مرگ همراه بود .
 بر اساس نظريه ي دين زرتشت در مورد انسان،مي توان اين گونه تصور کرد که محور انسان شناسي، طبقه بندي انساني در سلسله مراتب دروني و طبقه اي (روحانيون،جنگجويان و کشاورزان) است .تشخيص انسان سالم از بيمار،ميزان پاکي و ناپاکي انسان هاست.روش پيش گيري و درمان ،ملزم نمودن افراد به پيروي از قوانين و مقررات اجتماعي و ارايه ي تقويت کننده هاي مثبت و منفي است .
 
يهوديت
 
 شايد مهم ترين محور انديشه اي که از ديدگاه تفکر انسان شناختي در دين يهود وجود دارد و آن را در ساير اديان الهي نيز مي يابيم ،تصوير هبوط يعني سقوط انسان از موقعيت استعلايي و بهشتي خود به زندگي در رنج و سختي بر روي زمين است که در مفهوم «گناه نخستين»مستتر است.در دين يهود، انسان تصويري از خداست و از اين رو شناخت انسان در واقع شناخت پروردگار است.به هر رو بينش يهودي توراني را بايد نوعي خدا محوري قوي به شمار آورد که در آن فاصله گذاري با اقوام ديگر کاملاً مشخص است.تأثير منفي اين انديشه را بر حوادث کنوني در منطقه خاورميانه نيز نمي توان ناديده گرفت و اين خود از نمونه هاي گوياي تداوم يافتن و تحول انديشه هاي انسان شناختي در خلال تاريخ است.
 
مسيحيت
 
 مهم ترين مفاهيم در بين پيروان اين دين ،اصل تثليث است که محوري ترين مشخصه ي يکتاپرستي مسيحايي است.باور به سه شکل خداي يگانه و هم گوهري کالبد مسيح (يعني يک کالبد انساني و نمادي از انسانيت ) و خداي تعالي ،در طول تاريخ عمده ترين تفاوت مسيحيت را با ساير اديان الهي تشکيل داده است. در تفکر مسيحي به ويژه در شکل غالب آن ـ که هم چنان به تثليث پايبند باقي مي ماند ـ بعد استعلايي و ارزش انسان به مثابه ي موجوديتي حامل پيام الهي از اهميت بسيار زيادي برخوردار است.اين بعد است که به مسيحيت از همان آغاز جنبه ي فراملّي مي دهد ،به صورتي که انديشه ي مسيحي مي تواند انسان را نه به مثابه ي موجودي با خصوصيات فرهنگي ،قومي و نژادي متفاوت بلکه به عنوان موجودي واحد در اشکال و موقعيت هاي متفاوت در نظر بگيرد .لذا در اين تفکر ديني انسان به دو بعد ذات انساني و الهي تقسيم مي شود ولي تأکيد بيش از اندازه بر بعد الهي انسان باعث شده تا شناخت صحيحي از انسان حاصل نگردد و انسان (مسيح )پسر خدا لقب گيرد . داشتن نگاه انسان گرايي برگرفته از اين تفکر است .
 
اسلام
 
 اسلام با قرار گرفتن در جايگاه يک دين الهي که پس از اديان ديگر مي آيد نه فقط آن اديان و پيامبرانشان را به رسميت مي شناسد و حتي بخش هايي از کتاب مقدس خود را به ستايش از آن ها (مسيح، مريم، ابراهيم،موسي و...)اختصاص مي دهد،بلکه رويکرد قوم گرايانه را به شدت پس زده و جاي آن را به رويکردي کاملاً سياسي و حتي دولت گرا مي دهد .
 اسلام ،بنيان گذار يک ايدئولوژي جديد است که به شدت با رسوم و مناسک پيش از خود مبارزه مي کند :رسومي مانند فرزند کشي (انعام،140؛اسرا ،31)،زنده به گور کردن دختران (تکوير،8)،جادو و سحر(فلق،4)و... .
 در بطن اين تمرکز ،انسان به مثابه ي نماينده اي از خداوند بر روي زمين مطرح است .از اين رو پنداشت اسلام از انسان از يک سو با نوعي جهان گرايي و فرا رفتن از حدود قومي و قبيله اي براي وحدت يافتن در يک ايدئولوژي خدا محور همراه است و از سوي ديگر با نوعي تقدس يافتن موجوديت انسان که در مفهوم رسالت انساني عنوان مي شود و به صورتي روشن بيش تر به پنداره ي انسان در مسيحيت نزديک است تا به مفهوم انسان در يهوديت. پيوند حيات مادي انسان با حيات معنوي او سبب مي گردد که اسلام مبدل به يکي از سياسي ترين اديان الهي شود،ديني که حضور دايم در زندگي روزمره و رفتارهاي اجتماعي انسان ها دارد و يک پروژه ي عمومي را براي زندگي اين جهان آن ها پيش رويشان مي گذارد .در ادامه ما برآنيم تا ضمن بررسي انسان از ديدگاه اسلام به آسيب شناسي انسان با ديدگاه غايت نگر و ارايه ي راهکارها در اين خصوص بپردازيم.
 
خود شناسي در تفکر اسلام
 
 تا خود را نشناسيم ،چگونه مي توانيم به وظايفي که در برابر خود داريم ،عمل کنيم؟نه تنها خود را، بلکه وظايف را هم بايد بشناسيم. شناخت خود و وظايف خود ،کاملاً به هم مربوط هستند .مبنا و اساس وظيفه شناسي ،خود شناسي است. از اين بالاتر هم گفته اند:اگر کسي خود را بشناسد ،خداي خود را هم مي شناسد .با توجه به اين بيانات، خود شناسي مقدمه ي خداشناسي است. اگر ذي المقدمه از پراهميت ترين امور باشد ،مقدمه هم از پر اهميت ترين است .امام صادق(ع) شناخت مقام و ربوبيت را از برترين و واجب ترين واجبات شمرده است.پس بايد بگوييم :شناخت نفس هم از برترين و واجب ترين واجبات است.در روايت صوفيان آمده است که «کميل بن زياد» گفت به مولايمان اميرالمؤمنين (ع) عرض کردم:مگر جز نفس واحد،نفس ديگري هم هست ؟فرمود:اي کميل ،نفس چهارتاست:نامي، نباتي،حسي حيواني ،ناطقه ي قدسي. مرحله ي نباتي عهده دار تربيت و سلامت بدن است و مرتبه ي حسي حيواني ،کار قواي حس را تدبير و تنظيم مي کند و ناطقه ي قدسي که فراتر از احساس عمل مي کند ،به تفکر و تعقل مي پردازد و مرتبه اي است که اگر نفس به آن مرتبه برسد ،مقامش مقام خليفة اللهي است که پيامبران و اوصيا و ائمه از مظاهر آن در عالم انسانيت مي باشند.در تفکر اسلامي، انسان مسافري است که از خاک تا نطفه،سپس علقه،آن گاه مضغه،بعد استخوان ها و اسکلت موزوني که به گوشت پوشيده شده طي مراحلي رشد مي کند و سرانجام قبل از آنکه متولد شود،به مقام «ثُمَّ أنشأناهُ خَلقاً آخَر»تشرف مي يابد.در اين مقام است که به آفرينش ديگر مي رسد.تاکنون انسانِ بالقوه بود و اينک انسان بالفعل شده است.هر چند هنوز به فعليت نهايي نرسيده و مسير سختي در پيش دارد،تا انسان کامل بشود .
 نوزاد ،انسان است ،ولي انسان ناقص.اگر تن به مسئوليّت دهد و در مدرسه ي دنيا که دار تکامل است،مجاهدت کند و زرق و برق ها او را نفريبند و سرگرمش نسازند، به مراتب عاليه اي مي رسد که هدف و غايت خلقت است. در اين ديدگاه انسان همان روح است .بدن در حکم ابزار براي روح است .ابزار،غير از صاحب ابزار است؛ولي ابزار، به اعتبار تعلقش به صاحب ابزار، قداست يا خباثت مي يابد. بدن مؤمن ،مقدس و محترم است؛ولي بدن کافر ،خبيث ،پليد و موهون است.در تفکر اسلامي انسان از راه تزکيه و تهذيب به کمال مي رسد و در آخرت ،از آن بهره مي گيرد.نه اينکه از رسيدن به کمال مأيوس است .استاد مطهري براي انسان به فطرت دل قايل شده است. فطرت دل ،يعني ميل خداجويي و خداخواهي انسان.انسان به گونه اي آفريده شده که به حسب ساختمان خاصّ روحي خود،متمايل به خداست.او نخست به ادبيات مثنوي اشاره مي کند که ميل خداخواهي انسان را به ميل کودک به مادر تشبيه کرده و درباره ي آن گفته است :
 همچو ميل کودکان با مادران
 سرّ ميل خود نداند در جهان
هم چو ميل مفرط هر نومريد
 سوي آن پير جوان بخت مجيد
 جزء عقل اين از آن عقل کل است
 جنبش اين سايه زان شاخ گل است.
 سايه اش فاني شود آخر در او
 پس بداند سرّ ميل و جستجو
آن گاه مي گويد:«غريزه ي خداجويي و خداخواهي نوعي جاذبه ي معنوي است ،ميان کانون دل و احساسات انسان از يک طرف و کانون هستي ،يعني مبدأ اعلي و کمال مطلق از طرف ديگر ...»، ايشان مي فرمايند در قرآن مجيد و آثار قطعي پيشوايان بزرگ اسلام، دلايل زيادي وجود دارد مبني بر اين که مسئله ي فطري بودن دين و توجه به خدا سخت مورد توجه بوده است .ظاهراً قرآن اولين کتابي است که اين مسئله را طرح کرده و اکنون پس از چهارده قرن ،دانش بشر ،آن را تأييد مي کند.
 
پي نوشت ها :
 
 
1. کنزالعمال ، جلد 3، صفحه ي 54 .
 2. قرآن کريم ، سوره ي آل عمران ، آيه ي 134 .
 3. قرآن کريم ، سوره ي حجرات ، آيه ي 10 .
 4. قرآن کريم ، سوره ي احزاب ، آيه ي 21 .
 5. قرآن کريم ، سوره ي آل عمران ، آيه ي 190 .
 6. غررالحکم ، جلد 1، صفحه ي 691 .
 
 منبع: کتاب رویکرد مشاوره و روان درمانی غایت گرا، مولف محمد مصطفوی، ناشر طلوع دانش - 1389

کودک درون و انواع آن


کودک درون و انواع آن

کودک درون آن بخش از وجود ماست که دوست دارد کودکی کند؛ یعنی اینکه درست مثل یک بچه سرزنده و با هیجان باشد. کودک درون ماست که ما را وا می‌دارد شعر بگوییم، شوخی کنیم، در هپروت تخیلات‌مان سر کنیم و بچه بازی در بیاوریم. کودک درون ماست که قهر می‌کند.
 
«کودک درون» اصطلاحی است که بسیار شنیده ایم و هر چند بیشتر به شوخی و طنز از آن استفاده می کنیم، اما مبحثی مهم در روان شناسی است که حتی در درمان رفتارهای ناهنجار و عادات و اضطراب های به جا مانده از دوران کودکی به روان کاوان و روان پزشکان کمک می کند. داستان فیلم «آتش بس» را به یاد دارید؟ داستانی که در آن، روان پزشک فیلم «آتش بس» ماجرای طولانی لج و لج بازی یک زوج را که محمدرضا گلزار و مهناز افشار در آن ایفای نقش می کنند، با کمک گرفتن از کودک درون شان به پایان برد.
کودک درون همان بچه کوچکی است که دوست دارد تربیت شود، مورد توجه و مراقبت قرار گیرد و او را دوست داشته باشند. روح آزاد، شیطان و بازیگوشی است که شما آن را سر به راه کرده و کنترل می کنید، او عاطفی و حساس است، شما او را هدایت کرده و آرام می کنید، با این حال در درون شما زندگی می کند. او خلاق و هنرپیشه است، شکل یافته و سامان دهی شده و نیازمند رهایی است. کودک درون همان شمایی است که درد می کشید، نادیده گرفته می شوید، خود را از دید دیگران پنهان کرده و وجود خود را انکار می کنید. این کودک همیشه در زیر سطح قرار دارد و موجب نگرانی و ترس شما از مورد سوء استفاده قرار گرفتن می شود.
 
کودک درون آن بخش از وجود ماست که دوست دارد کودکی کند؛ یعنی اینکه درست مثل یک بچه سرزنده و با هیجان باشد. کودک درون ماست که ما را وا می‌دارد شعر بگوییم، شوخی کنیم، در هپروت تخیلات‌مان سر کنیم و بچه بازی در بیاوریم. کودک درون ماست که قهر می‌کند.

شمایی که در زمان جوانی عاشق بازی و شادی و سبک سر بودید. همان کسی که شما آن را با شخصی بالغ، جدی و دارای رفتار تکلیف گرا جایگزین کردید. کودک درون شما گم شده یا فراموش شده اما هنوز هم در ناخودآگاه شما ساکن است. کسی که می داند چگونه بازی کند و خوش بگذراند و به شما کمک می کند تا خستگی را از خود دور کرده و استرس را در زندگی خود کنترل کنید. شخصی که اگر آسان بگیرید، جدی بودن خود را رها کنید، بر ترس تان غلبه کنید و انعطاف پذیری و تغییر را در زندگی خود بپذیرید، می توانید او را به عنوان یک بزرگسال در نظر بگیرید. شخصی در درون شما که برای انجام کارهایش نیازمند حمایت و تشویق از طریق ابزارهای متفاوت است. از این طریق می توانید زندگی جدید و سالمی داشته و فرصتی برای رشد شخصی بیابید.

● جایگاه کودک درون
کودک درون در هر شخص بالغ و بزرگسالی وجود دارد. در حافظه یا ناخودآگاه ما وجود دارد زیرا هر کدام از ما خاطرات تلخی از گذشته داریم که انگیزه فعلی و آینده ما را شکل می دهد. او به رویاها یا خیال بسیاری از ما می آید. ما می توانیم به وضوح مجسم کنیم که این کودک چه شکلی است، چه احساسی دارد و چگونه عمل می کند.
کودک درون در ارتباط با دنیای روحی ما است، زیرا بیشتر در قلمروی روح ما قرار دارد تا در قلمروی رفتار آگاهانه. ترکیبی از ارزش کنونی و سیستم اعتقادی ما است اگر چه ما از تاثیر آن بر تصمیم گیری های خود خبر نداریم. علت وجود کودک درون این است که وقتی ما کوچک بودیم قوانین خانوادگی ما ایجاب می کرد که ما به عنوان یک خانواده شاد و سالم خود را نشان دهیم بنابراین ما کودک درون خود را تحت فشار قرار می دادیم تا مسوول تر، جدی تر و موفق تر به نظر برسد.
از بزرگ شدن در یک خانواده معیوب، بلوغ عاطفی از رشد بازمی ماند و موجب ناتمام ماندن کار کودک درون می شود. همین مساله موجب می شود اشخاص سریع رشد کرده و تبدیل به بزرگسالان کوچکی شوند و بیش از حد مسوول یا ایده آلیست شده و از لحاظ عاطفی آسیب پذیر شوند.
● مشاهده کودک درون
برای اینکه کودک درون خود را شناسایی کنید، خود را در موقعیتی آرام قرار داده و چشم هایتان را ببندید. ۳۰ دقیقه خود را کودکی بین ۳ تا ۸ سال تصور کنید، خود را در شکل این کودک و ابتدا در تبادل با اعضای خانواده و سپس در ارتباط با همبازی هایتان که در همسایگی یا مدرسه شما هستند، ببینید. توجه کنید چگونه به اعضای خانواده عکس العمل نشان می دهید و با دوستان و همبازی های خود کنار می آیید و ببینید از بازی با آنها لذت می برید؟
 سرانجام خود را در محیط خانواده تصور کنید. آیا شما شاد، پرانرژی و هیجان زده هستید و از زندگی لذت می برید؟ آیا شما جدی، غمگین و ناامید از زندگی هستید؟
 اگر کودکی غمگین و جدی هستید، سعی کنید آخرین تجربه شادی را که به عنوان یک کودک داشتید، به یاد آورید. این آخرین خاطره از شما به عنوان کودک شاد «کودک درون» است که در درون شما وجود دارد تا از عهده استرس برآید.
حال که کودک درون خود را شناختید، بهتر است از برخی نتایج منفی سرکوب کودک درون نیز آگاهی یابید. وقتی ما به عنوان یک بزرگسال سعی می کنیم نیازها و علایق کودک درون را سرکوب کنیم، هرگز یاد نمی گیریم چگونه بازی کنیم و خوش باشیم، چگونه آرامش یابیم و استرس را در زندگی کنترل کنیم و چگونه از زندگی قدردانی کنیم. در واقع بیشتر کار می کنیم تا زندگی کنیم. ما می توانیم به کودک درون خود بگوییم در زندگی خیلی جدی، سخت گیر و انعطاف ناپذیر نباشد، به اشتباهاتش بخندد و سعی کند از چیزهای کوچک در زندگی لذت ببرد. برای لذت بردن از زندگی می توانید وقت خود را بیشتر در طبیعت سپری کنید و سعی کنید افکار و احساسات مثبت را در ذهن خود پرورش دهید.
 
 
 
انواع کودک درون

ما ۲ نوع کودک درون داریم؛ کودک‌سازگار و کودک طبیعی. اما کودک سازگار اصلا چیز خوبی نیست چون که کاملا تحت تاثیر والد است؛ یعنی نوعی از کودکی‌کردن که والدین آدم دوست دارند و کاملا تحت سلطه است. یادتان باشد که کودک طبیعی کاملا شاد و سرحال و بشاش است و اگر هم پرخاشگری می‌کند، به‌هرحال خودش است اما کودک سازگار فقط دارد دیکته والدین خودش و جانشینان والدین‌اش در اجتماع ( از معلم گرفته تا همسر) را اجرا می‌کند و فقط هدفش مقبول‌بودن است.بالغ درونبخش به‌اصطلاح عاقل شخصیت ماست؛ بخشی که تصمیم‌های منطقی می‌گیرد، با دیگران رابطه محترمانه برقرار می‌کند و کلا واقع گراست. ما اوقاتي که داریم مثل بچه آدم یک بحث منطقی را با دیگران راه می‌اندازیم، به بخش بالغ درون‌مان راه داده‌ایم.
آدم‌هایي که به منطقی بودن مشهور هستند، به بالغ درون‌شان خیلی راه می‌دهند. والد درونهرچه پیش‌داوری، تعصبات و باورهای خشک در کله مبارک شماست، براي همین والد درونتان است. تمام باید و نباید‌ها و دستورالعمل‌های بی‌چون و چرای وجودتان از جانب والددرون صادر می‌شود.
والد درون هم در رابطه با خود آدم و هم در رابطه با دیگران ۲تا کار می‌تواند انجام دهد؛ اولی این است که کنترل کند؛ یعنی اینکه هی به آدم سخت بگیرد، اذیت کند و گیر بدهد. اما والد دوم برعکس است؛ یعنی اینکه از تو و تصمیمات‌ات حمایت كرده و تو را نوازش می‌کند. كودك، بالغ و والد در رابطه‌هاي اجتماعيحالا سؤال این است که این کودک، بالغ و والد به چه دردی می‌خورند.
اولی این بود که بعضی از انواع شخصیت را می‌توان با آن توجیه کرد. دوم اینکه کلا اریک برن می‌گوید آدم بهتر است در شرایط مختلف به تمام جنبه‌های شخصیت‌اش راه دهد و سوم هم اینکه این سه بخش از شخصیت می‌تواند ما را در درک روابط انسانی کمک کند. چطور؟ اریک برن می‌گوید وقتی که ۲ تا آدم رو به‌روی هم قرار می‌گیرند، انگار دو شخصیت ۳ بخشی روبه‌روی هم قرار گرفته‌اند. هر کسی یک جنبه از این سه‌ بخش را وارد رابطه می‌كند. او می‌گوید ما در ساده‌ترین شکل می‌توانیم ۶ نوع رابطه اجتماعي داشته باشیم۱- کودک – کودکوقتی که شما دارید با دوستان آب بازی می‌کنید ، وقتی که شروع می‌کنید به تعریف جوک و اس‌ام‌اس خواندن برای همدیگر و وقتی با هم شوخی‌های پاستوريزه می‌فرمایید، دارید وارد يك رابطه کودک – کودک می‌شوید. ۲- بالغ – کودکاین هم وقتی است که یک طرف رابطه دارد با منطق‌اش حرف می‌زند و می‌خواهد تصمیمات منطقی بگیرد اما طرف مقابل هی می‌خواهد قضیه را عاطفی کند و با گریه‌کردن و لوس‌بازي و نازکشیدن، بازی را به نفع خودش تمام کند.
۳- بالغ – بالغدر اين رابطه هم ما و هم طرف مقابل‌مان منطقي هستيم و همه چيز مطابق منطق پيش مي‌رود و عاطفه دخالتي در رابطه ندارد. مثلا وقتي كه ما با استادمان در مورد يك مفهوم آماري حرف مي‌زنيم ، احتمال دارد اين بازي را راه انداخته باشيم.
۴- والد – کودک تا حالا هر دو طرف بخش‌های مشابه شخصیت‌شان را می‌گذاشتند وسط اما امان از وقتی که یک نفر یک بخش از شخصیت‌اش و دیگری یک بخش دیگر را می‌آورد توی میدان. در رابطه والد- کودک، یک طرف رابطه، نقش پدر و مادر را بازی می‌کند و نفر دیگر می‌رود در لاک کودکی‌اش. در بدترین حالتش (و متاسفانه رایج‌ترین‌اش) والد جنبه سختگیرش را می‌آورد وسط و هی امر و نهی می‌کند و کودک بخش سازگارش را و هی می‌گوید (چشم، چشم، شما درست می‌فرمايید).
اما رابطه والد- کودک همیشه این‌قدر هم وحشتناک نیست؛ کافی است که والد جنبه حمایت‌گرش را وارد کند و (کودک) طرف مقابل، خودش را لوس کند.
در این حالت چیزی شکل می‌گیرد که (اریک برن) اسمش را گذاشته (نوازش) و معتقد است که همه ما آدم‌ها به نوازش‌کردن و نوازش‌شدن احتیاج داریم. ۵- بالغ – والداین رابطه هم خیلی رایج است؛ یعنی وقتی یک طرف دارد با منطق رفتار می‌کند یا حرف می‌زند اما طرف مقابل شروع می‌کند به انتقادهای سختگیرانه، خنديدن و مسخره‌کردن و هره‌بازی. مثلا تصور کنید یک نفر دارد سخنرانی می‌کند که یکدفعه یک نفر از وسط جمع شروع می‌کند به بلند بلند خندیدن و انتقاد‌کردن و مسخره‌کردن سخنران.
۶- والد – والد در بازی والد- والد هر دو طرفمان می‌خواهیم ژست یک بزرگسال چیزفهم را بگیریم. اگر والد حمایت کننده‌مان وسط باشد، مثالش می‌شود حرف زدن درمورد آب و هوا و تایید همدیگر و گفتن (به به! به به!) به هم. اما خدا نکند والد کنترل‌کننده بیاید وسط؛ آن وقت است که دعوا شروع می‌شود و هرکس می‌خواهد حرف‌های خودش را به کرسی بنشاند.
 
 آشتی با کود‌ک د‌رون
 
آشنایی با موضوع کود‌ک د‌رون و چگونگی برقراری ارتباط با آن، از جمله مباحثی است که به تازگی مورد‌ توجه روان شناسان قرار گرفته است.مطلب زیر مقاله جالبی د‌ر همین رابطه به قلم خانم د‌کتر شهربانــو قهاری است که د‌ر سی امین شماره ماهنامه کود‌ک به چاپ رسید‌ه و با اند‌کی تلخیص و تغییر ارائه می شود‌.
تحلیل‌گران رفتار متقابل می‌گویند‌: «هرکس د‌ر واقع سه نفر است». منظور تحلیل‌گران رفتار متقابل، این است که مرد‌م به سه شیوه می‌توانند‌ عمل کنند‌، به شیوه والد‌، به شیوه بالغ و به شیوه کود‌ک. این سه شیوه رفتار ساختار رفتاری فرد‌ را تشکیل می‌د‌هند‌.
▪ والد‌: مجموعه‌ای از عقاید‌ ضبط شد‌ه و پیشد‌اوری‌هاست. کسی که د‌ر حالت والد‌ به سر می‌برد‌. مثل پد‌ر و ماد‌رش یا اطرافیانش مسائل را می‌بیند‌ و مثل آنها احساس و رفتار می‌کند‌.
▪ بالغ: کامپیوتر انسان است و بر مبنای اطلاعاتی که د‌ر خود‌ اند‌وخته است، عمل می‌کند‌ و طبق برنامه منطقی خویش، محاسبات را انجام می‌د‌هد‌. بالغ، عاری از هیجان است و کاملاً منطقی است.
▪ کود‌ک: وقتی د‌ر این حالت هستیم، نه تنها بچگانه رفتار می‌کنیم بلکه واقعاً بچه می‌شویم. د‌ر این حالت د‌رست مثل بچه‌ها رفتار می‌کنیم و د‌نیا را مثل بچه‌ها می‌بینیم و به د‌نیا همچون کود‌کان واکنش نشان می‌د‌هیم. د‌ر حالت مذکور مثل بچة سه، پنج یا هشت ساله‌ای می‌شویم که فقط عضلات و استخوان‌هایش بزرگ شد‌ه‌اند‌. وقتی کود‌ک د‌رون ما متنفر، عاشق، بازیگوش و خود‌انگیخته است، به آن کود‌ک طبیعی یا شازد‌ه کوچولو می‌گویند‌. اما وقتی که متفکر و خلاق و خیال‌پرد‌از است، به او کود‌ک شهود‌گرا یا پروفسور کوچولو می‌گویند‌. وقتی هم ترسو، گناهکار یا خجول است،‌ به او کود‌ک سر به راه یا قورباغه می‌گویند‌.
د‌ر مجموع کود‌ک، د‌ر تحلیل رفتار متقابل منبع خیر است و یگانه منبع خلاقیت، سرگرمی و تولید‌ و یگانه منبع تجد‌ید‌ و نوسازی زند‌گی است.
گرچه نمی‌توان گفت که یکی از جنبه‌های شخصیت مهم‌تر از د‌یگری است، چون هر سه حالت فوق‌ لازم و ضروری هستند‌، اما کود‌ک، آن بخش از شخصیت است که واپس زد‌ن و خفه کرد‌ن آن نه تنها نشاط و شاد‌ابی را از فرد‌ می‌گیرد‌، بلکه فرد‌ را د‌ر معرض انواع اختلالات جسمانی و روان پزشکی قرار می‌د‌هد‌. د‌ر قسمت زیر با تکنیک‌هایی آشنا می‌شوید‌ که می‌توانید‌ به کمک آن، کود‌ک د‌رون خود‌ را زنـــد‌ه و ســرحال نگه د‌ارید‌ و بد‌ین ترتیب شاد‌ابی، طــراوت و خود‌ انگیختگی خود‌ را حفظ کنید‌.
● کود‌ک د‌رون کیست؟
 کود‌ک د‌رون، کود‌ک خرد‌سالی است، د‌ر د‌رون شما که مایل است مراقبت شود‌، تغذیه شود‌ و د‌وست د‌اشته شود‌. این کود‌ک خرد‌سال که از د‌وران کود‌کی با شما بود‌ه، هنوز هم به عنوان یک کود‌ک د‌ر د‌رون شما باقی ماند‌ه است.
کود‌ک کوچولو و شیطان د‌رون شما رام و کنترل شد‌ه است. او مجموعه‌ای از هیجانات و احساساتی است که شما د‌ر د‌رونتان د‌ارید‌ و آنها را کنترل می‌کنید‌. همه این هیجانات و احساسات خوشایند‌ و ناخوشایند‌، کود‌ک د‌رون شما را تشکیل می‌د‌هند‌.
کود‌ک خلاق، احساساتی، هنری و خیالپرور د‌رونتان که د‌ر طول زمان توسط شما و محیط شکل گرفته، و کنترل شد‌ه است، همچنان به حالت اولیه خود‌ که کود‌کی سرشار از انرژی، هیجان و شیطنت است وجود‌ د‌ارد‌ و نیازمند‌ آزاد‌ شد‌ن است. وقتی کود‌ک د‌رونتان مورد‌ بی‌توجهی، غفلت و بد‌رفتاری قرار می‌گیرد‌، وقتی از ارضای خواسته‌هایش جلوگیری می‌شود‌، وقتی صد‌مه می‌بیند‌، وقتی خود‌ را د‌ر لایه‌ای از نقاب می‌پوشاند‌ و از د‌ید‌ د‌یگران مخفی می‌سازد‌، وقتی وجود‌ او را انکار می‌کنید‌ و ناد‌ید‌ه می‌گیرید‌ (احساسات خود‌ را از انکار می‌کنید‌ و ناد‌ید‌ه می‌گیرید‌)، این کود‌ک خرد‌سال جایی د‌ر زیر سطح روان شما پنهان می‌شود‌ و با این کار احساسات نگرانی، اضطراب، ترس و افسرد‌گی را د‌ر شما ایجاد‌ می‌کند‌.
گرچه ممکن است آن را فراموش کرد‌ه باشید‌ و نسبت به وی بی‌توجه باشید‌، ولی او د‌ر د‌رونتان حضور د‌ارد‌ و بی‌توجهی و کم محلی شما را با لجبازی پاسخ می‌د‌هد‌. اگر به او توجه کنید‌ و با او مهربان باشید‌، می‌د‌اند‌ چگونه شما را سرگرم کند‌، چگونه از زند‌گی لذت ببرد‌ و چگونه بازی کند‌. اگر او را د‌نبال کنید‌، می‌تواند‌ به شما کمک کند‌ تا از خستگی روانی د‌ر زند‌گی پیشگیری و استرس را د‌ر زند‌گیتان کنترل کنید‌. اگر توجه و مراقبت لازم از او به عمل آید‌، می‌تواند‌ د‌وست واقعیتان باشد‌ و مانند‌ یک بزرگسال د‌ر کنارتان قرار گیرد‌. خشکی و جد‌یت بیش از اند‌ازه را از شما بگیرد‌ و شما را لطیف‌تر کند‌، به شما کمک کند‌ تا بر ترسهایتان غلبه کنید‌، انعطاف‌پذیر باشید‌ و تغییرات لازم را د‌ر زند‌گیتان ایجاد‌ کنید‌. کوچولوی د‌رون شما نیازمند‌ مراقبت، حمایت، تأیید‌ و شفاست و شما برای این کار به ابزار زیاد‌ی احتیاج د‌ارید‌.
● نشانه‌های مناسب
وقتی کود‌ک د‌رون شما فعال می‌شود‌، بی‌ترد‌ید‌ احساسات و هیجانات را تجربه می‌کنید‌:
▪ زمانی که د‌ر بازی یا سرگرمی غرق شد‌ه‌اید‌، زمانی است که کود‌ک د‌رونتان د‌ر شما فعال شد‌ه است.
▪ زمانی که با تماشای یک فیلم یا د‌ید‌ن یک نمایش تلویزیونی گریه می‌کنید‌.
▪ زمانی که با کود‌کان خوش و بش و بازی می‌کنید‌.
▪ وقتی از بازی کرد‌ن با اسباب بازی کود‌کان لذت می‌برید‌.
▪ زمانی که برنامه‌های کود‌کان و کارتون‌هایی را که برای آنها ساخته شد‌ه است، نگاه می‌کنید‌، مجذوب می‌شوید‌ و لذت می‌برید‌.
▪ زمانی که برای چیزهایی که د‌ر گذشته د‌اشته‌اید‌ و آنها را از د‌ست د‌اد‌ه‌اید‌، گریه می‌کنید‌ و د‌چار سوگ می‌شوید‌.
▪ زمانی که می‌خواهید‌ توجه بزرگتر‌های خانواد‌ه یا فامیل را جلب کنید‌ و از محبت آنان برخورد‌ار شوید‌.
▪ زمانی که به خواند‌ن کتابهای کود‌کان می‌پرد‌ازید‌، فیلم تماشا می‌کنید‌ و یا آلبوم عکس‌های د‌وران کود‌کیتان را نگاه می‌کنید‌.
▪ زمانی که اد‌ای د‌ختر یا پسر کوچولویی را د‌رمی‌آورید‌، مانند‌ آنها حرف می‌زنید‌ و احساسات شد‌ید‌ی را مانند‌ گذشته تجربه می‌کنید‌.
● علاقه‌مند‌ به شنید‌ن چه چیزهایی است؟
او مایل است که به او بگویید‌:
▪ د‌وستت د‌ارم، مواظبت هستم و تو را همان طور که هستی می‌پذیرم.
▪ از این که تو را د‌ارم، بسیار مغرور و مفتخرم، تو همه چیزی هستی که د‌ارم.
▪ خیلی خوشحالم از اینکه کود‌کم هستی.
▪ تو بسیار زیبا و جذاب هستی، عزیزم.
▪ تو فوق‌العاد‌ه‌ و بی‌نظیری.
▪ تو هنرمند‌ و خلاقی.
▪ تو توانمند‌ و پرتلاشی.
▪ متأسفم از اینکه به تو آسیب رساند‌م.
▪ متأسفم از اینکه به تو بی‌توجهی کرد‌م، تو را ناد‌ید‌ه گرفتم.
▪ متأسفم از اینکه فراموشت کرد‌م.
متأسفم از اینکه تو را به عنوان یک کود‌ک آن‌طور که بود‌ی، نپذیرفتم و انتظار د‌اشتم به سرعت رشد‌ کنی و بزرگ شوی.
▪ تو می‌توانی از این به بعد‌ به من اعتماد‌ کنی، و من بی‌ترد‌ید‌ از تو مراقبت خواهم کرد‌.
▪ می‌توانی به من اعتماد‌ کنی و هر طور د‌لت می‌خواهد‌ باشی (خود‌ت باشی).
▪ می‌توانی به من اعتماد‌ کنی، من د‌ر برابر هر رنج و آسیبی از تو مراقبت خواهم کرد‌.
▪ ما برای رسید‌ن به سلامتی و رشد‌ شخصیتی باهم همکاری خواهیم کرد‌.
▪ ما برای د‌ستیابی به شاد‌ی و لذت بیشتر باهم همکاری خواهیم کرد‌.
● پیامد‌های منفی
وقتی د‌ر مقام یک بزرگسال، تمایلات، خواسته‌ها و نیازهای کود‌ک د‌رون را سرکوب می‌کنید‌، د‌ر معرض خطرات زیر قرار می‌گیرید‌:
▪ هرگز یاد‌ نمی‌گیرید‌ چگونه احساس طبیعی د‌اشته باشید‌.
▪ هرگز یاد‌ نمی‌گیرید‌ چگونه بازی کنید‌ و لذت ببرید‌.
▪ هرگز یاد‌ نمی‌گیرید‌ چگونه آرام باشید‌ و استرس‌های خود‌ را کنترل کنید‌.
▪ هرگز یاد‌ نمی‌گیرید‌ چگونه از زند‌گی لذت ببرید‌ و فقط خود‌تان را د‌ر کار غرق می‌کنید‌.
▪ با خود‌تان خیلی جد‌ی حرف می‌زنید‌.
▪ از اینکه به اند‌ازه کافی «خوب نیستید‌» احساس گناه می‌کنید‌ و برای اینکه کمتر د‌چار احساس گناه شوید‌، خود‌ را د‌ر کار غرق می‌سازید‌.
▪ از بود‌ن د‌ر کنار خانواد‌ه و کود‌کانتان لذت نمی‌برید‌.
▪ نسبت به افـــراد‌ی که از زند‌گی لـــذت می برند‌، به اند‌ازه کافی سرگرمی د‌ارند‌ و می‌د‌انند‌ چگونه بازی کنند‌، بد‌بین می‌شوید‌.
▪ از صمیمی شد‌ن با د‌یگران می‌ترسید‌، بنابراین از آنها فاصله می‌گیرید‌ و منزوی می‌شوید‌. به علاوه می‌ترسید‌ که د‌ر ارتباط با مرد‌م بی‌کفایت و نابهنجار ارزیابی شوید‌.

د‌کتر شهربانو قهاری  - روزنامه اطلاعات
 
سلامت
 
www.migna.ir
 

چه کنیم که بچه ها به حرفمان گوش کنند  ؟

 

چه کنیم که بچه ها به حرفمان گوش کنند

توصیه هایی برای والدینی که از دست بچه ها به ستوه آمده اند
وقتی روی کتاب  های کف اتاق خواب پسر ده ساله ام لیز خوردم فهمیدم که باید کاری می کرد. آن طور هم نبود که من و همسرم قبلاً تلاش نکرده باشیم. تهدیدها و اولتیماتوم های ما فقط به طور موقتی مشکل را حل می کرد. کتاب ها همیشه کف اتاق پراکنده بود.

سپس به ذهنم خطور کرد که از روش منظمی که در کتابفروشی ها به کار برده می شود، استفاده کنم. برای پسرم قفسه های پلاستیکی خریدم، سپس به کمک هم کتاب ها و دیگر وسایل او را در قفسه ها جای دادیم و مرتب کردیم. دیگر نه من نق می زدم و نه او اتاق درهم برهمی داشت.

والدین پر مشغله اغلب مانند گروهبان آموزشی عمل می کنند که فقط در طول روز به افراد آموزش می دهند، این روش نه تنها بی اثر است بلکه والدین و فرزندان را عصبانی و آزرده خاطر می کند.


درگیر و شریک کردن بچه ها در کارهای خانه ، همیشه مشکل است. این کار را با وضع مقرارت مشخصی در مورد این که چه کسی، چه کاری را چه موقع می بایست انجام دهد شروع کنید. از بچه ها بخواهید که در طرح یک جدول به شما کمک کنند. وقتی کاری به طور کامل اجرا نمی شود، با ربط دادن نتایج به رفتار بد، درسی به آنها بیاموزید.
بنابراین شما چه چیزی باید به فرزندانتان بگویید تا کاری را که می خواهید انجام دهند؟ راه حل  های زیر با استفاده از تجربه های والدین که مربوط به پنج مشکل عمومی است باید حس همکاری و مسئولیت پذیری  و مرتب بودن فرزندان را برانگیزد – مهارت هایی که یک عمر به درد آنان می خورد.

وقتی فرزندتان دسته گلی به آب داده است. به جای این که بگویید « ای دست و پا چلفتی!» بگویید: « ببینم، برای حل این مشکل چی لازم داری؟»

جین نلسون روان شناس خانواده می گوید: « این که والدین چگونه با اشتباهات کوچک فرزندان کنار می آیند – از ریختن شیر گرفته تا شکستن اسباب بازی  – می تواند منجر به دوستی و اعتماد بین آنها  و فرزندانشان شود یا سبب فاصله و خصومت گردد.»

گاهی فرزندانتان کارهایی می کنند که شما باید تحمل کنید، البته خیلی سخت است ولی برخورد خشونت  آمیز به آنها یاد نمی دهد چگونه رفتارشان را تصحیح کنند. اگر با فریاد بگویید: « فوراً آن را تمیز کن.» عمل تمیز کردن نه الزام منطقی عملش، بلکه بیشتر شبیه تنبیه به نظرش می رسد.

نحوه ی برخورد فرزندتان با راه حل انتخابی شما مهم است. متوجه باشید که هیچ سرزنشی در کار نباشد ، فقط به طور ساده بیان موقعیتی باشد که نیازمند اصلاح است.

اتاق درهم و برهم فرزندتان شما را ناراحت می کند. به جای این که بگویید:« اتاقت را مرتب کن – وگرنه...! » بگویید « یا الان مرتب کن و یا تا ده دقیقه بعد – انتخاب با خودت است.»

والدین اغلب به استفاده از تهدیدهای تو خالی روی می آورند که تأثیر چندانی بر بچه ها ندارد. نتیجه چیست؟ به نظر می رسد « نتیجه ی این نوع برخورد ، افزایش کشمکش است که می تواند به سرعت شدت یابد.»

از دادن اولتیماتوم اجتناب ورزید. سعی کنید که همیشه بر وجه مثبت کار تأکید کنید.مثلاً بگویید: « اگر اسباب بازی ها و لباسهایت منظم باشد اتاقت خیلی قشنگ می شود.» و با دادن انتخاب محدودی به فرزندانتان در مورد زمان انجام این کار، در واقع از برخورد و درگیری با او پرهیز می کنید.

او نمی خواهد از رختخواب بیرون بیاید.به جای این که بگویید: « پاشو! این آخرین دفعه است که صدایت می کنم.» بگویید: « صبح به خیر. ساعت هفت است، الان باید چه کار کنی؟»

به عنوان والدین ، ما اغلب در قبال فرزندانمان مسئولیت زیادی به عهده می گیریم، بنابراین تعجبی ندارد که آنها مدت زیادی در تختخواب منتظر بمانند تا به آنها گفته شود، بلند شوند. فرزندان به طور تجربی می دانند که ما آنها را با ناز و نوازش بیدار می کنیم و نمی گذاریم دیرشان شود.

نلسون می گوید: « نق زدن ، به فرزندان یاد نمی دهد که چگونه مسئولیت پذیر باشند. در تعطیلی آخر هفته در مورد راه هایی که سبب می شود صبح زیبا همچنان زیبا بماند، صحبت کنید. به عنوان مثال او می تواند شب قبل لباسهایش را آماده کند و کیفش را ببندد. یک ساعت شماطه دار بخرید و نحوه ی تنظیم آن را به او یاد بدهید.

تصمیم بگیرید در مقابل کاری که می خواهید فرزندتان انجام دهد، چه خواهید کرد. مثلاً برایش توضیح دهید که اگر از سرویس مدرسه جا بماند، او را با ماشین خودتان نخواهید برد. البته این تهدید موقعی عاقلانه است که فرزندتان بتواند پیاده یا با وسایل نقلیه عمومی به مدرسه برود.

بر سر حرفتان بمانید: او باید مسئله دیر رفتن به مدرسه را حل کند یا این که جوابگوی علت دیر کردش به اولیای مدرسه باشد.

او باز هم می خواهد در انجام تکالیف به او کمک کنید. به جای این که بگویید: « تو خیلی تنبلی! باید بیشتر تلاش کنی » بگویید « کار توست ، مطمئنم که می توانی آن را انجام بدهی.»

هنگام شب در اکثر خانه ها برای انجام تکالیف درگیری وجود دارد. بعضی مواقع فرزندان کـُند هستند. کمک کردن بیش از حد به بچه سبب عدم پیشرفت او می شود.

توپ را در زمین فرزندتان بیندازید. اول به او بگویید که به توانایی های او ایمان دارید، «هفته گذشته مسئله سختی را حل کردی» ، سپس مقررات مشخصی برای مطالعه وضع کنید و یک مکان آرام برای مطالعه ایجاد نمایید که دور از سر و صدای اطفال و تلویزیون باشد.


وقتی فرزند شما مشغول انجام تکالیفش است نزدیک او نروید. این کار او را خیلی وابسته خواهد کرد. البته چنانچه در مورد چیزی مشکل دارد یا مردد است، خوب است که همان را توضیح دهید و بعد از او دور شوید.


نحوه ی برخورد فرزندتان با راه حل انتخابی شما مهم است. متوجه باشید که هیچ سرزنشی در کار نباشد ، فقط به طور ساده بیان موقعیتی باشد که نیازمند اصلاح است.
هرگز تکالیف او را انجام ندهید این کار مانع پیشرفت او می شود، چرا که فرزندتان چیزی یاد نمی گیرد. راه حلش این است که تکالیف را به صورت کاری عادی و روزمره در آورید نه اینکه مسئله ای باشد که هر روز در موردش کشمکش داشته باشید.

هیچ کاری در خانه انجام نمی دهد.

به جای این که بگویید: « کی می خواهی یاد بگیری که در مورد کارهای خانه احساس مسئولیت کنی؟» بگویید: « تا میز چیده نشود نمی توانم شام را بکشم.»

درگیر و شریک کردن بچه ها در کارهای خانه ، همیشه مشکل است. این کار را با وضع مقرارت مشخصی در مورد این که چه کسی، چه کاری را چه موقع می بایست انجام دهد شروع کنید. از بچه ها بخواهید که در طرح یک جدول به شما کمک کنند. وقتی کاری به طور کامل اجرا نمی شود، با ربط دادن نتایج به رفتار بد، درسی به آنها بیاموزید.


والدین پر مشغله اغلب مانند گروهبان آموزشی عمل می کنند که فقط در طول روز به افراد آموزش می دهند، این روش نه تنها بی اثر است بلکه والدین و فرزندان را عصبانی و آزرده خاطر می کند.
برای نمونه تا زمانی که میز چیده نشود از دادن شام امتناع کنید. در این مورد قاطع باشید ؛ حتی اگر فرزندتان گرسنه به رختخواب برود. در مورد لباس  های کثیف نیز همین گونه برخورد کنید.سر فرزندتان داد نزنید که لباسهایش را از کف اتاق جمع کند، بلکه فقط لباس هایی را بشویید که در سبد رختشویی است. موقعی که فرزندتان می خواهد لباس مورد علاقه اش را بپوشد ولی می بیند که شسته نیست ، یاد می گیرد که از قبل به فکرش باشد.انتظار داشته باشید که گاهی فرزندتان شما را عصبانی کند. وقتی او این کار را می کند، فقط پاسخ مختصر و ساده ای بدهید. به خاطر داشته باشید که کارها برای این که بهتر شوند، اول بدتر می شوند. اما در درازمدت تلاش بیشتر برای درگیر کردن فرزندان در یافتن راه حل مشکلات ، هزینه ناچیزی است که برای پرورش فرزندانی مسئولیت شناس و با انگیزه  می پردازید.

تبیان

با رعایت 10 نکته زیر، یک انسان خوش صحبت شوید!

 

با رعایت 10 نکته زیر، یک انسان خوش صحبت شوید!

در گفت و گو به عنوان شنونده باید بتوانیم این احساس را به طرف مقابل بدهیم که به او اعتماد داریم تا بتواند ذهن باز داشته باشد! اینطوری به واسطه اعتمادی که به او می کنیم، ذهن خودمان هم برای دریافت حرف هایش باز می شود.

شاید شما هم با دیدن عنوان این مطلب بگویید یک حرف زدن ساده که دیگر این حرف ها را ندارد اما اگر بدانید که در خیلی از کشورها برای آموختن همین ۱۰ اصل گفت و گو انجمن دارند و کارگاه می گذارند و آن را با فرمت های مختلف، به کوچک و بزرگ یاد می دهند چه؟
اگر بدانید پشت این مهارت ها، ایده های بزرگ فلسفی است که می شود با آن ساعت ها پز روشنفکری داد چه؟ اگر بدانید خیلی از موفقیت های ریز و درشت تحصیلی و کاری و خانوادگی تان به همین مهارت داشتن در گفت و گو بستگی دارد چه؟ اگر پشت بسیاری از دلخوری هایتان از دیگران رعایت نکردن یک یا چند تا از این ۱۰ مهارت باشد چه؟

1 -  جانبداری
طرف نظر خودتو را بگیر!
شاید با دیدن مهارت های دیگر این سوء تفاهم پیش بیاید که گفت و گو یعنی اینکه انسان خود را با آنچه دیگری می گوید، وفق دهد و از نظرات خود صرف نظر کند اما تسلیم و دنباله روی با روح گفت و گو منافات دارد.
برای همین اینکه بتوانیم از نظر خودمان دفاع کنیم، خودش یک بخش از گفت و گوست. اگر ما ریشه های حرفی که می زنیم را بشناسیم، راحت می توانیم از حرف خودمان دفاع کنیم. یادتان باشد صداقت اینجا هم شرط است. اینکه ما بگوییم چه تردیدهایی داریم و اینکه از دیگران برای تکمیل نظرمان کمک بگیریم هم بخشی از جانبداری ما از نظر خودمان است.

2 - موضع یادگیرنده
دانش آموز باشید نه استاد!
« نه، صبر کن »، « نه اینجوری نیس، بذار من بگم ». احتمالا شما هم در گفت و گوهایتان از این جمله ها زیاد شنیده اید یا برعکس، زیاد آنها را به کار برده اید. راستش خیلی تقصیری ندارید. ما جوری بار آمده ایم که دلمان می خواهد بیشتر در نقش یک عالم همه چیزدان در گفت و گوها ظاهر شویم تا یک مشتاق به دانستن. فکر می کنیم که ما بهتر بلدیم، بهتر می دانیم و ودر پاسخ به صحبت دیگری اولین حرفی که به نظرمان می رسد، این است که بگوییم «نه» و حرف خودمان را بزنیم.
اما گفت و گو وقتی ثمربخش است و باعث پیشرفت و ثبات ارتباط ما با هم می شود که بپذیریم همه چیز را نمی دانیم. ما باید بپذیریم که ممکن است در مورد موضوعی که ما فکر می کنیم به آن مسلطیم، دیگری حرف تازه ای بزند که برای خود ما هم جالب است. یادتان باشد که برداشت ما فقط بخشی از واقعیت است. اولین مهارت گفت و گو همین است؛ اینکه ما در گفت و گو به جای « استاد سخنران همه چیزدان » خودمان را به جای « دانش آموز مشتاق یادگیری » بگذاریم؛ چیزی که متخصصان گفت و گو به آن می گویند: « موضع یادگیرنده.»

3 - گشودگی ذهن
مخت را تکان بده
در گفت و گو به عنوان شنونده باید بتوانیم این احساس را به طرف مقابل بدهیم که به او اعتماد داریم تا بتواند ذهن باز داشته باشد! اینطوری به واسطه اعتمادی که به او می کنیم، ذهن خودمان هم برای دریافت حرف هایش باز می شود. به زبان آدمیزاد اینکه حاضر باشید با ایده های تازه آشنا شویدو موقتا از دیدگاه های شخصی خودتان دست بکشید، یعنی اینکه ذهنتان در مقابل دیگران باز است.
گشودگی ذهن چیزی بیش از یک خصوصیت فردی است، نوعی شیوه ارتباطی با دیگران است. اگر در شروع یک رابطه حتی یکی از طرفین بتواند با گشودگی ذهن در مقابل دیگری رفتار کند خوب است ولی در ادامه برای پیشرفت یک رابطه و گفت و گوی موفق باید هر دو طرف برای عمل به چنین رفتاری تلاش کنند.

4 -  به تعلیق درآوردن فرضیات
پیش فرضتو خط بزن!
در زندگی روزمره کمتر متوجه می شویم که عینک خاصی را به چشم زده ایم که ادراک و برداشت های ما را با قاطعیت شکل می دهد و آنها را محدود می کند، زیرا این نوع برداشت در طول زندگی و از دوران کودکی در خون و گوشت ما نفوذ کرده است. ارزیابی های سریع و جهت گیری های فوری در زندگی، احساس امنیت به وجود می آورند. تنها در صورتی که بفهمیم به چه میزانی وابسته به آنها هستیم، قادر خواهیم بود در آنها تجدید نظر کنیم و الگوهای قدیمی و تله های فکری را کنار بگذاریم. ما دائم با محیط در ارتباط هستیم و همیشه در حال ارزش گذاری و قضاوت. مثلا این بهتر است یا آن؟ کدام یک بزرگتر است؟ کدام زیباتر است؟ چه چیز خطرناکتر است؟ چه کسی سریع تر یا کندتر است؟ تاثیر من چگونه است؟ بدین ترتیب با ردیفی از ارزیابی های روزانه به سر می بریم.
آگاهانه یا ناآگاهانه درباره داده های بی شماری تصمیم می گیریم، انتخاب می کنیم. واقعیت را آنطور که مناسب می دانیم، می سازیم و متوجه نمی شویم که اینها ساختارهای خودمان است. تصمیمات و اعمالمان به وسیله ارزیابی ها وتصورهای خاص ما از جهان که روی واقعیات عینی پرده افکنده اند تعیین و اجرا می شوند. به وسیله گفت و گو می توان این عکس العمل های ناخودآگاه، اتوماتیک و زنجیروار را که در اثر الگوهای ذهنی به وجود آمده اند، شکست.
برچسب ها هم قضاوت ذهنی هستند. خیلی وقت ها ما با برچسب زدن به همدیگر پیشداوری می کنیم و از همانزاویه با فرددیگر برخورد می کنیم. در این صورت توانایی ها و خصوصیات دیگر او نادیده گرفته می شود و حتی آن ویژگی ها در فرد تعطیل می شود. در صورتی که هر انسانی بالقوه دارای خصوصیات بی شماری است که در شرایط مناسب می تواند شکوفا شود. پیش فرض های خودتان را بشناسید و آنها را موقع گفت و گو کنار بگذارید.

5 - از دل سخن گفتن
هر چه می خواهد دل تنگت بگو!
این دیگر خیلی سخت است. اینکه ما حرف واقعی خودمان را بزنیم، بدون آنکه آن را در لفافه طعنه و تظاهر بپیچیم. یک رابطه ساده اما عمیق، دقیقا از همین اصل از دل سخن گفتن سرچشمه می گیرد. «نکند این حرفی که می زنم او را ناراحت کند» مهمترین باوری است که مانع از دل سخن گفتن ما می شود. یک ور پیچیده تر از دل سخن نگفتن، این است که ما فقط برای جلب توجه دیگران حرف بزنیم، نه برای زدن حرف خودمان. اینکه از دلمان حرف بزنیم، به همین خاطر باعث گزیده گویی می شود.

6 - گوش دادن
شنیدن از سودای جان
« چند بار باید یه حرفی رو به تو بزنم؟ »، « چرا وقتی حرف می زنم حواست به من نیس؟ »، « اون که همیشه فقط منتظره حرف خودش رو بزنه، عجیب نیس حرف تو را نشنیده »، « ببخشید دوباره می گی چی گفتی، اصلا حواسم به تو نبود »، « من که دیگه چیز برای تو تعریف نمی کنم »، « من اصلا نشنیدم تو داشتی حرف می زدی». حتما شما هم در مکالمه هایتان از این قبیل جمله ها درباره کسانی که درست به حرف طرف مقابل گوش نمی دهند استفاده کرده اید. فرق شنیدن با گوش دادن این است که شنیدن فقط یک عمل فیزیولوژیک است اما در گوش دادن، ما حرف طرف مقابل را ادراک می کنیم. بیشتر وقت ها، ما موقع گوش دادن، توجه و حضور ذهن کافی نداریم.
حضورمان بیشتر فیزیکی است. انگار داریم حرف های طرف مقابل را دنبال می کنیم ولی در واقع به چیزهای دیگر فکر می کنیم. نشان دادن اینکه داریم گوش می دهیم (با تکان دادن سر مثلا)، اینکه حرف های دیگران را قطع نکنیم، اینکه ادامه حرف هایش را خودمان نزنیم، اینکه هر جا را نفهمیدیم سوال کنیم. اینکه بین شنیدن و گفتن حرفمان فاصله باشد هم در واقع تکنیک های عملی گوش دادن هستند.

7 - ناظر خویش بودن
به خودت نگاه کن!
« بر خویشتن خویش ناظر بودن » آخرین مهارتی است که برای ایجاد گفت و گوی بالنده به آن می پردازیم. این مهارت را می توان مجموع همه مهارت های دیگر دانست. برای عملی کردن این مهارت به آگاهی مدام نیاز داریم. آگاه بودن به خودو آنچه که انجام می دهیم، درست همان موقع که در یک گفت و گو شرکت می کنیم و از آرا و نظرات خود حرف می زنیم یا از دیگری در مورد عقایدش سوال می کنیم و حتی وقتی در سکوت به حرف های دیگران گوش می دهیم، باید سعی کنیم که به آنچه انجام می دهیم دقت داشته باشیم.
گویا خود را از خود جدا می کنیم و از بالا به خود نگاه می کنیم. بر خویشتن خویش ناظر بودن مثل این است که در لحظه ای که در یک ارتباط قرار می گیریم، به خاطر داشته باشیم که در مورد هر موضوعی که با دیگران ارتباط برقرار می کنیم، همه چیز را نمی دانیم و موضع یادگیرندگی داریم و اینکه به خود یادآوری می کنیم که به دیگری احترام کامل بگذاریم، زیرا ذات انسانی قابل احترام است و ذهن خود را باز می گذاریم تا نظرات دیگران را بی قضاوت های آنی گوش کنیم و آمادگی دریافت نظرات جدید را داریم.
همچنین به خود یادآوری می کنیم که باید صداقت داشت و از دل سخن گفت و هنگام گوش دادن با تمرکز به آنچه دیگری می گوید گوش فرا دهیم، نیز به خودیادآوری می کنیم که یک گفت و گوی موفق بدون شتاب پیش می رود و همیشه فرضیات قبلی ما تمام و کمال درست نیست و نمی توان براساس داشته های قبلی همه اتفاقات و حرف ها را تفسیر کرد.
وقتی بر خویش ناظریم، به یاد داریم که به شکل سازنده ای از نظرات خود دفاع کنیم و برای روشن بودن حرف هایمان ریشه های فکریمان را درباره آن موضوع بیان کنیم و برای رسیدن به درک متقابل از احوالات و نقطه نظرات دیگران جویا بشویم.

8 - احترام کامل
این علامت مخصوص گفت و گوست!
دومین مهارت گفت و گو « رعایت احترام کامل » است. احترام به دیگری به معنای آن است که دیگری را آنگونه که هست، به رسمیت بشناسیم و حتی بتوانیم موقتا خود را به جای او فرض کنیم و تصور کنیم که اگر در شرایط مشابه او بودیم، شاید همان خصوصیات را می داشتیم و همانطور فکر و عمل می کردیم. ممکن است آنچه را که سایرین می گویند یا فکر می کنند دوست نداشته باشیم اما نمی توانیم مشروعیت آنها را به عنوان یک انسان انکار کنیم. یک میزگرد نماد مناسبی برای گفت و گوی محترمانه است زیرا گردی میز می گوید کسی در این مجلس بالاتر از کس دیگری نیست اما برای ایجاد برابری مورد نیاز انجام گفت و گو به چیزی بیش از یک ابزار مثل میز گرد نیاز داریم؛ چیزی مثل داشتن نگرش برابر نسبت به انسان ها.

9 - جویندگی
سوال کن!
طرح یک سوال ساده و صادقانه موقع گفت و گو، بسیار تاثیر خوبی بر طرف مقابل دارد. پرسیدن سوال هم علاقه ما به طرف مقابل را نشان می دهد و هم کمک می کند خودمان بفهمیم طرف دارد چه می گوید. متخصصان گفت و گو به این مهارت می گویند « جویایی یا جویندگی ».
یادتان باشد جویندگی، اگر دقیق اجرا نشود، ممکن است این تصور را در دیگران ایجاد کند که داریم در کارشان دخالت می کنیم. ضمنا یادتان باشد به بهانه جویندگی به دنبال سردرآوردن از شرایط زندگی و افکار دیگران نباشیم.

10 - عجله نکردن
شتاب سنج داشته باش!
آقایان! خانم ها! و مخصوصا شما آقایان! گاهی طرف مقابل فقط حرف می زند که حرفش را زده باشد. بعضی وقت ها فرصت بدهید که دیگران حرف بزنند و شما فقط گوش دهید، نگاه کنید و بگذارید طرف مقابل بداند که شما فقط می خواهید گوش دهید، بدون هیچ عجله ای برای دیکته کردن راه حل هایی که شتابزده به ذهنتان می رسد. بعضی وقت ها عین کلاس اولی ها می خواهیم جواب هایمان را قبل از اینکه صورت مساله را متوجه شده باشیم، از حفظ و به ترتیب بگوییم. عجله نکنید و به صورت مساله گوش کنید.


منبع : زندگی ایده آل

 

اصول پاسخگویی

 

اصول پاسخگویی


نويسنده:مهرداد پیدایی


پاسخگوئی در اساسی ترین مفهوم خود،‌به جوابگوئی در برابر یک شخص، به خاطر عملکرد مورد انتظار تعبیر می شود.
در این مقاله ما سعی کردیم به بحث پاسخگوئی و تفاوت آن با مسئولیت اشاره کنیم و ویژگیهای یک سیستم مناسب پاسخگوئی که شامل دسترسی آسان، پاسخگوئی سریع، دسترسی بدون دردسر،‌کارکنان با اختیار عمل ، گزینش و آموزش کارکنان بانک اطلاعات، مشتری حمایت سازمانی و منصفانه و بی طرف بودن سیستم پاسخگوئی است، بررسی کنیم
امروزه سازمانهائی که خواهان موفقیت هستند، در جستجوی راههائی هستند که بتوانند رهبری بازار را در کنترل خود در آورند. یکی از مهمترین عوامل موفقیت، مشتری گرائی در سازمان است. در این راستا بسیاری از سازمانها به حرف اکتفا کرده‌اند و کمتر به صورت واقعی و عملی به آن پرداخته اند. کلید ورمز موفقیت اجرای عملی مفهوم مشتری گرائی، در استراتژی سازمان نهفته است. این استراتژی باید مبتنی بر حل مساله و مشکل مشتری از طریق شناسائی نیازهای آشکار و پنهان او در حال و آینده باشد. بازارهای محصولات در سطح ملی و جهانی به طور روزافزونی در حال رقابتی شدن است. به علاوه دوره عمر محصولات به دلیل تغییرات مداوم فن آوری و نیز نیازهای مشتریان در حال کوتاه شدن است. در چنین محیطی بالطبع یک سازمان هیچ گونه حق انتخابی نخواهد داشت. سازمان باید نیازهای آینده
مشتریان را پیش بینی کرده و سعی کند آنها را تامین نماید. تامین نیازهای مشتریان به تنهائی کافی نیست،
زیرا شرکتهائی در ارائه محصولات جدید موفق بوده اند که توانسته اند به نیازهای آینده مشتریان پی ببرند.

● پاسخگوئی :

پاسخگوئی واژه ای پیچیده است که هم اکنون بصورت یک واژه معمولی درآمده است.
کلمه ای که در همین چند دهه یا پیش تر از آن به ندرت و صرفا به معنی و مفهوم نسبتا محدودی به کار گرفته می شود
پاسخگوئی در اساسی ترین مفهوم خود،‌به جوابگوئی در برابر یک شخص، به خاطر عملکرد مورد انتظار تعبیر می شود. پاسخگویی، معمولا چالشی برای مدیران است و در دوره اصلاحات حتی بیش از یک چالش است. زیرا امکان فرستادن پیامها و ارتباطهای مختلط را برای کارکنان پیرامون انتظارات بسیار بزرگ فراهم می کند. پاسخگویی محکمه داوری است که در تعریف و تمجید از یکسو و سرزنش و ملامت از سوئی دیگر توزیع می گردد.

● تفاوت مسئولیت و پاسخگوئی:

در فرهنگهای لغت مسئولیت(Responsibility) بصورت موظف بودن، مورد سئوال بودن ، در مورد انجام کاری تعریف شده است و پاسخگوئی به صورت زیر تعریف شده است: فرایندی که ضمن آن همه اعضاء سازمان در برابر اختیارات و وظائف محوله باید جوابگو باشند. از نظر امور عمومی پاسخگوئی یعنی کارکنان سازمان در هر مرتبه و مقامی باید سرزنش و یا ستایش ناشی از اخذ یک تصمیم یا انجام یک اقدام را بپذیرد،‌بنابراین کارکنان در هر رده سازمانی در برابر یک مقام ارشد تر از خود در برابر اقداماتشان پاسخگو می باشند. اما مسئولیت هر شخصی که دارای زیر دست است در برابر اقدامات آنها مسئول است. به عبارت دیگر پاسخگوئی فردی است اما مسئولیت جمعی است . در پاسخگویی کارکنان در برابر اقدامات خود مسئول می باشند اما در مسئولیت مدیر برای اقدامت زیردستان مسئول شناخته می شود به طور مثال وزیر، مسئول اقدامات و کارهای انجام شده توسط کارکنان وزارت خانه خود می باشد.
پاسخگوئی در معنای پاسخدهی مشتاقانه همانند کنترل، به هدفهائی اشاره دارد که با اولویتهای افراد مطابقت داشته باشد. به هر حال در عین حال که کنترل به نقش اجباری فشار خارجی تاکید دارد،‌پاسخدهی مشتاقانه بطور گسترده ای به اطاعت کلی کارکنان پیرامون درخواستهای مردم با هر انگیزه ای که وجود دارد اشاره می کند. دقیقا همانطور که پاسخگوئی بعنوان یک وسیله قدرتمند در تحمیل کنترل به شمار می رود، به نحوی که گاهی اوقات همراه با کنترل شناخته میشود، همان اهمیت پاسخگویی در تشویق پاسخدهی مشتاقانه نیز دیده می شود، به نحوی که گاهی این دو مفهوم با یکدیگر ادغام شده اند.
در پاسخگویی از موسسات فراهم کننده خدمات برای افراد جامعه ،‌خواسته می شود که در برابر نیازهای مشتریان پاسخدهی داشته باشند که این پاسخدهی مشابه با روش شرکتهای بخش خصوصی که برابر درخواستهای مشتری حساسیت به خرج می دهند. در این قضیه پاسخدهی مشتاقانه کارکنان به طور مستقیم در برابر مردم است به جای اینکه بطور غیر مستقیم از طریق نمایندگان مردم انجام شود.
لاف لاین با تاکیدی که روی مدیریت انتظارات و خواسته ها در درون موسسات داشتند، به دنبال این بود که مجددا بیان کند، پاسخدهی مشتاقانه در برابر کارگزاران و عاملان خارجی بعنوان روح اصلی پاسخگوئی به شمار می آید. از بعد دیگر پاسخدهی مشتاقانه پاسخدهی ای است که کارکنان در برابر عموم به طور مستقیم دارند. این موضوع به طور چشم گیری در متون مدیریت شکل گرفته است یکی از اهداف عمده ای که جنبش اصلاح مدیریتی پدید آورده است ایجاد موسساتی است که در برابر ارباب رجوع هایشان پاسخدهی مشتاقانه داشته اند. به همان نحوی که شرکتهای بخش خصوصی در برابر مشتری هایشان دارای برخورد مناسب هستند، کارکنان بخش دولتی نیز تشویق شده اند که هر چه بیشتر خوش برخورد باشند، ،‌عموم مردم مساعدت بیشتر می نمایند و به تبعیت از مقررات و آئین نامه ها یا اطاعت از دستورالعملهایی مقامات ارشد بورکرات خود تمرکز و توجه کمتری داشته باشند.
توجه اصلی به ارباب رجوع تکیه کلام اصلی پاسخگوئی است. ‌کارکنان به ویژه کسانی که در ارائه خدمات دخیل هستند، در حال حاضر بعنوان پاسخگوی بدون واسطه در برابر عموم مردم قرار دارند به خاطر این ضرورت که آنها به نیازهای بیان شده توسط ارباب جوع هایشان پاسخ می دهند.
گفته می شود که ارتباطات سبک بازار برای فراهم نمودن یک کانال دیگر جهت پاسخگویی است . زیرا که آنها مشوق هایی را برای فراهم کنندگان خدمات ایجاد می کنند تا آنها خواسته های مصرف کنندگان را نیز به حساب آورد و در نظر بگیرند. یقینا برخی از مکانیزمهای توجه به ارباب رجوع ، روشهای پاسخگویی به مفهوم اصلی آن را شامل می شود. به عنوان نمونه ،‌حوزه ای جهت شکایت در مورد نارضایتی از خدمات و جبران خسارت وجود دارد. بیانیه هائی که در مورد روشهای شکایت موجود است، ماموران بازرسی و دادگاههای اداری همه موسسات طراحی شده پاسخگویی هستند تا کارکنان هر چه بیشتر در برابر نیازهای مردم پاسخدهی مشتاقانه داشته باشند

● ویژگیهای اساسی یک سیستم پاسخگوئی مناسب به شکایات مشتریان:

▪ نومن و کاتلین برای یک سیستم پاسخگوئی مناسب به شکایات ویژگیهای زیر را بر شمردند.
۱) دسترسی آسان: باید راههای متنوعی برای طرح شکایات مشتریان فراهم شود.
۲) پاسخگوئی سریع : مشتریان در اسرع وقت باید پاسخ مستقیم دریافت نمایند.
۳) دسترسی بدون دردسر: سیستم رسیدگی به شکایات بایدبدون زحمت در دسترس مشتری باشد.
۴) کارکنان با اختیار عمل : کارکنان سیستم پاسخگوئی باید واجد اختیارات لازم برای حل مشکلات مشتریان باشند.
۵) گزینش و آموزش کارکنان : کارکنان سیستم پاسخگوئی به شکایات باید از آموزشهای لازم در زمینه ارتباطات انسانی و جنبه های فنی محصول بهره مند گردند.
۶) بانک اطلاعات مشتری: سازمان باید واجد یک بانک اطلاعات مکانیزه و قابل دسترس در موردتمام مشتریان باشد.
۷) حمایت سازمانی: مدیریت مالی سازمان باید منابع وتوجه لازم به حل شکایات تخصیص دهد.
۸) منصفانه و بی طرف بودن: رسیدگی به شکایات باید بدون اعمال نظر شخصی و سوگیری انجام شود.

● دسترسی آسان:

صرف نظر از شماره تلفنهائی که به طور رایگان برای طرح شکایات و نظرات مشتریان اختصاص یافته و امروزه بسیار متداول است، سیستم پاسخگوئی به شکایات باید جامعیت بیشتری داشته و امکان طرح مسائل و مشکلات از کانالهای مختلف تسهیل گردد . این موارد می تواند به طور عمده شامل طرح مساله از طریق کارکنانی که تماس مستقیم با مشتری دارند، از طریق پست و یا به صورت حضوری با مسئولین و مقامات اجرائی باشد. در هر صورت یک سیستم پاسخگوئی مناسب باید به سرعت شکایات مطروحه را صرف نظراز نحوه طرح و مراجع دریافت کننده، سریعا وارد عمل نموده و به آن رسیدگی نماید.
به طور مثال هواپیمائی بریتیش ایرویز کیوسکهائی در فرودگاه هیث رو لندن ایجاد نمود تا مسافرین این شرکت بتوانند بلافاصله پس از پایان پرواز نظرات و پیشنهادات و مسائل خود در ارتباط با این شرکت را مطرح سازند. گروه هتلهای ماریوت یک خط تلفن شبانه روزی برای دریافت نظرات مشتریان همزمان با اقامت آنها در هتل پیش بینی و راه اندازی نموده است.
نصب صندوقهای پیشنهادات نیز روشی است که شرکتها به آن توجه نموده اند و از این طریق مبادرت به دریافت و جمع آوری نظرات مشتریان خود می نمایند بدین ترتیب ملاحظه می گردد که موسسات به صورت فعال به دنبال دریافت نظرات مشتریان خود هستند و این امکان را فراهم می نمایند که مشتری شکایت خود را به ساده ترین، آسانترین و کم هزینه ترین طریق مطرح نمایند.

● پاسخ سریع :

یک سیستم رسیدگی به شکایات مناسب، پاسخ شکایات واصله را به سرعت و به طور مستقیم ارائه می نماید.
شرکت سلکترون که یکی از برندگان جایزه کیفیت بالدریج است، زمانی که شکایتی دریافت می کند. طرف کمتر از ۲۴ ساعت با شاکی تماس می گیرد. این تماس موجب می شود ، شاکی به صورت خلاصه در جریان نحوه رسیدگی قرار گیرد، اقدام شاکی تشکر شود و در صورت نیاز اطلاعات تکمیلی از او اخذ گردد و ظرف مدت یک هفته مجددا با شاکی تماس گرفته و به او گفته می شود که علت بروز مشکل چه بوده است و چه اقدامی در جهت اجتناب از بروز موارد مشابه صورت گرفته است. سیستم شکایات سالکترون دو ویژگی دارد. نخست آنکه شاکی از دریافت شکایات و بررسی در مورد آن مطلع می شود. دوم آنکه حتما این پاسخ در کوتاه ترین زمان ممکن داده شود. کاری که در بسیاری از شرکتها صورت نگرفته و یا به شکلی ناقص انجام می شود.
شرکتهائی که به شاکیان خود پاسخ نمی دهند (یا حتی اگر بررسیهای لازم را انجام داده و نتایج حاصله را در فرایندهای عملیاتی شرکت تاثیر داده باشند) امکان به وجود آمدن تصویری منفی از شرکت در اذهان را فراهم می سازند. این افراد دیدگاه منفی به وجود آمده را به سایر افراد و مشتریان انتقال می دهند. در تحقیقی که در خصوص شرکتهای بزرگ تولید صورت گرفته است قریب ۲۵ درصد از مشتریان پاسخی در ارتباط با شکایات مطروحه خود دریافت ننموده اند. دیدگاه این مشتریان در مورد شرکت در شش جنبه مورد تحقیق که عبارتند از انصاف، رضایت بخشی، شهرت ،‌جذابیت،‌رفتار مناسب و کیفیت پاسخگوئی ، به سرعت نزول کرده بود.
بعد دیگر از سرعت پاسخگوئی ، سرعت در رسیدگی و حل مساله است. شرکت باید در هر حال موضوع شکایت را حل و فصل نماید. رفع شکایت می تواند اشکال مختلفی داشته باشد. از صرف آگاه کردن مشتری تا پرداخت غرامت یا جایگزین کردن کالا یا خدت مورد نظر ، طبیعتا اگر رفع شکایت توام با پرداخت مابه ازائی به شاکی باشد، رضایتمندی بیشتری را فراهم خواهد نمود.

● دسترسی بدون دردسر:

سیستم رسیدگی به شکایات نباید تنها تبدیل به یک وسیله پاداش به افرادی شود که در پیگیری و حصول نتیجه، پیگیر و سمج هستند. همانگونه که قبلا اشاره گردید یکی از وظایف اساسی سیستم رسیدگی به شکایات، آشکارسازی شکایات پنهان و ترغیب مشتریان ناراضی به ارائه شکایات آنهاست.
محققان تخمین می زنندکه مشتریان در هر لحظه ناراضی هستند ولی تعداد کمی از این مشتریان ناراضی زحمت شکایات کردن را به خود می دهند. چون شکایت کردن مستلزم وقت، هزینه و دردسر های خاص خود است لذا باید سیستم پاسخگوئی طوری طراحی شود که با کمترین هزینه ودردسر قابل دستیابی باشد.

● کارکنان با اختیار عمل :

سئوالی که در اینجا مطرح است این است که آیا کارکنان به ویژه آنهائی که غالبا با مشتریان درگیر هستند به طور مناسبی در مورد رفتار با مشتریان اختیار عمل دارند. یک مشتری نباید از یک بخش به بخش دیگر ارجاع داده شود. یک شخص در یک شرکت باید برای پاسخگوئی به مشتری نهایت اختیار عمل و مسئولیت را داشته باشد. در یک شرکت کوچک ممکن است این کار توسط مالک آن انجام شود ولی در سازمانهای بزرگتر این کار به مدیر امور مشتریان محول می گردد. شخصی که برای این کار انتخاب می شود باید در دسترس باشد و این اختیار عمل به او داده شود که به عنوان نماینده سازمان در کلیه امور مربوط به مشتری با آزادی عمل انجام وظیفه نماید.
باون و لاولر اختیار عمل کارکنان را به صورت زیر تعریف کرده اند.
پاداش * دانش * اطلاعات * قدرت = اختیار عمل
دادن قدرت بیشتر به کارکنان بدون اطلاعات، دانش و پاداش اثر بخش نخواهد بود. کارکنان باید اطلاعاتی درباره انتظارات و بازخورد به مشتری داشته باشند. همچنین دانش از اهداف کسب و کار و فرایند ارائه خدمت ،که جزئی از آن است لازم است . شرکتهای خدماتی باید پاداشها را بر مبنای استفاده اثر بخش کارکنان از قدرت ، اطلاعات و دانش برای بهبود کیفیت خدمات و عملکرد مالی شرکت تخصیص دهند. برخی از مزایازای این رویکرد عبارتند از :
۱) تصحیح اشتباهات : در خدمات ، تولید بدون نقص ممکن نمی باشد. زیرا خدمات در حضور مشتری تولید می شود. هارت اظهار می دارد اشتباه بخشی از هر کار خدماتی است. حتی بهترین شرکتها در ارائه خدمات گاهی با مشکلات خاصی مواجه می شوند. در خدمات تصحیح خطا برای تصحیح چنین اشتباهاتی ارائه شده است. هدف تصحیح خطا، مفهوم دیگری به نام تولید بدون نقص می باشد که به معنی حداقل مشتری از دست رفته می باشد. کیفیت بهبود نمی یابد مگر اینکه اندازه گیری شود. شرکتها هنگامی می توانند کیفیت را اندازه گیری نمایند که از طریق تولید بدون نقص، تبعات و هزینه تولید معیوب و دوباره کاری و… را آشکار سازند . شرکت های خدماتی نیز دارای تولیدات معیوب هستند. تولیدات معیوب آنها مشتریان از دست رفته است که دیگر از شرکت خرید نمی کنند مشتریان طی زمان سودآوری بیشتری برای شرکت به همراه می آورند. در برخی از صنایع مشتریان در سال اول سودآوری ندارند به دلیل هزینه های جذب مشتری و از سالها بعد به سودآوری می رسند این اطلاعات در باره روش مشتریان و اختیارات لازم برای تصحیح اشتباهات می تواند حصول اهداف فوق را ممکن سازد.
۲) خشنود ساختن مشتریان با فراتر رفتن از انتظارات آنها: اختیار دادن به کارکنان در اینجا می تواند باعث ارضای نیازهای خاص مشتریان شود. برخی حوادث و شرائط ناشی از اشتباه شرکت نمی باشد اما مشتریان اعتقاد دارند که شرکت باید برای آنها آمادگی داشته باشد مثل نیاز یک فرد به باطری در هواپیما.
دادن اختیار عمل به کارکنان به تنهائی کافی نیست چون هر اختیار عملی مستلزم خواستن مسئولیت است . یک گروه خرده فروشی مسئولیت واختیارات کارکنان خود رابه صراحت چنین بیان می کند:

▪ اختیارات همکاران ما عبارتند از :

ـ اختیار انجام هر کاری که برای جلب رضایت مشتری لازم است
ـ اختیار انجام اقدامات بدیع و آزمایش امور جدید و حق اشتباه کردن
ـ حق درک کردن رفتار و گفتار دیگران
ـ اختیار انتخاب محیط کاری مناسب
ـ حق مورد تقدیر قرار گرفتن به خاطر دستاوردها
ـ اختیار کمک کردن و پشتیبانی مشتری
ـ اختیار ارائه انتقادات سازنده
ـ حق ارتقا در داخل شرکت مطابق با سرعت پیشرفت خود

▪ مسئولت و وظایف همکاران ما عبارتند ا ز:

ـ مسئولیت انجام هر کاری که برای جلب رضایت مشتری لازم است.
ـ مسئولیت مشارکت و همکاری با گروه
ـ مسئولیت مربی و استاد کار بودن
ـ مسئولیت صادق و وفادار بودن
ـ مسئولت پاسخگو بودن نسبت به اعمال خویش
ـ مسئولیت بهبود مستمر عملکرد خویش
ـ مسئولیت آوردن افکار نو به درون سیستم

● گزینش و آموزش کارکنان

مدیریت نیروی انسانی به منزله یکی از پیچیده ترین ،‌فنی ترین و حساس ترین زمینه های فعالیت مدیران در کارکرد منابع انسانی است که در جهت پاسخگوئی به انتظارات مشتریان به کار گرفته می شود. در این راستا مدیریت نیروی انسانی به مثابه فرایندی مطرح می شود که چگونگی جذب آموزش، سازماندهی،‌نگهداری ،‌کاربرد و ارزیابی مستمر کارکنان را با توجه شرائط موقعیتی و نیز محیط اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی که در آن سازمان عمل می کند مورد توجه قرار می دهد.
پس از آنکه نیروی انسانی تعیین و جذب شد باید دانش ، رفتار و عملکردش نیز بهبود یابد. پرورش و بهبود از راه آموزش و افزایش مهارت باید به گونه ای باشد که افراد را آماده بهره برداری در سطوح و مراتب سازمانی سازد. این امر در گرو مدیریت متناسب با ارتفای فردی، گروهی و سازمانی موسسه مربوطه است و با توجه به تغییرات تکنولوژی و روشهای انجام کار، افزایش پیچیدگی سازمانها، تنوع تخصصها و مشاغل حساس در رویاروئی با مشتریان، امر آموزش و پرورش نیروی انسانی باید به طور مداوم و بر اساس سنجش عملکرد افراد و برنامه ریزی وضعیت پیشرفت آنان مشخص و انجام شود.
میلت و استون معتقدند که آموزش و بهسازی مهارتها و دانش عملکرد موثر برای کارکنان، در انجام وظایف شغلی خود را به وجود آورد. علاوه بر این آموزش می تواند برای کارکنان تازه استخدام و یا بدون تجربه در سازمان موثر باشد. همچنین آموزش برای کارکنان خاصی که شغل آنها تغییر کرده است،‌یا شغل خود را از دست داده اند بسیار مفید است.
آموزش فنون و مهارتهای ارتباطی به کارکنان ضروری است علاوه بر آن آموزش روشهای رسیدگی به شکایات و درخواست های مشتریان در سازمان لازم است . در خلال این دوره های آموزشی و قبل از اینکه کارکنان را موظف به پاسخگوئی تماس های تلفنی کنند به آنها یاد می دهند که چگونه به تلفنها جواب دهند،‌چگونه با مشتریان برخورد نمایند و چگونه به نامه های ارسالی پاسخ دهند. ‌بعد از طی این دوره هر یک از کارمندان نظام پاسخگوئی باید هر ساله یک دوره آموزشی ۲۰ ساعته را بگذرانند.
خط مشی های منابع انسانی شرکت باید متناسب با سطح خدماتی که ارائه می کند باشد. لذا مدیریت باید در ابتدا به واحدهای مختلف توجه نماید،‌سپس با توجه به نیازهای مشتری،سیاستهای کاری خود را طراحی کند. مدیران مالی شرکت باید هنگام طراحی سیاست های پرسنلی، کارکنان خود را با توجه به دایره محل کار آنها دسته بندی کنند و سپس هر بخش را به طور مجزا مورد بررسی قرار دهند. هنگام بررسی هر یک از این گروهها ، باید به مسائل مهمی چون تعاملات میان مشتریان و شرکت نیز توجه کرد لذا مدیر باید با هر یک از کارکنانش متناسب با شخصیت و توانائی هایش برخورد کند.
مساله بسیار مهم و دیگر در این زمینه انگیزش کارکنان است . زیرا بسیاری از کارها خسته کننده ویکنواخت است و علاوه بر ان ایجاد انگیزه در کارکنان به شیوه های مختلف برای برقراری ارتباط موثر با مشتریان امری ضروری است. سیاست شرکت در این زمینه باید طوری باشد که کارکنان هدف سازمان را هدف خود بدانند و در راستای رسیدن به ان هدف تمام تلاش خود را به کار گیرند. این کار امکان پذیر نیست مگر با تشویق و ترغیب کارکنان به انحاء‌مختلف .

● بانک اطلاعات مشتری :

سازمان باید واجد یک بانک اطلاعات مکانیزه و قابل دسترسی در مورد تمام مشتریان به خصوص مشتریان ناراضی باشد. مزیت داشتن یک بانک اطلاعات مشتری، این است که اطلاعات در مورد مشتریان را می توان از کانالهای مختلف جمع آوری کرد و در مواقع ضروری به آسانی از آنها استفاده کرد.
سیستم پاسخگویی مناسب برای انجام مسئولیتهای خود به اطلاعات زیادی در مورد مشتریان نیاز دارد. علیرغم رشد روزافزون عرضه اطلاعات ، غالبا کمبود اطلاعات صحیح یا اطلاعات بیش از حد ولی نادرست مشکلاتی را برای سازمان و تصمیم گیری مدیران آن ایجاد می نماید. یک سیستم اطلاعات خوب سیستمی است که با اطلاعات آغاز و به او ختم می شود. این سیستم ابتدا برای تعیین اطلاعات مطلوب و مورد نیاز و در عمل قابل تهیه و ارائه با مشتریان مصاحبه و محیط بازاریابی ایشان را برای برآورده ساختن نیازهای اطلاعاتی بررسی می کند.
یکی از ابزارهای اصلی برای کسب اطلاعات در مورد مشتری ، سیستم تحقیقات بازاریابی است.
ما تحقیقات بازاریابی را به عنوان عامل ارتباط دهنده مصرف کننده، مشتری و جامعه ، از طریق اطلاعات تعریف می کنیم. اطلاعاتی که برای شناسائی و تعیین فرصتها و مسائل ومشکلات مربوط به مشتریان، ایجاد و بهبود و ارزیابی فعالیتهای مربوط به پاسخگوئی،‌نظارت بر کارآئی و فهم بهتر سیستم پاسخگوئی به شکایات مورد استفاده قرار می گیرند.

● حمایت سازمانی

مدیران عالی سازمان باید منابع و توجه لازم به حل شکایات تخصیص دهد و حمایتهای لازم را از کارکنان برای جوابگوئی به مشتریان داشته باشد. ‌در سازمانهای سنتی نمودار سازمانی به صورت هرمی شکل است ، مدیران عالیرتبه در بالا و به صورت پی در پی کارکنان سطح پائین تر در قسمتهای پائین هرم قــــرار می گیرند، معمولا مشتریان در آن دیده نمی شوند و کارکنان در پائین ترین رده سازمان قرار دارند اما بعضی از سازمانها دارای نموداری دایره ای شکل هستند که مشتریان در مرکز دایره و کارمندان خط اول در دومین موقعیت ارزشمند قــــرار می گیرند نمودار (۲-۲)در این شکل مدیران در دایره های بیرونی هستند و از کارکنان خط اول حمایت می کنند .
شرکتهایی که می خواهند به مشتریان خدمات ارائه دهند باید از بعضی از کنترلهای سنتی مدیریتی صرف نظر کنند و برای تصمیم گیری و ارائه راه حل به کارمندان خط اول اختیاراتی بدهد، به عبارت دیگر باید برای حل مشکلات به طریقی که کارمندان فکر می کنند برای مشتریان مناسبتر است، به آنها قدرت و اختیار بدهند. مدیریت باید به این کارمندان اعتماد داشته باشد.
مدیران سطح بالا سازمانهای خدماتی برجسته، وقت کمی صرف ایجاد هدف سودآور یا تمرکز بر سهم بازار می کنند، در عوض ، توجه زیادی به کارگران خط اول و مشتریان نموده اند. مدیران موفق سازمانهای خدماتی، عوامل سودآوری در این سازمانها را که الگوی جدید سازمانهای خدماتی هم محسوب می شوند، مورد توجه قرار داده اند. این عوامل عبارتند از سرمایه گذاری روی افراد،‌تکنولوژیی که گارگران خط اول را پشتیبانی کنند، به کارگیری افراد شایسته و آموزش آنها و نیز پاداش متناسب با عملکرد کارکنان در کلیه سطوح. سازمانهای بسیاری بر این باور هستند که وقتی کارکنان و مشتریان را در درجه اول اهمیت قرار دهند، در روش مدیریت و معیار موفقیت آنها تغییرات اساسی رخ خواهد داد.
اقتصاد نوین خدمات، مستلزم تکنکیهای جدید برای سنجش سودآوری هستند. این تکنیکها اثر رضایت کارمند، وفاداری و بهره وری ر ا بر ارزش محصولات و خدمات ارائه شده اندازه گیری می کنند. بطوریکه مدیران قادر خواهند بود به رضایت مشتری و وفاداری آنها دست یابند و نیز بر سودآوری و رشد سازمانی، نفوذ و تاثیر همانندی داشته باشند. در واقع، همیشگی و مادام العمر بودن یک مشتری وفادار خیره کننده است. به ویژه در اقتصادهایی که مبتنی بر حفظ و نگهداری مشتری پایه گذاری شده اند وقتی مراجعات مشتریان ادامه می یابد خرید محصولات وابسته نیز تکرار می گردد.

● منصفانه و بی طرف بودن سیستم پاسخگوئی :

یکی از ویژگیهای اساسی یک سیستم پاسخگوئی، منصفانه و بی طرف بودن آن است. بر اساس این ویژگی رسیدگی به شکایات و پاسخگویی به آنها باید بدون اعمال نظر شخصی و سوء نگری باشد. مرکز توجه این ویژگی تبعیض قائل نشدن بین طرفین مدعی در شکایت است. مدیران پیش از آنکه تصمیمی بگیرند یا دست به اقدامی بزنند باید ببیند دیگران درباره آنها چه قضاوتی می نمایند. بدین معنی که آیا دیگران آنها را متعصب و یکسو نگر می دانند یا اینکه آنها را افرادی عادل و منصف تلقی می نمایند.
آنها باید در هنگام قضاوت بی طرف باشند و تصمیم گیری آنها باید فارغ از اعمال نظر شخصی باشد. منصفانه و بی طرف بودن را می توان معادل عدالت در قضاوت دانست. علی رغم آنکه همه فرهنگها و مکاتب، خواهان عدالت و مدافع آن هستند ولی دین مقدس اسلام، آنکونه که امیرالمومنین (ع) بحق زبان گویا و مجری صادق آن بوده اند، خاستگاهها ،پیامدها و اهداف خاص خود را دارد. آنطور که می فرمایند: «و به یک چشم بنگر به همگان ، خواه به گوشه چشم نگری و خواه خیره شوی، تا بزرگان در تو طمع ستم بر ناتوان نبینند و ناتوان از عدالتت مأیوس نگردند
به طور خلاصه مبنای این تحقیق که به عنوان فرضیه های تحقیق نیز به بررسی آنها پرداختیم ویژگیهای مشترک نظریه ها و تئوریها در مورد سیستم مناسب پاسخگوئی است که شامل سرعت پاسخگوئی به شکایات، دسترسی آسان به سیستم پاسخگوئی ، برخورد مناسب کارکنان سیستم پاسخگوئی و منصفانه و بی طرف بودن سیستم پاسخگوئی می شود. که در نمودار صفحه بعد نشان داده شده است.

● نتیجه گیری:

رضایت مشتری در حال مبدل شدن به مهمترین هدف بسیاری از شرکتهای پیشرو است. تغییرات سریع در فن آوری موجب افزایش رقابت جهانی و ارتقاء سطح انتظارات مشتریان شده است. این تغییرات ضرورت توجه به نیاز،‌خواسته و انتظارات مشتریان و اتخاذ راهبردهائی که به صورت فعال با این تغییرات هماهنگی داشته باشد را افزایش داده است.
اگر عملکرد سازمان به طور مداوم پائین تر از حد انتظار مشتری باشد، مشتریان روگردان شده و حوائج خود را از طریق دیگری برطرف خواهند کرد. پس هر سازمانی باید به طور مستمر به نظرات مشتریان خود توجه نموده و راهکارهای لازم را برای تطابق هر چه بیشتر با خواسته های آنها ایجاد نماید. رسیدگی به نظرات مشتریان و شکایات آنها یکی از طرق جمع آوری اطلاعات در مورد نیازها و خواسته های آنها است و اهمیت آن وقتی آشکار می شود که به تاثیر آن در حفظ مشتری پی ببریم. توجه به خواسته ها و انتظارات مشتریان که در قالب شکایات و انتقادات مطرح می شود و پاسخگوئی مناسب به آنها موجب حرکت به سمت هدف اصلی این سازمان می شود. اهداف و راهبردهای مشتری مدار سازمانها می طلبد که به روش علمی به بررسی و تحلیل علت یا علل نارضایتی و شکایات مشتریان پرداخته و با شناخت این علل و ریشه یابی آنها از یک طرف و پاسخگوئی مناسب به آنها از طرف دیگر گامی موثر در جهت افزایش رضایتمندی مشتریان برداشته شود. وجود نظام پاسخگوئی مناسب و مشتری گرا با شناخت مشکلات و علت نارضایتی مشتریان و پاسخگویی سریع و به موقع به آنها علاوه بر اینکه موجب جلب رضایت مشتری می‌شود ، موجب صرفه جوئی در زمان وهزینه سازمان نیز می شود.

منابع و ماخذ:


۱ـ روستا، احمد؛ ونوس، داور؛ ابراهیمی ، عبدالحمید؛ مدیریت بازاریابی ؛ انتشارات سمت ؛ ۱۳۷۵.
۲ـگیوریان ؛ حسین؛ «مدیریت دولتی نوین، گامی به سوی بهره وری در اداره امور دولتی» مجله مدیریت ،‌شماره ۴۳، خرداد ۱۳۷۹
۳ـهیوز- آون؛ «مدیریت دولتی نوین» ترجمه سید مهدی الوانی ، سهراب خلیلی شورینی و غلامرضا معمارزاده، تهران، انتشارات مروارید، ۱۳۷۷.
۴_ Millar. Michell, Mc kevitt. Daivid “Accountability and Performasnce , International Review of Administrative Sciens, Vol,۶۶,No,۲,۲۰۰۰.
۵_Mulgan. Richard “Accoutability”, Public Administration Vol,۷۸ –No ۳,۲۰۰۰.
۶_ Romzek, Barbar. S “Dynamics of Public Sector Accountability in Area of Reform,” International Review of Administrative Sciences ,Vol ۶۶, Nol,۲۰۰۰.

راسخون

حفظ کلمات و واژگان : یک راهكار مفید در تقویت حافظه و دادن ورزش به آن


حفظ کلمات و واژگان : یک راهكار مفید در تقویت حافظه و دادن ورزش به آن

حافظه در دستان ماست و قادر خواهیم بود ظرفیت آن را افزایش داده و تقویت کنیم. فقط کافی است آن را باور کنیم و اگر ضعفی در حافظه خود احساس می‌کنیم آن را به علت عدم به کارگیریش بدانیم.
 
همانگونه که با ورزش کردن قوای بدنی و جسمانی خود را افزایش می‌دهیم، می‌توانیم حافظه شگفت‌انگیز خود را برای دستیابی به عملکرد بهتر ورزش دهیم. حافظه مثل یکی از عضلات بدن است. اگر آن را ورزش دهیم و تقویت کنیم نیرومند می‌شود اما در صورتی که آن را به حال خود گذاریم، ناتوان می‌گردد و قدرت و توان خود را از دست می‌دهد. حافظه این توانایی را دارد که هر روز نیرومند‌تر از روز قبل شود و این سیر پایانی و انتهایی ندارد.
 
حافظه همانند کودکی است که هیچگاه نباید به حال خودش رهایش کنیم اگر توجه به آن نداشته باشیم ضعیف خواهد شد. با تقویت حافظه علاوه بر قوی شدن آن، میزان تمرکز و استدلال خود را هم افزایش می‌دهیم.
 
یکی از راه‌های مفید در تقویت حافظه و دادن ورزش به آن، حفظ کلمات و واژگان است.
 
با حفظ کردن اشعار مختلف، عبارات زیبای ادبی، دعا و نیایش ها، سوره‌هایی از قرآن که همه بر اساس و ارتباط بین واژگان هستند، باعث به کارگیری حافظه ما می‌شوند.
 
هر چقدر در روز با یک برنامه‌ریزی منظم اشعار و عبارات ادبی که در برگیرنده واژگان هستند را حفظ کنیم، حافظه ما به فعالیت در می‌آید و به اصطلاح گرم می‌شود. شاید در روزهای اول این عمل سخت باشد ولی به مرور حفظ آنها راحت‌تر صورت می‌گیرد. و ذهن فعال می‌گردد.
 
چرا واژگان، در تقویت حافظه ما موثر هستند:
 
ما اسیر واژگان در زبان هستیم. همه چیز به یاری زبان وارد دنیای ذهن ما می‌شود. دنیای بیرونی بی‌معناست آنچه هست فعالیت امور ذهنی و درونی است که در ذهن ما انجام می‌گیرد. زمانی که به یادگیری یا خواندن متون ادبی یا اشعار ... می‌پردازیم ذهن ما درگیر می‌شود و فعالیت‌های زیر انجام می‌گردد که خود می‌تواند عامل مهمی در تقویت حافظه ما باشد.
 
۱- از آنجا که برای فهمیدن هر متن ابتدا باید جمله را فهمید و برای فهمیدن جمله باید لغات را فهمید که در عین حال فهم لغات جدید مستلزم درک آن در جمله است.‌
 
2- به یاری واژگان و ترکیب آنهاست که می‌توانیم که متن ادبی را بفهمیم و از عناصر تشکیل دهنده یک متن به کل آن برسیم و آن را درک کنیم.
 
۳- ساختار یک متن مجموعه‌ای از نشانه‌هاست که برای فهم این شانه‌ها در هر اثر نوشتاری می‌بایست رمزها و کدهای نوشتاری را کشف کنیم و آنها را به هم ربط دهیم پی‌بردن به این رابطه درونی منجر به انجام فعالیت ذهنی می‌شود.
 
۴- در حفظ واژگان و لغات می‌بایست آنها را دسته بندی کنیم که این دسته‌ بندی و شناخت می‌تواند بر اساس:
 هم معنی بودن کلمات
 کلمات متضاد
 کلمات مشابه (هم معنی نیستند ولی مشابه به یکدیگرند)
بررسی اجزاء کلمات
 در کنار هم قرار دادن کلمات و ساختن یک داستان در ذهن باشد.
 
کلیه این فعالیت‌ها باعث انجام فعالیت ذهنی و تحریک حافظه می‌شود و کارکرد و توان آن را افزایش می‌دهد. افزایش گنجه لغات، حفظ واژگان، اشعار، متون ادبی و ... مهارت‌های زیر را تقویت می‌کنند که خود منجر به انجام فعالیت‌های ذهنی می‌شود. 
 
۱-  مهارت سخن گفتن
 با افزایش گنجه لغات شما هم جزء افرادی خواهید شد که در هنگام سخن گفتن، بسیار زیبا و با الفاظ و کلمات ادبی صحبت می‌کنند. صحبتهای آنها دارای مفاهیم بسیار ارزنده‌ای است و هیچگاه با یک سری از واژگان تکراری صحبت نمی‌کنند.
 
این افراد به گونه‌ای هستند زمانی که شروع به صحبت کردن می‌کنند، متوجه می‌شویم چه اطلاعات و معلومات وسیعی دارند. با به کارگیری اشعار و مثال‌ها سخنان خود را زیباتر خواهیم کرد. در این صورت (در سخن گفتن توانمند می‌شوید).
 
۲- شنیدن
 زمانی که به یک سخنرانی می‌روید و یا پای صحبتهای افراد ادیب و با اطلاعات  می نشینید کلماتی را که به کار می‌برند بر شما ملموس خواهد بود و توانایی درک مطالب گفته شده را پیدا می‌کنید.
 
۳- نوشتن
 هر چقدر با گنجه لغات و واژگان ادبی بیشتر آشنا باشید قدرت و توانایی نوشتاری بالایی پیدا می‌کنید. در نوشتن احتیاج به در کنار هم قرار دادن واژگان و ربط آنها به هم داریم تا مفاهیم را به خواننده انتقال دهیم. نوشته‌های شما عامیانه نخواهد بود و می‌توان متنهای معناداری بنویسید.
 
۴- خواندن
 قادر به درک مقالات، متون ادبی، نوشته‌های ارزشمند خواهید بود و مطالعات شما صرف خواندن متون ساده و ابتدایی نخواهد بود (خواندن مؤثر یعنی تلاش برای تبدیل واژه‌ها به اندیشه‌ها و افکار، که در این کار ما با ذهن خود کار می‌کنیم).
 
کلیه این فعالیت‌ها منجر به انجام فعالیتهای ذهنی و به کارگیری حافظه خواهد شد. زیرا با یادگیری واژگان حافظه خود را قوی می‌کنید و برای دستیابی به اطلاعات یادگرفته خود،  به جستجو در حافظه می‌پردازید. هر روز به حفظ یکی از (اشعار مختلف، عبارات زیبای ادبی، دعا و نیایش‌ها، سوره‌هایی از قرآن...) بپردازید و حافظتان را نیرو بخشید.
 
 
منبع : همشهري
 

چه موقع در بحث هایمان کوتاه بیاییم؟

 

چه موقع در بحث هایمان کوتاه بیاییم؟

خاتمه داده به بحث به معنی پایان بخشیدن به یک بحث یا دور شدن از آن برای متقاعد کردن طرف مقابل نیست. بلکه با این کار به دیگران می گویید که شما از احترام خاصی برخور دارید

تا به حال چند بار این عبارت را شنیده اید؟ این جمله معمولا در پایان یک بحث می آید وقتی که یک شخص، عصبانی و ناامید از اینکه نتوانسته نظرش را تحمیل کند این جمله را می گوید: موافقی که بحث را تمام کنیم؟
این جمله به این معنی نیست که ما فقط از بحث های مهم دست برداریم و سپس خشم، ناراحتی، و ناامیدی حاصل از آن را با خود همراه کنیم. همچنین به معنی تسلیم و متاسف شدن نیست یا حتی به معنی این نیست که ما مرتکب اشتباهی شده ایم.
بلکه به این معنی است که ما به این نتیجه رسیده ایم که نمی توانیم چشم در چشم همدیگر بحث کنیم و بهتر است که در بعضی مسائل کوتاه بیاییم. نکته جالب این است که ما می توانیم این جمله را در مورد دوستان، معلم، غریبه ها و حتی رئیسمان به کار بریم اما به ندرت می شود این جمله را در مورد خانواده و همسرمان به کار بریم. بعضی از ما به دلیل اینکه با هم ازدواج کرده ایم یا فامیل هستیم باید نسبت به همه چیز موافقت کنیم.
 
به همین شکل، وقتی ما نمی توانیم چشم در چشم کسی نظر مخالفمان را بگوییم، به این معنی نیست که یک نفر درست و نفر دیگر اشتباه می گوید. بحث کردن در چنین مواردی مثل این است که از چند نفر بپرسیم زیباترین رنگ رنگین کمان کدام است؟ مسلم است که بعضی ها آبی را ترجیح می دهند در صورتی که بقیه قرمز را می پسندند. این موضوع بستگی به نوع افراد دارد. همه ما نظرات مختلفی در مورد پیرامون مان داریم.
 
خاتمه داده به بحث به معنی پایان بخشیدن به یک بحث یا دور شدن از آن برای متقاعد کردن طرف مقابل نیست. بلکه با این کار به دیگران می گویید که شما از احترام خاصی برخور دارید و با احترام به طرف مقابل اجازه ادامه دادن به صحبت هایش را می دهید. حتی دو نفر که همدیگر را دوست دارند نسبت به موارد گوناگون نظرات مختلفی دارند و با هم اختلاف نظر دارند که حتی بعضی از این موارد را نمی توان تغییر داد. خاتمه دادن بحث و کوتاه آمدن به این معنی است که طبیعی است که ما با هم اختلاف نظر داشته باشیم و همیشه این اختلاف نظرهاست که پیشنهادات جدیدی را در زندگی به افراد می دهد.
 
کوتاه آمدن در بحث همچنین به معنی این است که ناراحت و عصبانی شدن بی فایده است مخصوصا در مورد نظراتی که شما نمی توانید آنها را تغییر دهید. وقتی ما تصمیم می گیریم که کوتاه بیاییم و بحث را رها کنیم، این حقیقت را پذیرفته ایم که نگرش و دیدگاه ما متفاوت از دیگران است و به سمت جلو در حال پیشرفت هستیم.
رها کردن بحث نشان دهنده این است که ما برای سلامتی مان ارزش قائل هستیم علاوه بر این اجازه نمی دهیم چیزهای کوچک ذهن ما را درگیر کند و با این کار برای خودمان و طرف مقابل احترام قائل می شویم.
رها کردن بعضی از بحث ها و پافشاری روی بعضی اختلاف نظرها از مهارتهای ارتباطی مهم است. اگر ما بعضی از بحث ها را رها کنیم فقط به خاطر اینکه بهتر به نظر برسیم، آزادی بیان و اعتماد به نفس مان را از بین برده ایم و درمورد رابطه مان با طرف مقابل مردد و خشمگین می شویم. در زندگی مسائلی وجود دارد که باید به خاطرش مبارزه کرد و بعضی مسائل هم ارزش بحث کردن و انرژی گذاشتن ندارد. کشف کردن تفاوت این دو باعث می شود که ما یک شریک زندگی خوبی برای همسرمان و دوست خوبی برای اطرافیانمان باشیم.

 
www.seemorgh.com/lifestyle

چگونه در اولین قرار ملاقات بیشترین تاثیر را بگذاریم؟

 

چگونه در اولین قرار ملاقات بیشترین تاثیر را بگذاریم؟

گذاشتن تاثیری خوب در اولین قرار ملاقات برای ایحاد رابطه بـا دیـگران بسـیار مهم است. در مسائل کاری، تاثیر گذاری در اولـیـن قـــرار مـلاقـات بـرای ایـجـاد و بـرقـراری شـراکـت و رابطه ای سودمند و بادوام ضروری است.

گذاشتن تاثیری خوب در اولین قرار ملاقات برای ایحاد رابطه بـا دیـگران بسـیار مهم است. در مسائل کاری، تاثیر گذاری در اولـیـن قـــرار مـلاقـات بـرای ایـجـاد رابطه و یا بـرقـراری شـراکـت و رابطه ای سودمند و بادوام ضروری است.

شــاید طرف مقابل قصد کار کردن با شما را نداشته باشد، امـا شما باز باید همه ی سعیتان را در جلب نظر او بکنید و خـود را بـهـتـرین جـلـوه دهـید. به هر طریقی که باشد، چه رو در رو، چـه پـشت تلفن، چه در نامه یا ایمیل، باید تلاش کـنید که هر آنچه در چنته دارید را بیرون بریزید تا فرد مقابل مجذوب شود.

همه مـا مـمـکن است با افرادی روبه رو شویم که در همان بـرخـورد اول مـــجذوب شـده و دوست داشته باشیم آنها را بهتر بشناسیم یا با آنها وارد کار شویم. اکثر اوقات این افراد ا ز یکسری قانون های اصلی پیروی می کنند که باعث می شود بهترین تاثیر را در برخورد اول روی فرد مقابلشان بگذارند.

در اینجا 6 نکته ی اصلی و مهم در این زمینه را برایتان آورده ایم.

1-  خوب لباس بپوشید
البته درست است که این روزها لباس پوشیدن در محل کار بسیار راحت شده است، اما برای گذاشتن تاثیر، باید روی لباس پوشیدنتان دقت ویژه داشته باشید. لباستان را باید با تناسب محلی که می روید و افرادی که با آنها ملاقات دارید انتخاب کنید. لازم نیست حتما‌ً از لباسهای گران و مارک دار استفاده کنید، اما حفظ تمیزی و مرتب بودن لباس مهم است.

2-  واضح صحبت کنید
هنگام صحبت کردن با فرد مقابل، سعی کنید تا می توانید کامل و مشخص حرف بزنید. ملاقات با فردی که حرف هایش را نفهمید، غیرقابل تحمل خواهد بود.

آهنگ صدایتان ملایم ولی قابل فهم باشد. از درست و کامل تلفظ کردن کلمات واهمه نداشته باشید. سعی کنید تا آنجا که می توانید با گرامری صحیح صحبت کرده و از صحبت کرده به زبان عامیانه جداً بپرهیزید. همیشه مودب و باوقار باشید.

3- اسم طرف مقابل را به کرات استفاده کنید
حتماً برایتان اتفاق افتاده است. اگر کسی هنگام مکالمه اسمتان را مرتباً استفاده کند، شما احساس صمیمانه تری خواهید داشت. این کار نشان می دهد که شما حتی از اولین برخورد به فرد مقابل آنقدر توجه داشته اید که اسمشان را حفظ کنید.

4-  کمی هم شوخی کنید
شوخ طبعی اگر بجا و درسیت استفاده شود، بسیار خوب است. یک لطیفه یا خاطره بامزه خیلی سریع می تواند محیط را دوستانه تر کرده و جو خوبی ایجاد کند. متاسفانه، اگر مراقب نباشید و لطیفه ی بجا و مناسبی را انتخاب نکنید، همه چیز برعکس خواهد شد. به همین دلیل توصیه می کنم که برای جلسه ی اول از تعریف لطیفه اجتناب کنید. می توانید به جای آن مطلب یا خاطره ای جالب تعریف کنید.


۵-  شنونده خوبی باشید
یک شنونده خوب بودن آنقدرها هم که همه تصور می کنند سخت نیست. در هنگام گفتگو با کسی، همه تلاشتان را بکنید که او متوجه شود که حرفهایش را فهمیده و خوب به او گوش می کنید.

هر از چند گاهی می توانید سرتان را به علامت تایید تکان داده یا از عبارات "می فهمم، درست است یا..." استفاده کنید. راه دیگری که باعث خواهد شد او مطمئن شود که حرف هایش را گوش داده اید این است که از او سوال بپرسید.

نکته ی بسیار مهم دیگر این است که هیچگاه وسط حرف طرف مقابلتان نپرید. این کار بسیار گستاخانه بوده و از ادب به دور است.


6-  بگذارید طرف مقابلتان مرکز توجه باشد
یکی دیگر از نکات مهمی که باید به آن توجه داشته باشید این است که هیچوقت خودتان را در راس توجه قرار ندهید. اجازه بدهید طرف مقابلتان مرکز توجه باشد. بدترین اشتباهی که ممکن است مرتکب شوید این است که یکسره در مورد خودتان صحبت کنید. با این کار فرد مقابل تصور خواهد کرد که آدم خودخواهی هستید.

از طرفتان بخواهید که در مورد خود بیشتر صحبت کند. با اینکار باعث خواهید شد طرفتان بفهمد که به او توجه دارید و هم اینکه مطالب بیشتری درمورد او خواهید فهمید که در آینده به دردتان می خورد.


با رعایت این شش نکته، مطمئن باشید که در برخورد اول بهترین تاثیر را روی فرد مقابلتان خواهید گذاشت .

مردمان
 

با رعایت 10 نکته زیر، یک انسان خوش صحبت شوید !

 

با رعایت 10 نکته زیر، یک انسان خوش صحبت شوید  !

در گفت و گو به عنوان شنونده باید بتوانیم این احساس را به طرف مقابل بدهیم که به او اعتماد داریم تا بتواند ذهن باز داشته باشد! اینطوری به واسطه اعتمادی که به او می کنیم، ذهن خودمان هم برای دریافت حرف هایش باز می شود.

شاید شما هم با دیدن عنوان این مطلب بگویید یک حرف زدن ساده که دیگر این حرف ها را ندارد اما اگر بدانید که در خیلی از کشورها برای آموختن همین ۱۰ اصل گفت و گو انجمن دارند و کارگاه می گذارند و آن را با فرمت های مختلف، به کوچک و بزرگ یاد می دهند چه؟
اگر بدانید پشت این مهارت ها، ایده های بزرگ فلسفی است که می شود با آن ساعت ها پز روشنفکری داد چه؟ اگر بدانید خیلی از موفقیت های ریز و درشت تحصیلی و کاری و خانوادگی تان به همین مهارت داشتن در گفت و گو بستگی دارد چه؟ اگر پشت بسیاری از دلخوری هایتان از دیگران رعایت نکردن یک یا چند تا از این ۱۰ مهارت باشد چه؟

1 -  جانبداری
طرف نظر خودتو را بگیر!
شاید با دیدن مهارت های دیگر این سوء تفاهم پیش بیاید که گفت و گو یعنی اینکه انسان خود را با آنچه دیگری می گوید، وفق دهد و از نظرات خود صرف نظر کند اما تسلیم و دنباله روی با روح گفت و گو منافات دارد.
برای همین اینکه بتوانیم از نظر خودمان دفاع کنیم، خودش یک بخش از گفت و گوست. اگر ما ریشه های حرفی که می زنیم را بشناسیم، راحت می توانیم از حرف خودمان دفاع کنیم. یادتان باشد صداقت اینجا هم شرط است. اینکه ما بگوییم چه تردیدهایی داریم و اینکه از دیگران برای تکمیل نظرمان کمک بگیریم هم بخشی از جانبداری ما از نظر خودمان است.

2 - موضع یادگیرنده
دانش آموز باشید نه استاد!
« نه، صبر کن »، « نه اینجوری نیس، بذار من بگم ». احتمالا شما هم در گفت و گوهایتان از این جمله ها زیاد شنیده اید یا برعکس، زیاد آنها را به کار برده اید. راستش خیلی تقصیری ندارید. ما جوری بار آمده ایم که دلمان می خواهد بیشتر در نقش یک عالم همه چیزدان در گفت و گوها ظاهر شویم تا یک مشتاق به دانستن. فکر می کنیم که ما بهتر بلدیم، بهتر می دانیم و ودر پاسخ به صحبت دیگری اولین حرفی که به نظرمان می رسد، این است که بگوییم «نه» و حرف خودمان را بزنیم.
اما گفت و گو وقتی ثمربخش است و باعث پیشرفت و ثبات ارتباط ما با هم می شود که بپذیریم همه چیز را نمی دانیم. ما باید بپذیریم که ممکن است در مورد موضوعی که ما فکر می کنیم به آن مسلطیم، دیگری حرف تازه ای بزند که برای خود ما هم جالب است. یادتان باشد که برداشت ما فقط بخشی از واقعیت است. اولین مهارت گفت و گو همین است؛ اینکه ما در گفت و گو به جای « استاد سخنران همه چیزدان » خودمان را به جای « دانش آموز مشتاق یادگیری » بگذاریم؛ چیزی که متخصصان گفت و گو به آن می گویند: « موضع یادگیرنده.»

3 - گشودگی ذهن
مخت را تکان بده
در گفت و گو به عنوان شنونده باید بتوانیم این احساس را به طرف مقابل بدهیم که به او اعتماد داریم تا بتواند ذهن باز داشته باشد! اینطوری به واسطه اعتمادی که به او می کنیم، ذهن خودمان هم برای دریافت حرف هایش باز می شود. به زبان آدمیزاد اینکه حاضر باشید با ایده های تازه آشنا شویدو موقتا از دیدگاه های شخصی خودتان دست بکشید، یعنی اینکه ذهنتان در مقابل دیگران باز است.
گشودگی ذهن چیزی بیش از یک خصوصیت فردی است، نوعی شیوه ارتباطی با دیگران است. اگر در شروع یک رابطه حتی یکی از طرفین بتواند با گشودگی ذهن در مقابل دیگری رفتار کند خوب است ولی در ادامه برای پیشرفت یک رابطه و گفت و گوی موفق باید هر دو طرف برای عمل به چنین رفتاری تلاش کنند.

4 -  به تعلیق درآوردن فرضیات
پیش فرضتو خط بزن!
در زندگی روزمره کمتر متوجه می شویم که عینک خاصی را به چشم زده ایم که ادراک و برداشت های ما را با قاطعیت شکل می دهد و آنها را محدود می کند، زیرا این نوع برداشت در طول زندگی و از دوران کودکی در خون و گوشت ما نفوذ کرده است. ارزیابی های سریع و جهت گیری های فوری در زندگی، احساس امنیت به وجود می آورند. تنها در صورتی که بفهمیم به چه میزانی وابسته به آنها هستیم، قادر خواهیم بود در آنها تجدید نظر کنیم و الگوهای قدیمی و تله های فکری را کنار بگذاریم. ما دائم با محیط در ارتباط هستیم و همیشه در حال ارزش گذاری و قضاوت. مثلا این بهتر است یا آن؟ کدام یک بزرگتر است؟ کدام زیباتر است؟ چه چیز خطرناکتر است؟ چه کسی سریع تر یا کندتر است؟ تاثیر من چگونه است؟ بدین ترتیب با ردیفی از ارزیابی های روزانه به سر می بریم.
آگاهانه یا ناآگاهانه درباره داده های بی شماری تصمیم می گیریم، انتخاب می کنیم. واقعیت را آنطور که مناسب می دانیم، می سازیم و متوجه نمی شویم که اینها ساختارهای خودمان است. تصمیمات و اعمالمان به وسیله ارزیابی ها وتصورهای خاص ما از جهان که روی واقعیات عینی پرده افکنده اند تعیین و اجرا می شوند. به وسیله گفت و گو می توان این عکس العمل های ناخودآگاه، اتوماتیک و زنجیروار را که در اثر الگوهای ذهنی به وجود آمده اند، شکست.
برچسب ها هم قضاوت ذهنی هستند. خیلی وقت ها ما با برچسب زدن به همدیگر پیشداوری می کنیم و از همانزاویه با فرددیگر برخورد می کنیم. در این صورت توانایی ها و خصوصیات دیگر او نادیده گرفته می شود و حتی آن ویژگی ها در فرد تعطیل می شود. در صورتی که هر انسانی بالقوه دارای خصوصیات بی شماری است که در شرایط مناسب می تواند شکوفا شود. پیش فرض های خودتان را بشناسید و آنها را موقع گفت و گو کنار بگذارید.

5 - از دل سخن گفتن
هر چه می خواهد دل تنگت بگو!
این دیگر خیلی سخت است. اینکه ما حرف واقعی خودمان را بزنیم، بدون آنکه آن را در لفافه طعنه و تظاهر بپیچیم. یک رابطه ساده اما عمیق، دقیقا از همین اصل از دل سخن گفتن سرچشمه می گیرد. «نکند این حرفی که می زنم او را ناراحت کند» مهمترین باوری است که مانع از دل سخن گفتن ما می شود. یک ور پیچیده تر از دل سخن نگفتن، این است که ما فقط برای جلب توجه دیگران حرف بزنیم، نه برای زدن حرف خودمان. اینکه از دلمان حرف بزنیم، به همین خاطر باعث گزیده گویی می شود.

6 - گوش دادن
شنیدن از سودای جان
« چند بار باید یه حرفی رو به تو بزنم؟ »، « چرا وقتی حرف می زنم حواست به من نیس؟ »، « اون که همیشه فقط منتظره حرف خودش رو بزنه، عجیب نیس حرف تو را نشنیده »، « ببخشید دوباره می گی چی گفتی، اصلا حواسم به تو نبود »، « من که دیگه چیز برای تو تعریف نمی کنم »، « من اصلا نشنیدم تو داشتی حرف می زدی». حتما شما هم در مکالمه هایتان از این قبیل جمله ها درباره کسانی که درست به حرف طرف مقابل گوش نمی دهند استفاده کرده اید. فرق شنیدن با گوش دادن این است که شنیدن فقط یک عمل فیزیولوژیک است اما در گوش دادن، ما حرف طرف مقابل را ادراک می کنیم. بیشتر وقت ها، ما موقع گوش دادن، توجه و حضور ذهن کافی نداریم.
حضورمان بیشتر فیزیکی است. انگار داریم حرف های طرف مقابل را دنبال می کنیم ولی در واقع به چیزهای دیگر فکر می کنیم. نشان دادن اینکه داریم گوش می دهیم (با تکان دادن سر مثلا)، اینکه حرف های دیگران را قطع نکنیم، اینکه ادامه حرف هایش را خودمان نزنیم، اینکه هر جا را نفهمیدیم سوال کنیم. اینکه بین شنیدن و گفتن حرفمان فاصله باشد هم در واقع تکنیک های عملی گوش دادن هستند.

7 - ناظر خویش بودن
به خودت نگاه کن!
« بر خویشتن خویش ناظر بودن » آخرین مهارتی است که برای ایجاد گفت و گوی بالنده به آن می پردازیم. این مهارت را می توان مجموع همه مهارت های دیگر دانست. برای عملی کردن این مهارت به آگاهی مدام نیاز داریم. آگاه بودن به خودو آنچه که انجام می دهیم، درست همان موقع که در یک گفت و گو شرکت می کنیم و از آرا و نظرات خود حرف می زنیم یا از دیگری در مورد عقایدش سوال می کنیم و حتی وقتی در سکوت به حرف های دیگران گوش می دهیم، باید سعی کنیم که به آنچه انجام می دهیم دقت داشته باشیم.
گویا خود را از خود جدا می کنیم و از بالا به خود نگاه می کنیم. بر خویشتن خویش ناظر بودن مثل این است که در لحظه ای که در یک ارتباط قرار می گیریم، به خاطر داشته باشیم که در مورد هر موضوعی که با دیگران ارتباط برقرار می کنیم، همه چیز را نمی دانیم و موضع یادگیرندگی داریم و اینکه به خود یادآوری می کنیم که به دیگری احترام کامل بگذاریم، زیرا ذات انسانی قابل احترام است و ذهن خود را باز می گذاریم تا نظرات دیگران را بی قضاوت های آنی گوش کنیم و آمادگی دریافت نظرات جدید را داریم.
همچنین به خود یادآوری می کنیم که باید صداقت داشت و از دل سخن گفت و هنگام گوش دادن با تمرکز به آنچه دیگری می گوید گوش فرا دهیم، نیز به خودیادآوری می کنیم که یک گفت و گوی موفق بدون شتاب پیش می رود و همیشه فرضیات قبلی ما تمام و کمال درست نیست و نمی توان براساس داشته های قبلی همه اتفاقات و حرف ها را تفسیر کرد.
وقتی بر خویش ناظریم، به یاد داریم که به شکل سازنده ای از نظرات خود دفاع کنیم و برای روشن بودن حرف هایمان ریشه های فکریمان را درباره آن موضوع بیان کنیم و برای رسیدن به درک متقابل از احوالات و نقطه نظرات دیگران جویا بشویم.

8 - احترام کامل
این علامت مخصوص گفت و گوست!
دومین مهارت گفت و گو « رعایت احترام کامل » است. احترام به دیگری به معنای آن است که دیگری را آنگونه که هست، به رسمیت بشناسیم و حتی بتوانیم موقتا خود را به جای او فرض کنیم و تصور کنیم که اگر در شرایط مشابه او بودیم، شاید همان خصوصیات را می داشتیم و همانطور فکر و عمل می کردیم. ممکن است آنچه را که سایرین می گویند یا فکر می کنند دوست نداشته باشیم اما نمی توانیم مشروعیت آنها را به عنوان یک انسان انکار کنیم. یک میزگرد نماد مناسبی برای گفت و گوی محترمانه است زیرا گردی میز می گوید کسی در این مجلس بالاتر از کس دیگری نیست اما برای ایجاد برابری مورد نیاز انجام گفت و گو به چیزی بیش از یک ابزار مثل میز گرد نیاز داریم؛ چیزی مثل داشتن نگرش برابر نسبت به انسان ها.

9 - جویندگی
سوال کن!
طرح یک سوال ساده و صادقانه موقع گفت و گو، بسیار تاثیر خوبی بر طرف مقابل دارد. پرسیدن سوال هم علاقه ما به طرف مقابل را نشان می دهد و هم کمک می کند خودمان بفهمیم طرف دارد چه می گوید. متخصصان گفت و گو به این مهارت می گویند « جویایی یا جویندگی ».
یادتان باشد جویندگی، اگر دقیق اجرا نشود، ممکن است این تصور را در دیگران ایجاد کند که داریم در کارشان دخالت می کنیم. ضمنا یادتان باشد به بهانه جویندگی به دنبال سردرآوردن از شرایط زندگی و افکار دیگران نباشیم.

10 - عجله نکردن
شتاب سنج داشته باش!
آقایان! خانم ها! و مخصوصا شما آقایان! گاهی طرف مقابل فقط حرف می زند که حرفش را زده باشد. بعضی وقت ها فرصت بدهید که دیگران حرف بزنند و شما فقط گوش دهید، نگاه کنید و بگذارید طرف مقابل بداند که شما فقط می خواهید گوش دهید، بدون هیچ عجله ای برای دیکته کردن راه حل هایی که شتابزده به ذهنتان می رسد. بعضی وقت ها عین کلاس اولی ها می خواهیم جواب هایمان را قبل از اینکه صورت مساله را متوجه شده باشیم، از حفظ و به ترتیب بگوییم. عجله نکنید و به صورت مساله گوش کنید.


منبع : زندگی ایده آل

روش ‌هایی برای شروع یک گفتگو

 

روش ‌هایی برای شروع یک گفتگو

شروع گفتگو برای خیلی‌ها کار سختی است. برای اینکه یک مکالمه را راحت‌تر شروع کنید، توصیه‌هایی برایتان داریم:

۱) لبخند بزنید. می‌دانیم کار آسانی است اما لبخند قدرت فوق‌العاده‌ای دارد. وقتی غریبه‌ای به سمتمان می‌آید، ذهن ما از سیگنال‌های غیرکلامی مثل حالات چهره برای تحلیل اینکه فرد تهدیدی محسوب می‌شود یا خیر استفاده می‌کند. لبخند نشان می‌دهد که شما فردی بی‌خطر و صمیمی برای برقراری ارتباط هستید. این تکنیک غیرکلامی را دفعه بعدی که می‌خواهید به فردی غریبه برای شروع یک گفتگو نزدیک شوید تمرین کنید و مطمئن باشید نتیجه خواهید گرفت.

۲) سوالات باز بپرسید. اگر نمی‌دانید سوالات باز چه سوالاتی هستند، باید بگوییم که این سوالات نیازمند پاسخی فراتر از بله یا خیر هستند. این سوالات حتی روی افراد خجالتی را هم باز می‌کند. برعکس سوالات بسته بله یا خیر، خیلی زودتر از آنچه متوجه شوید مکالمه را تمام می‌کند.
می‌توانید با فکر کردن به فضایی که طرف‌مقابلتان برای پاسخگویی به سوالتان دارد، سوالات باز خوبی بپرسید. سوالاتتان را با «چه» شروع کنید و خواهید دید که طرفتان خیلی راحت قادر به پاسخگویی خواهد بود. سوالاتی مثل: «چه چیز باعث شده اینجا بیایی؟» یا «از چه چیز این مهمانی تا اینجا خوشت آمده؟»

۳) شوخ‌ طبع باشید. قرار نیست کمدین شوید اما کمی شوخ‌طبعی جادوی هر مکالمه‌ای است. شوخ‌طبعی خیلی سریع شما را به فرد مقابل نزدیک می‌کند.
طنز مسئله‌ای ذهنی است اما کمک می‌کند که بدانید بیشتر طنزها در مکالمات اصلاً خنده‌دار نیستند. ببینید شما و بقیه آدمها به چه چیزهایی می‌خندید تا متوجه شوید که بیشتر آن چیزها اصلاً خنده‌دار نیست. اما چطور؟
ما بیشتر به خاطر خالی کردن فشار در مکالمات می‌خندیم. طنز یا شوخ‌طبعی یک احساس نیست بلکه روشی برای خالی کردن احساس است. ببینید چه چیزهایی برای شما خنده‌آور است، از آنها درس بگیرید و آن را تکرار کنید.

۴) موجبات راحتی افراد را فراهم کنید. لبخند شما، سوالات بازتان و شوخ‌طبعی‌تان  موجب راحتی فرد مقابل خواهد شد اما از این نکته چهارم برای نظم بخشیدن به سه نکته قبل استفاده کنید. با قصد فراهم کردن راحتی افراد وارد مکالمه شدن حس صمیمیتی در شما ایجاد خواهد کرد که برای دیگران خوشایند خواهد بود. توضیح آن کمی دشوار است اما هر چه از دستتان برمی‌آید برای از بین بردن ناراحتی افراد انجام دهید.

اگر به نظرتان می‌رسد که وقتی به کسی نزدیک شدید، احساس ناراحتی را در آن فرد ایجاد کرده‌اید، اصلاً نباید آن را نادیده بگیرید. آن را موضوعی برای شروع رابطه بدانید. درمورد آن نظر بدهید و از فرد مقابل سوال کنید که برای راحت‌تر کردن او چه کاری از دستتان برمی‌آید.

اینکه فقط به آن موضوع اشاره کنید ممکن است اوضاع را بدتر کند به جای اینکه مشکل را برطرف کند.

اگر با یک لبخند شروع کنید، یک سوال باز بپرسید، یک چیز خنده‌دار بگویید و موجبات راحتی طرف‌مقابلتان را فراهم کنید، از تاثیری که مهارت‌های اجتماعی‌تان بر فرد مقابلتان می‌گذارد متعجب خواهید شد.

بااینکه شروع یک مکالمه برای خیلی‌ها سخت است اما خوشبختانه می‌توانید برای این کار کمی جادو به کار ببرید. این توصیه‌ها کمکتان می‌کند گفتگوی موردنظرتان را بدون هیچ مشکلی آغاز کنید.

مردمان

آموزش فشرده تئاتر

 

آموزش فشرده تئاتر

ما در جهان 7 هنر داریم :
 1- رقص 2- موسیقی 3- نقاشی 4- شعر 5- مجسمه سازی 6- تئاتر 7- سینما
 که تئاتر از این 6 هنر به نفع خود استفاده می کند و به همین دلیل به آن هنر ترکیبی میگویند .
 

هنرمند کیست ؟
 کسی است که 1- مسئولیت پذیر باشد 2- وقت شناس باشد
 

ابزار کار بازیگر چیست ؟
 ابزرار کار بازیگر خود بازیگر میباشد که این ابزار شامل :
 1- بدن 2- بیان 3- میمیک صورت
 بدن : برای نشان دادن حالات اون شخصیت نمایش که بهترین بدن را بازیگران هنر میم دارن .
 بیان : برای رساندن مطالب به مخاطب که بهترین بیان و صدا را خوانندگان اُپرا دارن .
 میمیک صورت : منظور از میمیک صورت نشان دادن اون حالات درونی انسان . مثال : عصبانیت رو با اخم نشان میدهیم پس عصبانیت میشود حالت و اخم میشود میمیک صورت .

تمرین :
بدن :
 یک سوژه انتخاب کنید و آن را با پانتومیم برای یک شخص اجرا کنید اگر شخص داستان را تعریف کرد بدانید توانایی شما در این بخش خوب پیش رفته اما این بدین معنا نیست که دیگر بازگری حرفه ای شدید .
 بیان :
 برای خود جلوی آیینه موارد زیر را از فاصله چند قدمی مطلبی را به کسی بگویید . بعد همین مطلب را از فاصله 100 پایی و بعد 200 پایی به یک نفر بگویید اگر فرد در هر سه حالت مطلب را شندیده باشد کار شما موفقیت آمیز بوده . و هر روز یک روزنامه را با صدایی بلند بخوانید آرام و شمرده .
 میمیک صورت :
 برای خود جلوی آیینه میمیکهای :
 عصبانیت - خندان - ناراحت - نا امید - متعجب - سوالی - تنفر - مرموز و ... را انجام بدید و بعد به یک نفر این حالات صورت را نشان دهید و از او پرسش کنید که در کدام یک از آنها بیشتر موفق بودید . آنهایی راکه دچار ضعف شده بودید را بیشتر تمرین کنید .
 موفق باشید.
شعار همیشگی : ما برای مردمیم نه مردم برای ما

تمرین :
بدن :
 یک سوژه انتخاب کنید و آن را با پانتومیم برای یک شخص اجرا کنید اگر شخص داستان را تعریف کرد بدانید توانایی شما در این بخش خوب پیش رفته اما این بدین معنا نیست که دیگر بازگری حرفه ای شدید .
 بیان :
 برای خود جلوی آیینه موارد زیر را از فاصله چند قدمی مطلبی را به کسی بگویید . بعد همین مطلب را از فاصله 100 پایی و بعد 200 پایی به یک نفر بگویید اگر فرد در هر سه حالت مطلب را شندیده باشد کار شما موفقیت آمیز بوده . و هر روز یک روزنامه را با صدایی بلند بخوانید آرام و شمرده .
 میمیک صورت :
 برای خود جلوی آیینه میمیکهای :
 عصبانیت - خندان - ناراحت - نا امید - متعجب - سوالی - تنفر - مرموز و ... را انجام بدید و بعد به یک نفر این حالات صورت را نشان دهید و از او پرسش کنید که در کدام یک از آنها بیشتر موفق بودید . آنهایی راکه دچار ضعف شده بودید را بیشتر تمرین کنید .

پانتومیم به یه بدن آماده احتیاج داره آماده از لحاظ اینکه هر حالتی که بخوای باهاش نشون بدی به قول استاد خودمون مثل خمیر باشید وقتی انداختنتون رو صحنه سریع شکل بگیری .
 برای این کار لازم یه سری نرمش بدنی انجام بدی یه کتاب از آقای خمسه تو بازار راجع به همین سبک هست الان اسمش تو ذهن مبارکم نیست .
 در رابطه با این موضوع یعنی پانتومیم . بازیگران این هنر چون دیالوگ ندارن تمامی حالات و دیالوگ رو با بدن نشان میدهند و صورت آنها اغلب سفید رنگ هست به دلیل اینکه هیچ حالتی رو توی صورت نباید مشخص کنند مثال : همون اخم . و این حالت را باید با بدن نشان بدهند .

ما کلا سه نوع بازیگر داریم :
 1- حسی 2- ادراکی 3- کاراکتر
 
بازیگران حسی بازیگرانی هستند که از طریق حس به نقش خودشون میرسن . برای مثال: در نمایشهایی به سبک رئالیسم ما باید طبیعی باشیم . رئال در معنای اصلی یعنی واقعی و رئالیسم یعنی واقعیت . ما در تمامی اینگونه نمایشها باید واقعی جلوه کنیم بجز قتل که از چشم سوم خود استفاده میکنیم . پس این بازیگران با 100% حس بروی صحنه میروند .
 

بازیگران ادراکی بازیگرانی هستند که از مطالعه و تحقیق به نقش خود میرسند بطور مثال : به ما نقش یک دیوانه را میدهند ولی ما از نوع رفتار و کار روزمره اون هیچ اطلاعی نداریم برای همین ما برای دیدن چنین آدمهایی برای الگوی بازی . (نه تقلید بلکه الگو ) به یکی از مراکز توانبخشی میرویم و از رفتار آنها برای باز الگو میگیریم با استفاده از دید خود و همزاد پنداری .
 پس این گونه بازیگران با 100% مطالعه بروی صحنه میروند که این نمنه کارها در سبک اپیک که خالق این سبک آقای برتولد برشت هست استفاده میشود .
 

بازیگران کاراکتر این بازیگران از 50% حس و 50% ادراک استفاره میکنند و بروی صحنه میروند که این نوع بازیگران جز بهترین بازیگران میشوند ماهم تلاشمان برای این است که شما کاراکتر شوید .

ما سه چیز در نمایش رو مهم میدونیم آن هم :
 1- ریتم 2-تمپ 3-مونوتم

 این سه اصل معمولا در نمایش برای بازیگر اتفاق میافتد که گزینه اول هم در بیان هست و هم در کلام که توضیح میدم .
 
1- ریتم برای کلام اینگونه توصیف میشود که وقتی ما کلمات رو سریع بیان کنیم و شنوده یا مخاطب متوجه گفتار ما نشود میگوییم ریتم کلامی تند شده و بلعکس .
 
در حرکت وقتی بطور مثال : تند راه بریم و حرکت دست تند بشه و .... اصطلاحا میگن ریتمت تند شده و بلعکس . هرچیزی نورمالش خوبه .
 
2- تمپ بر دو نوع تمپ تند و تمپ کند . معنای حقیقی تمپ یعنی هیجانات درونی هر انسان .
 مثال واضحش اینه که ما یک جمله رو واسه کی با آب و تاپ تعریف کنیم . وبلعکس یک جمله رو معمولی و بی حال گفتن رو میگن تمپ کند .
 
3- منوتم ، هم برای کلام و هم برای حرکت روی صحنه است . ما اگر روی صحنه تمامی جملات رو به یک شکل بیان کنیم مثل کتاب خواندن میشود و این خیلی خسته کننده است که به این ضعف میگن مونوتوم . ما باید کلام خود را مانند یک موج سینوسی در نظر بگیریم یعنی اوج و فرود در کلام باید زیاد باشد . که این امر نیاز به شناخت دقیق نمایش دارد و درست تکیه و تاکید گذاشتن روی جملات است .
 
در حرکت هم این موضوع مونوتوم وجود دارد برای مثال : وقتی میخوام در نمایش من رو بگم با دو دست بگم من . وبعد با دو دست بگم شما . یا دستمو بعد بگیرم روبه آسمون بگم خدایا . پس در نمایشها ما با ید فیگور زیبایی داشته باشیم و دائم فیگور زیبایی برای بازیمان خلق کنیم . برای مثال اگر بخواهند از شما 20 تا عکس بگیرند باید هر بار یک فیگور بگیرید .


تنش :


تنش ، نه تنها کمکی به بازیگری که روی صحنه است نمی کنه ، بلکه یکی از دشمنان مطلق اوست . تنش عمدتا حاصل وابستگی و توجه زیاد به کلمات نمایشنامه است . حاصل فراموش کردن این اصل است که در واقع مکان و رویداد نمایشنامه را می سازند ، نه کلمات .


وقتی به کلمات توجه دارید معنی اش این است که عمدتا نگران خودتان هستید . این احساس نگرانی مانع میشود که بر روی صحنه ، در گفتار و رویداد ، صادق و صمیمی باشید و در نتیجه آن توجه تماشاگر را از دست میدهید . اما هنگامی که توجه خود را بر رویداد متمرکز کنید ، تنش کاهش می یابد . وقتی احساس می کنید که تنش داره به سراغتان می آید ، محل تنش را مشخص کرده و با دقت فشار را از روی آن بردارید . اصل در به کار بردن عضلات آن است که فقط عضلاتی را که به ان احتیاج دارید به کار برید .


باید در آنچه که می کنید و آنچه که می گوئید صادق باشید . این صداقت را در درون خود حس کنید . مهمترین چیز برای بازیگر این است که صداقت خود را حس کند .


تمرین :


تمام بدن خود را به جز یک دست شل کنید . تما تنش را روی یک دست بگزارید و در چنین حالتی بنشینید و بلند شوید

کنترل اعضای بدن

اصل :قبل از هر چیز باید به معیارهای خود دست یافته و بدن خود را بشناسید .


کنترل اعضا باید بطور موضعی انجام شود . بعنوان بازیگر باید بیاموزید که آنقدر با اعضای کنترل شده به سر برید تا وقتی که بدون فکر کردن به آن ، این کنترل را انجام دهید .


به عنوان بازیگری که برای ایفای نقش های متفاوت به سراغتان می آیند ، باید باموزیم که اعضای بدن خودتان را کنترل کنید تا بتوانید حرکاتی را که به آن عادت ندارید انجام داده ، توانائی راه رفتن به اشکال متفاوت را ، که مربوط به شخص بازی می شود ، در خود به وجود آورید .


روش انجام این کار آن است که بعضی از اعضای بدن خود را با وضعیت متفاوتی در نظر بگیرید . مثلا زانوئی که خم نمی شود یا پشتی که خمیده است . وعضو مورد نظر و عضلاتی که آن غضو را حمایت می کند را حمایت و کنترل می کنند مشخص کنید .


تمرین :


زانوی خود را به وضعی در آورید که خم نمی شود . این زانوی خشک شده را به وضعی کنترل کنید که نگذارید هیچ عضو دیگری از بدن شما سفت و خشک شود .


1- با این زانو خشک شده در اتاق قدم بزنید


2- با آن از پله بالا بروید


3- با آن لبس بپوشید


4- با آن رژه بروید


5- با آن برقصید


6- با آن زندگی کنید


اگر هر روز چند ساعت این تمرین را انجام دهید ، قادر خواید بود که کنترل عضلانی لازم را برای ایفای نقش شخصی که زانوهایش خم نمی شود به دست آورید . توجه داشته باشید این ویژگی به سایر اعضای بدنتان سرایت نکند و دیگر حرکات جسمی شما را تحت تاثیر قرار ندهد .


تمرین :


با استفاده از دو انگشت دست راست خود و مستقیم نگهداشتن انگشتان دوم و سوم یه شکلی که گوئی این دو انگشت صدمه دیده و آنها گچ گرفته اید ، تمرینهای زیر را انجام دهید .


میز را تمیز کنید


کت خود را بپوشید


کت خود را در آورید


یک پیراهن دکمه دار به تن کنید


پیش بند ببندید


این تمرین توانائی مشخص کردن اندامهائی را که در یک کنترل عضلانی مورد استفاده قرار می گیرند ، به شما می دهد . مثل کنترل مفصل ران یا پشت .


این خود شما هستید که باید قانع شوید که آنچه انجام میدهید حقیقی است . شما باید بیاموزید که با این حالت استثنایی که برای بدن خود به وجود آورده اید ، هم بطور مداوم سر برید و هم آن فراموش کید . کنترل عضلات باید به طبیعت ثانوی شما در آید ، به گونه ای که نصبت به آن ناخودآگاه باشید .


کنترل بدن و صدایتان به خود شما مربوط می شود .خود را به بازیگری واقعی تبدیل کردن کار دشواری است .

شلی زبان :

برای از بین بردن شلی زبان ، زبان خود را در پشت دندانها قرار داده ، جمله زیر را بگویید :

(( او دختری فوق العاده و زیبایی بود که در حال قدم زدن در خیابان ، پشت ویترین مغازه ای ایستاد تا نگاه کند ))

شما باید مشخص کنید شلی زبان شما از کجا ناشی می شود . یاد گرفتن اینکه شلی زبان در کجاست ، مقدمه ای برای یادگیری لهجه است .

لهجه :

برای یاد گرفتن لهجه :

1- توصیه می شود که یک حرف صدا دار و دو حرف بی صدا را از زبانی که روی آن کار

می کنید انتخاب کرده و روی آن کار کنید .

2- برای زبانه و لهجه های محلی ، این تمرین و کنترل را در زندگی روزمره خود آنقدر انجام دهید تا وقتی که بتوانید به راحتی آن را ادا کنید .

تمرین :

یک لهجه جنوبی را تمرین کنید .

لهجه اصفهانی

و ...

دوستانی که مشکل کلمه زدگی در کلام خود دارند مثل کلمات : ( گ ، ش ، س ) جملات زیر را حتما روی 10 بار برای خود تکرار کنند . شمرده و با صدا بلند .
 1- کار گدای گیج و گنگ گرگانی کندو کاو گردوی گرد گرکانیست .
 2- شیخ شمس و الدین سه شنبه شب سه شیشه سرکه شیره سر کشید .
 3- دیشب پری شب پس پری شب سه شنبه شب سخت شب سردی بود دیشب .

حافظه عضلانی :

به محض آنکه توانستید با استفاده از دستان خود وسائل فرضی را به کار برید ، به یکی دیگر از اصول حرفه خود اصل حقیقی بودن صحنه دست یافتید . صحنه واقعیت و حقیقت خاص خود را دارد .

قلم خود نویس

عینک

سوزن و نخ

قیچی

آستین

وسایل صحنه همیشه حقیقت دارند . بازیگر باید به نوعی کار کند که حقیقت وسیله را مخدوش نکند .

بازیگر این وسایل را به تنهایی یا در ترکیب با یکدیگر به کار می برد و تخیل خود را به کارمی گیرد که آنها را حقیقی نشان دهد .

مثال :

عینک ، به عنوان یک وسیله صحنه ، تمیز است . اما بازیگر با استفاده از تخیل خود آن را تمیز می کند .

عینک خم شده است بازیگر می خواهد آن را تمیز کند .

عینک شکسته است بازیگر میخواهد آنرا تعمیر کند .

در هر یک از این موارد ، بازیگر با استفاده از وسایل واقعی و به کار بردن تخیل خود ، وسایل را به گونه ای به کار می برد که انگار خراب شده اند .

مثال :

می خواهید در یک ظرف شیشه ای را که خیلی سفت بسته شده است باز کنید .

شما به حسب آنچه که در زندگی واقعی انجام داده اید ، مقدار نیروی عضالانی که برای باز کردن در چنین ظرفی لازم است به خاطر دارید . آن را روی صحنه بکار برید .

در ظرف شل است . شما باید مقدار نیرویی که برای باز شدن در بکار بردید را بخاطر آورید .

واقعی که شما ، با نخ کردن یک سوزن و خیاطی کردن ، یا تمیز کردن عینک و به چشم گذاشتن آن بر روی صحنه به وجود آورید ، برای این نیست که تماشاگر شما را باور کند . برای این است که شما خودتان را باور کنید . بازی خوب زمانی ارائه می شود که شما خودتان قانع شوید که انچه انجام می دهید حقیقت دارد .

این یکی از اصول واقع گرایی است و با انجام دادن کارهای خیلی ساده تحقق انجام می یابد .

با این تمرینات ، شما می آموزید حقیقت حسی حافظه عضلانی خود را به کار برید .

تمرین :

برای ایجاد مهارت در به کار بردن حافظه عضلانی تمرین های زیر را انجام دهید :

1- یک سوزن بر دارید و با نخی فرضی آن را نخ کنید .

2- یک رشته نخ بردارید و با یک سوزن فرضی آن را نخ کنید .

3- با یک نخ و سوزن واقعی یک پارچه واقعی را لبه دوزی کنید .

تمرین :

1- کفش خود را از گل و لای فرضی پاک کنید .

2- از روی یک دامن یا شلوار واقعی ، یک پر فرضی را بر دارید .

تمرین :

چسب به دستتان چسبیده است . دست های خود را تک به تک زیر شیر آب فرضی بشویید و ببینید چسب از دستتان پاک می شود .

حرکات حیوانات

هدف از تمرینات حرکات حیوانات این است که بازیگر خود را از صورتک اجتماعی که به چهره خویش زده وازآنچه که به موجب جلوگری از ابراز احساسات او می شود برهاند .

تمرین :

هر حیوانی را که دوست دارید انتخاب کنید . ابتدا حرکات بدنی او را انجام دهید ، سپس صدای حیوان را به آن اضافه کنید ، اما فقط زمانی که حرکات حیوان را یاد گرفته اید صدا را به آن بیفزائید . از اینکه مسخره جلوه کنید نترسید . به همانگونه که حیوان عکس العمل نشان می دهد عمل کنید . این تمرین ها را هر روز به مدت پانزده دقیقه انجام دهید :

1- حرکات حیوان

2- صدای حیوان

3- صدای پرندگان

خواهید آموخت که چگونه بدن و صدای خود را به گونه ای متفاوت به کار برید .

تمرین :

حیوان را در مکانی خواص قرار دهید (شرایط محیطی) :

1- میمون در باغ وحش

2- خرس در قفس

3- گربه در اتاق پذیرایی
 

تخیل

نود و نه درصد آنچه که بر روی صحنه می بینید یا انجام می دهید از تخیل سر چشمه می گیرد . شما بر روی صحنه ، در خانه خود زندگی نمی کنید و هرگز نام شخصی اصلی خود را ندارید . با هر که صحبت می کنید ، شخصی است که بطور تخیلی توسط نمایشنامه نویس نوشته شده شده است .

در هر موقعیتی که خود را بیابید ، موقعیتی تخیلی است . به این تر تیب بنیان هر کلمه و هر رویداد در تخیل بازیگر شکل می گیرد . همه چیز دورغ است ، مگر اینکه از خلال یک واقعیت – تخیل بازیگر – عبور کند . به این جهت در کلاسهای بازیگری ، مهمترین تمرینات تمریناتی هستند که به استفاده از تخیلی مربوط می شوند .
 
شعور جمعی :

تخیل عبارت است از قدرت شما در تجسم چیزهایی که هرگز به آن نیاندیشیده اید . برای اینکه همیشه آماده چنین کاری باشید ، باید بدانید که حافظه شما تا چه حد غنی است . حافظه جمعی نوع انسان چنان است که هیچ بخشی از آنچه که تا کنون دیده ، شنیده ، خوانده و یا لمس کرده است فراموش نمی کند .

شما تنها به به بخش کوچکی از انچه که میدانید متکی هستید ، اما همه چیز را می دانید . همه چیز آنجا حاضر است . گنجینه ای عظیم از دانسته ها در ذهن بازیگر وجود دارد که هرگز ، جز در نمایش از آن بهره برداری نمی شود .

اگر خود را فقط در لحظاتی از زندگی اجتماعی که متعلق به نسل شماست زندانی کنید ، خود را از اشیا و دوره هائی که تجربیات شخصی شما را شامل نمی شود جدا کنید ، نتیجه کلی آن بی حرمتی به کل جهان و بیگانگی شما نسبت به همه آن چیزایی است که به علت قرار نداستن در محدوده عادات روزانه شما ، به فوریت برایتان قال شناسایی نیستند .

اهمیت ادبیات دراماتیک از فرهنگ یونان باستان تا فرهنگ قرن بیستم تداوم دارد . یعنی که :

1- همه خصوصیات ملی و محلی

الف- لهجه ها

ب- منابع طبیعی

2- تغییرات و انتقال سبک ها

3- اعصار گوناگون

4- سطوح مختلف اجتماعی

5- آداب و رسوم اخلاقیات سالهای گذشته

6- تغییر لباسها از نسلی به نسل دیگر

7- تغییرات اثاث خانه

8- اصوات گوناگون موسیقی از روزگاران گذشته

این سیر تکامل اجتماعی است که لیوان سفالی را به لیوان کاغذی یک بار مصرف تبدیل کرده است این بُعد تارخی ، میراث شماست .

 تخیل شما کلیدی است که در این گنجینه عظیم را به رویتان می گشاید .

تخیل می تواند بازیگر را برای ابزار عکس العمل های سریع آماده نگهدار . او میتواند سریع ببیند ، سریع فکر کند و سریع مجسم کند . در تمریناتی که برای تحریک نیروی تخیل بکار می رود ، من به دنبال عکس العمل های آنی بازیگر نسبت به اشیائی که با آن کار می کند می گردم . زیرا برای اینکه تخیل سریع عمل کند ف همه انچه که بازیگر باید انجام دهد آن است که بگذارد تخیل به راحتی کار خود را انجام دهد .
 

دیدن در خیال

مثال :

شخصی را مقابل خود قرار دهید به فاصله 5 ثانیه تمامی خوصوصیاتش رو که می بینید در ذهن بسپارید و پشت به او کنید . در این حالت که هستید تمامی جزئیاتی را که دیدی بیان کنید و بع ببینید که گفته هایتان چقدر صحت داشت .

1- پیراهن او چه رنگی داشت

2- پیراهن چه طرحی داشت

3- چه چیزی زیر پیراهن قرار داشت

4- کروات چه رنگی بود

5- پهنای آن چقدر بود

6- آیا پیراهن جیب داشت

7- چند تا دکمه داشت

8- دوخت یف آن چگونه است

9- پارچه آن از چه **** بود


دیدن در خیال

مثال :

شخصی را مقابل خود قرار دهید به فاصله 5 ثانیه تمامی خوصوصیاتش رو که می بینید در ذهن بسپارید و پشت به او کنید . در این حالت که هستید تمامی جزئیاتی را که دیدی بیان کنید و بع ببینید که گفته هایتان چقدر صحت داشت .

1- پیراهن او چه رنگی داشت

2- پیراهن چه طرحی داشت

3- چه چیزی زیر پیراهن قرار داشت

4- کروات چه رنگی بود

5- پهنای آن چقدر بود

6- آیا پیراهن جیب داشت

7- چند تا دکمه داشت

8- دوخت یف آن چگونه است

9- پارچه آن از چه **** بود

من میخوام شما با تخیل خود مرا دنبال کنید :

تمرین :

1- به کنار پنجره بروید و به بیرون نگان کنید .

2- آیا طارمی را میبینید ؟

3- کبوتری که روی طارمی نشسته را چطور ؟

4- کبوتر را که از روی طارمی پرواز می کند را با چشم خود دنبال کنید بع به کثافتهایی که جا گذاشته نگاه کنید .

5- از بالی طارمی به پایین نگاه کنید .

6- ارابه خوار و بار فروشی و بسته های داخل ارابه رو ببینید .

7- به رنگ اربه نگاه کنید .

8- بچه ای مشغول طناب بازی .

9- به کفشهایی که دختر بچه پوشیده است نگاه کنید .

10- به مردی که دارد ارابه را می کشد نگاه کنید .

11- نحوه لبس پوشیدن او را ببینید .

اگر بازیگری توانائی تعقیب این تصاویر ذهنی و خلق آنها را داشته باشد ، طرحی از خیابان در ذهن دارد . این طرح را روی کاغذ بکشید .


تمرین :

حالا زمستان است . لباسهای زمستانی خود را بپوشید ، به کنار پنجره بایید و بیرون را نگاه کنید .

1- برف باریده است .

2- برف تازه و سفیدی روی طارمی نشسته است .

3- ارابه در آن طرف خیابان ، جلوی یک خانه قرار دارد .

4- بسته های خوار و بار خیس شده است .

5- سطل آشغال در کنار خیابان از برف پوشیده شده است .

6- به جوی آب نگاه کنید .

7- گلدان شمعدانی که شکسته است را ببینید .

8- به داخل گلدان نگاه کنید .

9- روی کپه برف یه پوسته موز افتاده .

10- یک نفر پاش میره روی اون و سر میخوره .

11- سرش داره بد جوری خون میاد .

12- حالا تمام برف اطراف شخص به رنگ قرمز تبدیل شده .


حالا آنها را دیدید ، می توانید وچود صحنه تخیلی را بپذیرید . این صحنه باری شما حقیقت دارد . نیروی تخیل به بازیگر در پذیرش وضعیت های جدید در زندگی و باور کردن این وضعیت بر میگردد .

عکس العمل شما نسبت به آنچه که دوست دارید و آنچه که دوست ندارید از نیروی تخیل شما سرچشمه می گیرد . اگر نمی توانید چنین کنید ، بهتر است که بازیگری را رها کنید .تمام زندگی شما در این راه ، بسته به قدرتتان در تشخیص این موضوع است که شمت در حرفه ای هستید که استعدادتان بر نیروی تخیل شما بنا شده است .

منبع : تکنیک بازیگری استلا آدلر

http://www.cafedexign.com/showthread.php?10775-تئاتر-زندگی/page4

با کودک چگونه از مرگ صحبت می کنید؟

 

با کودک چگونه از مرگ صحبت می کنید؟


توضیح مرگ  به کودکان یکی از سخت ترین کارها برای اولیاست، بخصوص هنگامی که خود آنها با غم مرگ  عزیزی دست به گریبان هستند. اما «مرگ» یک بخش غیر قابل انکار از زندگی است و خواه ناخواه کودکان ، از خردسالی ، نسبت به آن کنجکاو می شوند و به فهمیدن و پرسیدن درباره آن علاقه مند هستند.

 کودک را نباید با سوگواری شدید، وحشت زده کرد، ولی از طرفی هم نباید مسئله را بی اهمیت جلوه داد. به کودک باید توضیح داد که بزرگترها هم به گریه کردن نیاز دارند و این که ما به خاطر از دست دادن کسی ناراحت هستیم. در غیر این صورت، کودک کنجکاوانه تغییرات خلقی شما را درک می کند و بخصوص وقتی حس کند مسئله ای وجود دارد، ولی شما سعی در مخفی کردن آن دارید، نگران تر می شود.

شاید باعث تعجب باشد که بدانید حتی کودکان دو ساله از مرگ آگاه هستند. کودکان در قصه هایشان یا برنامه های تلویزیون مطالبی درباره ی مرگ می شنوند، یا در اطراف خود حیوانات خانگی یا خیابانی مرده را می بینند. علیرغم این موارد، هیچ کدام از کودکان مفهوم مرگ  را نمی دانند. آنها نمی توانند مفهوم همیشگی بودن مرگ را درک کنند و در عوض، آن را به عنوان یک اتفاق موقت و قابل برگشت در نظر می گیرند. آنها تصور می کنند که اجساد هنوز می خورند و می خوابند و کارهای همیشگی خود را انجام می دهند، با این تفاوت که این کارها را یا در آسمان ها و یا در زیر خاک انجام می دهند. حتی وقتی یکی از اولیاء ، یا خواهران و برادران کودک در گذشته است، او نمی تواند این اتفاق را برای آنها در نظر بگیرد.

کودکان به روش های مختلف نسبت به مرگ واکنش نشان می دهند:

 کودکان قدرت درک اطلاعات پیچیده و سنگین را ندارند. بنابراین سعی کنید برای توضیح «مرگ» وارد جزئیات و بحث های پیچیده آن نشوید. آنچه برای کودکان بخصوص اطفال زیر پنج سال درک بهتری دارد، توضیح مرگ به عنوان توقف تمام کارهای جسمانی است.
- اصلاً تعجب نکنید اگر کودک دو ساله ای در آموزش مهارت دستشویی رفتن کـُند یا کودک 5 ساله ای نخواهد به مهدکودک  همیشگی اش برود، چرا که کودک در جست و جوی علت پریشانی و غمگینی بزرگترهاست و می خواهد بداند چرا برنامه روزمره اش تغییر کرده است. او با خودش فکر می کند چرا ناگهان جهان اطرافش این همه نگران کننده شده است. از سوی دیگر، ممکن است کودکی هم باشد که اصلاً واکنشی به مرگ نشان ندهد یا گاهگاهی در بین شادی و خوشحالی های کودکانه اش به یاد آن بیفتد که این هم کاملاً طبیعی است و دلیل سنگدلی کودک نیست! اصولاً کودکان این مفهوم را کم کم و به آهستگی درک می کنند و نباید انتظار داشت که همه موضوع را در یک لحظه یا یک روز بفهمند و حتی بسیاری از آنها تا وقتی که کاملاً احساس امنیت نکنند، به احساس غم خود اجازه ظهور نمی دهند، یعنی فرایندی که ممکن است ماه ها تا سال ها به طول بینجامد، بخصوص اگر مرگ عزیزی را شاهد بوده باشند. بعضی از کودکان رفتارهایی انجام می دهند که به نظر عجیب می رسد. مثل بازی  های تشییع جنازه یا ادای مردن کسی را در آوردن. این هم امری طبیعی است، حتی اگر به نظر بزرگترها غیرمعقول باشد. بنابراین، این روش ابراز احساسات در مورد مرگ را نباید از کودک گرفت.

- احساسات خود را در مورد مرگ توضیح بدهید.
سوگواری یک قسمت بسیار مهم برای التیام غم مرگ عزیزان است و این هم در مورد بزرگسالان و هم در مورد خردسالان صادق است کودک را نباید با سوگواری  شدید، وحشت زده کرد، ولی از طرفی هم نباید مسئله را بی اهمیت جلوه داد. به کودک باید توضیح داد که بزرگترها هم به گریه  کردن نیاز دارند و این که ما به خاطر از دست دادن کسی ناراحت هستیم. در غیر این صورت، کودک کنجکاوانه تغییرات خلقی شما را درک می کند و بخصوص وقتی حس کند مسئله ای وجود دارد، ولی شما سعی در مخفی کردن آن دارید، نگران تر می شود.

- به سؤالات کودک پاسخ دهید.
کنجکاوی کودکان درباره ی مرگ یک امر عادی است و نباید از سؤالات آنها فرار کرد، بلکه بهتر است با استفاده از فرصت پیش آمده به کودک کمک کنیم تا بتواند با مسئله از دست دادن دیگران روبرو بشود.

- جواب های آسان و کوتاه عرضه کنید.
کودکان قدرت درک اطلاعات پیچیده و سنگین را ندارند. بنابراین سعی کنید برای توضیح «مرگ» وارد جزئیات و بحث های پیچیده آن نشوید. آنچه برای کودکان بخصوص اطفال زیر پنج سال  درک بهتری دارد، توضیح مرگ به عنوان توقف تمام کارهای جسمانی است. مثلاً به او گفته شود مردن این گربه یعنی این که او دیگر راه نمی رود یا غذا نمی خورد و چیزی را نمی بیند و هیچ دردی را احساس نمی کند و جسم آن دیگر کار نمی کند.

- کودکان نیاز دارند در مورد خودشان اطلاعاتی داشته باشند.
ممکن است بپرسند که «من کی می میرم؟» که در جواب بهتر است گفته شود «هیچ کس نمی داند که کِی می میرد، ولی بیشتر ما زمان خیلی خیلی زیادی زندگی می کنیم. من مطمئنم که تو تا وقتی که خیلی پیر بشوی، زندگی می کنی.» یا ممکن است کودک بپرسد: «مامان، تو کی می میری؟» این سؤال معمولاً برای اولیا خیلی تکان دهنده است. عملاً منظور کودک از این نوع سؤال این است که آیا تو از من مراقبت می کنی و یا چه کسی بعد از این از من مراقبت می کند؛ بنابراین بهتر است به کودک گفته شود «مامان قوی و سالم است و خیلی خیلی وقت زیادی، پیش تو خواهد ماند.» حتی توصیه می شود اولیا به کودکان زیر پنج سال بگویند « مامان نمی میرد»، « بابا نمی میرد». بنابراین اگر این گونه جواب بدهیم که « فرزند عزیزم همه ما یک روزی می میریم» برای کودک مانند این است که بگوییم ما همین امروز می میریم!!

روزنامه ایران

جدل در قرآن و رفع یک توهّم


جدل در قرآن و رفع یک توهّم


ناهید دامن پاک مقدم
 
چکیده:

آن‏چه که از بررسى آیات قرآن کریم به دست مى‏آید و بسیارى از دانشمندان علوم قرآنى نیز به آن معتقدند آن است که قرآن کریم در بردارنده‏ى تمام انواع براهین و دلایل از جمله جدل (جدال احسن) مى‏باشد. همچنین توهّمى که برخى مطرح کرده‏اند مبنى بر آن که مطالبى که در نارسایى عقول زنان رسیده است بیانگر صفاتى است که در ذات زن از حیث زن بودن اوست مردود است؛ چرا که این تعبیرها به لحاظ غلبه‏ى خارجى است که منشأ آن، دور نگه داشتن زن از تعلیم و تربیت صحیح است.
 
مقدمه:
 
دانشمندان علم منطق براى اثبات یک مطلب دو راه ذکر کرده‏اند: یکى راه دلیل و برهان و دیگرى راه جدل1. از نظر قرآن‏کریم، اساس دین بر بیّنه و برهان و حجّت استوار است و پیامبران نیز همواره با مردم از این طریق سخن گفته‏اند.2 این برهان‏ها اگر چه با برهان‏هاى کلامى قابل مقایسه و تشبیه است؛ امّا به سبکى خاص نبوده و براى عالمان قابل استفاده است. گاهى نیز طرف مقابل، اهل منطق و برهان نیست و در برابر حقّ و حقیقت، لجاجت مى‏کند و با سر هم کردن حرف‏هاى غیر منطقى، مى‏خواهد سخن باطل خود را به کرسى قبول بنشاند. در مقابل چنین شخصى، جدل و مناظره ضرورت پیدا مى‏کند.3 در این صورت از ترتیب مقدّمات غیر علمى طرف مقابل با استفاده از موضوعاتى که او آن‏ها را قبول دارد، با شیوه‏اى خاص براى مغلوب کردن او، استفاده مى‏شود.
 جدال نمودن در هنگام محاوره براى اقناع مخاطب، با شیوه‏هاى مؤثّر و پذیرفته شده در عرف محاوره است. زیرا در مواردى که طرف حتّى باور خویش را ارج نمى‏نهد و ارزش‏هاى پذیرفته شده‏ى خویش را نادیده مى‏گیرد، با یادآورى باورهاى او، وى را متوجّه فاصله‏گیرى از باورها نموده و زمینه را براى پذیرش باورهاى طرف مقابل فراهم مى‏کنیم.4 بنابراین در جدل از مقدّمات مسلّم در نزد مخاطب بهره گرفته مى‏شود؛ اگر چه در نزد سخنگو آن باورها اعتبار نداشته باشد.
 * * *
 
جدل در قرآن:
 
از نظر بسیارى از دانشمندان علوم قرآنى، قرآن عظیم بر تمام انواع براهین و دلایل مشتمل است و همه را بر مبناى عادت عرب بیان کرده است؛ نه به شیوه‏ى متکلّمین؛ زیرا اوّلاً خداوند در آیه‏ى(4) سوره‏ى ابراهیم، فرموده است: «ما هیچ رسولى را نفرستادیم مگر به زبان قوم خودش تا براى آنان بیان کند»: و ما اَرْسَلْنا مِنْ رسولٍ الاّ بِلسانِ قَومِهِ لیُبَیِّنَ لَهُمْ؛ ثانیاً خداوند متعال در محاجّه با بندگانش به بهترین شکل سخن گفته است تا عموم مردم آن‏چه که براى قانع شدنشان لازم است و با تمام کردن حجّت بر آنان، دریابند و خواص هم در قبال آن مطالبى بیش از آن‏چه عموم فهمیده‏اند، درک نمایند.5 در آیه‏ى (125) سوره‏ى نحل نیز خداوند به پیامبر دستور مى‏دهد که در مقام دعوت مردم از سه روش استفاده کند: اوّل به وسیله‏ى حکمت؛ دوم به وسیله‏ى تحریک احساسات آن‏ها در موعظه و سوم استفاده از مقدّمات جدلى، آن‏هم به صورت زیبایى که احساسات طرف مقابل جریحه‏دار نشود (جدال احسن).

اگر چه در کتاب علوم قرآنى براى جدل، انواعى ذکر شده است، امّا آن‏چه مقصود این نوشتار است، نوعى است که در آن براى الزام کردن و محکوم نمودن خصم، با مقدّماتى که عنوان کرده یا اعتقاداتى که دارد، همراهى مى‏کند.6 نمونه‏ى آن در قرآن، جدالى است که حضرت ابراهیم علیه‏السلام با قومش پس از شکستن بت‏ها داشته‏اند. آن حضرت فرمودند: «قالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبیرُهُمْ هذا فاسْئَلُوهُمْ إنْ کانُوا یَنْطِقُونَ». (انبیاء، آیه‏ى63) از آن‏جا که ظاهر این تعبیر به نظر مفسّران با واقعیّت منطبق نبوده و از طرف دیگر حضرت ابراهیم، پیامبر است و معصوم هرگز دروغ نمى‏گوید، در تفسیر این آیه، مطالب مختلفى گفته‏اند؛ نظیر احتمال شرطى بودن جمله در آیه، و... امّا نظر صحیح آن است که ابراهیم علیه‏السلام به طور قطع، این عمل را به بت‏بزرگ نسبت دادند، ولى تمام قرائن شهادت مى‏داد که او قصد جدّى از این سخن ندارد، بلکه مى‏خواسته است عقاید بت‏پرستان را که خرافى و بى‏اساس بودند، به رخ آن‏ها بکشد و به آن‏ها بفهماند که این سنگ و چوب‏هاى بى‏جان که حتّى نمى‏توانند یک جمله سخن بگویند و از عبادت‏کنندگانشان یارى بطلبند، چطور مى‏توانند به حلّ مشکلات آن‏ها بپردازند؟! نظیر این تعبیر در سخنان روزمره‏ى ما فراوان است که براى ابطال گفتار طرف مقابل، مسلّمات او را به صورت امر با اخبار و یا استفهام در برابرش مى‏گذاریم تا محکوم شود.7 امّا همانند آیه‏ى مذکور، آیه‏ى (18 و 19) سوره‏ى زخرف است که به دلیل نادیده گرفتن نکته‏ى مورد نظر، گروهى از مفسّرین در طرح مطالبى در خصوص ضعف عقلى زنان و یا بر شمردن برخى خصوصیّات ناپسند در مورد زنان، به خطا رفته‏اند که نیازمند توضیحاتى است:
 در سوره‏ى زخرف، خداوند پس از تحکیم پایه‏هاى توحید، از طریق برشمردن نشانه‏هایش در نظام هستى، به نقطه‏ى مقابل آن یعنى مبارزه با شرک مى‏پردازد و به بررسى یکى از شاخه‏هاى آن، یعنى پرستش فرشتگان اشاره مى‏کند. و در آیه (15) مى‏فرماید: «آنها براى خداوند از میان بندگانش جزئى قرار دادند.»
 تعبیر به «جزء» به این معنى است که آن‏ها فرشتگان را فرزندان خدا مى‏شمردند؛ زیرا فرزند جزئى از وجود پدر و مادر است. قرآن انسانى را که با آن همه نعمت‏هاى الهى، راه کفران را پیش گرفته، کفران‏کننده‏ى آشکار مى‏داند، و در آیه‏ى بعد، براى محکوم کردن این تفکّر خرافى از ذهنیّات و مسلّمات آن‏ها استفاده مى‏کند؛ چرا که آن‏ها جنس مرد را به زن ترجیح مى‏دادند و دختر را ننگ مى‏شمردند. لذا مى‏فرماید: «آیا از میان مخلوقاتش، دختران را براى خود انتخاب کرده و پسران را براى شما؟» یعنى چگونه خود را بر خدا ترجیح مى‏دهید و سهم خدا را دختر قرار مى‏دهید، با این‏که در پندار شما مقام دختر پایین‏تر است و سهم خود را پسر مى‏پندارید؟! باز همین مطلب را به بیان دیگرى دنبال مى‏کند و مى‏فرماید: «هرگاه یکى از آن‏ها را به همان چیزى که براى خداوند رحمان تشبیه قرار داده، بشارت دهند صورتش از فرط ناراحتى سیاه مى‏شود و مملو از خشم و غضب مى‏گردد. این تعبیر حاکى از تفکّر خرافى مشرکان در عصر جاهلیّت در مورد تولّد فرزند دختر است. باز در ادامه‏ى سخن مى‏افزاید: «آیا کسى را که در لابلاى زینت‏ها پرورش مى‏یابد و به هنگام گفتگو و کشمکش در بحث و مجادله نمى‏تواند مقصود خود را به خوبى اثبات کند، فرزند خدا مى‏دانید و پسران را فرزند خود؟!» و در آخر آیه‏ى مورد بحث، مطلب را روشن‏تر مطرح مى‏کند و مى‏فرماید: «آن‏ها فرشتگانى را که بندگان خدایند، مؤنّث پنداشتند و دختران خدا معرّفى کردند.»8 مفسّران در مورد آیه‏ى (18) از این سوره که شاهد مثال بحث حاضر است، سه تفسیر متفاوت ذکر کرده‏اند:
1. اکثر مفسّران آیه را نسبت به «بنات»9 و در مقام بیان دو صفت از صفات نکوهیده زن دانسته‏اند که یکى به نشو و نماى زن در تزیین و زر و زیور اشاره مى‏کند و دیگرى به این‏که زن‏ها در مخاصمه و استیفاى حقّ خود از روى قیاس برهانى و گفتار منطقى، نمى‏توانند طرف مقابل را ملزم گردانند؛ بلکه با قیاسات جدلى غیربیّن پیش مى‏روند و این دو صفت، نقطه ضعف عقل وى است و کفّار مخلوق ضعیف‏تر را به خدا منسوب کرده و پسران را که در نظر آنان نیرومندتر و بزرگ‏منش‏ترند، به خود نسبت مى‏دادند.10
 برخى این قول را به قتاده منسوب نموده‏اند که گفته است: «کم‏زنى باشد که به تکلّم خود اراده‏ى صحبت نماید از براى خود مگر آن‏که تکلّم بر او حجّت باشد نه براى او.»11 و بیشتر مواقع دیده شده است که زنى بخواهد استدلال بر حق کند و حال آن‏که اقرار به ضرر خود کرده است.12 در تفسیر «اطیب البیان» نیز آمده است: «مراد از آن، نساء که همان بنات است، مى‏باشد که خود را با طلا و حریر زینت مى‏دهند و نظر به ضعف بیان دارد که نمى‏توانند حجّت خود را بیان کنند با پدران قسى القلب که ما چه گناهى داریم که ما را زنده به گور مى‏کنند، یا با کراهت و اهانت با ما رفتار مى‏کنند و این تفسیر مناسب با آیات قبل است».13 علاّمه طباطبایى مى‏نویسد:
 یعنى آیا خدا دختران را فرزند خود گرفته و یا این مشرکین‏اند که از جنس بشر آن‏هایى را که در ناز و نعمت و زر زیور بار مى‏آیند، فرزند خدا تصوّر کرده‏اند با این‏که در بیان و تقریر دلیل گفته‏ى خود و اثبات ادعایشان عاجزند و دلیل روشنى ندارند. این دو صفت را که براى زنان آورده، براى این است که زن بالطبع داراى عاطفه و شفقت بیشتر و تعقّل ضعیف‏ترى از مرد است و به عکس مرد داراى عواطف کمترى و تعقّل بیشترى است و از روشن‏ترین مظاهر قوّت عاطفه‏ى زن، علاقه شدیدى است که به زینت و زیور دارد و در تقریر حجّت و دلیل که اساسش قوّه‏ى عاقله است، ضعیف است».14
 صاحب «مجمع‏البیان» نیز این نظر را پذیرفته، مى‏نویسد: «آیا کسى را که در زر و زیور زنانه، رشد مى‏کند، یعنى دختران را براى خدا قرار مى‏دهند؛ در حالى‏که زنان قوّت گفتگو و بحث را ندارند.»15
 2. برخى مفسّران از «ابن زید» نقل کرده‏اند که معناى آیه این است که: «آیا مى‏پرستید کسى را که پروریده شده باشد در زیب و زینت و ممکن نباشد او را که به حجّت تکلّم کند؛ بلکه عاجز بود از مطلق جواب، مراد «اصنامند» که تحلیه ایشان کرده‏اند به انواع حلل»16. یعنى آن‏ها را به جواهرات و طلا و حلى و حلل زینت مى‏کنند و این‏ها قدرت بر تکلّم و اقامه حجّت بر الوهیّت خود ندارند.»17
 امّا این تفسیر بعید به نظر مى‏رسد؛ زیرا تعبیر به «مَن» براى ذوى‏العقول است و اگر مقصود اصنام بود تعبیر به «ما» متناسب‏تر بود.18
 3. موضوع راجع به قصّه‏ى فرعون و موسى است؛ زیرا فرعون بر فرش طلاباف مى‏نشست و خود را به جواهرات زینت مى‏کرد. این کلام فرعون است که: «من با این همه حلى و جواهرات نشو و نما کرده‏ام» و ضمیر «هو» به موسى بر مى‏گردد که زبانش لکنت داشت و از عهده‏ى بیان بر نمى‏آمد.19
 این تفسیر نیز بسیار بعید به نظر مى‏رسد؛ زیرا با آیات قبل هیچ تناسبى ندارد.
 با نگاهى گذرا بر انواع تفاسیر مطرح درباره‏ى آیه‏ى مذکور، به نظر مى‏رسد که تفسیر اوّل صحیح‏تر باشد؛ یعنى آیه نظر به «بنات» دارد. امّا این بدان معنا نیست که پاره‏اى از مفسّران گفته‏اند که این دو صفت از صفات ذاتى زنان است و زبان حال خداوند متعال درباره‏ى زنان، چنین است. بلکه این آیه از باب جدل است؛ به عبارت دیگر خداوند با تکیه بر اعتقادات و نظرات آنان نسبت به زن (دو خصوصیّت مذکور) در مقام ردّ انتساب دختر بودن فرشتگان به خود، بر آمده است. بر اساس تعریف جدل در منطق، مجیب (طرفدار یک راى و عقیده) در تقریر وضع خود، به مشهورات استناد مى‏جوید و مسائل به آن چه مجیب مسلّم مى‏دارد؛ یعنى سائل به آراء و نظریات و گفته‏هاى مجیب تکیه مى‏کند و همان را به عنوان حربه علیه وى به کار مى‏گیرد. بدین گونه که چون مسلّمات مجیب را مقدّمه استدلال قرار مى‏دهد، نتیجه هم باید براى مجیب مورد قبول باشد و سائل باید با مهارت خاص، حریف را به تناقض‏گویى بکشاند یا از مسلّمات او به نتایجى که بطلانش کاملاً آشکار است، برسد.20
 در یک طرف مجادله (Dialecticien) مجیب است که گروهى از مردم‏اند و داراى عقیده و رأیى خاصّ‏اند و تمام کوششان این است که الزام نشوند، و طرف دیگر، سائل یا ناقض است که خداوند متعال مى‏باشد و مى‏خواهد عقیده‏ى آن‏ها را نقض کند. غرض سائل یا خداوند آن است که حافظ وضع یا عقیده را به تناقض‏گویى بکشاند و از سخنان او محالى لازم آرد و بدین طریق او را مجاب کند. غرض حافظ وضع یا مجیب آن است که در بن‏بست نیفتد و در تناقض‏گویى گرفتار نیاید.21
 پس مفهوم آیه‏ى مورد بحث چنین است: «خداوند مى‏خواهد بگوید، شما که نسبت به زن چنین دیدگاهى دارید و او را با این صفات مى‏شناسید و مقام آن‏ها نزد شما چنین پایین است، آیا سزاوار است که به خداوند نسبت دهید؟» تلقّى هر معناى دیگرى، مانند آن‏چه برخى مفسّرین تصوّر کرده‏اند که این زبان حال خداوند است که چنین ویژگى‏هایى را براى زنان بر شمرده است، باطل است و با آیات دیگر قرآن منافات دارد. زیرا بنا بر مفاد آیات متعدّدى از قرآن کریم،22 اوّلاً همه‏ى انسان‏ها از هر صنف، خواه زن و خواه‏مرد، از یک ذات و گوهر خلق شده‏اند و مبدأ قابلى آفرینش همه‏ى افراد یکى است؛ ثانیاً اولین زن که همسر اوّلین مرد است، از همان ذات و گوهر عینى آفریده شده نه از گوهر دیگر و نه فرع بر مرد و زائد بر او و طفیلى وى؛ بلکه خداوند اوّلین زن را از همان ذات و اصلى آفریده است که همه‏ى مردها را از همان اصل خلق کرده است.
بنابراین اگر ما در مسایل علمى و عملى که ملاک و معیار ارزش است، هیچ سخنى از مذکر و مؤنث در قرآن نیافتیم، یقیناً از باب تبعیّت صفت از موصوف، موصوف آن‏ها نیز مذکر و مؤنث نیست؛ زیرا وقتى موصوف «روح» است و مبرّى از نشانه‏ى مذکر و مؤنث، یقیناً وصف او هم منزّه از ذکورت و انوثت است. اگر گاهى نیز تفاوتى میان زن و مرد یافت مى‏شود، همانند تمایزى است که میان مردها نیز مشهود است. مثلاً اگر زنانِ مستعد نیز مانند مردان به دانشگاه‏ها و مراکز علمى راه یابند و به فراگیرى علوم و معارف الهى بپردازند و از لحاظ علمى آگاهى یابند، دیگر نمى‏توان گفت مطالبى که در نارسایى عقول آنان رسیده است، اطلاق دارد و هیچ‏گونه انصرافى نسبت به زنان دانشمند و محقّق ندارد، و همه‏ى صفات مذکور در ذات زن و از حیث زن بودن او است. لذا این تعبیرها به لحاظ غلبه‏ى خارجى است که منشأ آن دور نگه داشتن این صنف مهم و نیمه‏ى اجتماع از تعلیم و تربیت صحیح است، مضافاً به این‏که هوشمندى و نبوغ برخى از زنان، سابقه‏ى دیرینه داشته و سبقت آنان در پذیرش اصول و مبانى عقلى نسبت به مردها شواهد تاریخى دارد. چرا که وقتى اسلام به عنوان دین جدید در جاهلیّت دامنه‏دار حجاز، جلوه کرد، تشخیص حقّانیّت آن از نظر عقل نظرى محتاج به هوشمندى والا و پذیرش آن از جهت عقل عملى، نیازمند به عزمى فولادین داشت تا هر گونه خطر را تحمّل کند. بنابراین کسى که در آن شرایط پیش از دیگران مسلمان مى‏شد، از برجستگى خاص برخوردار بوده و همین سبقت، از فضایل او به شمار مى‏رفت. از این رهگذر مى‏توان به هوشمندى زنان پى برد که قبل از همسران خود، دین حنیف اسلام را پذیرفته و حقانیت آن را با استدلال تشخیص داده و در پرتو عزم استوار به آن ایمان آورده‏اند؛ در حالى که مردان فراوانى از پذیرش آن استنکاف داشته و در حقّانیّت آن تردید داشتند، بلکه براى اطفاء نور آن سعى بلیغ مى‏نمودند.23
 در پایان به عنوان حسن ختام باید گفت که انسان کاملى چون امیرالمؤمنین علیه‏السلام در برخى سخنانش به انسان کامل دیگر یعنى حضرت فاطمه علیهاالسلام استناد مى‏کند. یعنى حضرت على علیه‏السلام که معصوم بوده و تمام گفته‏هایش حجّت است، براى تثبیت مطلب به سخن معصوم دیگر تمسّک مى‏کند و آن حضرت زهرا علیهاالسلام است و از این جهت فرقى بین زن و مرد نیست. همان‏طور که سنّت امامان حجّت است، سنّت حضرت زهرا علیهاالسلام نیز حجت شرعى و سندى فقهى است. لذا باید گفت: اگر زن راه فراگیرى علوم و معارف را پیش گیرد و زینت را رها کند، چون مرد سیره و سخنش حجّت است و اگر مرد راه علوم الهى را رها کند و به زخارف دنیا سرگرم شود، همانند زن‏هایى از این‏گونه خواهد بود.
از این‏جا معلوم مى‏شود که وصف ذاتى و لایتغیّر زن این نیست که سرگرم حلیه و زیور بوده و در احتجاج‏هاى عقلى و مناظره‏هاى علمى و نیز مخاصمه‏ها، محروم باشد. بنابراین از آن‏جا که اطلاق آیه درباره‏ى زنان صحیح است و از طرفى تناسب آیات، حکایت از یک مناظره (جدل) با قوم مشرک را دارد، به راحتى مى‏توان به تفسیرى صحیح از آن دست یافت.
 
پى‏نوشت‏ها:
 
--------------------------------------------------------------------------------
1. براى اطّلاعات بیشتر ر.ک: خوانسارى، محمّد، «منطق صورى» تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ هفتم، سال 66، صص 198-185.
 2. «و لقد جائهم رسلنا بالبینات ثم ان کثیراً منهم بعد ذلک فى الارض لمسرفون» مائده/32. و ر.ک: یونس/13 و انعام/149 و نساء/147.
 3. جعفرى، یعقوب، «سیرى در علوم قرآن» تهران، انتشارات اسوه، چاپ دوم، سال 75، ص245.
 4. احمدى، حبیب‏اللّه، «پژوهشى در علوم قرآن» قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ اوّل، سال 76، ص255.
 5. ر.ک: سیوطى، جلال‏الدین عبدالرحمن، «الاتقان فى علوم القرآن» ترجمه سیدمهدى حائرى قزوینى، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ اوّل، سال 63، جلد دوم، ص68، و محمود شحاته، عبداللّه «علوم‏القرآن» قاهره، مکتبه نهضه الشرق، چاپ سوم، سال 1985 م، ص361.
 6. «الاتقان فى علوم القرآن» پیشین، ص433 و «علوم القرآن» دکتر عبداللّه شحاته، پیشین، ص365.
 7. ر.ک: حدیثى از امام صادق7 در این زمینه «تفسیر نمونه» آیه‏اللّه مکارم شیرازى و جمعى از دانشمندان، تهران، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، چاپ یازدهم، سال 73، جلد/13، ص439.
 8. حج /27.
 9. و این‏که گفته است «هو فى الخصام» با این‏که ضمیر به دختر برمى‏گردد و نفرموده است: «هى فى الخصام» براى این است که ضمیر «هو» به «مَن» برمى‏گردد.
 10. بانو اصفهانى، «مخزن‏العرفان» ص12.
 11. کاشانى، ملاّفتح‏اللّه، «تفسیر منهج‏الصّادقین فى الزام المخالفین» تهران، چاپ الاسلامیه، چاپ دوم، سال 1344 ش، جلد/8، ص241.
 12. عاملى، ابراهیم، «تفسیر عاملى» تهران، چاپ صدوق، چاپ اوّل، سال 63، جلد/7، ص477.
 13. طیب، سید عبدالحسین، «تفسیر اطیب البیان» تهران، انتشارات اسلام، چاپ سوم، سال 66، جلد/12، ص13.
 14. طباطبایى، محمّدحسین، «المیزان» ترجمه سیّدمحمّد باقر موسوى همدانى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ پنجم، سال63، جلد/18، ص134.
 15. طبرسى، «مجمع‏البیان» جلد /22 ص 194.
 16. منهج‏الصادقین، پیشین، جلد /8، ص241.
 17. اطیب البیان، پیشین، جلد /12، ص 13 و به نقل از تفسیر عاملى، پیشین، جلد /7، ص477.
 18. به نقل از مجمع‏البیان، پیشین، جلد /22، ص199.
 19. به نقل از اطیب البیان، پیشین، جلد /12، ص13 و العروسى الحویزى شیخ عبد على‏بن جمعه «تفسیر نورالثقلین»، قم، مطبعه العلمیه، چاپ دوم، جلد /4، ص595 و قمى، على‏بن ابراهیم، «تفسیر قمى»، قم، مؤسسه دارالکتب للطباعه و النشر، چاپ سوم، جلد /2، ص282 و طوسى ابوجعفر محمّدبن الحسین بن‏على، «تفسیر التبیان» قم، مکتب الاعلام الاسلامى، چاپ اوّل، سال 140 ق جلد /9، ص 188 که از ابن عبّاس نقل کرده است. و مولى محسن ملقّب به فیض کاشانى «تفسیر صافى» مشهد، دارالمرتضى، چاپ اوّل، سال 1091 ق، جلد /4، ص386.
 21و20. منطق صورى، پیشین، ص 197 و 196.
 22. ر.ک: نساء /1 و اعراف /189 و زمر /6.
 24و23. برگرفته از: جوادى عاملى، عبداللّه «زن در آیینه جلال و جمال» قم، نشر اسراء، چاپ دوم، سال 76، صص 80-38. در تاریخ سخن از زنان متعدّدى است که فصاحت و بلاغت آنان در گفتار مورد تمجید و تحسین بوده است. ر.ک: موطاء، مالک‏بن انس، «کتاب النکاح» ص370 و 371: «درباره‏ى دختر حرث بن عبدالمطلب گفته‏اند: اگر خطابه‏اى ایراد مى‏کرد دیگران را به عجز وادار مى‏نمود».

http://www.maarefquran.org/index.php/page,viewArticle/LinkID,10748

رابطه استاد و شاگرد از منظر اخلاق

 

رابطه استاد و شاگرد از منظر اخلاق

یکی از مباحثی که دایم مورد نظر اساتید اخلاق می باشد احترام به استاد است ، که گاهی با همین اهمیت دادن و احترام گذاشتن به استاد انسان می تواند به مقامات علمی بالایی دست بیابد و لذا در این مقاله جنبه ها و داستانهای از این بحث را مطرح می کنیم.

احترام به علما و اساتید ارزش علم و دانش در قرآن:

یكی از ارزش‌های اسلامی در قرآن، «علم و دانش» است.

«... هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ...» [1]

«آیا دانایان و نادانان با هم برابرند؟».

آیا كسانی كه در تحصیل فضایل و آگاهی‌های مفید و مؤثر در كمال خویش گام بر می‌دارند، با گروهی كه از حیات جز خواب و خوراك و... چیزی نمی‌دانند برابرند؟

شكی نیست كه برتری و ارجحیت، همانا از آن كسانی است كه در راه تحصیل علم گام بر می‌دارند، و ساعت‌هایی را به تعلیم و تعلم سپری می‌سازند و از دیار جهالت و لو چند قدم در شبانه روز به سوی عالم علم و نور،‌ هجرت می‌كنند:

آن را كه فضل و دانش و تقوا مسلّم است           هر جا قدم نهد قدش خیر مقدم است

در پیشگاه علم مقامی عظیم نیست              از هر مقام و مرتبه‌ای علم، اعظم است

جاهل اگر چه یافت تقدّم مؤخر است                           عالم اگر چه زاد مؤخّر مقدّم است

جاهل به روز فتنه ره خانه گم كند                          عالم چراغ جامعه و چشم عالم است

در دین مقدس اسلام و سیره عملی پیامبر و اهل بیت همواره بر تكریم علما و دانشمندان دین تأكید شده است. چنانكه امام موسی كاظم ـ علیه السّلام ـ فرمود: «عَظِّمِ الْعالِم لِعِلمِهِ وَدَعْ مُنازَعَتَهُ[2]؛ عالم را به جهت علمش تعظیم و احترام كن و با او منازعه منما.»

امام علی ـ علیه السّلام ـ فرمود: «مَنْ وَقَّرَ عالِماً فَقَدْ وَقَّرَ رَبَّهُ[3]؛ كسی كه به عالمی احترام نماید، به خدا احترام نموده است.»

پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «اَكْرِمُوا الْعُلَماءَ فَاِنَّهُمْ وَرَثَهُ الْأَنْبِیاءِ فَمَنْ أَكْرَمَهُمْ فَقَدْ اَكْرَمَ اللهَ وَرَسُولَهُ[4]؛ دانشمندان را گرامی دارید كه آنها وارثان پیامبرانند و هر كه آنان را احترام نماید، خدا و رسولش را احترام نموده است.»

انگیزه‌ تكریم علما

این همه تكریم و احترام نسبت به عالمان در فرهنگ دین، بدین جهت است كه آنان انسان‌های متعهد، راهنمای مردم، مخالف بدعت‌ها، پاسدار اندیشه‌های ناب، طرفدار حقوق محرومان، روشن كننده‌ی چراغ امید در دل آنان و... هستند و گرنه، این همه تكریم برای كسانی كه از تعهد و مسئولیت بهره‌ای نبرده‌اند معنا ندارد.

كسی كه اندك آشنایی با تاریخ حوزه‌ها داشته باشد، می‌داند كه تنها عالمان الهی بوده‌اند كه از میان مردم برخاسته‌اند و همراه آنان زندگی كرده‌اند و در غم و شادی شریك آنان بوده‌اند و هر جا خطر و دشواری بوده است، ‌خود را سپر بلا نموده و از شرافت و عزت مردم دفاع كرده‌اند. اینها و صدها ویژگی دیگر، زمینه‌ی تجلیل و تكریم از علمای صالح و راستین را فراهم نموده است.

دیدگاه‌های رهبر معظم انقلاب

طلبه قدیمی، بین ده نفر استاد، یک استاد را انتخاب می‌کرد و بعد نوکر آن استاد می‌شد. ما ها نوکر استادمان بودیم. حاضر بودیم واقعا نوکری اساتید را بکنیم.

دستشان‌را می‌بوسیدیم، احترامشان می‌کردیم و از ته دل به‌ آن‌ها محبت می‌ورزیدیم. طلبه این‌طوری بود. زمان‌های قبل‌از ما هم، همین طور بود. آن‌وقت «آداب‌المتعلمین» به ما می‌گفت که در تاریکی،‌یک شانه از استادتان جلو تر بروید تا اگر چاه است، شما بیفتید و استادتان نیفتد.

طلبه در مقابل استاد، با ادب بود. نه این‌که احساس صمیمیت نباشد. خیر، استاد خیلی هم صمیمی و مانند پدر بود؛ اما این پسر در مقابل استادش، با کمال ادب رفتار می‌کرد.

* و اما شهید ثانی اینگونه می‌فرمایند

 بر دانش‌پژوه لازم است که در مقابل استاد،‌همراه با ادب، آرامش، فروتنی و افتاده‌حالی، بنشیند، در حضور استاد به دیوار یا پشتی یا از این قبیل، تکیه ندهد و ....

در محضر استاد، درِ گوشی صحبت نکند؛ با چشم به کسی اشاره نکند؛ بی‌دلیل سخن نگوید؛‌ سخن خنده‌آور یا مبتذل و هرآنچه را که حاوی بی‌ادبی یا گفتمان ناروا است، بر زبان نیاورد؛ تا اجازه نگرفته‌است، لب به سخن نگشاید؛ بی‌دلیل و بدون آن‌که استاد بخندد، نخندد؛ اگر نتوانست جلوی خنده خود را بگیرد، به تبسم، آن هم بدون هیچ صدایی بسنده کند.

او باید بداند که فروتنی در برابر استاد، مایه عزت‌مندی، افتخار و بلند مرتبگی است و بزرگداشت حرمت وی، به پاداش الهی می‌انجامد و اهتمام به خدمت او شرافت‌آمیز است.

* او را گرامی‌ بدارد

در سخن گفتن و پاسخ دادن، و در بود و نبود استاد، او را گرامی بدارد و با خطاب مفرد، با او سخن نگوید؛ او را از دور نخواند؛ در خطاب به او عباراتی نظیر؛ «سرورم» و «استاد» به کار ببرد.

برای تکریم او از صیغه جمع بهره گرفته و او را مخاطب سازد؛ مثلاً بگوید «در این مورد چه می‌فرمایید؟»، «نظر شما در این باب چیست؟»، «شما که خدایتان از شما راضی باشد، فرمودید ...»، «خدا از شما بپذیرد»، «رحمت خدا بر شما باد»


پی نوشت ها :

[1] . زمر/9.

[2] . بحارالانوار، ج78، ص309.

[3] . غرر الحكم، ج5، ص351.

[4] . نهج الفصاحه، حدیث 450.

منبع:

نسیم هدایت (رهنمود‌های بزرگان به طلاب جوان)- 158 تا 162

راسخون

تهیه و فرآوری : جواد دلاوری ، گروه حوزه علمیه تبیان

معیارهای سخن پاکیزه در قرآن


معیارهای سخن پاکیزه در قرآن


بیان و زبان یکی از نعمت های بزرگ خداوندی است که در آیات بسیاری به اشکال گوناگون به این نعمت اشاره شده است. گاه در وصف زبان و لب ها و گاه دیگر از توان گویایی، سخن به میان می آورد. زمانی کسانی را که از آن ها به درستی بهره نمی گیرند و یا درامور خلاف و زشت به کار می گیرند سرزنش می کند و از لال بودن و گنگی زبان برخی که توانایی بیان حق را دارند، ولی از آن سر باز می زنند سخن می گوید تا ایشان را به سوی حق بازگرداند.

زبان برای بیان حقایق و انتقال مفاهیم و معانی بلند و آموزش و پرورش انسان ها و اظهار آن چه در باطن و احساسات و عواطف می گذرد، بهترین ابزار است. اگر زبان وگویایی بشر نبود انسان ها در بسیاری از امور درمانده بودند و به مقامی که اکنون در هستی دست یافته اند نمی رسیدند. بنابراین بیان به عنوان مهم ترین سرمایه بشری به شمار می رود که انسان را به بسیاری از امور توانا و قادر ساخته و علوم و دانش های زیادی را پدید آورده و در انتقال دانش های تجربی و افزایش داده ها و اطلاعات و تصحیح و بازسازی آنها نقشی مهم ایفا کرده است. از این رو در آغاز سوره الرحمن از توانایی بیان و نعمت آن سخن گفته و خود را بدان ستوده که توانایی بیان را به انسان بخشیده است.

با این همه، بیان و سخن گفتن انسان همانند دیگر نعمت ها و قوایی که خداوند به انسان داده می تواند در امور نادرست و غلط مورد سوء استفاده قرار گیرد و به جای آن که موجب تعالی فرد و جامعه شود ابزاری برای ایجاد نابهنجاری ها و زشتی ها و پستی ها گردد و همین ابزار مهم ارتباطی می تواند به ابزار نقش های اجتماعی و بحران های فرهنگی و اختلافات و دشمنی ها تبدیل شود. از این رو قرآن برای چگونگی بهره گیری درست از آن قوانین و اصول اخلاقی را مطرح می کند که این مسئله موضوع نوشتار حاضر است.

● استوار گویی و مراعات حق
 یکی از مهم ترین معیارهای سخن پاکیزه، استوارگویی و مراعات موازین حق و انصاف است. شخصی که سخن می گوید می بایست به گونه ای سخن گوید که از حق و انصاف بیرون نرود و کلامی سنجیده بر زبان آورد. استواری کلام به درستی و بیانگر واقعیت و حق بودن آن است. اگر کسی با استدلال و برهان سخن گوید و کلام و سخن وی بیانگر واقعیت و یا حقایق باشد و از گمانه زنی و دروغ به دور باشد کلامی استوار گفته است. بنابراین استواری کلام و سخن را می بایست در حق بودن آن جست وجو کرد و هر کلام باطلی سخن ناپخته و نااستوار است که می بایست از آن پرهیز کرد.

قرآن در آیه ۹ سوره نساء از مردمان می خواهد که تقوای الهی را در پیش گیرند و برای بیان یکی از مصادیق این تقوا به مسئله سخن استوار اشاره می کند. در حقیقت از نظر قرآن کسی که سخنی باطل و دروغ می گوید تقوای الهی ندارد و از خداوند نمی هراسد. از این رو سخن استوار و راست گویی و بیان حق به معنای تقوا داشتن است.

اگر کسی بخواهد مصداق انسان متقی را بیابد می بایست به این اصول ریز و درشت توجه داشته باشد که یکی از آن ها رعایت راست گویی در کلام و سخن است. انسان متقی همواره راستگوست و سخنی دروغ و نادرست و زشت به زبان نمی آورد. (احزاب آیه ۷۰)

 قرآن به مردم فرمان می دهد که فرزندان خویش را از خداوند بترسانند و به آنان بیاموزند تا با راستگوئی تقوای الهی را پیشه خویش سازند. آموزش راستگویی و سخن استوار گفتن امری است که می بایست همگان در حوزه جامعه پذیری بدان توجه داشته باشند. آفاتی که از دروغگویی در فرد و جامعه پدیدار می گردد آن چنان زیاد است که خداوند از همگان می خواهد که نه تنها خود را مدیریت و کنترل کنند و از بیان سخن نادرست و نااستوار بازدارند بلکه فرزندان خویش را این چنین آموزش دهند و نگذارند که با سخنان سست و دروغ، تقوای الهی را خدشه دار سازند.

● سخن حق و عدل
 از نظر قرآن اصول اصلی و اساسی هستی بر عدالت نهاده شده است و امری در آفرینش نیست که از حوزه عدالت بیرون باشد. از این رو از همگان خواسته شده که هم به عدالت به عنوان ارزش توجه داشته باشند و هم به عنوان روشی در همه جنبه های زندگی عمل کنند. عدالت هم ابزاری برای دست یابی به تقواست و هم تقوای همان عدالت، رفتار عدالت محور است. انسان می بایست در عقاید و همه امور خویش عدالت را به عنوان ارزش و هم روشی کامل برای دست یابی به کمالات فردی و اجتماعی درنظر داشته باشد.

یکی از اموری که عدالت در آن مهم است و شخص می بایست در آن رعایت عدالت را بنماید مسئله سخن گفتن است. از این رو خداوند در آیه ۱۵۲ سوره انعام از همگان خواسته است که براساس حق و عدالت سخن گویند.

 این مسئله به ویژه در هنگام بیان شهادت و گواهی و داوری، مهم و اساسی و در مورد خویشان از اهمیت بیش تری برخوردار می باشد؛ زیرا گرایش طبیعی انسان به خویشان موجب می شود که حق را نادیده گرفته و از جاده عدالت بیرون رود. براین اساس از همگان خواسته شده که در مسایل به ویژه مسایل خویشان از راه عدالت دور نشده و سخنی ناروا و نادرست و باطل و دور از عدل و عدالت بر زبان نرانند؛ و اذا قلتم فاعدلوا و لو کان ذاقربی.

● سخن نرم
 همواره درشت گویی از هرکسی به عنوان نابهنجاری تلقی می شود. انسا ن ها به ویژه در سخن گفتن خواهان آن هستند که نرم بشنوند و نرم سخن گویند. در هنگام عصبانیت و خشم، همواره انسان ها از اعتدال بیرون می روند و سخنان درشت و بلند و سخت بر زبان می رانند که در بسیاری از موارد خود از عمل خویش پشیمان و سرخورده می شوند.

نرمی سخن آن است که صدا را بلند نکرده و از واژگان درشت خودداری شود. در هنگام خشم انسان وقتی کنترل و تقوای زبانی خویش را از دست می دهد هم سخنان درشت می گوید و هم زشت بر زبان می راند و هم بلندتر از حد عادی صدای خویش را بیرون می دهد.

 بهترین شیوه سخن گفتن نرمی در گفتار و بیان مطلب است. همین شیوه موجب می شود که حتی دشمنان نیز جذب و جلب شوند. به ویژه که در درشت گویی انسان حالت عادی نداشته و موجب می شود تا سخنان و واژگانی را بر زبان آورد که مردم از آن ناخرسند می شوند و از وی دور می گردند.

بهترین شیوه ارتباطی و کنشی آن است که نرم و آرام سخن گوید و از درشت گویی خودداری ورزد. خداوند، خلق عظیم پیامبر را در اموری چند چون نرمی و خوش خلقی و مهر و محبت و تبسم او می داند. از این رو به پیامبر (ص) فرمان می دهد که با مومنان نرم سخن گوید که در این نرم سخن گفتن رحمت الهی خود را نشان می دهد. (اسراء آیه ۲۸)

هر کسی که می خواهد متقی باشد می بایست نرم خویی خویش را در عدالت گفتاری به شکل نرمی در کلام و سخن و آرام سخن گفتن نشان دهد که این گونه سخن گفتن همان شیوه استوار سخن گفتن نیز می باشد؛ زیرا انسان تسلط کاملی بر نفس خود داشته به حق و عدالت و استدلال و برهان و دلیل سخن می گوید و از ناروایی و زشتی سخن گفتن دور می شود. (نساء آیه ۹)

● سخن مطابق با عمل
بی گمان سخن استوار و واقع و حق آن است که ارتباط تنگاتنگی با عمل داشته باشد. هر کسی که باوری دارد و آن را راست و استوار می یابد می کوشد تا بر پایه آن عمل کند. از این رو برخی، قول و سخن را همان اعتقاد شمرده اند و حتی در برخی از آیات قرآن قول به معنای اعتقاد و باور آمده است که بیانگر ارتباط نزدیک میان سخن و اعتقاد است. شخص هنگامی که سخنی را بر زبان می آورد بر این باور است که آن سخن قول سدید و کلامی استوار است و بر بنیاد حق و راستی و عدالت استوار می باشد. از این رو کلام و سخن خویش را باور دارد و به عنوان اعتقادی درونی بر زبان می راند. لذا می بایست شخص مطابق سخن خویش عمل کند و آن چه را بر زبان می آورد بدان عمل نماید.

برخی گفته اند که دعوت دیگران به عمل، نزدیک تر به نتیجه است و از این مهم تر کسی که می گوید و خود پیش از دیگران بدان عمل می کند از بهترین شیوه تبلیغ عقاید و افکار خود بهره برده است. از این رو تنها کسانی در تبلیغ موفق هستند که خود آن چه را می گویند و به نظر می رسد به آن باور دارند عمل می کنند.
در داستان پیامبر(ص) و کودک و خرمای تازه به این مساله به روشنی اشاره شده است. زنی نزد پیامبر (ص) می آید و از کودک خویش شکایت می کند که رطب بسیار می خورد و برای او مفید نیست و پیامبر می خواهد تا او را از رطب خوردن باز دارد. پیامبر(ص) او را به روزی دیگر حوالت می دهد و گویا این مساله چند روزی تکرار می شود تا آن که روزی کودک را از رطب خوردن منع و باز می دارد. وقتی علت را جویا می شوند که چرا روز نخست این گونه نگفتید پاسخ می شنوند که رطب خورده کی منع رطب کند. هنگامی که خود رطب خورده ام چگونه می توانم دیگری را از خوردن آن منع نمایم؟ این همان مطابقت قول و عمل انسان است.


خداوند کسانی را که سخنی می گویند و شعاری می دهند ولی خود بر خلاف آن عمل می کنند سرزنش کرده و آن را به عنوان گناه و نابهنجاری عظیم و بزرگ می شمارد. (صف آیات ۲ و ۳)

● سخن راست و زیبا
یکی از معیارهای سخن گفتن آن است که بر پایه حق و راستی و دارای زیبایی باشد و سخنان زشت و نابهنجار نباشد. خداوند در بسیاری از آیات در بیان احکام می کوشد تا مساله شیوایی و زیبایی را مراعات کند و بسیاری از مسایل را به شکل کنایات و استعارات و در لفافه بیان می کند تا زشتی محتوا به گونه ای پوشیده شود. بنابراین بهتر است که شخص افزون بر این که از گفتن سخنان باطل و ناروا (حج آیه ۳۰) خودداری می کند بکوشد تا سخنان خویش را به شکلی بیان کند که از زیبایی و شیوایی نیز برخوردار باشد.

● سخن تقوا گرایانه
شخص بهتر است که همواره در سخن گفتن مراعات تقوا را داشته باشد. دوری از نمامی و سخن چینی و تهمت و غیبت و دیگر گناهان و اعمال زشت و نابهنجاری که از راه زبان و بیان مطرح می شود امری لازم و حکمی واجب است که در بسیاری از آیات بیان شده است. سخن چینی (همزه) و ایجاد دشمنی با زبان (لمزه) و تفرقه افکنی در میان دوستان و آشنایان (همزه آیه ۱) و سوگندهای دروغ و ناروا خوردن (قلم آیات ۱۰ و ۱۱) از مهم ترین عللی است که تقوا را از میان می برد و شخص را انسانی غیر متقی می سازد.


از این رو خداوند از همگان به ویژه مومنان می خواهد تا با تقوای الهی در سخن گفتن مراعات حقوق دیگران را کرده و نعمت بیان و زبان را در مورد خود به کار گیرند.

این ها گوشه هایی از معیارهایی است که قرآن در آیات مختلف بیان کرده است. امید که با مراعات آن ها بتوانیم هم در تعالی شخصی و هم اجتماعی خود و جامعه گامی برداریم و جامعه قرآنی را در محیط خود ایجاد کنیم و به امت شاهد و نمونه تبدیل شویم.


منصور حسینی /  روزنامه کیهان

شیوة آموزشی مناظره در قرآن و سنّت


شیوة آموزشی مناظره در قرآن و سنّت

چکیده
مناظره از شیوههاي مؤثر در امر آموزش میباشد. شیوة مناظره در قرآن به کار
رفته و در سیرة عملی رسولاکرم(ص) و ائمۀ معصومین( ع) نیز موارد فراوانی
از آن را میتوان بیان نمود.
این امر نشانگر اهمیت و توانایی قابل ملاحظۀ مناظره، در تبیین و تفهیم
مبانی عالی دینی و عملی است از این روي با توجه به تأثیرگذاري مناظره در
رشد و تحرك و پویایی تفکر و اندیشه، در این مقاله سعی شده از جوانب
مختلف، نگرش قرآن و سنت به مسأله مناظره تبیین شده و با تجزیه و تحلیل
تقسیمات آن از دیدگاه قرآن و سنت، آثار و نتایج آن در امر تعلیم و تربیت
تشریح شود.
کلید واژهها: مناظره، مجادله، جدال به احسن، جدال به غیر احسن.


مقدمه
مناظره ازروشهاي تربیتی غیرمستقیم است و ازآن براي اثباتحق و هدایت افراداستفاده
میشود. همچنین از عوامل مهم پرورش ذهن، واداشتن عقل به فعالیت، پیمودن راه
استدلال، برهان و نظریهپردازي در نتیجۀ شکوفایی فکري است. اهتمام به مناظره از
وسایلی است که به گسترش روحیۀ درست علمی در بین دانشآموزان و دانشجویان
کمک میکند.


معنی لغوي و اصطلاحی مناظره
«َ النَّظَر » مناظره، واژهاي عربی و از ریشه نَظَر، نَظَراً، منْظَراً و منْظَرهَ است. اصل معناي
(191/ دیدن با چشم میباشد. (ابن منظور، 14
مناظره در ادب فارسی به معنی جدال کردن، با هم بحث کردن، با هم سؤال و جواب
کردن، با هم نظر کردن، یعنی فکر کردن در حقیقت و ماهیت چیزي، مجادله و نزاع با
همدیگر و نیز بحث با یکدیگر در حقیقت و ماهیت چیزي، به کار رفته است. (دهخدا،
(21562/14
مناظره در اصطلاح، مکالمه و گفتوگویی دوطرفه است که هر یک، با استدلال و ارائۀ
براهین سعی میکند، برتري و فضیلت خویش را بر دیگري به اثبات رساند. (حسینی
( میرصفی، 22
المناظره المباحثه و المباراه فی النظر و » : راغب اصفهانی درباره مناظره مینویسد
استحضار کل ما یراه ببصیرته، و النظر البحث و هو اعم من القیاس لان کل قیاس نظر و
( راغب، 498 ) .« لیس کل نظر قیاسا
مناظره عبارت است از: گفت و گو و نکتهبینی طرفین رو در رو و به میان آوردن هر
نظر، نسبت به » : آنچه به آن معتقد هستند. او نظر را عبارت از کاوش میداند و میگوید
.« قیاس اعم است؛ زیرا هر قیاسی، نظر است ولی هر نظري، قیاس نیست
بنابراین، با توجه به اینکه جدل نیز نوعی مناظره و رویارویی فکري است و در برخی از
کتب، گاهی جدل را به جاي مناظره به کار میبرند و مناظره نیز همان جدال أحسن
است؛ لازم است که واژة جدل را نیز مورد بررسی قرار دهیم.

معنی لغوي و اصطلاحی جدل
علیرغم اشتقاقات مختلف، بهمعناي واحدي برمیگردد که عبارت است « ج، د، ل » مادة
از: استواري، استحکام و شدت. (مصطفوي، 63 ) در فرهنگابجدي، جدل بهمعنی
16 ) و درجاي دیگر بهمعنی گفتگو یا نزاع و ستیزه / پیچیده و محکم آمدهاست. (مهیار، 1
( وچیرگی بر یکدیگر است یا سخن گفتن از طریق نزاع و غلبهجویی. (راغب، 385
در اصطلاح، جدل به یک معنا از فروع علم مناظره است و در اصطلاحات فقهی به کار
(7556/ میرود و به معناي دیگر، از گونههاي قیاس در علم منطق است. (دهخدا، 5
مجادله در حقیقت جدال کردن است؛ یعنی با طرف به وسیلۀ بحث و داد و گفت وگو،
(148/ او را قانع کرد و حقیقت را براي او روشن کرد. (مصطفوي، 13
همچنین جدال در اصطلاح استدلالهاي فقهی، عبارت از شناختن آداب مناظرهاي است
که میان پیروان مذاهب فقهی و جز آنان روي میدهد. جدل عبارت از شناسایی قواعد،
حدود و آداب استدلالی است که به وسیلۀ آن انسان به حفظ عقیده یا بطلان آن، رهبري
(931/ شود؛ خواه آن رأي از فقه باشد، یا از علوم دیگر. (ابن خلدون، 2

انواع جدل
با تو  جه به این که جدل از عناوینی است که در فرهنگ قرآنی و روایی گاهی با مزمت
و نکوهش همراه بوده، خداوند نیز آن را به عنوان یکی از شیوههاي تربیتی مورد
استفاده قرار داده است و به پیامبراکرم نیز فرموده تا از این شیوه استفاده نماید، البته
که همان مناظره است. در این صورت خداوند به جدل، رنگ هدایتی و « جدال أحسن »
حقجویی را بخشیده است. بدین ترتیب جدال به دو قسم عمده تقسیم می شود که
عبارتند از جدال به أحسن و جدال به غیرأحسن.

جدال به احسن
قرآنکریم به مثابه معتبرترین و قطعیترین سند ادیان الهی، شیوة جدال را اگر بهصورت
بهترین وجه باشد، تأیید کرده و شیوه تربیتی دعوت پیامبر اکرم  صلی الله علیه و آله
ادع الی سبیل ربکبالحکمه و الموعظه الحسنه و » : را بر آن نهاده است و میفرماید
النحل، 125 )، یعنی: با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت ) « جادلهم بالتی هیاحسن
دعوت کن و با آنان به [شیوهاي] که نیکوتر است مجادله نما.
العنکبوت، ) « و لا تجادلوا اهل الکتاب الا بالتی هی احسن » : و در جاي دیگر میفرماید
46 )، یعنی: و با اهل کتاب، جز به [شیوهاي] که بهتر است مجادله مکنید.
از آنجا که مناظره گاهی به جدل و ستیزۀ نامطلوب کشیده میشود و به جاي دستیابی به
را افزوده تا عالیترین شیوه را « أحسن » حقیقت، به خصومت منتهی میگردد، قرآن قید
به پیروانش بیاموزد.

جدال به غیر احسن
جدلی است که اهل باطل براي سرکوبی حق میکنند. این نوع جدل، مذموم است و در
آن از مقدمات باطل براي رسیدن به یک نتیجه استفاده میشود. قرآن در مقام مجادلۀ
1 (البقره، 111 )، یعنی: اگر راست « قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین » : ناروا میفرماید
میگویید، دلیل خود را بیاورید.
و من الناس »: یا در مورد کسانی که بدون علم و آگاهی مجادله میکنند، میفرماید
لقمان، 20 )، یعنی: و برخی از ) « من یجادل فیالله بغیر علم و لا هدي و لا کتاب منیر
مردم دربارة خدا بی[آنکه] دانش و رهنمود و کتابی روشن [داشته باشند] به مجادله
برمیخیزند.
اسلام اجازه نمیدهد کسی در مباحث علمی و اعتقادي، از جهل وگمان و تعبد
و لا تقف ما لیس لک به علم ان » : کورکورانه استفاده کند و در آنجا که میفرماید
الاسراء، 36 ) یعنی: و چیزي را ) « السمع و البصر و الفواد کل اولئک کان عنه مسئولاً
.( 1 هم چنین در (نک: النمل، 65
که بدان علم نداري، دنبال مکن، زیرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع
خواهند شد.
بنابراین، از نظر قرآن، جدالی که از روي علم و آگاهی نباشد جدال باطل است و هر
نوع جدل و مناظرهاي که منجر به اثبات باطل شود و حق از بین برود، باطل و جدال
غیرأحسن است.
اما جدال به » : امام صادق (علیه السلام) در حدیثی نسبت به جدال غیرأحسن میفرماید
غیر احسن آن است که تو به دلیل عدم توانایی در تمیز و تشخیصبین حق و باطل،
حق را انکار میکنی و طرف مقابل را با انکار حق از باطلش منصرف میسازي و این
کار حرام است؛ زیرا تو هم مثل طرف مقابل باطلگرا شدهاي. او حقی را منکر شده و
(257/ مجلسی، 9 ) .« تو هم حق دیگري را انکار نمودي
1 یعنی تلاش براي به کرسی نشاندن کلام خود، به هر « مراء » بنابراین، جدال به مفهوم
نحو ممکن است و جدال أحسن همان مناظره با آداب درست آن است.

هدف مناظره
مناظره یکی از انواع ادبی است که براساس گفتوگو بین دو طرف یا بیشتر، درباره
موضوعی شکل میگیرد که در آن هر یک از طرفین، مطالب و دلایلی را براي اثبات
مدعاي خود بیان میکند. موضوع مناظره ممکن است مسائل علمی، عقیدتی، اخلاقی،
اجتماعی و... باشد. در برخی از مناظرهها، رسیدن به حقیقت یک امر دنبال میشود.
هدف از مناظره همیشه بیان برتري خود (یک طرف) بر دیگري، نیست. هدف اصلی
مناظرههاي رسمی، رسیدن به حقیقت یک امر است؛ بر خلاف مجادلهها که هدف از
آنها، اسکات خصم و غلبه بر او است. اما این هدف همیشه درمناظرهها لحاظ نمیشود.
یکی ازاهداف مناظره، آموزش است. آموزشی غیرمستقیم که بهدلیل شیوة خاص مناظره،
( در اذهان ماندگار است. (حجتی، 547
نزاع و ستیزه است. « مراء » 1 مقصود از

کارمایۀ مناظره
کاربرد مناظره درابتداي تشکیل دولت اسلامی به منظور عرضۀ اسلام و تبلیغات اسلامی
بوده است، هر چند اسلام به تبلیغات به مفهوم شناخته شدة آن نیاز نداشته و هم از
اینرو، هرگز نظام ویژهاي براي تبلیغات ایجاد نکرده بود.
مناظره در آغاز فنی بوده است که به یاري آن اسلام به غیر مسلمانان به ویژه متفکران
غیرمسلمان عرضه شده و اغلب جنبۀ فردي داشته است. در حقیقت میتوان گفت
که مناظرهها در کار مایههاي گوناگون، از روزگار پیامبر رخ داده است. (غنیمه، 204 ) در
همان ابتدا سهاصل زیربناي آن را تشکیل میداد: منطق، برهان و استدلال برحسب سطح
فهم و دانش طرف مناظره، بهرهگیري از علم تاریخ به مفهوم سنتی آن در استناداتی که
در آنها رجوع به گذشته الزام آور بوده است و جدال به مفهوم بهرهگیري از مسلمات
فکري و معتقداست طرف مناظره درجهت کشف حقیقت بر او و اخذ تصدیق از او.
( (درانی، 88
اما باید گفت که نهاد مناظره تا پیش از نیمه سدة دوم هجري ناشناخته بود و بحثها در
آن روزگار سرشتی جداگانه داشت بااین حال میتوان با اطمینان گفت که مناظره بعنوان
یک نهاد، در سده دوم هجري تولد یافت و کار مایۀ آغازین آن، مسائل کلامی و الهیات
بود ولی پس ازآن به مسائل فقه گرایش نشان دادند درحقیقت مجالس مناظرهاي که به
دستور خلفايعباسی برگزار میشد تنها براي بحثهایی دربارة مسائل کلامی یا حقوقی
نبود بلکه مسائل دستور زبان، ریشهشناسی واژگان و فلسفه نیز دراین نشستها به بحث
( درآمد. (احمد، 121
نهاد مناظره کم کم، وضع یک زمینه و پایه براي سنجش مذاهب به خود گرفت به
گونهاي که مذهب حنفی نه تنها آن را بعنوان راه سنجش با دیگر مذاهب پذیرفت بلکه
( آن را به عنوان ابزار آموزشی در بنیادهاي فرهنگی خویش برگزید. (همان، 124
بنابراین شیوة مناظره، راه و روش تفکر را براي مسلمانان نشان داد و تأثیر شگرفی بر
دانشهاي اسلامی گذاشت.

فواید روش مناظره
مهمترین فایدة مناظره، تاثیر آموزشی آن است. آموزش علوم مختلف، دین، عقاید،
اخلاق و... در مناظره از یک سو، کلیۀ اطلاعات راجع به موضوعی جمعآوري میشود
و از سوي دیگر با بیان آن منتشر میشود.
اهمیت آموزشهاي روش مناظره درآن است که اولاً، چون نتیجۀبحث و استدلال است،
در اذهان ماندنی است، ثانیاً به دلیل غیرمستقیم بودن، پذیرفتنی و جذابتر است، ارزش
بلاغی مناظره در حین پیامدهی غیرمستقیم آن است، زیرا اگر علاقه به سیادت و حب
جاه از دل و فکر مردم بیرونبرود، علوم و دانشها دچار فرسودگی میگردد. یکی دیگر
از فایدههاي مناظره این است که محاسن و معایب مسأله یا موضوعِ مورد بحث آشکار
میشود و در نتیجه، امکان توسعه و تکامل آن فراهم میآید. همچنین مناظره به منظور
بازیافتن دقیق مآخذ و اسناد علم و آگاهی صورت میگیرد. ذهن انسان از مجراي چنین
مناظرهاي، ورزیده شده و جان و روح آدمی نیرومند میگردد. اگر مناظرهکننده، آداب
مناظره را رعایتکند و آفات و نتایج سوء، مناظرة نادرست را شناسایی و مراعات نماید،
بحث ومناظرة او بارعایت شرایط آن واحتراز از آفات آن، فواید و عوایدسودمندي را که
( عبارت از رغبت وگرایش بهعلم و دانش است، بهدنبال خواهدداشت. (همو، 547  551
مناظره، عامل و انگیزة تمایل و گرایش افراد به علم و دانش است و اگر ماتمام طرق
و ابواب مناظره را مسدود سازیم موجب ضعف وسستی حس گرایش مردم به علم و
دانش میشویم.
شیوة مناظره در تعلیم و تربیت
قرآن کریم در چند موضع، ضمن بیان آیات مربوط به ماجراي انبیا، به موارد بحث و
جدل و مناظرة آنها با قومشان اشاره میکند که با رعایت ادب، احترام، حقگرایی و
استدلال متین و قاطع به مناظره میپرداختند و از راههاي عمدة آموزش انبیا در همه
دوران، جدل به نیکوترین روش بوده است.

بیشک، جدال حضرت ابراهیم با مشرکان زمانش، درخشانترین جلوة جدال نیکو را
در طول تاریخ اندیشۀ بشري رقم زده است. این مجادلهها و محاجههاي نیکو و
هدفدار در عرصههاي گوناگون و با مخاطبان مختلف، مانند: پدر، قوم، پادشاه،
درباریان و اشراف صورت گرفته و تاثیر شگرف بر دل و جان آنان بر جاي نهاده است.
حضرت ابراهیم (علیه السلام) در مناظره با نمرود، آنجا که وي ادعاي خدایی میکند،
البقره، 258 )، یعنی: ) « فان الله یاتی بالشمس من المشرق فات بها من المغرب » : میفرماید
خدا [ي من] خورشید را از خاور برمیآورد، تو آن را از باختر برآور.
دراینجا حضرت ابراهیم (ع) مبناي این سخن را برادعایی که نمرود در سخن قبلی کرده
بود، قرار داده است. گاهی حضرت ابراهیم (ع) با پرسشهایی دقیق و عمیق موجب
تحریک اندیشه و وجدان مخاطبان میشد و پرسشهاي حضرتابراهیم (علیهالسلام)
اذ قال لابیه و » : به اشکال مختلف مطرح میگشت و از آنچه میپرستیدند، سؤال میکرد
الانبیاء، 52 )، یعنی: آنگاه که به پدر و قومش ) « قومه ماهذه التماثیل التی انتم لها عاکفون
گفت: این مجسمههایی که شما ملازم آنها شدهاید چیستند؟
الانعام، 74 )، یعنی: و [یاد کن] هنگامی ) « و اذ قال ابراهیم لابیه ءارز اتتخذ اصناما ءالهه »
آیا بتان را خدایان [خود] میگیري؟ » : گفت « آزر » را که ابراهیم به پدر خود
قال هل » : و گاه با طرح سؤالاتی باورهاي شركآمیز مخاطبان را به لرزه میانداخت
الشعراء، 73  72 )، یعنی: گفت: آیا وقتی ) « یسمعونکم اذ تدعون او ینفعونکم او یضرون
دعا میکنید، از شما میشنوند و یا به شما سود یا زیان میرسانند؟
هر یک از مناظرههاي حضرت ابراهیم (ع) حاوي نکات تربیتی قابل ملاحظهاي از قبیل
اثبات حق و هدایت افراد و از عوامل مهم پرورش ذهن و واداشتن عقل به فعالیت و
،( پیمودن راه استدلال و برهان است که نمونههاي دیگر آن را در سوره مریم، ( 48  41
محاجه ابراهیم باپدرش میباشد، و یا مناظره حضرتابراهیم باقوم ستارهپرست که
در (آیات 79  75 ) سوره انعام آمده است؛ میتوان مشاهده کرد. از مناظرههاي دیگر
در قرآن، مناظرههاي حضرت صالح با قومش میباشد که در سوره هود ( 64  62 ) و

الشعراء ( 156  153 ) و النمل ( 47  46 ) ذکر شدهاند. هم چنین در سوره نمل آیۀ 66
تلاش حضرت صالح را براي تحقّق یکی از شروط مناظره صحیح و جدال نیکو نشان
میدهد، که عبارت از تأمل و تأنی و موضعگیري سنجیده و حساب شده در مناظره، چه
بسیاري از اصحاب با عقاید باطل به خاطر فقدان دلایل روشن و براهین قاطع، با شتاب
و نسنجیده وارد میدان مناظره میشوند که این خود، دلیل تزلزل عقیده و موجب
محکومیت آنهاست.
هم چنین درمواردي از مناظره، پیامبر(صلیاللهعلیه وآله) و عدهاي از مشرکان معاند  که
در سورهالاسراء، آیات 54 تا 89 به آنها اشارهشده است  یا بهعنوان نمونه میتوان به
مناظرة پیامبر (ص) با مشرکی اشاره کرد که استخوانهاي پوسیدهاي را در دستگرفته،
در حضور پیامبر(ص) خرد کرد و بر زمین ریخت و گفت: چه کسی این استخوانهاي
اولم یر الانسان » : پوسیده را زنده میکند؟ پیامبر با استفاده از وحی الهی به او پاسخ داد
انا خلقناه من نطفه فاذا هو خصیم مبین و ضرب لنا مثلا و نسی خلقه قال من یحی العظام و
یس، 77  79 )، یعنی: مگر ) « هی رمیم قل یحیها الذي انشاها اول مره و هو بکل خلق علیم
آدمی ندانسته است که ما او را از نطفهاي آفریدیم، پس بناگاه وي ستیزهجویی آشکار
شده است و براي ما مثَلی آورد و آفرینش خود را فراموش کرد. گفت: چه کسی این
استخوانها را که چنین پوسیده است، زندگی میبخشد؟ بگو: همان کسی که نخستین
بار آن را پدید آورد و اوست که به هر [گونه] آفرینشی داناست.
هم چنین مناظرات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) با اهل کتاب نیز وجود دارد که
مهمترین و مشهورترین آن، جریان مباهله با نصاراي نجران است.
کشیش بزرگ نصاراي نجران، به همراهی سی تن از مردان مسیحی آن شهر به حضور
حضرت محمد  صلی الله علیه و آله  رسیدند. کشیش بزرگ رو به آن حضرت کرده،
گفت: اي محمد! دربارة حضرت مسیح چه میگویی؟ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)
فرمود: بندة خدا بود، که او را برگزید و مخصوصگردانید. کشیش بزرگ گفت: آیا
پدري براي او سراغ داري که او را به وجود آورده باشد؟ پیامبر اکرم (صلی الله علیه

و آله) فرمود: جریان زناشویی در کار نبود تا پدر داشتهباشد! گفت: پس چگونه
میگویی که او بندة آفریده شده است و تاکنون بنده آفریده شدهاي وجود نداشته،
جز این که از راه زناشویی و داراي پدر باشد. در همین حال خداي سبحان آیاتی از
ان مثل عیسی عند الله کمثل ءادم خلقه من تراب ثم قال » : سوره آلعمران را نازل فرمود
له کن فیکون الحق من ربک فلا تکن من الممترین فمن حاجک فیه من بعد ما جاءك من
العلم فقل تعالوا ندع ابتاءنا و ابناءکم و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت
آلعمران، 59  61 )، یعنی: در واقع، مثل عیسی نزد خدا همچون مثَل ) « الله علی الکاذبین
پس وجود یافت. « باش » : [خلقت] آدم است [که] او را از خاك آفرید، سپس بدو گفت
[آنچه درباره عیسی گفته شد] حق [و] از جانب پروردگار تو است. پس از تردید
کنندگان مباش. پس هر که دراین [باره] پس از دانشی که تو را [حاصل] آمده، با تو
محاجه کند، بگو: بیایید پسرانمان و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان، و ما خویشان نزدیک
و شما خویشان نزدیک خود را فراخوانیم سپس مباهله کنیم، و لعنت خدا بردروغگویان
قرار دهیم.
سپس رسول خدا (صلی الله علیه و آله) این آیات را بر نصاراي نجران خواند، و آنها را
به مباهله (یعنی نفرین کردن به یکدیگر) دعوت کرد. نتیجۀ مباهله این بود که نصاراي
نجران، چون دیدند پیامبر با اهل بیت خود به مباهله آمده است، با پیامبر اکرم (صلی الله
(166/ علیه و آله) مصالحه کردند. (مفید، 1
همچنین مناظرات فراوانی در سیرة عملی ائمۀ معصومین (علیهم السلام) وجود دارد. از
جمله این مناظرات، در زندگی امام صادق (ع) به صورت چشمگیري مشاهده میشود.
در قرن اول و دوم هجري به سبب فتوحات مختلف مسلمانان، شبهات و افکار منحرف،
در میان مسلمانان گسترش یافت. امام صادق (علیه السلام) و شاگردانش نقش کارسازي
در این گونه مواجهات فکري داشتند به طوريکه جنبش فکري در عصر امام صادق
(علیه السلام) پدیدهاي از گفتگو و مناظرات را در رد شبهات منحرفان و اصحاب
( نظریات غلط به وجود آورد. (حسینی میرصفی، 191

براي نمونه به یکی از مناظرات حضرت با یک زندیق مصري اشاره مینماییم:
زندیق مصري وقتی شنید که حضرت ابو عبدالله (ع) صاحب علم و حامل معرفت و
کمال است، براي مناظره به خدمت حضرت امام صادق (ع) رسید. زندیق هنگامی که
امام جعفر صادق (ع) در طواف بیت الله الحرام مشغول بود، آمد و سلام کرد. حضرت
ابوعبدالله (ع) گفت: نام تو چیست؟ گفت: عبدالملک! آن حضرت فرمود که: کنیت تو
کدام است؟ گفت: ابوعبدالله. امام (ع) گفت: کدام ملک است که تو بنده آنی؟ آیا از
ملوك آسمان است یا از ملوك زمین و از پسرت به من خبر بده که آیا او بندة خداي
آسمان است یا بندة خداي زمین؟ زندیق ساکت شد. حضرت ابوعبدالله گفت: بگوي.
زندیق همچنان ساکت در جواب حیران بود. حضرت به او گفت: وقتی از طواف فارغ
گشتم، نزدیک من بیاي. زندیق پس از آنکه طواف امام تمام شد، خدمت آن سرور
حاضر شد.
ابوعبدالله (ع) روي به زندیق کرد و گفت: آیا میدانی این زمین را تحت و فوق است؟
گفت بلی. حضرت فرمود: داخل تحت این زمین شدهاي یا نه؟ گفت نه. ابوعبدالله
گفت: میدانی تحت این چیست؟ زندیق گفت: نه، اما گمان من آن است که در تحت
زمین هیچ چیز نیست. امام فرمود: ظنّ و گمان، اظهار درماندگی است، نسبت به چیزي
که نتوانی تعیین کنی. بعد از آن امام فرمود که: صعود و عروج به آسمان نمودهاي؟
گفت نه. حضرت فرمود که: آیا میدانی در آسمان چه چیز است؟ گفت نه. امام از او
پرسید: آیا به مشرق و مغرب رسیدهاي؟ گفت نه. حضرت فرمود: بسیار بسیار عجیب
است که تو به مشرق نرسیدهاي و مغرب را ندیدهاي و به تحت الارضنزول ننمودهاي
و به آسمان عروج نکردهاي و به آنجا نگذشتهاي تا بدانی در خلقت مشرق و مغرب چه
چیز است، اما منکري به آنچه در آنهاست، آیا عاقلی منکر میشود چیزي را که نداند
و نشناسد؟
سپس ابوعبدالله گفت: اي مرد! آنکه او را علم نباشد، هرگز او را بر عالم حجت نیست
و همانطور که جاهل را بر عالم کامل حجتی از روي فراست و عقل نیست. (طبرسی،
(335/2
همچنین مناظره از شیوههاي معمول در میان دانشمندان و اصحاب امام معصوم نیز بوده
است. از جمله مناظرة هشام بن حکم با عمر بن عبیده میباشد که هشام به علّت
سخنان زهرآگین عمروبن عبیده، در مسجد بر مجلس او وارد میشود در حالیکه مردم
از او سؤال میکردند و با او به بحث و مناظره میپرداختند، نقل میکند: خطاب به
عمروبن عبید کردم و گفتم: ایها العالم! من مردي غریبم آیا اذن میدهی از مسألهاي
سؤال کنم؟ گفت: آري بپرس. به او گفتم: آیا چشم داري؟ گفت: این چه سؤالی است
که میکنی چیزي را که میبینی چگونه از آن سؤال و پرسش مینمایی؟ گفتم: سؤالهاي
من از این قبیل است. گفت: پسرم بپرس. اگر چه سؤال و پرسشت احمقانه است. گفتم:
جواب همین سؤالهاي احمقانه را بگو. گفت: سؤال کن. گفتم: آیا چشم داري؟ گفت:
آري. گفتم: با آن چه میبینی؟ گفت: با آن رنگها و اشخاصرا میبینم و همینطور
ادامه میدهد و همینطور سؤالها را در مورد گوش، دهان، زبان و... تا اینکه هشام سؤال
میکند، قلب داري؟ گفت: آري. گفت: با آن چه کار میکنی؟ گفت: آنچه بر این
جوارح و اعضا نامبرده وارد شده و عرضه شده با آن، آنها را تمیز و تشخیصمیدهم.
گفتم: آیا با وجود این جوارح، از قلب بینیاز هستیم یا نه؟ گفت: خیر. گفتم: چگونه
بینیاز نیستیم در حالی که این اعضا و جوارح سالم و صحیح هستند؟ گفت: پسرم
جوارح وقتی شک کنند در چیزي که بوئید یا چشیده یا شنیده آن را به قلب ارجاع داده
و یقین پیدا کند و شک باطل گردد. گفتم: پس خداوند متعال قلب را براي شک جوارح
و اعضا تعبیه فرموده است؟ گفت آري. گفتم: پس چارهاي جز وجود قلب نداریم والّا
جوارح نمیتوانند به یقین برسند؟ گفت: آري، همینطور است به او گفتم اي: ابا مروان!
خداوند متعال اعضا و جوارح تو را به حال خود وانگذارده، بلکه براي آنها امامی قرار
داده است تا افعال صحیح آنها را تصحیح کرده و شک آنها را به یقین مبدل نماید.
چطور میشود تمام این مخلوقات را در حیرت و شک و تردید و اختلاف گذارد و
براي آنها امام و پیشوایی معین نکرده باشد تا در وقت حیرت و تردید و اختلاف به او
مراجعه نموده و او حیرت آنها را برطرف و تردید و شکشان را تبدیل به علم و

اختلافشان را حل نماید. هشام گوید: کلام به آنجا رسید که عمربن عبید ساکت شد،
(96/ چیزي به من نگفت (یعنی حق را پذیرفت). (صدوق، 1
بنابراین، ائمۀ معصومین (ع) و دانشمندان و متفکّران مسلمان با استفاده از این شیوه به
تعلیم و تربیت میپرداختند. اهتمام به مناظره از شیوههایی بود که به گسترش روحیۀ
درست علمی دربین دانشمندان اسلامی کمککرد. مناظره، غالباً از امور رایج دربین خود
استادان بود. نمونۀ دیگر مناظره و مذاکره، طرحمسائل و مشکلات درسی بود. این روش
در بالابردن سطحاندیشه و رشد ذهنیات و گسترشدامنۀ آن تاثیرداشت. مناظره ازدیدگاه
مسلمانان از کهنترین شیوههاي برخورد اندیشه به شمار میآید و گروهی از دانشمندان
( به استادي و مهارت چشمگیر در فنّ جدل و مناظره شهرت یافتند. (غنیمه، 262
از نخستین دانشمندانی که روش مناظره را به کار برده و اصول و مبانی آن را معلوم
داشته است، احمدبن عمر بن سریع (م/ 206 ه.ق) یکی از اصحاب به نام شافعی
( (م/ 204 ه.ق) و از برجستهترین آنها در علم کلام است. (عرسان کیلانی، 184
آجري (م/ 360 ه..ق) از روش مناظره، مفصل سخن گفته، شاگردان خود را به آموزش
اصول و قواعد آن فرا میخواند. این کار طبق اوضاع و احوال روزگار او بوده است که
اختلافات مذهبی و اعتقادي بالا گرفته بود و هر فرقهاي تلاش میکرد، افکار و آراي
خود را ترویج کند و دیدگاههاي مخالفانش را ابطال و رد سازد البتّه او براي مناظره،
قواعد و اصولی را وضع و تعیین کرده است که با روح و سنّت، اخلاق سازگار است.
( (الاجري، 40
خطیب بغدادي نیز به روش مناظره، سخت تاکید کرده و شکوفایی علم و دانش و
نیروي عقلانی را در گرو مناظره میداند و معتقد است دانش مرده است و نوزایی آن در
( طلب آن است و طلب دانش در مناظره پنهان است. (عرسان گیلانی، 245
آفات و نتایج سوء بحث و مناظرة نادرست
آفات مناظره و نتایج سوئی که از رهگذر مناظرة نادرست عاید انسان میگردد منبع و
سرچشمۀ همۀ خویها و رفتارهایی است که از نظر خداوند متعال ناستوده است. از

جملۀ این آفات عدم پذیرش حق از رهگذر مناظره، توأم با جدال و ستیزه جویی
میباشد. از این روي خداوند متعال میان کسی که به او دروغ و افترا میبندد و میان
کسی که حق را تکذیب میکند جدایی نمیبیند بلکه آن دو را از نظر جرم و گناه
و من اظلم ممن افتري علی الله » : روحی و اخلاقی، با هم برابر میداند آنجا که میفرماید
العنکبوت، 68 ) یعنی: چه کسی ستمگرتر از کسی است ) « کذبا او کذب بالحق لما جاءه
که بر خداوند متعال، دروغ و افترا بسته و یا آنگاه حق بدو رسیده، آن را دروغ پندارد و
آن را تکذیب نماید.
عدم پذیرش حق و تکذیب آن، نوعی از کبر و خودبزرگبینی به شمار میآید. زیرا کبر
واستکبار، در واقع عبارت از ردکردن حقّ به گوینده آن میباشد و مراء و جدال، مستلزم
چنین حالتی است، یعنی انسان را وا میدارد که زیر بار حق نرود و آن را تکذیب نماید.
از دیگر آفات تزکیۀ نفس و خودستایی است که مناظره کنندهاي  با صراحت بیان یا با
ایماء و اشاره یا با کنایه  از رهگذر تأیید سخن خود و زشت و نادرست وانمود
ساختن دیگران به این خودستایی دست مییازد غالبا اًین خود ستایی را اظهار کرده و
النجم، ) « فلا تزکوا انفسکم » : آن را آشکارا به زبان میآورد خداوند متعال میفرماید
32 )، یعنی: خودستا و خویشتن آرا نباشید.
پس تزکیه نفس و خودستایی نه تنها زشت و ناپسند است بلکه خداوند متعال آن را
نهی فرموده است. از طرف دیگر باید مرزهاي بحث و مناظره، به وقایع مهم دینی یا
مسئله قریب الوقوع محدود باشد و نباید در هر مسئله کم ارزش یا مسائلی که در آیندة
بسیار دور دست اتفاق میافتد، وقت و فرصت را تلف کرد، بنابراین لازم است مناظره
کننده متوجه این نکتۀ اساسی بوده و به آن اهتمام ورزد. همچنانکه غزالی در این باره
کسی که در مناظره شرکت میجوید نبایستی درباره مسائلی به جدل پردازد » : میگوید
(48/ غزّالی، 1 ) .« که روي نخواهد داد
اگر خورشید غروب کند، » این مسائل در میان فقیهان نیز رایج بوده است از جمله اینکه
( احمد، 126 ) .«!؟ پس از چندي باز گردد نمازها را دو بار باید خواند یا نه

و بسیاري از آفات دیگري که دامنگیر مناظره کننده میشود میتوان به خشم و غضب،
حسد و کینه توزي، رشک و حسد، نفاق و دو رویی و... اشاره کرد.
پس مناظرهکنندگان در رابطه با این آفات از لحاظ پایه و موقعیت اوضاع مختلفی دارند،
برخی از افراد از اخلاق بالاي علمی منحرفشده و جدل نزد آنان منجر به پراکندگویی،
مطالعه و قیاسهاي باطل و نادرست گردید، آنان با نادیده گرفتن حقیقت علمی و بدون
آنکه کمتر توجهی به آن داشته باشند تنها هدف را اشکال و غلبه بر دشمن و مخالفان
خود قرار دادند و برخی از مناظره کنندگان، کوشش خود را در مسائلی بی ارزش به
هدر دادند و متوجه امور و مسائلی شدند که هرگز تحقق نمییافت.
علت اساسی و عامل عمدة چنین آفات و خصلتهاي ناستوده این است که علم و
دانش انسان در جهت اهداف غیر الهی قرار گیرد، علم؛ فی نفسه، عالم و دانشمند را ابداً
گرفتار اهمال نمیسازد، اما ممکناست به علت انحراف عالم از مسیر الهی و صراط
مستقیم، او را به سقوط و نابودي شخصیت و شقاوت و بدبختی سوق دهد ؛ چنان که
همان علم، از برکات گامهاي راستین و استوارِ عالم و دانشمند موجبات سعادت و نیک
بختی و قرب او به پروردگار را فراهم میسازد تا در جوار رحمت حق قرار گیرد.
نتایج مقاله
مناظره یکی از شیوههاي پذیرفته شده در قرآن و سنت میباشد که کاربرد فراوانی ¨
در تعالیم عالی اسلامی داشته است و به شیوه غیرمستقیم آموزش داده میشود و باعث
پرورش ذهن و واداشتن عقل به فعالیت و پیمودن راه استدلال و برهان است که به
شکوفایی فکري میانجامد.
جدل، نوعی مناظره میباشد که به دو نوع احسن غیراحسن قابل تقسیم است. ¨
جدال احسن مورد نظر خدا بوده و شیوه تربیتی پیامبر اکرم (ص) را بر اساس آن استوار
کرده است.
جدال به غیر احسن مورد مذمت و نکوهش بوده و از روي جهل و گمان و تعبد ¨
کورکورانه بدون علم و آگاهی صورت میگیرد که منجر به اثبات باطل میگردد.
در مناظره (جدال احسن) هدف، ظهور و روشن شدن حق و حقیقت بوده و عامل ¨
و انگیزه تمایل و گرایش افراد به علم و دانش میشود و توسعه و گسترش علوم را
در پی دارد.
در قرآنکریم به موارد فراوانی از مناظره اشاره شده از جمله مناظره حضرت ابراهیم، ¨
صالح، پیامبراکرم (ص)، هم چنین در سیرة ائمه معصومین بهخصوص امام صادق (ع)
به صورت چشمگیر مشاهده میشود.
از آفات و نتایج سوء بحث و مناظرة نادرست، عدم پذیرش حق، تکبر و خودستایی ¨
و... میباشد که مناظره کنندگان در رابطه با این آفات از لحاظ پایه و موقعیت، اوضاع
مختلفی دارند.
امروزه به رغم توجه زیادي که به تربیت روحیۀ سالم علمی در مناظره شده است یا از
این شیوه در مباحثات علمی استفاده چندانی نمیشود یا اگر مناظره کنندگان از این
شیوه بهره جویند با اصول و قواعد آن آشنایی ندارند.
کتابشناسی
1 قرآن کریم، فولادوند، محمد مهدي، دارالقرآن کریم، تهران، چاپ اول، 1415 ه.ق.
2 همو، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1360 ه.ش.
3 ابن خلدون، عبدالرحمان بن محمد، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادي، شرکت
انتشارات علمی فرهنگی، تهران، چاپ یازدهم، 1385 ه.ش.
4 ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، 1414 ه.ق.
5 الاجري، ابوبکر محمد بنالحسین بنعبدالله، اخلاق العلماء، مکتبهالثقافه، الدینیه، قاهره؛ 1996 م.
6 احمد، منیرالدین، نهاد آموزش اسلامی، ترجمه محمد حسین ساکت، نگاه معاصر، تهران، چاپ
. اول، 1384
7 حجتی، سید محمد باقر، آداب تعلیم و تعلّم در اسلام، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، چاپ
سیام؛ 1387 ه.ش.
8 حسینی میر صفی، فاطمه، شیوة مناظرات انبیاء و امام صادق (ع)، مؤسسه انتشارات امیر کبیر،
تهران، چاپ اول، 1384 ه.ش.
9 درانی، کمال، تاریخ آموزش و پرورش ایران قبل و بعد از اسلام، انتشارات سمت، تهران، چاپ
سوم، 1380 ه.ش.
10  دهخدا، علیاکبر، لغت نامه، زیر نظر دکتر معین، مؤسسه دهخدا، تهران، بیتا.
11  راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، دارالعلم الدار الشامیه، دمشق،
بیروت، چاپ اول، 1412 ه.ق.
12  صدوق، محمد بن علی بن حسین، علل الشرایع، داوودي، قم، چاپ اول، بیتا.
13  طبرسی، فضل بنحسن، الاحتجاج علی اهل اللجاج، مرتضی، مشهد، چاپ اول، 1403 ه.ق.
14  عرسان گیلانی، ماجد؛ سیر آراي تربیتی در تمدن اسلامی؛ ترجمه بهروز رفیعی، پژوهشگاه
حوزه و دانشگاه و مرکز مطالعات فرهنگی، تهران، چاپ دوم، 1387 ه.ش.
15  غزالی، ابوحامدمحمد، احیاءعلوم الدین، داراحیاءالثرات العربی، بیروت، بیتا.
16  غنمیه، عبدالرحیم، تاریخ دانشگاههاي بزرگ اسلامی، ترجمه دکتر نورالله کسایی، مؤسسه
انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1372 ه.ش.
17  مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1404 ه.ق.
18  مصطفوي، حسن، تفسیر روشن، مرکز نشر کتاب، تهران، چاپ اول، 1380 ه.ش.
19  مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، کنگره شیخ مفید، قم،
چاپ اول، 1413 ه.ق.
20  مهیار رضا، فرهنگ ابجدي عربی  فارسی، بینا، بیتا.
PDF created with pdfFactory Pro trial version
www.pdffactory.com

http://www.maarefquran.org/files/pdf/19006.pdf

گفتمان جدلي در قرآن

 

گفتمان جدلي در قرآن
 

اشاره :
 
انسان به جهت گرايش به همگرايي و جامعه پذيري ، همواره ناچار است خود را با مردم و جامعه سازوار و هماهنگ نمايد. تضاد منافع و مصالح موجب مي شود تا تلاش مضاعفي را براي سازگاري با ديگران انجام دهد. يكي از روش هاي موثر براي ايجاد تفاهم و سازگاري ، تبادل اطلاعات ، انتظارات ، خواسته ها و موانع ميان افراد است. گفت و گو اين امكان را فراهم مي آورد تا دو طرف بتوانند به تبادل آن ها پرداخته و نوعي تفاهم و همزباني و گاه همدلي را در ديگري بر انگيزانند. بنابراين هدف از گفت و گو را مي توان در راستاي ايجاد تفاهم و سازگاري جمعي افراد توضيح و تبيين كرد. البته گفت و گو ، حالات مختلف و متنوع را به خود مي گيرد . نوعي از گفت و گو كه در قرآن تبيين شده است، جدال است. جدال ، گفت و گويي همراه با درگيري و چيرگي و برتري جستن يك سوي بر سويه ديگر است. هدف از جدال را قصد منصرف كردن ديگري در راه و روش و حتي در راي و نظر و باور دانسته اند.( نگاه كنيد: مفردات راغب واژه جدل و مجمع البيان طبرسي ، ج 5- 6 ص 237) به نظر مي رسد كه ميان اصطلاح قرآني جدل و اصطلاح منطقي آن كه به ديالكتيك نيز مشهور است ، تفاوت هاي محسوسي نباشد؛ زيرا در جدل آن چه مهم است، همراهي با طرف گفت و گو و بهره گيري از اصول مشترك و مقبول دو طرف است كه در قرآن نيز بدان اشاره شده است. هدف از جدل قرآني و منطقي چيرگي و غلبه بر طرف ديگر است كه از اين نظر نيز مشترك مي باشند. قرآن نيز همانند اهل منطق ، ميان جدل و برهان (سلطان ) تفاوت مي گذارد و آن را دو گونه از روش هاي گفت و گوي علمي بر مي شمارد.
 
گفتمان جدلي امري فطري
 
به نظر قرآن گفتمان جدلي ، امري فطري در بشر است و انسان نه تنها با ديگران بلكه حتي با خود به مجادله بر مي خيزد تا خود را قانع سازد و امري را كه بر خود مشتبه شده را به يقين اقناعي تبديل كند. قرآن بيان مي كند كه نفس انساني گرايش به اين دارد كه از خود دفاع كند . از اين رو مي كوشد به هر شكل ممكن نه تنها از جان بلكه از خواسته و رفتار و منش و عقايد خود كه شاكله و شخصيت وجودي او را شكل مي دهد ، دفاع و از آن در برابر هر بيگانه و حتي خود ، دفاع كند. قرآن بيان مي دارد كه روزي مي رسد كه انسان با خودش به مجادله بر مي خيزد و مي كوشد تا خود را براي خود مقبول قرار دهد و عقايد و رفتارش را در پيش وجدانش توجيه نمايد: يوم تاتي كل نفس تجادل عن نفسها؛ روزي مي رسد كه هر نفس با خود ش به مجادله بر مي خيزد.(سوره نحل آيه 111)
گرايش فطري بشر به جدال و مجادله به اندازه اي شديد است كه قرآن در توصيف انسان مي فرمايد: وكان الانسان اكثر شي جدالا( سوره كهف آيه 54) ؛ انسان در ميان موجودات هستي از همه بيشتر به سوي جدال گرايش دارد و اهل مجادله است. بنابراين مي توان مجادله گري را از خصوصيات و ويژگي ها بشر و انسان دانست. البته گفتمان جدلي خاص انسان نيست چنان كه قرآن بدان اشاره و تصريح كرده است ولي در ميان موجودات اين انسان است كه گرايش شديدي به مجادله دارد. از ديگر موجوداتي كه قرآن گزارشي صريح و روشني از جدل ايشان مي دهد مجادله فرشتگان در ملا اعلي با خداوند است كه درآيات 30 تا 35 سوره بقرة بيان شده است.
در ميان مردم براي مجادله و جدل و يا جدال ، واژگان ديگري نيز رايج است كه از آن ميان مي توان به مناظره ، محاوره ، مناقشه و مباحثه اشاره كرد. البته هر يك از اين واژگان معناي خاصي را نيز با خود حمل مي كنند و گونه ويژه اي از گفتمان و گفت و گو بياني را ترسيم مي نمايند. به عنوان نمونه در مناظره هر چند كه دو طرف گفت و گو خواهان اثبات سخن خود و نقد باور ديگري است ولي با اين همه هر دو به قصد شناخت حق و ظهور آن در نزد ديگري به اين كار روي مي آورند و يا آن چه در محاوره مهم و اساسي است توجه دو طرف گفت و گو به مطالبي است كه ميان آن دو رد و بدل شده است و در حقيقت گفت و گو بر پايه پاسخ هاي طرف مقابل شكل مي گيرد و در آن نوع از ادب نيكو و مراعات طرف ديگر وجود دارد. در قرآن در آيه نخست سوره مجادله به هر دو واژه جدال و حوار اشاره شده است و سخن از محاوره دو طرف به اين شكل به ميان آمده است.
 
اهداف مجادله
 
قرآن كريم براي تبيين مساله جدال ، اهداف چندي را براي اهل مجادله بيان كرده است كه در اين جا به مهم ترين آن ها مي پردازيم:
 
استيفاي حقوق

از جمله اهدافي كه قرآن براي جدال بيان مي كند ، جدال براي گرفتن حق است . به اين معنا كه شخص براي رسيدن به حق خود و استيفاي آن ، از روش جدال بهره مي جويد. در داستان جدال خوله با پيامبر (ص) اين هدف به خوبي روشن است . خوله از آن جايي كه از سوي شوهرش به حكم ظهار كه از احكام جاهلي بود ، از حقوق زناشويي و همسري خود محروم شده بود، به نزد پيامبر مي شتابد تا اين حكم جاهلي را پيامبر از جامعه بزدايد؛ زيرا شوهرش گفته بود كه تو همانند مادرم از پشت من هستي و من نمي توانم با تو زناشويي كنم . خداوند از روش حق جويي و استيفاي حقوق كه از سوي اين زن صورت گرفته بود ، به جدال ياد مي كند .( مجادله آيه 1 و 2)
 
تبليغ دين

از روش هاي تبليغ پيامبران كه از سوي خداوند نيز تاييد و بر آن تاكيد شده است ، روش مجادله است. قرآن به پيامبر به طور خاص و عموم دعوت كنندگان دستور مي دهد : ادع الي سبيل ربك بالحكمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتي هي احسن ؛ مردم را به سوي راه پروردگارت به حكمت و پند و اندرز نيكو بخوان و با آنان به نيكويي مجادله نما.( نحل آيه 125)
 
حق ستيزي
 
از اهداف مهم افراد در بهره گيري از روش مجادله ، مخالفت با حق است. به اين معنا كه حق ستيزان براي آن كه نمي توانند در برابر برهان و استدلال مومنان و اهل حق و حقيقت تاب آورند به روش مجادله رو مي آورند تا باطل خود را تثبيت كنند و از حق بگريزند. ( كهف آيه 56 و نيز غافر آيه 5)
 
گمراهي

از ديگر اهداف استفاده از روش مجادله ، ايجاد گمراهي در ميان مردمان است . اين روش از سوي مشركان و مخالفان ضد پيامبر و مومنان بسيار مورد استفاده قرار گرفته است و قرآن بيان مي دارد كه هدف مشركان و مخالفان از اين كار آن بوده است تا مردمان را حق دور كنند و به راه ضلالت و گمراهي سوق دهند. ( حج آيه 8 و 9)
 
دلسوزي
 
از اهداف مهم مجادله گران براي بهره گيري از اين روش است ، نمونه هاي چندي را مي توان در قرآن براي اين موضوع يافت . يكي از مهم ترين آن ها مجادله حضرت ابراهيم (ع) با فرشتگان است كه قرآن ضمن بيان آن به خصوصيات اخلاقي آن حضرت (ع) اشاره مي كند و توضيح مي دهد كه علت و انگيزه اساسي مجادله آن حضرت ، دلسوزي بيش از اندازه وي بوده است.( هود آيه 74)

زمينه هاي مجادله

مجادله از روش هايي است كه مي تواند در راستاي بيان حق و يا ضد آن مورد استفاده قرار گيرد. در اين جا به زمينه هاي بهره گيري از آن براي اثبات و يا تقويت باطل اشاره مي شود. قرآن كاربرد مجادله را از سوي مخالفان حق به دلايل زير نسبت مي دهد:
 
تعصب
 
از زمينه هايي كه موجب مي شود تا اهل باطل به سوي مجادله روي آورند، تعصب بي جا آنان بر عقايد پدران و نياكانشان است. آنان بدون آن كه از علم و دانش بهره مند باشند و يا دليلي عقلاني و يا شهودي داشته باشند و يا از دليل نقل معتبري چون كتب آسماني برخوردار باشند ، تنها به جهت تعصبات كوركورانه از عقايد نياكان خود، به مجادله با حق و اهل آن اقدام مي كنند. بنابراين يكي از علل و زمينه هاي ايجادي بهره گيري از روش مجادله را تعصب بايد دانست و از آن پرهيز كرد.( لقمان آيات 21 و 20)
 
تكبر
 
از ديگر زمينه سازهاي مجادله گري كه در قرآن از آن ياد شده ، تكبر و خود بزرگ بيني بي جاست. افرادي كه نه از علم و نه هدايت و نه دانش نقلي معتبر برخوردارند ، تنها به دليل خود برتربيني ، به مجادله با حق و حقيقت مي پردازند. ( حج آيه 8 و 9 و نيز غافر آيه 35 و 56)
 
جهل
 
از ديگر علل و عوامل ايجادي مجادله است . افراد جاهل به جهت فقدان برخوداري از علم به روش مجادله پناه مي برند تا سخن خود را به كرسي بنشانند.( حج آيات 3 و 8 و لقمان ايه 20)
 
مسئولیت گریزی
 
فرار از مسئوليت از ديگر انگيزه ها و علل ايجادي مجادله است ؛ زيرا كساني كه نمي خواهند به وظيفه و مسئوليت خود عمل كنند به مجادله روي مي آورند و آن را ابزاري براي فرار از مسئوليت خود قرار مي دهند . قرآن با اشاره به اين نكته مومناني را كه از جهاد گريزانند و به مجادله روي مي آورند ، سرزنش و توبيخ مي كنند.( انفال آيه 5 و 6)
 
وسوسه
 
وسوسه هاي شيطان و مردمان وابسته به افكار شيطاني از عواملي است كه مجادله را ايجاد و تقويت مي كند . قرآن در چند آيه به اين مساله توجه مي دهد و مومنان را از همراهي با اين دسته باز مي دارد. ( حج آيه 3 و نيز انعام آيه 121)
 
کفر
 
كفر نيز مي تواند زمينه ساز مجادله گري باشد. به اين معنا كه اهل كفر به جهت آن كه بر دل هايشان غفل نهاده شده است و سخنان سالم و حق را درك و فهم نمي كنند ، گرفتار مجادله مي شوند . به سخني ديگر ، زمينه مجادله گري در ايشان از آن رو پديدار گشته است كه به رفتار و اعمال خود ، زمينه هاي فهم و درك را از خود زدوده اند و اين گونه مي شود كه ناتوان از درك حق به سوي مجادله روي مي آورند تا باطل خود را تقويت و يا گسترش دهند. ( انعام ايه 25 و نيز غافر آيه 4 و 5)
 
اقسام و احكام جدال

قرآن جدال را به چند گونه دسته بندي كرده است. به نظر مي رسد كه نمي توان همه گونه هاي جدل را به عنوان روش درست گفت و گو پذيرفت. گونه هايي كه قرآن براي جدال ذكر مي كند مي توان به جدال احسن، جدال باطل ، جدال جاهلانه و جدال عالمانه اشاره كرد.
 
جدال احسن
 
جدال احسن ، از روش هايي است كه در تبليغ دين پس از به كارگيري روش هاي دعوت برهاني و حكيمانه و پند و اندرز مورد توجه و تاكيد قرآن قرار گرفته است. برخي بهره گيري از خود قرآن و برخي از آيات آن را همان جدال احسن بر شمرده اند. به اين معنا كه قرآن در برخي از آيات خود به مجادله رو آورده و با مشركان به زبان جدل سخن مي گويد و آنان را به اسلام دعوت مي كند. بنابراين استفاده از اين آيات قرآن در حقيقت ، همان دستوري است كه قرآن در بخش سوم اقسام دعوت بدان اشاره مي كند و به جدال احسن از آن ياد مي كند. از اين رو مي توان بهره گيري از آيات جدلي قرآن را در دعوت به عنوان جدال احسن ياد كرد. ولي آن چه به نظر مي رسد اين است كه اگر اين قول را بپذيريم و آن را درست بشماريم بايد آن را حمل به مصداق كنيم و بگوييم كه يكي و يا بهترين مصداق از مصاديق جدال احسن ، استفاده از آيات جدلي قرآن در دعوت و تبليغ دين است. به اين معنا كه اگر پيامبر به مجادله احسن با مشركان مامور شده است به اين معناست كه يكي از بهترين روش هاي اين گونه دعوت ، استفاده از خود آيات جدلي قرآن مي باشد.( نحل آيه 125) سخن ديگرآن كه قرآن پيامبرش را در مجادله با اهل كتاب به مجادله احسن دعوت مي كند تا با تكيه بر اصول و اعتقادات پذيرفته شده و باور همگاني هر دو طرف مجادله آنان را به حق بخواند. آن چه در اين دستور مورد اهتمام است ، تاكيد بر اصول پذيرفته شده دو طرف است كه به نظر مي رسد به مولفه اصلي در مجادله اشاره دارد. به اين معنا كه در مجادله احسن آن چه مولفه اساسي و اصلي را شكل مي بخشد ، اهتمام و توجه به اصول مشترك و باورهاي دو سوي مجادله است. ( عنكبوت آيه 26) اين نكته را مي توان با اشاره و تاكيد ديگر قرآن در همين آيه تقويت كرد؛ زيرا به مسلمانان دستور مي دهد كه ظالمان و ستمگران اهل كتاب به مجادله بر نخيزد؛ ( همان ) چون ستمگران در اين آيه كساني هستند كه حق را ناديده گرفته و با علم به آن ، كتمان حق كرده و به مجادله با اهل حق مي پردازند. چنين افرادي چون به اصول و باورهاي مشترك خود پاي بند نيستند و آن را به ستم ناديده مي گيرند، در مقامي قرار مي گيرند كه امكان جدال احسن با ايشان وجود نخواهد داشت. بنابراين جدال احسن و تكيه و تاكيد بر اصول و باورهاي مشترك ، امري لغو و بيهوده خواهد در زماني كه سويه ديگر مجادله آن را كتمان كرده و به ظلم آن را ناديده مي گيرد.
 
جدال باطل
 
جدال باطل ، در تعبير قرآني ، جدالي است كه در آن يك سوي مجادله به استهزاء و تمسخر روي مي آورد و هدف از آن كوبيدن حق است. به اين معنا كه يك سوي استهزا هم در روش و آداب مجادله ، رعايت ادب را نمي كند و به حيله تمسخر و استهزا روي مي آورد تا طرف مقابله را از نظر شخصي و شخصيت خرد و كوچك نمايد و هم با علم به حق بودن آن را ناديده گرفته و بكوشد تا آن را بكوبد و يا نابود سازد. اين روش در بيشتر مواردي كه درقرآن از آن ياد شده ، مواردي است كه از سوي مشركان و كافران مورد بهره برداري قرار گرفته است و به عنوان روش اصلي مخالفان پيامبران به كار رفته است.( كهف آيه 56 و غافر آيه 5 )
 
جدال جاهلانه
 
جدال جاهلانه از سوي كساني به كار مي رود كه از اهل كتاب و علم و دانش نيستند و در حقيقت توده مردمي هستند كه بدون هيچ علم و دانشي تنها بر پايه تقليد كوركورانه از نياكان به چيزي باور داشته و از آن حمايت مي كنند. قرآن درباره اين گونه از جدال هاي بيان مي كند كه اهل مجادله باطل، بدون داشتن هيچ دانشي نظري و يا هدايت و كتاب آسماني و دليل وحياني و يا شهودي تنها بر پايه پيروي از شيطان و يا نياكان خود به مجادله با اهل حق و خود حق مي پردازند. هدف مجادله گران جاهل نيز بقا در گمراهي خود و گمراه سازي ديگران است ؛ زيرا بدون آن كه حق را بشناسند و تنها بر پايه باورهاي خرافي و غلط مي كوشند آن را حفظ و يا ترويج كنند. ( حج آيات 8 و 9 و نيز لقمان آيه 20 )
 
جدال عالمانه
 
جدال عالمانه ، مجادله اي است كه با توجه به داده هاي علمي ، دليل معتبر عقلي و يا نقلي و يا شهود معتبر و مانند آن انجام مي گيرد. اين روش مورد توجه و تاييد قرآن است . روشي است كه از سوي خردمندان و پيامبران مورد استفاده بوده و هست. ( اعراف آيه 71 حج آيه 8 و لقمان آيه 20و غافر آيات 35 و 56)
قرآن براي هر دسته از اين اقسام ، احكام خاصي را بيان مي كند . با توجه به نوع رويكرد قرآن به هر يك از انواع و اقسام مجادله مي توان احكام آنان را به دست آورد. بي گمان مجادله عالمانه امري مباح است اگر حكم به پسنديدگي (استحباب ) و يا وجوب آن نشود ؛ چنان كه جدال احسن نيز به حكم پسنديدگي به طور طبيعي امري مستحب است ولي به حكم و دستور خاص الهي امري واجب و لازم شده است. ( نحل آيه 125) اما وجوب و لزوم آن مشروط است كه در آغاز از روش هاي ديگري بهره گرفته شود؛ از اين روست كه قرآن آن را در مرحله سوم پس از دعوت برهاني و پند و اندرز ذكر كرده است و پيامبر را بدان فرمان داده است. نكته ديگرآن كه اين وجوب در مجادله با اهل حق نيست بلكه خاص كساني است كه از دين اسلام ويا حق بيرون مي باشند. بنابراين مجادله به هر شكل با اهل ايمان و حق به نظر امري نادرست است و براي تفهيم و دعوت آنان به حق بايد از روش هاي ديگري بهره جست. بنابراين مبلغان در حوزه مناطق اسلامي يا نبايد و يا در حد ضرورت بايد از اين روش بهره برداري نمايند. چنان كه جدال غير احسن با اهل كتاب نيز امري است كه قرآن آن را نهي كرده و مومنان را از به كارگيري آن باز داشته است.( عنكبوت آيه 46) جدال باطل و جاهلانه نيز امري حرام است و نبايد از اين روش بهره جست.
 
آداب جدال
 
قرآن آداب و شرايط خاصي را براي مجادله و گفت و گوي جدلي بيان كرده است كه مي بايست از سوي مومنان مراعات گردد تا اهداف مجادله به دست آيد.
از جمله آدابي كه قرآن براي مجادله كنندگان بيان داشته است ، برخورد منطقي و استوار بر علم و دانش است.( اعراف آيه 71 و حج آيه 3 و 8 و لقمان آيه 20 و غافر آيه 35 و 56)
از ديگر آداب مجادله برخورد نيكو و حسن معاشرت در بيان و رفتار است. به طوري كه آن سوي مجادله از رفتار و نحوه بيان مومن دلخور نگردد .( نحل آيه 125 و عنكبوت آيه 46)
سومين سفارش قرآن به اهل مجادله آن است كه رفق و مدارا را در هنگام مجادله با مخالفان مراعات كنند . طبرسي در مجمع البيان ج 5 و 6 ص 605 مراد از مجادله احسن را مجادله همراه با رفق و مداراست.
نكته اي كه در پايان اين نوشتار بدان توجه داده مي شود آن كه جدال و مجادله از روش هاي دعوت ديگران به حق و اسلام است و آن را نمي توان به عنوان روش تبليغ دين در ميان مومنان به شمار آورد. به اين معنا كه مجادله چه عالمانه و چه احسن آن زماني به كار مي رود كه فردي بخواهد مشرك ، كافر و يا اهل كتابي را به اسلام وحق بخواند ؛ از اين رو نمي توان در دعوت مومنان و تبليغ عقايد و احكام اسلام درميان مومنان از اين روش استفاده و بهره جست؛ زيرا قرآن به مسلمانان و مومنان سفارش مي كند كه در صورت جهل به حكمي از روش پرسش و پاسخ بهره جويند و به سراغ اهل ذكر و علم بروند . در حقيقت روش هاي ديگري براي فهم احكام و عقايد براي مومنان و مسلمانان بيان شده است و روش مجادله براي اين منظور نبايد مورد استفاده وبهره برداري قرار گيرد.
اگر بخواهيم ميان مومنان و غير مومنان تفاوتي را قايل شويم مي توانيم از اصطلاح دعوت براي غير ايشان و اصطلاح تبليغ در ميان مومنان استفاده كنيم . بنابراين از روش هاي دعوت مواردي است كه در آيات قرآن از برهان و اندرز و عبرت و جدال و جدال احسن بيان شده است و نمي توان آن جدال و جدال احسن را از روش هاي تجويزي براي تبليغ در ميان مومنان بر شمرد.
قرآن براي مجادله كاربردهاي چندي را بيان داشته است كه مي توان به مهم ترين آن ها در دعوت اشاره كرد. از جمله كاربردهاي مجادله مي توان به هدف اثبات وحدانيت خدا ، اثبات رسالت پيامبران ، اثبات رسالت خاص مانند رسالت پيامبر اكرم (ص) ، اثبات رستاخيز و اثبات برخي از احكام و تحليل و تحريم برخي از احكام پيشين اشاره كرد.

http://www.maarefquran.org/index.php/page,viewArticle/LinkID,3608

با کودک چگونه از مرگ صحبت می کنید؟

 

با کودک چگونه از مرگ صحبت می کنید؟


توضیح مرگ  به کودکان یکی از سخت ترین کارها برای اولیاست، بخصوص هنگامی که خود آنها با غم مرگ  عزیزی دست به گریبان هستند. اما «مرگ» یک بخش غیر قابل انکار از زندگی است و خواه ناخواه کودکان ، از خردسالی ، نسبت به آن کنجکاو می شوند و به فهمیدن و پرسیدن درباره آن علاقه مند هستند.

 کودک را نباید با سوگواری شدید، وحشت زده کرد، ولی از طرفی هم نباید مسئله را بی اهمیت جلوه داد. به کودک باید توضیح داد که بزرگترها هم به گریه کردن نیاز دارند و این که ما به خاطر از دست دادن کسی ناراحت هستیم. در غیر این صورت، کودک کنجکاوانه تغییرات خلقی شما را درک می کند و بخصوص وقتی حس کند مسئله ای وجود دارد، ولی شما سعی در مخفی کردن آن دارید، نگران تر می شود.

شاید باعث تعجب باشد که بدانید حتی کودکان دو ساله از مرگ آگاه هستند. کودکان در قصه هایشان یا برنامه های تلویزیون مطالبی درباره ی مرگ می شنوند، یا در اطراف خود حیوانات خانگی یا خیابانی مرده را می بینند. علیرغم این موارد، هیچ کدام از کودکان مفهوم مرگ  را نمی دانند. آنها نمی توانند مفهوم همیشگی بودن مرگ را درک کنند و در عوض، آن را به عنوان یک اتفاق موقت و قابل برگشت در نظر می گیرند. آنها تصور می کنند که اجساد هنوز می خورند و می خوابند و کارهای همیشگی خود را انجام می دهند، با این تفاوت که این کارها را یا در آسمان ها و یا در زیر خاک انجام می دهند. حتی وقتی یکی از اولیاء ، یا خواهران و برادران کودک در گذشته است، او نمی تواند این اتفاق را برای آنها در نظر بگیرد.

کودکان به روش های مختلف نسبت به مرگ واکنش نشان می دهند:

 کودکان قدرت درک اطلاعات پیچیده و سنگین را ندارند. بنابراین سعی کنید برای توضیح «مرگ» وارد جزئیات و بحث های پیچیده آن نشوید. آنچه برای کودکان بخصوص اطفال زیر پنج سال درک بهتری دارد، توضیح مرگ به عنوان توقف تمام کارهای جسمانی است.
- اصلاً تعجب نکنید اگر کودک دو ساله ای در آموزش مهارت دستشویی رفتن کـُند یا کودک 5 ساله ای نخواهد به مهدکودک  همیشگی اش برود، چرا که کودک در جست و جوی علت پریشانی و غمگینی بزرگترهاست و می خواهد بداند چرا برنامه روزمره اش تغییر کرده است. او با خودش فکر می کند چرا ناگهان جهان اطرافش این همه نگران کننده شده است. از سوی دیگر، ممکن است کودکی هم باشد که اصلاً واکنشی به مرگ نشان ندهد یا گاهگاهی در بین شادی و خوشحالی های کودکانه اش به یاد آن بیفتد که این هم کاملاً طبیعی است و دلیل سنگدلی کودک نیست! اصولاً کودکان این مفهوم را کم کم و به آهستگی درک می کنند و نباید انتظار داشت که همه موضوع را در یک لحظه یا یک روز بفهمند و حتی بسیاری از آنها تا وقتی که کاملاً احساس امنیت نکنند، به احساس غم خود اجازه ظهور نمی دهند، یعنی فرایندی که ممکن است ماه ها تا سال ها به طول بینجامد، بخصوص اگر مرگ عزیزی را شاهد بوده باشند. بعضی از کودکان رفتارهایی انجام می دهند که به نظر عجیب می رسد. مثل بازی  های تشییع جنازه یا ادای مردن کسی را در آوردن. این هم امری طبیعی است، حتی اگر به نظر بزرگترها غیرمعقول باشد. بنابراین، این روش ابراز احساسات در مورد مرگ را نباید از کودک گرفت.

- احساسات خود را در مورد مرگ توضیح بدهید.
سوگواری یک قسمت بسیار مهم برای التیام غم مرگ عزیزان است و این هم در مورد بزرگسالان و هم در مورد خردسالان صادق است کودک را نباید با سوگواری  شدید، وحشت زده کرد، ولی از طرفی هم نباید مسئله را بی اهمیت جلوه داد. به کودک باید توضیح داد که بزرگترها هم به گریه  کردن نیاز دارند و این که ما به خاطر از دست دادن کسی ناراحت هستیم. در غیر این صورت، کودک کنجکاوانه تغییرات خلقی شما را درک می کند و بخصوص وقتی حس کند مسئله ای وجود دارد، ولی شما سعی در مخفی کردن آن دارید، نگران تر می شود.

- به سؤالات کودک پاسخ دهید.
کنجکاوی کودکان درباره ی مرگ یک امر عادی است و نباید از سؤالات آنها فرار کرد، بلکه بهتر است با استفاده از فرصت پیش آمده به کودک کمک کنیم تا بتواند با مسئله از دست دادن دیگران روبرو بشود.

- جواب های آسان و کوتاه عرضه کنید.
کودکان قدرت درک اطلاعات پیچیده و سنگین را ندارند. بنابراین سعی کنید برای توضیح «مرگ» وارد جزئیات و بحث های پیچیده آن نشوید. آنچه برای کودکان بخصوص اطفال زیر پنج سال  درک بهتری دارد، توضیح مرگ به عنوان توقف تمام کارهای جسمانی است. مثلاً به او گفته شود مردن این گربه یعنی این که او دیگر راه نمی رود یا غذا نمی خورد و چیزی را نمی بیند و هیچ دردی را احساس نمی کند و جسم آن دیگر کار نمی کند.

- کودکان نیاز دارند در مورد خودشان اطلاعاتی داشته باشند.
ممکن است بپرسند که «من کی می میرم؟» که در جواب بهتر است گفته شود «هیچ کس نمی داند که کِی می میرد، ولی بیشتر ما زمان خیلی خیلی زیادی زندگی می کنیم. من مطمئنم که تو تا وقتی که خیلی پیر بشوی، زندگی می کنی.» یا ممکن است کودک بپرسد: «مامان، تو کی می میری؟» این سؤال معمولاً برای اولیا خیلی تکان دهنده است. عملاً منظور کودک از این نوع سؤال این است که آیا تو از من مراقبت می کنی و یا چه کسی بعد از این از من مراقبت می کند؛ بنابراین بهتر است به کودک گفته شود «مامان قوی و سالم است و خیلی خیلی وقت زیادی، پیش تو خواهد ماند.» حتی توصیه می شود اولیا به کودکان زیر پنج سال بگویند « مامان نمی میرد»، « بابا نمی میرد». بنابراین اگر این گونه جواب بدهیم که « فرزند عزیزم همه ما یک روزی می میریم» برای کودک مانند این است که بگوییم ما همین امروز می میریم!!

 

منبع: روزنامه ایران

با كودكان داغدار چگونه سخن بگوییم ؟

 

با كودكان داغدار چگونه سخن بگوییم ؟


مرگ‌ همواره‌ یكی‌ از بزرگترین‌ عوامل‌ ایجاد فشار و استرس‌ بوده‌ است. بسیاری‌ از كودكان‌ با مرگ‌ عزیزانشان‌ از جمله‌ پدر یا مادر رو به ‌رو می ‌شوند و برای‌ بزرگسالان‌ همیشه‌ این‌ سؤال‌ مطرح‌ است‌ كه‌ آیا كودك‌ را در جریان‌ فوت‌ عزیزش‌ قرار دهند یا خیر؛ اگر پاسخ‌ این‌ باشد كه‌ بایستی‌ كودك‌ را از وضعیت‌ پیش‌ آمده‌ مطلع‌ كرد، سؤال‌ دیگری‌ مطرح‌ می ‌شود؛ این كه‌ چه‌ كسی‌ واقعیت‌ را به‌ كودك‌ بگوید؛ و چه‌ موقع‌ و چگونه‌ این‌ حقیقت‌ تلخ‌ برای‌ وی‌ بازگو شود؟

به ‌ویژه كودكانی‌ که سرپرستان‌ خود را از دست‌ داده‌اند، این‌ مسئله‌ اهمیت‌ فراوان‌ دارد. اكثر اطرافیان‌ و بازماندگان‌ برای‌ گفتن‌ واقعیت‌ به‌ این‌ بچه‌ها با سردرگمی‌ و مشكل‌ مواجهند.

كودكان‌ در سنین‌ مختلف‌ سؤالات‌ گوناگون‌ و مربوط‌ به‌ سن‌ خودشان‌ را می ‌پرسند و این‌ سؤالات‌ با تغییرات‌ رشدی‌ آنان‌ تغییر می‌كند. پژوهش ها نشان‌ داده‌ است‌ كه‌ می ‌توان ‌به آنان‌ مطابق‌ درك‌ و فهم‌ و متناسب‌ با سنشان‌ پاسخ داد. به‌ هنگام‌ فقدان‌ عزیزان‌ نیز بایستی‌ با پاسخگویی‌ متناسب‌ به‌ سؤالاتی‌ در این‌ زمینه، فضایی‌ فراهم‌ آورد تا آنها به‌ تدریج‌ مرگ‌ را به‌ عنوان‌ بخشی‌ از زندگی‌ بپذیرند.


چنانچه‌ كودكی‌ در سانحه ‌ای‌ مثل‌ تصادف‌ داغدار شده‌ و خود او نیز به‌ علت‌ آسیب ‌دیدگی‌ در بیمارستان‌ بستری‌ است، بهتر است‌ واقعه‌ مرگ‌ توسط‌ تیم‌ درمان‌ و در همان‌ بیمارستان‌ به‌ او گفته‌ شود؛ در غیر این‌ صورت‌ زمانی‌ كه‌ از بیمارستان‌ به‌ منزل‌ برمی‌ گردد، به‌ دنبال‌ گمشده‌ خود می ‌گردد؛ و این‌ شرایط‌ برای‌ او با حزن‌ و اندوه‌ بسیار همراه‌ خواهد بود.
كودكان‌ نیز همانند بزرگسالان‌ در اثر از دست‌ دادن‌ عزیزان‌ خود غمگین‌ می‌ شوند و برای‌ انطباق‌ مجدد با محیط‌ به‌ زمان‌ نیاز دارند. در بعضی‌ موارد دیده‌ می‌ شود كه‌ وقتی‌ كودك‌ پدر، مادر، خواهر یا برادر خود یا حتی‌ پدربزرگ‌ یا مادربزرگ‌ را از دست‌ دهد ، واكنش‌ فوری‌ نشان‌ نمی‌ دهد. شاید بسیاری‌ از اطرافیان‌ تصور كنند كه‌ او مرگ‌ را نمی ‌فهمد و یا این كه‌ توانسته‌ است‌ آن‌ را بپذیرد. در صورتی‌ كه‌ واكنش‌ كودكان‌ نسبت‌ به‌ پدیده‌های‌ اطراف‌ گاهی‌ با تأخیر بروز می ‌كند. از آنجا كه‌ این‌ گونه‌ وقایع‌ برای‌ كودكان‌ بسیار دردناك‌ است، به‌ طور ناخودآگاه‌ واپس‌ زده‌ می‌ شوند؛ اما در ضمیر ناخودآگاه‌ آنان‌ باقی‌ می ‌مانند و سپس‌ در زمانی‌ دیگر به‌ صورت‌ رفتارهایی‌ كه‌ نشان‌ دهنده‌ سوگ‌ درونی ‌شان‌ است‌ نشان‌ داده‌ می‌ شوند.

پیش‌ از هر چیز باید توجه‌ داشته‌ باشیم‌ كه‌ چنانچه‌ برای‌ بازگویی‌ واقعیت‌ به‌ كودك‌ متوسل‌ به‌ یك‌ دروغ‌ شویم، مجبوریم‌ در پی‌ آن‌ دروغ های‌ دیگری‌ هم‌ به‌ كار گیریم . مثلاً اگر به‌ كودكی‌ كه‌ پدر خود را از دست‌ داده، گفته‌ شود كه‌ پدرش‌ در مسافرت‌ است، مسلماً او در حالت‌ انتظار قرار می‌ گیرد و سؤال‌ بعدی ‌اش‌ این‌ خواهد بود كه‌ پدر چه‌ موقع‌ برمی ‌گردد؟ به‌ این‌ ترتیب‌ مخاطب‌ او مجبور می ‌شود دروغ های‌ دیگری‌ بگوید. سرانجام‌ زمانی‌ كه‌ كودك‌ متوجه‌ واقعیت‌ شود، احساس‌ فریب‌ خوردگی‌ می ‌كند. به‌ اضافه‌ این كه‌ در این‌ زمان‌ او بایستی‌ به ‌تنهایی‌ به‌ عزاداری‌ بپردازد. در حالی‌ كه‌ اگر در همان‌ زمان‌ اتفاق، كودك‌ را در جریان‌ بگذاریم‌ و او در جمع‌ و همراه‌ دیگران‌ به‌ عزاداری‌ بنشیند، او نیز تخلیه‌ می‌ شود و دچار سوگ‌ به ‌تأخیر افتاده‌ نمی ‌گردد.

چنانچه‌ كودكی‌ در سانحه ‌ای‌ مثل‌ تصادف‌ داغدار شده‌ و خود او نیز به‌ علت‌ آسیب ‌دیدگی‌ در بیمارستان‌ بستری‌ است، بهتر است‌ واقعه‌ مرگ‌ توسط‌ تیم‌ درمان‌ و در همان‌ بیمارستان‌ به‌ او گفته‌ شود؛ در غیر این‌ صورت‌ زمانی‌ كه‌ از بیمارستان‌ به‌ منزل‌ برمی‌ گردد، به‌ دنبال‌ گمشده‌ خود می ‌گردد؛ و این‌ شرایط‌ برای‌ او با حزن‌ و اندوه‌ بسیار همراه‌ خواهد بود.


به‌ طور كلی، عزاداری‌ مراحلی‌ دارد. تمام‌ افراد عزادار این‌ مراحل‌ را طی‌ می ‌كنند و سپس‌ به‌ انطباق‌ می‌ رسند. مراحل‌ سوگ‌ عبارت اند از:
1. فرد شوكه‌ می‌ شود و حالتی‌ بهت‌ زده‌ پیدا می‌ كند.

2. شخص‌ هنوز مصیبت‌ را باور نكرده‌ است‌ (مرحله‌ ناباوری).

3. فرد افسرده‌ و غمگین‌ می ‌شود و وضعیت‌ لذت‌ نبردن‌ از زندگی‌ پیش‌ می ‌آید. به‌ ویژه‌ كودكان‌ بسیار بی ‌حوصله‌ و غمزده‌ می‌ شوند و علائم‌ افسردگی‌ در آنها بارز است.

4. در این‌ مرحله‌ پرخاشگری‌ و عصبانیت‌ ظاهر می ‌شود.

5. شخص‌ عزادار خود را با فقدان‌ عزیزش‌ سازگار می ‌كند. آن‌ را می ‌پذیرد و به‌ زندگی‌ عادی‌ و طبیعی‌ خود برمی ‌گردد.

مجموع‌ این‌ مراحل‌ یك‌ تا دو سال‌ طول‌ می‌ كشد و برای‌ همه‌ افراد به‌ طور طبیعی‌ پیش‌ می ‌آید. البته‌ این‌ به‌ معنای‌ آن‌ نیست‌ كه‌ پس‌ از این‌ زمان، شخص‌ واقعه‌ را فراموش‌ می ‌كند. چنین‌ وقایعی‌ هیچ‌ وقت‌ فراموش‌ نمی ‌شوند. بلكه‌ به‌ این‌ معناست‌ كه‌ فرد پس‌ از گذشت ‌این‌ مراحل، زندگی‌ روزمره‌ را از سر می‌ گیرد.


بعضی‌ از بزرگسالان‌ در پاسخ‌ به‌ كودكی‌ كه‌ معنای‌ فوت‌ شدن‌ را می‌ پرسد، می ‌گویند وقتی‌ فردی‌ فوت‌ می ‌كند، مثل‌ این‌ است‌ كه‌ او خوابیده؛ با چنین‌ تعریفی، بچه‌ های‌ كم ‌سن‌ به‌ شدت‌ از خوابیدن‌ می ‌ترسند و بعضاً شب ها بی ‌قراری‌ می ‌كنند و به‌ رختخواب‌ نمی ‌روند. حتی‌ وابستگی‌ شدیدی‌ به‌ والدین‌ یا بزرگترها پیدا می‌ كنند و می ‌ترسند شب ها تنها بخوابند؛ ترس‌ از این كه‌ مبادا وقتی‌ می‌ خوابند از خواب‌ بیدار نشوند، یا این كه‌ والدینشان‌ از خواب‌ بیدار نشوند. تفاوت‌ خواب‌ و مرگ‌ بایستی‌ برای‌ كودك‌ روشن‌ شود. باید به‌ كودك‌ گفته‌ شود كه‌ شخص‌ خواب‌ زنده‌ است، نفس‌ می‌ كشد و بیدار خواهد شد. همچنین‌ قلب‌ فردی‌ كه‌ خوابیده‌ است‌ كار می‌ كند، در حالی‌ كه‌ قلب‌ فرد فوت ‌شده‌ كار نمی ‌كند.
حال‌ ببینیم‌ به‌ سؤالات‌ كودك‌ در رویارویی‌ با پدیده‌ مرگ‌ چگونه‌ بایستی‌ پاسخ‌ دهیم. مثلاً كودكی‌ درباره‌ پدر فوت‌ شده‌اش‌ می ‌پرسد كه ‌پدركجاست؛ در جواب‌ به‌ این‌ سؤال‌ بهتر است‌ بگوییم، او نزد خداست، در بهشت‌ است‌ و جایش‌ بسیار خوب‌ است.

می ‌پرسد: "او برمی ‌گردد؟... كی‌ برمی‌ گردد؟" در جواب‌ بایستی‌ اشاره‌ كنیم‌ به‌ این‌ واقعیت‌ كه‌ او دیگر برنمی ‌گردد؛ كسی‌ كه‌ نزد خدا رفته، دیگر برنمی ‌گردد؛ ولی‌ ما همگی‌ یك‌ روز به‌ او ملحق‌ می ‌شویم. آن‌ روز به‌ خواست‌ خداوند انجام‌ می ‌پذیرد. این‌ امید را به‌ كودكان‌ عزادار باید بدهیم‌ كه‌ یك‌ روز ما به‌ شخصی‌ كه‌ از پیش‌ ما رفته، ملحق‌ خواهیم‌ شد.

برای‌ دیگر سؤالات‌ بچه‌ها نیز بایستی‌ ضمن‌ پرهیز از دروغ‌ یا پیچیده‌گویی، متناسب‌ با سن‌ آنها پاسخ‌ دهیم‌ تا مرگ‌ را به‌ عنوان‌ پدیده ‌ای‌ طبیعی‌ بپذیرند.


آیا در حضور كودك‌ گریه‌ كنیم؟
در صورتی‌ كه‌ گریه ‌كردن‌ با رفتارهای‌ هیجانی‌ و ترساننده‌ برای‌ كودك‌ همراه‌ نباشد، اشكالی‌ ندارد. به‌ وسیله‌ گریه‌ كردن‌ به‌ كودك‌ نشان‌ می ‌دهیم‌ كه‌ برای‌ فرد از دست‌ رفته‌ ارزش‌ و احترام‌ قائلیم. به ‌علاوه، اگر كودك‌ خواست‌ گریه‌ كند نباید مانعش‌ شویم. بایستی‌ اجازه‌ دهیم‌ كه‌ او هم‌ گریه‌ كند و سوگواری‌ خود را انجام‌ دهد تا چنان‌ كه‌ قبلاً گفتیم‌ دچار سوگ‌ به‌ تأخیرافتاده‌ نشود. لازم‌ است‌ توضیح‌ دهیم، اگر برای‌ فرد متوفی‌ اشك‌ می ‌ریزیم‌ به‌ این‌ علت‌ است‌ كه‌ دلمان‌ برایش‌ تنگ‌ شده‌ و دوست‌ داریم‌ او هنوز در كنارمان‌ باشد. به‌ این‌ ترتیب، كودك‌ هم‌ متوجه‌ می‌ شود كه‌ آن‌ شخص‌ دیگر برنمی‌گردد و ما روزی‌ به‌ او ملحق‌ خواهیم‌ شد. در عین‌ حال‌ متوجه‌ می‌شود كه‌ آن‌ فرد برایمان‌ بسیار اهمیت‌ دارد و فقدانش‌ ما را ناراحت‌ می كند.


آیا كودك‌ را بر سر مزار ببریم؟
این‌ مسئله‌ به‌ سن‌ كودك‌ و نسبت‌ فرد متوفی‌ با او بستگی‌ دارد. كودكان‌ زیر نُه‌ سال‌ درك‌ درستی‌ از مرگ‌ ندارند. حتی‌ خیلی‌ از كودكان‌ كم‌ سن‌ تصور می‌ كنند كه‌ افراد در داخل‌ قبر زنده‌اند و با تعجب‌ می ‌پرسند كه‌ آن‌ شخص‌ در زیر خاك‌ چه‌ می‌ كند؟

از نُه‌ سالگی‌ به‌ بعد، اشكالی‌ ندارد كه‌ كودكان‌ را بر سر مزار ببریم. می ‌توانیم‌ برای‌ آنها توضیح‌ دهیم‌ كه‌ فرد در زیر خاك‌ زنده‌ نیست‌ و نفس‌ نمی‌ كشد.

از سوی‌ دیگر، هرگز نباید مرگ‌ را با خوابیدن‌ مترادف‌ بدانیم . بعضی‌ از بزرگسالان‌ در پاسخ‌ به‌ كودكی‌ كه‌ معنای‌ فوت‌ شدن‌ را می‌ پرسد، می ‌گویند وقتی‌ فردی‌ فوت‌ می ‌كند، مثل‌ این‌ است‌ كه‌ او خوابیده؛ با چنین‌ تعریفی، بچه‌ های‌ كم ‌سن‌ به‌ شدت‌ از خوابیدن‌ می ‌ترسند و بعضاً شب ها بی ‌قراری‌ می ‌كنند و به‌ رختخواب‌ نمی ‌روند. حتی‌ وابستگی‌ شدیدی‌ به‌ والدین‌ یا بزرگترها پیدا می‌ كنند و می ‌ترسند شب ها تنها بخوابند؛ ترس‌ از این كه‌ مبادا وقتی‌ می‌ خوابند از خواب‌ بیدار نشوند، یا این كه‌ والدینشان‌ از خواب‌ بیدار نشوند. تفاوت‌ خواب‌ و مرگ‌ بایستی‌ برای‌ كودك‌ روشن‌ شود. باید به‌ كودك‌ گفته‌ شود كه‌ شخص‌ خواب‌ زنده‌ است، نفس‌ می‌ كشد و بیدار خواهد شد. همچنین‌ قلب‌ فردی‌ كه‌ خوابیده‌ است‌ كار می‌ كند، در حالی‌ كه‌ قلب‌ فرد فوت ‌شده‌ كار نمی ‌كند.

در هر صورت‌ موضوع‌ مرگ‌ برای‌ كودكان‌ بسیار پیچیده‌ است‌ و ما بایستی‌ به‌ آنان‌ زمان‌ بدهیم‌ تا در سن‌ بالاتر به‌ مفاهیم‌ درست‌ تری‌ دست‌ یابند. اما پیش‌ از رسیدن‌ به‌ سن‌ مناسب، نمی‌ توان‌ كودكان‌ را در دنیای‌ سؤالاتشان‌ تنها گذاشت. باید با زبانی‌ ساده‌ به‌ حقایق‌ علمی‌ متوسل‌ شد و به‌ پاسخگویی‌ به‌ آنها پرداخت. به‌ ویژه‌ باید توجه‌ داشت‌ كه‌ هرگز به‌ كودك‌ وعده‌ دروغین‌ ندهیم. مثلاً نباید بگوییم‌ كه‌ فرد فوت ‌شده‌ برمی‌ گردد. همچنین‌ لازم‌ است‌ در عزاداری هایی‌ با رفتارهای‌ هیجانی‌ و ناراحت ‌كننده‌ (از جمله‌ غش ‌كردن، داد و فریاد و كتك ‌زدن‌ خود) كودكان‌ حضور نداشته‌ باشند. البته‌ این‌ گونه‌ رفتارها برای‌ بزرگسالان‌ نیز خوشایند نیست‌ و چه‌ بهتر كه‌ آنان‌ هم‌ واقع‌ بینانه ‌تر به‌ پدیده‌ مرگ‌ نظر كنند و تا حد امكان‌ از این‌ قبیل‌ واكنش ها بپرهیزند.

توصیه‌ می‌ شود، در حضور كودكان‌ از فرد متوفی‌ به‌ خوبی‌ و نیكی‌ یاد كنیم، برای‌ شادی‌ روح‌ و آمرزش‌ گناهانش‌ دعا كنیم‌ و قرآن‌ بخوانیم.

تبیان

مراء و جدل در بحث و تدریس

 

مراء و جدل در بحث و تدریس


سوالات و اشکالاتی که شاگرد و استاد و هم بحثی مطرح می کنند نباید برای ستیزه جویی و به کرسی نشاندن خود باشد بلکه باید برای اثبات حق باشد. باید به منظور فراگیری علم و دانش باشد.

خوددارى از مراء و جدال و ستیزه جوئى در بحث و تدریس
 

سوالات و اشکالاتی که شاگرد و استاد و هم بحثی مطرح می کنند نباید برای ستیزه جویی و به کرسی نشاندن خود باشد بلکه باید برای اثبات حق باشد.

باید به منظور فراگیری علم و دانش باشد. استاد نیز باید به منظور تفهیم و تربیت درس سوال کند و قصد استیضاح شاگرد و به رخ کشیدن علم خود ا نداشته باشد.

اگر بحث ها و سوالات برای چیره جویی و غلبه شخصی باشد علاوه بر اینکه حق را روشن نمی کند، موجب از بین رفتن حرف حق و خشم خداوند می شود چرا که دیگر یک بحث علمی نیست و تبدیل به مراء و جدل شده است.

"علاوه بر اینكه مراء و جدال ، موجب فرومایگى روح و جلب خشم الهى مى گردد، مفاسد و معاصى متعدد دیگرى را براى انسان به ارمغان مى آورد كه این معاصى و مفاسد عبارتند از:

 آزار رساندن به طرف ، نادان و بیسواد قلمداد كردن او، خدشه دار ساختن او، خودستائى ، پاكیزه انگارى خویشتن ، و امثال آنها از رفتارها و حالاتى كه از گناهان گرانبار و از عیوبى به شمار مى آیند كه در سنت و راه و رسم دین مقدس اسلام به سختى از آنها نهى شده است .

(غائله سوء و نتایج شوم پرسشهاى ستیزه آمیز و عارى از هدف الهى و علمى ، به همین جا ختم نمى شود؛ بلكه ) از رهگذر آن ، زندگانى انسان دستخوش پریشانى و اضطراب مى گردد؛ زیرا اگر تو با فرد سفیه و نابخرد - به منظور خودنمائى - به جدال و ستیز برخیزى ، رفتار سفیهانه او، ترا مى آزارد. و اگر با فرد صبور و بردبار و دوراندیش بستیزى ، ترا از خویش مى راند و نسبت به تو كینه به دل مى گیرد."[1]

احادیث در نكوهش جدال و ستیز در بحث :
 

خداوند متعال از زبان پیامبر اكرم (صلى الله علیه و آله ) و امامان (علیهم السلام ) شدت حرمت و ممنوعیت جدال و ستیز و درگیریهائى را - كه فاقد هدف الهى و علمى است - به مردم اعلام فرموده است :

"لا تمار اخاك ، و لا تمازحه ، و لا تعده موعدا فتخلفه" [2]

پیامبر اكرم (صلى الله علیه و آله ) فرمود: (با برادر ایمانى خود به جدال و ستیز برنخیز، و با او مزاح و شوخى مكن ، و وعده اى را كه به آن وفا نمى كنى با او در میان نگذار).

و نیز فرمود: "من ترك المراء و هو محق ، بنى له بیت فى اعلى الجنة . و من ترك المراء و هو مبطل ، بنى له بیت فى ربض الجنة " [3]

(اگر كسى از ستیز و جدال خوددارى كند، و با وجود اینكه خود را ذیحق مى داند از درگیرى در سخن صرف نظر نماید، خانه و سراى آرام بخشى در قله هاى رفیع بهشت براى او بناء و مهیا مى گردد. و اگر كسى از جدال خوددارى نماید - حتى در حالیكه حق با او نیست و یاوه مى گوید - براى او سرائى در كرانه و پیرامون و یا میانه بهشت بنا مى شود) .

و همو فرمود: "ذروا المراء فانه لاتفهم حكمته و لاتۆ من فتنته" [4]

 (جدال و ستیزه جوئى را كنار بگذارید؛ زیرا حكمت آنرا بازنمى یابى ، و نیز از فتنه و آشوب و آفات آن در امان نمى مانى ) .

شهید ثانی می فرماید:
 

اینگونه افراد كه گرفتار خودباختگى هستند، و ارج و پایه انسانى خویش را نمى شناسند و از مردم شناسى نیز بى بهره اند و فاقد احساس وابستگى با تعالیم و حقایق دینى مى باشند،

ستیزه جوئى و درگیرى با مردم را پیشه خود ساخته و بدون آنكه از این نزاعها و خودنمائیها بهره اى را عائد خویش و یا دیگران نمایند، موجبات رنج و آزار و پریشانى روانى خود و دیگران را فراهم مى آورند، و مآلا، جامعه اى كه با اینگونه ستیزه جوئى فرم یافته است دستخوش هرج و مرج مى گردد.

چنین جامعه اى نه تنها راهى فراسوى آن براى سازندگى باز نمى شود؛ بلكه سرگشتگى و سراسیمگى و بالاخره انحطاط و نابودى ، آنرا تهدید مى كند.[5]

راه گریز از جدال و ستیزه جوئى:
 

از آنجهت که انسان نفسی سرکش داشته و همیشه دوست دارد پیروز باشد و از شکست هراسان است همیشه در معرض جدل است.

 به ویژه طلاب و حوزویان که در حال تحصیل هستند و مباحثه کار روزانه ایشان به حساب می آید. اساتید و شاگردان ایشان نیز روزانه در حال اشکال گیری و جواب دادن به این اشکالات هستند. لذا شیطان نیز از همین ترفند و دسیسه برای گمراهی علما و طلاب استفاده کرده و ایشان را از بحث علمی ممدوح به جدل و مراء مذموم می کشاند.

پس باید دنبال راه گریز بوده و جدال و مراء را ترک نمود. برای ترک جدال لازم است طلبه دنبال حق بوده و پس از شنیدن و دریافت سخن حق آن را از عمق جان بپذیرد.

باید خرده گیری و اشکال گیری بی مورد و عیب جویی را کنار بگذارد و اگر طرف مقابلش فردی نیست که دنبال حقیقت باشد با او بحث  نکند.

"براى پى بردن به سوء نیت و فساد قصد و هدف گوینده ، نشانه اى وجود دارد كه به وسیله آن مى توانیم به نادرستى قصد و اراده او آگاه شویم .

به این صورت كه مشاهده مى كنیم : وى - به خاطر اظهار فضل و خودنمائى و اظهار آشنائى به مساءله - از ظاهرگشتن حق و اثبات واقعیت به وسیله دیگران ، ابراز تنفر مى كند؛ (این حالت روانى ، نمایانگر سوء نیت و فساد قصد و اراده گوینده است) ؛ چون انگیزه این حالت روانى ، حس برترى جوئى و از طریق اظهار فضل مى باشد كه با تهاجم و یورش به دیگران همراه است ، و میخواهد با چنین یورش و سرازیر كردن سیل انتقاد، عیب و نقص طرف را وانمود سازد."[6]

خداوند متعال قرآن کریم  بشر را از خودستائى نهى كرده و فرموده است :
 

(( فلا تزكوا انفسكم ))[7]

پس خویشتن را پاكیزه و مبراى از هر گونه عیب و نقص مپندارید و خودپسند نباشید.

طلبه  باید کبر و خود بزرگ بینی را کنار گذارد و با تواضع و فروتنی در جستجوی حقیقت باشد.

شیطان به طلبه و هر طالب علمی می گوید سخن تو حق است و حق را مخفی نکن. آن را به هر روش که می توانی اثبات کن که این وظیفه تو در افشای حق است. تو درس خواندی و این مطلب را می دانی. اینها همه وسوسه های شیطانی ست که مباحثه و تعلیم و تعلم را به جدال و مراء تبدیل می کند.


پی نوشت ها :

[1] منیة المرید، ص55.

[2] كنزالعمال 3/642.

[3] بحارالانوار 2/128. كنزالعمال 3/642 و 884.

[4] بحارالانوار 2/135. در كنزالعمال 3/882 آمده است : (( ذروا المراء؛ فان المراء لاتۆ من فتنته و لاتعقل حكمته ).

[5] منیة المرید، ص55.

[6] منیة المرید، ص56.

[7] سوره نجم ، آیه 32.

منابع:

کنز العمال

بحار الانوار

منیه المرید

تهیه و تولید : احمد اولیایی ، گروه حوزه علمیه تبیان

 

پاک زبانی، مقدمه پاکی دل!

 

پاک زبانی، مقدمه پاکی دل!

اشاره:
گویند که دل، منبع نورست و بی شک، این نور الهی، از چند مسیر به آن وارد می شود؛ زبان، گوش، چشم و ... روزنه های ورود نورند به جایگاه اصلی آن!

تو به جای بدگویی از دیگران، می توانی از صفات نیکشان بگویی که هم انس و الفتی می آفریند و هم دلت را نرم و پر مهر می کند...

تو به جای عیب جویی از رفتار دیگران، می توانی از اخلاق خودت، آنهایی را که نازیبا هستند، بیابی و رفع کنی تا سراسر زیبایی شوی ...

 

پاکزبانی از دیدگاه قرآنی
 

«... وَلا یَعتَب بعَضُکُم بَعضًا ایُحبُّ احَدُکُم ان یَاکُلَ لَحمَ اخیهِ مَیتاً فَکَرهتُمُوهُ وَ اتَّقواللهَ اِنَّ اللهَ تَوّابٌ رَحیمٌ: ... و هیچ یک از شما دیگری را غیبت نکند، آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟! (به یقین) همه شما از این امر کراهت دارید؛ تقوای الهی پیشه کنید که خداوند توبه پذیر و مهربان است.» (حجرات/ 12)

 

پاکزبانی از دیدگاه اهل بیت علیهم السلام
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:

«مبغوض ترین شما نزد خداوند متعال، راهیان به سخن چینی هستند که بین برادران جدایی می افکنند.»

 

پاکزبانی از نگاه بزرگان
 

حکایت اول 

یک روز قبل از اینکه امام به بیمارستان بروند، توصیه ای در مورد غیبت کردند. ایشان نمی گفتند غیبت نکنید، چون آن را نباید بکنیم، بلکه می گفتند سعی کنید حتی در مجالسی که غیبت می شود شرکت نکنید. اما در پرهیز از غیبت و مسخره کردن خیلی تاکید داشتند.

 

حکایت دوم

همسر امام نقل می کند که من 62 سال با امام بزرگوار زندگی کردم و در این 62 سال یک غیبت از این مرد نشنیدم. خیلی این مطلب معجزه گونه است، حتی تا این درجه که ایشان گفته بود که ما یک کارگری داشتیم که خیلی کاری نبود، لذا آن را تبدیل به یک کارگر بهتری کردیم. بعد از چند روز من خدمت امام گفتم که این خیلی کارگر خوبی است. امام فرمود: اگر با این جمله می خواهی به من بفهمانی که قبلی خوب نبود این یک غیبت است و من حاضر نیستم بشنوم.

 

حکایت سوم

یاد دارم که در ایام کودکی، اهل عبادت بودم، شب ها برمی خاستم، نماز می گزاردم و به زهد و تقوا، رغبت بسیار داشتم. شبی در خدمت پدر- رحمة الله علیه- نشسته بودم و تمام شب، چشم بر هم نگذاشتم و قرآن گرامی را برکنار گرفته، می خواندم. در آن حال دیدم که همه آنان که گرد ما هستند، خوابیده اند. پدر را گفتم: از اینان کسی سر بر نمی دارد که نمازی بخواند. خواب غفلت، چنان اینان را برده است که گویی نخفته اند، بلکه مرده اند. پدر گفت: تو نیز اگر می خفتی، بهتر از آن بود که در پوستین خلق افتی و عیب آنان گویی و بر خود ببالی.

 

غیبت
غیبت گناهی است که غیبت کننده به تنهایی نمی تواند آن را انجام دهد. پس شنونده غیبت نیز در تحقق این گناه سهیم است؛ مگر آن که با غیبت کننده مخالفت کند و او را از غیبت منع کند، باید از شنیدن غیبت خودداری نماید و در قلب خویش با غیبت کننده مخالفت باشد.

 

آثار غیبت

غیبت سه نوع اثر دارد:

اثر اول بر رابطه غیبت کننده با غیبت شونده تاثیر منفی می گذارد.

اثر دوم غیبت، اثری اجتماعی است. کسانی که شنونده غیبت هستند، همواره این احتمال را می دهند که غیبت کننده در غیاب آنان نیز از عیوبشان سخن گوید. در نتیجه رابطه آنان با غیبت کننده تضعیف می شود. در صورتی که غیبت زیاد صورت گیرد، محیط اجتماع امنیت خود را از دست می دهد و آبروی انسان ها به خطر می افتد.

اثر سوم غیبت در رابطه انسان با خداست. کسی که غیبت می کند، از فرمان خدا سرپیچی کرده و کیفر الهی در انتظار اوست.

 

تهمت
تهمت عبارت است از نسبتی که به مسلمانی داده می شود که در او وجود ندارد و او از آن نسبت ناخشنود می شود.

بی خبری کسی که به او تهمت می زنند از بی خبری کسی که غیبت او را می کنند بیشتر است، زیرا غیبت شونده از عیوب خود آگاه است ولی کسی که به او تهمت می زنند عملی را به او نسبت داده اند که او مرتکب نشده است و روح او از آن بی خبر است، بنابراین ظلمی که با تهمت بر کسی روا داشته می شود، بسیار بزرگ است.

 

سخن چینی
سخن چینی یا نمیمه، یعنی سخنی را که کسی درباره دیگری گفته است برای او باز گفتن، یعنی سخنی را که گوینده در ذم دیگری گفته است به نزد شخص مورد مذمت بردن.

 

عیب جویی
 عیب جویی یعنی در کمین شناخت عیوب دیگران بودن. عیب جویی موجب سردی روابط اجتماعی و احساس ناامنی در جامعه می شود.

فرد عیب جو از برقراری ارتباط صمیمی با دیگران محروم است.

در جستجوی کشف عیوب دیگران بودن، یعنی درخواست کردن کشف چیزی که پوشیده ماندنش مقصود ستارالعیوب است، و این مخالف با سنت خداست.

 

سیر یک روز طعنه زد به پیاز                          که تو مسکین چقدر بدبویی

گفت: از عیب خویش بی خبری                     زان ره از خلق عیب می جویی

گفتن از زشت رویی دگران                            نشود باعث نکورویی

تو گمان می کنی که شاخ گلی                     به صف سرو و لاله می رویی

یا که هم بوی مشک تاتاری                          یا ز ازهار باغ مینویی

خویشتن بی سبب بزرگ مکن                      تو هم از ساکنان این کویی

در خود آن به که نیک تر نگری                      اول آن به که عیب خود گویی

                                                                                                                                              

منبع :
طباطبایی، سید محمد هادی،  کتابچه شهر قرآنی، شماره11،  با اندکی تصرف، سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران

حد شناسی در سخنرانی

 

حد شناسی در سخنرانی

پاكى و تقوا

خطیب باید حد خود را در قدر و منزلت اجتماعى بشناسد. به تناسب موقع و مقام خود سخن بگوید و از مرز خویش فراتر نرود، كه موجب هتك و توهینش خواهد شد و اسلام آن را روا نمى‏دارد.

خطیبى كه حد خود را از جهت تقوا و درستكارى مى‏شناسد و از لغزش‏هاى زبان خویش آگاهى دارد، وقتى در كرسى سخن لب مى‏گشاید، باید خود را ضمیمه مردم نماید و بگوید: ما مسلمانیم، حق نداریم غیبت كنیم، دروغ بگوییم، دشنام دهیم، و تفتین نماییم و تا زمانى كه این پلیدى‏ها اخلاقى بین ما رایج است، به یكدیگر بدبین هستیم و از اختلاف و پراكندگى رنج مى‏بریم. اما اگر زبان آلوده خود را نادیده انگارد، فقط مردم را مخاطب قرار دهد و بگوید غیبت نكنید، دروغ نگویید و... سخنش، آن طور كه باید، در شنوندگان اثر نمى‏گذارد. بعلاوه، چنین خطیبى مصداق فرموده على (علیه السلام) است.

یقبح على الرجل ان ینكر على الناس منكرات و ینهاهم عن الرذائل و سیئات و اذا خلا بنفسه ارتكبها و لا یستنكف من فعلها.(1)؛ براى مرد قبیح است كه با حضور مردم. منكراتى را منكر شمارد و از رذایل و گناهان نهیشان نماید و چون تنها شود، خود، آن‏ها را مرتكب گردد و از انجام معاصى ابا نداشته باشد.

وزن اجتماعى
خطیب باید حد خود را در قدر و منزلت اجتماعى بشناسد. به تناسب موقع و مقام خود سخن بگوید و از مرز خویش فراتر نرود، كه موجب هتك و توهینش خواهد شد و اسلام آن را روا نمى‏دارد.

در عصر طاغوت، افسر قدرتمندى، به عنوان سرپرست املاك شاه، در منطقه وسیعى حكومت مى‏كرد و تمام ادارات و مأمورین كشورى ناچار بودند از وى اطاعت نمایند.

دستور داده بود هر كس در كار ادارى شكایتى دارد و بخواهد او را ملاقات نماید، باید قبلاً بوسیله تلگراف شهرى استجاره كند. اگر اجازه ملاقات داده شد، براى او وقت تعیین مى‏شود. چه بسا افراد بى‏بضاعت، كه پول تلگراف مى‏دادند و پاسخى دریافت نمى‏نمودند.

اگر خطیب، حد اجتماعى خود را نمى‏شناخت و پیرامون روش نادرست افسر ارشد و تلگراف شهرى سخنى مى‏گفت، با تحقیر و اهانت تبعیدش مى‏كردند. اسلام اجازه نمى‏دهد افراد با ایمان، موجبات تحقیر خود را فراهم آورند
خطیب عالم و فهمیده‏اى، به دعوت بعضى از مؤمنین، به آن شهر وارد شد. چند شب منبر رفت و مورد استقبال مردم قرار گرفت و هر شب عده مستمعین افزایش مى‏یافت.

كسانى كه از عمل آن افسر ارشد، در مورد تلگراف، ناراضى بودند، به واعظ محترم گفتند: شما، با محبوبیتى كه در این شهر به دست آورده‏اید، به برنامه تلگراف شهرى اعتراض كنید و این بدعت ظالمانه را براندازید. واعظ فهمیده و هوشمند گفت باید در این باره فكر كنم كه آیا من صلاحیت گفتن چنین سخنى را دارم یا نه؟ یكى دو روز را به عنوان فكر كردن گذراند، ولى آنان كه پیشنهاد كرده بودند، همچنان اصرار مى‏كردند.

اینان غافل بودند كه برانداختن این بدعت و ده‏ها بدعت ظالمانه نظایر این در سراسر كشور، نیاز به مبارزه اساسى و همگانى دارد. یا باید مردم كشور در مقابل بیدادگرى‏ها قیام كنند و رژیم را براندازند، یا لا اقل تمام مردم شهر، كسب و كار را ترك گویند، در تلگراف خانه متحصن شوند و صداى خود را به گوش طاغوت برسانند، والا با اعتراض یك واعظ، هر قدر محبوب باشد، بدعت برداشته نمى‏شود، بلكه ممكن است بر اثر اعتراض، شخص واعظ و كسانى كه محرك او بوده‏اند، با مشكلات تازه‏اى مواجه گردند و بعداً معلوم شد برنامه كار چنین بوده است.

بعضى از مأمورین، از سخنانى كه بین واعظ و آن چند نفر رد و بدل شده بود، آگاهى یافتند و پیش از آن كه واعظ در منبر سخنى بگوید، مطلب را به مقامات انتظامى گزارش دادند. قضیه به اطلاع افسر ارشد رسید. دستور داد مراقب باشید، اگر واعظ در این باره سخنى گفت، فوراً شوراى امنیت شهرستان را تشكیل دهید و او را محكوم به تبعید نمایید و افراد محرك را نیز بازداشت كنید.

اگر خطیب، حد اجتماعى خود را نمى‏شناخت و پیرامون روش نادرست افسر ارشد و تلگراف شهرى سخنى مى‏گفت، با تحقیر و اهانت تبعیدش مى‏كردند. اسلام اجازه نمى‏دهد افراد با ایمان، موجبات تحقیر خود را فراهم آورند.

عن ابى عبد الله علیه السلام قال: یَنْبَغِی لِلْمُؤْمِنِ أَنْ یُذِلَّ نَفسه (2)؛ امام صادق (علیه السلام) فرمود: براى مؤمن شایسته نیست كه خویشتن را ذلیل و خوار نماید.

پی نوشت ها:

(1) غررالحكم، ص333، الفصل الثانی فی الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر

(2) الكافی، ج5، ص63، باب كراهة التعرض لما لا یطیق؛ تهذیب‏الأحكام، ج6، ص180، باب الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر


غرور و حد شناسى

سخنورى كه بالنسبه تحصیل كرده و عالم است، در معرض خطر غرور علمى است... و اگر در سنین جوانى باشد، غرور جوانى نیز ضمیمه آن دو مى‏گردد

از جمله عواملى كه ممكن است در خطیب اثر سوء بگذارد و موجب شود كه در كرسى سخن، حد خود را از یاد ببرد، از مرز خویش تجاوز نماید، و به بلند پروازى گرایش یابد، غرور علمى است. در پاره‏اى از موارد، غرور دگرى ضمیمه غرور علمى مى‏گردد، حدناشناسى را تشدید مى‏كند، و خطیب را از واقع بینى و درك حقیقت باز مى‏دارد.

على (علیه السلام)، ناآگاهى و خود فراموشى افراد مغرور را به مستى تعبیر فرموده و در روایتى كه از آن حضرت نقل شده، چنین آمده است:

یَنْبَغِی لِلْعَاقِلِ أَنْ یَحْتَرِسَ مِنْ سُكْرِ الْمَالِ وَ سُكْرِ الْقُدْرَةِ وَ سُكْرِ الْعِلْمِ وَ سُكْرِ الْمَدْحِ وَ سُكْرِ الشَّبَابِ فَإِنَّ لِكُلِّ ذَلِكَ رِیَاحاً خَبِیثَةً تَسْلُبُ الْعَقْلَ وَ تَسْتَخِفُّ الْوَقَارَ (1)؛ سزاوار است انسان عاقل بر حذر باشد از مستى مال، مستى قدرت، مستى علم، مستى مدح، و مستى جوانى، چه، همه این عوامل را بادى است ناپاك، كه عقل را سلب مى‏كند و آدمى را سبكسر و بى‏شخصیت مى‏سازد.

سخنورى كه بالنسبه تحصیل كرده و عالم است، در معرض خطر غرور علمى است. اگر خوب صحبت كند و مورد تحسین مردم قرار گیرد، غرور مدح و تمجید بر آن افزوده مى‏شود و اگر در سنین جوانى باشد، غرور جوانى نیز ضمیمه آن دو مى‏گردد و این سه عامل غرور، مى‏تواند آن چنان مست و غافلش نماید كه حد ناشناس گردد، قدر و ارزش خویش را از یاد ببرد، و در كرسى خطابه، از مرز خود فراتر رود، و موجبات سقوط خویشتن را فراهم آورد.

حد شناسى جوان
از جمله امورى كه لازم است در بحث حدشناسى تذكر داده شود، وظیفه اخلاقى جوانان، در تكریم و احترام پیران و افراد مسن است. این مطلب، در روایات اولیاى دین، با تعبیرهاى مختلف آمده و اكیداً به نسل جوان توصیه شده است.

عن الصادق [علیه السلام] عن آبائه علیهم السلام قال: جَاءَ رَجُلَانِ إِلَى النَّبِیِّ (صلى الله علیه و آله و سلم) شَیْخٌ وَ شَابٌّ فَتَكَلَّمَ الشَّابُّ قَبْلَ الشَّیْخِ فَقَالَ النَّبِیُّ (صلى الله علیه و آله و سلم) الْكَبِیرَ الْكَبِیرَ (2)؛ امام صادق (علیه السلام)، از آباء خود حدیث نموده كه دو مرد حضور رسول اكرم (صلى الله علیه و آله و سلم) شرفیاب شدند. یكى پیر بود و آن دیگر جوان. مرد جوان، پیش از پیر آغاز سخن نمود. پیامبر به وى فرمود: آن كه كبیر است. باید از هر جهت بزرگ باشد، نه فقط از جهت سن. یعنى اول او آغاز سخن نماید.

خطیب اسلامى، كه مربى اخلاق مردم است، در صورتى كه جوان باشد، باید بیش از افراد جامعه این وظیفه را مورد عنایت قرار دهد. اگر در منابر یا مجالس عادى با فرد مسنى مواجه گردد، چنانچه لازم باشد، با وى سخن بگوید یا از جهتى مورد انتقادش قرار دهد، به گونه‏اى حرف بزند كه مراتب احترام و تكریم او محفوظ باشد.

قال صلى الله علیه و آله و سلم: فَإِنَّ تَبْجِیلَ الْمَشَایِخِ مِنْ إِجْلَالِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ لَمْ یُبَجِّلْهُمْ فَلَیْسَ مِنَّا (3)؛ رسول اكرم (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: پیران را مورد تعظیم و تكریم قرار دهید، كه بزرگ شمردن آنان، تكریم ذات اقدس الهى است. كسى كه قدر آنان را بزرگ نشمرد، از پیروان مكتب ما نیست.

خلاصه، حدناشناسى خطیب، در كرسى سخن، به هر صورت كه باشد، آثار و عوارض نامطلوبى را در بر دارد. على (علیه السلام)، در یكى از كلمات خود، به پاره‏اى از آن عوارض اشاره فرموده است:

ایاك و كل عمل ینفر عنك حراً و یذل لك قدراً و یجلب علیك شراً و تحمل به یوم القیامه وزراً.(4)؛ بپرهیز از عملى كه آزاد مرد را از تو بیزار مى‏كند، قدر و منزلتت را كاهش مى‏دهد، شرى را به سویت مى‏كشاند، و در قیامت، بار مسؤولیتت را سنگین مى‏كند.

پی نوشت:

(1) غررالحكم، ج66، الموانع المتفرقة؛ مستدرك‏الوسائل، ج11، ص371، 49- باب جملة مما ینبغی تركه...

(2) مشكاةالأنوار، ص168، الفصل السابع عشر فی إكرام الشیوخ؛ مستدرك‏الوسائل، ج8، ص393، 56- باب استحباب إجلال ذی الشیبة

(3) مستدرك‏الوسائل، ج8، ص393، 56- باب استحباب إجلال ذی الشیبة

(4) غررالحكم، ص158


تبیان

چرا کلام هایمان بی اثر شده است؟!

 

چرا کلام هایمان بی اثر شده است؟!


سخت‌ترین حسرت روز قیامت مال افرادی است که عمل با گفتارشان مطابقت ندارد و به عبارتی ایمان ضعیف دارند اما این ایمان انگیزه برای عمل صالح نمی‌شود و یا این ایمان ضعیف آن قدر قوی نیست که اراده‌ی آن‌ها را تقویت کند و مانع ارتکاب معاصی شود.

عده ای از افراد بسیار شکایت می‌کنند که کلام شان هیچ نفوذی ندارد و هیچ کس به خواسته و مطالبات آنان گوش نمی‌دهد .بسیار مادرانی که فرزندان سخن آنان را نمی‌پذیرند و چه بسیار زمانی که همسران شان هیچ توجهی به بیانات آنان نمی‌کنند اینان فقط خودشان می‌گویند و خودشان می‌شنوند.

به نظر شما چه کار کنیم حرف مان در دل دیگران نفوذ داشته باشد و عوامل تأثیر کلام چیست.

خداوند در قرآن به این گروه از انسان‌ها می‌گوید که شما کارهایی می‌کنید که باعث می‌شود حرف تان در دیگران اثر نداشته باشد. چیزی را که می‌گویید عمل نمی‌کنید؛ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ، عمل نکردن به گفتار گاهی به خاطر ناتوانی است و گاهی از روی بی اعتنایی. عالم بی عمل به درخت بی ثمر، ابر بی باران، زنبور بی عسل تشبیه شده است و این بدین معنا است که انسان گنجی دارد و از آن هیچ بهره ای نمی‌برد و سخت‌ترین حسرت روز قیامت مال افرادی است که عمل با گفتارشان مطابقت ندارد و به عبارتی ایمان ضعیف دارند اما این ایمان انگیزه برای عمل صالح نمی‌شود و یا این ایمان ضعیف آن قدر قوی نیست که اراده‌ی آن‌ها را تقویت کند و مانع ارتکاب معاصی شود.

از پیامدها و اثرات حرف بدون عمل آن است که اوامر اینان هیچ اثری در طرف مقابل ندارد پدری که خود راه خطا رفته نمی‌تواند فرزند خود را از این کار نهی کند زیرا فرزند به حرف آن پدر گوش نمی‌دهد.

دوم این که بهترین چیزی که در دیگران اثر دارد عمل نیک و ترک عمل حرام است به مراتب کسی که نماز سر وقت می‌خواند و برای نمازش ارزش قائل است در دیگران موثرتر است تا این که ساعت‌ها در باره نماز اول وقت سخنرانی کند.این عمل صالح است که اثر مثبت و سازنده و هم در خور فرد در دیگران ایجاد می‌کند. از نشانه های مهم مؤمنان راستین این است که گفتار و کردارشان صد در صد هماهنگ باشد و هر قدر انسان از این اصل دور باشد از حقیقت ایمان دور شده است.

نقل عیب دیگران، عامل کشف عیوب خود آدمی است همچنان که شما معایب دیگران را بر ملا می‌کنید، آنان را به انتقام وادار می‌سازید و اولین قدم در انتقام این است که آنان نیز عیوب شما را همه جا آشکار می‌سازند. اگر به جای آشکار ساختن معایب، همسر، فرزندان، دوست و اقوام به پوشاندن عیوب آنان اقدام کنید این عمل هم شما را محبوب می‌سازد و هم دل آنان را در پذیرش ملایم و رقیق می‌سازد
به همدیگر احترام نمی‌گذارید
مهم‌ترین مسئله در این که کلام ما در دیگران اثر ندارد این است که ما به دیگران احترام نمی‌گذاریم.

شخصیت هر کسی با ارزش‌ترین چیز برای اوست اگر می‌خواهید محبت کسی را خریداری کنید، دل کسی را بدست آورید به حریم شخصی او صدمه و خدشه ای وارد نسازید و از چراغ قرمز او رد نشوید زیرا تحقیر دیگران آتش کینه و کدورت را در فرد بالا می‌برد و این آتش فتنه به پا می‌کند حال کسی که مورد تحقیر واقع شده آیا گوش به حرف دیگران می‌دهد؟

گاهی اوقات مادرها فرزندان را تحقیر می‌کنند، تا آن‌ها را تربیت کنند در صورتی که این بدترین نوع تربیت است هیچ گاه یک مهندس خانه ای نو ساز را خراب نمی‌کند؛ باید خانه از پایه درست نباشد پس با خراب کردن شخصیت کسی نمی‌توان او را تربیت کرد.

کسی که مردم را از کارهای بد نهی می‌کند نباید شیوه‌ی سخنش تحقیر دیگران باشد.

حضرت امام جواد می‌فرماید: اکرموا اولادکم احسنوا آدامکم؛ اول به فرزندان تان احترام بگذارید و بعد آن‌ها را تربیت کنید.

یعنی وقتی فرزان تان را احترام گذاشتید زمینه های لازم را برای تربیت آن‌ها هموار سازید.

همدیگر را به نام‌های بد نخوانید
وقتی شما دیگران را با القاب زشت و توهین آمیز می‌خوانید بد صدا زدن، یک طرفه باقی نمی‌ماند دیر یا زود مسئله به دو طرف کشیده می‌شود و در واقع شخصیت طرف مقابل را در زیر پای خود لگد مال کرده‌اید. پس در این لحظه توقع نداشته باشید به حرف و سخنان شما گوش کند بلکه با این عمل خود آتش جنگ را شعله‌ور می‌کنید.

وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمَانِ وَمَن لَّمْ یَتُبْ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (11- حجرات )

به همدیگر لقب های زشت مدهید چه ناپسندیده است نام زشت پس از ایمان و هر که توبه نکرد آنان خود ستمکارند. هر چقدر طرف مقابل را با نامهای نیکو بخوانید در واقع دل او را برای پند پذیری نرم می‌کنید.

همدیگر را مسخره می‌کنید
مسخره کردن یعنی عیب جویی دیگران، ریشه تمسخر دیگران گاهی جهل است و گاهی احساس خود برتر بینی قرآن این ریشه را می‌خشکاند و می‌فرماید شاید آن‌ها از شما بهتر باشند نباید خود را از دیگران برتر ببینید و عیب جویی از دیگران در حقیقت عیب جویی از خود است.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَومٌ مِّن قَوْمٍ عَسَی أَن یَکُونُوا خَیْرًا مِّنْهُمْ وَلَا نِسَاء مِّن نِّسَاء عَسَی أَن یَکُنَّ خَیْرًا مِّنْهُنَّ؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید نباید قومی قوم دیگر را ریشخند کند شاید آن‌ها از این‌ها بهتر باشند و نباید زنانی زنان [دیگر] را [ریشخند کنند] شاید آن‌ها از این‌ها بهتر باشند (حجرات -11) زیرا نقل عیب دیگران، عامل کشف عیوب خود آدمی است همچنان که شما معایب دیگران را بر ملا می‌کنید، آنان را به انتقام وادار می‌سازید و اولین قدم در انتقام این است که آنان نیز عیوب شما را همه جا آشکار می‌سازند. اگر به جای آشکار ساختن معایب، همسر، فرزندان، دوست و اقوام به پوشاندن عیوب آنان اقدام کنید این عمل هم شما را محبوب می‌سازد و هم دل آنان را در پذیرش ملایم و رقیق می‌سازد.

غیبت می‌کنید
به جای این که مشکلات تان را رو در رو بیان کنید پشت سر همدیگر غیبت می‌کنید غیبت باعث ناامنی طرف مقابل می‌شود و چون تخم کینه و کدورت را در دل او می‌کارد این حس ایجاد شده باعث می‌شود حس احترام و محبت از بین برود و دل او را سخت کند.

بهترین نوع برخورد در ارتباط این است که سعی کنید خوبی او را برایش بازگو کنید. حضرت یوسف علیه السلام در دیدار پدر و برادران بدی‌ها و سختی‌هایی که سالیان سال از جانب آن‌ها متحمل گردیده بیان نمی‌کند و به خوبی از آنان یاد می‌کند و چنین می‌فرماید: پدر آن زمان که شیطان بین من و برادرانم فاصله انداخت، من از شما دور شدم و در چاه افتادم


وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ؛ بعضی از شما غیبت بعضی نکند آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده‌اش را بخورد از آن کراهت دارید(حجرات -12)

اول خوبی‌ها را بشمارید
بهترین نوع برخورد در ارتباط این است که سعی کنید خوبی او را برایش بازگو کنید. حضرت یوسف علیه السلام در دیدار پدر و برادران بدی‌ها و سختی‌هایی که سالیان سال از جانب آن‌ها متحمل گردیده بیان نمی‌کند و به خوبی از آنان یاد می‌کند و چنین می‌فرماید:

پدر آن زمان که شیطان بین من و برادرانم فاصله انداخت ،من از شما دور شدم و در چاه افتادم.

وَرَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدًا غ– وَقَالَ یَا أَبَتِ هَٰذَا تَأْوِیلُ رُؤْیَایَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جعل‌ها رَبِّی حَقًّا غ– وَقَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطَانُ بَیْنِی وَبَیْنَ إِخْوَتِی غڑ إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِمَا یَشَاءُ غڑ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ؛ و پدر و مادرش را بر تخت بالا برد و همه برای او به سجده افتادند و گفت: ای پدر! این تعبیر خواب پیشین من است که پروردگارم آن را تحقق داد، و یقیناً به من احسان کرد که از زندان نجاتم داد، و شما را پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم فتنه انداخت، از آن بیابان نزد من آورد، پروردگارم برای هر چه بخواهد با لطف برخورد می‌کند؛ زیرا او دانا و حکیم است(یوسف/100) برادران یوسف با این که او را دوست نداشتند اما به خاطر احترام و اکرام و محبت بی دریغی که به آنان شد دست از همه خطاهای خود برداشتند و نوع رفتار را با آن حضرت تغییر دادند.

مریم خندابی / بخش قرآن تبیان

منبع: تفسیر نور