هیس، گاهی سکوت لازم است !


استرس های عصبی , سکوت در زندگی ,

زندگی پرهیاهو در کلان شهرهای امروزی، موجب شده تا بخش زیادی از زندگی روزمره ما در انبوهی از صداها و تصاویر شلوغ، سپری شود. کسی که از خانه خارج می شود، از همان ابتدای صبح با انواع هیاهوها مواجه است و در هر نقطه از شهر که حرکت کند، این شلوغی ها او را همراهی می کنند.

حتی آن دسته از افرادی که در منزل هستند هم، به نوعی از شلوغی ها جدا نیستند. چون آلودگی های صوتی را تجربه می کنند و از همه مهمتر اینکه تلویزیون آنها را رها نمی کند. اما همین عوامل موجب می شود تا افراد بخشی از یک نیاز مهم را فراموش کنند و آن نیاز به گذراندن اوقاتی از زندگی روزمره در سکوت است.

برخی از افراد برای ارضای این نیاز، نیمه شب و نزدیکی های صبح را انتخاب می کنند. مثلا ساعت چهار صبح ممکن است برای برخی از افراد، محبوت ترین زمان باشد. چرا که این زمان، زمانی است که همه جا در سکوت فرو رفته. صدایی از خیابان به گوش نمی رسد، فرزندان در خواب هستند، تلویزیون خاموش است و تلفنی زنگ نمی خورد. به این ترتیب آرامشی دلچسب فراهم است.

سکوت موجب می شود تا هر فردی این فرصت را پیدا کند تا در تنهایی خود فرو رود و به خود بیندیشد. این زمان، فرصت آزادی برای فرد است. فرصتی که کسی از ما چیزی را نمی خواهد و ....   ....

ادامه نوشته

چگونه شنونده خوبی باشیم؟

 

جغد پیر و دانا در جنگل زندگی می‌کرد
هر چه بیشتر می‌دید، کمتر حرف می‌زد
هر چه بیشتر حرف می‌زد، بیشتر گوش می‌کرد

چرا ما نمی‌توانیم مثل آن جغد دانا باشیم؟


همه ما در چند سال اول زندگی حرف زدن را یاد می‌گیریم. این درواقع، یک مرحله پیشرفت بسیار خوب است، نشانه اینکه کودک رشدی طبیعی دارد. اما، شنیدن هم اگر مهارت مهمتری نسبت به حرف زدن نباشد اما به همان اندازه اهمیت دارد که معمولاً والدین، آموزگاران و رؤسا از آن غافل می‌شوند.

بله، به همه ما یاد داده‌اند که به والدینمان و در مدرسه گوش دهیم اما تعداد کمی از ما یاد گرفته‌اند شنونده‌های خوبی باشند--نوع شنیدن فعال و منظم که به ما کمک می‌کند اطلاعاتی که می‌شنویم را برای ارتقاء کیفیت و کمیت آن بررسی کنیم و درنتیجه قدرت تصمیم‌گیری خود را تقویت کنیم.

اما این چرا تا این اندازه اهمیت دارد؟ به عقیده برنارد فراری، نویسنده کتاب «قدرت شنیدن»: «قوی شدن در گوش دادن بعنوان مهمترین مهارت اصلی در بیزنس رمز کار برای ایجاد بینش و ایده‌های خوب و جدید است که منجر به موفقیت شود.» فراری می‌گوید بااینکه بیشتر افراد سعی می‌کنند نحوه ارتباط را یاد بگیرند و یاد بگیرند چطور ایده‌هایشان را موثرتر بیان کنند، بااینحال راهشان اشتباه است و   ........

ادامه نوشته

مهارت گوش دادن میان همسران

 

سکوت سرآغاز فاصله هاست...

وقتی که صحبت از مهارت های مورد نیاز زندگی مشترک می شود، هر کس به فراخور سطح معلومات و دانشی که دارد به این سۆال پاسخ می دهد.

مهارت گوش دادن میان همسران

مهارت گوش دادن میان همسران

وقتی که صحبت از مهارت های مورد نیاز زندگی مشترک می شود، هر کس به فراخور سطح معلومات و دانشی که دارد به این سۆال پاسخ می دهد. بعضی تنها مهارت های ساده ای مانند خانه داری زن یا مدیریت اقتصادی مرد را ذکر می‌کنند، برخی هم علاوه بر موارد بالا به مسائلی مانند همکاری و هم فکری همسران یا رابطه‌ی جنسی رضایتبخش اشاره می کنند. نکته‌ی مهم این است که تسلط به تمام مهارت های ذکر شده برای داشتن یک زندگی خوب و موفق لازم است، اما مهارتی پایه ای و اساسی وجود دارد که زیر بنای مهارت های فوق محسوب می شود.
به گونه ای که اگر آن را از روابط همسران حذف کنیم، عملاً تمام ارتباطات آن‌ها بیمار و   ........

ادامه نوشته

مهارت گوش دادن در ارتباطات، پایه ارتباط مؤثر با دیگران است


مهارت گوش دادن در ارتباطات، پایه ارتباط مؤثر با دیگران است


دانشمندان علوم ارتباطات معتقدند مهارت گوش دادن، پایه ارتباط مؤثر با دیگران است.

نشسته اید رو به روی دوست صمیمی تان، دارید خاطرات یک سال پیش را با هم مرور می کنید؛ خاطرات روزهایی که داشتید زیر فشار های خانوادگی و درسی، له می شدید. دارید همه موضوع هایی که آن موقع در موردش حرف می زدید و درد دل می کردید را یکی یکی به ذهن می آورید. هیجان آن روزهای تلخ در ذهنتان تازه می شود. همین طور که دارید حرف می زنید، یکدفعه متوجه می شوید که دوست شما چند تا از مهم ترین چیزهایی که آن روزها برایتان اتفاق افتاده را به یاد ندارد.

مطمئن اید که در مورد آن موضوع ها برایش خیلی حرف زده اید. اولین چیزی که به ذهنتان می رسد چیست؛ اینکه دوست شما حرف هایتان را گوش نداده است؟ چه حسی به شما دست می دهد؟ حالا جایتان را با هم عوض کنید. می خواهید بدانید چطور می توانید فعالانه تر به حرف های دوستتان گوش دهید؟

«گوش دادن با شنیدن فرق می کند.» این اولین جمله ای است که استادان رشته های روان شناسی، مشاوره و البته خبرنگاری در درس های فنون مصاحبه می گویند. آنها نگران این هستند که دانشجویان شان در آینده به حرف های مراجعان یا مصاحبه شوندگان شان خوب گوش ندهند و  ...   ...   ...

ادامه نوشته

این روحیه همه چیزدانی برخی ، ناشی از چیست ؟


این روحیه همه چیزدانی برخی، ناشی از چیست؟


در جمعی نشسته اید و در حال تماشای بازی فوتبال از تلویزیون بوده و در حال بحث و جدل درباره بازی، نحوه بازی و سیستم بازی هستید، عده ای از این جمع به مثابه یک کارشناس ارشد در زمینه فوتبال و حومه! مشغول سخن سرایی اند که هم در مورد بازی تک تک بازیکنان، هم در مورد سیستم بازی تیم ها، هم در مورد مربیگری، هم در مورد داوری بازی، هم درباره عملکرد مدیریت باشگاه ها، هم در مورد ریاست و سیاست های فدراسیون فوتبال، هم در مورد کمیته داوران و کمیته انضباطی و در آخر نیز درباره اجرای برنامه نود توسط عادل فردوسی پور و... به بحث و اظهارنظر فوق کارشناسی مشغولند و در پایان بازی، وقتی کارشناس داوری برنامه در حال تجزیه و تحلیل عملکرد داور در طول مسابقه است همان افراد نه تنها با اظهارنظر کارشناسی داور مخالفت کرده بلکه او را بی سواد و ناشی می خوانند و همچون مدرسان بین المللی داوری با اعتماد به نفس فوق العاده بالا، نظر صحیح خود را به جمع اعلام می کنند که انسان گمان می برد این کارشناسان حرفه ای در تمام زمینه ها، احتمالا که نه، بلکه به طور قطع و یقین، مدرسان داوری از طرف فیفا برای آموزش داورانی چون دکتر مارکوس مرک آلمانی، پیر لوئیجی کولینای ایتالیایی و... بوده اند که    ....     .....     .....

ادامه نوشته

آیا می دانید گوش دادن هم ارتباط كلامی است؟


آیا می دانید گوش دادن هم ارتباط كلامی است؟

یك شنونده خوب چه ویژگی هایی دارد؟


زندگی انسان از بدو تولد در میان دیگران و در اجتماع آغاز می شود.

نوزاد كه به تدریج در میان دیگران زندگی می كند، رفتارهای اجتماعی را یاد می گیرد و با محیط زندگی خود سازگار می شود.

یكی از رفتارهای اجتماعی انسان حرف زدن یا ارتباط كلامی است. «بطور كلی ارتباطCommunication یعنی فرایند انتقال پیام از فرستنده به گیرنده مشروط برآن كه محتوای مورد انتقال از فرستنده برگیرنده منتقل شود و بالعكس . برای برقراری رابطه، انتقال دهنده و گیرنده بایدكد یا رمزمشتركی داشته باشند تا معنی اطلاعات موجود درپیام بدون اشتباه تعبیر شود.»۱

این كد یا رمز مشترك در ارتباط كلامی از جنس كلام یا زبان مشترك است ; كه خود همواره با رمزها و كدهای غیر كلامی مثل حركات و  ..  ..   ...   ...

ادامه نوشته

فقط حرف نزن، گاهی گوش بده


فقط حرف نزن، گاهی گوش بده


برای داشتن روابط خوب و شایسته با دیگران، لازم است تا نکاتی را یاد بگیریم که برخی از آنها را می توان به کسب مهارتی مهم و ارزشمند تشبیه کرد. مهارت گوش دادن بسیاری از ما در ارتباط با دنیای ...


برای داشتن روابط خوب و شایسته با دیگران، لازم است تا نکاتی را یاد بگیریم که برخی از آنها را می توان به کسب مهارتی مهم و ارزشمند تشبیه کرد. مهارت گوش دادن بسیاری از ما در ارتباط با دنیای اطراف و ادم هایی که هر یک به نوعی با انها در رابطه هستیم، دچار اشتباه و تصورات غلطی می شویم که بر نحوه روابط ما اثر می گذارند

یکی از ویژگیهای شایع در میان اغلب مردم این است که وقتی با حرف، سخن و حتی عملی روبرو می شوند، بلافاصله به شرح و تفسیر آن می پردازند آن هم به گونه ای که خودشان فکر می کنند و می خواهند که فکر کنند. تفسیر سخن دیگران را می توان به عنوان حرکتی زشت و مخرب یاد کرد که نه تنها موجب بی احترامی و عدم علاقه دیگران می شود، بلکه انرژی زیادی هم از انسان می گیرد و تاثیر منفی بر انسان دارد. برخی از افراد در گفتگو با طرف مقابل، او را وادار به عجله می کنند و یا میان حرف او می روند و بعضا به اتمام جمله طرف مقابل می پردازند

این رفتار تاثیر منفی بر افراد می گذارد و احساس بدی برای آنها ایجاد می کند. به خاطر داشته باشید که هر انسانی موظف است که مراقب افکار خودش باشد و به حرف ها و سخنان اطرافیانش هم اهمیت دهد و مراقب باشد تا به شرح و تفسیر حرف سایرین نپردازد و فرصت این کار را به خودشان واگذار کند

این رفتار، متاسفانه در میان اغلب مردم، شایع است و دو طرف صحبت را در شرایطی قرار می دهد تا به سرعت فکر کنند و به سرعت سخن گویند و به این ترتیب هر دوی آنها، با حالتی عصبی و سرخورده روبرو می شوند

این اقدام گه گاه موجب بروز اختلاف و تنش میان افراد می شود چرا که همه در برابر کسی که به حرف هیچ کس گوش نمی کند، مقاومت می کنند. باید از کسانی که دچار چنین رفتاری هستند این سوال پرسیده شود که چطور می توانید وقتی بی وقفه صحبت می کنید، شنونده خوبی هم باشید؟ این بدان معناست که برخی از افراد، فرصت خوب گوش دادن را از خود می گیرند و فرصت سخن گفتن را هم از طرف مقابل می گیرند

بهتر است این افراد به این موضوع فکر کنند که نباید حرف دیگران را قطع کنند

این یک تمرین ساده است که بتوانید به محض متوجه شدن این موضوع که حرف دیگران را قطع کرده اید، عمل خود را متوقف کنید و دست نگه دارید. آن زمان متوجه خواهید شد که این کار، چیزی بیشتر از یک عادت ساده که قادر به دیدنش شده اید، نیست

این یک خبر خوب و خوشایند است ، چرا که آنچه باید انجام دهید همین است که به محض فراموش کردن به خودتان یادآوری کنید

صبور باشید و تحمل کنید و به دیگران این اجازه را بدهید که حرفشان را کامل بزنند و خودشان آنطور که لازم است به توضیح و تفسیر کلام خویش بپردازند و هر چه دوست دارند را بازگو کنند

در این صورت متوجه خواهید شد که در ارتباط با مردم، زندگی شما و شخصیت شما رشد می کند

این یک عمل ساده و کوچک است اما همین عمل ساده در زمان برقراری ارتباط با دیگران، موجب آرامش و راحتی شما و القاء احساسی مثبت به طرف مقابلتان می شود. وقتی یاد بگیریم که به دیگران گوش دهیم و کلامشان را تشریح نکنیم، ضربان قلب ما کاهش می یابد و از هم نشینی و گفتگو با دیگران، لذت خواهیم برد

پس بهتر است به حفظ آرامش تان بیندیشید و از گفتگوهای دو نفره لذت ببرید اغلب افراد از اینکه حس کنند کسی به انها گوش می دهد و صدایشان شنیده می شود و البته تفسیری غیر از آنچه مورد نظرشان بوده، از کلام و سخن آنها نمی شود، احساس مثبت و آرامی پیدا می کنند

وقتی یاد بگیریم که به دیگران گوش دهیم و کلامشان را تشریح نکنیم، ضربان قلب ما کاهش می یابد و از هم نشینی و گفتگو با دیگران، لذت خواهیم برد

پس بهتر است به حفظ آرامش تان بیندیشید و از گفتگوهای دو نفره لذت ببرید و بدانید این یک راه حل ساده و آسان، برای آرامش و دوست داشتن مردم است و دوست داشتن مردم، پدیده ای ارزشمند و والاست که دستاوردهای زیادی را برای شما به ارمغان می آورد.

بخش خانواده ایرانی تبیان
 

چسباندن زبان به سقف دهان

مطالعات ، تجربه ها و تمرین های ضروری برای تدریس ، سخنرانی ، گویندگی ، گفتگو ، مناظره ،

مجریگری ، مباحثه ، مذاکره و مصاحبه استخدامی و رسانه ای .

۴۱ - تمرین موارد و توجه به نکته هایی مهم برای ارائه سخنرانی و انجام گفتگویی موفق و مؤثر

۲۹

چسباندن زبان به سقف دهان ، یعنی سکوت زیباست

هنر واقعی گفت‌وگو، بیان مطلبی درست در مکانی درست نیست، بلکه مسکوت گذاشتن حرف‌های اغواکننده است.
دوروتی نویل
در ورمونت، تی‌شرت‌هائی مد شده که . . .

ادامه نوشته

گوش دادن ، ابزاری ارزشمند در برقراری ارتباطات



مطالعات ، تجربه ها و تمرین های ضروری برای تدریس ، سخنرانی ، گویندگی ، گفتگو ، مناظره ،

مجریگری ، مباحثه ، مذاکره و مصاحبه استخدامی و رسانه ای .

۳۱- تمرین برقراری ارتباط مؤثر با مخاطبان و شنوندگان

۹

گوش دادن، ابزاری ارزشمند در برقراری ارتباطات

اصولاً معلمی که علاقه‌مند به توسعه ارتباط با فراگیرندگان خود است، علاوه بر آنکه گوینده خوب و فعالی در کلاس درس است، شنونده خوبی نیز هست و . . .

ادامه نوشته

مطالعات و تمرین های ضروری برای سخنرانی ، گویندگی و گفتگو : 21 - هنر سکوت و خوب شنیدن

 

مطالعات ، تجربه ها و تمرین های ضروری برای سخنرانی ، گویندگی و گفتگو

۲۱ - هنر سکوت و گوش دادن ، خوب شنیدن و احترام به مخاطب ( ۲۳ )

فکرکنیم ، گوش کنیم ،حرف بزنیم

ادامه نوشته

مطالعات و تمرین های ضروری برای سخنرانی ، گویندگی و گفتگو : 21 - هنر سکوت و خوب شنیدن

 

مطالعات ، تجربه ها و تمرین های ضروری برای سخنرانی ، گویندگی و گفتگو

۲۱ - هنر سکوت و گوش دادن ، خوب شنیدن و احترام به مخاطب ( ۲۲ )

هنر گوش دادن در ارتباطات

ادامه نوشته

كنايه زدن و متلك‌گويي، ممنوع . زبانت را غلاف‌ كن

 

كنايه زدن و متلك‌گويي، ممنوع


زبانت را غلاف‌ كن

زود جوش مي‌آورد زودتر از ديگ آب روي آتش. يك كلام كه دو كلام شود قاطي مي‌كند و صدايش را در سرش مي‌اندازد و زبانش را ول مي‌كند. زبان نيشداري دارد مثل عقرب جرار. برايش مهم نيست كه همسري مقابلش ايستاده كه دوستش دارد و فرزنداني كه هميشه مي‌گويد دوستشان دارد. وقتي از او مي‌خواهند تا به جاي داد و فرياد كمي‌گوش دهد و به ديگران نيز ميدان بدهد بدتر مي‌شود و آنقدر جنجال به پا مي‌كند و متلك و كنايه بار ديگران مي‌كند كه از آدم‌هاي خانه فقط چند قلب شكسته و اعصاب خراب مي‌ماند.
اما او اين‌گونه نيست. مهربان است و صبور. اهل حرف زدن است و گره باز كردن. داد نمي‌زند. صدايش را در گلويش نمي‌اندازد. اصلا توهين كردن در قاموسش نيست. زبانش نرم است. بيشتر از آن‌كه حرف بزند گوش مي‌دهد. او قلب اهالي خانه را به دست آورده. او فرمانرواي بي‌تكلفي است كه عصاي حكومتش از جنس تفاهم است. او خوب فهميده كه رمز زندگي همراه با خوشبختي خوب گوش دادن، خوب حرف زدن و احترام به خواسته‌هاي ديگران است.

اگر قرار باشد در دو راهي انتخاب كردن بين اين دو وضعيت قرار بگيريم حتما همه ما موقعيت دوم را مي‌پسنديم، يعني زندگي با آدمي‌كه مي‌داند مديريت زندگي را به دست گرفتن فقط با برقراري دوستي ميان اعضاي خانواده ميسر است. كسي كه ايمان دارد داشتن دو گوش و يك زبان نمادي است براي به ياد داشتن اين موضوع كه دو برابر آنچه مي‌گوييم بايد گوش دهيم.

جادوي كلام

هيچ‌كس در اين دنيا نيست كه نخواهد خوشبخت باشد، اما خيلي‌ها هستند كه نمي‌دانند براي خوشبخت بودن بايد تلاش كرد و قرار نيست كسي خوشبختي را به ديگران تعارف كند، اما اگر خوشبختي فقط يك راه داشته باشد آن راه چيزي نيست جزاستفاده درست از زبان و كلام يعني ابزاري كه مي‌شود با آن همه را جادو كرد.

قديمي‌ها مي‌گويند زبان از دل آب مي‌خورد. پس هر چقدر آدم بهتري باشي و قلب مهربان‌تري داشته باشي زباني نرم‌تر و مهربان‌تر نيز خواهي داشت. اگر از بعضي آدم‌هايي كه هميشه مي‌توان مستثنايشان كرد بگذريم، اين حرف مي‌تواند حرفي كاملا درست باشد، چون بيشتر آدم‌هايي كه با نرمي‌كلامشان ديگران را سحر زده مي‌كنند پشت واژه‌هايشان قلبي مهربان دارند.

در اين دنيا نمي‌توان آدمي ‌را پيدا كرد كه وقتي با او با آرامش و محبت حرف مي‌زني قانع نشود و آن‌طور رفتار نكند كه تو مي‌خواهي. حتي اگر كلام محبت آميز او را وادار به انجام كاري نكند لااقل او را از موضع گرفتن و لجبازي پرهيز مي‌دهد، چون جادويي كه در نرمي‌كلام و لطافت زبان وجود دارد با هيچ چيز ديگري قابل مقايسه نيست.

پس زبان ابزارخوشبختي است، همان‌گونه كه مي‌تواند وسيله‌اي براي برهم زدن آرامش باشد، اما چه مي‌شود كرد وقتي بيشتر ما آدم‌ها از زبانمان به جاي تلاش براي خوشبختي براي خراب كردن روابط، به هم زدن تعادل زندگي و شكستن قلب‌هايي استفاده مي‌كنيم كه مي‌دانيم براي ما مي‌تپند.

«نه» بزرگ به بدي‌ها

مي‌گويند زندگي‌مان ماشيني شده براي همين اعصاب نداريم و افسرده شده‌ايم و هياهوي پيچيده در مغزمان آرامش‌مان را گرفته، اما ما مي‌گوييم مگر آدم در عصر ماشين خودش هم تبديل به ماشين مي‌شود؟

مي‌گويند آنقدر بيرون از خانه براي امرار معاش مي‌دويم و حرف مي‌زنيم و انرژي مصرف مي‌كنيم كه وقتي به خانه مي‌رسيم دلمان فقط سكوت مي‌خواهد و چون حوصله نداريم و دل و دماغ خوب حرف زدن را از دست داده‌ايم با حرف‌هاي نيشدار به جان هم مي‌افتيم، اما ما مي‌گوييم مگر زندگي كردن فقط پول درآوردن و تلاش براي زنده ماندن و خوردن و بعد هم خوابيدن است آن هم به بهاي فراموش كردن پيوندهاي خانوادگي؟

مي‌گويند حال و حوصله حرف زدن نداريم و روزنامه خواندن و گوش دادن به اخبار را به شنيدن حرف‌هاي اهالي خانه كه يا غر مي‌زنند يا از آرزوهاي بلند بالايشان مي‌گويند ترجيح مي‌دهيم، اما ما مي‌گوييم اگر اعضاي يك خانواده نتوانند از آرزوها و دلتنگي‌هايشان براي هم بگويند پس ديگر بايد چكار كنند؟

اگر قرار باشد عضو يك خانواده بودن را با دور يك سفره نشستن و در عرض چند دقيقه غذاها را خوردن هم معني كنيم، اگر قرار باشد زندگي را در پول درآوردن، مثل ماشين كار كردن، دلتنگي به‌خاطر بدبختي‌ها و فرو رفتن در فكر و خيال‌هاي سياهي كه تمامي ‌ندارد خلاصه كنيم، آن‌وقت ديگر از خانواده و آدم‌هايش چه چيزي باقي مي‌ماند؟

حالا اگر قرار باشد طوري كنار اعضاي خانواده مان زندگي كنيم كه بجز تنگناهاي اقتصادي، فشارهاي روحي را هم به خوردشان بدهيم آن‌وقت از روابط خانوادگي‌مان چه چيزي باقي مي‌ماند؟ اگر قرار باشد از زبانمان شمشيري بسازيم و به جان همديگر بيفتيم چطور؟ اگر آرامش را فداي ذهن نابسامانمان كنيم چه؟ اگر مهرباني را فراموش كنيم و تخصصمان كنايه زدن و متلك گويي شود آن‌وقت چطور؟

جواب همه اين سوال‌ها معلوم است، وقتي هركدام از ما اين راه‌ها را انتخاب كنيم نه فقط خودمان رنگ آرامش را نمي‌بينيم كه مانع خوشبخت شدن و به آرامش رسيدن ديگران هم مي‌شويم. ولي قرار نيست زندگي ميدان تاخت و تاز به روح و جسم همديگر باشد. قرار است پيمان زناشويي وسيله‌اي شود براي رشد و به آرامش رسيدن. قرار است از دل خوشبختي زن و مرد موجوداتي به وجود بيايند كه آنها هم خوشبخت باشند. پس براي لمس احساس شيرين خوشبختي به همه بدي‌ها يك نه بزرگ بگو.

كمتر حرف بزن، بيشتر گوش بده

خيلي از ما دوست داريم كه در زندگي رشته كلام را به دست بگيريم و از اين يكه تازي در ميدان، حرف خودمان را به كرسي بنشانيم. يعني دلمان مي‌خواهد همه حرف ما را قبول كنند بدون آن‌كه حاضر شويم حتي به حرف‌هاي ديگران گوش دهيم. اما اين يك معامله دو طرفه است، يعني تا حرف ديگران را گوش نكنيم كسي به حرفمان گوش نمي‌دهد.

پس براي حفظ تعادل زندگي بايد شنونده‌اي ماهر باشيم البته نه اين‌كه فقط حرف اطرافيان را بشنويم بلكه با گوش جان پذيراي آن باشيم، چون بين گوش دادن و شنيدن فاصله زيادي هست. حالا نقطه عكس چنين وضعيتي هم وجود دارد، يعني خانواده‌هايي كه اعضاي آن نه فقط حوصله گوش دادن به حرف‌هاي يكديگر را ندارند، بلكه تمايلي هم نسبت به حرف زدن با هم از خود نشان نمي‌دهند. اين يعني قطع رابطه در عين حالي كه به ظاهر افراد با هم ارتباط دارند.

مشكل حرف نزدن با اعضاي خانواده اين است كه روابط زودتر از آني كه بشود فكرش را كرد رو به سردي مي‌رود. آدم‌هايي كه زير يك سقف زندگي مي‌كنند، اما بيشتر شبيه مجسمه‌هاي بي‌احساسي هستند كه فقط براي خوردن و خوابيدن كنارهمند. اما مشكل بزرگ‌تر اين است كه وقتي افراد با هم حرف نمي‌زنند احساسات، خواسته ها، آرزوها و التهاب‌هاي دروني‌شان را با كساني كه بايد محرم اسرارشان باشند در ميان نمي‌گذارند. براي همين درونشان كوهي از احساسات سركوب شده و آزاردهنده تشكيل مي‌شود كه دير يا زود مي‌شكند و همه چيز را از بين مي‌برد.

بعضي‌ها فكر مي‌كنند اعضاي خانواده بايد علم غيب داشته باشند و با ديدن ظاهر همديگر غليان احساسات هم را درك كنند، اما واقعيت اين است كه تا وقتي ما با زبانمان آنچه درونمان مي‌گذرد را آشكار نكنيم هيچ‌كس نمي‌تواند بفهمد در دل‌مان چه مي‌گذرد. پس بايد حرف زد. بايد آنچه در دلمان تلنبار شده را بيرون ريخت. همين‌طور بايد به ديگران اجازه حرف زدن داد و وارد تعاملي شد كه هردو طرف مي‌خواهند همراه با هم مساله‌اي را موشكافي يا مشكلي را حل كنند.

يك، دو، سه، حركت

چه تلويزيون باشد چه راديو، چه يك فيلم جذاب سينمايي يا حتي يك انيميشن احساسي، هيچ‌كدام نمي‌تواند جاي گفت و گوهاي خانوادگي را بگيرد. همه اينها به جاي خود، اما وقتي اعضاي يك خانواده دور هم مي‌نشينند و از هر دري مي‌گويند و حرف‌هايي را به زبان مي‌آورند كه جز در خانه در جاي ديگري نمي‌توان بيان كرد آن وقت احساس لذت‌بخش با هم بودن بيشتر از هر وقت ديگري قابل لمس مي‌شود. اما چند درصد ما آدم‌ها اين‌گونه فكر مي‌كنيم؟ چه تعداد از ما وقتي فيلم دلخواهمان شروع مي‌شود حاضر مي‌شويم به حرف‌هاي همسرمان گوش بدهيم؟

البته حرف هم بايد جذاب باشد، يعني بايد منصفانه بگوييم كه خيلي از ما حرف‌هايي را به زبان مي‌آوريم كه بهتر است كسي مجال بيان به زبان آمدن به آن ندهد. خيلي از ما مهارت خوب حرف زدن را نداريم و قطاري از كلمات ناخوشايند را روي هم سوار مي‌كنيم و آن‌وقت انتظار داريم ديگران با رويي گشاده از حرف‌هايمان استقبال كنند.

ولي واقعا چنين چيزي امكان ندارد، چون حتي صبورترين آدم‌ها نيز براي شنيدن حرف‌هاي ناخوشايند گنجايشي دارند. براي همين قبل از حرف زدن آن هم در محيطي‌شكننده و حساس چون خانه بايد الفباي كار را ياد گرفت. مي‌گويند كلام بايد شروعي زيبا توام با ادب داشته باشد، يعني نكته‌اي كليدي كه خيلي از ما هنگام حرف زدن با اطرافيانمان آن را فراموش مي‌كنيم. خيلي از ما تصور مي‌كنيم كه چون با اعضاي خانواده‌مان راحتيم پس لزومي‌ندارد كه زيبا و سنجيده حرف بزنيم و خودمان را گرفتار حرف‌هاي اديبانه كنيم. اما اين دقيقا خلاف آن چيزي است كه بايد باشد چون حرف زيبا و مودبانه در خانه نيز خريداران پر و پا قرصي دارد.

لحن كلام هم خيلي مهم است چون هر گونه گارد گرفتن، دلخوري، طعنه و متلك گويي با اداي اولين كلمات مشخص مي‌شود. براي همين بايد حرف زيبا را به چاشني ملايمت و آرامش آغشته كرد. اين مساله بويژه در مورد همسران بسيار مهم است، چون روابط زناشويي روابطي است كه در عين استحكام مي‌تواند بسيار آسيب‌پذير باشد. براي همين آنها كه دنبال خوشبختي مي‌گردند هرگز نبايد فراموش كنند كه راز خوشبخت زيستن در شناخت احساسات و حساسيت‌هاي طرف مقابل و استفاده از كلمات صريح، متين و خوشايند به جاي الفاظ نيشدار، غيرشفاف و خنثي است.

چهار، پنج، شش، برو

وقتي اصول گفت و گوي موثر را بدانيم يعني نصف بيشتر راه را رفته‌ايم. آن‌وقت مي‌ماند تلاش براي ‌پياده كردن آن چيزهايي كه ياد گرفته‌ايم. روان‌شناسان و مشاوران خانواده مي‌گويند يكي از نشانه‌هاي سخن پرجاذبه و زيبا، دوري كردن از زبان امر و نهي است. اين يك اصل كلي است كه وقتي ياد بگيريم و باورش كنيم آن‌وقت وقتي درخواستي از همسر يا فرزندانمان داشته باشيم از اين كلمات استفاده مي‌كنيم: لطفا، بي زحمت، ببخشيد، خواهش مي‌كنم، اگر زحمتي نيست، ممنون مي‌شوم و....

اگر كسي بتواند اين كلمات را ملكه ذهنش كند آن‌وقت بايد ديگر مطمئن باشد كه مي‌تواند فردي نسبتا موفق در برقراري ارتباط باشد؛ البته به اين شرط كه به گفته‌هاي يك انديشمند انگليسي هم خوب فكر كند.

ريموند مورتيمر مي‌گويد گفت‌وگو بازي تنيس نيست كه در آن سرويس طرف مقابل را با يك ضربه به او برگردانيم، بلكه گفت و گو بازي گلف است كه در آن هر كس توپ خودش را پرتاب مي‌كند. منظور او اين است كه در گفت و گو نبايد به هم حمله كنيم و با شناور نگه داشتن كلام بايد آن را مثل توپ به سمت هدف مورد نظرمان هدايت كنيم. حرف‌هاي مورتيمر البته به اين معني نيست كه در فرآيند گفت و گو فقط به خودمان توجه كنيم و بي‌اعتنا به ديگران كار خودمان را بكنيم، بلكه او مي‌خواهد به ما ياد بدهد كه اگر چه در گفت و گو همواره مواضع خودمان را بر زبان مي‌آوريم، اما بايد ياد بگيريم كه از منيت دست برداريم چون وقتي در كلام آن هم در محيط خانه فقط از كلمه من استفاده مي‌كنيم معني‌اش اين است كه مي‌خواهيم خودمان را از ديگران جدا كنيم و به امور اشتراكي زندگي توجهي نكنيم.

و كلام آخر

100 سال پيش انديشمندي اعتراف كرد كه اغلب اوقات گفت و گو كردن برايم ناراضي‌كننده است چون هرگز آنچه را مي‌خواهم بگويم به زبان نمي‌آورم و بعد در مسائل غرق مي‌شوم كه مي‌بايد مي‌گفتم، اما نتوانستم بگويم. اين اعتراف شجاعانه‌اي است اما اتفاق خطرناكي است كه نبايد ما هم مثل او در آن گرفتار شويم. پس بايد با هم حرف بزنيم و به حرف‌هاي هم به دقت و احترام گوش دهيم و با چاشني ادب به كلاممان بكوشيم به جاي استفاده از كلمات آزاردهنده و نيشدار به اعصابمان مسلط باشيم و با تحت كنترل گرفتن فضا از جادوي كلام استفاده كنيم و ايمان داشته باشيم كه كنايه زدن و متلك گويي به آنهايي كه خودمان براي زندگي انتخابشان كرده‌ايم نهايت ناتواني‌مان در رسيدن به خوشبختي است.

حميد بروغني

جام جم آنلاین

سكوت ،راهبرد قرآني براي رشد و تعالي


سكوت ،راهبرد قرآني براي رشد و تعالي
 

سكوت عرفاني
در بسياري از كتب عرفاني (از نثر و نظم) سخن از صمت و سكوت و خاموشي است. اين مطلب هر چند ريشه روايي دارد و در كتب روايي، سخنان بسياري از معصومان(ع) نقل شده است كه خاموشي و سكوت را ستوده اند و حتي در ميان عارفان يكي از مقامات بلند و شامخ عرفاني شناخته و دانسته شده است. چنان كه صمت و سكوت، از ابزارهاي رسيدن به كمالات عرفاني و سير و سلوك، از جايگاه ويژه اي برخوردار است و گفته اند كه صوم و صمت و عوامل ديگري موجب شده است تا انسان هاي صاحب نامي چون عطار و مولوي به كمالات آن چناني دست يابند و سرآمد روزگار خويش گردند و جهان و جهانيان بدانان افتخار كنند. اين گونه است كه مولوي اين عارف سالك دل سوخته به خموشي و خاموشي تخلص مي كند و در اشعارش خود را بدين نام مي خواند.
در روايات آمده است كه كمال العقل الصمت؛ به اين معنا كه وقتي عقل و خرد به كمال مي رسد و آدمي به يك معنايي به بلوغ عقلاني (كه مي گويند در ميانسالي و چهل سالگي بدان مي رسد) دست مي يابد، خاموشي برمي گزيند و سكوت اختيار مي كند.
در عرفان هاي سرخپوستي و بودايي و شرقي و غربي اش نيز، اين معنا وجود دارد كه سالك و عارف مي بايست دوره هاي سختي را براي كسب اين مقام بكوشد و راه و روش سكوت را بياموزد. دوره هايي كه بس دشوار است و جان آدمي را به لب مي رساند.
مشكل اين جاست كه آدمي به طور طبيعي نمي تواند خاموش باشد. هر چند كه دندان به لب گزيده و خاموش به كنجي نشسته، ولي در دل او غوغايي است كه از بيرون او بيشتر است. هزاران سخنگو با او از هر دري سخن مي گويند و او را سرگرم مي كنند. اين جاست كه شاعر پارسي گوي شيرين زبان ما مي سرايد:
در اندرون من خسته دل ندانم كه كيست
كه من خموشم او در فغان و غوغاست.
در عرفان سرخ پوستي به جهت آن كه با منطق و زبان معمولي آدمي مبارزه شود و نوع ديگري از بينش و منطق را جانشين روشي معمولي سازد، دستورهاي سختي را براي رهايي از سخنگويي با خود داده است. سالكان آن راه و روش مي كوشند تا خود را به مقام صمت مطلق برساند و آن من دروني را ساكت و خاموش سازند. كاري كه به محالات و ممتنعات شبيه تر است. يعني نوعي استحاله عقلي فراتر از استحاله عادي را مي گويم. به هر حال تلاشي است كه در آن مكتب و روش انجام مي پذيرد و نمي دانم تا چه اندازه مثمرثمر است و آيا ثمره و باري مي دهد يا اصلا اين همه چيز جز تخيل نيست. آخر چه كسي را ياراي آن است كه اين فريادگر و سخنگوي درون را خاموش كند؟
انسان اصولاً با اين سخنگو همزاد است. با اين سخنگوست كه فكر مي كند و مي انديشد. اوست كه او را هدايت مي كند. اوست كه راه و روش و اختراع و ابتكار را به او مي آموزد. اين سخنگو در حقيقت، همان چيزي است كه به اصطلاح قرآني بيان ناميده شده است. يعني افتخار آدميت است و فصل مميز انسان از ديگران مي باشد. قرآن مي گويد آن گاه كه خداوند بيان را به آدمي آموخت به خود باليد. پرسش اين است كه اين بيان و اين افتخار آدميت چيست؟ آيا جز همين سخنگوي درون ما و اين قوه ناطقه آدمي است. آخر اگر اين سخنگو برود براي آدمي چه مي ماند؟

سكوت قرآني
به نظر مي رسد كه همين مسئله وجود ذاتي سخنگو در درون آدمي است كه قرآن هرگز به صمت به مفهومي كه برخي چه از عارفان و چه غيرعارفان گفته اند، توجه نداده است و آن را راهي براي رهايي برنشمرده است.
قرآن از اين ابزار براي رشد و تعالي انسان بهره جسته است. اكنون كه اين سخنگو، از سخن گفتن بازنمي ايستد كه اين سخنگويي ذاتي اوست، چه بايد كرد؟
راهكار قرآن اين است كه آن را جهت داده و به ابزاري سودمند تبديل كند. از اين رو مسئله تفكر و تدبر از اصول اساسي در راه و روش قرآني براي رسيدن به كمالات است. تفكر در انسان و تدبر در كائنات اصلي است كه قرآن بارها و بارها بر آن تأكيد داشته است. انسان سالك كسي است كه در آفاق (بيرون) و انفس (درون) خود مي كاود و تفكر مي كند.
از اين رو سيره عملي بزرگان را بايد در تفكر و ذكر دانست. اين گونه است كه در كنجي به خموشي مي نشينند و به تفكر و ذكر مشغول مي شوند. اين گونه است كه ساعتي تفكر به هفتاد سال عبادت و پرستش مي ارزد. اين گونه است كه مصداق كساني مي شود كه خداوند از آنان به اهل ذكر ياد مي كند: واذكروا الله ذكرا كثيرا.

مجيد محسني - روزنامه کیهان - شماره18779
 

چرا از انتقاد ناراحت مي شويد؟

چرا از انتقاد ناراحت مي شويد؟

اگر مي خواهيد از انتقاد بي جا نگران نشويد به خاطر داشته باشيد كه انتقاد بي جا و ظالمانه خود يك نوع تعريف و تحسين در لباس مبدل است.
هرگز انتظار نداشته باشيد از شما انتقاد نكنند و هرگز نخواهيد توانست همه را راضي نگهداريد اغلب مردم از انتقاد نسبت به ديگران در خود احساس بزرگي مي كنند. بنابراين وقتي شما مورد انتقاد قرار مي گيريد به خاطر بياوريد كه غالباً علتش اين است كه انتقاد كننده از اين كار احساس بزرگي مي كند و در اكثر اوقات نشانه اين است كه شما كار بزرگي انجام مي دهيد و مورد توجه هستيد. بسياري از مردم از تخطه كردن كساني كه معلومات و موقعيت آنها از خودشان بيشتر است حظ و لذت وحشيانه اي مي برند.
«يا علقمة ان رضا الناس لا يملك و السنتهم لا تضبط» مردم را راضي نمي توان نگاه داشت و دهانشان را نمي توان بست. (امام صادق (ع))
«به خاطر داشته باشيد كسي به سگ مرده لگد نمي زند».
«اشخاص پست و فرومايه از عيوب و خطاهاي اشخاص بزرگ لذت فراواني مي برند» «شوپهناور»
در سال 1929 واقعه اي به وقوع پيوست كه غوغايي در محافل فرهنگي بر پا كرد. مردان دانشمند و مطلع از تمام نقاط آمريكا به «شيكاگو» روي آوردند تا از نزديك ناظر جريان باشند.
جريان چه بود؟ چند سال پيش جواني كه زندگي خود را از طريق پيش خدمتي، چوب بري، معلمي خصوصي و فروش طناب رختشويي مي گذراند، توانست دوره دانشگاه «يل» را به پايان برساند و هم اكنون به سمت مديريت يكي از چهار دانشگاه معروف آمريكا يعني دانشگاه شيكاگو منصوب شده بود. سنش چقدر بود؟ سي سال، اينجا بود كه حس عيب جويي و انتقاد فرهنگيان سالمندتر از او گل كرد. سيل انتقاد بر اين بچه اعجوبه سرازير شد، يكي از سنش ايراد مي گرفت و ديگري از ناپختگي اش، حتي جرائد نيز در اين معني با مخالفانش هم صدا شدند.
روزي كه او را با تشريفات خاصي بر مسند رياست مستقر ساختند، دوستي به پدرش گفت: «امروز صبح از اينكه ديدم سر مقاله يكي از روزنامه ها پسر شما را به باد تهمت و انتقاد گرفته، سخت منقلب شدم»
پدرش گفت: «بلي حمله سختي بود ولي به خاطر داشته باشيد كسي به سگ مرده لگد نمي زند»
«ادوارد هشتم» كه پس از نشستن به تخت سلطنت انگستان اين لقب را به خود گرفت، هنگامي كه چهارده سال داشت و دورة دانشكده افسري نيروي دريايي انگستان را طي مي كرد، روزي يكي از افسران نيروي دريايي او را گريان ديد، علت را پرسيد معلوم شد دانشجويان به او لگد زده اند.
فرمانده دانشكده دانشجويان را احضار كرد و توضيح داد: شاهزاده شكايتي نكرده است ولي مي خواهد بفهمد در اين ميان چرا شاهزاده را براي چنين رفتار خشونت آميزي انتخاب كرده اند.
دانشجويان پس از من و من و پا به پا كردن اعتراف كردند: مي خواهند وقتي خودشان به درجة ناخدايي و فرماندهي نيروي دريايي سلطنتي رسيدند بتوانند بگويند ما به پادشاه اردنگي زده ايم.
من درباره شخصي سخنراني سراپا تمجيدي كردم، زني به من نوشته بود شخص مزبور 8 ميليون دلار از پولي كه براي كمك به بينوايان جمع آوري نموده سرقت كرده است.
البته اين تهمت،‌ پوچ و بي اساس بود ولي آن زن در پي حقيقت نمي گشت و مي خواست با شكستن قدر كسي كه به درجات بر او برتري دارد، يك نوع لذت پست فطرتانه اي ببرد. من نامة او را در سبد كاغذهاي باطله انداختم و خدا را شكر كردم كه با چنين زني ازدواج نكرده ام. اگرچه من كلمه اي از نامه اش استفاده نكردم ولي روحيه نويسنده نامه را به دست آوردم.
«شوپهتاور» سالها پيش گفته است: «مردم فرومايه از اشتباهات و لغزش هاي اشخاص بزرگ لذت فراواني مي برند» هنگامي كه «جفرسن» يعني نويسنده اعلاميه استقلال امريكا و حامي دموكراسي، كانديداي رياست جمهوري شده بود، رئيس دانشگاه «يال» اعلام كرد: «اگر اين شخص به رياست جمهوري انتخاب شود، همسران و دختران ما جزو فاحشگان رسمي، آلوده و عاري از ظرافت تقوا قرار خواهند گرفت. گويا اين تهمت را مي خواستند به «هيتلر» بزنن»
به نظر شما كدام كس بود كه او را «رياكار» «شياد» و «كمي بهتر از يك جاني» لقب دادند و هنگام عبور از خيابان سوت مي زده اند و مسخره اش مي كردند؟ آيا غير از «جرج واشنگتن» بود؟ خير!
ممكن است خيال كنيد از آن روز تا حال طبيعت بشر تغيير كرده باشد، بنابراين خوب است بدانيد كاشف معروفي كه خود را به قطب جنوب رسانيد و دنيا را متحير ساخت به او چه گفتند. او كاري انجام داد كه سال ها مردان شجاعي در راه رسيدن به آن از دست رفته بودند، ولي پس از آنكه او گرسنگي ها خورد و سرماهاي بسيار شديد متحمل شد، به طوري كه به سر حد مرگ رسيد و هشت انگشت پايش را چنان سرما زده بود كه مي بايست قطع شوند، افسران مافوق او از شهرت و محبوبيت او در آتش حسد مي سوختند، لذا او را متهم ساختند كه پول هايي براي مسافرت هاي علمي جمع آوري كرده و سپس وقت خود را در منطقه قطبي به استراحت و ولگردي گذرانيده است. تصميم آنها در خوار كردن اين شخص به قدري جدي بود كه اگر دستور مستقيم شخص رئيس جمهور وقت نبود او ديگر قادر به ادامه كارهايش در مناطق قطبي نبود.
به نظر شما اگر به پشت ميز خود مي نشست با اين تهمت ها روبرو مي شد؟
شما لابد «ژنرال گرانت» را كه اولين پيروزي را براي شمالي هاي آمريكا در سال 1862 در يك بعد از ظهر به دست آورد و يك شبه، معبود ملت شد و از «ماين» تا «مي سي سي پي» را غرق در جشن نموده و حتي ناقوس هاي كليسا به صدا درآمد مي شناسيد؟ او پس از 6 هفته از اين پيروزي بزرگ توقيف شد، آري قرمان بزرگ ارتش شمال توقيف شد و از فرماندهي معزول گرديد و با سرشكستگي راه خود را گرفت و رفت. مي دانيد چرا؟ علت عمده اش اين بود كه حس حسادت رؤساي از خود راضي و مغرور را تحريك كرده بود.
اگر مي خواهيد از انتقاد بي جا نگران نشويد به خاطر داشته باشيد كه انتقاد بي جا و ظالمانه خود يك نوع تعريف و تحسين در لباس مبدل است. فراموش نكنيد كه كسي به سگ مرده لگد نمي زند و نيز معتقديم كسي كه به اين نكات كه برايتان مي گوييم عمل كند انتقاد او را ناراحت نخواهد ساخت. در اينجا بد نيست داستان «بوتلر» فرمانده نيروي دريايي آمريكا يعني همان ژنرال سخت گير و خشني كه تا حال دهها نام روي او گذاشته اند نقل كنم.
او در مصاحبه به من گفت: من در جواني بي نهايت علاقمند بودم كه در همه كس اثر خوبي داشته باشم و كمترين انتقاد مرا ناراحت مي كرد ولي سي سال خدمت، پوستم را كلفت كرده و شايد نامي نبود كه روي من نگذاشته باشند. اما ناسزاهاي مردم مرا نگران نمي سازد و حتي اگر بشنوم سر بر نمي گردانم كه بدانم كيست؟
ممكن است افرادي باشند از انتقاد ناراحت نشوند ولي مسلم است كه اكثر ما از انتقاد ناراحت مي شويم و خيلي هم سخت گير هستيم.
سال ها پيش يكي از خبرنگاران روزنامه نيويورك در كلاس من شركت كرد و بعد در روزنامه به من سخت حمله كرد، من آن را يك اهانت شخصي تلقي كردم و از رئيس هيئت مديره روزنامه مزبور خواستم به عوض تمسخر و انقاد مقاله اي را درج و حقايق را تشريح كند تا مجازات با جرم متناسب شود.
اما امروز از آن كار خود پشيمانم، زيرا فهميدم نصف كساني كه روزنامه را خريدند هرگز آن مقاله را نديدند و نصف كساني كه خواندند آن را شوخي بي آزاري تلقي كردند و کساني كه آن را با حرص و ولع خواندند پس از چند روز فراموش كردند. بنابراين مردم به آنچه كه درباره من و شما مي خوانند فكر نمي كنند، آنها هزار مرتبه به سر درد جزيي خود بيشتر از خبر مرگ من و شما توجه و علاقه نشان مي دهند.
حتي اگر از شش دوست صميمي ما يكي نسبت دروغ به ما داد، مسخره كرد و خيانت نمود، گله و شكايت نكنيم، زيرا ما از عيسي مسيح (ع) بهتر نيستيم كه يكي از 12 شاگردان صميميش به او در برابر وجه كمي معادل 19 دلار خيانت كرد و يكي ديگر از همان صميمي ها هنگام گرفتاريش علناً او را ترك گفت و سه بار قسم ياد كرد كه نه او را ديده و او را مي شناسم. مسلماً ما نمي توانيم جلو زبان مردم را بگيريم ولي كار مهم تري مي توانيم انجام دهيم و آن اينکه ببينيم از انتقاد بي جا و غير عادلانه ناراحت مي شويم يا خير.
توجه داشته باشيد نمي خواهيم بگوييم همة انتقادات را بايد ناديده گرفت، بلكه مي خواهيم درباره اهميت ندادن به انتقادهاي بي جا صحبت كنيم.
در اينجا تذكر وضع خانم روزولت كه بيش از تمام زنان كاخ سفيد دوستان صميمي و دشمنان سرسخت داشته است به هدف ما كمك مي كند. او مي گفت اوائل خجول بودم و از انتقاد سخت مي هراسيدم .يك روز با عمه ام مشورت كردم كه «عمه مي خواهم چنين و چنان كنم اما مي ترسم مورد انتقاد واقع شوم» عمه در چشمانم خيره شد و گفت: «تا موقعي كه قلباً اطمينان داري حق با تو است و درست مي روي هرگز از گفته مردم ناراحت مشو» اين نصيحت و راهنمايي مرا چون كوهي در برابر انتقادات استوار ساخت.
بنابراين به نظر من تنها راه نجات از انتقاد اين است كه چون مجسمه اي ساكت و بي حركت در برابر آن بايستيم و «هر كاري كه قلباً يقين داريم درست و صحيح است انجام دهيم زيرا در هر حال مورد انتقاد واقع خواهيم شد»
از «م. ب» رئيس يكي از شركت هاي بزرگ پرسيدم: در برابر انتقادات، چه اندازه حساسيت به خرج مي دهي؟ گفت: «اوائل خيلي حساس بودم و سعي مي كردم كسي را كه برضد من حرف مي زند راضي سازم ولي ديدم كاري را كه براي جلب رضايت او انجام مي دهم سر و صداي ديگري را در مي آورد و تا مي خواهم با آن ديگري كنار بيايم داد دو سه نفر ديگر بلند مي شود سرانجام به اينجا رسيدم كه هر كاري را به بهترين وجه ممكن انجام دهم و سپس چتر كهنه اي روي سرم بگيرم كه باران انتقاد بر آن ببارد»
و بعضي پا را فراتر گذارده حتي چتر هم روي سر خود براي جلوگيري از انتقاد نمي گيرند، معتقدند بگذاريد ببارد و خيسشان كند تا همه ببينند و لذا مي بينيد نامه هاي انتقادي كه براي آنها مي نويسند علناً در پيش روي مردم مي خوانند. ما نمي توانيم از تحسين چنين مردي كه انتقاد را به اين نحو تلقي مي كند خودداري كنيم، ما آرامش و توازن تزلزل ناپذير چنين شخصي را تحسين مي نمائيم.
«چالز شوآب» ضمن سخنراني خود اعتراف كرد مهمترين درسي که تاكنون فرا گرفته از يك پيرمرد آلماني بوده است. مي گفت او ضمن بحث با ديگر كارگران، او را به رودخانه انداختند. پس از آنكه با بدن خيس از لاي گل و لاي به اطاق من آمد، از او پرسيدم به آنها كه تو را به رودخانه انداختند چه گفتي؟ با لهجة مخصوص آلماني گفت: «به آن ها خنديدم».
من اين كلمه را سرمشق زندگي خود قرار دادم.
اين شعار مخصوصاً موقعي مفيد است كه مورد انتقاد بي جا قرار مي گيريد، زيرا مي شود پاسخ كسي كه جواب انسان را مي دهد گفت، ولي به مردي كه مي خندد چه مي شود گفت؟
«لينكلن» مي گفت: «اگر بخواهم نامه هاي انتقادي كه برايم مي آيد بخوانم وقت هيچ كاري را نخواهم داشت، من كار خود را به بهترين وجهي كه مي توانم انجام خواهم داد اگر خوب از آب در آمد انتقادها مهم نيست و اگر بد درآمد فرشتگان هم اگر قسم بخورند كه اين كار صحيح بوده تأثيري در حقيقت امر نخواهد داشت.
قرآن كريم نترسيدن و توجه نكردن به انتقادات بي جا را از صفات نيك كساني مي شمارد كه در راه خداوند تلاش و كوشش مي كنند. در سوره «مائده» آيه 54 مي خوانيم كه خداوند به مؤمنان دلداري مي دهد كه از بازگشت عده اي از اسلام نگران نباشند كه خداوند به زودي جمعيتي را خواهد آفريد و به اسلام خواهند پيوست كه از جمله صفات آنها اين است: «..، در راه خدا جهاد خواهند كرد و از ملامت و انتقادهاي بي جاي مردم وحشت نخواهند داشت و به آن اهميتي نخواهند داد»
در سخنان پيشوايان مذهبي نيز آمده است كه شما هرگز نمي توانيد جلوي زبان مردم را ببنديد. در اينجا خوب است به حديثي كه «علقمه» از امام صادق (ع) نقل مي كند استشهاد كنيم.
«علقمه» مي گويد: به امام صادق (ع) عرض كردم مردم به ما تهمت مي زنند و نسبت هاي بدي مي دهند، اين جريان ما را به شدت ناراحت كرده است. امام (ع) در پاسخ فرمود: «علقمه ! همة مردم را نمي توان راضي نگه داشت و جلو زبانشان را نمي توان گرفت، شما انتظاري داريد که دربارة پيامبران خدا نيز انجام نشده. مگر يوسف (ع) را متهم نساختند كه قصد زنا داشته؟ و مگر نگفتند بيماري ايوب كيفر گناهانش مي باشد؟ و مگر به داوود (ع) اين تهمت را نزدند كه پرنده اي را تعقيب كرد تا چشمش به همسر «اوريا» افتاد و سپس شوهرش را به جنگ فرستاد تا كشته شد و او را به همسري گرفت؟ مگر به موسي (ع) اتهام ديگري را نبستند؟ تا اينكه خداوند او را تبرئه كرد؟ و بالاخره مگر تمام پيامبران را ساحر و طالب دنيا نخواندند؟ مگر نگفتند مريم (آن زن پاكدامن) از راه نامشروع باردار شده؟ و مگر محمد (ص) را شاعر و مجنون نخواندند؟ و مگر به علي (ع) چيزهايي كه با شانس هيچ تناسب نداشت نسبت ندادند؟ مگر نه اين است كه موسي (ع) از خداوند خواست دهان مردم را ببندد تا بد گوئيش نكنند و خداوند پاسخ داد من براي خود اين كار را نكرده ام؟[1]
با توجه به اين گفته ما چه انتظاري داريم كه مورد انتقاد واقع نشويم؟ آيا شما مي توانيد يكي از پيشوايان مذهبي و معلمان و دانشمندان را پيدا كنيد كه مردم آنها را مورد انتقاد قرار نداده باشند؟
پس اگر مي خواهيد از انتقاد بي جا نگران نشويد اين دستورات را به خاطر بسپاريد:
1- پيامبران و مصلحان و دانشمندان جهان از انتقاد بي جا مصونيت نداشته اند؟
2- كار خود را به بهترين وجهي كه ممكن است انجام دهيد و از باران انتقاد نهراسيد.
3- انتقاد بي جا و ظالمانه يك نوع تعريف و تحسين در لباس مبدل است و فراموش نكنيد «كسي به سگ مرده لگد نمي زند»

پی نوشت :

[1] سفينة البحار «لسن»

برگرفته شده ار كتاب غلبه بر نگرانيها و نااميديها
 

چرا وقتی عصبانی می شویم داد می زنیم ؟

چرا وقتی عصبانی می شویم داد می زنیم ؟

استادى از شاگردانش پرسيد: چرا ما وقتى عصبانى هستيم داد مي زنيم؟
 
چرا مردم هنگامى که خشمگين هستند صدايشان را بلند مي کنند و سر هم داد مي کشند؟


شاگردان فکرى کردند و يکى از آن ها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسرديمان را از دست مي دهيم


استاد پرسيد: اين که آرامشمان را از دست مي دهيم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد مي زنيم؟
 آيا نمي توان با صداى ملايم صحبت کرد؟

 چرا هنگامى که خشمگين هستيم داد مي زنيم؟


شاگردان هر کدام جواب هايى دادند امّا پاسخ هاى هيچکدام استاد را راضى نکرد.


سرانجام او چنين توضيح داد: هنگامى که دو نفر از دست يکديگر عصبانى هستند، قلب هايشان از يکديگر فاصله مي گيرد. آن ها براى اين که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه ميزان عصبانيت و خشم بيشتر باشد، اين فاصله بيشتر است و آن ها بايد صدايشان را بلندتر کنند.


سپس استاد پرسيد: هنگامى که دو نفر عاشق همديگر باشند چه اتفاقى مي افتد؟

آن ها سر هم داد نمي زنند بلکه خيلى به آرامى با هم صحبت مي کنند. چرا؟


چون قلب هايشان خيلى به هم نزديک است. فاصله قلب هاشان بسيار کم است


استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به يکديگر بيشتر شد، چه اتفاقى مي افتد؟

آن ها حتى حرف معمولى هم با هم نمي زنند و فقط در گوش هم نجوا مي کنند و عشقشان باز هم به يکديگر بيشتر مي شود.


سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بي نياز مي شوند و فقط به يکديگر نگاه مي کنند. اين هنگامى است که ديگر هيچ فاصله اى بين قلب هاى آن ها باقى نمانده باشد

هفت گام اساسي در برقراري ارتباط موثر

هفت گام اساسي در برقراري ارتباط موثر

مقدمه :

يكي از ويژگيهاي انسان سالم و موفق، مهارت و توانايي برقراري ارتباط مؤثر و سازنده با ديگران است. آيا شما اين ويژگي را داريد؟ كسب اين مهارت مهم و ضروري در زندگي اجتماعي خيلي مشكل نيست. فقط بايد بخواهيد و تمرين كنيد. در اين نوشتار ما به هفت گام اساسي براي يادگيري اين مهارت اشاره مي كنيم.

گام اول: گوش دادن

درحالي كه به نظر مي‌رسد گوش دادن به ديگران بسيار ساده است، اما اگر شنونده فن گوش دادن را نتواند به درستي به‌كار ببندد ارتباط دچار مشكل مي شود. گوش دادن فقط شنيدن كلامي كه طرف مقابل به زبان مي آورد نيست، بلكه شامل برخي موارد به شرح زير است:

- اينكه گوينده كيست؟

- ديدگاه او نسبت به مسئله مطرح شده چيست؟

- چه مسائلي او را نگران مي كند، احساساتش چگونه است و چه انتظاري از ما دارد؟

علاوه به اينها يك شنونده موفق بخوبي مي تواند هماهنگي لازم بين ارتباط كلامي و غيركلامي برقرار نمايد، قادر است به كليه ژستها و حالات بدني گوينده توجه كند و خود نيز به هنگام گوش دادن از ژستها و حالات بدني مناسب جهت تاييد و اعلام درك طرف مقابل استفاده كند. او هيچگاه با خميازه كشيدن و يا با نگاه كردن به سرعت و به اطراف، نگاه خود را از گوينده نمي گيرد و دائما” درصدد است تا با تماس چشمي مناسب اين موضوع را به گوينده منتقل نمايد كه علاقمند است به حرفهاي او گوش دهد.

به خاطر داشته باشيد تا زماني كه شما به جاي تمركز و دقت در سخنان ديگران به افكار دروني خود گوش مي دهيد، قادر نخواهيد بود شنونده خوبي باشيد.

گام دوم: صريح و صادق بودن

صراحت و صادق بودن فرايندي است كه در ارتباطات انساني به شكل نامحسوس اما بسيار موثر نقش بازي مي كند. تاكيد ميشود اين فرآيند قابل ديدن يا شيندن نمي باشد. بلكه دو طرف درگير ارتباط، آن را  حس مي كنند.

اگر ارتباطي فاقد صراحت و صداقت باشد، بدون شك، يا قطع خواهد شد و يا به شكل مخدوش، مبهم و ناسالم ادامه مي يابد. اگر نتوانيم يا نخواهيم منظور خود را با صراحت بيان نماييم طرف مقابل به اشتباه مي افتد و به حدس و گمان متوسل مي شود و از واقعيت دور مي گردد.

به خاطر داشته باشيم ابهام و عدم صدات در ارتباطات انساني سرمنشاء بسياري از مسائل و مشكلات در ارتباطات فردي است.

گام سوم: همدلي و همدردي

اغلب ما زماني كه با يكديگر ارتباط برقرار مي كنيم همواره افكار، آرزوها ، تمايلات، نگرانيها و ترسهاي خود را آشكار مي سازيم.  بدين جهت نياز داريم كه ديگران اولا” درك درستي از ما داشته باشند و ثانيا” با ما در زمينه نگرانيها، ترسها و مشكلاتمان همدلي و همدردي كنند. همدردي تلاشي است براي درك و فهم دنيازي ذهني طرف مقابل. براي همدلي بايد بتوانيم خود را جاي ديگران بگذاريم و از دريچه چشم آنها نگاه و احساس كنيم. در همدلي شما مي توانيد سخن طرف مقابل را تكرار كنيد تا بداند كه شما منظور او را دريافته ايد. مثال: دوستتان به شما مي گويد: هم اتاقي‌ام اعصاب من را خرد كرده است به هيچ وجه نمي توانم او را تحمل كنم، با استفاده از طرز رفتار همدلانه مي توانيد به او بگوييد: ( مثل اينكه از دست او خيلي عصباني هستي، اين طور نيست؟ )

به خاطر داشته باشيد كه در برخورد همدلانه مجبور نيستيد در جهت موفقيت با طرف مقابل خود حرف بزنيد. به جاي آن با تكرارصحبت او احساساتش را تصديق كنيد. در ضمن لازم نيست در مقابل حرفهاي طرف مقابل قضاوت و نتيجه گيري كنيد. نكته قابل ذكر اينكه ميان همدلي و همدردي تفاوت وجود دارد، در همدردي شنوندنه سعي مي كند با احساسات و عواطف گوينده همنوايي داشته باشد. بدين معني كه خوشحال شدن به خوشحالي او و متاسف شدن به ناراحتي او منجر مي شود ولي همانطور كه اشاره شد در همدلي، شما الزاما” درصدد تاييد و موافقت با طرف مقابل خود نمي باشيد.

همدلي و همدردي هر دو در تداوم ارتباط نقش بازي مي كنند، با اين تفاوت كه در همدلي نقش منطق قوي‌تر از احساس است و شنونده با همدلي به خوبي به حرفهاي گوينده گوش ميدهد تا بتواند براي حل مسئله به او كمك كند، ولي در همدردي صرفا” با تخليه هيجانات و عواطف منفي به او كمك مي كند.

گام چهارم: حفظ آرامش و احترام به طرف مقابل

ما اغلب در ارتباطات خود با ديگران درصدد ارزيابي آنها برمي آييم و گاه فكر مي كنيم يا بايد نظرات و احساسات آنها را رد كنيم و يا به نوعي (مستقيم و غيرمستقيم) نظرات و احساسات خودمات را به آنها تحميل نماييم. ارتباطاتي كه بر پايه اين روش شكل مي گيرد  غالبا” تداوم نمي يابد و هر دو طرف درگير در ارتباط را دچار مشكل مي سازد. همانطور كه قبلا” نيز اشاره شد، ما بدين دليل با يكديگر ارتباط برقرار مي كنيم تا از طريق آن به حل مسائل و مشكلات، رفع تضادها و تعارضات، رد و بدل كردن اطلاعات ، درك بهتر خود و رفع نيازهاي اجتماعي دست يابيم، در روابطي كه (( ارزيابي ديگران )) عنصر اصلي آن مي باشد نه تنها اهداف مذكور تحقق نمي يابد، بلكه آرامش لازم در ارتباطات انساني نيز از بين مي رود. بايد به خاطر داشته باشيم همه ما مي‌خواهيم ديگران با نظرات ما موافقت  كنند و يا حداقل به افكار و احساسات ما احترام بگذارند و آنها را تاييد كنند، زير عقايد و نظرات ما براي خودمات كاملا” اهميت ندارند، اگر در ارتباط با ديگران اين تصور پيش آيد كه به نظرات آنها احترام نمي گذاريم، ارتباط روند مناسب و هدفمند خود را طي نمي نمايد.

در نظر گرفتن اين نكته كه اغلب مردم مانند ما فكر نمي كنند، احساس نمي كنند و به روش خود به دنيا نگاه مي كنند بسيار اساسي است.

گام پنجم: مخالفت نمودن به شيوه مناسب

اگر بتوانيم بپذيريم كه ديگران مانند ما نيستند آن وقت مي توانيم به شيوه مناسب با نظرات و عقايد آنها كه به نظر ما صحيح نيستند مخالفت كنيم. به عبارت ديگر بدون بحث و جدل مخرب كه غالبا” همراه با بلند كردن صدا، داد و فرياد، خشم و غضب است مي توانيم به نتيجه مناسب دست يابيم. يكي از مناسب‌ترين شيوه‌ها براي مخالفت كردن با نظرات و عقايد ديگران روش خلع سلاح است. در اين روش، فرد در سخنان طرف مقابل حقيقتي را پيدا مي كند (حتي اگر با مجموعه سخنان او موافق نيست ) و سپس در مقام موافقت و تاييد آن حرف مي زند.. اين روش بر طرف مقابل تاثير آرام بخش عجيبي مي گذارد.

ممكن است روش خلع سلاح را نپذيرد ولي جدل، بي فايده و هميشه بي سرانجام است، با اين شيوه در واقع شما پيروز از بحث خارج مي شويد و طرف مقابل نيز احساس پيروزي مي كند و با آمادگي بيشتري به حرفهاي شما گوش مي دهد.

مثال: همكلاسي شما مي گويد: اصلا” حرفهاي تو را قبول ندارم! پاسخ شما: بله حق باتوست، ما هميشه نبايد دربست و به صورت صددرصد حرفهاي ديگران را نپذيريم.

بايد به خاطر داشت كه لحن پاسخ شما نيز مهم است. اگر پاسخ تحقيرآميز باشد اين روش اثر مطلوب را نخواهد داشت.

گام ششم: خودشناسي و افزايش آگاهي

 

شناسايي دنياي ذهني ديگران، همدلي و همدردي كردن با آنها و يا به نتيجه رسيدن بحثهاي ما با ديگران نيازمند خوشناسي و تلاشي براي افزايش اطلاعات و آگاهيهاي خود جهت شناسايي ديگران و محيط زندگي است.

آگاهي از نقاط قوت و ضعف، ترسها، اميال،‌ آرزوها و نيازهاي خود و پذيرش صادقانه آنها، كمك مي كند ويژگيها و وخصوصيات ديگران را واقع بينانه‌تر ببينيم و آنها را بپذيريم.

در خودشناسي پاسخ دادن به سئوالاتي نظير پرسشهاي زيركمك كننده است:

-دوست دارم دوستان و افرادي كه با آنها ارتباط نزديك دارم چه ويژگيهايي داشته باشند؟

-آيا مي توانم رابطه صميمانه و بدون قيد و شرط را با ديگران برقرار نمايم؟

-از درگير شدن در يك رابطه دوستانه چقدر لذت ميبرم؟

-ميزان تعهد من در ارتباطات اجتماعي چقدر است؟

-در مواقع ضروري چقدر مي توانم به دوستانم كمك كنم؟

-آيا در دوستي و ارتباط با ديگران پيش قدم مي شوم؟

-زماني كه مسئله يا  مشكلي در ارتباط با ديگران پيدا مي كنم چگونه عمل مي كنم؟

-آيا انتظارات من از ديگران واقع بينانه است؟

بايد به خاطر داشت خوشناسي و افزايش آگاهي مستلزم صرف وقت، صبوري و تلاشي در جهت تغيير ويژگيهاي منفي خود است. علاوه بر عوامل فوق كمك گرفتن از افراد متخصص نظير روانشناسان و مشاوران نيز ضروري است.

گام هفتم: شناسايي افكار تحريف شده

 

اكثر ما در ارتباط با ديگران در چارچوب افكار خود و احساسات از پيش تعيين شده و كليشه‌اي خود رفتار مي كنيم. در بسياري از اين افكار، تصوير صحيحي از واقعيتها موجود نمي باشد. بدين معني كه ما در فرآيند پردازش اطلاعاتي كه نسبت به ديگران داريم دستخوش خطاي شناختي مي شويم. براي روشن‌تر شدن مطلب مثالي بيان مي كنيم:

آيا تاكنون براي شما پيش آمده است كه سايه يك شيء مثل يك تكه چوب باريك و بلند يا ريسماني را روي ديوار به شكل مار ببينيد؟ مطمئنا” همه ما در طول زندگي بارها تجربياتي از اين دست داشته‌ايم به اين قبيل تجربيات در علم روانشناسي احساس و ادراك، (( خطاي حسي )) گفته ميشود.

سيستم شناختي ما نيز بعضا” دچار خطا و تحريف ميشود. اين خطاها را روانشناسان شناختي (( تحريف شناختي يا خطاي شناختي )) مي نامند. تحريفهاي شناختي مثل آينه و يا دوربيني هستند كه اشكال را به همان گونه كه هستند بازنمايي نمي‌كنند، بلكه شكلهاي عجيب و غريب و نادرستي را نشان مي دهند.

تحريفهاي شناختي در ارتباطات انساني مشكلات فراواني ايجاد مي‌كنند، لذا بايد آنها را شناخت و در جهت تصحيح آنها گام برداشت. در اينجا به برخي از مهمترين تحريفهاي شناختي همراه با مثال اشاره مي كنيم.

مثال: يكي از همكلاسي‌ها را در دانشكده مي‌بينيد و سلام مي كنيد، اما او جواب سلام شما را نمي دهد و بي تفاوت از كنار شما مي گذرد.

در اين حادثه: ذهني كه دچار تحريف و خطاي شناختي است، امكان دارد به يكي از شيوه‌هاي زير اين رفتار را تعبير و تفسير نمايد.

-او چقدر خودخواه و مغرور شده است ( پيش داوري )

-حتما” من كاري كرده‌ام ( شخصي سازي )

-هميشه ديگران را ناديده مي گيرد ( تعميم مبالغه آميز )

-رابطه‌ام را بايد با او قطع كنم ( نتيجه گيري و يا تصميم گيري شتابزده )

همانطور كه مي بينيد، هر كدام از شيوه‌هاي مذكور به نوعي منجر به قطع يا مخدوش شدن ارتباط ما با ديگران ميشود، در حالي كه شايد مسئله اساسي، عدم توان ما در پردازش اطلاعات صحيح و مبتني بر واقعيت باشد، كه باعث بوجود آمدن اين مسئله شده است.

بايد به خاطر داشت زير بناي تحريفهاي شناختي باورهاي غيرمنطقي است. براي شناسايي اين دسته باورها و مبارزه با تحريفهاي شناختي علاوه بر آگاهي، كمك گرفتن از افراد متخصص نظير روانشناسان بسيار كمك كننده است.

سعي مي كنيم اين گامها را به خاطر بسپاريم، آنها را به كار بنديم تا بتوانيم روابط اجتماعي موثر و مستحكم تري با ديگران برقرار كنيم

منبع :

مقاله " هفت گام اساسي در برقراري ارتباط موثر " -تهيه کننده : زهره استوار: كارشناس مركز مشاوره دانشگاه تهران- انتشارات : معاونت دانشجويي و فرهنگي مركز مشاوره دانشجويي- وزارت علوم، تحقيقات و فناوري
 

پنج خصوصیت یك فرد موفق  

  
 پنج خصوصیت یك فرد موفق  
 
۱ـ خود آگاهی مثبت یا خودشناسی :
افراد موفق كسانی هستند كه از یك خودآگاهی واقعی برخوردارند . افراد موفق مایل اند از نیروی بالقوهٔ خود در عرصه پیكار زندگی اطلاع حاصل كنند و آن را زیركانه به كار برند . افراد موفق امین و درستكارند . افراد موفق افرادی هستند حساس و با عاطفه و با اطرافیان سازگارند آنها در برابر پیش آمدهای ناگوار نیازی به دارو های آرام بخش ندارند آنها خود را به خوبی با مسائل و مشكلات زندگی تطبیق می دهند .
افراد موفق افرادی هستند و طرق مختلفی را برای حل مسائل در نظر می گیرند و مناسب ترین آنها را انتخاب می كنند . افراد موفق یك خصوصیت استوار روحی و فكر را در خود رشد می دهند به عنوان مثال وقتی می گوییم فلان شخص فردی محكم است به این معنی است كه شكست ها و بدآوردن ها در این افراد ایجاد سستی و ناراحتی روحی و روانی نمی كند و از آن هدفی كه دارند دور نمی شوند . افراد موفق خود را می شناسد و می دانند كه هستند ، چه عقیده دارند و چه نقشی در زندگی ایفا می كنند و استعداد آنها چه قدر است .
البته : ما نیز می توانیم یك شخص موفق شویم در صورتی كه چشمان خود را به امكانات و راه كارهای موجود ، كه در دسترس ما است ، باز كنیم .
ما باید : وضع و نحوهٔ زندگی كنونی خود را تغییر دهیم و به نیروی كم نظیر باطنی خود متكی باشیم .
ما باید : بیاموزیم كه چگونه بر فشارهای روحی مسلط شویم و هر قدر كه می توانیم خود را درجهت مثبت سوق دهیم و تاثیرات منفی را از پیش برداریم .
یك تمرین برای خود شناسی ( راهی برای اصلاح خصوصیات بد و تقویت خصوصیات خوب ) :
لیستی از من هستم ها درست كنید كه دارای دو ستون باشد در بالای یك ستون نوشته شود صفات خوب و بالای ستون دیگر صفاتی كه نیاز به اصلاح دارند نوشته شود .
در هریك از ستون ها ده عدد از خصوصیات مورد نظر را با واقع بینی كامل بنویسید .
در مرحله اول سه صفتی را كه نیاز به اصلاح دارند و در نظر گرفته و برای اصلاح آنها اقدام كنید ( از افراد موفق در آن مورد می توان استفاده كرد ) و بقیهٔ خصوصیاتی را كه باید اصلاح شوند موقتاً فراموش كنید و با ده عدد از صفات برجسته خود را كه در ستون نام برده اید در نظر گرفته و با آنها زندگی كنید این صفات شما را به سوی هدفی كه می خواهید بروید خواهد رسانید .
۲ـ عزت نفس :
« من خودم را دوست دارم و به آنچه كه از پدر و مادرم به من رسیده و در سرشت من به ودیعه گذارده شده ارج می نهم . من از وجود خودم خوشحالم و ترجیح می دهم خودم باشم نه فردی دیگر . »
گفته های بالا نظر یك فرد موفق است . این گفته ها كلید اتكا به نفس در شخص می باشد .
اما : برای دستیابی به یك عزت نفس صحیح باید به موفقیت های گذشته خود در زندگی تمركز كرد و شكست ها و نقاط منفی خود را فقط به عنوان تصحیح كننده ای برای راهنمائی به سوی هدف هائی كه داریم به حساب آوریم . برای تقویت عزت نفس باید تصمیم هائی كه می گیریم بر مبنای عقل و منطق باشد نه صرفاً احساسات .
مؤثرترین راه برای تقویت حس عزت نفس گفتگو و تلقین به خود است باید افكار مثبت خود را در مورد تصویری كه از خود در آینده در ذهن می پرورانیم و كارهائیكه برای نیل به هدف انجام می دهیم تقویت نمائیم .
یك شخص موفق :
توجه عمیقی به لیاقت و ارزش ذاتی خود دارد و از ترس و اضطراب كه بین افراد عمومیت دارد واقفند ولی هیچ گاه تسلیم آن نمی شود و پیوسته باخود نجوا می كنند كه: « من از عهده انجام كارهایم به خوبی بر می آیم » .
همه ما این واقعیت را درك می كنیم كه ما هیچكدام با وضع فیزیكی و روحی مساوی به دنیا نیامده ایم ولی با این حقوق مساوی به دنیا آمده ایم كه احساس داشته باشیم ، لذت ببریم ، شاد باشیم و خود را مستحق احراز بالاترین مقام ها بدانیم .
ما می توانیم از همین امروز از عزت نفس بیشتری برخوردار باشیم به شرط اینكه :
۱ـ همیشه در زندگی آراسته باشیم .
۲ـ در هر مكالمه تلفنی یا اولین ملاقات ابتدا نام خود را بر زبان آورده و خود را معرفی كنید . با ارج نهادن به نام خود ، عادت می كنید برای خود ارزش قائل شوید .
۳ـ فهرستی از خصائل خوبی كه برای عزت نفس در خود سراغ دارید تهیه كنید و روی كاغذ بنویسید .
۴ـ هنگامی كه فردی از شما تقدیر می كند با كلمه ای ساده و مؤدبانه « متشكرم » جواب دهید .
۵ـ هنگام شركت در سخنرانی و كنفرانس ها در جلوترین صف بنشینید و در صورت امكان بحث كوچكی در جلسه داشته باشید .
۶ـ افراشته و مقتدرانه با حالت آرام و گام های تند راه بروید ، ثابت شده افرادیكه چنین راه می روند به خود اعتماد دارند .
۷ـ خود را با دیگران مقایسه نكنید .
۸ـ با زبان مثبت و دلگرم كننده صحبت كنید .
۹ـ به هر زبان كه صحبت كنید لبخندی بر لبان داشته باشید .
۳ كنترل خود و قبول مسئولیت:
افراد موفق در زندگی مسئولیت كارهائی را كه انجام می دهند گردن می گیرند . افراد موفق بر این باورند كه خود آنها قادر به كنترل و جلوگیری از خیلی از حوادث زندگی بوده و می باشد ما هم از همین امروز برای تقویت حس قبول مسئولیت و كنترل خود وارد عمل می شویم به شرط اینكه :
۱ـ آشكارا و شرافتمندانه مسئولیت وضع كنونی خود را به گردن گیریم .
۲ـ اراده داشته باشیم و به جای جمله من باید ، بگویید من تصمیم دارم و به جای جمله من بیم دارم ، بگویید من خوش دارم این كار را انجام دهم .
۳ـ همه روزه در هر كاری این شعار مثبت را با خود داشته باشیم :
« پاداش هایی كه من در زندگی دریافت می كنم دلیل خدماتی است كه انجام می دهم »
۴ـ یك برنامه زمانی منظم ، هر هفته برای نامه ها و تلفن های در خواست كار در نظر بگیرید .
۵ـ « كار امروز را به فردا واگذار نكنید » این روش را شعار همیشگی زندگی خود قرار دهید .
۶ـ بنشینید ، و وضع و عادات واقعی و روش زندگی خود را آنچه كه هست روی كاغذ بیاورید .
۷ـ حداكثر تلاش خود را وقف كار شركت ، كارهای جاری و خدمت به دیگران نمائید .
۸ـ دانش و هنر خود را توسعه دهید .
۹ـ لحظه بیداری خود را نیم ساعت جلو بكشید و این نیم ساعت را به این سؤال پاسخ دهید كه چگونه وقت خودم را امروز صرف كارهای مهم خود تقسیم نمائیم .
۴ـ خود انتظاری مثبت ( انتظار پیش آمدهای خوب برای خود )
ما معمولاً آنچه را كه انتظار داریم به دست می آوریم . بهترین نشانه بارز و چشم گیر یك فرد موفق خود انتظاری مثبت او است كه در وی ایجاد یك خوش بینی كامل را می كند افراد موفق تردید به خود راه نمی دهند همچنین افراد موفق می دانند كه بد شانسی با تفكرات منفی شخس به وجود می آید . خوش بینی در كار و انتظار مثبت موجب چرخش زندگی به سوی بالا و جلب بهترین شانس ها می گردد .
ترس ها و نگرانی های ما منجر به ایجاد اضطراب می شود كه بی اندازه پریشان كننده است بر عكس با انتظار داشتن بهترین ها در زندگی ، شما خود را از لحاظ فكری و فیزیكی آماده قبول موفقیت می نمائید . پس از همین امروز برای خود انتظاری مثبت بیشتری وارد عمل شویم . به شرط اینكه :
۱ـ از صبحگاه تا شام با خود از مسائل و مطالب مثبت صحبت كنید برای مثال : « امروز هم یك روز خوب دیگری برای من است » .
۲ـ در بین تمام مناسبات و روابط شخصی خود ، مطلب جالبی كه موجب عبرت شما شده در نظر بگیرید و به تجربه ای كه كسب نموده اید اهمیت بگذارید .
۳ـ به مشكلات به عنوان فرصتی برای كسب تجربه نگاه كنید . لیستی از مشكلاتی كه مانع انجام كار شما شده است تهیه كنید و یك و یا دو جمله درباره هر كدام شرح دهید .
دوباره برگردید و دوباره دوباره آنها را شرح دهید ولی این دفعه از یك زاویه دیگر !! و به مشكلات به صورت موقعیت و فرصتی كه برای بكار گرفتن خلاقیت و مهارت شما دست داده به آنها نگاه كنید .
۴ـ سعی كنید همیشه سازنده و سودمند باشید و هنگامی كه فشار عصبی و اضطراب به شما روی می كند شروع به تنفس عمیق و آرام كنید . برای پائین آوردن تن صدا و آهنگ آن به صندلی تكیه كرده و عضلات خود را ریلكس و آرام كنید و به ملایمت به مسائل جواب كفته و راه حل سنجیده پیشنهاد نمائید .
۵ـ به سلامت خودتان توجه كامل داشته باشید . ناراحتی هائی كه قابل معالجه است رفع كنید و از آنچه كه به سلامت شما لطمه می زند و قابل احتراز است دوری كنید و از استراحت كردن لذت ببرید .
۶ـمكالمات روزمره شما نشان دهندهٔ هیجانات درونی و سلامت شما است . پس همیشه صحبت های دل چسب و تقویت كننده روحیه به خود و دیگران بگویید .
به عنوان مثال همیشه با خود بگوئید : « حس می كنم جوان و قوی هستم »
۷ـ بهترین راه برای اینكه پیوسته خوش بین باشید معاشرت با افراد خوش بین و موفق است .
۸ـ با شادی و خوشحالی از خواب برخیزید ، با موزیك از خواب برخیزید ، در زیر دوش آواز بخوانید ، صبحانه را با فرد خوش بین و با نشاط صرف كنید . بین راه منزل و كار به موزیك شاد گوش كنید . كتاب ها و مقالات آموزنده و الهام بخش را مطالعه كنید .
۵ـ وسعت نظر مثبت یا بلند نظری
یك شخص موفق در گذشته زندگی نمی كند بلكه از تجارب گذشته پند می گیرند و اشتباهات خود را تكرار نمی كنند ولی از خاطرات خوش گذشته لذت می برد . یك شخص موفق زندگی خود را به آینده كه دور از دید و نظر آنها است و قابل رؤیت نیست موكول نمی كند . هدف هائی را برای آینده قابل پیش بینی خود را در نظر می گیرند كه موجب فعالیت روزانه آنها می گردد .
افراد موفق درحال زندگی می كنند . در لحظه ای از زمان كه روی آن كنترل دارند . زندگی می كنند افراد موفق ، پیروزی خود را با محبوب ها و دوستان و اجتماعی كه كدر آن زندگی می كنند تقسیم می نمایند .
افراد موفق مرگ را آخرین مرحله زندگی نمی دانند بلكه مرگ را یك تحول و نقل و انتقال می دانند به این جهت ترسی به خود راه نمی دهند . ما نیز میتوانیم وسعت نظر داشته باشیم ، به شرط اینكه :
۱ـ از خود بپرسیم : من چه شایستگی هایی در خانواده ، بین دوستان ، همكاران ، اجتماع و دنیای خود دارم .
۲ـ از مردم مانند برادران و خواهران خود مراقبت كنیم .
۳ـ برای همسر یا آن كسی را كه دوست دارید ارزش قائل شویم و با جمله « من ترا دوست دارم » او را دلگرم كنیم .
۴ـ از امشب كودك خود را هنگام خواب ببوسیم و به او بگوئید : « من تو را برای همان چه هستی دوست دارم » و فردا مانند اینكه همبازی او هستند با او بازی كنیم .
۵ـ با تلفن یا ملاقات شخصی ، امروز به یكی از والدین یا منسوبان خود بگوئیم آنها برای شما چقدر ارزش دارند .
۶ـ در هفته چند ساعتی با یكی از پیران فامیل ملاقات و گفتگو كرده و به او دلگرمی بدهیم .
۷ـ به اندازه كافی بخوابیم و تغذیه مناسب داشته باشیم و ورزش را فراموش نكنیم .
۸ـ به شخص یا موسسه ای كه نیاز دارد و منبع درآمدی ندارد كمك مالی بكنیم .
۹ـ یك یا دو زبان خارجی بیاموزیم و عادات آن ملت ها را یاد بگیریم .   
 
منبع :

شمیم

روش های تمرکز و توجه به سخنرانی ها و درس ها


روش های تمرکز و توجه به سخنرانی ها و درس ها



مطالعه موفق با تمرکز (تمرکز حواس در کلاس)
 یکی از شایع ترین مشکلها، عدم تمرکز حواس در کلاسهای درس، جلسات سخنرانی، سمینارها و کنفرانس هاست.
 
بیشتر افراد با آن که با اشتیاق فراوان و تمرکز خوب سر جلسه حاضر می شوند و به سخنران یا مدرس گوش می سپارند، پس از چند دقیقه حواسشان پرت می شود و وقتی به خود می آیند، می بینند که دقایقی چند گذشته و در این مدت کاملاً در جای دیگری بوده اند.

شاید در یک جلسه دو ساعته، شما چهل دقیقه با تمرکز عالی به جذب مشغول باشید و هشتاد دقیقه دیگر را به طور پراکنده مشغول افکار ذهنی خودتان باشید. اگر شما بتوانید در همان کلاس، تمامی مطالب را بگیرید، خود باعث می شود که حجم عمده ای از فعالیت مطالعه شما در منزل کاسته شود. شاید تا به حال با افرادی برخورد کرده باشید که فقط در کلاس حضور می یابند و بسیار کم در منزل مطالعه می کنند.
 
معمولاً شما در این حالت به خود و اطرافیان خود می گویید: نمی دانم چرا با این که من ساعتها در منزل درس می خوانم یک دهم آن را هم نمی خواند، همیشه نمره های من از او کمتر است. شما باید توجه داشته باشید که مدت زمان مطالعه شما مطلقاً مهم نیست بلکه زمان مطالعه مفید و متمرکز شماست که مهم است. بسیاری از اوقات شما ساعتها کتاب به دست دارید و مشغول مطالعه اید اما زمان مطالعه متمرکز و مفید شما از یک ساعت بیشتر تجاوز نمی کند.
 
علاوه بر این، درصد مهم و عمده ای از یادگیری در کلاس درس صورت می گیرد. شاید خودتان تجربه کرده باشید که آموختن درسی که زمان تدریس آن، شما در کلاس حاضر نبوده اید، چقدر دشوار است. اما حضور در کلاس از نظر فیزیکی چندان مهم نیست بلکه شما باید حضور مؤثر و متمرکزی در کلاس داشته باشید. ما هم اکنون می خواهیم تکنیکهایی را ارائه دهیم که شما با عمل کردن به آنها و فقط با عمل کردن به آنها بتوانید دانش آموز و دانشجویی فعال و درگیر باشید.
 تکنیکهای حضور فعال در کلاس
 
۱.همراهی با مدرس:
 
بسیار مهم است که خودتان را با سرعت، نحوه و شیوه تدریس معلم یا استاد خود هماهنگ سازید و با او حرکت کنید. هم شتاب بیش از مدرس داشتن ذهن را آشفته و مغشوش می کند و هم سرعت کند شما و عقب ماندن از او. هماهنگ نبودن با سرعت و روش و بیان مدرس، شما را از جذب مطالب بعدی محروم می کند. آنچه که در همراهی با مدرس مهم است، در وهله اول، خوب شنیدن است. اغلب شما با آنکه صدای معلم را به وضوح نمی شنوید یا گفتار سخنران را متوجه نمی شوید از این که از او بخواهید درباره آن مطلب را رساتر و واضح تر بیان کند، واهمه دارید. گاهی صدای سخنران به انتهای کلاس نمی رود، گاهی تند و گذرا صحبت می کند گاهی صحبتش نامفهوم است و برخی اوقات نیز به مطلبی در گذشته استناد می کند که شما از آن هیچ اطلاعی ندارید. یادتان باشد شما برای این به کلاس یا جلسه سخنرانی آمده اید که مطلبی را فرا بگیرید و معلم هم دقیقاً همین را می خواهد. بنابراین اگر کوچکترین ابهام یا عدم وضوحی را در مطلب یا صدای معلم احساس کردید، باید شهامت از او بخواهید که مطلب را دوباره بگوید.
 
سؤال کردن از معلم گناه نیست و نباید احساس گناهی را هم به دنبال داشته باشد. به ویژه دانش آموزان دوره ابتدایی خیلی از سؤال کردن بیم دارند. بسیاری از وقتها پیش می آید که مثلاً معلم تکلیفی را به بچه ها می گوید که برای فردا انجام دهند و دانش آموز درست متوجه این تکلیف نمی شود، با وجود این چون می ترسد که سؤال کند، چیزی نمی گوید و چه بسا که فردا به خاطر انجام ندادن آن تکلیف مؤاخذه و تنبیه شود.
 
دوباره تأکید می کنیم که اگر نکته ای را متوجه نشدید یا نشنیدید، حتماً بپرسید چه بسا که آن نکته کلیدی بوده، تمام درس آن روز وابسته به همان نکته باشد.
 
۲. شنونده ای فعال باشید:
 
شما بارها به این عبارت تأکیدی برخورد کرده اید: شنونده ای فعال باشید، اما مفهوم این عبارت چیست؟ یعنی باید چگونه باشیم؟ شنونده فعال چه خصوصیات و ویژگیهایی دارد؟
 
بهترین و مؤثرترین راه برای این که شما یک شنونده فعال باشید این است که یادداشت بردارید. چه، نیاز به یادداشت برداری را سر کلاس احساس می کنید چه نمی کنید، حتماً از صحبت مدرس یا سخنران، یادداشت بردارید. اما منظور ما از یادداشت برداری در اینجا با آنچه که در روش مطالعه متمرکز گفتیم فرق می کند که اکنون به شرح آن می پردازیم.
 
یادداشت برداری داخل کلاس
 
قلم و کاغذ به دست می گیرید و در کلاس حاضر می شوید. یادتان هست که گفتیم شب قبل از کلاس یک مطالعه اجمالی و یک بررسی ابتدایی از درس، انجام دهید؟ این کار را برای کسب اطلاعات اولیه و هشیاری ذهنی در کلاس انجام داده اید. اگر شما بدون هیچ مطالعه ای سر کلاس شیمی حاضر شوید، وقتی معلم می گوید امروز درس ما هیبریداسیون است و شما هم نه از قبل درباره هیبریداسیون چیزی می دانید نه نگاهی اجمالی به کتاب انداخته اید، تا چند لحظه خود را در کلاس بیگانه احساس می کنید. خود را کاملاً گیج می بینید و این حالت، خود باعث می شود که نسبت به این درس بی علاقه شوید و به سرعت تمرکز حواستان را از دست بدهید و ذهنتان را به سیر در جاهای دیگر مشغول سازید.
 
درست بر عکس، اگر شما با مطالعه اولیه سر کلاس حاضر شوید، احساس خیلی خوبی در کلاس خواهید داشت، ذهنتان مشتاق است، می خواهید هرچه سریعتر از راز هیبریداسیون سر در بیاورید و در نتیجه تمرکز حواسی عالی پیدا می کنید. اهمیت مطالعه اولیه را پیش از این هم توضیح داده بودیم. حالا که شما با این آمادگی ذهنی و کنجکاوی و علاقمندی، دارید به صحبتهای معلم گوش می کنید، هر نکته ای را که فرا می گیرید یادداشت کنید.
 
هم اکنون شما می گویید فلان معلم یا استاد به ما اصلاً اجازه یادداشت برداری نمی دهد. به شما می گوییم که او کاملاً کار درستی می کند. چرا که شما معمولاً به شیوه سنتی خود، “جمله” های معلم را یادداشت می کنید و نوشتن یک جمله از صحبتهای معلم عملاً شما را از گوش دادن و درک جمله بعدی باز می دارد. شما به هیچ عنوان نباید جمله ای یادداشت کنید بلکه باید به صورت اشاره ای و مختصر از واژه های کلیدی استفاده کنید که چون جرقه ای تمام موضوع را به یاد شما می آورد.
 
این گونه می توانید همزمان با تدریس استاد، یادداشت کنید و پشت سر هم یادداشت بردارید در حالی که نه وقت شما گرفته می شود نه از درک مطلب بعدی باز می مانید و نه مدرس را ناراضی می کنید.
 
به جای همه اینها چند کار مهم انجام دهید:
 
اول این که بارذهنی خود را در کلاس لحظه به لحظه تخلیه می کنید و نکته ای را که فرا می گیرید یادداشت می کنید و ذهن خود را همچنان باز و گسترده و خالی نگاه می دارید. یعنی شکل حضور شما در پایان کلاس با شروع کلاس چندان تفاوتی نمی کند.
 
دوم این که چون خودتان را ملزم می دانید هرچه را که فرا می گیرید به سرعت بر روی کاغذ بیاورید، ذهن شما در یک حالت آماده باش قرار می گیرد و شما از تمرکز حواسی عالی برخودار می شوید و کاملاً از خود مراقبت می کنید که چیزی را جا نیندازید. فقط کافی است که یک بار این عمل یادداشت برداری را به شیوه درستی که گفتیم تجربه کنید تا ببینید که چقدر برایتان لذت بخش است. حتی کم کم به شکل یک بازی مهیج برایتان در می آید. این شیوه یادداشت برداری به صورت کمی حرفه ای تر و ماهرانه تر در خبرنگاران دیده می شود که در مصاحبه های خود از گفته های سخنران یادداشت برداری می کنند و سپس خود از گفته های سخنران یادداشت برداری می کنند و سپس از روی آن، متن را تصحیح می کنند و اما سومین فایده یادداشت برداری این است که باعث می شود شما سر کلاس خواب آلوده نشوید و چرت نزنید به ویژه در اوقاتی که معلم یا سخنران بسیار آرام و ملایم و حتی کمی خسته کننده درس می دهد و شیوه تدریس او برای شما درگیری ذهنی لازم را ایجاد نمی کند. شما با یادداشت برداری، حضور خودتان را در کلاس مهیج تر و مؤثرتر می کنید.
 
بسیار بعید است که کسی به این شیوه در کلاس یادداشت برداری کند و خوابش بگیرد. شما وقتی سر کلاس خوابتان می گیرد که ذهنتان ساکت و ساکن شود. معلم در شما درگیری ذهنی ایجاد می کند و خود به خود به این کار مشغول می شوید. به ویژه وقتی سخنران از نوع سخنرانان آرام و ساکن است، شما باید یادداشت برداری را جدی تر بگیرید. نگویید: من این مطلب را بلدم و نیازی به یادداشت کردن ندارم. نگویید: من همه این مطالب را هم اکنون به حافظه ام می سپارم و نیازی نیست که یادداشت کنم و . . .
 
شما می دانید که یکی از مهمترین اهداف یادداشت برداری در کلاس، همین زنده و هشیار بودنتان سر کلاس است. یک مانع بزرگ مطالعه اجمالی قبل از کلاس و کسب اطلاعات پیش از حضور در کلاس می تواند یک اشکال بسیار بزرگ تولید کند و آن: رقابت با استاد است. به عبارت بهتر: به مبارزه طلبیدن استاد. به این شکل شما ذهن خود را مدام متوجه دانسته های خود می کنید و منتظرید تا در اولین فرصت آنها را بیان کنید و یا این که عمداً سؤالی می کنید که فقط نشان دهید مطلب را پیشاپیش می دانید. یادتان باشد که هدف از کسب اطلاعات اولیه فقط ایجاد یک نوع کنجکاوی و علاقمندی و تمرکز حواس است برای گوش دادن و یاد گرفتن بیشتر نه برای صحبت کردن و خودنمایی بیشتر. برای این که ذهنتان خالی باشد اطلاعات خود را قبل از کلاس بر روی کاغذ بیاورید و بالای آن هم بنویسید: هدف من این است که با گوش دادن به درس امروز، این اطلاعات ناقص خود را کامل تر کنم. وقتی این را می نویسید در خود میل بیشتری را برای فراگیری ایجاد می کنید و با خود تعهد می کنید که سخن نگویید. قرار است ما در کلاس، یک شنونده فعالی باشیم به یک سخنران مبارز.
 
به هیچ عنوان در لحظه حضورتان در کلاس، اطلاعات قبلی خود را با اطلاعات معلم مقایسه نکنید. این مقایسه، ذهن شما را به خود مشغول می کند و دقایقی حواس شما را پرت می کند. مقایسه اطلاعات خودتان با اطلاعاتی که سر کلاس از معلم می گیرید، فقط باید در چند دقیقه پایان کلاس و یا حتی بعد از آن صورت گیرد. اگر سر کلاس این مقایسه را انجام دهید اگر احساس کنید این دو با هم تفاوت دارند، تمرکز حواس خود را از دست می دهید و حواستان پرت می شود. در حالت اول، شادی و شعف و هیجان ذهنی، عامل حواس پرتی شماست و در حالت دوم، احساس متفاوت بودن دانسته های قبلی شما از اطلاعات معلم، ذهن شما را بر انگیخته می کند که سؤالی کنید و حتی شاید تمایل داشته باشید که به نوعی دانسته های خودتان را توجیه کنید که این موجبات حواس پرتی شما را فراهم می کند.
 
از چه چیزهایی یادداشت برداریم؟
 
یادداشت برداری در کلاس، سه شاخه دارد.
 
- شاخه اول، یادداشت برداری از نکات مهمی است که معلم می گوید که در مورد آن توضیح دادیم.
 
- شاخه دوم، یادداشت برداری از سؤالاتی است که به ذهنتان می رسد. البته اگر روند کلاس آرام و طرح سؤال در طول کلاس مجاز باشد، ما توصیه می کنیم سؤال خود را فوراً بپرسید. اما اگر معلم بگوید به سؤالات شما در آخر کلاس پاسخ می دهم، مطلقاً سؤال خود را رها نکنید. حتماً آن را مختصراً در گوشه ای بنویسید که آخر کلاس بپرسید. اگر بگویید: بعداً آن را می پرسم و یادداشت نکنید، تا پایان کلاس ذهن شما را مشغول می کند و این مانع فراگیری اطلاعات بعدی با تمرکز عالی می شود. به ویژه اگر سؤالتان برای شما جالب و جذاب باشد مدام در طول کلاس به پردازش سؤالتان مشغول می شوید و منتظرید که کلاس به پایان برسد و سؤال جالب خود را مطرح کنید. خیلی از اوقات، حتی این انتظار، ما را به جایی می رساند که دیگر دریافت پاسخ برایمان اهمیت چندانی ندارد بلکه فقط می خواهیم از طرح این سؤال جالب در حضور دیگران با صدای بلند لذت ببریم. به ویژه اگر بدانیم آفرین و تحسین معلم را هم به دنبال خواهد داشت. بنابراین حتماً سؤال خود را یادداشت کنید. بار ذهن خود را سبک کنید و به گوش دادن و یادداشت برداری از گفته ها ادامه دهید.
 
- شاخه سوم، یادداشت برداری از عوامل حواس پرتی است. سر کلاس درس هم به احتمال فراوان، افکار زیادی در ذهن شما غوطه می خورند که ذهن شما را منحرف می کنند. در گوشه ای، از آنچه که حواس شما را پرت می کند، یادداشت برداری کنید. در بالای این یادداشت بنویسید آنچه که باید پس از کلاس به آن فکر کنم یا انجام دهم. اگر بخواهید این کار را هم به تأخیر بیاندازید، یا به حافظه بسپارید و یادداشت نکنید، باز میدان ذهنی خود را تا پایان کلاس، اشغال می کنید. یادمان هست که قلم و کاغذ مهمترین ابزار برای تمرکز حواس هستند.
 
باز هم در فایده یادداشت برداری
 
به عنوان آخرین فایده ی یادداشت برداری، باید بگوییم که این عمل، شما را همیشه در حالت سوگیری قرار می دهد. در کتاب “زمینه روان شناسی” نوشته “اتکینسون – هیلگارد” گفته می شود: “همیشه با تغییرات محرک است که تحریک پذیر جهت می گیرد.” برای روشن شدن این مطلب مثالی می زنیم: فرض کنید شما در خانه تنها هستید و صدای پایی را از پشت بام منزل خود می شنوید (صدای پا، محرک است و شما، تحریک پذیر). وقتی صدای پا بلندتر می شود یا به هر شکلی تغییر می کند، شما گوشتان را تیزتر می کنید (به زبان روان شناسی “سوگیری” می کنید). اما اگر صدای پا یکنواخت باشد یا تغییرات محسوس نداشته باشد به زودی برای شما عادی می شود و شما دیگر بر آن تمرکز نمی کنید. در کلاس درس، معلم محرک است و شما تحریک پذیر. تغییرات معلم به صورت حرکات دست، چهره و لحن و طنین صدا باعث می شود که شما مدام سوگیری کنید و تمرکز شما بر او باشد.
 
بسیاری از معلمان که به این نکته واقف هستند، در تدریس خود از این تغییرات، زیاد استفاده می کنند و توجه شما را کاملاً به خود جلب می کنند. در این موارد دیگر نیازی نیست که شما خودتان را تغییر دهید. اما معلمانی هم هستند که صدایی یکنواخت دارند و موقع تدریس، بی تحرکند. در کلاس ِ چنین معلمانی است که شما باید تحریک پذیری، در خود ایجاد کنید تا تمرکز حواستان پایدار باقی بماند. در مثالی که برای سوگیری زدیم، وقتی صدای پا از پشت بام به گوش می رسید، یکنواخت می شد، شما می توانید با تغییر مکان خود و بالا رفتن از پله ها و نزدیک شدن به صدا، در خود سوگیری و تمرکز حواس ایجاد کنید.
 
یادداشت برداری داخل کلاس نیز در شما چنین حالت آماده باش و تحرکی را ایجاد می کند. جهت گیری برای شنیدن بهتر و درک بیشتر و بهتر. بنابراین، یادداشت برداری را جدی بگیرید.
 
اهمیت جلو نشستن
 
همیشه به خاطر داشته باشید که واقعاً رابطه ای بین کسانی که جلو می نشینید و کسانی که درسشان خوب است وجود دارد. توجه کنید، کسانی که صندلیها و نیمکتهای جلویی را اشغال می کنند، در میدان دید خود، فقط معلم و تخته را خواهند داشت. اما کسانی که در ردیف دوم می نشینند، علاوه بر معلم و تخته، افراد ردیف اول را هم می بینند و همین طور تا ردیف آخر که دیگر همه ردیفهای جلویی در میدان دید قرار می گیرند. به عبارت دیگر، عوامل حواس پرتی در جلوی کلاس حداقل و در انتهای کلاس حداکثر است. از آن انتها، همه چیز مشخص است. چشم افرادی که در این انتها می نشینید، کوچکترین حرکات افراد جلویی را می بیند و این دیدن یعنی حواس پرتی. ما می گوییم: حتی الامکان در ردیفهای جلویی بنشینید. ممکن است بگویید این طور هم نمی شود که همه در ردیف اول بنشینند. ما هم حرف شما را قبول داریم اما مخاطبان ما آن کسانی هستند که همیشه تا وارد کلاس یا جلسات سخنرانی می شوند، با وجود آن که ردیفهای جلویی خالی است، خودشان می روند و در ردیفهای آخر می نشینند. می خواهیم به این افراد بگوییم که با این عمل خود پیشاپیش زمینه بسیار مساعد حواس پرتی را برای خود به وجود آورده اند. اگر بخواهید در آن آخر بنشینید که هیچ چیز از دید شما مخفی نماند، در واقع حواس پرتی را به تمرکز حواس ترجیح داده اید و خود را برای آن آماده کرده اید.
 
توصیه می کنیم که حتی الامکان، ردیفهای جلو را برای نشستن انتخاب کنید. باز هم تأکید می کنیم که واقعاً رابطه ای بین کسانی که جلو می نشینید و پیشرفت تحصیلی، وجود دارد. این ارتباط، کاملاً منطقی است و این طور نیست که عوامل حواس پرتی خود را کمتر سازید. دقت و تمرکز حواس خود را افزایش دهید و به پیشرفت تحصیلی خود کمک مؤثر کنید.
 
نقش فرمان ذهنی
 
“آنتونی رانینز”، نویسنده کتابهای جالب و پر فروش “به سوی کامیابی” در یکی از سمینارهای خود مثالی زیبا می آورد که خوب است قبل از طرح نقش فرمان ذهنی، برای روشن شدن مطالب، اشاره ای داشته باشیم به این مثال: پدری به فرزندش می گوید: “برو اآشپزخانه، نمکدان را بیاور.”، بچه بی درنگ می گوید: “نیست.” یا “نمی توانم پیدا کنم.” و . . . پدر می گوید:
 
“تو برو، پیدا می کنی.” بچه پاسخ می دهد: “می دانم که پیدا نمی کنم ولی می روم.”
 بچه به آشپزخانه می رود و تمام آشپزخانه را می گردد اما نمکدان را پیدا نمی کند. پدرش را صدا می زند و می گوید که نمکدان اینجا نیست. پدر به آشپزخانه می آید و خیلی زود می گوید: “نمکدان که اینجاست! جلوی چشمت بود، چطور آن را ندیدی؟” بچه متعجب و متحیر می ماند که چرا با تمام جستجوی خود، نمکدان را که جلوی چشمش بود، پیدا نکرده است.
 
در این داستان که شاید در خاطره شما هم به نوعی مستند باشد، واقعیت چیست؟ چرا بچه نمکدان را پیدا نمی کند؟
 
واقعیت این است که این بچه قبل از آن که به دنبال نمکدان برود بارها به خود گفت: نیست، نمی توانم پیدایش کنم. یعنی به ذهنش فرمان داد: نمکدان را پیدا نکن! مغز بچه این فرمان را دریافت کرد. حالا بچه به آشپزخانه می رود و به جستجو می پردازد اما با آن که نمکدان در میدان دیدش قرار دارد، آن را نمی بیند یعنی مغز، برنامه قبلی دارد که آن را شناسایی و پیدا نکند و به همین خاطر، به اصطلاح آن را پس می زند. مغز بچه مانند یک ماشین فقط فرمانی را که بچه به او داده بود، اجرا می کند.
 
نقش فرمانهای ذهنی در تمام موفقیتهای زندگی و از جمله موفقیتهای تحصیلی بسیار مهم است.قبل از این که به کلاس بروید، برای خود هدف تعیین کنید. به ذهن خود بگویید که چرا به کلاس می روید، آیا فقط برای این که برایتان غیبت ثبت نشود می روید؟ آیا برای خندیدن می روید؟ آیا برای چرت زدن می روید؟ و یا این که قصد دارید چیزی را بفهمید و یاد بگیرید؟ اگر این طور است دقیقاً برای خود مشخص کنید که می خواهید چه چیز را یاد بگیرید و در جستجوی چه هستید؟
 
همین برنامه ذهنی که قبل از کلاس به خود می دهید، تمام فعالیتهای شما را در کلاس پیرو خود می سازید. بنابراین کلاس را جدی بگیرید و قبل از حضور در آن به ذهن خود برنامه ای جدی بدهید. دقیقاً مشخص کنید که می خواهید چه چیزی از این کلاس یاد بگیرید. این موضوع به موفقیت شما بسیار کمک خواهد کرد. یادتان هست که در تعیین هدف، گفتیم هدف باید جزیی، روشن و دقیق باشد. پس به ذهن خود بگویید که چه مطلبی را می خواهید بیاموزید. درخواستی مشخص از ذهن خود داشته باشید. مثلاً به خود بگویید: امروز می خواهم بفهمم واقعاً چرا و چطور رعد و برق ایجاد می شود؟ امروز می خواهم بدانم چطور می توان از یک عدد اعشاری، جذرگرفت؟ و . . . هدف خود را از حضور در کلاس با صدای بلند یا در ذهن خود، برای خود کاملاً مشخص سازید.
 
فرمانهای ذهنی منفی و مخرب به ذهن خود ندهید. مثلاً همان فرمان “امروز به کلاس می روم که بخندم.” یا “بروم ببینم چه می شود.” یا ” بروم که غیبت نخورم.” و . . . وقتی این فرمانها را به ذهن خود می دهید، در واقع به آن، این برنامه را داده اید که: هیچ چیز یاد نگیر. وقتی هدف خود را از حضور در کلاس، خندیدن معرفی می کنید، تمام فکر شما به رویداد طنزآمیزی که در کلاس پیش می آید، متمرکز می شود و یا سرگردان به هر موضوعی واکنش نشان می دهید و توجه می کنید و قادر نیستید بر درس که مسلماً هدف اصلی حضور شما در کلاس است، تمرکز پیدا کنید.
 
یک عده هم هستند که وقتی به سمینار یا سخنرانی یا همین کلاس درس می روند به خود فرمان ذهنی ایراد گرفتن از استاد یا سخنران را می دهند. “ببینیم چقدر ایراد دارد”، ” چند اشتباه می کند.” و . . . افرادی که در یک جلسه سخنرانی یا کلاس درس حضور دارند، شرایط نسبتاً یکسانی دارند اما چرا برداشت آنها از کلاس متفاوت است؟ علت، آن است که فرمانهای ذهنی ابتدایی حضورشان در کلاس با هم فرق داشته است. یکی از کلاس بیرون می آید و می گوید: چه نکته جالبی را یاد گرفتم. یکی می گوید: هیچ فهمیدید که فلان جا اشتباه کرد؟ یکی می گوید: چه حرف خنده داری در فلان لحظه کلاس گفت! و یکی هم می گوید: چه کلاس خسته کننده ای بود. من که فقط چرت زدم و هیچ چیز یاد نگرفتم. نفر آخر کسی است که یا به خود فرمان چرت زدن داده یا این که اصلاً هیچ فرمانی قبل از کلاس به ذهن خود نداده است که حالت دوم معمولتر و شایعتر است.
 
با توجه به همه این نکات که گفتیم، شما از این پس: ابتدا در منزل مطالعه ای اجمالی بر مطالبی که می خواهند تدریس کنند، خواهید داشت. سپس قبل از ورود به کلاس، فرمان ذهنی دقیقی را به مغز خود می دهید و ذهن خود را از حضور در کلاس هدفدار می کنید. بعد از ورود به کلاس، حتی الامکان در ردیفهای جلو می نشینید و مانند یک شنونده فعال به درس گوش می دهید و یادداشت برداری می کنید. اگر هم سؤالی داشتید یا در طول کلاس می پرسید و یا آن را ثبت می کنید و در آخر کلاس از معلم سؤال می کنید. به این ترتیب شما حضور متمرکز و فعال و مثمر ثمری در کلاس خواهید داشت و درصد مهمی از یادگیری مطلب را همان سر کلاس به دست خواهید آورد.
منبع :

http://www.pezeshk.us/?p=15420