آوازها در موسیقی بوشهر و آیین های کلامی سنتی


آوازها در موسیقی بوشهری :


از جمله آوازهای رایج در محافل غیر عزاداری می توان به حاجیونی مثنوی ، شمبه ایی وزینب شل اشاره نمود.
آوازهایی چون بیت خوانی ، چاووش ، مرثیه خوانی و شوره از نغمه های برجای مانده ی موسیقی قدیم بوشهر می باشد که به آوازهای باستانی موسیقی ملی ایران که از دوران پیش از اسلام در این منطقه رواج داشته است.آواها در موسیقی بوشهر هم دارای بافت منوفونیک (تک صدایی) وهم پولیفونی (چند صدایی) می باشد.

کلام در موسیقی بوشهری :
کلام در این موسیقی نوعی وحدت لاینفک را دارا می باشد. در نوحه ها نیز از کلماتی هم چون خدا ، ای خدا ، وای ، واویلا استفاده می شود.

آوانویسی :
تبدیل و تقلیل موسیقی به نتاسیون روی کاغذ عمل کاملی نیست زیرا نت نویس از میان تمام پدیده های آکوستیکی ، آن دسته را که به نظرش اساسی می رسد انتخاب می کند و بر اثر پیچیدگی صداها خود نت نویس هم جذب و درک آن را مشکل می بیند و با توجه به اینکه نتاسیون قراردادی غرب قادر نیست کلیه ی ویژگی های ملودیک ، ترکیبات و کیفیت های صوتی موسیقی غیر غربی و بخصوص موسیقی بوشهر را مشخص نماید.
در آوانویسی بوشهری از علائم اضافی استفاده نشده و آوانگار بیشتر به ارائه اسکلت و خط ملودی اصلی توجه دارد و خواننده را با مشخصات کلی قطعه آشنا می سازد و چون نگارنده در انتخاب قطعات با واریاسون های مختلفی از یک قطعه روبه رو می شود در آخر معمولی ترین آن را برای آوانویسی انتخاب می کند و از آنجا که کلام و موسیقی در نواهای سوگواری بوشهر کاملا به یکدیگر مرتبط می باشد در اغلب آواها و نواها ، متن اشعار آن به صورت فونتیک در زیر آونگاریها آورده شده است.
در موسیقی بوشهر تمپو در طول اجرای قطعه به تدریج سرعت میابد ، برای ادامه ی تمپو در آوانویسی ، میانگین سرعت هر کدام از قطعات در نظر گرفته می شود.

انواع آوانویسی :
1- بیت خوانی در جشن
2- بیت خوانی در عزا
3- نوحه پا منبری : شاه بی خیل و حشم
4- نوحه پا منبری : ای عندلیبیان
5- قطعه سنج و دمام
6- نوحه بر حیدری : ام لیلای حزون
7- نوحه بر حیدری : فریاد یا محمد
8- نوحه اصلی مراسم صبحدم
9- نوحه مراسم صبحدم : برگشته اقبالم
10- نوحه مراسم شام غریبان
11- نوحه طفل صغیری
12- نوحه عزای سرپایی : حجله عیش



آواها و آئین سوگواری در بوشهر:
پامنبری :
در بوشهر بعد از پایان ذکر، نوحه‌خوانی خاصی شروع می‌شود که به آن ( پامنبری ) می‌گویند. پامنبری خوانی یکی از کهن‌ترین انواع نوحه‌خوانی و عزاداری شیعیان در بوشهر محسوب و آهنگ‌های پامنبری از قدیمی‌ترین نواهای موسیقی مذهبی بوشهر، شناخته می‌شود. اشعار پامنبری به زبان فارسی است و اصطلاحات محلی کمتری به آن راه یافته است. اجرای مراسم پامنبری و ذکر در اطراف بوشهر و به ویژه در روستاها از اصالت و کیفیت بیشتری برخوردار است و علاقه‌مندان بسیاری اعم از کوچک و بزرگ در این مراسم شرکت می‌کنند. بر همین اساس محتمل است که خاستگاه اصلی ذکر و پامنبری، روستاهای اطراف بوشهر باشد.

ای عندلیبان خدا، گلشن خراب است
آهسته نالید، اصغر به خواب است
در ذکر خوابش گریان رباب است

روضه‌خوانی :
پس از پایان ذکر و پامنبری، روضه‌خوانی شروع می‌شود. بیشتر پژوهش گران، روضه‌خوانی و یا مرثیه‌خوانی را یکی از اولین شیوه‌های عزاداری می‌دانند. روضه‌خوان‌های بوشهری با آدابی خاص به روضه‌خوانی می‌پردازند. آنان در جای جای روضه‌خوانی، با آوازها و نوحه‌های ویژه، مصایب و سرگذشت امامان به ویژه سیدالشهدا را شرح می‌دهند که بسیار جذاب و تأثربرانگیز است. روضه‌خوان‌های محلی در اجرای آواها و مراثی، به شیوه‌ای خاص، شنوندگان خود را در اجرای آوازها و نوحه‌ها مشارکت می‌دهند. روضه‌خوانی سنتی معمولاً با مرثیه‌خوانی رسمیت پیدا می‌کند اما اغلب اوقات، روضه‌خوانان، کار خود را با اجرای آوازی حزین معروف به «حاجیونی» آغاز می‌کنند.

هلال امشب ز غم قامت کمان است / جهان پرشور و بانگ الامان است
ز هر دیده سرشک خون روان است/ عجب هنگامه‌ای اندر جهان است
از دیگر آوازهای رایج در روضه‌خوانی می‌توان به مثنوی‌خوانی، رجز و جنگ‌نامه یا شاهنامه‌خوانی و ناچ و کتاب‌خوانی و مقتل‌خوانی اشاره کرد.

مراسم سنج و دمام :
بوشهری‌ها، رسم سنج و دمام را معمولاً لازمه مراسم سینه‌زنی می‌دانند و در گذشته نیز این مراسم را پیش از اکثر مراسم مذهبی مانند تعزیه، روضه‌خوانی، پامنبری و شام غریبان اجرا می‌کردند. برای اجرای این آیین، دسته‌های سنج و دمام، قطعه خود را از نقطه‌ای مشخص در محل آغاز می‌کنند تا همه اهالی محل بتوانند صدای آن را بشنوند. پس از چند دقیقه نوازندگی ، گروه در حین نواختن به طرف مسیر مشخص شده خود حرکت کرده و هنگام رسیدن به پایان مسیر، بعد از چند دقیقه ، قطعه را تمام می‌کنند. در بوشهر، محله‌های مختلف ، مراسم مذهبی خود را جدا از یکدیگر برگزار می‌کنند و هریک از آن‌ها دارای یک گروه سنج و دمام مستقلند. این گروه‌بندی‌ها در گذشته اهمیت زیادی داشته و با رقابت شدید محله‌ها رو به رو می‌شده است.

بيت خوانی :
هم در عروسی و هم در عزا اجرا می شود . بيت عزا را برای جوانان می خوانند، اعم از اسطوره های مذهبی مانند ( بيت خوانی ) حضرت قاسم (ع) و علی اكبر (ع) و يا جوانان تازه در گذشته . بيت خوانی به صورت مبادله ملودی ميان دو يا چند نفر انجام می شود. نفر اول معمولا يك بيت را مي خواند و بيت ديگر توسط فرد ديگری خوانده می شود . در بيت عزا معمولا نوحه خوان می خواند و جمع پاسخ می دهد . در شب تاسوعا ، مصيبت را با بيت می خوانند . بيت عزا و بيت عروسی دارای موسيقی شبيه به هم اند، اما از نظر شعر با هم تفاوت دارند . بيت های عروسی احتمالا با پذيرفتن تغييراتی در شكل خود، به ( واسونك ) تبدیل شده اند. كاركرد واسونك در عروسی های شيراز، همانند كاركرد بيت ها در عروسی های بوشهر است . در بيت عروسی - و گاه دربيت عزا - در پايان هر بيت، زنان كل می زنند. اشعار بيت ها اغلب عاميانه اند و انتقال آنها به صورت سينه به سينه بوده است.


چاووشی:
چاووشی را در هنگام بدرقه يا در زمان استقبال از زايران می خوانند . چاووشی هم چنين در شب سوم محرم ، شب عاشورا يا اربعين در ميان نوحه ( واحد ) د ر عروسی ، كارهای ساختمانی و ... نيز خوانده می شود . به طور كلی زمانی كه نياز به تقويت روحيه جمع باشد، آواز چاووشی خوانده می شود.چاووشی گاه به صورت مبادله آواز ميان دو يا چند نفر خوانده می شود .نظر به موارد استفاده چاووشی و حالت خبری و ندايی آن ، خوانندگان چا ووشی می بايست از صدای رسايی برخوردار باشند. اشعارچاووشی را يا از ميان اشعار شاعران معروف منطقه ، يا از چاووشی نامه های مختلف مانند چاووشی نامه ناصرالدين شاه و مانند آن بر می گزينند . هنوز در روستاهای منطقه دشتی ، دشتستان و تنگستان می توان آواز چاووشی را شنيد . آواز چاووشی كه در رده های چهار گاه است ، در مناطق مختلف استان بوشهر تقريبا يكسان اجرا می شود.


مناجات :
مناجات اغلب در شب های ماه رمضان خوانده می شود و بيش تر در پرده های شوشتری است . در نمونه هايی از مناجات قديمی ، پيش از خوانده شدن مناجات ، اشعار مثنوی به آواز خوانده شده است . اشعار مناجات معمولا از كتابهايی چون خزانه الاشعار و جوهری گزيده می شود.

عزای زنانه :
عزای زنانه نیز بخش ديگری از موسيقی عزاداری بوشهر است . نوحه های عزای زنانه با ديگر نوحه ها متفاوت است . در عزای زنانه ، بيت عزا و چاووشی نيز خوانده می شود . زنان، نوحه خوانان مخصوص به خود دارند . نوحه ها و هم سرايی در عزای سرپايی زنانه بسيار موثر و تكان دهنده است.
ويژگي های اين آوازهای متنوع را می توان چنين برشمرد :
1. جملگی محتوای مذهبی دارند.
2. اجرای آنها همراه با آمادگی قبلی، ضمنی و طبيعی تك خوان و هم سرايان است.
3. بيش تر آنها بدون همراهی ساز اجرا می شوند.
4. همگی از غنای موسيقايی ممتازی برخودارند.
5. اين آوازها بخش مهمی از فرهنگ موسيقی بوشهرند.
6. با وجود تنوع زياد، وحدت های متريك معيشی بر آنها حاكم است.
7. اشباع استروكتور( ساختار ) صوتی آنها از مبانی نسبتا مشتركی پيروی می كند.

شروه:
( شروه ) به صورت گسترده ای در سرتاسر استان بوشهر رواج دارد و در هر منطقه به گونه ه ای نسبتا متفاوت خوانده می شود .( مناطق، دشتی ، دشتستان ، تنگستان و تا حدودی شبانكاره و شهر بوشهر مراكز عمده شروه خوانی هستند ) .
در ميان آوازهای دارای متر آزاد و همراه با دوبيتی كه در بيشتر نواحی ايران خوانده می شوند، شروه بخاطر برخورداری از غنای ملودی ، كثرت سبك و شيوه و ديگر ويژگی های موسيقايی شاخص تر و برجسته تر است.
اشعار شروه مبتنی بر نوعِ دوبيتی است . در ميان دو بيتی سرايان منطقه بوشهر، فايز و مفتون شهرت بيش تری دارند . شروه ها عموما منطبق با آواز دشتی رديف سنتی اند . به گفته روشن تر بسياری از گوشه های آواز دشتی در رديف سنتی متاثر از شروه و( آوازهای رايج در منطقه دشتی ، دشتستان و تنگستان اند . در اين زمينه می توان به گوشه غم انگيز در رديف سنتی اشاره كرد ).
در منطقه بوشهر، رسم بر خواندن اشعار مثنوی مولوی قبل از شروه بوده وهست . به غير از مثنوی، شروه خوانان گاه از اشعار نظامی نيز به عنوان مقدمه ای برای شروه استفاده می كنند . مثنوی خوانی يا خواندن اشعار نظامی نيز مانند شيوه های مختلف شروه خوانی ، به شيوه های گوناگونی اجرا می شوند . خواندن مثنوی يا اشعار نظامی به عنوان مقدمه شروه ، برای آمادگی خواننده و نيز آمادگی مجلس و حاضران است . خواندن مثنوی يا اشعار نظامی ، قبل از هر شيوه ای ، در شروه قابل اجراست اما برخی از شروه خوانان يا به دليل نتوانستن و يا نخواستن ، از اين كار خودداری می كنند . لازم به يادآوری است كه اتصال مضمونی ملودی آواز مثنوی يا اشعار نظامی به پرده های آواز شروه ، نيازمند توانايی قابل توجهی توسط شروه خوان است . در واقع در آخرين بيت ها ، فضای لازم برای خواندن شروه به تدريج مهيا می شود . به تدريج به پرده های اصلی شروه و حالت های ملوديك آن كه ناشی از چگونگی گردش ملودی در آواز شروه است ، اشاره می شود و با افزايش اين اشارات ، در لحظه خاصی فضای شروه تثبيت می شود .
شروه اغلب به صورت دنباله خوانی ( مبادله آواز میان چند نفر ) اجرا می شود . تعداد شركت كنندگان در دنباله خوانی می تواند به 4 – 5 نفر (كمی بيش تر يا كم تر ) برسد. در پایان هر دو بیتی در شروه، اغلب به خاطر تكميل پريود آوازی ، يا ايست های مقطعی و يا انجام فرود كامل ، واژه ها يا مصرع های اضافی به دو بيتی اصلی افزوده می شوند. مانند : روزگار، ای روزگار، جفا گر هر كسی كرد خير نبيند ... طريق رسم دلداری نه اين است و ... گاه ممكن است به جای كلمات اضافی، برخی از واژه ها به خصوص در فرود، دو يا چند بار تكرارشوند. شروه منشا بسياری از آوازهای ديگر از جمله مرثيه ها ولالایی ها و... است.
زنان نيز شروه می خوانند و گاه هنگام كارها ی روزانه ممكن است به اصطلاح محلی ( درنگه ) كنند، يعنی زير لب آوازهای شروه را زمزمه كنند . اجرای شروه در درجه اول بيش تر به مجالس سنگين و باوقار و اهل ادب مربوط است . به طول كلی در فرهنگ سنتی بوشهر، شروه و شروه خوان از احترام ويژه ای برخوردارند. در دنباله خوانی معمولا يك مبادله محتوايی ميان شروه خوانان وجود دارد كه به نوعی مشاوره يا مشاعره شبيه است. در دنباله خوانی معمولا يكی از گرده های (شيوه های ) شروه انتخاب می شود و دور می گردد . شروه خوانی در اين قبيل مجالس ممكن است ساعت ها به درازا بكشد. در مجالس عروسی رسم بر خواندن شروه نيست.

بيدگونی (بيدگانی) :
( بيدگونی ) در اصل يك شيوه آوازی است و نه نوع بخصوصی از موسيقی منطقه بوشهر . آواز بيدگونی از منطقه شبانکاره تا حیا داوود متداول است . لحن موسيقی و محتوای اشعار بيدگونی عاشقانه است . آواز بیدگونی گاه به برخی از آوازهای موسوم به ( سر کوهی ) كه در استان فارس رايج اند، نزديك می شود.

جنگنامه ( شاهنامه خوانی ) :
آوازی است كه معمولا در شب نشينی ها و گردهمايی های اهل ادب و فرهنگ اجرا می شده است. اين سنت گرچه به شكل غالب از ميان رفته است اما هنوز می توان گهگاه ناظر آن بود شاهنامه خوانی توسط يك تك خوان اجرا می شود و همراهی جمعی ندارد.
جنگنامه هم چنين در مراسم عزا و سوگواری اجرا می شود، اما اشعار آن از شاهنامه نيست و از كتاب های ديگری ازجمله كتاب جوهری برگزيده می شود . در اين نوع مراسم معمولا جنگنامه حضرت علی اكبر (ع)، جنگنامه حضرت مولا و مانند آن خوانده می شود . شيوه خواندن جنگنامه گا ه به شيوه نقالی نزديك می شود . در كنار جنگنامه های مذهبی، اغلب مداحی اجرا می شود، مانند مداحی حضرت مولا علی (ع). اين مداحی كه متن آن برگرفته از كتاب رفاحی است، بيشتر در شب بيست و يكم رمضان خوانده می شود.


مولود خوانی :
( مولود خوانی یا مولود نبی ) جشن تولد پيغمبر اسلام (ص) است. مولودخوانی شام آوازی است كه به همراهی دایره و گاه نی انبان خوانده می شود . خوانندگان به صورت دايره دور هم می نشينند و در هنگام خواندن، حركات موزونی را كه به صورت حركت شانه ها به چپ و راست است، انجام می دهند . لحن موسيقی و نيز حركا ت موزون خوانندگان حاكی از تاثيرموسيقی عربی و به ويژه آفريقايی بر اين مراسم است.

يزله:
( يزله )عموما در مراسم شادی (عروسی، ختنه سوران و ...) اجرا می شود. اجرای آواز به صورت مبادله ملودی ميان تك خوان (كه معمولا غير حرفه ای است ) و هم سرايان است . پريودهای آوازی در يزله اغلب كوتاه و تكراری اند . اجرا كنندگان يزله، به هنگام اجرای آن، شَپ (دست) می زنند . با گرم شدن مجلس و اوج گيری آوازها، خوانندگان به تدريج روی زانوها بلند شده، سپس با چرخش به راست می نشينند و دوباره روی زانو به چپ می چرخند و می نشينند . هدف از اجرای ( يزله ) گرم كردن و به جنب و جوش انداختن مجلس است . بافت ملودی در ( يزله ) به آوازهای بدوی آفريقايی شباهت دارد.
تك خوان، پريودهای آوازی كوتاهی را می خواند و هم سرايان در ابتدا با ادای (هلل یوس هل یوسه ) به تک خوان پاسخ می گویند . گاه همراه با آوازهای يزله كِل می زنند و گاه صداهای هی مانند كشيده ای از ميان هم سرايان به گوش می رسد . يزله ها از نظر تعداد بسيارند و معمولا در مجلس، يكی را بعد از ديگری و بدون انقطاع می خوانند . آوازها از نظر ريتم بيش تر در قالب های دوتايی قرار می گيرند . در برخی از يزله ها، واحد ضرب دارای تقسیمات دوتايی و برخی ديگر دارای تقسيمات سه تايی اند . با تغيير وزن شعر، آهنگ و پاسخ هم سرايان نيز تغيير می كند . در هر يزله، پاسخ های هم سرايان معمولا تكراری است . هر يزله در ارتباط با موضوع خاصی بوده است : گاه در ارتباط با زندگی و كار، گاه به قصد طعنه زدن به فرد خاصی و گاه به منظور به شوخی كشيدن موضوعی خاص . ريشه آوازهای يزله به احتمال از ( نی مه ) ها یا آوازهای دریایی است .اجرای يزله معمولا به جوان ها اختصاص دارد . يزله را در شهر بوشهر اجرا می كنند و در ساير نقاط استان بوشهر رايج نيست.
خیام خوانی :
از جمله آوازهای شاد مراسم عروسی است . خيام خوانی توسط تك خوان (غير حرفه ای ) اجرا می شود و حاضران نيز شَپ (دست) می زنند . به هنگام خيام خوانی، د ايره نيز نواخته می شود كه گاه به جای دايره از تمبك يا دمام استفاده می شود. اين آواز در بوشهر گاه به همراهی فلوت نيز خوانده می شود . در اين كه خيام خوانی از آوازهای سنتی منطقه بوشهر است، باید تردید کرد . ملودی خيام خوانی به آوازهای معروف به( روحوضی ) كه در برخی ديگر از نقاط ايران رايج است، شباهت دارد و از اين رو از خصوصيات اصلی آوازهای منطقه بوشهر برخوردار نيست . در عين حال، حداقل پنجاه سال است كه اين آواز در شهر بوشهر (ونه نقاط ديگر استان بوشهر ) رايج است . خيام خوانی معمولا توسط يزله ادامه می يابد . در واقع خيام خوانی و آوازهای يزله به طور متناوب و يك در ميان اجرا می شوند.
( خيام خوان ) پس از خواندن يك يا چند رباعی از خيام، اشعاری از يزله های مختلف می خواند و دوباره به رباعيات خيام باز می گردد . در خيام خوانی، به غير از رباعيات خيام ممكن است از دوبيتی ها و رباعی های شاعران ديگر و از اشعار عاميانه نيز استفاده شود:
سيصد گل سرخ يك گلش نصرانی ما را ز سر بريده می ترسانی
گر ما ز سر بريده می ترسيديم در مجلس عاشقان نمی رقصيديم
در خيام خوانی تك خوان معمولا خواننده حرفه ای نيست و آواز به مانند يزله به صورت دنباله خوانی اجرا می شود.

آوازهای کار :
الف) آوازهای دريا و صيد :
نظر به جغرافيای خاص منطقه، بيش ترين تعداد از آوازهای كار در بوشهر در ارتباط با دريا و كارهای مربوط به صيد و لنج است . هر كاری در لنج، آوازی مخصوص به خود دارد .اين آوازها را صيادان، ملوانان و جاشوان در اصطلاح محلی ( نِي مه ) که احتمالا تغییر یافته نغمه است می نامند . درمناطق مختلف بوشهر، نی مه های متفاوتی خوانده می شود . مثلا در منطقه بندرگاه در نزديكی بوشهر، دو نوع نی مه متداول است: نی مه نيداف ( پارو) و نی مه گرگور (نوعی تله دريايی).
ب) آوازهای وزن كردن گندم :
در مناطق تنگستان، دشتستان و دشتی، پس از درو كردن گندم (گاه در هنگام درو، چاووشی خوانده می شود )، خرمن ها را درخرمن جای انباشته می كنند. وزن كردن و تقسيم گندم معمولا در روزها و ساعت های خاصی صورت می گيرد. خواننده آوازهای مخصوص اين مراسم كسی است كه ترازو را از خرمن پر كند . پس از پايان هر بند از شعر، حاضران با فرستادن صلوات به تك خوان پاسخ می گويند . اشعار در ستايش پروردگار، حضرت رسول (ص) و امامان (ع) است. در هر بند از شعر يكی ازامامان به ترتيب توصيف می شوند . در اين مراسم، ستايش دوازده امام هم جنبه اعتقادی و مذهبی دارد و هم معيار و وسيله ای است برای شمردن ترازوها.
در يك نگاه كلی آنچه از بررسی موسيقی بوشهر می توان دريافت آن است كه وجه غالب موسيقی بوشهر، موسيقی آوازی است، اعم از مذهبی يا غير مذهبی . در اين ميان بخش قابل توجهی از آوازها، اساساً بدو ن همراهی ساز خوانده می شوند : نوحه، ذكرپامنبری، مرثيه، مناجات، عزای سرپايی زنان، بيت عزا و بيت عروسی، چاووشی، مثنوی خوانی، نظامی خوانی، شروه، جنگنامه، نی مه ها و آوازهای كار، لالايی و ... جملگی آوازهايی هستند مذهبی يا غيرمذهبی كه بدون همراهی ساز، خوانده می شوند. ترانه ها و رقص ها، يزله (گاه همراه با دمام )، خيام خوانی (گاه همراه با دمام يا فلوت )، بيت عروسی، (گاه همراه با نی جفتی )، برخی شروه های ساده (گاه همراه با نی جفتی يا نی هفت بند ) و ... آوازهايی هستند كه به نوعی مي توانند به همراهی ساز نيز خوانده شوند.

http://owj2004.blogfa.com/8907.aspx

 

اسکندر نامه نقالی و جایگاه آن در داستانهای عامیانه

 

اسکندر نامه نقالی و جایگاه آن در داستانهای عامیانه


تا یکی دو نسل پیش از این، که وسایل ارتباط جمعی اوقات فراغت مردم را پر نکرده بود، قصه گفتن و قصه شنیدن یکی از سرگرمیهای اصلی بود. قصه‌گوی حرفه‌ای یا نقال معمولاً در قهوه‌خانه‌ها داستان مسلسلی راحکایت می‌کرد و در جای حساس آن را ناتمام می‌گذاشت و شنونده را در حال تعلیق نگه می‌داشت تا فردا شب بیاید و بقیه داستان را بشنود. در عصر صفوی چه در ایران و چه در هند این حرفه گسترش داشت چنانکه در تذکره‌ها بدان اشاره شده است.

 در میان قصه‌ها، نوع پهلوانی آن البته توأم با چاشنی حکایات عاشقانه و ماجراهای عیاری و پندارهای جادویی از همه بیشتر خواستار داشت و در چهار قرن اخیر مفصل‌تر و پر تنوع‌ترین این قصه‌ها ،اسکندرنامه تحریر نقالی است. البته اسکندرنامه از دیر باز شنونده داشته و گذشته از روایتهای منظوم، یک روایت به نثر کهن از قرن ششم دارد و نیز بخشی از داراب نامه طرسوسی در واقع اسکندرنامه است. تألیف اسکندرنامه تحریر نقالی را به «منوچهر خان حکیم» منسوب می‌دارند که برای بنده مشخص نیست چه کسی بوده، چه بسا این کلمه صورت تحریف شده «منوچهر شصت کُله» ازنخستین راویان این داستان بوده باشد، البته شخص اخیر وجود داشته و در قرن ششم می‌زیسته و در راحة الصدور راوندی (ص 57) از او نام برده شده است1. در هر حال قدیم‌ترین نسخه‌ای که از تحریر نقالی اسکندرنامه است تاریخ 1106 ه . ق را دارد2 و نسخه‌های چاپی (سنگی و حروفی) و خطی با هم کما بیش متفاوت است و اینجانب امیدوارم بتوانم یک نسخه پیراسته بر اساس تصویر سه نسخه کهن که در اختیار است از این کتاب فراهم آورم تا ارزشهای ادبی و پژوهشی این کتاب روشن گردد.

 ظهور اسکندر و بر افتادن هخامنشیان، سپس پیدایش ملوک الطوایفی بعد از اسکندر، از مهم‌ترین حوادث دورانساز است که بر ایران و خاورمیانه گذشته و طبیعی است که از همان روزگار اسکندر چهره‌ای فراتر از انسان عادی یافته است. تأثیرات شخصیت اسکندر در ذهنیت عامه از گجسته [= ملعون] تا قدیس و پیامبر گونه (یا دستکم مبشر پیغمبر آخر الزمان و شمشیر زن در راه توحید) نوسان دارد و شکل اخیر آن مطابق روحیه عصر صفوی است که در اسکندر نامه نقالی بازتاب یافته و به قولی چهره شاه عباس اول در آن منعکس شده است3 چنانکه در همان دوران قصه حسین کُرد نیز رنگ مذهبی دارد.

 به اسکندر باز گردیم. ایرانیان که از شکست به دست مقدونیان (که در آن موقع از رعایای دور دست هخامنشیان بودند) چنان یکه خوردند که نخست باور نمی‌داشتند و سپس برای آنکه مطلب را برای خود پذیرفتنی سازند اسکندر را پسر دارا انگاشتند، یعنی گفتند اسکندر هم ایرانی بود که ایرانیان را شکست داد بدینگونه «قصه سکندر و دارا» از سوگنامه شکست به حماسه پیروزی تبدیل شد. گر چه در این میان کسانی حتی منکر وجود اسکندر و یا کارهای اسکندر شدند و بعضی پژوهشگران به دو اسکندر (یکی مقدونی و یکی مغانی) قائل گردیدند4

 در هر حال تحریر اخیر اسکندرنامه که همین اسکندر نامه نقالی است رنگ دینی هم یافت و اسکندر را همان ذوالقرنین مذکور در قرآن پنداشتند که بعد از حضرت عیسی(ع) و پیش از حضرت محمد(ص) زندگی می‌کند حال آنکه اسکندر مقدونی تاریخی بیش از چهار قرن مقدم بر زمان مسیح می‌زیسته است. اسکندرنامه نقالی بجز کلمه اسکندر (و ارسطو و افلاطون و جالینوس و بطلمیوس) مبنای تاریخی ندارد، اما به لحاظ تاریخ اجتماعی گویای حقایقی از گذشته ماهست.

 از لحاظ اخلاقی نیز همچنانکه محققان (دکتر محجوب و دکتر پرهام) اشاره کرده‌اند اسکندرنامه نقالی نسبت به داستانهای عامیانه قدیم (مثلاً سمک عیار) نوعی انحطاط را نشان می‌دهد واین، علاوه بر آنکه نمایانگر سقوط تدریجی ارزشها بر اثر شکستهای تاریخی متوالی است، به نحوی نیز نشانگر بیان صریح و صادقانه واقعیات اجتماعی عصر قصه‌پرداز از زبان خواجه بود. اسکندر هر چه به دهانش می‌آید می‌گوید و نسیم عیار همه را تیغ می‌زند و رحم و مروت و عهد نگهداری و امانت کمیاب است، این همان اوضاع اواخر صفویه است که در رستم التواریخ نیز بیان شده و شکست مفتضحانه دولت مرکزی از شورشیان یک ایالت یاغی و سقوط صفویه پوچی آن بنای پر زرق و برق را نشان داد.

 دیگر از خصوصیات اسکندرنامه پیدایش انگیزه دینی در اعمال قهرمانان و کلاً حرکتِ قصه است. این خود از دلالتی واقعی خالی نیست چرا که در عالم واقع و گذشته تاریخی بسیار حوادث بر اثر انگیزه‌های دینی رخ داده، و داستانهایی که این جهت را ندارند به نوعی دچار کمبود و نارسایی هستند.

 به گمان من اسکندرنامه تحریه نقالی نوعی تکامل در فن داستان پردازی را در سرزمین ما رقم می‌زند چنانکه قهرمانان قصه را گاه می‌توان با ولگرد ماجراجو و همه فن حریف داستانهای پیکارسک اواخر قرون وسطای اروپا مقایسه کرد و نیز می‌توان مجموعا اسکندرنامه تحریر نقالی را نوعی هجویه داستانهای پهلوانی قدیم انگاشت (شبیه دن کیشوت).

 قهرمان داستان اسکندرنامه هنوز جمعی می‌اندیشد امادر آستانه انتقال به فردیّت است، چنانکه در مرحله بعدی قهرمان داستان عامیانه (همچون امیر ارسلان و ملک بهمن...) دیگر آرمانهای حماسی ندارد، بلکه با یک شور رمانتیک فقط در صدد حل مسأله شخصی خودش است، این انعکاس نوعی تحول اجتماعی است و ورود به عصر جدید را رقم می‌زند، همچنانکه نثر اسکندر نامه نقالی را نیز می‌توان مرحله انتقال از نثر منشیانه به نثر ساده داستانی در آستانه مشروطیت به حساب آورد، مثلاً به گمان من میرزا حبیب دستان اصفهانی (مترجم حاجی بابا و ژیل بلاس) خیلی تحت تأثیر نثرنقالی بوده است.

 از لحاظ محتوی و ساختار، اسکندرنامه نقالی را می‌توان پیشدرآمد رُمانهای تاریخی جدید هم انگاشت، چنانکه در توصیفات شمس و طغرا محمد باقر میرزا خسروی شباهت بسیاری با اسکندر نامه نقالی می‌بینیم.

 قدرت توصیف، گیرایی حوادث، شیرینی ضرب المثلها و تعبیرات، وسعت دایره واژگان از خصوصیات این کتاب است و چنانچه چاپ مصحّح وپیراسته‌ای بر اساس نسخ کهن صورت گیرد یک متن ارزنده به زبان فارسی افزوده خواهد شد. مرحوم بهار در سبک‌شناسی5 «برای لذت بردن و چیز فهمیدن بهتر از کتب فاضلانه‌ای است که دراین عهد[صفوی] نوشته شده...» و دو قطعه برای نمونه نقل کرده است.

 داد و ستدی که بین نثر ادبی و نثر عامیانه صورت می‌گرفته در این کتاب به کاملترین صورت تجلی یافته است، زیرا راه یافتن کلمات و عبارات پر خون و زنده و معنی‌دار عامه دربافت کلیشه‌ای و قالبی نوشته‌های منشیان به تدریج به بعضی کلمات عامیانه شناسنامه ادبی اعطا می‌نموده و ادبیات را از سرچشمه جوشان زندگی واقعی طبقات و اقشار شهری برخوردار می‌نموده است.

 از سه نسخه قدیمی موجود، نسخه کامل مجلس (مورخه 1264 ه . ق) بسیار مفصل است و اشکال عمده‌ای که دارد افزایش بخشهایی است به کتاب، توسط فرزند کاتب اصلی، که از ارزش و اصالت آن می‌کاهد. نسخه دیگر مجلس (که نوشته‌اند تاریخ 1106 ه . ق را دارد) به قرائنی تازه‌تر به نظر می‌رسد که نمونه مسلّمی از نثر آغاز سده سیزدهم هجری می‌باشد بلکه مشخصات سبک شناختی آن زمان قدیم‌تری را نشان می‌دهد، و با آنکه در واقع برشی از اسکندرنامه نقالی (بخش ترکستان و بعد از آن) است اما فضای کلی کتاب را می‌نمایاند چنانکه هم حوادث جنگی دارد، هم داستانهای عشقی؛ هم ماجراهای عیاری و هم عجایب جادویی و دنیای دیوان و پریان. بدینگونه به تعبیر عبدالنبی فخرالزمانه در طراز الاخبار جامع انواع قصه‌های عامیانه خواهد بود، مضاف بر آنکه چون تاریخ نسخه مورد اطمینان است استخراج واژه‌ها و تعبیرات و خصوصیات سبک‌شناختی آن سندیت بیشتری خواهد داشت.

 پی‌نوشتها

 1 ـ لغت نامه دهخدا و نیز ک: اسکندر و ادبیات ایران، دکتر سیدحسن صفوی، (امیرکبیر، 1364، ص 3 ـ 72).

 2 ـ فهرست منزوی 5/3656.

 3 ـ نورالدین مدرسی چهاردهی.

 4 ـ ر. ک: کارنامه به دروغ پوران فرحزاد.

 5 ـ سبک‌شناسی؛ جلد 3 ص 260.

http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/90250

حمله خوانی‌ گونه مهمی از نقالی مذهبی در ایران

حمله خوانی‌ گونه مهمی از نقالی مذهبی در ایران

 دکتر فرهاد ناظر زاده کرمانی

 «...شعله آوازش

 بی‌تکلف و اغراق

 یک فرسخ زبانه می‌کشید:

 در نهایت پیچیدگی و نمک تحریر...»

 برگرفته از کتاب«عالم آرای عباسی»:در توصیف چند و چون شیوه نقالی یکی از نقالان به نام:«مولانا فتحی».

 حمله‌خوانی گونه‌ای از نقالی مذهبی است که‌ «درونمایه» (CONTENT) و«متن» (TEXT) آن، عمدتا از دو کتاب«حمله حیدری»برگرفته شده است. یکی از این دو کتاب که شیواتر و خیال برانگیزتر از دیگری بوده و از نظر ادبی-نمایشی نیز جاذبه و کارآمدی بیشتر داشته به قلم«ملابمانعلی‌ راجی کرمانی»است؛و به همین دلیل بیشتر از دیگری‌ توسط نقالان مذهبی،به ویژه حمله‌خوانان:به کار برده‌ شده است.برای شناخت ژرف‌تر و بیشتر حمله‌ حیدری راجی کرمانی،بایسته است که با هنر نقالی و به‌ ویژه نقالی مذهبی که حمله‌خوانی برجسته‌ترین نمونه‌ آن است،بیشتر آشنا شد و از آن آگاهی یافت.و نظر به‌ این‌که«نمایش تعزیه»نیز از نقالی مذهبی بهره کلانی‌ برده است،تعزیه‌پژوهان به بررسی و پژوهش در این‌ هنر اصیل،مردم‌پسند و پر تأثیر ایرانی روی آورده‌اند. در سطرهای زیر در مناسبت با حمله حیدری اثر راجی‌ کرمانی،به این زمینه‌ها اشاره می‌گردد.
ویژگی‌های هنر نقالی(داستان‌گویی نمایشی)

 نقالی را می‌توان گونه‌ای«داستان‌گویی‌ با کاربرد شیوه‌ها و فن‌های هنر نمایش» (Dramatic Storytelling) تلقی نمود.این هنر در ایران پیشینه‌ای کهن،پر دامنه و ارزشمند داشته و یکی‌ از«ریختارهای تئاتری» (Theatre Forms) برجسته‌ ایران تلقی می‌شده است.هنر داستان‌گویی نمایشی،در سایر حوزه‌های فرهنگی-جغرافیایی جهان نیز پدید آمده است و نظر به بسامد فراوان این جریان و رواج‌ همگانی و اهمیت‌های اجتماعی،فرهنگی و هنری آن، «تارخ تئاترشناسان» (Theatre Historians) ،هنر نقالی را یکی از سه پیدایش مایه‌های هنر تئاتر،به شمار آورده‌اند.دو دیگر پیدایش مایه‌های این هنر عبارتند از: 1)برگزاری«آیین‌ها و مناسک مذهبی» (Riligious Rituals) به شیوه‌ها و«بیان نمایشی» (Dramatic Expression) و 2)زندگی اجتماعی انسان و نقش‌آفرینی‌های او در زندگی روزانه اجتماعی که‌ همانندی‌های بسیاری با هنر نمایش دارد.

 نقالان،داستان‌گویان نمایش‌گر،از بنیادها و عنصرهای هنر تئاتر بهره و مایه می‌گیرند:آنان بازیگری‌ می‌کنند،صحنه و وسایل صحنه دارند،متنی را حفظ کرده‌اند و یا حتی از روی متن یا به اصطلاح خودشان‌ «طومار»می‌خوانند،و گاهی نیز به اقتضای«مجلس‌ نقل»به اصطلاح«بدیهه‌پردازی»می‌کنند:از طومار می‌کاهند،یا بر آن می‌افزایند.نقالان نیز،مانند هنرمندان‌ هنر نمایش،«تماشاگر»دارند و طومار خود را به خاطر و در حضور تماشاگران بر«صحنه»پدید می‌آورند.آنان‌ از شیوه‌ها و شگردهای بازیگری،پدیدآوری و کارگردانی به میزان فهم و ذوق خود،آگاه بودند و به‌ همین میزان توانمند بوده‌اند که بر احساس‌ها و عاطفه‌های تماشاگران خود،کاری شوند و نشان‌ بگذارند.کاری‌شدن‌ها و نشان‌گذاری‌های احساسی، عاطفی و عقلانی بر تماشاگران،آماج و آرمان همه‌ نمایش‌گران و تماشاسازان«هنرهای نمایش‌گری» (Performing Arts) می‌باشند.نقالان نیز مانند نمایش‌گران و تماشاسازان پیوسته می‌کوشیده‌اند تا هم‌ هنگام و هم‌جا تماشاگران را با بیان نمایشی،1)سرگرم‌ سازند،2)و به آنان آموزه‌ها،آماج و آرمان‌های ملی، اخلاقی،اجتماعی،سیاسی و فرهنگی را،آموزش‌ دهند.آنان،هم سرگرم‌ساز بوده‌اند و هم آموزش‌گر.

 آنان گزیده‌ای از کارافزارهای هنرنمایی خود را هنگم نمایش جلوه می‌داده‌اند.این کارافزارها،در واقع‌ «علامت‌ها و نشانه‌های نمایشی»(سیمییولوژی تئاتری‌ (Theatre Simiology- آنان بوده‌اند:شمشیر،زره، خود،علم و کتل،...و شمایل از مهم‌ترین کارافزارها بوده‌است.

 هنر نقالی،کم‌وبیش جنبه‌های موسیقایی نیز داشته‌ و آواز و موسیقی آن نیز به گوش تماشاگران می‌رسیده‌ است.نقالی داستان‌گویی تک بازیگری(گاهی همراه با شاگرد-نوچه-)است.نقالان گونه‌ای نمایش تک‌ نمایش‌گرانه را پدید می‌آورده‌اند و هنر شگفت‌آور و آفرین‌برانگیز آنان در این بوده است که می‌توانستند، هم هنگام و هم‌جا،روایت‌گر،بازیگر،طراح‌ (صحنه‌آرای،پوشاک‌ساز،چهره‌پرداز)و کارگردان‌ نمایش خود باشند و حتی کارچرخانی(کارهای مالی، تبلیغاتی و انتظامی)نمایش را،خود برعهده بگیرند.

 «بهرام بیضایی»در صفحه 06 کتاب(«نمایش در ایران»،4431)نقالی را این‌گونه تعریف کرده است:

 [نقالی عبارتست از نقل واقعه یا قصه،به شعر یا به نثر، با حرکات و حالات و بیان مناسب در برابر جمع... منظور از نقالی سرگرم کردن و برانگیختن هیجان‌ها و عواطف شنوندگان بینندگان است به وسیله حکایت‌ جذاب،لطف بیان،تسلط روحی بر جمع و حرکات و حالات القاءکننده و نمایشی نقال،به آن حد که بیننده او را هر دم به جای یکی از قهرمانان داستان بیند،و به‌ عبارت دیگر بتواند به تنهایی بازیگر همه اشخاص‌
بازی باشد...]

 افزون بر اینها،نقال،شاگرد و دستیار(نوچه)خود را در جریان هنرنمایی‌های خود آموزش می‌داده، شاگردی که احتمالا روزی سری توی سرها درمی‌آورده و نقال ماهری می‌شده است.


اهمیت هنر نقالی در ایران

 در سطور پیش اشاره شد که هنر داستان‌گویی‌ نمایشی(نقالی در ایران از اهمیت و غنای سرشاری‌ برخوردار بوده است.اصولا،به داوری بعضی از شرق‌شناسان خارجی،وجه اصلی و ریختار کلان هنر نمایش در ایران تلقی می‌شده است.«سرجان ملکم» انگلیسی-چنانکه«مرتضی راوندی»در صفحات 795 و 895 جلد ششم«تاریخ اجتماعی ایران»،3631، آورده-درباره تفریحات مردم ایران در دوره قاجار نوشته است:

 [ایرانیان اسباب تماشا بسیار دارند،لکن به نوعی که- تئاتر-در فرنگستان رسم است،ندارند،مگر قصه‌خوانان ایشان(نقالان)که در حین تقریر حکایات- (نقالی)-به اقتضای شرایط و حالات،وضع خود را دگرگون جلوه می‌دهند،به طوری که حالات غضب و حلم،عقل و عشق،سرور و غم،قدرت و گدایی، امارت و چاکری،عاشقی و معشوقی،فرمانبری و فرمانروایی همه در یک شخص واحد(نقال)دیده‌ می‌شود...حرفت قصه‌خوانی در ایران باعث شهرت و مایه منفعت است و کسی که در خدمت سلطان به این‌ منصب ممتاز است،همیشه در حضور است و هم‌چنین‌ در سفرها ملتزم رکاب است...]

 نقالی در ایران نمایشی کارآمد و فراگیر بوده و بسیاری از کار ویژه‌های هنر تئاتر را انجام می‌داده است. نقالی،هم به صورت میدانی در گذرگاه‌های شهرها و روستاها برگزار می‌شده،و هم به صورت کم‌وبیش‌ برنامه‌ریزی شده در قهوه‌خانه‌ها؛و هم‌چنین به سفارش‌ مردم طبقات گوناگون در خانه‌های آنان؛و در هر حال‌ پیوسته نمایشی پر جاذبه،تأثیرگذار و هنرمندانه بوده‌ است.نقالان،به ویژه«شاهنامه‌خوانان»یعنی آنانی که‌ متن یا طومار نقالی خود را از داستان‌های شاهنامه‌ فردوسی برگرفته بودند(و نیز حمله‌خوانان،یعنی‌ نقالانی که طومارشان را از کتاب‌های حمله حیدری‌ برآورده بودند)،در برانگیخت و بسیج احساسی- عاطفی تماشاگران خود،به میزان شگفت‌آوری ماهر و چیره دست گردیده بودند،به ویژه هنگامی که حماسه‌ «رستم و سهراب»و یا نبردهای پهلوانانه-مذهبی‌ حضرت علی(ع)را نقل می‌کردند.در مناسبت با شاهنامه‌خوانانی که حماسه رستم و سهراب را نقل‌ می‌کرده‌اند گزارش شده است که شماری از تماشاگران‌ ایشان،نقل این داستان تا پایان یعنی کشته‌شدن سهراب‌ به دست پدر را،تاب نمی‌آوردند.به گزارش«ابو القاسم‌ جنتی عطایی»در کتاب(بنیاد نمایش در ایران»،3331) بسیاری از این تماشاگران در این هنگام به گریه و شیون‌ می‌پرداختند و یا جایگاه نقالی را ترک می‌کردند و یا حتی هدیه‌ای کلان به نقال می‌دادند تا او پایان رزمنامه‌ رستم و سهراب را نقل نکند و سهراب را به قتل‌ نرساند!


گونه‌های هنر نقالی

 هنر نقالی در ایران را بر بنیاد«درونمایه» (Content) و یا«برون ریخت» (Form) به نظر«علی‌ بلوکباشی»در صفحه 78 کتاب(قهوه‌خانه‌های ایران»، 5731)می‌توان به سه گروه تقسیم کرد: «شاهنامه‌خوانان»،«افسانه‌خوانان»،و(داستان‌های) «مذهبی‌خوانان».بلوکباشی نوشته است:

 [داستان‌گزاری و قصه‌گویان قهوه‌خانه‌ها را برحسب‌ نوع داستان‌هایی که می‌گفتند و چیرگی و ورزیدگی‌ای‌ که در نقل و بیان موضوع‌های این نوع داستان‌ها داشتند می‌توان به سه گروه تقسیم کرد:یک گروه‌ داستان‌سرایان و قصه‌گویان داستان‌های حماسه‌ شاهنامه؛گروه دیگر قصه‌گویان داستان‌نامه‌های‌ تاریخی-افسانه‌ای مانند اسکندرنامه؛و گروه سوم‌ داستان‌سرایان حماسه و واقعه‌های تاریخی-دینی و مذهبی مانند حمزه‌نامه...]

 نقالان حمله‌خوانی که درونمایه طومارهای خود را از«حمله حیدری»راجی کرمانی برگرفته بودند،از گروه‌ سوم نقالان به شمار می‌آمدند.

 این نگارنده،بر بنیاد درونمایه و هم«ریختار نمایش‌گری» (Form of Performance) هنر نقالی را در سه گونه گنجانیده‌ام:1)داستان‌گویی‌های نمایشی‌ خنیاگرانه،2)داستان‌گویی‌های نمایشی افسانه‌های‌ مردم پسند،3)داستان‌گویی‌های نمایشی مذهبی.

 در گونه اول از موسیقی و سرود و اشعار تغزلی و غنایی بهره کافی برده می‌شده است.خنیاگران یا رامشگران،به واسطه و وسیله شعر و داستان، تماشاگران و شنوندگان هنر خود را به وجد و حال در می‌آورده‌اند.به قول«حافظ شیرازی»:


چنان برکش آواز خنیاگری‌ /که ناهید جنگی به‌ رقص آوری!»...

 در گونه دوم،درونمایه طومارهای نقالی از شاهنامه،اسکندرنامه،سمک عیار،رموز حمزه و مانند اینها اقتباس می‌شده است و شیوه‌ها و شگردهای‌ نمایش‌گری این‌گونه از نقالی‌ها و سیمییولوژی‌ هنرنمایی آنان نیز،به دلیل تفاوت‌های مرجع‌ها و منبع‌های طومارشان متفاوت بوده است.

 گونه سوم که برجسته‌ترین نمونه آن«حمله‌خوانی» به ویژه حمله‌خوانی بر بنیاد«حمله حیدری»اثر راجی‌ کرمانی است،در سطور آینده با گستردگی بیشتری‌ گزارش می‌گردد.


نگاهی به منبع‌ها،مرجع‌ها و مأخذهای نقالی‌های‌ دینی،مذهبی،ملی و تخیلی

 نقالی‌های مذهبی در ایران گونه‌های چندی داشته‌ است که مهم‌ترین آنها عبارتند از«مناقب‌خوانی»، «فضائل‌خوانی»،«حمله‌خوانی»،«پرده‌خوانی»،...و «روضه‌خوانی».درونمایه اغلب نقالی‌های مذهبی به‌ میزان کلانی از«حماسه‌های تاریخی،ملی،دینی، مذهبی»برگرفته شده‌اند و هم‌چنین روایت‌هایی که‌ شاعران حماسه‌سرای(تاریخی-ملی-دینی-مذهبی) سروده بوده‌اند.این داستان‌ها،روایت‌های تاریخی، ملی،دینی و مذهبی در هر نقل و توسط هر نقال،کم و بیش از نو بازسازی و نو ویراستی می‌شدند و به‌ صورت داستانی نمایشی،در محفل‌های نقالی پدید آورده می‌گردیده‌اند.حمله حیدری نیز یکی از گونه‌های مهم نقالی«دینی»(اسلامی)،«ملی»(ایرانی)، «مذهبی»(شیعی)و«تخیلی»(داستان‌های حماسی) بوده است.

 برای شناخت این‌گونه نقالی‌ها،لازم است که به‌ منبع‌ها،مرجع‌ها،مأخذهای آنها اشاره شود:

 در صفحات 773 تا 093«حماسه‌سرایی در ایران» اثر«دکتر ذبیح الله صفا»،3331،مهم‌ترین حماسه‌های‌ «تاریخی-ملی-دینی-مذهبی»و سرایندگان آنها،به‌ طرزی بسیار فشرده،معرفی گردیده‌اند.این حماسه‌ها عمدتا همان‌هایی هستند که به نقالی دینی-مذهبی و به‌ ویژه به«حمله‌خوانی»«درونمایه»داده‌اند.سرایندگان‌ حماسه‌های مذهبی شیعی،به رویدادها و روایت‌ها،و هم‌چنین توصیف شخصیت حضرت علی(ع)و حضرت حسین(ع)،در مقایسه با سایر امامان شیعی، توجه و عنایت بیشتری نشان داده‌اند.«صفا»نوشته‌ است:

 [...در باب امام اول شیعیان،میان شیعه تدریجا داستان‌هایی پدید آمده که بعضی از آنها مبنی بر حوادث‌ تاریخی،یعنی جنگ‌های او در حیات حضرت محمد بن عبد الله(ص)و هنگام خلافت و شجاعت‌های وی‌ است.منتهی به تدریجی عناصر داستانی بر آنها افزوده‌ شده است.برخی دیگر از داستان‌ها به کلی دور از حقیقت تاریخی و افسانه محض است که اندک‌اندک‌ میان ملت ایران و بر اثر اخلاص شدید این قوم نسبت‌ به حضرت علی(ع)و درآمدن او در صف پهلوانان‌ ملی،وجود یافت...مانند«خاوران‌نامه»...که ناظم کتاب‌ -ابن حسام،متوفی 578 هـ.ق-مدعی است که موضوع‌ منظومه خود را از یک کتاب تازی انتخاب کرده است و این،چنانکه می‌دانیم،خاصیت بیشتر کتب حماسی‌ (ملی-تاریخی-دینی)ایرانست که لا محاله مبتنی بر مستند بر اصلی بوده و سازندگان آنها مستقیما در جعل‌ روایات و احادیث دخالتی نداشته‌اند.]

 مهم‌ترین حماسه‌های مذهبی موردنظر ما عبارتند از:

 1)«خاورنامه»،اثر«محمد بن حسام الدین»مشهور به‌ «ابن حسام»متوفی 578 هـ.ق.

 2)«صاحبقران‌نامه»سراینده:گمنام،سال تصنیف اثر 3701 هـ.ق.

 3)«حمله حیدری»،سراینده«میرزا رفیع خان باذل»، متوفی 4211 هـ.ق تمام‌کننده آن،«میرزا ابو طالب‌ فندرسکی».

 4)«مختارنامه»،اثر«عبد الرزاق بیک»متوفی 3421 هـ. ق.

 5)«شاهنامه حیرتی»،اثر«حیرتی»،متوفی 079 هـ.ق.

 6)«غزونامه اسیری»،اثر«اسیری»تاریخ تصنیف‌ 769 هـ.ق.

 7)«حمله حیدری»،اثر«ملابمانعلی راجی کرمانی» (قرن 31 هـ.ق.)،نام کتاب در نسخه چاپی سال 0721 ه ق«کتاب حمله ملابمونعلی».

 8)«خداوندنامه»اثر«فتحعلی خان صبای کاشانی» متوفی 8321 هـ.ق.

 9)«اردیبهشت‌نامه»اثر«میرزا محمد علی سروش‌ اصفهانی»،متوفی 5821 هـ.ق.

 01)«دلگشانامه»اثر«میرزا غلامعلی آزاد بلگرامی»، متوفی 0021 هـ.ق.

 11)«جنگنامه»اثر شاعری متخلص به«آتشی»که در سال 1721 هـ.ق به چاپ رسیده است.

 21)«داستان علی اکبر»،اثر«محمد طاهر بن ابو طالب»، تاریخ تکمیل 8921 هـ.ق.

 چنانکه ملاحظه گردید،دو منظومه حمله حیدری‌ تصنیف گردیده است،اولی اثر طبع باذل-فندرسکی و دومی اثر طبع راجی کرمانی بوده است.از هر دوی این‌ «حماسه‌ها»در کار نمایش نقالی برداشت و اقتباس‌ می‌گردیده است و به دلیلی که در آغاز این نوشتار به‌ آنها اشاره گردید،حمله حیدری راجی از نظر ادبی- نمایشی برای نقالان و تماشاگران آنان،گیرایی،جاذبه و کارآیی بیشتری داشته است.


گونه‌های نقالی دینی و مذهبی

 نقالی مذهبی در فرآیند تاریخی ایرانی به دلیل‌ ریشه‌ها و عوامل تاریخی،ملی،دینی،مذهبی-چنان‌که‌ گفته شد-با ریختارهای متفاوتی پدید آمده است که در سطرهای زیر به چند مورد مهم آن اشاره می‌شود:


1.«مناقب‌خوانی»

 رواج مذهب شیعه در ایران و واکنش مذهبی- سیاسی ایرانیان در برابر خلفای اموی و عباسی و مردم: اهل سنت،در دوره حکومت شیعی«آل بویه»منجر به‌ پیدایش گونه‌ای نمایش نقالی گردید که به آن‌ «مناقب‌خوانی»گفته‌اند.مناقب‌خوانان برای تبلیغ‌ مذهب شیعه و اعتراض و ابراز انزجار نسبت به آنانی که‌ «غاصب»تلقی می‌شدند،داستان‌هایی را به صورت‌ نقالی نمایش می‌دادند.


2.«فضائل‌خوانی»

 در واکنش به مبلغان مذهب شیعه و نقالان آن، گروهی از هنرمندان نقال اهل سنت ایرانی نیز داستان‌هایی در خصوص فضائل،مکارم خلفای‌ راشدین به نحوی که پاسخگوی اعتراض‌های شیعیان‌ بود،احتمالا با تقلید از مناقب‌خوانان،نمایش می‌دادند.

 به نوشته«ذبیح الله صفا»در جلد دوم«تاریخ‌ ادبیات ایران»رقابت و منازعه میان اهل شیعه و سنت در «مناقب‌خوانی»و«فضائل‌خوانی»انعکاس یافته بود.و گویا دختر ملکشاه سلجوقی که سنی مذهب بود فرمان‌ داد تا زبان یکی از نقالان مناقب‌خوان شیعی را ببرند.نام‌ این مناقب‌خوان«ابو طالب شیعی مناقبی»بود. «محمد جعفر محجوب»در مقاله خود در«ایران‌نامه، شماره 2،3631،به نام«از فضائل و مناقب‌خوانی را پیدایش ما به کلان«روضه‌خوانی»برشمرده است.به‌ عقیده این نگارنده علاوه بر فضائل و مناقب‌خوانی،در ریختار نقالی مهم دیگر در سیر تکوینی و به ویژه سیر تکاملی«روضه‌خوانی»مؤثر بوده‌اند.این دو ریختار عبارتند از«حمله‌خوانی»و«پرده‌خوانی».


3.«حمله‌خوانی»

 حمله‌خوانی نیز ریختاری از نقالی ملی و شیعی‌ است.و«حمله‌خوانان»درونمایه نقالی خود را،چنان‌ که یاد شد،از دو حماسه«تاریخی-ملی-دینی-مذهبی‌ -تخیلی»برگرفته و اقتباس کرده‌اند:

 1)«حمله حیدری»اثر«میرزا محمد رفیع خان باذل». باذل اهل خراسان بوده ولی در عهد سلطنت شاه جهان‌ به هند رفته و در سال 3211 تا 4211 هـ.ق در دهلی‌ درگذشته است.«باذل»نتوانست حماسه خود را به‌ پایان برساند.شاعر دیگری به نام«میرزا ابو طالب‌ فندرسکی»-ه نباید او را با فیلسوف ابو القاسم‌ فندرسکی اشتباه کرد-سروده باذل را به پایان رسانده‌ است.

 2)«حمله حیدری»که«حمله راجی»و یا«حمله‌ ملابمونعلی»نیز خوانده شده،منبع،مأخذ و مرجع‌ دیگر«حمله‌خوانی»است.درباره«حمله راجی»و خصوصیات و اهمیت آن در سطور آینده همین نوشتار توضیح بیشتری داده می‌شود.

«پرده‌خوانی»یا«پرده‌دارری»یا«شمایل‌خوانی»یا «شمایل‌گردانی»

 «پرده‌خوانی»یا...«شمایل‌گردانی»نام‌های‌ گوناگونی است که به گونه ویژه‌ای از نقالی دینی- مذهبی تخیلی که در پیدایش«شبیه‌خوانی»یا«نمایش‌ تعزیه»سم بارزی داشته،داده شده است.«پرده‌دار» نقالی بوده است که بر پرده‌اش تصاویری از پیغمبر (ص)و خانواده او صحنه‌هایی از زندگی آنان را نقاشی‌ کرده بود.پرده‌خوانان اغلب صورت پیغمبر(ص)و معصومان را تصویر نمی‌کردند و نشان نمی‌داده‌اند، بلکه بر پرده‌های خود،به جای صورت آنان،قرص ماه‌ را جایگزین می‌کرده‌اند.پرده‌دار یا پرده‌خوان در هر محل که مناسب تشیخیص می‌داد،پرده‌هایش را در برابر تماشاگران می‌گشود،و زندگی شخصیت‌ها و رویدادهایی را که بر پرده‌های خود به تصویر درآورده‌ بود،با هنرنمایی‌های نمایشی فراوان،نقل می‌کرد.


«روضه‌خوانی»

 روضه‌خوانی نیز در آغاز گونه‌ای نقالی مذهبی بوده‌ که به تدریج در حوزه‌های دینی مورد توجه قرار گرفته‌ و با عنایت به علوم معقول و منقول و فنون خطابه‌ آموزش داده شده و به صورت امروزی متحول گردیده‌ است.اصطلاح روضه‌خوانی برگرفته از کتابی به نام‌ «روضة الشهداء»تصنیف«ملا حسین کاشفی»است که‌ در دهه اول قرن چهاردهم هجری قمری درگذشته. کاشفی در علوم دینی،معارف اسلامی،فنون غریبه و حتی ریاضیات و نجوم مطالعه داشته است.وی در دوران«سلطان حسین بایقرا»در هرات و نیشابور به‌ موعظه و ارشاد مردم اشتغال ورزیده است. روضة الشهداء کتابی است در خصوص وقایع کرب و بلا و مصایب،رنج‌ها و غم‌ها و شهادت حسین(ع)و بعضی از یاران و خویشان او،و نیز اسارت بعضی دیگر از آنان،در زمینه روضه‌خوانی باید بر تفکیک میان‌ «ذاکرین»و«واعظین»نیز تأکید کرد.ذاکرین از ویژگی‌های«نقالان»برخوردار بوده‌اند و واعظین بیشتر اندرزگویی،سخنرانی و ارشادگری می‌کرده‌اند.

 «حمله‌خوانی» حمله‌خوانی نیز از مهم‌ترین ریختارهای‌ داستان‌گویی نمایشی(نقالی)است که احتمالا در سال‌های پایانی سلسله صفویان که در سال‌های 709 تا 8411 هـ.ق(برابر با 2051 تا 6371 میلادی)در ایران‌ سلطنت کرده‌اند،پدید آمده و سیر تکوینی و تکاملی‌ خود را در دوران سلسله قاجاری طی کرده است. نقالان با استفاده از درونمایه«حمله حیدری»سروده‌ «میرزا محمد رفیع خان باذل»(متوفی 4211 هـ.ق) بخش‌هایی از آن را برمی‌گزیدند و برای تماشاگران،با شیوه‌ها و شگردهای داستان‌گویی نمایشی،نقل‌ می‌کرده‌اندن.به حمله حیدری باذل،شاعر دیگری به نام‌ «میرزا ابو طالب میرفندرسکی»بیت‌هایی که بیشترشان با شهادت حضرت علی اکبر مربوط می‌شده افزوده و در سال 5311 هـ.ق داستان‌های آن را به پایان برده است.

 کتاب حمله حیدری«باذل-فندرسکی»به سبب‌ داشتن دو سراینده،به دوگانگی سبکی دچار شده‌ است.با این همه ارزش این منظومه شایان توجه بوده‌ است و در جو و فضای شیعی دوران صفویه و آغاز قاجاریه،از استقبال قشرهای اجتماعی متفاوت مردم‌ ایران،برخوردار گردیده است و شماری از داستان‌گویان نمایش‌گر از این حماسه بهره کلانی‌ برده‌اند؛و آن را به مثابه طرح‌هایی از نمایشنامه برای‌ تماشاگران صحنه نمایش خود پدید آورده‌اند...

 «باذل»به زعم خود کوشیده است تا از جنبه‌های‌ تخیلی سروده‌اش بکاهد و بر حقیقت‌گویی آن تأکید ورزد.این تأکید علتی شخصی داشته است.زیرا باذل‌ در توجیه آن چنین گفته که سروشی(هاتفی)او را از غزل‌گویی و رزم‌نامه پهلوانی سرایی برحذر داشته و به‌ جای آنها او را به سرودن روایت‌های راست تشویق و دلالت نموده است.روایت‌هایی که در آنها،چیزی جز راستی و درستی وجود ندارد باذل گفته است که‌ سروش به او ندا داده:


به فکر غزل تا به کی خون خوری؟ چنین خون بی‌حاصلی چون خوری؟! «ز هاتف شنیدم چون این گفت نغز...» ...  زدم رأی با دل در این مدعا به پاسخ دلم گفت:«باذل،چرا نبندی عروس سخن را حلی‌ ز نعت نبی(ص)و ز مدح علی(ع) در آن داستان هیچ جز راست نیست‌ سر مویی آنجا کم و کاست نیست!


حمله حیدری ملابمونعلی راجی کرمانی

 اما با تصنیف«حمله حیدری»اثر ملابمونعلی‌ راجی کرمانی در قرن سیزدهم با حدود 000و03 بیت‌ شعر،«نمایش‌مایه»نو،خوش سبک،زوان،و اررزنده و نمایش‌تری برای نقالان دینی-مذهبی-ملی و حتی‌ نقالان داستان‌های تفننی فراهم گردیده است.به طوری‌ که به گفته دکتر«عنایت الله شهیدی»به اینجانب،و هم‌چنین وجود طومارهایی که بعضی از آنها در کتابخانه‌ مجلس شورای اسلامی موجود است،پس از انتشار حمله راجی کرمانی،حمله‌خوانی از نظر ادبی-هنری- نمایشی پیشرفت و ارتقاء یافته و بیش از پیش،از استقبال و آفرین‌گویی تماشاگران برخوردار شده است. «دکتر ذبیح الله صفا»نیز که در صفحه 583 «حماسه‌سرایی در ایران»،3331 شمسی،دو منظومه‌ حمله باذل را با حمله راجی مقایسه کرده،چنین نوشته‌ است که در حمله راجی:

 [بعضی از تصورات ملی ایرانیان نیز اثر کرد و از آن‌ جمله است داستان دیوی که به خدمت پیامبر(ص) آمده قبول اسلام کرد و اگر این کتاب را با حمله حیدری‌ باذل مقایسه کنیم.آن را از لحاظ استحکام الفاظ و زیبایی ابیات بهتر می‌یابیم...]

 نگارنده نیز با مقایسه این دو«حمله‌نامه حیدری»به‌ این نتیجه رسیده است که هرچند باذل در پدید آورد منظومه خود بر راجی به اصطلاح«فضل تقدم»دارد، لیکن منظومه راجی بر باذل از«تقدم فضل»ادبی- نمایشی برخوردار است.برتری‌های ادبی-نمایشی‌ «حمله حیدری»راجی بر«حمله حیدری»باذل،به نظر این نگارنده،سه دلیل عمده دارد:

 1)اول آنکه احتمالا راجی منظومه باذل را در پیش‌ چشم داشته و با چشم منتقد و رقیب در نقالی‌هایی که‌ بر بنیاد منظومه او تنظیم شده بود،تدقیق و تدبر کرده‌ است،و نقطه‌های قوت و ضعف اثر مکتوب باذل را،و یا اقتباس از آن هنگام حمله‌خوانی را،با چشم عبرت‌ بین ملاحظه و تحلیل کرده است.

 2)دوم آنکه راجی در مقایسه با باذل،از طبعی روان‌تر و سلاست کلامی بیشتر و نمایشی‌نویسی کارآمدتری‌ برخوردار بوده است.شعرهای راجی کرمانی ساده‌تر، روان‌تر،گویاتر و برای نمایش مناسب‌تر از شعرهای‌ باذل-فندرسکی است.

 باید یادآوری نمود که متنی به اصطلاح نمایشی‌ است که به سادگی بتواند به بیان تئاتری ترجمه و تبدیل‌ گردد و به صورت نمایش صحنه‌ای درآید.«گفتا شنود» (Dialogue) چنین متنی باید از حس و حرکت و حال و هوای نمایش برخوردار باشد،افشاء شخصیت کند، زمان و مکان را مشخص سازد،حال و هوای نمایش را القا کند،و داستان آن را از آغاز تا میان،و از میان تا پایان‌ به پیش برد.چنین گفتا شنودی را«بازیگر»بهتر بازی‌ می‌کند و تماشاگر را بیشتر به نمایش متصل،جلب و جذب می‌سازد،و در نهایت تجربه نمایشی عمیق‌تر و وسیع‌تری پدید می‌آورد.

 لیکن فورا باید اضافه کنم که منظومه راجی کرمانی‌ نیز،چنانکه باید و شاید«نمایشی» (Dramatic) نیست، و برخلاف متن‌های نمایشی دربردارنده توصیف‌های‌ طولانی و حتی تکراری است که متن او را بیش از حد کشدار،یکنواخت و سنگین کرده است.راجی نیز نمایشنامه‌نویس نیست و شیوه‌ها و شگردهای‌ نمایشی‌نویسی را نیاموخته است و اصولا شاعران‌ داستان‌گوی آن زمان با این«گونه ادبی» (Literary Genre) و قاعده‌ها و فن‌ها و معیارهای آن آشنایی‌ نداشته‌اند.و اگر در این زمینه به توفیقی نسبی هم دست‌ یافته باشند،ناشی از ذوق و قریحه و یا حتی تصادفی‌ بوده است.

 با این همه،سروده راجی کرمانی را نمایشی‌تر از سروده باذل-فندرسکی است و«تماشایی‌تر»می‌توان‌ آن را بر صحنه پدید آورد.و نقالان حمله‌خوان که به هر حال عهده‌دار تبدیل متن‌های«نانمایشی» (Non-Dramatic) به متن‌هاثی نمایشی بوده‌اند،به‌ سروده دینی،مذهبی،ملی و تخیلی راجی کرمانی، توجه و عنایت بیشتری نشان داده‌اند.

 یکی از بخش‌های ظریف در حماسه حمله‌ حیدری راجی،پرداختن او به توصیف عشق آسمانی و مقدس است که سبب می‌شود حضرت فاطمه با حضرت علی(ع)ازدواج نماید.روایت راجی از چگونگی این ازدواج و رضایت فاطمه(س)به‌ همسری با علی(ع)به رغم اصرار خواستگاران دیگر، اثر او را به سمت گونه‌ای«رومانس مذهبی»سوق داده‌ است،گونه‌ای که برای مخاطبان بسیار پر جاذبه بوده و به همین دلیل مورد استفاده حمله‌خوانان قرار می‌گرفته‌ است.می‌دانیم که مسأله همسرگزینی، مخصوصا هنگامی که دوشیزه‌ای در برابر چند خواستگار کم‌وبیش مقبول و معتبر قرار بگیرد،و او بر خلاف عرف و رسم‌های جاری،از میان آنان کسی را به‌ شوهری برگزیند که بیشتر از صفات و سجایای معنوی‌ برخوردار است،اینها درونمایه نمایشنامه‌هایی اخلاقی‌ است.این‌گونه داستان‌ها یا نمایشنامه‌ها،برای‌ تماشاگران هر دوره‌ای،به سبک و سیاق آن دوره،از جاذبه‌ها و مردم پسندی‌های فراوانی برخوردار است... خواستگاری حضرت علی(ع)از حضرت فاطمه(س) و قبول آن از سوی فاطمه(س)و طرد سایر خواستگاران،این بخش از منظومه راجی را پر کشش‌ کرده است.

 3)دلیل سومی که سبب رواج و وجاهت بیشتر حمله‌ حیدری راجی در مقایسه با حمله حیدری باذل- فندرسکی گردیده،توجه بیشتر راجی کرمانی به‌ رویدادها و شخصیت‌های تخیلی و تفنی است.در جایی که باذل کوشیده است تا نسبت به اصل و مأخذ عربی داستان‌های خود،کم‌وبیش وفاداری و امانتداری‌ را رعایت نماید،راجی کرمانی تخیل ادبی-هنری و داستان سرایانه خود را نیز به کار انداخته و تا جایی‌ جولان داده است که در حمله حیدری خود از وارد کردن داستان‌های مربوط به دیو نیز پرهیز نکرده است. داستان دیو ستمگری که حضرت علی(ع)دست او را می‌بندد وارد نسخه‌های تعزیه نیز شده است،و در گونه‌ای از تعزیه مذهبی تفننی جای گرفته است.

 راجی کرمانی بستن دست دیو به دست حضرت‌ علی(ع)و بازگشودن آن به شفاعت حضرت محمد (ص)را به گونه داستانی مهیج و به مقداری که برای یک‌ «مجلس نقل»یا یک نشست نمایشی مناسب است، سروده؛سروده‌ای که احتمالا از آن در تعزیه مضحکژ «شست بستن دیو»استفاده شده است.لازم به یادآوری‌ است که تعزیه مضحک درونمایه‌ای فکاهی و تفننی‌ دارد که در آن شخصیت‌های شریر ریشخند می‌شوند، و تماشاگران از مسخره شده اشقیاء می‌خندند و به این‌ ترتیب رویدادی فکاهی به صورت طنزی اجتماعی، سیاسی و اخلاقی مبدل می‌گردد.«شست بستن دیو» یکی از نمونه‌های تعزیه فکاهی یا مضحک است که‌ «صادق همایونی»در صفحه 623(تعزیه‌شناسی در ایران،8631)آن را این‌گونه خلاصه کرده است:

 [در اوایل خلقت،دیو موجب آزار و اذیت فراوان خلق‌ خدا می‌شود.حضرت علی(ع)برای اینکه مردم را از آزارش د رامان دارد،انگشت او را با نخی از موی خود می‌بندد و رهایش می‌کند.دیو هرچه می‌کوشد شست‌ خود را باز کند،نمی‌تواند و چون هیچکس غیر از خود علی(ع)از عهده باز کردنش برنمی‌آید،دیو نزد حضرت رسول(ص)می‌رود و رسول اکرم او را نزد علی(ع)می‌فرستد که رهایش کند که مردم از آزارش در امان‌ باشند و بعد شستش را با زور رها می‌کند.]

 همان‌طور که یاد شد این داستان توسط ملابمانعلی‌ راجی کرمانی به نظم کشیده شده و در صفحات 21 و 31«حمله حیدری»،(چاپ 1041 هـ.ق 9531 هجری‌ شمسی)به چاپ رسیده است.

 در اینجا بایسته می‌دانم که از زحمات آققای«دکتر بهزادی اندوهجردی»در نشر«گزیده حمله حیدری» در سال 0731(نشر بهار-نیلوفر)یاد کنم.آقای بهزادی‌ اندوهجردی خواندن حمله حیدری را بر ما آسان و شیرین‌تر کرده‌اند و مقدمه ایشان در خصوص‌ «ملابمانعلی راجی کرمانی»و«حمله حیدری»فاضلانه‌ و راهگشاست.

 در خاتمه لازم می‌دانم که نسبت به موضوع فرو رفت،و به نابودی هنر نقالی در ایران توجه همگان را جلب و درخواست چاره‌اندیشی نمایم.


منابع:

 1-بلوکباشی(علی):

 «قهوه‌خانه‌های ایران»

 تهران:دفتر پژوهش‌های فرهنگی،5731.

 2-بیضایی(بهرام):

 «نمایش در ایران»

 تهران،ناشر:مؤلف،مهرماه 4331

 3-تفضلی،(دکتر احمد)،(به کوشش«دکتر ژاله آموزگار»):

 «تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام»

 تهران،انتشارات سخن،6731.

 4-جنتی عطایی(دکتر ابو القاسم):

 «بنیاد نمایش در ایران»

 تهران،چاپ دوم 6531.

 5-صفا(دکتر ذبیح الله):

 «حماسه‌سرایی در ایران»

 تهران،چاپ پیروز،3331.

 6-کیا(خجسته):

 «قهرمانان بادپا در قصه‌ها و نمایش‌های ایرانی...»تهران،نشر مرکز، 5731.

 7-ملک‌پور(جمشید):

 «ادبیات نمایشی در ایران»

 تهران،جلد اول و دوم،انتشارات توس،3631.

 8-مستوفی(عبد الله):

 «شرح زندگی من با تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه،تهران، دوره دو جلدی،انتشارات علمی،4231.

 9-جلکووسکی(پیترجی.)-گردآورنده:

 «تعزیه و نمایش در ایران»ترجمه«داود حاتمی»تهران،شرکت‌ انتشارات علمی و فرهنگی،7631.

 01-همایونی(صادق):

 «تعزیه در ایران»شیراز،انتشارات نوید،بهار 8631.

 11- Brockett,(Oscar G.):

History of thd Theatre

U.S.A.,Boston,Allyn and Bacon,Inc.,4th edition,1982

21- Brewr's Theatrre:

A phrase and Fable Dictionary

U.K.,London,Cassel-Market House Books Limited, 1994.

31- Kernodle,(George)R:

The Theatre in History

U.S.A.,Fayetteville,The University of Arkansaa Press. 1989.

41- Wilson(Ledwin):

"The Theatre Experience"U.S.A.,New York,Mcgraw- Hill,Inc.,Fifth Edition,1991.

 

http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/625020?sta=%u0646%u0642%u0627%u0644%u06cc

راویان‌ داستان باستان‌ (نقالی در ایران)

راویان‌ داستان باستان‌ (نقالی در ایران)

 نویسنده:ماری آلن‌پیچ

 ترجمه و تلخیص:الف.افسری

 نقل و نقالی،هنری است که با انگاره‌های ذهنی و فکری‌ و عقیدتی مردم این مرز و بوم پیوندی دیرین دارد و بخشی‌ مهم و ارزنده از ادبیات شفاهی ما را تشکیل داده است.

 نقالی تنها تقریر روایتی جهت تفرج خاطر مستمع‌ نیست،همدلی و همخوانی نقال و شنونده است و فراگرفتن‌ در راستکاری و نیک‌اندیشی.به همین دلیل است که نقال‌ در فرهنگ ایرانی«مرشد»خواهنده می‌شود و شایستهء اقتدا و پیروی است.ناگفته نماند که حکایات نقل تنها در قلمرو حماسهء ملی نیست-هر چند فصلی مفصّل را به خود اختصاص‌ داده است-بلکه پیشوایان دین،جوانمردان و عیاران و...نیز موضوع نقل و نقالی محسوب می‌شوند.نقل و شکلهای‌ گوناگون اجرای آن و متونی ه مرتبط با هنر نقالی می‌باشند پژوهشی فراخ دامن و وسیع را می‌طلبد،آنچه در این مقاله‌ آمده است تلخیصی است از پژوهشی که خانم ماری آن‌پیچ‌ در این خصوص انجام داده است.


از شاگردی تا استادی

 «مقالهء زیر،برگردانی است اندکی فشرده از مقاله‌ای، مشتمل بر خلاصهء پایان نامهء دکتری خانم ماری آلن‌پیج از بخش‌ مطالعات شرقی دانشگاه پنسیلوانیا،دربارهء نقّالی در ایران»1

 ****

 در این مقاله من در صدد آنم که به طور اختصار پیشینه‌ و زمینهء قصه‌گویی حرفه‌ای یا«نقالی»را در ایران امروز توصیف‌ کنم،سپس به بعضی از جنبه‌های این حرفهء هنرمندانه در پیوند با نحوهء انتقال و بویژه اینکه چگونه یک جوان می‌تواند نقال شود و در *جنگ ایران و توران
نقالی چه مواردی از اهیمت برخوردار است،بپردازم،و در نهایت‌ رابطهء آموزش نقال را با آنچه که او در عمل به نمایش در می‌آورد مورد بحث قرار دهم.

 در اینجا دو هدف مربوط به هم اما مستقل از یکدیگر به‌ چشم می‌خورد.هنگام مقایسهء آنچه که به عنوان داستان نقل‌ می‌شود و آنچه،منبع ادبی داستان به شمار می‌رود،نشان خواهم‌ داد که حماسهء ملی ایرانیان،امروز نیز همچنان خلاّق باقی مانده‌ است،و نیز این مسئله روشن خواهد شد که آنچه نقال را موفق‌ می‌کند و به این حرفه روح می‌بخشد،در گرو آن عناصر انتزاعی‌ و مجردی نیست که ظاهرا برای این حرفه مهم به شمار می‌آیند، بلکه نقالان موفق آنها را چندان در نظر نمی‌گیرند.


پیشینه

 پیش از شروع بحث،لازم است کلمه‌ای چند در باب منابع‌ ادبی حماسهء ملی ایران،موضوعی که داستانها بر محور آن‌ می‌چرخند،گفته شود.

 شاهنامهء فردوسی که هزار سال پس از میلاد سروده شده، مشهورترین اثر ادبی-حماسی ایران است.این اثر بزرگ، در برگیرندهء پهلوانان ملّی و جنگ پایان‌ناپذیر ایران و توران، است.در عین حال،سلسله داستانهای فرعی دیگری از حماسه‌ ملی،در جوار کتاب بزرگ فردوسی وجود دارد.اغلب این‌ پهلوان‌نامه‌ها در قرن یازدهم و دوازدهم میلادی سروده شده و از آن جمله است برزونامهء عطایی و فرامرزنامه،علاوه بر این‌ داستانهای مکتوب،داستانهای بسیاری هست که در طول زمان، به طور شفاهی سینه‌به‌سینه نقل شده است.این داستانهای‌ شفاهی سلسله روایات هیجان‌انگیزی هستند که هم‌اکنون وجود داشته،بر حرفهء نقالی امروز اثر می‌گذارند.

 ***

 در شهرهای عمدهء ایران،هنوز هم می‌توان قصه‌گویان و داستانسرایان حرفه‌ای یا«نقالان»را مشاهده کرد که طی‌ نمایشهایی،جمعیتی در حدود صد یا دویست نفر را دور خود گرد می‌آورند.با اینکه این حرفه از شمار حرفه‌هایی است که قرنها در ایران رواج داشته،با اینهمه در زمان حاضر بسرعت در حال زوال‌ است(1975).در سالهای 75-1974،در شهر شیراز،تنها چهار نقال،با پیشینهء اصلی نقالی وجود داشت.اولین آنها علی‌ ثناخوان،مردی تقریبا شصت و پنجساله بود با سی سال سابقهء نقالی،دومی،نقال حبیب الله ایزدخواستی،اهل اصفهان بود که‌ نیمی از سال را در شیراز و نیمی دیگر را در اصفهان می‌گذراند. این نقال در حدود 55 سال سن و بیست سال هم سابقهء نقالی‌ داشت.دو نفر دیگر،یکی شاگر ثناخوان بود که هنوز به مرتبهء استادی نرسیده بود،و دیگری در قهوه خانهء سازمان جلب سیاحان‌ شیراز نقل می‌گفت.اما بهتر آن است که بحث خود را بر علی‌ ثناخوان و حبیب الله ایزدخواستی متمرکز کنیم:

 هر یک از این دو داستانگوی قهوه خانه‌ای بود که آدمهای‌ معنی برای شنیدن نقل او،در ساعتی مشخص،در قهوه خانه‌ جمع می‌شدند.یک نقال ممکن است در یکروز در دو قهوه خانه و یا به دفعات مکرر در یک قهوه خانه نقالی کند و یا همانطور که‌ گفتیم نیمی از سال را در یک شهر و نیمی دیگر را در شهری‌ دیگر،به داستانگویی بپردازد.از سوی دیگر،شنوندگان نقالی‌ هم اساسا افرادی هستند که هر روز در وقت خاصی برای شنیدن‌ نقل به قهوه خانه می‌آیند.اینان به قهوه خانه،نقال و یک ساعت‌ مشخص عادت کرده‌اند.در این مورد،گاه چنان است که‌ شنوندگان یک«نقال»هنگامی که نقل او«تمام شد»قهوه خانه را ترک می‌کنند و نمی‌خواهند نقل،نقالی دیگر را گوش کنند.البته‌ مستمع خوب آن است که حین شنیدن نقل از صاحب سخن، ساکت باشد.صاحب سخن و نقال خوب هم کسی است که مستمع‌ را بر سر شوق آورده و جذب کند.نکته آن است که اگر کسانی‌ حین نقل پچ‌پچ کنند،نقال ابدا به روی خود نیاورده،دستپاچه‌ نمی‌شود و تردیدی در طی طریق سخن،به خود راه نمی‌دهد. هنر نقال خوب آن است که مستمع وفادار خود را همواره مجذوب‌ و مفتون کنند و با جاذبهء کلام خویش،دوستداران تازه‌ای بر یاران‌ قدیم بیفزاید.

 یک جلسهء نقالی تقریبا یکساعت و ربع طول می‌کشد.نقال‌ همواره با بسم الله الرحمن الرحیم شروع می‌کند.سپس با دستچینی‌ از اشعار،کار را آغاز می‌کند.اشعاری که یا در وصف یکی از امامان بزرگ شیعه است و یا اشعاری از شعرای عظیم الشأنی چون‌ سعدی و نظامی است.داستان به صورت سلسله قصصی است که‌ در هر جلسه قسمت تازه‌ای از آن نقل می‌شود.نقالان معمولا داستان خود را محدود به قسمتهایی از حماسهء ایرانی،از آغاز آفرینش تا پایان کار بهمن پسر اسفندیار و تصرف ایران به دست‌ اسکندر می‌کنند.مرشد ثناخوان،در خصوص شیوهء کارش گفت‌ که نقل جزئیات داستان از ابتدا تا پایان،هر روز یک جلسه،برای‌ او،حدود یکسال و نیم طول می‌کشد.اما مرشد ایزدخواستی‌

*هنر نقال خوب‌ آن است که مستمع وفادار خود را همواره‌ مجذوب و مفتون کند و با جاذبهء کلام خویش‌ دوستداران تازه‌ای‌ بر یاران قدیم بیفزاید.


*هر نقال بخوبی می‌داند که باید بر منابع ادبی‌ قصهء خود و طومار خویش تسلط کامل‌ داشته باشد.
می‌گوید همین داستان را در شش ماه امار در دو جلسه در روز نقل‌ می‌زند.کل داستان به نثر بیان می‌شود و اغلب به اشعاری از حکیم ابوالقاسم فردوسی همراه می‌شود.نقال،این اشعار را بدون‌ مراجعه به کتاب با کمک حافظهء خویش،می‌خواند.در ایام‌ عزاداری در پایان جلسهء نقل،روضه را نیز به نقالی می‌افزایند و ذکری از مصیبت شهیدان شیعه به میان می‌آورند.


از شاگردی تا استادی

 گامهایی که برای ساختن یک نقال برداشته می‌شود،به نسبت‌ استعدادهای مختلف متفاوت است.با اینهمه،مراحل مشابهی‌ برای پرورش نقال وجود دراد که می‌توان به آنها اشاره کرد. شاگرد،درس خود را از استادی که همان نقال است،با پرداخت‌ پولی برای آموزش و لوازم کار،فرا می‌گیرد.استاد که خود یک‌ نقال حرفه‌ای است،عملا این حرفه را به شاگرد می‌آموزد. در این آموزش بنای کاربر حفظ کردن و تعلیم شفاهی جزئیات‌ است.استاد بیت‌به‌بیت شاهنامه را به شاگرد می‌آموزد،و هر روز قسمتی از آن را برای حفظ کردن به شاگرد تعلیم می‌دهد.روز بعد همان قسمت را شاگرد تحویل می‌دهد تا معلوم شود که مطلب‌ را از بر کرده است.شاگرد همچنین طوماری را،که از استادش‌ گرتفه است،حفظ می‌کند.این طومار حوادث داستانی را که نقل‌ (به تصویر صفحه مراجعه شود)

 *کشته شدن دیو سفید به دست رستم

 می‌شود،مشخص کرده است.شاگرد اندکی فلسفه و معرفت‌ مذهبی هم کسب می‌کند و غیر از اشعار فردوسی،شعرهایی از شعرای دیگر هم یاد می‌گیرد.طول دوران«آموزش»در مورد شاگردان مختلف تفاوت دارد.

 دو مرشد ما،ایزدخواستی و ثناخوان،هر دو این مراحل را پیموده‌اند.ایزدخواستی مدت یکسال،هر شامگاه به خدمت‌ استاد می‌رفته و روز در کسب و کار می‌کوشیده است.ثناخوان دو سال در این راه بوده است،با این وصف خود را شایسته اینکه یک‌ نقال مستقل باشد نمی‌دانسته،پس دورانی کوتاه را در معیت و زیر نظر استاد،به صورت کارآموزی عمل می‌کرد،و هر از گاهی، خود به دستور مرشد مجلس نقل را می‌گردانده است.تا آنکه‌ ثناخوان به مرحله‌ای می‌رسد که احساس می‌کند به حد کافی‌ توانایی گرداندن مجلس را به تنهایی دارد.زمانی که نقال روی‌ پای خود می‌ایستد بر اساس شایستگی شخصی،موفق یا ناکام‌ می‌شود،ممکن است شخص نقال استاد هم باشد-به دیگران تعلیم‌ دهد-مانند ثناخوان،یا نباشد مانند ایزدخواستی و ممکن است‌ نقال،آموزش درست و منظمی هم ندیده باشد،احتمال دارد بسیار ساده و در عین علاقه‌مندی به مجالس نقل برود و از راه‌ شنیدن نقلها،قصه‌های بسیار بیآموزد و همچنین از طریق مطالعه‌ کتابهای ادبی،اشعار را حفط کند و به طور خودرو به نقالی‌ بپردازد.دو نقال موفق در تهران به من گفتند که نقالی را پیش‌ خود و بدون استاد آموخته‌اند.یکی از اینان کارمند وزارتخانه‌ای‌ بود،او از اوان جوان به قوه خانه می‌رفت و نقل می‌شنید و داستانها را جمع آوری و اصلاح می‌کرد و حتی طومار هم برای‌ خویش فراهم می‌کرد و چون بازنشسته شد،یکسره به نقالی‌ پرداخت.به هر حال چه آدمی پیش خود نقالی بیاموزد و چه‌ استاد داشته باشد،تفاوت نمی‌کند،باید از آنچه که مایه جاذبه و شکوه این کار است و موجب توفیق،برخوردار باشد.یک نقال‌ خوب کسی است که در کار خود،به قول ایرانیان،«وارد»باشد. هر نقال بخوبی می‌داند که باید بر منابع ادبی قصه خود و طومار خویش تسلط کامل داشته باشد.یک نقال موفق،به خاطر داشتن‌ حافظه‌ای سرشار از اشعار غنایی و تغزلی برخود می‌بالد.گنجینه‌ نقال برای شنوندگان،گنج شایگان آشنایی است.نقال می‌داند که‌ مشتری فردا به قهوه خانه‌ای نمی‌آید که نداند موضوع داستان‌ چیست.او دنبال مطلبی نیست که به قول شیرازیها«بلد نباشد».

 سخن کوتاه،آن چیزی که در پرورش و تربیت یک نقال‌ حرهف‌ای و مسلط تأثیر کامل دارد،همانا از برکردن و به خاطر سپردن متون و تسلط بر جزئیات آشنای داستان است.


تمرین و نمایش

 افزون بر آموزش،تجربه و تمرین نقشی مهم در ساختن یک نقال‌ خوب دارد.شاید تصور شود که چون متون داستانی بسیاری‌ در ایران وجود دارد،با حفظ کردن آنها کار یک نقال خوب کامل‌ می‌شود،اما با دگرگونیهایی که در موضوعهای داستانها پیوسته رخ‌ می‌دهد،چنین تصوری درست در نمی‌آید و امکان دارد به انطباق‌ داستان با نمونهء اصلی آن،توجهی به عمل نیاید.ممکن است نقال‌ برای داستانی که می‌گوید،هر از گاهی،به طومار خویش نگاهی‌ بیافکند و برای خواندن اشعار طولانی به نوشته‌ای مراجعه کند، اما اصل مطلب در این است که نقال با تکیه به حافظهء خود،و در حین نقالی داستان خویش را خلق می‌کند.نقالان گاه از سرخودستایی می‌گویند،از آنجا که شاهنامه و طومار را خوب به‌ خاطر دارند،دیگر نیازی نیتس که به آنها رجوع کنند.مرشد ایزدخواستی،منابع کتبی خود را در تمام مدت اقامت در شیراز، در اصفهان جا گذاشته بود!

 مایه و جوهر کار،خود رنگها دارد.طومار که داستان بر آن‌ استوار است،تنها از شاهنامه فردوسی برگرفته نشده،بلکه بیشتر کشکولی است به جامانده از نقلهای سینه‌به سینهء داستانگویان، که البته داستانهای اصلی شاهنامه را هم در بر می‌گیرد.نقالان، قهرمانان این داستانها را هم از شاهنامه و هم از میان پهلوانانی‌ که نام آنا در شاهنامه نیست انتخاب می‌کنند.حال اگر بخواهیم‌ بگوییم که متین،در کار است این متن را همانا باید طومار نقالان‌ شمرد.در طومار امکان دگرگونیهای فراوان وجود دارد.طومار، در حقیقت حاوی مشخصات اصلی داستان است و یکساعت و نیم‌ نقالی ممکن است یک یا دوصفحه طومار در برداشته باشد.عملا ممکن است نقالی همین مشخصات خشک را هم به طور کامل‌ نداشته باشد.

 برای نشان دادن میزان تفاوت میان شاهنامی فردوسی و طومار
*ارزشهای مشترکی که نزد شنونده و نقال‌ وجود دارد،باعث تأکید بیشتر نقال‌ بر موضوعهای داستان می‌شود.

 و مجلس نقل،یک نقل را برگزیده و آن را اختصارا با طومار و شاهنامه فردوسی مقایسه می‌کنم:این قمست پایان و سرانجام یک‌ سلسله مجلس نقل است با کشته شدن بهمن شاه و تصرف ایران به‌ دست اسکندرمقدونی.لازم به گفتن است که دوران بهمن‌ در شاهنامه قریب 200 بیت را به خود اختصاص داده است و معمولا طومار آن شامل چهل و هشت صفحهء نقال است ونقل آن‌ نیز کم و بیش یکماه طول می‌کشد.آنچه در زیر می‌آید گزارشی‌ است از نقالی مرشد علی ثناخوان و ترجمهء طومار،[به زبان‌ انگلیسی.م‌]که البته طومار مخصوص مرشد مزبور است.بدیهی‌ است این مقاله فرصت بازگویی تمامی جلسات نقالی را ندارد،اما خلاصه آن به این شرح است:

 ثناخوان می‌گوید،اکنون به پایان داستان آمدیم.بهمن‌ سرانجام با پهلوانان زابلستان می‌جنگد و آنها را اسیر و مطیع خود می‌کند:همهء رعایای بهمن از او می‌ترسند و در خوف و هراس‌ هستند.چرا؟چون او پیغمبر را که زکریای نبی باشد به قتل‌ رسانده است.در این حیص و بیص چند نفر بازرگان نزد بهمن‌ آمده،شکایت می‌کنند که راه تجارتی آنها را اژدهایی مخوف ناامن‌ کرده است.شبانگاه است.سراپردهء شاهی برقرارو بهمن‌ با میهمانان و ندیمان سلطنتی مشغول خوردوخوراک است و دربارهء اژدها سخن می‌گوید.بهمن از آذربرزین-از اعقاب‌ رستم-می‌پرسد که هرگز اژهایی را دیده است؟آذربرزین‌ می‌گوید آری در همین سرزمین او اژدهای عظیمی را مشاهده‌ کرده است.باری،آذربرزین همین اژدها را می‌گوید که سی‌سال‌ پیش آن را زخمی کرده است.پس اگر اژدها زخمی باشد،همه‌ خواهند دانست که این همان هیولایی است که آذربرزین او را زخم زده است.بهمن می‌گوید برای جنگیدن با اژدها شجاعتی‌ بسیار لازم است و می‌گوید که چگونه پدرش،اسفندیار،و پدر بزرگش،گشتاسب،با اژدها جنگیدند و او را مغلوب کردند. پس نوبت اوست که اژدهایی را از پا درآورد.آذربرزین،شاه را از این که خود را در چنین مخمصه‌ای اندازد،منع می‌کند.بهمن‌ برآشفته می‌شود و آذربرزین را متهم می‌کند که مقصودش این‌ است که شاه شایسته جنگ با اژدها نیست.قرار براین می‌شود که‌ فردا بهمن علی‌الطلوع،در حالی که ملازمان در کنار او و شاهدند، به مصادف اژدها برود.شب را همراهان شاه تا دیرگاه به خوردن و نوشیدن می‌پردازند و سپس هریک برای خوابیدن به سراپردهء خود می‌روند.این آخرین ضیافت شاهانهء بهمن در این دنیای فانی‌ است.خورشید سر می‌زند.بهمن فرمان می‌دهد که اسبش را حاضر کنند و زره خود را برای جنگ آماده می‌کند.سپس زره را می‌پوشد و سلاح برمی‌گیرد و بر اسب سوار می‌شود.آذربرزین، رستم تور مازندرانی،پهلوانی دیگر از پهلوانان،و هزاران مهمان‌ شاه،همگی عازم می‌شوند،اما از اژدها خبری نیست.تنی چند از همراهان از راه چاپلوسی می‌گویند که اژدها شنیده است که شاه‌ می‌آید،از ترس خود را در جایی پنهان کرده است.

 باری،نزدیک قلعهء گنبدان و کتل‌زنجیر،یکی از همراهان‌ فریاد می‌کشد که خطر!خطر!اژدها همین نزدیکیهاست.شاه‌ جست‌وجو را برای یافتن اژدها ادامه می‌دهد.عده‌ای شاه را برحذر داشته می‌گویند احتیاط کند،که ناگهان اژدها چون‌ کوهی،میان جاده سربر می‌کشد.رستم‌تور مازندرانی،که نزدیک‌ بهمن است،می‌خواهد تیغ برکشد و او را بکشد،بهمن مانع‌ می‌شود.آذربرزین می‌گوید که شاه اجازه دهد رستم این کار را بکند،اما بهمن فریاد می‌زند که دست نگهدارد،اژدها شکار مخصوص شاهانه است!او را بهمن باید بکشد،همانطور که از پدر و پدربزرگش چنین هنری سرزده است.باری،رستم به سوی‌ اژدها حرکت می‌کند.خوب،روشن است که اژدها همان اژدهایی‌ است که پیش از این آذربرزین او را زخم زده است،اژدها دهان‌ می‌گشاید که رستم را ببلعد.آذر برزین فریاد می‌کشد و رستم را از خطر آگه می‌کند.رستم خود را پشت درختی مخفی می‌کند که اژدها او را نبیند.اینجاست که بهمن شمشیر را از نیام کشیده تا به سوی اژدها رود،اما اسب او حرکت نمی‌کند،خلاصه بهمن‌ پیاده شده،به جانب اژدها می‌رود.اژدها بهمن را به دهان خود می‌گیرد.بهمن از آذربرزین کمک می‌خواهد.آذربرزین از اسب‌ پیاده می‌شود و می‌گود که به کمک او خواهد آمد.اژدها مشغول‌ بلعیدن بهمن است،اما در این میان آذربرزین به خود می‌گوید: این شاه پیغمبر خود را کشته و با دختر خود ازداج کرده و به همه‌ کارهای بد دست زده است،پس شایستهء زنده ماندن نیست.با اینهمه حیله‌گرانه می‌گوید که آمدم به کمک!اما به تیغ خود چنان ضربه‌ای به اژدها می‌زند که هم اژدها و هم بهمن را می‌کشد و با خود می‌گوید:


به یک تیغ کردم دو دشمن تباه‌ شه از خون باب اژدر از خون شاه

 تا اینجای داستان،،بیش از نیمی از وقت نقالی گرفته می‌شود. پس از مرگ بهمن،مرشد ثناخوان باقی وقت را با طرح مختصری‌ از روی کارآمدن هما و سپس داستان دارب(داریوش)و غلبهء اسکندر بر ایران پر می‌کند.با پایان یافتن این ماجرا شاهنامه هم‌ به پایان می‌رسد.

 متن طومار:همین قصه را نیز طوماری هست،آنچه که در زیر می‌آید بخشی از طومار مرشد ثناخوان است که برخی از کلمات‌ آن به علت فرسودگی،خوانا نبوده که در بعضی موارد بازیابی و اصلاح شده‌اند.طومار نیز دربارهء بهمن و ماجرای اوست:2

 بهمن گاه‌وبیگاه به قصر دخترش هما سر می‌زند.تا آن زمان که‌ آذربرزین به همراه بزرگان زابل و رستم‌تور مازندرانی،برای‌ ملاقات با شاه بهمن به فارس می‌آیند.بهمن با این بزرگان برای‌ دیدار به قصر دخترش می‌رود و در آنجا می‌شنود که آژدهایی‌ پدیدار شده و در کتل‌زنجیر،در نزدیکی قلعه گنبدان،راه را بر کاروانیان و مسافران بسته است.بهمن با تمسخر به آذربرزین‌ می‌گوید:برویم و او را ببینیم که چگونه جانوری است!

 جماعت به همراه شاه به طرف محلی که اژدها ظاهرا آنجاست، راه می‌افتند.شاه زودتر از دیگران و پیشاپیش می‌رود و چنان‌ وانمود می‌کند که ترسی از اژدها ندارد و آنرا به هیچ می‌شمارد. بالاخره اژدها با قدی به بلندی بیست ذرع ظاهر می‌شود.رودی‌ از دهان اژدها جاری است و چشمانش چون آتش می‌درخشد. آذربرزین می‌خواهد با اشاره مانع رستم‌تور مازندرانی شود که‌ قصد جنگ با اژدها را دارد،اما رستم،که ظاهرا از شاه«اجازه» دارد،به طرف اژدها می‌رود.ولی به نظر می‌رسد که یارای مقابله‌ ندارد،پا به فرار می‌گذارد و بالای درختی می‌رود،و از آنجا به‌ جانب کوه می‌گریزد.

 بهمن شاه به آذر برزین می‌گوید:«این دوست پهلوان تو که به درد چنین کاری نخورد و فرار کرد»آذربرزین می‌گوید:«قربان! جناب‌عالی که جد بزرگوارتان گشتاسب در کوه سقیلای روم‌ اژدها را به جهنم فرستاد و آنطور که شنیده‌ام،پدرتان،پهلوان‌ اسفندیار،هم در همین مکان اژدهایی را نابود کرد،خوب چه
بهتر!زوربازو نشان دهید و بگیرید و ببندید!»بهمن فریب‌ سخنان آذربرزین را می‌خورد،بویژه که رستم‌تور مازندرانی فرار کرده است،ضربه‌ای به پهلوی اسب زده،به سوی اژدها می‌شتابد.اسب شاه می‌ترسد و از پیشروی خودداری می‌کند. بهمن،که او را اردشیر درازدست هم می‌گفتند،به خاطر دستهای‌ دراز و قد بلندش پا را مستقیما از پشت اسب به زمین گذاشته،با شمشیر آخته به سوی اژدها می‌رود.بناگاه اژدها دم خود را به‌ دور هیکل بهمن می‌پیچد و نصف بدن او را-پاها را-به درون‌ دهان خود فرو می‌برد.بهمن فریاد می‌کشد:«جهان پهلوان! اژدها را بکش!»اما آذربرزین دست نگهداشته،به فکر فرو می‌رود.هیچکس مایل نیست بهمن را از چنگ اژدها نجات دهد. چرا؟چون او زکریای پیغمبر را کشته بود.آذربرزین، جهان‌پهلوان،فرزند فلامرز،حواسش را یکجا جمع می‌کند و اژدها را،با بهمن-که در شکم اژدها بود-یکجا به چهار پاره می‌کند.

 از آن زمان،محلی که بهمن و اژدها در آن کشته شدند،به‌ گور بهمن شهرت یافته و یا اینکه بعدا جسد بهمن را از جسد اژدها جدا کردند و در دخمه گذاشتند،باز هم دخمه‌ای است‌ آکنده از سنگ و خاک و محل گذر چهارپایان و...!این ثمر ستمکاریهای بهمن است.

 اکنون مقایسه‌ای میان نقل داستان و طومار:بخوبی روشن‌ است که چگونه طومار،گرته‌ای از داستان در خود دارد.امّا نقال‌ بعضی از عناصر داستان را تغییر داده است.برای مثال،درطومار نقش آذربرزین بسیار فعالتر است.در نقل شفاهی،تصمیم پر از نخوت بهمن است که موجب مرگ او می‌شود.در طومار،آذر برزین او را تحریک می‌کند که به جنگ اژدها رود.در نقل روشن‌ است که چگونه شاخ و برگهای اضافی و عناصر غیر اساسی وارد داستان شده است،ضیافت بهمن از آن قبیل صحنه‌هاست که‌ تأثیر در حوادث داستان ندارد.ثناخوان،نه‌تنها شرح و بسط بسیار دربارهء این ضیافت-که آخرین میهمانی شاهانهء بهمن در این دنیاست-می‌دهد،بلکه اشعاری در سوگ از دست رفتن‌ آدمها و از دست دادن دنیا نیز می‌خواند.اینها چیزهایی است که‌ وقت خالی را در نقل پر می‌کند،بی‌آنکه داستان وجود دارد،اما نقال‌ آزادست،آنطور که دوست دارد،آن را شاخ و برگ دهد.

 از همه چشمگیرتر آنکه داستان،ابدا با شاهنامهء فردوسی‌ انطباق ندارد.در شاهنامه،بیشتر زمان حکومت بهمن،به خاطر انتقام خون پدرش،اسفندیار،در جنگ با خاندان پهلوانان زابلی‌ می‌گذرد و با کشتن فرامرز،پسر رستم،به سلسلهء درخشان‌ پهلوانان آن دیار پایان می‌دهد.بخشی مهم از ابیات دوران بهمن‌ در شاهنامه به خطابهء شاهی و همچنین فرستادن پیامهای چندی‌ به خاندان پهلوانان زابلی اختصاص دارد و نیز وقایع دیگری که در نقل و طومار نیست.از سوی دیگر،ماجرای قتل زکریای پیغبر اصلا در شاهنامه وجود ندارد،در حالی که همین موضوع نقشی‌ مهم در نقالی بازی می‌کند.بهمن را در شاهنامه،اژدها نمی‌بلعد، بلکه مرگ او بر اثر بیماری اتفاق می‌افتد:


به بیماری اندر بمرد اردشیر همی بود بی‌کار،تاج و سریر

 علاوه بر اختلاف علت مرگ بهمن در شاهنامه و در طومار- نقّالی،شخصیت بهمن در شاهنامه،با توجه به تأکید کمتر بر ویژگیهای اخلاقی او،متفاوت است.خواننده احساس می‌کند که‌ بهمن نسبت به زابلیان خشن است،امّا فردوسی هیچ چیزی که‌ داّل بر محکومیت او باشد نمی‌گوید.در نظر نقالان،بهمن‌

*نقال،زیرکانه داستان را جایی قطع می‌کند که شنونده مجبور شود برای شنیدن دنبالهء آن مجددا به مجلس نقل بیاید.


*نقال،در تغییر و دگرگونی داستان،به نیاز شنوندگانش بخوبی آگاه است و به آن پاسخ‌ می‌دهد.

 گناهکاری بزرگ و دهشت‌انگیز است.او به علت ازدواج با دخترش به قانون الهی خیانت کرده و زکریای پیغمبر را هم کشته‌ است.علاوه براین،او خاندان پهلوانان زابلی را-که در این‌ روایات بنیانگذار آن تهمورس و دارای اعتباری معادل دربار شاهی‌ است-نابود کرده و از این‌رو به قوانین بشری هم بی‌حرمتی کرده‌ است.سرانجام،نه آن طومار که فردوسی می‌گوید،به مرگ طبیعی‌ نمرده است،بلکه مرگ او حاصل مستقیم اعمال اوست.

 اینهمه تفاوت میان روایات طومار/نقل و شاهنامهء فردوسی‌ البته تناقضی است که با داعیهء خود نقالان نیز نمی‌خواند.نظری‌ به جنبه‌های دیگر هنر نقالی،این تضاد را قابل فهم می‌کند.با آنکه نقالان در بیان وفاداری خود به موضوع داستان سخت‌ پافشاری می‌کنند،اما اگر اصرار شود،آشکارا می‌گویند که آنها آگاهانه مواردی از داستان را تغییر داده‌اند و به قول خودشان‌ «عوض کرده‌اند».استدلال آنها هم این است که چون داستان‌ کهنه است،و به قول خودشان«مال قدیم است»،مجازند که‌ بخشهایی از آن را عوض کنند.همین روش را هم آنها نسبت به‌ «روضه»،هر چند روضه در اساس،مایه در واقعیتهای تاریخی و مذهبی دارد،پیش می‌گیرند.در این تغییر و دگرگونی داستان، نقال به نیاز شنوندگانش بخوبی آگاه است و به آن پاسخ می‌دهد. شنوندهء او نمی‌خواهد داستان کاملا ناآشنایی را بشنود و نیز مایل‌ نیست یک نوع داستان تکراری آگاه است و به قول‌ خودش:«می‌داند که شنودگان سیر می‌شوند.»

 بدیهی است نقالان خود را مقید به تکرار دقیق موضوعهای‌ ذکر شده در شاهنامه یا طومارنمی‌کنند.همواره دستاویزهایی‌ برای دستکاری در داستان وجود دارد.هنگام نقل،عوامل‌ بسیاری وارد ماجرا می‌شود که داستان را تغییر می‌دهد.ارزشهای‌ مشترکی که نزد شنونده و نقال وجود دارد،باعث می‌شود نقال‌ تأکید بیشتری بر موضوعهای داستان به عمل بیآورد.نقال شرح و بسط فزونتری پیش می‌آورد تا آنچه که عینا در حافظه دارد بهتر بگوید.ثناخوان معتقد بود که کار او در واقع ترجمه کردن‌ داستان برای شنودگان است،و در این ترجمه یا تفسیر،غرض اصلی‌ او القای افکار صحیح به شنونده است.شنوندگان و مشتریان نقل، نقال واقعی را یک معلم،و بهتر است بگوییم،یک«مرشد» می‌دانند.

 برای اینکه نقش آموزگاری و مرشدی همچنان برقرار بماند، نقال لطیفه‌ها و نکته‌هایی مناسب را اغلب در متن داستان نقل‌ می‌کند تا نشان دهد که ارزشهای اخلاقی جزء لاینفک‌ داستانهاست.ممکن است این نکته‌ها جنبهء مذهبی داشته باشند. برای نمونه، مرشد ایزد خواستی حکایت زیر را در مورد مرگ‌ پشنگ،پدر افراسیاب نقل می‌کند.

 ایزد خواستی می‌گوید:پشنگ وصیت می‌کند که فرزندش‌ جسد او را در ایران نزدیک مقبره نیای وی،فریدون،به خاک
بسپارد،اما فرزند او،جسدش را در توران خاک می‌کند،چون‌ افراسیاب را عقیده بر این است که خاک با خاک فرقی ندارد،حال‌ ایران یا توران،چه تفاوتی دارد؟آنگاه ایزد خواستی رشته سخن را به دست گرفته می‌گوید:

 «نه جانم!به مولا علی(ع)که خاک با خاک فرق می‌کند.ما صدها حدیث از حضرت امام جعفر صادق،امام ششم داریم.از آن‌ جمله،علی‌ابن ابی‌طالب،سلام‌الله‌علیه-صلوات حضار-شبی به‌ خواب یکی از بزرگان پیروانش می‌آید و می‌فرماید:فردا جسد کسی را می‌خواهند در نجف اشرف،در جوار من،به خاک‌ بسپارند.او چنان گناهکار و کافر و بی‌ایمان است که اگر در نجف‌ خاک شود،دیگران در آتش گناهان او خواهند سوخت.صبح‌ فردا،آن سید جلیل‌القدر،آن رهبر عاشقان مولا عده‌ای را جمع‌ کرده و می‌روند دروازه شهر را چنان می‌بندند که دیاری نتواند وارد شود و به تماشا هم می‌ایستد،اما از جنازه خبری نمی‌شود. شب آن روز،سید جلیل‌القدر،مرتضی علی را در خواب می‌بیند. آن شب مولا می‌فرماید:فردا برو و با احترام به کنار همان دروازه‌ و جنازه را بیاور و در گورستان نجف اشرف به خاک بسپار!سید می‌گوید:«عرض کردم یا علی!دیروز شما چیز دیگری فرمودید، امروز چیز دیگر؟»علی مرتضی فرمود:«برای اینکه جنازه را به‌ نجف آورند،از راه کربلا رفتند.نسیمی وزید و گردی از خاک‌ فرزندم حسین(ع)بر آن جنازه نشست و پروردگار گناهان او را بخشیدم».حالا خاک با خاک فرق نمی‌کند؟»

 به این ترتیب،ایزد خواستی شرارت افراسیاب را در الفاظی‌ بیان می‌کند که برای شنوندگانش قابل فهم است.او همان‌ تطهیری را که در خاک کربلا هست،در مقام مقایسه،برای خاک‌ ایران قائل است.اگر پشنگ به خاک ایران آورده می‌شد.گناهان‌ (به تصویر صفحه مراجعه شود)


*کشته شدن سهراب به دست رستم

 او بخشیده می‌شد.هر جلسه نقالی مقایسه‌ها،ضرب‌المثلها و تأکیدهایی خاص خود دارد.این موارد،اگر چه برای داستان‌ امتیازی نیست،اما معنا و مفهومی به قصه می بخشد که نقال را آدمی خردمند و توانا به ابزار حقایق و مفاهیم معرفی می‌کند. نقال بخوبی می‌داند که برای پیش بردن کار،بر شنوندگان نقل‌ متکی است.نقال ممکن است بگوید،وقت ما تمام شد،بقیه‌ داستان برای جلسه بعد،اما زیرکانه داستان را جایی قطع می‌کند که شنونده مجبور شود جلسهء بعد برای شنیدن دنبالهء آن مجددا به مجلس نقل بیاید.در جوار موضوع داستانی که گفته می‌شود، بعضی نکات ظاهری هم کاملا اهمیت دارد.مسائلی مانند صدا یا ظاهر نقال در واکنش تماشاچیان نسبت به او مؤثر است. شنوندگان از صدای«ضعیف»نقال گله‌مند هستند،برعکس از صدای به اصطلاح«گرم»که بتواند شوری در آنها پدید آورد، استقبال می‌کنند.نقالان ممکن است شیوه‌های ویژه‌ای را در کار نقالی خود عرضه دارند.ولی این مورد هرگز جنبهء آموزش به‌ دیگر ندارد.به عبارت دیگر،این را به شاگردان خود نمی‌آموزند،چون باز نمون صدا و زیر و بم آن هنگام نقل،به نظر می‌رسد،سبکی است شخصی که در طی کار نقالی،نقال آن را به‌ دست آورده است.همه نقالان می‌دانند که هر نقالی مواردی از کار نقالی را از نقال دیگری،که اغلب پای نقلش بوده،تقلید کرده‌ است.در این زمینه،به رغم فراگیری جدی از دیگری،نقالان‌ چنان می‌نمایند که گویی این شیوه را در خلال خودآموزی اتفاقی‌ کسب کرده‌اند.


نتیجه گیری

 این بررسی نشان می‌دهد که در ایران امروز ادبیات شفاهی‌ در جوار ادبیات مکتوب،بی‌آنکه یکی مغلوب دیگری شود، همزیستی مسالمت‌آمیزی دارند.افسانه‌های ملی صور گوناگونی‌ دارند که تنها بعضی از آنها نوشتاری است.امروزه نقالان همچنان‌ در کار بازسازیها و تفسیرهای تازه‌ای از داستانهای خود هستند. نقال و شنوندگانش مردمانی بیسواد نیستند که از ادبیات مکتوب‌ اطلاع نداشته باشند،آنها شاهنامهء فردوسی را خوانده‌اند و به او و کارسترگ او ارج می‌نهند.افتخار نقالای این است که بسیاری از ابیات شاهنامه را از حفظ دارند.برای نقال و شنونده،این‌ شاهنامه فردوسی است که بار دیگر نقل می‌شود.در فرآیند بازگویی داستان،نقال قصه دیگری را نقل نمی‌گوید،بلکه تفسیر و تعبیر شخصی خود را از داستان بیان می‌کند.نقال،با به کار بردن‌ شگردهایی چون تمثیل و تشبیه،داستانی معروف را با مسائل‌ دلخواه شنوندگان رنگ‌آمیزی می‌کند و به ترتیب،مهر خاص‌ خود را بر داستان اصلی نقش می‌زند.با اینکه ایران جامعه‌ای‌ است با سنت ادبی مکتوب فوق‌العاده پیشرفته،که سطوح مختلف‌ اجتماع با آن آشنایی دارند،اما متون ادبی مانع از خلق روایات‌ تازه‌ای از آثار مکتوب نیست.همچنین می‌بینیم که چگونه در کارآیی حرفه‌ای مانند نقالی،عناصر بسیاری که ظاهرا در پدید آوردن یک نقال موفق مؤثرند،نادیده گرفته می‌شوند.در این‌ حرفه تأکید بر آموختن تعدادی از داستانهای متون است.اما مهم، مرحلهء عملی کار است که شامل مواردی از جمله کیفیت صدای‌ نقال،زمان نمایش و توجه شنوندگان به نقال است.از آنجا که‌ آموزش نقالی منحصرا با یک استاد و یک شاگرد صورت می‌گیرد، مشکلات عملی مواجه شدن با جمعیت جز با تجربه کردن‌ نقل‌گویی در برابر مشتریان،حل ناشدنی است.به نظر می‌رسد که آموزش«غیر رسمی»-دیدن و نسخه‌برداری و شنیدن نقالی‌ دیگر نقالان و تعدیل و دستکاری در شگردهای آنان-است که‌ سبک باز نمودن نقال را شکل می‌دهد.این فرآیند عملی نقالی در برابر حضار است که نقال را وا می‌دارد که به طور مستمر و طبیعی‌ داستان خود را بسازد،بازسازی کند،شکل دهد و رنگهای‌ گوناگون به آن ببخشد

 *

 یادداشتها:

mary Ellen Page,"Professional story tellng in Iran -(1) Transission and Practic",Iranian Studies,Vaollume XII,NoS.3-4,Summer,Autamn 1979.

(2).چنانکه خواننده گرامی توجه دارد،امکان نقل متن طومار وجود نداشت،ناچار به تجرهء مطلب طومار از انگلیسی به فارسی قناعت شد.

http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/551047?sta=%u0646%u0642%u0627%u0644%u06cc

بررسی ظرفیت‌های‌ مدیحه‌سرایی و نقالی‌ در جامعه‌ی امروز ایران

علیرضا امیدی*


بررسی ظرفیت‌های‌ مدیحه‌سرایی و نقالی‌ در جامعه‌ی امروز ایران


چکیده:

 نقالی عاملی مهم،در دفاع از حیثیت ملی و حفظ ملیت هنری است‌ که طی آن نقال با بیان شعر روایت داستانی می‌کوشد با نصایح و اندرزها پیرامون زندگی و گرایش بیشتر جامعه به سمت معنویت،خواست‌های‌ حقیقت‌گرا را با رنگ‌وبوی محلی توأم با روح حماسی بیان کند.در گستره‌ی فرهنگ ملی،مدیحه‌سرایی و نقالی،به‌عنوان بخشی از خرده‌ فرهنگ‌های ملی،از برجستگی‌ها و جاذبه‌های خاصی برخوردار است. چراکه هر قوم آروزها و احساسات خود را در قالب آن نسبت به شرایط مختلف تاریخی،فرهنگی،اجتماعی و حوادثی که به سرنوشت جمعی او یا دیگران که با آنها احساسات یکسان دارند،بازگو کند.

 مدیحه‌سرایی و نقالی هنر است و هنر زیباست و زیبایی آرام‌بخش، روح و درواقع آدرس خانه خدا است.در قرآن می‌فرماید:

هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن

(چیزی که هم اول و هم انتهاست و هم آشکار است و هم پنهان و در کل همه‌چیز است زیبایی مطلق است و آن‌ خداست)


واژگان کلیدی:

نقالی،مدیحه‌سرایی،تعزیه،شعرآینی،نقل‌گویی


مقدمه

 در تعزیه‌ی نواحی ایران موسیقی آیینی و مذهبی به‌مثابه عنصری‌ اساسی و پویا هنر کهن تعزیه را به زیبایی به برانگیختگی شجاعت، همت،پاسخگویی خلاءها و نیازهای امروز و فردا رهنمون می‌کند. زمینه‌ای برای ایجاد روح انقلابی و نگاه حماسی،ظلم‌ستیزی و بیداری‌ و به‌عنوان تنها هنر نمایشی دنیای اسلام است،به‌علت متناسب با فرهنگ ایرانی،هنری کامل و منطبق با اصول کلاسیک بوده و عقل را رشد و تعالی می‌دهد و آن را به عقل رحمانی مبدل می‌سازد.

 واقعه‌ی عاشورا ظرفیت‌های ادبی بالایی دارد که می‌توان از آن‌ استفاده کرد.در شعر آیینی ایران ویژگی‌های فرهنگ و رنگ خاص ادبی‌ و هنر متعالی انسان معاصر را برای رسیدن به معبود و معشوق رهبری‌ می‌کند.انسان امروز در تعزیه با وظایف خود با چشم باز و حقیقت‌بین در مصاف با استعمار فرهنگی آشناتر می‌گردد.


نقالی حیرت‌زا

 تعزیه به‌عنوان نمایشی بومی و عامیانه طبعا از گفتارهای معمولی‌ کوچه-بازاری استفاده می‌کند.مبنای گفت‌وگوهای تعزیه پر شعر است و شعر اساسی‌ترین تجلی‌گاه ذوق ایرانیان و ظرفی است برای‌ انعکاس ذوقیات و عواطف و اندیشه‌ها تا بدانجا که بزرگان ادب ایران‌ تقریبا همه‌ی فرهنگ ایرانی و اسلامی آن روزگار را که فرهنگ جهانی‌ محسوب می‌شد در خود جای داده است.از دیگر عناصر سازنده‌ی تعزیه‌ و تعزیه‌خوانی توجه به نکات روانشناسی است ایجاد صحنه‌ها،صدای‌ خوش،بهره بردن از همه‌ی استعدادهای ذوقی،دریافت نیاز مردم و انعکاس و تجلی و بروز آن،لعنت و نفرین به معاندین(حتی شمر و یزید و عمر سعد و سایر اشقیا خوانان بخود)احترام به اولاد و ذریه رسول اکرم‌ و خاندان علی(ع)و تمسخر مخالفان در تعزیه‌های شاد و بروز اخلاص‌ و ایمان صمیمانه به کار تعزیه‌خوانی و بسیاری نکات دیگر هم از ابزاری‌ است که باید مورد استفاده قرار گیرد.

 نمایش مصیبت،سرآغاز سوگی است برای خون به هدر رفته‌ هابیلیان و مرثیه‌ای است برای از قفا بریده شدن سر سیاوش‌ها و تأثر و تأسفی است بر پیکر بی‌جان امام حسین(ع)که غریب و صبور در قتلگاه‌ افتاده و پلی است بین معنی و عملکرد.


نقالی معناگرا

 بیان غمناک آوازی در دستگاه‌های معین موسیقی ایرانی که مظلوم‌ خوان‌ها به کار می برند بازمانده‌ی نقالی مذهبی است،و بیان غلوشده‌ی‌ پر از طمطراق و تحرک و شکوه که اشقیا به کار می‌بردند و بازمانده‌ی‌ نقالی حماسی است.

 نقال باید حسن اعجاب و تحسین شنوندگان را برانگیزد و از فضایل‌ اخلاقی،گذشت و جوانمردی و عفو و اغماض یا دلیری و پایداری‌ (*)محقق و پژوهشگر
قهرمانان سخن بگوید و نتیجه‌ی اخلاقی حکایات و گرایش‌های‌ آموزشی را بازگوید و به ذم و نکوهش رذایل و تقلب و دورویی و جبن‌ و...بپردازد.به وقایع جاری روزانه التفات داشته باشد و به‌اصطلاح بر متن‌ داستان‌ها بیفزاید و«حاشیه»برود.در این حاشیه رفتن‌ها-اگر گوینده‌ باذوق و بلیغ و موقع‌شناس باشد-به لطف کلام وی می‌افزاید و آن را زنده‌تر و باروح‌تر می‌کند و داستان بی‌اثر کهنه را(حالت میرایی حوادث) به زندگی جاری و متحول و پرتحرک(وضعیت پویای وقایع)روزانه‌ شنوندگان ربط می‌دهد.

 در عالم نقالی،افزودن شاخ و برگ و حواشی-خود نوعی استفاده از تخیل ابداعی به شمار می‌رفت.مردان گفتار و سرایندگان اشعار نغز نیز با تکیه به ذهن خلاق گل‌واژه‌های رزمی و حماسی و دینی را از کتب‌ مختلف می‌گرفتند.


نقالی تحول‌گرا

 نقالی هنری است که طی آن نقال شعری یا داستانی را با همه‌ی‌ وجود بااستفاده از همه‌ی استعدادهای خود برای جمعی نقل و روایت‌ می‌کند تا به آنجا که شنوندگان را نه‌تنها سرگرم بلکه به حیرت می‌نشاند و در طی آن می‌کوشد نصایح و اندرزهای جالبی را بیان کند.با این‌ اوصاف مسلم است که نقال باید به صدای خویش کاملا مسلط بوده‌ و در هرجا و به موقع و متناسب مضمون لحن را تغییر دهد و بنا به‌ میل و اراده و نیاز مطلب آرام یا بلند سخن گوید و حتی بر حالات و دگرگونی‌های چهره‌ی خود در ابراز خشم یا محبت یا عصیان یا ستم‌ مسلط باشد و بتواند به سهولت و نرمی تمنیات و خواست‌های درون خود را همراه با بیان و لحن سخن درآمیزد و انعکاس آن را در چهره خود نشان دهد.از زبان قهرمانان سخن براند و با آنان بخندد و بگرید و فریاد شوق برکشد و با آنان به ماتم و اندوه بنشیند.


نقالی مذهبی

 معنی لغوی تعزیه با معنی اصطلاحی آن تفاوت دارد.تعزیه در لغت‌ به معنی سوگواری و عزاداری و برپا داشتن عزیزان درگذشته است‌ اما در اصطلاح به نوعی نمایش مذهبی با آداب و رسوم و سنت‌هایی‌ خاص اطلاق م شود و برخلاف معنی لغوی آن غم‌انگیز بودن شرط حتمی آن نیست و ممکن است گاهی خنده‌آور و شادی‌بخش نیز باشد. این نوع نمایش‌ها در آغاز به منظور یادآوری مظلومیت شهیدان دین و مذهب برپا شده و نوع فرح‌زای آن بعدها و درنتیجه‌ی تکامل این هنر بدان مزید گشته است.از همین جا بود که در تعزیه‌خوانی برای عواطف‌ تماشاچیان مرزبندی تازه‌ای به وجود آمد و جای مشخصی برای خندیدن‌ و خنداندن در نظر گرفته شد.

 اصطلاح شبیه از قدیم هم برای واقعه‌ای که به وسیله شبیه‌خوان‌ها درآورده می‌شد و هم در مورد هریک از افراد واقعه به کار می‌رفت و در معنای اخیر عبارت از نقشی است که یک شبیه‌خوان درمی‌آورد.در چنان موقع و شرایطی ارزش‌های جدید تعزیه در مجالسی نظیر عروسی‌ رفتن فاطمه زهرا(س)و شهادت یحیی به زکریا،راه آفرینش تازه‌ای‌ را می‌گشاید.


آشنایی با موسیقی آوازی

 «آشنایی با موسیقی آوازی»و دستگاه‌ها و گوشه‌های موسیقی‌ (به تصویر صفحه مراجعه شود) سنتی ایرانی مربوط به نقش‌ها و موقعیت‌های متفاوتی است که باید بر صحنه مجسم گردند.وقتی آواز و گفت‌وگو به‌طرزی خاص تنها به‌ جهت جلب توجه یا تحریرهای اضافی همراه باشد یا متظاهرانه است‌ یا سهل‌انگارانه و این مسأله،هدف اصلی را که رسانیدن پیام و تأثیر در مخاطب است،تحت الشعاع قرار می‌دهد.

 هر موافق‌خوان باید آوازها و مایه‌های موسیقی خاص در هر مجلسی‌ را حفظ کند.امام‌خوان‌ها اغلب در مایه‌های متین رهاوی،پنج‌گاه و نوا، عباس‌خوان در چهارگاه،حر در عراق و ماهور و گاه برای اظهار شهادت‌ در چهارگاه می‌خوانند.

 در گذشته موسیقی،هیکل و اندام شبیه‌خوانان،لباس و...در تعزیه‌ اهمیت داشتند ولی اکنون نه شبیه‌خوانان به آن قد و قامت مناسب پیدا می‌شوند و نه حرکات درستی وجود دارد.

 شناخت مجالس تعزیه براساس«دیدگاه پژوهشی»:

 الف-شناخت نظری:کنجکاوی در خاستگاه نمایش مذهبی،بحث‌ در ریشه‌های فرهنگی نمایش(شبیه)،التفات به کرونولوژی وقایع‌ مجالس تعزیه،توجه به جنبه‌های اسطوره‌ای-آیینی و سنتی مجالس‌ شبیه‌خوانی و...

 ب-شناخت عملی:حضور عینی در مجالس تعزیه و تماشای مقتل‌ به چشم سر و کنجکاوی در بخش حرکات نمایشی و ضبط و ثبت آنها و نظاره بر تناوب و توالی حواث در صحنه نمایش.

 ح-شناخت تطبیقی:بررسی نمایش مصیبت در فرهنگ ملل و التفات به جنبه‌های مقایسه‌ای و تطابق صحنه‌ها،فی المثل برای نمایاندن‌ ظرافت هنری آیا می‌شود مجلس ذبح اسماعیل را در عهد عتیق و در تعزیه ابراهیم و اسمعیل-بلاتشبیه-با صحنه پیشنهاد قربانی شدن‌ «این ژنی»در قلمرو و اسطوره‌های یونانی،عفاف و پاکدامنی سیاوش را با معصومیت یوسف و هم‌چنین گذر سیاوش از آتش آزمون کیکاوسی را با عبور حضرت ابراهیم خلیل اللّه از آتش نمرودی مقایسه کرد؟

 

ویژگی‌های نقالان:

 -داشتن وجه و اعتماد در بین مردم کوچه و بازار

 -دارا بودن حس تشخیص و درک و قدرت تجسم و صاحب قریحه‌ و ذوق.

 -برخورداری از حافظه‌ی قوی و سرعت انتقال در ذکر کلام و انتقال‌ از داستانی به داستانی دیگر بدون تکلف و گمگشتگی.

 -قدرت ضبط و ربط مطلب و گریز زدن به گوشه‌های مختلف از قصه‌های گوناگون.

 -متکی بودن بر بلاغت و فصاحت و آگاهی از فن بیان.

 -اتکا به روان‌شناسی عامیانه به منظور شناخت روحیه‌ها و جلب‌ نظر تیپ‌های مختلف.

 -دارا بودن استعداد بازیگری.

 -داشتن صدای زنگ‌دار و نافذ و خوش.

 -قابلیت نقل‌گویی و قدرت توصیف پرده‌ها و صحنه‌ها.

 -قدرت قصه‌خوانی و گردآوری افسانه‌ها و نقل به موقع و توجه به‌ اقتضای زمان و مکان و حوادث روزمره

 -موقع‌شناسی و توجه به اوضاع و احوال

 -تیپ‌شناسی و انعطاف‌پذیری دربرابر شخصیت‌های متفاوت.

 -ایجاد هیجان در مسیر واقعه.

 -دارا بودن قدرت چابکی و حرکت.

 -استفاده از لغات مأنوس.

 -قدرت پیوستن کلام منظوم و منثور

 -بدیهه‌گویی و دارا بودن نقل فی البداهه‌ی مجالس پهلوانی و مذهبی و...

 -افزودن شاخ و برگ و حواشی بر اصل داستان‌ها.

 -انتخاب موضوع مناسب و مناسب‌خوانی.


نتیجه:

 تعزیه دراصطلاح به نوعی نمایش مذهبی با آةاب و رسوم و سنت‌های خاصی اطلاق می‌شود بررسی انواع نقالی در تعزیه نواحی، پارادایم‌های شجاعت و همت و سخاوت را در مردم نواحی گوناگون بیدار و پویا نموده،لطف کلام نقالان را افزوده و گل‌واژه های رزمی و حماسی‌ را سرازیر زندگی جاری مردمان می‌نماید نقال با ذم و نکوهش رذایل و تقلب و دورویی و جین و-عواطف تماشاچیان را به مبارزه با ظلم و هر گونه پلیدی فرامی‌خواند.

 بررسی انواع نقالی در تعزیه‌خوانی امیران،نصایح و اندرزهای متنوع‌ را در تمام طبقات جامعه با وجه حماسی با گفتارهای معمولی کوچه‌ بازاری موردپسند عموم قرار می‌دهد.در تعزیه نواحی موسیقی آیین‌ و مذهبی عنصر اساسی محسوب می‌گردد و بیان غمناک آوازی در دستگاه‌های معین موسیقی ایرانی که مظلوم‌خوان‌ها به کار می‌برند بازمانده‌ی نقالی مذهبی است.وقتی آواز و گفت‌وگو با ادای کلمات به‌ طرزی خاص تنها به‌جهت جلب‌توجه یا تحریرهای اضافی همراه باشد یا متظاهرانه است یا با وضعیت پویاست که هردو تأثیر در مخاطب را تحت الشعاع قرار می‌دهد.

 نقال باید حس اعجاب و تحسین شنوندگان را برانگیزد و از فضایل‌ اخلاقی و پایداری قهرمانان سخن بگوید و یافتن راه نجاتی از ذلت که‌ «هیهات منا الذله»


منابع:

 چلکوفسکی،پیتر.تعزیه هنر بومی پیشرو ایران،ترجمه‌ی داود حاتمی،تهران:شرکت علمی و فرهنگی،1367.

 -همایونی،صادق.تعزهی و تعزیه‌خوانی،جشن هنر،تهران،1350.

 -عناصری،جابر.نمایش و نیایش در ایران،جهاد دانشگاهی تهران، 1366.

 -حسینی،حسین.سام‌نامه،تهران:انتشارات نمایش،1380.

 -ناصر بخت،محمد حسین.نقش‌پوشی در شبیه‌خوانی،انتشارات‌ نمایش،1379.

 -عناصری،جابر.شناخت اساطیر ایران،تهران:سروش،1384.

 -صالحی‌راد،حسین.مجالس تعزیه.تهران:سروش،1380.

 -کرمی،علی.جلوه‌های عزت و آزادگی در نهضت امام حسین(ع) تهران:نشر حاذق،1381.

 -چکیده مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(ره)و فرهنگ‌ عاشورا،تهران:مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)،1374.

 -ایمانی،حسین.درس‌ها و عبرت‌های عاشورا،قم:انتشارات عصر ظهور،1377.

 براکت-او.جی.تاریخ تئاتر جهان،ترجمه‌ی هوشنگ آزادی‌ور، تهران:نشر نقره.

 -بیضایی،بهرام.نمایش در ایران،تهران،1344.

 -صادقی،قطب الدین.دیالوگ در تعزیه از دیدگاه درام‌شناسی، فصلنامه هنر،ش 24.

 -عناصری،جابر.تعزیه و تعزیه‌خوانی در ایران.

 -یاحقی،محمد جعفر.فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات‌ فارسی،تهران:سروش،1375.

 -دوگوبین،ژ.ک.تئاتر در ایران،ترجمه‌ی جلال ستاری،فصلنامه‌ تئاتر،ش 11 و 12.

 -جنتی عطایی،ابو القاسم.بنیاد نمایش در ایران،تهران،1356.

 

http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/25566/90/text