راهکارهای ساده برای جاری شدن کلام   (فن بیان)

 

راهکارهای ساده برای جاری شدن کلام   (فن بیان)

اگر به نکات زیر دقت کنید هنر فن بیان و محاوره بسیار آسان می شود و در موقعیت های اجتماعی با اعتماد به نفس کامل می توانید ارتباط برقرار کنید.
بیشتر افراد در موقعیت های اجتماعی در ابتدا احساس آشفتگی ، خجالت و غریبی می کنند.
در وضعیتی که شما احساس می کنید راجع به موضوع مورد بحث چیزی نمی دانید باید با حرفی سکوت و سردی بین خود و نفر مقابل را بشکنید و بحث را شروع کنید. در این حالت چه می کنید ؟!

اولین قانون برای شروع گفتگو :


۱- بخواهید که درباره ی موضوع اصلی صحبت کنید نه حاشیه :

ادامه نوشته

تمرینات بیان برای ادای شفاف حروف خاص (فن بیان)

 

یکی از تمرینات خوب برای ادای شفاف حروف کلمات بازی با واژه هاست هرچقدر شما زبان خود را به حرکت و پیچش وادار کنید ورزیده تر خواهد شد و در نهایت به بیان شما کمک خواهد کرد به تمرینات زیر دقت کنید:

@ق – ك – گ ( 1 - قیامت قامت و قامت ، قیامت قیامت می كند آن قد و قامت

موذن گر ببیند قامتت را به قد قامت بماند تا قیامت

جمله ای مشتمل بر چهل فعل

داشتم می رفتم برم بخرم بیارم بخورم بگیرم بخوابم ؛ اومدم دیدم رفت گرفت نشست ؛ گفتم بزاربرم بپرسم ببینم میاد ، نمیاد ؛ دیدم میگه نمیخوام بیام ؛ گفت میخوام برم بخرم بیارم بخورم بگیرم بخوابم ؛ گفتم بزار برم بخرم بیارم بخورم بگیرم بخوابم .


2 - قادر قدر قدرت ؛ قدر مطلق قدرت

3 - دراین درگه كه گه گه كه كه و كه كه شود ناگه ؛ به امروزت مشو غره ، زفردایت نیی آگه

@ق – ج : سپر جلوی ماشین عقبی خورد به سپر عقب ماشین جلویی

@ج – چ: ۱- جام جم جاجرود چارصدو چل چار تومن

۲- چاره ی چاه چمن جیم بده تو انجمن

۳- چهل استاد چوب تیرچه تراش سبز شور این ور جوبند

۴ -چهل استاد چوب تیرچه تراش سبز شور اون ور جوبند

۵-چهل استاد چوب تیرچه تراش سبز شور این ور جوب

۶-به چهل استاد چوب تیرچه تراش سبز شور اون ور جوب گفتند

۷-كه چهل استاد چوب تیرچه تراش سبز شور اون ور جوب

۸-چه چهل استاد چوب تیرچه تراش سبز شورند ؟

۹-كه چهل استاد چوب تیرچه تراش سبز شور این ور جوب

۱۰-چهل استاد چوب تیرچه تراش سبز شورند

@خ : دختر خر ما تو دخل و خرج خیط كاشته بود

@ل – ر : ۱- لر رلیتا - رل لریتا ۲- كارل كارارو رله كرد

@س – ش: ۱- سمسار سیاست مدار ، تو سمساریش ، پوست سوسمار سیاه سیسیلی داشت

2- امشب شب سه شنبه س ؛ فردا شبم ، سه شنبه س

این سه سه شب و اون سه سه شب هر سه سه شب ، سه شنبه س

@ب: ۱- آب لیمو ؛ آب آب لیمو ؛ آب آلبالو

2- این باد چه بد باد بدی بود كه من باد به بد بادی این باد دگر باد ندیدم

http://mollabashy.blogfa.com/cat-3.aspx

حاج‌آقا چند می‌گیری سخنرانی کنی!؟

حاج‌آقا چند می‌گیری سخنرانی کنی!؟


خبرنامه دانشجویان ایران:حاج‌آقا چند می‌گیری سخنرانی کنی!؟
برخی از شروط سخنرانان سرشناس و رسانه ای برای حضور در شهرستان ها که به استناد گفتگوهای حضوری و تلفنی برای دعوت به مراسم‌های مختلف به دست آمده.../ ذکر این نکته ضروری است که بسیاری از روحانیون اندیشمند و برجسته کشور نیز نسبت به رواج این رفتارها به شدت گلایه‌مندند و انتقادهای جدی دارند، لذا این گزارش ضمن تقبیح رفتار آن افراد، از سخنرانان اصیل تقدیر می‌کند.
سرویس فرهنگی ـ دعوت از روحانیون شناخته‌شده برای حضور در مراسم و همایش‌های مختلف در کشور، تقریبا به یک شغل تبدیل شده و مانند حضور ستاره‌ها در برنامه‌های مختلف، قلق‌های خاص خودش را دارد.
خبرنگار «تابناک» در گفت‌وگو با تنی چند از مسئولان هماهنگی همایش‌های بزرگ دانشجویی و ملی در استان‌های مختلف کشور، اطلاعات و آمار جالبی به دست آورده که بخشی از آن تقدیم کاربران می‌شود.
البته پیش از آن ذکر این نکته ضروری است که بسیاری از روحانیون اندیشمند و برجسته کشور نیز نسبت به رواج این رفتارها به شدت گلایه‌مندند و انتقادهای جدی دارند و بر همین اساس، این گزارش ضمن تقبیح رفتار آن افراد، از سخنرانان اصیل و منبری‌های باتقوای کشور تقدیر می‌کند.
به گزارش «تابناک»، برخی از این افراد که برای حضور در برنامه های تولیدی و موردی رسانه ملی مبلغی بین 80 تا 150 هزار تومان برای هر جلسه دریافت می کنند، حداقل نرخ دریافتی منبر و سخنرانی شان در مراسم‌های خارج از رسانه ملی 500 هزار تومان است که تا 1.5 میلیون تومان نیز متغیر است ضمن اینکه برخی آقایان که برای هر جلسه 45 دقیقه تا یک ساعته کمتر از 5 شب منبر را نمی پذیرند! البته به اینها بلیت رفت و برگشت هواپیما و یا هزینه رفت و برگشت ـ زمینی ـ و سوغاتی محلی را هم اضافه کنید.
بنابر این گزارش، اگرچه اغلب این افراد مدرس حوزه و دانشگاه هستند و معمولا به عنوان مشاور نیز در مراکز دولتی و خصوصی فعالیت می کنند و درآمد اصلی و پایه ای زندگی شان از راه وعظ و خطابه تامین نمی‌شود، با این حال در این بین اندک بزرگوارانی هم هستند که حضور در جمع مردم شهرهای مختلف را به چشم یک وظیفه تبلیغی صِرف و خدمتی بی مزد و منت می نگرند و اگر هیچ حق الزحمه ای نیز به آنها تعلق نگیرد خم به ابرو نمی آورند و حتی در پاره ای موارد، پاکت یا هدیه تعیین شده را به هیچ عنوان نمی پذیرند و به اصرار از میزبان می خواهند که این مبلغ را صرف امور خیر دیگری نماید.
برخی از شروط سخنرانان سرشناس و رسانه ای برای حضور در شهرستان ها که به استناد گفتگوهای حضوری و تلفنی برای دعوت به مراسم‌های مختلف به دست آمده به این شرح است:
توضیح ضروری آنکه «تابناک» از عنوان کردن نام برخی از این چهره‌ها که در شبکه‌های مختلف سیما و گاه برخی تریبون‌های رسمی به شکل مکرر حاضر می‌شوند، معذور است.
1 ـ بلیت مرا طوری تنظیم کنید که با هواپیمای ایرباس باشد. هواپیماهای دیگر امنیت ندارد!
2 ـ مرا از پاویون فرودگاه وارد کنید و حتما یکی از مقامات عالی رتبه استان باید به استقبال بیاید.
3 ـ در ظرف یک بار مصرف غذا نمی خورم. آب شرب شهری نمی خورم و حتما باید آب معدنی تهیه کنید. غذا ترجیحا از غذاهای محلی منطقه باشد.
4 ـ معمولا هر جا می رویم هدایایی هم به همراهانمان می دهند. شما هم علاوه بر تهیه بلیت رفت و برگشت هواپیما و پذیرایی از همراهان، هدیه ای هم برای آنها در نظر بگیرید.
5 ـ در برابر تماس مسئولان برپایی یک همایش یا جشنواره: آقا شما مسئولیتت چیست که با من تماس گرفتی؟! شما که نباید با من تماس بگیری، خود آقای استاندار باید مرا دعوت کند. ضمن این که وقت من تا 6 ماه آینده پُر است.
6 ـ اگر جمعیت حضار کم تر از 4-3 هزار نفر باشد نمی آیم!
7 ـ شما که می دانید تهران، دریاست! ـ این در حالی است که خیلی اوقات در مجالس تهران جمعیت حضار به صد نفر هم نمی رسد! ـ حالا ما وقت بگذاریم و بیاییم به شهر شما و آن وقت جمعیت کم باشد ـ کم از نظر حاج آقا زیر هزار نفر است ـ زمانمان به هدر رفته است! چندی قبل به مناسبت ایام محرم به شهری دعوت شدم. راننده جلوی یک طویله! ـ تعبیر وی برای یک ساختمان مسکونی معمولی در شهرستانی محروم ـ ایستاد، گفتم باید این جا استراحت کنیم؟ گفت بله؛ گفتم برگرد فرودگاه! خلاصه مردم جمع شدند که حاج آقا؟! گفتم حاج آقا و زهرمار! کوفی شده اید؟ ما سفیر حسینیم(ع)؛ این چه طرز برخورد است و... حالا شما از خودید تشریف بیاورید دفتر تا قرارداد تنظیم کنیم که انشاالله از این مشکلات پیش نیاید!
8 ـ در تهران معمولا 800-700 هزار تومان برای هر برنامه به ما می دهند شما چه قدر می توانید بدهید؟ ـ در پاسخ به اعتراض زیاد بودن حق المنبر ـ : شما که می دانید همه از ما کمک می خواهند بنابراین ما باید از کسانی که می توانند بدهند بگیریم تا بتوانیم به نیازمندانی که دائم به ما مراجعه می کنند کمک کنیم. هزینه شما جای دوری نمی رود انشاالله خدا قبول کند! بعد هم شما که پول ندارید چرا به ما زنگ می زنید مگر مجبورید؟!
9 ـ همراه نمودن فرزند و گاه خانواده و درخواست اقامت بیشتر در مناطقی که جنبه گردشگری و تفریحی دارند جهت بازدید از بناها و آثار تاریخی و بعضا خرید سوغات و صنایع دستی به هزینه میزبان!
10 ـ برنامه سخنرانی ما در هر دانشگاه را معاونت فرهنگی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در همان دانشگاه ها تنظیم می کند باید از این طریق هماهنگ کنید تا به دانشگاهتان بیاییم در این صورت، عمده هزینه را نهاد در تهران به ما پرداخت می کند البته شما هم باید یک سکه تمام بهار آزادی بدهید!
11 ـ امام جمعه و فرماندار شهر به تهران بیایند و حضوری دعوت کنند. دعوت نامه کتبی را نمی پذیرم!
12 ـ چون شهر شما فرودگاه ندارد نمی آیم! جانم را که از سر راه نیاورده ام که در جاده به خطر بیندازم و با اتومبیل مسیر فرودگاه (مرکز استان) تا شهر شما را زمینی طی کنم. من فقط در مرکز استان سخنرانی می کنم و به شهرستان نمی روم لطفا اصرار نکنید!
13 ـ به شرطی می آیم که در شهرستان های اطراف تان هم برایم برنامه بگذارید و لااقل صدا و سیمای مرکز استان سخنرانی مرا پوشش دهد!
در پایان لازم به تذکر است که با توجه به وضع عمومی زندگی اکثریت قریب به اتفاق طلاب و روحانیون که در حد اقشار متوسط جامعه و همراه با مشقات فراوان است، نهادهای مسئول و به ویژه رسانه ملی حواسشان باشد که با پر و بال دادن به چنین افرادی، آنها را به عنوان نمونه ای از جامعه روحانیون معرفی نکنند تا به تبع آن فضایی منفی نزد افکار عمومی در این باره شکل بگیرد.

اصول سخنوری

 

اصول سخنوری

برای سرعت عمل و نتیجه گیری بموقع، این چهار راهنمایی به کارتان خواهد آمد.

اول: از تجربه دیگران بهره ببرید و دل و جرات پیدا کنید.

دوم: هدفتان را پیش رو یتان داشته باشید: ذهن و توجه خود را دقیقا روی اعتماد به نفس و توانایی و قدرتی که یک سخنرانی موثر برای شما به همرام می آورد ، متمرکز کنید. فکرش را بکنید که آن سخنرانی از نظر اجتماعی چه ارزشی خواهد داشت. چه دوستانی را برای شما به ارمغان خواهد آورد، چه قدر به توانایی شما برای خدمت به جامعه خواهد افزود و چقدر در شغل و کارتان تاثیر خواهد گذاشت و بطور خلاصه چقدر شما را برای رهبری و هدایت کاری که در نظر دارید ، آماده خواهد کرد.

سوم: پیشاپیش ذهنتان را آماده موفقیت کنید.

تصمیم گرفته اید بر اعتماد به نفس خود بیافزاید و ارتباطهای موثری بر قرار سازید. از حالا به بعد، باید افکار منفی را دور بریزید و درباره فرصتها و . . .

 

ادامه نوشته

تمرینات بیان برای ادای شفاف حروف خاص (فن بیان)

 

تمرینات بیان برای ادای شفاف حروف خاص (فن بیان)

 

@ق – ك – گ ( 1 -  قیامت قامت و قامت ، قیامت    قیامت می كند آن قد و قامت

                          موذن گر ببیند قامتت را          به قد قامت بماند تا قیام

جمله ای مشتمل بر چهل فعل

داشتم می رفتم برم بخرم بیارم بخورم بگیرم بخوابم ؛ اومدم دیدم رفت گرفت نشست ؛ گفتم بزاربرم بپرسم ببینم میاد ، نمیاد ؛ دیدم میگه نمیخوام بیام ؛ گفت میخوام برم بخرم بیارم بخورم بگیرم بخوابم ؛ گفتم بزار برم بخرم بیارم بخورم بگیرم بخوابم .


2 - قادر قدر قدرت      ؛     قدر مطلق قدرت

3 - دراین درگه كه گه گه كه كه و كه كه شود ناگه ؛ به امروزت مشو غره ، زفردایت نیی آگه

@ق – ج   ( 1- سپر جلوی ماشین عقبی      خورد به سپر عقب ماشین جلویی

@ج – چ  ( 1- جام جم جاجرود   چارصدو چل چار تومن

              2- چاره ی چاه چمن   جیم بده تو انجمن

 3- چهل استاد چوب تیرچه تراش سبز شور این ور جوبند

چهل استاد چوب تیرچه تراش سبز شور اون ور جوبند

چهل استاد چوب تیرچه تراش سبز شور این ور جوب

به چهل استاد چوب تیرچه تراش سبز شور اون ور جوب گفتند

كه چهل استاد چوب تیرچه تراش سبز شور اون ور جوب

چه چهل استاد چوب تیرچه تراش سبز شورند ؟

كه چهل استاد چوب تیرچه تراش سبز شور این ور جوب

چهل استاد چوب تیرچه تراش سبز شورند

@خ – ( دختر خر ما تو دخل و خرج خیط كاشته بود

@ل – ر  (1-  لر رلیتا    -    رل لریتا                             2-  كارل كارارو رله كرد

3- در لرستان نه لرند و هر لری نه نره لر               نره لر چه نره لر ، هر نره لر نه نره لر

@س – ش  ( 1- سمسار سیاست مدار ،  تو سمساریش  ، پوست  سوسمار سیاه سیسیلی داشت

2- امشب شب سه شنبه س ؛ فردا شبم ، سه شنبه س

این سه سه شب و اون سه سه شب هر سه سه شب ، سه شنبه س

@ب -  ( 1- آب لیمو ؛ آب آب لیمو ؛ آب آلبالو

2- این باد چه بد باد بدی بود كه من باد به بد بادی این باد دگر باد ندیدم

http://theatrebaloot.mihanblog.com/

اصول فن بیان

 


اصول فن بیان

25 سال پیش شادروان ملک الشعرای بهار - در کتاب سبک شناسی - ضعف نحوه سخن گویی ما را امری کلی دانست و از ضایع شدن آهنگ صدای ما وجود الحان عاجزانه ، صوت‌های نازک و شکسته و بسته ، حروف جویده جویده مظلومانه و حیلت گرانه در آن سخن گفت و از قول مردی فاضل نقل کرد که : « مردم ما به جای سخن گفتن ، ناله می‌کنند . »
 
بهار در ضمن ، کودکان و نوجوانان و نیز بانوان و «دوشیزگان» را دعوت کرد تا به ورزش صدا بپردازند و طریق سخن گفتن       درست و فصیح را با آهنگی استوار ، متین و جذاب بیاموزند . بهار به این نکته نیز اشاره می‌کند که برای هنرمندان فارسی                                                     زبان دو نکته از اهمیت خاص برخوردارند :
 •1. تاریخ زبان فارسی
 •2. وزن شعر در زبان فارسی
 
فن بیان  فقط به پرورش صدا و بیان و کار فنی و فیزیکی ختم نمی‌شود . بیان خوب ، با دانش ما از زبان و نیز با آگاهی ما   نسبت به آنچه که «بیانش می‌کنیم » ارتباطی تنگاتنگ دارد . صدا و بیان انسان محصول عوامل مختلف فیزیولوژیک ( مانند چگونگی اندام‌های تنفسی و گفتاری )، روانشناختی (مانند شخصیت ) و اجتماعی (مانند آموزش و پرورش و پایگاه اجتماعی ) است .
 
از شاعر و اندیشمند بزرگ ما سعدی شیرازی :
 
                         تا مرد سخن نگفته باشد                                        عیب و هنرش نهفته باشد
 
 
صدای انسان پدیدهای بسیار پیچیده است و چهار عامل «غلظت صدا»، «انرژی صدا»، «انرژی کلمه» و «برد یا حجم صدا» در آن دخالت بسیار دارند . بنابراین شرایط و محیط مناسب برای توسعه قدرت تکلم و پرورش بیان ، یکی از مهمترین وظایف مربیان در تمام سطوح آموزشی است . این امر به ویژه در تئاتر و آواز اهمیت خاصی دارد زیرا که ارتباط فکری و انتقال اندیشه‌ها از صحنه به تماشاگر مهمترین رکن در این هنرها است ، چرا که مقدار بسیار زیادی از این ارتباط و انتقال ، توسط کلام انجام می‌گیرد .
 
به طور کلی می‌توان اهم اهداف پرورش بیان را چنین بر شمرد :
 

•1- درست اندیشیدن و افکار خود را در خور فهم خود و دیگران بیان کردن .
 •2- عقاید خود را آزادانه ، با اعتماد صریح و طبیعی بر زبان آوردن .
•3- قدرت تنظیم افکار را توسعه بخشیدن .

 
 برای داشتن بیان خوب باید دارای «گوش خوب» بود . مفهوم داشتن گوش خوب آن است که باید به شنیدن - و درست شنیدن - صدای خود و دیگران و صداهای اطرافمان که ما اصطلاحاً آن را «صدای طبیعت» می‌نامیم ، عادت نمود .
 
ما در زندگی روزمره بسیاری از صداها را - اگر چه این صداها وجود دارند - نمی‌شنویم ، ما حتی دقت نمی‌کنیم که صدای دوستمان که مدتها با او برخورد و مصاحبت داشته‌ایم چگونه است . بلکه از صدای افرادی که می‌شناسیم تنها یک خصوصیت کلی در ذهنمان داریم در حالیکه اگر به صدای وی با دقت گوش کنیم ویژگی‌هایی را در صدایش خواهیم شناخت که تا به حال متوجه آن نبوده‌ایم . جالب است بدانیم که ما حتی به چگونگی صدای خود نیز وقوف کامل نداریم و به همین دلیل ، به میزان تأثیرگذاری بیان خود بر روی دیگران آگاه نیستیم .
 
معمول است که برای آگاهی هنرپیشه و خواننده به چگونگی بیان خود ،  ضبط کردن صدا را پیشنهاد می‌کنند . البته این در صورتی خوب است که دستگاه ضبط صدا دستگاه کاملی باشد، چرا که ضبط صوتهای معمولی بخشی از ویژگی‌های صدا را حفظ نمی‌کنند .
 
به هر حال دقت و توجه نسبت به صدای خود و صدای طبیعت به هنرمندان امکان داشتن یک گوش خوب را می‌دهد به شرط آنکه این توجه و دقت به صورت یک تمرین مستمر و همیشگی درآید تا نتیجه مطلوبی به دست دهد .
 
داشتن بیان خوب مستلزم شناخت فرد از ساختمان دستگاه صوتی و چگونگی تولید صوت نوع هوا ، مقدار هوا ، عواملی که در تولید صدا دخیل هستند و ... نیز هست .

http://avazcenter.com/index.php?option=com_content&view=article&id=191:1389-10-04-09-31-38&catid=57:1389-07-01-08-46-49&Itemid=179

فیزیولوژی بیان

 


فیزیولوژی بیان

در فن بیان باید از فیزیولوژی بیان یعنی چگونگی اعضا و جوارح مربوط به بیان آگاهی داشت. از این پس این اعضا را «اندام‌های گفتاری » می‌نامیم .
 
اصول گفتاری از همکاری میان اندام‌هایی از چند دستگاه اصلی بدن تولید می‌شود . این عمل اندام‌ها - که هر یک وظیفه ویژه دیگری دارند - یک وظیفه فرعی است . به عنوان مثال شش‌ها و نای که اندام ویژه تنفسی محسوب می‌گردند (و این وظیفه اصلی آنها است )، در تولید صدا نیز همکاری می‌کنند و نقش مهمی بر عهده دارند .

 
اندامهای گفتاری عبارتند از :
 •لب‌ها
 •دندان‌ها
 •لثه درونی
 •سختکام (قسمت سخت سقف دهان )
 •نرمکام (قسمت نرم سقف دهان که به زبان کوچک ختم می‌شود)
 •زبان کوچک
•فاصله بین زبان کوچک و جدار خلفی حلق (لوله خلا بینی)
 •فاصله بین زبان و قسمت خلفی گلو (جدار عقب گلو)
 •نوک زبان
•قسمت جلوی زبان که مقابل سختکام است
•قسمت عقب زبان که مقابل نرمکام قرار دارد
 •حلقوم یا قسمت انتهایی ریه - سیب آدم - که از دو تکه غضروف به هم چسبیده تشکیل یافته است .
 •فاصله بین پرده‌های صوتی .
 
ساختمان حنجره

حنجره که عضو اصلی تولید صداست، منفذی به نام «گلوت» دارد و به وسیله دریچه‌ای به نام «اپیگلوت» بسته می‌شود . نمو آن در مردان بیشتر از زنان است . ساختمان آن از غضروف ، مخاط ، تارهای صوتی فوقانی و تارهای صوتی تحتانی            تشکیل شده است . تارهای صوتی تحتانی در مردان به طول 20 تا 35 میلیمتر و در زنان 15 تا 20 سانتی‌متر است .
 
صدا (صوت) در نتیجه برخورد هوای بازدم به تارهای صوتی تحتانی تولید می‌شود .
 
 عوامل مؤثر بر تولید صوت به زبان ساده

یک کمانچه را در نظر بگیرید ، آرشه کمانچه بر یکی از تارهای این ساز ضربه می‌زند و تار متناسب با طول، ضخامت و جنس ومقدار کشیدگی (که توسط انگشت نوازنده تغییر می‌کند)، با ضربه آرشه به لرزش در می‌آید . این عمل امواجی را در هوا به وجود می‌آورد و صوت تولید می‌شود . این صوت به وسیله کاسه ساز و پوستی که بر روی آن کشیده شده ، تقویت می‌شود، کاسه و پوسته نیز به نوبه خود به لرزش در می‌آیند. این لرزش‌ها با نت‌های اصلی هماهنگ هستند و کیفیت خاص صدای کمانچه را به آن می‌بخشند .
 
دستگاه صوتی انسان نیز به همین طریق عمل می‌کند : هوای بازدم بر تارهای صوتی حنجره ضربه می‌زند . سپس این تارها متناسب با صوتی که تولید می‌شود کشیده و به لرزش در می‌آیند . این لرزش‌ها امواج صوتی را پدید می‌آورند . امواج صوتی حاصله در حفره‌های بدن مانند حلق، سینه، حفره بالای حنجره، سینوس‌ها و ... تقویت می‌شوند. هرگاه در یکی از حفره‌ها تغییری پیش آید تغییر آشکاری  نیز در صدای شخص ایجاد می‌شود . مانند وقتی که به علت سرما خوردگی حفره بینی در اثر متورم شدن مخاط بینی تنگ می‌شود و صدای شخص تغییر می‌کند .
 
  نوع هوا
 
نوع هوا درست به منزله نوع سوخت برای موتور ماشین است . هر چه هوا خالص‌تر باشد بازده بیشتری خواهد داشت . تنفس هوای آلوده دو نوع ضایعه به بار می‌آورد :
 •1- ضایعات تدریجی
 •2- ضایعات آنی
 
ضایعات تدریجی همان است که به تدریج در دستگاه تنفس ، نواقص و بیماری‌هایی ایجاد می‌کند و از ضایعات آنی، یکی آنست که در محوطه سربسته ای که پر از دود سیگار ، گرد و غبار یا بوی تند عطر و ادکلن باشد، سخنرانی درست و خوب یا ادای دیالوگ‌ها روی صحنه کاری مشکل خواهد بود . یا آنکه تنفس هوای آلوده به گازهای سمی باعث تحریک دستگاه تنفس ، ایجاد سرفه و گرفتگی صدا می‌شود .
 
مقدار هوا
 
     باید هر چه بیشتر به «تنفس عمیق» عادت کرد و هوای بیشتری را وارد شش‌ها نمود . البته به ظرفیت شش‌ها و مقدار ظرفیت حیاتی در انسان نیز باید توجه داشت . در این صورت نتیجه کار بهتر خواهد بود .
 
اگر تنفس صحیح باشد ، صدا بسیار جذاب و گرم خواهد شد . برای تنفس خوب باید طوری هوا را وارد شش‌ها نمود که بر روی دیافراگم اثر بگذارد و آنرا به سمت پایین براند .
 
این همان تنفسی است که وقتی به پشت خوابیده اید و نفس طبیعی می‌کشید ( در صورتی که بدن کاملاً راحت باشد ) اجرا میشود .
 
  یکی از تمرینات درست به کار بردن هوا چنین است که : به پشت بخوابید و نفس عمیق بکشید به شرط آنکه هنگام تنفس، شانه‌ها و دنده‌ها بلند نشود .
 
در تنیجه این کار تمام خلل و فرج شش‌ها پر از هوا می‌شود و چون مانع باز شدن استخوان‌های سینه شده‌اید ، شش‌ها بر دیافراگم فشار آورده و آن را به پایین می‌راند . حالا انگشتان خود را در انتهای دنده­ها روی شکم قرار دهید، حس می‌کنید که دیافراگم محدب شده است (حالت اصلی دیافراگم مقعر است). به تمرینات تنفس صحیح در قسمت‌های بعدی بیشتر خواهیم پرداخت .
 
شناخت عواملی که در بیان دخالت دارند
 
عواملی که در بیان دخالت دارند بسیارند . از آن جمله آشنایی هنر آموز به زبانی که به آن تکلم می‌کند و داشتن گوش خوب است . از دیگر عوامل می‌توان به محیط خانواده اشاره کرد . انسان سخن گفتن را در خانواده و از کودکی، به طور ناخودآگاه می‌آموزد و این امر بعدها در زیر و بمی صدا و طرز بیان او اثر می‌گذارد .
 
عامل دیگر محیط زندگی است . چنان که روستاییان صدایی بلندتر و آزادتر و شهرنشینان صدایی کوتاه‌تر، گرفته‌تر و ملاحظه کارانه‌تر دارند. یا اینکه سیاه‌پوستان صدای روشن (صدایی میان زیرو بم)، سیاهان صدای تیره (بم) و زرد پوستان صدای روشن (زیر) دارند .
 
عامل دیگری که در بیان دخالت دارد، کیفیت بدن و اندام‌های گفتاری است که تا حد زیادی ارثی است . مثلاً شکل و اندازه تارهای صوتی، شکل حفره­های صوتی و ... در افراد متفاوت است .
 
عامل بسیار مهم دیگر شخصیت است که از سویی ارتباط دقیق با محیط دارد. اگر شخصی درون گرا و یا ملاحظه‌کار باشد ، هنگام سخن گفتن مشکل بیشتری دارد. سخن گفتن چنین شخصی که منظورات خود را با ملاحظه کاری بیان می ‌کند و پیوسته به دنبال انتخاب کلماتی است که بتوانند منظور او را به طوری که «نه سیخ بسوزد ، نه کباب» برسانند، بر اندام‌های گفتاری او اثر گذاشته و حرکت آنها را کند می‌کند . به طور کلی هر چه که برای بیان اندیشه­های خود تمایل کمتری نشان دهیم، اندام‌های گفتاری را ضعیف‌تر کرده‌ایم .
 
یک عامل دیگر این است که برخی اشخاص سرعت فکر کردنشان بیشتر از سرعت سخن گفتنشان است و به همین جهت کلمات را شکسته و نصفه - نیمه ادا می‌کنند. بنابراین نیمی از منظوری که دارند، فقط در ذهن خود آنها می‌ماند و مخاطبان آنان متوجه این منظورات نمی‌شود. پس باید توجه کنید که هنگام سخن گفتن تمام منظور خود را به گفتار تبدیل نماید . توجه دارید که عامل اخیر نیز ارتباط دقیق با شخصیت پیدا می‌کند .
 
توصیه بسیار مهم وضروری برای شما این است که سعی کنید. صدای خود را «آزاد» کنید و راحت و باز سخن بگویید برخی اشخاص، سخن گفتنشان به گونه­ای است که حتی اگر کسی به آنان نزدیک باشد، صدایشان را به زحمت می‌شنود، چنین افرادی هرگز از بیان خوبی برخوردار نخواهند بود. بر عکس این گروه ، دسته­ای افراد نیز هستند که هنگام سخن گفتن «داد می‌زنند» . اینگونه افراد اگر چه صدایشان رسا است ، اما از تأثیرگذاری ناچیزی برخوردار است. شما باید کوشش کنید نه آنچنان و نه آنچنین باشد .

http://avazcenter.com/index.php?option=com_content&view=article&id=192:1389-10-04-09-34-29&catid=57:1389-07-01-08-46-49&Itemid=179

فن بیان

 

فن بیان
 
از این پس،برای علاقه مندان درس "فنّ بیان" ،مطالب مهمّی را که تاکنون آموزش داده ام و مفید واقع شده، ارائه می کنم.با توجه به اینکه به همراه این سلسله مطالب ،لازم است به شکل عملی نیز تمرین هایی صورت گیرد و چون امکان چنین چیزی میسّر نیست،سعی می کنم   فعلا مباحث نظری را مطرح و در آینده  تمرین ها را نیز ارائه نمایم.

 حدود ۵۵  سال پیش ، شادروان ملک الشعرای بهار،در کتاب گرانمایه اش "سبک شناسی"، ضعف نحوه ی سخن گویی ما را امری کلّی دانست و از ضایع شدن آهنگ صدای ما و جویده حرف زدن  بیشتر انسانها، سخن گفت و از قول مردی فاضل ، نقل کرد که  :مردم ما به جای سخن گفتن ، ناله می کنند.به همین خاطر، از همگان دعوت کرد تا به ورزش صدا بپردازند و طریق سخن گویی درست و فصیح را با آهنگ استوار و متین، بیاموزند.

از آن هنگام تا کنون نه تنها  دعوت بهار اجابت نشده ، بلکه کسانی که به اقتضای حرفه ی خود با سخن گفتن و بیان ، سرو کار دارند نیز آنگونه که باید ، در پی حل این مشکل برنیامده اند.این موضوع ، شامل گویندگان و بازیگران تئاتر و سینما می شود که با این غفلت ، اغلب قادر نیستند از صدای خود به نحوی "کارآ و ماهرانه " استفاده کنند.

برای پی بردن به ادعّای بنده ، کافی ست به تماشای یک تئاتر بنشینید و با دقّت ، به بیان بازیگران گوش کنید.ببینید آیا ادای دیالوگ ها با آگاهی و احساس آنها نسبت به آنچه که می گویند ، ارتباط مستقیم دارد؟نه تنها بازیگران تئاتر، بلکه این نشانه ها را می توانید در بازیگران سینما و دوبلور ها نیز پیدا کنید.

نکته ی مهمّی که لازم است بگویم  این است که هرچه آگاهی و احساس شما نسبت به آنچه می گویید بیشتر باشد ، بیان شما ، دقیق تر ، عمیق تر و موثر تر خواهد بود.به عبارت دیگر، صدای شما ، هرچند از لحاظ فیزیکی ، کامل و دارای تنی گرم و دلنشین باشد ، تا زمانی که با آگاهی کافی و احساسی نیرومند نیامیزد، نمی تواند گفتاری دقیق و موثر ، عرضه کند.

صدا ، جلوه ای از شخصیت شماست.با صدا می توانید درون خود را به دیگران بنمایید. چگونگی تن صدا ، حالت  و انتقال  احساس  آن ، اگر خوش آهنگ باشد موجب تلطیف روح مخاطب و پذیرش شما خواهد گردید.هنگام سخن گفتن ، نگاه کردن به طرف مقابل ، هم نشان دهنده ی اعتماد به نفس شما ، هم احترام گذاشتن به اوست.

شمرده سخن گفتن، کمک شایانی به شما خواهد کرد تا مطالبی را که در نظر دارید بگویید، در ذهن خویش، مرور و بهتر آنرا ادا کنید.پیشنهاد می کنم همیشه به واکنش مخاطب توجّه داشته باشید.این موضوع کمک می کند که آیا وی راغب به گوش کردن به ادامه ی صحبت شما هست یا نه.

به وجود آوردن اشتیاق  در شخص مقابل شما ، نفوذ در وی را بهتر و آسان تر می کند.نفوذ ، به معنای راهیابی به زوایای پنهان ذهن اوست تا بتوانید  انگیزه ی  گوش کردن به آنچه می گویید را  در وی ،تقویت  نمایید.

ایجاد اعتماد در مخاطب ، یکی دیگر از نکات  اساسی  گوش کردن به سخنان شماست. دستیابی به آنچه آمد، مستلزم این است که شما، کمی با علم روانشناسی  مخاطب  آگاهی داشته باشید. برای روانشناسی گیرنده ی پیام ، لزومی به تحصیلات آکادمیک در زمینه ی روانشناسی ، نیست. کافی است او را ببینید و انعکاس گفته هایتان در وی را به تماشا بنشینید و به ارزیابی او بپردازید.

در پایان این بخش ، پیشنهاد می کنم:

_به قصد درک سخنان مخاطب به  وی گوش کنیم ، نه به نیت مخالفت با او.

تلاش نماییم  به نرمی  و مهربانی سخن بگوییم.به بیان دیگر ، در گفته هامان ، آثاری از تحکّم نباشد.

و کلام  آخر، اینکه :

            از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر           یادگاری که در این گنبد دوّار بماند


د ر بخش پیشین ، گفتم که : صدای شما ، یکی از جلوه های شخصیت شماست .به وسیله ی صد است که شما با دیگران، ارتباط برقرار می کنید.اینک ادامه ی مبحث را در خدمت شما هستم و لازم می دانم تشکر کنم از دوستان ارجمندی که چه از طریق پیام و چه با ای میل ، اظهار لطف داشته اند و خواستار ادامه ی این مهّم و  برخی نیز پرسشهایی مطرح کردند که به آنها پاسخ دادم.

هرچند که ظاهر شما،(حرکات،لباس، اشارات  غیر ارادی) نیز خبر از شخصیت شما می دهد ، ولی شما با صدا، اندیشه ها و احساسات دقیق خود را بیان می کنید.

هرچه صدای شما حسّاس تر و کارآتر باشد ، درون و منظور شما با جلوه ی بهتری  بیان می شود.این صدا، درونمایه ی لطیف و عمیق شما را به مخاطب منتقل خواهد کرد و به منظور نفوذ در دیگران ،لازم است شمرده و با وقار سخن بگویید.برای دستیابی به این هدف ، ابتدا نفس عمیقی بکشید ، سپس صوت را به آهستگی همچون نسیمی که آرام می وزد، آنرا به گوش شنونده ی خود برسانید. در چنین حالتی ، اعتماد به نفس  شما بیشتر می شود و با نگریستن در چشمان بیننده یا مخاطب خود ، می توانید بازتاب آنرا در چشمان وی ببینید.هرچه این عمل ،پر طنین تر باشد ، واکنش مخاطب را بهتر و دلانگیز تر خواهید دید. نگاه کردن به مخاطب ، لایه های پنهان روح و روان او را می تواند به شما بنمایاند به شرطی که  کمی روانشناسی بدانید.

برای نفوذ در دیگران ، نیازی به گذراندن دوره های روانشناسی نیست.از راه دل و با دل سخن گفتن ، آرام و متین بودن همراه تن صدای روح نواز، بهترین عوامل راهیابی به درون هر کس است.

افراد ، در زندگی روزمره ، انتهای کلمات ، به خصوص انتهای آخرین کلمه از هر جمله را معمولا نا مفهوم و سست ادا می کنند.چند جمله را به صورت یکنواخت بیان کرده و کلمات را با تکیه و تاکید ادا نمی کنند.صدا ،برد لازم را نسبت به محیط خود ندارد.آهنگ آن مطبوع نیست. عبارات ، معنای دقیق خود را به شنونده منتقل نمی کنند. به علت تنفس غلط ، برای بیان قسمت آخر کلام – اگر کمی طولانی باشد – نفس کافی ندارند.لذا به تار های صوتی ، فشار وارد می کنند یا نفس را در ریه ها حبس می نمایند و در نتیجه ، کلمات را بسیار بد ادا می کنند.تو دماغی یا جیغ صحبت می کنند.همه ی حروف به دلیل ورزیده نبودن عضلات سازنده ی آنها ، سست و کم جان ادا می شود. بعضی از کلمات را درست تلفّظ نمی کنند.عدّه ای لهجه دارند.عده ای بسیار تند و بریده سخن می گویند و برخی نیز بسیار کند ، کشدار و خسته کننده.

در بخشهای پیشین ،گفتم که عدّه ای بسیار تند و بریده بریده سخن می گویند و برخی هم بسیار کند ، کشدار و خسته کننده. این مشکلات بیانی در زندگی روزمره ی مردم ، به صورت  عادتی همگانی در آمده . به همین علّت ، معمولا به عنوان نقص یا عیب بزرگی در ایجاد ارتباط محسوب نمی شود ، اما در روی صحنه ی تئاتر برای بازیگر ، عیبی محسوس و غیر قابل گذشت به حساب می  آید.        

 متاسفانه اکثر مردم از تکلم ، این امکان مهم و بزرگ که منحصر به انسان است ، استفاده ی کامل نمی کنند.تا آنجا که می توان گفت بخشی از مشکلات عدم ارتباط و نبود تفاهم میان افراد ، از آشنا نبودن به آنها نسبت به بهره گیری درست از این وسیله ی انتقال افکار و احساسات است.اما در روی صحنه تئاتر که تماشاگر ،به قصد درک و فهم تمام وکمال آن مشاهده می کند ، باید آنچه در پس رفتار ها و گفتار هاست را درک کند و به درستی از آن آگاه شود. این مهم باعث می گردد تا عواطف او نسبت به آنچه در صحنه می گذرد را عمیق تربفهمد و دریافت کند.بنا براین ، بازیگر باید بیش از هر چیز به پرورش صدا و بیان خود بپردازد.

این موضوع را نیز نباید از نظر دور داشت که منظور از تمرینهای پرورش و بیان ، صرفا پرداختن به جنبه های ظاهری صدا جهت برخورداری از صدایی صاف و با برد قوی نیست ، بلکه این گونه تمرینات به قصد کسب قدرت انتقال مفاهیم و احساسات و عواطف گوناگون است و زیبایی ، رسایی و برد صدا در خدمت این هدف اصلی است.


وزن و ريتم در تمام زندگي ما و نظام هستي ، وجود دارد.در همه ي آنچه ما

مشاهده مي كنيم و مي شنويم.در رشد گياهان ، صداي پرندگان ، در خنده و

 گريه ، در جنبش برگ درختان ،در آواي موسيقي آب نهر ها و رودخانه ها، در

وزش باد ، در ضربان قلب موجودات زنده و خلاصه در تمامي ذرات زندگي و

طبيعت به ويژه در گفتگوي روزمره ي افراد انساني با يكديگر ، وزن و ريتم

 جريان دارد.

 توجه به ريتم در بيان ، يگانگي نوع ارتباط با اصل طبيعت را كه بر اساس ريتم

 ، بنا شده است ، تضمين مي كند.اين را هم بگويم كه ريتم در موسيقي

وآواز با ريتم در گفتگو ، متفاوت است.اما ، از آنجا كه همه ي پديده ها داراي

ريتم هستند ، ناهماهنگي در ريتم در هر يك از رشته هاي هنري ، نشان

نقصان و بيماري ست .بنابراين ، در تمرينهاي بدني و بياني ، خواندن اشعار و

توجه و دقت نسبت به ديده ها و شنيده ها  را مورد توجه خاص قرار دهيم و

جزيي از زندگي خود نماييم.

هنگامي كه ريتم را بشناسيم، متوجه مي شويم كه  به عنوان مثال :لازم

است غزليات حافظ را با ريتم كند و اشعار فردوسي را با ريتم تند بيان كنيم.به

 همين منوال ، در مكالمات روزمره ،چگونه با ريتم كند و برخورداري از

احساس شوق انگيز ، با ديگران ارتباط برقرار كنيم كه اثر مطلوبي بر آنان

بگذاريم.


هدف ، موقعیت ، احساس و رابطه ی ما نسبت به هر جمله ای که بر زبان می آوریم، چگونگی لحن ما را مشخص می کند.یک جمله ی واحد می تواند با تغییری ولو اندک، معانی گوناگون یا متضادی را به شنونده ، القا کند. گفتن یک مطلب در ارتباط کلامی  بین انسانها ، گاه بیش از خود آن مطلب مهم می نماید. بدین لحاظ، اشخاص در روابط اجتماعی ، هنگام گفتگو با هم ، در رفتار و نگاه و لحن مخاطب خود در جستجوی انگیزه و احساس واقعی او هستند.منظورم آن انگیزه  ایست که در پس کلام ظاهری او نهفته است.

برخی اوقات ، اتفاق می افتذ که شنونده در بطن آوایی که به گوشش می رسد، با توجه به لحن گوینده ، معانی دیگری جز آنچه مورد نظر فرستنده ی پیام است را دریافت می کند که این موضوع بر می گردد به چگونگی نگرش وی به محیط زندگی و اینکه کیست و با چه ادراکی رشد کرده است.با این توصیف، هر حرف درست و منطقی ، صرفا به دلیل درست و منطقی بودن آن مورد توجه و قبول مردم واقع نمی شود.چراکه صداقت لازم را در لحن گوینده ی آن نمی بیند و در می یا بد که فکر اصلی گوینده ، بر خلاف چیزی است که می گوید.

این موضوع ، گذشته از آنچه در زندگی  واقعی مشاهده می کنیم ، در نمایش هایی که شخصیت های آن از نظر روانی و اجتماعی به دقت وتحلیل نیاز دارد نیز کاملا مشهود است. از آن جمله: می توان به آثار ماندگار شکسپیر و چخوف اشاره کرد که انسان را با تمام ابعاد پیچیده ی روانی خود تصویر کرده اند.


ادامه ی مبحث " لحن " در بیان:

   برخی از دوستان خواسته اند مبحث " لحن " در بیان را بیشتر بنویسم.ضمن سپاس از همگی ، توجه شما را به ادامه ی آن جلب می کنم:

   ویژگی های شخصیتی و رفتاری افراد نیز در لحن و چگونگی بیان، تاثیر دارد.کافی ست با دقت به بیان اشخاص متکبر گوش کنید.آنها حتی به عنوان درخواست چیزی از کسی ، لحن آمرانه شان به خوبی محسوس است. مثلا اگر بخواهند کتابی از شما  بگیرند، گرچه ظاهر جمله شان مودبانه است ، اما حالت دستوری را نمی توانند از گفته شان حذف کنند. به این جمله توجه کنید:

   لطفا کتاب داستان " مدیر مدرسه " را به من بدهید. واژه ی " من " را چنان با تاکید و طنین بیان می کنند که روح خواهش در جمله ، رنگ می بازد. صورت دیگر اینکه کسی بدون استفاده از کلمه ی " لطفا "، همین تقاضا را با فروتنی  ادا کند. در چنین حالتی ، شخص گوینده  ارتفاع صوت خود را به جای بالا بردن ، پایین می آورد و کلمه ی " من " را آهسته تر از کلمات دیگر بیان می کند.

   این مثالهای ساده که به طور ملموسی در برخورد های روزمره با آن مواجه هستیم ، ما را متوجه این واقعیت می کند که لحن اشخاص بسته به انگیزه ، شخصیت ، رابطه ، احساس و موقعیت آنها متفاوت است و نمود بیرونی این تفاوتها در تاکید ها ، سکون ها ، وزن و ضرباهنگ ، افت و خیز ها ، قوت و ضعف طنین صدا آشکار می شود.

   اگر بخواهیم این مهم را به بازیگران تعمیم دهیم، می توان گفت که بازیگر با استفاده از امکانات صدای خود، می تواند از آن به مراتب موثر تر و کارا تر از یک ساز در جهت انتقال افکار و عواطف خود استفاده کند.

یکی از مهم‎ترین راه‎های ارتباط ما با دیگران، صداست. گرچه "زبان تن" و ظاهر افراد نیز گونه‎های دیگر ایجاد ارتباط را رقم می‎زند؛ اما تنها وسیله‎ای که می‎شود با آن اندیشه و احساس خود را بهتر بیان کرد، صداست. حدود ۵۵  سال پیش، شادروان ملک الشعرای بهار، در کتاب گرانمایه‎اش "سبک شناسی"، ضعف نحوه‎ی سخن گویی ما را امری کلّی دانست و از ضایع شدن آهنگ صدای ما و جویده حرف زدن  بیشتر انسان‎ها، سخن گفت و از قول مردی فاضل نقل کرد که : «مردم ما به جای سخن گفتن، ناله می‎کنند». به همین خاطر، از همگان دعوت کرد تا به ورزش صدا بپردازند و طریق سخن‎گویی درست و فصیح را با آهنگ استوار و متین، بیاموزند.

  از آن هنگام تا کنون نه تنها  دعوت بهار اجابت نشده؛ بلکه کسانی که به اقتضای حرفه‎ی خود با سخن گفتن و بیان، سرو کار دارند نیز آن‎گونه که باید، در پی حل این مشکل برنیامده‎اند. این موضوع، شامل گویندگان و بازیگران تئاتر و سینما می‎شود که با این غفلت، اغلب قادر نیستند از صدای خود به نحوی "کارآ و ماهرانه" استفاده کنند.

 برای پی بردن به ادعّای بنده ، کافی است به تماشای یک نمایش بنشینید و با دقت، به بیان بازیگران گوش کنید. مشاهده نمایید آیا ادای دیالوگ‎ها با آگاهی و احساس آن‎ها -نسبت به آن‎چه که می‎گویند- ارتباط مستقیم دارد؟ نه تنها بازیگران تئاتر، بلکه این نشانه‎ها را می‎توانید در بازیگران سینما و دوبلورها نیز پیدا کنید.

 نکته‎ی مهمی که لازم است اشاره شود این است که هرچه آگاهی و احساس شما نسبت به آن‎چه می‎گویید بیشتر باشد؛ بیان شما  دقیق‎تر، عمیق‎تر و موثرتر خواهد بود. به عبارت دیگر، صدای شما، هرچند از لحاظ فیزیکی، کامل و دارای تنی گرم و دلنشین باشید، تا زمانی که با آگاهی کافی و احساسی نیرومند نیامیزد، نمی‎تواند گفتاری دقیق و موثر، عرضه کند.

 گفته‎اند : «صدا، جلوه‎ای از شخصیت ماست. با صدا می‎توانیم درون خود را به دیگران، نشان دهیم.» چگونگی تُن صدا، حالت  و انتقال  احساس  آن، اگر خوش‎آهنگ باشد باعث لطافت روح مخاطب و پذیرش ما خواهد گردید. هنگام سخن گفتن، نگاه کردن به طرف مقابل، هم نشان دهنده‎ی اعتماد به نفس ماست و هم احترام گذاشتن به اوست.

شمرده سخن گفتن، کمک شایانی به ما خواهد کرد تا مطالبی را که در نظر داریم بگوییم، در ذهن خویش، مرور و بهتر آن‎را ادا کنیم. پیشنهاد می‎کنم همیشه به واکنش مخاطب توجه داشته باشید. این موضوع  به ما کمک می‎کند تا بدانیم آیا وی راغب به گوش کردن به ادامه‎ی صحبت هست یا نه.

به وجود آوردن اشتیاق  در شخص مقابل، نفوذ در وی را بهتر و آسان‎تر می‎کند. نفوذ، به معنای راهیابی به زوایای پنهان ذهن اوست تا بتوانیم انگیزه‎ی  گوش کردن به آن‎چه می‎گوییم را  در وی، تقویت  نماییم. ایجاد اعتماد در مخاطب، یکی دیگر از نکات  اساسی گوش کردن به سخنان ماست. دستیابی به آن‎چه آمد، مستلزم این است که  کمی با علم  مخاطب‎شناسی، آگاهی داشته باشیم. برای آشنایی با این علم، لزومی به تحصیلات آکادمیک در رشته‎ی روان شناسی، نیست. کافی است مخاطب را نگاه کنیم و انعکاس گفته‎هایمان  را به تماشا بنشینیم و به ارزیابی او بپردازیم.

هرچند که ظاهر ما، (حرکات، لباس، اشارات  غیر ارادی) نیز خبر از شخصیت ما می‎دهد؛ ولی ...

ادامه ی مطلب را از اینجا در سایت " آکادمی هنر " بخوانید:

http://www.academyhonar.com/rtl-languages/education/1288-bayan.html

در مباحث فن بیان پیشین ، قول دادم که در مورد "تن صدا "، " ارتفاع صدا " و" حجم صدا "توضیح دهم که در این بخش – در حد حوصله ی این ستون – به آن خواهم پرداخت.

صدای آدمی ، در برابر هر دشواری ، حساس است.این حساسیت به سرعت موجب تنش  و سر انجام ، منتج به محدودیت صدا می گردد.یکی از نگرانی های بازیگران تئاتر این است که صدایشان ، آن گونه که باید در سالن نمایش به گوش تماشاگران نرسد.این مهم ، بر می گردد به این که هنرپیشه ، واضح و دقیق صحبت کند و بی آن که بدون دلیل دیالوگ هایش را " بلند "  ادا کند ، تمام سالن را بپوشاند. این ویژگی صدا را " برد صدا " می گویند که با حجم صدا تفاوت دارد.

حجم صدا به چگونگی بلند یا آهسته بودن صدا اشاره دارد ، در حالی که زیر یا بم بودن صدا را " ارتفاع صدا " می گویند. لازم است تاکید کنم که بلند بودن صدا به تنهایی کافی نیست . حتمن شما ، تماشاگر نمایشی بوده اید که هنرپیشه ای با صدای بسیار بلند سخن می گفته ، ولی چیزی از کلماتش فهمیده نمی شده است.

به بیانی دیگر، صدای بلند یا حجم صدا در برخی صحنه ها لازم است، اما برد صدا به نفوذ و رسایی آن اشاره دارد. هنگامی که هنرپیشه ای ، بتواند با صدای آهسته - حجم کم-  آن چنان سخن بگوید که گفته هایش در تمامی سالن به وضوح شنیده شود ، می گوییم دارای برد صدای خوبی است.

باید تاکید کنم که هدف از پرورش صدا و بیان ، از بین بردن ویژگی های فردی  به منظور  یاد گرفتن شیوه ی تلفظ و بیان استاندارد یا رسمی نیست.به عبارت دیگر ، شیوه ی استاندارد نباید بدان منجر شود که گفتار ما ، از سر زندگی و انعطاف خود دور شود و در نتیجه حالتی ساختگی ، بی روح و رسمی پیدا کند. بنابراین ، به مصداق " هرچیز به جای خویش نیکوست" ، خوب است که فن بیان را با همه ی فراز و فرود هایش ، فرا بگیریم  به شرطی که به شیوایی سخن ما ، لطمه ای وارد نکند.

http://newway.blogfa.com/cat-3.aspx

بُرد صدا، تنفس دیافراگمی،ریشه دار کردن صدا

 

بُرد صدا، تنفس دیافراگمی،ریشه دار کردن صدا
 

یکی از نگرانی های هنرپیشه گان اینست که صدایشان شنیده نشود در واقع صدای هنرپیشه باید بی آنکه وضوح و دقت خود را از دست دهد و بی آنکه بدون دلیل صدایش <بلند> شود تمام سالن را بپوشاند. آنچه در اینجا مطرح است خصوصیتی است که بدان <برد>صدا میتوان گفت که با <حجم >صدا تفاوت دارد. در توضبح این دو اصطلاح میگوییم حجم صدا به بلند یا آهسته بودن صدا اشاره دارد (با زیر یا بم بودن- ارتفاع- صدا اشتباه نشود). بلند بودن صدا به تنهایی کافی نیست چنانکه مسلما"شما شاهد آن بوده اید که هنرپیشه ای با صدای بسیار بلند سخن میگویدولی چیزی از کلماتش فهمیده نمیشود- البته صدای بلند یا حجم زیاد در برخی از صحنه ها لازم است. اما برد صدا به نفوذ و رسائی آن اشاره دارد. وقتی هنر پیشه ای بتواند با صدای آهسته(حجم کم)آنچنان سخن بگوید که گفته هایش در تمام سالن به وضوح شنیده شود میگوئیم صدای وی دارای بُرد خوبی است. استحکام صوت چنانکه بعدا" شرح خواهیم داد به برد صدا یا رسایی آن کمک میکند.

نگرانی در مورد ضعف صدا و نامفهوم بودن بیان اغلب باعث این میشود که هنرپیشه به ادای جمله های خود رو به بازیگر دیگر یا رو به تماشاگر اکتفا کند در این صورت او دیگر در گفتگوی صحنه شرکت ندارد و آنچه میگوید مفهوم و احساس مشخص خود را از دست می دهد هرگاه شما به هر علتی کلمات را با فشار <پرتاب> کنید احتمالا" نارسایی های زیر بوجود خواهند آمد:

صدا اندکی زیر میشود و کیفیتی نامانوس و آشفته می یابد.

انعطاف صدا و نوسان های آن از بین میرود. صدا در تمام مدت به حالتی یکنواخت و با فشاری ثابت تولید میشود. گفتار حالت مکالمه ای خود را از دست میدهد و لحنی خطابی میابد. تنش در گردن-گلو را منقبض می کند و بر آن فشار می آورد همین انقباض مانع تولید نتهای سینه میشود و در عین حال گویی پرده ای بر صدا میکشد. این همه باعث میشود که آنچه شما میگویید حالتی کلی و معمولی بیابد و ویژگی و امتیاز خود را از دست بدهد.

پرتاب صدا با فشار گلو را بیش از جاهای دیگر آزار میدهد و به احتمال زیاد تار آواها را نیز<ناسور> می کند چنانکه بعدا" خواهیم دید گلو ناحیه ایست که در آن هنگام سخن گفتن نباید هیچگونه فشار یا زحمتی احساس شود.

محدودیت ها یا دشواریهایی که به آنها اشاره شد با درجه های مختلف پیش می آیند. نکته مهم این است که تنش از هر نوع که باشد نفوذ و تاثیر هنرپیشه را کاهش می دهد.

این گفته ی قدیمی که همه در حمام بهتر آواز میخوانند کاملا" صحت دارد. ساختمان حمام چنان است که صدا را بسیار خوب تشدید و تقویت می کند . از این رو صدا به گوش خوش می آید نتیجه آن است که شما واقعا" بهتر میخوانید. البته در نتیجه گیری از این مثال نباید مبالغه کرد. نکته این است که شما باید به صدای خود اعتماد کنید زیرا تنها در این صورت است که میتوانید به بهترین شکل آن را بکار کیرید. موفقیت کیفیت ها و توانائی های صدا را آشکار می سازد لیکن برای کسب موفقیت نباید بیش از حد به خود فشار آورد.

به شباهت تولید صدا به وسیلهی صدای انسان و بوسیله ی ویولن توجه کنید. کیفیت صوت ویولن به عوامل زیر بستگی دارد: جنس سیم ها و میزان کشیدگی آنها نحوه بکار بردن آرشه شکل و جنس جنبه ی تشدید کننده. در مورد صدا نفس در حکم آرشه است نفس نباید زیاده شدید باشد زیرا صوت را نازک خواهد کرد و بدان امکان تشدید نخواهد داد. همچنین نفس نباید زیاده ضعیف یا کم باشد چرا که حالتی حلقی و خفه به صدا می دهد. پس نفس باید به اندازه و دقیق باشد و تمامی آن برای ایجاد صوت بکار رود. تار آواها که در مثال ما معادل سیم های ویولن هستند در منترل مستقیم ما نیستند بنابراین کمتر میتوان کاری در موردشان کرد. در واقع شما تنها هنگامی وجود آن ها را احساس می کنید که به طرز نادرستی بکارشان گیرید.چنین چیزی به علتهای زیر پیش می آید:وجود تنش در حنجره بیرون دادن صوت پیش از آماده شدن نفس و خارج از کوک بودن صدا یعنی استفاده از ارتفاعی که خارج از دامنه ی صدای شماست. اما کیفیت صوتی که تولید میکنید به حفره های تشدید کننده ی صدای شما بستگی دارد که معادل جعبه ی چوبی ویولن هستند. میزان و چگونگی تشدید و تقویت نُت اولیه منوط است به چگونگی تنفس و آزادی یا شل بودن کامل عضلات - و در واقع منوط است به قرار داشتن بدن در یک حالت صحیح.

برای مثال اگر پشت شما صاف نباشد دنده ها نمیتوانند به طور کامل باز شوند و در قسمت پایین قفسه سینه امکان اندکی برای حرکت بوجود می آید.بنابراین صوت اولیه در اینجا فقط اندکی تقویت خواهد شد.بسیار مفید است آگاهانه و بطرزی مبالغه آمیز بدن خود را در این وضعیت های نادرست قرار دهید و تاثیر آن را بر صدا به دقت بررسی کنید.این بررسی ها به شما نشان خواهد داد که تنش در یک ناحیه به تنش در ناحیه ی دیگر منجر می شود مثلا" تنش در کمر باعث تنش در شانه ها می شود تنش در پس گردن به تنش در قسمت پیشین گردن منجر می شود و در همین ناحیه است که حنجره یا جعبه ی صدا قرار دارد چنانکه قبلا" نیز گفتیم وجود تنش در حنجره بویژه زیانبخش است. تنش درناحیه ی پیشین گردن به تنش در آرواره منتهی می شود. و این تنش هایی در انتهای پسین زبان و کام بوجود می آورد.

آشکار است که در اینجا در ذکر تنش ها مبالغه می شود و منظور این است که فهم تاثیر آنها آسانتر شود. کمتر کسی به این شکل مبالغه آمیز دچار تنش های یاد شده می شود اما تقریبا" همه به درجه های متفاوت بدانها مبتلا هستند. قبلا" به عواملی که باعث ایجاد تنش میشوند اشاره کرده ایم. راه گرفتن راه از بین بردن آن ها یکی از اولین درس های هنر پیشگی و پرورش صداست.

تنش علاوه بر آنکه استفاده از حفره های تشدید کننده را محدود می سازد طرقیت تنفسی را نیز کاهش می دهد. چنانکه قبلا" نیز اشاره کردیم تولید یک نت خوب با ویولن به چگونگی بکار بردن آرشه به وسیله ی نوازنده بستگی دارد. به همین قیاس صدای شما به تنفس و به چگونگی استفاده از آن وابسته است..تصویر روبرو نشان میدهد مه در قسمت تحتانی سینه(دیافراگم)فضای قابل ملاحضه ای برای حرکت وجود دارد. در این قسمت دنده ها از پشت به ستون مهره ها متصل میشوند. لیکن از جلو به وسیله ی عضله به هم مربوط اند. یک زوج دنده ی تحتانی نیز آزادند. یعنی از جلو به جایی متصل نیستند : در مقابل شُش زوج دنده ی فوقانی از پشت به ستون مهره ها و از جلو به جناغ سینه متصل اند. بنابراین اگر با استفاده از قسمت فوقانی سینه تنفس کنید همه ی قفسه ی سینه به حرکت در می آید. در این حالت شما تلاش زیادی میکنید اما مقدار هوایی که میتوانید به درون شُشها بکشید نسبتا" کم است .

متاسفانه آموزش ورزشی به ما یاد داده است که برای تنفس از این ناحیه استفاده کنیم زیرا به ما امکان میدهد تا نفس های سریع و کوتاه بکشیم. از بین بردن این عادت سخت دشوار است. این شیوه ی تنفس باعث تنش زیاد در بخش بالایی سینه و شانه ها میشود که چنانکه شرح دادیم برای صدا زیان بخش است.

پیداست که شما به حداکثر نفس بدون صرف تلاش نیاز دارید. اگر عمل تنفس را همراه با پایین بردن دیافراگم در پایین دنده ها بویژه در قیمت پسین آنها و نیز در شکم انجام دهید در اینصورت همه ی نیم تنه در این عمل شرکت می کند. شرکت در عمل تنفس در واقع شرکت در عمل صوت است. وقتی به طریقی که هم اینک گفتیم نفس بکشید میتوانید احساس کنید که همه ی ستون مهره ها تا انتهای آن در کار تنفس و در نتیجه در کار تولید صوت شرکت می کند.در برابر اگر تنفس شما به قسمت بالایی بدن محدود شود ناچار باید با مقدار کمی نفس کار کنید در این صورت مجبورید انرژی صوتی را در گلو ایجاد کنید یا به گلو فشار بیاورید.و صوتی که بدین طریق ایجاد شود از هرگونه تشدید فیزیکی یا عاطفی خالی خواهد بود. صدا را باید هر چه بیشتر ریشه دار کرد و عمق بخشید.

شما باید در هنگام تولید صوت همه ی نفس خود را در حنجره به صوت تبدیل کنید و ذره ای از آن را هدر ندهید تا اینکه متوجه میشوید نیازی به مصرف نفس زیاد ندارید و در عین حال راحتی و بی زحمتی اینگونه تولید صوت را احساس می کنید.

قبل از شروع تمرین های این بخش لازم است نکته ای را یادآور شوم:

نکته ی مهم اینکه کار ریشه دار کردن صدا (تنفس دیافراگمی) زمانی به طول می انجامد تمرین ها را نباید آنچنان سریع انجام دهید که نتوانید تاثیر کامل آنها را احساس کنید. اما به محض آنکه احساس کردید نفس از عمق بیرون می آید میتوانید سرعت کار را بیشتر کنید.

1:پشت دست ها را در انتهای قفسه ی سینه قرار دهید. در همین جاست که قفسه ی سینه هنگام دم بیش از هر جای دیگر میتواند منبسط شود. علت این است که امکان حرکت دنده ها در این قسمت بیش از جاهای دیگر قفسه سینه است.

الف) از راه بینی هوا را به درون بکشید. احساس کنید که دنده ها در ناحیه ی پشت روی کف اطاق باز می شوند.هوا را به آرامی از راه دهان و با گلوی باز خارج کنید. همه ی هوای درون ششها را تا آخرین ذره بیرون دهید. آنگاه منتظر بمانید تا احساس کنیدکه عضله های میان دنده ها دیگر باید حرکت کنند. پس بآرامی هوا را بدرون بکشید. به باز شدن دنده ها در پشت و پهلو توجه کنید و پر شدن ششها را از هوا احساس نمایید . از کف اطاق برای پی بردن به باز شدن دنده ها استفاده کنید. هوا را بیرون دهید.

این عمل را دو یا سه بار انجام دهید.هوا را از طریق بینی به درون بکشید و از طریق گلوی باز و دهان خارج کنید. به مقدار نفس خود توجه نمایید. بدرون کشیدن هوا از راه بینی به شما کمک می کند تا مقدار بیشتری هوا بدرون ششها وارد کنید.

ضمن این تمرین باید مواظب باشید(که قسمت فوقانی سینه حرکت نکند) با این حال اگر چنین شد نگران نشوید زیرا تمرکز توجه بر دنده های پائینی و در نتیجه آزادتر شدن حرکت آن ها بتدریج از حرکت قسمت فوقانی سینه خواهد کاست.از سوی دیگر نباید آنچنان عمیق نفس بکشید که قسمت فوقانی سینه دچار سفتی و کشیدگی شود.

ب) هوا را بآهستگی و سهولت بدرون بکشید. یک لحظه مکث کنید.مطمئن شوید که پشت و شانه ها آزادند آنگاه هوا را طی ده شماره بیرون دهید.(البته منظور این است که در ذهن خود نه با صدای بلند بشمرید. همچنین در این تمرین و در تمرین های مشابه باید فاصله ی شماره ها ثابت بماند.) نکته ی بسیار مهم این است که خروج هوا باید در کنترل عضله های میان دنده ها باشد هدف اصلی این تمرین همین نکته است. خارج شدن هوا باید کاملا" بی صدا صورت گیرد. برای این منظور گلو باید کاملا" باز و آزاد باشد. ایجاد صوت هنگام بازدم(خروج هوا) نشانه ی آن است که شما دارید بوسیله ی یک انقباض نفس را در گلو کنترل می کنید. این خود به معنای تمرکز انرژی یا وجود فشار در گلو است. اگر این عارضه را رفع نکنید هنگامی که به مرحله ی تولید صوت میرسیم در ناحیه ی گلو دچار تنش خواهید شد. همواره پیش از بدرون کشیدن هوا آنقدر منتظر بمانید تا احساس کنید که عضلات میان دنده ها بحرکت نیاز دارد.

در آغاز کار این تمرین را حداقل باید بمدت پنج دقیقه انجام دهید.

شمارش هنگام بازدم را باید بتدریج افزایش دهید و به پانزده برسانید. این یک تمرین وقت گیر است اما اهمیت بسیار دارد زیرا بوسیله ی بازدم آهسته و کنترل شده و مکث پیش ازدم میتوان به عضلات یاد داد بر حسب نیاز و وضع خود حرکت کنند. عضلات خود احساس میکنند که نیاز به حرکت دارند. بنابراین لازم نیست شما آنها را با فشار به حرکت در آورید- انرژی حرکت در خود آنها موجود است.

تا اینجا شما دنده ها را باز کرده اید. اینک باید ناحیه ی تنفس رابه عمیق ترین نقطه ی ششها و بدرون شکم گسترش دهید(خواننده توجه دارد که در اینجا منظور از شکم قسمتی از نیم تنه است که زیر دیافراگم و بالای لگن خاصره قرار دارد). از طریق تمرین دادن دیافراگم است که شما میتوانید به این منظور نائل شوید. دیافراگم یک پرده ی عضلانی است که مثل سقفی بین دو ناحیه ی سینه و شکم قرار گرفته است. هنگامی که دیافراگم منقبض می شود و پائین می رود هوا به پائین ترین قسمت شُشها کشیده میشود و هنگامی که منبسط میگردد و بالا می آید هوا خارج می گردد شما نمیتوانید حرکات دیافراگم را مستقیما" لمس کنید لیکن میتوانید عضله های بخش فوقانی شکم را که هنگام حرکت دیافراگم جابجا میشوند لمس نمائید.

ج) هوا را بدرون بکشید تا آنکه احساس کنید دنده ها باز می شوند. مواظب باشید که گردن و شانه ها آزاد باشند.دست خود را روی عضلات شکم درست بالای کمر قرار دهید و نفس کوتاهی مثل یک آه کوچک بیرون دهید(این کار نباید تند و ناگهانی باشد). آنگاه مجددا هوا را بدرون بکشید. این کار را چند بار انجام دهیدتا آنکه ورود و خروج هوا را تا عمق ششها به نحوی کاملا" دقیق احساس کنید.

د) نظیر تمرین پیشین عمل دم را بطور کامل انجام دهید. دست خود را روی همان عضلات شکم بگذارید و به همبن ترتیب نفس کوتاهی مثل یک آه کوچک بیرون دهید. آنگاه دوباره هوا را بدرون بکشید اما اینبار هوا را روی مصوت<اِ> خارج کنید ضمن آنکه <ه> خفیفی در آغاز مصوت قرار می دهید. تولید صوت به وسیله ی نفس چنانکه قبلا" نیز اشاره کردیم باید به تولید صوت با زدن ضربه بر روی طبل شبیه باشد. این تمرین را چند بار انجام دهید تا نسبت به محل تولید صوت مطمئن شوید. آنگاه به یک مصوت بلندتر -<آ>-بپردازید و این یک را اندکی طولانی تر ادا کنید. ابتدا آن ها را با حالت و نوسان مکالمه ای بگویید بعد آنها را روی یک نت آسان بخوانید. در پایان بار دیگر آن ها را _<اِ> <آ> <اِی> و <آی>_ به نحوی بسیار کوتاه ادا کنید و همچنان که زدن ضربه بر طبل تولید صوت می کند نفس را به صوت تبدیل کنید. اینک نفس و صوت باید یکی شوند.

ه) اینک تمرین بالا را با کلمات انجام دهید. برای اینکار می توانید از چند بیت زیر و یا از شعرهائی که خود از بر دارید استفاده کنید:

شبی چون شبه روی شسته بقیر نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر

دگر گونه آرایشی کرد ماه بسیج گذر کرد بر پیشگاه

شده تیر اندر سرای دورنگ میان کرده باریک ودل کرده تنگ

بعد از گفتن هر بیت نفس بکشید یعنی هر بیت را با یک نفس بگوئید.

بخود وقت دهید تا فرو رفتن هوا را در اعماق ششها و سپس خارج شدن صوت را احساس کنید. باید چنان احساس کنید که صوت از عمق بدن مایه می گیرد و سینه در لرزش های صوت شرکت می کند.چنین صوتی از لحاظ فیزیکی کامل(آمیخته) است. در آغاز ممکن است صوت کاملا" از عمق بر نیاید_ اغلب در فاصله ی بکار انداختن نفس و تولید واقعی صوت وقفه ای پیش می آید. برای رفع این اشکال می توانید به ترتیبی که در دو تمرین <ج> و <د> شرح داده شده نفس را مثل یک آه کوتاه خارج کنید سپس هوا را بدرون بکشید و آنگاه یک بیت از شعر را بگوئید.نکتهی مهم این است که با احساس سر چشمه گرفتن صوت از دیافراگم آشنا شوید.

اینک تفاوت کار دیافراگم و دنده ها را در عمل تنفس باز شناخته اید. در واقع دیافراگم و دنده ها با هم کار می کنند و آزادی دنده های پائینی به حرکت دیافراگم کمک میکند. مسلما" توجه دارید که از شما نمیخواهیم تا حرکات دیافراگم و دنده ها را از هم جدا کنید- یعنی دنده ها را باز نگهدارید و تنها دیافراگم را برای تنفس بالا و پائین ببرید. چنین کاری فقط جنبه ی تصوری دارد. برای تولید صدای خوب هر دو دسته عضلات دنده ها و دیافراگم باید بکار گرفته شوند. حرکات دنده ها باعث استواری صوت می شود و شما را نسبت به صدای خود مطمئن می سازد. دیافراگم نیز باعث ریشه دار شدن صدا می گردد.

و) دست ها را پشت سر قرار دهید. بگذارید آرنج هایتان کاملا" از هم باز شوند. به منظور آنکه تا سر حد امکان از ایجاد تنش جلوگیری شود کافیست نوک انگشتهایتان را روی گوشهایتان بگذارید- این کار از فشار آوردن دستها به سر جلوگیری میکند. در هر حال این حالت با انقباض همراه خواهد بود. بنابراین باید بکوشید تا آنجا که امکان دارد عضلات شل باشند. فایده ی این حرکت این است که قفسه ی سینه را باز می کند. اینک بآهستگی از راه بینی هوا را بدرون بکشید.سعی کنید جلوی بالاآمدن شانه ها را بگیرید . دهان را باز کنید و هوا را مثل یک آه بیرون دهید. منتظر بمانید تا احساس کنید که به هوا احتیاج دارید و مجددا" به همان طریقه نفس بکشید. این تمرین را فقط دو یا سه بار انجام دهید چرا که خسته کننده است و به سرعت باعث تنش می شود اما برای بحرکت در آوردن دنده ها بسیار مفید است.

آنچه اهمیت دارد اینست که بخود وقت دهید تا همه ی روند تنفس را تجربه کنید و با آن آشنا شوید و بر آن مسلط شوید تا آنکه نحوه ی عمل ملکه ی شما گردد. البته در آغاز همواره متوجه حرکات عضلات خود خواهید بود و ممکن است مقدار زیادی از نفس را هدر دهید. اما هنگامی که نسبت به آنچه میکنید اطمینان یافتید کار سهل و روان خواهد شد وسر انجام تنفس دیافراگمی شما به صورتی کاملا" آسان وغیر ارادی در خواهد آمد

منبع:پرورش صدا و بیان هنرپیشه

ايجاد رابطه ميان موعظه و تئاتر

 

ايجاد رابطه ميان موعظه و تئاتر

 کشیش جنا چیلدرز

مترجم مشهود محسنیان
 

 پروفسور «جنا چيلدرز»1 استاد فن بيان و خطابه دانشگاه علوم ديني سن فرانسيسکو است. وي در سال‌هاي 94-1993 به عنوان رياست موقتي کليسا خدمت کرده است. وي به همراه «جرج اسکرانتون»2 (رئيس هيئت مديره Festschrift) از شاگردان وين رود در مدرسه مذهبي Pacific بود و در رشته علوم الهي از آنجا فارغ‌‌التحصيل شد. پس از آن با سرعت بيشتري به سوي درجه دکترا پيش رفت و در اثري تک‌نفره از وين رود به نام «توت‌فرنگي‌هاي سرخ» ظاهر شد. علاقه شخصي وي به روابط ميان فن خطابه و تئاتر است. وي تحصيلات تئاتري خود را نزد ام. جيمز. يانگ در کالج ويتون به پايان رساند.
بازيگران، نقش بازي مي‌کنند و واعظان خطابه مي‌گويند. کلمات بازيگري و موعظه داراي خصوصياتي هستند که جايي را براي اشتباه گرفتن و گيج شدن باقي نمي‌گذارند. معاني کاملاً مشخص هستند. وقتي در گفت‌وگوهاي روزانه از اين کلمات استفاده مي‌کنيم، از معني مورد نظر مطمئن هستيم و راجع به آن فکر نمي‌کنيم. مي‌دانيم، بازيگران تقليد و وانمود مي‌کنند و واعظان نصيحت و سرزنش. بازيگران عملي را بازسازي مي‌کنند و واعظان حماسه مي‌سرايند. بازيگران مي‌فريبند و واعظان خطابه مي‌گويند. امّا در عين حال به نظر مي‌رسد که اين دو جريان شباهت‌هايي نيز در برخي زمينه‌ها با يکديگر داشته باشند. مثلاً برخي مي‌گويند که واعظان، بازيگراني هستند که به هدف خود نرسيده‌اند اما مردمي که به کليسا مي‌آيند، نمي‌خواهند واعظ براي آن‌ها بازي کند و نمايش دهد. تماشاگران نيز دوست ندارند بازيگران در سالن نمايش، خطابه بخوانند. همين تفاوتي که در الفاظ وجود دارد، اين دو مسئله را از هم دور نگه داشته است، ما معني اين کلمات را مي‌دانيم و دوست نداريم با هيچ اشتباهي سازش کنيم.
موضوعي که در اين مقاله ارائه مي‌شود اين است که کمي، جابه‌جايي يا تغيير تصور قبلي مي‌تواند براي هر دوي اين زمينه‌ها يعني بازيگري و خطابه‌گويي مفيد باشد. انسان‌هايي که در اين زمينه‌ها کار مي‌کنند به عنوان هنرمنداني که در دنياي تقليد- معنويت کار مي‌کنند، شباهت‌هاي بسياري به يکديگر دارند، آيا بازيگران مي‌توانند چيزي از واعظان بياموزند؟ جواب اين سؤال هنوز به درستي مشخص نيست اما روشن است که واعظان چيزهاي زيادي را مي‌توانند از بازيگران بياموزند.

سوءتفاهم‌هاي معمولي
مرا نصيحت نکن!
او صرفاً بازي مي‌کند
به نصيحت و موعظه در اين مورد احتياج ندارم.
همه‌اش فقط يک نمايش بود.
در اين جملات سوء تفاهم‌آميز، کلمات دقيقاً آن معنايي را که نشان مي‌دهند، ندارند. کلمات زيبايي مثل فصاحت و بلاغت، يگانه و بي‌مانند، روشنفکر و آزادانديش و... در استفاده هر روزه ما دچار نقصان شده‌اند. بنابراين فرهنگ واژگان تئاتر و کليسا از نقصان و انحراف رنج مي‌برد.
بازيگري به عنوان يک مهارت و هنر شناخته‌شده و موعظه به عنوان يک اجبار. اما هر دو در حالت متعارف، از راه‌هاي مشابهي دچار سوءتفاهم شده‌اند. حتي ممکن است دلايل مشابهي نيز در اين سوءتفاهم دخيل باشند.
اگر بخواهيم ريشه‌اي به قضيه نگاه کنيم، موضوع درک هنر به خودي خود (حال در مورد تئاتر و موعظه) وجود دارد. هنر چنان که «ام. جيمز يانگ»3 گفته است گفته است:
«آموزش نمي‌دهد بلکه فاش مي‌سازد... در باره سرگرمي نيست بلکه لذت است... در باره آموختن و درس دادن نيست بلکه اشراق است... در باره القاي عقيده يا تبليغات نيست بلکه ظهور و تجلي درونيات است... در باره داوري و نتيجه‌گيري نيست بلکه کشف باطن و خودشناسي است.»4
هنر ابزاري است براي پيراستن، اصلاح و آگاهي بشر که نيرنگ‌وار عمل نمي‌کند، بلکه از طريق آشکارسازي و کشف مسائل پوشيده به اميد رسيدن به حقيقت، عمل مي‌کند.
وين رود5 بخشي را به اين نظريه مي‌افزايد و تأکيد دارد که بايد به هنر از زاويه «عمل فعال» نگاه کرد. عملي که به سوي تصادف پيش مي‌رود. «هنر تکامل آزمون و تجربه از طريق تخيل و بيان دروني است، اين امر براي فعال کردن ارتباطات ميان انسان با انسان در دنيايي پر از حفره و ديوار که تجربه را محدود کرده‌اند، انجام مي‌شود.»6
حال اگر موعظه و تئاتر در اين شرايط تعريف مي‌شوند، نمي‌توان توقع داشت که کلمات، معاني دقيق و واقعي را به ما منتقل کرده باشند. مسلماً بازيگري نمي‌تواند در باره فريب باشد و موعظه نيز تنها سخنراني يا سرزنش نيست.

زمينه مشترک
تئاتر و موعظه ويژگي‌هاي ذاتي و حياتي و کيفياتي را به طور مشترک دارند که مي‌توانند به عنوان نقاط نزديکي اين دو مسئله مورد توجه قرار گيرند. علاقه و کمال‌گرايي دو شرط مهمي هستند که براي انجام بازيگري و موعظه لازم هستند. هر دو با فاصله‌اي معين و جدا از تماشاگر (در مقابل آن‌ها) انجام مي‌شوند و اعمالي تقليدي به حساب مي‌آيند. اما در عمق خود معنوي و شايد پيشگويانه نيز باشند. در واقع خصوصيات بارز mimetic و nemetic در اين دو (بازيگري و موعظه‌گري) اشکال مشابهي دارند. ضمناً بايد گفت تئاتر و موعظه مثل تماس اشکال هنرهاي نمايشي در ذات و فطرت، ريشه‌اي مشترک دارند.
يکي از مهم‌ترين اين ريشه‌ها، ريشه باستاني مشترکي است که اين دو با هم دارند. کلمات انگليسي Act- کنش، نمايش، Agitate- تحريک و آشفته کردن، Agony- رنج، درد و مرگ از بنيان اصلي Ag هند و اروپايي مشتق شده‌اند. اين بنيان به معني To drive- رانش است. از همين بنيان، واژه Ago يوناني به معني To lead- هدايت کردن به وجود آمده و همچنين لاتين Agere به معني- To do انجام دادن. حال که تئاتر در سطح جهان به عنوان (تقليد عمل) شناخته مي‌شود، (ارسطو) ممکن است شنيدن اين نکته که در موعظه نيز برخي موارد کنش و کشمکش وجود دارند، براي بعضي از افراد حيرت‌انگيز باشد. البته کنش موعظه‌گري پشت ميز مخصوص خطابه انجام مي‌شود اما به هر حال حداقل از دو حيث مجادله‌اي و ستيزه‌اي به حساب مي‌آيد.
1.خطابه متون پر از ستيزه و کشمکش را تفسير مي‌کند و به آن‌ها داستان‌هاي پر از درگيري، تولد، مرگ و رستاخيز را به عنوان کانون توجه مسيحيان اضافه مي‌کند. اين موارد همچنين سرچشمه‌هاي شکل‌گيري نمايشنامه‌هاي متعصب قرون وسطايي بوده‌‌اند و البته کشمکش موجود در مراسم ديونيزوسي تئاتر يونان را نيز دارا هستند. ستيزه ازلي ميان زندگي و مرگ، ستون اصلي هر خطبه و اندرز مسيحي را تشکيل مي‌دهد. هر لحظه، پشت ميز خطابه، درگيري ميان خير و شر، تجسم پيدا مي‌کند. همين مسئله را در انتهاي قرن دوم ميلادي، کشيشي به نام ترتوليان7 با فصاحت و فراست (و البته اندکي سوءنيت) به تئوري در آورده است:
«اگر ادب و هنر لحظه‌اي شما را محظوظ مي‌کند، ما خود به وفور در اشعار مذهبي، احکام، سرودهاي روحاني و گفتارهاي حکيمانه اين خصوصيت را داريم و البته تفاوت اين‌ها با هنر صحنه‌اي در اين است که نيرنگ هنر نيستند و حقايقي روشن به شمار مي‌روند. اگر ستيزه و کشمکش مي‌خواهيد، بدانيد که نيازي به آن نيست. آگاه باشيد که ناپاکي از نجابت، بي‌ديني از ايمان، ظلم از شفقت، شکست خورده است. خيره‌سري انسان‌ها به وسيله فروتني در سايه افکنده شده است. در اطراف خود اين همه ستيزه داريم که مي‌توانيم با کمک آن‌ها به کمال برسيم. حال اگر خون مي‌خواهيد... خون مسيح هست.8
2.امروزه بيشتر شاهد اين مسئله هستيم که به طور فزاينده‌اي خطابه مدرن، نتيجه‌اي از ستيزه و کشمکش است. حکمراني طولاني شيوه قديمي موعظه‌گري شامل «سه نکته و يک شعر» به پايان رسيده است. اعتبار خداشناسي مبتني بر مطالعات کتاب مقدس در کنار تأثيرات وقايع اخير در نقد ادبي روي اشکال موعظه امروزين تأثير داشته و زمينه را تغيير داده است. اين تغيير در زمينه موعظه اغلب به عنوان «حرکت به سوي روايتگري» ساخته مي‌شود. موارد تأکيد و اهميت در آموزش و تمرين موعظه تغييريافته يا تعويض شده‌اند. شيوه استدلال و برهان موعظه‌هاي قرن بيستم امروز به شيوه موعظه داستان‌گو يا روايتگر تغيير يافته است.
اين حقيقتي است که موعظه امروزه از مواد خام داستاني بيشتري سود مي‌برد و اين داستان‌گويي، ممکن است آن‌قدر دقيق، صحيح و مفيد باشد که به مناظره برسد و حتي شايد به اشکال نقد و درام نزديک شود.
3.تئاتر و موعظه نه تنها در مسئله ستيزه مشترک هستند، بلکه آن را بازتاب نيز مي‌دهند. در کاوش‌هاي «ويکتور ترنر»9 روي ذات و طبيعت تئاتر در قدرت بازتاب‌دهندگي، مي‌توانيم نشانه‌هايي براي راهنمايي يک موعظه‌گر در هر چه بهتر انجام دادن خطابه بيابيم:
«اگر آن‌ها (تراژدي‌هاي يوناني) آينه‌هايي در برابر طبيعت بودند (يا جامعه و فرهنگ و تمدن) آينه‌هايي فعال به حساب مي‌آمدند. آينه‌هايي که بررسي و تجزيه و تحليل مي‌کردند و قواعد و فرضيات ساختار اجتماعي را مورد تحقيق قرار مي‌دادند. اما هرازگاه اين آينه‌ها عمارت‌ها را از فرهنگ‌ها جدا مي‌سازند و مناظر آسماني و عمارت‌هاي پارسي که شايد هرگز روي زمين و دريا وجود نداشته‌اند در تخيل مي‌سازند.10
کار ويژه انعکاسي تئاتر مربوط است به آنچه ترنر آن را «دو تايي» مي‌نامد. تئاتر رفتاري دوگانه دارد. رفتاري تمريني و تکراري که فاصله مناسبي ميان آن و ستيزه و کشمکش واقعي زندگي ايجاد مي‌کند، اما کار ويژه انعکاسي موعظه ممکن است از طريق سه گانگي‌اش انجام شود.
واعظان آينه‌اي را در برابر طبيعت مي‌گيرند و آينه کوچکي را نيز در زاويه ديگري قرار مي‌دهند به اين اميد که در هنگام موعظه به صورت ناگهاني و معجزه‌وار چيز ديگري در آن آينه کوچک ديده شود. حال که ممکن است چنين اتفاقي رخ دهد، خطابه مي‌تواند علاوه بر تأثير تقليدي که روي تماشاگرش دارد، تأثير معنوي نيز بر جاي بگذارد. پس مي‌توان گفت که تأثير اصلي يک خطابه زماني به دست مي‌آيد که هر دو آينه در يک زمان عمل کنند. چيزي که در اين ميان به وجود مي‌آيد و به تماشاگر منتقل مي‌شود، قابل نام‌گذاري نيست. مي‌توانيم آن را در دسته «غيرقابل توصيف» قرار دهيم. شايد هم بتوانيم آن را به طور کوتاه و مختصر، زندگي نام بگذاريم چنان که «رالف والدو امرسون»11 در سال 1838 در مدرسه الهيات خود آن را ناميد.
شايد يکي از آرزوهاي واعظان معاصر، تجربه اين برخورد باشد، اما در اواخر قرن بيستم به نظر مي‌رسد، تقليد و معنويات در اکثر اوقات به راحتي در کنار هم قرار گرفته‌اند. نمونه‌هاي بارز اين مسئله را در کارهاي گروتوفسکي، بروک، شکنر و سوزوکي مي‌توان ديد.

منافع مشترک
زماني که مي‌توان مشترکاتي را در ذات و طبيعت موعظه‌گري و تئاتر پيدا کرد، چيزي که براي خود واعظان و معلمان آن‌ها بسيار مهم‌تر است، مسئله «شيوه کارکرد» است. اگر موعظه و تئاتر در برخي مسائل داراي مشترکاتي هستند و شيوه تمرين و اجرا و ... هراز گاه شبيه مي‌شوند، اين امر چگونه مي‌تواند براي يک واعظ مفيد واقع شود؟ (همچنين قواعدي در درس وعظ وجود دارد که مفيد بودن آن براي بازيگر ثابت شده است.)
اين مسئله که واعظ يا بازيگر چه چيزهايي را مي‌توانند از يکديگر بياموزند به درک استفاده آن‌ها از بدن باز مي‌گردد. واعظ و بازيگراني که از شيوه‌هاي تجسم بيروني و جسمي استفاده مي‌کنند، مي‌توانند موارد زيادي را به يکديگر بياموزند. حال با توجه به اينکه موعظه به عنوان «جسمانيت بخشيدن به کلمه» شناخته شده است، بين اين دو، موارد بسياري براي بحث و مذاکره به وجود مي‌آيند.
«آلا بوزارث کمپبل»12 در کتابش به نام «تجسد واژه‌ها»13 مفهوم واقعي تجسد کلمه را براي واعظان و ديگران روشن مي‌سازد. در فرآيند تبديل يک کلمه به عينيت و تجسد، مفسر کلمه خود را به درون آن راه مي‌دهد. کلمه را مانند شعر درون بدن خود جاري مي‌سازد و فرايندي که توسط شعر آغاز شده است، ادامه مي‌يابد.»14
عمل راه دادن يک متن يا کلمه به درون بدن براي دست‌يابي به يک واقعيت جسمي تمرکز قاطع و معقولي را مي‌طلبد که از واعظان و بازيگران انتظار داريم. فهرست موارد خاصي که واعظان و بازيگران ممکن است از يکديگر بياموزند را مي‌توان در سه دسته طبقه‌بندي کرد:
1-مهارت‌ها
2-روش و رفتار
3-موضوعي که نظريه‌پردازان آن را ريخت مي‌نامند.
عامل سوّم را رابرت بلا15 «عادت قلبي» ناميده است که شامل مهارت‌هايي است که تمرکز، تخيل و مشاهده را مي‌سازد. اين عناصر استفاده‌هايي مشابه نزد واعظان و بازيگران دارند. به طور مشخص، وقتي واعظي پشت ميز خطابه قرار مي‌گيرد، در لحظاتي بايد مثل يک بازيگر عمل کند. او در هنگام فرض کردن يک شخصيت داستاني يا در هنگام مطالعه و تحقيق روي يک متن کهن، مثل هنرمند تئاتر، واکنش نشان مي‌دهد.
رفتارهاي خاصي که در تئاتر معمول هستند، مثل احترام براي فضاي اجرا، تماشاگران، متن و به خصوص نويسنده متن نمايشي، ممکن است جواب‌هايي را براي برخي سؤال‌هاي واعظان امروزين در بر داشته باشند. عادات قلبي که معمولاً توسط واعظان ترويج مي‌شوند از جمله ايمان و آزادي انديشه در سوي مقابل، ممکن است، راهگشاي بازيگران باشند.
هيچ کس تحت هيچ التزام و اجباري مجبور به برقراري گفت‌وگو نيست و بدون شک اين موضوعي است که به بازيگران و واعظان اجازه خواهد داد تا در دنياهاي متفاوتشان به دنبال اهداف خود باشند. يعني اجباري به دوستي و مشارکت اقشار واعظ و بازيگر نيست، اما اين نکته را نبايد فراموش کرد که اين دوستي و نزديکي چه نتايج مهمي را در جامعه و معنويت انساني در بر خواهد داشت. آيا با وجود اين نزديکي، مردم باز هم در برابر اين دو شغل، اين قدر دچار سوء تفاهم خواهند بود؟
شخصيت‌شناس اسکاتلندي «جان مک موري»16 مي‌گويد:
«تمامي دانش معني‌دار و مهم بشر به خاطر عمل است و همه اعمال با معني به خاطر دوستي هستند. حال ما بايد به اين نکته پي ببريم که با پشت کردن به اين رابطه چه چيزهاي بزرگي را از دست خواهيم داد.» چه بايد کرد؟ بايد در آنچه «دابليو. اچ. آودن»17، «امنيت بي‌پايان» ناميده است بمانيم و از پا گذاشتن به حيطه‌هاي جداگانه پرهيز کنيم؟يا بايد «ريسک غير ضروري» (آودن) را به جان بخريم و به فعل و انفعال بپردازيم؟

پي‌نوشت:
1. Jana Childers
2. George Scranton
3. M. James Young
4. Young, M. James. Theatre and the Church. Wheaton, IL: Wheaton College, spring 1975: 11.
5. Wayne Rood
6. Rood, Wayne R. The art of teaching Christinity. Nashville: Abingdon Press, 1968: 11.
7. Tertulian
8. Tertullian, «on the spectacles» Dramatic Theory and Criticism: Greeks to Grotowski. ED. Bernard F.Dukore. New York: Holt, Rinehart and Winston, 1974. 85-93.
9. Victor Turner
10. Turner, Victor. From Ritual to Theatre: The Human Seriousness of Play. New York: Paj Publications, 1982- 104.
11. Ralph Waldo Emerson
12. Atla Bozarth Campbell
13. Words body
14. Bozarth- Campbell, Alla. The Words Body: An Incar national Aesthetic of Interpretation. Tuscaloosa, Alabama: University of Alabama Press, 1979. 52.
15. Robert Bellah
16. John Macmurray
17. W.H. Auden

 
http://www.iricap.com/magentry.asp?id=8446

کودک درون و انواع آن


کودک درون و انواع آن

کودک درون آن بخش از وجود ماست که دوست دارد کودکی کند؛ یعنی اینکه درست مثل یک بچه سرزنده و با هیجان باشد. کودک درون ماست که ما را وا می‌دارد شعر بگوییم، شوخی کنیم، در هپروت تخیلات‌مان سر کنیم و بچه بازی در بیاوریم. کودک درون ماست که قهر می‌کند.
 
«کودک درون» اصطلاحی است که بسیار شنیده ایم و هر چند بیشتر به شوخی و طنز از آن استفاده می کنیم، اما مبحثی مهم در روان شناسی است که حتی در درمان رفتارهای ناهنجار و عادات و اضطراب های به جا مانده از دوران کودکی به روان کاوان و روان پزشکان کمک می کند. داستان فیلم «آتش بس» را به یاد دارید؟ داستانی که در آن، روان پزشک فیلم «آتش بس» ماجرای طولانی لج و لج بازی یک زوج را که محمدرضا گلزار و مهناز افشار در آن ایفای نقش می کنند، با کمک گرفتن از کودک درون شان به پایان برد.
کودک درون همان بچه کوچکی است که دوست دارد تربیت شود، مورد توجه و مراقبت قرار گیرد و او را دوست داشته باشند. روح آزاد، شیطان و بازیگوشی است که شما آن را سر به راه کرده و کنترل می کنید، او عاطفی و حساس است، شما او را هدایت کرده و آرام می کنید، با این حال در درون شما زندگی می کند. او خلاق و هنرپیشه است، شکل یافته و سامان دهی شده و نیازمند رهایی است. کودک درون همان شمایی است که درد می کشید، نادیده گرفته می شوید، خود را از دید دیگران پنهان کرده و وجود خود را انکار می کنید. این کودک همیشه در زیر سطح قرار دارد و موجب نگرانی و ترس شما از مورد سوء استفاده قرار گرفتن می شود.
 
کودک درون آن بخش از وجود ماست که دوست دارد کودکی کند؛ یعنی اینکه درست مثل یک بچه سرزنده و با هیجان باشد. کودک درون ماست که ما را وا می‌دارد شعر بگوییم، شوخی کنیم، در هپروت تخیلات‌مان سر کنیم و بچه بازی در بیاوریم. کودک درون ماست که قهر می‌کند.

شمایی که در زمان جوانی عاشق بازی و شادی و سبک سر بودید. همان کسی که شما آن را با شخصی بالغ، جدی و دارای رفتار تکلیف گرا جایگزین کردید. کودک درون شما گم شده یا فراموش شده اما هنوز هم در ناخودآگاه شما ساکن است. کسی که می داند چگونه بازی کند و خوش بگذراند و به شما کمک می کند تا خستگی را از خود دور کرده و استرس را در زندگی خود کنترل کنید. شخصی که اگر آسان بگیرید، جدی بودن خود را رها کنید، بر ترس تان غلبه کنید و انعطاف پذیری و تغییر را در زندگی خود بپذیرید، می توانید او را به عنوان یک بزرگسال در نظر بگیرید. شخصی در درون شما که برای انجام کارهایش نیازمند حمایت و تشویق از طریق ابزارهای متفاوت است. از این طریق می توانید زندگی جدید و سالمی داشته و فرصتی برای رشد شخصی بیابید.

● جایگاه کودک درون
کودک درون در هر شخص بالغ و بزرگسالی وجود دارد. در حافظه یا ناخودآگاه ما وجود دارد زیرا هر کدام از ما خاطرات تلخی از گذشته داریم که انگیزه فعلی و آینده ما را شکل می دهد. او به رویاها یا خیال بسیاری از ما می آید. ما می توانیم به وضوح مجسم کنیم که این کودک چه شکلی است، چه احساسی دارد و چگونه عمل می کند.
کودک درون در ارتباط با دنیای روحی ما است، زیرا بیشتر در قلمروی روح ما قرار دارد تا در قلمروی رفتار آگاهانه. ترکیبی از ارزش کنونی و سیستم اعتقادی ما است اگر چه ما از تاثیر آن بر تصمیم گیری های خود خبر نداریم. علت وجود کودک درون این است که وقتی ما کوچک بودیم قوانین خانوادگی ما ایجاب می کرد که ما به عنوان یک خانواده شاد و سالم خود را نشان دهیم بنابراین ما کودک درون خود را تحت فشار قرار می دادیم تا مسوول تر، جدی تر و موفق تر به نظر برسد.
از بزرگ شدن در یک خانواده معیوب، بلوغ عاطفی از رشد بازمی ماند و موجب ناتمام ماندن کار کودک درون می شود. همین مساله موجب می شود اشخاص سریع رشد کرده و تبدیل به بزرگسالان کوچکی شوند و بیش از حد مسوول یا ایده آلیست شده و از لحاظ عاطفی آسیب پذیر شوند.
● مشاهده کودک درون
برای اینکه کودک درون خود را شناسایی کنید، خود را در موقعیتی آرام قرار داده و چشم هایتان را ببندید. ۳۰ دقیقه خود را کودکی بین ۳ تا ۸ سال تصور کنید، خود را در شکل این کودک و ابتدا در تبادل با اعضای خانواده و سپس در ارتباط با همبازی هایتان که در همسایگی یا مدرسه شما هستند، ببینید. توجه کنید چگونه به اعضای خانواده عکس العمل نشان می دهید و با دوستان و همبازی های خود کنار می آیید و ببینید از بازی با آنها لذت می برید؟
 سرانجام خود را در محیط خانواده تصور کنید. آیا شما شاد، پرانرژی و هیجان زده هستید و از زندگی لذت می برید؟ آیا شما جدی، غمگین و ناامید از زندگی هستید؟
 اگر کودکی غمگین و جدی هستید، سعی کنید آخرین تجربه شادی را که به عنوان یک کودک داشتید، به یاد آورید. این آخرین خاطره از شما به عنوان کودک شاد «کودک درون» است که در درون شما وجود دارد تا از عهده استرس برآید.
حال که کودک درون خود را شناختید، بهتر است از برخی نتایج منفی سرکوب کودک درون نیز آگاهی یابید. وقتی ما به عنوان یک بزرگسال سعی می کنیم نیازها و علایق کودک درون را سرکوب کنیم، هرگز یاد نمی گیریم چگونه بازی کنیم و خوش باشیم، چگونه آرامش یابیم و استرس را در زندگی کنترل کنیم و چگونه از زندگی قدردانی کنیم. در واقع بیشتر کار می کنیم تا زندگی کنیم. ما می توانیم به کودک درون خود بگوییم در زندگی خیلی جدی، سخت گیر و انعطاف ناپذیر نباشد، به اشتباهاتش بخندد و سعی کند از چیزهای کوچک در زندگی لذت ببرد. برای لذت بردن از زندگی می توانید وقت خود را بیشتر در طبیعت سپری کنید و سعی کنید افکار و احساسات مثبت را در ذهن خود پرورش دهید.
 
 
 
انواع کودک درون

ما ۲ نوع کودک درون داریم؛ کودک‌سازگار و کودک طبیعی. اما کودک سازگار اصلا چیز خوبی نیست چون که کاملا تحت تاثیر والد است؛ یعنی نوعی از کودکی‌کردن که والدین آدم دوست دارند و کاملا تحت سلطه است. یادتان باشد که کودک طبیعی کاملا شاد و سرحال و بشاش است و اگر هم پرخاشگری می‌کند، به‌هرحال خودش است اما کودک سازگار فقط دارد دیکته والدین خودش و جانشینان والدین‌اش در اجتماع ( از معلم گرفته تا همسر) را اجرا می‌کند و فقط هدفش مقبول‌بودن است.بالغ درونبخش به‌اصطلاح عاقل شخصیت ماست؛ بخشی که تصمیم‌های منطقی می‌گیرد، با دیگران رابطه محترمانه برقرار می‌کند و کلا واقع گراست. ما اوقاتي که داریم مثل بچه آدم یک بحث منطقی را با دیگران راه می‌اندازیم، به بخش بالغ درون‌مان راه داده‌ایم.
آدم‌هایي که به منطقی بودن مشهور هستند، به بالغ درون‌شان خیلی راه می‌دهند. والد درونهرچه پیش‌داوری، تعصبات و باورهای خشک در کله مبارک شماست، براي همین والد درونتان است. تمام باید و نباید‌ها و دستورالعمل‌های بی‌چون و چرای وجودتان از جانب والددرون صادر می‌شود.
والد درون هم در رابطه با خود آدم و هم در رابطه با دیگران ۲تا کار می‌تواند انجام دهد؛ اولی این است که کنترل کند؛ یعنی اینکه هی به آدم سخت بگیرد، اذیت کند و گیر بدهد. اما والد دوم برعکس است؛ یعنی اینکه از تو و تصمیمات‌ات حمایت كرده و تو را نوازش می‌کند. كودك، بالغ و والد در رابطه‌هاي اجتماعيحالا سؤال این است که این کودک، بالغ و والد به چه دردی می‌خورند.
اولی این بود که بعضی از انواع شخصیت را می‌توان با آن توجیه کرد. دوم اینکه کلا اریک برن می‌گوید آدم بهتر است در شرایط مختلف به تمام جنبه‌های شخصیت‌اش راه دهد و سوم هم اینکه این سه بخش از شخصیت می‌تواند ما را در درک روابط انسانی کمک کند. چطور؟ اریک برن می‌گوید وقتی که ۲ تا آدم رو به‌روی هم قرار می‌گیرند، انگار دو شخصیت ۳ بخشی روبه‌روی هم قرار گرفته‌اند. هر کسی یک جنبه از این سه‌ بخش را وارد رابطه می‌كند. او می‌گوید ما در ساده‌ترین شکل می‌توانیم ۶ نوع رابطه اجتماعي داشته باشیم۱- کودک – کودکوقتی که شما دارید با دوستان آب بازی می‌کنید ، وقتی که شروع می‌کنید به تعریف جوک و اس‌ام‌اس خواندن برای همدیگر و وقتی با هم شوخی‌های پاستوريزه می‌فرمایید، دارید وارد يك رابطه کودک – کودک می‌شوید. ۲- بالغ – کودکاین هم وقتی است که یک طرف رابطه دارد با منطق‌اش حرف می‌زند و می‌خواهد تصمیمات منطقی بگیرد اما طرف مقابل هی می‌خواهد قضیه را عاطفی کند و با گریه‌کردن و لوس‌بازي و نازکشیدن، بازی را به نفع خودش تمام کند.
۳- بالغ – بالغدر اين رابطه هم ما و هم طرف مقابل‌مان منطقي هستيم و همه چيز مطابق منطق پيش مي‌رود و عاطفه دخالتي در رابطه ندارد. مثلا وقتي كه ما با استادمان در مورد يك مفهوم آماري حرف مي‌زنيم ، احتمال دارد اين بازي را راه انداخته باشيم.
۴- والد – کودک تا حالا هر دو طرف بخش‌های مشابه شخصیت‌شان را می‌گذاشتند وسط اما امان از وقتی که یک نفر یک بخش از شخصیت‌اش و دیگری یک بخش دیگر را می‌آورد توی میدان. در رابطه والد- کودک، یک طرف رابطه، نقش پدر و مادر را بازی می‌کند و نفر دیگر می‌رود در لاک کودکی‌اش. در بدترین حالتش (و متاسفانه رایج‌ترین‌اش) والد جنبه سختگیرش را می‌آورد وسط و هی امر و نهی می‌کند و کودک بخش سازگارش را و هی می‌گوید (چشم، چشم، شما درست می‌فرمايید).
اما رابطه والد- کودک همیشه این‌قدر هم وحشتناک نیست؛ کافی است که والد جنبه حمایت‌گرش را وارد کند و (کودک) طرف مقابل، خودش را لوس کند.
در این حالت چیزی شکل می‌گیرد که (اریک برن) اسمش را گذاشته (نوازش) و معتقد است که همه ما آدم‌ها به نوازش‌کردن و نوازش‌شدن احتیاج داریم. ۵- بالغ – والداین رابطه هم خیلی رایج است؛ یعنی وقتی یک طرف دارد با منطق رفتار می‌کند یا حرف می‌زند اما طرف مقابل شروع می‌کند به انتقادهای سختگیرانه، خنديدن و مسخره‌کردن و هره‌بازی. مثلا تصور کنید یک نفر دارد سخنرانی می‌کند که یکدفعه یک نفر از وسط جمع شروع می‌کند به بلند بلند خندیدن و انتقاد‌کردن و مسخره‌کردن سخنران.
۶- والد – والد در بازی والد- والد هر دو طرفمان می‌خواهیم ژست یک بزرگسال چیزفهم را بگیریم. اگر والد حمایت کننده‌مان وسط باشد، مثالش می‌شود حرف زدن درمورد آب و هوا و تایید همدیگر و گفتن (به به! به به!) به هم. اما خدا نکند والد کنترل‌کننده بیاید وسط؛ آن وقت است که دعوا شروع می‌شود و هرکس می‌خواهد حرف‌های خودش را به کرسی بنشاند.
 
 آشتی با کود‌ک د‌رون
 
آشنایی با موضوع کود‌ک د‌رون و چگونگی برقراری ارتباط با آن، از جمله مباحثی است که به تازگی مورد‌ توجه روان شناسان قرار گرفته است.مطلب زیر مقاله جالبی د‌ر همین رابطه به قلم خانم د‌کتر شهربانــو قهاری است که د‌ر سی امین شماره ماهنامه کود‌ک به چاپ رسید‌ه و با اند‌کی تلخیص و تغییر ارائه می شود‌.
تحلیل‌گران رفتار متقابل می‌گویند‌: «هرکس د‌ر واقع سه نفر است». منظور تحلیل‌گران رفتار متقابل، این است که مرد‌م به سه شیوه می‌توانند‌ عمل کنند‌، به شیوه والد‌، به شیوه بالغ و به شیوه کود‌ک. این سه شیوه رفتار ساختار رفتاری فرد‌ را تشکیل می‌د‌هند‌.
▪ والد‌: مجموعه‌ای از عقاید‌ ضبط شد‌ه و پیشد‌اوری‌هاست. کسی که د‌ر حالت والد‌ به سر می‌برد‌. مثل پد‌ر و ماد‌رش یا اطرافیانش مسائل را می‌بیند‌ و مثل آنها احساس و رفتار می‌کند‌.
▪ بالغ: کامپیوتر انسان است و بر مبنای اطلاعاتی که د‌ر خود‌ اند‌وخته است، عمل می‌کند‌ و طبق برنامه منطقی خویش، محاسبات را انجام می‌د‌هد‌. بالغ، عاری از هیجان است و کاملاً منطقی است.
▪ کود‌ک: وقتی د‌ر این حالت هستیم، نه تنها بچگانه رفتار می‌کنیم بلکه واقعاً بچه می‌شویم. د‌ر این حالت د‌رست مثل بچه‌ها رفتار می‌کنیم و د‌نیا را مثل بچه‌ها می‌بینیم و به د‌نیا همچون کود‌کان واکنش نشان می‌د‌هیم. د‌ر حالت مذکور مثل بچة سه، پنج یا هشت ساله‌ای می‌شویم که فقط عضلات و استخوان‌هایش بزرگ شد‌ه‌اند‌. وقتی کود‌ک د‌رون ما متنفر، عاشق، بازیگوش و خود‌انگیخته است، به آن کود‌ک طبیعی یا شازد‌ه کوچولو می‌گویند‌. اما وقتی که متفکر و خلاق و خیال‌پرد‌از است، به او کود‌ک شهود‌گرا یا پروفسور کوچولو می‌گویند‌. وقتی هم ترسو، گناهکار یا خجول است،‌ به او کود‌ک سر به راه یا قورباغه می‌گویند‌.
د‌ر مجموع کود‌ک، د‌ر تحلیل رفتار متقابل منبع خیر است و یگانه منبع خلاقیت، سرگرمی و تولید‌ و یگانه منبع تجد‌ید‌ و نوسازی زند‌گی است.
گرچه نمی‌توان گفت که یکی از جنبه‌های شخصیت مهم‌تر از د‌یگری است، چون هر سه حالت فوق‌ لازم و ضروری هستند‌، اما کود‌ک، آن بخش از شخصیت است که واپس زد‌ن و خفه کرد‌ن آن نه تنها نشاط و شاد‌ابی را از فرد‌ می‌گیرد‌، بلکه فرد‌ را د‌ر معرض انواع اختلالات جسمانی و روان پزشکی قرار می‌د‌هد‌. د‌ر قسمت زیر با تکنیک‌هایی آشنا می‌شوید‌ که می‌توانید‌ به کمک آن، کود‌ک د‌رون خود‌ را زنـــد‌ه و ســرحال نگه د‌ارید‌ و بد‌ین ترتیب شاد‌ابی، طــراوت و خود‌ انگیختگی خود‌ را حفظ کنید‌.
● کود‌ک د‌رون کیست؟
 کود‌ک د‌رون، کود‌ک خرد‌سالی است، د‌ر د‌رون شما که مایل است مراقبت شود‌، تغذیه شود‌ و د‌وست د‌اشته شود‌. این کود‌ک خرد‌سال که از د‌وران کود‌کی با شما بود‌ه، هنوز هم به عنوان یک کود‌ک د‌ر د‌رون شما باقی ماند‌ه است.
کود‌ک کوچولو و شیطان د‌رون شما رام و کنترل شد‌ه است. او مجموعه‌ای از هیجانات و احساساتی است که شما د‌ر د‌رونتان د‌ارید‌ و آنها را کنترل می‌کنید‌. همه این هیجانات و احساسات خوشایند‌ و ناخوشایند‌، کود‌ک د‌رون شما را تشکیل می‌د‌هند‌.
کود‌ک خلاق، احساساتی، هنری و خیالپرور د‌رونتان که د‌ر طول زمان توسط شما و محیط شکل گرفته، و کنترل شد‌ه است، همچنان به حالت اولیه خود‌ که کود‌کی سرشار از انرژی، هیجان و شیطنت است وجود‌ د‌ارد‌ و نیازمند‌ آزاد‌ شد‌ن است. وقتی کود‌ک د‌رونتان مورد‌ بی‌توجهی، غفلت و بد‌رفتاری قرار می‌گیرد‌، وقتی از ارضای خواسته‌هایش جلوگیری می‌شود‌، وقتی صد‌مه می‌بیند‌، وقتی خود‌ را د‌ر لایه‌ای از نقاب می‌پوشاند‌ و از د‌ید‌ د‌یگران مخفی می‌سازد‌، وقتی وجود‌ او را انکار می‌کنید‌ و ناد‌ید‌ه می‌گیرید‌ (احساسات خود‌ را از انکار می‌کنید‌ و ناد‌ید‌ه می‌گیرید‌)، این کود‌ک خرد‌سال جایی د‌ر زیر سطح روان شما پنهان می‌شود‌ و با این کار احساسات نگرانی، اضطراب، ترس و افسرد‌گی را د‌ر شما ایجاد‌ می‌کند‌.
گرچه ممکن است آن را فراموش کرد‌ه باشید‌ و نسبت به وی بی‌توجه باشید‌، ولی او د‌ر د‌رونتان حضور د‌ارد‌ و بی‌توجهی و کم محلی شما را با لجبازی پاسخ می‌د‌هد‌. اگر به او توجه کنید‌ و با او مهربان باشید‌، می‌د‌اند‌ چگونه شما را سرگرم کند‌، چگونه از زند‌گی لذت ببرد‌ و چگونه بازی کند‌. اگر او را د‌نبال کنید‌، می‌تواند‌ به شما کمک کند‌ تا از خستگی روانی د‌ر زند‌گی پیشگیری و استرس را د‌ر زند‌گیتان کنترل کنید‌. اگر توجه و مراقبت لازم از او به عمل آید‌، می‌تواند‌ د‌وست واقعیتان باشد‌ و مانند‌ یک بزرگسال د‌ر کنارتان قرار گیرد‌. خشکی و جد‌یت بیش از اند‌ازه را از شما بگیرد‌ و شما را لطیف‌تر کند‌، به شما کمک کند‌ تا بر ترسهایتان غلبه کنید‌، انعطاف‌پذیر باشید‌ و تغییرات لازم را د‌ر زند‌گیتان ایجاد‌ کنید‌. کوچولوی د‌رون شما نیازمند‌ مراقبت، حمایت، تأیید‌ و شفاست و شما برای این کار به ابزار زیاد‌ی احتیاج د‌ارید‌.
● نشانه‌های مناسب
وقتی کود‌ک د‌رون شما فعال می‌شود‌، بی‌ترد‌ید‌ احساسات و هیجانات را تجربه می‌کنید‌:
▪ زمانی که د‌ر بازی یا سرگرمی غرق شد‌ه‌اید‌، زمانی است که کود‌ک د‌رونتان د‌ر شما فعال شد‌ه است.
▪ زمانی که با تماشای یک فیلم یا د‌ید‌ن یک نمایش تلویزیونی گریه می‌کنید‌.
▪ زمانی که با کود‌کان خوش و بش و بازی می‌کنید‌.
▪ وقتی از بازی کرد‌ن با اسباب بازی کود‌کان لذت می‌برید‌.
▪ زمانی که برنامه‌های کود‌کان و کارتون‌هایی را که برای آنها ساخته شد‌ه است، نگاه می‌کنید‌، مجذوب می‌شوید‌ و لذت می‌برید‌.
▪ زمانی که برای چیزهایی که د‌ر گذشته د‌اشته‌اید‌ و آنها را از د‌ست د‌اد‌ه‌اید‌، گریه می‌کنید‌ و د‌چار سوگ می‌شوید‌.
▪ زمانی که می‌خواهید‌ توجه بزرگتر‌های خانواد‌ه یا فامیل را جلب کنید‌ و از محبت آنان برخورد‌ار شوید‌.
▪ زمانی که به خواند‌ن کتابهای کود‌کان می‌پرد‌ازید‌، فیلم تماشا می‌کنید‌ و یا آلبوم عکس‌های د‌وران کود‌کیتان را نگاه می‌کنید‌.
▪ زمانی که اد‌ای د‌ختر یا پسر کوچولویی را د‌رمی‌آورید‌، مانند‌ آنها حرف می‌زنید‌ و احساسات شد‌ید‌ی را مانند‌ گذشته تجربه می‌کنید‌.
● علاقه‌مند‌ به شنید‌ن چه چیزهایی است؟
او مایل است که به او بگویید‌:
▪ د‌وستت د‌ارم، مواظبت هستم و تو را همان طور که هستی می‌پذیرم.
▪ از این که تو را د‌ارم، بسیار مغرور و مفتخرم، تو همه چیزی هستی که د‌ارم.
▪ خیلی خوشحالم از اینکه کود‌کم هستی.
▪ تو بسیار زیبا و جذاب هستی، عزیزم.
▪ تو فوق‌العاد‌ه‌ و بی‌نظیری.
▪ تو هنرمند‌ و خلاقی.
▪ تو توانمند‌ و پرتلاشی.
▪ متأسفم از اینکه به تو آسیب رساند‌م.
▪ متأسفم از اینکه به تو بی‌توجهی کرد‌م، تو را ناد‌ید‌ه گرفتم.
▪ متأسفم از اینکه فراموشت کرد‌م.
متأسفم از اینکه تو را به عنوان یک کود‌ک آن‌طور که بود‌ی، نپذیرفتم و انتظار د‌اشتم به سرعت رشد‌ کنی و بزرگ شوی.
▪ تو می‌توانی از این به بعد‌ به من اعتماد‌ کنی، و من بی‌ترد‌ید‌ از تو مراقبت خواهم کرد‌.
▪ می‌توانی به من اعتماد‌ کنی و هر طور د‌لت می‌خواهد‌ باشی (خود‌ت باشی).
▪ می‌توانی به من اعتماد‌ کنی، من د‌ر برابر هر رنج و آسیبی از تو مراقبت خواهم کرد‌.
▪ ما برای رسید‌ن به سلامتی و رشد‌ شخصیتی باهم همکاری خواهیم کرد‌.
▪ ما برای د‌ستیابی به شاد‌ی و لذت بیشتر باهم همکاری خواهیم کرد‌.
● پیامد‌های منفی
وقتی د‌ر مقام یک بزرگسال، تمایلات، خواسته‌ها و نیازهای کود‌ک د‌رون را سرکوب می‌کنید‌، د‌ر معرض خطرات زیر قرار می‌گیرید‌:
▪ هرگز یاد‌ نمی‌گیرید‌ چگونه احساس طبیعی د‌اشته باشید‌.
▪ هرگز یاد‌ نمی‌گیرید‌ چگونه بازی کنید‌ و لذت ببرید‌.
▪ هرگز یاد‌ نمی‌گیرید‌ چگونه آرام باشید‌ و استرس‌های خود‌ را کنترل کنید‌.
▪ هرگز یاد‌ نمی‌گیرید‌ چگونه از زند‌گی لذت ببرید‌ و فقط خود‌تان را د‌ر کار غرق می‌کنید‌.
▪ با خود‌تان خیلی جد‌ی حرف می‌زنید‌.
▪ از اینکه به اند‌ازه کافی «خوب نیستید‌» احساس گناه می‌کنید‌ و برای اینکه کمتر د‌چار احساس گناه شوید‌، خود‌ را د‌ر کار غرق می‌سازید‌.
▪ از بود‌ن د‌ر کنار خانواد‌ه و کود‌کانتان لذت نمی‌برید‌.
▪ نسبت به افـــراد‌ی که از زند‌گی لـــذت می برند‌، به اند‌ازه کافی سرگرمی د‌ارند‌ و می‌د‌انند‌ چگونه بازی کنند‌، بد‌بین می‌شوید‌.
▪ از صمیمی شد‌ن با د‌یگران می‌ترسید‌، بنابراین از آنها فاصله می‌گیرید‌ و منزوی می‌شوید‌. به علاوه می‌ترسید‌ که د‌ر ارتباط با مرد‌م بی‌کفایت و نابهنجار ارزیابی شوید‌.

د‌کتر شهربانو قهاری  - روزنامه اطلاعات
 
سلامت
 
www.migna.ir
 

حفظ کلمات و واژگان : یک راهكار مفید در تقویت حافظه و دادن ورزش به آن


حفظ کلمات و واژگان : یک راهكار مفید در تقویت حافظه و دادن ورزش به آن

حافظه در دستان ماست و قادر خواهیم بود ظرفیت آن را افزایش داده و تقویت کنیم. فقط کافی است آن را باور کنیم و اگر ضعفی در حافظه خود احساس می‌کنیم آن را به علت عدم به کارگیریش بدانیم.
 
همانگونه که با ورزش کردن قوای بدنی و جسمانی خود را افزایش می‌دهیم، می‌توانیم حافظه شگفت‌انگیز خود را برای دستیابی به عملکرد بهتر ورزش دهیم. حافظه مثل یکی از عضلات بدن است. اگر آن را ورزش دهیم و تقویت کنیم نیرومند می‌شود اما در صورتی که آن را به حال خود گذاریم، ناتوان می‌گردد و قدرت و توان خود را از دست می‌دهد. حافظه این توانایی را دارد که هر روز نیرومند‌تر از روز قبل شود و این سیر پایانی و انتهایی ندارد.
 
حافظه همانند کودکی است که هیچگاه نباید به حال خودش رهایش کنیم اگر توجه به آن نداشته باشیم ضعیف خواهد شد. با تقویت حافظه علاوه بر قوی شدن آن، میزان تمرکز و استدلال خود را هم افزایش می‌دهیم.
 
یکی از راه‌های مفید در تقویت حافظه و دادن ورزش به آن، حفظ کلمات و واژگان است.
 
با حفظ کردن اشعار مختلف، عبارات زیبای ادبی، دعا و نیایش ها، سوره‌هایی از قرآن که همه بر اساس و ارتباط بین واژگان هستند، باعث به کارگیری حافظه ما می‌شوند.
 
هر چقدر در روز با یک برنامه‌ریزی منظم اشعار و عبارات ادبی که در برگیرنده واژگان هستند را حفظ کنیم، حافظه ما به فعالیت در می‌آید و به اصطلاح گرم می‌شود. شاید در روزهای اول این عمل سخت باشد ولی به مرور حفظ آنها راحت‌تر صورت می‌گیرد. و ذهن فعال می‌گردد.
 
چرا واژگان، در تقویت حافظه ما موثر هستند:
 
ما اسیر واژگان در زبان هستیم. همه چیز به یاری زبان وارد دنیای ذهن ما می‌شود. دنیای بیرونی بی‌معناست آنچه هست فعالیت امور ذهنی و درونی است که در ذهن ما انجام می‌گیرد. زمانی که به یادگیری یا خواندن متون ادبی یا اشعار ... می‌پردازیم ذهن ما درگیر می‌شود و فعالیت‌های زیر انجام می‌گردد که خود می‌تواند عامل مهمی در تقویت حافظه ما باشد.
 
۱- از آنجا که برای فهمیدن هر متن ابتدا باید جمله را فهمید و برای فهمیدن جمله باید لغات را فهمید که در عین حال فهم لغات جدید مستلزم درک آن در جمله است.‌
 
2- به یاری واژگان و ترکیب آنهاست که می‌توانیم که متن ادبی را بفهمیم و از عناصر تشکیل دهنده یک متن به کل آن برسیم و آن را درک کنیم.
 
۳- ساختار یک متن مجموعه‌ای از نشانه‌هاست که برای فهم این شانه‌ها در هر اثر نوشتاری می‌بایست رمزها و کدهای نوشتاری را کشف کنیم و آنها را به هم ربط دهیم پی‌بردن به این رابطه درونی منجر به انجام فعالیت ذهنی می‌شود.
 
۴- در حفظ واژگان و لغات می‌بایست آنها را دسته بندی کنیم که این دسته‌ بندی و شناخت می‌تواند بر اساس:
 هم معنی بودن کلمات
 کلمات متضاد
 کلمات مشابه (هم معنی نیستند ولی مشابه به یکدیگرند)
بررسی اجزاء کلمات
 در کنار هم قرار دادن کلمات و ساختن یک داستان در ذهن باشد.
 
کلیه این فعالیت‌ها باعث انجام فعالیت ذهنی و تحریک حافظه می‌شود و کارکرد و توان آن را افزایش می‌دهد. افزایش گنجه لغات، حفظ واژگان، اشعار، متون ادبی و ... مهارت‌های زیر را تقویت می‌کنند که خود منجر به انجام فعالیت‌های ذهنی می‌شود. 
 
۱-  مهارت سخن گفتن
 با افزایش گنجه لغات شما هم جزء افرادی خواهید شد که در هنگام سخن گفتن، بسیار زیبا و با الفاظ و کلمات ادبی صحبت می‌کنند. صحبتهای آنها دارای مفاهیم بسیار ارزنده‌ای است و هیچگاه با یک سری از واژگان تکراری صحبت نمی‌کنند.
 
این افراد به گونه‌ای هستند زمانی که شروع به صحبت کردن می‌کنند، متوجه می‌شویم چه اطلاعات و معلومات وسیعی دارند. با به کارگیری اشعار و مثال‌ها سخنان خود را زیباتر خواهیم کرد. در این صورت (در سخن گفتن توانمند می‌شوید).
 
۲- شنیدن
 زمانی که به یک سخنرانی می‌روید و یا پای صحبتهای افراد ادیب و با اطلاعات  می نشینید کلماتی را که به کار می‌برند بر شما ملموس خواهد بود و توانایی درک مطالب گفته شده را پیدا می‌کنید.
 
۳- نوشتن
 هر چقدر با گنجه لغات و واژگان ادبی بیشتر آشنا باشید قدرت و توانایی نوشتاری بالایی پیدا می‌کنید. در نوشتن احتیاج به در کنار هم قرار دادن واژگان و ربط آنها به هم داریم تا مفاهیم را به خواننده انتقال دهیم. نوشته‌های شما عامیانه نخواهد بود و می‌توان متنهای معناداری بنویسید.
 
۴- خواندن
 قادر به درک مقالات، متون ادبی، نوشته‌های ارزشمند خواهید بود و مطالعات شما صرف خواندن متون ساده و ابتدایی نخواهد بود (خواندن مؤثر یعنی تلاش برای تبدیل واژه‌ها به اندیشه‌ها و افکار، که در این کار ما با ذهن خود کار می‌کنیم).
 
کلیه این فعالیت‌ها منجر به انجام فعالیتهای ذهنی و به کارگیری حافظه خواهد شد. زیرا با یادگیری واژگان حافظه خود را قوی می‌کنید و برای دستیابی به اطلاعات یادگرفته خود،  به جستجو در حافظه می‌پردازید. هر روز به حفظ یکی از (اشعار مختلف، عبارات زیبای ادبی، دعا و نیایش‌ها، سوره‌هایی از قرآن...) بپردازید و حافظتان را نیرو بخشید.
 
 
منبع : همشهري
 

آموزش فشرده تئاتر

 

آموزش فشرده تئاتر

ما در جهان 7 هنر داریم :
 1- رقص 2- موسیقی 3- نقاشی 4- شعر 5- مجسمه سازی 6- تئاتر 7- سینما
 که تئاتر از این 6 هنر به نفع خود استفاده می کند و به همین دلیل به آن هنر ترکیبی میگویند .
 

هنرمند کیست ؟
 کسی است که 1- مسئولیت پذیر باشد 2- وقت شناس باشد
 

ابزار کار بازیگر چیست ؟
 ابزرار کار بازیگر خود بازیگر میباشد که این ابزار شامل :
 1- بدن 2- بیان 3- میمیک صورت
 بدن : برای نشان دادن حالات اون شخصیت نمایش که بهترین بدن را بازیگران هنر میم دارن .
 بیان : برای رساندن مطالب به مخاطب که بهترین بیان و صدا را خوانندگان اُپرا دارن .
 میمیک صورت : منظور از میمیک صورت نشان دادن اون حالات درونی انسان . مثال : عصبانیت رو با اخم نشان میدهیم پس عصبانیت میشود حالت و اخم میشود میمیک صورت .

تمرین :
بدن :
 یک سوژه انتخاب کنید و آن را با پانتومیم برای یک شخص اجرا کنید اگر شخص داستان را تعریف کرد بدانید توانایی شما در این بخش خوب پیش رفته اما این بدین معنا نیست که دیگر بازگری حرفه ای شدید .
 بیان :
 برای خود جلوی آیینه موارد زیر را از فاصله چند قدمی مطلبی را به کسی بگویید . بعد همین مطلب را از فاصله 100 پایی و بعد 200 پایی به یک نفر بگویید اگر فرد در هر سه حالت مطلب را شندیده باشد کار شما موفقیت آمیز بوده . و هر روز یک روزنامه را با صدایی بلند بخوانید آرام و شمرده .
 میمیک صورت :
 برای خود جلوی آیینه میمیکهای :
 عصبانیت - خندان - ناراحت - نا امید - متعجب - سوالی - تنفر - مرموز و ... را انجام بدید و بعد به یک نفر این حالات صورت را نشان دهید و از او پرسش کنید که در کدام یک از آنها بیشتر موفق بودید . آنهایی راکه دچار ضعف شده بودید را بیشتر تمرین کنید .
 موفق باشید.
شعار همیشگی : ما برای مردمیم نه مردم برای ما

تمرین :
بدن :
 یک سوژه انتخاب کنید و آن را با پانتومیم برای یک شخص اجرا کنید اگر شخص داستان را تعریف کرد بدانید توانایی شما در این بخش خوب پیش رفته اما این بدین معنا نیست که دیگر بازگری حرفه ای شدید .
 بیان :
 برای خود جلوی آیینه موارد زیر را از فاصله چند قدمی مطلبی را به کسی بگویید . بعد همین مطلب را از فاصله 100 پایی و بعد 200 پایی به یک نفر بگویید اگر فرد در هر سه حالت مطلب را شندیده باشد کار شما موفقیت آمیز بوده . و هر روز یک روزنامه را با صدایی بلند بخوانید آرام و شمرده .
 میمیک صورت :
 برای خود جلوی آیینه میمیکهای :
 عصبانیت - خندان - ناراحت - نا امید - متعجب - سوالی - تنفر - مرموز و ... را انجام بدید و بعد به یک نفر این حالات صورت را نشان دهید و از او پرسش کنید که در کدام یک از آنها بیشتر موفق بودید . آنهایی راکه دچار ضعف شده بودید را بیشتر تمرین کنید .

پانتومیم به یه بدن آماده احتیاج داره آماده از لحاظ اینکه هر حالتی که بخوای باهاش نشون بدی به قول استاد خودمون مثل خمیر باشید وقتی انداختنتون رو صحنه سریع شکل بگیری .
 برای این کار لازم یه سری نرمش بدنی انجام بدی یه کتاب از آقای خمسه تو بازار راجع به همین سبک هست الان اسمش تو ذهن مبارکم نیست .
 در رابطه با این موضوع یعنی پانتومیم . بازیگران این هنر چون دیالوگ ندارن تمامی حالات و دیالوگ رو با بدن نشان میدهند و صورت آنها اغلب سفید رنگ هست به دلیل اینکه هیچ حالتی رو توی صورت نباید مشخص کنند مثال : همون اخم . و این حالت را باید با بدن نشان بدهند .

ما کلا سه نوع بازیگر داریم :
 1- حسی 2- ادراکی 3- کاراکتر
 
بازیگران حسی بازیگرانی هستند که از طریق حس به نقش خودشون میرسن . برای مثال: در نمایشهایی به سبک رئالیسم ما باید طبیعی باشیم . رئال در معنای اصلی یعنی واقعی و رئالیسم یعنی واقعیت . ما در تمامی اینگونه نمایشها باید واقعی جلوه کنیم بجز قتل که از چشم سوم خود استفاده میکنیم . پس این بازیگران با 100% حس بروی صحنه میروند .
 

بازیگران ادراکی بازیگرانی هستند که از مطالعه و تحقیق به نقش خود میرسند بطور مثال : به ما نقش یک دیوانه را میدهند ولی ما از نوع رفتار و کار روزمره اون هیچ اطلاعی نداریم برای همین ما برای دیدن چنین آدمهایی برای الگوی بازی . (نه تقلید بلکه الگو ) به یکی از مراکز توانبخشی میرویم و از رفتار آنها برای باز الگو میگیریم با استفاده از دید خود و همزاد پنداری .
 پس این گونه بازیگران با 100% مطالعه بروی صحنه میروند که این نمنه کارها در سبک اپیک که خالق این سبک آقای برتولد برشت هست استفاده میشود .
 

بازیگران کاراکتر این بازیگران از 50% حس و 50% ادراک استفاره میکنند و بروی صحنه میروند که این نوع بازیگران جز بهترین بازیگران میشوند ماهم تلاشمان برای این است که شما کاراکتر شوید .

ما سه چیز در نمایش رو مهم میدونیم آن هم :
 1- ریتم 2-تمپ 3-مونوتم

 این سه اصل معمولا در نمایش برای بازیگر اتفاق میافتد که گزینه اول هم در بیان هست و هم در کلام که توضیح میدم .
 
1- ریتم برای کلام اینگونه توصیف میشود که وقتی ما کلمات رو سریع بیان کنیم و شنوده یا مخاطب متوجه گفتار ما نشود میگوییم ریتم کلامی تند شده و بلعکس .
 
در حرکت وقتی بطور مثال : تند راه بریم و حرکت دست تند بشه و .... اصطلاحا میگن ریتمت تند شده و بلعکس . هرچیزی نورمالش خوبه .
 
2- تمپ بر دو نوع تمپ تند و تمپ کند . معنای حقیقی تمپ یعنی هیجانات درونی هر انسان .
 مثال واضحش اینه که ما یک جمله رو واسه کی با آب و تاپ تعریف کنیم . وبلعکس یک جمله رو معمولی و بی حال گفتن رو میگن تمپ کند .
 
3- منوتم ، هم برای کلام و هم برای حرکت روی صحنه است . ما اگر روی صحنه تمامی جملات رو به یک شکل بیان کنیم مثل کتاب خواندن میشود و این خیلی خسته کننده است که به این ضعف میگن مونوتوم . ما باید کلام خود را مانند یک موج سینوسی در نظر بگیریم یعنی اوج و فرود در کلام باید زیاد باشد . که این امر نیاز به شناخت دقیق نمایش دارد و درست تکیه و تاکید گذاشتن روی جملات است .
 
در حرکت هم این موضوع مونوتوم وجود دارد برای مثال : وقتی میخوام در نمایش من رو بگم با دو دست بگم من . وبعد با دو دست بگم شما . یا دستمو بعد بگیرم روبه آسمون بگم خدایا . پس در نمایشها ما با ید فیگور زیبایی داشته باشیم و دائم فیگور زیبایی برای بازیمان خلق کنیم . برای مثال اگر بخواهند از شما 20 تا عکس بگیرند باید هر بار یک فیگور بگیرید .


تنش :


تنش ، نه تنها کمکی به بازیگری که روی صحنه است نمی کنه ، بلکه یکی از دشمنان مطلق اوست . تنش عمدتا حاصل وابستگی و توجه زیاد به کلمات نمایشنامه است . حاصل فراموش کردن این اصل است که در واقع مکان و رویداد نمایشنامه را می سازند ، نه کلمات .


وقتی به کلمات توجه دارید معنی اش این است که عمدتا نگران خودتان هستید . این احساس نگرانی مانع میشود که بر روی صحنه ، در گفتار و رویداد ، صادق و صمیمی باشید و در نتیجه آن توجه تماشاگر را از دست میدهید . اما هنگامی که توجه خود را بر رویداد متمرکز کنید ، تنش کاهش می یابد . وقتی احساس می کنید که تنش داره به سراغتان می آید ، محل تنش را مشخص کرده و با دقت فشار را از روی آن بردارید . اصل در به کار بردن عضلات آن است که فقط عضلاتی را که به ان احتیاج دارید به کار برید .


باید در آنچه که می کنید و آنچه که می گوئید صادق باشید . این صداقت را در درون خود حس کنید . مهمترین چیز برای بازیگر این است که صداقت خود را حس کند .


تمرین :


تمام بدن خود را به جز یک دست شل کنید . تما تنش را روی یک دست بگزارید و در چنین حالتی بنشینید و بلند شوید

کنترل اعضای بدن

اصل :قبل از هر چیز باید به معیارهای خود دست یافته و بدن خود را بشناسید .


کنترل اعضا باید بطور موضعی انجام شود . بعنوان بازیگر باید بیاموزید که آنقدر با اعضای کنترل شده به سر برید تا وقتی که بدون فکر کردن به آن ، این کنترل را انجام دهید .


به عنوان بازیگری که برای ایفای نقش های متفاوت به سراغتان می آیند ، باید باموزیم که اعضای بدن خودتان را کنترل کنید تا بتوانید حرکاتی را که به آن عادت ندارید انجام داده ، توانائی راه رفتن به اشکال متفاوت را ، که مربوط به شخص بازی می شود ، در خود به وجود آورید .


روش انجام این کار آن است که بعضی از اعضای بدن خود را با وضعیت متفاوتی در نظر بگیرید . مثلا زانوئی که خم نمی شود یا پشتی که خمیده است . وعضو مورد نظر و عضلاتی که آن غضو را حمایت می کند را حمایت و کنترل می کنند مشخص کنید .


تمرین :


زانوی خود را به وضعی در آورید که خم نمی شود . این زانوی خشک شده را به وضعی کنترل کنید که نگذارید هیچ عضو دیگری از بدن شما سفت و خشک شود .


1- با این زانو خشک شده در اتاق قدم بزنید


2- با آن از پله بالا بروید


3- با آن لبس بپوشید


4- با آن رژه بروید


5- با آن برقصید


6- با آن زندگی کنید


اگر هر روز چند ساعت این تمرین را انجام دهید ، قادر خواید بود که کنترل عضلانی لازم را برای ایفای نقش شخصی که زانوهایش خم نمی شود به دست آورید . توجه داشته باشید این ویژگی به سایر اعضای بدنتان سرایت نکند و دیگر حرکات جسمی شما را تحت تاثیر قرار ندهد .


تمرین :


با استفاده از دو انگشت دست راست خود و مستقیم نگهداشتن انگشتان دوم و سوم یه شکلی که گوئی این دو انگشت صدمه دیده و آنها گچ گرفته اید ، تمرینهای زیر را انجام دهید .


میز را تمیز کنید


کت خود را بپوشید


کت خود را در آورید


یک پیراهن دکمه دار به تن کنید


پیش بند ببندید


این تمرین توانائی مشخص کردن اندامهائی را که در یک کنترل عضلانی مورد استفاده قرار می گیرند ، به شما می دهد . مثل کنترل مفصل ران یا پشت .


این خود شما هستید که باید قانع شوید که آنچه انجام میدهید حقیقی است . شما باید بیاموزید که با این حالت استثنایی که برای بدن خود به وجود آورده اید ، هم بطور مداوم سر برید و هم آن فراموش کید . کنترل عضلات باید به طبیعت ثانوی شما در آید ، به گونه ای که نصبت به آن ناخودآگاه باشید .


کنترل بدن و صدایتان به خود شما مربوط می شود .خود را به بازیگری واقعی تبدیل کردن کار دشواری است .

شلی زبان :

برای از بین بردن شلی زبان ، زبان خود را در پشت دندانها قرار داده ، جمله زیر را بگویید :

(( او دختری فوق العاده و زیبایی بود که در حال قدم زدن در خیابان ، پشت ویترین مغازه ای ایستاد تا نگاه کند ))

شما باید مشخص کنید شلی زبان شما از کجا ناشی می شود . یاد گرفتن اینکه شلی زبان در کجاست ، مقدمه ای برای یادگیری لهجه است .

لهجه :

برای یاد گرفتن لهجه :

1- توصیه می شود که یک حرف صدا دار و دو حرف بی صدا را از زبانی که روی آن کار

می کنید انتخاب کرده و روی آن کار کنید .

2- برای زبانه و لهجه های محلی ، این تمرین و کنترل را در زندگی روزمره خود آنقدر انجام دهید تا وقتی که بتوانید به راحتی آن را ادا کنید .

تمرین :

یک لهجه جنوبی را تمرین کنید .

لهجه اصفهانی

و ...

دوستانی که مشکل کلمه زدگی در کلام خود دارند مثل کلمات : ( گ ، ش ، س ) جملات زیر را حتما روی 10 بار برای خود تکرار کنند . شمرده و با صدا بلند .
 1- کار گدای گیج و گنگ گرگانی کندو کاو گردوی گرد گرکانیست .
 2- شیخ شمس و الدین سه شنبه شب سه شیشه سرکه شیره سر کشید .
 3- دیشب پری شب پس پری شب سه شنبه شب سخت شب سردی بود دیشب .

حافظه عضلانی :

به محض آنکه توانستید با استفاده از دستان خود وسائل فرضی را به کار برید ، به یکی دیگر از اصول حرفه خود اصل حقیقی بودن صحنه دست یافتید . صحنه واقعیت و حقیقت خاص خود را دارد .

قلم خود نویس

عینک

سوزن و نخ

قیچی

آستین

وسایل صحنه همیشه حقیقت دارند . بازیگر باید به نوعی کار کند که حقیقت وسیله را مخدوش نکند .

بازیگر این وسایل را به تنهایی یا در ترکیب با یکدیگر به کار می برد و تخیل خود را به کارمی گیرد که آنها را حقیقی نشان دهد .

مثال :

عینک ، به عنوان یک وسیله صحنه ، تمیز است . اما بازیگر با استفاده از تخیل خود آن را تمیز می کند .

عینک خم شده است بازیگر می خواهد آن را تمیز کند .

عینک شکسته است بازیگر میخواهد آنرا تعمیر کند .

در هر یک از این موارد ، بازیگر با استفاده از وسایل واقعی و به کار بردن تخیل خود ، وسایل را به گونه ای به کار می برد که انگار خراب شده اند .

مثال :

می خواهید در یک ظرف شیشه ای را که خیلی سفت بسته شده است باز کنید .

شما به حسب آنچه که در زندگی واقعی انجام داده اید ، مقدار نیروی عضالانی که برای باز کردن در چنین ظرفی لازم است به خاطر دارید . آن را روی صحنه بکار برید .

در ظرف شل است . شما باید مقدار نیرویی که برای باز شدن در بکار بردید را بخاطر آورید .

واقعی که شما ، با نخ کردن یک سوزن و خیاطی کردن ، یا تمیز کردن عینک و به چشم گذاشتن آن بر روی صحنه به وجود آورید ، برای این نیست که تماشاگر شما را باور کند . برای این است که شما خودتان را باور کنید . بازی خوب زمانی ارائه می شود که شما خودتان قانع شوید که انچه انجام می دهید حقیقت دارد .

این یکی از اصول واقع گرایی است و با انجام دادن کارهای خیلی ساده تحقق انجام می یابد .

با این تمرینات ، شما می آموزید حقیقت حسی حافظه عضلانی خود را به کار برید .

تمرین :

برای ایجاد مهارت در به کار بردن حافظه عضلانی تمرین های زیر را انجام دهید :

1- یک سوزن بر دارید و با نخی فرضی آن را نخ کنید .

2- یک رشته نخ بردارید و با یک سوزن فرضی آن را نخ کنید .

3- با یک نخ و سوزن واقعی یک پارچه واقعی را لبه دوزی کنید .

تمرین :

1- کفش خود را از گل و لای فرضی پاک کنید .

2- از روی یک دامن یا شلوار واقعی ، یک پر فرضی را بر دارید .

تمرین :

چسب به دستتان چسبیده است . دست های خود را تک به تک زیر شیر آب فرضی بشویید و ببینید چسب از دستتان پاک می شود .

حرکات حیوانات

هدف از تمرینات حرکات حیوانات این است که بازیگر خود را از صورتک اجتماعی که به چهره خویش زده وازآنچه که به موجب جلوگری از ابراز احساسات او می شود برهاند .

تمرین :

هر حیوانی را که دوست دارید انتخاب کنید . ابتدا حرکات بدنی او را انجام دهید ، سپس صدای حیوان را به آن اضافه کنید ، اما فقط زمانی که حرکات حیوان را یاد گرفته اید صدا را به آن بیفزائید . از اینکه مسخره جلوه کنید نترسید . به همانگونه که حیوان عکس العمل نشان می دهد عمل کنید . این تمرین ها را هر روز به مدت پانزده دقیقه انجام دهید :

1- حرکات حیوان

2- صدای حیوان

3- صدای پرندگان

خواهید آموخت که چگونه بدن و صدای خود را به گونه ای متفاوت به کار برید .

تمرین :

حیوان را در مکانی خواص قرار دهید (شرایط محیطی) :

1- میمون در باغ وحش

2- خرس در قفس

3- گربه در اتاق پذیرایی
 

تخیل

نود و نه درصد آنچه که بر روی صحنه می بینید یا انجام می دهید از تخیل سر چشمه می گیرد . شما بر روی صحنه ، در خانه خود زندگی نمی کنید و هرگز نام شخصی اصلی خود را ندارید . با هر که صحبت می کنید ، شخصی است که بطور تخیلی توسط نمایشنامه نویس نوشته شده شده است .

در هر موقعیتی که خود را بیابید ، موقعیتی تخیلی است . به این تر تیب بنیان هر کلمه و هر رویداد در تخیل بازیگر شکل می گیرد . همه چیز دورغ است ، مگر اینکه از خلال یک واقعیت – تخیل بازیگر – عبور کند . به این جهت در کلاسهای بازیگری ، مهمترین تمرینات تمریناتی هستند که به استفاده از تخیلی مربوط می شوند .
 
شعور جمعی :

تخیل عبارت است از قدرت شما در تجسم چیزهایی که هرگز به آن نیاندیشیده اید . برای اینکه همیشه آماده چنین کاری باشید ، باید بدانید که حافظه شما تا چه حد غنی است . حافظه جمعی نوع انسان چنان است که هیچ بخشی از آنچه که تا کنون دیده ، شنیده ، خوانده و یا لمس کرده است فراموش نمی کند .

شما تنها به به بخش کوچکی از انچه که میدانید متکی هستید ، اما همه چیز را می دانید . همه چیز آنجا حاضر است . گنجینه ای عظیم از دانسته ها در ذهن بازیگر وجود دارد که هرگز ، جز در نمایش از آن بهره برداری نمی شود .

اگر خود را فقط در لحظاتی از زندگی اجتماعی که متعلق به نسل شماست زندانی کنید ، خود را از اشیا و دوره هائی که تجربیات شخصی شما را شامل نمی شود جدا کنید ، نتیجه کلی آن بی حرمتی به کل جهان و بیگانگی شما نسبت به همه آن چیزایی است که به علت قرار نداستن در محدوده عادات روزانه شما ، به فوریت برایتان قال شناسایی نیستند .

اهمیت ادبیات دراماتیک از فرهنگ یونان باستان تا فرهنگ قرن بیستم تداوم دارد . یعنی که :

1- همه خصوصیات ملی و محلی

الف- لهجه ها

ب- منابع طبیعی

2- تغییرات و انتقال سبک ها

3- اعصار گوناگون

4- سطوح مختلف اجتماعی

5- آداب و رسوم اخلاقیات سالهای گذشته

6- تغییر لباسها از نسلی به نسل دیگر

7- تغییرات اثاث خانه

8- اصوات گوناگون موسیقی از روزگاران گذشته

این سیر تکامل اجتماعی است که لیوان سفالی را به لیوان کاغذی یک بار مصرف تبدیل کرده است این بُعد تارخی ، میراث شماست .

 تخیل شما کلیدی است که در این گنجینه عظیم را به رویتان می گشاید .

تخیل می تواند بازیگر را برای ابزار عکس العمل های سریع آماده نگهدار . او میتواند سریع ببیند ، سریع فکر کند و سریع مجسم کند . در تمریناتی که برای تحریک نیروی تخیل بکار می رود ، من به دنبال عکس العمل های آنی بازیگر نسبت به اشیائی که با آن کار می کند می گردم . زیرا برای اینکه تخیل سریع عمل کند ف همه انچه که بازیگر باید انجام دهد آن است که بگذارد تخیل به راحتی کار خود را انجام دهد .
 

دیدن در خیال

مثال :

شخصی را مقابل خود قرار دهید به فاصله 5 ثانیه تمامی خوصوصیاتش رو که می بینید در ذهن بسپارید و پشت به او کنید . در این حالت که هستید تمامی جزئیاتی را که دیدی بیان کنید و بع ببینید که گفته هایتان چقدر صحت داشت .

1- پیراهن او چه رنگی داشت

2- پیراهن چه طرحی داشت

3- چه چیزی زیر پیراهن قرار داشت

4- کروات چه رنگی بود

5- پهنای آن چقدر بود

6- آیا پیراهن جیب داشت

7- چند تا دکمه داشت

8- دوخت یف آن چگونه است

9- پارچه آن از چه **** بود


دیدن در خیال

مثال :

شخصی را مقابل خود قرار دهید به فاصله 5 ثانیه تمامی خوصوصیاتش رو که می بینید در ذهن بسپارید و پشت به او کنید . در این حالت که هستید تمامی جزئیاتی را که دیدی بیان کنید و بع ببینید که گفته هایتان چقدر صحت داشت .

1- پیراهن او چه رنگی داشت

2- پیراهن چه طرحی داشت

3- چه چیزی زیر پیراهن قرار داشت

4- کروات چه رنگی بود

5- پهنای آن چقدر بود

6- آیا پیراهن جیب داشت

7- چند تا دکمه داشت

8- دوخت یف آن چگونه است

9- پارچه آن از چه **** بود

من میخوام شما با تخیل خود مرا دنبال کنید :

تمرین :

1- به کنار پنجره بروید و به بیرون نگان کنید .

2- آیا طارمی را میبینید ؟

3- کبوتری که روی طارمی نشسته را چطور ؟

4- کبوتر را که از روی طارمی پرواز می کند را با چشم خود دنبال کنید بع به کثافتهایی که جا گذاشته نگاه کنید .

5- از بالی طارمی به پایین نگاه کنید .

6- ارابه خوار و بار فروشی و بسته های داخل ارابه رو ببینید .

7- به رنگ اربه نگاه کنید .

8- بچه ای مشغول طناب بازی .

9- به کفشهایی که دختر بچه پوشیده است نگاه کنید .

10- به مردی که دارد ارابه را می کشد نگاه کنید .

11- نحوه لبس پوشیدن او را ببینید .

اگر بازیگری توانائی تعقیب این تصاویر ذهنی و خلق آنها را داشته باشد ، طرحی از خیابان در ذهن دارد . این طرح را روی کاغذ بکشید .


تمرین :

حالا زمستان است . لباسهای زمستانی خود را بپوشید ، به کنار پنجره بایید و بیرون را نگاه کنید .

1- برف باریده است .

2- برف تازه و سفیدی روی طارمی نشسته است .

3- ارابه در آن طرف خیابان ، جلوی یک خانه قرار دارد .

4- بسته های خوار و بار خیس شده است .

5- سطل آشغال در کنار خیابان از برف پوشیده شده است .

6- به جوی آب نگاه کنید .

7- گلدان شمعدانی که شکسته است را ببینید .

8- به داخل گلدان نگاه کنید .

9- روی کپه برف یه پوسته موز افتاده .

10- یک نفر پاش میره روی اون و سر میخوره .

11- سرش داره بد جوری خون میاد .

12- حالا تمام برف اطراف شخص به رنگ قرمز تبدیل شده .


حالا آنها را دیدید ، می توانید وچود صحنه تخیلی را بپذیرید . این صحنه باری شما حقیقت دارد . نیروی تخیل به بازیگر در پذیرش وضعیت های جدید در زندگی و باور کردن این وضعیت بر میگردد .

عکس العمل شما نسبت به آنچه که دوست دارید و آنچه که دوست ندارید از نیروی تخیل شما سرچشمه می گیرد . اگر نمی توانید چنین کنید ، بهتر است که بازیگری را رها کنید .تمام زندگی شما در این راه ، بسته به قدرتتان در تشخیص این موضوع است که شمت در حرفه ای هستید که استعدادتان بر نیروی تخیل شما بنا شده است .

منبع : تکنیک بازیگری استلا آدلر

http://www.cafedexign.com/showthread.php?10775-تئاتر-زندگی/page4

چگونه درهنگام سخنراني بر اضطراب و نگراني خود فايق آييم ؟



چگونه درهنگام سخنراني بر اضطراب و نگراني خود فايق آييم و� بر آن غالب شويم :
درشروع سخنراني آن چه كه شما با وضعيت خود نشان مي دهيد بيانگر مفهوم مهمي است كه آيا شما احساس راحتي داريد يا نگران هستيد. براي كنترل عرق نكردن وسرخ نشدن بدون نياز به دارو، مواد مخدر و ... راه هاي مختلفي وجود دارد كه به شرح� ذيل� مي باشد:

1-��� لباس گشاد بپوشيد
وقتي شمالباس تنگ برتن داريد شماشروع به عرق كردن مي كنيد شما حتي احساس ناخوشايند بيشتري مي كنيد بنا به دلايل مختلفي اولا لباس ها ممكن است حرارت شما را بالا ببرند. ثانيا وقتي كه عرق مي كنيد باعث مي شود لباس به بدن شما بچسبد واحساس ناخوشايندي بيشترملموس شود. سوم وقتي كه شما لباس تنگ برتن داريد ، نشانه هاي عرق درزير بغل تان سريع مشهود مي شود وباعث مي شود ميزان ناخوشايندي افزايش يابد. پوشيدن لباس آستين كوتاه جريان خنكي دربدن را افزوني مي بخشد

2-��� استفاده از ضد عرق ورفع كننده ي بوي نامطبوع :
استفاده از دفع كننده هاي بو ممكن است احمقانه به نظر برسد اما هميشه برا ي عرق كردن زود هنگام آماده باشد. سعي كنيد به انواع مختلف �و ابزار مختلف مانع عرق كردن خود شويد.

3-��� نوشيدن آب فراوان
خيلي مهم است كه درهنگام سخنراني آب بدنتان كم نشود مخصوصا اگر شماخيلي عرق مي كنيد.
ازدست دادن آب بدن باعث افزايش استرس و پايين آوردن �كارآيي حافظه مي شود ودرتعيين درستي لغات دچارمشكل مي شويد.
نوشيدن آب فراوان قبل ازسخنراني خيلي موثر مي باشد وهمين طور بايستي قبل از آن مراقب دستشويي رفتن هم بود.
پزشكان معتقدند كه اگر ادرار شما زرد روشن بود ، آن بدين معني است كه شما به نوشيدن مايعات فراوان احتياج داريد.

4-��� در ابتدا كمي تمرين فيزيكي كنيد.
مي دانيم كه كمي تمرين فيزيكي باعث عرق ناگهاني دربدن مي شود وآن چيزي است كه شما از آن اجتناب داريد به هرحال اضطراب ونگراني همچنين عرق كردن شما به دليل سبك شدن ممكن است كاهش يابد برهمين خاطراگركمي ورزش قبل ازسخنراني انجام دهيد خيلي بهتراست .
شما ممكن است كمي پياده روي نماييد يا با صداي بلند بالا پايين بپريد ويا مشتتان را به هواپرتاپ كنيد .همچنين مي توانيد صداي اسب درآوريد، يعني نفس عميقي بكشيد وازبين لبهايتان مثل آنچه اسب انجام مي دهد لبهايتان را بلرزانيد.آن باعث مي شود لب هايتان آرام وبشاش شود وناراحتي ازشما رخت بندد،سخنراني را با لبخند شروع كنيد كه باعث آرامش زياد مي شود .حد و روش خاصي را نمي توان براي ممارست وتمرين آرامبخش قبل از سخنراني تعيين نمود.
به هرحال شما يكي از موارد را براي آرام كردن خودتان قبل ازسخنراني پيدا خواهيد كرد. وقتي كه شما آرام هستيد كمترعرق مي كنيد، سرخ مي شويد و يا احساس نگراني خواهيد كرد.نكته ي مهمي كه بايستي بدانيد اين است كه اگر آدرنالين شما افزايش يافت خود راكنترل نماييد و در يك كلام ، ازنگراني هراسي نداشته باشيد.
در 1001 نكته مجريگري نكاتي براي اماده شدن قبل ازسخنراني آورده شده كه مي توانيد رجوع كنيد.

5-�� بدانيد كه عرق كردن آنقدر مهم نيست .
سخنران هايي كه ازسخنراني نگران هستند انرژي زيادي را صرف مي كنند. خواه عرق نمايند، سرخ شوند ، لب هاي خشك داشته باشند ويا بلرزند وغيره .ياد داشته باشيد درآن روزعرق كردن شايد براي مخاطبين خيلي هم مهم نباشد حتي شايد آنها متوجه عرق كردن شما هم نشوند حتي اگر توجه هم كنند فرقي برايشان نمي كند.شما در جمع آنها نيستيد،� بنابراين اگر شما عرق نماييد زياد هم برايشان مهم نيست .
سخنرانان مضطرب به طور منظم تنفس نمي كنند، بنابرين مغز پيامي دريافت مي دارد كه اكسيژن تازه به مغز نمي رسد، سپس بدن دچارافزايش آدرنالين مي گردد كه اثرات مخرب آن سرخ شدن ، سريع عرق نمودن ، لرزه واحساس ناتواني درسخنراني است .عمومي ترين روش تكنسين ها را كه مي توانم توصيه نمايم اين است كه سه تا نفس عميق بكشيد.

6-� حركت هاي آرام در طول سخنراني
فكر آدرنالين به عنوان يك منبع انرژي مطرح است ازآن بايستي استفاده نمود. حركت كنيم ! وزود حركت كنيم ! درجاي ثابت نايستيم ، تريبون را نگيريم وسعي درچسبيدن به آن نداشته باشيم . به يك طرفي حركت كنيد، پاهايتان را كمي حركت دهيد قدمي ويا دوقدم به سمت حاضرين برداريد يا به طرفين .اگرپشت تريبون راحت تريد پاهايتان را كمي حركت دهيد يا لگن يا باسنتان راپهلو به پهلو حركت دهيد.شما مي توانيد آدرنالين براي سخنراني تان استفاده نمايد صدايتان را بلند كنيد، كلامتان را با تاكيد فراوان بيان نمايد. با استفاده از آدرنالين مي توانيد ژست خود را افزايش دهيد، خنده ي خود را افزايش دهيد.اگر شما ازآدرنالين استفاده� مي كنيد عرق كردن زياد مهم نمي باشد.

آدرنالين: (در شرايط استرس، توليد سلول هاي ايمني نوع لنفوسيتT افزايش مي يابد ومقدار زيادي سم در بدن انسان جمع مي شود. توليد هورمون آدرنالين به دنبال استرس و شرايط ناموزون با بدن، افزايش مي يابد. توليد بيشتر آدرنالين به بدن كمك مي كند تا انرژي بيشتري براي مقابله با شرايط جديد داشته باشد. از طرفي توليد آدرنالين، ذخاير موادقندي را تخليه مي كند. افزايش ترشح هورمون هاي بدن، پاسخ طبيعي بدن ما به استرس است.)


فن بیان (مکالمه معکوس- Reverse Speech)

 

فن بیان (مکالمه معکوس- Reverse Speech)

ذهن انسان از دو لایه تشکیل شده، ضمیر خودآگاه و ضمیر ناخودآگاه.

زمانی که شما با اراده خود کاری انجام می دهید که به زیر و بم آن آگاهید، ضمیر نا خودآگاه تان هم بیکار ننشسته و محرک های زیر آستانه ای Subliminal stimuli)1) ایجاد می کند که -ادعا می شود- در ناخودآگاه طرف مقابلتان تأثیر می گذارد.2

یکی از این محرک های زیر آستانه ای به نام مکالمه معکوس(Reverse Speech)  توسط محقق استرالیایی، دیوید جان اوتس (David John Oates)  به دنیا معرفی شد.

اوتس پس از بررسی هزاران ساعت سخنرانی ، مکالمات و مناظرات ضبط شده، نظریه ای ارائه داد که بیان می کند: اگر مکالمات انسان از انتها به ابتدا پخش شود عباراتی که معمولاً کوتاه و در رابطه با کلام گفته شده هستند، شنیده می شوند. این عبارات حاوی جملات و مفاهیمی است که به نوعی با بدنه اصلی گفتار (forward speech) مرتبط است. یعنی اغلب یا در جهت تکمیل گقتار اصلی است و یا نکته ای را که در گفتار اصلی از قلم افتاده بیان می کند و یا در مواردی که گوینده تحت فشار است یا دروغ می گوید، حقیقت را بیان می کند. در برخی موارد هم بازتابی است ازانگیزه ها و عقده های روانی گوینده .

نکته مهم اینست که مکالمه معکوس و گفتار رو به جلو از یک دیگر قابل تفکیک نیستند. در واقع نمی توان آگاهانه مفهومی را در مکالمه برعکس گنجاند و یا از بروز آن جلوگیری کرد.

پیغام معکوس به صورت ناخودآگاه در بین صحبت های عادی بروز می کند و مهمتر اینکه آن جنبه ی صحبت های معکوس، احساسات واقعی و صحبت های واقعی شخص گوینده می باشد بدون اینکه خود متوجه آن باشد. اگر بخواهیم در یک جمله خلاصه کنیم باید بگوییم: مکالمه ی معکوس، صدای واقعیت و واقعی گوینده است. در مقاله ای با عنوان "تحلیل مکالمه ی معکوس" که توسط فرانسیس لورگن نوشته شده، از این پدیده با عنوان "یابنده ی حقیقت هزاره" نام برده می شود.

دانشمندی  به نام خوان الن در مقاله ای که به بررسی نتایج موارد آزمایش شده می پردازد، مکالمات معکوس را به این دسته ها تقسیم نمود:

§        مکالمات معکوس ممکن است در تایید صحبت های معمولی و آشکار گوینده باشد.

§        مکالمات معکوس ممکن است حاوی اطلاعاتی تکمیلی در راستای صحبت های معمولی و آشکارا باشد.

§        مکالمات معکوس ممکن است کلا در تناقض با حرف های معمولی گوینده باشد.

§        مکالمات معکوس ممکن است دقیقا تایید صحبت های معمولی و آشکار گوینده باشد.

§        در برخی موارد محتویات مکالمات معکوس جملات و حرف هایی است که در ادامه و یا در زمانی دیگر گوینده بیان می دارد.

 

روش آزمایش و گرد آوری داده ها

آقای اوتس در روند تحقیقاتی خود بر روی 30 نفر از افراد تحقیقاتی را انجام داد. وی ابتدا سه گروه تشکیل داد. به گروه اول موضوع مکالمه ی معکوس را توضیح داد و از آنها پرسید که آیا در حین صحبت های خود متوجه آن می شوند؟ به گروه دوم گفته شد که این پیغام ها کاملا اشتباه هستند و آیا در صحبت های خود متوجه آن می شوند؟ به گروه سوم چیزی گفته نشد و سپس از آن ها پرسید آیا به غیر از مکالمات عادی خود چیزی را می شنوند؟ گروه اول تا 80 درصد موفق به شنیدن این پیغام ها بودند. گروه دوم کمتر از 10 درصد و جالب اینکه در گروه سوم بیش از 50 درصد بود. بعلاوه، آزمایش انجام شد که در آن افراد یک پاراگراف در مورد مادر می خواندند و سپس در معکوس مکالمات آن ها حس واقعی آن ها به مادرشان مشخص گردید. تحقیقات آقای اوتس تا به آنجا پیش رفت که چنین بیان داشت: "از طریق مکالمه ی معکوس نه تنها حقایق مخفی را می توانیم آشکار سازیم بلکه علت سرکوب کودک درون هر شخص را بر اثر هر اتفاق ناخوشایندی در گذشته را نیز می توان از این راه جستجو نمود." و این ادعا یعنی انقلابی در زمینه ی روانشناسی و فراروانشناسی. در ادامه آقای اوتس نمونه ی عینی از یک آزمایش را مثال می زند که در آن از زنی که در کودکی مورد آزار و اذیت قرار گرفته اما خود به یاد ندارد آزمایشی گرفته و در معکوس مکالمات این زن کاملا آزارهایی را که در بچگی دیده بیان داشته بی آنکه خود متوجه آن باشد. امروزه علم مکالمه ی معکوس تا بدانجا پیش رفته که در آن حتی جهت درمان هم استفاده می نمایند.

 

کاربرد ها

به گفته دیوید جان اوتس، از این فناوری به طور موفقفیت آمیزی در مذاکرات تجاری و تکنولوژی دست یابی به اطلاعات در مشاغل محرمانه و رقابتی استفاده شده است. همچنین در ایالت اورگان (Oregon)  از این روش در بازجویی های جنایی بهره برداری شده و در یک مورد هم جرم را، جدا از نتیجه تست DNA اثبات کرده است. (به نقل از سایت رسمی مکالمه معکوس)3

 

کوتاه از تاریخچه

این نظریه برای اولین بار اوایل دهه 80 مطرح شد و اولین کتاب اوتس با موضوغ مکالمه معکوس و نتایج یافته های وی در سال 1987 چاپ شد. اوتس پس از آن به آمریکا مهاجرت کرد و در همان زمان پیشنهاداتی برای هم کاری در هر دو زمینه ی درمانی و تحقیقاتی دریافت کرد و حتی در برنامه زنده لری کینگ در تلوزیون سی ان ان CNN's Larry King Live show)) ظاهر شد.

در سال 1995 دومین کتاب اوتس با محوریت مکالمه معکوس منتشر شد که تقریبا دوران اوج توجه به این رشته محسوب می شود.

پس از آن در سال 1999 مخالفت ها با این نظریه در جوامع علمی زیاد شد و نهایتا اوتس را وادار به برگشتن به استرالیا کرد.4

 

مکالمه معکوس در جوامع علمی

جایگاه نظریه مکالمه معکوس در محافل علمی تعریف چندانی ندارد.برخی دانشمندان با این فرضیه که پاریدولیا یعنی گرایش مغز انسان برای دریافت نماهای معنادار از نگاره‌های نامنظم از توجیهات این نظریه است از پذیرفتن آن سر باز زدند. البته پژوهشی هم در این زمینه نشان داده که اگر آگاهی اولیه از قبل به مورد آزمایش داده نشود، در مورد نتیجه ی اصوات برعکس اختلاف زیادی وجود خواهد داشت.5

اکثر زبان شناسان اهمیتی به این نظریه ندادند و موسسات پژوهشی هم با این توجیه که ادعاهای اوتس نا آزمودنی هستند، از قبول آنها یا حتی بررسی آن ها اجتناب کردند. البته همان آزمایش های اندک انجام شده هم در یافته های اوتس را تایید نکرد.6 البته نبود یک روش شناسی دامنه دار و تعصبات اوتس در مورد این نظریه، باعث سقوط آن در حد یک "شبه علم" و "علم حاشیه ای"7 شد.8

 

هم اکنون اوتس در استرالیا زندگی می کند و کلاس هایی برای آموزش بهره برداری و شناسایی مکالمه معکوس برگزار کرده و 5 برنامه تلوزیونی، وی را در تحقیقاتش، پوشش می دهند.

 

******

 

THE THEORY OF REVERSE SPEECH AND SPEECH COMPLEMENTARITY. 

(1) Human speech has two distinctive yet complementary functions and modes. The Overt mode is spoken forwards and is primarily under conscious control. The Covert mode is spoken backward and is not under conscious control. The backward mode of speech occurs simultaneously with the forward mode and is a reversal of the forward speech sounds. 

(2) These two modes of speech, forward and backward, are dependent upon each other and form an integral part of human communication. One mode cannot be fully understood without the other mode. In the dynamics of interpersonal communication, both modes of speech combined communicate the total psyche of the person, conscious as well as unconscious. 

(3) Covert speech develops before overt speech. Children speak backwards before they do forwards. Then, as forward speech commences, the two modes of speech gradually combine into one, forming an overall bi-level communication process. 9

 

******

 

ارجاعات و توضیحات

1- محرک‌های زیرآستانه‌ای در انگلیسی در تقابل با محرک‌های فراآستانه‌ای به هرگونه محرک حسی که پایین‌تر از آستانهٔ مطلق فردی برای ادراک آگاهانه باشد اطلاق می‌گردد.

2- ادعا می‌شود این پیام‌ها در ناخودآگاه بیننده تأثیر می‌کنند. مثلاً در سال ۱۹۸۸ قاتل زنجیره‌ای ریچارد رامیرز، در دادرسی‌اش چنین اظهار داشت که موسیقی گروه ای‌سی/دی‌سی و به‌ویژه آهنگ «ولگرد شب» از آلبوم شاهراهی به‌سوی دوزخ الهام‌بخش او برای ارتکاب جنایت بوده‌است. دیوید جان اوتس، یکی از بنیان‌گزاران نظریهٔ برگردان پیام مدعی شد آهنگ «شاهراهی به‌سوی دوزخ» در همان آلبوم، دربردارندهٔ پیام‌های نهان‌سازی شدهٔ، «قانون منم»، «نام من ابلیس است» و «او ازآن دوزخ است» در برگردان خود است که ممکن است در برانگیختن قاتل مؤثر بوده باشند. دکتر ا. و. اسکریپچر مدیر آزمایشگاه بخش روانشناسی دانشگاه ییل در سال ۱۸۹۷ کتابی با نام روانشناسی نوین منتشر کرد که در آن برای نخستین بار به تشریح بنیادی پیام‌های زیرآستانه‌ای پرداخت.

 3،4 و9-   http://www.reversespeech.com/home.htm

 -5Mark and Jane Curtain (1997). "Oates' Theory of Reverse Speech." Australian Skeptics 17(3).

 -6 Duffy, Michael. Play that back. The Advertiser (Adelaide).

7- علوم حاشیه‌ای به شاخه‌ای از دانش گفته می‌شود که نه جزو علوم دقیقه و نه از علوم غریبه هستند.

برخی این علوم را به‌نوعی تلاش علم برای نزدیکی به حوزهٔ متافیزیک به مفهوم غیرافلاطونی می‌دانند.

هم‌چنین برخی این علوم را روش‌هایی فکری و فرهنگی می‌دانند که به‌صورت بی‌رحمانه‌ای توسط سیستم‌های علمی غالب در حاشیه قرار گرفته‌اند.گاهی واژهٔ «علوم حاشیه‌ای» به جای شبه علم به کار برده می‌شود.

-8 "reverse speech". Skeptic's Dictionary

+ http://en.wikipedia.org/wiki/Reverse_speech

+ http://www.centralclubs.com/reverse-speech-t69801.html                     لینک پیشنهادی:

نوشته شده توسط: صفورا قائمی

 

فن سخنوری و ارتباط آن با عدالت

 

فن سخنوری و ارتباط آن با عدالت

دکتر محمد رضا جلالی نائینی

از آن هنگام که آدمی‌زاده در این‌ سراچه‌ی ترکیب،تخته‌بند تن شده و با عنوان حیوان ناطق،از دیگر آفریدگان‌ امتیاز یافته است،سخن و انسان‌ هم‌زادان‌اند.

در آغاز نقش سخن از قالب صوتی‌ نخستین نیازها فراتر نمی‌رفته و نشانه‌یی بوده است از شادی یا اندوهی، کششی یا گریزی،بیزاری یا خواستنی؛ امّا اندک‌اندک به همان اندازه که خورد، خواب و خشم و شهوت،شغب و جهل و ظلمت شناخته شده و چیزی فراسوی‌ نیازهای مادی با جان انسانی سروکار یافته است،سخن نیز به عنوان نمایشگر این جهان تازه یافته پای به میدان نهاده‌ است.گاه با هومر و فردوسی و ویاسا، پهلوانی‌ها را بازگو کرده و زمانی با سقراط و بوعلی در فلسفه غرق شده،و هنگامی با پریکلس و افلاطون از مملکت‌داری دم زده و روزی با مولوی و حافظ عارف و عامی را به شور و حال‌ افکنده است.

عمر سخن به اندازه‌ی عمر جهان‌ است.جهان با همه‌ی دگرگونی‌ها و جنبش‌هایش،با همه‌ی نیک و بدش و با همه‌ی فراز و نشیبش،هر اندیشه‌یی‌ که به گیتی پای نهاده،هر ذوقی و حالی که در دلی زبانه کشیده،هر طنز و افسوسی که از خاطری گذشته،همه و همه در سخن نمودار و پایدار است.

آن سخن ساده‌یی که روزی آوایی‌ بیش نمود،امروز اندکی از اسرار آن‌ جهان و حاصل همه‌ی دریافت و کشش‌ و کوشش‌های مردم این جهان را در بر دارد.پاره‌یی از کلمات آن‌قدر از بارهای‌ مختلف عاطفی و فکری سرشارند که‌ نمایشگر دریاها و آسمان‌ها و انسان‌ها و قرن‌هایند.وقتی ما ازل و ابد و حق و فداکار و روح و ایده و آفرینش و رستاخیز می‌شنویم،درون ما با همه‌ی جهان روبه‌روست-جهان شناخته و ناشناخته-پس اگر برای کمال-نه آن کمال مطلق که مخصوص ذات متعال است-بل کمال نسبی آینه‌یی بتوان‌ تصور کن،آن آینه‌ی کمال‌نما سخن خواهد بود.

سخن عنوان اندیشه یا احساسی‌ست که بر زبان آمده باشد و خط تصویر ناقصی از سخن گفتن.ناقص از آن جهت که بسیاری از تأثیرات سخن به طرز بیان و زیر و بم صوت‌ سخنور وابسته است و این حالات و فراز و نشیب‌های صوتی و لحن ادا و حتا طرز نگاه و آرامی و کندی و شدت یا ملایمت و فصل و وصل کلمات و جملات چیزی نیست که به نوشتن درآید و نمایانده شود.از سوی دیگر،سخن مقدمه‌ی عمل است،خواه در دل گذرد و خواه از نهان‌خانه‌ی‌ اندیشه به تجلی‌گاه زبان آید و اگر نیک اندیشیده شود جز عکس العمل که از نام آن پیداست عمل‌ نیست و بازتابی از نقش سلسله‌ی اعصاب به شمار می‌رود.کم‌تر عملی از انسان سرمی‌زند که‌ سخن مقدمه‌ی آن یا عامل مستقیم آن نباشد.

نقش سخن در مسایل عاطفی فردی نیازمند تشریح نیست،چه همه بدان آشنایی دارند. رسالت پیامبران نیز که با سخن نوشته یا ننوشته سروکار دارد،از آن‌رو که متکی به عنایات‌ ربّانی و مسایل غیبی‌ست خارج از موضوع این بحث است،بنابراین به تأثیر سخن در اجتماع‌ پرداخته می‌شود و بحث اجتماع و حکومت مردم(دموکراسی)را از لحاظ قدمت تاریخ باید از یونان‌ آغاز کرد.

از آن زمان که مفهوم حقیقی دموکراسی نخستین بار در آتن تجلی کرد،تأثیر سخن و نقش‌ سخنور آشکار گردید.آتن شهر کوچکی بود و نمایندگان طبقات مختلف مردم در هر امر مهم‌ طرف مشورت قرار می‌گرفتند و رأی آنان مسیر اقدامات هیأت حاکمه را تعیین می‌کرد و طبیعی‌ است در چنین مجمعی که کشتی‌ساز و فیلسوف،نانوا و ادیب،بقال و سیاستمدار کنار هم‌ می‌نشینند و یکسان رأی می‌دهند،همواره برد از آن کسی‌ست که آرای بیش‌تری به دست آورد و اکثریت آرا به آن‌کس تعلق دارد که با سخن خود بهتر در دل‌ها نفوذ کند و آنان را بیش‌تر به سوی خود متمایل سازد و خطر در یک جامعه‌ی دموکراسی درست در همین نقطه کمین کرده‌ است و از همین نقطه بود که نطفه‌ی نابودی دموکراسی و نابودی یونان قدیم بسته شد. زمامداران یونان به تجربه دریافتند که عوام غالبا از دریافت عمق مسأله و حقیقت امور ناتوان‌اند و حریفی که سخن‌آراتر و عوام‌فریب‌تر است،همواره رأی بیش‌تری به دست می‌آورد و آن‌که‌ می‌خواهد عین حقیقت را با همه‌ی تلخی‌اه و دشواری‌هایش به کرسی بنشاند،در میدان سیاست‌ عقب می‌ماند.

ازاین‌رو آنان که به مقام بیش از فرجام و به نان بیش از نام می‌اندیشیدند،در پی یافتن‌ راه‌هایی برآمدند که به هر قیمت هست در مجامع عمومی رأی بیش‌تر به دست آورند،اگرچه‌ طرح و نظر آن‌ها از حقیقت و ارزش کم‌تری بهره‌مند باشد و بدین‌گونه بود که سخنوری‌ (رتوریک)فن خاصی شد و استادانی برای تعلیم آن پای پیش نهادند که بزرگ‌ترین و نامورترین‌ آنان گرگیاس بود.گرگیاس پیشوای گروهی بود که به نامه سوفیست‌ها (Sophistes) در تاریخ از آنان نام برده می‌شود و همان کلمه است که اعراب اصطلاح سوفسطایی را از آن ساخته‌اند و طرز استدلال و بیان آنان را سفسطه نام داده‌اند.

سوفیست‌ها که ظاهرا نخستین پایه‌گذاران تعلیمات مدرسه‌یی به سبک امروزند،خطر بزرگی‌ برای یونان و عالم بشریت بودند،زیرا استادان آنان فقط به شاگردان خود می‌آموختند که چه‌گونه‌ می‌توان در مناظره و مباحثه بر حریف غلبه کرد و او را در تنگنا گرفتار و مغلوب ساخت و در نتیجه آرای موافق شنوندگان را به سوی خود جلب نمود.حال اگر در این طرز مباحثه حق و

حقیقت پایمال شود،اهمیتی ندارد زیرا آنان فقط راه غلبه‌ی لفظی و عوام‌فریبی‌ را می‌آموختند،نه راه بحث منطقی را که نتیجه‌ی آن کشف حقیقت است.

امّا ناگفته پیداست که در هر جامعه‌ -از قدیم و جدید-اکثریت با مردمی‌ست که از ژرفنای مسایل‌ بی‌خبرند و اگر چنین نمی‌بود عامه و عوام بر آنان اطلاق نمی‌شد،و کلمه‌ی‌ خواص نه به معنی مالی و مقامی بلکه‌ به معنی آگاهان و راست‌اندیشان،همواره‌ اقلیت جوامع بشری را تشکیل می‌دهند. بنابراین اگر با روش تعلیماتی‌ سوفیست‌ها و به اصطلاح متداول با سفسطه و عوام‌فریبی قرار باشد آرای‌ مردم کم‌اطلاع به سویی جذب گردد، انحطاط آن‌چنان جامعه و بالنتیجه‌ تباهی و نابوی آن حتمی خواهد بود؛ همان‌گونه که سرانجام آتن و بلکه‌ یونان قدیم بر اثر این‌گونه تعالیم جز زوال ارزش‌ها،چیز دیگر نبود.

سقراط نخستین کسی بود که این‌ خطر بزرگ را حس کرد و با تمام وجود و قدرت خود به مقابله با آن پرداخت. سقراط عقیده داشت که هرکس سخن‌ می‌گوید،خاصه در پیشگاه دادگاه و قانون،باید به حقیقت بیندیشد،نه‌ غلبه‌ی لفظی و نفع مادی،و مظهر حیات اجتماع را پاسداری کند،نه حیات‌ فردی را به نظر او و پس از سقراط همه‌ی متفکران بزرگ جهان،گفته‌اند. حقیقت است که همانند خون در عروق‌ اجتماع می‌دود و تا برجاست،حیات‌ اجتماع نیز برجا خواهد بود.

امّا حقیقت یک مفهوم کلی انتزاعی‌ و جدا از عالم ظاهر است،و مظهر کامل‌ یا صورت مصداقی آن همان چیزی‌ست‌ که قانون نام دارد،قانونی ک از زادن تا مردن بر سر همه‌ی افراد اجتماع سایه‌ افکنده و در پناه او هرگونه حقیقتی‌ حفظ می‌شود،رشد می‌کند و بارور می‌گردد.

امّا خود قانون زبان ندارد.زبان‌ قانون،قضات و وکلای دادگستری‌ هستند،همان‌گونه که مأمور حفظ حرمت و حریم آن نیز می‌باشند.سعادت‌ در پناه حقیقت به دست می‌آید و حقیقت‌ به شکل قانون جلوه می‌کند و قانون‌ برای تأمین عدالت است و عدالت در (به تصویر صفحه مراجعه شود) مرحله‌ی تطبیق تجلّیات حیات بشری با مصلحت هر اجتماع آشکار می‌شود و حدود مصالح‌ اجتماع از حدود قانون جدا نیست.

برای روشنگری هریک از مفاهیمی که ذکر شد،بحث‌های بسیار لازم است و تنها برای‌ عدالت که موضوع سخن است،می‌توان اشاره کرد که نظام آفرینش بر عدل استوار است،و خود کلمه‌ی عدل به معنی برابری و همبستگی با مشتقات آن چون تعادل و اعتدال از یک ارتباط ریاضی دقیق در عالم خلقت خبر می‌دهد و عمق معنی«بالعدل قامت السموات و الارضین»را آشکارتر می‌سازد.اگر در اصول مذهب ما عدل به عنوان یکی از صفات الهی برشمرده شده،بسیار قابل دقت است،زیرا همان‌گونه که معتزله یا اصحاب عدل و توحید هم بحث کرده‌اند،عدل از دیدگاه فلسفی بدون آزادی و اختیار مفهومی ندارد،یعنی چه‌گونه ممکن است خدای عادل از سوی بندگان را اسیر جبر سازد و آنان از خود هیچ اختیاری نداشته باشند و از سوی دیگر روز پاداش و بهشت و دوزخ و ثواب و عقاب را مطرح سازد؟کسی را می‌شود محاکمه کرد که با اختیار عمل ممنوعی را انجام داده یا کار لازمی را ترک کرده باشد و به همین علّت است که در همه‌ی‌ محاکم،دیوانه و صغیر و سفیه از مجازات معاف‌اند،زیرا فاقد قصد و اراده‌ی آزادند و اسیر بیماری‌ و وضع تباه مغزی یا خرابی سلسله‌ی اعصاب خویشتن.

بنابراین ملاحظه می‌شود که مفهوم عدل برتر از آن است که بتوان آن را فقط در قالب‌ مسایل قضایی محدود کرد.عدل با آزادی و اختیار لازمه دارد و کسانی که کارگزاران دستگاه‌ قوانین‌اند که زمینه‌ی تربیت و تحصیل و رسیدن به مقام و نان و بالاخره حیات را برای ما فراهم‌ آورده‌اند،دور از انصاف و انسانیت است که به این موجودات مقدس یعنی قوانین،بی‌حرمتی یا بی‌مهری یا تخطی روا داریم.قوانین این جهان به نظر سقراط سایه‌یی از قوانین ابدی جهان معنی‌ و عالم دیگرند و هر دو گروه باهم هم‌زاد و برادر.پس کسی که با سخن خویش سبب می‌شود تا قانونی بشکند و حقیقتی پنهان بماند،نه تنها به ولی‌نعمت خود خیانت کرده و سبب اخلال در نظام‌ بشری این جهانی و به‌هم ریختن سلسله‌ی منظم عدالت و تعادل در این جهان شده،بلکه قوانین‌ آن جهانی را هم که مظهر اراده‌ی حق و ترازوی حقیقت‌اند،به خشم آورده و پایمال کرده است.

بنابراین هرکس در پیشگاه دستگاه قضا لب به سخن می‌گشاید،باید به همه‌ی‌ مسؤولیت‌های این جهانی و تعهدات انسانی و اجتماعی خود و همه‌ی میثاق بندگی خویشتن در پیشگاه حق و ارتباط باطنیش با مبدأ آفرینش بیندیشد و فراموش نکند که سخن در خدمت‌ عدالت باید باشد و عدالت براساس اجرای قانون و قانون برای حفظ آزادی انسان‌ها و ترویج‌ حقیقت که سعادت هر جامعه‌یی بدان وابسته است.

امّا تصور این‌که کسی بتواند مستقل‌ و مجزّا از جامعه،زندگانی‌ سعادتمندانه‌یی داشته و بی‌نیاز از حمایت‌ قانون،باشد،دور از واقعیت و بلکه ابلهانه‌ است.به قول پریکلس-متفکر نامدار بزرگ آتن:

«جامعه همانند یک کشتی بزرگ‌ است که همه‌ی افراد مملکتی با آن‌ سفر کنند و بدیهی‌ست اگر کشتی به‌ مسیر خود ادامه دهد و به مقصد برسد، همه‌ی سرنشینان آن خواهند توانست‌ به مقاصد و آمال خود برسند،ولی اگر کسی در آن کشتی تصور کند که با تأمین منافع خود مجزّا از دیگران به‌ خوشبختی خواهد رسید،سخت خطا کرده است،چون وقتی کشتی از رفتن‌ بازماند یا غرق شد،همه باهم نابود خواهند شد،مگر این‌که همه افراد آن‌ مجتمعا برای نجات کشتی و تأمین‌ مسیر و حرکت آن تلاش کنند که در این صورت ممکن است همه به هدف‌ خود برسند».

بنابراین اگر در محاکمه‌یی و بحثی‌ کسی سخن جز برای احقاق حق و تأمین و تعمیم عدالت به کار برد،حاکم‌ و محکومی در آن محکمه وجود نخواهد داشت،چون وقتی حق و حقیقت لگدمال شد،هیچ‌کس روی‌ آسایش و سعادت نخواهد دید و زیان‌ بی‌عدالتی و عدم تعادل به همه خواهد رسید،ازاین‌روست که سرور راستان و شیر یزدان و مولای متّقیان علی بن‌ ابی طالب علیه السلام همواره این سخن‌ را توصیه می‌فرمود که:«قولوا الحق و لو علی انفسکم»حق را بگویید،اگرچه به‌ زیان خودتان باشد.

همان‌گونه که حقیقت در مذاق‌ سوفیست‌های یونانی تلخ بوده،در مذاق‌ دروغگویان عصر حاضر نیز تلخ و ناگوار است،ولی با بیداری ابنای زمان،دیگر حنای آنان رنگی ندارد و به زودی‌ خورشید حقیقت در همه‌ی کشورهای‌ جهان پشت سر هم طالع خواهد شد.به‌ گفته‌ی لینکلن،یک تن را مادام العمر می‌توان فریفت و عده‌یی را برای‌ مدتی،لیکن همه را برای همیشه‌ نمی‌توان فریب داد.

(به تصویر صفحه مراجعه شود)

دادگاه مصدق

دکتر مضاهر مصفّا

اشاره:در شماره‌ی 12 ماهنامه‌ی حافظ مطلع این شعر را چاپ کرده بودیم،اکنون با تشکر از استاد مظاهر مصفا متن کامل این شعر را به شما ارمغان می‌کنیم.

رفتم به دادگاه مصدّق‌ دیدم جلال و جاهِ مصدّق‌ کشتیِّ دل شکست چو برخاست‌ توفانِ اشک و آهِ مصدّق‌ بر پاکی عقیدت و نیّت‌ دو چشمِ تر گواهِ مصدّق‌ برقِ نجات مردم مشرق‌ می‌جَست از نگاهِ مصدّق‌ کوهی ز عزم و رای نهان بود در پیکرِ چو کاهِ مصدّق‌ پنهان به هاله‌ی غم و اندوه‌ دیدم جمالِ ماهِ مصدّق‌ دنیایی از امید نهان داشت‌ لبخندِ گاه‌گاهِ مصدّق‌ آن ابلهان که رحم نکردند تا بر گل و گیاهِ مصدّق‌ آن روسپی‌زنان که ربودند از کفش تا کلاهِ مصدّق‌ دیدم من ای شگفت که بودند اعضای دادگاهِ مصدّق‌ تردامنی زبون که زمانی‌ می‌بود روسیاهِ مصدّق‌ دیدم ستاده پیشِ وی افسوس‌ سروِ قدِ دوتاهِ مصدّق‌ فریادِ دل بخاست که‌ای وای‌ آخر چه بُد گناهِ مصدّق‌ گفتم به جانِ سفله ترحّم‌ این بود اشتباهِ مصدّق‌ هر راه کاین دَدان بنمایند چاه است و راه،راهِ مصدّق‌ فردا ز سوی شرق برآید فریادِ دادخواهِ مصدّق‌ ای دل غمین مباش که باشد دست خدا پناهِ مصدّق‌ ایرانیان غریو برآرند یا مرگ یا که راهِ مصدّق
 
 
منبع :
 
نشریه حافظ » اردیبهشت 1384 - شماره 14
 

آزادی بیان در اسلام

 

آزادی بیان در اسلام

سیّد حسین اسحاقی

چکیده:

آزادی موهبتی است الهی که خدای متعال به انسان عطا فرمود اما از آنجا که انسان موجودی ضعیف است، برای او هم حجت درونی (عقل) و هم حجت بیرونی (پیامبران) قرار داد تا انسان را به سوی کمال و اهداف عالیه الهی رهنمون سازند ولی در عین حال بشر در انتخاب راه صواب و خطا آزاد است. در این مقاله نویسنده با استفاده از آیات، روایات، سیره پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و ائمه علیهم‌السلام ثابت می‌کند اسلام نه تنها به پیروان خود، آزادی اظهار عقیده در تمامی عرصه‌های عقیدتی، سیاسی و اجتماعی را می‌دهد و کتمان حق را حرام و بیان حقایق را برای مردم واجب می‌داند بلکه برای غیر مسلمانان قائل به آزادی بیان می‌باشد و در این راستا در برخورد با اندیشه‌های مخالف اسلام، دستور می‌دهد که با حکمت، موعظه حسنه و جدال احسن با آنها مناظره شود. اسلام علاوه بر آزادی نطق و بیان، آزادی قلم را نیز در این ردیف قرار داده است که البته آزادی قلم آمیخته با آزادی نطق و بیان می‌باشد و هر یک ملازم دیگری است. باید توجه داشت که اسلام در عین حالی که آزادی بیان و قلم را برای همگان، در جامعه اسلامی پذیرفته است ولی حدود و مقرراتی را برای آن مشخص کرد تا جامعه دچار هرج و مرج نگردد.

تبیین موضوع

آزادی انسان در انتخاب عقیده، امری است ضروری. تسخیر قلوب که لازمه باور و رکن اعتقادات است با اکراه ممکن و میسّر نمی‌گردد. از این رو اسلام، آزادی انتخاب و ایمان آگاهانه را به عنوان اصلی از اصول اساسی مکتب، پذیرفته و مردمان را از اکراه و اجبار بر دین باز داشته است. قتال و جنگ نیز، نه به خاطر دعوت و اجبار بر دین که در راه رفع موانع دعوت و جلوگیری از فتنه و ستم، تشریع و تجویز شده است.

آنچه به دنبال این موضوع، باید مورد بحث قرار گیرد، آزادی بیان و انتشار عقیده می‌باشد، که آیا در اسلام انسانها از چنین حقی برخوردار هستند یا خیر؟

تبیین واژه بیان

راغب اصفهانی درباره این واژه می‌نویسد:

«بین: یقال بان و استبان و تبیَّن... و البیانُ، الکشفُ عن الشی‌ء و هو اعمٌّ من النطق، مختص بالانسان و یسمی ما بین به بیانا.»(1)

همچنین بیان در لغت به معنای آشکار کردن و روشن ساختن، هویدایی، ظاهر کردگی و سخن رسا و فصیح که از ما فی الضمیر خبر دهد، می‌باشد.(2)

قاموس قرآن نیز می‌نویسد:

«بان: آشکار و ظاهر شد، گویند بان الشی بیانا؛ یعنی آشکار و روشن شد. انظر کیف تبین لهم الایات (مائده / 75)، بیان به معنی کشف و از نطق اعم است و اسم مصدر نیز می‌آید: هذا بیان للناس و هدی (آل عمران / 138)، خلق الانسان علمه البیان (رحمن / 4)، ثم انّ علینا بیانه (قیامه / 19)، در مجمع البیان، تبیان و بیان هر دو یک معنی دارد.»(3)

از مجموع معانی لغوی بر می‌آید که ممکن است بیان، به وسیله نطق یا کتابت و یا اشاره باشد که در هر حال مطلبی را آشکار ساخته و پرده از روی آن بر می‌دارد. امروزه بیان در قالب سخنرانی، مطبوعات، کتاب، اعلامیه و رسانه‌ها و... نمود می‌یابد.

اهمیت و ضرورت آزادی بیان

بدون شک، آزادی از بزرگترین نعمتهای زندگی و از گرانبهاترین سرمایه‌های سعادت مادی و معنوی انسان است. میل به آزادی و حریت با سرشت بشر آمیخته شده و از مطبوع‌ترین و گواراترین تمایلات طبیعی آدمی است. در اندیشه اسلامی، تکریم انسان که آیات متعدد قرآن و روایات مأثوره، بیانگر آن است، مفهوم بسیار لطیف و در عین حال وسیع و گسترده‌ای دارد که همه ارزشها و

______________________________

1 ـ راغب اصفهانی، المفردات، صص 69ـ68.

2 ـ دکتر خلیل جر، فرهنگ لاروس، ترجمه سید حمید طبیبیان، ص 299.

3 ـ سید علی اکبر قرشی، قاموس قرآن، مجلد 1 و 2، ص 257.

خوبیها و کمالات انسانی، از جمله آزادی را در خود جای داده و اصلی است محکم و متقن در معرفی و بیان مقام و منزلت انسان؛ از این روی، حریت، نه تنها یکی از حقوق مسلّمه انسان بلکه از مشخصات و حدود و موجودیت او به شمار آمده است. آفریدگار جهان با همه سلطه و سیطره‌ای که بر همه موجودات دارد، انسان را در حدود و اختیاراتی که بدو بخشیده است، مطلقا، ملزم به عمل نساخته و فعالیت او را مانند حیوانات محدود به قوای طبیعی و غریزی ننموده، بلکه تنها به وسیله امر، نهی و ارشاد به عواقب امور، افعال و حرکات او را تحت انضباط و انتظام در آورده و سرنوشت انسان را به اراده و اختیار او دانسته است.

در مکتب اسلام، بیدار ساختن انسانها و رهانیدن آنان از قید و بندهای گوناگون و بندگی انسانهایی همانند آنان، از عالیترین هدفهای انبیا به شمار می‌رود.

«و یضع عنهم إصرهم و الاغلال کانت علیهم»

اعراف / 157.

نیل به آزادی و نجات خویش از انواع بندگیهای پنهان و آشکار، از مهمترین مقاصد هر مسلمانی است که می‌بایست همواره در تشویق باشد تا مبادا لحظه‌ای در یکتاپرستی و توحید، در تزلزل افتد و طوق بندگی و عبودیت غیر خدا را بر گردن نهد و در نتیجه، گوهر ارزشمند آزادی را به رایگان از دست بدهد.

با چنین تلقی و نگرشی که اسلام به منزلت انسان و مرتبت او دارد، نسبت به خصوص آزادی بیان و اظهار عقیده، که از مهمترین مظاهر آزادی انسانی است، دیدگاه اسلام بخوبی روشن می‌گردد زیرا اسلام، آن را جزء حقوق مسلّم انسانی شمرده و به انسان، از آن جهت که انسان می‌باشد این آزادی را داده است.

در همین راستا، بیان و قلم که جلوه‌های این نوع آزادی است مورد تقدیس و تکریم قرار گرفته است

الرحمن / 5ـ4

 و خداوند متعال، نعمت بیان را در ردیف نعمت خلقت و آفرینش انسان برشمرده و به قلم و آنچه از آن می‌طراود سوگند یاد نموده است.

امام صادق علیه‌السلام محیطی را که در آن، آزادی‌بیان عقیده‌باشد، تبلور زندگی خوب و انسانی می‌شمارد. اسماعیل بصیر می‌گوید: امام صادق علیه‌السلام فرمود:

آیا شما می‌توانید در مکانی گرد آیید و با یکدیگر به گفتگو بپردازید و آنچه را که می‌خواهید اظهار دارید و از هر کس انتقاد کنید (بیزاری جویید) و به هر کس می‌خواهید ابراز دوستی و محبت کنید؟ گفتم: آری. فرمود: آیا زندگی و لذّت مفهومی جز این دارد؟(1)

1 ـ روضه کافی، ج 8، ص 229: «تقعدون فی مکان فتحدثون و تقولون ما شئتم و تبرؤون ممن شئتم و تولون من شئتم؟ قلت نعم. قال و هل العیش إلاّ هکذا.»

رمز ترقی اندیشه‌ها و بهره‌های ناشی از آن، در اظهار نظر و تضارب آرا نهفته است. ابتکارو خلاقیت، مرهون محیط آزاد اجتماعی می‌باشد. آزادی گفتار، وحدت و همبستگی را در جامعه گسترش می‌دهد و با کاهش حقد و کینه‌ها، نقاط ضعف، سستی و نارساییهای پنهان یک جامعه را آشکار می‌کند و در نهایت، مانع از بروز استبداد، اختناق و طغیان اجتماعی می‌گردد.

در مقابل، جلوگیری از بروز افکار و عقاید، موجب تنبلی مغزها و سلب قوه ابتکار می‌گردد. افراد، قالبی بار می‌آیند، جوانه‌های استعداد می‌خشکد، حرکت و تحول افول می‌کند. زمینه نفاق، اختلاف، پنهان کاری و نافرمانی به وجود می‌آید و موجبات انحراف و بدعت نیز پدیدار می‌گردد.

گذشته از این، جهات دیگری نیز در باره آزادی بیان مطرح است که اهمیت و حساسیت آن را آشکار می‌سازد:

1ـ در طول تاریخ، حکّام جائر از دین استفاده‌های ناروایی کرده‌اند و استبداد دینی را به خدمت مقاصد شوم خود در آورده‌اند. در تاریخ مسیحیّت سردمداران کلیسا به نام دفاع از دیانت چه بسیار زبانها را بریده و قلمها را شکسته‌اند و در تاریخ اسلام نیز، با آن همه توصیه‌ها و سیره روشن پیشوایان صدر اسلام، به آزادی بیان، در زمان تسلط و نفوذ بنی امیه و بنی عباس، از دیانت سوء استفاده‌های بی شمار کردند و به اسم دین، به قلع و قمع بسیاری از زبان‌آوران و بزرگان دین پرداختند. این حرکت پلید، در دوران خفقان حکومتهای مستبد، از جمله معاویه، بنیان نهاده شد. در تحلیل تاریخ اسلام، فصلی را به «پایان آزادی ابراز عقیده» اختصاص داده‌اند و معاویه را سردمدار این جریان قلمداد کرده‌اند. در این رابطه قضایایی را، همچون برخورد معاویه با حجر بن عدی و یارانش و مروان بن حکم با سود بن مخرمه و تهدید حجاج به قتل عبدالله بن عمر در پاسخ اعتراض وی به طولانی شدن خطبه نماز جمعه، اعتراض شخصی نسبت به طولانی شدن خطبه عقبة بن ولید و  کشته شدن وی به خاطر این اعتراض و نیز تهدید مردم مدینه توسط عبدالملک مروان به سبب سفارش وی به تقوا، نقل می‌کنند.

ر.ک.: مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان؛ ادیب عادل، زندگانی تحلیلی پیشوایان ما؛ جعفر سبحانی، دورنمایی از زندگی پیشوایان اسلام؛ باقر شریف قرشی، حیاة الامام الحسن؛ عمر فروخ، تاریخ صدر الاسلام و الدوله الامویه؛ سید جعفر شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام تا پایان امویان.

2ـ در مقابل، همواره استعمارگران از دموکراسی و آزادی عقیده و بیان سوء استفاده‌های بسیاری کرده‌اند. به نام آزادی بیان و عقیده شدیدترین ضربه‌ها بر آزادی وارد آورده‌اند و در لوای آن، بویژه در کشورهای جهان سوم و اسلامی، به ایجاد تفرقه و مسلک سازی پرداخته‌اند و ارزشهای والای دینی و انسانی را به بازی گرفته‌اند. جدیدترین ترفند دشمنان آزادی را هم اینک در دفاع همه جانبه آنان از سلمان رشدی، مشاهده می‌کنیم که در لوای آزادی بیان و عقیده، به مقدسات میلیونها انسان توهین روا می‌دارند و این در حالی است که به اسم دفاع از قانون، مانع آزادیهای مشروع مسلمانان در انجام فرایض در بسیاری از سرزمینهای مدعی دموکراسی، می‌شوند.

3ـ اکثر صاحبنظران اسلامی اصل آزادی بیان را قبول دارند ولی در ابعاد آن دچار اختلاف شده‌اند.

بنابراین، ابعاد گوناگون موضوع، می‌بایست مورد دقت قرار بگیرد. از جمله، آیا آزادی حقی است مربوط به همه انسانها و یا ویژه گروهی خاص؟

نکته دیگر، قلمرو این آزادی است که آیا تنها عرصه سیاسی و اجتماعی را شامل می‌شود و یا مسائل مربوط به عقیده و اندیشه را نیز در بر می‌گیرد؟

باید مشخص گردد که آیا در تمام مسائل اسلامی، اعم از اصول و فروع، حق تحقیق و تفحص وجود دارد یا این که به مسائل اجتماعی و سیاسی اختصاص پیدا می‌کند و مسلمانان، از اظهار نظر در مسائل اعتقادی و اصول دین محرومند؟ نکته دیگر این که حدود آزادی باید بر اساس متون دینی معتبر مشخص گردد و گرنه اصل وجود حد و مرز برای آزادی، از جمله آزادی بیان، امری است عقلایی و مورد پذیرش همگان.

در تمامی ابعاد یاد شده، اختلاف نظر، تا مرز افراط و تفریط، وجود دارد. بر این اساس، ارائه نظر، مبتنی بر منابع معتبر اسلامی، با توجه به ابعاد مختلف، امری است لازم و ضروری که ما در این نوشتار بر آنیم تا به قدر امکان، به این موضوع بپردازیم.

آزادی بیان در قرآن

الف) آزادی بیان برای مسلمانان

سؤال این است که آیا اسلام به پیروان خود، حق آزادی اظهار عقیده، در تمامی عرصه‌های عقیدتی، سیاسی و اجتماعی را اعطا نموده است یا خیر؟

در نصوص دینی وظایف و دستوراتی برای مسلمانان مقرر گردیده که انجام هر کدام از آنها، مستلزم وجود آزادی بیان برای پیروان دین است و بدون آزادی بیان در متن دین، بویژه در قلمرو مسائل سیاسی و اجتماعی، انجام چنین وظایفی امکان‌پذیر نیست، از جمله:

1ـ امر به معروف و نهی از منکر

جایگاه امر به معروف و نهی از منکر بر کسی پوشیده نیست. آیات متعدد قرآن و احادیث فراوان از ائمه معصومین علیهم‌السلام نشانگر عظمت و اهمیت این فریضه مهم دینی است. اسلام بر اساس این دستور، مسلمانان را موظف نموده که با تشخیص «معروف» و «منکر» در راه گسترش معروف و زدودن منکر از پیکر جامعه با هر وسیله ممکن، تلاش نمایند و بدین وسیله از فساد مسلمانان و انحراف جامعه و نظام اسلامی جلوگیری کنند و سلامت نظام اسلامی را از انحرافات داخلی و خارجی تضمین نمایند. انجام این وظیفه مراتبی دارد که زبان و قلم (بیان) از جمله مهمترین آنهاست.

منکر را، به دست و زبان و دل انکار می‌کنند، اینان تمام خصال نیک را در خویش جمع نموده‌اند.

نهج البلاغه، حکمت 366

بنابراین، وجود چنین دستور مهمی در پیکره دین مبتنی بر آن است که اسلام آزادی بیان و ابراز عقیده را، به عنوان اصل مسلم، پذیرفته باشد و به پیروان خود اجازه ابراز عقیده در برابرانحرافات فردی و اجتماعی داده باشد، تا این که زمینه مساعد برای اجرای این واجب فراهم گردد و گرنه این همه تأکید در مورد امر به معروف و نهی از منکر بی معنا و به دور از واقعیت خارجی خواهد بود.

مشورت

مسأله تشویق به مشورت، ریشه در قرآن، سنت و سفارشهای ائمه علیهم‌السلام دارد که انسانها را همواره در راستای حل معضلات، مشکلات و رهیابی به نظرات صائب به مشورت راهنمایی کرده‌اند.

«... من شاور الرجال شارکهم فی عقولهم.»

نهج البلاغه، حکمت 366.

در اهمیت مشورت و نظرخواهی از دیگران همین بس که خداوند، به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله با این که عقل کامل بوده و با وحی الهی ارتباط دارد، فرمان می‌دهد که با اهل نظر مشورت کند.

«... وَ شاورهم فی الامر...»(1)

بر اساس این دستور الهی، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله با یاران خود در موارد متعدد مانند: جنگ بدر، احد، خندق و... به رایزنی و مشورت می‌پرداخت و به آنان اجازه اظهار نظر و انتقاد می‌داد و گاهی از رأی خویش، به منظور احترام به رأی و نظر اکثریت صرف نظر می‌کرد.

اساسا در اسلام، افکاری هستند که نیاز به بحث و بررسی دارند و باید در جایگاه خود طرح و با بحث و گفتگو شفاف‌سازی شوند چنانکه امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام فرموده‌اند:

رأیها را برخی بر برخی دیگر عرضه کنید که رأی درست اینگونه پدید می‌آید، همچون شیری که برای بیرون کردن کره آن، در میان مشک می‌ریزند و می‌زنند.(2)

یا در اهمیت بهره‌گیری از دیدگاههای دیگران و استقبال از افکار موافق و مخالف می‌فرمایند:

برای خردمند سزاوار است که رأی دیگران را به نظریات خود بیافزاید و دانسته‌های حکیمان را به دانستنیهایش اضافه کند.(3)

از تشویق و ترغیب‌هایی که در آیات و روایات، نسبت به شور، مشورت و استفاده از آرای دیگران شده، به روشنی معلوم می‌گردد که اسلام، طالب محیط و جامعه‌ای است که انسانها بتوانند در آن، آزادانه به اظهار رأی و عقیده خود در امر جامعه و یکدیگر بپردازند، تا در پرتو تضارب آرای موافق و مخالف، گزینش بهترین رأی میسّر گردد و گرنه حق اظهار عقیده، در موضوع مورد مشورت، تشویق و ترغیب به آن بی مورد خواهد بود.

2ـ نصیحت و خیرخواهی

خیرخواهی که در متون دینی از آن به «نصح» تعبیر شده است، پایه و اساس آن، حدیث معروف پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله : «کلُّکم راع و کلُّکم مسؤول عن رعیّته.»(4) می‌باشد، که مسلمانان را موظف می‌نماید تا نسبت به آحاد مسلمانان، بویژه پیشوایان دین خیرخواه و نیک اندیش باشند و آنان را از طریق ارائه نظریات و اندیشه‌های خیرخواهانه و اصلاحی، یاری رسانند و با انتقاد سازنده، که نشأت گرفته از تعهد

______________________________

1 ـ آل عمران / 159.

2 ـ عبدالواحد التمیمی الآمدی، غررالحکم، ج 1، ص 71.

3 ـ همان، ج 3، ص 408.

4 ـ محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج 4، ص 327.

اسلامی باشد، آنان را از فرو افتادن در مسیر انحرافها، بازدارند. در کتب روایی، محدّثین بزرگوار، بابی را به عنوان «ما امر النبی صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بالنصیحة لائمة المسلمین»(1) اختصاص داده‌اند.

حضرت علی علیه‌السلام آن را از حقوق پیشوایان دین بر رعیّت، برشمرده است:

«و اما حقی علیکم فالوفاء بالبیعة و النصیحة فی المشهد و المغیب.»(2)

یعنی: حق من بر شما (رعیّت) وفای به بیعت و نصیحت و خیرخواهی در حضور و غیاب من است.

همچنین در راستای هر چه بهتر انجام گرفتن این وظیفه مهم، به مسلمانان یادآور می‌شود:

با من آن طور که با جباران سخن می‌گویید، سخن مگویید و چنانچه از روی ترس، از گفتن حق در برابر مردمان متکبر خودداری می‌کنید، با من از گفتن حق، خودداری نکنید و با من با ظاهرسازی برخورد نکنید و درباره‌ام گمان بی‌جا نبرید که گفتن حق بر من سنگین باشد و یا بخواهید مرا به بزرگی تعظیم کنید، چون کسی که حق و یا پیشنهاد و عدل بر او سنگین باشد، عمل بدان بر او سنگین‌تر است. پس، از سخن بحق و یا مشورت در عدل با من دریغ نورزید.(3)

3ـ نهی از کتمان حق

از اصول دیگری که لزوم آزادی بیان را تثبیت می‌کند، حرمت کتمان حق و لزوم بیان حقایق برای مردمان است. بر این اساس قرآن می‌فرماید:

«قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی وَ سُبْحانَ اللّهِ وَ ما أَنَا مِنَ‌الْمُشْرِکِینَ»(4)

قرآن به پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمان می‌دهد که:

یعنی: بگو این راه من است که با بصیرت و بینش، همگان را به سوی خدا دعوت می‌کنیم، من و هر کسی که راه مرا برگزیند و دعوت مرا دنبال کند و پاک است خدا و من از مشرکان نیستم.

همانطور که پیداست، پیامبران با بصیرت به دعوت می‌پردازند و دیگران را هدایت می‌کنند.

از سوی دیگر خداوند، در موارد متعدد، از کسانی که از روی هوس یا ترس و طمع به کتمان حق و خود سانسوری روی می‌آورند، نکوهش کرده و خواستار تبیین حقایق شده است.

______________________________

1 ـ محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 403.

2 ـ نهج البلاغه، خطبه 216.

3 ـ همان.

4 ـ یوسف / 108.

«لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»(1)

یعنی: چرا حق را با باطل پوشانده و آگاهانه به کتمان حق روی می‌آورید.

همچنین، کسانی را که از ادای شهادت سرباز زده و به اخفای حقایق می‌پردازند، ظالمترین مردم معرفی نموده است:

«وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللّهِ»(2)

یعنی: و چه کسی ستمکارتر است از آن‌کس که گواهی و شهادت الهی را که نزد اوست، کتمان می‌کند.

در خصوص عالمان و دانشمندان، این وظیفه سنگین‌تر می‌شود. عالمان، می‌بایست در وقتی که افکار انحرافی و بدعت‌آمیز آشکار می‌شود، حق را از باطل آشکار کنند و بدعت را از سنت بازشناسانند و گرنه مشمول لعن الهی واقع خواهند شد:

آنگاه که بدعت در میان امّتم آشکار شد عالمان می‌بایست علم خود را آشکار کنند و گرنه مشمول لعن خدا واقع می‌شوند.(3)

لزوم بیان حق و ممنوعیت کتمان، با آزادی بیان در تلازم است و گرنه جایی برای نکوهش از کتمان و لزوم بیان باقی نخواهد بود.

آنچه تاکنون ذکر شد تبیین این نکته است که در نظام اسلامی، مسلمانان حق آزادی بیان و اظهار عقیده در مسائل عقیدتی، سیاسی و اجتماعی را دارند، البته با رعایت حدودی که در جهت این آزادی معین گشته تا وسیله‌ای برای تجاوز به ارزشهای اسلامی و انسانی دیگر نگردد، که در ادامه، بدان اشاره خواهیم کرد.

ب ـ آزادی بیان برای غیر مسلمان

در راستای حفظ آزادی بیان عقیده برای غیر مسلمانان، در نصوص دینی، وظایف و دستورهای مهمی به مسلمانان، در برخورد با اندیشه‌های مخالف داده شده که تمامی آنها نشأت گرفته از پایبندی اسلام به دادن این حق آزادی به غیر مسلمانان است. از جمله:

جدال احسن: جدال احسن که به معنای مجادله نیکو و کاوشی طرفینی برای یافتن و کشف

______________________________

1 ـ آل عمران / 71.

2 ـ بقره / 140.

3 ـ محمدبن یعقوب کلینی، پیشین، ص 54.

حق می‌باشد، از موضوعاتی است که قرآن کریم در آیات متعدد به آن تشویق و ترغیب کرده و آن را شیوه برخورد با مخالفان و منکران رسالت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله شمرده است از جمله:

«ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»(1)

یعنی: با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به طریقی که نیکوتر است مناظره کن.

«وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلاّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»(2)

یعنی: با اهل کتاب، جز به روشی که نیکوتر است مجادله نکنید.

تعبیر به «احسن» تعبیر جامعی است که تمام روشهای صحیح و مناسب مناظره و مباحثه را شامل می‌شود، چه در الفاظ و محتوای سخن و چه در آهنگ گفتار و حرکات دیگر.

بدون شک، این ترغیب و تشویق در صورتی ارزشمند و با معناست که شریعت مقدس اسلام، به طرف مقابل فرصت ابراز عقیده و نظر مخالف را داده و او را در ارائه نظر و اندیشه خویش آزاد گذاشته باشد و گرنه در صورت نبود میدان برای بیان و اظهار عقیده به مخالفان، دستور به جدال احسن، بی‌معنا خواهد بود.

2ـ گزینش بهترین: هر اندیشه‌ای، به مقدار سهمی که از واقع‌نمایی داشته باشد، مورد احترام اسلام است. از این رو، قرآن کریم مسلمانان را به انتخاب بهترین اندیشه و سخن دعوت می‌کند؛ زیرا انسان بر اساس فطرت، حق و رشد را طالب است و به هر سخنی که گوش می‌دهد به آن امید گوش می‌دهد که در آن حقی بیابد.

«... فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»(3)

یعنی: بندگان مرا بشارت ده، آنهایی که به سخنان گوش فرا می‌دهند و بهترین آن را برمی‌گزینند.

طبق این آیه شریفه، خداوند بندگان راستین خود را کسانی می‌داند که به سخنانی که گفته می‌شود، بدون در نظر گرفتن گوینده و خصوصیات دیگر، گوش فرا می‌دهند و با نیروی عقل و خرد بهترین آنها را بر می‌گزینند و هیچ‌گونه تعصب و لجاجتی در کار آنان نیست و هیچ گونه محدودیتی در فکر و اندیشه آنان وجود ندارد. آنان جویای حقند و تشنه حقیقت، هر جا آن را بیابند از آن استقبال می‌کنند.

______________________________

1 ـ نحل / 125.

2 ـ عنکبوت / 46.

3 ـ زمر / 18ـ17.

قرآن کریم، شخص پیامبر اسلام را نمونه عالی سعه صدر و تحمل آرای مخالف می‌شمرد به گونه‌ای که از جانب برخی نادانان مورد سرزنش قرار می‌گیرد و به حضرتش می‌گویند: «هو اُذُنٌ» او گوش است.

قرآن در پاسخ اینان می‌فرمایند: «قل اُذُنُ خَیْرٍ لکم»(1): نیکو گوشی برای شماست.

3ـ برهان‌طلبی: قرآن مجید، افزون بر آن که پیروان خود را به تبعیت از دلیل و برهان فراخوانده است، همواره از مخالفان و معارضان خود نیز، دلیل و برهان طلب می‌کند. به عنوان نمونه در مقام احتجاج با مشرکان می‌فرماید:

آیا علاوه بر خداوند خدایی وجود دارد؟ اگر راست می‌گویید دلیل و برهان خویش رابیاورید.(2)

در مقام تخطئه پندارهای غلط اهل کتاب، همین معنا را یادآور شده و می‌فرماید:

گفتند: جز آنان که یهودی یا نصرانی باشند به بهشت داخل نخواهند شد. این آرزوهای ایشان است، بگو: اگر راست می‌گویید برهانتان را بیاورید.(3)

لازمه تحدی و برهان‌طلبی قرآن این است که اسلام به مخالفان آزادی داده است، تا آرا و عقاید خود را بی‌پروا و با استدلال و برهان، بیان کنند. در غیر این صورت، تحدی (برهان‌طلبی) بی‌معنا خواهد بود.

4ـ نقل آرا و نظرات مخالفین: یکی دیگر از شیوه‌های قرآن در مقام برخورد با آرا و اندیشه‌های مخالفان، این است که، کفرآمیزترین سخن آنان را همراه با استدلالهایشان نقل می‌نماید و سپس به نقد و ایراد آن می‌پردازد.

«قال الذین کفروا...»، «قال الذین اشرکوا...» و تعبیرات مشابه آن، بیانگر این حقیقت است و به تعبیر استاد شهید مرتضی مطهری اگر مادّیین و غیر خداپرستان افکاری داشته‌اند و استدلالهایی کرده‌اند همان است که در کتب مذهبی آمده و بر زبان ائمه علیه‌السلام جاری شده و بدین وسیله به ثبت رسیده است.(4)

این شیوه قرآن دلیل بسیار روشن دیگری است بر این که نه تنها مخالفان در بیان عقیده و آرای

______________________________

1 ـ توبه / 61.

2 ـ نحل / 64.

3 ـ بقره / 111.

4 ـ ر.ک.: مرتضی مطهری، پیرامون جمهوری اسلامی، صص 96 و 132.

خویش آزادند که مسلمانان به ثبت و ضبط دقیق نظرات آنان، که ضرورت یک برخورد صحیح با افکار دیگران است، تشویق شده‌اند. از نصوص دینی که به طور خلاصه بدان اشاره شد، به این نتیجه می‌رسیم که از دیدگاه اسلام، آزادی بیان، حتی برای ملحدان و منکران دین، امری روشن و بدیهی است و همه افراد، مجازند در برابر منطق اسلام به بحث و استدلال بپردازند و نظر خود را ارائه دهند و ابراز اندیشه و عقیده از جانب هر کس که باشد محترم است و مسلمانان موظف به برخورد صحیح و نیکو با سخنان و عقاید مخالف می‌باشند.

مطلب دیگر که در تأیید نصوص یاد شده، دارای اهمیت فراوان می‌باشد، برخورداری اسلام از منطق قوی، در برابر مخالفان فکری خویش است. از سیره پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و ائمه اطهار علیهم‌السلام در گفتگو با صاحبان عقاید و آرای باطل نیز می‌توان بر آزادی بیان استدلال کرد.

آزادی بیان در سیره معصومان

شیوه برخورد پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و ائمه معصومین علیهم‌السلام با افکار مخالف بخوبی بیانگر وجود محیطی آزاد برای بیان اندیشه‌های مخالف در اسلام است. از سیره این بزرگان به روشنی، می‌توان دریافت که آنان نه تنها با گفتار، که در عمل نیز سعی داشته‌اند محیطی سالم برای تضارب آرا در جامعه ایجاد نمایند، همگان، بدون ترس و دلهره آنچه را می‌اندیشند بیان کنند و به نقد و بررسی آرای دیگران بپردازند.

بنابراین، شناخت و آگاهی از این سیره سند زنده و گویایی است بر حقانیت ادعای ما در زمینه آزادی بیان در اسلام.

الف) سیره پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله

با نگاهی گذرا به تاریخ اسلام در می‌یابیم که علمای ملتهای مختلف از یهود، نصاری، دهری، مشرک و... به مدینه، مرکز حاکمیت اسلام، می‌آمدند و در کمال آزادی به اظهار عقاید خویش می‌پرداختند. ساعتها با پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مناظره و گفتگوی عقیدتی داشتند و آن حضرت، با سعه صدر کامل و به دور از تنگ‌نظریها و حساسیتهای بی مورد، به سخنان آنان گوش می‌داد و با استفاده از باورهای خود آنان، به اقامه دلیل بر حقانیت اسلام و رسالت خویش می‌پرداخت.

به عنوان نمونه، به یکی از مناظرات آن حضرت با علمای ادیان دیگر، اشاره می‌کنیم:

علی علیه‌السلام فرمود: روزی علمای یهود، نصاری، دهریه، زرتشتیان، و مشرکان عرب نزد پیامبر جمع‌شدند.

یهودیان گفتند ای محمد: ما معتقدیم عزیر پسر خداست. آمده‌ایم تا ببینیم تو چه می‌گویی. اگر از ما پیروی نمایی، پس ما بحق از تو پیشی داریم و اگر مخالفت نمایی با تو مخاصمه می‌نماییم.

علمای دیگر نیز، پس از بیان عقاید خود، جمله‌هایی همانند یهودیان به زبان آوردند و آن حضرت را به مناظره دعوت کردند. پس از آن، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله ، با کمال متانت به هر یک از آنان پاسخ گفت؛ بدون این که در مقابل عقاید باطل آنان تندی و خشونت نشان دهد و یا اظهار ناراحتی نماید.(1)

این شیوه برخورد، از جانب پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به گونه‌ای مستمر در زندگی آن حضرت وجود داشته است، چنان که در روایتی آمده است:

امام حسن عسکری علیه‌السلام از پدرش سؤال می‌کند که آیا پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله با یهود و مشرکان، مناظره و محاجّه داشته است. امام، در پاسخ به استمرار این سیره اشاره می‌کند و می‌فرماید: آری، مناظره‌های بسیار زیادی داشته‌اند. امام، سپس برخی از آیات را که، بیانگر مناظره و محاجه پیامبر با یهود و اهل کتاب است، نقل می‌کند و آنگاه مناظره‌ای از پیامبر را با سران مشرکان قریش، به عنوان نمونه می‌آورد.(2)

ب) سیره علی علیه‌السلام

علی علیه‌السلام همانند پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از رویارویی و استماع سخنان پیروان دیگر ادیان، اظهار ناراحتی نمی‌کردند؛ بلکه با آغوش باز از آنان استقبال می‌کردند و با آنان به بحث و گفتگو می‌پرداختند. علمای ادیان، با کمال آزادی، عقاید، پرسشها و شبهات خود را مطرح می‌کردند و علی علیه‌السلام نیز، با کمال احترام‌به سخنان آنان گوش می‌دادند و سپس به آنها پاسخ می‌گفتند. حتی در برخی از موارد، مانع از برخوردهای تند و خشن در برخی از مسلمانان در برابر شبهات و یا پرسشهای اهل کتاب و یا زنادقه می‌شدند و با برخوردهای منطقی عملاً نشان می‌دادند که در برخورد با آرای مخالف، تنها منطق و استدلال کارساز است و بس.

به عنوان نمونه: روزی علی علیه‌السلام ، در مسجد سخنرانی می‌کرد و عده‌ای از مسلمانان و غیر مسلمانان به سخنان وی گوش می‌دادند. آن حضرت فرمود:

«سلونی قبل ان تفقدونی...»

______________________________

1 ـ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 9، صص 267ـ257.

2 ـ همان، ص 269.

پیش از آن که از میان شما بروم هر چه می‌خواهید از من سؤال کنید، تا به شما پاسخ بگویم.

مردی از یهودیان با کمال آزادی گفت:

«ایها المدعی لما لایعلم و المتقدم لما لایفهم أنا اسألک فاجب.»

ای کسی که ادعا می‌کنی چیزی را که نمی‌دانی و پیش‌داوری می‌کنی آنچه را که نمی‌فهمی. اینک سؤال می‌کنم، جواب ده.

اصحاب امام خشمگین شدند و در اندیشه بودند که به آن مرد تعرض کنند. حضرت آنان را از این کار منع کرد و فرمود:

او را رها کنید... با فشار و زور و بدون منطق و دلیل، حجتهای الهی را نمی‌توان ثابت کرد.(1)

سپس حضرت، رو به آن مرد یهودی کرد و فرمود: سؤالات خود را مطرح کن تا پاسخ گویم. او نیز تمام شبهات خود را طرح و پاسخ آن را دریافت کرد.

علی علیه‌السلام با این برخورد منطقی، سیره حسنه‌ای را استحکام بخشید که می‌باید سرمشق همه مسلمانان، بویژه عالمان و مبلغان دین، در برخورد با افکار مخالف، قرار گیرد.

ج) سایر ائمه علیهم‌السلام

سیره و برخورد عملی دیگر امامان و رهبران الهی، بیانگر استمرار سیره پیامبر و امام علی علیه‌السلام ، در برخورد با عقاید و شبهات اربابان ادیان مختلف می‌باشد.

در زمان امام باقر و امام صادق و امام رضا علیهم‌السلام ، که تقریبا محیطی آزاد برای گسترش معارف اسلامی پدید آمده بود و امامان، فرصتی را در راه نشر فرهنگ اسلام و تفسیر قرآن پیدا کرده بودند، افراد گوناگونی را، از غیر مسلمانان، مشاهده می‌کنیم که آزادانه در محضر آنان رفت و آمد می‌کردند و به بحث و تحقیق، درباره عقیده خود می‌پرداختند و سؤالات و شبهات خود را با کمال آزادی در آن مجالس مطرح می‌کردند و ائمه نیز، با متانت و احترام، به آنان پاسخ می‌گفتند. گاه، این قبیل مناظرات، در مدینه و در مسجد پیامبر، انجام می‌گرفت. امام صادق علیه‌السلام و شاگردانش، نه تنها به منع آنان نمی‌پرداختند که با کمال خوش‌رویی به سخنان آنان گوش فرا می‌دادند و به مناظره و مباحثه با آنان می‌پرداختند. اشخاصی همانند ابن ابی العوجاء، ابو شاکر دیصانی و... در مجالس ائمه علیه‌السلام حاضر می‌شدند و افکارشان را در زمینه خداشناسی، نبوت و... بیان می‌کردند و درباره قرآن و پیامبر اسلام

______________________________

1 ـ همان، ج 10، ص 126.

به مناقشه می‌پرداختند و ائمه علیه‌السلام نیز، بدون برانگیختن احساسات و یا طرد آنان، به مناقشات آنان پاسخ می‌دادند.

یک نمونه این برخوردها را از زبان یکی از محلدان می‌شنویم:

ابن ابی العوجاء، با رفقای مادی مسلکش، در مسجد پیامبر نشسته بودند و درباره شخصیت پیامبر و انکار صانع عالم، سخن می‌گفتند. مفضّل، که از شاگردان امام صادق علیه‌السلام بود، وقتی سخنان کفرآمیز آنان را شنید، برآشفت و فریاد زد: «ای دشمنان خدا خالق و مدبّر را انکار می‌کنید؟!» ابن ابی العوجاء، که مفضّل را نمی‌شناخت گفت:

از کدام گروهی؟ اگر از اهل کلامی، بیا با هم به بحث بنشینیم و اگر از یاران جعفر بن محمد هستی که او با ما، این گونه سخن نمی‌گوید. گاهی حرفهای تندتر و کفرآمیزتر از اینها که شنیدی، در محضر وی می‌گوییم، ولی او با کمال بردباری و متانت، حرفهای ما را می‌شنود و صبر می‌کند، تا جایی که کلمه‌ای باقی نماند و در مدتی که ما سخن می‌گوییم چنان با دقت و حوصله حرفها و دلایل ما را گوش می‌دهد که ما گمان می‌کنیم، تسلیم عقیده ما شده است و پس از آن، با ملایمت تمام و مهربانی و با جملاتی کوتاه و پر مغز شروع به ارائه پاسخ می‌کند. تو اگر از یاران او هستی بسان او با من سخن بگو.(1)

در پرتو این گونه برخوردها بود که علمای اهل کتاب، مشرکان و مادّیین آن زمان، اظهار عجز و ناتوانی می‌کردند و خاضعانه سر تسلیم فرود می‌آوردند و یا حداقل حاضر می‌شدند به سخنانی که نفی باورهای آنان را در پی داشت گوش فرا دهند.

در زمان امام رضا علیه‌السلام ، مأمون عباسی، یکی از تشکیل‌دهندگان این مجالس مناظره و مباحثه بود. پس از آمدن امام رضا علیه‌السلام به خراسان، مأمون به فضل بن سهل دستور داد که علمای ادیان مختلف را برای مناظره با امام رضا علیه‌السلام دعوت کند. علمای زیادی از اهل ادیان مختلف، در آن جلسه شرکت داشتند، از جمله، جاثلیق (اسقف نصرانیان)، رأس الجالوت (رئیس و عالم یهودیان)، رؤسای صائبین، هربذ اکبر (عالم و رئیس زرتشتیان) و برخی دیگر از علمای زرتشتی و متکلمین زبردست از ادیان مختلف و...

امام رضا علیه‌السلام در مجلس مناظره حاضر شدند و هر یک از افراد مذکور، عقاید، شبهات و سؤالات

______________________________

1 ـ همان، ج 3، ص 153.

خود را با کمال آزادی مطرح ساختند و حضرت نیز با کمال آرامش و با استدلال از کتب خود آنان، به آنان پاسخ داد.(1)

این برخورد منطقی امام رضا علیه‌السلام چنان در این جمع عالمان و دانشمندان غیر مسلمان تأثیر گذاشت که برخی از آنان اسلام آوردند و از مدافعین اسلام شدند.

حدود آزادی بیان

از مطالب گذشته روشن شد که اسلام، آزادی بیان و قلم را برای همگان، در جامعه اسلامی، پذیرفته، ولی حدود و مقرراتی را برای آن مشخص کرده است. این محدودیتها و شرایط، بیش از آن که مقرراتی دست و پاگیر و سانسوری تحمل‌ناپذیر باشد، دستور العمل‌هایی است در راستای استفاده بهتر از آزادی، که در صورت عدم رعایت آن، نه تنها آزادی همگان در جامعه تحقق پیدا نمی‌کند که به مقوله ضد ارزش تبدیل خواهد گردید و هرج و مرج فرهنگی ایجاد خواهد شد. مهمترین محدودیتهایی که در این زمینه وجود دارد، عبارتند از:

الف) ممنوعیت توهین به مقدسات

یکی از مطالبی که در مقام بیان عقیده و فکر می‌بایست رعایت گردد، خودداری از توهین به مقدسات اسلامی است. اساسا، اهانت به مقدسات دیگران و برخورد غیرمنطقی، نه تنها کمکی، در اثبات مدعا و مطلب نخواهد داشت که موجبات تنفر، انزجار و عکس العمل طرف مقابل را نیز بر می‌انگیزاند و چنین عملی در هیچ شرایطی، از کسی پذیرفته نیست.

اسلام مسلمانان را از اهانت به مقدسات دیگران بر حذر داشته و می‌فرماید:

کسانی که دعوت به غیرخداوند می‌کنند (کفار) را دشنام ندهید؛ زیرا آنها نیز همین کار را با خدای شما خواهند کرد.(2)

حضرت علی علیه‌السلام وقتی در جنگ صفین شنید که یارانش شامیان را دشنام می‌دهند فرمودند:

من خوش ندارم که شما دشنام دهنده باشید اما اگر کردارشان را تعریف و حالات آنان را بازگو می‌کردید به سخن راست نزدیکتر و عذرپذیرتر بود. خوب بود به جای دشنام آنان می‌گفتید: خدایا! خون ما و آنها را حفظ کن، بین ما و آنان اصلاح فرما و آنان را از گمراهی به راه راست هدایت کن تا آنان که جاهلند حق را بشناسند و آنان که با حق می‌ستیزند پشیمان شده به حق باز گردند.(3)

______________________________

1 ـ همان، ج 10، صص 318ـ299.

2 ـ انعام / 108.

3 ـ نهج‌البلاغه، خطبه 206.

خود نیز، اجازه توهین به مقدسات اسلامی را تحت هیچ عنوانی، تحمل نمی‌کند و برای توهین کننده به مقدسات اسلامی مجازاتهای شدیدی را در نظر گرفته است.

ب) ممنوعیت هتک افراد

باید در قلم و بیان، عرض و آبروی انسانها حفظ گردد و آزادی بیان را وسیله‌ای برای هتک شخصیتهای محترم و بدگویی از یکدیگر قرار ندهند.

امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید:

«اذل الناس من اهان الناس.»(1): خوارترین مردم کسی است که مردم را خوار بدارد.

در روایت دیگر آمده است:

کسی که چیزی را نقل می‌کند و قصدش تحقیر و کوباندن شخصیت افراد و ساقط کردن آنها از چشم‌مردم باشد خداوند او را از ولایت خود به طرف ولایت شیطان بیرون خواهد ساخت.(2)

بنابراین، آبروی مسلمان دارای احترام است و یکی از وظایف مردم پاسداری از آن است.

پیامبر گرامی اسلام در این باره می‌فرماید:

هر کس پرده‌ای از روی آبروی برادر خود بردارد پرده‌هایی از آتش او را فرا می‌گیرد.(3)

در روایت دیگر آمده است:

اخلاق مؤمن از بزرگی و عظمت و توانایی‌های خداوند است پس تمسخر اخلاق مؤمن یا رد گفتار او رد خداوند است.(4)

شایان ذکر است که حرمت توهین به اشخاص اختصاص به مسلمانان ندارد بلکه اهانت کافر ذمی نیز ممنوع و حرام است.

از همه این دستورات بر می‌آید که آزادی بیان محدود به حفظ کرامت، آبرو و حیثیت افراد است.

ج) ممنوعیت افشای اسرار و شایعه‌پراکنی و وجوب دفاع از حیثیت نظام

هر نظامی دارای اسراری است که بر کتمان و مستور ماندن آن از دید نامحرمان و نااهلان می‌کوشد و آن کس که مبادرت به افشا و کشف آن نماید خائن محسوب می‌شود و آزادی بیان از وی سلب می‌گردد.

______________________________

1 ـ علامه مجلسی، پیشین، ج 72، ص 143.

2 ـ همان، ص 168.

3 ـ همان، ج 75، ص 253.

4 ـ همان، ج 72، ص 142.

نظام اسلامی نیز، از این برنامه جدا نبوده و دارای اسراری است که هیچ کس آزاد نیست به نشر و افشای آن بپردازد.

قرآن کریم از پخش اطلاعات امنیتی مسلمانان صریحا نهی نموده و انتشار اسرار نظام اسلامی و مسلمانان را، گرچه به داعیه دلسوزانه باشد، به عنوان خیانت یاد کرده و مردم را از خیانت به خدا و رسول، که در اینجا یکی از مصادیق بارزش همان افشای اسرار اسلام می‌باشد، بر حذر داشته است:

ای مؤمنان به خداوند و پیامبرش خیانت نورزید.(1)

همچنین قرآن کریم مردمانی که اخبار و اطلاعات را، بدون تحقیق و بررسی، در جامعه منتشر ساخته و اعتماد عمومی را متزلزل می‌سازند، نکوهش کرده و خواستار ارجاع شایعات و اخبار به صاحب نظران و آگاهان گردیده است:

هنگامی که خبری از پیروزی و شکست به آنها برسد، (بدون تحقیق) آن را شایع می‌سازند و اگر آن را به پیامبر و پیشوایان، ارجاع دهند، از ریشه‌های مسائل آگاه خواهند شد.(2)

آبرو و حیثیت نظام اسلامی نیز از مسائلی است که باید از تعرض دشمنان محفوظ بماند. در هتک حیثیت نظام، که در مواردی به هتک حرمت اسلام بر می‌گردد، هیچ کس آزاد نیست.

امام خمینی قدس‌سره فرموده‌اند:

«تذکر خوب است، اما های و هوی خوب نیست... ما باید در فکر اسلام باشیم... باید فکر بکنید که اگر صحبتی بر خلاف باشد، که یک وقت، خدای نخواسته، به حیثیت جمهوری اسلامی صدمه بزند، ازش جلوگیری کنید. خودتان را بازدارید...در عین حالی که باید همه جا مناقشه باشد، لکن مناقشات طلبگی و مناقشات علمی...»(3)

اما نکته‌ای که می‌بایست مورد دقت قرار بگیرد این که، مرز بین خیرخواهی و توطئه و مرز بین اموری که مربوط به حیثیت، اسرار نظام و انتشار آن، مایه ضعف و سستی نظام است با اموری که نشر آن موجب آگاهی مردم و تقویت نظام می‌گردد، مرزی است دقیق، که می‌بایست به درستی تشریح گردد؛ چه بسا اشتباه بین این دو، گاه، خسارت بزرگی را به بار آورده است و شخصیتهایی هتک شده‌اند.

______________________________

1 ـ انفال / 27.

2 ـ نساء / 83.

3 ـ امام خمینی قدس‌سره ، صحیفه نور، سخنرانی 26/2/59.

د) ممنوعیت توطئه

از محدودیتهای دیگر آزادی بیان و بلکه سایر آزادیها، حقوق سیاسی و اجتماعی، آن است که هیچ شهروندی در زیر لوای نشر، تبلیغ افکار، مکتب و حزب، اغراض سیاسی فاسد را دنبال نکند و هوای براندازی را در سر نپروراند و گرنه، نظام اسلامی مجاز خواهد بود که از نظر و آزادی بیان این گونه افراد، جلوگیری کند. این مسأله‌ای است که محتاج به استدلال نیست و همه عقلا بر این مطلب هم‌داستانند و در تمام کشورهای مدعی دموکراسی نیز این قاعده اعمال می‌شود.

ماجرای تخریب «مسجد ضرار» و سوزاندن آن توسط پیامبر، بر این مبتنی بود که گروهی، با اهداف توطئه‌گرانه، قصد داشتند از مسجد، کمینگاهی برای کفار و نقطه نفوذی برای بیگانگان فراهم آورند.

آنان که مسجدی ساختند برای زیان به مسلمانان و تقویت کفر و تفرقه بین مؤمنان و کمین‌گاهی برای آنانی که با خدا و پیامبرش از پیش مبارزه کرده‌اند. آنان سوگند یاد می‌کنند که نظری جز نیکی نداشته‌ایم ؛ اما خداوند گواهی می‌دهد که آنان دروغگو هستند.(1)

نکته مهم در سلب آزادی آنان، همان به کار گرفتن روش منافقانه و تزویری بود که از ناحیه عده‌ای به ظاهر مسلمان، به وقوع پیوسته بود.

به همین دلیل است که امام خمینی قدس‌سره ، خطاب به آن عده از روشنفکران که به خاطر سلب آزادی انتشار روزنامه‌ای متخلف فریاد بر آورده‌اند، فرمودند:

«یک روزنامه‌ای، که بر خلاف مقاصد ملت و مقاصد اسلام است و بی اذن هم منتشر می‌شده، جلویش گرفته می‌شود، یک دفعه می‌بینیم در روزنامه، آن طایفه از روشنفکران، شروع می‌کنند به اعتراض که خیر. خوب، قلم آزاد است؛ اما هر قلمی و بیانی آزاد است؟ اما هر بیان؟ یک بیان است که مملکت را به دامن ابرقدرتها می‌اندازد. آیا این بیان آزاد است؟ باز هم بگوییم که شما آزادید به واسطه کلمه آزادی باید حدود آزادی آن چیزی باشد که ملت می‌خواهد، نه این که بر خلاف ملت... آزادی موازین دارد.»(2)

ه) ممنوعیت سرپیچی از مقررات و تعهدات

از موانع و حدود دیگر آزادیهای سیاسی و آزادی بیان، سرپیچی از مقررات جامعه اسلامی و قراردادهای نظام اسلامی، برای غیر مسلمانان است.

______________________________

1 ـ توبه / 107.

2 ـ امام خمینی قدس‌سره ، پیشین.

نظام اسلامی، می‌بایست در مقابل تعهدات، جان، مال و آزادی بیان و مذهب را برای اقلیتها حفظ کند و آنان نیز ملزم به انجام وظایف و تعهدات خود هستند و در صورت وفای به پیمان،حق آزادی بیان، تبلیغ مذهب و انتشار کتاب را دارند و گرنه، حکومت اسلامی حق دارد از اعطای آزادی به آنان خودداری کند.

بسیاری از این شرایط، ثابت و دائمی است که همیشه باید مراعات گردد، مانند عدم مصرف مسکرات و گوشت خوک در اماکن عمومی و عدم ازدواج با زنان مسلمان و عدم جاسوسی برای دشمنان و... برخی نیز تابع شرایط و قراردادهایی است که حکومت اسلامی بر طبق مصالح طرفین، در ازمنه مختلف، با اقلیتهای دار الاسلام و دولتهای دیگر، می‌بندد.

دین اسلام اصل آزادی بیان را می‌پذیرد اما محدودیتهای طبیعی آن را به رسمیت می‌شناسد و البته این تنها عالمان اسلامی نیستند که مواردی را از موضوع آزادی بیان استثنا کرده‌اند بلکه عالمان غربی نیز در مواردی به محدودیت آزادی بیان اقرار کرده‌اند. از باب نمونه، اسپینوزا در «رساله مذهبی سیاسی» خود می‌گوید: «شهروندان می‌توانند حق داوری کردن و بیان آشکار داوریهای خویش را به شرط آن که معارض با صلح نباشد حفظ کنند.»(1)

دانشمندان اسلامی معتقدند:

«آزادی بیان در دیدگاه اسلام همراه با سفارشها و توصیه‌هایی است که از اینها کشف می‌شود هر آزادی بیان که به ضرر مادی یا معنوی انسانی، مورد بهره‌برداری قرار بگیرد، آزادی نامعقول خواهد بود».(2)

از دیدگاه قرآن مجید نیز نمی‌توان هر غذای فکری را به جامعه تزریق کرد؛ زیرا پیامدهای شومی در دنیا و آخرت به همراه دارد.

«إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الآْخِرَةِ»(3)

یعنی: کسانی که دوست دارند زشتیها در میان مردم با ایمان شیوع یابد، عذاب دردناکی برای آنان در دنیا و آخرت است.

آیه فوق صریحا دلالت دارد بر این که رواج فساد و فحشا به هرشکلی در جامعه ممنوع است.

______________________________

1 ـ ژولی سادا ژاندرون، تساهل، ترجمه عباس باقری، ص 166.

2 ـ محمدتقی جعفری، حقوق جهانی بشر، ص 408.

3 ـ نور / 19.

اساسا در اسلام اصل بر آزادی (از جمله آزادی ابراز عقیده) است مگر دلیل خلاف، آن را اثبات کند. حدود آزادی ابراز عقیده در مجامع علمی با مجامع عمومی متفاوت است.

الف) در مجامع علمی، در چارچوب ضوابط علمی (عرف رایج اهل علم) ابراز عقیده آزاد است و هیچ منع دینی ندارد. به این معنا که ابراز عقیده غیراسلامی و نقد آرای اسلامی در مجامع علمی و در حضور عالمان دین آزاد است. این آزادی ابراز عقیده در مجامع علمی حاکی از قوت، متانت و استحکام اندیشه اسلامی در مواجهه با دیگر آرا و اندیشه‌هاست. در مجامع علمی تنها محدودیت آزادی ابراز عقیده، ضوابط علمی است.

ب) در مجامع عمومی، ابراز عقیده آزاد است با رعایت قیودی. دو قید ابراز عقیده در مجامع عمومی عبارتند از:

1ـ عدم ترویج، تبلیغ و اشاعه آرای منافی اسلام.

2ـ عدم تمسخر و تحریف آرای اسلامی.

واضح است که قیود یاد شده متناسب با میزان بلوغ جوامع دینی از سوی عالمان بصیر دین در شرایط خاص زمانی و مکانی تعیین می‌شوند. ابراز عقاید مغایر (نه منافی) اسلام (بدون تبلیغ و تمسخر و تحریف) با رعایت ضوابط در جامعه اسلامی آزاد است؛ به عنوان مثال اهل کتاب همواره در ابراز عقاید خود در جوامع اسلامی آزاد بوده‌اند.

بنابراین، آزادی بیان در حقیقت زیر مجموعه آزادی اجتماعی و سیاسی است. این آزادی در اسلام ارزشها و مبانی خاصی دارد، که ساختار آن را روشن می‌سازد. مقام معظم رهبری می‌گویند:

«همین آزادی اجتماعی که این قدر در اسلام ارزش دارد، اگر در خدمت ضایع کردن فراورده‌های ارزشمند معنوی یا مادی یک ملت به کار گرفته شود مضر است... ارزشها و حقایق ثابت مسلم این آزادی را محدود می‌کند.»(1)

در مقابل، روسو متفکر فرانسوی می‌گوید:

همه افراد بشر مساوی آفریده شده‌اند... کسی که از آزادی صرف نظر کند از مقام آدمیت، از حقوق و حتی از وظایف بشری صرف نظر نموده و هیچ چیزی نمی‌تواند این خسارت را جبران نماید... طبیعت، انسان را آزاد آفریده، ولی جامعه او را بنده گردانیده است. طبیعت، انسان را خوشبخت ایجاد کرده ولی جامعه او را بدبخت و بیچاره نموده است.(2)

______________________________

1 ـ سخنرانی در دانشگاه تربیت مدرس، کیهان، 14/6/77.

2 ـ روسو، مقدمه قرارداد اجتماعی، صص 13 و 16.

طرفداران آزادی مطلق از این غافلند که در آدمی نه تنها عقل بلکه هواهای نفسانی نیز وجود دارد که می‌تواند همچون توفان، بنیاد برافکن باشد.

در اسلام، به آزادی بیان اهتمام جدی، و بهای فراوان داده شده‌است. هرکسی آزاد است، هرچه را که اندیشیده بیان کند، مگر آن‌که مخالف با مبانی و مقدسات باشد.

حال آیا طبق رهیافتهای دینی و اسلامی، هر نوع بیانی می‌تواند آزاد باشد، یا این که آزادی در بیان نیز همچون دو نوع آزادی دیگر، قید خورده و محدودیت می‌پذیرد؟

پاسخ روشن است که آزادی بیان را نیز مسائل زیر محدود می‌سازد:

1ـ بیان موجب هدم شخصیت دیگران شود:

«وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُوءادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْوءُلاً»(1)

بدینسان کسی حق ندارد به بهانه آزادی بیان، به شخصیتهای محترم، و مقدس متعرض شود.

2ـ آزادی بیان، به هدم، سستی و اهانت به عقیده‌های مورد احترام و مقدس ملتی نینجامد. هر چند ممکن است پاره‌ای از اظهارات بی پایه و سخن پراکنیها، سبب جذب عده‌ای ناآگاه نیز بشود، اما هرگز نمی‌توان عقاید ملتی بزرگ را مورد حمله وتاخت و تاز قرار داد و جریانی فکری و مقدس را در هم شکست.

«چه بسا انسانها که در جهالت غوطه‌ور می‌شوند و چه ارزشها و اصول عالی انسانی که تباه می‌گردد! برای چه؟ برای این که نویسنده یا گوینده گریبان مردم را بگیرد و به شدت تکان بدهد و آنها را به سوی خودش متوجه سازد. آیا شست و شوی مغزی مردم جامعه، به بهای خودنمایی انسانی که می‌خواهد خویشتن را مطرح کند، مساوی نابودی معنوی مردم آن جامعه نیست که یک انسان مطلق در بیان، انجام می‌دهد؟»(2)

3ـ بیانات، دروغ و مبالغه‌آمیز نباشد. ترویج دروغ و شایعات در جامعه، فتنه‌گری است و کسانی که بر مبنای تمایلات جناحی، فرقه‌ای، گروهی و شخصی در حق جریانها، اجتماعات و شخصیتها از این حربه استفاده کنند، محکوم هستند.

«فاجعه این است که از آن هنگام که آزادی مطلق بیان در جوامع تجویز شد، هر کس هر چه به ذهنش آمد آن را از راه زبان و قلم و بیان بیرون ریخت، درست است که در میان امور بیان شده حقایقی نیز

______________________________

1 ـ اسراء / 36.

2 ـ آزادی از دیدگاه علامه جعفری، کیهان فرهنگی، ش 154، مرداد 78، ص 19.

وجود داشت، ولی آن قدر مطالبی احمقانه و خود محورانه بیرون آمد و به مغزهای مردم سراسر دنیا سرازیر شد که رنگ اکثر قریب به اتفاق حقایق انسانی و اصول ارزشی ناشی از هستی‌شناسی مات شد.»(1)

در اندیشه اسلامی، آزادی بیان بدین معناست که هر کس آنچه می‌خواهد بگوید، درست و سنجیده باشد؛ صحیح، باطل، زشت و زیبا را با هم در نیامیزد.

«آیا می‌توان از آزادی مطلق بیان، بدون هیچ قید و شرطی، دفاع نمود و آن را برای هر کسی و در هر محیط و شرایطی تجویز کرد؟ آری! می‌توان ولی یک شرط دارد و آن این است که صاحبان این نظریه، نخست قهوه‌خانه و سینماها و میکده‌ها و قمارخانه و همه اماکن عمومی و خصوصی از کودکستانها و دبستانها و دبیرستانها و خیابانها و وسائل نقلیه و هر یک از خانه‌های شخصی مردم را دانشکده‌ها و آکادمیهایی تلقی کنند که تمام انسانهای روی زمین را در خود جای داده است، سپس هر چه به ذهنشان خطور می‌کند بگویند! واقعا جای شگفتی است که این گونه مطلق‌گوییها را از کسانی می‌شنویم که به تفکر و فراوانی معلومات مشهور شده‌اند.»(2)

در قانون اساسی ما، حدی معقول و منطقی برای آزادی بیان در نظر گرفته شده است:

«نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند، مگر آن که مخل به مبانی اسلامی و حقوق عمومی باشد. تفصیل آن را قانون معین می‌کند.»(3)

در این اصل، دو مبنا برای آزادی بیان در نظر گرفته شده و به همان دو مبنا محدود گردیده است:

1ـ مبنای اسلامی، آزادی بیان نباید با اندیشه‌های اسلامی تضاد داشته باشد.

2ـ با حقوق عمومی در تضاد نباشد و سبب نابودی حقوق افراد و جمعیتها و... نگردد.

«در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، آزادی بیان و نشر افکار با رعایت موازین اسلامی و مصالح کشور باید تأمین گردد.»(4)

______________________________

1 ـ همان، ص 23.

2 ـ همان، ص 20.

3 ـ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اصل 24.

4 ـ همان، اصل 175.

 

منبع :

نشریه  رواق اندیشه » آذر 1382 - شماره 24

 

تحلیل گفتمان حکایت جدال سعدی و مدعی با نظر به مؤلفه‌های گفت وگو

 

تحلیل گفتمان حکایت جدال سعدی و مدعی با نظر به مؤلفه‌های گفت وگو

چکیده

یکی از پنج سخنگوی فرهنگ و ادب ایرانی و یکی از سه پیامبر شعر فارسی و بی‌شک یکی از مردمی‌ترین شاعران جهان شیخ اجل سعدی شیرازی است. او در مجموعه آثار خویش به تبیین مسائل و آموزه‌هایی می‌پردازد که در صورت تحقق آن، طرح مدینه فاضله و انسان کاملی متصور خواهد بود که جمیع صفات فاضله اخلاقی ـ انسانی اعم از تسامح، تواضع، فروتنی، تقوا و خویشتن‌داری، استدلال و روحیه پرسشگری، خرد و دانش محوری و از همه مهم‌تر توجه به همنوع و بنی‌آدم بر اساس گفت‌وگو بر آن حاکم می‌شود. این مقاله ضمن بیان تناقض سعدی در حوزة تئوری و زندگی عملی در جریان گفت‌ وگو، نوع نگاه او را به پدیده گفت وگو و مؤلفه‌های آن تحلیل می‌کند. به نظر نگارنده سعدی در یک نگاه اهل گفت وگو ـ به معنای منطقی و ارسطویی ـ نبوده و حکایت جدال سعدی با مدعی نمونه جامع و کامل این باور است، اگر چه از نظر نگاه به مؤلفه‌های گفت وگو و تبیین آن گفت وگوگرا است. البته این مسئله نه به شخص سعدی، که به فرهنگ و هنجار غالب جوامع گذشته برمی‌گردد که بر اساس سلطان و رعیت و شبان و رمه طبقه‌بندی می‌شده و گفت وگو را برنمی‌تابیده است. این مقاله ضمن تبیین اهمیت گلستان با توجه به اصل گفت‌ وگو و مؤلفه‌های آن در حوزه تئوری‌پردازی، سعی می‌کند بزرگ‌ترین حکایت این اثر (حکایت جدال سعدی با مدعی) را با توجه به نگاه ساختارگرایانه و التزام او به اصول گفت وگو تجزیه و تحلیل کند.

مقدمه

سعدی شاعری مجرب و سرد و گرم روزگار چشیده است. نزدیک یک قرن زیسته و در طول مسافرت‌های مختلف، اکناف و اقصای عالم را گردیده(1) و از سرزمین هند تا دیار طرابلس را دیده است. این سیر آفاقی و این حشر و نشر با طیف‌های مختلف ـ از هر قوم و نژاد ـ از او شخصیتی ساخته که در مبادی و مسائل مختلف داد سخن داده است. او به واسطه معاشرت و ملازمت با اقوام مختلف و وسعت مشرب و دیدگاه فراگیر جهانی، تفاخر و تفاضل مربوط به رنگ، نژاد، ملیت، زبان و … را بی‌اعتبار دانسته و همواره به نوع انسان می‌اندیشد. او در مجموعه آثارش سعی دارد با القائات و تعلیمات خود روان آدمی را از رذائل زدوده، به مکارم اخلاقی چون تواضع، مردمی، گذشت، جوانمردی، همدلی، همدردی، مدارا و تسامح، عزت نفس، حقیقت‌جویی، خردگرایی، آزادی و آزادگی، صداقت و از همه مهم‌تر توجه به کرامات انسان بیاراید.

مطابق این بینش، شعر سعدی در سه ساحت اخلاق، هنر و معرفت (نیکویی، زیبایی و دانایی) بیشترین بسامد را نسبت به شاعران دیگر داراست. سعدی در مجموعه آثار خویش از خواننده نه انحصار و انزوا در برج عاج ـ بدون توجه به همنوع ـ بلکه تعهد و مسئولیت نسبت به جامعه و خلق را می‌طلبد. لذا بر تعهد‌ناپذیری و در نیام ماندن ذوالفقار علی و در کام ماندن زبان خویش حسرت می‌خورد و حتی محافظه کاری در چنین حالتی را گناه می‌داند(2):

اگر چه پیش خردمند خامشی ادب است به وقـــت مصــلحت آن به که در سخن کوشی

(سعدی، 53:1373)

اگر در طول ادب فارسی و هنر جهانی، چند نویسنده در توصیف جامعه آرمانی ـ موجود یا مطلوب ـ برجسته شده‌اند، یکی از آنها شیخ اجل سعدی شیرازی است. او آرامش و آسایش انسانی در چنین جامعه‌ای را در گرو کم خواهی و قناعت می‌داند؛ چرا که صیاد، بی روزی ماهی از دجله نگیرد و ماهی هم بی اجل حتی بر خشکی نمیرد. (همان: 118) راه وصول به آرامش و قناعت هم عدم سؤال و درخواست، بی‌اعتنایی به مال و مقام، مذمت طمع و بخل، کم خوردن و ... است. (همان) همچنین در آن جامعه نه رعیت در طاعت ملوک که ملوک در خدمت رعیت خواهند بود (همان: 80) و نان خود خوردن بهتر از کمر خدمت حاکمان بستن تلقی می‌شود (همان: 83) و غم نان داشتن بر تشویش جهان‌داری (حکومت) برکشیده ‌شده است. (همان: 98) و عدالت فردی چنان معتبر و مسلم است که ابتدایی‌ترین لوازم حیات (نمک) هم توسط حاکم به قیمت متداول مرسوم ستانده و عدول از آن، اسباب ظلم در جهان قلمداد می‌شود. (همان: 74) در جامعه موجود و مطلوب سعدی نه تنها مردمان به صورت جمع که در باطن و حقیقت هم ـ برخلاف جماعت صوفیان ـ با هم مرتبط و ملازم‌اند. (همان: 97). سعدی در آثارش از کلیت جامعه و پیکره واحدی سخن می‌گوید که بعد از گذشت 700 سال مبشر ضمیر ناخودآگاه جمعی و بشری ایرانی و سخنگوی وجدان و فرهنگ شکوهمند انسانی ـ در کنار فردوسی، مولانا، حافظ ـ تلقی می‌شود. سعدی جامعه‌ای را تصویر می‌کند که سلطانی عادل و عالم از بهر پاس رعیت بر آن حاکم بوده و ضمن رعایت اصل تفکیک نقش‌ها، تفاوت میان طبقات نیز بر اساس علم و خرد تنظیم می‌گردد؛ البته حاکم چنین جامعه‌ای باید از توده‌های مختلف مردم آگاهی داشته و خویشاوندگرایی؛ اصل تفکیک نقش‌ها و سپردن اعمال به طبقات نباشد:

چنان است در مهتری شرط زیست که هر کهتری را بدانی که کیست

(سعدی، 179:1377)

در روزگارانی که جنگ‌های صلیبی و خشونت‌طلبی رسمیت یافته و هر فرقه خود را میزان حق و حقیقت تام می‌دانست و دیگران را باطل و گمراه تصور می‌کرد و شعله‌های جنگ و خونریزی به سبب همین داعیه‌ها بیش و بیشتر می‌شد و همواره بحث بر سر بهترین ـ اعم از ملت، مذهب، نژاد و …‌ـ بود سعدی خودپسندی‌ها و تفرعن‌های جاهلی را نکوهش و از این دشمنی‌های کودکانه با قهرخند شاعرانه یاد می‌کند و از راه تمثیل به مناظره یهود و مسلمان اشاره می‌کند که مطابق بینش‌های مذهبی متعصبان به تکفیر و انکار دیگری منجر شده است (سعدی، 75:1373).

به طور کلی و با مطالعه موضوعی[2] گلستان سعدی می‌بینیم که این کتاب تصویرگر دنیای واقعیت‌ها و حقایق‌ است و در آن زشتی‌ها و زیبایی‌های موجود در جوامع عصر نویسنده و تناقضات و تضادهای آن تصویر شده است. مسائلی چون پاسداری از رفاه مردم، امنیت و حفظ صلح در جامعه، استخدام و نظام استخدامی، تدابیر جلب جهانگرد، دادورزی، نظارت بر کار کارگزاران، حق طلبی، نصیحت نیوشی، آیین جنگ و تدبیر سپاه و … عمده‌ترین مسائل و مطالبی است که در گلستان تصویر شده است. مجموعه این ویژگی‌ها و مشخصات محملی شده تا گلستان به عنوان زیباترین اثر منثور فارسی تلقی شود (رزمجو، ذکر جمیل سعدی، 1366: 29) و آوازه او با در نوردیدن زمان و مکان، حیات جاودانه یابد. در نگاه ساختاری به عناصر داستانی و کمیت حکایات این اثر، جامعه موجود سعدی را در قالب حکایات و داستان‌های مختلف ملاحظه می‌کنیم که عمده‌ترین اصل حاکم بر آن ـ که تئوری بنیادی سعدی است ـ عدالت و رفاه خلق و توجه به نکات نغز اخلاقی ـ اجتماعی است که جملگی از اهداف و ثمره‌های گفت وگوی فرهنگ‌ها و اقوام مختلف است. در میان این ابواب هشت‌گانه بیشترین حکایت از نظر کمیت مربوط به باب دوم (در اخلاق درویشان) و کمترین حکایت متعلق به باب ششم (در ضعف و پیری) است:

جدول شمارة 1: باب‌های گلستان و تعداد حکایت‌های هر باب

باب\عنـوان\تعداد حکایت

1\در سیرت پادشاهان\41

2\در اخلاق درویشان\47

3\در فضیلت قناعت\29

4\در فوائد خاموشی\14

5\در عشق و جوانی\20

6\در ضعف و پیری\9

7\در تأثیر تربیت\19

8\در آداب صحبت\102

(کلمات قصار)

در مجموع، دویست و هشتاد و اندی حکایت و کلمات قصاری که در گلستان سعدی آمده تصویری کامل و تام از جامعه عصر سعدی با تمام نشیب و فراز آن است. علی‌رغم اهمیت و ارزش فراوان این اثر و بینش این سویه و دقیق سعدی نسبت به پدیده ها و واقعیت‌ها، در موارد خاص چهره واقعی و حقیقی سعدی کمرنگ می‌شود. به زعم نگارنده سعدی در برخی از این حکایات که از زندگی شخصی خود ـ حتی به فرض تخیلی و هنری بودن ـ و ارتباط دو سویه کلامی با دیگران سخن گفته، وارد جریانی می شود که در نگاه کلان نه به شخص او، بلکه به سیر جامعه و روابط اجتماعی جوامع کلاسیک برمی‌گردد که رابطه «تو ـ من و من ـ تویی» را بر نمی تابیده است و سیر و جریان ارتباطی از «من به تو» بوده است؛ به همین جهت به جانب دیگر اجازه بروز و ظهور نمی‌داده است. این دسته از حکایات که در قالب گفت وگو تنظیم و بیان شده، با گفتارهای مونولوگی او ـ در هیأت پند و اندرز و تعلیم ـ تفاوت اساسی دارد و از تصویر حقیقی و منطبق با واقع پرده برمی‌دارد.

سعدی در مقام بیان گفت وگو و مؤلفه‌های آن

یکی از مسائلی که در ضمن خواندن این اثر (گلستان) در ذهن نگارنده نقش بسته، این است که سعدی در پردازش مولفه‌های گفت وگو و در میان سایر نویسندگان آثار منثور بیش از همه ـ مستقیم و غیرمستقیم ـ داد سخن داده و با آوردن حکایات و داستان‌های مختلف در هفت باب نخست و جملات قصار در باب هشتم، جامعه‌ای را تصویر می‌کند که همه اعضای آن بدون تجاوز به حقوق همنوع، با مدارا و حاکمیت عقل و دانش زندگی کرده و ملکه حقیقت‌جویی و استدلال خواهی را بدون عجب و غرور کاذب و پیش‌داوری و غرض‌ورزی خواهانند.

درین جامعه گفت وگو محور که انسان ـ بماهو انسان ـ عزیز شمرده می‌شود، تعامل‌ میان اجزاء و اعضای آن به گونه‌ای است که همزیستی مسالمت‌آمیز و مداراجویانه در گفت وگوی حق محورانه شرط بقای آن تلقی می‌شود؛ لذا مهم‌ترین ویژگی این جامعه بر اساس مؤلفه‌های گفت وگو از دید سعدی به قرار ذیل است:

ـ اعتماد دو سویه و عدم سوء ظن و نگرانی و خوف از برتری دیگری در استدلال و جدالاحسن (سعدی، 1373: 177 و 86)؛

ـ خردگرایی و دانش محوری(3) ؛

ـ توجه به ماقال و سخن نه تکیه صرف بر متکلم(4) ؛

ـ تسامح و تساهل و پرهیز از هر گونه تعصب جاهلی(5)؛ در اندیشه سعدی از آن جایی که بنی‌آدم اعضای یک گوهر تلقی می‌شوند، راه به سوی حق نامحدود بوده و سخن از حق تام و تمام، باطل و انتساب آن به خویش زاینده چالش‌ها و زداینده تفاهم و مدارا تلقی می‌شود؛ لذا مدارا حتی با دشمن نیز تجویز می‌شود؛

ـ گوش دادن (شنیدن) و سکوت در گفت وگو(6) ؛

ـ استدلال و پرسش‌گری از راه جدال احسن و تمثیل؛ سعدی در غالب حکایات از طریق منطق گفت وگو چه به صورت تک‌گویی و چه به کمک استدلال منطقی و برهانی وقایع زندگی را تبیین می‌کند و بدون تحمیل نظر خویش، خواننده را به مرز اقناع می‌رساند (همان: 162 و 184)؛

ـ عدم عجب و کبر نسبت به سویه دیگر(7)؛ سعدی به کرات، عوامل و صفات جانبی و عرضی را نه مایه تفاخر دانسته و نه خود بدان می‌بالد؛ به همین دلیل خویش را آزاده افتاده و افتاده آزاده می‌داند (همان: 56)؛

ـ سنخیت و جایگاه فرهنگی مشترک(8) ؛

ـ تقوا و خویشتن‌داری در گفت وگو(9)؛ یعنی عدم افراط و تفریط در حوزه کلام و سخن گفتن بجا و منطقی که با توجه به اقتضائات و شرایط کلامی و زمانی تنظیم می‌شود (همان: 67 ، 85 ، 148 و 145).

با وجود این و با وجود اهمیت و ضرورتی که سعدی نسبت به مسائل فوق ـ در حوزه تئوری و نظریه‌پردازی ـ قائل ‌است، دقیقه‌ دیگری ـ به زعم مؤلف ـ در حوزه زندگی عملی سعدی وجود دارد که با مسائل فرهنگی، اجتماعی و طبقاتی جامعه گذشته ایران گره خورده است.

حال این مسئله مطرح می‌شود که آیا سعدی در زندگی شخصی و اجتماعی خود اهل گفت وگو و مدارا بوده یا فقط در مقام نظریه‌پردازی و تئوریزه کردن اصول و روابط انسانی بوده است؟ در گلستان سعدی قراین مختلفی وجود دارد که مویّد نظریه اخیر است؛ البته این مسئله مهم و دقیقی است که پاسخ به آن نیازمند تحقیقی جامعه شناختی و آسیب شناسانه است و اثبات این امر نشانه این است

که سعدی نه به عنوان فرد، بلکه به عنوان یک طیف و طبقه، نمادی از انسان جوامع شرقی ـ ایرانی است که دچار آفت تناقض در گفتار (نوشتار) و کردار شده است.

یکی از نکاتی که در نقد و سبک‌شناسی تکوینی (فقه‌اللغه یا واژه‌شناسی) مطرح بوده و در آگاهی خواننده از شخصیت نویسنده و گوینده راهگشا است، تأمل در محور افقی و همنشینی واژگان[3] و شناخت و یافتن واژگانی است که نویسنده بر آن تأکید می‌ورزد. سعدی در گلستان، علی‌رغم معرفی و تحلیل عناصر گفت وگو و دعوت به پذیرش مؤلفه‌های آن، در چند مورد ـ به ویژه در زندگی عملی و شخصی ـ خلاف جریان و هنجار یاد شده حرکت کرده است؛ از جمله وقتی که در معرض تیغ انتقاد قرار گیرد:

«غالب گفتار سعدی طرب انگیزست و طیبت آمیز و کوته نظران را بدین علت زبان طعن دراز گردد که مغز دماغ بیهوده کردن و دود چراغ بی فایده خوردن کار خردمندان نیست و لیکن بر رای روشن صاحبدلان …» (همان: 191).

در این جملات سعدی منتقدان کلام خویش را ـ به فرض نادرست بودن حجت آنها ـ برنمی‌تابد و مؤیدان کلام خود را صاحبدل (عارف) و منتقدان را کوته بین و طاعن می‌خواند. حال آنکه یکی از اصول و شرایط اساسی در گفت وگو، پرسش و مسئله دار بودن و پرهیز از هرگونه تعصب و جزمیت است. همچنان که وقتی در هیأت یک انسان محافظه کار ظاهر می‌شود حتی به دوستی دوستان نیز اعتماد ندارد، حال آنکه یکی از شروط آغازین گفت وگو اعتماد نمودن به دیگری و عدم سوء ظن و بدگمانی است:

«دشمنی ضعیف که در طاعت آید و دوستی نماید، مقصود وی جز آن نیست که دشمنی قوی گردد و گفته‌اند بر دوستی دوستان اعتماد نیست تا به تملق دشمنان چه رسد.» (همان: 171).

علاوه بر شواهد فوق که نمونه‌های فراوانی هم دارد، در گلستان حکایتی به زبان گفت وگو بیان شده که تأمّل و نگاه سبک‌شناسانه ـ تکوینی ـ به آن مویّد مدّعای نگارنده است و نشان می‌دهد که سعدی در گفت وگوی عملی و ارتباط‌های دو سویه کلامی چندان موفق نبوده است. این داستان که نشان دهنده زندگی اجتماعی سعدی و ارتباط گفتاری او با مردم است، داستان جدال او با مدعی است. هر چند این داستان در زندگی واقعی و تاریخ حیات سعدی رخ نداده و تنها یک داستان صرف[4] باشد.

این حکایت که از زبان خود سعدی و به سبک و روایت اول شخص نقل می‌شود، این واقعیت ـ هرچند غیر حقیقت ـ را در ذهن خواننده متصور می‌سازد که سعدی هرچند مبلغ و متشرّع مولفه‌های

گفت وگوست،‌ اهل گفت وگو به معنای سقراطی و افلاطونی آن؛ یعنی حقیقت طلبی و همپایگی و پذیرش طرف مقابل به عنوان یک سوی فرایند ارتباطی کلامی نیست. در این نوع گفت وگو مبادله اندیشه و بحث درباره عقاید، به ویژه هنگامی که بحثی باز و صریح برای رسیدن به تفاهم و هماهنگی در آن باشد، جریان می‌یابد و راه وصول به آن نیز دل سپردن و شنیدن (گوش دادن) کلام دیگری است (مهاجرانی، 1381: 2). سعدی در این حکایت ـ هر چند خیالی و طنزآمیز باشد ـ خلاف این دقیقه عمل کرده و به اصول و مؤلفه‌های گفت وگو پایبند نیست.

نگاهی به ساختار[5] و تصویر[6] حکایت جدال سعدی با مدعی

یکی از طولانی‌ترین و بلکه مفصل‌ترین حکایات سعدی در گلستان، حکایتی است که در آخر باب هفتم آمده است. زبان این حکایت از نظر نوع روایت آمیزه‌ای از اول شخص و نوعی گزارش گفت‌وگویی است که سعدی میان خود و مدعی ترتیب می‌دهد. ساختار این گفت وگو و حکایت روایی همان طور که از فحوا و مضمون آن بر می‌آید، در ابتدا دو بعدی بوده و به صورت گفت وگوی میان سعدی و مدعی شکل می‌گیرد:

گوینده شنونده

سعدی (من) مدعی (تو)

شنونده گوینده

در ادامه روایت و اوج گرفتن چالش‌ها[7]، شخصیت سومی (قاضی) وارد می‌شود که این مرحله از داستان را با زاویه دید سه‌گانه همراه می‌سازد:

قاضی

در این حکایت ابتدا گفت وگوی میان سعدی و مدعی برقرار شده و چون این گفت وگو به جدال و در نهایت نامدارایی و چالش منتهی می شود، شخص سوم (قاضی) وارد گفت وگو می‌شود. آنچه ازین داستان برمی‌آید، این است: بیش از آنکه شخص سعدی با قواعد بازی منصفانه[8] گفت وگو آشنا باشد و خود را ملزم به رعایت آن بداند، این قاضی است که اصول گفت وگو را با صداقت و عدالت تمام در گفتار و کردار ـ بدون جلب منفعتی یا دفع ضرری ـ رعایت کرده است؛ چرا که در یک گفت وگوی عدالت محور، سخن از این نخواهد بود که کدام حق و کدام باطل است؛ به همین دلیل تمام حقیقت را بدون انحصار طلبی و جزم اندیشی ـ چنان که سعدی در آغاز این حکایت ادعا دارد، ـ نه به مدعی و نه به سعدی، بلکه با تأمل و بدون پیش‌داوری، علی‌السویه به هر دو منسوب می‌دارد و به همین علت توانسته جدال آن دو را به گفت وگوی منتهی به مدارا و صلح مبدل سازد و دوستی و تفاهم را به جای دشنام و ستیزه و جدال نشاند:

«قاضی چو سخن بدین غایت رسانید و از حد قیاس ما اسب مبالغه در گذرانید، به مقتضای حکم قضا رضا دادیم و از مامضی در گذشتیم و بعد از مجارا طریق مدارا گرفتیم و سر به تدارک بر قدم یکدیگر نهادیم و بوسه بر سر و روی ]هم[ دادیم.» (سعدی، 168:1373).

نقد و تحلیل ساختار محتوایی حکایت از نظر شخصیت‌های داستانی

ـ عنوان حکایت (جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی) هرچند بر ساخته سعدی نباشد، برخلاف ادعای سعدی که سخنش را برهانی[9] می‌داند، برازنده موضوع حکایت است و نشان می‌دهد بیش از آنکه گفت وگو و جدل احسن باشد، جدال و مناظره ـ نه کشف حقیقت ـ است.

ـ موضوع گفت وگو شرف و کرامت توانگری یا درویشی است.

ـ آغاز حکایت توصیف صحنه گفت وگو است و سعدی در این جملات در 4 سطر قصد تخریب شخصیت مقابل خویش را دارد یکی در صورت درویشان نه بر صفت ایشان در محفلی دیدم نشسته و شنعتی در پیوسته و...» (همان: 162).

ـ کلام سعدی: 15 سطر در دفاع از عقیده خویش (ستایش توانگری).

آغاز گفت وگو میان سعدی و مدعی:

ـ کلام مدعی: 1 سطر؛

ـ کلام سعدی: (10 سطر) که با عبارت «گفتم خاموش» آغاز می‌شود.

اولین قرینه در این گفت وگوی جدال برانگیز، که نشان از ادعای نگارنده دارد، لحن گفتار سعدی است که حریم کلمات و تقدس واژه‌ها را رعایت نمی‌کند و این نشان از واقعیت تاریخی جامعه استبداد زده خودکامه گرای گذشته ما دارد که انتقاد را بر نمی‌تابیده است و همواره مهر خاموشی بر دهان منتقدان و معترضان ـ نه متعرضان ـ خویش می‌نهاده است. سعدی نیز به زعم نگارنده در این حکایت زبان گویای طبقه حاکم و اشراف (اریستوکرات) است.

ـ توصیف: «حالی که من سخن بگفتم عنان طاقت درویش از دست تحمل برفت و تیغ زبان برکشید و اسب فصاحت در میدان وقاحت جهانید.» (همان: 164).

کلام مدعی (7 سطر)

کلام سعدی (1 سطر)

کلام مدعی (5 سطر)

کلام سعدی (2 سطر)

کلام مدعی (3 سطر)

کلام سعدی (26 سطر)

کلام مدعی (1 سطر)

ـ کلام سعدی (1 سطر) در قالب جملات عاطفی و تحریضی و اتهامی به جای استدلال و جدالاحسن (تو بر مال کریمان حسرت می‌خوری) فضای گفت وگو را از حالت طبیعی و دوسویه خارج می‌کند.

ـ توصیف (10 سطر) در این قسمت از حکایت گفت وگو به جدال و ستیزه تبدیل می‌شود و به دلیل شکست جریان گفت وگو، ضلع سومی (قاضی) در ساختار حکایت ظاهر می‌شود که نقش[10] کشاف حقیقت را بر عهده دارد. ضمن اینکه نشان‌دهنده اهمیت شخص ثالث عادل در ارتباط‌های کلامی دو سویه است که نقش تعدیل کننده در گفت وگو را بازی می‌کند؛

ـ گفت وگوی قاضی با سعدی (10 سطر).

ـ گفت وگوی قاضی با مدعی ( 10 سطر).

در پایان سخن، سعدی به مصالحه و آشتی خود با مدعی اشاره و حقیقت را از زبان قاضی نسبی معرفی می‌کند.

از نظر آماری کمیت جملات و گفتار شخصیتهای حکایت به شرح زیر است:

توصیف و تصویر صحنه گفت وگو: 16 سطر.

گفتار و کلام از زبان سعدی: 55 سطر (860 واژه).

گفتار و کلام از زبان مدعی: 17 سطر (255 واژه).

گفتار و کلام از زبان قاضی: 20 سطر (10 سطر با سعدی، 10 سطر با مدعی).

قاضی

(162 واژه) 10 سطر 10 سطر (152 واژه)

سعدی 55 سطر مدعی

17 سطر

نمودار شماره 2: کمیت گفت و گو و میزان اختصاص زمان به سویه دیگر برای بیان عقاید

چنان که ملاحظه می‌شود در این دیالوگ تناسب میان گفتار و شنیدار دو سوی کلام، از نظر کمیت واژگان و فرصتی که گوینده برای بیان عقاید دارد، رعایت نشده است.

گوینده حدود 830 واژه شنونده

(سعدی) (مدعی)

شنونده حدود 255 واژه گوینده

لذا «شنیدن» به عنوان یکی از پیش شرط‌های جریان گفت وگو میان سعدی و مدعی ـ که بالابرنده میزان درک مشترک و تعاون است ـ از جانب یکی رعایت نشده است و حال آنکه این اصل ـ تعادل و اعتدال در شنیدار و گفتار ـ میان قاضی و دو سوی دیگر مراعات شده است. سایر مطالب و مسائل قابل توجه و ویژگیهای دیالوگ قاضی با دو ضلع دیگر کلام به قرار زیر است:

ـ دادن نیمی از حقیقت به سعدی و نیم دیگر به مدعی با استدلال و شواهد برهانی و یقینی؛

ـ عدم جزمیت و تعصب؛

ـ خردگرایی و توجه به معرفت و دانش از جانب قاضی؛

ـ حقیقت جوست تا حقیقت محور؛

- طبع آرام و معتدل و چهره مسالمت آمیز و مداراپسند؛

ـ توجه به ماقال دارد تا من قال و دلیل آن توجه متساوی به هردوست (منطق هر دو را شنید)؛

ـ اهل تامل و تفکر است (عدم پیش‌بینی و پیش‌داوری در صدور حکم) «چون منطق ما بشنید سر به جیب تفکر فرو برد و پس از تامل بسیار سر برآورد و گفت» (همان: 167)؛

ـ گوش سپردن یکسان به سخن دو سوی کلام؛

ـ داشتن زبان مشترک و درک کلام آن دو؛

ـ صداقت در کلام و کردار؛

ـ انسان سالاری و عشق به مقام و کرامت انسانی؛

ـ خویشتن دار در میزان و مرتبت سخن گویی و اعتدال در گفتار.

عیوب و موانع گفتار سعدی و آن چیزی که گفت وگوی آن دو را به بن بست می‌کشاند به اجمال چنین است:

ـ در غلتیدن به مونولوگ به جای دیالوگ. 830 واژه سعدی در مقابل 255 واژه‌ای که مدعی به کار می‌برد، شاهد مدعاست و اتفاقاً یکی از دلایل شکست جریان گفت وگو این است که زبان به جای زایایی کلامی و گفت وگویی، در قید تک گویی و مونولوگ بوده و حاصل این جریان آن خواهد شد که «]او[ گریبانم درید ]و من[ زنخدانش گرفتم» (همان: 166)؛

ـ کنترل کننده جریان و میدان گفت وگو خود سعدی است. حال آنکه گفت وگو باید به صورت جریانی و میدانی و بدون تمرکز و یا با مدیریت شخص ثالث اداره شود؛

ـ گفت وگوهایی که در آن آزادگی و آزادی لازم در بیان نباشد، خود به جای صلح و آشتی موجب گرفتاری است: «و ما در این گفتار و هر دو به هم گرفتار؛ هر بیدقی که براندی به دفع آن بکوشیدمی» (همان)؛

ـ مخاطب خویش را به دلیل نداشتن حجت و دلیل، ذلیل می‌خواند: «دلیلش نماند ذلیلش کردم» و حال آنکه شکست در گفت به معنی ذلت و خواری نیست؛

ـ به جای کشف حقیقت و بدون اغراض شخصی، درصدد غلبه بر حریف است: «مرا سخن سخت آمد گفتم ...» (همان: 163)؛

ـ عدم مدارا در حوزه گفتار تا حدی که به دشنام و ستیزه می انجامد تا جایی که سعدی در گزینش و چینش واژگان در محور جانشینی تعمدا در مقابل دشنام واژه سقط(10)را به کار می‌برد: «دشنامم داد، سقطش گفتم. گریبانم درید، زنخدانش گرفتم» (همان: 166)؛

به جای جدال احسن به جدال صرف تکیه می‌کند و گواه بر این واقعیت عنوان حکایت است؛

ـ توهین و ناسزاگویی از دو جانب که بیشتر از عدم رعایت میل به حقیقت‌جویی ـ به عنوان یکی از مولفه‌ها و شروط لازم و صحت گفت وگو ـ نشأت گرفته است؛

ـ به جای شنیدن کلام مخاطب در صدد پاسخگویی به گوینده برمی‌آیند؛ یعنی به جای گوش دادن از سر اراده به اجبار تن به شنیدن داده‌اند.

از این موارد استثنا که غالباً در هیأت دیالوگ تهیه و تنطیم شده است بگذریم، سعدی در حوزه گفتار، تک گویی و نقل حکایات یکی از استوانه‌ها و پایه‌گذاران تئوری گفت وگو و مؤلفه‌های آن محسوب می‌شود که می‌تواند بدون هیچ اغراق یکی از بزرگ‌ترین شاعران مدافع شعر صلح، دوستی و گفت وگو تلقی شود. چنان که در 8 باب گلستان از جامعه‌ای سخن می‌گوید که در صورت رعایت پاره‌ای از لوازم گفت وگو و احترام به حقوق همنوع و ملل؛ صلح و آشتی و کرامت انسان در آن نهادینه خواهد شد. در چنین جامعة آرمانی نه اعضا به اجبار به گفت وگو تن می‌دهند و نه بدون هیچ ریا و دورویی به ظاهر جمع و به معنی پریشان ـ مانند تصوف و متصوفه ـ (همان: 97) خواهند بود، بلکه ضمن پاسداشت حقوق همنوع، مولفه‌های گفت وگو را می‌پذیرند و به آن باور خواهند داشت.

نتیجه ‌گیری

سعدی در گلستان و به ویژه در بزرگ‌ترین حکایت آن، از بین مؤلفه‌های گفت وگو به پاره‌ای از اصول آن (گوش دادن آگاهانه، تسامح و تساهل، جدال احسن و تقوا و خویشتن‌داری در گفت وگو) ملتزم نبوده و این عدم التزام و تناقض در گفتار و کردار، نه به شخص گوینده و متکلم این حکایات ـ حتی به فرض تخیلی بودن ـ که به هنجار و فرهنگ غالب جامعه گذشته‌ ما برمی‌گردد و سعدی تصویر کننده جامعه یاد شده است، ضمن اینکه هدف ما تنها نگاه به ساختار داستان جدال سعدی با مدعی بوده که با نگاه سبک‌شناسی تکوینی تحلیل شده است و حتی با فرض تخیلی بودن داستان تصور نگارنده در عدم تعهد شخصیت اول داستان به اصول گفت وگو پا بر جا خواهد بود.

پی‌نوشت

1. در اقصای عالم بگشتم بسـی

تمتـع به هـر گوشـه‌ای یافتـم

بسر بردم ایـام بـا هـر کسی

زهر خرمنی خوشه‌ای یافتم

(سعدی، 161:1377)

2. چوکاری بی‌فضول مـن برآیـد

و گر بینم که نابینا و چاه است

مرا در وی سخن گفتن نشاید

اگـر خاموش بنشینم گنـاه اسـت

(سعدی، 83:1373)

3. از دید سعدی عظمت انسان نه به سن و سال که به عقل است و خردورزی پادشاه بر سایر صفات او مقدم است (همان: 170) و از آن جایی که علم سلاح مبارزه با شیطان تلقی می‌شود ملاک انسانیت و تفضیل او نیز محسوب می‌شود (همان: 181).

4. او گوهرست گو صدفش در جهان مباش

در یتیــم را همــه کــس مشتــری بـــود

(همان: 121)

5. از دید سعدی مدارا به دو قسم مدارای اختیاری (با زبردست) و مدارای اضطراری (با زیردست) تقسیم می‌شود که گونه نخست مثبت و ارزشمند است. (همان: 160، 109، 123).

6. ضرورت تفکر و اندیشه قبل از گفتار آن سوی دیگر سکه سکوت است که سعدی به کرات بر آن تکیه کرده است (همان: 83 و 183).

7. سعدی در این باور خویش چنان استوارست که نگاه حقارت آلود پادشاه نسبت به رعیّت را نکوهتر می‌کند (همان: 107) و آن دو را در جوهر انسانیت مشترک می‌یابد و حتی نگاه منفی نسبت به عاصی هم، قبیح تلقی می‌شود (همان: 104).

8. نمونه بارز و روشن این باور سعدی حکایت زاغ و طوطی است که دو سوی سخن به دلیل عدم مجاورت و تقریب زیستی (فرهنگی) از مصاحبت با هم در عذاب هستند. (همان: 139) حکایت روباه و شتر باب عدم مصاحبت و گفت وگو با نادان (همان: 94) جدال دانشمند و ابله (همان: 129) مناظره عالم و ملحد (همان: 129) جدال حکیم و جاهل (همان: 177، 179) سنخیّت عامل و عمل باب (همان:160) سنخیت در عالم طبیعت (همان: 179) سنخیت در ظاهر و باطن (همان: 119) سنخیت در گفتار (همان: 178، 180).

9. سخن را سراست ای خردمند وبن

خداوند تدبیـر و فرهنـگ و هـوش

میــاور سخــن در میــان سخـن

نگوید سخـن تا نبینـد خمـوش

(همان: 130)

10. چنان که در گفت و گوی عیسی با ابلیس در منطق‌الطیر حضرت عیسی چنین خطاب می‌کند:

عیسی مریم بدو گفت ای سقط

می ندانی هیچ و ره کردی غـلط

منابع

حدیدی، جواد (1356) برخورد اندیشه‌ها، چاپ اول، تهران، توس.

ذکر جمیل سعدی (1366) 3 جلد، چاپ دوم، تهران، آستان قدس.

زرین کوب، عبدالحسین (1381) حدیث خوش سعدی، چاپ دوم، تهران، سخن.

سعدی شیرازی، (1377) کلیات سعدی، محمدعلی فروغی، چاپ دوم، تهران، نامک.

سعدی، مصلح‌بن عبدالله (1373) گلستان، تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی، چاپ سوم، تهران، خوارزمی.

شمس‌الدین محمد، آملی، محمدبن‌محمود (1380) نفایس الفنون، چاپ اول، تهران، فردوس.

موحد، ضیاء (1378) سعدی، چاپ سوم، تهران، طرح نو.

مهاجرانی، عطاءالله (1381) «سخنرانی‌عطاءالله مهاجرانی» پیام یونسکو، شماره 379، سال 33.

* برگرفته از بخشی از طرح پژوهشی «بررسی زمینه ما و عناصر گفتگوی فرهنگ‌ها و تمدن‌ها در ادبیات فارسی» که در پژوهشکده علوم انسانی و اجتماعی انجام گرفته است.

http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/70007?sta=%u062c%u062f%u0627%u0644+%u0627%u062d%u0633%u0646

سخنور و سخنوری

 

سخنور و سخنوری

 خداوند انسان را آفرید و به او بیان آموخت‌ تا از محنت سکوت و تنهائی برهاندش. کتب آسمانی‌ سخنور کسی است که،ساده،روان و گیرا سخن بگوید.موفقیت هر فرد بسته به تأثیر شخصیت او بر دیگران است و شاخص این شخصیت بیان خوب و قوه نطق و سخنوریست.در همان اولین برخورد اگر زبانی گویا و بیانی رسا داشته باشیم بدان شخصیت می‌افزائیم و چنانچه‌ گفتاری ضعیف و لسانی ناتوان،از آن شخصیت می‌کاهیم.بنابرین شخصیت و قدرت بیان،دو اصل مرتبط به یکدیگر و دو عامل مؤثر پیشرفت در زندگیست.بزرگان از میان کسانی برخاسته‌اند که نطق قوی داشته و از این راه توانسته‌اند در دل دیگران رخنه کنند.سخنوری امری نیست‌ که با علم کلاس و مطالعه بتوان آموخت بلکه کاریست که با عمل و تکرار و اصرار باید فرا گرفت.

 هیچگاه در آغاز سخن‌رانی زبان به پوزش نگشائید؛سخنور باید سخن را با کلامی موزون‌ و محکم آغاز نماید؛بیان جملاتی در شروع سخن از قبیل:«عذر میخواهم از این‌که چند دقیقه‌ای وقت حضار را می‌گیرم»یا مثلا«مجال کافی برای تهیه این سخن‌رانی نداشتم»جز اینکه از ارزش سخن بکاهد و شنونده را از همان آغاز وازده نماید،ثمرهء دیگری نخواهد داشت.سخن‌رانی متضمن نکاتی مفید و آموزنده باشد و این اصل را باید قبلا با انتخاب‌ موضوعی که این نیاز را برآورد در خاطر داشت و از تکرار جملات ممل و الفاظ مخل که روح‌ شنونده را کسل سازد دوری باید جست.آرامش ظاهری،ممانعت و اصالت حرکات سخنور، در تأثیر سخنش بسیار خیل است.سخنور شایسته کسی است که بیانش صریح و علم و ایمانش به سخنی‌ که میگوید در حالاتش منعکس باشد.

 برای ایراد سخن‌رانی منابع گوناگونی موجود است و از مجموعهء موضوعهای مختلف‌ که در اطراف و در اطراف و در دسترس ما است میتوان مطابق ذوق خود موضوعی را برای سخن‌رانی‌ انتخاب نمود.اصولا سخن‌ران ورزیده کسی است که اهل مطالعه باشد-رغبت مطالعه را باید در اشخاص بیدار نمود-چون مطالعهء وسیع،منبع اطلاعات را غنی و شخص را راغب به سخن‌ گفتن میسازد.سخنور بهنگام انتخاب موضوع اصول چهارگانه زیر را:

 چه بگویم-چگونه بگویم-چرا بگویم-چه وقت بگویم.

 باید در سخن‌رانی در نظر گیرد و بر این چهارپایه سخنرانی را استوار سازد و پس آن را به معجون‌ عشق و علاقه و ظرافت و لطافت بیامیزد تا از بیان خود نتیجه مطلوب گرفته اثر آن را آشکارا در چشم شنونده مشاهده کند.سخنور با قریحه،شیوا و رسا سخن میگوید و از آنجا که آدمی ساخته‌ و پرداختهء عواطف و احساسات است،با رعایت این جنبه و حس زیبائی شنونده نیز،در عین قوت

و رسائی و توجه و اصوات کلمات،هر لفظ را بدرستی تلفظ و جملات را پرطنین و خوش آهنگ‌ ادا می‌نماید.

 خوش پوشی و آراستگی و علاقه و توجه به ظاهر خود،مستمع را برای استماع سخن‌رانی‌ برغبت می‌آورد و سخن زمانی اثر مطلوب در شنونده می‌بخشد که شنونده آشنائی و اطلاع گوینده‌ را به اصول فن سخنوری حس کند.چه نیکوتر که خود سخنور مقام سخنوری را محترم شمارد و بهنگام نطق در حالیکه بیانش صمیمانه و لحنش ملایم و دوستانه است،با فروتنی و خوش روئی‌ علاقه و احترام خود را به شنونده ظاهر سازد و حس اعتماد و اطمینان مستمع را از این راه جلب‌ نموده،کلامش را مؤثرتر در دل شنوندگان بنشاند.یک سخنور خوب و با ذوق بایستی روح و اندیشه شنونده را زیر سلطه و نفوذ خود بگیرد.

 حال یادآوری این نکته نیز لازم است که تا سخنور به حس انتقاد از خود آراسته نگردد، سخنش به کمال نگراید و سخنوری توانا نشود؛زیرا هر سخنور خوب در آغاز شنونده‌ای خوب‌ بوده است.برای توجه علاقه‌مندان،اصول فن سخنوری را در جملاتی کوتاه به ترتیب زیر بیان میکند:

 با سیمائی گشاده و متبسم با شنوندگان روبرو شوید.

 به سخن‌رانی و میز خطا به اهمیت و احترام قائل شوید.

 در انتخاب موضوع رعایت مقام و مکان و زمان بنمائید و نیز عقیده حاضران را ارج گزارید.

 ترتیب فصول و نظم گفتار را در سخن‌رانی بخاطر بسپرید.

 به اصل مطلب بپردازید،در گفتار خود صریح باشیدو به مغالطه‌نپردازید.

 سخن را موجز و مؤثر بیان کنید؛حوصله حضار و وقت را از یاد نبرید.

 زیر و بم صدا و آهنگ کلام را در نظر داشته،سخن را بیجان و یکنواخت ادا نکنید.

 نطق را با لطائف و ظرائف بیامیزید و به چاشنی شعر و داستان دلچسب سازید.

 سخن را روان و طبیعی بیان کنید و به گرمی و یکرنگی درآمیزید.

 ایمان خور دا به حقیقت و واقعیت گفتارتان عیان سازید.

 با وقف و سکوتهای بموقع،حالت انتظار و توجه در شنوندگان ایجاد نمائید.

 بیان خود را با استفاده از الفاظ و لغات گونه گون و فراوان غنی‌تر سازید.

 حس دوستی و احترام خود را به شنونده با نگاه مستقیم و آشنا به او آشکار سازید و این‌ حالت را تا بأخر حفظ نمائید.

 و بالاخره در پایان کار بخاطر بسپریم که هدف از سخن‌رانی،قدرت بیان و توصیف مطلبی‌ است که اثر آن را باید در پاسخ از قضاوت شنونده انتظار داشت.

نشریه: زبان و ادبیات » یغما » مرداد 1349 - شماره 263

فردوسی‌ و کاربرد فن بیان در داستان‌سرایی

فردوسی‌ و کاربرد فن بیان در داستان‌سرایی

 دکتر علی محمد پشت‌دار*


اشاره:

 دربارهء استاد توس و اثر حماسی-ادبی او کتاب،مقاله و پایان‌نامه‌ به زبان‌های فارسی و غیر فارسی بسیار نوشته شده است.کتاب‌ها و مقالات‌ متعدد با عنوان«کتابشناسی فردوسی»،خودگواه این مطلب است.

 غرض نگارنده در این گفتار،مداهنه و تعریف و تمجید از فردوسی‌ نیست؛چه،به نظر می‌رسد زمان ستودن شاعران و هنرمندان با اوصاف‌ کلیشه‌ای،چون«ستارگان آسمان ادب»و چه و چه سال‌هاست سپری‌ شده و دیگرنه کسی به این‌گونه نوشته‌ها امتیازی می‌دهد و نه جایی‌ برای چاپ آنها پیدا می‌شود.حق نیز همین است.اگر مقصد زبان،«پیام» است و اگر خود زبان اصل پیام است،بیان کلام به مقتضای حال شنونده‌ (مخاطب)با بهره‌گیری از شگردهای هنری،بیان هنرمندانه و ادبی است. سخنور فرزانه‌ای چون فردوسی،که مسلما تحصیلات رایج روزگار خود را در حد کمال پشت سر نهاده و با آثار گویندگان و نویسندگان پیش از خود و همعصر خود آشنا بوده است،به گواه منظومهء ساختهء او،به ظرایف زبان و بیان و رعایت احوال مخاطب و اقتضای احوال خود و متن و غایت سخن،که‌ همانا اثرگذاری و برانگیختن عواطف مختلف در شنونده است،تسلط کافی‌ دارد.مقالهء حاضر به‌طور مختصر به«فن بیان»استاد توس در داستان حماسی‌ «رستم و اسفندیار»پرداخته و فراز و فرود داستان‌سرایی فردوسی را با سحر بیان‌ و بهره‌گیری او از شگردهای زبانی و هنری تا حدودی شرح داده است. کمتر کسی در میان ایرانیان یافت می‌شود که فردوسی و اثر بزرگ‌ ادبی او،یعنی شاهنامه،را نخوانده یا نشنیده باشد.از جملهء داستان‌های‌ حماسی و پهلوانی شاهنامه،داستان رستم و اسفندیار است.فردوسی به طور کلی در تمام داستان‌های شاهنامه و به ویژه در این داستان،در قدرت وصف‌ صحنه‌ها،زمان وقوع حادثه،ویژگی‌های جسمی پهلوانان و حتی اسب‌های‌ ایشان،کم‌نظیر،بلکه بی‌نظیر است.در اینجا غرض روایت داستان نیست؛ بلکه یادکرد قدرت به کارگیری زبان در اثر بخشیدن به واژه‌ها و کلمات از سوی استان سخن،فردوسی،است،تا معلوم گردد در فراروند داستان و زمینه‌چینی و معرفی شخصیت‌ها و نقل حوادث چگونه می‌توان فقط با تعداد کلمات محدود،این همه شور و احساس و عاطفه،خشم و غم و شادی و در یک کلام،حماسه آفرید.

 اکنون برای نمونه،از هر بخش از داستان،طبق تقسیم‌بندی‌ داستان‌های هیجان‌انگیز(-ملودرام)،فقط به موارد استفاده از قدرت بیان و تأثیر عاطفی زبان از طریق کلمات صامت و بی‌جان اشاره می‌شود.


الف.زمینه‌چینی(چگونگی ورود به فضای داستان):


1.کنون خورد باید می‌خوشگوار که می‌بوی مشک آید از جویبار 2.هوا پر خروش و زمین پر ز جوش‌ خنک آنکه دل شاد دارد به نوش‌ 3.همه بوستان زیر برگ گل است‌ همه کوه پر لاله و سنبل است‌ 4.نگه کن سحرگاه تا بشنوی‌ ز بلبل سخن گفتن پهلوی‌ 5.همی نالد از مرگ اسفندیار ندارد به جز ناله زو یادگار

(فردوسی،بی‌تا:270-271)

 در سه بیت نخست،زمان شروع داستان را یاد می‌کند،که در فصل‌ بهار است.به تعبیر اهل ادب،قصه‌گو با این توصیف،تغزّلی ساخته است. سپس از همین فصل بهار که همهء بوستان زیر برگ گل است و زمان، زمان شادی و می‌نوشیدن،و بلبلی که در این هنگام شاد و سرمست‌ است،کمک می‌گیرد و همان بلبل آوازخوان و نغمه‌گو را با آوردن«ناله»،

غمگین و نوحه‌سرا می‌کند و به نقل از او می‌گوید که داغدار مرگ اسفندیار است.قصه‌گو از این طریق در نهایت ایجاز(-در بیت پنجم)در 10 کلمه‌ به شنونده پایان غم‌انگیز زندگی یکی از قهرمانان داستان را اطلاع می‌دهد. اظهار همین نکته،یعنی گفتن نتیجهء داستان در همان آغاز به‌طور سربسته و ایجاز،از مهم‌ترین شگردهای ادبی در زبان فارسی است،که در اصطلاح به‌ آن«براعت استهلال»،(-نشان داد پایان داستان در اوج توانایی و برتری) گویند.


ب.شروع داستان به نقل از بلبل:


6.ز بلبل شنیدم یکی داستان‌ که برخواند از گفتهء باستان‌ 7.چنین گفت با مادر اسفندیار که با من همی بد کند شهریار 8.غمی شد ز گفتار او مادرش‌ همه پرنیان خار شد در برش

(همان:217)

 در بیت ششم،آهنگ شروع نرم و ملایم است؛درست به آهنگ عبارت‌ معروف در آغاز داستان‌های ایرانی،«یکی بود یکی نبود»،می‌ماند.روزی‌ اسفندیار نزد مادرش،کتایون،آمد و از پدرش،گشتاسب،و بی‌وفایی او گله‌ و شکایت کرد.مادر از اینکه دید پسرش غمگین است،دو چندان غمگین‌ گشت؛گویی لباس حریر(پرنیان)،با آن همه لطافت بر تن او خار و مایهء آزاد شد.

 روایت داستان از زبان بلبل،خود استعاره‌ای بدیع است و تشبیه پرنیان‌ به خار نیز تشبیهی تضادانگیز و پارادوکس آفرین است و این‌چنین سودجویی‌ از قدرت بیان از عهدهء هرکسی ساخته نیست.


ج.بحران(یاد کردن گره و مشکل داستان):


9.چو بگذشت شب گرد کرده عنان‌ برآورد خورشید رخشان سنان‌ 10.نشست از بر تخت زر شهریار بشد پیش او فرخ اسفندیار 11.بدو گفت شاها،انوشه بدی‌ توی بر زمین فرّهء ایزدی‌ 12.بهانه کنون چیست؟من بر چی‌ام؟ پس از رنج،پویان ز بهر کی‌ام؟ 13.به فرزند پاسخ چنین داد شاه‌ که از راستی بگذری،نیست راه‌ 13.از این بیش کردی که گفتی تو کار که یار تو بادا جهان کردگار

(همان:221 و 224)

 در بیت 9 استعاره‌ای مکنیه دربارهء شب آمده است؛یعنی شب را به‌ سوارکاری تشبیه کرده که مهار و عنان اسب خویش را به عقب کشیده و رفته است و از پس او خورشید درخشان اشعات نورانی و نیزه مانند خود را، همچون نیزه‌اندازی که آمادهء پرتاب است،بیرون آورده،و در مجموع،یعنی‌ شب رفته و روز آمده است.

 گشتاسب بر تخت خود می‌نشیند و اسفندیار،پسرش،با شتاب پیش او می‌رود؛ابتدا او را دعا می‌گوید؛سپس به پدر شکایت خود را عرضه می‌دارد که:ای پدر،هر کاری که گفتی،انجام دادم.به من بگو کاستی و گناه‌ من چیست که به وعدهء خود وفا نمی‌کنی و با دست خود تاج بر سر من‌ نمی‌گذاری؟پدر در پاسخ می‌گوید:من از تو سپاسگذارم؛حتی کارهایی که‌ کرده‌ای،بیشتر از این است که خود گفتی.فقط یک کار دیگر مانده است‌ که اگر آن را به نحو احسن به جا آوری،تاج و تخت من از آن تو خواهد بود؛ آن کار،دستگیر کردن رستم،پسر زال،است؛چه،از وقتی که من تاج بر سر گذاشته‌ام،او برای تجدید پیمان نزد من نیامده است.ممکن است خیال‌ خودسری و خودرأیی در سر پرورانده باشد.تو به زابلستان برو و رستم را دست بسته نزد من آر تا تاج و تخت خود را به تو تقدیم کنم:


15.سوی سیستان رفت باید کنون‌ به کار آوری زور و بند و فسون‌ 16.برهنه کنی تیغ و کوپال را به بند آوری رستم زال را 17.سپارم به تو تاج و تخت کلاه‌ نشانم بر تخت بر پیشگاه

(همان:224)

 در بیان عوامل بحران و گره خوردن داستان،ملاحظه می‌شود که‌ داستان سرای توس در اوج لطافت و روانی سخن،ترتیب و نظم منطقی‌ صحنه‌ها و حوادث را به خوبی رعایت می‌کند.


د.اوج گیری:

 اسفندیار ضمن دفاع از رستم و ذکر خوبی‌های او برای ایران و ایرانیان، به فرمان پدر سر به اطاعت می‌نهد و راهی زابلستان می‌شود:


18.به شبگیر،هنگام بانگ خروس‌ ز درگاه برخاست آوای کوس‌ 19.چو پیلی به اسب اندرآورد پای‌ بیاورد چون باد لشکر ز جای‌ 20.وز آنجا بیامد سوی هیرمند همی بود ترسان ز بیم گزند

(همان:229-230)

 به هنگام صبح زود که هوا گرگ و میش است و خروس بانگ برداشته‌ است،اسفندیار از پای تخت به سوی هیرمند در زابلستان حرکت می‌کند. ابتدا پسرش،بهمن،را نزد رستم می‌فرستد و موضوع را مسالمت‌جویانه با وی در میان می‌گذارد.بهمن وقتی نزد رستم می‌آید که وی در شکارگاه‌ مشغول خوردن کباب گورخر است:


21.نگه کرد بهمن به نخجیرگاه‌ بدید آن بَرِ پهلوان سپاه‌ 22.درختی گرفته به چنگ اندرون‌ بَرِ او نشسته بسی رهنمون‌ 23.یکی نرّه گوری زده بر درخت‌ نهاده بر خویش کوپال و رخت‌ 24.به دل گفت بهمن که این رستم است‌ و یا آفتاب سپیده دم است؟

(همان:237)

 در سه بیت اخیر،قدرت توصیف فردوسی از چگونه کباب خوردن رستم‌ شگفت‌انگیز و حماسی است.بهمن جوان با دیدن این صحنه،تصویری‌ پرهیبت و سهمناک از رستم در ذهن خود پیدا می‌کند و ترس خود از رویارویی پدر با چنین پهلوانی را بر زبان می‌آورد:


25.همی گفت گر فرخ اسفندیار کند با چنین نامور کارزار 26.تن خویش در جنگ رسوا کند همان به که با او مدارا کند

(همان:237)

 بهمن با ملاطفت و اظهار دوستی نزد رستم می‌رود.رستم نیز او را در آغوش می‌گیرد و پذیرایی کامل به جا می‌آورد؛سپس بهمن موضوع را با رستم در میان می‌گذارد و رستم در پاسخ می‌گوید:


27.ز من پاسخ این بر به اسفندیار که‌ای شیر دل مهتر نامدار 28.هر آن کس که دارد روانش خرد سر مایهء کارها بنگرد 29.سخن‌های ناخوش ز من دور دار به بدها دل دیو رنجور دار 30.مگوی آنچه هرگز نگفته‌ست کس‌ به مردی بکن باد را در قفس

(همان:240-241)

 رستم پاسخ می‌گوید که:سلام مرا به اسفندیار،آن سرور شیردلان‌ برسان و بگو عاقبت‌اندیشی کار خردمندان است،.پایان این کار را بنگر و هرگونه فکر بد و سوءاندیشه را دربارهء من از فکر و مغز خود بیرون کن. اسفندیار با شنیدن پاسخ رستم،خود قصد دیدار رستم می‌کند و نزد او می‌آید. ابتدا مطالب به آرامی و صلح‌جویانه ردّوبدل می‌شود؛ولی پس از مذاکرات‌ فراوان،رستم از رفتن به نزد گشتاسب،آن هم دست بسته و مانند بندگان، سر باز می‌زند؛بنابراین مذاکره به مبارزه و نبرد کشیده می‌شود.


و.نقطهء اوج(-گره‌گشایی):


31.نشست از بر رخش چون پیل مست‌ یکی گرزهء گاو پپکر به دست‌ 32.بیامد دمان تا به نزدیک آب‌ سپه را به دیدار او بد شتاب‌ 33.به گیتی چنان دان که رستم منم‌ فروزندهء تخم نیرم منم‌ 34.نخواهم که چون تو یکی شهریار تبه دارد از چنگ من روزگار

 ابتدا این دو رجزخوانی می‌کنند.رستم بر رخش چون فیلی مست و غرّان سوار می‌شود و با گرزی به بزرگی سر گاو،با شتاب و سرعت فراوان‌ به کنار رود هیرمند می‌آید و مقابل اسفندیار خود را معرفی می‌کند و به او می‌گوید نمی‌خواهم شهریاری چون تو به دست من کشته شود.اسفندیار نیز در پاسخ رستم را تحقیر می‌کند و می‌گوید:


35.چنین گفت با رستم اسفندیار که‌ای نیک دل مهتر نامدار 36.من ایدون شنیده‌ستم از بخردان‌ بزرگان بیداردل موبدان‌ 37.که دستانِ بدگوهر و دیوزاد به گیتی فزونی ندارد نژاد


38.تنش تیره بُد،موی و رویش سپید چو دیدش دل سام،شد ناامید 39.بدو گفت رستم که آرام‌گیر چه گویی سخن‌های نادلپذیر 40.کنون داددِه باش و بشنو سخن‌ از این نامبردار مرد کهن‌ 41.همی گفت کای داور کاردگر بگردان تو از ما بد روزگار

(همان:255 و 256 و 261،277)

 اسفندیار شروع به تحقیر نژادی رستم می‌کند؛ولی رستم با خونسردی‌ و آرامش او را به ترک این‌گونه سخنان دعوت می‌کند و از او می‌خواهد به عدالت و داد بگراید و از خدا می‌خواهد این بلا را از ایشان دور کند؛ولی‌ اسفندیار بر تصمیم خود پای می‌فشرد تا سرانجام دو پهلوان درگیر می‌شوند:
 
42.چو شد روز،رستم بپوشید گبر نگهبان تن کرد بر گبر ببر 43.خروشید کای فرخ اسفندیار هماوردت آمد،برآرای کار

(همان:278 و 279)

 تصویرسازی در این دو بیت در اوج است.گویی خواننده مشغول دیدن‌ فیلم سینمایی دو پهلوان است؛یکی غرق در لباس و زره جنگی و سوار بر اسب،فریاد برمی‌آورد:ای اسفندیار فرخ و فرخنده‌نژاد،همرزم و همتای تو آمد؛آمادهء نبرد باش:


44.چو بشنید اسفندیار این سخن‌ از آن شیر پرخاشجوی کهن‌ 45.بخندید و گفت اینک آراستم‌ بدانگه که از خواب برخاستم

(همان:279)

 اسفندیار با تظاهر به اینکه شاد و خندان است و روحیهء بالایی دارد، اعلام آمادگی می‌کند.


46.چو نزدیک گشتند پیر و جوان‌ دو شیر سرافراز و دو پهلوان‌ 47.خروش آمد از بارهء هر دو مرد تو گفتی بدریّد دشت نبرد

(همان:279)

 پیر در اینجا صفت جناب رستم است و جوان،صفت اسفندیار.از نظر ادبی،ذکر صفت و حذف موصوف،خود کنایه است و ایجاد نوعی مبالغه‌ می‌کند و این شگرد برای شدت دادن به قدرت تخیل است.مجددا آنها را به دو شیر جنگی تشبیه می‌کند.خروش و شیههء اسبان هر دو پهلوان چنان‌ فضای میدان نبرد را دربرمی‌گیرد که گویی دشت نبرد به دو نیم پاره‌پاره‌ گشته است؛اوج اغراق و تصویرگری.


هـ فرود:

 پهلوانان پس از چند نبرد طولانی،حریف یکدیگر نمی‌شوند.رستم، خسته و مجروح نزد پدرش زال می‌آید و چاره‌ای می‌جوید.پدرش از سیمرغ‌ کمک می‌خواهد.سیمرغ حاضر می‌شود و او را به انتخاب چند تیر از چوب گز مأمور می‌کند که فقط با آنها باید چشم اسفندیار را نشانه بگیرد.اینجا مشکل‌ داستان حل می‌شود و ماجرا با مرگ اسفندیار پایان می‌پذیرد.


48.وزان روی رستم به ایوان رسید

مر آن را بر آن‌گونه دستان بدید 49.زواره،فرامرز گریان شدند از آن خستگی‌هاش بریان شدند 50.بدو گفت زال ای پسر،گوش دار سخن چون به یادآوری،هوش دار 51.همه کارها جهان را در است‌ مگر مرگ،کان را دری دیگر است‌ 52.یکی چاره دانم من این را گزین‌ که سیمرغ را یار خوانم برین‌ 53.چنین گفت سیمرغ کز راه مهر بگویم کنون با تو راز سپهر 54.بدو گفت شاخی گزین راست‌تر سرش برتری و تنش کاست‌تر 55.بدان گز بود هوش اسفندیار تو این چوب را خوارمایه مدار 56.تهمتن گز اندر کمان راند زود بر آن‌سان که سیمرغ فرموده بود 57.بزد تیر بر چشم اسفندیار سیه شد جهان پیش آن نامدار

(همان:291،293-294،297-298 و 304)


ی.نتیجه‌گیری: 58.هم آنگه سر نامبردار شاه‌ نگون اندرآمد ز پشت شاه‌ 59.پشوتن برو جامه را کرد چاک‌ خروشان به سر بر همی کرد خاک‌ 60.همی شت بهمن به خاک اندرون‌ بمالید رخ را بدان گرم خون

(همان:306 و 309)

 آهنگ سخن داستان‌سرا در سه بیت بالا حزن‌انگیز و در عین حال، تصویر سوگ حماسی و مرگ پهلوانی چون اسفندیار است،که برادر و پسرش‌ بر بالین نیمه جان او خاک بر سر می‌زنند و فغان برمی‌آورند.اسفندیار در لحظات واپسین از زندگی خود به رستم و اطرافیان چنین می‌گوید:


61.چنین گفت با رستم اسفندیار


که اکنون سرآمد مرا روزگار 62.زمانه چنین بود و بود آنچه بود سخن هرچه گویم،بیاید شنود 63.بهانه تو بودی پدر بُد زمان‌ نه رستم،نه سیمرغ و تیر و کمان‌ 64.چنین گفت پس با پشوتن که من‌ نجویم همی زین جهان جز کفن‌ 65.چه گفت آن جهان دیده دهقان پیر که نگریزد از مرگ پیکان تیر

(همان:308-309 و 310-311)

 اسفندیار در لحظات پایان زندگی،مرگ خود را تقدیر و سرنوشت قلمداد می‌کند و به رستم می‌گوید تو گناهی مرتکب نشده‌ای.فردوسی در توصیف‌ آوردن تابوت اسفندیار به نزد پدر و دیدن زن و مادر و فرزندان جنازهء او را و فریاد و فغان برادران و ایرانیان چنان صحنه‌آرایی و تصویرپردازی کرده است‌ که هر خواننده‌ای بی‌اختیار سوگنامهء خاندان اسفندیار را نه فقط با شنیدن‌ کلمه‌ها،بلکه با دیدن از ورای کلمات،با تمام تأثر و اندوه حس می‌کند.برای‌ پرهیز از طولانی شدن این مبحث،از ذکر آن ابیات صرفنظر شد.

 خوانندگان محترم توجه دارند که هنر تصویرآفرینی فردوسی،از میان‌ داستان‌سرایان در ادب فارسی منظوم،در نوع حماسه و قدرت وصف، کم‌نظیر است؛در عین حال،ادب دوستان ایران زمین می‌دانند که ما شاعران‌ و هنرمندان بزرگ دیگری نیز داریم که در میدان داستان‌سرایی در نوع‌ غنایی و عرفانی،چه در قالب نظم و چه در قالب نثر،با واژه‌ها نه فقط تصویرگری و صحنه‌آرایی کرده‌اند،بلکه گاهی با کلام سحرآمیز خود مشمول سخن پرمغز و ارزشمند پیامبر بزرگ اسلام شده‌اند که فرمود:«إنّ‌ من الشّعر لحکمة و إنّ من البیان لسحرا»:همانا برخی از اشعار حکمت‌ (-علم)است و برخی از گفته‌ها سحرآمیز.

 نظامی گنجوی در داستان‌های خسرو و شیرین،لیلی و مجنون و هفت‌پیکر، در نوع غنایی با کلمات و جمله‌ها چنان تابلوهای نغز و پرمغزی آفریده است‌ که شاید در پهنهء ادب جهان بی‌مانند باشد؛و مثنوی معنوی حماسه‌ای‌ عرفانی و بزرگ است.

 بر داستان‌نویسان علاقه‌مند به هنر نویسندگی فرض است تا با تدبّر و تأمّل در آثار داستان‌پردازان بزرگ ایران،با نمونه‌های عالی طرز بیان و اسلوب گفتار آنان آشنا گردند و از این گنجینهء پربها در جلب قلوب مخاطبان‌ خود و پرواز دادن خیال آنان به دنیای پر رمز و راز سنّت داستان‌سرایی،به‌ نحو احسن بهره جویند.داستان‌نویسی در سرزمینی که زبان ملی و بومی‌ آن،قند شیرین فارسی است،بدون آشنایی با آثار گذشتگان،«بر یخ معما نوشتن»و به قول حضرت استاد فردوسی؛«باد در مشت داشتن»است.


پی‌نوشت

 (*)استادیار دانشگاه پیام‌نور تهران.


کتابنامه

 -فردوسی،ابو القاسم،بی‌تا،شاهنامهء فردوسی.زیرنظر برتلس(با همکاری). چاپ مسکو،(افست)تهران:میر.

http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/543181?sta=%u0641%u0646+%u0628%u06cc%u0627%u0646

فن‌بیان و سخنوری

فن‌بیان و سخنوری

 * جعفر وفا کارشناس ارشد معارف‌ از شیوه‌های مؤثر تبلیغ،رساندن پیام‌های تربیتی و توسعهء فرهنگ و آموزش‌ «سخنرانی»است سخنرانی هنگامی تأثیر زیادی خواهد گذاشت که دارای نظام‌ منسجم،ویژگی‌ها،و مهارت‌های لازم باشد.چنین گفتاری مطلوب عام و خاص‌ خواهد بود؛چنان‌که حضرت علی(ع)می‌فرماید:

 «احسن الکلام ما زانه احسن النّظام و فهمه الخاصّ و العامّ»1

 بهترین سخن آن است که با نظام نیکو آراسته باشد و خواصّ و عوام‌ آن را بفهمند.

 خطابه و بیان،از دو نظر باید در میزان نقد و تحلیل قرار گیرد:

 یکی از نظر محتوا و قلب گفتار و دیگری از نظر قالب ظاهری و شکل و بافت.

 در مورد اوّل در مقالهء نخست،به اختصار مطالبی بیان شد و اینک محور دوم، یعنی قالب ظاهری.

 قالب و ساختار ظاهری متن یک سخنرانی نیز باید محکم و استوار و دارای‌شرایط خاصّی باشد تا از عهدهء ابلاغ پیام درونی خود،برآید چرا که شیوهء بیان، همسنگ خود پیام،و حتّی گاه مهم‌تر است.در این مقاله،بعضی از مهم‌ترین‌ شرایط ظاهری یک سخنرانی را بررسی می‌کنیم.


1-فصاحت و بلاغت

 مجموع حرف‌ها،کلمه‌ها و کلاّ بافت ادبی جملات به مثابهء جلد و جامهء رویین‌ گفتار است که نسبت زیبایی،نظم و دقت در انتخاب آن‌ها،موجب ترغیب شنونده‌ به شنیدن آن می‌شود و مفاهیم آن را به سرعت بر دل می‌نشاند.سخنی که‌ این صفات را در حدّ مطلوب داشته باشد،«فصیح»است.فصاحت در اصطلاح‌ عبارت است از:


«به کار بردن الفاظ و روشن و روان،زودفهم،مطلوب و معمول ادب دوستان‌ و نویسندگان و شاعران»

2

 خطیب برجسته و سخنور مجّرب،باید سخن خود را به شکل زیبا و پسندیده‌ آرایش دهد و با اسلوب صحیح،شفّاف و به دور از پیچیدگی‌های لفظی و معنوی و تکلّف و تصنّع،مخاطبانش را ترغیب نماید در حّدی که مخاطب یا پرسش‌گر،به‌ محض دریافت پاسخ یا پیام مستقیم،جوهرهء آن را دریابد و قانع گشته و ساکت‌ بماند.تنها داشتن فصاحت و جمال جمله،وافی مقصود نیست بلکه«بلاغت»نیز شرط کمال و رکن بنادین سخنوری است و آن عبارت است از:


«دخالت دادن زمان و مکان،شخصیّت و شایستگی مخاطب،در بافت کلام».

4

 یعنی گفتار در عین اختصار و قابل فهم و درک بودن برای مخاطب،به‌ مقتضای حال و حوصله و ظرفیّت او نیز باشد از امام صادق(ع)سؤال شد «بلاغت»چیست؟فرمود:

 «کسی که چیزی را می‌داند و دربارهء آن کم سخن می‌راند و این‌که بلیغ‌ را بلیغ می‌گویند،برای آن است که با کوشش ناچیز به نیاز خود دست می‌یابد.»5

 بنابراین آن‌چه گفتیم در بلاغت باید سه حالت رعایت شود:

 الف-گفتار به هدف موردنظر نزدیک باشد؛

 ب-دور از زواید و کلمات و جملات تحمیلی و اضافی باشد؛

 ج-در عبارت کم،معانی بسیار،بگنجاند.

 در این صورت یک مربّی سخنور و خطیب توانمند،هرچند کم گوید،افراد زیادی جذب سخنانش خواهند بود؛زیرا که سخن کم و گل‌چین شده،به مانند عسل است که کم‌حجم،پر خاصیّت و پرخریدار است.

 عوامل امدادی فصاحت و بلاغت:گوینده باید برای تقویت فصاحت و بلاغت‌ و سامان‌دهی و زیباسازی گفتار و جملات خود،از امور مدد جوید؛از جمله:

 الف-استعاره،کنایه،تمثیل و تشبیه به ویژه پوشاندن جامهء محسوس بر پیکر معقول به‌سان قرآن مجید که علم را به نور و روشنای و جهل را به تاریکی تشبیه‌ می‌کند.6و ارزش امامت و حضور امام را به ارزش آب زلال و گوارا غیبت او را به فرو رفتن آب در زمین مانند می‌سازد.7

 ب-بهره‌گیری از حکایات شیرین،پندهای تاریخی،قطعاتی نغز،از شعر متعهد و نثر ادبی و حکیمانه و ضرب المثل‌های مایه‌دار در میان مردم،در این مورد نیز قرآن آینهء یک خطیب خوب است که دست‌کم نیم‌رخ خود را در آن می‌تواند دید چرا که آن به مناسبت‌هایی،از حوادث تاریخی امم گذشته سخن به میان‌ می‌آورد.و سخنانی از لقمان،ذی القرنین،مؤمن آل یاسین و بلقیس نقل می‌کند.8

 و نیز به برخی از ضرب المثل‌های عرب پیش از اسلام،اشاره دارد.همچون‌ گریستن آسمان و زمین بر هلاکت یک قوم و یا یک شخص:


«فما بکت علیهم السّماء و الارض و ما کانوا منظرین»

9

 نه آسمان بر آنان‌[فرعونیان‌]گریست و نه زمین،و نه به آن‌ها مهلتی داده شد.

 ج-استخدام روش و اصل موازنه و مقایسهء دو مفهوم که در انتقال معانی‌و

کشف حقایق،نقش تعیین‌کننده دارد؛چرا که یکی از راه‌های شناخت پدیده‌های‌ مادی و غیرمادی سنجش هریک از آن‌ها،با قطب مخالفشان است«تعرف‌ الاشیاة باضدادها»01و این یک روش قرآنی است همچون مقایسهء نور با ظلمت‌ یا علم با جهل؛سردی با حرارت؛مؤمن با کافر؛شب با روز؛بینا با نابینا؛مرده با زنده؛بهشت با دوزخ و...11

 در مقایسه دو ضدّ با یک امر«مجهول»با«معلوم ذهنی»باید دقّت نمود که‌ لا اقل یکی از آنها بر شنونده معلوم باشد؛مثلا اگر دربارهء عظمت آفرینش‌ ستارگان و شگفتی‌های زمین و آسمان صحبت می‌کنید به جای آن‌که بگویید، فاصلهء نزدیک‌ترین ستاره به زمین 53 تریلیون میل است،بگویید:فاصلهء نزدیک‌ترین ستاره بر ما به حدّی است که اگر قطاری سریع السّیر بخواهد با آخرین سرعت حرکت کند،پس از 84 میلیون سال به آن خواهد رسید یا اگر در ستارهء مزبور آوازی خوانده شده،صدای آن،بعد از سه میلیون و هشتصد هزار سال به ما می‌رسد؛زیرا که واژهای«تریلیون»و«میل»برای اکثر مردم‌ ناشناس است.


2-هدفمندی و شورآفرینی

 ایجاد رغبت و انگیزهء مثبت،جهت انجام اعمال خوب و مقدّس و ایجاد نفرت‌ و انگیزهء منفی برای ترک کارهای ناشایست،از دیگر اصول نظام گفتاری و فنّ‌ خطابه است.خطیب باید سخنان هدفدار و مقدّس خود را با شیوه‌هایی بیان کند که دردل شنونده شادی و عشق و نشاط و امید بیافریند تا او را برای عمل به آن‌ تحریک نماید و نسبت به امرو ناشایست،چنان سردی،افسردگی و تنفّر پدید آورد که مخاطب به محض شنیدن متحوّل شود و تصیم بر ترک آن گیرد.رسول‌ اکر صلی الله علیه و آله در این‌باره اسوهء حسنه و گویاترین الگوست.آن حضرت‌ در مواردی خاص،هنگامی که برای ایراد سخنرانی برمی‌خاست و خطبه می‌خواند چشم‌هایش سرخ می‌شد،صدایش بلند می‌گشت و حالت خشمش شدّت‌

می‌گرفت،گویا به ارتشیان هشدار می‌دهد و به آنان اعلام خطر می‌نماید.

 آن حضرت با اینکه بسیار حلیم و خوش‌خلق،گشاده‌روی و متبسّم بود،اما موقع نزول قرآن و ایراد نطق و موعظه بر مردم تبسّم بر لب نداشت.21و یک‌ خطیب باید چنین باشد.


3-انسجام سخن

 فرش زیبا با گل‌های رنگارنگ و طبیعت‌نما،زادهء انتظام و انسجام رشته‌ نخ‌های هماهنگ و یک‌نواخت و به هم فشرده است.اگر در بین نخ‌های اصلی آن‌ فاصله ایجاد می‌شد،هرگز قالی این زیبایی را نداشت،چون رابطهء نقشه‌ها و گل‌ها و غنچه‌ه از هم گسست.سخنرانی نیز باید منسجم باشد؛یعنی مطالب به هم‌ پیوند داشته باشد و توالی و روابط موزون رعایت شود.جمله‌ها مثل حلقه‌های‌ زنجیر به هم پیوند بخورد.انسجام سخن بر دو رکن استوار است و از دو چشمه‌ سار،جاری می‌گردد:یکی چراها و دیگری،نتیجه‌ها.انسان همیشه از خود می‌پرسد:چرا فلان احساس تولید شد؟و نتیجهء آن چیست؟تا انسان به علّت و نتایج مسأله پی نبرد،آغاز و انجام آن را نداند و از مقدّمه،به نتیجه نرسد،در واقع موضوع را نفهمیده است.

 با یک تشبیه می‌توان انسجام گفتار را در قالب ترتیب اعداد،بیان کرد:

 سخن منسجم:(1،2،3،4،5،6).

 سخن غیرمنسجم:(2،1،4،3،5).(31)

 در پرتو انسجام کلام باید توجه نمود که گوینده اوّلا مطالبش مستدل و یکسان‌ باشد و دچار تناقض‌گویی نشود.ثانیا روشن و صریح،دور از ابهام و مطلق‌گویی و زلال و شفّاف سخن بگوید به زلالی دوربین ظریف که در روشنایی کامل عکس‌ می‌گیرد.کسی که مبهم می‌گوید،به عکّاسی می‌ماند که در فضای مه‌آلود، عکس بگیرد،مسلم است که چنین عکسی،هرچند از صحنه زیبا گرفته شود باز به‌ خوبی منعکس نمی‌شود.مطلب خوب در قالب خوشایند،جام صاف و بلورینی‌ است که بادهء معنا را مطبوع،نشان می‌دهد.

 سخنرانی و حتی تدریس آزاد،بدون انسجام ظاهری و بدون رعایت اصول و نظام گفتاری،مانند آب مطبوع است که در ظرف چرکین و نامطلوب،به لب‌ تشنه‌ای عرضه شود.هرچند می‌خورد ولی برایش گوارا نخواهد بود.

 نخستین عامل انسجام سخن و شفاف گفتن آن:«طبیعی»و به دور از تصنّع و تشبّه صحبت کردن است،دیگر،آن‌که گوینده خود،موضع سخن را خوب‌ فهمیده باشد؛کسی که موضوع را به‌طور سطحی بفهمد،نمی‌تواند روشن بیان کند، اندیشمندی می‌گوید:


«چیزی که خوب درک شود،صریح و روشن بیان می‌شود و برای گفتن‌ ان،کلمات به آسانی و طلاقت و پیاپی در می‌رسد و گوینده دچار گنگی نمی‌شود.»

41


4-ساماندهی و هنرنمایی

 جذب افراد برای گوش سپاری به سخنرانی،و جلب افکار و احساس مخاطبان، نیازمند ساماندهی هنری است.و آن هم با انجام اموری امکان‌پذیر است که ما به‌ برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

 1-آهنگ گفتار:به‌طور فطری و به مقتضای حکمت و خلقت الهی،صدای‌ افراد،به هنگام صحبت،پیوسته در نوسان است و به تناسب نوع گفتار و حالات‌ روحی گوینده و شخصیّت او،دائم کم و زیاد می‌شود،ولی این حالات در سخنرانی‌ها باید به‌طور محسوس و برجسته اعمال شود و گوینده صدای خود را از نظر شدّت‌ وحدّت،تغییر دهد و از حالت یکنواختی خارج کند،چه از نظر نوع و سطح گفتار و چه از نظر سرعت و آهستگی و آرامش و خشونت و آن،اثر خاص روانی در شنوندگان می‌گذارد.زیرا بخشی از زیبایی دریا جذر و مدّ آن است؛امواج‌ خروشان از آن پدید می‌آید و هم آن،و سبب پیدایش ابر و باران می‌گردد.

 برخی از زیبایی و تاثیر خطابه نیز به نغمه و صوت سخنران بستگی دارد

کلمات آهنگین و آوای هماهنگ بر جمال و آثار سخن می‌افزاید؛مثلا در جملات‌ سؤالی باید لحن سخن نیز سؤالی باشد،یا در جایی که از ظلم ظالمی سخن می‌راند باید با صدای تند و هیبت‌آمیز و با خشونت بدان بپردازد،به گونه‌ای که چهرهء ظالم در نظر شنونده تجسّم یابد و اگر در مظلومیّت ستم‌دیده‌ای صحبت می‌کند، باید با صدای شکسته و آرام و لرزان سخن بگوید و حتی نام او را نیز با لحن‌ مظولمانه به زبان آورد،تا سیمای مظلوم در ذهن مخاطب،به تصویر درآید.

 زیرا هرگاه،سخن در سیره به ثمر نشیند و در سیما ظهور یابد،و گفتار با کردار هماهنگ شود و زبان حال به یاری زبان مقال بشتابد فعل و قول قرین هم گردند اثر سریع و ثابت به جای می‌گذارد.آن شاکی و مدّعی که در محکمه،برای‌ اظهاراتش شاهد عینی به همراه دارد و بر دعوی‌اش گواهی می‌دهد؛شکایتش بهتر بر دل حاکم می‌نشیند و زودتر به نتیجه می‌رسد.حضرت علی(ع)می‌فرماید:

 «أصدق المقال ما نطق به لسان الحال»51

 راست‌ترین سخن آن است که زبان حال گویای آن باشد.


بیان شوق چه حاجت،که سوز آتش دل‌ توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد

 توجّه به این حقیقت«روان گفتاری»معلوم می‌کند که سخنرانی و تبلیغ زبانی، یک هنر است و خطیب،یک هنرپیشه؛او به تنهایی باید در نقش‌های مختلف‌ بازی کند؛گاهی،جامه کودکی و جوانی بر تن کند،گاهی جامهء پیری و کهنسالی، زمانی در کسوت عارف و زاهد ظاهر شود و زمانی در شکل یک فرمانده نظامی یا سرباز فداکار نقش مثبت و مؤثر ایفا کند وگرنه نمی‌توان از زبان آنها سخن بگوید و خاطرات خوب و بد تاریخ را در زندگی رنگارنگ کودکان و نوجوانان و پیرمردان و عارفان و نظامیان و سربازان و دیگر اقشار مختلف بجوید و بر جویندگان حقیقت‌ بسراید.اگر یک سخنور،نتواند نقش هنری خود را در بیان مطالب به خوبی القا کند و شخصیّت فراگیر و جمعی خود را نشان دهد و بهترین روش بیندیشد،در حقیقت سخنرانی او با خود سخن گفتن است نه با مردم!

ب-مطلع وجود:ناطق باید نگاه مستقیم و عادلانه به حضار داشته باشد،آنان‌ که هنگام صحبت،به یک نقطه خیره می‌شوند،یا به افراد معدودی می‌نگرند، رابطه‌ای با شنوندگان برقرای نمی‌کند،بلکه او با خویشتن هم‌صحبت می‌شود. پیامبر اسلام،هنگام ایراد خطابه و صحبت در حلقه و جلسه‌های خصوصی،به‌ مخاطبان و حاضران عادلانه نگاه می‌کرد.زیرا که چشم مطلع وجود آدمی است و شخصیت هرکسی در نگاه وی نهفته است.استاد یا سخنرانی که به‌طور مساوی به‌ مستمعان نظر نمی‌افکند در حقیقت شخصیت خود را به همهء آنان عرضه نمی‌کند. طبیعی است که سخنان او نیز غایبانه تلقّی خواهد شد و کم‌ارزش.

 ج-پرهیز از تقلید:به‌طور طبیعی و بدون تقلید،صبحت کردن،گوینده را در نظر مخاطبان،شخصیّت مستقل،نشان می‌دهد،اما اگر از لحن گفتار یا روش‌ خاص برخی تقلید کند،به عنوان شخصیت پیرو و تابع و ملّقد قلمداد می‌شود.

 د-مشارکت خطابی:«خطابی»سخن گفتن با مستمعان،آنها را در صحبت و فکر خود،شریک کردن است؛مثلا سخنران باید بگوید:«...اکنون شما می‌پرسید دلیل تو بر این مطلب چیست؟خیلی خوب:بگذارید دلیل آن را برایتان توضیح‌ دهم.»خطابه‌های پیشوایان دینی ما دارای این ویژگی است.بهره‌گیری از ضمایر خطابی همانند شما،تو...دلیل بر آن است.

 این طرز گفتار،به کلاس و مجلس روح تازه می‌دمد و خطابه و درس را جاندار می‌سازد و آن را از حال جمود،خارج می‌کند و به مطالب حرارت و نتیجه‌ قدرت تأثیر بیشتری می‌دهد.

 هـ-سخنران ماهر،ماهیّت دورنی خود را در لحظه‌لحظهء سخنرانی،می‌گنجاند و آنچه که باور قلبی دارد بر زبان می‌آورد به ویژه در مسائل اخلاقی،تربیتی و عرفانی وگرنه از طرح آن خودداری می‌نماید.

 و-پس از بیان مطالب مهم و کلیدی،اندکی مکث می‌کند و آن را با اسلوب‌ صحیح و پسندیده تکرار می‌نماید؛همان روشی که نویسندهء ماهر در نوشته خود، نکات مهم را با خط درشت برجسته و پررنگ و ممتاز می‌کند!

*پی‌نوشت‌ها:


--------------

(1)-غرر الحکم ص 012،دفتر تبلیغات اسلامی،چاپ اول.

(2)-جواهر البلاغه،ص 7،احمد الهاشمی،دار احیاء التراث العربی،چاپ دوازدهم.

 (3)-بحار الانوار،ج 47،ص 131.

 (4)-جواهر البلاغه،ص 43-53.

 (5)-تحف العقول،ابن شعبه،ص 953.

 (6)-سورهء فاطر،آیهء 81-22.

 (7)-ر.ک.سورهء ملک آیهء 03،بگو«به من خبر دهید اگر آب‌های(سرزمین)شما در زمین فرو رود،چه کسی می‌تواند آب جاری و گوارا در دسترس شما قرار دهد؟!»

 امام باقر(ع)فرمود:این آیه دربارهء امام مهدی(عج)است یعنی اگر امام شما پنهان شود و ندانید کجاست چه کسی برای شما امامی می‌فرستد که اخبار آسمانها و زمین و حلال و حرام خدا را برای شما شرح دهد؟(ر.ک.تفسیر نمونه،ج 42،ص 953.)

 (8)-به ترتیب سورهء لقمان،آیهء 31-91،سورهء کهف،آیهء 78-89،سوره یس،آیهء 72- 92.سورهء نمل،آیهء 92-53.

 (9)-سورهء دخان،آیهء 92،برای توضیح بیشتر،ر.ک.«ردّ پای وحی در بوستان مثل»،ص‌ 53،نوشته جعفر وفا.انتشارات جامعهء مدرسین.

 (01)-ر.ک.همان کتاب،ص 79.


--------------

(11)-برای توضیح بیشتر،ر.ک.همان،ص 09-69.

(21)-ر.ک.میزان الحکمة،ج 03،ص 94 و سفینة البحار،ج 1،ص 614.

 (31)-روشها،جواد محدّثی،ص 271.

 (41)-تراز،اسد اله مبشّری،ص 55.

 (51)-غرر الحکم،ص 712.

http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/336020?sta=%u0641%u0646+%u0628%u06cc%u0627%u0646

بخشی از کتاب 21 گام سخنرانی سیورت ( قسمت دوم )

 

۱۱-   راهها و اشکال گفتن مطالب:

بهترین سخنران کسی هست که مردم با گوشهایشان حرفهای او را ببینند.

-   سخنرانی از حفظ : در این شیوه تمام متن سخنرانی کلمه به کلمه حفظ می شود تا هنگام سخنرانی بازگو گردد. این شیوه بهتراست برای سخنرانیهای کوتاه وکمتر از 6یا7 دقیقه استفاده شود. در این روش مشکلاتی مثل فراموشی متن،یکنواختی درارایه مطالب و بسیاری ایرادات دیگر پیش آید. در این مورد ابتدا باید کلمات کلیدی را بخاطر داشته باشید وچند روز قبل از سخنرانی شروع به حفظ کردن نموده وسعی نمایید که حالت مصنوعی و رباتیک نداشته باشد واز حرکات بدن یا بلند وآرام گفتن بهره ببرید . 

-   سخنرانی فی البداهه: در این نوع سخنرانی ،هیچ برنامه ریزی قبلی وجود ندارد و حتی سخنران ازموضوع سخنرانی نیزهمانجا مطلع می شود. البته سخنران زمانی به سخنرانی دعوت می شود که تجربه و اطلاعات قبلی در این موضوع را دارد.دراینگونه سخنرانیها باید موضوع را تعیین نموده،پرورانده ونتیجه گیری شود.

-   سخنرانی سرگرم کننده: در اینگونه سخنرانی هیچ برنامه ریزی ویژه ای نیست و سخنران تلاش دارد که بدون داشتن الگوی سخنرانی، فقط با گفتن حرفهای خنده دار، لطیفه، جوک و غیره مردم را سرگرم نماید. در این شیوه باید سعی کرد که هنگام گفتن یک نظمی ایجاد نمود که سخنان تکراری نگردند و مورد رنجش فرد یا گروهی نشود.در این شکل سخنرانی بایدسعی کنید از کمدین یا بازگر و یا سخنران خاصی تقلید نکنید و در واقع با خصوصیات خودتان کار را انجام دهید.

-   سخنرانی غیر رسمی: این سخنرانی با هدف قبلی بوده و برنامه ریزی شده است . با توجه به اینکه سخنران با موضوع کاملا آشناست کمتر به نوشته توجه می کند وجلسه بسیار طبیعی بوده از سایر اشکال سخنرانی موثرتر است. در این روش بعضی قسمتها از حفظ خوانده می شود و ادامه آن بصورت زنده و خود به خود ادامه می یابد. بسیاری از سخنرانان این شیوه را بیشتر می پسندند.

-   سخنرانی تلفيقی: این نوع سخنرانی ترکیبی از اشکال مختلف ارایه مطلب هست که با توجه به شرایط جلسه ، موضوع سخنرانی وهمچنین علاقه و توان سخنران شکل می گیرد. 

۱۲-   تمرین و آمادگی  برای سخنرانی:

نود در صد هر کاری تمرین است.

چنانچه مبتدی هستید،برای آماده شدن جهت سخنرانی باید تمرین کافی داشته باشید. البته افراد ماهر هم به تمرین نیاز دارند  ولی تمرین برای افراد تازه کار بسیار ضروری هست زیرا با مشکلات ممکنه از قبیل اشتباهات دستوری، واژه ای و گفتاری- عدم سازماندهی غیر اصولی و غیر منطقی-  عدم شناسایی زمان مورد نیاز- ادای اشتباه کلمات- عدم نتیجه گیری مناسب و غیره آشنا شده ور صورت وجود آنها را برطرف می نمایند.

چگونه تمرین کنیم؟

1-   در درجه اول، باید قبول کنید که تمرین لازم است.

2-   زمان تمرین کردن را طولانی کرده وتمرین را بارها تکرار کنید.

3-   درموقع تمرین همه مطالب را تمرین کنید وبخشی را به هر دلیل حذف ننمایید.

4-   روبروی آینه تمرین کنید وخود را دقیقا ببینید تا ایرادات احتمالی را برطرف نمایید .

5-   همان کلمات و حرکاتی را بکار ببرید که در سخنرانی واقعی می خواهید استفاده کنید.

6-   در ذهن خود جلسه پرسش و پاسخ ایجاد کنید وبه سوالات احتمالی پاسخ دهید.

7-   مطالب خود را به همان اندازه که در سخنرانی واقعی وقت خواهید داشت تنظیم کنید.

 

۱۳-   اقدامات پیش از شروع سخنرانی

کسیکه کوه را ازمیان برداشت فردی بود که شروع به برداشتن سنگریزه ها کرد.

آنچه که 30 دقیقه پیش از شروع سخنرانی انجام می دهید، در سخنرانی شما بسیار تاثیر دارد.عدم توجه به چند دقیقه قبل از شروع می تواند زحمات قبلی شما را از بین ببرد. البته این برای کسانی هست که شغل آنها سخنرانی هست ولی برای افرادی که به عنوان میهمان سخنرانی می کنند شاید امکان و شرایط حضور در دقایق قبل از سخنرانی وجود نداشته باشد.در هر صورت آنها نیز می توانند با نگاه کردن به جایگاه سخنرانی ،سالن، شنوندگان و سایر موارد لازم خود را با محیط سازگار نمایند.

نکاتی که توجه به آنها قبل از سخنرانی مهم خواهد بود:

-         دقیقایقی قبل از سخنرانی در محل سخنرانی حاضر شوید.

-         با کسی که قرار است شما رامعرفی کرده و به جایگاه دعوت نماید، آشنا شوید.

-         اگرازعناوین سخنرانی شما فهرستی تهیه شده،درخواست نمایید تا به شنوندگان اعلام نمایند.

-         وجود یا عدم وجود پرسش و پاسخ را به مجری اطلاع دهید.

-         تریبون را با توجه به محل استقراروقد خود تنظیم نمایید.

-         یک لیوان آب درکنارخود داشته باشید.

-         لباس و چهره خود را مرتب و آراسته نمایید.

-         مسیر رفتن به جایگاه را بشناسید ومراقب پله ها یا موانع بین راه باشید تا برخورد نکنید.

 

۱۴-   توان استفاده صحیح و به اندازه از زبان اندام

بدن را ایستگاه روح و روان نیست. بدن ابزار روان است . هدیه کردگار جهانیان است.

هنگام سخنرانی حضار هم به حرفهای شما گوش می کنند و هم شما را می بینند. به همین دلیل برای تاثیر گذاری بیشتر باید چشم آنها را نیز به کار بگیرید. استفاده مناسب و به اندازه از "زبان اندام" در سخنرانی ،می تواند تاثیر بیشتری بگذارد.

1-   لباس مناسب و پاکیزه بپوشید، موهای خود را شانه کرده وکفشهای خود را واکس بزنید.

2-   صاف ایستاده وکج نشوید. صاف ایستادن صدای شما را رسا تر می کند.

3-   لبخند و شادابی را با توجه به شرایط و موضوع سخنرانی با خود داشته باشید.

4-   با چشمان خود به حضار معطوف شوید و بدین ترتیب آنها را وادار سازید تا به شما نگاه کنند.

5-   از دستهای خود بعنوان مکمل زبان استفاده کنید تا مثل رباط به نظر نرسید.

6-   از گذاشتن دستها در جیب خودداری کنید. تکرار این مورد تمرکزحضار را ازبین خواهد برد.

7-   زیاد به سر، بینی و گوش دست نزده وخود را نخارانید.

8-   با بلندی صدای مناسب ووضوح صدا صحبت کنید .

9-   فاصله های تنفس خود را میزان کرده و تند تند پلک نزنید.

10-    آرام و متین بوده و هرگز با عجله صحبت نکنید.

11-  از تکرار بعضی حرفها یا کلمات مثل" ام..ام.." ــ "همانگونه که می دانید"ــ "اصولا" ــ" در واقع" و سایر اصطلاحاتی که بر حسب عادت می گویید، دوری کنید.

12-    حرکت به جلو عقب یا بازی با خودکار یا سایر اشیاء را حذف نمایید.

 

۱۵-   شیوه انتخاب، استفاده و تاکید روی کلمات

کلمات چنان قدرتی دارند که می توانند آتش جنگی را بیفروزند و یا صلحی را بر قرار سازند رابطه ای را به نابودی کشانند و یا آنرا محکمتر کنند.

روش سخنرانی هرکس یعنی چگونگی انتخاب کلمات و شکل بکارگیری آنها و حالت تاکید برروی آنها است و رعایت اینها می تواند کیفیت مطلوبی بر سخنرانی بگذارد.البته باید به شخصیت سخنران نیز اشاره کرد که در هرصورت در سخنرانی او ظاهر می شود.

شیوه صحیح سخنرانی: نمی توان شیوه های صحیح سخنرانی را محدود کرد و در واقع به تعداد سخنران ، شیوه سخنرانی وجود دارد.

1-  شیوه برخورد با حضار: شکل برخورد باحضاردر یک سخنرانی درنتیجه تاثیر گذار بوده و احترام، صداقت،ادب و... نسبت به حضار نتایج مثبتی را به همراه خواهد داشت.

2-  سرعت: تنظیم سرعت ، یک مهارت خاصی است که نیاز به توجه ویژه ای دارد. شایذ در جایی نیاز به تغییرسرعت و تاکیدات مخصوصی باشد.

3-  انتخاب لغات: استفاده از الفاظ معمول ، رایج ، قابل فهم و ساده درموفقیت سخنرانی نقش مهمی دارد و باید از الفاظ وکلمات غریب و اصطلاحات غیرمعمول دوری کرد.

4-  فروتنی: ابراز فروتنی و تواضع نسبت به شنوندگان ضروری بوده و میزان علاقه شما را به آنها نشان می دهد. توجه داشته باشید درنسبت به کسی که به جای رفتن به بیرون وانجام کارهای شخصی ، نشسته و حرفهای شما را گوش می کند باید متواضع بود.

5-  ایده های ماندگار: باید روشی در پیش بگیرید که ماندگار و جاوید باشد.در این مورد پاداشها و عکس العملهای موقتی را فراموش کنید.به ارزشها و ایده های جاوید توجه نمایید.

6-  اشتیاق: به موضوع،شنوندگان و ایراد سخنرانی اشتیاق و علاقه داشته باشید و با شور و شوق به سخنرانی بپردازید.

7-  خودتان باشید: هرگز سعی نکنید از جلد واقعی خود بیرون رفته و نقش بازی کنید. این کار سریع حضار را از شما برگردانده و جلسه شما ناموفق خواهد بود.

 

۱۶-   آیا کسی به شما گوش می دهد؟

کسی که حرف می زند می کارد و آنکه گوش می دهد درو می کند.

سخنران به راحتی می تواند بفهمد که آیا به سخنان او گوش می دهند و یا ناچار در جلسه نشسته اند.

اگر به سخنان شما گوش نمی دهند احتمالا به دلایل زیر است.

-         سخنرانی سازمان نیافته است و دنبال کردن آن توسط شنوندگان مشکل است.

-         به دلیل سرعت زیاد ، شنوندگان قادر به ادامه دادن نیستند.

-         سخنرانی طولانی وخسته کننده است.

-         موضوع مورد علاقه شنوندگان نیست.

-         ارایه مطالب و استفاده از تکنیکهای سخنرانی ضعیف است.

-         سخنران خود اعتقادی به گفته هایش ندارد.

مشکلات پیش بینی نشده که می تواند در سخنرانی تاثیر بگذارد:

1- وجود یک شنونده مخالف: در این مورد اصرار به بحث کردن و ثابت کردن حرف خود نباشید و سعی کنید از نقطه مشترک بین خود و مخالف بهره بگیرید.

2- ترک جلسه توسط حضار: اگر ترک جلسه توسط چند نفرمحدود بود توجه نکنید و به کار خود ادامه دهید ولی چنانچه متوجه شدید افراد زیادی در حال ترک جلسه هستند سعی کنید زودتر سخنان خود را تمام کنید.

3- گریه گودکان: این مورد بسیار طبیعی است و ممکن هست برای هرکسی پیش آید. در این موقع با رعایت ادب و مهربانی از صاحب کودک بخواهید که لحظاتی جلسه را ترک کند و پس از آرام شدن کودک برگردد.

4-  عکاس ها: بعضی مواقع عکاسهایی هستند درجاهی مختلف مثلا روبروو یا کنارشما ایستاده اند و قصد گرفتن چند عکس از سخنرانی، حرکات دست ویا شکل ایستادن و گفتن سخنران را دارند . در این موقع با خونسردی اجازه دهید که کارشان را بکنند و جلسه را ترک کنند.

5- توقف غیر معمول: گاهی ممکن است با وجود تمرین کافی، مطالب را فراموش کنید و ذهن شما پراکنده شود و احتمالا یک توقف غیر عادی پیش بیاید. در این موقع ،حرف یا مطلب جذاب و یا کمی شوخ طبعی می تواند آن وقفه را پر کند تا دوباره مطالب به یاد شما بیایند.

6- اشتباهات: گاهی ممکن است اشتباهاتی برای هرسخنران پیش آید.مثلا فراموش کردن یک کلمه ، اسم افراد، ریختن برگه ها روی زمین، افتادن میکروفن و غیره . در این موقع بکار بردن یک مطلب طنز و شوخی می تواند موضوع را خاتمه دهد.

 

۱۷-   پرسش و پاسخ در هنگام سخنرانی

درباره آدمها از سوالاتی که می‌پرسند قضاوت کن نه از جوابهایی که می‌دهند.

اگر قصد گذاشتن جلسه پرسش و پاسخ را دارید در ابتدا به مجریان جلسه اطلاع دهید. اگر جای کوچکی مثل اتاق با تعداد محدودی شنونده بود می توانید در خواست کنید که هر کس در جای خود ایستاده و سوال خود را مطرح نماید. ولی اگر جلسه بزرگ بود و حضارزیاد بودند در این حالت می توانید یادداشتهایی بین حضار پخش کنید تا بعد از نوشتن سوال خود ، شخصی آنها را جمع کرده ودر اختیار شما قرار دهد.

در پاسخ دادن دقت کنید که سوالات تکراری را کنار بگذارید- اگر دست خط  کسی را نمی توانید بخوانید آنرا کنار بگذارید- به سوالات پاسخهای کوتاه و مختصر بدهید.

 

۱۸-   کارهای سخنران بعد از پایان جلسه سخنرانی

شما باید هر روز سخنران بهتری نسبت به سخنرانی قبلی خود بشوید.

زمانیکه سخنرانی به پایان می رسد باید به سخنرانی خود برگشته وآنرا مرور کنید. اگر فیلمبرداری یا صدا برداری شده آن را دوباره مرور کنید و نقاط ضعف و اشتباهات خود را شناسایی کنید و برای سخنرانی بعدی برطرف سازید.نظر افراد صاحبنظر و مطمئن را در مورد مناسب بودن عنوان، نحوه ارایه مطالب، نتیجه گیری و سایر موارد جویا شوید. انتقادات را پذیرفته و آنها را ارزیابی کنید.

نوشته ها و یادداشتهای خود را دور نریزید و در جایی نگهداری کنید .آنها می توانند منبع خوبی برای سخنان آینده شما باشند.

 

۱۹-   میزان و حدود اعتماد به نفس

همیشه به خود اعتماد داشته باشید. اگر یک بار کاری را با موفقیت انجام داده باشید، باز هم می توانید.

بدون شک اعتماد به نفس یکی از عوامل مهم برای دستیابی به موفقیت است ولی نباید بیش از اندازه و در حد غرور باشد. شما نباید چنین تصور کنید که به اندازه کافی سخنران خوبی هستید و هیچگونه نیازی به یادگیری و تمرین ندارید. هر کس در هر اندازه ای که باشد، می تواند جلوتر رفته و از حال حاضر بهتر شود.مطمئن باشید که آماده سازی شرط موفقیت هر سخنرانی هست پس حتما با هر توانی که هستید خود را برای سخنرانی پیش رو آماده سازید. نگذارید زحمات شما با یک اعتماد به نفس مغرورانه و تکبر بی مورد یکباره از بین برود.

 

۲۰-   خدا حافظی و ترک جایگاه سخنرانی

زمانیکه سخنرانی به پایان رسید باید جایگاه را ترک کرده و به جای اول خود برگردید. موقع برگشتن توجه کنید که مشکلی پیش نیاورید. دقت کنید که مسیر رفتن به صندلی خود را گم نکنید وبه جای دیگری نرفته و یا به اشتباه در جای کسی دیگر ننشینید. موقع حرکت، به موانع ، پله های احتمالی و یا سیمهای کف سالن توجه کنید تا خرابکاری بوجود نیاید. پس ازمستقر شدن در جای خود منتظر بمانید تا جلسه به پایان برسد.

http://behtaran.blogfa.com/post/7

بخشی از کتاب 21 گام سخنرانی سیورت ( قسمت اول )

 

 1-   از بین بردن بهانه های صحبت نکردن در جمع:

90 درصد شکستها نصیب کسانی می شود که عادت به بهانه آوردن دارند.

همیشه برای حضوردرجمع و سخنرانی بهانه هایی است که باید به شیوه درست و عملی با آنها مقابله و مبارزه کرد. بعضی از این بهانه ها این موارد هستند.

-         تا به حال در جمع صحبت نکرده ام.

-         نمی دانم در مورد چه چیزی صحبت کنم.

-         آیا به حرف من گوش خواهند داد.

-         مطالب سخنرانی را از کجا تهیه کنم.

-         شاید در جمع افراد مهم و صاحب مقام نشسته باشند.

-         اگر سوالاتی کردند چگونه پاسخ بدهم.

-         ممکن است وسط سخنرانی گیر کنم و آبرویم برود.

-         وقتی دیگران هستند چرا من صحبت کنم.

بسیاری موارد دیگر که بهانه ها وموانع سخنرانی هستند وباید آنها را برطرف کرد. همه این بهانه ها ناشی ازاین است که با اصول سخنرانی آشنا نیستید و در این مبحث قصد ارایه اصول سخنرانی وبر طرف کردن موانع را داریم.

2-   مزایای آشنایی با دانش و هنر سخنرانی:

بزرگترین پاداش انجام یک کار سخت ، تحولی هست که در شما ایجاد می شود.

الف) دستیابی به آرزوها: یکی ازآرزوهای هر فرد در مسیر موفقیت این است که بتواند بطورموثرو الهام بخش سخنرانی کند. سخنرانی خوب باعث ترقی و رونق شغلی، پیشرفت اجتماعی وموفقیت در زندگی شده و موجب رسیدن به آرزوها می گردد.

ب) انگیزه پیدا کردن: با دانستن مزایای سخنرانی ، انگیزه پیدا می کنید که صحبت کنید و به این ترتیب حرفها ، عقاید و نظرات خود را بگویید و این کار موجب می شود کارایی فکری ، شغلی و اجتماعی خود را افزایش دهید.

ج)افزایش قابلیتهای فردی: وقتی تلاش می کنید قابلیت سخنرانی خود را افزایش دهید آنگاه کیفیت زندگی شما بهتر می شود و برخی عادتها و تفکرات شما به شکل صحیح تغییر پیدا می کند. اطلاعات شما بیشتر شده ودامنه لغات شما گسترش می یابد. توانایی یادگیری وگوش کردن شما بالا رفته و به اطراف خود بیشتر توجه می کنید.قدرت خلاقیت و نتیجه گیری و همچنین توان مقابله منطقی با انتقادات را پیدا می کنید ازآن گذشته به فردی جذاب و مورد احترام  تبدیل می شوید.

3-   ترس از صحبت در جمع ومقابله با آن:

هیچ چیز در زندگی ترسناک نیست ؛ علت ترس عدم شناخت می باشد.

وحشت از حضور و سخنرانی فقط یک ترس بیهوده و بی دلیل است و ترس از ویرانگرترین احساسات بشر است.هیچ عاملی به اندازه ترس زیان آور نیست. در این مورد فقط باید غلبه کردن بر ترس را یاد بگیرید و برای این کار باید با آن روبه رو شوید . کنترل ترس و محکم و قاطع ایستادن در مقابل آن بهترین روش مقابله با ترس است.دلیلی ندارد شما از کسانی که در مقابل شما هستند بترسید و فقط این را باید درک کنید که آنها هم مثل شما هستند با این تفاوت که شما می توانید سخنرانی کنید ولی شاید اکثر آنان هنوز صحبت کردن را به خوبی بلد نباشند.

ترس مثبت و ترس منفی: به خاطر ترس متوقف نشوید . ترس می تواند مثبت یا منفی باشد. ترس منفی باعث سستی و توقف شما می گردد ولی ترس مثبت باعث می شود که برای رهایی از همان ترس راه حلی پیدا کنید.در مورد ترس نباید به کسی حرفی بزنید زیرا باعث بی اعتمادی و ضعف بیشتر شما می گردد.

4-   اقدامات اولیه برای شروع سخنرانی:

طولانی ترین سفرها با قدم اول آغاز می شود.

اگر تا به حال سخنرانی نکرده اید بهتر است که شروع کنید .در این مورد از فرصتهای لازم استفاده کنید و به تقویت سخنرانی خود بپردازید.

فرصت یادگیری: برای تسلط و آشنایی کتابهای مختلفی هست که باید مطالعه کنید.از فرصتهای یادگیری بهره ببرید. در آموزشهای و دوره های مختلفی که در آموزشگاهها، انجمن ها و کلاسهای متعدد برگزار می شود ثبت نام نمایید. نوارهای آموزشی مربوط به آموزش سخنرانی را تهیه کرده و گوش دهید.

فرصت سخنرانی: این فرصت ممکن است در محیط کار،جلسات دوستانه ، مهمانیهای خانوادگی ،گروههای ورزشی و اجتماعی، انجمنها وسازمانهای مختلف وجود داشته باشد یا اینکه شما بتوانید این فرصت را خودتان بوجود بیاورید آنگاه باید بهترین استفاده را نموده و صحبت خود را آغاز نمایید.

هیچگاه نباید ازسخنرانی ترسید زیرا شما بارها به سخنرانی دیگران گوش داده اید و متوجه شده اید که هیچ اتفاقی رخ نمی دهد. کسی بی توجهی نکرده و مسخره نمی کند. اگر با آمادگی روانی کامل به سخنرانی بپردازید یقینا دیگران از آن لذت برده و گوش خواهند داد.

5-   پاسخگویی به دعوت جهت سخنرانی:

دعوت به سخنرانی یک افتخار بزرگ است که فقط شامل حال عده اندکی می شود.

اگر برای صحبت کردن دعوت شدید و دانستید که فرصت و آمادگی کافی دارید باید با کمال میل قبول کنید و آنرا انجام دهید. برای هر دقیقه سخنرانی حدود یک ساعت زمان جهت آمادگی لازم است.اگر زمان کافی برای آماده شدن دارید دلیلی برای رد دعوت نخواهد بود. این را بدانید که اگر شما چند بار دعوت دیگران را رد کنید دیگراز شما جهت سخنرانی دعوت نخواهد شد زیرا چنین تصوری در ذهن دیگران ایجاد می کنید که اگر شما را دعوت کنند رد خواهد شد وکسی دوست نارد که حرفش بی ارزش شده و رد شود.

6-   مشخص نمودن موضوع ومورد سخنرانی:

چرا باید بدون اینکه حرفی برای گفتن داشته باشیم ،شروع به صحبت کنیم؟

زمانیکه شروع به سخنرانی می کنید باید ملاحظه همه را بکنید.یعنی هم خودتان و هم شنوندگان. درزمان سخنرانی باید مطلبی را بگویید که مورد توجه شماست و اطلاعات کافی در مورد آن دارید.از گفتن و عنوان کردن مطالبی که با عقاید و علاقه های شما منافات دارد خود داری کنید.

قبل از سخنرانی باید از علاقه و تمایل شنوندگان آگاه باشید و بدانید که منظوراز جلسه و سخنرانی چیست و شنوندگان برای شنیدن چه صحبتهایی جمع شده اند و دوست دارند چه مطالبی را بشنوند.از گفتن حرفهای که باعث رنجش و نگرانی حضار یا گروه خاصی خواهد شد بپرهیزید.به سوالاتی که وجود ندارد یا کسی نمی پرسد پاسخ ندهید . به مطلبی اشاره کنید که زمان کافی برای ارایه آن وجود دارد. بیهوده ازموضوع سخنرانی دور نشده و جلسه را به یک جلسه خسته کننده و جنجالی سوق ندهید.

7-   جمع آوری مطالب برای ارایه در صحبتها:

اثر کم رنگ ترین نوشته ها از قویترین حافظه ها بیشتر است.

هیچگاه ازیادگیری دست نکشید. یاد گیری از قبل از سخنرانی شروع شده و بعد ازآن نیزادامه پیدا می کند.سعی کنید بهترگوش دادن و یادداشت کردن را یاد بگیرید زیرا عامل مهمی برای یادگیری وجمع آوری مطالب است.

هر گاه نکته مهم و با ارزشی شنیدید به دقت گوش دهید.فرصت گوش دادن و یادداشت کردن را از دست ندهید. این فرصتها به اشکال مختلف پیش می آید. مثل برنامه های تلویزیونی، سخنان اتفاقی افراد دیگر، سخنرانیهای مختلف، سخنان بچه های کوچک و غیره

فکر نکنید همه چیز ارزش شنیدن دارد . وقت خود را در اختیار افراد پر حرف قرار ندهید.بزرگی گفته است که " فقط افراد بی مغز به سخنان افراد بی مغز گوش می دهند".

خواننده بهتری باشید زیرا یکی از منابع مهم در سخنرانی کتابها هستند که با دقت نوشته شده اند. تند خوانی را یاد بگیرید.مطالب جدید را مطالعه کنید و از زمان عقب نمانید.در کتابخانه ها عضو شوید وفرصت مطالعه سایتهای خوب، روزنامه ها،دایره المعارفها،لغتنامه هاتقویم ها و سررسیدها و غیره را از دست ندهید.

8-   چینش و قراردادن مناسب مطالب در کنار هم:

برنامه ریزی هوشمندانه اولین قدم برای موفقیت است.

سخن گفتن مثل نوشتن نیست.شما باید تفاوت نوشتن با گفتن و تفاوت گوش دادن با خواندن را بدانید. دانستن این تفاوتها درچگونگی  قرار دادن مطالب در کنار هم کمک زیادی خواهد کرد.نوشته ها دایمی بوده ودر آن می توان به عقب برگشت وخواننده فقط بوسیله چشم با او در ارتباط هستند اما در سخن گفتن ،موقع برگشت دقیقا نمی توان سخن قبلی را گفت و همچنین سخنران از طریق چشم وگوش با حضار در ارتباط است.به همین دلیل کلمات باید تخصصی باشند، جسته و گریخته نباشند، توضیحی و توصیفی باشند،سادگی و ریتم مناسب داشته باشند، با صدای جذاب بیان گردند و کاملا صریح و روشن باشند.سخنرانی شامل سه بخش است؛بخش اول یا بخش آغازین، بخش دوم یا بخش اصلی، بخش سوم یا بخش پایانی

   در بخش آغازین سخنرانی موارد زیر را در نظر داشته باشید:

-   هنگام شروع اگر اولین بار است که شنوندگان روبرو می شوید می توانید تاثیرمثبت و همیشگی در ذهن آنها بگذارید.

-         قدردانی خود را از دعوت کننده و مسئول جلسه ابراز کنید.

-   ممکن است پیش از دعوت به جایگاه کمی تعریف زیادی از شما کرده باشند، سعی نکنید که تعریفها را نفی کنید زیرا در این صورت به خودتان ضربه می زنید.

-   برای نفوذ بیشتر بهتر است کمی از علاقه مندیهای حضار حرف بزنید و یا بصورت کنترل شده ودر حد معقول شوخی کنید.

-   شنوندگان شما را ارزیابی می کنند. سعی کنید یک ارتباط واقعی و صمیمانه برقرار کنید مورد تایید قرار بگیرید.

-   سرفصل صحبتهای خود را اعلام کنید.اگرمجری جلسه آنها را اعلام کرده باشد دیگر نیاز نیست تکرار کنید.

بخش اصلی می تواند اهداف مختلفی را در پی داشته باشد.

-         هدف ترغیبی: سخنران قصد دارد شنوندگان را برای انجام کاری ترغیب نماید.

-   هدف اطلاع رسانی: سخنران قصد دارد اطلاعاتی را در مورد مشخصی به شنوندگان برساند و آنها را آگاه سازد.

-         هدف تشویقی:سخنران قصد تقدیر و تشویق افرادی را دارد.

-         هدف سرگرمی: سخنران قصد شاد کردن و سرگرم کردن حضار را دارد.

نکات مهم دربخش پایانی سخنرانی:

در این مرحله باید بطور خلاصه و واضح نتیجه سخنرانی را مشخص کنید.از دوباره گویی و پر گویی پرهیز کنید و هر چه می توانید کوتاه نمایید ودر نهایت از حضار به خاطر حضور در جلسه تشکر نمایید.

9-   استفاده از لطیفه ها و داستانهای کوتاه:

یک شوخی که کسی را آزرده سازد، به هیچ وجه شوخی جالبی نیست.

شوخی ها و لطیفه های خوب و بجا می توانند چاشنی سخنرانی باشند و استفاده به موقع از آنها یکنواختی سخنرانی را ازبین می برد. لطیفه ها و شوخی نمی توانند هدف اصلی باشند ولی کمکی است درارایه بهترمطالب اصلی. درگفتن لطیفه باید توجه داشته باشید که رنجشی ایجاد نشود وازگفتن لطیفه دررابطه با نژاد،گروه ها واقلیتها،مذهب،مادرشوهریا مادرزن نقص عضو یا ظاهر اشخاص و این قبیل موارد باید خودداری کنید. لصیفه ها باید شنوندگان را شاد کرده وبخنداند و خوب است که سخنران کمترو کوتاهترازشنوندگان بخندد تا احساس سبکی ایجاد نکند. لطیفه و شوخی بی مزه باعث نیشخند حضار می شود و نباید طوری شود که با گفتن لطیفه احترام شما از بین برود زیرا لطیفه های شما نیز باید به گونه ای باشند که محترمانه بوده واحترام آور باشند.

10-   استفاده ازامکانات و ابزار شنیداری و بینایی :

شنیدن کی بود مانند دیدن

حتما با وسایل سمعی و بصری مثل انواع پروژکتور،اسلاید، تخته سیاه، وایت برد و غیره آشنا هستید.همه اینها می توانند تاثیر زیادی در جلسه بگذارند و باعث درک و فهم بیشتر گردند و همچنین قدرت پیام شما را بیشتر می کنند زیرا غیر ازحس شنیدن، حس دیدن حضار نیز به کار گرفته می شود.

اگر قصد استفاده از این وسایل را دارید باید کاملا مهیا شوید تا در بین سخنرانی مشکلی از قبیل کوتاه بودن سیم، نبودن ماژیک برای وایت برد، خراب بودن وسیله مورد استفاده وغیره پیش نیاید.تمرین و چک کردن لوازم قبل ازسخنرانی و طرز استفاده از آنها همچنین بهترین وضعیت قرار گرفتن وسیله و سخنران باید بررسی شود. مطلب مهمتر این است که نباید حالتی پیش بیاید که هنگام استفاده ازوسایل، سخنران فراموش شود ولوازم باعث کنار زده شدن او گردند.

http://behtaran.blogfa.com/post/6

سخنرانی عمومی


ساعت 9 صبح روز شنبه است و شما به تنها چیزی که فکر نمی‌کنید سخنرانی کردن در جلوی جمع است. ناگهان مدیرتان شما را صدا می‌کند و به شما می‌گوید که باید هفته آینده برای 50 نفر از همکارانتان درباره وضعیت پروژه سخنرانی کنید. واکنش شما چه خواهد بود؟

    آیا احساس می‌کنید که سخنرانی عمومی نیز بخشی از وظایف عادی شماست؟
    آیا به این فکر می‌افتید که چگونه از این فرصت برای بهتر نشان دادن خود به مدیرتان استفاده کنید و سعی می‌کنید اطلاعات کامل و جامع و جذابی را برای سخنرانی خود فراهم کنید؟

و یا مثل اغلب مردم، از جلوی دیگران ایستادن و سخنرانی کردن و مورد قضاوت آن‌ها قرار گرفتن احساس ترس و وحشت می‌کنید؟

    آیا می‌توان یک سخنران معمولی بود و با یادگیری مهارت‌هایی یک سخنران مجذوب کننده و الهام بخش شد؟
    آیا می‌توان از سخنرانی عمومی به شدّت هراسان و وحشت‌زده بود امّا با یادگیری مهارت‌هایی به آرامش دست یافت و حتی از سخنرانی کردن لذت برد؟

پاسخ این دو سوال بدون تردید «بله» است.
بارها شنیده‌اید که ما امروز در عصر اطلاعات زندگی می‌کنیم. هرگز پیش از این، اینهمه اطلاعات در دسترس بشر قرار نداشته است. آهنگ تغییر و توسعه به قدری سریع است که باید به طور ثابت کار کنیم تا از دور خارج نیفتیم. مردم بیش از همیشه، به عنوان بخشی از این به هنگام بودن دائمی، مجبور به ارائه اطلاعات به دیگران هستند و باید اطلاعاتشان را در اختیار همکارانشان قرار دهند.
دو زمینه مهارتی عمده وجود دارد:

    مهارت‌های ارائه موثر، استفاده از ابزارهای آموزشی، استفاده از فن بیان، سازماندهی به مطالب و غیره.
    مدیریت خود، توانایی حفظ آرامش و خونسردی در جلوی جمع

یادگیری این مهارت‌ها نه تنها تفاوت چشمگیری در کیفیت ارائه شما به وجود می‌آورد بلکه باعث می‌شود تا از این کار لذت ببرید. سخنرانان مسحور کننده و جذاب بسیار نادرند امّا تنها دلیلش این است که اغلب مردم زمان کافی برای یادگیری مهارت‌های سخنرانی صرف نمی‌کنند.
سخنران خوب بودن، باعث بهبود موقعیت شغلی، زندگی اجتماعی و به طور کلی رضایت کاری شما خواهد شد. یک سخنران خوب می‌تواند تقریباً هر موضوعی را به یک موضوع مورد علاقه برای شنوندگان تبدیل کند. یادم می‌آید که یکی از دوستانم می‌گفت جالب‌ترین و تفکر برانگیزترین سخنرانی‌ای که تا کنون در آن شرکت داشته درباره «فرایند چاپ» بوده است!

ترس‌های سخنرانی عمومی
مردم دقیقاً از چه چیز سخنرانی عمومی می‌ترسند؟
لیست چیزهایی که زیاد می‌شنویم به قرار زیرست:

    گلویم خشک می‌شود و قادر به حرف زدن نمی‌باشم.
    یادم می‌رود که درباره چه چیزی حرف می‌زدم و ذهنم کاملاً پاک می‌شود.
    از سوالات حاضران می‌ترسم. اگر نتوانم پاسخ دهم چه می‌شود؟
    وجود یک نفر در جمع که بیش از من در این باره می‌داند.
    توجه مردم به دستپاچه بودن و عصبی بودنم.
    ترک سالن در میان سخنرانی توسط برخی از حاضران و یا صحبت کردن آن‌ها با هم.
    ارائه من آنقدر بد باشد که ارتباطات شغلی و اجتماعیم را به خطر اندازد.
    می‌ترسم یکنفر وسط سخنرانی من بلند شود و با صدای بلند به ایرادگیری و برهم‌زدن سخنرانی بپردازد.
    از ایستادن جلوی جمع دچار اضطراب و ترس می‌شوم.

راه‌های مقابله
نخست، بپذیریم که ما انسان‌ها به ترس نیاز داریم. بدون توانایی «ترسیدن»، امروز ما وجود خارجی نداشتیم. پیشینیان ما با اتکاء به «ترس»، خود را در مقابل موجودات بزرگ‌تر، قوی‌تر و سریع‌تر حفظ کرده‌اند.
هنگامی که ما می‌ترسیم، ذهن ناهشیار (ناخودآگاه) ما کنترل را به دست می‌گیرد و ما را برای اقدام فیزیکی و جسمی آماده می‌کند. ما به منظور نجات از یک تهدید فیزیکی، به طور خودکار با یک واکنش سریع، عکس‌العمل نشان می‌دهیم. در برخی مواقع، این واکنش می‌تواند به نجات جان ما بینجامد.
در خلال این واکنش «ستیز یا گریز»، تنفسمان تندتر می‌شود تا برای کار بدنی سخت آماده شویم، عرق می‌کنیم تا بدنمان خنک‌تر شود، و حس می‌کنیم که قادر به فکر کردن نیستیم. باید به یاد داشته باشیم که بقا در شرایط اولیه و بدوی اساساً بیشتر نیازمند اقدام است تا تفکر.
ما به هنگام سخنرانی به مقدار کمی اضطراب نیاز داریم. این باعث می‌شود که قدرت ما در به یادآوری مطالب افزایش یابد، سطح انرژی ما بالاتر رود و تمرکز ما برای ارائه مطالب بیشتر شود. مردم از یک سخنران بیحال و بی‌خیال به سرعت خسته می‌شوند!
بنابراین، ما نه اضطراب زیاد می‌خواهیم و نه آرامش زیاد. ما به تنش کافی نیاز داریم تا به ما انرژی و آرامش کافی برای تفکر و به یادآوری دهد. ما نیاز به تعادل مناسب بین این دو داریم.
بنابراین، ما نه اضطراب زیاد می‌خواهیم و نه آرامش زیاد. ما به تنش کافی نیاز داریم تا به ما انرژی و آرامش کافی برای تفکر و به یادآوری دهد. ما نیاز به تعادل مناسب بین این دو داریم.
اغلب سخنرانان وحشت‌زده‌ای که ما آموزش داده‌ایم، «الگوی ترس» نسبتاً ثابتی داشتند:

    شما ارائه مطلبی را در پیش دارید.
    درباره‌اش فکر می‌کنید، تصوًر می‌کنید کارها خراب می‌شود و احساس اضطراب می‌کنید.
    به طور غیرارادی، بین «فکر سخنرانی» و «احساس ترس» در ذهن شما تداعی برقرار می‌شود.
    هنگامی که در شرایط واقعی «جلسه سخنرانی» قرار گرفتید، دچار ترس و اضطراب شدید می‌شوید!

این «مرور ذهنی منفی» برای یک رویداد نام دارد. و تعجب‌آور نیست که با وابستگی و تداعی نزدیکی که بین این دو در ذهن شما به وجود می‌آید، هنگامی که در موقعیت واقعی قرار گرفتید احساس ترس و وحشت کنید.
پاولوف نشان داد که وقتی به طور مکرّر هنگام غذا دادن به سگ‌ها، یک زنگ را به صدا در می‌آوردند، بعداً فقط با شنیدن صدای زنگ، بزاق دهانشان ترشح می‌کرد.
انسان‌ها نیز همین گونه‌اند. چنانچه به طور مکرّر با تصوّر چیزی احساس ترس کنند، هنگامی که در آن شرایط قرار گیرند هم احساس ترس خواهند کرد. امّا انسان‌ها می‌توانند یاد بگیرند که بندبازی، جنگیدن یا خنثی کردن بمب را در ذهن خود با آرامش روان‌شناختی، وابسته (متداعی) سازند. ما می‌توانیم یاد بگیریم که یک تداعی را در ذهنمان تغییر دهیم.

تمرین: واکنش به سخنرانی عمومی با آرامش، نه ترس
مکان ساکتی را پیدا کنید که بتوانید 10 تا 15 دقیقه بدون مزاحم در آنجا باشید. چشمانتان را ببندید و حواستان را روی دستانتان متمرکز کنید. احساس آن‌ها را به هنگام آرمش (ریلکس بودن) در ذهنتان تصوّر کنید. با گسترس آرمش، اجازه دهید ذهنتان کم‌کم به زمانی که شما کاملاً در آن احساس راحتی و آرامش می‌کردید برسد. مثلاً زمانی که در وان حمام خوابیده بودید یا موسیقی گوش می‌دادید یا حتی بعدازظهری با دوستان که می‌گفتید و می‌خندیدید و زمان خوشی داشتید.
اکنون سعی کنید حس واقعی آن لحظه را درک کنید. به رنگ‌ها، اشیاء، صداها، و حتی بوها و مزه‌های مربوط به آن لحظه توجه کنید. سعی کنید آن حس‌ها را در خودتان زنده کنید و بازگردانید، انگار دوباره همانجا هستید.
هنگامی که آن حس در شما به وجود آمد، تصوّر کنید دارید تلویزیون تماشا می‌کنید و خود را بر صحنه تلویزیون ببینید که آن سخنرانی را ارائه می‌کند. با آرامش و سر فرصت به آن گوش کنید. دقت کنید که «بر صفحه تلویزیون بودن» است که باعث می‌شود احساس آرامش و راحتی کنید.
اکنون توجه خود را معطوف صفحه تلویزیون کنید و حس سخنرانی کردن به آن شکل را همراه با احساسات خوش قبلی تجربه کنید. چند لحظه این کار را ادامه دهید، انگار که دارید خواب می‌بینید. هنگامی که چند دقیقه از این حالت لذت بردید، چشمانتان را باز کنید و سرحالی و هوشیاری را در خود حس کنید.
این متن را چند بار بخوانید تا مطمئن شوید تمام مراحل آن را به ذهن سپرده‌اید. این تمرین را چند بار تکرار کنید و به تفاوت‌های آن در هر بار توجه کنید.
برای بعضی از افراد این تمرین آسان‌تر از بقیه است. اگر شما با انجام دادن آن مشکل دارید می‌توانید از یک مشاور یا روان‌شناس برای بالا بردن حس اعتماد به نفستان استفاده کنید. در این رابطه غالباً استفاده از هیپنوتیزم نیز موثر است.

اجتناب از اشتباهات عمده در سخنرانی عمومی
هنگامی که من برای نخستین بار شروع به سخنرانی در جمع کردم به نحوه نگاه کردن حضار بسیار حسّاس بودم. در خلال سخنرانی سعی می‌کردم ذهن آن‌ها را بخوانم.

    آیا چهره درهم فرو بروده‌اند؟
    آیا چهره‌شان بی‌حالت است؟
    آیا این به معنی مخالفت آن‌هاست؟

اگر هیچکس لبخند به لب نداشت واقعاً ناراحت می‌شدم. اگر یکی از حضّار چهره دوستانه‌تری داشت من در تمام سخنرانی تقریباً فقط به او نگاه می‌کردم و به دیگران کاری نداشتم.
یکبار در یک کارگاه آموزشی دو روزه که برای 40 نفر برگزار می‌کردم، خانمی در ردیف جلو نشسته بود که مرتباً چهره‌اش را در هم فرو می‌برد و حتی گاهی سرش را هم تکان می‌داد! من سعی کردم او را نادیده بگیرم و به او نگاه نکنم و برایم جالب بود که او هیچ پرسشی هم نمی‌کرد. در پایان روز دوم که من سرگرم جمع‌آوری لوازمم بودم، به من نزدیک شد و با کمال تعجب به من گفت که از ارائه من بسیار لذّت برده و این کارگاه دستاوردهای فوق‌العاده‌ای برایش داشته است!
از آن موقع تا کنون، دیگر سعی نمی‌کنم حدس بزنم که حضّار چه فکری می‌کنند.
پس از آن که یاد گرفتم چگونه آرامش بیابم و از سخنرانی عمومی لذّت ببرم، درک من شروع به تغییر کرد. چیزی که قبلاً به عنوان خصومت به چشمم می‌آمد، اکنون به صورت عصبی بودن حضّار در نظرم می‌آید. به جای آن که به آن‌ها نگاه کنم تا آرامش بیابم، سعی می‌کنم کاری کنم که آن‌ها آرامش داشته باشند.

کنار آمدن با برخی از حضّار و پرسش‌های سخت
چنانچه در خلال ارائه شما یکی از حضّار نظم را به هم می‌زد و مخّل برنامه بود بدانید که این تنها شما نیستید که از این رفتار، آزرده و ناراحت می‌شوید. مردم عموماً در طول سخنرانی، ادب و نزاکت را رعایت می‌کنند. اگر کسی شروع به تکّه پرانی‌های نیشدار و طعنه‌آمیز کرد و در ارائه شما وقفه به وجود آورد، چند گزینه پیش‌رو دارید. شما می‌توانید:

    قبل از شروع سخنرانی از حضّار درخواست کنید قبل از هر اظهارنظر یا پرسشی دست خود را بلند کنند و یا اعلام کنید که در پایان سخنرانی، وقتی را برای پرسش و پاسخ و اظهارنظر اختصاص خواهید داد.
    اگر کسی شروع به ایجاد وقفه در سخنان شما کرد می‌توانید مودبانه توضیحات اولیه خود را به یاد او بیاورید. اغلب افراد به این درخواست پاسخ مثبت می‌دهند.
    اگر کسی گفت که کاملاً با صحبت‌های شما مخالف است شما یا می‌توانید سعی کنید او را قانع کنید و یا بحث را به جمع گسترده‌تر حضّار بکشانید. به احتمال زیاد، دیگران به دفاع از نظرات شما برخواهند خاست. به یاد داشته باشید که وظیفه شما ارائه اطلاعات به شکلی جامع و جذاب است، نه این که به قیمت از دست دادن دیگران، درگیر بحث با یکی از حضّار شوید.
    بپذیرید که بعضی چیزها را نمی‌دانید و قول بدهید که برای آنان بیابید.
    به آن‌ها بگوئید که مایلید به این بحث بازگردید.
    به حضّار بگوئید که به دلیل محدود بودن وقت اجازه دهند مطالبتان را به پایان برسانید و پس از سخنرانی چنانچه پرسشی داشتند نزد شما بیایند.
    به نکات اصلی سخنرانی خود بچسبید. شما نباید به هر سوال بلافاصله پاسخ دهید. اگر کسانی خواستند مسائل حاشیه‌ای و جانبی را مطرح کنند می‌توانند این کار را در زمان استراحت یا پس از خاتمه ارائه شما انجام دهند.
    به یاد داشته باشید: این تنها وظیفه شما نیست که خود را برای حضّار توجیه کنید. نیمی از مسئولیت نیز بر عهده آنان است. آن‌ها باید ادب و نزاکت را رعایت کنند، به گفته‌های شما گوش فرا دهند، سوالات مربوط بپرسند و بدانند که چه موقع سکوت را رعایت نمایند. مسئولیت شما از این به بعد آغاز می‌گردد.

آمادگی برای سخنرانی عمومی
همه چیز به آمادگی بستگی دارد.

    برای آن که احساس اطمینان کنید باید واقعاً با موضوع آشنایی داشته باشید. آشنایی کلّی و یا مطالعه مستمر به تنهایی برای یک ارائه خوب کافی نیست.
    «مسیر حرکت» خود در سخنرانی (از کجا شروع می‌کنید، ترتیب ارائه مطالب چیست و به کجا ختم می‌کنید) را دقیقاً مشخص کنید و آن را چند بار مرور کنید و به خاطر بسپارید.
    از نکات کلیدی سخنرانی، یادداشت‌های کوتاهی برای خود آماده کنید و نزد خود داشته باشید تا اگر لازم شد به آن مراجعه کنید.
    سخنرانی را با صدای بلند برای خودتان تمرین کنید. این کار در به خاطرسپاری مطالب کمک می‌کند.
    در تمرین‌های خود حتماً زمان‌ها را ثبت کنید و سعی کنید ارائه شما در چهارچوب زمانبندی تعیین شده باشد.
    اگر احساس عصبی بودن می‌کنید و یا از ارائه قبلی خود تجربه ناخوشایندی دارید، با استفاده از تکنیک‌های آرمش (ریلکس شدن) خود را از نظر ذهنی آماده سازید. وقتی پشت صحنه آماده شد، ارائه شما آسان‌تر و بهتر خواهد شد.

توصیه‌هایی برای سخنرانی عمومی

    با همه حضّار تماس چشمی برقرار کنید.
    به یاد داشته باشید که بعضی از افراد از قرار گرفتن در جمع حضّار عصبی می‌شوند. فضا را برای آن‌ها راحت کنید
    هر جا که مفید بود از تصاویر استفاده کنید. مردم تماشا کردن تصاویر را دوست دارند. تصاویر، نمودارها و فیلم می‌تواند ارائه شما را به یاد ماندنی‌تر کند. البته نباید از تصاویر برای ارائه اطلاعات فنی و جزئیات استفاده کرد. تصاویر باید ساده باشند.
    جزواتی را بین حضّار پخش کنید. آن‌ها آن را با خود خواهند برد و در آینده با دیدن آن به یاد سخنرانی شما می‌افتند. یادتان باشد که گرفتن یک چیز رایگان، حس خوبی در مردم به وجود می‌آورد. البته این جزوه نباید حاوی تمام مطالبی که می‌خواهید بیان کنید باشد. شما نمی‌خواهید که حضار در هنگام سخنرانی شما سرگرم خواندن جزوه باشند.
    باز هم می‌گوئیم که به یاد داشته باشید حضار هم مسئولیت خاص خودشان را دارند.
    این گونه فکر نکنید که چطور می‌توانم از این سخنرانی جان سالم به در ببرم؟ این طور فکر کنید که چگونه می‌توانم آن را به نحو احسن انجام دهم؟
    به هنگام سخنرانی، لحن صدای خود را تغییر دهید. هر کجا لازم بود صدایتان را بلند کنید و دوباره پائین بیاورید. صدای یکنواخت سخنران، به ویژه در سخنرانی‌های طولانی، برای حضار بسیار خسته کننده و ملال‌آور است.
    تمرینی که در بخش قبل گفتیم را تکرار کنید تا زمانی که فکر سخنرانی کردن در جلوی جمع واقعاً باعث آرامش شما شود. به یاد داشته باشید که دنیا به ارتباطات خوب نیاز دارد و وقتی آدم کودنی مثل من می‌تواند این کار را انجام دهد شما هم حتماً می‌توانید!‌
    از شوخ طبعی استفاده کنید. استفاده از شوخ طبعی به هنگام ارائه و به ویژه در ابتدای سخنرانی، به اصطلاح یخ جلسه را می‌شکند و فضای صمیمانه‌تری به وجود می‌آورد. البته توجه کنید که شوخی شما بجا و مناسب گفته شود و برای کسانی برخورنده نباشد.

آخرین توصیه: سخنرانی عمومی می‌تواند مفرّح باشد!
سخنرانی عمومی می‌تواند بسیار مفرّح و ارضاءکننده باشد. چنانچه از ارائه خود لذّت بردید، یا حتی تا حدودی لذّت بردید، این امر باعث تقویت اعتماد به نفس شما می‌شود و انرژی مثبتی در شما به وجود می‌آورد. این فرصت را از خودتان دریغ نکنید!

ترجمه: کلینیک الکترونیکی روان‌یار

منبع

 

" Public Speaking", Roger Elliott,
http://www.uncommon-knowledge.co.uk/public_speaking.html

 

 Public Speaking (or how to enjoy presentations)

 

Home > Psychology Articles > Personal Development > Public Speaking
Bryant Hilton, Dell PR

"Public speaking confidence can turn a former ordeal into a rewarding plesure" courtesy of Ed Schipul

It's 9am on a Monday morning. Public speaking couldn't be further from your mind and your manager tells you have to do a presentation to fifty colleagues next week. What's your response?

- Do you feel that public speaking is just part of the routine?
- Do you respond to the challenge and wonder how you can make your presentation compelling, informative and inspiring?

Or, like most people do you feel you would rather die than stand up and be judged by the hard unforgiving scrutiny of your fellow man and woman?

- Is it possible to be an average presenter and learn the skills to become an inspiring and entrancing speaker?
- Is it possible to be totally terrified of the mere thought of public speaking yet learn to relax and even enjoy it?
Without a doubt, the answer is YES!
Public Speaking on the Increase

It's a cliche to say that we live in an information culture. But it's true! Never before has so much information been so readily available. The rate of change and development is so fast that we have to work constantly to 'stay ahead of the game'

More than ever, people are having to present information to others as part of this constant up-dating. People are being increasingly called upon to present publicly their information to co-workers and other departments.
To get ahead, you have to present!

But how often are we taught how to present? There are 2 main areas of skill:

1) Skills of effective presenting; use of teaching aids, use of the voice, structure and so on.

2) Self-management; the ability to remain calm and composed in front of an audience.

Learning these skills make a huge difference not only to the quality of your public presentation but also to your enjoyment. Truly fantastic presenters are quite a rare commodity, but that's only because most people never took the time to learn.

Being an excellent presenter will enhance your career, social life and your enjoyment of work in general.

Great presenters can transform almost any subject into one of interest or even inspiration. A friend once told me that the most entertaining and thought provoking presentation they ever saw was about print processing!

 
http://athir.blogfa.com/post-3811.aspx

نگاهی به گفتمان بیان


نگاهی به گفتمان بیان


۱- بیان از لفظ تامعنا: واژه‌ی بیان به معنی پیدا و آشکار شدن و به معنی فصاحت و زبان آوری- سخن آشکار و فصیح و شرح و تعبیر بکار رفته است. علاوه بر این معانی می‌توان گفت بیان بعنی برجسته کردن، عینیت دادن به فهم و ظهور شدن یک معنی .در تعریف بیان می‌توان گفت عبارتست از شرح و تعبیر کردن یک مفهوم که بوسیله زبان انجام می‌گیرد. و یا به معنی ظهور شدن یک معنی که به وقت لازم بایستی گفته شود. علاوه بر این موارد می‌توان بیان را نشانه‌ای بارز و از مصادیق مهم و اساسی انسان به شمار آورد چه این که بخش عمده‌ای از شخصیت انسان را بازگو می‌کند. و جمله ی« مرد چون سخن نگفته باشد عیب هنرش نهفته باشد.» خود مصداقی بارز برای این مقوله است. آری با بیان سخن است که هنر و شخصیت انسانها نمایان می‌گردد. افزون بر اینکه ما می‌توانیم بیان را پر انرژی‌ترین موجودی به حساب آوریم که باری بسیار سنگین و حتی چند برابر وزن خود را حمل می‌کند. چرا که همیشه باری سنگین از واژه را بر دوش می‌کشد. افزون بر این که در تنظیم و تدوین و البته ارائه این واژه‌ها نیز نقش مؤثر و سازنده‌ای را نیز بر عهده گرفته است. بیان وظیفه دارد تا که بخش عمده‌ای از کلمات را کنار هم بچیند و به مانند لقمه‌ای آماده به خورد اجتماع دهد شاید بتوان گفت بیان همان دندان‌های انسان به شمار می‌رود که لقمه را خوب می‌جود و بعد به خورد شکم می‌دهد. بیان قیم واژ‌ه هاست و بدون آن واژه‌ها نمی‌توانند جمله و یا سطر شوند و در اختیار جامعه قرار گیرند.
 
انواع بیان: ۱- بیان عمومی ۲- بیان تخصصی و فنی
 
۱- بیان عمومی: بیان عمومی بیانی است که در قالبی ساده و با زبانی ساده برای عموم گفته می‌شود و البته تمام واژه‌های بکار رفته نیز عمومیت دارند. بیان عمومی از بطن خانواده‌ها شروع می‌شود و در میان جامعه نیز کاربردی کارآمد دارد.
 


با توجه به این که قشر عام مردم از سواد و فرهنگ ساده‌ای برخوردارند و یا به بیانی از فرهنگ فولکلور بهره می‌جویند لذا بیان عمومی در میان این قشر کاربردی بس اساسی و مهم را ایفا می‌کند. البته بیان عمومی می‌تواند سهل ممتنع نیز باشد یعنی تلفیقی از ادبیاتی سخت و ساده نیز تشکیل شود. به مانند بیان برخی از سخنوران و شخصیت‌های حقیقی جامعه که در بین مردم از ادبیانی بسیار ساده ولی کاربردی و مفید استفاده می‌کنند. بیان عمومی باید به نحوی تشریح و تعبیر شود که عمومیت داشته باشد. عمومیت بدین معنا که پیام‌های آن برای اذهان عموم کاملاً هضم شده باشند. ۲- بیان تخصصی و فنی: بیان تخصصی و فنی بیانی است که در قالبی فنی و بازبانی آکادمیک و یا به اصطلاح دانشگاهی تشریح می‌گردد. کاربرد بیان فنی اغلب در بین قشر تحصیل کرده‌ی جامعه و روشنفکران و متخصصین محل نظر است. مشکل این بیان در خیلی از موارد نیز به چشم می‌آید چه این‌که اهل فن نمی‌تواند ارتباط لازم را با جامعه برقرار سازد. اکثر روشنفکران و دانشگاهیان از این دسته‌اند. چرا که تعامل اجتماعی را تنها در بین قشر فنی و تخصصی جامعه برقرار می‌سازند و در برقراری تعامل در بین آحاد جامعه و عموم با مشکلاتی مواجه هستند. حسن بیان تخصصی و فنی این است که جهان وطن است ولی بیان عمومی از این مهم بی‌بهره است. چه این که یک مهندس و یا استاد دانشگاه که به زبان انگلیسی و یا فرانسوی مسلط است، به سهولت با جهان برون ارتباط برقرار می‌کند ولی یک فرد عام از اینگونه ویژگی برخوردار نیست. البته عام‌گویی در زبان تخصصی نیز خود یک هنر است که در برخی از افراد و شخصیت‌ها یافت می‌شود. بیان تخصصی و فنی بیانی کارآمد و فراگیر است ولی بیان عمومی کاربردی محدود و داخلی دارد. بیان تخصصی و فنی اهدافی فرامنطقه‌ای را دنبال می‌کند ولی بیان عمومی دریک منطقه و یا یک شهر کاربرد دارد. بیان تخصصی و فنی منشأ اثر است. چونکه حالتی مکتوب به خود می‌گیرد ولی بیان عمومی گفتاری است و ردپای آن نیز کمتر در تاریخ می‌ماند.
 
۳-بیان گفتاری: بیان گفتاری بیانی است که در قالب زبانی فصیح و کارآمد و یا در قالب زبانی سست و غیر کارآمد عنوان می‌گردد. این بیان بیشتر در امور روزمره مورد استفاده قرار می‌گیرد و شاید گفت اکثر افراد بازاری و کاسب‌ها جهت امرار معاش خود از این بیان بهره می‌برند.
 
بیان گفتاری در خیلی از موراد کاربردی اساسی دارد. به مانند خیلی از خطابه‌ها و سخنرانی‌هایی که در همایش‌ها و فستیوالها صورت می‌پذیرد و یا می‌تواند کاربردی عمومی داشته باشد که مورد دوم اغلب توسط قشر عام انجام می‌شود.
 
۴- بیان نوشتاری: بیان نوشتاری ازکاربردی‌ترین بیان‌هایی است که نقش مؤثری را در فرهنگ و هنر جامعه ایفا می‌کند. بیان نوشتاری بیانی است که در قالب زبان قلم به جامعه تزریق می‌شود. بیان نوشتاری بدنبال انسان‌سازی است بدنبال تولید تفکر و اندیشه است. این بیان می‌خواهد که بوسیله قلم مدنیت یک اجتماع را تصویر کند. بیان نوشتاری توسط نویسنده و یا شاعر و در مجموع اهل قلم تشریح و تبیین می‌شود. بیان نوشتاری بیانگر اصالت و فرهنگ یک قوم است و چه بسا جامعه‌ای که بیشتر می‌نویسد، مدنیت فرهنگ و هنر آن نیز پرآوازه تر است.
 
۵- بیان حرکتی: بیان حرکتی بیانی است که توسط جوارح بدن صورت می‌گیرد این بیان اگرچه در بطن اجتماع کاربرد دارد ولی بدون بیان گفتاری جایگاه واقعی خود را پیدا نمی‌کند. یعنی بر اساس پیچیدگی خاصی که دارد و اغلب بدون زبان صورت می‌گیرد لذا نمی‌توان گستره‌ی تأثیرش را مدنظر داشت و این بیان نیز در اغلب موارد دارای محاسن اخلاقی است.
 
۶- بیان بصری: بیان بصری بیانی است که در قالبی تصویری به جامعه تزریق می‌شود. مثلاً فرد جهت جا انداختن ادبیات خود از جملاتی چون به من نگاه کن و یا ببین چه می‌گویم و یا مثلاً آب رودخانه را می‌بینی استفاده می‌نماید و هدف نیز انتقال زبان با بیانی تصویری است. کاربرد بیان بصری نیز در اجتماع و بخصوص در علم روانشناسی بسیار مؤثر و مفید است.
 
۷- بیان سمعی: بیان سمعی یا شنیداری بیانی است که از طریق زبان ولی با ساختاری شنیداری صورت می‌گیرد. یعنی فرد جهت انتقال صحبت خود به دیگری اغلب از جملاتی چون گوش کن و یا صدای رودخانه را می‌شنوی و مسایلی از این قبیل می‌پردازد. کاربرد این بیان نیز در اجتماع بسیار سازنده و مهم است.
 
۸- بیان لمسی: بیان لمسی بیانی است که از طریق زبان با استفاده از کلماتی که به فراخور حس لامسه می‌باشند، انجام می‌گیرد. مثلاً فرد جهت انتقال ادبیات خود به دیگران از جملاتی چون من سردی زمستان را لمس می‌کنم و یا حرارت بدن شما را احساس می‌کنم و مواردی از این قبیل است.
 
۹- بیان چشایی: بیان چشایی بیانی است که در قالب زبانی صورت می‌گیرد که این زبان از واژه‌هایی چون تلخ، شیرین، مزه و … استفاده می‌نماید. این بیان نیز با جملاتی چون سخن طرف شیرین بود و یا حرف شما خیلی بدمزه است، شکل می‌گیرد.
 
۱۰- بیان بویایی: بیان بویایی بیانی است که زبان درصدد است تا که با چیدمان کلماتی که به رنگ بویایی هستند، سخن خود را به مخاطب انتقال دهد. به مانند جملاتی از قبیل من بوی آب را حس می‌کنم و یا تو آیا بوی خاک را حس می‌کنی، شکل می‌‌گیرد. بنابراین این نوع بیان‌ها اغلب در قالب‌ زبان خودنمایی می‌کنند ولی ساختار آنها از حواس پنجگانه بهره می جوید و طبعاً کاربرد آنها نیز در اجتماع بسیار اساسی و کارآمد است.
 
کاربرد فن بیان در اجتماع:
 
بی‌تردید فن بیان در اجتماع کاربردی اساسی و منتج دارد. اجتماع نیاز حیاتی و کارآمد بشر به شمار می‌آید به گونه ای که بشر بدون اجتماع بی‌معناست. بیان نیز در قالب‌های متنوع و مختلفی کاربرد خود را به نمایش می‌گذارد. به عنوان مثال جهت مدارا کردن با مردم و یا تساهل بر امور مردم مهمترین عنصر فن بیان است. چه این که ضرب المثل عامیانه‌ای است که می‌گویند: با زبان خوش مار را از سوراخ بیرون بکش. بی‌تردید خوب صحبت کردن و یا به بیانی مسلط و با اعتماد سخن راندن مهمترین عامل در جهت رفع مشکل و یا برقراری ارتباط و دوستی است. فن بیان بزرگترین هنری است که انسان را در جاده پیشرفت کمک شایان می کند. هنری است که به ما چگونه سخن گفتن را در کجا و چگونه می‌آموزد. لذا اینکه می‌گویند سخن هرجایی و هر نقطه مکانی دقیقاً منظور همان آشنایی با زمان و مکان و تسلط بر چگونه سخن راندن است. بشر موجودی است اجتماعی و طبعاً اجتماع نیز نیاز حیاتی بشر به شمار می‌رود. بنابراین جهت ترقی و پویایی درابعاد زندگی و منویات اجتماعی فن بیان در خیلی زمینه‌ها موروثی است و در برخی موارد نیز می‌تواند ذاتی باشد کما اینکه اکتسابی بودن آن نیز از دیگر عوامل است چه این که بعضی درست سخن گفتن را از پدر و یا مادر و یا جد و تبار خود به ارث برده‌اند و بعضی هم ذاتاً و ابتدائاً سخنورند. اما در بیشنتر موارد نیز اکتسابی است. اکتسابی بدین معنا که فرد این هنر را یا می‌آموزد و یا در بطن جامعه از دیگران اقتباس می‌کند و در این دو مورد بالطبع تجربه‌ی تقلیدی و تجربه تحقیقی و دید اجتماعی نیز بسیار مهم است. چه این که بخش عمده ای از این اکتساب برمی‌گردد به تقلید افراد از جامعه‌ی سخنور و واقعیات دیگری که وجود دارند و دیگر بخش آن نیز تأمل و تفقد افراد در موالید چهارگانه است که این مهم نیز با تلاش و کوشش فراوان به دست می‌آید. دید اجتماعی نیز از دیگر عوامل اساسی در جهت شکل‌گیری فن بیان به شمار می‌آید به طرزی که افراد با آگاهی و شناختی که از محیط پیرامون خود کسب می‌کنند به سهولت می‌توانند از ویژگی‌های بارز آن بهره‌ی فراوان گیرند. فن بیان به ما کمک می‌کند تا ابتدا شخصیت خود را به جامعه معرفی ‌نمائیم و در ثانی به ما می‌آموزد تا که در برابر مصائب زندگی صبر پیشه داریم. فن بیان در ما خودباوری و خودپیدایی را ایجاد می‌کند. خودباوری از این حیث که جایگاه شخصیتی خود را بخوبی بشناسیم و خود پیدایی از این لحاظ که بتوانیم در تقویت خویش بکوشیم. فن بیان می‌تواند ما را در ناهمواریهای زندگی به سوی هموارهای زندگی سوق دهد. فن بیان می‌تواند ما را در ناهمواریهای زندگی به سوی هموارهای زندگی سوق دهد. فن بیان می‌تواند دوست خوبی برای پیشرفت ما در دایره ی زندگی باشد. فن بیان می‌تواند ما را به شخصیتی سیاسی و یا فرهنگی و یا علمی به معنی واقعی تبدیل کند و یا می‌تواند ما را به عنوان یک شخص حقیقی به جامعه معرفی نماید. ولی با توجه به علم تیپ شناسی می‌توان گفت که فن بیان بیشتر در افراد برون گرا ظاهر می‌شود تا افراد دورن‌گرا. چه این که شخصیت و رفتار افراد برون‌گرا با فن بیان قرابت بیشتری را برقرار می‌سازد تا با افراد درون‌گرا. البته این نظر مطلق نیست، ولی نظری است که واقعیت اجتماع بر آن مهر تأیید زده است.
 
۴- نقش سازنده فن بیان در فرهنگ: بی‌شک فرهنگ یک مقوله اجتماعی است. فرهنگ می‌تواند همان جمع‌آوری متغیرها باشد. متغیرهایی که خود هم به تنهایی معنی فرهنگ را می‌دهند و هم بصورت جمع. بیان نیز حالتی از فرهنگ است. کما اینکه می‌تواند نوعی متغیر خاص خود باشد که معانی و اعتقادات مشترکی را ایجاد می‌کند و یا بدنبال هدفی معین و سازنده است. انسان از طریق زبان مکالمه می‌کند و طبعاً بخشی از فرهنگ آن نیز برمی‌گردد به چگونه صحبت کردن آن.

می‌توان نتیجه گرفت که فن بیان نقشی سازنده را در ساختمان فرهنگ به عهده گرفته است. بیان می‌تواند به تنهایی یک فرهنگ باشد. طرز بیان و برقرار ارتباط از جانب یک فرد در اجتماع خود بیانگر معرفی فرهنگ آن فرد است.
 
شاید بتوان گفت که فن بیان بدنبال فرهنگ‌سازی است چه این که از ملزومات اجتماعی جامعه به شمار می‌آید.
 
۵- چگونه ساختمان بیان خود را بسازیم: در جامعه افراد از حیث بیان با هم متفاوتند. بعضی لکنت زبان دارند و بعضی هم بسیار روان صحبت می‌کنند. بعضی ساده گویند و بعضی هم زبانشان پیچیده است. بعضی تخصصی صحبت می‌کنند بعضی هم در بیان دچار اختلاط و بی‌نظمی‌اند. بعضی کتابی صحبت می‌کنند بعضی هم لال هستند. بنابراین همه یکی نیستند. ولی راه درست جهت ساختن بیان استفاده بهینه از معیارهای زبان و گویش‌‌ها و احیاناً لهجه‌هاست. معیارهای زبان به ما می‌آموزد تا که بتوانیم با هر کسی به مانند خودش برخورد کنیم. دیگر مورد توجه به فرهنگ هاست. فرهنگ‌ها اگرچه به زبان بی‌زبانی صحبت می کنند ولی تردیدی نیست که در شکل‌گیری ساختمان بیان ما تأثیر مستقیم دارند. چه این که موسیقی هر منطقه‌ای خود یک نوع زبان است که توسط نوازنده بیان می‌گردد و یا فرهنگ پوشش یک منطقه به ما کمک می‌کند تا در تقویت بیان خود بیشتر بدانیم.
 
طبیعت و آب و هوای یک منطقه نیز در بیان ما تأثیر شگرفی را می‌گذارد. چه این که بشر ابتدا اطلاعات و تصورات ذهنی خود را از طبیعت و آب و هوا می‌گیرد و بعد همین اطلاعات و تصورات را بوسیله زبان بیان می‌دارد. لذا برای ساختن بیان خود ابزار و مصالح آن را می‌بایست از محیط طبیعی و اثار اجتماعی و تاریخی و در مجموع از مفاهیم و مصادیق موالید چهارگانه گرفت و بعد همین مفاهیم و مصادیق را در قالب زبان به جامعه بیان کرد.
 
۶- تعادل در بیان: یکی از مهمترین عوامل در شکل‌گیری و تعالی بیان تعادل است. تعادل مهمترین ویژگی در جهت تقویت و تداوم بیان به شمار می‌رود چه این که هرچه قدر در بیان تعادل داشته باشیم به همان اندازه قدرت بیان ما قوی می‌شود. لذا همانطور که ذکر آن رفت هر بیانی ابتدا نیاز به یکسری مولفه‌های طبیعی و خصایصی اجتماعی را از دنیای بیرون می‌طلبد ولی این موارد نیاز به برنامه‌ریزی و تنظیم دارند که این کار تعادل است. تعادل همیشه به مؤلفه‌های بیان نظم می‌دهد.نظم بدین معنا که سعی می‌کند سیر تکاملی بیان را در حالتی برابر و آهسته بدون بی‌نظمی و احیاناً خشن به جامعه تزریق نماید.بنابراین این که می‌گوئیم تعادل در بیان یعنی در هر شرایطی بتوانیم زبان بیان را کنترل نمائیم و یا به بیانی دیگر تعادل همان فرمان بیان است که ما را در جاده اجتماع به نحو مطلوب هدایت می‌کند.
 
۷- نقش درازگویی و کوتاه گویی در فن بیان: البته این که نظامی می‌سراید: کم گوی و گزیده گوی چون در. حرف بسیار بجا و معقولی است اما نقش درازگویی و کوتاه‌گویی بستگی به شرایط دارد. چه این در بعضی مواقع حکم می‌کند تا که سخن ما در جهت نتیجه به داراز کشیده شود و بعضی مواقع نیز با چند کلمه می‌توان نتیجه گرفت ولی با این تفاصیل بیان هرچه قدر کوتاه و مفید باشد، بهتر است. چرا که خواننده را بهتر اقناع می‌کند. کوتاه سخن گفتن ولی مفید باعث رعایت زمان می‌شود و در ثانی به نفع روحیات جامعه بیمار نیز هست.

اما در مجموع این دو در فن بیان نقش سازنده‌ای را ایفا می‌کنند. بدین سان که برای بهتر صحبت کردن نیاز به تمرین زیادی است و این تمرین نیز خواه ناخواه در قالب درازگویی گنجانده می‌شود و چه بسا در اغلب مواقع در جهت تعامل فن بیان فرهنگ کوتاه‌گویی مؤثر می‌افتد.
 
۸- روانشناسی چه اندازه به تعالی بیان کمک می‌کند؟ اگرچه یک بیان خوب ابتدا باید آشنایی لازم را نسبت به همه علوم کسب نماید. ولی در خیلی از موارد شناخت و آگاهی لازمه کار نیست یعنی فرد دارای اطلاعات فراوانی است اما نمی تواند این اطلاعات را در قالب بیان عنوان کند. لذا مطلع بودن یا مستعد و باهوش بودن و یا رسیدن به نبوغ فکری هیچ ارتباطی را با فن بیان ندارند چرا که هنر بیان هنری است ویژه و مختص به خود و در خیلی از موارد اطلاعات و مسایل جانبی کمکی را به این هنر در جهت رشد و تعالی نمی‌کنند. اگرچه در برخی موارد هم می‌توانند تأثیرگذار باشند. ولی نمی‌توان گفت که هر کسی از هوش زیادی برخوردار است می تواند قدرت بیان خوبی هم داشته باشد. بنابراین بخش عمده‌ای از کار به ژنتیک و بخشی دیگر آن نیز اکتسابی و یا ذاتی است. اما می‌توان ابزار داشت که استفاده بجا از ویژگی‌های اجتماعی و فردی خود عاملی در جهت رشد و تعالی بیان به شمار می‌آیند.
 
۹- فرهنگ معناشناسی در تقویت مقوله بیان چه اندازه مؤثر است؟ فرهنگ معناشناسی بدین مفهوم است که ما از هر چیزی مفهومی را دریابیم و البته مفاهیم نیز در شکل‌گیری بیان ما بسیار مدخلند. مثلاً معناشناسی یک گل و یا سبزه باعث می‌شود تا که ما درباره این دو مفاهیمی را بیان داریم. فرهنگ معناشناسی مهمترین عامل در جهت تقویت و تعالی زبان و بیان ماست. چه اینکه معانی ابزاری به شمار می‌روند که ما رادر ساختن ساختمان بیان کمک می‌کنند. معانی به مانند ابزار یک کشتی‌گیر و یا وزنه‌بردارند که او را در قهرمانی استعانت می‌کنند. فرهنگ معناشناسی به ما می‌آموزد تا که افق دید خود را نسبت به زبان همه موجودات گسترش دهیم. به ما می‌آموزد تا که بدانیم طبیعت می‌تواند در ابعادی معلم ما باشد.
 
۱۰- تأثیر مثلث اراده، صبر و امید در پیشرفت مقوله بیان: بی‌گمان آنانکه با حوصله و شمرده و به بیانی پخته صحبت می‌کنند همان کسانی‌اند که از اراده، صبر و امید بهره می‌‌جویند و طبعاً آنانکه بی‌حوصله و عجول هستند و همیشه در تعامل تعادل ندارند همان کسانی‌اند که هرگز مثلث اراده، صبر و امید را نفهمیده‌اند. بی‌گمان مقوله بیان مقوله‌ای بسیار بسیط و منتج به شمار می‌رود. پس آنانکه از اراده و صبر و امید برخوردار نیستند هرگز نمی‌توانند افرادی خوش‌بیان و مؤثر باشند. ما ‌نمی‌توانیم بگوئیم بیان خوبی داریم ولی فردی بی‌ارداه هستیم. چون اراده از پایه‌های اصلی شخصیت به حساب می‌آید و طبعاً فرد با شخصیت نیز باید با اراده باشد. ما نمی‌توانیم بگوئیم بیان داریم ولی صبور نیستیم. چه این که جهت مدیریت بحران نیاز مبرم به فن بیان است و چه بسا افرادی که با فن بیان از مشکلات حاد خود عبور کرده‌اند، ما نمی‌توانیم از خوبی بیان خود بگوئیم ولی فردی ناامید باشیم. چون هر چه قدر هم خوش بیان باشیم اگر به معیارهای زندگی به دید منفی نگاه کنیم توفیقی حاصل نمی‌شود.
 
۱۱- نقش صداقت گویی و دروغ پروری در شکل گیری بیان: بالطبع صداقت گویی و دروغ پروری در شکل‌گیری بیان پرنقش هستند. چه این‌که راست گویی خود فرهنگی است که به بیان کمک شایان می‌کند و دروغ‌پروری نیز از دیگر فرهنگ‌هاست که می‌تواند شمایل بیان را خدشه‌دار کند، لذا وقتی می‌گوییم فلانی راستگو و درستکار است به منزله این است که از ادبیات و بیان درستی برخوردار می‌باشد و عکس آن نیز صادق بوده به نحوی که افراد دروغ‌گو نیز دقیقاً مقابل افراد راستگو قرار می‌گیرند و تمام ویژگی‌های آنها نیز با افراد راستگو متفاوت است. دروغ پروری باعث ایجاد زبانی دروغین می‌شود و زبان نیز همین دروغ‌ها را بیان می‌دارد. بنابراین این نوع فرآیند می‌تواند به فرهنگ جامعه لطمه وارد سازد.
 
پس این که می‌گوئیم نقش صداقت‌گویی و دروغ‌پروری در شکل‌گیری زبان نه به این معنی که یکی دارای نقش است و آن دیگر نیست بلکه بدین مفهوم که هردو نقشی سازنده دارند اما یکی مثبت و مثمن است و آن دیگری منفی و عقیم.
 
۱۲- رابطه‌ی شخصیت و بیان: شخصیت و بیان دقیقاً مکمل همدیگرند. یعنی بدون یکی آن دیگری نیز بی‌معناست و این مهم به دو دلیل عمده می‌تواند باشد. نخست شخصیت می‌باشد که به ویژگی‌ها و خصلت‌هایی اطلاق می‌شود که رفتار فرد را معرفی می‌کنند و در ثانی بیان است که یکسری مفاهیم و مصادیق را به تصویر می‌کشاند. لذا می‌توان گفت خود بیان نیز از عوامل تشکیل دهنده شخصیت به شمار می‌رود و شخصیت نیز نیاز مبرم به بیان دارد. چون بیان خوب می‌تواند بخشی از شخصیت فرد باشد.
 
۱۳- وجه اشتراک بین بیان و زبان و احیاناً تفاوت بین این دو کدامند؟
 
زبان و بیان به مانند روح و جسم هستند که بدون یکی آن دیگر معنایی ندارد. چه این که برای بیان هرچیزی نیاز به زبان است و بدون بیان نیز زبان کاربردی ندارد. بیان از یکسری عوامل بیرونی تشکیل می‌شود و زبان تنها کنترل و هدایت آنها را برعهده دارد. در بین این دو نیز می‌توان تفاوت‌هایی را هم برشمرد. ولی این تفاوتها از حیث کاربردی نیست. چه این که در این زمینه این دو به هم نیاز دارند بلکه از لحاظ خصایص فردی آنهاست. بدین معنا که زبان از اعضای بدن بوده که بعنوان یک ابزار از ان جهت صحبت کردن استفاده می‌کنیم و طبعاً ماهیت وجودی نیز دارد و از طرفی نیز موجود است. اما بیان یکسری ویژگی‌های برونی‌اند که نه خود آنها بلکه تصویری از آنها در ذهن تداعی می‌شود و این تصاویر را زبان عنوان می‌کند.
 
۱۴- سیرت و تیپ بیان چه می‌گوید؟ بالطبع بیان از دو حالت برخوردار است نخست سیرت بوده و آن دگر تیپ. سیرت به این معنی که دارای حالاتی درونی است که این حالات نیز آشکار نیستند و تیپ به این مضموم که در زوایایی ظواهری را از خود به نمایش می‌گذارد. به مانند زبان حرکتی- زبان بصری- زبان سمعی که هر کدام از این زبان ها از طریق حرکت- دیدن و شنیدن خودی را به نمایش می‌گذارند. ویژگی‌های درونی بیان نه آن مواردی است که توسط زبان به اشکال مختلف ظاهر می‌شود که یکسری خصایص پنهانی‌اند که اهل دل آنها را درک می‌کنند. یعنی تیپ بیان همیشه ابزاری است در جهت شکل‌گیری سیرت بیان و طبیعی است که این دو نیز مکمل همدیگرند. سیرت بیان همان فهم و درون مایه ی بیان قلمداد می‌شود و یا مفاهیم و مصادیقی که به اصطلاح در فطرت بیان شکوفا می‌شوند را می‌توان سیرت بیان برشمرد. سیرت بیان همان رفتارهایی به شمار می‌روند که درون‌زا بوده و اگرچه مشاهده نمی‌شوند ولی تأثیر آنها همیشه در الویت اول است. ولی تیپ بیان می‌تواند به همه ظواهری اطلاق گردد که از جانب جوارح بدن نمایان شوند.

http://blog.inkaraj.com/?p=123#more-123

تشریفات سخنراني در همایش ها

 

تشریفات سخنراني در همایش ها

این نکات ارزشمند از دید احترام و اکرام شما سخنرانان نگاشته شده است و مراسم مختلف اقتضای خود را ایجاب می نماید. این نکات تنها به شما یادآوری می نماید شما به عنوان یک سخنران در مراسم رسمی در دید همه هستید و نه تنها مخاطبان به سخنرانی شما گوش می دهند بلکه آداب معاشرت و تشریفات شما را زیر نظر دارند. ما برآنیم تا این نکات را هم در کنار فنون سخنوری در اختیار شما قرار دهیم تا ضمانت ما در ارتقای سخنوری استوارتر باشد.

شخصیت شما برند تجاری شماست. اگر شما دریای علم باشید مخاطبان تنها مجال درک قطره ای از علم شما را دارند ولی طریقه سخنوری شما همراه با آداب معاشرت شما نشان از فرزانگی شماست .

1) روی دو پای خود تکیه دهید:

هنگام پخش سرود ملی روی دو پای خود بایستید و دستان خود را چهار انگشت بر روی خط دوخت شلوار خود با جهت گیری شصت خود به سمت جلو قرار دهید.سر و گردن خود را بالا نگه دارید و نگاهتان را مستقیم به جلو نگه دارید. از گذاشتن دست خود روی قلب خود خود داری نمایید .

2) شروع برنامه را جدی بگیرید:

هرگز در زمانی که قاری یا مجری در حال اجرا هستند صحبت نکنید.صحبت نمودن شما باعث حواس پرتی شنونده خواهد شد و شما را دون شان شخصیت خویش فرض می نماید.از طرفی یادتان باشد قاری و مجری مراسم با تمرین زیاد سعی دارند در فرصت کمی که دارند حداکثر اثرگذاری را روی مخاطبان داشته باشند این فرصت طلایی را از آنها نگیرید .

3) جای مناسب شان خود بنشینید:

همیشه مناسب با شان خود و مجلس در مکانی بنشینید که با حضور دیگر میهمانان مجبور به ترک صندلی خود نشوید.اگر سخنران همان قسمت از برنامه هستید ؛ ردیف جلو و کمی دورتر از مرکز بهترین مکان است.یادتان باشد همیشه افرادی هستند که به همراه مقامات وارد مراسم می شوند و در صورتی که مستقیم و محکم روبروی صندلی خود نایستید بدشان نمی آید تا جای شما را اشغال نمایند.پس محکم و استوار در برابر صندلی خود بایستید و به آنها خوش آمد بگویید.

4) زمان مناسب در جلسه سخنرانی حاضر شوید:

زمانی در مجلس حاضر شوید که دیگران مجبور به ایستادن تمام قد در مقابل شما نشوند و اگر این موضوع اتفاق افتاد از روبوسی در هنگام سخنرانی دیگران و در انظار مخاطبان خود داری نمایید.

5) احترام را با احترام انجام دهید:

از طرف مقابل ،نیم خیز شدن شما تنها انتقال پیامی است که شما احترامی برای تازه وارد قائل نیستید پس به خودتان زحمت ندهید و محکم سر جایتان بنشینید تا نظم مجلس برقرار باشد.سر تکان دادن از راه دور برای تازه واردان برای ادای احترام ، خارج از وصف آیین نگارش مطالب این سایت است .صحبت کردن در مورد تازه واردان یا با آرنج به پهلوی کناردستی زدن، نشانی از عدم آگاهی نسبت به آداب تشریفات همایش است .

6) سخنرانی همکاران را گوش دهید:

همیشه قبل از سخنرانی خود در سالن همایش حضور داشته باشید و به سخنرانی سخنران قبل از خود گوش دهید.بعضی از همکاران بر این باورند که سخنران نباید قبل از سخنرانی دیده شود.این شیوه شاید برای سخنرانانی که تنها سخنران سمینار هستند جالب باشد ولی با فرهنگ و شیوه مراسم در ایران مطابقت ندارد و بنده پیشنهاد نمی دهم.

7) بعد از سخنرانی در فضا بمانید:

سخنرانانی که بعد از اتمام سخنرانی خود فضای مراسم را بلافاصله ترک می کنند از دید مخاطبان انسان های مغرور و بدون اتیکت شناخته می شوند. مهم نیست رتبه علمی شما چیست چون رتبه شما از مجموع رتبه مخاطبان کمتر است.

8) موقعیت طلب نباشید:

سخنرانان دیگر و مقامات مدعو هم مانند شما به تنفس و استراحت نیاز دارند.موقع تنفس یاد بگیرید برای سخنرانان فضای آرامش و تجدید قوا ایجاد نمایید. این موضوع نباید مانع از گسترش ارتباطات موثر قلمداد شود.

9) به زمان همکاران و عوامل اجرایی ارزش قائل شوید:

هیچ گاه بیشتر از زمان خود سخنرانی نکنید. این از اولین علائم نقض حقوق مدرن محسوب می شود. یادتان باشد سخنرانی اضافی شما علاوه بر ناخشنودی مخاطبان، باعث به هم ریختن برنامه های عوامل اجرایی و دیگر سخنرانان خواهد شد.

در مواقع پرسش و پاسخ در هنگام سخنرانی لازم نیست همه پرسش ها را جواب بدهید و گاهی لازم است با دادن آدرس منبع و یا قول دادن به مخاطبان برای دادن پاسخ علمی در سایت خود و یا ارسال جواب به ایمیل علاقه مندان علاوه بر رعایت و مدیریت زمان مخاطبان ، ارتباطات خود را گسترش دهید.

یادمان باشد در یک همایش 1000 نفری یک دقیقه اضافی یعنی هدر دادن 1000 دقیقه ارزشمند .

10) بر روی نام همکاران کلید نکنید:

شپش اگر در سخنرانی خود خواستید از سخنران قبلی مطلبی را تایید یا رد نمایید ؛ تنها یک بار نام ایشان را ببرید و از نام بردن مکرر ایشان خود داری نمایید.نام بردن از اساتید فن همیشه قابل تقدیر و نشان حق شناسی شماست.

خیلی از سخنرانان بعد از اجرای سخنرانی دچار نوعی غرور می شوند و از ارتباط با دیگران غافل می شوند.این سخنرانی ها خیلی زود فراموش می شوند ولی ارتباط خوب شما با مخاطبان ماندگار خواهد ماند. مخصوصا ارتباط موثر با استادان و پیشکسوتان حاضر و ادای احترام به آنها به عنوان شخصی با آداب معاشرت بالا تلقی می گردد.در جواب تمجید و تعریف استادان خاضعانه ادای احترام نمایید.

11)نظام آراسته باشید:

نظام آراستگی شما در همه ی احوال نشان شخصیت شماست و در همایش ها نمود بیشتری دارد. حضور در همایش ها باید به عنوان مراسم رسمی و دولتی تلقی گردد و از پوشش غیر رسمی و غیر اداری برحذر بود.از در دست داشتن دسته کلید، تلفن همراه و یا تسبیح جدا خود داری نمایید.در مراسم رسمی که با حضور مقامات عالی نظام برگزار می شود کسانی در حال تسبیح خوانی دیده می شوند که جای تامل بسیار دارد. برداشت من این است آنها در حال تسبیح هستند و سخنرانی مقام اول کشور را گوش نمی دهند و این صحیح نیست. حالت دوم این است که آنها در حال بازی کردن با تسبیح هستند که این عذر بد تر از گناه تلقی می گردد.

12. همیشه شان مجلس را در نظر داشته باشید:

گاهی شاید مخاطبان به لطیفه های شما بخندند ولی این نباید شما را به اشتباه بیندازد تا بی محابا هر حرفی را بزنید. خنداندن مخاطبان همیشه نشان موفقیت شما نیست .هدف مراسم را در نظر داشته باشید و در مسیر هدف به ایراد سخنرانی و یا خنداندن مخاطبان اقدام نمایید. در مراسمی که همین اواخر حضور داشتم سخنران مدعوی از سیگار کشیدن خود در توالت سخن گفت. همه خندیدند ولی آثار سخنرانی او بازتاب خوبی در نظر مخاطب به عنوان یک سخنران انگیزشی نداشت. به نظر من سخنان این سخنران تداعی کننده 700 مدل توالت شد و رشته افکار را از هم گسست.

هر اندازه جهان شمول و عالمانه سخن بگویید گاهی اوقات یک کلمه تمام وجهه و لایه های درونی شما را نشان می دهد و در انظار مخاطبان به عنوان یک فرد متفاوت جلوه می نمایید. این کلمات اکثرا منفی ،مبتذل و یا عامیانه هستند.لسان الغیب در دیوان ارزشمند حافظ یک کلمه رکیک نمی آورد .به طور مثال کلمه " خ ر" در دیوان وی دیده نمی شود و هر چه است مضامین دقیق و نکته های ظریف عرفانی است و این باعث شده است تا دیوان حافظ مسحور قلب ها بشود.

www.iranmojri.com

چگونه یک سخنران جذاب باشیم؟

 

چگونه یک سخنران جذاب باشیم؟
 

نویسنده: محمد امین روشنی

(الحمد الله الذی قال فی کتابه الغزیز الرحمن علم القرآن خلق الا نسان علمه البیان)

...چه بسیارند افرادی را که با گفتار خود مردم را به سختی می اندازند و باعث اذیت و سنگینی بر آنها می شوند و چه کم اند افرادی را که با گفتار خود دیگران را جادو      می کنند  و فکر و روح آنها را به خود جذب می کنند و برآنان تأثیر می گذارند در این رساله کوتاه اسراری در اختیار شما قرار  می گیرد که هر سخنران با عمل کردن به آن ها دیگران را جادو می کند و چه نکوست خواننده محترم موارده موجود در رساله چگونه شخصیت جذابی داشته باشیم نیز قبل از عمل به فرامین این رساله در خود عملی کند.

 

اما اسراری که برای یک سخنرانی جذاب لازم است بدانیم:

1-گفته های خود را با بسم الله الرحمن الرحیم  شروع کنیم و بعد از آن حکایت کوتاه  یا شعری را که به موضوع سخنرانی ما ربط دارد نقل کنیم  آنگاه آن حکایت یا شعر را با نکویی هرچه تمامتر  به موضوع گفته های خود ربط دهیم .

2-برای اینکه مخاطب از حوزه شما روحاً خارج نگردد سعی کنید با طرح سوال و جواب آنان را وادار به همکاری کنیم مثلاً به پرسید امروز چندم بود یا در چه قرنی هستیم سوالاتی از این قبیل که همه را وادار به صحبت کردن کند.

3-چشم های شنوندگان را خسته نکنید: سخنرانی که مانند درخت چنار راست ایستاده و حرکتی ندارد شنونده تا حدی می تواند به او چشم بدوزد علت اینکه ما به تلوزیون نگاه می کنیم گاهاً 3 الی 4 ساعت طول می کشد چیست؟ علت اینست که صحنه ها زود تغییر می کند و راکد نیست لذا سخنران می بایست هم کلام او هم ظاهر او دارای  صحنه های متعددی باشند که شنونده را خسته نکند و با حرکات  دست صحنه و گفته های خود را مجسم کند برای مثال  اگر از کره زمین حرف می زنند باید با دست کره زمین را برای آنها به تصویر در آورد  و دایره بسازد یا نه کره واقعی پلاستیکی تهیه و به دیده گان آنها عرضه کند.

4-از زیاد صحبت کردن به شدت بپرهیزید:همیشه صحبت را در جایی قطع کنید که مردم بگویند ای کاش کمی دیگر می گفت:لذیذ ترین طعام را اگر زیاد به خورددیگران دهی از جلو چشمان آنها می افتد سخن گفتن نیز همانگونه، با این تفاوت که سخن گفتن زیاد هم سخن و هم سخنران را از چشم مردم می اندازد و با دیدن او قیافه او برای سخنرانی مردم پا به فرار می گذراند.

5-هنگام سخنرانی در دیدن شنوندگان انصاف داشته باشید. در حین سخنرانی نباید فقط به یک عده نگاه کنیم و بقیه دیگر را در دست خدا بسپاریم این عمل سبب  می شود که آن عده که به آنان توجه نکرده ایم به نسبت ما بدبین گردند لذا همانگونه که نظر خداوند در روز قیامت به بندگان صالح از الطاف اوست از  الطاف سخنران اینست که به همه با دید رحمت و انصاف بنگرد و نظر خود را از کسی دریغ ندارد.

6-گفته آخرتان را سعی کنید شیرین باشد:زنبور عسل با وجود اینکه گاهاً ما را نیش می زند اما نزد ما محبوب است می دانید چرا؟چون همیشه بعد از نیش،نوش دارد و عسل شیرینی را به ما عرضه می کند لذا سخنان ما اگر گاهاً نیش دار باشند اما عاقبت نکو داشته باشند باز محبوب شنودگان خواهد شد.

دوست عزیز بالاتر از همه اینها تقوی الهی و پاکی نفس اساس جذب همه ی چیزهاست.حتی مخاطبین شما،بر این منوال است که حضرت حق می فرمایند یا ایها الذین آمنو اتقوا الله وقولوا قولاً سدیداً:ای کسانی که ایمان آوردیده اید تقوی الهی پیشه کنید و گفتار نیک و راست بگویید تقوا در هر چیزی مقتدم است همانگونه که در این آیه بر گفتار سبقت گرفت.

http://javantoday.mihanblog.com/post/1491

چگونه یك سخنرانی خوب ارائه كنیم  ؟


یك ارتباط چشمی خوب كمك می‌كند تا مخاطب احساس آرامش بیشتری نماید و در توانایی‌هایی كلامی شما نیز اعتماد به وجود می‌آورد. ارتباط چشمی خود را (پیوسته) حفظ كنید؛ برای اینكار باید آنقدر بر متن سخنرانی خود تسلط داشته باشید كه فقط هرازگاهی نیاز به نگاه كردن به متن خود پیدا کنید.
 

ارتباط چشمی
یك ارتباط چشمی خوب كمك می‌كند تا مخاطب احساس آرامش بیشتری نماید و در توانایی‌هایی كلامی شما نیز اعتماد به وجود می‌آورد. ارتباط چشمی خود را (پیوسته) حفظ كنید؛ برای اینكار باید آنقدر بر متن سخنرانی خود تسلط داشته باشید كه فقط هرازگاهی نیاز به نگاه كردن به متن خود پیدا کنید.
چند چهره صمیمی را ـ كه به مضمون سخنان شما واكنش نشان می‌دهند ـ در بین حضار پیدا كنید و سخنرانی خود را با تمركز بر روی آنان انجام دهید. در هر نوبت، ارتباط چشمی خود را چهار تا پنج ثانیه حفظ كنید و سپس به سراغ نفر بعدی بروید.

طرز ایستادن و حركات بدن
صحیح ایستادن نشان دهنده اعتماد به نفس است. محكم بایستید. حركات بیش از حد ممكن است حواس شنوندگان را پرت كند.
طبیعتا در هنگام ایستادن دستان خود را در كنار بدن قرار می‌دهید. برای تاكید بر روی نكات مهم، از حركاتی استفاده كنید كه آهسته و دقیق و در عین حال طبیعی باشند.
به عاداتی كه ممكن است داشته باشید، توجه كنید؛ عاداتی مثل دست روی دست انداختن، تكیه دادن به دیوار یا با خودكار به جایی زدن. این كارها نیز می‌تواند حواس مخاطبان شما را پرت كند یا به آنها بگوید كه شما (نسبت به موضوع) بی‌علاقه و یا اینكه دستپاچه‌اید.
سخنرانی خود را در مقابل آینه تمرین كنید تا نحوه اجرا و حركات بدن خود را بررسی كرده و در صورت لزوم آنها را تغییر دهید. شیوه‌های متفاوتی را مورد آزمایش قرار دهید تا در مجموعه حركات و ژست‌های خود به آن هماهنگی كه با آن احساس راحتی می‌كنید، برسید و همان را در برابر حضار به كار ببرید.

حالت چهره
وجود صمیمیت در حالت و حركات چهره‌ كمك می‌كند تا رابطه‌ای گرم و مثبت با مخاطبان خود بوجود آورید. خنده‌ای كه شما به چهره دارید به مخاطب می‌فهماند كه شما هم یك انسان و (در نتیجه) قابل اعتمادید، و بدین ترتیب به آنان این فرصت را می‌دهد كه نظرات شما را بپذیرند.
حالت چهره شما (در حقیقت) بیانگر حال و هوای سخنان شماست و مخاطبتان را (در سخنرانی) درگیر می‌كند.

لباس مناسب
انتخاب خوب لباس كمك می‌كند تا برای مخاطب خود احترام قایل شوید. قبل از حضور در محل سخنرانی، نظر دیگران را در رابطه با نحوه انتخاب لباس و نیز تناسب آن با مناسبت مربوطه جویا شوید.

رسا بودن صدا
گاهی آهنگ و لحن كلام اثری به مراتب قویتر از محتوای آن دارد. با تمرین كردن، احساس و انرژی را به صدای خود بیفزایید. شما می‌توانید با رعایت موارد زیر، گفتار خود را تنوع ببخشید:
بالا بردن و پایین آوردن صدا
تغییر دادن سرعت كلام به منظور تهییج مخاطب
استفاده از مكث و سكوت بجای گفتن «آه»، «اووم»، «راستش»
كم و زیاد كردن دانگ صدا برای تاكید بر روی نكات مهم و درگیر نمودن مخاطب
انرژی بخشیدن به صدا به این منظور كه صدا خسته‌كننده و بی‌روح نباشد، و
تمرین روزانه و ضبط صدا برای پی بردن به نكات نیازمند تغییر

درگیر كردن مخاطب
با پرسیدن سوال، صحبت مستقیم و علاقه‌مند كردن مخاطبان، آنان را در سخنرانی خود درگیر كنید. این كار باعث می‌شود با مخاطب خود یك ارتباط راحت برقرار كنید.
با استفاده از جملاتی جذاب در ابتدای كار، عكس، نقشه یا بخش‌هایی از یك فیلم، و یا درخواست كمك از خود حضار، آنها را در بحث خود درگیر كنید (شركت بدهید).

شوخ طبعی
غرض از شوخی این نیست كه نقش یك كمدین را بازی كنید بلكه به این وسیله باید فضایی آرام را بوجود بیاورید و با مخاطب خود مزاح كنید. شوخی می‌تواند وجه تمایز یك سخنرانی معمولی و یك سخنرانی عالی به حساب آید.
اگر در گفتار خود كمی شوخی به خرج دهید، مخاطب پی می‌برد كه شما نیز انسانید و در عمل نیز یادگیری انسان هنگام انبساط خاطر بیشتر است. سعی كنید در سخنان خود داستان‌های شخصی و وقایع جاری را بگنجانید تا سخنرانی‌تان خشك نباشد.

كنترل اضطراب
اكثر افراد از سخنرانی در جمع هراس دارند، حتی بیشتر از مرگ. همه هنگام صحبت در برابر جمع به میزان معینی اضطراب دچار می‌شوند، اما نكته اینجاست كه نباید به این اضطراب پایان داد بلكه باید آن را كنترل كرد.
درست قبل از ایراد سخنرانی چند نرمش تنفسی عمقی انجام بدهید تا كمی آرامش پیدا كنید.
از اضطراب خود برای هیجان بخشیدن به سخنرانی خود استفاده نمایید.
به خاطر داشته باشید كه از شما برای ایراد سخنرانی دعوت شده است چرا كه شما حرف مهمی برای زدن داشته‌اید.
همه خواستار موفقیت شما هستند.
صحبت كردن در جمع مهارتی است كه شما می‌توانید آن را با تمرین و ممارست بیاموزید. مهار كردن اضطراب و نیز تمرین و تكرار فنون فوق در سخنرانی‌ می‌تواند برایتان موفقیت به همراه آورد.

بیشتر مواقع مستمعین از طریق چشم هایشان به سخنان شما گوش می سپارند. ایما و اشاره های شما بیانگر چیست؟ آیا به هنگام سخنرانی یا یک جلسه مهم و معتبر، مطمئن و موثق ظاهر می شوید و یا اینکه فاقد اعتماد به نفس و عصبی و دستپاچه هستید؟

مشکل از طرز ایستادن، حرکات صورت و ژست هایی که به خود می گیرید، آغاز می شود. آقای" جو الن دیمیتریوس" عضو مشاوران مشهور هیئت منصفه دادگاه می گوید: "زمانی که از هیئت منصفه، دلیل قبول شهادت افراد را جویا می شویم، آنها ا‌ظهار می دارند که حرکات و ایما اشاره دو برابر چیزهای دیگر تاثیر گذار هستند."

اما چگونه می توانید مهارت های غیر کلامی خود را افزایش دهید؟....
از انجام حرکات نامناسب پرهیز کنید و در عوض حرکات جایگزینی که مناسب شرایط موجود هستند را انجام دهید. با این کار شما متوجه تفاوت شگرفی که در زندگی شما به وجود می آید، خواهید شد. من بعد از سالیان دراز کار در این زمینه و آموزش تعداد بسیاری بازرگان کارآمد، به 7 حرکت کشنده دست پیدا کردم که انجام آن باعث می شود مستمعین نسبت به گفته های شما بی اهمیت شده و تحت تاثیر قرار نگیرند. سعی کنید از انجام آنها اجتناب کنید، آنگاه با یک چنین کار کوچکی تغییرات چشگیری در زندگی شما به وجود خواهد آمد.

اشتباهات مهلك در سخنرانی


اشتباه 1- اجتناب از برقراری ارتباط چشمی

گویای چه مطلبی است: شما دچار کمبود اعتماد به نفس هستید، برای سخنرانی آماده نیستید و به همین دلیل عصبی و دستپاچه شده اید.
حرکت جایگزین: در طول سخنرانی در حدود 90 درصد از کل زمان را به چشم های حضار نگاه کنید. بسیاری از افراد بیشتر وقت خود را صرف نگاه کردن به زمین، پرده اسلاید، و یا میزی که پیش روی آنها قرار دارد می کنند. رهبران و مدیران موفق در حین صحبت کردن مستقیما به چشم های شنوندگان خود نگاه می کنند.
"جان رابرتز" نامزد ریاست دادگستری آمریکا مورد تقدیر بسیاری از روزنامه ها قرار گرفت. از او به این خاطر که "مطمئن به نظر می رسد" تشکر شد. اما او به راستی چه کاری انجام داد که باعث شد در ذهن افراد یک چنین تصویری را از خود بر جای بگذارد؟ او در حین تمام سخنرانی هایش، به جای اینکه بر روی نوشته هایش خم شود و نگاهش به یادداشت هایش باشد، مستقیما به چشم های مستمعین نگاه می کرد.

اشتباه 2- خمیدگی
گویای چه مطلبی است: شما فاقد قدرت هستید و اعتماد به نفس خود را از دست داده اید.
حرکت جایگزین: اگر قرار است در طول مدت سخنرانی در جایی ثابت بایستید، بهتر است پاهای خود را به عرض شانه باز کنید و اندکی به سمت جلو گرایش داشته باشید. در این حالت شانه ها نیز می بایست اندکی به سمت جلو متمایل شوند. در این وضعیت شما اندکی مردانه تر جلوه می کنید. توجه داشته باشید که سر و ستون فقرات باید راست باشد. سعی کنید از تریبون و یا سکویی که در جلوی شما قرار دارد به عنوان دستاویزی برای تکیه دادن استفاده نکنید.

اشتباه 3- تکان خوردن، جنبیدن و پیچ و تاب خوردن
گویای چه مطلبی است: شما عصبی، دستپاچه و نا آرام بوده و از آمادگی لازم برخوردار نیستید.
حرکت جایگزین: از تکان خوردن دست بکشید. تکان های بی جا و جنبش های بی مورد هیچ هدفی را در بر ندارند. من اخیرا با رئیس یک شرکت کامپیوتری جلسه ای داشتم. مشکل از این قرار بود که او می بایست جریان تاخیر در حمل یکی از محصولات را به اطلاع یکی از سرمایه گذاران بزرگ شرکت می رساند. او و تیمش تقریبا توانسته بودند که شرایط را تحت کنترل خود در آورند و از شکست خود درس های خوبی بگیرند، اما متاسفانه حرکات غیر کلامی آنها گویای امر دیگری بود.
بزرگترین مشکل این فرد عقب و جلو رفتن در هنگام ایراد سخنرانی بود. این امر کمبود صلاحیت و شایستگی و عدم توانایی کنترل امور را بیان می کند. با آموختن این مطلب که باید در حین سخنرانی حرکات هدفمند انجام دهد، او توانست زندگی شغلی خود را از خطر نابودی نجات دهد. سرمایه گذار نیز جلسه را با این دید که تمام امور تحت کنترل است، ترک کرد.

اشتباه 4- بی حرکت ایستادن
گویای چه مطلبی است: شما انعطاف پذیر نبوده و فرد کسل کننده، بی انرژی و خسته کننده ای هستید
حرکات جایگزین: راه بروید، حرکت کنید و ... بیشتر افرادی که برای آموزش آداب سخنرانی به نزد من مراجعه می کنند، دارای این تصور غلط هستند که یک سخنران خوب باید سفت و سخت بر سر جای خود میخکوب شود. چیزی که من به آنها می گویم این است که نه تنها راه رفتن قابل قبول است، بلکه خوشایند نیز هست. بسیاری از تجار بزرگ به میان مردم می روند و دائما در حال حرکت هستند... البته حرکت هدفمند! شاید یک سخنران پویا و پر انرژی برای هدف خاصی از یک سمت اتاق به طرف دیگر آن حرکت کند، اما اگر هیچ کسی در آن قسمت از اتاق حضور نداشته باشد، خوب بالطبع این حرکت او بی مورد است و جزء موارد هدفنمد به شمار نمی آید. علت اینکه من به متقاضیان خود پیشنهاد می کنم که قسمت کوتاهی از سخنرانی هایشان را ضبط کنند نیز این است که می خواهم بدانم که آیا حرکات خارج از محدوده انجام می دهند و یا خیر.

اشتباه 5- قرار دادن دستها در داخل جیب
گویای چه مطلبی است: شما علاقه خاصی به مطلب مورد بحث ندارید، و غیر متعهد و نا آرام هستید.
حرکات جایگزین: در این قسمت راه حل ساده ای برای شما داریم: دست های خود را از جیبتان در آورید. تجار بزرگ هیچ گاه در حین سخنرانی هر دو دست خود را درون جیب هایشان قرار نمی دهند. قرار دادن یکی از دست ها در داخل جیب، در زمانی که با دست دیگر در حال انجام دادن ژست و فیگور هستید قابل قبول می باشد.

اشتباه 6- استفاده از ژست های ساختگی
حرکت جایگزین: خیلی خوب است که بتوانید ژست های متفاوتی به خود بگیرید، فقط باید توجه داشته باشید که این کار را به حد افراطی انجام ندهید. پژوهش ها ثابت کرده اند که ژست هایی که افراد به خود می گیرند منعکس کننده افکار بسیار پیچیده ای است و همین ژست ها هستند که به شنوندگان صلاحیت و شایستگی شما را نشان می دهند . اما زمانیکه از ایما و اشاره های ساختگی استفاده می کنید، درست مثل انسان های متزور و ریا کار جلوه خواهید کرد.

به عنوان مثال آقای بوش همیشه در سخنرانی هایی خود از ژست هایی استفاده می کند که هیچ ارتباطی با گفته های او ندارند. شاید او بیش از اندازه تحت آموزش قرار گرفته باشد. درست مثل زمانی که صدا یک چیز باشد و تصویر یک چیز دیگر." دانا کاروی" نیز از این موقعیت به نفع خود استفاده کرد و با تقلید از رفتار و گفته های بوش برای خود یک شغل پر در آمد درست کرد. او به طور زنده این برنامه را اجرا کرد، البته شاید به اندازه جرج بوش مستمع نداشت که بتواند به آنها حکم کند و دستور دهد اما... واقعا هیچ یک از ما نمی خواهیم که بعد از اتمام یک جلسه مورد تمسخر هم قطارانمان قرار بگیریم.

اشتباه 7- جرنگ جرنگ سکه، ضربه زدن به زمین و سایر حرکات آزاردهنده
گویای چه مطلبی است: شما بی نزاکت و عصبی بوده و بر جزیئات مطلب احاطه کامل ندارید.
حرکات جایگزین: یک دوربین بردارید و در هنگام سخنرانی از خود فیلم برداری کنید، سپس سعی کنید آنرا با یک دید منتقدانه بررسی کنید. آیا ژست هایی پیدا می کنید که خودتان هم متوجه انجام دادن آنها نبودید؟ چندی پیش با نویسنده ای برخورد کردم که کتابی در مورد پروژه های مدیریتی نوشته بود. او در طی جلسه معرفی کتاب هیچ کاری به غیر از به صدا در آوردن تک تک سکه هایی که در جیبش بود نداشت و متاسفانه در آن روز نتوانست کتاب های زیادی را به فروش برساند و علاوه بر این امتیازی از نظر مهارت های مدیریتی نیز کسب نکرد.
انرژی منفی و عصبانیت شما در ضربه های پا، دست زدن به صورت، و تکان دادن پاها به سمت بالا و پایین نمودار شود. هنگامیکه متوجه شدید در حال انجام دادن یک چنین کاری هستید، بهتر است خیلی سریع آنرا متوقف کنید!


از حرکات بدن خود به عنوان نوعی وسیله ارتباطی استفاده کنید
حرکات بدنی که پویا، قدرتمند و پر انرژی است به شما کمک می کند حال چه در جلسه مصاحبه شغلی، چه در زمان بالا رفتن از پله های نردبان شغلی یا در راه رسیدن به پست مدیریت. نسبت به این حرکات نابود کننده توجه ویژه مبذول نمایید و سعی کنید آنها را با جایگزین های مناسب از بین ببرید. راه بروید، صحبت کنید و خود را مانند یک رهبر قدرتمند جلوه دهید. در چنین شرایطی شنونده ها به طور حتم در پی شما خواهند آمد.

http://www.vivannews.com/Pages/News-21222.aspx

فن بیان

 

فن بیان
 
تعدادی از عزیزان درخواست داشتنددر مورد نحویه صحبت کردن و بطور کل(فن بیان ) مطالبی را عرض کنم . از آنجایی که این بحث از اهمیت ویژه ای بر خوردار است ، لازم دانستم شرح مفصلی را در این خصوص تهیه و به عرض علاقه مندان برسانم

صحبت کردن انسان، نمونه بارز شخصت اوست. حال این شخصیت ممکن است بنا به مقتضای پیش آمده، متفاوت باشد.انسانها از زمانی که به نیروی شگفت انگیز کلام پی بردند همیشه مایل بودند تا بتواند با قدرت فن بیان و جادوی کلام، دیگران را تحت تاثیر قرار دهند .چه خوب است که ما یاد بگیریم شیرین سخن بگوید و به آسانی عقاید خود را مطرح کنیم تا برای بیان احساس خود دچار کمبود لغات نشویم و مخالفین مان را مجاب و متقاعد نمایم ودر بسیاری از مواقع که درگیر اختلافات خانوادگی و یا کاری می شویم بتوانیم با کلام خود آب روی آتش شعله های خشم اطرافیان مان بریزیم و خلاصه اینکه قدرت خلق سخن نیکو داشته باشیم . زمانی که از چیزی لذت می بریم ناخودآگاه صورت ما حالت خوشایند به خود گرفته و با لبخند همراه می شود. فن بیان پایه موفقیت هر انسانی در طول زنگی اوست، چه بسیار تجار و سرمایه داران بزرگی که فقط به مدد قدرت کلام و توانائی ارتباطی خود به هرچه دارند دست یافته اند شاید خیلی ها باورکرده اند جذابیت کلام هدیه ای ارثی است و بعضی ها مادر زادی خوب صحبت می کنند اما واقعیت این است که سخن گفتن ،شیوه ای آموختنی است ؛ انسان در طول زندگی خود لغات را می آموزد ، معانی آنرا می فهمد و جمله سازی را آغاز می کندوبا فن بیان قوی، تقویت تمرکز و اعتماد به نفس را در خود بوجود می آورد. زمانی که می توانیم با اطرافیان خود ارتباط برقرار کنیم و در برقراری این ارتباطات به موفقیت دست پیدا می کنیم آرام آرام اعتماد به نفس ما افزایش پیدا می کند. این موضوع که طرف صحبت شما چه کسی است، اهمیت ندارد مهم آن است که به هنگام گفتگو رفتار و گفتاری پسندیده داشته باشید تا به نتیجه دلخواه و مورد نظر برسیدو ارتباط مناسبی را با آنها برقرار سازید. برای شناخت و بکاری گیری این موضع می بایست به نکات زیر توجه بیشتری را داشته و تمامی موارد را درهنگام صحبت کردن خودبا دیگران رعایت کرده وچندین باره آنها را در ذهن خود تکرا کنید و بدانید هر چه بیشتر تمرین کنید توانایی شما بیشتر خواهد شد.
 
۱ – در ابتدا بایست توجه داشته باشید که فن بیان ،هنری است که از راه ارائه دلیل و برانگیختن عواطف، بر مخاطبان و شنوندگان تاثیرمی گذارد تاآنان را به سوی موضوع و هدفی خاص که مدنظر شماست راهنمایی کند . پس در رابطه با همگام شدن و همزبانی روحیه شما با مخاطبان، سرعت صحبت و حتی هم نفس شدن شما با آنها، ارتباط موثرتری ایجاد می کند و درک متقابل شما و او را به حداکثر می رساند.
 
۲ – همان گونه که در تعریف بالا گفته شد، در سخن گفتن باید، راهنمایی مخاطب یا مخاطبان به سوی «هدفی خاص »باشد که باید برای آن قبلاً «زمینه سازی » کرده باشید . بنابراین، شما در هر زمانی که می خواهید صحبت کنید باید هدفی خاص را دنبال کنید و وظیفه خود را از بیان سخنان خود به مخاطب یا مخاطبان بخوبی نشان دهیدو در این خصوص باید بسیار صادق باشیدو جملات ساده، کوتاه و رسا بکار ببرید و شیوه خلاصه گویی را در پیش بگیرید. برای ایجاد رابطه ای سالم با طرف مخاطب هرگز از حربه تهدید و گوشه و کنایه استفاده نکنید، بهترین راه نرمش، حوصله و دقت شما در پیدا کردن طرز فکر، طرف مقابل است.
 
۳ – باید توجه داشته باشید که صحبت کردن و سخن گفتن برای دیگران یک هنر و «فن » است، پس به «دانش » ، «ذوق » فراوانی نیاز دارید . از این رو، دانش و ذوق دو ابزار مهم در سخنوری هستند که شما باید خود را به این دو ابزار مهم تجهیز کنید و روز به روز، بر «دانش سخنوری » و «ذوق سخنوری » خویش بیفزایید . بهتر است در ضمینه های مختلف کتاب بخوانید و یاداشت برداری کنید .
 
۴ – با توجه به این موارد ، شما در بیان خود باید دو کار مهم را انجام دهید: یکی ارائه دلیل و دیگری برانگیختن عواطف که بتوانید حس شما را بخوبی به مخاطبان شما نشان دهد . در این کار باید اول بر «عقل » مخاطب خود و دوم بر «احساسات » او اثر بگذارید . بایدبدانیدهرسخنگویی که این«تاثیرگذاری »را نداشته باشد، سخنگوی خوبی نیست، چرا که هدف خود را به خوبی نشناخته است (بیشتر دوست دارد حرفی زده باشد نه چیز دیگر).

۵ – سخن گوی بدون هدف، همچون خانه ساختن بدون نقشه است . نباید به گونه ای سخن گفت که شنونده یا شنوندگان شما پس از پایان صحبت شما بگویند: «سخنانش زیبا و جالب بود، اما نفهمیدیم چه هدف و مقصودی از بیان آنها داشت و چه چیزی را می خواست بگوید» . یکی از علت های چنین امری، داشتن معلومات بدون نظم و انسجام است که هرچه زودتر باید آنها را از نظمی منطقی و انسجامی درخور برخوردار سازیدو بهتر است با مخاطب خود ارتباط سازنده و مؤثر برقرار کنیدبه این صورت که با داشتن انعطاف در سبک رفتاری می توانیم از شیوه های مختلفی در زمان صحبت استفاده کنید.

۶ – اهداف اصلی و نهایی در سخنوری دو چیز است:

الف . اقناع یا قانع کردن مخاطب که آن را با آوردن دلیل و برهان انجام می دهید. بطوری که هر یک از افراد باید طوری با یکدیگر ارتباط برقرار کنند که مخاطبشان بتواند آن را درک کند، زیرا هر انسانی در هر لحظه در شرایط ادراکی ویژه ای بسر می برد.
 
ب . ترغیب یا برانگیختن مخاطب که آن را با تحریک عواطف و احساسات به فرجام می رسانید.اگر در حین مذاکره متوجه شدید که مخاطبتان مایل به صحبت کردن است به اومجال دهید افکارش را بروز دهد و اطلاعات و معلوماتش را برای شما بیان کند.
 
۷ – هنگام دلیل آوردن و استدلال کردن حتما سطح فکری و علمی شنوندگان خود را در نظر بگیرید . اگر مخاطبان شما کودکان و نوجوانان هستند، از دلیل های آسانتری استفاده نمایید . چنانچه مخاطبان تان دانشگاه یان هستند، دلیل های علمی تری را به کارگیرید ولی هیچ گاه از دلیل های سست وغیر منطقی، اگر چه قانع کننده نیز باشند،استفاده نکنید. زمانی که با نظر کسی مخالفیم به جای گفتن “من درست می گویم و شما در اشتباهید” می توانیم بگوییم “من طور دیگری فکر می کنم. بگذار نظرم را با شما در میان بگذارم.” به محض اینکه با افراد اینگونه ارتباط برقرار می کنیم، باعث میشوید اعتماد و اطمینان متقابلی وجود بیاید.
 
۸ – هیچ گاه از شعر و قصه و مانند آن، به عنوان «دلیل » استفاده نکنید زیرا از نظر منطقی و فلسفی، چنین استفاده ای صحیح نیست بلکه از آنها به عنوان «شاهد» بر دلیل و «مؤید» آن استفاده نمایید. ارتباط به معنای برخوردهای متفاوت با اشخاص متفاوت است، اما بعضی از مردم در این زمینه دچار گرفتاری هایی میشوند، علت اصلی گرفتاری های آنها در برقراری ارتباط با یکدیگر،این است که هر کدام به شیوه خود با دیگران ارتباط برقرار می کنند.
 
۹ – درجه برانگیختن احساسات و عواطف مخاطبان، باید با درجه اهمیت موضوع متناسب باشد . در برانگیختن احساسات و عواطف مخاطبان، «زمان شناسی » و «قدرشناسی » لازم است که در چه زمانی باید شورانگیزی کنید و به چه مقداری باید حرارت به کار برید. در برانگیختن احساسات و عواطف، اقتضای حال شنونده را نیز باید در نظر بگیرید. به مردم قدرت روحی بدهید تا محبت بی ریایشان را نصیبتان کنند. ایجاد روابط هماهنگ و رسیدن به تفاهم متقابل می تواند دشوار باشد، همه ما در دو دنیا زندگی می کنیم، یک دنیای خصوصی ذهنی که در سر ماست و دیگری دنیای عینی که بیرون از ما قرار دارد. میتوانیم اولی را نقشه های شخصی و دومی را قلمرو در نظر بگیریم. هیچ کس نقشه صد در صد کامل و بی کم و کاستی از قلمرو و یا دنیای عینی و حقیقی ندارد، هر ا ز گاهی تجاربی پیدا می کنیم که استنباط یا نقشه ذهنی ما از قلمرو یا از جهان عینی را تغییر می دهد. وقتی این اتفاق می افتد، رفتارمان تغییر می کند و استنباط جدیدی پیدا می کنیم. در واقع سریع ترین راه تغییر رفتار یک شخص این است که نقشه یا قالب های استنباطی او را تغییر دهیم و این کار میسر نیست مگر اینکه به آن شخص نقش یا مسئولیت جدیدی واگذار کنیم ویا او رادر موقعیت متفاوتی قرار دهیم.
 
۱۰ – نقطه‌نظرهای خود را به شکلی مطرح کنید که عملا غیرقابل مقاومت باشند. وقتی شما بیش از دیگران از تصمیم‌گیری آنها مطلع باشید, در موقعیت مطلوبی قرار میگیرید تا نظریات خود را به شکلی مطرح کنید که مقاومت در برابر آن دشوار باشد.
 
۱۱- یک چیزی که دانستن آن بر شما می تواند کمک کند آن است که هیچ کس کامل نیست .هرکسی اشتباه می کند بنابراین شما هم ازاین قاعده استثناء نیستند. بهتر است هنگامی که اشتباه می کنید و شاید برخی از گفته های شما درست نیست وبا انتقاد مخاطبان رو برو می شود خیلی منطقی آن انتقادات را بپذیرید و عذر خواهی کنید . سعی کنید با دیدی عاقلانه به رفتار و کردار و نظریات دیگران، نگاه کنید. خودپرست نباشید و بیهوده تظاهر نکنید که به همه چیز آگاهی دارید، به یادداشته باشید عالمان متواضع ترند.
 
۱۲- از بیان حرفهای بیخودی و دروغ و بزرگ کردن خود بپرهیزیم. آنچه که هستیم باشیم به این معنا که خود را بزرگتر از آنچه هستیم جلوه ندهیم و سعی نکنیم خود را به زور در دل مردم جای دهیم. به خود و دیگران احترام بگذاریم، بی ادبی در کلام و گفتار و رفتار از جذابیت بسیار می کاهد. باید در ظاهر آراسته و در باطن وارسته بود در هر حال باید اذعان داشت، با بکاری گیری صحیح فن بیان و سخن گفتن می تواند این را یاد بگیریم چگونه می توانیم بهتر زندگی را در اختیار بگیریم و روابط خود را با دیگران چه در محل کار، یا میهمانی ها و مصاحبه ها و از همه مهمتر در بین خانواده، بهبود بخشیم .
 
اطلاعاتی که به وسیله معانی کلمات منتقل می شوند پیام و آنچه در باره روابط مخابره می شوند، تلقی در قبال یکدیگر و موقعیت و حرفی که می زنیم را تشکیل می دهند. این همان سخن ماست که دیگران نسبت به آن یا واکنش شدید نشان می دهند و یا با شنیدن سخن ما خرسند می شوند . کلمات اطلاعاتی را منتقل می سازند، طرز سخن ما، بلندی صدا، سرعت حرف زدن، طرز ادای کلمات با تاکیدها، ذهنیت ما را مشخص می نمایند. سر به سر گذاشتن، توضیح دادن، تهمت زدن، اینکه احساسی دوستانه داریم یا خشمگین هستیم، آیا می خواهیم صمیمی تر شویم یا بیشتر فاصله بگیریم و غیره. به عبارت دیگر طرز گفتار ماست که سرنوشت گفتار مان را رقم می زند.

http://mohsen-beheshtipour223.com/?p=734

اسرار چشم ها

اسرار چشم ها
اسرار چشم هااین مقاله پیرامون مبـحث پـرآوازه و نـوظـهور مـوسـوم بـه "علایم دستیابی دیداری" می باشد. شیوه ای كه مـا را قادر می سازد با مشاهده حركات چـشـم هـا بـه نـحـوه اندیشیدن فرد پی ببریم. مـبـنـای ایـن علم بر پایه ارتباط تنگاتنگ جسم و ذهن بوده و آنـكـه افـراد با حـركـت دادن چـشمـهایـشـان رونـد تـفـكـرات بـاطـنـی خـود را آشـكـار میسازند. فراگیری آن ما را یقینا در بهبود   .....

ادامه نوشته