لزوم مقدمه در سخنوري


يکي از مهم ترين و اصولي ترين نکات در سخنراني، ايراد مقدمه است، اگر شما بتوانيد با يک مقدمه مختصر، زيبا و جذاب، سخنراني را آغاز کنيد، آن وقت مي‌توانيد مخاطب خود را وارد جلسه کرده و او را همراه با خودتان به هدفي که در نظر داريد برسانيد.

حال، اين مقدمه مي‌تواند به اقتضاي موضوع سخن و محتواي آن متفاوت باشد. ممکن است از يک بيت شعر شروع کنيد، شايد هم يک سوال و يا يک داستان بسيار کوتاه و حتي يک ضرب المثل مرتبط با موضوع، مقدمه شما را تشکيل دهد. به هر حال در بسياري از سخنراني ها ايراد مقدمه، لازم و ضروري است.

مقدمه، براى سخن، از دو ديدگاه قابل بحث است. يكى از جهت لزوم و عدم لزوم، و آن ديگر از جهت كميت و كيفيت، كه بايد در آن ملحوظ گردد. در اينجا، به اختصار پيرامون هر دو قسمت توضيح داده مى‏شود.
حال، اين مقدمه مي‌تواند به اقتضاي موضوع سخن و محتواي آن متفاوت باشد. ممکن است از يک بيت شعر شروع کنيد، شايد هم يک سوال و
ادامه نوشته

چاشنی‌های سخنوری

 

ریشه‌های فن بلاغت و سخنوری را باید در میان آمفی‌تئاترهای یونان باستان جست و جو کرد. یونانیان همواره در آمفی تئاترهای خود از چند چیز لذت می‌بردند، از جمله نبرد گلادیاتورها، نمایش و خطابه‌ها و سخنوری‌های اهالی سخن. سخنوران یونانی به قدری درمیان مردم از احترام برخوردار بودند که از آنها با عنوان دلیر مردان میدان سخن یاد می‌شد. ارسطو را می‌توان از نخستین اساتید و مربیان فن سخنوری(Rhetoric) دانست، البته یونانیان این فن را مدیون سیسیلی‌ها و مکتب هنر سخنوری سیسیلی هستند.

کارکرد سخنوری در یونان بیشتر به احقاق حقوق در دعاوی مربوط می‌شد و کسانی در دعاوی قضایی آتن برنده بودند که بتوانند به واسطه‌ی شمّ خود در فن سخنرانی، گفتار ضعیف را به گفتاری قوی‌تر مبّدل سازند. امروزه سخنوری و بهره‌مندی از فن مذاکره از اصول و شالوده‌های فعالیت در کسب و کارها به شمار می‌رود. بسیاری از مذاکره‌کنندگان و سخنرانان در انتقال اطلاعات به مخاطب ماهرند. اما به واقع چند سخنران را می‌شناسید که انگیزشی بوده و با شور و   ......

ادامه نوشته

بیان و قلم در خدمت حق و عدالت : نگاهی بتاریخ سخنوری قضائی و سخنوران نامی آن (3)

 

بیان و قلم در خدمت حق و عدالت : نگاهی بتاریخ سخنوری قضائی و سخنوران نامی آن ( ۳ )

تنظیم و نوشته:

سرلشگر عبد الجواد نبهی

فصل چهارم-دنباله متن گفتار قضائی سیسرون یا بعبارت دیگر سخنان سیسرون در دفاع از میلون

1-سخنوران بزرگ هنرشان در سخنوری مانند نقاشان معروف در خلق آثار معروف نقاشی است.یک‌ سخن از لحاظ تقسیم‌بندی بطوریکه قبلا نیز بیان گردید تقسیماتی دارد و آن تقسیمات عبارتند از:

1-مقدمه‌2-متن(ذو المقدمه)3-نتیجه و یا پایان‌ در یک گفتار مانند مدافعات سیسرون که شاهکار است مشکل بتوان دقیقاً فصل مشترکی بین مقدمه و متن‌ و نتیجه تعیین نمود.همانطوریکه فصل مشترک دقیق‌ رنگهای یک تابلوی نفیس مشخص نمیباشد و رنگها طوری بهم آمیخته است که مجزا دیدن آنها فقط توسط بوجود آورنده آن هنر و در فکر و تصورش امکان‌پذیر است و بس،در مورد گفتار و سخن آنهم سخن نغزی مانند گفتار سیسرون نیز همینطور است و جداجدا نمودن‌ مقدمه-متن و پایان یا نتیجه تقریباً غیر ممکن است،با اینهمه برای تجزیه و تحلیل تا حدی میتوان این قسمتها را(مقدمه-متن و نتیجه)را از هم جدا نمود و چنانچه‌ در دو مقاله قبل ملاحظه گردید این عمل در مورد مقدمه‌ و متن مدافعات سیسرون در دفاع از میلون انجام شد و اینک در این مقاله بتجزیه و تحلیل قسمت سوم،یعنی‌ پایان و یا نتیجه مدافعات پرداخته میشود.

2-سیسرون قبل از شروع قسمت پایان و نتیجه‌ مدافعات،داوران را آگاه میسازد که مدافعات او در اثر

دشمنی با کلودیوس نبوده و از راه عدالت و انصاف منحرف‌ نسده است و مدافعات مشروحه زیر این مطلب را نشان‌ میدهد.

2-مدافعات:

«ای داوران گمان نمیکنم کسی این بیانات مرا تنها» «نتیجه دشمنی من با کلودیوس بداند و بگوید از روی» «خشم و کین از راه عدالت و داد منحرف شده است راست» «است که من موجبات بسیار برای عداوت با او» «داشتم اما همه همشهریان مانند من او را دشمن» «میدانستند و عداوت من در ضمن نفرت عمومی مستهلک» «بود درست توجه بفرمائید سخن از مرگ کلودیوس» «میرود اینک من بشما میگویم چون فرض محال محال نیست» «همه‌چیز را میتوان در عالم خیال بتصور آورد فرض» «کنید برای مبری شدن میلون من توانائی داشتم که» «کلودیوس را دوباره زنده کنم و چنین میکردم...به» «بینید رنگ همه پرید پس کسی‌که فرض محال زنده» «شدنش چنین هولناک باشد اگر در واقع زنده میماند» «چه حال دست میداد و اگر همین توانائی را برای همین» «پمپه که امروز رئیس ماست و از او دلاورتر کسی» «نیست فرض کنیم آیا ممکن بود بچنین کاری اقدام» «کند و یا احیای این یک نفس را موجب هلاک نفوس» «بسیار نمیدانست؟پس ای داوران شما کسی را که» «راضی نیستند زنده شود چگونه برای مرگ او کیفر» «قائل میشوید و کسی که قانون را پایمال میکرد چگونه» «بنام آن قانون برای او کینه‌خواهی میکند؟و کسیکه» «این خار را از سر راه شما برداشته و چنین شر بزرگی» «را از شما گردانیده چگونه او را مجازات میدهید این» «عمل مایه شرافت و افتخار او باید باشد چرا باید برای» «او طلب عفو نمود؟راست است که او از جان خود دفاع» «کرده اما حقوق شما را محفوظ داشته است و از این» «جهت باید پاداش نیکو به‌بیند اما اگر با اینهمه شما» «عمل او را نپسندید اگرچه نمیدانم چگونه میتوانید» «نپسندید و اگر همشهریانش از چنین کار دلیرانه» «آزرده باشند باید با کمال مناعت و خونسردی از این» «مردم ناسپاس دوری بجوید همه در شادی و کامرانی» «باشند و آنکه مایه این کامرانی شده ناکام بماند و ما» «میدانستیم که در نتازع با خائنان اگر تحصیل شرافت» «میکنیم خود را هم بخطر میاندازیم و البته تا خطر» «نباشد شرافت حاصل نمیشود و من خود در دوره ریاستم» «اگر برای نجات دولت و ملت با آنهمه مخاطرات روبرو» «نمیشدم آیا چنان فضیلتی در می‌یافتم نشانه مردانگی» «همین است که در راه خدمتگزاری بمیهن بار شک و» «حسد و رنج و تعب برابر شوی و جان خود را بر کف» «دست نهی اما اگر بر خدمتگزار ملت است که از این» «مشقات بیم نکند بر ملت نیز هست که خدمات مردمان» «بزرگ را منظور بدارد و بهرحال اگر نسبت به میلون» «سپاسگذار باشید او سرافراز خواهد بود و اگر هم» «نباشید این خوشدلی را دارد که پیش نفس خویش» «خجل نیست اما ای داوران بدانید که این سعادت را» «از بخت بلند خود و اقبال روم و فضل خداوند دارید» «و که را یاری آنست که منکر این معنی شود مگر آنکس» «که پروردگار را انکار کند و روشنائی خورشید را» «نبیند و حرکات منظم و مجلل اجرام آسمانی را مشاهده» «نکند و گشت روزگار را نفهمد و خرسندی نیاکان را» «که چنین آداب و رسوم و عقاید ارجمند برای ما بمیراث» «گذاشته‌اند در نیاید ولیکن من میگویم آن قدرت الهی» «وجود دارد تنهای ما که افزارهای سست ناپایدارند» «دارای مبدأ حس و جان میباشند این دستگاه پهناور با» «عظمت چگونه از چنین مبدائی تهی تواند بود؟آیا چون او» «را نمی‌بینیم باید منکر شویم پس باید منکر روان خویش نیز» «باشیم که مایه حس و فکر ماست و همان جوهر مجردات است که» «مرا جان میدهد و خرد میآموزد و حال آنکه او را نمی‌بینیم» «بلکه بحقیقتش پی نمی‌بریم و نمیدانیم کجاست.باری» «آن قدرت و عظمت است که همواره سعادت و شرافت» «مردم را نگاه میدارد و اوست که بلای بزرگ را از ما» «گردانیده و کلودیوس را برانگیخته است که دیوانه‌وار» «بدشمنی بی‌باک حمله ببرد تا شقاوت زبون فضیلت» «شود و دستش از آزار بندگان خدا کوتاه گردد آری ای» «داوران اینکار کار بشر نبود کار پروردگار بود که» «این عفریت را از پا درآورد و بیدین را قربانی اماکن» «متبرک کرد پشته‌های مقدس و بیشه‌های مبارک و معبد» «های ویران شده که با دیانت رومیان بظهور آمده و با» «آن شریک بودند و یکنفر نابکار سایبانهای آنها را با» «تیر جور و ستم خود بخاک افکند و بجای آنها آثار جنون»

«خویش را بر پا کرد همه بر این امر گواهی میدهند» «ای خداوندی که دست کافرمنش آن غذا را دریاچه‌ها» «و بیشه‌ها و کشت‌زارهای ترا با آنهمه جنایتها و» «رسوائیها آلوده کرد مگرنه دریای غضب تو به جوش» «آمده و او را بسزای خود و اگر جه دیر رسانید خوب» «رسانید و آیا رفتار ناشایسته کسان خود کلودیوس بهترین» «دلیل بر خشم خداوندان نیست که بهیچوجه تشریفات» «حمل جنازه و تشییع و نوحه‌سرائی و عزاداری و آدابی» «که در این موقع حتی دشمن بدشمن دریغ نمیکند برای» «او بجا نیاوردند و جسد او را بی‌ملاحظه طعمه آتش» «ساختند؟پیداست که خدا نخواست یکنفر پدرکش» «ملعون انجام کارش بشرافت مقرون باشد.»

«حقیقت این است که من بر ملت روم ناگوار» «میدانستم این اندازه از چنین وجود ناچیزی بردباری» «کند زناکار و آلوده‌کننده مقدسات که بود احکام هیئت» «محترم سنا را که حقیر میشمرد دادگاهها را که به رشوه» «ملوث میساخت تأسیسات خردمندانه را که همه طبقات» «ملت برای سلامت و نجات عامه برقرار کرده بودند» «پایمال میکرد مرا که از روم رانده بود سهل است» «دارائی مرا تاراج کرد خانه‌ام را آتش زد زن و فرزندانم» «را خوار و خفیف ساخت با پمپه منازعه نمود بزرگان» «دولت و افراد مردم را بی‌تفاوت بکشتن میداد خانه» «برادر مرا به آتش سوزانید و خراب کرد اتروریرا بباد» «غارت گرفت مردم را از خانه‌های خودشان میراند»

«هر روز جسارتی تازه و جنونی از نو سر میداد روم و» «ایتالیا و سراسر کشور میدان تاخت و تاز او شده و باز» «کفایت نمیکرد و قوانینی آماده مینمود که ما را زیر دست» «بندگان ما بسازد بر هرچه چشم طمع میانداخت همه» «حقوق ساقط میشد با اینهمه هیچکس مانع و عائق نیات» «او نبود مگر میلون و از همین رو خداوندان آن راهزن» «نادان را بر انگیختند که بمدعی خود حمله کند و بجز» «این راهی برای دفع شر او نبود و خدا بدل او انداخت» «که قصد جان یکنفر دلاور کند و از این راه دولت و» «و ملت نجات یابد کسی که در مرگ او مجلس سنا یعنی» «خانه بزرگواری ملت را آتش بزنند در زندگانیش» «چه میکردند؟»

3-تجزیه و تحلیل:

الف-سیسرون در این قسمت به استحضار داوران‌ میرساند که بیانات او در اثر دشمنی با کلودیوس نبوده و از راه عدالت منحرف نشده است و عداوت او در ضمن‌ نفرت عمومی از کلودیس مستهلک میباشد و ناچیز است.

ب-برای اثبات این مدعا سیسرون مسئله‌ای را برای حضار مطرح میکند و فرض مینماید که توانائی‌ داشته باشد که کلودیوس را زنده کند بعد میگوید به‌بینید در اثر این فرض محال چه قسم رنگ همه حضار پرید و نتیجه میگیرد کسیکه فرض محال زنده شدنش چنین هولناک‌ باشد،اگر در واقع زنده میماند چه حالی بهمه دست‌ میداد.

آنوقت خطاب به داوران میگوید:

پس ای داوران شما کسی را که راضی نیستید زنده‌ شود چگونه برای کشتن او کیفر قائل هستید آنهم برای‌ کسی که دفاع مشروع نموده است.

پ-بعد بیان میکند که این خار را از سر راه برداشته‌ و چنین خطر بزرگی را از شما دور گردانیده چگونه برای‌ مرگ او کیفر قائل میشود و برعکس کسی که قانون را پایمال‌ میکرد چگونه بنام آن قانون برای او کینه‌خواهی میکنید و از مجموعه این بیانات نتیجه میگیرد که نه تنها میلون‌ از خود دفاع کرده بلکه باکشتن کلودیوس حقوق مردم‌ روم را محفوظ داشته است و از این جهت باید پاداش‌ نیکو به‌بیند.

ت-همچنین سیسرون از حضار سئوال میکند که آیا رفتار ناشایست کلودیوس و سزای بدی اعمال او سبب‌ نشده است که بدست کسان و نزدیکان خود بدون تشریفات‌ تشییع جنازه و دفن جسدش سوخته شود؟و میگوید آیا این بهترین دلیل بر خشم خدایان نیست؟

4-بعد از این مقدمه سیسرون وارد نتیجه و پایان‌ مدافعات میگردد و بترتیب زیر قسمت آخر مدافعات خود را بیان میدارد.

5-مدافعات:

«باری بقدر کفایت حجت آرودم و شاید زیاده‌روی» «هم کردم اکنون ای داوران دیگر تکلیفی ندارم جز» «اینکه از شما برای دلاورترین مردم استرحام کنم اگرچه» «او خود اهل استرحام نیست و اینکه من میکنم شاید» «خلاف رضای اوست و دیدید که هنگامیکه ما همه گریان» «بودیم یک اشک در چشم میلون ندیدیم و چهره‌اش آرام» «و آوازش محکم و سخنش یکسان است چنین کسیرا» «باید قدر دانست مردمان ناچیز که خاک میبوسند و عفو» «درخواست میکنند طبع ما از آنها بیزار میشود اما آنکس» «که بیترس و باک است و با کمال سرافرازی گردن به» «شمشیر مینهد از او باید رعایت کرد خاصه کسی که» «اینهمه خدمت کرده باشد و من همواره او را میشنوم» «که دعای همشهریان را بر زبان دارد و خوشی و سعادت» «آنها را از خدا میطلبد و دوام و بقای روم را میخواهد» «و میگوید آسایشیکه من برای همشهریان فراهم کرده‌ام» «ارزانی ایشان باد هرچند که من خود از آن بهره‌مند» «نباشم اگر در خوشی و کامرانی ملت شریک نشدم باکی» «نیست چون رنج و تعب ایشان را مشاهده نمیکنم میروم» «و اول مکانیرا که آنجا آزاد باشم پناهگاه خود قرار» «می‌دهم و با حرمان از آرزوها و امیدواریها که داشتم» «میسازم بیاد زمانی که تنها نگهبان ملت مظلوم بودم» «خود را در مقابل خنجر کلودیوس فدای سنای بی‌قدرت» «و بزرگان بی‌دستگاه و نیکان بی‌پشت و پناه کردم و» «ندانستم که یکباره از من دست میکشند و مرا رها» «می‌کنند ترا ای سیسرون بوطن باز گزدانیدم و نمی-» «دانستم که خود بزودی آواره میشوم کجاست آن سنا» «و کو آن بزرگان که ما سنگ آنها را بسینه میزدیم» «چه شد آن فریادهای شادی که برای ما میراندند و چرا» «چرا خاموش شد آن زبان چرب و آن بیان نرم و شیرین تو» «که همواره بر دلسوزی بیچارگان بکار می‌بردی و آنها» «را آسوده می‌کردی من که هزار بار جان شیرین را نثار»

«شما کردم چرا از آن تفقدات و آن فصاحت و بلاغت» «بی‌نصیبم؟»

«اما ای داوران او که این سخنان را میگوید مانند» «من اشک نمیریزد میبینید که چگونه آسوده نشسته است» «می‌گوید من نسبت بیوفائی و ناسپاسی بهمشهریان» «نمیدهم ضعیف و پراحتیاطند یادآوری میکند که مردمان» «فقیر مسکین را که کلودیوس برای چپاول اموال شما» «برانگیخته بود،من برای حفظ جان و مال شما جلوگیری» «کردم و از دارائی خود بآنها بخشیدم تا چشمشان سیر» «شود و معترض بزرگان کشور نباشند و همین زمان نیز» «مجلس سنا بارها مرا خواسته و در آشوب و هنگامه مرا» «مورد اعتماد خود ساخته و از زحمات من قدر دانسته» «و شکر گفته و من از این تفقدات پی در پی سپاسگزارم» «و هر جا که سرنوشت من مرا بآنجا بکشاند این یادگارها» «را با خود میبرم ریاست من اگر رسماً اعلام نشد باک» «ندارم آرزوی من این بود که همشهریان مرا باین سمت» «نامزد کنند کردند از اینکه تشریفات بعمل نیامد چه» «زیان است؟مردمان بلند همت فضیلت را میخواهند نه» «پاداش فضیلت را و زندگانی من شرافتمندانه است زیرا» «چه شرافتی بالاتر از اینکه شخص میهن را از خطر» «رهانیده باشد؟کسانیکه مردم قدر جان‌فشانی آنها را» «بدانند البته سعادتمندند اما آنها هم که خدمتی کرده و» «فراموشی نصیبشان شود بی‌سعادت نیستند بهترین» «پاداش فضیلت نام نیک است که اگر عمر میرود نام» «میماند و غایب حاضر می‌نماید و مرده زنده بنظر میآید» «و بالاخره فضیلت است که نردبان عروج بر فلک سروری» «و مایه نام جاودانی است و میدانم که ملت همیشه از» «من یاد خواهد کرد و همین امروز نیز هر جا دشمنان» «آتش کین نسبت بمن بیفروزند گروهی هم بذکر خیر» «و ستایش من زبان میگشایند.به‌بینید که الان مردم» «اتروری بنام من چه جشن و سروری دارند هنوز صد» «روز از مرگ کلودیوس نگذشته بود که خبرش بهمه» «جا رفته و شادیش همه را گرفته است پس این تن» «ناپایدار هر جا باشد تفاوت نمیکند و آوازه من همه جا» «شنیده میشود و نام من جاودان و باقی میماند ای میلون» «تو بارها این سخنان را در غیاب این کسان که اکنون» «بما گوش دارند بمن گفته‌ای اکنون من در حضور این» «جماعت بتو میگویم دلاوری تو برتر از آنست که من» «بتوانم بستایم اما هرچه بزرگواری تو نمایانتر میآید» «اندوه من از جدائی تو بیشتر میشود و درد اینجاست که» «اگر ترا از من دور کنند بنالیدن هم نمیتوانم دل خود را» «سبک کنم و از اینکه این ریش را بر دل من بگذارند» «نمیتوانم آزرده شوم چون دشمن نیستند بلکه گرامی‌ترین» «دوستانند و کسانیکه این مصیبت را بر من وارد سازند» «همواره در خیر من کوشش داشته‌اند زیرا ای داوران» «هر زخمی شما بمن بزنید اگرچه محکومیت میلون باشد» «که کاری‌ترین زخمهاست من فراموش نمیکنم که شما» «همواره بمن نوازش کرده‌اید ولیکن اگر مهر مرا از» «دل بیرون برده و سببی موجب رنجش شما از من شده» «است چرا بر میلون خشم برانید و خود مرا مورد قهر» «نسازید؟چون خوشبختی من در اینست که بمیرم و چنین» «محنتی نبینم ای میلون تنها خوشدلی که من امروز» «دارم اینست که آنچه تکلیف دوستی و مهربانی» «و جانفشانی بود درباره تو ادا کردم برای تو» «مردم توانا را از خود رنجانیدم و خود را سپر» «تیغ دشمنان تو ساختم دست تضرع و درخواست پیش» «کسان دراز کردم تو را بدارائی خودم و فرزندانم شریک» «نمودم و امروز اگر آسیبی بتو بخواهند برسانند آنرا» «بر خود میخرم و روا میدارم بیش از این چه بایدم کرد» «و چه بایدم گفت و جز اینکه هر سرنوشتی برای تو» «بنویسند خود را در آن شریک سازم چگونه از عهده» «وامداری و سپاس گزاری تو بر آیم؟بهر حال من از هیچ» «چیز دریغ ندارم و برای قبول هر پیش آمدی حاضرم» «و شما ای داوران بدانید که آنچه درباره میلون حکم» «میکنید یا اینست که نعمتهای خود را بر من تمام» «میفرمائید یا یکسره هر منتی بر من دارید باطل» «میسازید.اما میلون از این ناله‌ها متأثر نمی‌شود و بیدی» «نیست که از این بادها بلرزد غربت نمیداند مگر آنجا» «که فضیلت نباشد مرگ را پایان زندگانی دنیا می‌انگارد» «اما مصیبت نمی‌پندارد زهی سعادت او که این صفت دارد» «و خم بابرو نمی‌آورد اما ای داوران شما چه میگوئید» «آیا با خاطره‌ها که از او دارید شخص او را میرانید؟» «آیا در روی زمین برای چنین مجمع فضایلی از روم که» «زادبوم اوست جائی را شایسته‌تر میدانید؟ای کسانیکه» «مدافع میهن بوده‌اید و خون خود را چنان بیدریغ برای» «نجات ملت ریخته‌اید از شما درخواست میکنم که چنین» «دلاوری از همگنان خود را باقی بگذارید آیا ممکن است» «دادگرترین مردم را مطرود و از خود دور سازید و او» «را بخواری و غربت بیندازید؟وای بر من ای میلون» «بدستیاری همین رومیان بزرگوار بود که تو مرا بمیهن» «باز گردانیدی و من نتوانم ترا برای میهن نگاه بدارم؟» «بفرزندانم که ترا مانند پدر مینگرند چه بگویم؟» «ببرادرم که امروز متأسفانه اینجا حاضر نیست و شریک» «غم و اندوه من بوده چه جواب بدهم؟بگویم همان کسان» «که با او سازش کردند تا مرا نجات داد با من سازش» «نکردند تا او را برهانم و در چه مورد؟در موردی که» «همه مردم این کشور با من هم آرزو بودند چه کسان؟» «کسانی که مرگ کلودیوس برای ایشان فوز عظیم بود.» «و درخواست‌کننده که بود؟من بودم مگر من گناه کرده‌ام؟» «آیا نابکاریهای کاتیلینا را که کشف کردم و جلو گرفتم» «گناه من است؟و من میدانم همه این مصیبتها که بمن اجازه» «دادید که بروم برگردم؟آیا برای این بود که پیش» «چشم من این در را بروی کسانی که آنرا بروی من» «گشوده‌اند ببندید؟راضی مشوید که بازگشت من باین» «شهر اندوهناکتر از مفارقتم باشد زیرا کسانیکه مرا» «باز گردانیدند از آن رانده شوند اینجا بر من زندان» «خواهد بود.» «هرچند این نفرینی است که بمیهن خود میکنم و» «استغفار میطلبم اما میگویم ای کاش کلودیوس نمیمرد» «ء رئیس دادرسی میشد و من این منظره غمناک نمیدیدم.» «خداوندا چه روح بزرگی باین مرد عطا فرموده‌ای که» «میگوید چون کلودیوس کیفری بسزا دید اگر ما پاداش» «به ناسزا به‌بینیم باکی نیست آیا چنین کسی که خداوند»

«او را برای شرافت این خاک بدنیا آورده روا است که» «دور از این خاک از دنیا برود و جان فدای میهن نکند؟» «بزرگواری او را همه بیاد داشته باشید و مگذارید دور» «از این کشور بخاک برود.کسی را که همه شهرها برای» «بردن او آغوش میگشایند شما رأی میدهید که از شهر» «خود رانده شود؟زهی سعادت مرزی که او را دریابد» «و بدبخت دیاری که او را براند و از دست بدهد و قدر» «نداند.»

«دیگر بس میکنم که نه اشک مجال گفتن میدهد نه» «میلون اجازه اشک ریختن همینقدر ای داوران یک» «چیز از شما درخواست دارم و بس آن اینست که چون» «رأی میدهید تنها بعقیده و انصاف خود مراجعه کنید و» «بدانید که آن رئیس کل که شما را در این قضیه بداوری» «برگزید خواست درست‌ترین و خردمندترین و استوار-» «ترین مردم را برگزیند و اگر دلیر باشید و بی‌طرفی» «نشان دهید و داد کنید از هیچ رو بر شما خرده نخواهد» «گرفت.»

6-تجزیه و تحلیل:

الف-در ابتدای قسمت پایان یا نتیجه سیسرون‌ یادآوری میکند که بقدر کافی دلیل آورده و مطلب را روشن نموده است.

ب-چون در سخنوری قضائی جلب ترحم و برانگیزاندن‌ احساست داوران بنفع متهم یکی از اصول است در اینجا پس از یادآوری اینکه بقدر کافی حجت و دلیل آورده‌ بلافاصله سیسرون میگوید ای دلاورترین مردم استرحام کنم اگر چه میلون اهل این نیست که برای او استرحام کنند و اینکه‌ من میکنم شاید خلاف رضای اوست.

سیسرون با بیان مطلب بدین نحو هم از داوران‌ تقاضای ترحم بحال میلون را نموده و هم شخصیت متهم‌ را بالا برده است.

پ-سیسرون در این قسمت مطلبی را بیان میکند که از لحاظ جلب نظر داوران فوق العاده مهم است و از تبعید شخص خودش میگوید که بدست میلون به روم بازگشته‌ است و از زبان میلون میگوید:«ای سیسرون تو را بوطن‌ باز گردانیدم ولی نمی‌دانستم که خود بزودی آواره‌ می‌شوم.»

ملاحظه میگردد که برای اولین مرتبه در خاتمه‌ مدافعات سیسرون از تبعید میلون صحبت مینماید و فرض‌ این است که مدافعات سیسرون اثر خود را نموده و درک‌ اوضاع و احوال طوری است که دیگر مانند ابتدای مدافعات‌ صحبت از اعدام میلون به تقاص خون کلودیوس مطرح‌ نیست بلکه پیش‌بینی میشود داوران مجازات خفیف‌تری‌ درباره متهم رأی خواهند داد که در نتیجه وکیل مدافع‌ همین مجازات خفیف‌تر که تبعید است عنوان نموده و آنرا نیز ناوارد میداند و تقاضای تبرئه متهم را دارد.

ت-مطلب دیگری را که سیسرون عنوان میکند بلند همتی متهم است و میگوید:«مردان بلند همت فضیلت‌ را میخواهند نه پاداش فضیلت را».و بدین ترتیب‌ میفهماند که میلون با کشتن کلودیوس شر او را از سر ملت رم رفع کرده است و این فضیلتی است که او دارد ولی اگرچه پاداش فضیلت را نمی‌خواهد ولی شما ای‌ داوران پاداش خدمتگزاری این مرد شریف و با فضیلت‌ را بدهید.

ث-برای اینکه اثری که محکومیت میلون بر احساسات‌ و قلب وکیل مدافع او(سیسرون)وارد میآورد بداوران‌ نشان بدهد و بطور ضمنی از داوران بخواهد که میلون را محکوم نکنند چنین میگوید:«ای داوران هر زخمی شما بمن بزنید اگرچه محکومیت میلون باشد که کاری‌ترین‌ زخمهاست من هرگز فراموش نمی‌کنم که شما همواره‌ بمن نوازش کرده‌اید و حال اگر مهر مرا از دل بیرون‌ برده‌اید و از من رنجیده‌اید،چرا بر میلون خشم روا دارید.بیائید و خود مرا مورد قهر و بی‌مهری قرار دهید.چون خوشبختی من در این است که بمیرم و محکومیت میلون‌ را نبینم».

ج-برای اینکه متهم را بمجازات تبعید محکوم‌ نکنند از فضائل میلون بدین ترتیب بیان میدارد:«آیا در روی زمین برای چنین مجمع فضائلی(خطاب‌ به میلون است)از روم که زاد و بوم اوست جائی را شایسته‌تر میدانید».

چ-در آخرین قسمت مدافعات سیسرون از شورانگیزی‌ و تحریک احساسات فروگذار ننموده و عامل«ترغیب»را برای رهانیدن متهم از مجازات بنحو مطلوب بکار برده است.چنانچه ملاحظه میکنید رو به میلون نموده‌ و میگوید:

«وای بر من ای میلون بدستیاری همین رومیان‌ بزرگوار بود که تو مرا بمیهن بازگردانیدی و من نتوانم‌ تو را برای میهن نگاه بدارم؟بفرزندانم که تو را مانند پدر مینگرند چه بگویم؟»

خ-در خاتمه مجدداً وکیل مدافع میخواهد عظمت‌

و بزرگی روح میلون(متهم)را نشان بدهد از قول وی‌ میگوید:

«چون کلودیوس کیفر بسزا دید اگر من(میلون)پاداش به ناسزا به‌بینم باکی نیست.»

و بلاخره وکیل مدافع به بهترین نحو با تحریک‌ احساسات داوران و حضار مدافعات را تمام میکند و میگوید:

«دیگر بس میکنم که نه اشک مجال گفتن میدهد و نه‌ میلون اجازه اشک ریختن.»

پایان

منبع :

نشریه مهنامه قضایی » مرداد 1356 - شماره 137

سخنور و سخنوری

 

سخنور و سخنوری

 خداوند انسان را آفرید و به او بیان آموخت‌ تا از محنت سکوت و تنهائی برهاندش. کتب آسمانی‌ سخنور کسی است که،ساده،روان و گیرا سخن بگوید.موفقیت هر فرد بسته به تأثیر شخصیت او بر دیگران است و شاخص این شخصیت بیان خوب و قوه نطق و سخنوریست.در همان اولین برخورد اگر زبانی گویا و بیانی رسا داشته باشیم بدان شخصیت می‌افزائیم و چنانچه‌ گفتاری ضعیف و لسانی ناتوان،از آن شخصیت می‌کاهیم.بنابرین شخصیت و قدرت بیان،دو اصل مرتبط به یکدیگر و دو عامل مؤثر پیشرفت در زندگیست.بزرگان از میان کسانی برخاسته‌اند که نطق قوی داشته و از این راه توانسته‌اند در دل دیگران رخنه کنند.سخنوری امری نیست‌ که با علم کلاس و مطالعه بتوان آموخت بلکه کاریست که با عمل و تکرار و اصرار باید فرا گرفت.

 هیچگاه در آغاز سخن‌رانی زبان به پوزش نگشائید؛سخنور باید سخن را با کلامی موزون‌ و محکم آغاز نماید؛بیان جملاتی در شروع سخن از قبیل:«عذر میخواهم از این‌که چند دقیقه‌ای وقت حضار را می‌گیرم»یا مثلا«مجال کافی برای تهیه این سخن‌رانی نداشتم»جز اینکه از ارزش سخن بکاهد و شنونده را از همان آغاز وازده نماید،ثمرهء دیگری نخواهد داشت.سخن‌رانی متضمن نکاتی مفید و آموزنده باشد و این اصل را باید قبلا با انتخاب‌ موضوعی که این نیاز را برآورد در خاطر داشت و از تکرار جملات ممل و الفاظ مخل که روح‌ شنونده را کسل سازد دوری باید جست.آرامش ظاهری،ممانعت و اصالت حرکات سخنور، در تأثیر سخنش بسیار خیل است.سخنور شایسته کسی است که بیانش صریح و علم و ایمانش به سخنی‌ که میگوید در حالاتش منعکس باشد.

 برای ایراد سخن‌رانی منابع گوناگونی موجود است و از مجموعهء موضوعهای مختلف‌ که در اطراف و در اطراف و در دسترس ما است میتوان مطابق ذوق خود موضوعی را برای سخن‌رانی‌ انتخاب نمود.اصولا سخن‌ران ورزیده کسی است که اهل مطالعه باشد-رغبت مطالعه را باید در اشخاص بیدار نمود-چون مطالعهء وسیع،منبع اطلاعات را غنی و شخص را راغب به سخن‌ گفتن میسازد.سخنور بهنگام انتخاب موضوع اصول چهارگانه زیر را:

 چه بگویم-چگونه بگویم-چرا بگویم-چه وقت بگویم.

 باید در سخن‌رانی در نظر گیرد و بر این چهارپایه سخنرانی را استوار سازد و پس آن را به معجون‌ عشق و علاقه و ظرافت و لطافت بیامیزد تا از بیان خود نتیجه مطلوب گرفته اثر آن را آشکارا در چشم شنونده مشاهده کند.سخنور با قریحه،شیوا و رسا سخن میگوید و از آنجا که آدمی ساخته‌ و پرداختهء عواطف و احساسات است،با رعایت این جنبه و حس زیبائی شنونده نیز،در عین قوت

و رسائی و توجه و اصوات کلمات،هر لفظ را بدرستی تلفظ و جملات را پرطنین و خوش آهنگ‌ ادا می‌نماید.

 خوش پوشی و آراستگی و علاقه و توجه به ظاهر خود،مستمع را برای استماع سخن‌رانی‌ برغبت می‌آورد و سخن زمانی اثر مطلوب در شنونده می‌بخشد که شنونده آشنائی و اطلاع گوینده‌ را به اصول فن سخنوری حس کند.چه نیکوتر که خود سخنور مقام سخنوری را محترم شمارد و بهنگام نطق در حالیکه بیانش صمیمانه و لحنش ملایم و دوستانه است،با فروتنی و خوش روئی‌ علاقه و احترام خود را به شنونده ظاهر سازد و حس اعتماد و اطمینان مستمع را از این راه جلب‌ نموده،کلامش را مؤثرتر در دل شنوندگان بنشاند.یک سخنور خوب و با ذوق بایستی روح و اندیشه شنونده را زیر سلطه و نفوذ خود بگیرد.

 حال یادآوری این نکته نیز لازم است که تا سخنور به حس انتقاد از خود آراسته نگردد، سخنش به کمال نگراید و سخنوری توانا نشود؛زیرا هر سخنور خوب در آغاز شنونده‌ای خوب‌ بوده است.برای توجه علاقه‌مندان،اصول فن سخنوری را در جملاتی کوتاه به ترتیب زیر بیان میکند:

 با سیمائی گشاده و متبسم با شنوندگان روبرو شوید.

 به سخن‌رانی و میز خطا به اهمیت و احترام قائل شوید.

 در انتخاب موضوع رعایت مقام و مکان و زمان بنمائید و نیز عقیده حاضران را ارج گزارید.

 ترتیب فصول و نظم گفتار را در سخن‌رانی بخاطر بسپرید.

 به اصل مطلب بپردازید،در گفتار خود صریح باشیدو به مغالطه‌نپردازید.

 سخن را موجز و مؤثر بیان کنید؛حوصله حضار و وقت را از یاد نبرید.

 زیر و بم صدا و آهنگ کلام را در نظر داشته،سخن را بیجان و یکنواخت ادا نکنید.

 نطق را با لطائف و ظرائف بیامیزید و به چاشنی شعر و داستان دلچسب سازید.

 سخن را روان و طبیعی بیان کنید و به گرمی و یکرنگی درآمیزید.

 ایمان خور دا به حقیقت و واقعیت گفتارتان عیان سازید.

 با وقف و سکوتهای بموقع،حالت انتظار و توجه در شنوندگان ایجاد نمائید.

 بیان خود را با استفاده از الفاظ و لغات گونه گون و فراوان غنی‌تر سازید.

 حس دوستی و احترام خود را به شنونده با نگاه مستقیم و آشنا به او آشکار سازید و این‌ حالت را تا بأخر حفظ نمائید.

 و بالاخره در پایان کار بخاطر بسپریم که هدف از سخن‌رانی،قدرت بیان و توصیف مطلبی‌ است که اثر آن را باید در پاسخ از قضاوت شنونده انتظار داشت.

نشریه: زبان و ادبیات » یغما » مرداد 1349 - شماره 263