مناظره و جدل،آفت بزرگ رسانهها
مدخل
در رسانههای صوتی و تصویری،مطبوعات و نشستهای خاص،گاهی مباحثی به مناظره و بحث آزاد گذاشته میشود.
آنچه از رسانهها و مطبوعات پخش یا منتشر میشود،تأثیری مثبت یا منفی بر افکار عمومی میگذارد.
گاهی رعایت نکردن«اصول»در اینگونه بحثها،موجب افزایش تنش در جامعه و ابهام در افکار میشود.
گاهی هم برخی با استفاده از رسانههای همگانی و زیر نام بحث آزاد و گفتمان به القائات سوء و شبهه پراکنی و تخریب و جوسازی میپردازند و افکار عمومی را مشوّش و مشوب میسازند.
از اینرو بجاست که در بحث از«اخلاق رسانهای و مطبوعاتی»،به موضوع جدل و مناظره و اصول و آداب آن،همچنین به عوارض و آفات آن اشاره شود.
وقتی چنین گفتگوها و بحثهایی در یک جلسهء کوچک و با حضور افراد معدود صورت میگیرد،تأثیر مثبت و منفی آن بر همان جمع است.اما وقتی چنین بحثهایی به تریبونهای عمومی و نشریات کشوری و رسانههای ملی کشیده میشود،بازتاب آنهم-چه مثبت و چه منفی-عمومیت مییابد و از حساسیّت بیشتری برخوردار میگردد.
اینک نگاهی به موضوع مناظره و جدل،از منظر منابع اسلامی.
جدال و مراء
آنگونه که نطق،برای بیان و تبیین است، نه برای دروغ و تحریف،
و همچنان که آموزش«سلاح»،برای دفاع و جهاد است،نه برای ترساندن مردم و بستن گردنهها و غارت خلایق و سرقت منازل،
علم و منطق هم،وسیله بحث برای رسیدن به حق است،نه برای تظاهر و خودنمایی و فضل فروشی!
این،کاربرد بیجای علم و سوء استفاده از ابزار است.
اساسا جدال،نوعی بیراهه و کژی در راهیابی به حق است.
خللی به نام جدل
میان افراد،در راستای فهمیدن و ادراک، رابطهای طرفینی است.در این ارتباط دو جانبه،
یکی میفهماند،یکی میفهمد(افهام و فهم).
یکی میآموزد،یکی فرا میگیرد(تعلیم و تعلّم).
یکی میباوراند،دیگری باور میکند و میپذیرد(اقناع و اقتناع).
این رابطه میان دو فرد یا دو گروه،گاهی حالت روانی طبیعی دارد و گاهی غیر طبیعی است.
یا آلوده است،یا آمیخته به لجاجت،
یا قصور در بیان یکی است و یا در فهم آن دیگر.
گاهی تفهیم و تبیین،نتیجه نمیدهد و عقیم میماند و طرف مقابل،در حالت ریب، شک،ابهام،انکار و تردید باقی میماند.
و یا نمیخواهد بپذیرد و زیر بار رود.
و با بحث کننده به زور و تحمیل،میخواهد حرف خود را به کرسی بنشاند و طرف را وادار به پذیرش کلامش سازد.
«جدل»،یکی از این عارضههای سوء و شیوههای غلط و نوعی«خلل»در رابطهء تفهیم و تفاهم است.
اگر این رابطه،به صورت صحیح و با وجود همه شرایطش و با استفاده از روشهای مناسب در بحث،تحقق پذیرد،حق روشن خواهد شد و طرف را هم به موضع باور و پذیرش خواهد کشاند که گفتهاند:
«الحقیقة بنت البحث؛حقیقت،زادهء بحث است».
البته بحثی درست و روی اصول و معیار.
اگر فهماندن یا فهمیدن،از حالت غیر طبیعی و غیر سالم و غیر عادی برخوردار باشد،این نوع بحث،نازا و عقیم است و به بار نمینشیند.
اگر دو طرف،به نیت انگیزهء روشن شدن«حق»در یک مسأله و موضوع،«مباحثه»کنند،فرزند سالم و کامل و زیبایی به نام«حقیقت»به«دنیای باور»پا مینهد.اما اگر شیوه غلط باشد و این عمل زایندگی،به صورت کورتاژ،یا اعمال فشار باشد،مولود«ناقص الخلقه»خواهد بود،یا بیمار و ناسالم،یامرده به دنیا خواهد آمد،یا بحث کننده را سر«زا»خواهد کشت.
میگویید نه؟مجادلهای شدید را بنگرید!کدامش به ثمر نشسته است؟
بیراههء جدل
دلایلْ قوی باید و معنوی نه رگهای گردن به حجت قوی1
برخی دوست دارند همیشه یک تنه به قاضی بروند و همواره،نتیجهء بحث،طبق رأی آنان باشد.
عدهای علاقهمندند همیشه«احسنت»بشنوند و تحمل نقد و نظر مخالفی را ندارند.
این،خصلتی جبّارانه در مسیر دانش است.جایگاه چنین افرادی که غرور علمی و لجاجت و یکدندگی،اجازه نمیدهد حرف مخالفی را بشنوند یا بپذیرند،دوزخ است.
جدل،صفت و عمل زشتی است،هر چند با آیات قرآنی باشد.کشمکشهای بیهوده در بحث،نابخردانه است،هر چند در مسائل اعتقادی باشد.
امام صادق علیه السّلام در حدیثی،ضمن بر شمردن اقسام طالبان علم،یک دسته را هم کسانی میداند که علم را برای جهل و جدال فرا میگیرند.و میفرماید:
«صاحبان نادانی و جدل،آزار دهندهاند و جدالگر،در مجامع مردان،گفتگو از علم و اوصاف حلم میکنند،لباس خشوع به بر میکنند،ولی از پرهیزکاری خالیاند،خداوند دماغشان را خرد کند و کمر بندشان را پاره سازد».2
سعدی گوید:
«هر که با داناتر از خود،مجادله کند تا بدانند که«دانا»ست،بدانند که«نادان»است».3
بیجهت نیست که اولیای دین،این همه از این بیراهه در بحث و تفهیم،انتقاد و نکوهش کردهاند.به بعضی از این احادیث اشاره میکنیم:
امام صادق علیه السّلام:
«من طلب العلم لیباهی به العلماء او یماری به السفهاء او یصرف به وجوه الناس الیه فلیتبوّء مقعده من النّار،انّ الرّیاسة لا تصلح الاّ لاهلها؛4هرکس علم بجوید تا به وسیله آن بر دانشمندان مباهات و فخرفروشی کند،یا با سفیهان،ممارات و جرّ و بحث نماید،یا چهرهها را به سوی خود برگرداند،جای خود را در دوزخ آماده سازد.همانا ریاست،جز برای اهلش شایسته نیست».
با همین مضمون و مشابه آن،احادیث فراوانی است.
در کتابهای حدیثی،فصول متعدد و عناوین مستقلی در باب همین نحوه برخوردها به چشم میخورد.5
شیوهء مراء،ناشی از عدم صداقت است و مفهوم آن،به تعبیر مرحوم نراقی:عبارت است از طعن در سخن دیگری برای آشکار ساختن خلل آن و هدفی جز تحقیر و توهین نیست و مرائی، میخواهد برتری و هوش را بنمایاند.جدال، نوعی از مراء است که به مسائل اعتقادی و تثبیت آنها بستگی دارد.مراء و جدال،غیر از موارد استثناء شده،از کارهای ناپسند،و ریشهء بسیاری از بدیها و فتنههاست.6
و درختی است که در زمینهء کبر و غرور انسان رشد میکند و منشأ جدال،به تعبیر قرآن،«کبر درونی»است و آنان که بیدلیل،در آیات الهی مجادله میکنند،در سینههایشان کبر است.7
«جدال احسن»چیست؟
در آیهء
جادلهم بالّتی هی احسن،
8سه شیوه و ابزار دعوت به«راه خدا»بیان شده است:
1.حکمت.
2.موعظه نیکو.
3.جدال احسن(نیکوتر).
در مجادلهء نیکو،کاوشی طرفینی برای یافتن و کشف حق است،نه تلاش برای مچگیری از طرف مقابل و گیرانداختن او در مخمصهها!و نه تحمیل عقیده،و نه تحقیر و توهین،در بحث باید طرف،اطمینان یابد بر صداقت تو،تا در دلش آمادگی پذیرش پدید آید.
حبّ ذات در افراد وجود دارد.اگر این تصور در طرف بحث تو باشد که برگشتن از رأی یا پذیرش نظر تو،نوع عقبنشینی و شکست است،هرگز نخواهد پذیرفت.
در«جدال احسن»،به این علاقهء به ذات که در طرف است،باید توجه کنی تا شخصیت خود را خرد شده احساس نکند و هویت خویش را سالم بیابد.
در«جدال احسن»هدف،آشکار شدن«حق»است،نه به کرسی نشستن حرف ما و شکست حریف،به هر وسیله که باشد!
تحمیل،حالت عکس العملی پدید میآورد و به موضعگیری وا میدارد.
در جدال احسن،بحث کننده باید از هرچه که حساسیت طرف را بر میانگیزد و او را خشمگین و عصبی میسازد و او را در رأی باطلش تثبیت میکند،پرهیز کند و از حرفهای زشت و تعبیرات زننده،بپرهیزد و گرنه«جدال بهتر»نخواهد بود.
از امام صادق علیه السّلام فرق جدال به احسن و غیر احسن را پرسیدند.پاسخ فرمود:«جدال ناپسند،آن است که با پیرو باطلی بحث کنی و او باطلی را باز گوید و تو نتوانی با حجت الهی پاسخ آن را بگویی،آنگاه سخن او را انکار کنی،یا حقی راکه آن باطل پرست،به کمک آن میخواهد باطل خویش را به کرسی بنشاند، انکار کنی،تا مبادا او بر تو غلبه یابد؛چون نمیدانی چگونه باید پاسخش را بگویی.
این گونه بحث،بر پیروان ما حرام است که وسیلهای برای امتحان و فتنهء برادران ضعیف خود و پیروان باطل گردند.پیروان باطل،ضعف شما را در جدل و بحث،دلیل درستی مدعای خودشان قرار میدهند و ضعیف ایمانان هم سست میشوند.
اما جدال نیکو و احسن،آن است که خدا به پیامبرش فرمان داده،تا با منکران قیامت و زندگی دوبارهء پس از مرگ،بحث کند».
حضرت،پس از ذکر آیاتی که در این مورد و در رفع شبهات و اشکالات مشرکان است، میفرماید:
«پس این است که جدال به روش بهتر،چون راه را بر بهانهگیریهای کافران میبندد و شبهههای آنان را میزداید.ولی در جدال به«غیر احسن»،چون نمیتوانی میان حق و باطل جدایی بیفکنی و باطل را پاسخگو باشی، حق را منکر میشوی.این حرام است،چون تو هم مانند او حق را انکار کردهای...».9
میبینیم که هم«شیوه»،عامل تعیین کننده است،همانگیزه،ارزشگذار است و هم هدف،معیار خوبی و بدی جدال میشود.و اگر هدف شایسته در کار نباشد،رها کردن، شایستهتر است و به تقوا نزدیکتر.
«جدال احسن»،روش مطلوبی است که خداوند،خود،در آیات قرآن به گستردگی،آن را به کار گرفته است و در کنار آن،از مجادلهء بدون دانش و آگاهی هم نهی نموده است.01
اولیای دین نیز،از شیوهء جدال احسن با مخالفان و پیروان عقاید باطله استفاده میکردند.11و علمای بسیاری این«سنّت حسنه»را داشتهاند و در گفتگوهای شفاهی یا مکاتبات و یا تألیفات،بر مبنای منطق و برهان، متین و محترمانه،به نشر حق و ردّ باطل میپرداختند.
«الرحلة المدرسیة»محمد جواد بلاغی، یک نمونه است.
«المراجعات»سید شرف الدین،شاهد دیگر.
و...«الغدیر»علامهء امینی،سندی دیگر بر اینگونه جدالهای احسن.
این روش را،عالمانه دینی ما و یاران امامان شیعه،از«پیامبر و آل»فرا گرفتهاند و خود آن حضرت،به فرمان الهی،همراه با حکمت و موعظهء حسنه،از جدال و بحث نیکو هم بهره میگرفت.
سیرهء ائمه دین،اسوهء ما،در این گونه کارهاست و حالتها و رفتارها و شیوههای آنان را باید از این دید،مورد دقتنظر قرار داد.
چه وقت،با دشمن بحث میکردند؟چه موقع،اعراض از بحث میکردند؟در چه شرایطی،سکوت میکردند و چه هنگام،یاران را امر به سکوت مینمودند و هنگام بحث،چه شیوهای داشتند؟
اگر بحث،برای افزایش«معرفت»و«ارشاد»گمراهان باشد،اگر پرسیدن،به نیت کشف حقیقت باشد و پاسخ گفتن،به قصد کمک به این هدف،دیگر چه جای خصومتی و کشمکشی؟
«بحث طلبگی»در محیطهای علمی و حوزهها،از«رنگ جدال احسن»برخوردار است.
امام امت(قدس سره)میفرماید:
«...دو تا طلبه،وقتی که با هم مینشینند و...صحبت میکنند،گاهی میرسد به فریاد،این فریاد میزند سر او،او فریاد میزند سر او برای مطلب؛اما همه به دنبال اینند که حق را پیدا کنند،بعد هم که مباحثه تمام شد،دو تا رفیق هستند میروند با هم مینشینند و چای میخورند.این جور اشکال،اشکال سازنده است.اشکال مدرسهای،اشکال طلبگی،اشکال سازنده است».21
مناظره،معرکهء جنگ نیست!رینگ«بوکس»نیست!بحث کننده،«گلادیاتور»نیست که در«سیرک جدل»به جان حریف افتد!
مناظره،خلع سلاح یک محارب فکری و مفسد عقیدتی است،یا برخورد سازنده و تفاهم لطیف،برای رسیدن به دیدگاه حق است،و نباید به عملیات سمپاشی و شک پراکنی و لجن مالی تبدیل گردد.و نباید به«خصومت»بیانجامد.
ناسالم بودن جریان بحث و جدال،در تاریخ اسلام،چه فتنهها برپا کرده و چه مسلکهای جدید و فرقه بازیهای گونهگون پدید آورده است و به مخاصمات،کتککاریها،اخراجها، تکفیرها،تهمتها و تفرقهها کشیده شده، به خصوص میان فرقههای چهارگانهء اهلسنت و علمایشان و هوادارانشان.و گاهی به آتش کشیدن بازارها و مدرسهها و کشتارها را در پی داشته است و هر دستهای،مال و جان طرف مقابل را هدر دانسته است.31
سنّت بحث آزاد
گرچه شنیند حرف مخالف،دشوار است،اما تحمل کردن و صبور بودن و از کوره در نرفتن،«شجاعت»است.
«تحمل ناپذیری»نسبت به افکار دیگران، راه را به روی یک بحث آزاد و مناظرهء سالم میبندد و تکفیر و تفسیق و تهدید،هیچ وقت جلوی فکری را نمیگیرد و اندیشهای را از رسوخ و نفوذ،باز نمیدارد.
لیکن،باید آمادگی قبول و حسن نیت و قدرت درک طرف مقابل را سنجید و به همان میزان،پیش رفت.
اگر استعداد پذیرش نباشد،قویترین بحّاث همکاری از پیش نم برد و تیغش در میدان جدل نمیبرد و اگر لجاجت و عناد در کار باشد که بدتر!
توصیه امام صادق علیه السّلام چنین است:
«با مردم«مخاصمه»نکنید،مردم اگر«توانایی»داشته باشند که ما را دوست بدارند،دوست میدارند.خداوند از مردم میثاق و پیمان گرفته و کسی در آن میثاق،هرگز کم و زیاد نم تواند بکند».41
بر سر مسائل مکتبی و اعتقادی و پذیرش ولایت ائمه هم،نباید با دیگران که فاقد زمینهء لازماند،جر و بحث و دعوا کرد.
مردی خدمت امام صادق علیه السّلام رسید و گفت:من فردی مخاصمهگر هستم و با هرکس که علاقه دارم وارد این امر شود(خط ولایت ائمه و تشیع)،بحث و جدال میکنم.حضرت فرمود:
«با کسی دعوا و مخاصمه نکن!هرگاه خدا برای بندهای خیری اراده کند،در دلش خطی میاندازد که یکی از شما،احساس میکنید دوست دارید او را ببینید!».51
کشش قلبی به سوی هم،زمینه ساز قبول و پذیرش و حقگرایی است.
آداب مناظره
فیض کاشانی برای«مناظره»،شروط و آدابی میشمارد،ازا ین قرار:
1.هدف،باید رسیدن به حق و آشکار شدن آن باشد،نه آشکار شدن درستی نظر من و وفور علم...!که این مراء است و از آن نهی شده است.قصد«حق»،از آنجا دانسته میشود که امید تأثیر و پذیرش در طرف باشد.و اگر بداند که بیتأثیر است و طرف از رأی خود بر نمیگردد،این مناظره جایز نیست،چون آفاتی بر آن مترتب میشود.
2.مناظره کننده،مجتهد و صاحبنظر در مسأله باشد و اگر«حق»بر زبان طرف جاری شد،از موضع فکری خود،به رأی طرف عدول کند.
3.اهم و مهم مسأله و ضرورت بحث و مجادله را محاسبه کند.
4.مناظره،کمتر در ملأ عام باشد؛زیرا در حضور مردم،انگیزههای«ریا»و«حرص»و«برتری جویی»بیشتر آشکار میشود و عمل میکند.
5.در پیجویی حق،مثل آن باشد که دنبال گمشدهای است که اگر یافت،خوشحال شود، هر چند در کلام حریف باشد و او را یاور خویش در یافتن گمشده ببیند،نه دشمن.
6.هرگاه رقیب میخواهد از سؤالی به سؤالی و از دلیلی به دلیلی دیگر منتقل شود، جلوگیر نشود؛بلکه او را در رسیدن به مقصود و نکتهء مورد نظر،یاری کند.
7.با کسانی مناظره کند که استقلال علمی دارند،تا اگر جویای حق است،از آنان بهره ببرد.بسیاری،از بحث و مناظره با زبردستان و پختگان پرهیز میکنند،تا مبادا حقی بر زبان آنان جاری شود،بلکه بیشتر علاقهمند به بحث با افراد پایینتر و ضعیفترند تا باطل خود را ترویج کنند.61
ورود در این میدان،تسلط کافی را میطلبد.
بحث کننده،باید سخندان و قوی باشد،نه بافنده و پشت سرهم انداز و هوچی!ظرفیت لازم را داشته باشد،نه کم عمق و بیجنبه!نقد آراء را با نقد شخصیتها،خلط نکند.به جای بحث آزاد و منطقی،انتقامجویی ننماید.در قضاوت و نظر،تحت تأثیر شخصیت مثبت یا منفی طرف قرار نگیرد،انصاف را از کف ندهد.
ضعف در محاجّه،باعث انکار حق و زیربار حرفهای روشنتر نرفتن میشود و اگر انسان از عهده برنیاید،در دل خود،احساس شکست و نسبت به طرف،احساس کینه و حسد میکند.
کسانی که بهخاطر نداشتن وضع علمی مطلوب،با گروهکها بحث سیاسی میکنند،یا با پیروان و ایدئولوگهای مکاتب،به بحث ایدئولوژیک میپردازند،خود میبرند و جذب آنان میشوند و سندی برای ضعف مکتب به حساب میآیند.
بیجهت نیست که خواندن کتب ضلال برای افراد،حرام است،جز عدهای محدود،با شرایط لازم.و بیجهت نیست که ائمه،یاران خود را از چنین بحثهایی منع میکردند،مگر افرادی خاص را(که اشاره خواهد شد).
اگر انسان شایستگیهای اخلاقی لازم را در نیت،روش و عمل مناظره نداشته باشد،خود در چاه ویلی میافتد که رها شدن از آن،بسی دشوار است.
آفات مناظره
مرحوم فیض،باز در این زمینه،بحث گستردهای تحت عنوان«آفات مناظره»دارد که چکیدهء آن تقدیم میشود:
«مناظره،که برای چیره شدن بر خصم و مغلوب ساختن او و اظهار برتری نزد مردم است، سرچشمهء همهء اخلاق زشت نزد خدای متعال است،صفاتی که نزد شیطان پسندیده است!آن که عشق به برتری و جاهطلبی در بحث و مباهات به دیگران دارد،این کشش،تمام ناپسندیهای درونی را تحریک میکند و رذایلی از مناظره پدید میآید که عبارتاند از:
1.حسد:چون نمیتواند برتر از خود را در بحث و مجادله ببیند،حسد در دلش شعله میکشد.
2.تکبّر:خود را برتر از مردم میپندارد و گرفتار برتری طلبی و خود بزرگبینی میشود.
3.کینه:بحث کننده،نسبت به هواداران طرف مقابلش،در دل احساس کینه میکند.
4.غیبت:معمولا بحث کننده،در غیاب رقیبش،حرفهای او را نقل میکند و به بدگویی از او میپردازد،یا بدگویی دیگران را تصدیق میکند.
5.خودستایی:(تزکیهء نفس)این گرچه راست باشد،ولی زشت است که انسان خود را ستایش کند و خویش را به برتری و فضل...منسوب نماید.چیزی که در بحث،فراوان پیش میآید.
6.تجسّس:دنبال عیوب دگیران بودن،تا نقاط ضعف و لغزشهای حریفان را کشف کند و به رخ بکشد و بیآبرو سازد.
7.خوشحالی از ناراحتی مردم و غمگین از خوشی آنان:این حالت در ارتباط با رقیب بحث پیش میآید و از اوضاع نابسامان طرف مقابل خرسند میشود.
8.زیربار حق نرفتن و حرص به کشمکش بیجا:برای بحث کننده،گاهی مبغوضترین چیز آن است که حق،بر زبان حریفش آشکار شود.
9.ریا:تلاش در جهت جلب نظر و توجه و تمایل مردم به خود»71.
01.حسد،دشمنی،صفبندی و...از طبیعیترین عوارض اینگونه مباحثات است،به خصوص آنجا که با منطق نتوانند حرف تو را پاسخ گویند،به برهان قاطعی همچون چماق و«هو»متوسّل میشوند.
توان و ظرفیت لازم
جدال احسن و بحث آزاد،کار هر کس نیست.
همسعهء صدر و وسعت نظر میخواهد،هم تسلط بر مطلب،هم قدرت بر استدلال لازم دارد،هم حوصلهء نتیجهگیری.
گایه هجوم باید کرد،گاهی دفاع نمود، گاهی حمله را ردّ کرد،گاهی باید حلقهء محاصرهء کلامی را شکست،گاهی باید بال زد و پر کشید، و از دام بیرون جست و...چنین هم نیست که هر کس وارد این میدان شود،بتواند توفیق یابد.
در عصر ائمه،برخی از اصحاب،به مجادلات کلامی و فلسفی با مخالفان و مادّیون و دهریون میپرداختند.
برخی قوی بودند و پیروز.
برخی ناتوان بودند و درمانده.
امام صادق علیه السّلام،برخی را اجازهء بحث میداد، برخی را تشویق به مباحثه و مناظره میکرد، برخی را هم نهی مینمود.این،نشان دهندهء تفاوت شیوهء آنان و اختلاف قدرت بحث و توانایی لازم بر این امر مهم است و آن حضرت هم،طبق ظرفیت و توانشان،ارزشگذاری میکردو تشویق مینمود یا منع میکرد.
«هشام بن حکم»،یکی از این چهرههای برجسته در بحث و مجادلات است.
و«مؤمن الطّاق»،قهرمان دیگری در میدان مناظره!
هشام،زبانی صریح و حقگو و بیانی نافذ و گیرا داشت.مناظرات خیره کنندهاش،خطری عظیم برای حکومت به حساب میآمد.تا آنجا که خلیفهء مقتدری همچون هارون الرشید، دربارهاش گفت:زبان هشام،بیش از هزار شمشیر،در دلها نافذ و برّاست.
این سخن را وقتی بر زبان آورد که مخفیانه در یک جلسهء طولانی بحث هشام،پشت پرده به گوش ایستاده بود و قدرت و تسلط او را در بحث دید و اظهار کرد:«با زنده بودن او،یک ساعت هم حکومت من دوام نمیآورد!به خدا سوگند، نفوذ بیانش در دلها،بیش از صد هزار شمشیر است».81
این دلیل چیرگی او د رمناظرههاست،و امام صادق علیه السّلام دربارهاش فرمود:
«ناصرنا بقلبه و لسانه و یده؛هشام،با دل و زبان و دست،یاور ماست».91
مؤمن الطّاق(محمد بن علی بن نعمان کوفی)نیز از این چهرهها بود و مورد عنایت خاص امام صادق علیه السّلام.ابو خالد کابلی میگوید:
مؤمن الطاق را در حرم پیامبر دیدم که نشسته و جمعی دور او حلقه زدهاند و او بحث میکند و به سؤالاتشان پاسخ میدهد.نزدیک او رفتم و گفتم:
-امام صادق علیه السّلام ما را از بحث،نهی کرده است.
-آیا به تو دستور داده است که به من بگویی؟
-نه به خدا،ولی مرا دستور داده تا با کسی بحث نکنم.
-تو برو و از فرمانش اطاعت کن.
ابو خالد کابلی میگوید:
حضور حضرت صادق علیه السّلام رسیدم و ماجرای مؤمن الطاق را به وی گفتم.حضرت لبخندی زد و فرمود:
«ای ابو خالد!مؤمن الطاق با مردم سخن میگوید و(پیش از آن که گرفتار آید)پرواز میکند،اما تو اگر بحث کنی،همین که بالهایت را قیچی کنند،نمیتوانی پرواز کنی».02
استعداد لازم در بحث،در اینگونه موارد آشکار میشود.
برخی میافتند،برخاستن نمیتوانند.بعضی محاصره میشوند،راه گریز نمییابند.بعضی خوب بحث میکنند،اما قدرت نتیجهگیری ندارند.عدهای نقاط ضعف طرف را پیدا نمیکنند.جمعی در بحث،از این شاخه به آن شاخه میپرند.
اسلوب و تسلط و مهارت،بسیار مهم است.و امام صادق علیه السّلام دقیقا به شیوهء مباحثات اصحاب خود آشنا بود و بر همان مبنا،برخی را اجازه میداد و بعضی را منع میکرد.
آموختن شیوهء صحیح مناظره،هم از جهت برخورد اخلاقی با طرف و هم از لحاظ استواری سخن و گیرایی بیان و صلابت منطق،از مهمترین عوامل توفیق در این کار است.
عوارض جدل
هر چند جدل،خود عارضه و آفتی در پیکر علم است
و هر چند که مراء و جدال،یک بیماری اخلاقی و انحرافی رفتاری است،اما...باز هم به عواقب و آثار سوء این عارضه باید نگریست.
جدل،قدر و ابهّت انسان را میکاهد،باعث گستاخی بیادبان و بهانه جویان میشود، دشمنی و بد دلی بر میانگیزد،تفرقه و نفاق میآفریند،و گاهی هم،تزلزل فکری و انحراف عقیدتی پیش میآورد.
امام علی علیه السّلام میفرماید:
«من طلب الدّین بالجدل تزندق؛12هر که از راه جدل،در پی دینیابی باشد،سر از کفر و زندقه در میآورد».
و نیز میفرماید:
«ایّاکم و المراء و الخصومة،فانّهما یمرضان القلوب علیالأخوان و ینبت علیهما النّفاق؛22از مراء و دشمنی بپرهیزید، که این دو(جدل و مخاصمه)دلها را نسبت به برادران،بیمار میسازد و براساس آنها،نفاق میروید».
اثر«نفاق آوری»به طور مکرر در روایات بیان شده است؛همچنین عارضهء کینه و کدورت و خصومت،پیامد طبیعی جدالهایی است که بر اساس حق استوار نباشد و انگیزه،تنها غلبه بر حریف باشد.
آفت دیگر آن،«دلمردگی»است و دیگر، کوردلی و«بیمار دلی».بازگشت این آثار سوء، همه به«دل»است.
در یک حدیث،چهار چیز به عنوان«آنچه دل را میمیراند»،بیان شده،که یکی هم مجادله و جرّ و بحث با«احمق»است.
و در حدیث است که:نه با«حلیم»جدل کنید،نه با«سفیه».حلیم،دور و طرد میکند و نادان،پست و خوار میسازد.32
امام صادق علیه السّلام میفرماید:
«لاتمارین حلیما و لا سفیها،فإنّ الحلیم یقلیک و السّفیه یؤذیک؛42نه با بردبار دانا مراء و جدال کن و نه با سفیه نادان؛زیرا که انسان بردبار،کینهء تو را مخفیانه در دل میگیرد و سفیه،آشکارا به آزارت بر میخیزد».
و در سخن دیگر میفرماید:
«جدال با علما،عداوت آنان را در پیدارد و جرّ و بحث با سفیهان،دشنام و بدگوییشان را».52
جدالهای دشمن ساخته
جدل دشمنساز و نفاقآور و رشته گسل، گاهی دام دشمن است.یکی از تورهای«تفرقه بینداز و حکومت کن»است.
«جدل دشمن ساخته»،آن بحثی است که دشمن،به دهان دوستان میافکند تا«مشغول»سازد.دشمن،«مسأله»میسازد تا«سرگرم»سازد.
و در این سرگرم شدن به مسائل ساخته و پرداختهء دشمن،چه سوء استفادههاست که نمیشود،چه جیبهاست که زده نمیشود،چه غارتهاست که انجام نمیگیرد!
«جنگ زرگری»را شنیدهاید!
مناقشات شدید لفظی،برای هدفی دیگر، البته پنهان!
آنان که در این گونه مناقشات،وارد گود و میدان میشوند،غافلاند که گاهی سر نخ،دست دیگران است و«معرکه گردانان»پشت صحنه مخفی شدهاند و دو نفر،یا دو گروه یا دو فرقه و مذهب را به جان هم انداختهاند تا از آب«جدل آلود»،ماهی سیاست بگیرند.
امام امت،این بیدارگر اعصار و قرون، همیشه در چنین موقعیتهایی فریاد هشیاری و ندای آگاهی سرمیدارد؛برخی شنیده و میپذیرفتند،ولی بعضی،ناشنیده از آن میگذشتند.
امام راحل(ره)پیش از انقلاب،در ارتباط با جنجالها و مناقشات شدید و معرکه گیرهای رنگارنگ و جدلهای تند و مشغول کننده بر سر مسأله«کتاب شهید جاوید»،«کشتن آقای شمسآبادی»و«آثار دکتر شریعتی»بارها و بارها هشدار داد که:اینها،دام دشمن است تا فرصتهایتان به اینها بگذرد و از مسائل اصلیتر غافل بمانید.
مگر نه این است که برای اغفال از جبهه و دشمن اصلی،همیشه جبههء فرعی میگشایند و مسألهء کوچک را بزرگ میکنند و«مسأله»میسازند تا نیروها در این جدالها و تحلیلها به تحلیل رود؟!
و ما چه غافلیم اگر:
«زندانی لفظ و اصطلاحیم و خوشیم!».
***سخن را همین جا به پایان بریم و از گرفتار شدن در دامهای شیطانی«جدل،مراء و مخاصمات»،به خداوند پناه میبریم.
پینوشتها
(1).سعدی(امثال و حکم،دهخدا،ج 2،ص 818).
(2).کافی،ج 1،ص 94؛محجة البیضاء،ج 1،ص 821.
(3).گلستان سعدی،باب هشتم.
(4).کافی،ج 1،ص 74؛محجة البیضاء،ج 1 ص 721.
(5).ر.ک:بحار الانوار،ج 07،ص 693،ج 2،ص 421 و831 و ج 9 و 01(احتیاجات)؛اصول الکافی ج 2، ص 003؛کنز العمال،ج 01،ص 581؛سفینة البحار،ج 2، ص 135 و 695 و ج 1،ص 122؛الحیاة،ج 2،ص123 و 223 و منابع حدیثی دیگر.
(6).جامع السعادات،نراقی،ج 2،ص 282.
(7).مؤمن65/.
(8).نحل421/.
(9).بحرا الانوار،ج2،ص 521 و ج 9،ص 552.
(01).از جمله،ر.ک:حج2/ و 7؛آل عمران56/؛مؤمن53/و 55.
(11).ر.ک:احتجاج طبرسی و بحار الانوار،ج 9 و 01.
(21).صحیفه نور،ج 71،ص 79.
(31).برای آشنایی با این گونه مناقشات و جدالهای انحرافی،ر.ک:الامام الصادق و المذاهب الأربعه،ج 1، ص 681-002،تحت عنوان:حرکة التنازع بین المذاهب.
(41).بحار الانوار،ج 2،ص 231،ح 12 و ص 431،ح 82.
(51).همان،ص 331،ح 72.
(61).محجة البیضاء،ج 1،ص 99.
(71).همان،ص 201(تلخیص).
(81).بحار الانوار،ج 84،ص 404 و 204.
(91).همان،ص 402.
(02).الامام الصادق،اسد حیدر،ج 2،ص 07؛حیاة الامام موسی بن جعفر،باقر شریف القرشی،ج 2،ص 313.
(12).محجة البیضاء،ج 1،ص 701،به نقل از اعتقادات صدوق.
(22).کافی،ج 2،ص 003.
(32).الامام الصادق و المذاهب الاربعه،ج 1،ص 683.
(42).اصول کافی،ج 2،ص 103،ح 3.
(52).لاتجادل العلماء و لا تمار السفهاء،فیغضبک العلماء و یشتمک السفهاء.(وسائل الشیعه،ج 21،ص 73،ح 3).
منبع :
نشریه قرآن و حدیث » فرهنگ کوثر » زمستان 1388 - شماره 80