چرا از انتقاد دیگران آشفته می شویم ؟


چرا از انتقاد دیگران آشفته می شویم؟


یکی از علل احساس بی ارزشی این است که مرتب و به دور از هر گونه واقع بینی خود را آماج حملات بی رحمانه ی انتقاد قرار می دهیم و محکوم می شویم . اغلب به اشاره ای ، شعله های سرکش انتقاد وجودتان را در بر می گیرد . علتش این است که راه برخورد با انتفاد را نمی شناسیم و با روشهای مؤثر مقابله با آن آشنا نیستیم ؛ و حال آنکه احاطه به هنر و مهارت مبارزه ی کلامی و برخورد آگاهانه با انتقاد کار ساده ای است . می توانید بی آنکه به عزت نفستان خدشه ای وارد شود با انتقاد برخورد حساب شده کنید.

علت بسیاری از افسردگی ها انتقاد دیگران است . تنها شما نیستید ، حتی روان شناس ها هم که به ظاهر باید با انتقاد برخورد واقع بینانه تری داشته باشند، واکنش های حساب نشده نشان می دهند. از جمله می توان به روان شناسی به نام " جیمز" اشاره کنم که از انتقاد بیمارش برآشفته شده بود . بیمار به او گفته بود که بسیاری از اظهار نظرهایی که درباره ی او می کند درست نیست . " جیمز" با شنیدن صحبت های بیمار به شدت ناراحت می شود و  ..  ..  ..  ..  ..

ادامه نوشته

ويژگي هاي مجري و ساختار مناظره سياسي

 

نويسنده: علي اكبر عبدالرشيدي


در كنار همه برنامه هاي سرگرم كننده و اجتماعي شبكه هاي تلويزيوني، برنامه هاي كيفي وجود دارد كه براي مخاطب و مديران اين رسانه تاثيرگذار اهميت زيادي دارد. اين برنامه هاي به اصطلاح جدي اصولادر قالب برنامه هاي تحليلي سياسي هستند كه بينندگان زيادي را مجذوب خود مي كنند. فارغ از تعداد يا جايگاه ميهمانان اين برنامه ها، مجري چنين برنامه هاي پر اهميتي خود صاحب جايگاه مهمي است و براي نشستن بر اين صندلي بايد ويژگي هايي خاص داشته باشد.
اول اينكه بايد تجربه كافي براي شكل دهي و مديريت يك برنامه چالشي را داشته باشد. «چالش» در فرهنگ رسانه يي كشورهاي پيشرفته مواجهه يي توام با شجاعت طرح سوال جدي و گرفتن پاسخ جدي و مناسب است. اما در كشور ما هنوز مي شنويم كه يك مصاحبه گستاخانه يا حتي تندخويي مجري به يك برخورد چالشي تعبير مي شود. واقعيت اين است كه هر چقدر سوال مجري جدي تر باشد، پاسخ جدي تري هم از مصاحبه شونده گرفته مي شود و فرصت محدود برنامه صرف پاسخ هاي بي اساس نمي شود.
دومين ويژگي مجري مناظره مقبوليت اجتماعي او است. اين مقبوليت يك شبه به وجود نمي آيد. مجري در يك برنامه سياسي و زماني كه مقابل يك چهره موثر سياسي قرار مي گيرد، ديگر نماينده رسانه تلويزيون نيست: او نماينده همه مردم است و تا زماني كه . . . .

ادامه نوشته

آسیب شناسی ، تهدیدها و آفت های زبان و بیان : دخالت و اظهار نظر در هر امر و مسئله ای

 

آسیب شناسی ، تهدیدها و آفت های زبان و بیان

۲۰ - دخالت و اظهار نظر در هر امر و مسئله ای


«(مردم را) به سوى راه پروردگارت با منطقى حکیمانه و ادلّه قانع‏کننده و با پندى نیک و بیدارى‏بخش و عبرت‏آموز دعوت کن و با آنان (مخالفان) به نیکوترین وجه محاجّه و مجادله نما. (این وظیفه تو، و اما آنها) البته پروردگارت خود داناتر است به کسى که از راه او گم گشته و او داناتر است به هدایت‏یافتگان» .

این روزها هر کجا که پا می گذاریم بحث و جدل ، مشاجره و قیل و قال ، بیداد می کند، افراد در هر مسأله ای اعم از سیاسی ،اقتصادی و فرهنگی خود را صاحب نظر دیده و با قطع یقین از طرز فکر خود دفاع می کند و طرف مقابل را تخطئه کرده و به نادان و . . .

 

ادامه نوشته

آسیب شناسی و آفت های زبان و بیان  : تمسخر

 

آسیب شناسی و آفت های زبان و بیان

۴ - تمسخر


استهزاء، عبارت است از اين كه انسان، سخن يا رفتار و كردار يا صفات و خلقت مردم را به زبان يا در عمل يا به ايماء و اشاره، طورى نقل و بازگو كند كه سبب خنده ديگران شود، که البته اين عمل موجب ايذاء و تحقير و آگاه کردن بر عيوب و نقائص مردم خواهد شد، و اگر اين كار در حضور شخص مورد استهزاء نباشد، موجب غيبت نيز خواهد بود. و باعث اين صفت و عمل، يا دشمنی است و ‏يا تكبر و كوچك شمردن شخصى كه به او استهزاء مى‏شود. و يا به قصد خندانيدن و دلشاد كردن دیگران.

در گناه کبیره بودن این عمل در نزد فقها و بزرگان علم اخلاق و از نظر پیشوایان اسلام شک و شبهه ای نیست. شاید علت آن این باشد که استهزاء فی نفسه عملی لغو و بیهوده بوده نه تنها هیچ فایده فردی و اجتماعی و روحی و تربیتی وغیر آن بر آن مترتب نیست. بلکه به بازی گرفتن یک مؤمن و ریختن آبروی او، و او را در میان جامعه به صورت ملعبه قرار دادن به مثابه اسقاط او بوده، ارزش او را در میان جامعه پایین می آورد و خداوند نیز هرگز به آن راضی نیست. و . . .

ادامه نوشته

آسیب شناسی و آفت های زبان و بیان  : جدال مذموم

 

آسیب شناسی و آفت های زبان و بیان

۳ - جدال مذموم


راغب اصفهانى در معنای لغوى مى‏گويد: جدال عبارت است از بحث و گفتگويى كه به منظور كوبيدن طرف و غالب شدن بر او صورت مى‏گيرد و علت اينكه به اين گونه مباحث مجادله مى‏گويند اين است كه دو نفر در برابر يكديگر به بحث و مشاجره مى‏پردازند تا هر كدام فكر خود را بر ديگرى تحميل كند. ريشه كلمه «جدال» از «جدلت الحبل» (طناب را محكم تابيدم) گرفته شده است.[1] چون كسى كه چنين سخنی مى‏گويد مى‏خواهد ديگرى را با سخن و رأى خود بپيچاند تا در نتيجه طرف مقابل با زور از افكار و عقايد خود دست بردارد و علماي اخلاق در تعريف جدال چنين گفته­اند كه شخصی در مقام اعتراض به سخن دیگری باشد و همتش بر این اساس پایه­ریزی گردد که عیب و ایراد آن را آشکار سازد با این قصد که او را خوار ساخته، خود را فردی زیرک و فهیم نشان دهد بدون اینکه انگیزه دینی یا فایده آخرتی در میان باشد.[2]

جدال در اصطلاح علم منطق عبارت است از آن كه انسان از مسلّمات طرف مقابل، عليه او بهره­بردارى كند؛ در مقام استدلال از مقدماتى كه طرف قبول دارد استفاده كند كه . . .

ادامه نوشته

چاپلوسی، ناپسند اما پرطرفدار

مطالعات ، تجربه ها و تمرین های ضروری برای تدریس ، سخنرانی ، گویندگی ، گفتگو ، مناظره ،

مجریگری ، مباحثه ، مذاکره و مصاحبه استخدامی و رسانه ای .

۴۱ - تمرین موارد و توجه به نکته هایی مهم برای ارائه سخنرانی و انجام گفتگویی موفق و مؤثر

۳۴

چاپلوسی، ناپسند اما پرطرفدار

 یكی از بلایایی كه روابط اجتماعی شهروندان در عرصه اجتماع مورد تهدید قرار می دهد تملق و چاپلوسی است كه متاسفانه باب میل بسیاری از افرادی قرار می گیرد كه  . .

ادامه نوشته

پیش از صحبت کردن فکر کنید

مطالعات ، تجربه ها و تمرین های ضروری برای تدریس ، سخنرانی ، گویندگی ، گفتگو ، مناظره ،

مجریگری ، مباحثه ، مذاکره و مصاحبه استخدامی و رسانه ای .

۴۱ - تمرین موارد و توجه به نکته هایی مهم برای ارائه سخنرانی و انجام گفتگویی موفق و مؤثر

۳۱

پیش از صحبت کردن فکر کنید

چند بار برایتان اتفاق افتاده که حرفی بزنید و بعد متوجه شده باشید که فرد یا افراد مقابل به درستی متوجه منظور شما نشده اند و مخالف میلتان عمل کرده اند؟  . . .

ادامه نوشته

باب المراسلة و المناظرة

 

باب المراسلة و المناظرة

قد رأینا بعد الاختبار وجوب فتح هذا الباب فتحناه ترغیبا فی المعارف و انهاضا للهمم و نشحیذا للاذهان. و لکنّ العهدة فی ما یدرج فیه علی اصحابه فنحن براء مننه کله.و لا ما خرج عن موضوع المقنطف و نراعی فی‌ الادراج و عدمه ما یأتی:(1)المناظر و النظیر مشتقان من اصل واحد فمناظرک نظیرک(2)انما الغرض من المناظرة التوصل الی الحقائق.فاذا کان کاشف اغلاط غیره عظیما کان المعترف باغلاطه اعظم‌ (3)خبر الکلام ما قلّ و دلّ.فالمقالات الوافیة مع الایجاز تستخار علی المطوّلة

النوموزان و تأثیره فی داء السل

حضرة الافاضل منشئی المقتطف الاغر

قرأت فی مقتطف ینایر تقریر حضرة الفاضل الدکتور یعقوب زعرب عن النوموزان‌ و فعله فی خمس حوادث مصابة بالتدرن شفیت علی یده بواسطة هذا الدواء.و قد ذهب‌ حضرته الی ان النوموزان یقتل مکروب السل و سواه من المکروبات فهو جدیر بان یرجع‌ الیه قبل سواء من الادویة لا سیما فی الادواء المستعصیة کداء الطاعون الدملی فضلا عن‌ السل الذی جعل مدار تقریره علیه.و کنت قرأت قبلا تقاریر کثیرة لاطباء معروفین مشهود لهم بالتحری و الاستقصاء اخص منهم بالذکر حضرة الدکتور نخو من کلیة بیروت الذی اشتهر بشفاء بضعة عشر اصابة بالتدرن علی یده بواسطة هذا الدواء الذی جربه کثیر من الاطباء فی کل مکان.و مما لا جدال فیه انه عم انتشاره او کاد فی اول ظهوره و لکل جدید طلاوة وراج استعماله حتی بین الطبقة الفقیرة بالرغم من غلاء ثمنه.علی ان فائدته مع کل ما قبل‌ عنه من الاطناب و الاطراء و ما قد ناله من التعضید و التأیید لم تزل مشکوکا فیها.و ان‌ ما عزی الیه من التغلب علی مکروب السل و الفتک بغیره من المیکروبات عائد فی الغالب‌ الی الوسائل الهیجینیة المشروط علی المرضی العمل بها فی اثناء التداوی به.و لا اقصد بقولی هذا ان اجرد النوموزان من کل ما نسب الیه من النفع فی مناضلة اعضل داء عرفه‌ الانسان فقد یکون له تأثیر ما علی عقل المریض فانه یشعر فی بدایة المعالجة بتحسن عمومی‌ لا یجوز الاغضاء عنه فیقول ان شهیته للاکل احسن من ذوی قبل و السعال اخف و طأة

و اقل و انه ینام لیله براحة لا تزعجه الحمی و لا العرق و تجده طلق الوجه رضی الخلق کأنه‌ علی ثقة من الابلال من مرضه فی القریب العاجل.و هذا الشعور لا یخلو من فائدة تعود علیه بالنفع اذ تتجدد آماله بالحیاة و تزیل من فکره مرارة الیأس و القنوط.و ان اتفق له‌ ان کان بمکان صحی و اقلیم یلائم مرضه کاقلیم سوریة و لبنان قوی فیه هذا الشعور و تدرج‌ الی الشفاء.اما تأثیر النوموزان فی سیر الداء بالذات فلم یقم دلیل علیه فی الاصابات التی‌ داویتها به فی المستشفی الانکلیزی و هی سبع و لا یجوز بناء حکم علی سبع حوادث و لکنها تکفی لاثبات الشک فی حقیقة فائدته کعلاج خصیص للتدرن.و الغریب ان الاصابة التی‌ ذکرها الدکتور زعرب فی راس تقریره و کانت اول اصابة اختبرت فیها فعل العلاج و هذا مما یبرهن علی ان العشرین الحقنة التی ظنها کافیة لشفائها و اعادة قواها الیها بدلیل رجوعها الی مزاولة عملها فی المستشفی لم تکن کما ظنها وافیة شافیة و لا کانت الحقن التی تلتها عن یدی‌ و عددها 56 باحسن منها حظّا.و عند ذلک قرّ رأی الدکتور لا سیری مدیر الاسبتالیة ان‌ تذهب الممرضة المصابة الی سوریة للتداوی باقلیم البلاد و لکنها عادت علی اثر وصولها بیروت‌ و مشاهدتها المحل الصحی المعین لامثالها لاسباب لا محل لذکرها فی هذا المقام.و هی لم تزل‌ تتوق الی النوموزان و تذکر فضله علی رغم ضعفها و هزال جسمها و لعلها اذا عرضنا علیها التداوی به ثانیة الآن لا تتردد عن اظهار الرضی و القبول.و لا اتبسط فی الکلام علی بقیة الحوادث التی شاهدتها و عرفت فعل الدواء فیها لان لیس فی ذکرها فائدة یعولّ علیها و لذلک‌ فضلت الاقتصار علی الاصابة المتقدمة فهی حجة علی من ذهب ان النوموزان یقتل میکروب‌ السل و سواه من المیکروبات او یجب ان یرجع الیه وحده فی مداواة هذه الادواء.و لا بأس من تکرار القول ان فائدة النوموزان تنحصر اولا فی حمل المریض علی اتباع الوسائل‌ الصحیة الهیجینیة و السیر علیها بکل دقة و ضبط.و ثانیا فی انه منبه للجهاز العصبی و ممدّ للاوعیة الدمویة بحیث یشاهد علی المریض المعالج اعراض لا تعلل الاّ بذلک.و عدا عن ذلک انن‌ القول بانه یقتل میکروب السل و انه العلاج الوحید لهذا الداء الفاتک لا ازال ارجو اقامة الدلیل علیه.هذا ما رأیت تدوینه خدمة للحقیقة و السلام

مصر الدکتور شحناشیری

متفرقات طبیة

معالجة امراض القلب بالسکّر

یری الدکتور دنیسر ان امراض القلب المصحوبة بالورم و ضیق التنفس او الناتجة عن‌ امراض الکلی لا تخفف و تتلاشی بالمواد السکریة و لکنه رأی نفعا کبیرا للسکر فی غیر هذه‌ من امراض القلب ذلک ان امرأة تناهز السبعین من العمر اصیبت باضطراب فی القلب و عدم‌ انتظام فی نبضه و ازرقاق و نوبات عصبیة و لکن لم تظهر علیها علامات الورم فوصف لها الدکتور دنیسر استنشاق امیل النتریبت فلم یکن لاستنشاقه نفع یذکر بل کان یریح المریضة قلیلا و تتأخر رغما عن استعمال الدجتال و السترکنین و الحجامة و الفصد و استنشاق‌ الاکسجین.فاشاربان تطعم قطعا من السکر مع اللبن و صار یضیف الشراب الی الادویة التی یصفها لها و اوعز الی اهلها ان یطعموها نحو 120 غراما من السکر فی احدی اللیالی‌ فاصبحت بعدها مهزولة و لکن قلت الزرقة فی لونها و انتظمت نبضات قلبها بعض الانتظام

و لما رأی الدکتور دنیسر ذلک مننع عنها الدجتال و جعل یعطیها 120 غراما من السکر صباحا و مثلها مساء حتی ابلّت من مرض القلب.فیجدر بالاصحاء و الضعفاء ان یأکلوا المواد السکریة من غیر افراط و لا سیما العسل فانه مقوّ للجسم و القلب

اضرار السینما توغراف

بحث الدکتور جولد فی تأثیر السینما توغراف فی البصر فوجد انه یتعب النظر و یسبب‌ الصداع و یضر باعصاب البصر و الدماغ.فلا تمر بضع سنوات علی السینما توغراف فی بلد حتی یبتلی کثیر من شبانه بقصر النظر و کفی به آفة لاهل هذه البلاد.و العوامل التی تؤثر فی البصر عند مشاهدة البصور المتحرکة هی اهتزاز الصور و سرعتها و بعد الستار الذی تظهر علیه من الناظر و اعتلال النور.و قد تبلغ سرعة الصور علی الستار الی ان یمر منها فی الثانیة 16 صورة و لکن الاهتزاز اشد ضررا حتی ان المشاهد لا یسعه الاّ ان یغمض جفونه شاعرا بالالم فعلی کلّ ان یقدر نظره قدره و لا یضیعه فی مشاهدة ما لا طائل تحته من مشاهد الهزل و الحب و ما الی ذلک

وعند الدکتور جولد ان النظارات الزرقاء تقلل ضرر الصور المتحرکة بالاعصاب الدماغیة

الجراحة القدیمة فی الهند

کان قدماء اطباء الهند ماهرین فی الجراحة فعملوا عملیات فتح المثانة و استخراج الحصاة 

و تقطیع الجنین و نزع الکترکنا(اظلام فی عدسة العین البلوریة)و تدل اخبارهم علی انهم‌ استخدموا حوالی 125 آلة للعملیات الجراحیة الخاصة بالعین و الولادة و جبروا الکسر و اصلحوا الخلع و شفوا الرض و القیلة المائیة و البواسیر و الناصور الشرجی و برعوا فی البتر و تشریح‌ البطن و ازالة لحمة الانف

و قال هرشبرج ان الجراحة فی اوربا لم تتسنم اوجها الاّ بعد ان الّمت بکل معارف اطباء الهند و ابحاثهم و اول شاهد علی ذلک ان الاوربیین تعلموا من الهنود رقع الجرح بقطعة من‌ الجلد تنتزع من جسم الجریح او غیره

معالجة الجنین بالاکسجین

یری الدکتور شیرس ان استنشاق المرأة الحامل للاکسجین یجعل قلب جنینها یسرع فی‌ عمله و قد جرب ذلک فی احدی عشرة امرأة فوجد ان قلب الجنین زادت نبضاته خمسا فی‌ الدقیقة فی ثلاث منهنّ و خمسا و عشرین فی باقیهنّ.و یمکن القول بان الزیادة اکثر من‌ ذلک لان تنشق الاکسجین یؤثر فی الرحم فینقبض علی الجنین و یقلل نبضات قلبه.و وجد ایضا انه ینشط الجنین فیرتکض کثیرا.و وجه تأثیر الاسکجین هو ان دورة الام الدمویة متصلة بدورة الجنین فاذا کثر الاسکجین فی دمها کثر فی دمه فمن الحکمة اذن استعمال الاکسجین‌ عند قطع الخلاص او ابطاء القلب فی عمله لانه ینشط الام و جنینها سمعان نجار

طالب طب

باب التفریط و الانتقاد

حساب

کتاب فی الحساب الابتدائی الفه محمد افندی عبد الخالق اسماعیل و رسم فیه من الرسوم‌ ما یسهّل فهم المراد علی الطالب و اهداه«الی روح الامیرکانی البحت کرنیلیوس فان دیک‌ من خدم العلم فی الشرق لا بلغة امه و ابیه بل بلغتنا العربیة».و یطلب من مکتبة المنار فی‌ شارع عبد العزیز بمصر

مأخذ :

المقتطف » المجلد السادس و الأربعون، 16 ربیع الأول 1333 - الجزء 2

مناظره و جدل،آفت بزرگ رسانه‌ها

 

مناظره و جدل،آفت بزرگ رسانه‌ها

مدخل

در رسانه‌های صوتی و تصویری،مطبوعات‌ و نشست‌های خاص،گاهی مباحثی به مناظره و بحث آزاد گذاشته می‌شود.

آنچه از رسانه‌ها و مطبوعات پخش یا منتشر می‌شود،تأثیری مثبت یا منفی بر افکار عمومی‌ می‌گذارد.

گاهی رعایت نکردن«اصول»در این‌گونه‌ بحث‌ها،موجب افزایش تنش در جامعه و ابهام‌ در افکار می‌شود.

گاهی هم برخی با استفاده از رسانه‌های‌ همگانی و زیر نام بحث آزاد و گفتمان به القائات‌ سوء و شبهه پراکنی و تخریب و جوسازی‌ می‌پردازند و افکار عمومی را مشوّش و مشوب‌ می‌سازند.

از این‌رو بجاست که در بحث از«اخلاق‌ رسانه‌ای و مطبوعاتی»،به موضوع جدل و مناظره و اصول و آداب آن،همچنین به عوارض‌ و آفات آن اشاره شود.

وقتی چنین گفتگوها و بحث‌هایی در یک‌ جلسهء کوچک و با حضور افراد معدود صورت‌ می‌گیرد،تأثیر مثبت و منفی آن بر همان جمع‌ است.اما وقتی چنین بحث‌هایی به تریبون‌های‌ عمومی و نشریات کشوری و رسانه‌های ملی‌ کشیده می‌شود،بازتاب آن‌هم-چه مثبت و چه‌ منفی-عمومیت می‌یابد و از حساسیّت بیشتری‌ برخوردار می‌گردد.

اینک نگاهی به موضوع مناظره و جدل،از منظر منابع اسلامی. 

جدال و مراء

آن‌گونه که نطق،برای بیان و تبیین است، نه برای دروغ و تحریف،

و همچنان که آموزش«سلاح»،برای دفاع‌ و جهاد است،نه برای ترساندن مردم و بستن‌ گردنه‌ها و غارت خلایق و سرقت منازل،

علم و منطق هم،وسیله بحث برای رسیدن‌ به حق است،نه برای تظاهر و خودنمایی و فضل فروشی!

این،کاربرد بی‌جای علم و سوء استفاده از ابزار است.

اساسا جدال،نوعی بیراهه و کژی در راهیابی‌ به حق است.

خللی به نام جدل

میان افراد،در راستای فهمیدن و ادراک، رابطه‌ای طرفینی است.در این ارتباط دو جانبه،

یکی می‌فهماند،یکی می‌فهمد(افهام و فهم).

یکی می‌آموزد،یکی فرا می‌گیرد(تعلیم و تعلّم).

یکی می‌باوراند،دیگری باور می‌کند و می‌پذیرد(اقناع و اقتناع).

این رابطه میان دو فرد یا دو گروه،گاهی‌ حالت روانی طبیعی دارد و گاهی غیر طبیعی‌ است.

یا آلوده است،یا آمیخته به لجاجت،

یا قصور در بیان یکی است و یا در فهم آن‌ دیگر.

گاهی تفهیم و تبیین،نتیجه نمی‌دهد و عقیم می‌ماند و طرف مقابل،در حالت ریب، شک،ابهام،انکار و تردید باقی می‌ماند.

و یا نمی‌خواهد بپذیرد و زیر بار رود.

و با بحث کننده به زور و تحمیل،می‌خواهد حرف خود را به کرسی بنشاند و طرف را وادار به‌ پذیرش کلامش سازد.

«جدل»،یکی از این عارضه‌های سوء و شیوه‌های غلط و نوعی«خلل»در رابطهء تفهیم‌ و تفاهم است.

اگر این رابطه،به صورت صحیح و با وجود همه شرایطش و با استفاده از روش‌های مناسب‌ در بحث،تحقق پذیرد،حق روشن خواهد شد و طرف را هم به موضع باور و پذیرش خواهد کشاند که گفته‌اند:

«الحقیقة بنت البحث؛حقیقت،زادهء بحث‌ است».

البته بحثی درست و روی اصول و معیار.

اگر فهماندن یا فهمیدن،از حالت غیر طبیعی‌ و غیر سالم و غیر عادی برخوردار باشد،این نوع‌ بحث،نازا و عقیم است و به بار نمی‌نشیند.

اگر دو طرف،به نیت انگیزهء روشن‌ شدن«حق»در یک مسأله و موضوع،«مباحثه»کنند،فرزند سالم و کامل و زیبایی به نام‌«حقیقت»به«دنیای باور»پا می‌نهد.اما اگر شیوه غلط باشد و این عمل زایندگی،به صورت‌ کورتاژ،یا اعمال فشار باشد،مولود«ناقص‌ الخلقه»خواهد بود،یا بیمار و ناسالم،یامرده به‌  دنیا خواهد آمد،یا بحث کننده را سر«زا»خواهد کشت.

می‌گویید نه؟مجادله‌ای شدید را بنگرید!کدامش به ثمر نشسته است؟

بیراههء جدل

دلایلْ قوی باید و معنوی‌ نه رگهای گردن به حجت قوی‌1

برخی دوست دارند همیشه یک تنه به قاضی‌ بروند و همواره،نتیجهء بحث،طبق رأی آنان‌ باشد.

عده‌ای علاقه‌مندند همیشه«احسنت»بشنوند و تحمل نقد و نظر مخالفی را ندارند.

این،خصلتی جبّارانه در مسیر دانش است.جایگاه چنین افرادی که غرور علمی و لجاجت و یک‌دندگی،اجازه نمی‌دهد حرف مخالفی را بشنوند یا بپذیرند،دوزخ است.

جدل،صفت و عمل زشتی است،هر چند با آیات قرآنی باشد.کشمکش‌های بیهوده در بحث،نابخردانه است،هر چند در مسائل‌ اعتقادی باشد.

امام صادق علیه السّلام در حدیثی،ضمن بر شمردن‌ اقسام طالبان علم،یک دسته را هم کسانی‌ می‌داند که علم را برای جهل و جدال فرا می‌گیرند.و می‌فرماید:

«صاحبان نادانی و جدل،آزار دهنده‌اند و جدالگر،در مجامع مردان،گفتگو از علم و اوصاف حلم می‌کنند،لباس خشوع به بر می‌کنند،ولی از پرهیزکاری خالی‌اند،خداوند دماغشان را خرد کند و کمر بندشان را پاره‌ سازد».2

سعدی گوید:

«هر که با داناتر از خود،مجادله کند تا بدانند که«دانا»ست،بدانند که«نادان»است».3

بی‌جهت نیست که اولیای دین،این همه از این بیراهه در بحث و تفهیم،انتقاد و نکوهش‌ کرده‌اند.به بعضی از این احادیث اشاره می‌کنیم:

امام صادق علیه السّلام:

«من طلب العلم لیباهی به العلماء او یماری به السفهاء او یصرف به وجوه‌ الناس الیه فلیتبوّء مقعده من النّار،انّ‌ الرّیاسة لا تصلح الاّ لاهلها؛4هرکس علم‌ بجوید تا به وسیله آن بر دانشمندان مباهات و فخرفروشی کند،یا با سفیهان،ممارات و جرّ و بحث نماید،یا چهره‌ها را به سوی خود برگرداند،جای خود را در دوزخ آماده سازد.همانا ریاست،جز برای اهلش شایسته نیست».

با همین مضمون و مشابه آن،احادیث‌ فراوانی است.

در کتاب‌های حدیثی،فصول متعدد و عناوین مستقلی در باب همین نحوه برخوردها به چشم می‌خورد.5

شیوهء مراء،ناشی از عدم صداقت است و مفهوم آن،به تعبیر مرحوم نراقی:عبارت است از طعن در سخن دیگری برای آشکار ساختن خلل‌ آن و هدفی جز تحقیر و توهین نیست و مرائی،  می‌خواهد برتری و هوش را بنمایاند.جدال، نوعی از مراء است که به مسائل اعتقادی و تثبیت آنها بستگی دارد.مراء و جدال،غیر از موارد استثناء شده،از کارهای ناپسند،و ریشهء بسیاری از بدی‌ها و فتنه‌هاست.6

و درختی است که در زمینهء کبر و غرور انسان رشد می‌کند و منشأ جدال،به تعبیر قرآن،«کبر درونی»است و آنان که بی‌دلیل،در آیات‌ الهی مجادله می‌کنند،در سینه‌هایشان کبر است.7

«جدال احسن»چیست؟

در آیهء

جادلهم بالّتی هی احسن،

8سه‌ شیوه و ابزار دعوت به«راه خدا»بیان شده‌ است:

1.حکمت.

2.موعظه نیکو.

3.جدال احسن(نیکوتر).

در مجادلهء نیکو،کاوشی طرفینی برای یافتن‌ و کشف حق است،نه تلاش برای مچ‌گیری از طرف مقابل و گیرانداختن او در مخمصه‌ها!و نه تحمیل عقیده،و نه تحقیر و توهین،در بحث‌ باید طرف،اطمینان یابد بر صداقت تو،تا در دلش آمادگی پذیرش پدید آید.

حبّ ذات در افراد وجود دارد.اگر این تصور در طرف بحث تو باشد که برگشتن از رأی یا پذیرش نظر تو،نوع عقب‌نشینی و شکست‌ است،هرگز نخواهد پذیرفت.

در«جدال احسن»،به این علاقهء به ذات که‌ در طرف است،باید توجه کنی تا شخصیت خود را خرد شده احساس نکند و هویت خویش را سالم بیابد.

در«جدال احسن»هدف،آشکار شدن«حق»است،نه به کرسی نشستن حرف ما و شکست‌ حریف،به هر وسیله که باشد!

تحمیل،حالت عکس العملی پدید می‌آورد و به موضع‌گیری وا می‌دارد.

در جدال احسن،بحث کننده باید از هرچه‌ که حساسیت طرف را بر می‌انگیزد و او را خشمگین و عصبی می‌سازد و او را در رأی‌ باطلش تثبیت می‌کند،پرهیز کند و از حرف‌های‌ زشت و تعبیرات زننده،بپرهیزد و گرنه«جدال‌ بهتر»نخواهد بود.

از امام صادق علیه السّلام فرق جدال به احسن و غیر احسن را پرسیدند.پاسخ فرمود:«جدال‌ ناپسند،آن است که با پیرو باطلی بحث کنی و او باطلی را باز گوید و تو نتوانی با حجت الهی‌ پاسخ آن را بگویی،آن‌گاه سخن او را انکار کنی،یا حقی راکه آن باطل پرست،به کمک‌ آن می‌خواهد باطل خویش را به کرسی بنشاند، انکار کنی،تا مبادا او بر تو غلبه یابد؛چون‌ نمی‌دانی چگونه باید پاسخش را بگویی.

این گونه بحث،بر پیروان ما حرام است که‌ وسیله‌ای برای امتحان و فتنهء برادران ضعیف‌ خود و پیروان باطل گردند.پیروان باطل،ضعف‌ شما را در جدل و بحث،دلیل درستی مدعای‌  خودشان قرار می‌دهند و ضعیف ایمانان هم‌ سست می‌شوند.

اما جدال نیکو و احسن،آن است که خدا به‌ پیامبرش فرمان داده،تا با منکران قیامت و زندگی دوبارهء پس از مرگ،بحث کند».

حضرت،پس از ذکر آیاتی که در این مورد و در رفع شبهات و اشکالات مشرکان است، می‌فرماید:

«پس این است که جدال به روش بهتر،چون‌ راه را بر بهانه‌گیری‌های کافران می‌بندد و شبهه‌های آنان را می‌زداید.ولی در جدال‌ به«غیر احسن»،چون نمی‌توانی میان حق و باطل جدایی بیفکنی و باطل را پاسخگو باشی، حق را منکر می‌شوی.این حرام است،چون تو هم مانند او حق را انکار کرده‌ای...».9

می‌بینیم که هم«شیوه»،عامل تعیین‌ کننده است،هم‌انگیزه،ارزشگذار است و هم‌ هدف،معیار خوبی و بدی جدال می‌شود.و اگر هدف شایسته در کار نباشد،رها کردن، شایسته‌تر است و به تقوا نزدیکتر.

«جدال احسن»،روش مطلوبی است که‌ خداوند،خود،در آیات قرآن به گستردگی،آن را به کار گرفته است و در کنار آن،از مجادلهء بدون‌ دانش و آگاهی هم نهی نموده است.01

اولیای دین نیز،از شیوهء جدال احسن با مخالفان و پیروان عقاید باطله استفاده‌ می‌کردند.11و علمای بسیاری این«سنّت‌ حسنه»را داشته‌اند و در گفتگوهای شفاهی یا مکاتبات و یا تألیفات،بر مبنای منطق و برهان، متین و محترمانه،به نشر حق و ردّ باطل‌ می‌پرداختند.

«الرحلة المدرسیة»محمد جواد بلاغی، یک نمونه است.

«المراجعات»سید شرف الدین،شاهد دیگر.

و...«الغدیر»علامهء امینی،سندی دیگر بر این‌گونه جدال‌های احسن.

این روش را،عالمانه دینی ما و یاران امامان‌ شیعه،از«پیامبر و آل»فرا گرفته‌اند و خود آن‌ حضرت،به فرمان الهی،همراه با حکمت و موعظهء حسنه،از جدال و بحث نیکو هم بهره‌ می‌گرفت.

سیرهء ائمه دین،اسوهء ما،در این گونه‌ کارهاست و حالت‌ها و رفتارها و شیوه‌های آنان‌ را باید از این دید،مورد دقت‌نظر قرار داد.

چه وقت،با دشمن بحث می‌کردند؟چه‌ موقع،اعراض از بحث می‌کردند؟در چه‌ شرایطی،سکوت می‌کردند و چه هنگام،یاران را امر به سکوت می‌نمودند و هنگام بحث،چه‌ شیوه‌ای داشتند؟

اگر بحث،برای افزایش«معرفت»و«ارشاد»گمراهان باشد،اگر پرسیدن،به نیت‌ کشف حقیقت باشد و پاسخ گفتن،به قصد کمک‌ به این هدف،دیگر چه جای خصومتی و کشمکشی؟

«بحث طلبگی»در محیطهای علمی و حوزه‌ها،از«رنگ جدال احسن»برخوردار است.

امام امت(قدس سره)می‌فرماید:

«...دو تا طلبه،وقتی که با هم می‌نشینند و...صحبت می‌کنند،گاهی می‌رسد به فریاد،این‌ فریاد می‌زند سر او،او فریاد می‌زند سر او برای‌ مطلب؛اما همه به دنبال اینند که حق را پیدا کنند،بعد هم که مباحثه تمام شد،دو تا رفیق‌ هستند می‌روند با هم می‌نشینند و چای‌ می‌خورند.این جور اشکال،اشکال سازنده است.اشکال مدرسه‌ای،اشکال طلبگی،اشکال سازنده‌ است».21

مناظره،معرکهء جنگ نیست!رینگ«بوکس»نیست!بحث کننده،«گلادیاتور»نیست که‌ در«سیرک جدل»به جان حریف افتد!

مناظره،خلع سلاح یک محارب فکری و مفسد عقیدتی است،یا برخورد سازنده و تفاهم‌ لطیف،برای رسیدن به دیدگاه حق است،و نباید به عملیات سمپاشی و شک پراکنی و لجن مالی‌ تبدیل گردد.و نباید به«خصومت»بیانجامد.

ناسالم بودن جریان بحث و جدال،در تاریخ‌ اسلام،چه فتنه‌ها برپا کرده و چه مسلک‌های‌ جدید و فرقه بازی‌های گونه‌گون پدید آورده‌ است و به مخاصمات،کتک‌کاری‌ها،اخراج‌ها، تکفیرها،تهمت‌ها و تفرقه‌ها کشیده شده، به خصوص میان فرقه‌های چهارگانهء اهل‌سنت و علمایشان و هوادارانشان.و گاهی به آتش‌ کشیدن بازارها و مدرسه‌ها و کشتارها را در پی داشته است و هر دسته‌ای،مال و جان طرف‌ مقابل را هدر دانسته است.31

سنّت بحث آزاد

گرچه شنیند حرف مخالف،دشوار است،اما تحمل کردن و صبور بودن و از کوره در نرفتن،«شجاعت»است.

«تحمل ناپذیری»نسبت به افکار دیگران، راه را به روی یک بحث آزاد و مناظرهء سالم‌ می‌بندد و تکفیر و تفسیق و تهدید،هیچ وقت‌ جلوی فکری را نمی‌گیرد و اندیشه‌ای را از رسوخ‌ و نفوذ،باز نمی‌دارد.

لیکن،باید آمادگی قبول و حسن نیت و قدرت درک طرف مقابل را سنجید و به همان‌ میزان،پیش رفت.

اگر استعداد پذیرش نباشد،قوی‌ترین بحّاث‌ هم‌کاری از پیش نم برد و تیغش در میدان‌ جدل نمی‌برد و اگر لجاجت و عناد در کار باشد که بدتر!

توصیه امام صادق علیه السّلام چنین است:

«با مردم«مخاصمه»نکنید،مردم‌ اگر«توانایی»داشته باشند که ما را دوست‌ بدارند،دوست می‌دارند.خداوند از مردم میثاق و پیمان گرفته و کسی در آن میثاق،هرگز کم و زیاد نم تواند بکند».41

بر سر مسائل مکتبی و اعتقادی و پذیرش‌ ولایت ائمه هم،نباید با دیگران که فاقد زمینهء لازم‌اند،جر و بحث و دعوا کرد.

مردی خدمت امام صادق علیه السّلام رسید و گفت:من فردی مخاصمه‌گر هستم و با هرکس که‌ علاقه دارم وارد این امر شود(خط ولایت ائمه و تشیع)،بحث و جدال می‌کنم.حضرت فرمود:

«با کسی دعوا و مخاصمه نکن!هرگاه خدا برای بنده‌ای خیری اراده کند،در دلش خطی‌ می‌اندازد که یکی از شما،احساس می‌کنید دوست دارید او را ببینید!».51

کشش قلبی به سوی هم،زمینه ساز قبول و پذیرش و حق‌گرایی است.

آداب مناظره

فیض کاشانی برای«مناظره»،شروط و آدابی‌ می‌شمارد،ازا ین قرار:

1.هدف،باید رسیدن به حق و آشکار شدن‌ آن باشد،نه آشکار شدن درستی نظر من و وفور علم...!که این مراء است و از آن نهی شده‌ است.قصد«حق»،از آن‌جا دانسته می‌شود که‌ امید تأثیر و پذیرش در طرف باشد.و اگر بداند که بی‌تأثیر است و طرف از رأی خود بر نمی‌گردد،این مناظره جایز نیست،چون آفاتی‌ بر آن مترتب می‌شود.

2.مناظره کننده،مجتهد و صاحب‌نظر در مسأله باشد و اگر«حق»بر زبان طرف جاری‌ شد،از موضع فکری خود،به رأی طرف عدول‌ کند.

3.اهم و مهم مسأله و ضرورت بحث و مجادله را محاسبه کند.

4.مناظره،کمتر در ملأ عام باشد؛زیرا در حضور مردم،انگیزه‌های«ریا»و«حرص»و«برتری جویی»بیشتر آشکار می‌شود و عمل‌ می‌کند.

5.در پی‌جویی حق،مثل آن باشد که دنبال‌ گمشده‌ای است که اگر یافت،خوشحال شود، هر چند در کلام حریف باشد و او را یاور خویش‌ در یافتن گمشده ببیند،نه دشمن.

6.هرگاه رقیب می‌خواهد از سؤالی به‌ سؤالی و از دلیلی به دلیلی دیگر منتقل شود، جلوگیر نشود؛بلکه او را در رسیدن به مقصود و نکتهء مورد نظر،یاری کند.

7.با کسانی مناظره کند که استقلال علمی‌ دارند،تا اگر جویای حق است،از آنان بهره ببرد.بسیاری،از بحث و مناظره با زبردستان و پختگان پرهیز می‌کنند،تا مبادا حقی بر زبان‌ آنان جاری شود،بلکه بیشتر علاقه‌مند به بحث‌ با افراد پایین‌تر و ضعیف‌ترند تا باطل خود را ترویج کنند.61

ورود در این میدان،تسلط کافی را می‌طلبد.

بحث کننده،باید سخندان و قوی باشد،نه‌ بافنده و پشت سرهم انداز و هوچی!ظرفیت‌ لازم را داشته باشد،نه کم عمق و بی‌جنبه!نقد آراء را با نقد شخصیت‌ها،خلط نکند.به جای‌ بحث آزاد و منطقی،انتقام‌جویی ننماید.در قضاوت و نظر،تحت تأثیر شخصیت مثبت یا منفی طرف قرار نگیرد،انصاف را از کف ندهد.

ضعف در محاجّه،باعث انکار حق و زیربار حرف‌های روشن‌تر نرفتن می‌شود و اگر انسان از عهده برنیاید،در دل خود،احساس شکست و نسبت به طرف،احساس کینه و حسد می‌کند.

کسانی که به‌خاطر نداشتن وضع علمی‌ مطلوب،با گروهک‌ها بحث سیاسی می‌کنند،یا با پیروان و ایدئولوگ‌های مکاتب،به بحث‌ ایدئولوژیک می‌پردازند،خود می‌برند و جذب آنان‌ می‌شوند و سندی برای ضعف مکتب به حساب‌ می‌آیند.

بی‌جهت نیست که خواندن کتب ضلال‌ برای افراد،حرام است،جز عده‌ای محدود،با شرایط لازم.و بی‌جهت نیست که ائمه،یاران‌ خود را از چنین بحث‌هایی منع می‌کردند،مگر افرادی خاص را(که اشاره خواهد شد).

اگر انسان شایستگی‌های اخلاقی لازم را در نیت،روش و عمل مناظره نداشته باشد،خود در چاه ویلی می‌افتد که رها شدن از آن،بسی‌ دشوار است.

آفات مناظره

مرحوم فیض،باز در این زمینه،بحث‌ گسترده‌ای تحت عنوان«آفات مناظره»دارد که‌ چکیدهء آن تقدیم می‌شود:

«مناظره،که برای چیره شدن بر خصم و مغلوب ساختن او و اظهار برتری نزد مردم است، سرچشمهء همهء اخلاق زشت نزد خدای متعال‌ است،صفاتی که نزد شیطان پسندیده است!آن‌ که عشق به برتری و جاه‌طلبی در بحث و مباهات به دیگران دارد،این کشش،تمام‌ ناپسندی‌های درونی را تحریک می‌کند و رذایلی از مناظره پدید می‌آید که عبارت‌اند از:

1.حسد:چون نمی‌تواند برتر از خود را در بحث و مجادله ببیند،حسد در دلش شعله‌ می‌کشد.

2.تکبّر:خود را برتر از مردم می‌پندارد و گرفتار برتری طلبی و خود بزرگ‌بینی می‌شود.

3.کینه:بحث کننده،نسبت به هواداران‌ طرف مقابلش،در دل احساس کینه می‌کند.

4.غیبت:معمولا بحث کننده،در غیاب‌ رقیبش،حرف‌های او را نقل می‌کند و به بدگویی‌ از او می‌پردازد،یا بدگویی دیگران را تصدیق‌ می‌کند.

5.خودستایی:(تزکیهء نفس)این گرچه‌ راست باشد،ولی زشت است که انسان خود را ستایش کند و خویش را به برتری و فضل...منسوب نماید.چیزی که در بحث،فراوان پیش‌ می‌آید.

6.تجسّس:دنبال عیوب دگیران بودن،تا نقاط ضعف و لغزش‌های حریفان را کشف کند و به رخ بکشد و بی‌آبرو سازد.

7.خوشحالی از ناراحتی مردم و غمگین از خوشی آنان:این حالت در ارتباط با رقیب بحث پیش می‌آید و از اوضاع نابسامان‌ طرف مقابل خرسند می‌شود.

8.زیربار حق نرفتن و حرص به‌ کشمکش بی‌جا:برای بحث کننده،گاهی‌  مبغوض‌ترین چیز آن است که حق،بر زبان‌ حریفش آشکار شود.

9.ریا:تلاش در جهت جلب نظر و توجه و تمایل مردم به خود»71.

01.حسد،دشمنی،صف‌بندی و...از طبیعی‌ترین عوارض این‌گونه مباحثات است،به‌ خصوص آنجا که با منطق نتوانند حرف تو را پاسخ گویند،به برهان قاطعی همچون چماق‌ و«هو»متوسّل می‌شوند.

توان و ظرفیت لازم

جدال احسن و بحث آزاد،کار هر کس‌ نیست.

هم‌سعهء صدر و وسعت نظر می‌خواهد،هم‌ تسلط بر مطلب،هم قدرت بر استدلال لازم‌ دارد،هم حوصلهء نتیجه‌گیری.

گایه هجوم باید کرد،گاهی دفاع نمود، گاهی حمله را ردّ کرد،گاهی باید حلقهء محاصرهء کلامی را شکست،گاهی باید بال زد و پر کشید، و از دام بیرون جست و...چنین هم نیست که‌ هر کس وارد این میدان شود،بتواند توفیق یابد.

در عصر ائمه،برخی از اصحاب،به مجادلات‌ کلامی و فلسفی با مخالفان و مادّیون و دهریون‌ می‌پرداختند.

برخی قوی بودند و پیروز.

برخی ناتوان بودند و درمانده.

امام صادق علیه السّلام،برخی را اجازهء بحث می‌داد، برخی را تشویق به مباحثه و مناظره می‌کرد، برخی را هم نهی می‌نمود.این،نشان دهندهء تفاوت شیوهء آنان و اختلاف قدرت بحث و توانایی لازم بر این امر مهم است و آن حضرت‌ هم،طبق ظرفیت و توانشان،ارزش‌گذاری‌ می‌کردو تشویق می‌نمود یا منع می‌کرد.

«هشام بن حکم»،یکی از این چهره‌های‌ برجسته در بحث و مجادلات است.

و«مؤمن الطّاق»،قهرمان دیگری در میدان مناظره!

هشام،زبانی صریح و حقگو و بیانی نافذ و گیرا داشت.مناظرات خیره کننده‌اش،خطری‌ عظیم برای حکومت به حساب می‌آمد.تا آنجا که خلیفهء مقتدری همچون هارون الرشید، درباره‌اش گفت:زبان هشام،بیش از هزار شمشیر،در دلها نافذ و برّاست.

این سخن را وقتی بر زبان آورد که مخفیانه‌ در یک جلسهء طولانی بحث هشام،پشت پرده به‌ گوش ایستاده بود و قدرت و تسلط او را در بحث‌ دید و اظهار کرد:«با زنده بودن او،یک ساعت‌ هم حکومت من دوام نمی‌آورد!به خدا سوگند، نفوذ بیانش در دل‌ها،بیش از صد هزار شمشیر است».81

این دلیل چیرگی او د رمناظره‌هاست،و امام‌ صادق علیه السّلام درباره‌اش فرمود:

«ناصرنا بقلبه و لسانه و یده؛هشام،با دل و زبان و دست،یاور ماست».91

مؤمن الطّاق(محمد بن علی بن نعمان‌ کوفی)نیز از این چهره‌ها بود و مورد عنایت‌ خاص امام صادق علیه السّلام.ابو خالد کابلی می‌گوید:

مؤمن الطاق را در حرم پیامبر دیدم که‌ نشسته و جمعی دور او حلقه زده‌اند و او بحث‌ می‌کند و به سؤالاتشان پاسخ می‌دهد.نزدیک او رفتم و گفتم:

-امام صادق علیه السّلام ما را از بحث،نهی کرده‌ است.

-آیا به تو دستور داده است که به من‌ بگویی؟

-نه به خدا،ولی مرا دستور داده تا با کسی‌ بحث نکنم.

-تو برو و از فرمانش اطاعت کن.

ابو خالد کابلی می‌گوید:

حضور حضرت صادق علیه السّلام رسیدم و ماجرای‌ مؤمن الطاق را به وی گفتم.حضرت لبخندی زد و فرمود:

«ای ابو خالد!مؤمن الطاق با مردم سخن‌ می‌گوید و(پیش از آن که گرفتار آید)پرواز می‌کند،اما تو اگر بحث کنی،همین که بالهایت‌ را قیچی کنند،نمی‌توانی پرواز کنی».02

استعداد لازم در بحث،در این‌گونه موارد آشکار می‌شود.

برخی می‌افتند،برخاستن نمی‌توانند.بعضی‌ محاصره می‌شوند،راه گریز نمی‌یابند.بعضی‌ خوب بحث می‌کنند،اما قدرت نتیجه‌گیری‌ ندارند.عده‌ای نقاط ضعف طرف را پیدا نمی‌کنند.جمعی در بحث،از این شاخه به آن‌ شاخه می‌پرند.

اسلوب و تسلط و مهارت،بسیار مهم است.و امام صادق علیه السّلام دقیقا به شیوهء مباحثات اصحاب‌ خود آشنا بود و بر همان مبنا،برخی را اجازه‌ می‌داد و بعضی را منع می‌کرد.

آموختن شیوهء صحیح مناظره،هم از جهت‌ برخورد اخلاقی با طرف و هم از لحاظ استواری‌ سخن و گیرایی بیان و صلابت منطق،از مهم‌ترین عوامل توفیق در این کار است.

عوارض جدل

هر چند جدل،خود عارضه و آفتی در پیکر علم است

و هر چند که مراء و جدال،یک بیماری‌ اخلاقی و انحرافی رفتاری است،اما...باز هم به‌ عواقب و آثار سوء این عارضه باید نگریست.

جدل،قدر و ابهّت انسان را می‌کاهد،باعث‌ گستاخی بی‌ادبان و بهانه جویان می‌شود، دشمنی و بد دلی بر می‌انگیزد،تفرقه و نفاق‌ می‌آفریند،و گاهی هم،تزلزل فکری و انحراف‌ عقیدتی پیش می‌آورد.

امام علی علیه السّلام می‌فرماید:

«من طلب الدّین بالجدل تزندق؛12هر که از راه جدل،در پی دین‌یابی باشد،سر از کفر و زندقه در می‌آورد».

و نیز می‌فرماید:

«ایّاکم و المراء و الخصومة،فانّهما یمرضان القلوب علیالأخوان و ینبت‌ علیهما النّفاق؛22از مراء و دشمنی بپرهیزید، که این دو(جدل و مخاصمه)دل‌ها را نسبت به‌ برادران،بیمار می‌سازد و براساس آنها،نفاق‌ می‌روید».

اثر«نفاق آوری»به طور مکرر در روایات‌ بیان شده است؛همچنین عارضهء کینه و کدورت‌ و خصومت،پیامد طبیعی جدال‌هایی است که بر اساس حق استوار نباشد و انگیزه،تنها غلبه بر حریف باشد.

آفت دیگر آن،«دلمردگی»است و دیگر، کوردلی و«بیمار دلی».بازگشت این آثار سوء، همه به«دل»است.

در یک حدیث،چهار چیز به عنوان«آنچه‌ دل را می‌میراند»،بیان شده،که یکی هم‌ مجادله و جرّ و بحث با«احمق»است.

و در حدیث است که:نه با«حلیم»جدل‌ کنید،نه با«سفیه».حلیم،دور و طرد می‌کند و نادان،پست و خوار می‌سازد.32

امام صادق علیه السّلام می‌فرماید:

«لاتمارین حلیما و لا سفیها،فإنّ الحلیم‌ یقلیک و السّفیه یؤذیک؛42نه با بردبار دانا مراء و جدال کن و نه با سفیه نادان؛زیرا که‌ انسان بردبار،کینهء تو را مخفیانه در دل می‌گیرد و سفیه،آشکارا به آزارت بر می‌خیزد».

و در سخن دیگر می‌فرماید:

«جدال با علما،عداوت آنان را در پی‌دارد و جرّ و بحث با سفیهان،دشنام و بدگویی‌شان را».52

جدال‌های دشمن ساخته

جدل دشمن‌ساز و نفاق‌آور و رشته گسل، گاهی دام دشمن است.یکی از تورهای«تفرقه‌ بینداز و حکومت کن»است.

«جدل دشمن ساخته»،آن بحثی است که‌ دشمن،به دهان دوستان می‌افکند تا«مشغول»سازد.دشمن،«مسأله»می‌سازد تا«سرگرم»سازد.

و در این سرگرم شدن به مسائل ساخته و پرداختهء دشمن،چه سوء استفاده‌هاست که‌ نمی‌شود،چه جیب‌هاست که زده نمی‌شود،چه‌ غارت‌هاست که انجام نمی‌گیرد!

«جنگ زرگری»را شنیده‌اید!

مناقشات شدید لفظی،برای هدفی دیگر، البته پنهان!

آنان که در این گونه مناقشات،وارد گود و میدان می‌شوند،غافل‌اند که گاهی سر نخ،دست‌ دیگران است و«معرکه گردانان»پشت صحنه‌ مخفی شده‌اند و دو نفر،یا دو گروه یا دو فرقه و مذهب را به جان هم انداخته‌اند تا از آب«جدل‌ آلود»،ماهی سیاست بگیرند.

امام امت،این بیدارگر اعصار و قرون، همیشه در چنین موقعیت‌هایی فریاد هشیاری و ندای آگاهی سرمی‌دارد؛برخی شنیده و می‌پذیرفتند،ولی بعضی،ناشنیده از آن‌ می‌گذشتند.

امام راحل(ره)پیش از انقلاب،در ارتباط با جنجال‌ها و مناقشات شدید و معرکه گیرهای‌ رنگارنگ و جدل‌های تند و مشغول کننده بر سر مسأله«کتاب شهید جاوید»،«کشتن آقای‌ شمس‌آبادی»و«آثار دکتر شریعتی»بارها و بارها هشدار داد که:اینها،دام دشمن است تا فرصت‌هایتان به اینها بگذرد و از مسائل اصلی‌تر غافل بمانید.

مگر نه این است که برای اغفال از جبهه و دشمن اصلی،همیشه جبههء فرعی می‌گشایند و مسألهء کوچک را بزرگ می‌کنند و«مسأله»می‌سازند تا نیروها در این جدال‌ها و تحلیل‌ها به‌ تحلیل رود؟!

و ما چه غافلیم اگر:

«زندانی لفظ و اصطلاحیم و خوشیم!».

***سخن را همین جا به پایان بریم و از گرفتار شدن در دام‌های شیطانی«جدل،مراء و مخاصمات»،به خداوند پناه می‌بریم.

پی‌نوشت‌ها

(1).سعدی(امثال و حکم،دهخدا،ج 2،ص 818).

(2).کافی،ج 1،ص 94؛محجة البیضاء،ج 1،ص 821.

(3).گلستان سعدی،باب هشتم.

(4).کافی،ج 1،ص 74؛محجة البیضاء،ج 1 ص 721.

(5).ر.ک:بحار الانوار،ج 07،ص 693،ج 2،ص 421 و831 و ج 9 و 01(احتیاجات)؛اصول الکافی ج 2، ص 003؛کنز العمال،ج 01،ص 581؛سفینة البحار،ج 2، ص 135 و 695 و ج 1،ص 122؛الحیاة،ج 2،ص‌123 و 223 و منابع حدیثی دیگر.

(6).جامع السعادات،نراقی،ج 2،ص 282.

(7).مؤمن65/.

(8).نحل421/.

(9).بحرا الانوار،ج2،ص 521 و ج 9،ص 552.

(01).از جمله،ر.ک:حج2/ و 7؛آل عمران56/؛مؤمن53/و 55.

(11).ر.ک:احتجاج طبرسی و بحار الانوار،ج 9 و 01.

(21).صحیفه نور،ج 71،ص 79.

(31).برای آشنایی با این گونه مناقشات و جدال‌های‌ انحرافی،ر.ک:الامام الصادق و المذاهب الأربعه،ج 1، ص 681-002،تحت عنوان:حرکة التنازع بین المذاهب.

(41).بحار الانوار،ج 2،ص 231،ح 12 و ص 431،ح 82.

(51).همان،ص 331،ح 72.

(61).محجة البیضاء،ج 1،ص 99.

(71).همان،ص 201(تلخیص).

(81).بحار الانوار،ج 84،ص 404 و 204.

(91).همان،ص 402.

(02).الامام الصادق،اسد حیدر،ج 2،ص 07؛حیاة الامام‌ موسی بن جعفر،باقر شریف القرشی،ج 2،ص 313.

(12).محجة البیضاء،ج 1،ص 701،به نقل از اعتقادات‌ صدوق.

(22).کافی،ج 2،ص 003.

(32).الامام الصادق و المذاهب الاربعه،ج 1،ص 683.

(42).اصول کافی،ج 2،ص 103،ح 3.

(52).لاتجادل العلماء و لا تمار السفهاء،فیغضبک العلماء و یشتمک السفهاء.(وسائل الشیعه،ج 21،ص 73،ح 3).

منبع :

نشریه قرآن و حدیث » فرهنگ کوثر » زمستان 1388 - شماره 80

مطالعات و تمرین های ضروری برای سخنرانی ، گویندگی و گفتگو : 21 - هنر سکوت و خوب شنیدن

 

مطالعات ، تجربه ها و تمرین های ضروری برای سخنرانی ، گویندگی و گفتگو

۲۱ - هنر سکوت و گوش دادن ، خوب شنیدن و احترام به مخاطب ( ۱۷ )

شنونده باید عاقل باشد

ادامه نوشته

مطالعات و تمرین های ضروری برای سخنرانی ، گویندگی و گفتگو : 21 - هنر سکوت و خوب شنیدن

 

مطالعات ، تجربه ها و تمرین های ضروری برای سخنرانی ، گویندگی و گفتگو

۲۱ - هنر سکوت و گوش دادن ، خوب شنیدن و احترام به مخاطب  ( ۱۲ )

خوب بگوییم، خوب بشنویم

ادامه نوشته

پایه ها و پویه های یک سخنرانی خوب : هنر اقناع مخاطبان (2)

پایه ها و پویه های یک سخنرانی خوب

هنر اقناع مخاطبان (2)

 

اگر تمام مهارت ها و هنرهای یک سخنران موفق برای ایراد یک سخنرانی خوب را در یک کفه قرار دهیم ، هنر اقناع و هنر ترغیب مخاطبان ، در یک کفه دیگر و هم سنگ  ...

ادامه نوشته

بشنو از دل....  ( هنر خوب شنیدن )

بشنو از دل....  ( هنر خوب شنیدن )
بشنو از دل....گوش می دی چی می گم؟ آره گوشم با توئه...
چی گفتی؟ نشنیدم؟
گوشت با منه؟
حتما تا حالا برات پیش اومده که با یکی داری صحبت می کنی و فکر می کنی که اون داره به حرف های تو گوش می ده، در حالی که بعد از چند دقیقه می گه: ها... چی گفتی؟ تازه اون جاست که می فهمی اون طرف تو عالم خودش بوده و    .....

ادامه نوشته

آئین حضور و گفتگو در جلسات

آئین حضور و گفتگو در جلسات
بدترین رفتار ممکن در یک جلسهبه عقیده بسیاری از کارشناسان، جلسات اداری در اکثر موارد وقت تلف کردن بوده و تنها در صورتی که چای و شیرینی در میان باشد، قابل تحمل هستند. همه ما - کارمندان - هنگامی که یک نفر در جلسه شروع به سخنرانی درباره موضوعی کاملا بی ربط میکند، معذب شده، با حمله یکی از اعضا به یک عضو کمروی جلسه برایش دلسوزی کرده و در تعجب مانده ایم که بعضیها چگونه با ردیف کردن کلمات نامفهوم و غریب جمله هایی طولانی میسازند و زمان را با سخنان بیهوده خود هدر میدهند. 
اما یک جلسه اداری هر قدر خسته کننده و   ...

ادامه نوشته

کتابشناسی فن بیان : روش های جذب و متقاعد کردن دیگران

روش های جذب و متقاعد کردن دیگران


مشخصات کتاب

  • تعداد صفحه: 304
  • نشر: نسل نو اندیش (25 فروردین، 1389)
  • شابک: 978-964-412-107-4
  • قطع کتاب: رقعی

اصول و اخلاق مناظره (18)

 

 

اصول و اخلاق مناظره (18)

پی نوشت ها

ادامه نوشته

اصول و اخلاق مناظره (17)

 

اصول و اخلاق مناظره (17)

- پى‏نوشت‏ها -

ادامه نوشته

اصول و اخلاق مناظره (16)

 

اصول و اخلاق مناظره (16)

با سرشتى پاك به دين روى بياور، اين فطرت الهى است كه مردمان را بر اساس آن آفريده است ؟ در آفرينش الهى تغييرى راه ندارد. اين دين استوار است ولى اكثر مردم نمى دانند.
خداوند در اين آيه اشاره نموده كه بهترين راه رسيدن به معارف دينى ، راه فطرت سليم انسانى است ، فطرتى كه در جوامع فاسد و تربيت هاى بد هم دگرگون نمى شود و هوسها و درگيريها آن را محو و نابود نمى كند. علت اين كه .....

ادامه نوشته

اصول و اخلاق مناظره (15)

 

اصول و اخلاق مناظره (15)

علّامه مجلسى در توضيح اين مناظره چنين مى نويسد:
در اين حديث امام صادق به طرز استادانه اى با اين زنديق برخورد مى كند و به آسانى او را درمان مى كند. اين زنديق دچار خودبينى و جهل مركب بود و به ابن دليل دريچه عقل خداشناسى او بسته شده بود، پايه خودبينى او تا آنجا بود كه شهرت علمى امام صادق از مدينه او را ناراحت كرده بود و به راه افتاد كه با طى مسافتهاى دور و دراز، در برخورد و بحث علمى با امام صادق ، پيروز گردد. وى وقتى در طواف به امام صادق مى رسد، به آن حضرت شانه اى مى زند! حضرت از عمل وى به دردش پى برد، هر چند امام خود حقايق نهفته را مى داند. به اين خاطر براى شكستن سد خودبينى و دريدن پرده سياه و ستبر خودخواهى كه دريچه تعقل او را بسته است ، امام يك نيشتر عميق به دل او مى زند و بى درنگ از او مى پرسد نام و كنيه ات چيست .

ادامه نوشته

اصول و اخلاق مناظره (14)

 

اصول و اخلاق مناظره (14)

حضرت مى فرمايد: اين سخن كه مى گويى خالق و صانع جهان چرا دو تا نباشد، يا هر دو قديم و قويند، يا هر دو ضعيفند، و يا يكى ضعيف و ديگرى قوى مى باشد. اگر هر دو قوى باشند، چرا هر كدام با ديگرى مبارزه نمى كند تا در الوهيت و ربوبيّت يگانه شود، و اگر يكى قوى و ديگرى ضعيف است ، ثابت مى شود كه خداى منّان همان صانع قوى و قادر است كه يكى است .

ادامه نوشته

اصول و اخلاق مناظره (13)

 

اصول و اخلاق مناظره (13)

2. چرا خداوند خون مسفوح را حرام گردانيد؟
خون مسفوح به خاطر اين كه مايه قساوت قلب ، سلب رحم از دل ، تغيير دهنده رنگ انسان و وسيله تعفن بدن است ، حرام گرديد. خوردن اين خون حرام است و موجب جذام مى شود.(399)
3. چرا خداوند خوردن مردار را حرام نموده است ؟

ادامه نوشته

اصول و اخلاق مناظره (12)

 

اصول و اخلاق مناظره (12)

مناظرات امام صادق در منابع روايى
در متون اسلامى و كتب روايى ، مناظرات از جايگاه ويژه اى برخوردارند كه عمدتا تحت عنوان احتجاجات جمع آورى شده اند. احتجاجات امام صادق در آثارى از جمله : معانى الاخبار، مناقب ابن شهر آشوب ، كافى كلينى ، الارشاد شيخ مفيد، امالى شيخ طوسى ، امالى شيخ صدوق ، امالى سيد مرتضى ، توحيد شيخ صدوق ،

ادامه نوشته

اصول و اخلاق مناظره (11)

 

اصول و اخلاق مناظره (11)

وقتى بر جعفر بن محمّد صادق وارد مى شدم مرا اكرام مى كرد و بالش خود را به من مى داد و مى گفت : اى مالك ، من تو را دوست دارم و به خاطر آن خوشحالم و خداى را حمد مى كنم بر اين دوستى . مالك بن انس مى گويد: هر بار كه جعفر بن محمّد را ديدم ، يا در حال نماز بود و يا روزه دار بود، يا قرآن تلاوت مى كرد. وى از بزرگترين عبادت كنندگان و زاهدان بود، آن كسانى كه در برابر خداوند عز و جل خشوع دارند. وى بسيار حديث مى گفت و مجالست با او نيكو بود و فوايد بسيارى داشت .
امام صادق چنان اثرى بر مالك نهاده بود كه مالك درباره امام گفته است :

ادامه نوشته

اصول و اخلاق مناظره (10)

 

اصول و اخلاق مناظره (10)

اگر آن دو سالى كه از خدمت امام صادق استفاده كردم نبود هلاك مى شدم .
شعبة بن حجاج در محضر درس امام حاضر مى شد. شافعى درباره شعبه مى گويد: ((اگر شعبه نبود، هرگز حديث در عراق رواج نمى يافت )).
احمد بن حنبل درباره شعبه گفته است : 

ادامه نوشته

اصول و اخلاق مناظره (9)

 

اصول و اخلاق مناظره (9)

اى رسول مردمان را با حكمت و برهان و موعظه نيكو به راه خدا دعوت نما و با بهترين شيوه با آنها مناظره كن .
در اينجا عامل موفقيت را سه امر شمرده است ؛ يعنى سه وسيله براى پيشبرد اهداف پيامبران لازم است كه عبارتند از:

ادامه نوشته

اصول و اخلاق مناظره (8)

 

اصول و اخلاق مناظره (8)

اءنتم و آباؤ كم الاقدمون # فإ نّهم عدوّ لى إ لّا ربّ العالمين (213)
شما و پدران گذشته تان # (بدانيد) هر آنچه را كه مى پرستيد دشمن من هستند جز پروردگار جهانيان .
همچنين پس از جدالهاى عقلانى پياپى كه منجر به شكستن بت ها به دست او مى گردد، وقتى كه به او يورش مى آورند، لحن و خطابش متوجه دلها متوجه مى شود:

ادامه نوشته

اصول و اخلاق مناظره (7)

 

اصول و اخلاق مناظره (7)

8. انذار و اتمام حجت با مشركان
انبيا در راستاى دعوت توحيدى خود، همواره مردم را از عذاب الهى بيم مى دادند و به اين وسيله آنها را به توحيد دعوت مى كردند. اكثر بت پرستان به خاطر اين كه مورد خشم و غضب بت ها قرار نگيرند، آنها را مى پرستيدند و لذا پيامبران نيز در مقابله با آنان مى گفتند كه .....

ادامه نوشته

اصول و اخلاق مناظره (6)

 

اصول و اخلاق مناظره (6)

مؤلف كتاب الاحتجاج نيز ضمن بيان يكى از مناظرات پيامبر با مشركان به نقل از امام حسن عسكرى عليه السّلام مى نويسد:

ادامه نوشته

اصول و اخلاق مناظره (5)

 

اصول و اخلاق مناظره (5)

همانا ما نوح را با رسالت به سوى امتش فرستاديم . پس نوح گفت : اى قوم من خدا را بپرستيد كه جز او شما را خدايى نيست آيا شما خداترس و با تقوا نمى شويد # اشراف قومش كه كافر شدند گفتند: اين شخص جز بشرى مثل شما كه مى خواهد بر شما برترى جويد چيزى ديگرى نيست و اگر خدا مى خواست فرشته اى مى فرستاد و ما چنين سخنانى را كه ....

ادامه نوشته

اصول و اخلاق مناظره (4)

 

اصول و اخلاق مناظره (4)

مناظره كننده نبايد طرف مقابل خود را در مناظره در انتقال از دليلى به دليل ديگر و يا از سؤ الى به سؤ ال ديگر باز دارد، بلكه بايد امكاناتى را به وجود آورد تا آنچه در ذهن خويش فراهم آورده به كار گرفته و آن را ارائه نمايد و از خلال سخنان وى آنچه را مورد احتياج او در رسيدن به حقّ و حقيقت است ، استخراج نمايد. همان طور كه بيان شد هدف مناظره عبارت از رسيدن به حقّ است و اگر در ضمن مناظره به آن دست يافت ، بايد آن را بپذيرد و خداى متعال را سپاس گويد.(71)

ادامه نوشته