آموزش تئاتر (2)

 

آموزش تئاتر (2)

 

3_ سیستم های بازیگری

1-3- سیستم استانیسلاوسکی

استانیسلاوسکی تئوریسین بازیگری در قرن 19 م. ، واولین نفری که تکنیک های روانی بازیگری را مورد بررسی قرارداد، که بر پایه ی مشاهده بنا شده بود، معتقد است بازیگر در رسیدن و ایفای نقش باید با نقشی را که بر عهده می گیرد یکی شود به این معنی که نقش را به خوبی و از همه ابعاد بشناسد به گونه ای که همچون روح خود با آن عجین شود و معتقد است اولین گام برای رسیدن به نقش توجه به اندیشه ها وافکار شخصیت وعلائم جسمانی ناشی از آن هاست.

یکی از مهمترین عناصر در بازیگری ارتباط درونی است ، منظور رابطه ای نامرئی است که بازیگر توامان با تماشاگر وبازیگر مقابلش بر روی صحنه بر قرار می کند.

استانیسلاوسکی معتقد هر آنچه دارد از قبیل: بیان ، بدن ، میمیک باید بکار گیرد تا با نقش یکی شود .


2-3- سیستم برشت

برشت تئوریسین و نظریه پرداز تئاتر اپیک(حماسی) در قرن 20 .م. است در بازیگری به یک سیستم فاصله گذاری معتقد است به این معنا که بازیگر در سرتاسر نمایش باید بداند که بازیگر است .

مثال:

شمر در لحظه اجرای تعزیه می گوید: نه من شمرم نه اینجا صحرای کربلاست و در قسمت هایی با عزادارن عزاداری می کند.

3-3 تفاوت دو سیستم:

1. وجود طرح وتوطئه 1.وجود روایت

2. تماشاگر را در ماجرای روی صحنه غرق می سازد 2.تماشاگر ر ا به ناظری مبدل می سازد که نیروی عمل

ونیروی عمل را از او می گیرد را در اوبر می انگیزد

3. تماشاگر را در احساسات غرق می کند 3. او را ناگزیر به تصمیم گیری می کند

4. . تماشاگر درگیر واقعه می شود 4. تماشاگر رو در روی واقعه قرار می گیرد

5. وجود القا وتلقین 5. وجود استدلال

6.. احساسات غریزی پرورش می یاید 6. تماشاگر به مرحله ی شناخت و تمییز می رسد

7 ..انسان تغییر ناپذیر است 7. انسان دگرگون شونده ودگرگون ساز است

8.نظر ها متوجه پایان است 8. نظر ها بر چگونگی سیر تحول است

9.هر صحنه تابع صحنه دیگر است 9. هر صحنه قائم به ذات است

10. وجود تکامل .10 وجود جهش

11. انسان ایستا وثابت است 11. انسان پویا ومتحول است

12. اندیشه وتفکر وجود را رقم می زند 12. موجود اجتماعی اندیشه زرا رقم می زند

13. وجود احساس 13. وجود شعور


4_ ابزار های بازیگری 1

بازیگر همچون هر حرفه ای ابزاری در دست دارد مثلاً نقاش برای خلق هنرش به ابزاری نیاز دارد مثل بوم ، قلمو ، رنگ و ...

1-1-4 –بیان

اولین عامل در بازیگری بیان است ، توسط بیان ورزیده وتکنیکی بازیگر است که بازیگر می تواند عامل انتقال احساسات وتفکرات و اندیشه شخص مورد تقلید که نویسنده برای انتقال ایده واندیشه خود آن ها را به تصور آورده و در قاب شخصیت های نمایشی را به بازیگر عرضه می کند. بازیگر مطلوب تئاتر کسی است که دارای صدایی رسا ، قبل انعطاف وبیانی تربیت شده داشته باشد. از آن جایی که زبان مهمترین منبا وسرچشمه معنا در تئاتر است بازیگر تئاتر باید بداند بر کدام واژه تاکید کند وچگونه سازگار با شکل های متفاوت ساختاری نفس بکشد. کی ونا چه اندازه مکث کند، گفتارش را چقدر تند یا آهسته ادا کند.

2-1-4 –بدن

یکی از ابزار های بازیگری است ، بازیگر با بدن ورزیده وانعطاف پذیری که دارد یا می تواند به وجود آورد عاملی می شود برای انتقال رفتار جسمانی و احساسی نقش.

بازیگر باید به علم body language آگاه باشد. بیان بدنی

3-1-4- میمیک

4_ ابزار های بازیگری 2

1-2-4--تمرکز

بازیگر باید تمرکز صحنه ای داشته باشد ، در صحنه باشد وبه چیز دیگری فکر نکند. تمرکز مانند یک عضله است ،

2-2-4- تخیل

اولین ومهمترین ابزار در بازیگری داشتن تخیل است. تخیل یعنی این که بتوان موقعیت فرضی که توسط نویسنده و یا کارگردان به هنرپیشه داده می شود را بتوان تصور کرد و به اجرا دراورد.

تخیل چیزی که وجود دارد وما می شناسیم ومی دانیم را می سازد اما فانتزی چیزی را که وجود ندارد ترسیم می کند ، البته ممکن است روزی به وجود آید. مثل افسانه قالیچه ی پرنده.

3-2-4- تجسم

بازیگر باید بتواند چیزی را که در صحنه قرار است اتفاق بیفتد و چیز هایی که قبلاً اتفاق افتاده را در ذهنش تجسم کند.

4-2-4 خلاقیت

بازیگر برای اجرای خلاق ، باید رویداد ها را آنگونه که در درون وجود خود اوست بروز دهد.برای یک بازی خلاقانه اعمال باید از ضمیر ناخودآگاه نشات گرفته باشد. تا تماشاچی در باور خود آن را قبول کند.

5- چهار لوگ

1-5- دیالوگ

گفت وگوی نمایشی بین دو نفر ، پرسش و پاسخ بین دونفر دیالوگ به وجود می آورد

وظایف دیالوگ: معرفی شخصیت، پیشبرد قصه، معرفی شخصیت های دیگر ، معرفی زمان ، معرفی مکان

2-5- منولوگ

گفت وگوی تک نفره بلند ، تک گویی در حالی که شخص بر روی صحنه حرف می زند ومی داند که شنونده ای او را می شنود

3-5- سولی لوگ واساید

سولی لوگ: گفت و گو شخص با خود ، تک گویی با این فکر که مخاطبی وجود ندارد ( بلند بلند فکر کردن)

اساید: در وافع شخصیت نمایشنامه با تماشاچی حرف می زند ، مثل گرگه که به بچه ها میگه الان نشونش می دم وبه نوعی فاصله گذاری است.

4-5- پرو لوگ

مقدمه نمایشنامه (پیش درآمد) را پرولوگ می نامند

6- سه قوه بازیگر

1-6 – ایمان

2-6- صداقت

3-6- عشق

7- بازیگری در ژانر های هنری

1-7- ژانر کمدی

کمدی اسلپ استیک ( بزن بشکن ، چک تخته ای ، کمدی پرتحرک وخرابکارانه )

یک جور فیلم کمدی که مخصوصاً در دوره سنمای صامت بسیار رایج بود. وپر از صحنه های بهم ریختن،و خورد کردن و حرکات آکروباتیک هنرپیشگان( پرت شدن وآویزان شدن و ...) است و مشخصه ی اغلب آن ها یک یا چند صحنه ی تعقیب و فرار یا پرتاب کیک های خامه ای است. فیلم های چارلی چاپلین ، مک سنت ، باستر کیتون( چهره سنگی) ، لورل و هاردی ، هارولد لوید ، نمونه ی متمایزی از این نوع کمدی را در بر دارد. این نوع کمدی از شخصیت های کمدیا دل آرته گرفته شده است.

با پیدایش ناطق بازی کمدی در سینما نیز دگرگونی عمده ای را متحمل شد. اولین دوربین های فیلمبرداری ناطق ساکن بود و این با تحرک لازمه ی فیلم های کمدی جور در نمی آمد به علاوه در اولین فیلم های ناطق به صورت یک جور تفریط حرف زیاد وجود داشت در نتیجه کمدی اسلپ استیک که در دست امثال چاپلین و ک تون تکمیل شده بود جای خود را به کمدی لفظی و متلک پراندن داد

2-7-ژانر ترا‍ژدی

3-7- ژانر ملودرام

8- بازیگری در سبک های هنری

بازیگر باید سبک های هنری را بشناسد، و با توجه به وی‍‍ژگی هر سبک از ابزار های خود استفاده کند

1-8 – بازی در سبک رئالیسم

2-8- بازی در سبک اکسپرسیونیسم

3-8-بازی سورئالیسم

9- بازیگر وفضای غالب

فضای جمعی که همه ی عوامل صحنه تحت تاثیرش قرار می گیرند

فضای فردی از احساسات درونی ناشی می شود

اصلی ترین کار بازیگر فضا سازی است

در رویداد های صحنه یا فضای جمعی حاکم است یا فضای فردی

وقتی فضای فردی غالب است ، کار بازیگر سخت تر می شود چون احساسات درونی اش اهمیت پیدا می کند واین احساسات دورنی نیازمند بار زیاد جهت تاثیر گذاری بر روی تماشاگر دارد.

در بازیگری با خودمان فضا حمل می کنیم که اول آن را ساخته ایم یا این که در فضایی که قبلا ساخته شده بازی می کنیم

10- لایه های بازیگری

بازیگری دارای دو لایه است ،

لایه بیرونی که همان جسم است و ریتم تعریف می شود

لایه درونی که همان روح و روان است وتمپ تعریف می شود.

مثال:

ریتم تند ، تمپ تند، کسی که در بانک برنده می شود

ریتم کند، تمپ کند، کسی که از خواب بیدار می شود

ریتم تند، تمپ کند ، فرد اداری که تازه از خواب بیدار شده و عجله دارد.

ریتم کند وتمپ تند، بچه ای که ظرف را شکسته و نگران فهمیدن مادرش است


11- محدوده ی کاری بازیگر

کار یک بازیگر با انتخاب او از سوی کارگردان شروع می شود. بازیگر متن را مطالعه می کند وبه تحلیل آن می پردازد سپس تا پایان کار حضور دارد وبا اتمام فیلمبرداری کار بازیگر نیز به پایان می رسد و در جریان پس از تولید دیگر وظیفه ای ندارد.

12- زیر شاخه های بازیگری

1-12- هنرپیشه

کسی که بازیگری را وسیله ی امرار معاش خویش قرار می دهد

2-12- هنرور

هنرور در جهاتی شبیه سیاه لشکر است ، به گونه ای که نقش مهمی ندارد و در قاب بندی ها لایه سوم قرار می گیرد ، منتهی هنرور نقشی پر رنگ تر دارد وامکان قرار گرفتن در کلوزآپ را دارد و شانس بیان دیالوگ های دارد.

3-12- سیاهی لشکر

شبیاهت زیادی به هنرور دارد ، معمولاً پر کننده فضا است و به شی دکوراتیو تبدیل می شود

4-12- بازیگر

کسی که از علم وتکنیک بازیگری آگاه است و تمام ان ها را به کار می گیرد

13- ارتباط با عوامل

1-13- با کارگردان

کارگردان بسته به تحلیلش از متن بازیگر را انتخاب می کند ، در جریان تولید به طرق مختلف بازیگر را هدایت می کند مثل دادن میرانسن و بازیگر به نوعی تحت سلطه ی کارگردان است

2-13- با فیلمبردار

فیلمبردار بازی در قاب ، لنز و ... را به بازیگر گوشزد می کند

3-13- با دستیار کارگردان

در وقتی که بازیگردان حضور نداشته باشد یا اصلا وجود نداشته باشد وظیفه ی دستیار کارگدان است که تداوم حسی، حرکتی و تداوم فضا را به بازیگر گوشزد می کند ونظاره گر تمرین ها می باشد.

4-13- با بازیگردان

مسئول درست بازی کردن بازیگر است و بازیگر تحت سلطه بازیگردان است. و تمرین ها تحت نظر او شکل می گیرد

5-13- با منشی صحنه

همراه با بازیگر تداوم حسی وحرکتی را کنترل می کند و رعایت خط فرضی که که توسط چشمان بازیگر شکسته می شود توسط منشی صخنه گوشزد می شود.


6-13- با صدابردار:

صدابردار صدای بازیگر را جهت اجرای مناسب هدایت می کند بدین گونه که تناژ و برد صدای بازیگر را تعیین می کند.

14- مقایسه بازیگری در تئاتر وسینما

یکی از دو عامل اصلی در تئاتر بازیگر است و دیگری تماشاگر. در واقع بازیگری در سینما از تئاتر ریشه گرفته اما تفاوت آن این است که بازیگری در تئاتر اغراق شده است. از قرن 19 به بعد تغییرات اساسی در تئاتر توسط استانیسلاوسکی ایجاد شده ، سبک او این بود که بازیگر باید به تمامی در نقش خود حل شود و این کار با تمرین زیاد به دست می اید. شیوه استانیسلاوسکی توسط ایلیا کازان و لی استراسبرگ با تغییر واقتباس به سینما راه یافت

بازیگر مطلوب تئاتر کسی است که دارای صدایی رسا ، قابل انعطاف وبیانی تربیت شده باشد. از آن جایی که زبان مهمترین منبا وسرچشمه معنا در تئاتر است بازیگر تئاتر باید بداند بر کدام واژه تاکید کند وچگونه سازگار با شکل های متفاوت ساختاری نفس بکشد. کی وتا چه اندازه مکث کند، گفتارش را چقدر تند یا آهسته ادا کند. بازیگر تئاتر باید بداند چگونه اندامش را با شخصیت های گوناگون منطبق کند. بازیگر در تئاتر از لخظ زمانی پیوسته ودارای تداوم است. بازیگر صحنه به صحنه بر اساس سیر داستان به بازی خود شکل می دهد. اما بازیگری در سینما شکلی متفاوت دارد. در سینما به جای مهارت و تکنیک های بازیگر برای نشان دادن عواطف واحساسات می توان فنون سینمایی مثل حرکت دوربین ونوع نما وتدوین را ارائه کرد .کار سینما متکی به صدا وبیان نیست

در سینما بازیگر دارای تداوم نیست زیرا بازیگر گاه مجبور است که اولین نمای خود را از آخر فیلمنامه بازی کندو بنابرین بازیگر سینما به تمرین طولانی برای نقش نیاز ندارد. بازیگر سینما تحت اختیار کارگردان است اما در تئاتر به خود اتکا دارد ومستقل است.

http://www.theatre30ya30.blogfa.com/

آموزش تئاتر (1)

 

آموزش تئاتر (1)



1- تعریف بازیگری

2- تاریخچه ی بازیگری

1-2-کلیات

2-2- بازیگری تئاتر

3-2- بازیگری سینما صامت

4-2 – بازیگری سینما ناطق

3- سیستم های بازیگری

1-3- سیستم استانیسلاوسکی

2-3- سیستم برشت

3-3 تفاوت دو سیستم

4_ ابزار های بازیگری 1

1-1-4 –بیان

2-1-4 -بدن

3-1-4- میمیک

4_ ابزار های بازیگری 2

1-2-4--تمرکز

2-2-4- تخیل

3-2-4- تجسم

4-2-4 خلاقیت

5- چهار لوگ

1-5- دیالوگ

2-5- منولوگ

3-5- سولی لوگ واساید

4-5- پرو لوگ


6- سه قوه بازیگر

1-6 – ایمان

2-6- صداقت

3-6- عشق

7- بازیگری در ژانر های هنری

1-7- ژانر کمدی

2-7-ژانر ترا‍ژدی

3-7- ژانر ملودرام

8- بازیگری در سبک های هنری

9- بازیگر وفضای غالب

10- لایه های بازیگری

11- محدوده ی کاری بازیگر

12- زیر شاخه های بازیگری

1-12- هنرپیشه

2-12- هنرور

3-12- سیاهی لشکر

4-12- بازیگر

13- ارتباط با عوامل

1-13- با کارگردان

2-13- با فیلمبردار

3-13- با دستیار کارگردان

4-13- با بازیگردان

5-13- با منشی صحنه

6-13- با صدابردار

14- مقایسه بازیگری در تئاتر وسینما

15- ارتباط قاب وبازی

1-15- اندازه قاب

2-15- زاویه ی دوربین

3-15- سطوح میزانسنیک

4-15- نوع عدسی

16- بداهه سازی

1-16- کلیات

2-16- بداهه سازی در سینما

17- تیپ، پروتیپ، شخصیت

 

1_تعریف بازیگری

بازیگری صادقانه زندگی کردن ، در شرایط محیطی فرضی نمایش است ، بر خوردی صادقانه با دیگر بازیگرانی است که بر روی صحنه اند تا هدفی مشخص دنبال شود.

بازیگر مثل هر انسان زنده صاحب صدا ، چهره و حالتی خاص است که با سرشت او آمیخته ومختص به خود اوست .بازیگر باید این همه را تغییر دهد تا بتواند خودش را با نقشی که بر عهده اش می گذارند تطبیق دهد.

بازیگری دو روح در یک جسم است، یعنی خودش و شخصیت در یک جسم در روی صحنه فقط شخصیت وروح آن و جسم متعلق به او است .در غیر صحنه روح خودش وجسم خودش

تعریف دیگری ارائه شده است که : بازیگری پاسخگویی به محرک های محیطی برای شخصیت در موقعیت درامی است در دنیای فرضی.


2_ تاریخچه ی بازیگری

1-2-کلیات


در معنای واقعی تاریخچه ی بازیگری به روز های نخستین زندگی بشری باز می گرددو در جوامع اولیه که زندگی عمدتاً میتنی بر زندگی قبیله ای ودسته جمعی بود ، قدرتمند ترین فرد قبیله عنوان رئیس قبیله را از آن خود می کرد. رئیس قبیله که تا حدودی پدر سالار قبیله بود برای تهیه ی معاش قبیله به شکار حیوانات می رفت. در چنین جامعه کوچکی که قدرتمند ، قدرتمند می ماند ، رئیس قبیله بعد از هر شکار در پی آن بود که با بیان و اغراق شکارش عظمتش را در ذهن اهالی حفظ کند ، اما از آن جایی که هنوز بشر به مرحله تکلم نرسیده بود ، رئیس قبیله پوست حیوان را بر روی خود می انداخت و با حرکات بدنی شروع به نمایش می کرد تا قصه ی شکارش را برای دیگران بیان کند ، که اغراق وشکل مندی در نحوه ی بیانش قابل تفکر است که با توجه به خطراتی که قبیله را تهدید می کرد ، قبیله به منظور محافظت از خویش شب های با تقلید صدای حیوانات و رقص دور آتش به دور کردن حیوانات می پرداخت و این نحوه ی بیان پس از هر شکار، به مرور زمان به آیین تبدیل می شود. این آیین ها وقتی جنبه سرگرمی پیدا می کنند ، به نمایش تبدیل می شوند.

2-2- بازیگری تئاتر

در تمدن یونان که دوران بزرگ تئاتر را عرضه می کند، تسپیس را به عنوان اولین سرخوان(بازیگر) نمایش معرفی می کند، *تسپیس اولین نویسنده ی مکالمات نمایشی در یونان بود. او تصمیم گرفت برای اولین بار این مکالمات و اشعار دیترامپ خود را اجرا نماید. به همین دلیل او را اولین سرخوان ( یا اولین بازیگر تئاتر) نیز می داند. به عقیده ی ارسطو ، تراژدی از بدیهه سرایی سرخوان دیترامپ به وجود آمد

3-2- بازیگری سینما صامت

در سینما تاریخچه ی بازیگری دقیقی در دسترس نیست چرا که بازیگران تئاتر در زمانی به سمت سینما گرایش پیدا می کنند که سینما را به عنوان هر هفتم قبول می کنند .در آغاز کار سینما هنرپیشه ها معمولاً از تئاتر قرض گرفته می شدند، اما هنرپیشه های تئاتری به سینما با نگاه حقارت نگاه می کردند ، ضمناً سبک تئاتری آنان با حرکات مبالغه شده در تصویر های درشت سینما مبالغه آمیز ومضحک جلوه می کرد . در عین حالل در خبیلی فیلم ها بازیگران را بدون سابقه تئاتری و بر اساس جوانی و زیبایی انتخاب می کردند پیشرفت های فنی و بالا رفتن سطح فهم و توقع تماشاگران در تغییر شیوه بازیگری سینما اثر داشت وظرافت و عمق بازی از آن دسته است.


4-2 – بازیگری سینما ناطق

ظهور صدا در سینما بین هنرپیشگان ضایعاتی را به بار آورد ، بعضی از بازیگران بد لهجه اروپایی مجبور به بازگشت به کشورشان شدند . صدای نامناسب بعضی دیگر مخصوصاً با دستگاه های ناقص ضبط صوت آن زمان ادامه کار را در سینما برایشان مشکل ساخت.

ناطق لزوم مبالغه در بازی وتکیه بر حالات را از میان بر می داشت، در نتیجه تطابق با این سبک جدید بازیگری برای خیلی از بازیگران سینمای صامت دشوار بود، با وجود این بعضی از بازیگرانی که از تئاتر شروع کرده بودند به سبب قوت واصالت شخصیت وجاذبه ی فردی خاص در سینما ماندند ومتمایز شدند.

http://www.theatre30ya30.blogfa.com/

تبيين Explanation

 

مطالعات ، تجربه ها و تمرین های ضروری برای تدریس ، سخنرانی ، گویندگی ، گفتگو ، مناظره ، مجریگری ، مباحثه ، مذاکره و مصاحبه استخدامی و رسانه ای .

۳۷ - تمرین توصیف و توضیح و توجیه و تبیین و تشریح

۷

تبيين Explanation

واژه­ی explanation به‌معنای "كنش یا فرایند توضیح و شرح"، "چیزی كه شرح و بیان می‌شود"، "وضوح‌سازی از بدفهمی‌ها"، "آشتی"، "تلفیق" و . . .

ادامه نوشته

توجیه نکنید !

 

مطالعات ، تجربه ها و تمرین های ضروری برای تدریس ، سخنرانی ، گویندگی ، گفتگو ، مناظره ، مجریگری ، مباحثه ، مذاکره و مصاحبه استخدامی و رسانه ای .

۳۷ - تمرین توصیف و توضیح و توجیه و تبیین و تشریح

۶

توجیه نکنید   !

توجیه ابزار کارآمدی برای تعبیر و تفسیر انواع و اقسام رفتارهای نامناسبی است که افراد از خود نشان می دهند.این ابزار از دوران کودکی برای ما کاربرد دارد! به عنوان مثال . . .

ادامه نوشته

توصیف كردن

 

مطالعات ، تجربه ها و تمرین های ضروری برای تدریس ، سخنرانی ، گویندگی ، گفتگو ، مناظره ، مجریگری ، مباحثه ، مذاکره و مصاحبه استخدامی و رسانه ای .

۳۷ - تمرین توصیف و توضیح و توجیه و تبیین و تشریح

۵

توصیف كردن

ممكن است در یك زنگ انشاء معلم از شما بخواهد كه انشایی بنویسید با موضوع « كلاس ما » ! باید در نوشتن چنین انشایی نه تنها . . .

ادامه نوشته

چگونه توضیح دهیم؟


مطالعات ، تجربه ها و تمرین های ضروری برای تدریس ، سخنرانی ، گویندگی ، گفتگو ، مناظره ، مجریگری ، مباحثه ، مذاکره و مصاحبه استخدامی و رسانه ای .

۳۷ - تمرین توصیف و توضیح و توجیه و تبیین و تشریح

۴

چگونه توضیح دهیم؟

مهارت توضیح دادن، یكی از مهم‏ترین و رایج‏ترین مهارت‏های اجتماعی است و با این وصف، قاعده‏مند كردن آن، دشوار است؛ زیرا كافی بودن توضیح . . .

ادامه نوشته

توصیف

 

مطالعات ، تجربه ها و تمرین های ضروری برای تدریس ، سخنرانی ، گویندگی ، گفتگو ، مناظره ، مجریگری ، مباحثه ، مذاکره و مصاحبه استخدامی و رسانه ای .

۳۷ - تمرین توصیف و توضیح و توجیه و تبیین و تشریح

۳

توصیف

توصیف ارائه تصویر ساکن از دنیای بیرون، توصیف خوانده می‏شود. در توصیف با واقعه (رخداد) مواجه نیستم؛ درنتیجه بحث از فشردگی یا . . .

ادامه نوشته

شیوه های توصیف

 

مطالعات ، تجربه ها و تمرین های ضروری برای تدریس ، سخنرانی ، گویندگی ، گفتگو ، مناظره ، مجریگری ، مباحثه ، مذاکره و مصاحبه استخدامی و رسانه ای .

۳۷ - تمرین توصیف و توضیح و توجیه و تبیین و تشریح

۲

شيوه‏هاي توصيف

در آثار ادبي، توصيف نقش فوق‏العاده مهمي دارد. هرگونه تصويرگري به نوعي با توصيف ارتباط دارد و در شكل‏گيري آن نقشي را به عهده مي‏گيرد. توصيف يكي از عناصر مهم و . . .

ادامه نوشته

توصیف های تخیلی

مطالعات ، تجربه ها و تمرین های ضروری برای تدریس ، سخنرانی ، گویندگی ، گفتگو ، مناظره ، مجریگری ، مباحثه ، مذاکره و مصاحبه استخدامی و رسانه ای .

۳۷ - تمرین توصیف و توضیح و توجیه و تبیین و تشریح

۱

توصیف های تخیلی

می توان گفت كه توصیف تخیلی ، همان بازسازی واقعیت است ، یعنی باز آفرینی حوادث و منظره ها و حالت ها .

در توصیف تخیلی موضوع مورد نظر را نمی شود از طریق مشاهده توصیف كرد ، بلكه باید صحنه یا منظره ای را در ذهن مجسم كرد و . . .

ادامه نوشته

4. گونه‏شناسي اوصاف حضرت علي (ع) و نتيجه‏گيري

4. گونه‏شناسي اوصاف حضرت علي (ع) و نتيجه‏گيري

اينك بر اساس اوصاف حضرت علي (ع) و اطلاعاتي كه از اين زمينه در شعر فارسي به دست آورديم، مي‏توانيم گونه‏شناسي اوصاف حضرت علي (ع) را با جدول زير نشان دهيم. اين گونه‏شناسي در حقيقت خصوصيات و جايگاه انسان كامل را در انديشه شاعران مشخص مي‏سازد.
رديف عناوين اوصاف گونه‏هاي وصف انتظارات نقشي و ويژگي‏گونه‏شناسي
آرمان شاعران و تيپولوژي
1 علم و معرفت كتاب دانش، بهره‏گيري از دانش اسطوره اتصال
مشرق معرفت بي‏كران آن حضرت؛ به سرچشمه
و نمادهاي دانايي افتخار به ايشان و دانايي مطلق
دانايي كم خود را با حضرت حق
دانش بي‏كران آن
حضرت‏جبران‏نمودن
2 شجاعت شير خدا فاتح تقويت دين،نابودي اسطوره دلاوري
خيبر، قاتل نمادهاي ستم و
عنتر، صاحب خونريزي و ظلم و
ذوالفقار بهره‏بردن از حمايت
معنوي ايشان
3 جوانمردي ديباچه مروت، فراخواندن شجاعان اسطوره يگانگي
مرد مردان، روزگار خويش به وبي‏نظيري
لافتي مروت، اسوه‏سازي،
بخشيدن دشمن التذاذ
رديف عناوين اوصاف گونه‏هاي وصف انتظارات نقشي و ويژگي‏گونه‏شناسي
آرمان شاعران وتيپولوژي
4 ولايت ولي،شحنه‏شاه طلب سرپرستي قابل اسطوره امانت،
نجف اعتماد كه عهده‏دار دانايي، بردباري
امور دين و دنياي و عدالت
آدميان باشد
5 سخاوت درياي سخاوت، بهره‏يافتن از وجود اسطوره
هل‏اتي، بي‏كران‏مادي‏ومعنوي بخشندگي و
جانبخشي درنماز حضرت لطف
6 عدالت ترازو ــــ اسطوره عدالت
و ميزان سنجش
عدالت ديگران
7 رحمت الهي هماي رحمت، بهره‏مندشدن از اسطوره و
سايه‏لطف‏خدا، شفاعت آن حضرت مَجلاي لطف و
ساقي كوثر در قيامت، و از رحمت الهي
هدايت آن حضرت
در اين جهان
8 عبادت شب‏زنده‏دار، تسلي‏بخشيدن‏به اسطوره‏زيستن
روزه‏دار، و شهيد دردهاي‏خود، لذت در جوار قرب
محراب بردن از جمال معنوي حق‏ومرگ‏بي‏نظير
ومناجات‏آن‏حضرت،
فراگرفتن راه و رسم
زيستن
براساس اين جدول، مي‏توان بازتاب چهره معنوي حضرت علي (ع) را در شعر فارسي به‏اختصار در نكات زير جمع‏بندي نمود:
امام علي (ع) اسطوره دانايي، دلاوري، بي‏نظيري، بردباري، عدالت، بخشندگي و لطف، زيستن در جوار قرب حق، بهره‏مندي از مرگ و شهادت بي‏نظير است.
و جهان هستي هرگز قادر نيست شخصيتي را به جامعه انساني اهدا كند كه ويژگي‏هاي آن حضرت را به تمامي داشته باشد. هم از اين‏رو، وظيفه ما در برابر آن عظمت وصف‏ناپذير، چنان‏كه توماس كارلايل نويسنده و فيلسوف انگليسي بيان مي‏كند، اين است كه او را دوست بداريم و به او عشق بورزيم. چه او جوانمردي بس عاليقدر و بزرگ‏منش بود، از سرچشمه وجدانش خير و نيكي مي‏جوشيد و از دلش شعله‏هاي شور و حماسه زبانه مي‏زد. او شجاع‏تر از شير ژيان بود، ولي شجاعتش آميخته با روح لطف و صفا و رحمت، و سرشار از عواطف رقيق انساني و رأفت و نرم‏دلي بود. و به قول گابريل دانگيري، نويسنده و محقق مشهور فرانسوي: «سخن گفتن در باره امام علي (ع) از نظر قرب معنوي، كم‏تر از ايستادن، در محراب عبادت نيست.» (عقيقي بخشايشي: ص‏ص 86 و 89).
فوءاد كرماني. ــ . شمع جمع. چ 6. تهران: طبع كتاب.
قاآني شيرازي. 1363. ديوان. تصحيح ناصر هيري. تهران: گلشايي.
انوري، حسن و حسن احمدي گيوي. 1376. دستور زبان فارسي 2. چ 2. تهران: فاطمي.
فشاركي، محمد. 1370. «نگاهي به بيان»، مجله تحقيقات اسلامي. س 6. ش‏ش 1 و 2.
كاشاني، محتشم. 1370. ديوان. به كوشش علي گرگاني. چ 3. تهران: سنايي.
شهريار، سيد محمدحسين. 1370. ديوان. چ 10. تهران: نگاه و زرين.
ولي، شاه نعمت‏الله. 1370. ديوان شاه نعمت‏الله ولي. تصحيح درويش. چ 6. تهران: علمي.
براهني، رضا. 1362. قصه‏نويسي. چ 3. تهران: نو.
حافظ، شمس‏الدين محمد. 1371. ديوان. تصحيح علامه قزويني و قاسم غني. چ 4. تهران: اساطير.
فردوسي، ابوالقاسم. 1374. شاهنامه (بر اساس چاپ مسكو). به كوشش سعيد حميديان. 4 ج. چ 2. تهران: داد.
فروغي بسطامي. ــ . ديوان. تصحيح مهدي افشار. تهران: هما.
مولوي، جلال‏الدين. 1365. مثنوي معنوي. به اهتمام رينولد اي. نيكلسون. 3 ج. چ 4. تهران: مولي.
خاقاني، افضل‏الدين بديل. 1368. ديوان. تصحيح ضياءالدين سجادي. چ 3. تهران: زوار.
حلاج، منصور. 1370. ديوان. تصحيح داود شيرازي. چ 6. تهران: سنايي.
حميديان، سعيد. 1372. درآمدي بر انديشه و هنر فردوسي. تهران: مركز.
سعدي، مصلح‏الدين. 1365. كليات سعدي. به اهتمام محمدعلي فروغي. چ 5. تهران: اميركبير.
ساوجي، سلمان. 1367. ديوان. به اهتمام منصور مشفق. چ 2. تهران: صفي عليشاه.
عطار نيشابوري، فريدالدين. 1368. الهي‏نامه. تصحيح هلموت ريتر. چ 2. تهران: توس.
ــــــــ . 1371. منطق‏الطير. تصحيح سيد صادق گوهرين. چ 8. تهران: علمي و فرهنگي.
قرآن كريم. 1374. ترجمه بهاءالدين خرمشاهي. تهران: نيلوفر و جامي.
فريومدي، ابن يمين. 1363. ديوان اشعار. تصحيح حسينعلي باستاني راد. چ 2. تهران: سنايي.
شميسا، سيروس. 1370. تهران: فردوس.
فرشيدورد، خسرو. 1373. درباره ادبيات و نقد ادبي. 2 ج. تهران: اميركبير.
ــــــــ . 1373. مصيبت‏نامه. تصحيح نوراني وصال. چ 4. تهران: زوار.
عقيقي بخشايشي. ـــ . حماسه جاودانه. چ 5. قم: نويد اسلام.
خواجوي كرماني، محمود. 1369. ديوان اشعار. تصحيح احمد سهيلي خوانساري. چ 2. تهران: پاژنگ.
دبيرسياقي، محمد. 1370. پيشاهنگان شعر پارسي. چ 3. تهران: اميركبير.
بهار، ملك‏الشعرا. 1368. ديوان. به كوشش مهرداد بهار. 2 ج. چ 5. تهران: توس.
اصفهاني، هاتف. 1375. ديوان. تصحيح وحيد دستگردي. چ 2. تهران: نگاه.
رافعي، مصطفي‏صادق و عبدالحسين ابن‏الدين. 1361. اعجاز قرآن و بلاغت محمد. چ 2. تهران: بنياد قرآن.
ساروخاني، باقر. 1377. روش تحقيق در علوم اجتماعي. 2 ج. تهران: موءسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي.
سنايي، مجدودبن آدم. 1362. ديوان. تصحيح مدرس رضوي. چ 3. تهران: سنايي.

تبیان

3. اوصاف امام علي (ع) در شعر فارسي

3. اوصاف امام علي (ع) در شعر فارسي

حضرت علي (ع) از چنان عظمت و مقام والاي معنوي و روحي برخوردارند كه هيچ قلمي توانايي توصيف و بيان اندكي از عظمت بسيار ايشان را ندارد، ايشان در دانش و انديشه، شجاعت و جوانمردي، عفو و بخشش، اخلاص و صفا و ساير صفات كمالي بعد از پيامبر اكرم (ص) در تاريخ بشر بي‏نظير و بي‏همتايند.
نزديك شدن به چنين عظمت هراس‏آوري را تنها نيروي عشق ميسر مي‏سازد و هر نوع وصفي از حضرتشان به گونه‏يي بيانگر عشق شاعران به فضيلت و انسانيت است، هرچند كه آن حضرت از توصيف بي‏نيازند، گويندگان با وصف ايشان، به‏شكلي خود را وصف كرده‏اند، چرا كه به قول مولانا:

مادح خورشيد مداح خود است
كه دو چشمم سالم و نامرمد است
(مولوي 1365: ج 3، ص 3)
به هر حال، در اشعاري كه به ستايش ايشان اختصاص يافته است چند صفت برجستگي بيش‏تري دارد و با بسامد بالايي در شعر فارسي تكرار شده است. در ادامه به طبقه‏بندي هر يك از اين اوصاف و شرح مختصري پيرامون هر يك بسنده مي‏كنيم:
3.1. علم و معرفت
ابن‏ابي‏الحديد در شرح نامه سي‏وپنجم، از نامه‏هاي نهج‏البلاغه مي‏گويد:
بزرگ است پروردگار عالم، كه جهاني از حكمت و فصاحت و بلاغت و فضيلت را در وجود مردي جاي داده است (عقيقي بخشايشي: ص 91). دانايي و معرفت ايشان كه جلوه‏گاه اصلي آن‏را مي‏توان در نهج‏البلاغه يافت، از تنوعي چشمگير برخوردار است و گستره تمام مسائلي را كه در برابر انسان قرار دارد، دربرمي‏گيرد. بيان ايشان از چنان جامعيت و شمولي برخوردار است كه هرگز دست زمان ياراي كهن كردن آن را ندارد و به‏راستي سخن ايشان مصداق «دون كلام الخالق و فوق كلام المخلوق» است. فوءاد كرماني وجود حضرت را به كتاب دانش مانند مي‏كند كه هرچه بود و خواهد بود در آن قابل دريافت است:

به كتاب علم تو مندرج بود آنچه كانَ و مايكون
تويي آن مصدر ما خلق كه من الظواهر و البطون
بود اين عوالم كن فكان، اثر فعال تو يا علي
(فوءاد كرماني: ص 88)
و آن حضرت را جامع تمام علوم و مشرق معرفت مي‏داند:

احدي نيافت ز اوليا چو تو اين شرافت و منزلت
همه خاندان تو در صفت چو تواند مشرق معرفت
شده ختم دوره علم و دين به كمال تو يا علي
(ص 87)
توصيف آن حضرت به دانايي به گونه‏هاي زير در شعر فارسي آمده است:

گاه حضرت را به مطلق علم وصف كرده‏اند:
علم همه عالم به علي داد پيمبر
چون ابر بهاري كه دهد آب به گلزار
(دبير سياقي 1370: ص 136)

بوبكر سيرت است و «علي علم» تا ابد
من در دعا بلالش و در حكم قنبرش
(خاقاني 1368: ص 221)
بهر اثبات امامت گر بود قاضي عدل علم وجود و عفت و مرديش بس باشد گوا
(ابن يمين فريومدي 1363: ص 10)

زهي چشم و زهي علم و زهي كار
زهي خورشيد شرع و بحر ذخّار
(عطار 1368: ص 27)
و گاه از ايشان با عنوان عقل و ديده ياد كرده‏اند:

اي علي كه جمله عقل و ديده‏يي
شمه‏يي واگو از آنچه ديده‏يي
(مولوي 1365: ج 1، ص 230)
همچنين آن حضرت را معدن و درياي علم دانسته‏اند:

حجت قاطع، امام حق، اميرالموءمنين
بحر دانش، كان مردي، لطف رب‏العالمين
(سلمان ساوجي 1367: ص 326)

گوهر درياي عرفان، برج علم و كان جود
رهنماي رهروان و پيشواي اتقيا
(شاه نعمت‏الله ولي 1370: ص 588)
براي ايشان وصف «درِ شهر علم» نيز به دفعات در شعر فارسي آمده است. اين وصف حضرت علي (ع) ناظر به حديث نبوي: انا مدينة العلم و علي بابها است.

كه من شهر علمم عليم در است
درست اين سخن گفت پيغمبر است
(فردوسي 1374: ج 1، ص 19)

شو مدينه علم را در جوي و پس در وي خرام چون نمي‏داني كه شهر علم را حيدر در است
تا كي آخر خويشتن چون حلقه بر در داشتن خوب نبود جز كه حيدر مير و مهتر داشتن
(سنايي 1362: ص 198)

مالك ملك سلوني، باب شهرستان علم
سالك اطوار لم اعبد شه تخت رضا
(خواجوي كرماني 1369: ص 134)

چون تو بابي آن مدينه علم را
چون شعاعي آفتاب حلم را
(مولوي 1365: ج 1، ص 231)
شاعران از دانايي و معرفت آن حضرت با پرداختن به موارد زير ياد كرده‏اند:
1. سخن:

اي مقالت مثل ما قال النبي خير المثال
وي كلامت بعد قرآن مبين خيرالكلام
(محتشم كاشاني 1370: ص 175)

تو همان تجلي ايزدي كه فراز عرشي و لامكان
دهد آن فوءاد و لسان تو ز فروغ لوح و قلم نشان
(فوءاد كرماني: ص 89)
2. راي:

راي او خورشيد تابان خصم او خاشاك ره
كي شود از مشت خاشاكي مكدّر آفتاب
(شاه نعمت‏الله ولي 1370: ص 50)
3. دل روشن و بصيرت پايان‏ناپذير آن حضرت:

شد ز روشن‏دل او روز مخالف تاري
شد ز تيغ كج او دين خداوندي راست
(بهار 1368: ص 58)
به علاوه، در شعر شاعران برخي از كلمات به عنوان نماد دانايي آن حضرت به كار رفته است كه از آن جمله مي‏توان به موارد زير اشاره نمود:
1. سلوني: كلمه سلوني برگرفته از كلام خود آن حضرت است كه فرمودند: سلوني قبل ان تفقدوني.

كي رسيدش ار نبودي افضيلت وصف او در بيان رهنموني آمده
از سلوني دم زدن در بارگاه مصطفي صاحب سرّ سلوني آمده
(عطار 1371: ص 26)

مالك ملك سلوني باب شهرستان علم
سالك اطوار لم اعبد شه تخت رضا
(خواجوي كرماني 1369: ص 134)
2. لو كشف: اين كلمه نيز از بيان خود آن حضرت كه فرمودند: «لو كشف الغطا ما ازددتُ يقيناً» اقتباس شده و نمادي از دانايي بي‏حد و حصر آن حضرت شمرده شده است.

كاشف سر خلافت رازدار لو كشف
قاضي دين نبي مسندنشين هل اتي
(ص 134)

تويي آنكه در همه آيتي نگري به چشم خداي‏بين
تويي آنكه از كشف الغطا نشود تو را زياده يقين
(فوءاد كرماني ص 87)
3. جام گيتي‏نما: ويژگي‏هاي اصلي جام جهان‏نما آن است كه تمام حوادث و وقايع را مي‏تواند در خود منعكس نمايد. اين كلمه در شعر فارسي نماد دانايي و روشندلي شمرده است.

جام گيتي‏نما علي ولي
معني انما علي ولي
(شاه نعمت‏الله ولي 1370: ص 33)
4. قلب قرآن:

او چو قلب آل ياسين آمده قلب قرآن، قلب پر قرآن اوست
قلب قرآن ياوسين زين آمده وال من والاه اندرشان اوست
(عطار 1373: ص 35)
به علاوه، شاه نعمت‏اللّه با توجه به دانايي آن حضرت، ايشان را محرم كبريا(1370: ص 33) محرم راز رسول (ص 588) و مخزن اسرار اسماي الله (ص 32) دانسته و هفت دريا را در قياس با درياي بي‏كرانه علم آن حضرت اندك شمرده است (ص 33).
3. 2. شجاعت
جرج جرداق پس از بيان موارد متعددي از شجاعت‏ها و دلاوري‏هاي آن حضرت، مي‏گويد كه: علي (ع)، با همه نيروي شگرف و شجاعت فوق‏العاده‏يي كه داشت، در هيچ موقعيتي به ظلم دست نيالود. همه راويان و تاريخ‏نويسان، در اين قول اتفاق‏نظر دارند كه علي (ع) تا وقتي كه به‏راستي مجبور نمي‏شد، هرگز به كارزار نمي‏رفت. او تا آنجا كه مي‏توانست سعي مي‏كرد تا از راه‏هاي مسالمت‏آميز، اختلافات خود را با دشمن خود، برطرف سازد و بدين‏گونه حتي‏المقدور از خونريزي جلوگيري كند. او هميشه اين سخن را به فرزندش حسن (ع) مي‏گفت كه: «هرگز كسي را به مبارزه دعوت مكن» و بدين‏سان، همواره از نبرد، مگر در صورت ضرورت و ناچاري، پرهيز داشت. و اين است معناي شجاعت و قهرماني واقعي (عقيقي بخشايشي: ص 36).
از جمله اوصافي كه براي بيان شجاعت آن حضرت مورد تأكيد شاعران قرار گرفته است، صفت شير خدا است. كه به علت كثرت استعمال، كنايه از ذات شده است و به محض شنيده شدن، تنها حضرت علي (ع) به عنوان مصداق آن در ذهن خواننده شكل مي‏گيرد. تعبير شير خدا به گونه‏هاي شير حق، شير يزدان، شير رباني، شيرمرد عالم، اسدالله و مطلق شير مورد استفاده شاعران واقع شده است:

آن كيست بر اين حال كه بودست و كه باشد
جز شير خداوند جهان حيدر كرار
(دبير سياقي 1370: ص 136)

چون علي فزت و رب الكعبه گفت
ناقة‏الله شير حق را برگرفت
(عطار 1373: ص 35)

ساقي كوثر امام رهنما
ابن عم مصطفي شير خدا
(عطار 1371: ص 26)

شير خدا و صفدر ميدان و بحر جود
جانبخش در نماز و جهانسوز در دعا
(سعدي 1365: ص 702)

مقتداي سروران ملك دين جفت بتول
پيشواي رهروان راه حق شير خدا
(خواجو 1369: ص 133)

شاه مردان چون خليل‏الله به صورت بت‏شكن
شير يزدان از رسول‏الله به معني يادگار
(ص 133)

در شجاعت شير ربانيستي
در مروت خود كه داند كيستي
(مولوي 1365: ج 1، ص 299)

از علي آموز اخلاص عمل
شير حق را دان منزه از دغل
(همان)

تمثال روح، صورت جان معني خرد
همسال عشق، شير خدا، مير كامياب
(قاآني 1363: ص 137)

آهوي چشم تو اي شوخ دل من بفريفت
مگر اين دل نه دل مدحگر شير خداست
(بهار 1368: ص 57)

علي آن شير خدا شاه عرب
الفتي داشته با اين دل شب
(شهريار، 1370)
و بارها به وصف ذوالفقار به عنوان نماد شجاعت آن حضرت پرداخته‏اند:

علي يدي كه به ملك يزيديان قلمش
همان كند كه به‏دين ذوالفقار نصرت ياب
(خاقاني 1368: ص 49)

مهر او از آسمان لافتي الاّ علي
تيغ او از گوهر لاسيف الا ذوالفقار
(خواجو 1369: ص 133)

حيدر صفدر كه در رزم از تن شير فلك
جان برآرد چون برآرد تيغ خونريز از نيام
(محتشم كاشاني 1370: ص 174)

شد ز روشن دل او روز مخالف تاري
شد ز تيغ كج او دين خداوندي راست
(بهار 1368: ص 58)

شهسواري كه به برق شمشير
در دل شب بشكافد دل شير
(شهريار 1370: ص 325)
و نتيجه شجاعت آن حضرت را پيروزي و تقويت اسلام دانسته‏اند:

اسلام شد مشيد و دين گشت استوار
از بازوي يدالله و از ضرب ذوالفقار
(قاآني 1363: ص 111)

دادي رواج شرع نبي را ز قتل عمرو
كاو را ز پا فكندي و دين گشت پايدار
(ص 112)

ذوالفقار كج چنين گويد به عالم
راست از دست خدا شرع مبين شد
(فروغي بسطامي: ص 69)

شد ز روشن دل او روز مخالف تاري
شد ز تيغ كج او دين خداوندي راست
(بهار 1368: ص 58)
و مهم‏ترين مصداق‏هاي شجاعت حضرت علي (ع) را در فتح قلعه خيبر، جنگ با مرحب، عمرو، عنتر، و زره از پيش بستن ايشان دانسته‏اند:

قلعه‏گير كشور دين حيدر درنده حي
دسته‏بند لاله عصمت وصي المصطفي
(خواجو 1369: ص 134)

به رتبت ساقي كوثر به مردي فاتح خيبر
به نسبت صهر پيغمبر ولي والي والا
(هاتف اصفهاني 1375: ص 58)

فاتح خيبر كه گر بودي زمين را حلقه‏يي قاتل عنتر كه بر يكران چو مي‏گردد سوار
در زمان كندي و افكندي در اين فيروزه بام مي‏فرستد خصم را سوي عدم در نيم‏گام
(محتشم كاشاني 1370: ص 142)

زان ضربتي كه بر سر مرحب زدي هنوز دادي رواج شرع نبي را ز قتل عمرو
آواز مرحباست كه خيزد ز هر كنار كاو را ز پا فكندي و دين گشت پايدار
(قاآني 1363: ص 23)

مردي كه در مصاف زره پيش بسته بود
تا پيش دشمنان نكند پشت بر غزا
(سعدي 1365: ص 702)

گفت اگر در رويم آيد صد سپاه
كس نبيند پشت من در حربگاه
(عطار 1373: ص 34)
و سرانجام منشاءَ قدرت او را قدرت حق دانسته‏اند:

پنج عنصر حيدر كرار دارد
قدرت حق زانكه با خاكش عجين شد
(فروغي بسطامي: ص 69)
3. 3. جوانمردي
مروت و جوانمردي آن حضرت، ارتباطي ناگسستني با شجاعت ايشان دارد. درواقع، آنچه شجاعت ايشان را برتر از شجاعت تمام شجاعان قرار داده است، بهره داشتن آن حضرت از گذشت و جوانمردي است كه جلوه‏هاي آن را مي‏توان به هنگام دست يافتن به دشمني سرسخت چون عمروبن عبدود و حتي به هنگام مجازات كسي مشاهده كرد كه به زندگي شكوهمند ايشان پايان داد.
مولانا درك مروت حضرت علي (ع) را براي بشر دسترسي‏ناپذير مي‏داند و مي‏گويد:

در شجاعت شير ربانيستي
در مروت خود كه داند كيستي
(مولوي 1365: ج 1، ص 229)
سعدي حضرت را ديباچه مروت معرفي مي‏كند:

ديباچه مروت و ديوان معرفت
لشكركش فتوت و سردار اتقيا
(سعدي 1365: ص 702)
و خواجو حضرت را گوهر جام فتوت مي‏داند:

معني درس الهي خاتم دست كرم
گوهر جام فتوت روح شخص لافتي
(خواجو 1369: ص 134)
و شاه نعمت‏الله براي وصف مروت آن حضرت از مرد مردان بهره مي‏گيرد:

مرد مردانه شاه مردان علي
در همه حال مرد مردان است
(شاه نعمت‏الله ولي 1370: ص 6)
به علاوه، مصداق عيني مروت او را، مولانا در برخورد بزرگوارانه‏اش با عمروبن عبدود پس از پيروزي بر وي دانسته است و شهريار در برخورد آن حضرت با ابن ملجم:

به جز از علي كه گويد به پسر كه قاتل من
چو اسير توست اكنون به اسير كن مدارا
(شهريار 1370: ص 98)
شاعران پارسي‏گو اغلب از عبارت «لافتي الا علي لاسيف الا ذوالفقار» به عنوان نماد مروت آن حضرت ياد كرده‏اند و تركيب‏هاي گوناگوني با آن ساخته‏اند، از جمله:

لافتي الا عليش از مصطفاست از دو دستش لافتي آمد پديد
وز خداوند جهانش هل اتي ست وز سه قرصش هل اتي آمد پديد
(عطار 1373: ص 35)

مهر او از آسمان لافتي الا علي
تيغ او از گوهر لاسيف الا ذوالفقار
(خواجو 1369: ص 133)

لافتي الا علي لاسيف الا ذوالفقار
اين سخن را از سر صدق و صفا بايد زدن
(شاه نعمت‏الله ولي 1370: ص 27)

آفتاب آسمان لافتي
نور رب العالمين يعني علي
(ص 32)

همايون روز نوروز است امروز و به فيروزي
بر اورنگ خلافت كرده شاه لافتي مأوا
(هاتف اصفهاني 1375: ص 58)
3. 4. ولايت
در شعر فارسي مقام ولايت به علي (ع) تخصيص يافته است و پيوسته آن حضرت را به صفت ولايت وصف كرده‏اند:

ختم شد بر تو ولايت چون نبوت بر رسول
شير يزدان ابن عم مصطفي جفت بتول
(سلمان ساوجي 1367: ص 326)

سرو بستان امامت، دُرّ درياي هدي
شمع ايوان ولايت، نور چشم اوليا
(خواجو 1369: ص 134)

هر قطره‏يي ز فيض محيط ولايتش
صد چشمه حباب و دو صد حوض كوثر است
(شاه نعمت‏الله ولي 1370: ص 5)

ولي حضرت عزت، قسيم دوزخ و جنت
قوام مذهب و ملت، نظام‏الدين والدنيا
(هاتف اصفهاني 1375: ص 59)

ولي ايزد يكتا كه به پيش در او
آسمان همچو غلامان رهي پشت دوتاست
(بهار 1368: ص 57)
در شعر فارسي هرجا كه علي (ع) را با صفت شاه و پادشاه وصف نموده‏اند، با توجه به معناي نمادين شاه، به ولايت ايشان اشاره كرده‏اند:

و آن ندانم هيچ كس را از نبي چون بگذري
جز علي مرتضي را پادشاه اوليا
(ابن يمين فريومدي 1363: ص 11)

تويي آن‏كه تكيه سلطنت زده‏يي به تخت موءيدي ز شكوه شأن تو بر ملا، جلوات عِزّ و ممجدي
به فراز فرق مباركت شده نصب تاج مخلدي متصرف آمده در يدت ملكوت دولت سرمدي
تو نه آن شهي كه ز سلطنت بود اعتزال تو يا علي
(فوءاد كرماني: ص 88)

شاه مردان چون خليل‏الله به صورت بت‏شكن
شير يزدان از رسول‏الله به معني يادگار
(خواجو 1369: ص 133)

شاه مردان پادشاه ملك دين
سرور خلد برين يعني علي
(شاه نعمت‏الله ولي 1370: ص 32)

شهنشاه غضنفر فر، پلنگ‏آويز اژدر در
اميرالموءمنين حيدر علي عالي والا
(هاتف اصفهاني 1375: ص 58)
به‏علاوه، آنجا كه حافظ از اميرالموءمنين با عنوان شحنه نجف ياد مي‏كند نيز ممكن است اشاره به مقام ولايت ايشان داشته باشد:

حافظ اگر قدم زني در ره خاندان به صدق
بدرقه رهت شود همت شحنه نجف
(حافظ 1371: ص 252)
3. 5. سخاوت
وجود مبارك حضرت علي (ع) خود برترين عطيه ايزدي است.

اي برترين عطيه ايزد كه امر تو
بر رد منع حكم قضا دارد اقتدار
(قاآني 1363: ص 229)
شاعران آفرينش هستي را نتيجه جود آن حضرت دانسته‏اند:

تويي آن‏كه هستي ما خلق شده بر عطاي تو مستدل
ز محيط جود تو منتشر قطرات جان، رشحات دل
(فوءاد كرماني ص 88)

جودش وجود داد به عالم از آن سبب
عالم به يمن جود وجودش مصور است
(شاه نعمت‏الله ولي 1370: ص 47)

و آن حضرت را درياي سخاوت ناميده‏اند:
ابن عم مصطفي بحر سخا بدر الدجي
(محتشم كاشاني 1370: ص 141)

گوهر درياي عرفان بحر علم و كان جود
رهنماي ره روان و پيشواي اتقيا
(شاه نعمت‏الله ولي 1370: ص 588)

زهي چشم و زهي علم و زهي كار
زهي خورشيد شرع و بحر زخّار
(عطار 1368)
بخشش در حين نماز و كلمات مباركه هل اتي را كه سوره انسان با آن آغاز مي‏شود به عنوان نمادهاي بخشندگي آن حضرت ذكر كرده‏اند. در اين سوره آمده است كه: «يوفون بالنذر و يخافون يوما كان شره مستطيراً. و يطعمون الطعام علي حبه مسكيناً و يتيماً و اسيراً. انما نطعمكم لوجه الله لانريد منكم جزاء و لاشكوراً» (قرآن كريم: انسان/7-9) (آنان كه به نذر خود وفا مي‏كنند و از روزي كه از شرّش دامنگير است بيم دارند. و خوراك را با وجود دوست‏داشتنش به بينوا و يتيم و اسير اطعام مي‏كنند.
[و در دل گويند] ما فقط براي خشنودي خداوند شما را اطعام مي‏كنيم، از شما نه پاداشي مي‏خواهيم و نه سپاسي).
خرمشاهي در حاشيه ترجمه قرآن كريم نوشته است كه اين آيات به تصريح مفسران شيعه و اهل سنت، درباره حضرت علي، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام و فضه خادمه آنان نازل شده است، و سپس سخن زمخشري را بينه از كشّاف نقل كرده است (خرمشاهي 1374: ص 579).
برو اي گداي مسكين در خانه علي زن كه نگين پادشاهي دهد از كرم گدا را
(شهريار 1370: ص 98)

شير خدا و صفدر ميدان و بحر جود
جانبخش در نماز و جهانسوز در دعا
(سعدي 1365: ص 702)

آن‏كه در حين صلوة از مال خود دادي زكوة
جز علي كس را نمي‏دانم به نص انما
(ابن يمين فريومدي 1363: ص 10)

لافتي الا عليش از مصطفاست از دو دستش لافتي آمد پديد
وز خداوند جهانش هل اتي وز سه قرصش هل اتي آمد پديد
(عطار 1373: ص 35)

كاشف سرّ خلافت رازدار لوكشف
قاضي دين نبي مسندنشين هل‏اتي
(خواجو 1369: ص 134)
3. 6. عدالت
به رغم آنكه عدالت علي (ع) از برجسته‏ترين ويژگي‏هاي آن حضرت است و نقش‏هاي اجتماعي فوق‏العاده‏يي دارد، در شعر فارسي مورد توجه چنداني واقع نشده است. دليل اصلي اين امر در حقيقت آن است كه خلفاي اموي و عباسي و حاكمان و پادشاهان ستمگر ايران با عملكرد خود جايي براي فهم معنا و ارزش عدالت باقي نگذاشته بودند و ملت ايران و شاعران آن زيستن در محيط خالي از عدل را طبيعي مي‏دانستند و تجربه‏يي از عدالت نداشتند، تا از آن سخني بگويند. با اين حال، مولانا در توصيف عدالت آن حضرت مي‏گويد:

تو ترازوي احد خو بوده‏يي
بل زبانه هر ترازو بوده‏يي
(مولوي 1365: ج 1، ص 244)
و محتشم سروده است كه:

بس كه دست انتقام از قوت عدلت قوي است
لاله رنگ از خون شاهين است چنگال حمام
(محتشم كاشاني 1370: ص 142)
3. 7. رحمت الهي
با توجه به انديشه انسان كامل و نقش وي در هستي، شاعران پارسي‏گو پيوسته حضرت علي (ع) را رحمت الهي بر خلايق دانسته‏اند، چنان‏كه:
به تو گشت خلقت كن فكان كه ظهور نور مشيتي چو تو در مداين علم حق ز شرف مدينه رحمتي
سيلان رحمت حق بود همه از جمال تو يا علي
(فوءاد كرماني)

آن رحمت خداي كه از لطف عام اوست
شيطان هنوز با همه عصيان اميدوار
(قاآني 1363: ص 299)

بر خليل از مهر آن خورشيد رحمت (فروغي بسطامي: ص 70) بدرقه رهت شود همّت شحنه نجف
آتش نمرود باغ ياسمين شد حافظ اگر قدم زني در ره خاندان به صدق
(حافظ، 1371)
زيباترين توصيف از حضرت علي (ع) به عنوان رحمت الهي را مي‏توان در شعر شهريار شاهد بود، آنجا كه مي‏گويد:

علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين به خدا كه در دو عالم اثر از فنا نماند مگر اي سحاب رحمت تو بباري ار نه دوزخ
كه به ماسوا فكندي همه سايه هما را به علي شناختم من به خدا قسم خدا را چو علي گرفته باشد سرچشمه بقا را به شرار قهر سوزد همه جان ما سوا را
(شهريار 1370: ص 98)
و شاعران از آن حضرت به عنوان لطف الهي ياد كرده‏اند:

سايه لطف خدا و عالمي در سايه‏اش
نور رويش كرده روشن ماه انور آفتاب
(شاه نعمت‏الله ولي 1370: ص 3)
يكي از مهم‏ترين جلوه‏هاي رحمت و لطف امام (ع) را با بهره‏گيري از صفت ساقي كوثر براي آن حضرت رقم زده‏اند:

ساقي كوثر امام رهنما
ابن عم مصطفي شير خدا
(عطار 1371: ص 26)

او ساقي حوض كوثر و ما
نوشيم زلال او دمادم
(شاه نعمت‏الله ولي 1370: ص 24)

ساقي كوثر كه تا ساقي نگردد در بهشت
انبيا را ز آب كوثر تر نخواهد گشت كام
(محتشم كاشاني 1370: ص141)

به رتبت ساقي كوثر به مردي فاتح خيبر
به نسبت صهر پيغمبر ولي والي والا
(هاتف اصفهاني 1375: ص 58)
و با توجه به همين جنبه از وجود مبارك آن حضرت، پيوسته از ايشان تقاضاي دستگيري و شفاعت مي‏كنند.

امروز دست‏گير كه از پا فتاده‏ام
آخر نه دست من تو گرفتي در ابتدا
(حلاج 1370: ص 5)

فردا كه هر كسي به شفيعي زنند دست
ماييم و دست و دامن معصوم مرتضي
(سعدي 1365: ص 702)

باري علي چو شافع ديوان محشر است
ارجو شفيع من شود اندر صف حساب
(قاآني 1363: ص 98)

بنگر فوءاد شكسته را به درت نشسته به التجا اگرش براني از آستان كند آشيان به كدام جا
به سخا و بذل تواش طمع، به عطا و فضل تواش رجا زيناه ظل وسيع تو هم اگر رود برود به كجا
(فوءاد كرماني ص 90)
3. 8. عبادت
امام علي (ع) در عبادت و راز و نياز با خداوند نيز همچون ساير ويژگي‏هاي خود، منحصربه فرد و يگانه بودند. براي شكوه از دردهاي خويش و راز و نياز و مناجات، با حضرت حق، شب را برمي‏گزيدند. و در نخلستان‏هاي اطراف شهر، فريادهاي در سينه‏مانده و با كس نگفته‏شان را در دل چاه‏ها سر مي‏دادند و ناله‏هاي جانگداز خويش را با چاه در ميان مي‏گذاشتند. شهريار در اين باره چه زيبا سروده است:

علي آن شير خدا شاه عرب شب ز اسرار علي آگاه است شب شنفته است مناجات علي شاه را ديده به نوشيني خواب فجر تا سينه آفاق شكافت روزه‏داري كه به مهر اسحار شاهبازي كه به بال و پر راز ماه محراب عبوديت حق
الفتي داشته با اين دل شب دل شب محرم سرّ الله است جوشش چشمه فيض ازلي روي بر سينه ديوار خراب چشم بيدار علي، خفته نيافت بشكند نان جوين افطار مي‏كند در ابديت پرواز سر به محراب عبادت منشق
(شهريار 1370: ص 325)
و خواجو با اتكا به حديث لم اعبد رباً لم اره نهايت برداشت خود از عبادت حضرت را به گونه زير بيان كرده است:

مالك ملك سلوني باب شهرستان علم
سالك اطوار لم اعبد شه تخت رضا
(خواجو 1369: ص 134)
و مولانا سجده ماه در برابر چهره زيباي علي (ع) در سجدگاه را مصداق كامل و نهايي زيبايي عبادت آن حضرت دانسته است:

او خدو انداخت بر رويي كه ماه
سجده آرد پيش او در سجده‏گاه
(مولوي 1365: ج 1، ص 229)
اوصاف امام علي (ع) بي‏كران است، چراكه شخصيت آن حضرت از نظر عمق و تنوع صفات پايان‏ناپذير است. و به‏راستي شاعران پارسي‏گو وي را شخصيت بي‏نظير تاريخ بشر دانسته‏اند:

هله‏اي مجلّي عارفان تو چه مطلعي تو چه منظري كه نديده‏ام به دو ديده‏ام چو تو گوهري چو تو جوهري
هله‏اي مولّه عاشقان تو چه شاهدي تو چه دلبري چه در انبيا چه در اوليا نه تو را عديلي و همسري
(فوءاد كرماني ص 86)
ديگر اوصافي كه براي آن حضرت ذكر كرده‏اند به قرار زير است:
نور خدا (شاه نعمت‏الله ولي 1370: ص 4)، نور هدي (ص 588)، نور چشم محققان جهان و ديده بي‏غطا (ص 33)، نور چشم عالم (ص 588)، شمع ايوان ولايت و نور چشم اوليا (خواجو 1369: ص 134)، سرور خلد برين (شاه نعمت‏الله ولي 1370: ص 32)، شاه مردان (خواجو 1369: ص 133)، قسيم دوزخ و جنت (هاتف 1375: ص 59)، معصوم (شاه نعمت‏الله ولي 1370: ص 588)، سرور اوليا (ص 33)، جان عالم (ص 3)، مقصد و مقصود عالم (ص 588)، درخت حقيقت (فوءاد كرماني: ص 87)، حرّ و آزاده (مولوي 1365)، مجلّي عارفان و مولّه عاشقان (فوءاد كرماني: ص 86)، فخر آل مصطفي (سلمان ساوجي 1367: ص 326)، متواضع (ابن يمين 1363: ص 10)، شرف و فخر بني‏آدم (بهار 1368: ص 58)، اميرالموءمنين و امام المتقين (خواجو 1369: ص 133)، خيرالوري (ص 118)، عصاره رسولان (عطار 1373: ص 36)، شهسوار ميدان عشق (حلاج 1370: ص 2)، وصي مصطفي (خواجو 1369: ص 134)، تمثال روح، صورت جان، معني خرد / همسال عشق، شير خدا، مير كامياب (قاآني 1363: ص 97)، حجت قاطع، امام حق، اميرالموءمنين / بحر دانش، كان مردي، لطف رب‏العالمين (سلمان ساوجي 1367: ص 326)، تجلي ايزدي (فوءاد كرماني: ص 88)، روح اعظم، جان عالم، عقل كل (شاه نعمت الله 1369: ص 588)، خورشيد شرع (و) بوّاب جنت (عطار 1368: ص 27).

خواجه حق پيشواي راستين ساقي كوثر امام رهنما
كان علم و بحر حلم و قطب دين ابن عم مصطفي شير خدا
(عطار 1371: ص 26)

تبیان

1 - گونه‏شناسي اوصاف حضرت علي (ع) در شعر فارسي

 

گونه‏شناسي اوصاف حضرت علي (ع) در شعر فارسي

محمدرضا صرفي


1. مقدمه

توصيف عبارت است از برشمردن و مجسم‏كردن ويژگي‏هاي يك پديده يا يك شخصيت به‏شكلي زنده و پويا، به گونه‏يي كه پس از خواندن يا شنيدن توصيف، همان احساس نويسنده يا گوينده در خواننده ايجاد شود. هدف اصلي از توصيف، تجسم موصوف و نشان‏دادن برخي از ويژگي‏هاي او به صورت برجسته است. گستره توصيف در ادبيات بسيار وسيع است و شامل زيرمجموعه متنوعي از طبيعت، روزگار، حيوانات، زمان و مكان، عواطف و حالات دروني آدميان، و ظاهر و منش انسان‏ها و... مي‏شود. در مقاله حاضر، اوصاف برجسته‏ترين و زيباترين شخصيت انساني، يعني حضرت اميرالموءمنين علي (ع) در شعر فارسي بررسي شده است و نويسنده قصد دارد با تجزيه و تحليل و قراردادن اوصاف آن حضرت در بستر اعتقادات و آرمان‏هاي شاعران پارسي‏گو، گونه‏هاي مختلف اوصاف حضرت علي (ع) را در شعر فارسي نشان دهد.
اهميت پرداختن به اين موضوع در آن است كه نشان خواهد داد شاعران به كدام صفات حضرت توجه كرده و هريك چه‏گونه برداشتي از آن شخصيت والا و بي‏نظير داشته‏اند. و از آنجا كه شاعران، به دليل ذوق سرشار و موهبت‏هاي الهي كه به آنها عطا شده، از نگاهي دقيق‏تر نسبت به سايرين برخوردارند و چيزي را كه ديگران به آن مي‏انديشند يا به صورتي ناقص دريافت مي‏كنند، بهتر مي‏بينند و بيان مي‏كنند؛ سخن آنان را مي‏توان متجلي‏كننده بينش مردم روزگارشان از مسائل به حساب آورد بنابراين، اوصافي را كه شاعران براي حضرت در نظر گرفته‏اند مي‏توان عصاره اوصاف و اعتقاداتي دانست كه عموم مردم، حضرت را از چشم‏انداز آن ديده‏اند. به‏علاوه، بهره‏گيري از طبع ظريف و احساسات شاعرانه به ما كمك بزرگي در جهت شناخت ويژگي‏هاي اخلاقي، روحي و ظاهري حضرت علي (ع) خواهد كرد و ما را به هدف گونه‏شناختي خود از شخصيت و اوصاف آن حضرت رهنمون خواهد شد. يادآوري مي‏شود كه در اين نوشته، مراد ما از صفت به معناي دستوري آن محدود نمي‏شود.
بررسي و استخراج و طبقه‏بندي اوصاف حضرت علي (ع) در اين گفتار، با بهره‏گيري از روش گونه‏شناسي و فن تحليل محتوا انجام شده است.
گونه‏شناسي عبارت است از تقسيم‏بندي و تنظيم يافته‏ها بر اساس مشخصات آنها و با توجه به معيار يا ضوابط خاص. خصايص اصلي گونه‏شناسي عبارت است از سازندگي، تعبيه فضاي خاص، جداسازي، تقليل، تبلور و كمّي‏سازي و اتكا به واقعيت تجربي؛ و تحليل محتوا عبارت از مطالعه منظم، عيني و كمّي محتواي آثار ادبي است. (ساروخاني 1377: ص‏ص 255 به بعد).
ترتيب ارائه مطالب در اين مقاله بدين صورت خواهد بود كه ابتدا شيوه‏هاي توصيف و مراتب تبيين اوصاف امام علي (ع) بررسي مي‏شود؛ آن‏گاه بر اساس اشعاري كه برخي از شاعران مهم پارسي زبان در ستايش آن حضرت سروده‏اند، اوصاف ايشان استخراج و طبقه‏بندي مي‏شود؛ و در نهايت، ويژگي‏هاي گونه‏شناختي و نقشي اين اوصاف برشمرده خواهد شد.
شاعران مورد نظر در اين گفتار عبارت‏اند از: كسايي مروزي، فردوسي، عطار، ابن‏يمين فريومدي، سنايي، حلاج، فوءاد كرماني (فتح‏الله قدسي)، سعدي، حافظ، خواجوي كرماني، شاه نعمت‏اللّه ولي، قاآني، محتشم كاشاني، فروغي بسطامي، بهار و شهريار.

تبیان