مطالعات ، تجربه ها و تمرین های ضروری برای تدریس ، سخنرانی ، گویندگی ، گفتگو ، مناظره ، مجریگری ، مباحثه ، مذاکره و مصاحبه استخدامی و رسانه ای .

۳۷ - تمرین توصیف و توضیح و توجیه و تبیین و تشریح

۲

شيوه‏هاي توصيف

در آثار ادبي، توصيف نقش فوق‏العاده مهمي دارد. هرگونه تصويرگري به نوعي با توصيف ارتباط دارد و در شكل‏گيري آن نقشي را به عهده مي‏گيرد. توصيف يكي از عناصر مهم و عمده پديدآورنده فضا و رنگ محسوب مي‏شود و علاوه بر جزئيات جسماني و روحي موصوف، مجموعه تأثير مفروض بر خواننده را هم در برمي‏گيرد. توصيف اشخاص در آثار ادبي كلاسيك نسبت به آثار ادبي جديد تفاوت‏هايي دارد. به اين معنا كه در اين نوع آثار، توصيفات بيش‏تر شامل شخصيت‏هاي اصلي مي‏شود و در همين موارد نيز به جزئيات تعيين‏كننده، كم‏تر پرداخته مي‏شود. براهني معتقد است كه در اين نوع آثار، «هيچ چيز جزءبه‏جزء و به صورت عيني و دقيق توصيف نگرديده است و تمام نويسندگان آنها را از يك حالت گريز از مركز، شروع به تشريح و توصيف كرده‏اند (براهني 1362: ص 51). به علاوه، ويژگي‏هاي نفساني و از جمله عمل روشن نيست (حميديان 1372:ص 401). اما اين ويژگي‏ها را نمي‏توان در مورد همه آثار كاملاً صادق دانست، چنان‏كه نمي‏توان آنها را يكسره باطل و بيهوده تصور كرد. برخي از اوصافي كه در باره حضرت علي (ع) در شعر شاعران پارسي‏گو آمده چنان دقيق و جزءبه‏جزء است كه شعر آنها را به شعر و داستان‏پردازي جديد نزديك مي‏كند.
پيش از طبقه‏بندي و گونه‏شناسي اوصاف حضرت علي (ع)، لازم است كه شيوه‏ها و انواع توصيف مربوط به حضرت ايشان را با ذكر نمونه‏هايي از شعر فارسي پي‏گيري كنيم.
2.1. توصيف گسترده
گاه شاعر با ورود به جزئيات اوصاف مربوط به موصوف، كلام را در هر لحظه به‏شكلي پي مي‏گيرد و بدين طريق قصد دارد، ضمن ايجاد التذاذ براي خواننده، برخي از ويژگي‏هاي موصوف را برجسته سازد. در اين حالت، براي هر يك از صفات جمله‏هاي موصولي گوناگوني در كلام ذكر مي‏شود تا آن صفت را با وضوح و روشني مجسم سازد و زمينه لازم را براي درك صحيح خواننده و متقاعد ساختن وي فراهم آورد. از نمونه‏هاي زيباي توصيف گسترده در باره حضرت علي تنها به وصف محتشم كاشاني بسنده مي‏كنيم:

سرور فرخ‏رخِ عادل دُلُدل سوار حيدر صفدر كه در رزم، از تنِ شيرِ فلك ساقي كوثر كه تا ساقي نگردد در بهشت فاتح خيبر كه گر بودي زمين را حلقه‏يي
قِسور جنگ‏آور اژدر در ليث انتقام جان برآرد، چون برآرد تيغِ خونريز از نيام انبيا را ز آب كوثر، تر نخواهد گشت كام در زمان كَندي و افكندي در اين فيروزه بام
(محتشم كاشاني 1370: ص‏ص 174-175)
2.2. توصيف فشرده
توصيف فشرده در برابر توصيف گسترده قرار دارد. با توصيف فشرده ويژگي‏هاي عمده موصوف در قالب يك كلمه ريخته مي‏شود و نويسنده با استفاده از تركيب‏هاي وصفي، اضافه‏هاي استعاري، تشبيهي، جانشين‏سازي صفت به جاي موصوف و بهره‏گيري از برخي شكل‏هاي كنايه به توصيف مي‏پردازد. در اين موارد، هر يك از توصيف‏ها در باره اشخاص حقيقي و قهرمانان آرماني بشر، ژرف ساخت واقعه يا مجموعه وقايعي را در برمي‏گيرد كه بدون آشنايي با آنها درك دقيق و جزءبه جزءِ آن اوصاف امكان‏پذير نخواهد بود. نويسنده يا شاعر در چنين حالتي توصيف خود را متكي به دانش مكملي مي‏داند كه در ذهن خواننده بايد وجود داشته باشد، تا بتواند بر مبناي آنها نانوشته‏هاي متن را در ذهن خود بازنويسي كند.
مهم‏ترين جلوه توصيف‏هاي فشرده بهره‏گيري از صفت به جاي موصوف است. در كتاب‏هاي دستوري آمده است كه برخي از واژگان يا گروه‏ها، گاهي تغيير مقوله دستوري مي‏دهند و از يك مقوله به مقوله ديگر مي‏روند و نقش‏ها و حالات مقوله‏يي را مي‏پذيرند كه جانشين آن شده‏اند (انوري 1376: ص 19) و صفت‏هاي بياني به‏راحتي جانشين اسم مي‏شوند. در اين حالت، صفات بياني ديگر صفت نيستند كه اسمي را توصيف كنند، بلكه خود اسم‏هايي هستند كه مي‏توانند تمام ويژگي‏هاي اسم را بپذيرند و براي مثال، صفت و مضافٌ‏اليه يا نشانه نكره بگيرند و نقش‏هاي اسم را در جمله ايفا كنند. صفات جانشين موصوف بر مبالغه و تأكيد دلالت مي‏كند (فرشيدورد 1373: ص 402)، زيرا تبلور موصوف را در يك صفت ويژه نمايان مي‏سازند و تمام ويژگي‏هاي موصوف خود را به صورت برجسته در يك كلمه باز مي‏نمايند. در اين حال، اين صفات در خود نوعي «تشخيص» را نهفته دارند؛ زيرا صفت در بنيان خود نوعي مفهوم يا معنا است كه وجود خارجي ندارد و وجود آن‏را بايد در وجود موصوف مشاهده كرد. چنان‏كه مثلاً زيبايي در وجود گل موجوديت مي‏يابد و شجاعت يا سخاوت يا عدالت در وجود حضرت علي (ع).
در علم بيان، از اين‏گونه صفاتِ جانشينِ موصوف با عنوان كنايه از صفت ياد شده است و در تعريف آن گفته‏اند كه «كنايه‏يي است كه هدف از آن، بيان صفتي از موصوف باشد و مراد از صفت، صفت نحوي نيست بلكه هر مفهومي را دربرمي‏گيرد، مانند «افكنده سر» كه دلالت بر «شرمساري» دارد.» (فشاركي 1370: ص 406)» كنايه از موصوف نيز در شمار اوصاف فشرده است. در كنايه از موصوف، صفت يا مجموعه چند صفت يا جمله و عبارتي وصفي (صفت و موصوف، مضاف و مضافٌ‏اليه) در كلام مي‏آيد كه بايد از طريق آنها متوجه موصوف شويم. به عبارت ديگر، گوينده وصف يا صفتي را در كلام ذكر و از آن موصوفي را اراده مي‏كند؛ مثلاً از بيت‏الحرام (خانه خدا)، متوجه دل مي‏شويم (شميسا 1370: ص 236). برخي از كاربردهاي كنايه از صفت يا موصوف به يك موصوف خاص تخصيص يافته‏اند و گونه‏يي از كنايه از ذات هستند. در اين شكل، درك معني كنايه آسان است؛ چنان‏كه از صفت «اميرالموءمنين» بلافاصله «حضرت علي (ع)» به ذهن مي‏آيد.
استفاده از توصيف فشرده در بيان اوصاف حضرت علي (ع) رايج‏ترين شيوه توصيف آن حضرت در شعر شاعران است. چنان‏كه براي نمونه در ابيات زير، شير خدا، صفدر ميدان، بحر جود، جانبخش در نماز، جهانسوز در دعا، ديباچه مروت، ديوان معرفت، لشكركش فتوت، سردار اتقيا، كه به گونه تنسيق‏الصفات به هم پيوسته‏اند، همگي صفات جانشين موصوف و از نوع توصيفات فشرده براي حضرت علي (ع) محسوب مي‏شوند.

شير خدا و صفدر ميدان و بحر جود ديباچه مروت و ديوان معرفت
جانبخش در نماز و جهانسوز در دعا لشكركش فتوت و سردار اتقيا
(سعدي 1365: ص 702)
از چشم‏انداز ديگر، اوصاف حضرت علي (ع) در شعر فارسي تفكيك‏پذير در دو مقوله وصف ظاهر و وصف‏منش است. اين دو دسته از اوصاف را زير عنوان توصيف بيروني و توصيف دروني جاي مي‏دهيم و به معرفي مختصر آنها مي‏پردازيم.
2.3. توصيف بيروني
منظور از توصيف بيروني بيان ويژگي‏هاي جسماني و ظاهري يك شخصيت است. شاعران بيان اوصاف ظاهري اميرالموءمنين (ع) را به عنوان طريقي براي معرفي و شناساندن ويژگي‏هاي معنوي آن حضرت به كار گرفته‏اند، به همين سبب، خواننده از اوصاف ظاهري نمي‏تواند دقيقاً ويژگي‏هاي ظاهري و جسماني منحصر به فرد آن حضرت را دريابد و «اساساً در ادبيات كهن فارسي و عربي كسي كه صفات و شمايل ظاهري او كاملاً احصا شده و از طريق مختلف و صحيح نقل شده باشد جز پيامبر اكرم (ص) وجود ندارد.» (رافعي 1361: ص 200).
در اشعار مورد بررسي، به‏ندرت به اوصاف ظاهري آن حضرت توجه شده است. نمونه‏يي از اين نوع توصيف به قرار زير است:
از نور روي اوست كه عالم منور است حسني چنين لطيف چه حاجت به زيور است
(شاه نعمت‏الله ولي 1370: ص 4)

آفتاب از طلعت او شد منور هم به صورت قبله ارباب معني
آسمان از خرمن وي خوشه‏چين شد هم به معني كعبه اهل يقين شد
(فروغي بسطامي: ص 70)

باطناً شمس و ظاهراً ماه است
نور هر دو به خلق تابان است
(شاه نعمت‏الله ولي 1370: ص 5)

صورتش ماه است و معني آفتاب و چشم ما
شب جمال ماه بيند روز در خور آفتاب
(ص 3)

يوسف مصر عالمش خوانم
شاه تبريز و مير او جان است
(شاه نعمت‏الله ولي 1370: ص 5)

شاه خوباني چو جولان مي‏كني بر پشت زين
ماه تاباني چو طالع مي‏شوي از طرف بام
(محتشم كاشاني 1370: ص 142)

خسرو سياره بر شير فلك بودي سوار
چون به دلدل بر نشستي مرتضي روز وغا
(ابن يمين فريومدي 1363: ص 10)
از مجموعه اشعار بالا چنين استنباط مي‏شود كه:
1. پرداختن به اوصاف ظاهري آن حضرت به صورت كلي صورت گرفته است.
2. از مجموعه اين اوصاف نمي‏توان تصوير دقيقي از آن حضرت در ذهن خود مجسم ساخت.
3. حضرت از نظر ظاهري با اوصافي چون نور، ماه، آفتاب و يوسف كه هريك معاني نمادين متعدد و متنوعي دارند وصف شده‏اند.
4. مجموعه اوصاف ظاهري آن حضرت در خدمت بيان اوصاف معنوي و باطني ايشان قرار گرفته است.
5. هر يك از اين اوصاف به گونه‏يي نمايانگر ويژگي‏هاي مهم اخلاقي و روحي آن حضرت است.
2.4. توصيف دروني
توصيف دروني شامل اوصاف مربوط به اخلاق و منش يك شخصيت و چگونگي روحيه و حالت وي در برابر يك عمل يا به هنگام مواجهه با پديده‏يي خاص است. از آنجا كه در طبقه‏بندي اوصاف آن حضرت، بيش‏تر بر اوصاف دروني ايشان تكيه شده است، در اينجا فقط به اوصاف مربوط به حالت ايشان در برابر عمل ناشايست عمروبن عبدود، چنان‏كه در مثنوي مولوي آمده است، بسنده مي‏كنيم.
به گفته مولانا، پس از آنكه عمروبن عبدود خدو بر چهره مبارك آن حضرت مي‏اندازد، ايشان شمشير را مي‏اندازند و از كشتن وي صرف‏نظر مي‏كنند، و سپس در بيان دليل عمل خويش، خود را بنده حق معرفي مي‏فرمايند و ضمن نشان دادن حلم و صبر و داد و آزادگي خويش، تأكيد مي‏فرمايند كه:

ز اجتهاد و از تحري رسته‏ام چون‏كه حُرّم خشم كي بندد مرا
آستين بر دامن حق بسته‏ام نيست اينجا جز صفات حق در آ
(مولوي 1365: ج 1، ص 234)
اشعار مولانا در شمار قوي‏ترين اشعاري است كه در ضمن آنها منش و شخصيت آن حضرت به نمايش گذاشته شده است.
همچنين مي‏توان توصيف‏هاي مربوط به آن حضرت را در شعر شاعران به توصيف‏هاي عمومي و توصيف‏هاي خاص يك شاعر تقسيم كرد. برخي از اوصاف آن حضرت در اشعار مورد نظر اين مقاله بسامد بالايي دارند و در تقريباً تمام اشعاري كه در ستايش آن حضرت سروده شده است، تكرار شده‏اند، اوصافي از قبيل: شجاعت، سخاوت، رحمت، عبادت، شاه مردان، اميرالموءمنين، وصي مصطفي، ابن عم مصطفي، جفت بتول و... .
در مقابل، برخي از شاعران از زباني خاص و ويژه در بيان اوصاف آن حضرت بهره گرفته‏اند و اوصافي را ذكر كرده‏اند كه در شعر شاعران ديگر نيامده است و درواقع، برداشت‏هاي خاص اين شاعران را از اوصاف حضرت علي (ع) دربرمي‏گيرد، از جمله:2

در ذات خود چو نور تو را كردگار ديد كاي دانه مشيت و وي ريشه وجود از حزم تو زمين كنم، از عزمت آسمان عنفت كنم مجسم و نامش نهم خزان از طلعت تو لاله برويانم از زمين نقش دو كون را كه نهان در وجود توست
با تو خطاب كرد به الطاف بي‏شمار باش اين زمان كه از تو پديد آورم شمار از رحمت تو جنت و از هيبت تو نار لطفت كنم مصور ونامش نهم بهار وز سطوت تو موج برانگيزم از بحار بيرون كشم چو گوهر از آن بحر بي‏كنار
(قاآني 1363: ص 229)
و نيز:

تفسير عقل، ترجمه اولين ظهور روح رسول، زوج بتول، آيت وصول تمثال روح، صورت جان، معني خرد گنج بقا، ذخيره هستي، كليد فيض مشكل‏گشاي هرچه به گيتي ز خوب و زشت
تأويل عشق، ماحصل چارمين كتاب منظور حق، محاسن مطلق، وجود ناب همسال عشق، شير خدا، مير كامياب امن جهان، امان خلايق، امين باب روزي رسان هرچه به كيهان ز شيخ و شاب
(قاآني 1363: ص‏ص 97-98)
در اين اشعار، نكته ديگر در خور توجه آن است كه اغلب شاعران از توصيف آن حضرت اقرار به عجز نموده و بيان داشته‏اند كه حضرت علي (ع) برتر از هر توصيفي و برتر از توصيف‏كنندگان خويش است و انديشه‏هاي محدود شاعران توان احاطه بر اوصاف بي‏كران ايشان را ندارد. اين نكته با توجه به نمونه‏هاي زير كاملاً روشن مي‏شود:

كس را چه زور و زهره كه وصف علي كند
جبار در مناقب او گفته هل اتي
(سعدي 1365: ص: 702)

چو عقل و افئده را نشده ملكوت سرّ تو منكشف همه گفته‏اند و نگفته شد ز كتاب فضل تو يك الف بلغاي عصر به نطق خود شده‏اند لال تو يا علي
ز بيان وصف تو هر كسي رقم گمان زده مختلف فصحاي دهر به عجز خود ز اداي وصف تو معترف
(فوءاد كرماني: ص 86)

من كجا و مدحت معجز كلامي همچو تو
خاصه با اين شعر بي‏پرگار و نظم بي نظام
(محتشم كاشاني 1370: ص 142)

ني ني صفات من بود اينها نه وصف او آخر نه هر چه زاد ز هر چيز وصف اوست
بشنو دليل تا كه نيفتي در اضطراب زانسان كه گرمي از شرر و مستي از شراب
(قاآني 1363: ص 98)

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحيرم چه گويم شه ملك لافتي را
(شهريار 1370: ص 98)
اوصاف مربوط به حضرت علي (ع) گوناگون و متعدد است. صحبت از هر يك از اين صفات هرچند بسيار مفيد است و مي‏توان با مراجعه به منابعي كه در باره زندگي آن حضرت به‏تفصيل بحث و بررسي كرده‏اند، ريشه‏هاي واقعي اين صفات و برداشت‏هاي دقيق و لطيف شاعران پارسي‏گو را از آنها دريافت، اما به لحاظ محدوديت حجم مقاله، پرداختن به آنها در اينجا مجاز نيست و نياز به تحقيقي مفصل دارد. از اين‏رو، همصدا با قاآني، نام آن حضرت را «ديباچه مدايح و فهرست افتخار» مي‏شماريم.

يك شخص را كني به مثل گر هزار وصف وحدت ز ذاتِ يك نشود دور اگر تواَش خواهد كس ار ز روي حقيقت كند بيان نام تو را برد به زبان زانكه نام توست هر مدح و منقبت كه بوَد كاينات را زيرا كه هرچه بود نهان از دو حرف كن
ذاتش همان يك است نخواهد شدن هزار هفتاد بار بر شمري يا هزار بار در يك نفس مديح دو عالم به اختصار «ديباچه مدايح و فهرست افتخار» در نام تو نهفته چو در دانه برگ و بار هم بر سه حرف نام تو جسته است اعتبار
(قاآني 1363: ص 230)

تبیان