روزنامه‌نگاری گفت‌و‌گو /  تمرین روزنامه‌ نگاری گفت‌وگو

روزنامه نگاری - مصاحبه با دکتر هادی خانیکی

اشاره: زینب کوهیار- مطبوعات همواره از جنگ‌ها و برخورد‌ها تغذیه کرده‌اند. خوراک اصلی رسانه‌ها خبرهای روزنامه‌نگاران ریسک پذیر عرصه‌های نبرد بوده و هست اما حالا، به نظر می‌رسد در این شکل تازه از روزنامه‌نگاری که با عنوان روزنامه‌نگاری گفت‌و‌گو مطرح شده، رسانه‌ها به جای وام گرفتن از حوادث، بستری برای حل مناقشات و پایان دادن به عدم درک‌ها و افزایش تفاهمند. با دکتر هادی خانیکی، استادیار علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی و اندیشمند عرصه گفت‌و‌گو، در این باره مصاحبه کردیم. دکتر خانیکی در جواب سوال‌هایمان درباره روزنامه‌نگاری گفت‌و‌گو از مبنای فلسفی تازه‌ای در فعالیت رسانه‌ای صحبت کرد که ارزش‌های خبری و چگونگی مواجهه با رویداد‌ها را دگرگون می‌کند.

- مکالمه دو شخصیت در یک فیلم، یک دیالوگ در یک رمان یا یک میزگرد در تلویزیون و... نمایش گفت‌و‌گو در رسانه است که می‌تواند باعث ترویج گفت‌و‌گو و افزایش تفاهم شود. آیا روزنامه‌نگاری گفت‌و‌گو محدود به همین تلاش‌های رسانه‌ای و . . . .

ادامه نوشته

روش های مصاحبه در گزارشگری سیاست های علمی

 

درسنامه - هیینگ جیا (Hepengg Jia) و ریچارد استون (Stone Richard) - ترجمه پوریا ناظمی

اشاره: درس‌نامه آنلاین روزنامه‌نگاری علمی از سوی فدراسیون جهانی روزنامه‌نگاران علمی (WFSJ) و با همکاری شبکه علوم و توسعه (SciDev.Net) طراحی شده است. پیش از این شش درس از این مجموعه از نظرتان گذشت. درس هفتم که خود از چندین قسمت تشکیل شده به "گزارشگری در باره سیاست های علمی" اختصاص دارد. موضوع اولین بخش از درسنامه هفتم این بود که "چرا باید به سیاست های علمی پرداخت؟" موضوع دومین بخش "سیاست های علمی را بیامورید "بود. سومین بخش به " روشهای گزارشگری سیاست های علمی" اختصاص داشت و اکنون در چهارمین بخش از این درس" روشهای مصاحبه در گزارشگری سیاست های علمی "مورد بررسی قرار می گیرد.

***

7.8 مصاحبه ها در گزارشگری سیاست های علمی

7.8.1 آماده سازی و نخستین سوال ها

قبل از این‌که سر قرار خود برای انجام مصاحبه ای درباره سیاست های علمی بروید، اطلاعات پیش نیاز بحث را مطالعه کنید و . . . .

ادامه نوشته

گفتگو ، ابزار تفاهم

زبان گفتاری ,از فردای اجتماعی شدن انسان که ضرورت تبادل اندیشه و ایده ها، بستر پیشبرد امور روزمره انسان شده است، موضوع پژوهش زبان شناسان، روانشناسان و جامعه شناسان شده است. گفتگو، به عنوان ابزار مهم تداخل اجتماعی انسان ها با همدیگر، نه تنها در مقوله های پایه ای و استراتژیک، که در همه گستره های زندگی روزانه هم، ، از اهمیت ویژه ای برخوردار است. این نوشتار در عین حال که نهایتا ناظر بر مذاکرات سیاسی و راه های رسیدن به یک وفاق ملی است، از تئوری های رفتارشناسی(با توجه به رشته تخصصی نگارنده) نیز بهره می گیرد و از این زاویه هم به بررسی نقش گفتگو در نیل به تفاهم می پردازد. هدف این نوشتار نگاهی نسبتا ژرف به "گفتگو" به مثابه یکی از موثرترین روش های دست یابی به تفاهم و همکاری است.

هدف مرکزی گفتگو چیست؟

گفتگو ابزار ارتباط است. ما برای انتقال پیام و منظور خود به مخاطب(آن گونه که می خواهیم) و دریافت پیام شنونده خطاب به خود( آن گونه که هدف اوست) به گفتگو نیاز داریم. به این ترتیب گفتگو هم به منظور انتقال اطلاعات و ایده ها و هم دریافت آنها به کار می آید. گفتگو خود یک هدف نیست اما راهی بسیار موثر برای رسیدن به هدف است. هیچ بحران و یا درگیری در طول تاریخ بشر یافت نمی شود که سرانجام به یک گفتگو ومذاکره راه نبرده و از آن طریق حل نشده باشد. از دگر سو، ریشه اکثر درگیری ها، بدفهمی ها و . . .

ادامه نوشته

ارکان و اصول یک گفتگوی استاندارد

 

بسیاری بر این باورند که صحبت کردن و گفتگو یک امکان بسیار ساده است وبرای استفاده از این امر بدیهی نیازی به آموزش و یادگیری نیست .در حالیکه بهتر است بدانیم در بسیاری از جوامع انجمن های گفتگو وجود دارند که به همین واسطه افراد مختلف با مناسبت های شغلی و یا حتی مردم عادی در سنین مختلف در کارگاه های گفتگو به آموزش و یادگیری اصول گفتگو می پردازند .چنانکه بسیاری از شخصیت های برجسته ی سیاسی در طول عمر خود حداقل دو دوره از این کارگاه ها و آموزش ها را پشت سر گذاشته اند.

در حالی به این امر مهم بی توجه هستیم که مهارت گفتگوی مناسب از پشتوانه ی علمی و فلسفی برخورداراست و بسیاری از موفقیت های ریز و درشت تحصیلی و کاری و خانوادگی می تواند به مهارت در گفتگو وابسته باشد چنان که به طور حتم در تجربه ی شخصی نیز بسیاری به این درک و باور رسیده اند که ریشه ی بسیاری از کدورت ها درارتباطات اجتماعی شان نداشتن چنین مهارتی است.
اما برای داشتن یک ارتباط موثر و . . . .

ادامه نوشته

چگونه با ديگران صحبت كنيم ؟

چگونه با ديگران صحبت كنيم ؟

همه مردم در تمام طول روز صحبت مي كنند. اما آيا آنها همگي مي دانند چگونه صحبت مي كنند و يا چطور بايد صحبت كنند؟

آيا هيچ پيش آمده بر اثر نوع صحبت طرف مقابل، منظور و سخن او را به گونه اي ديگر برداشت كنيد و پس از مدت ها، متوجه شويد كه اشتباه كرده ايد؟

آيا ربطي بين سخن گفتن و موفقيت و محبوبيت، مي بينيد؟

يك كارمند بخش تبليغات:

صحبت كردن ارتباط مستقيمي با كار دارد. اينكه چه بگويم، چطور بگويم و يا به قول معروف از چه دري وارد شوم تا بتوانيم براي موقعيت كاري ام، به نتيجه اي دلخواه برسم.

نوع صحبت، در كاري كه دارم بسيار مهم است. اينكه چگونه موارد لازم و ظريف را رعايت كنم يا لحن در هنگام گفتن يا خواندن مطلب، با توجه به نوع و   ....    ....    ....

ادامه نوشته

چگونه درست صحبت کنیم ؟

چگونه درست صحبت کنیم ؟

امروزه بسياري از نظريه‌پردازان و صاحب‌نظران علوم ارتباطات بر اين عقيده‌اند كه مهارت‌هاي ارتباطي نقش بسيار مهمي در موفقيت انسان چه در زندگي كاري و اداري و چه در زندگي شخصي آنان دارد.

به جرات مي‌توان ادعا كرد كه يكي از مهم‌ترين دلايل شكست‌هايي كه انسان در زندگي خود با آن مواجه مي‌شود اين است كه قبل از اتخاذ تصميم و مبادرت به انجام يك كار (انتخاب شغل، ازدواج، تربيت فرزند و امثال آن)‌ سعي نكرده است كه مهارت‌‌هاي ارتباطي و رفتاري لازم براي انجام آن كار را كسب كند.

پژوهش‌هاي انجام شده حاكي از آن است كه مهارت‌هاي لازم براي برقراري ارتباط موثر را مي‌‌توان از طريق آموزش و تمرين ياد گرفت و البته كسب اين مهارت‌ها چندان آسان به نظر نمي‌رسد، در برقراري ارتباط با ديگران چنانچه يكي از طرفين صحبت، پيام طرف مقابل را به خوبي دريافت نكند و    ....    ....    ...

ادامه نوشته

روش ‌هایی برای شروع یک گفتگو

 

روش ‌هایی برای شروع یک گفتگو

شروع گفتگو برای خیلی‌ها کار سختی است. برای اینکه یک مکالمه را راحت‌تر شروع کنید، توصیه‌هایی برایتان داریم:

۱) لبخند بزنید. می‌دانیم کار آسانی است اما لبخند قدرت فوق‌العاده‌ای دارد. وقتی غریبه‌ای به سمتمان می‌آید، ذهن ما از سیگنال‌های غیرکلامی مثل حالات چهره برای تحلیل اینکه فرد تهدیدی محسوب می‌شود یا خیر استفاده می‌کند. لبخند نشان می‌دهد که شما فردی بی‌خطر و صمیمی برای برقراری ارتباط هستید. این تکنیک غیرکلامی را دفعه بعدی که می‌خواهید به فردی غریبه برای شروع یک گفتگو نزدیک شوید تمرین کنید و مطمئن باشید نتیجه خواهید گرفت.

۲) سوالات باز بپرسید. اگر نمی‌دانید سوالات باز چه سوالاتی هستند، باید بگوییم که این سوالات نیازمند پاسخی فراتر از بله یا خیر هستند. این سوالات حتی روی افراد خجالتی را هم باز می‌کند. برعکس سوالات بسته بله یا خیر، خیلی زودتر از آنچه متوجه شوید مکالمه را تمام می‌کند.
می‌توانید با فکر کردن به فضایی که   ...    ...   ... 

ادامه نوشته

قواعد حاکم بر گفتگوهای موفق

 

گفتگوها و مذاکرات سیاسی به میزان زیادی از عناصر ضروری یک دیالوگ معمولی پیروی می کنند گرچه ، در گفتگوهای سیاسی موارد زیر نیز می توانند راهگشا باشند با توجه به این نکته که فضای حاکم بر گفتگو مهمترین شرط موفقیت آن است .

بیان شیرین حقیقت

یک ضرب المثل عربی می گوید:" اگر تیری از حقیقت شلیک می کنی، ابتدا نوک آن را با عسل آغشته کن"

اگر چه پذیرش حقیقت آسان نیست زیرا که "حقیقت تلخ است" با این حال، بیان آن می تواند با ملایمت و شیرینی توأم باشد. در اکثر گفتگوهای سیاسی ، هرگاه احساس کنیم که حق با ما است، این حرف حق را مثل یک شمشیر تیز دولبه بر فراز سر مخاطب می چرخانیم و به همین دلیل فضائی از بیم و ابهام ایجاد می کنیم. بیان تند و . . . .

ادامه نوشته

شنونده ، حرف آخر را می ‌زند

مطالعات ، تجربه ها و تمرین های ضروری برای تدریس ، سخنرانی ، گویندگی ، گفتگو ، مناظره ،

مجریگری ، مباحثه ، مذاکره و مصاحبه استخدامی و رسانه ای .

۴۱ - تمرین موارد و توجه به نکته هایی مهم برای ارائه سخنرانی و انجام گفتگویی موفق و مؤثر

۳۲

شنونده ، حرف آخر را می ‌زند

  بسیاری از افراد نمی‌دانند که چگونه گوش دهند. مقاله‌ای که پیش‌رو دارید به شما کمک می‌کند تا مهارت شنیدن را در خود تقویت کنید. بعد از خواندن، این راهکارها را روی صداهائی که می‌شنوید امتحان کنید و اثر آن را ببینید.

ادامه نوشته

از دیدگاه قران ، شیوه گفتار و رفتار مسلمانان با غیر مسلمانان

 

از دیدگاه قران ، شیوه گفتار و رفتار مسلمانان با غیر مسلمانان

مقدّمه

ارتباط گسترده بین کشورها و ملت‌ها از ویژگی دنیای امروز است، و به همین روی، کشورهای اسلامی و مسلمانان نیز از داشتن رابطه با کشورهای بیگانه و ملت‌های غیرمسلمان گریزی ندارند. در عین حال، در این ارتباط علاوه بر حفظ منافع ملّی، پای‌بندی به اصول ارزشی و دستورات دینی، که قرآن کریم و روایات بیان می‌کند، بسیار ضروری است. یکی از این اصول(1) «اصل نفی لطه کافران بر مسلمانان» (نفی سبیل) است که بر تمام اصول دیگر حاکمیت دارد. این اصل برگرفته از سخن خداوند متعال است که می‌فرماید: (وَ لَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً)؛ (نساء: 14) و خداوند هرگز بر [زیان [مؤمنان برای کافران راه [تسلطی] قرار نداده است.

«سبیل» در نظر لغت‌دانان به معنای طریق و راه،(2) و کلمه «علی» به معنای قدرت بر تصرف یا به معنای ضرر است.

با توجه به «لن» نافیه که دلالت بر نفی ابد می‌کند(3) و نکره آمدن «سبیل» که نکره در سیاق نفی بوده و مفید عموم است،(4)از این آیه استفاده می‌شود که خداوند متعال هرگز برای کافران نسبت به اهل ایمان راه تسلط باز نگذاشته و باز نخواهد گذاشت.(5) طبق این آیه شریفه تمام روابط باید بر اساس این اصل، برنامه‌ریزی و کنترل شود و ارتباط میان مسلمانان و کافران نباید به گونه‌ای باشد که ذلّت جامعه اسلامی از آن استشمام شود. بنابراین، از هر نوع ارتباطی که جامعه اسلامی را به جامعه کفر وابسته کند باید دوری شود. در این نوشتار برای پرهیز از تطویل بحث، تنها برخی از روابط اخلاقی و اجتماعی بررسی می‌گردند:

1. رعایت عدالت در برخوردها

قرآن کریم، هدف از فرو فرستادن کتاب‌های آسمانی و آمدن پیامبران را فراهم کردن زمینه اجرای قسط و عدالت در جامعه می‌داند(6) و بدون محدود کردن اجرای قسط و عدل به مورد خاصی، از مؤمنان می‌خواهد آن را در همه زمینه‌ها رعایت کنند.(7)پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نیز همانند پیامبران دیگر به اجرای عدالت در همه امور مأمور بود.(8) خداوند متعال در مورد داوری به عدالت در میان کافران به آن حضرت می‌فرماید: «فَإِن جَآؤُوکَ فَاحْکُم بَیْنَهُم أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَإِن تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَن یَضُرُّوکَ شَیْئا وَ إِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُم بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ»(مائده: 42)؛ اگر [کافران [نزد تو آمدند [یا] میان آنان داوری کن یا از ایشان روی برتاب و اگر از آنان روی برتابی هرگز زیانی به تو نخواهند رسانید و اگر داوری می‌کنی پس به عدالت در میانشان حکم کن که خداوند دادگران را دوست می‌دارد.

آیه دیگری، از مؤمنان می‌خواهد که حتی با دشمنان خویش، به عدالت رفتار کنند و به آنان هشدار می‌دهد مبادا دشمنی آنان شما را به گناه و ترک عدالت وادار کند:

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَی أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَی وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ.»(مائده: 8)

بنابراین، رفتار عادلانه در مورد دشمن نیز مطلوب بوده و کفر کافر، مانع اجرای عدالت درباره وی نمی‌شود.(9)

از آنچه گذشت این نتیجه به دست می‌آید که همان‌گونه که رعایت قسط و عدل با مسلمانان مطلوب خداوند متعال است، رعایت آن با غیر مسلمانان نیز مطلوب خداوند و وظیفه حاکم اسلامی و همه مسلمانان می‌باشد. بنابراین، ما مأمور به اجرای عدالت با همه افراد و در تمام حالات هستیم.(10)

شایان ذکر است که عدالت و رعایت آن در برخوردها اختصاص به کافران غیرحربی(11) ندارد و شامل کافران حربی(12) نیز می‌شود.

2. نیکی کردن به پیمان‌داران

با توجه به اینکه قرآن کریم، انفاق در آسانی و سختی، فرو خوردن خشم، گذشت از مردم، و احترام به پدر و مادر را از مصادیق احسان می‌شمارد(13) روشن می‌شود که احسان به معنای پاسخ دادن کار خیر با خیر بیشتر از آن و کار شرّ به شرِّ کمتر از آن است. بر اساس آیات قرآن، همان‌گونه که احسان به مسلمانان مطلوب آفریدگار جهانیان است، احسان به غیرمسلمان غیرحربی نیز مطلوب خداوند می‌باشد. تا جایی که در آیات شریفه، به صله رحم به صورت مطلق تأکید شده است(14) و در خصوص پدر و مادر مشرک که سعی در مشرک نمودن فرزند خویش دارند، سفارش به برخورد نیکو و پسندیده نموده، می‌فرماید:

«وَإِن جَاهَدَاکَ عَلی أَن تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا وَ صَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفا» (لقمان: 15)؛ و اگر تو را وادارند تا در باره چیزی که تو را بدان دانشی نیست به من شرک‌ورزی، از آنان فرمان مبر ولی در دنیا به خوبی با آنان معاشرت کن.

به تصریح قرآن کریم، احسان شامل غیر مسلمان حربی نمی‌شود:

«لاَ یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ إِنَّمَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَأَخْرَجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ وَ ظَاهَرُوا عَلَی إِخْرَاجِکُمْ»(ممتحنه: 8 و 9)؛ خدا شما را از کسانی که در [کار [دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکرده‌اند باز نمی‌دارد که با آنان نیکی کنید و با ایشان عدالت ورزید؛ زیرا خدا دادگران را دوست می‌دارد. فقط خدا شما را از دوستی با کسانی باز می‌دارد که در [کار [دین با شما جنگ کرده و شما را از خانه‌هایتان بیرون رانده و در بیرون‌راندنتان با یکدیگر همپشتی کرده‌اند.

از سیاق آیات و ویژگی‌هایی که در این دو آیه آمده روشن می‌شود که منظور از کسانی که با مسلمانان نجنگیده و آنان را از دیارشان بیرون نکرده‌اند، کافرانی هستند که با پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و مسلمانان بر ترک جنگ، بیرون نراندن مسلمانان و کمک نکردن دشمن بر ضرر مسلمانان عهد و پیمان بسته بودند، همان‌گونه که بیشتر مفسّران مراد از این افراد را کافران معاهد دانسته‌اند.(15)

بر اساس آیه، همانند احسان به مستمندان جامعه اسلامی، احسان به مستمندان جوامع غیر مسلمان نیز مورد رضایت خداوند است. برای مثال، اگر غیر مسلمانان، که با مسلمانان معاهده و

پیمان دارند، دچار قحطی و خشکسالی یا سیل و زلزله و مانند آن شوند، مسلمانان باید به افراد آن جامعه کمک کنند.

3. امانت‌داری و پای‌بندی به عهد و پیمان

به دلیل آنکه شکستن پیمان نوعی مکر و حیله است و موجب پایمال شدن حقوق افراد می‌شود، عقل انسانی، پای‌بندی به عهد و پیمان را ضروری و لازم می‌بیند. از این‌رو، قرآن کریم، التزام به عهد را امری ضروری دانسته و در آیات فراوانی با عبارت‌های مختلف بر وفای به عهد و پیمان در همه مصادیق آن تأکید و به تمام معنا درباره آن سخت‌گیری کرده و پیمان‌شکنان را نکوهش نموده و به آنان وعده عذاب سخت داده است.(16)

مقابل، از کسانی که به عهد خویش وفا کنند تمجید کرده است و در پاره‌ای از آیات، پای‌بند بودن به عهد و پیمان در برابر خالق و خلق از ویژگی مؤمنان و نمازگزاران شمرده شده، گویی از ایمان سرچشمه گرفته و خیانت در آن از نقص یا فقدان ایمان است:

«وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ.» (مؤمنون: 8 / معارج: 32)

آیات دیگری، مسلمانان را بر التزام به قراردادها و پیمان‌های خود با غیر مسلمانان حتی اگر طرف قرارداد مشرکان باشند، فرمان می‌دهد و از همگان می‌خواهد که به این نوع از قراردادها پای‌بند باشند؛ از جمله می‌فرماید: «إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدتُم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنقُصُوکُمْ شَیْئا وَلَمْ یُظَاهِرُواْ عَلَیْکُمْ أَحَدا فَأَتِمّواْ إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَی مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ»(توبه: 4)؛ اگر آن مشرکانی که با آنان پیمان بسته‌اید و چیزی از [تعهدات خود نسبت به [شما فروگذار نکرده و کسی را بر ضد شما پشتیبانی ننموده‌اند، پس پیمان اینان را تا [پایان [مدتشان تمام کنید؛ چرا که خدا پرهیزگاران را دوست دارد.

خداوند متعال در آیات نخستین سوره توبه، که پس از فتح مکه نازل شد، بیزاری خویش و رسولش را نسبت به مشرکان اعلام نموده و امان را از آنان برداشته و مسلمانان را موظف می‌کند سرزمین مکه را از پلیدی شرک پاک سازند. قرآن کریم در این آیه خون همه مشرکان را هدر دانسته، می‌فرماید: «بَرَاءةٌ مِّنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ..»؛ [این آیات [اعلام بیزاری [و عدم تعهد [است از طرف خدا و پیامبرش نسبت به آن مشرکانی که با ایشان پیمان بسته‌اید. و در آیه چهارم، مشرکانی را که با مسلمانان عهدی داشته و آن را نقض نکرده‌اند از حکم یاد شده استثنا می‌کند و به مسلمانان فرمان می‌دهد که بر سر پیمان خود با آنان باشند.

«لَمْ یَنقُصُوکُمْ شَیْئا» یعنی عهد را به طور مستقیم و با کشتار مسلمانان نشکسته باشند و «وَلَمْ یُظَاهِرُواْ عَلَیْکُمْ أَحَدا» یعنی به صورت غیر مستقیم و با یاری دشمنان مسلمانان بر ضد آنان عهد خویش را نشکسته باشند.(17)

بنابراین، التزام به قراردادهای بین‌المللی مورد تأکید قرآن است تا جایی که به مسلمانان دستور می‌دهد اگر طرف قرارداد مشرکان باشند تا زمانی که آن‌ها به عهد خود استقامت می‌ورزند شما هم استقامت کنید و از تقوای الهی خارج نشوید:

«إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدتُّمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُواْ لَکُمْ فَاسْتَقِیمُواْ لَهُمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ» (توبه: 7)؛ مگر با کسانی که کنار مسجدالحرام پیمان بسته‌اید، پس تا با شما [بر سر عهد] پایدارند با آنان پایدار باشید؛ زیرا خدا پرهیزگاران را دوست می‌دارد.

بنابراین، قرآن کریم هر نوع عهد و پیمان و قرارداد(18) را ـ فردی یا گروهی با مسلمانان یا غیر مسلمانان، به ضرر یا نفع فرد باشد ـ واجب می‌داند و تنها موردی که پای‌بندی به عهد و پیمان را ضروری نمی‌داند موردی است که طرف مقابل پیمان‌شکنی کرده باشد.(19)

4. جدال احسن با اهل کتاب هنگام دعوت به توحید و اسلام

اسلام به رعایت ادب و دوری جستن از عناد و لجبازی و بی‌عفتی در سخن گفتن هنگام دعوت نمودن اهل کتاب به توحید و اسلام عنایت خاص دارد و از مؤمنان می‌خواهد با آنان جز به نیکوترین روش مجادله نکنند:

«وَلاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلاَّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلاَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنزِلَ إِلَیْنَا وَأُنزِلَ إِلَیْکُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُکُمْ وَاحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُون»(عنکبوت: 46)؛ و با اهل کتاب جز به [شیوه‌ای] که بهتر است مجادله مکنید مگر [با[ کسانی از آنان که ستم کرده‌اند و بگویید به آنچه به سوی ما نازل شده و [آنچه] به سوی شما نازل گردیده ایمان آوردیم و خدای ما و خدای شما یکی است و ما تسلیم اوییم.

خدای سبحان در آیه پیش از این آیه به رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمان می‌دهد تا از راه تلاوت آیات قرآن انسان‌ها را به راه خدا و توحید دعوت نماید. خداوند در این آیه به چگونگی دعوت اهل کتاب اشاره نموده و از پیامبرش می‌خواهد که با اهل کتاب جز به بهترین نوع مجادله سخن نگوید.

از دید مفسّران، مراد از جدال احسن(20) یا بهترین روش مناظره، روشی است که در آن از سخنی که طرف مقابل را به دشمنی بیشتر و لجبازی وامی‌دارد، دوری شود و از بی‌عفتی در سخن و توهین به مقدسات طرف مقابل پرهیز گردد و هر دو طرف خواهان روشن شدن حق باشند.(21)

آیه در ادامه، به قرینه سیاق، گروهی را از حکم جدال احسن در گفت‌وگو استثنا می‌کند، اینان گروه معاند از اهل کتابند که نرمی و مهربانی در سخن و یا استفاده از برهان هنگام گفت‌وگو در آن‌ها اثری ندارد: «إِلاَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ.»این آیه تأیید دیگری است بر این مطلب که احسان و نیکی شامل غیر مسلمان حربی نمی‌شود.

5. دوستی نکردن با غیر مسلمانان

دوستی و مهربانی با همنوعان از ویژگی‌هایی است که در وجود انسان به ودیعت نهاده شده است؛ چرا که انسان اجتماعی آفریده شده و به تنهایی قادر به برآوردن نیازمندی‌های خویش نیست. بنابراین، نیازهای مادی و معنوی انسان، وی را به ایجاد رابطه با افراد و محبت به آنان بر می‌انگیزد.

گرچه میل به دوست‌یابی، فطری انسان است، ولی این میل باید با هدف آفرینش انسان همسو باشد و در این قالب جریان یابد. به دلیل آنکه دوست می‌تواند تأثیرات قابل توجهی در روحیّه فرد بگذارد، دین مبین اسلام سفارش فراوانی بر دقت در انتخاب دوست و پرهیز از دوستی‌هایی که ممکن است در انسان اثر منفی بگذارد می‌نماید. از این‌رو، خداوند سبحان در آیات بسیاری به عدم دوستی مسلمانان با کافران و مشرکان سفارش می‌کند؛ مانند:

«لاَّ یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِینَ»(آل عمران: 28)؛ مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان به دوستی بگیرند.

با توجه به قید «من دون المؤمنین» که در این آیه و برخی دیگر از آیات نهی‌کننده از دوستی کافران آمده است(22) روشن می‌شود که هر نوع دوستی با کافران که جای دوستی با مؤمنان را بگیرد، مصداق دوستی نهی شده در آیات است.

بر اساس آیات، دوستی دو نوع است: موالات قلبی و موالات عملی.

1. موالات قلبی: اگر ایمان در قلب فرد مسلمان رسوخ نکرده باشد و یا دل مریض باشد، به انگیزه‌های گوناگون دوستی کافران را در دل می‌گیرد. از این‌رو، خداوند متعال پس از نهی از دوستی با کافران، می‌فرماید: «قُلْ إِن تُخْفُواْ مَا فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمْهُ اللّهُ وَیَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الاَرْضِ وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ»(آل عمران: 29)؛ بگو اگر آنچه در سینه‌های شماست نهان دارید یا آشکارش کنید خدا آن را می‌داند و [نیز [آنچه را در آسمان‌ها و آنچه را در زمین است می‌داند و خداوند بر هر چیزی تواناست.

در آیه دیگر می‌فرماید: «تُسِرُّونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ وَمَن یَفْعَلْهُ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِیلِ»(ممتحنه: 1)؛ [شما] پنهانی با آنان رابطه دوستی برقرار می‌کنید، در حالی که من به آنچه پنهان داشتید و آنچه آشکار نمودید داناترم و هر کس از شما چنین کند قطعا از راه درست منحرف گردیده است.

2. موالات عملی: این نوع دوستی بدترین نوع دوستی با کافران است و در قالب‌ها و شکل‌های مختلف و با انگیزه‌های گوناگون ممکن است ظهور پیدا کند که در اینجا، به یک نمونه آن اشاره می‌گردد:

در آیه 52 مائده پس از نهی از دوستی با کافران می‌فرماید: «فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَی أَن تُصِیبَنَا دَآئِرَةٌ»؛ از این‌رو، کسانی را که در دلشان بیماری ـ شک و نفاق ـ است می‌بینی که در [دوستی] آنان می‌شتابند، می‌گویند: می‌ترسیم که ما را رویداد بدی رسد.

«دائره» به معنای خط محیط است و به حادثه و بلایی که در دنیا می‌گردد و به انسان می‌رسد 

اطلاق می‌شود.(23) بنابراین، یکی از انگیزه‌های دوست شدن با آنان، پناهنده شدن به آنان و یاری جستن از آنان در گرفتاری‌ها و وادث ناگوار است.

6. همراز نگرفتن از کافران

خداوند متعال در آیه 118 آل عمران می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ بِطَانَةً مِّن دُونِکُمْ لاَ یَأْلُونَکُمْ خَبَالاً...»؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از غیر خودتان همراز مگیرید، که در کار شما از هیچ تباهی فروگذار نکنند ... .

واژه «بطانة» مقابل «ظهارة» به معنای آستر لباس است.(24) مفرد، جمع، مذکر و مؤنث این واژه یکی است. این واژه به ورت استعاره به فردی که از باطن و راز درونی آدمی آگاه باشد، اطلاق می‌شود.(25) مراد از «مِن دُونِکُمْ»یعنی من دون المؤمنین.

واژه «خبال» در لغت به معنای تباهی و فساد است و جمله «لاَ یَأْلُونَکُمْ خَبَالاً» به این معنا است که در تباهی و فساد نسبت به شما کوتاهی نمی‌کنند. این جمله علت نهی از همراز گرفتن غیر مسلمان است.

جمله «لاَ تَتَّخِذُواْ بِطَانَةً» نکره در سیاق نفی بوده و مفید عموم می‌باشد. در این آیه، خداوند سبحان مؤمنان را از اختلاط با کافران، در این اندازه که آن‌ها را از خواص خویش به حساب بیاورند، نهی فرموده است و دلیل این نهی را کوتاهی نکردن آنان از هیچ شرّ و فسادی نسبت به مؤمنان، بیان داشته است.(26) با توجه به اطلاق آیه، و قید «مِن دُونِکُمْ» و دلیلی که در ذیل آیه آمده است، همراز گرفتن از کافران (فرد، جمع و دولت) بر مسلمانان جایز نیست.

7. پیروی نکردن از کافران

قرآن کریم در آیات متعدد(27) مسلمانان را از پیروی کافران برحذر می‌دارد. این آیات دو گونه‌اند:

الف. آیاتی که از پیروی کافران به صورت مطلق نهی می‌کند؛ مانند: «فَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَادا کَبِیرا» (فرقان: 52)؛ پس از کافران اطاعت مکن، و با [الهام گرفتن از [قرآن با آنان به جهادی بزرگ بپرداز.

ب. آیاتی که به یکی از موارد و مصادیق اطاعت در امور شرعی اشاره کرده و برحذر می‌دارد؛ مانند: «وَلاَ تَأْکُلُواْ مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَیْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَآئِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ»(انعام: 121)؛ و از آنچه نام خدا بر آن برده نشده است مخورید؛ چرا که آن قطعا نافرمانی است و در حقیقت، شیطان‌ها به دوستان خود وسوسه می‌کنند تا با شما ستیزه نمایند و اگر اطاعتشان کنید قطعا شما هم مشرکید.

بر اساس این آیه، خداوند متعال خوردن گوشت میته را حرام کرده است، با توجه به این که حرمت و حلیت گوشت میته از احکام شرعی است و اگر مسلمانان از مشرکان در خوردن گوشت میته اطاعت نمایند، در امر شرعی از آنان اطاعت نموده‌اند و مانند ایشان مشرک خواهند شد.(28)

8. نرمی و سازش نکردن با کافران

«وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ» (قلم: 9)؛ دوست دارند که نرمی کنی تا نرمی نمایند.

واژه «ادهان» از ماده «دهن» به معنای روغن است. «ادهان» و «تدهین» به معنای روغن مالی، کنایه از نرمی، مدارا و روی خوش نشان دادن است.(29) مراد از آن در اینجا، سستی در امر دین و کنار آمدن با کافران است، چنان‌که مفسّران یادآور شده‌اند افران به پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله پیشنهاد کرده بودند که از تعرّض به خدایان ایشان کوتاه بیاید و آن‌ها را از شرک و بت‌پرستی نهی نکند و احیانا با آنان موافقت نماید و آن‌ها نیز در مقابل به پرودگار حضرت متعرض نشوند.(30)

آیه دیگری که از پیشنهاد کافران به آن حضرت در کنار آمدن در امر دین پرده برمی‌دارد(31) آیات 73ـ75 سوره اسراء است که می‌فرماید:

«وَإِن کَادُواْ لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ لِتفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَإِذا لاَّتَّخَذُوکَ خَلِیلاً وَ لَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئا قَلِیلاً إِذا لَّأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیرا»؛ و چیزی نمانده بود که تو را از آنچه به سوی تو وحی کرده‌ایم گمراه کنند تا غیر از آن را بر ما ببندی و در آن صورت تو را به دوستی خود بگیرند و اگر تو را استوار نمی‌داشتیم قطعا نزدیک بود کمی به سوی آنان متمایل شوی. در آن صورت حتما تو را دو برابر [در [زندگی و دو برابر [پس از [مرگ [عذاب [می‌چشانیدیم، آن‌گاه در برابر ما برای خود یاوری نمی‌یافتی.

9. یاری نکردن کافران بر ضد مسلمانان

با توجه به اینکه آیات نهی از دوستی کافران، اطلاق دارند و مقیّد به مورد خاصی نشده‌اند و نیز وقتی پناهنده شدن به آنان، همراز گرفتن از آنان، اطاعت از آنان، و نرمی و سازش با آنان جایز نشده، به طریق اولی یاری آنان به ضرر مسلمانان نیز جایز نخواهد بود.

یاری رساندن به کافران دو صورت دارد:

الف. مسلمان زیر پرچم کافران قرار گرفته و با مسلمانان وارد جنگ شود.

ب. در حال کراهت و بی‌میلی آنان را بر علیه مسلمانان یاری کند.(32)

10. فروتن نبودن در برابر کافران

از آیات قرآن به روشنی استفاده می‌شود که مؤمنان در مقابل یکدیگر فروتن و مهربان و بر کافران سختگیر و سرفرازند؛ چنان‌که فرمود: «مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُم»(فتح: 29)؛ محمّد فرستاده خداست، و کسانی که با اویند، بر کافران سختگیر و در میان خود مهربانند.

و نیز فرمود: «... فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکَافِرِین...»(مائده: 54)؛ به زودی خدا گروهی را می‌آورد که آنان را دوست می‌دارد و آنان او را دوست دارند. [اینان] با مؤمنان، فروتن، بر کافران سخت و گردن فرازند.

بنابراین، فروتنی و خواری در برابر کافران جایز نیست.

11. شرکت نکردن در محافل کافران

خداوند متعال درباره ویژگی بندگان رحمان می‌فرماید: «وَالَّذِینَ لاَ یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَاما»(فرقان: 72)؛ و آنان که در مجالس باطل حضور نیابند و چون بر بیهوده و ناپسند بگذرند با بزرگواری بگذرند.

مفسّران دو احتمال تفسیری برای این آیه بیان داشته‌اند:

1. واژه «الزور» به معنای لهو و باطل بوده و «شهادت» به معنای حاضر شدن است و معنای آیه این است که بندگان رحمان در مجالس لهو و باطل حضور نمی‌یابند.

2. واژه «الزور» به معنای دروغ و «شهادت» به معنای گواهی دادن است و «الزور» مفعول مطلق برای «لایشهدون» است و تقدیر آیه چنین است: «لایشهدون شهادة الزور.» بنابراین احتمال، آنچه در آیه ویژگی بندگان رحمان شمرده شده، گواهی دروغ ندادن است.(33)

احتمال نخست به واقع نزدیک‌تر است؛ زیرا اولاً، در روایات فراوانی «زور» به مجالس اهل لهو مانند مجلس غنا تفسیر شده است؛(34) ثانیا، بر اساس این احتمال، «الزور» مفعولٌ‌به است و نیاز به تقدیر ندارد، در حالی که بنابر احتمال دوم کلمه شهاده در تقدیر گرفته می‌شود؛ ثالثا، ذیل آیه مؤیّد احتمال نخست است؛ چرا که مرور بر لغو به معنای گذر کردن بر اهل لغو است در حالی که آنان سرگرم لغو باشند و براساس این جمله، بندگان رحمان وقتی به اهل لغو، که سرگرم لغو هستند، می‌گذرند از آنان روی می‌گردانند و با آنان اختلاط نمی‌کنند.

بنابراین، یکی از ویژگی‌های بندگان رحمان این است که در مجالس باطل حضور نمی‌یابند و یکی از مصادیق آن، محافل باطل کافران است.(35)

12. استغفار نکردن برای کافران

استغفار مؤمن بر کافر، به هر انگیزه و هدفی باشد، در آیات قرآن امری ناپسند شمرده شده است: «مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَن یَسْتَغْفِرُواْ لِلْمُشْرِکِینَ وَلَوْ کَانُواْ أُوْلِی قُرْبَی مِن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ»(توبه: 113)؛ پیامبر و کسانی را که ایمان آورده‌اند نسزد که برای مشرکان، هرچند خویشاوند باشند، آمرزش بخواهند پس از آنکه برایشان روشن شد که آن‌ها اهل دوزخند.

بر اساس این آیه، شایسته نیست که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و مؤمنان برای مشرکان از خداوند

طلب آمرزش نمایند، هرچند مشرک از خویشاوندان و نزدیکان استغفارکننده باشد. آیه دیگر ضمن بیان اسوه و سرمشق بودن حضرت ابراهیم علیه‌السلام برای موحّدان، اسوه بودن آن حضرت در استغفار بر سرپرستش را استثنا می‌کند.(36) گرچه بر اساس آیه 114 توبه، استغفار ابراهیم علیه‌السلام نه به دلیل دوستی آن حضرت نسبت به سرپرستش، بلکه به سبب دادن وعده به وی بود تا شاید از شرک توبه کند و به خدای یگانه ایمان آورد، بدین روی، وقتی که سرپرستش به حال شرک مرد و آن حضرت فهمید که وی دشمن خداست، از وی بیزاری جست.(37)

آیه دیگری از نماز خواندن بر مرده‌های منافقان که کافر باطنی‌اند نهی می‌فرماید: «وَلاَ تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَدا وَلاَ تَقُمْ عَلَیَ قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُواْ وَهُمْ فَاسِقُونَ» (توبه: 84) و [ای پیامبر [هرگز بر مرده‌ای از آنان نماز مگزار و بر سر قبرش نایست؛ چرا که آنان به خدا و پیامبر او کافر شدند و در حال فسق مرده‌اند.

علت نهی از نماز گزاردن بر آنان و نایستادن بر قبر منافق، مرگ با حالت کفر به خدا و رسول بیان شده است و این علت در مورد کافران ظهور بیشتری دارد؛ زیرا آن‌ها کفر خود را ابراز نیز کرده‌اند. بنابراین، استغفار بر مرده کافر به هیچ عنوان جایز نمی‌باشد.

از این آیات برمی‌آید که کسی که با حال کفر می‌میرد دیگر راهی به سوی نجات ندارد و آمرزش‌خواهی برای او لغو و بی‌نتیجه است.

13. دشنام ندادن و ناسزا نگفتن به غیر مسلمانان

یکی از مسائل اخلاقی در ارتباط با غیر مسلمانان دوری جستن از دشنام و ناسزا گفتن به آنان است. قرآن می‌فرماید: «وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوا بِغَیْرِ عِلْمٍ»(انعام 108)؛ و آن‌هایی را که جز خدا را می‌خوانند دشنام مدهید که آنان از روی دشمنی [و] به نادانی خدا را دشنام خواهند داد.

فطرت انسان اقتضا می‌کند از آنچه در نزد او مقدس است دفاع کند و با کسانی که به حریم مقدس وی تجاوز می‌کنند به مقابله برخیزد. از این‌رو، در این آیه به مسلمانان دستور می‌دهد که مبادا به مشرکان و کفار و آنچه در نزد آنان مقدس است، دشنام دهید؛ چرا که مشرکان نیز در مقام دفاع برآمده و حریم مقدس خدای متعال را مورد هتک قرار می‌دهند که اگر چنین شود خود مؤمنان باعث هتک حرمت و جسارت به مقام کبریایی خداوند شده‌اند.(38)

ای دیگر پس از بیان کسانی که باید مورد احسان واقع شوند، می‌فرماید:

«وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنا.»(بقره: 83) بنابر نظر علامه طباطبائی، این جمله کنایه از خوشرفتاری و حسن معاشرت با مردم است(39) و با توجه به تعبیر «ناس» روشن می‌شود که مسلمانان مأمور به حسن معاشرت با همه مردم، اعمّ از مؤمن و کافر هستند.

کمترین مطلبی که از این آیه استفاده می‌شود این است که مسلمانان مأمور به گفتار حسن با همه مردم هستند. بنابراین، دشنام دادن و ناسزا گفتن به کافران جایز نمی‌باشد.

14. منع فساد در روی زمین و لزوم احترام به خون انسان‌ها

ممنوع بودن فساد، خون‌ریزی و کارهایی از این قبیل، از امور فطری بوده و از طبیعت و سرشت پاک انسانی سرچشمه می‌گیرد و به دلیل آنکه دین اسلام موافق با فطرت و عقل سلیم است، با تباهی و نسل‌کشی به شدت برخورد می‌کند،(40) تا جایی که آیات شریفه به تبه‌کاران وعده عذاب داده و اعلام می‌دارد که آنان از رحمت خداوند به دور هستند(41) و خداوند تباهی و تبه‌کاران ر وست ندارد.(42) فسادکاری ویژگی سخت‌ترین دشمنان الهی، منافقان و اسراف‌کاران است.(43) خداوند تازیانه عذاب را بر فرعونیان به سبب تبه‌کاریشان فرود آورد و عذاب کافران نیز به دلیل همین کارشان افزوده خواهد شد.(44) و از سوی دیگر، اسلام با مصادیق فساد و تبه‌کاری، از جمله آدم‌کشی و نیز زنده به گور کردن دختران، به شدت مبارزه نموده و آدم‌کشی بناحق را به مثابه کشتار همه مردم می‌داند.(45) از آیات یاد شده و آیات دیگر به خوبی اصل یاد شده استفاده می‌شود. در ذیل به بیان یک نمونه از هرکدام بسنده می‌کنیم:

منع فساد در روی زمین: «وَلاَ تُفْسِدُواْ فِی الاَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفا وَطَمَعا إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِیبٌ مِّنَ الُْمحْسِنِین» (اعراف: 56)؛ و در زمین پس از اصلاح آن فساد مکنید و با بیم و امید او را بخوانید که رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است.

حرمت کشتار بناحق انسان‌ها: «وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ ذَلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون»(انعام: 151)؛(46) و نفسی را که خدا حرام گردانیده جز بحق مکشید. این‌هاست که [خدا] شما را به [انجام دادن] آن سفارش کرده است باشد که بیندیشد.

بر اساس این اصل بود که وقتی در اسلام حکم جهاد وضع شد، شرایط و قیدهایی معین گردید تا با جنگ‌هایی که به هدف طمع در اموال مردم یا منافع ملی ملت‌ها و یا اهداف دیگر صورت می‌پذیرد فرق داشته باشد و منجر به فساد و ویرانی نباشد.

15. استفاده از طعام و ذبایح غیرمسلمانان

آیا طعام و غذای کفار برای مسلمانان حلال است یا نه؟ در صورت مثبت بودن جواب، آیا طعام شامل ذبایح نیز می‌شود یا مراد از آن فقط حبوبات است؟

پیش از ورود به بحث یادآوری این نکته لازم است که از دیدگاه همه دانشمندان اسلامی، ذبایح مشرکان حرام است؛(47) چر ه بر اساس شرایطی که در شرع مقدس آمده، انجام نمی‌شود. و درباره طعام آنان نیز هیچ آیه‌ای وارد نشده است. امّا درباره ذبایح اهل کتاب اکثر فقهای اهل سنت، به حلال بودن آن‌ها و اکثر فقهای شیعه به حرمت آن‌ها حکم داده‌اند.(48) با توجه به اختلافی که مینه ذبایح اهل کتاب وجود دارد، پرسشی که ما باید دنبال پاسخ آن از قرآن کریم باشیم، حلال بودن یا نبودن طعام و ذبایح اهل کتاب است. البته در ضمن بحث به طعام مشرکان نیز اشاره خواهد شد.

تنها آیه‌ای که به روشنی درباره طعام اهل کتاب سخن می‌گوید، آیه 5 مائده است که می‌فرماید: «الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ حِلٌّ لَّکُمْ وَطَعَامُکُمْ حِلُّ لَّهُمْ ...»؛ امروز چیزهای پاکیزه برای شما حلال شده و طعام کسانی که اهل کتابند برای شما حلال و طعام شما برای آنان حلال است.

با نگاه نخست به آیه ممکن است چنین قضاوت شود که همان‌گونه که هر نوع غذای مسلمانان بر اهل کتاب حلال است، غذاهای آنان نیز بر مسلمانان حلال است؛ چرا که کلمه «طعام» در آیه به صورت مطلق به کار رفته است و هیچ نوع قیدی ندارد. ولی با توجه به اینکه ممکن است آیه دیگر یا روایتی این آیه را مقیّد کند، لازم است به دقت تمام احتمالات مطرح در مورد آیه را بررسی کنیم. این احتمالات عبارتند از:(49)

1. همه انواع غذاها اعم از غیر گوشتی و گوشتی (تذکیه‌پذیر و تذکیه‌ناپذیر)؛

2. غذاهای غیر گوشتی و گوشتی قابل تذکیه، مانند گوسفند؛(50)

3. حبوباتی مانند گندم و لوبیا؛

4. حبوبات و غذاهای پخته که از گوشت ذبیحه خود آنان تهیه نشده باشد.

واژه «طعام» در کتاب‌های لغوی مشهور عرب به معنای «ما یؤکل»، «هو المأکول» و اسم جامع «لکل ما یؤکل» یعنی هر چیزی که خورده شود، آمده است.(51) البته برخی گفته‌اند: اهل حجاز وقتی واژه طعام را به صورت مطلق و بدون قید به کار می‌برند دانه گندم را اراده می‌کنند.(52) ولی این مطلب با آیات قرآن که به لغت حجاز نازل شده است، سازگار نیست؛ زیرا قرآن در بیشتر موارد این واژه را به مطق معنای خوردنی مانند آب و هر نوع غذایی به کار می‌برد.(53) بنابراین، وقتی این واژه بدون هیچ قرینه‌ای بر اراده معنایی خاص استعمال شده، طبق قاعده باید به همین معنای رایج در قرآن حمل شود که همان مفهوم عام غذا و خوردنی است.

گرچه واژه طعام بر اساس معنای لغوی و بیشتر کاربردهای قرآنی بر همه انواع غذاها، اعم از غیر گوشتی و گوشتی، قابل حمل است، اما با توجه به روایات(54) و آیات دیگر این اطلاق مقیّد شده و شامل گوشت تذکیه‌ناپذیر (مانند خوک) و تذکیه‌پذیر (مانند گوسفند) نمی‌شود.

علت اینکه «َطَعَامُ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ»شامل گوشت خوک نمی‌شود این است که علاوه بر اینکه طعام در آیه بر اساس روایات، شامل ذبایح اهل کتاب نمی‌شود، آمدن جمله «وَطَعَامُ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ»پس از «الطَّیِّبَاتُ» از نوع ذکر خاص بعد از عام است، بنابراین، طعام اهل کتاب باید مصداقی از طیّبات باشد و حال آنکه در آیات دیگر(55) از جمله در دو آیه پیش از این آیه، گوشت خوک، فسق، پلید و گناه نامیده شده است و به روشنی حرمت آن بیان شده است:

«حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَالْدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ ...»(مائده: 3)؛ بر شما حرام شده است مردار و خون و گوشت‌خوک و آنچه به نام غیر خدا کشته شده باشد.

و امّا علت اینکه «َطَعَامُ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ»شامل آنچه تذکیه‌پذیر است مانند گوسفند، نمی‌شود این است که علاوه بر اینکه طعام در آیه بر اساس روایات شامل ذبیحه اهل کتاب نمی‌شود، تذکیه و ذبح حیوانات قابل تذکیه توسط اهل کتاب شرایط ذبح شرعی را ندارد؛ از جمله نام خدا را بر آن نمی‌برند و آیه 121 سوره انعام نیز به این مطلب تأکید دارد: «وَلاَ تَأْکُلُواْ مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَیْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَآئِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ»؛ و از آنچه نام خدا بر آن برده نشده است مخورید؛ چرا که آن قطعا نافرمانی است و در حقیقت شیطان‌ها به دوستان خود وسوسه می‌کنند تا با شما ستیزه نمایند و اگر اطاعتشان کنید قطعا شما هم مشرکید.

بنابراین، هر آنچه که اسم خدا بر آن برده نشود فسق بوده و تناول کردن آن ناروا می‌باشد.(56) علاوه بر آن، خوردن از گوشت نین حیوانی بر اساس آیه 120 انعام گناه محسوب می‌شود: «وَذَرُواْ ظَاهِرَ الاِثْمِ وَبَاطِنَهُ إِنَّ الَّذِینَ یَکْسِبُونَ الاِثْمَ سَیُجْزَوْنَ بِمَا کَانُواْ یَقْتَرِفُونَ.»گرچه مضمون آیه مطلق است و از تمامی گناهان ظاهری و باطنی نهی می‌کند، ولی سیاق آیات قبل و بعد(57) نشان می‌دهد که مقصود از «الاِثْمِ» همان خوردن از گوشت حیوانی است که موقع ذبح اسم خدا بر آن برده نشده است.

ناگفته نماند که بر اساس آیات تنها در صورتی حرمت ذبایح اهل کتاب ثابت است که هنگام ذبح نام خدا را نبرند، اما پیش از این گفته شد که روایات به صورت مطلق ذبایح اهل کتاب را حرام اعلام می‌دارند.

به نظر می‌رسد مراد از طعام در آیه مورد بحث وجه چهارم از احتمالات است و آنچه از اهل کتاب بر مسلمانان حلال شمرده شده است انواع غذاهای پخته شده به دست اهل کتاب است؛ البته در صورتی که غذای آنان از گوشت ذبیحه خود آنان تهیه نشده باشد و یقین به نجاست عرضی (نجس شدن با مانند شراب یا آبجو و مانند آن‌ها) نداشته باشیم. بنابراین، هم غذا شدن با اهل کتاب و میهمان شدن نزد آنان و میهمان کردن آن‌ها که پیش از نزول آیه بر مسلمانان ممنوع بود، حلال شمرده شده است.(58) و این مطلب را با دقت در مفهوم دو جمله «وَطَعَامُ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ حِلٌّ لَّکُمْ وَطَعَامُکُمْ حِلٌّ لَّهُمْ»می‌توان فهمید؛ چرا که مفاد «وَطَعَامُکُمْ حِلٌّ لَّهُمْ» این نیست که فقط حبوبات مسلمانان برای اهل‌کتاب حلال است، و غذاهای پخته مسلمانان برای آنان حرام است، بلکه مقصود از طعام در این جمله، مفهوم عام آن است. وحدت سیاق هر دو قسمت اقتضامی‌کند که واژه طعام در هر دو فراز، در یک مفهوم به‌کار برده شوند، چنان‌که علامه طباطبائی می‌نویسد: «حلیت طعام در آیه شامل غذایی است که از گوشت حیوان غیر قابل تذکیه مانند خوک و قابل تذکیه مانند گوسفند تهیه نشده باشد.»(59)

بنابراین، گرچه «طعام» مفهوم وسیعی در کتب لغت دارد، اما آیاتی که گوشت خوک را حرام معرفی کرده و نیز آیات و روایاتی که از حرمت گوشتی که موقع ذبح، نام خدا بر آن برده نشده، مقید معنای طعام در این آیه است و آن را به غذاهای دیگری همچون غذای پخته، حبوبات، نان و غیره محدود می‌کند.(60)

پی‌نوشت‌ها

1ـ اصول دیگر عبارتند از: اصل وجوب دعوت به توحید، اصل تألیف قلوب، اصل نفی اجبار در پذیرش دین، اصل مقابله به مثل و...

2ـ ر.ک: احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه / احمدبن محمد الفیومی، مصباح المنیر / راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن.

3ـ ر.ک: [جامع المقدمات [محمدبن عبدالغنی اردبیلی، شرح‌النموزج، ص 581.

4ـ ر.ک: رشید رضا، تفسیر القرآن الحکیم، (المنار)، ج 5 ص 466.

5ـ ر.ک: سید محمدکاظم مصطفوی، القواعد، ص 299.

6ـ «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ.» (حدید: 57)

7ـ نساء: 3، 58، 127، 135 / انعام: 152 / بقره: 282 / مائده: 8 و 95 / حجرات: 9 / یونس: 47، 54، ممتحنه: 8، نحل: 90.

8ـ «وَأُمِرْتُ لاِءَعْدِلَ بَیْنَکُمُ» (شوری: 15)، «قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ.» (اعراف: 29)

9ـ ر.ک: محمدبن احمد الانصاری القرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج 6، ص 109 و 110 / سید محمدحسین طباطبائی، المیزان، ج 5، ص 254 / فضل بن حسن طبرسی، مجمع‌البیان، ج 2، ص 168.

10ـ آیاتی از قرآن کریم که در آن ستمگران و ظالمان مورد نکوهش واقع شدند، مؤیّد این اصل می‌باشند. مانند: انعام: 21، 47 / فرقان: 37.

11ـ واژه غیر حربی در مقابل حربی، به کافرانی گفته می‌شود که در حال حاضر در جنگ نظامی با مسلمانان نباشند و در عمل (مانند: محاصره اقتصادی مسلمانان و کمک به دشمنان اسلام) یا در لفظ (مانند: تهدید مسلمانان به جنگ) نسبت به مسلمانان اعلام جنگ نکرده باشند و به نوعی با مسلمانان عهد و پیمانی داشته و یا در اعتزال و بی‌طرفی به سر ببرند.

12ـ حربی به کافری گفته می‌شود که یا سرجنگ با مسلمانان دارد یا منتسب به قومی است که در محاربه با مسلمانان است، فرقی نمی‌کند که محاربه بالفعل باشد، یعنی در حال جنگ باشند یا جنگشان منتظرالوقوع باشد.

13ـ آل عمران: 134 / مائده 13 / اسراء: 23 / احقاف: 15. بر اساس آیات، کسانی که به ترتیب اهمیت و نزدیکی به انسان باید باید مورد برّ و احسان واقع شوند عبارتند از: پدر و مادر، خویشان، یتیمان، تهیدستان، همسایه نزدیک و همسایه دور و یار همنشین؛ چنانکه می‌فرماید: «وَاعْبُدُواْ اللّهَ وَلاَ تُشْرِکُواْ بِهِ شَیْئا وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانا وَبِذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَی وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالجَنبِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ.» (نساء: 36) از موارد یاد شده به مورد نخست تأکید زیادی در آیات اختصاص یافته است. (بقره: 83، 180، 215 / انعام: 151 / اسراء: 23 / احقاف: 15.)

14ـ نساء: 1 / بقره: 27 / رعد: 21.

15ـ فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 5، ص 272 / سید محمدحسین طباطبائی، المیزان، ج 19، ص 268 / ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 24، ص 29 و 31 / محمد بن احمد انصاری قرطبی، پیشین، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1416، ج 18، ص 59 / دکتر وهبة زهیلی، التفسیر المنیر فی العقیده و الشریعه و المنهج، بیروت، دارالفکر، 1418، ج 27، ص 135 / محمدبن علی بن محمد شوکانی، فتح القدیر، دارالکلم الطیب، بیروت، 1419، چ دوم، ج 5، ص 254 / فخرالدین محمدبن عمر رازی، مفاتیح الغیب، (التفسیر الکبیر)، ج 29، ص 303.

16ـ نحل: 91/ انعام: 152/ بقره: 177/ رعد: 20/ احزاب: 15 / مائده: 1 / اسراء: 34)

17ـ سید محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج 9، ص 154 / محمود بن عمر زمخشری، الکشاف عن حقایق غوامض التنزیل، ج 2، ص 246 / عبدالله ابی عمر بن محمد، بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، ج 2، ص 168 / محمد بن عبدالله (ابن عربی)، احکام القرآن، ج 2، ص 456.

18ـ مانند عقد مهادنه و صلح، عقد ذمه، عقد امان، عقد تحکیم (عقد العهد علی حکم الامام)، قرارداد ارضی (نوعی صلح بر روی زمین)، عقود معیّن مالی؛ مانند: عقد تجارت، شرکت، اجاره، رهن و... ر.ک: عباسعلی عمیدزنجانی، فقه سیاسی، ص 9.

19ـ انفال: 56ـ58 / توبه: 12.

20ـ سبب مقید شدن جدال به احسن، این است که جدال سه گونه است احسن، حسن، و غیر حسن و گرنه مقید شدن جدال به احسن معنایی نداشت.

21ـ ر.ک: محمد بن جریر طبری، جامع‌البیان عن تأویل آی القرآن، ج 7، ص 663 / آلوسی، روح المعانی، ج 8، ص 376 / فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 3، ص 392 / سید محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج 12، ص 398 / یوسف قرضاوی، غیر المسلمین فی المجتمع الاسلامی، چ 3، قاهره، مکتبة وهبة، 1413 ق، ص 6. در روایتی از امام حسن عسکری علیه‌السلام جدال غیر احسن، به جدالی اطلاق شده است که در حال جدال وقتی طرف مقابل مطلب باطلی را بیان می‌دارد آن را با دلیل و برهان خداپسند رد نکنی، بلکه یا مطلب باطل را

بدون دلیل انکار کنی یا مطلب حقی را که باطل‌گرا برای به کرسی نشاندن حرف باطلش بدان تمسک جسته از ترس اینکه مطلب حق به نفع باطل‌گرا باشد انکار نمایی. و یکی از مصادیق جدال احسن در روایت، آیه 80 و 81 یس بیان شده است که می‌فرماید: «قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ.» (عبدالله بن علی بن الجمعة الحویزی، نور الثقلین، ج 4، ص 162) در نتیجه، جدال احسن در روایات، به معنای برهان و استدلال است.

22ـ آل عمران: 118 / نساء: 139ـ144.

23ـ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن.

24ـ وجه نامیده‌شدن آستر به این نام این است که آستر لباس از رویه آن (ظهاره) به بدن نزدیک‌تر است.

25ـ ر.ک: راغب اصفهانی، پیشین، / فضل بن حسن طبرسی، ج 1، ص 429.

26ـ ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، ج 1، ص 492 / فخر رازی، تفسیر کبیر، ج 8، ص 209 / سید محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج 3، ص 426 / محمدبن احمد الانصاری القرطبی، پیشین، ج 4، ص 178.

27ـ احزاب: 1، 48 / قلم: 8 / انسان: 24 / علق: 19 / عنکبوت: 8 / لقمان: 15 / آل عمران: 100ـ 149.

28ـ ر.ک: محمدبن حسن طوسی، التبیان، ج 4 ص 256 / فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 2، ص 358 / فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج 2، ص 152 / محمد مشهدی قمی، کنزالدقائق و بحرالغرائب، ج 4، ص 434 / سید محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج 7، ص 353. البته شرک دارای مراتبی است و شرک در آیه از نوع شرک اصطلاحی نیست، بلکه شرک عملی محسوب می‌شود.

29ـ راغب اصفهانی، پیشین.

30ـ ر.ک: محمد بن جریر طبری، جامع‌البیان عن تأویل ای القرآن، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1420 ه.، ج 12، ص 182 / عبدالله بن محمد بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، بیروت، مؤسسه العلمی للمطبوعات، 1410 ه.، ج 4، ص 305 / ابوجعفر محمدبن حسن طوسی، پیشین، ج 10، ص 76 / فضل بن حسن طبرسی، پیشین، / ج 5، ص 332 / سید محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج 20، ص 29.

31ـ پیشنهاد کافران در اسباب النزول نیشابوری، ص 165 / جلال‌الدین سیوطی، اسباب النزول، ص 186 / فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 7 و 8، ص 525 آمده است.

32ـ عبدالله طریقی، الاستعانه بغیر المسلمین فی الفقه الاسلامی، ص 70.

33ـ ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 4، ص 181.

34ـ عن ابی عبدالله علیه‌السلام فی قوله عز و جل «لاَ یَشْهَدُونَ الزُّورَ» قال: الغنا. (محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 6، ص 431 باب الغنا، ح 6 و ص 433، ح 13 / عبدالله بن علی بن الجمعة الحویزی، پیشین، ج 4، ص 41.

35ـ ر. ک: فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 4، ص 181 / سید محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج 15، ص 265.

36ـ «قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَاءؤا مِنکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاء أَبَدا حَتَّی تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلاَّ قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ لاِءَبِیهِ لاَءَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ» (ممتحنه: 4) واژه «اب» در تعبیر قرآنی به غیر پدر مانند جد و عمو نیز اطلاق می‌شود، چنان‌که در آیه 133 بقره به حضرت ابراهیم که جد حضرت یعقوب بوده و اسماعیل که عموی حضرت یعقوب علیه‌السلام بوده به «اب» تعبیر آورده است. از پدر و مادر حقیقی در قرآن با عنوان والدین یاد می‌شود.

37ـ «وَمَا کَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِیمَ لاِءَبِیهِ إِلاَّ عَن مَّوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لاوَّاهٌ حَلِیمٌ» (توبه: 114)

38ـ ر.ک: سید محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج 7، ص 460 ذیل آیه.

39ـ و هو کنایة عن حسن المعاشرة مع الناس، کافرهم و مؤمنهم و لا ینافی حکم القتال حتی تکون آیة القتال ناسخة له لان مورد القتال غیر مورد المعاشرة ... (سید محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج 1، ص 219)

40ـ بقره: 60/ هود: 85 / عنکبوت: 36 / اعراف: 56 و 85.

41ـ رعد: 25.

42ـ مائده: 64 / بقره: 205 / قصص: 77.

43ـ بقره: 204 و 205 / شعراء: 152 / بقره: 12.

44ـ فجر: 12 / نحل: 88.

45ـ انعام: 140 و 151،اسراء:31 / نساء:93/ ممتحنه:12 / تکویر: 9 / مائده: 32.

46ـ و نیز: اسراء: 33.

47ـ بهاءالدین محمدبن الحسین العاملی المعروف بالشیخ البهایی، حرمة ذبائح اهل الکتاب، تحقیق: زهیر الاعرجی، چ 1، بیروت: مؤسسة الاعلی للمطبوعات، 1410 ق، ص 58.

48ـ ذهب جمهور علماء الامامیة کالشیخ المفیدمحمد بن نعمان، و الشیخ ابی جعفر محمد بن الحسن الطوسی، و السید المرتضی علم الهدی، و ابی الصلاح، و ابی‌حمزه، ابن ادریس و العلامه جمال‌الحق و الدین و المحقق و شیخنا الشهید محمد بن مکی و سائر المتأخرین الی ان ذبائحهم محرمة لایجوز الاکل منها علی حال من الاحوال سواء ذکر اسم الله علیها أم لا، و وافقهم علی ذلک الحنابله. و ذهب الحنفیه و الشافعیه و المالکیه الی اباحة ذبایح اهل الکتاب و ان لم یذکروا اسم الله علیها. (بهاءالدین محمدبن الحسین العاملی المعروف بالشیخ البهایی، همان ص 58 و 59.)

49ـ ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 2، ص 162.

50ـ مفسّران اهل سنت این نظر را پذیرفته‌اند. ر.ک: بروسوی، تفسیر روح‌البیان، ج 2، ص 347 / فخر رازی، همان، ج 11، ص 146.

51ـ ر.ک: احمدبن فارس بن زکریا (ابن فارس)، معجم مقاییس‌اللغة، تحقیق و ضبط: عبدالسلام هارون، بیروت، دارالاسلامیة، 1990 م / جوهری، صحاح اللغة؛ طریحی، مجمع البحرین؛ ابن منظور، لسان العرب؛ ابن اثیر، النهایه.

52ـ احمدبن محمد الفیومی، پیشین.

53ـ بقره: 61 / آل عمران: 93 / مائده: 75 / یوسف: 37 / انبیاء: 8 / فرقان: 7.

54ـ أخبرنی أبی عن فضالة بن أیوب عن سیف بن عمیرة عن أبی بکر الحضرمی عن أبی عبد الله علیه‌السلام قال:... قوله أُحِلَّ لَکمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ قال عنی بطعامهم الحبوب و الفاکهة غیر الذبائح التی یذبحونها فإنهم لا یذکرون اسم الله علی ذبائحهم، ثم قال و الله ما استحلوا ذبائحکم فکیف تستحلون ذبائحهم. (علی بن ابراهیم قمی، تفسیرالقمی، ج 1، ص 162).

55ـ بقره: 173 / انعام: 145 / نحل: 115.

56ـ ر.ک: المیزان، ج 5، ذیل آیه 5 سوره مائده؛ سید محمدعلی ایازی، تفسیر القرآن المجید المستخرج من تراث الشیخ المفید، چ 1، قم، بوستان کتاب، 1382، ص 169 / شیخ بهایی، همان ص 63.

57ـ موضوع دو آیه قبل و آیه بعد راجع به خوردن گوشت مردار و حیوانی که موقع ذبح، اسم خدا بر آن برده نشده می‌باشد.

58ـ ناگفته نماند که اگر این مطلب اثبات شود این آیه می‌تواند دلیلی بر طهارت ظاهری «فقهی» اهل کتاب باشد؛ چرا که پختن نان و غذا، معمولاً با مباشرت دست صورت می‌گیرد، بخصوص در زمان نزول آیه که با مباشرت دست بوده است.

59ـ سید محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج 5، ص 216.

60ـ أخبرنی أبی عن فضالة بن أیوب عن سیف بن عمیرة عن أبی بکر الحضرمی عن أبی عبدالله علیه‌السلام قال:... قوله أُحِلَّ لَکمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ قال عنی بطعامهم الحبوب و الفاکهة غیر الذبائح التی یذبحونها فإنهم لا یذکرون اسم الله علی ذبائحهم، ثم قال و الله ما استحلوا ذبائحکم فکیف تستحلون ذبائحهم (علی بن

ابراهیم قمی، تفسیرالقمی، ج 1، ص 162.)

منبع :

نشریه معرفت » آبان 1383 - شماره 83

مناظره و جدل،آفت بزرگ رسانه‌ها

 

مناظره و جدل،آفت بزرگ رسانه‌ها

مدخل

در رسانه‌های صوتی و تصویری،مطبوعات‌ و نشست‌های خاص،گاهی مباحثی به مناظره و بحث آزاد گذاشته می‌شود.

آنچه از رسانه‌ها و مطبوعات پخش یا منتشر می‌شود،تأثیری مثبت یا منفی بر افکار عمومی‌ می‌گذارد.

گاهی رعایت نکردن«اصول»در این‌گونه‌ بحث‌ها،موجب افزایش تنش در جامعه و ابهام‌ در افکار می‌شود.

گاهی هم برخی با استفاده از رسانه‌های‌ همگانی و زیر نام بحث آزاد و گفتمان به القائات‌ سوء و شبهه پراکنی و تخریب و جوسازی‌ می‌پردازند و افکار عمومی را مشوّش و مشوب‌ می‌سازند.

از این‌رو بجاست که در بحث از«اخلاق‌ رسانه‌ای و مطبوعاتی»،به موضوع جدل و مناظره و اصول و آداب آن،همچنین به عوارض‌ و آفات آن اشاره شود.

وقتی چنین گفتگوها و بحث‌هایی در یک‌ جلسهء کوچک و با حضور افراد معدود صورت‌ می‌گیرد،تأثیر مثبت و منفی آن بر همان جمع‌ است.اما وقتی چنین بحث‌هایی به تریبون‌های‌ عمومی و نشریات کشوری و رسانه‌های ملی‌ کشیده می‌شود،بازتاب آن‌هم-چه مثبت و چه‌ منفی-عمومیت می‌یابد و از حساسیّت بیشتری‌ برخوردار می‌گردد.

اینک نگاهی به موضوع مناظره و جدل،از منظر منابع اسلامی. 

جدال و مراء

آن‌گونه که نطق،برای بیان و تبیین است، نه برای دروغ و تحریف،

و همچنان که آموزش«سلاح»،برای دفاع‌ و جهاد است،نه برای ترساندن مردم و بستن‌ گردنه‌ها و غارت خلایق و سرقت منازل،

علم و منطق هم،وسیله بحث برای رسیدن‌ به حق است،نه برای تظاهر و خودنمایی و فضل فروشی!

این،کاربرد بی‌جای علم و سوء استفاده از ابزار است.

اساسا جدال،نوعی بیراهه و کژی در راهیابی‌ به حق است.

خللی به نام جدل

میان افراد،در راستای فهمیدن و ادراک، رابطه‌ای طرفینی است.در این ارتباط دو جانبه،

یکی می‌فهماند،یکی می‌فهمد(افهام و فهم).

یکی می‌آموزد،یکی فرا می‌گیرد(تعلیم و تعلّم).

یکی می‌باوراند،دیگری باور می‌کند و می‌پذیرد(اقناع و اقتناع).

این رابطه میان دو فرد یا دو گروه،گاهی‌ حالت روانی طبیعی دارد و گاهی غیر طبیعی‌ است.

یا آلوده است،یا آمیخته به لجاجت،

یا قصور در بیان یکی است و یا در فهم آن‌ دیگر.

گاهی تفهیم و تبیین،نتیجه نمی‌دهد و عقیم می‌ماند و طرف مقابل،در حالت ریب، شک،ابهام،انکار و تردید باقی می‌ماند.

و یا نمی‌خواهد بپذیرد و زیر بار رود.

و با بحث کننده به زور و تحمیل،می‌خواهد حرف خود را به کرسی بنشاند و طرف را وادار به‌ پذیرش کلامش سازد.

«جدل»،یکی از این عارضه‌های سوء و شیوه‌های غلط و نوعی«خلل»در رابطهء تفهیم‌ و تفاهم است.

اگر این رابطه،به صورت صحیح و با وجود همه شرایطش و با استفاده از روش‌های مناسب‌ در بحث،تحقق پذیرد،حق روشن خواهد شد و طرف را هم به موضع باور و پذیرش خواهد کشاند که گفته‌اند:

«الحقیقة بنت البحث؛حقیقت،زادهء بحث‌ است».

البته بحثی درست و روی اصول و معیار.

اگر فهماندن یا فهمیدن،از حالت غیر طبیعی‌ و غیر سالم و غیر عادی برخوردار باشد،این نوع‌ بحث،نازا و عقیم است و به بار نمی‌نشیند.

اگر دو طرف،به نیت انگیزهء روشن‌ شدن«حق»در یک مسأله و موضوع،«مباحثه»کنند،فرزند سالم و کامل و زیبایی به نام‌«حقیقت»به«دنیای باور»پا می‌نهد.اما اگر شیوه غلط باشد و این عمل زایندگی،به صورت‌ کورتاژ،یا اعمال فشار باشد،مولود«ناقص‌ الخلقه»خواهد بود،یا بیمار و ناسالم،یامرده به‌  دنیا خواهد آمد،یا بحث کننده را سر«زا»خواهد کشت.

می‌گویید نه؟مجادله‌ای شدید را بنگرید!کدامش به ثمر نشسته است؟

بیراههء جدل

دلایلْ قوی باید و معنوی‌ نه رگهای گردن به حجت قوی‌1

برخی دوست دارند همیشه یک تنه به قاضی‌ بروند و همواره،نتیجهء بحث،طبق رأی آنان‌ باشد.

عده‌ای علاقه‌مندند همیشه«احسنت»بشنوند و تحمل نقد و نظر مخالفی را ندارند.

این،خصلتی جبّارانه در مسیر دانش است.جایگاه چنین افرادی که غرور علمی و لجاجت و یک‌دندگی،اجازه نمی‌دهد حرف مخالفی را بشنوند یا بپذیرند،دوزخ است.

جدل،صفت و عمل زشتی است،هر چند با آیات قرآنی باشد.کشمکش‌های بیهوده در بحث،نابخردانه است،هر چند در مسائل‌ اعتقادی باشد.

امام صادق علیه السّلام در حدیثی،ضمن بر شمردن‌ اقسام طالبان علم،یک دسته را هم کسانی‌ می‌داند که علم را برای جهل و جدال فرا می‌گیرند.و می‌فرماید:

«صاحبان نادانی و جدل،آزار دهنده‌اند و جدالگر،در مجامع مردان،گفتگو از علم و اوصاف حلم می‌کنند،لباس خشوع به بر می‌کنند،ولی از پرهیزکاری خالی‌اند،خداوند دماغشان را خرد کند و کمر بندشان را پاره‌ سازد».2

سعدی گوید:

«هر که با داناتر از خود،مجادله کند تا بدانند که«دانا»ست،بدانند که«نادان»است».3

بی‌جهت نیست که اولیای دین،این همه از این بیراهه در بحث و تفهیم،انتقاد و نکوهش‌ کرده‌اند.به بعضی از این احادیث اشاره می‌کنیم:

امام صادق علیه السّلام:

«من طلب العلم لیباهی به العلماء او یماری به السفهاء او یصرف به وجوه‌ الناس الیه فلیتبوّء مقعده من النّار،انّ‌ الرّیاسة لا تصلح الاّ لاهلها؛4هرکس علم‌ بجوید تا به وسیله آن بر دانشمندان مباهات و فخرفروشی کند،یا با سفیهان،ممارات و جرّ و بحث نماید،یا چهره‌ها را به سوی خود برگرداند،جای خود را در دوزخ آماده سازد.همانا ریاست،جز برای اهلش شایسته نیست».

با همین مضمون و مشابه آن،احادیث‌ فراوانی است.

در کتاب‌های حدیثی،فصول متعدد و عناوین مستقلی در باب همین نحوه برخوردها به چشم می‌خورد.5

شیوهء مراء،ناشی از عدم صداقت است و مفهوم آن،به تعبیر مرحوم نراقی:عبارت است از طعن در سخن دیگری برای آشکار ساختن خلل‌ آن و هدفی جز تحقیر و توهین نیست و مرائی،  می‌خواهد برتری و هوش را بنمایاند.جدال، نوعی از مراء است که به مسائل اعتقادی و تثبیت آنها بستگی دارد.مراء و جدال،غیر از موارد استثناء شده،از کارهای ناپسند،و ریشهء بسیاری از بدی‌ها و فتنه‌هاست.6

و درختی است که در زمینهء کبر و غرور انسان رشد می‌کند و منشأ جدال،به تعبیر قرآن،«کبر درونی»است و آنان که بی‌دلیل،در آیات‌ الهی مجادله می‌کنند،در سینه‌هایشان کبر است.7

«جدال احسن»چیست؟

در آیهء

جادلهم بالّتی هی احسن،

8سه‌ شیوه و ابزار دعوت به«راه خدا»بیان شده‌ است:

1.حکمت.

2.موعظه نیکو.

3.جدال احسن(نیکوتر).

در مجادلهء نیکو،کاوشی طرفینی برای یافتن‌ و کشف حق است،نه تلاش برای مچ‌گیری از طرف مقابل و گیرانداختن او در مخمصه‌ها!و نه تحمیل عقیده،و نه تحقیر و توهین،در بحث‌ باید طرف،اطمینان یابد بر صداقت تو،تا در دلش آمادگی پذیرش پدید آید.

حبّ ذات در افراد وجود دارد.اگر این تصور در طرف بحث تو باشد که برگشتن از رأی یا پذیرش نظر تو،نوع عقب‌نشینی و شکست‌ است،هرگز نخواهد پذیرفت.

در«جدال احسن»،به این علاقهء به ذات که‌ در طرف است،باید توجه کنی تا شخصیت خود را خرد شده احساس نکند و هویت خویش را سالم بیابد.

در«جدال احسن»هدف،آشکار شدن«حق»است،نه به کرسی نشستن حرف ما و شکست‌ حریف،به هر وسیله که باشد!

تحمیل،حالت عکس العملی پدید می‌آورد و به موضع‌گیری وا می‌دارد.

در جدال احسن،بحث کننده باید از هرچه‌ که حساسیت طرف را بر می‌انگیزد و او را خشمگین و عصبی می‌سازد و او را در رأی‌ باطلش تثبیت می‌کند،پرهیز کند و از حرف‌های‌ زشت و تعبیرات زننده،بپرهیزد و گرنه«جدال‌ بهتر»نخواهد بود.

از امام صادق علیه السّلام فرق جدال به احسن و غیر احسن را پرسیدند.پاسخ فرمود:«جدال‌ ناپسند،آن است که با پیرو باطلی بحث کنی و او باطلی را باز گوید و تو نتوانی با حجت الهی‌ پاسخ آن را بگویی،آن‌گاه سخن او را انکار کنی،یا حقی راکه آن باطل پرست،به کمک‌ آن می‌خواهد باطل خویش را به کرسی بنشاند، انکار کنی،تا مبادا او بر تو غلبه یابد؛چون‌ نمی‌دانی چگونه باید پاسخش را بگویی.

این گونه بحث،بر پیروان ما حرام است که‌ وسیله‌ای برای امتحان و فتنهء برادران ضعیف‌ خود و پیروان باطل گردند.پیروان باطل،ضعف‌ شما را در جدل و بحث،دلیل درستی مدعای‌  خودشان قرار می‌دهند و ضعیف ایمانان هم‌ سست می‌شوند.

اما جدال نیکو و احسن،آن است که خدا به‌ پیامبرش فرمان داده،تا با منکران قیامت و زندگی دوبارهء پس از مرگ،بحث کند».

حضرت،پس از ذکر آیاتی که در این مورد و در رفع شبهات و اشکالات مشرکان است، می‌فرماید:

«پس این است که جدال به روش بهتر،چون‌ راه را بر بهانه‌گیری‌های کافران می‌بندد و شبهه‌های آنان را می‌زداید.ولی در جدال‌ به«غیر احسن»،چون نمی‌توانی میان حق و باطل جدایی بیفکنی و باطل را پاسخگو باشی، حق را منکر می‌شوی.این حرام است،چون تو هم مانند او حق را انکار کرده‌ای...».9

می‌بینیم که هم«شیوه»،عامل تعیین‌ کننده است،هم‌انگیزه،ارزشگذار است و هم‌ هدف،معیار خوبی و بدی جدال می‌شود.و اگر هدف شایسته در کار نباشد،رها کردن، شایسته‌تر است و به تقوا نزدیکتر.

«جدال احسن»،روش مطلوبی است که‌ خداوند،خود،در آیات قرآن به گستردگی،آن را به کار گرفته است و در کنار آن،از مجادلهء بدون‌ دانش و آگاهی هم نهی نموده است.01

اولیای دین نیز،از شیوهء جدال احسن با مخالفان و پیروان عقاید باطله استفاده‌ می‌کردند.11و علمای بسیاری این«سنّت‌ حسنه»را داشته‌اند و در گفتگوهای شفاهی یا مکاتبات و یا تألیفات،بر مبنای منطق و برهان، متین و محترمانه،به نشر حق و ردّ باطل‌ می‌پرداختند.

«الرحلة المدرسیة»محمد جواد بلاغی، یک نمونه است.

«المراجعات»سید شرف الدین،شاهد دیگر.

و...«الغدیر»علامهء امینی،سندی دیگر بر این‌گونه جدال‌های احسن.

این روش را،عالمانه دینی ما و یاران امامان‌ شیعه،از«پیامبر و آل»فرا گرفته‌اند و خود آن‌ حضرت،به فرمان الهی،همراه با حکمت و موعظهء حسنه،از جدال و بحث نیکو هم بهره‌ می‌گرفت.

سیرهء ائمه دین،اسوهء ما،در این گونه‌ کارهاست و حالت‌ها و رفتارها و شیوه‌های آنان‌ را باید از این دید،مورد دقت‌نظر قرار داد.

چه وقت،با دشمن بحث می‌کردند؟چه‌ موقع،اعراض از بحث می‌کردند؟در چه‌ شرایطی،سکوت می‌کردند و چه هنگام،یاران را امر به سکوت می‌نمودند و هنگام بحث،چه‌ شیوه‌ای داشتند؟

اگر بحث،برای افزایش«معرفت»و«ارشاد»گمراهان باشد،اگر پرسیدن،به نیت‌ کشف حقیقت باشد و پاسخ گفتن،به قصد کمک‌ به این هدف،دیگر چه جای خصومتی و کشمکشی؟

«بحث طلبگی»در محیطهای علمی و حوزه‌ها،از«رنگ جدال احسن»برخوردار است.

امام امت(قدس سره)می‌فرماید:

«...دو تا طلبه،وقتی که با هم می‌نشینند و...صحبت می‌کنند،گاهی می‌رسد به فریاد،این‌ فریاد می‌زند سر او،او فریاد می‌زند سر او برای‌ مطلب؛اما همه به دنبال اینند که حق را پیدا کنند،بعد هم که مباحثه تمام شد،دو تا رفیق‌ هستند می‌روند با هم می‌نشینند و چای‌ می‌خورند.این جور اشکال،اشکال سازنده است.اشکال مدرسه‌ای،اشکال طلبگی،اشکال سازنده‌ است».21

مناظره،معرکهء جنگ نیست!رینگ«بوکس»نیست!بحث کننده،«گلادیاتور»نیست که‌ در«سیرک جدل»به جان حریف افتد!

مناظره،خلع سلاح یک محارب فکری و مفسد عقیدتی است،یا برخورد سازنده و تفاهم‌ لطیف،برای رسیدن به دیدگاه حق است،و نباید به عملیات سمپاشی و شک پراکنی و لجن مالی‌ تبدیل گردد.و نباید به«خصومت»بیانجامد.

ناسالم بودن جریان بحث و جدال،در تاریخ‌ اسلام،چه فتنه‌ها برپا کرده و چه مسلک‌های‌ جدید و فرقه بازی‌های گونه‌گون پدید آورده‌ است و به مخاصمات،کتک‌کاری‌ها،اخراج‌ها، تکفیرها،تهمت‌ها و تفرقه‌ها کشیده شده، به خصوص میان فرقه‌های چهارگانهء اهل‌سنت و علمایشان و هوادارانشان.و گاهی به آتش‌ کشیدن بازارها و مدرسه‌ها و کشتارها را در پی داشته است و هر دسته‌ای،مال و جان طرف‌ مقابل را هدر دانسته است.31

سنّت بحث آزاد

گرچه شنیند حرف مخالف،دشوار است،اما تحمل کردن و صبور بودن و از کوره در نرفتن،«شجاعت»است.

«تحمل ناپذیری»نسبت به افکار دیگران، راه را به روی یک بحث آزاد و مناظرهء سالم‌ می‌بندد و تکفیر و تفسیق و تهدید،هیچ وقت‌ جلوی فکری را نمی‌گیرد و اندیشه‌ای را از رسوخ‌ و نفوذ،باز نمی‌دارد.

لیکن،باید آمادگی قبول و حسن نیت و قدرت درک طرف مقابل را سنجید و به همان‌ میزان،پیش رفت.

اگر استعداد پذیرش نباشد،قوی‌ترین بحّاث‌ هم‌کاری از پیش نم برد و تیغش در میدان‌ جدل نمی‌برد و اگر لجاجت و عناد در کار باشد که بدتر!

توصیه امام صادق علیه السّلام چنین است:

«با مردم«مخاصمه»نکنید،مردم‌ اگر«توانایی»داشته باشند که ما را دوست‌ بدارند،دوست می‌دارند.خداوند از مردم میثاق و پیمان گرفته و کسی در آن میثاق،هرگز کم و زیاد نم تواند بکند».41

بر سر مسائل مکتبی و اعتقادی و پذیرش‌ ولایت ائمه هم،نباید با دیگران که فاقد زمینهء لازم‌اند،جر و بحث و دعوا کرد.

مردی خدمت امام صادق علیه السّلام رسید و گفت:من فردی مخاصمه‌گر هستم و با هرکس که‌ علاقه دارم وارد این امر شود(خط ولایت ائمه و تشیع)،بحث و جدال می‌کنم.حضرت فرمود:

«با کسی دعوا و مخاصمه نکن!هرگاه خدا برای بنده‌ای خیری اراده کند،در دلش خطی‌ می‌اندازد که یکی از شما،احساس می‌کنید دوست دارید او را ببینید!».51

کشش قلبی به سوی هم،زمینه ساز قبول و پذیرش و حق‌گرایی است.

آداب مناظره

فیض کاشانی برای«مناظره»،شروط و آدابی‌ می‌شمارد،ازا ین قرار:

1.هدف،باید رسیدن به حق و آشکار شدن‌ آن باشد،نه آشکار شدن درستی نظر من و وفور علم...!که این مراء است و از آن نهی شده‌ است.قصد«حق»،از آن‌جا دانسته می‌شود که‌ امید تأثیر و پذیرش در طرف باشد.و اگر بداند که بی‌تأثیر است و طرف از رأی خود بر نمی‌گردد،این مناظره جایز نیست،چون آفاتی‌ بر آن مترتب می‌شود.

2.مناظره کننده،مجتهد و صاحب‌نظر در مسأله باشد و اگر«حق»بر زبان طرف جاری‌ شد،از موضع فکری خود،به رأی طرف عدول‌ کند.

3.اهم و مهم مسأله و ضرورت بحث و مجادله را محاسبه کند.

4.مناظره،کمتر در ملأ عام باشد؛زیرا در حضور مردم،انگیزه‌های«ریا»و«حرص»و«برتری جویی»بیشتر آشکار می‌شود و عمل‌ می‌کند.

5.در پی‌جویی حق،مثل آن باشد که دنبال‌ گمشده‌ای است که اگر یافت،خوشحال شود، هر چند در کلام حریف باشد و او را یاور خویش‌ در یافتن گمشده ببیند،نه دشمن.

6.هرگاه رقیب می‌خواهد از سؤالی به‌ سؤالی و از دلیلی به دلیلی دیگر منتقل شود، جلوگیر نشود؛بلکه او را در رسیدن به مقصود و نکتهء مورد نظر،یاری کند.

7.با کسانی مناظره کند که استقلال علمی‌ دارند،تا اگر جویای حق است،از آنان بهره ببرد.بسیاری،از بحث و مناظره با زبردستان و پختگان پرهیز می‌کنند،تا مبادا حقی بر زبان‌ آنان جاری شود،بلکه بیشتر علاقه‌مند به بحث‌ با افراد پایین‌تر و ضعیف‌ترند تا باطل خود را ترویج کنند.61

ورود در این میدان،تسلط کافی را می‌طلبد.

بحث کننده،باید سخندان و قوی باشد،نه‌ بافنده و پشت سرهم انداز و هوچی!ظرفیت‌ لازم را داشته باشد،نه کم عمق و بی‌جنبه!نقد آراء را با نقد شخصیت‌ها،خلط نکند.به جای‌ بحث آزاد و منطقی،انتقام‌جویی ننماید.در قضاوت و نظر،تحت تأثیر شخصیت مثبت یا منفی طرف قرار نگیرد،انصاف را از کف ندهد.

ضعف در محاجّه،باعث انکار حق و زیربار حرف‌های روشن‌تر نرفتن می‌شود و اگر انسان از عهده برنیاید،در دل خود،احساس شکست و نسبت به طرف،احساس کینه و حسد می‌کند.

کسانی که به‌خاطر نداشتن وضع علمی‌ مطلوب،با گروهک‌ها بحث سیاسی می‌کنند،یا با پیروان و ایدئولوگ‌های مکاتب،به بحث‌ ایدئولوژیک می‌پردازند،خود می‌برند و جذب آنان‌ می‌شوند و سندی برای ضعف مکتب به حساب‌ می‌آیند.

بی‌جهت نیست که خواندن کتب ضلال‌ برای افراد،حرام است،جز عده‌ای محدود،با شرایط لازم.و بی‌جهت نیست که ائمه،یاران‌ خود را از چنین بحث‌هایی منع می‌کردند،مگر افرادی خاص را(که اشاره خواهد شد).

اگر انسان شایستگی‌های اخلاقی لازم را در نیت،روش و عمل مناظره نداشته باشد،خود در چاه ویلی می‌افتد که رها شدن از آن،بسی‌ دشوار است.

آفات مناظره

مرحوم فیض،باز در این زمینه،بحث‌ گسترده‌ای تحت عنوان«آفات مناظره»دارد که‌ چکیدهء آن تقدیم می‌شود:

«مناظره،که برای چیره شدن بر خصم و مغلوب ساختن او و اظهار برتری نزد مردم است، سرچشمهء همهء اخلاق زشت نزد خدای متعال‌ است،صفاتی که نزد شیطان پسندیده است!آن‌ که عشق به برتری و جاه‌طلبی در بحث و مباهات به دیگران دارد،این کشش،تمام‌ ناپسندی‌های درونی را تحریک می‌کند و رذایلی از مناظره پدید می‌آید که عبارت‌اند از:

1.حسد:چون نمی‌تواند برتر از خود را در بحث و مجادله ببیند،حسد در دلش شعله‌ می‌کشد.

2.تکبّر:خود را برتر از مردم می‌پندارد و گرفتار برتری طلبی و خود بزرگ‌بینی می‌شود.

3.کینه:بحث کننده،نسبت به هواداران‌ طرف مقابلش،در دل احساس کینه می‌کند.

4.غیبت:معمولا بحث کننده،در غیاب‌ رقیبش،حرف‌های او را نقل می‌کند و به بدگویی‌ از او می‌پردازد،یا بدگویی دیگران را تصدیق‌ می‌کند.

5.خودستایی:(تزکیهء نفس)این گرچه‌ راست باشد،ولی زشت است که انسان خود را ستایش کند و خویش را به برتری و فضل...منسوب نماید.چیزی که در بحث،فراوان پیش‌ می‌آید.

6.تجسّس:دنبال عیوب دگیران بودن،تا نقاط ضعف و لغزش‌های حریفان را کشف کند و به رخ بکشد و بی‌آبرو سازد.

7.خوشحالی از ناراحتی مردم و غمگین از خوشی آنان:این حالت در ارتباط با رقیب بحث پیش می‌آید و از اوضاع نابسامان‌ طرف مقابل خرسند می‌شود.

8.زیربار حق نرفتن و حرص به‌ کشمکش بی‌جا:برای بحث کننده،گاهی‌  مبغوض‌ترین چیز آن است که حق،بر زبان‌ حریفش آشکار شود.

9.ریا:تلاش در جهت جلب نظر و توجه و تمایل مردم به خود»71.

01.حسد،دشمنی،صف‌بندی و...از طبیعی‌ترین عوارض این‌گونه مباحثات است،به‌ خصوص آنجا که با منطق نتوانند حرف تو را پاسخ گویند،به برهان قاطعی همچون چماق‌ و«هو»متوسّل می‌شوند.

توان و ظرفیت لازم

جدال احسن و بحث آزاد،کار هر کس‌ نیست.

هم‌سعهء صدر و وسعت نظر می‌خواهد،هم‌ تسلط بر مطلب،هم قدرت بر استدلال لازم‌ دارد،هم حوصلهء نتیجه‌گیری.

گایه هجوم باید کرد،گاهی دفاع نمود، گاهی حمله را ردّ کرد،گاهی باید حلقهء محاصرهء کلامی را شکست،گاهی باید بال زد و پر کشید، و از دام بیرون جست و...چنین هم نیست که‌ هر کس وارد این میدان شود،بتواند توفیق یابد.

در عصر ائمه،برخی از اصحاب،به مجادلات‌ کلامی و فلسفی با مخالفان و مادّیون و دهریون‌ می‌پرداختند.

برخی قوی بودند و پیروز.

برخی ناتوان بودند و درمانده.

امام صادق علیه السّلام،برخی را اجازهء بحث می‌داد، برخی را تشویق به مباحثه و مناظره می‌کرد، برخی را هم نهی می‌نمود.این،نشان دهندهء تفاوت شیوهء آنان و اختلاف قدرت بحث و توانایی لازم بر این امر مهم است و آن حضرت‌ هم،طبق ظرفیت و توانشان،ارزش‌گذاری‌ می‌کردو تشویق می‌نمود یا منع می‌کرد.

«هشام بن حکم»،یکی از این چهره‌های‌ برجسته در بحث و مجادلات است.

و«مؤمن الطّاق»،قهرمان دیگری در میدان مناظره!

هشام،زبانی صریح و حقگو و بیانی نافذ و گیرا داشت.مناظرات خیره کننده‌اش،خطری‌ عظیم برای حکومت به حساب می‌آمد.تا آنجا که خلیفهء مقتدری همچون هارون الرشید، درباره‌اش گفت:زبان هشام،بیش از هزار شمشیر،در دلها نافذ و برّاست.

این سخن را وقتی بر زبان آورد که مخفیانه‌ در یک جلسهء طولانی بحث هشام،پشت پرده به‌ گوش ایستاده بود و قدرت و تسلط او را در بحث‌ دید و اظهار کرد:«با زنده بودن او،یک ساعت‌ هم حکومت من دوام نمی‌آورد!به خدا سوگند، نفوذ بیانش در دل‌ها،بیش از صد هزار شمشیر است».81

این دلیل چیرگی او د رمناظره‌هاست،و امام‌ صادق علیه السّلام درباره‌اش فرمود:

«ناصرنا بقلبه و لسانه و یده؛هشام،با دل و زبان و دست،یاور ماست».91

مؤمن الطّاق(محمد بن علی بن نعمان‌ کوفی)نیز از این چهره‌ها بود و مورد عنایت‌ خاص امام صادق علیه السّلام.ابو خالد کابلی می‌گوید:

مؤمن الطاق را در حرم پیامبر دیدم که‌ نشسته و جمعی دور او حلقه زده‌اند و او بحث‌ می‌کند و به سؤالاتشان پاسخ می‌دهد.نزدیک او رفتم و گفتم:

-امام صادق علیه السّلام ما را از بحث،نهی کرده‌ است.

-آیا به تو دستور داده است که به من‌ بگویی؟

-نه به خدا،ولی مرا دستور داده تا با کسی‌ بحث نکنم.

-تو برو و از فرمانش اطاعت کن.

ابو خالد کابلی می‌گوید:

حضور حضرت صادق علیه السّلام رسیدم و ماجرای‌ مؤمن الطاق را به وی گفتم.حضرت لبخندی زد و فرمود:

«ای ابو خالد!مؤمن الطاق با مردم سخن‌ می‌گوید و(پیش از آن که گرفتار آید)پرواز می‌کند،اما تو اگر بحث کنی،همین که بالهایت‌ را قیچی کنند،نمی‌توانی پرواز کنی».02

استعداد لازم در بحث،در این‌گونه موارد آشکار می‌شود.

برخی می‌افتند،برخاستن نمی‌توانند.بعضی‌ محاصره می‌شوند،راه گریز نمی‌یابند.بعضی‌ خوب بحث می‌کنند،اما قدرت نتیجه‌گیری‌ ندارند.عده‌ای نقاط ضعف طرف را پیدا نمی‌کنند.جمعی در بحث،از این شاخه به آن‌ شاخه می‌پرند.

اسلوب و تسلط و مهارت،بسیار مهم است.و امام صادق علیه السّلام دقیقا به شیوهء مباحثات اصحاب‌ خود آشنا بود و بر همان مبنا،برخی را اجازه‌ می‌داد و بعضی را منع می‌کرد.

آموختن شیوهء صحیح مناظره،هم از جهت‌ برخورد اخلاقی با طرف و هم از لحاظ استواری‌ سخن و گیرایی بیان و صلابت منطق،از مهم‌ترین عوامل توفیق در این کار است.

عوارض جدل

هر چند جدل،خود عارضه و آفتی در پیکر علم است

و هر چند که مراء و جدال،یک بیماری‌ اخلاقی و انحرافی رفتاری است،اما...باز هم به‌ عواقب و آثار سوء این عارضه باید نگریست.

جدل،قدر و ابهّت انسان را می‌کاهد،باعث‌ گستاخی بی‌ادبان و بهانه جویان می‌شود، دشمنی و بد دلی بر می‌انگیزد،تفرقه و نفاق‌ می‌آفریند،و گاهی هم،تزلزل فکری و انحراف‌ عقیدتی پیش می‌آورد.

امام علی علیه السّلام می‌فرماید:

«من طلب الدّین بالجدل تزندق؛12هر که از راه جدل،در پی دین‌یابی باشد،سر از کفر و زندقه در می‌آورد».

و نیز می‌فرماید:

«ایّاکم و المراء و الخصومة،فانّهما یمرضان القلوب علیالأخوان و ینبت‌ علیهما النّفاق؛22از مراء و دشمنی بپرهیزید، که این دو(جدل و مخاصمه)دل‌ها را نسبت به‌ برادران،بیمار می‌سازد و براساس آنها،نفاق‌ می‌روید».

اثر«نفاق آوری»به طور مکرر در روایات‌ بیان شده است؛همچنین عارضهء کینه و کدورت‌ و خصومت،پیامد طبیعی جدال‌هایی است که بر اساس حق استوار نباشد و انگیزه،تنها غلبه بر حریف باشد.

آفت دیگر آن،«دلمردگی»است و دیگر، کوردلی و«بیمار دلی».بازگشت این آثار سوء، همه به«دل»است.

در یک حدیث،چهار چیز به عنوان«آنچه‌ دل را می‌میراند»،بیان شده،که یکی هم‌ مجادله و جرّ و بحث با«احمق»است.

و در حدیث است که:نه با«حلیم»جدل‌ کنید،نه با«سفیه».حلیم،دور و طرد می‌کند و نادان،پست و خوار می‌سازد.32

امام صادق علیه السّلام می‌فرماید:

«لاتمارین حلیما و لا سفیها،فإنّ الحلیم‌ یقلیک و السّفیه یؤذیک؛42نه با بردبار دانا مراء و جدال کن و نه با سفیه نادان؛زیرا که‌ انسان بردبار،کینهء تو را مخفیانه در دل می‌گیرد و سفیه،آشکارا به آزارت بر می‌خیزد».

و در سخن دیگر می‌فرماید:

«جدال با علما،عداوت آنان را در پی‌دارد و جرّ و بحث با سفیهان،دشنام و بدگویی‌شان را».52

جدال‌های دشمن ساخته

جدل دشمن‌ساز و نفاق‌آور و رشته گسل، گاهی دام دشمن است.یکی از تورهای«تفرقه‌ بینداز و حکومت کن»است.

«جدل دشمن ساخته»،آن بحثی است که‌ دشمن،به دهان دوستان می‌افکند تا«مشغول»سازد.دشمن،«مسأله»می‌سازد تا«سرگرم»سازد.

و در این سرگرم شدن به مسائل ساخته و پرداختهء دشمن،چه سوء استفاده‌هاست که‌ نمی‌شود،چه جیب‌هاست که زده نمی‌شود،چه‌ غارت‌هاست که انجام نمی‌گیرد!

«جنگ زرگری»را شنیده‌اید!

مناقشات شدید لفظی،برای هدفی دیگر، البته پنهان!

آنان که در این گونه مناقشات،وارد گود و میدان می‌شوند،غافل‌اند که گاهی سر نخ،دست‌ دیگران است و«معرکه گردانان»پشت صحنه‌ مخفی شده‌اند و دو نفر،یا دو گروه یا دو فرقه و مذهب را به جان هم انداخته‌اند تا از آب«جدل‌ آلود»،ماهی سیاست بگیرند.

امام امت،این بیدارگر اعصار و قرون، همیشه در چنین موقعیت‌هایی فریاد هشیاری و ندای آگاهی سرمی‌دارد؛برخی شنیده و می‌پذیرفتند،ولی بعضی،ناشنیده از آن‌ می‌گذشتند.

امام راحل(ره)پیش از انقلاب،در ارتباط با جنجال‌ها و مناقشات شدید و معرکه گیرهای‌ رنگارنگ و جدل‌های تند و مشغول کننده بر سر مسأله«کتاب شهید جاوید»،«کشتن آقای‌ شمس‌آبادی»و«آثار دکتر شریعتی»بارها و بارها هشدار داد که:اینها،دام دشمن است تا فرصت‌هایتان به اینها بگذرد و از مسائل اصلی‌تر غافل بمانید.

مگر نه این است که برای اغفال از جبهه و دشمن اصلی،همیشه جبههء فرعی می‌گشایند و مسألهء کوچک را بزرگ می‌کنند و«مسأله»می‌سازند تا نیروها در این جدال‌ها و تحلیل‌ها به‌ تحلیل رود؟!

و ما چه غافلیم اگر:

«زندانی لفظ و اصطلاحیم و خوشیم!».

***سخن را همین جا به پایان بریم و از گرفتار شدن در دام‌های شیطانی«جدل،مراء و مخاصمات»،به خداوند پناه می‌بریم.

پی‌نوشت‌ها

(1).سعدی(امثال و حکم،دهخدا،ج 2،ص 818).

(2).کافی،ج 1،ص 94؛محجة البیضاء،ج 1،ص 821.

(3).گلستان سعدی،باب هشتم.

(4).کافی،ج 1،ص 74؛محجة البیضاء،ج 1 ص 721.

(5).ر.ک:بحار الانوار،ج 07،ص 693،ج 2،ص 421 و831 و ج 9 و 01(احتیاجات)؛اصول الکافی ج 2، ص 003؛کنز العمال،ج 01،ص 581؛سفینة البحار،ج 2، ص 135 و 695 و ج 1،ص 122؛الحیاة،ج 2،ص‌123 و 223 و منابع حدیثی دیگر.

(6).جامع السعادات،نراقی،ج 2،ص 282.

(7).مؤمن65/.

(8).نحل421/.

(9).بحرا الانوار،ج2،ص 521 و ج 9،ص 552.

(01).از جمله،ر.ک:حج2/ و 7؛آل عمران56/؛مؤمن53/و 55.

(11).ر.ک:احتجاج طبرسی و بحار الانوار،ج 9 و 01.

(21).صحیفه نور،ج 71،ص 79.

(31).برای آشنایی با این گونه مناقشات و جدال‌های‌ انحرافی،ر.ک:الامام الصادق و المذاهب الأربعه،ج 1، ص 681-002،تحت عنوان:حرکة التنازع بین المذاهب.

(41).بحار الانوار،ج 2،ص 231،ح 12 و ص 431،ح 82.

(51).همان،ص 331،ح 72.

(61).محجة البیضاء،ج 1،ص 99.

(71).همان،ص 201(تلخیص).

(81).بحار الانوار،ج 84،ص 404 و 204.

(91).همان،ص 402.

(02).الامام الصادق،اسد حیدر،ج 2،ص 07؛حیاة الامام‌ موسی بن جعفر،باقر شریف القرشی،ج 2،ص 313.

(12).محجة البیضاء،ج 1،ص 701،به نقل از اعتقادات‌ صدوق.

(22).کافی،ج 2،ص 003.

(32).الامام الصادق و المذاهب الاربعه،ج 1،ص 683.

(42).اصول کافی،ج 2،ص 103،ح 3.

(52).لاتجادل العلماء و لا تمار السفهاء،فیغضبک العلماء و یشتمک السفهاء.(وسائل الشیعه،ج 21،ص 73،ح 3).

منبع :

نشریه قرآن و حدیث » فرهنگ کوثر » زمستان 1388 - شماره 80