زود زبان باز کردن و چند نکته در مورد حرف زدن کودکان

 

در سن یک سالگی کودکان 3-1 کلمه را باید بیان کنند اگر دستور یک مرحله ای داده شودمی توانند اجرا کنند

در سن 2 سالگی عبارات 3-2 کلمه ای را باید بتوانند ادا کنند. در این سن نصف کلامی که ادا می شود توسط اطرافیان قابل فهم است. دستورات دو مرحله ای را می تواند اجرا کند

اگر به همین ترتیبی که عرض کردم وجود دارد نباید مشکلی باشد. والدین می توانند به تکلم بهتر کودک کمک کنند. عملکرد کودکان دو زبانه بهتر از کودکانی هست که یک زبان می آموزند

تکلم و حرف زدن

والدین چه کمکی می توانند انجام دهند :

کودکان حرف زدن را از طریق شنیدن یاد می گیرند و مدتها قبل از به حرف درآمدن ،‌حرف اطرافیان خود را درک می کنند . نکته مهم این است که سال اول عمر در تکامل و یادگیری به موقع زبان در آنها بسیار حیاتی است در نتیجه بهترین روش برای کمک به تکلم کودکان ،‌صحبت کردن مداوم با آنها ،‌گوش دادن و سپس نشان دادن واکنش مناسب در قبال آنهاست .

اغلب کودکان در سال دوم عمر ، جملات کوتاه را درک می کنند و در واقع آماده صحبت کردن می شوند . اغلب کودکان معمولاً اولین کلمات خود را بین ۱۲ تا ۱۸ ماهگی ادا می کنند که معمولاً شامل نام فرد ، حیوان یا اعضای بدن و یا چیزهای مهم روزمره که بکرات شنیده است ، می باشد . البته کلمات اولیه کودک ممکن است مفهوم نباشد و . . . .

ادامه نوشته

انواع لکنت در کودکان

لکنت دوران کودکی پدیده ی پیچیده ای است که از دیدگاه های مختلفی آن را مورد بررسی قرار می دهند.

طبقه بندی لکنت دوران کودکی از دیدگاه علامت شناختی

در این دیدگاه بنا به تظاهرات و ویژگی های لکنت در کودکان ، سه طبقه زیر را می توان قائل شد:

1.لکنت اولیه (آغازین) :
این نوع لکنت به حالتی نسبت داده می شود که در آن کودک :

تنش و اضطراب ندارد
نسبت به مشکل خود آگاهی ندارد
 میزان فراوانی و شدت لکنت بسیار کم است
رفتارهای وابسته بسیار کم است
2.لکنت ثانویه (پیشرفته ) :
به حالتی اطلاق می شود که کودک :

 از مشکل خود آگاهی دارد
دارای تنش و اضطراب است
رفتارهای وابسته در کودک زیاد دیده می شود
میزان فراوانی و شدت لکنت در سطح بالاست
3.لکنت گذرا  :
این مرحله بین لکنت اولیه  و ثانویه اتفاق می افتد که شامل علائم زیر می باشد :

هیجان و اجتناب از شروع گفتار دارد
تکرار و کشیده گویی در سطح هجا و کلمه ،بدون تلاش و تقلا دارد
 آگاهی از مشکل شروع به شکل گیری می کند
هنوز تجربه منفی و ناخوشایند پیرامون لکنت را تجربه نکرده است
به خاطر موارد فوق تلاش زیادی برای غلبه بر مشکلش انجام نمی دهد
طبقه بندی لکنت دوران کودکی از دیدگاه علت شناختی

از این دیدگاه می توان لکنت را به دو بخش لکنت رشدی و اکتسابی تقسیم کرد.

در تمامی انواع لکنت یک عامل از اهمیت بالایی برخوردار است و آن آگاهی فرد از لکنت خود می باشد . به طور کلی در کودکان اگر آگاهی از لکنت ایجاد نشده باشد ، موفقیت درمان بیشتر خواهد بود . البته نوع و میزان آگاهی از لکنت نیزدر موفقیت درمان اهمیت دارد ،چون تعیین کننده میزان اضطراب کودک حین سخن گفتن می باشد.سایر عوامل نیز در پیش آگهی درمان حائز اهمیت می باشند .

http://www.vahidehsoltani.ir/index.php?ToDo=ShowArticles&AID=8777

رایانه به کودک شما حرف زدن می آموزد

همه کودکان وقتی شروع به حرف زدن می کنند ، بسیاری از حروف یا هجاها را درست ادا نمی کنند و هستند کودکانی که در سال های بعد و حتی در دوران دبستان این مشکل را دارند.
محققان اعتقاد دارند این مشکل از آنجا ناشی می شود که کودکان توانایی تشخیص هجاهای مختلف را ندارند. این یک مشکل شنیداری است که منجر به بروز یک مشکل تکلمی می شود. یک برنامه رایانه ای ساده که به کودکان فرق گذاشتن بین اصوات را یاد می دهد، می تواند به طور چشمگیری مهارت های شنیداری آنها را افزایش دهد. تولید کننده های این بازی ادعا می کنند که کودکان با کمک این بازی طی چند هفته می توانند معادل 2 سال پیشرفت کنند. دیوید مور از دانشگاه آکسفورد این بازی را که «پدیده» نامیده می شود، برای کمک به کودکانی که مشکل تکلم دارند، ابداع کرده؛ ولی اعتقاد دارد برای همه کودکان مفید است.
در این بازی کودک باید 2 هجای مختلف مانند «ی» در سیب و «ی» در سیل را از هم تشخیص دهد. یک هجا برای کودک پخش می شود، در ادامه از کودک خواسته می شود تا از میان چند هجای متفاوت که پخش می شود آن هجایی را که با اولی مطابقت دارد، انتخاب کند. با ادامه بازی، هجاها شباهت بیشتری به یکدیگر پیدا می کنند و تمایز میان آنها مشکل تر می شود. در ازای 44 هجای زبان انگلیسی می توان هزار زوج کلمه از کودک پرسید؛ اما در این بازی تنها 22 زوج کلمه پرسیده می شود. در آخرین آزمون ها 18 کودک بین 8 تا 10 سال 3 بار در هفته به مدت 4 هفته با این نرم افزار بازی کردند. به وسیله یک آزمون شنوایی استاندارد ، توانایی تکلم آنها در قبل و بعد از این دوره مورد بررسی قرار گرفت.

گروه پژوهشگر، متوجه پیشرفت قابل ملاحظه ای در توانایی های کلامی این کودکان شد. در مقایسه با کودکانی که این بازی را انجام نداده بودند ، پیشرفت این کودکان بسیار محسوس بود. در آزمون های دیگری که روی کودکان دارای مشکل یادگیری به وسیله این بازی صورت گرفت، نتایج مشابهی گزارش شد. ولی یک محقق به نام تد وارگ از دانشگاهی در انگلیس هشدار داد که این نحوه آموزش به کودکان می تواند نتایج گمراه کننده ای به دنبال داشته باشد. پیشرفت حاصل شده ممکن است به دلیل تلاش معلمان و پزشکان باشد نه به دلیل تأثیر این بازی.
مور در جواب می گوید: آزمایش های مستقلی انجام خواهد شد؛ ولی من اعتقاد دارم که این نرم افزار می تواند یک تحول عظیم در آموزش پدید آورد. ممکن است در آینده این آرزوی کودکان که همه کارهای خود را به وسیله رایانه انجام دهند، تحقق یابد.


منبع : اینترنت

"ل" مثل لکنت

 

چطور با یکی از اعضای خانواده که دچار لکنت است ارتباط برقرار کنیم؟
به خاطر داشته باشید که اگر زمان حرف زدن با کودک یا بزرگسالی که دچار لکنت است احساس ناراحتی کنید، این احساس منفی به طرف مقابل هم القا می شود. البته بروز لکنت عمدتا در کودکان مشاهده می شود و شاید به جرات بتوان گفت که حدود یک درصد از افراد در جامعه ممکن است در بزرگسالی دچار لکنت باشند اما در کل هستند خانواده هایی که درگیر این مساله بوده و لذا...........

ل مثل لکنت
لکنت یک اختلال در جریان روانی گفتار فرد می باشد . اینکه علت واقعی و معین لکنت چیست، موضوعی است که هنوز به طور کامل کشف نشده اما تحقیقات دانشمندان نظریات متفاوتی را در این زمینه ارائه کرده است. آنچه روشن است اینکه علتهای متفاوتی سبب لکنت در افراد مختلف می شود. اما اینکه مهمترین علت چیست جای سۆال است.

حدود 55 میلیون نفر از مردم دنیا ، بزرگسال یا کودک دارای لکنت می باشند که این تعداد حدوداً 1% از جمعیت مردم در کشورهای مختلف جهان راتشکیل داده است. طبق آخرین برآورد در ایران احتمالاً این جمعیت حدود نیم میلیون می باشد. پس خود این آمار نشان می دهد که ضروری است همه ما طرز برخورد با یک فرد مبتلا به لکنت را بیاموزیم به خصوص اگر این فرد یکی از اعضای خانواده یا نزدیکان ما باشد.
به خاطر داشته باشید که اگر زمان حرف زدن با کودک یا بزرگسالی که دچار لکنت است احساس ناراحتی کنید، این احساس منفی به طرف مقابل هم القا می شود.

البته بروز لکنت عمدتا در کودکان مشاهده می شود و شاید به جرات بتوان گفت که حدود یک درصد از افراد در جامعه ممکن است در بزرگسالی دچار لکنت باشند اما در کل هستند خانواده هایی که درگیر این مساله بوده و لذا برای مواجهه با این شرایط باید اموزش ببینند. خصوصا که که طرز رفتار خانواده با این دست افراد خصوصا کودکان، در شکل گیری اعتماد به نفس آنها در آینده و   .....

ادامه نوشته

لکنت زبان در کودکان بررسی علل اختلالات و بهبود و اصلاح و درمان

مقدمه

لکنت زبان عمدتاً و بطور کلی جز در موارد استثنایی در دوران خردسالی آغاز شده و یک پدیده خاص دوران کودکی است. معمولاً از سنین ۲ تا ۴ سالگی شروع می‌شود. لکنت زبان از مهم‌ترین و متداولترین اختلالات تکلمی است. در سنین ۶ تا ۷ سالگی نیز که مصادف با زمان آغاز مدرسه‌است به لحاظ ویژگیهای عاطفی و سازگاری اجتماعی خاص این دوره موقعیت مناسبی است برای بروز لکنت زبان در میان کودکانی که بیشتر مستعد چنین اختلالی هستند. گاهی از موارد در دوران بلوغ نیز افرادی که قبلا به نحوی لکنت زبان داشته‌اند دچار لکنت زبان می‌شوند.

در واقع سن، شرایط و ویژگیهای بلوغ نیز احتمالاً در تغییر شکل یا تشدید لکنت موثر است. لکنت زبان در میان پسران بیشتر از دختران است و در بررسی‌ها و تحقیقات مختلف نسبتی در حدود ۷۰ درصد برای پسران و ۳۰ درصد برای دختران ذکر گردیده‌است. بسیار دیده‌ایم که بعضیها به هنگام صحبت، لکنت زبان دارند؛ یعنی زبان‌شان بر سر برخی از حروف گیر می‌کند. با چنین افرادی باید با ملایمت رفتار کرد؛ ولی متاسفانه عده‌ای هستند که کند زبانی را دستاویز شوخی و ریشخند می‌پندارند. کندی زبان در جایی پیش می‌آید که دستگاههای تکلم انسان دچار پاره‌ای از تشنج‌هاست؛ از اینرو ادای کلمات ناگهان به مانع برخورد می‌کند و پیوسته مکثی در میان صحبت روی می‌دهد. به هنگام چنین رویدادی معمولاً انسان حرفی را که روی آن مکث ایجاد شده‌است، چندبار تکرار می‌کند.

علل فیزیکی و عقب ماندگی ذهنی


یکی از علل می تواند فلج مغز باشد در فلج مغزی ضایعه در قسمت هایی از مغز ایجاد می شود که کنترل عضله های بدن را بر عهده دارند و   ........

ادامه نوشته

آسیب شناسی و آفت های زبان و بیان : مسئله دروغگویی كودكان

 

آسیب شناسی و آفت های زبان و بیان

مسئله دروغگویی كودكان

یكی ازنكات مهم تربیتیجلوگیری از دروغگویی كودكان است . این مسئله در اغلب خانواده ها مطرح است و پدران و مادران البته نه در دوران خردسالی كودك بلكه از حدود سن تمیز از آن شدیداً رنج می برند .

پایه گذاری این لغزش و خوی ناپسند از همان دوران كودكی است . در روزهای اول كه بنا به علل اجتماعی و احیاناً غریزی طفل دروغ می گوید و راه حیله در پیش می گیرد،والدین با موضع تشویق و خنده و شعف از او استقبال می كنند . غافلاز این كههمین امرموجب رشد و پرورش این حالت نابهنجار می شود.

تعریف دروغ
دروغ بیان سخن و مطلبی است كه مطابق با واقع و حقیقت نیست . معمولاً آن كس كه دروغ می گوید آگاهانه به تحریف حقیقت می پردازد و امریرا تأییدمی كند كه . . .

 

ادامه نوشته

آسیب شناسی و آفت های زبان و بیان : دروغگویی در کودکان

 

آسیب شناسی و آفت های زبان و بیان

دروغگویی در کودکان

چرا بچه ها دروغ می گویند؟
1 –اعمال خشونت نسبت به کودکان، خصوصا کتک زدن آنها باعث می شود که بچه ها از پدر و مادر خود بترسند و ازروی ترس به آنها دروغ بگویند. بزرگترین علت دروغ گفتن بچه ها ، همین ترس از بدرفتاری و خشونت بزرگترهاست.
2 –تقلید کودکان از بزرگسالان، علت دیگر دروغگویی آنهاست. پدر و مادری که خود دروغ می گویند، چگونه انتظار دارند فرزندشان راستگو باشد؟ بچه ها بیشتر از آنکه حرف بزرگترها را گوش کنند ، از کارهای آنها تقلید می کنند . پس بکوشیم . . .

 

ادامه نوشته

آسیب شناسی ، تهدیدها و آفت های زبان و بیان : با کودکانی که دروغ می گویند چه کنیم؟

 

آسیب شناسی ، تهدیدها و آفت های زبان و بیان

با کودکانی که دروغ می گویند چه کنیم؟


والدین در بسیاری از اوقات نمی دانند در قبال کودکانی که به دروغ گفتن روی می آورند چه کنند. همواره این پرسش در ذهن آنها مطرح است که آیا این سخنان در شکل گیری شخصیت آینده فرزندانشان تأثیری نامطلوب به جای خواهد گذارد و آنان فردی موفق – دست کم از دید اقتصادی - در جامعه خواهند بود یا چنین نخواهد شد؟ اما به راستی با کودکانی که دروغ می گویند چه باید کرد؟

تنبیه و دعوا کردن کودکانی که دروغ می گویند، هیچ فایده ای ندارد. بهتر است به جای این کار، ابعاد دنیای تخیلی آنها را تغییر دهیم.

هنگامی که والدین به یکدیگر دروغ می گویند، در واقع به کودک می آموزند که . . .

 

ادامه نوشته

چه کنیم که بچه ها به حرفمان گوش کنند  ؟

 

چه کنیم که بچه ها به حرفمان گوش کنند

توصیه هایی برای والدینی که از دست بچه ها به ستوه آمده اند
وقتی روی کتاب  های کف اتاق خواب پسر ده ساله ام لیز خوردم فهمیدم که باید کاری می کرد. آن طور هم نبود که من و همسرم قبلاً تلاش نکرده باشیم. تهدیدها و اولتیماتوم های ما فقط به طور موقتی مشکل را حل می کرد. کتاب ها همیشه کف اتاق پراکنده بود.

سپس به ذهنم خطور کرد که از روش منظمی که در کتابفروشی ها به کار برده می شود، استفاده کنم. برای پسرم قفسه های پلاستیکی خریدم، سپس به کمک هم کتاب ها و دیگر وسایل او را در قفسه ها جای دادیم و مرتب کردیم. دیگر نه من نق می زدم و نه او اتاق درهم برهمی داشت.

والدین پر مشغله اغلب مانند گروهبان آموزشی عمل می کنند که فقط در طول روز به افراد آموزش می دهند، این روش نه تنها بی اثر است بلکه والدین و فرزندان را عصبانی و آزرده خاطر می کند.


درگیر و شریک کردن بچه ها در کارهای خانه ، همیشه مشکل است. این کار را با وضع مقرارت مشخصی در مورد این که چه کسی، چه کاری را چه موقع می بایست انجام دهد شروع کنید. از بچه ها بخواهید که در طرح یک جدول به شما کمک کنند. وقتی کاری به طور کامل اجرا نمی شود، با ربط دادن نتایج به رفتار بد، درسی به آنها بیاموزید.
بنابراین شما چه چیزی باید به فرزندانتان بگویید تا کاری را که می خواهید انجام دهند؟ راه حل  های زیر با استفاده از تجربه های والدین که مربوط به پنج مشکل عمومی است باید حس همکاری و مسئولیت پذیری  و مرتب بودن فرزندان را برانگیزد – مهارت هایی که یک عمر به درد آنان می خورد.

وقتی فرزندتان دسته گلی به آب داده است. به جای این که بگویید « ای دست و پا چلفتی!» بگویید: « ببینم، برای حل این مشکل چی لازم داری؟»

جین نلسون روان شناس خانواده می گوید: « این که والدین چگونه با اشتباهات کوچک فرزندان کنار می آیند – از ریختن شیر گرفته تا شکستن اسباب بازی  – می تواند منجر به دوستی و اعتماد بین آنها  و فرزندانشان شود یا سبب فاصله و خصومت گردد.»

گاهی فرزندانتان کارهایی می کنند که شما باید تحمل کنید، البته خیلی سخت است ولی برخورد خشونت  آمیز به آنها یاد نمی دهد چگونه رفتارشان را تصحیح کنند. اگر با فریاد بگویید: « فوراً آن را تمیز کن.» عمل تمیز کردن نه الزام منطقی عملش، بلکه بیشتر شبیه تنبیه به نظرش می رسد.

نحوه ی برخورد فرزندتان با راه حل انتخابی شما مهم است. متوجه باشید که هیچ سرزنشی در کار نباشد ، فقط به طور ساده بیان موقعیتی باشد که نیازمند اصلاح است.

اتاق درهم و برهم فرزندتان شما را ناراحت می کند. به جای این که بگویید:« اتاقت را مرتب کن – وگرنه...! » بگویید « یا الان مرتب کن و یا تا ده دقیقه بعد – انتخاب با خودت است.»

والدین اغلب به استفاده از تهدیدهای تو خالی روی می آورند که تأثیر چندانی بر بچه ها ندارد. نتیجه چیست؟ به نظر می رسد « نتیجه ی این نوع برخورد ، افزایش کشمکش است که می تواند به سرعت شدت یابد.»

از دادن اولتیماتوم اجتناب ورزید. سعی کنید که همیشه بر وجه مثبت کار تأکید کنید.مثلاً بگویید: « اگر اسباب بازی ها و لباسهایت منظم باشد اتاقت خیلی قشنگ می شود.» و با دادن انتخاب محدودی به فرزندانتان در مورد زمان انجام این کار، در واقع از برخورد و درگیری با او پرهیز می کنید.

او نمی خواهد از رختخواب بیرون بیاید.به جای این که بگویید: « پاشو! این آخرین دفعه است که صدایت می کنم.» بگویید: « صبح به خیر. ساعت هفت است، الان باید چه کار کنی؟»

به عنوان والدین ، ما اغلب در قبال فرزندانمان مسئولیت زیادی به عهده می گیریم، بنابراین تعجبی ندارد که آنها مدت زیادی در تختخواب منتظر بمانند تا به آنها گفته شود، بلند شوند. فرزندان به طور تجربی می دانند که ما آنها را با ناز و نوازش بیدار می کنیم و نمی گذاریم دیرشان شود.

نلسون می گوید: « نق زدن ، به فرزندان یاد نمی دهد که چگونه مسئولیت پذیر باشند. در تعطیلی آخر هفته در مورد راه هایی که سبب می شود صبح زیبا همچنان زیبا بماند، صحبت کنید. به عنوان مثال او می تواند شب قبل لباسهایش را آماده کند و کیفش را ببندد. یک ساعت شماطه دار بخرید و نحوه ی تنظیم آن را به او یاد بدهید.

تصمیم بگیرید در مقابل کاری که می خواهید فرزندتان انجام دهد، چه خواهید کرد. مثلاً برایش توضیح دهید که اگر از سرویس مدرسه جا بماند، او را با ماشین خودتان نخواهید برد. البته این تهدید موقعی عاقلانه است که فرزندتان بتواند پیاده یا با وسایل نقلیه عمومی به مدرسه برود.

بر سر حرفتان بمانید: او باید مسئله دیر رفتن به مدرسه را حل کند یا این که جوابگوی علت دیر کردش به اولیای مدرسه باشد.

او باز هم می خواهد در انجام تکالیف به او کمک کنید. به جای این که بگویید: « تو خیلی تنبلی! باید بیشتر تلاش کنی » بگویید « کار توست ، مطمئنم که می توانی آن را انجام بدهی.»

هنگام شب در اکثر خانه ها برای انجام تکالیف درگیری وجود دارد. بعضی مواقع فرزندان کـُند هستند. کمک کردن بیش از حد به بچه سبب عدم پیشرفت او می شود.

توپ را در زمین فرزندتان بیندازید. اول به او بگویید که به توانایی های او ایمان دارید، «هفته گذشته مسئله سختی را حل کردی» ، سپس مقررات مشخصی برای مطالعه وضع کنید و یک مکان آرام برای مطالعه ایجاد نمایید که دور از سر و صدای اطفال و تلویزیون باشد.


وقتی فرزند شما مشغول انجام تکالیفش است نزدیک او نروید. این کار او را خیلی وابسته خواهد کرد. البته چنانچه در مورد چیزی مشکل دارد یا مردد است، خوب است که همان را توضیح دهید و بعد از او دور شوید.


نحوه ی برخورد فرزندتان با راه حل انتخابی شما مهم است. متوجه باشید که هیچ سرزنشی در کار نباشد ، فقط به طور ساده بیان موقعیتی باشد که نیازمند اصلاح است.
هرگز تکالیف او را انجام ندهید این کار مانع پیشرفت او می شود، چرا که فرزندتان چیزی یاد نمی گیرد. راه حلش این است که تکالیف را به صورت کاری عادی و روزمره در آورید نه اینکه مسئله ای باشد که هر روز در موردش کشمکش داشته باشید.

هیچ کاری در خانه انجام نمی دهد.

به جای این که بگویید: « کی می خواهی یاد بگیری که در مورد کارهای خانه احساس مسئولیت کنی؟» بگویید: « تا میز چیده نشود نمی توانم شام را بکشم.»

درگیر و شریک کردن بچه ها در کارهای خانه ، همیشه مشکل است. این کار را با وضع مقرارت مشخصی در مورد این که چه کسی، چه کاری را چه موقع می بایست انجام دهد شروع کنید. از بچه ها بخواهید که در طرح یک جدول به شما کمک کنند. وقتی کاری به طور کامل اجرا نمی شود، با ربط دادن نتایج به رفتار بد، درسی به آنها بیاموزید.


والدین پر مشغله اغلب مانند گروهبان آموزشی عمل می کنند که فقط در طول روز به افراد آموزش می دهند، این روش نه تنها بی اثر است بلکه والدین و فرزندان را عصبانی و آزرده خاطر می کند.
برای نمونه تا زمانی که میز چیده نشود از دادن شام امتناع کنید. در این مورد قاطع باشید ؛ حتی اگر فرزندتان گرسنه به رختخواب برود. در مورد لباس  های کثیف نیز همین گونه برخورد کنید.سر فرزندتان داد نزنید که لباسهایش را از کف اتاق جمع کند، بلکه فقط لباس هایی را بشویید که در سبد رختشویی است. موقعی که فرزندتان می خواهد لباس مورد علاقه اش را بپوشد ولی می بیند که شسته نیست ، یاد می گیرد که از قبل به فکرش باشد.انتظار داشته باشید که گاهی فرزندتان شما را عصبانی کند. وقتی او این کار را می کند، فقط پاسخ مختصر و ساده ای بدهید. به خاطر داشته باشید که کارها برای این که بهتر شوند، اول بدتر می شوند. اما در درازمدت تلاش بیشتر برای درگیر کردن فرزندان در یافتن راه حل مشکلات ، هزینه ناچیزی است که برای پرورش فرزندانی مسئولیت شناس و با انگیزه  می پردازید.

تبیان

با کودک چگونه از مرگ صحبت می کنید؟

 

با کودک چگونه از مرگ صحبت می کنید؟


توضیح مرگ  به کودکان یکی از سخت ترین کارها برای اولیاست، بخصوص هنگامی که خود آنها با غم مرگ  عزیزی دست به گریبان هستند. اما «مرگ» یک بخش غیر قابل انکار از زندگی است و خواه ناخواه کودکان ، از خردسالی ، نسبت به آن کنجکاو می شوند و به فهمیدن و پرسیدن درباره آن علاقه مند هستند.

 کودک را نباید با سوگواری شدید، وحشت زده کرد، ولی از طرفی هم نباید مسئله را بی اهمیت جلوه داد. به کودک باید توضیح داد که بزرگترها هم به گریه کردن نیاز دارند و این که ما به خاطر از دست دادن کسی ناراحت هستیم. در غیر این صورت، کودک کنجکاوانه تغییرات خلقی شما را درک می کند و بخصوص وقتی حس کند مسئله ای وجود دارد، ولی شما سعی در مخفی کردن آن دارید، نگران تر می شود.

شاید باعث تعجب باشد که بدانید حتی کودکان دو ساله از مرگ آگاه هستند. کودکان در قصه هایشان یا برنامه های تلویزیون مطالبی درباره ی مرگ می شنوند، یا در اطراف خود حیوانات خانگی یا خیابانی مرده را می بینند. علیرغم این موارد، هیچ کدام از کودکان مفهوم مرگ  را نمی دانند. آنها نمی توانند مفهوم همیشگی بودن مرگ را درک کنند و در عوض، آن را به عنوان یک اتفاق موقت و قابل برگشت در نظر می گیرند. آنها تصور می کنند که اجساد هنوز می خورند و می خوابند و کارهای همیشگی خود را انجام می دهند، با این تفاوت که این کارها را یا در آسمان ها و یا در زیر خاک انجام می دهند. حتی وقتی یکی از اولیاء ، یا خواهران و برادران کودک در گذشته است، او نمی تواند این اتفاق را برای آنها در نظر بگیرد.

کودکان به روش های مختلف نسبت به مرگ واکنش نشان می دهند:

 کودکان قدرت درک اطلاعات پیچیده و سنگین را ندارند. بنابراین سعی کنید برای توضیح «مرگ» وارد جزئیات و بحث های پیچیده آن نشوید. آنچه برای کودکان بخصوص اطفال زیر پنج سال درک بهتری دارد، توضیح مرگ به عنوان توقف تمام کارهای جسمانی است.
- اصلاً تعجب نکنید اگر کودک دو ساله ای در آموزش مهارت دستشویی رفتن کـُند یا کودک 5 ساله ای نخواهد به مهدکودک  همیشگی اش برود، چرا که کودک در جست و جوی علت پریشانی و غمگینی بزرگترهاست و می خواهد بداند چرا برنامه روزمره اش تغییر کرده است. او با خودش فکر می کند چرا ناگهان جهان اطرافش این همه نگران کننده شده است. از سوی دیگر، ممکن است کودکی هم باشد که اصلاً واکنشی به مرگ نشان ندهد یا گاهگاهی در بین شادی و خوشحالی های کودکانه اش به یاد آن بیفتد که این هم کاملاً طبیعی است و دلیل سنگدلی کودک نیست! اصولاً کودکان این مفهوم را کم کم و به آهستگی درک می کنند و نباید انتظار داشت که همه موضوع را در یک لحظه یا یک روز بفهمند و حتی بسیاری از آنها تا وقتی که کاملاً احساس امنیت نکنند، به احساس غم خود اجازه ظهور نمی دهند، یعنی فرایندی که ممکن است ماه ها تا سال ها به طول بینجامد، بخصوص اگر مرگ عزیزی را شاهد بوده باشند. بعضی از کودکان رفتارهایی انجام می دهند که به نظر عجیب می رسد. مثل بازی  های تشییع جنازه یا ادای مردن کسی را در آوردن. این هم امری طبیعی است، حتی اگر به نظر بزرگترها غیرمعقول باشد. بنابراین، این روش ابراز احساسات در مورد مرگ را نباید از کودک گرفت.

- احساسات خود را در مورد مرگ توضیح بدهید.
سوگواری یک قسمت بسیار مهم برای التیام غم مرگ عزیزان است و این هم در مورد بزرگسالان و هم در مورد خردسالان صادق است کودک را نباید با سوگواری  شدید، وحشت زده کرد، ولی از طرفی هم نباید مسئله را بی اهمیت جلوه داد. به کودک باید توضیح داد که بزرگترها هم به گریه  کردن نیاز دارند و این که ما به خاطر از دست دادن کسی ناراحت هستیم. در غیر این صورت، کودک کنجکاوانه تغییرات خلقی شما را درک می کند و بخصوص وقتی حس کند مسئله ای وجود دارد، ولی شما سعی در مخفی کردن آن دارید، نگران تر می شود.

- به سؤالات کودک پاسخ دهید.
کنجکاوی کودکان درباره ی مرگ یک امر عادی است و نباید از سؤالات آنها فرار کرد، بلکه بهتر است با استفاده از فرصت پیش آمده به کودک کمک کنیم تا بتواند با مسئله از دست دادن دیگران روبرو بشود.

- جواب های آسان و کوتاه عرضه کنید.
کودکان قدرت درک اطلاعات پیچیده و سنگین را ندارند. بنابراین سعی کنید برای توضیح «مرگ» وارد جزئیات و بحث های پیچیده آن نشوید. آنچه برای کودکان بخصوص اطفال زیر پنج سال  درک بهتری دارد، توضیح مرگ به عنوان توقف تمام کارهای جسمانی است. مثلاً به او گفته شود مردن این گربه یعنی این که او دیگر راه نمی رود یا غذا نمی خورد و چیزی را نمی بیند و هیچ دردی را احساس نمی کند و جسم آن دیگر کار نمی کند.

- کودکان نیاز دارند در مورد خودشان اطلاعاتی داشته باشند.
ممکن است بپرسند که «من کی می میرم؟» که در جواب بهتر است گفته شود «هیچ کس نمی داند که کِی می میرد، ولی بیشتر ما زمان خیلی خیلی زیادی زندگی می کنیم. من مطمئنم که تو تا وقتی که خیلی پیر بشوی، زندگی می کنی.» یا ممکن است کودک بپرسد: «مامان، تو کی می میری؟» این سؤال معمولاً برای اولیا خیلی تکان دهنده است. عملاً منظور کودک از این نوع سؤال این است که آیا تو از من مراقبت می کنی و یا چه کسی بعد از این از من مراقبت می کند؛ بنابراین بهتر است به کودک گفته شود «مامان قوی و سالم است و خیلی خیلی وقت زیادی، پیش تو خواهد ماند.» حتی توصیه می شود اولیا به کودکان زیر پنج سال بگویند « مامان نمی میرد»، « بابا نمی میرد». بنابراین اگر این گونه جواب بدهیم که « فرزند عزیزم همه ما یک روزی می میریم» برای کودک مانند این است که بگوییم ما همین امروز می میریم!!

روزنامه ایران

با کودک چگونه از مرگ صحبت می کنید؟

 

با کودک چگونه از مرگ صحبت می کنید؟


توضیح مرگ  به کودکان یکی از سخت ترین کارها برای اولیاست، بخصوص هنگامی که خود آنها با غم مرگ  عزیزی دست به گریبان هستند. اما «مرگ» یک بخش غیر قابل انکار از زندگی است و خواه ناخواه کودکان ، از خردسالی ، نسبت به آن کنجکاو می شوند و به فهمیدن و پرسیدن درباره آن علاقه مند هستند.

 کودک را نباید با سوگواری شدید، وحشت زده کرد، ولی از طرفی هم نباید مسئله را بی اهمیت جلوه داد. به کودک باید توضیح داد که بزرگترها هم به گریه کردن نیاز دارند و این که ما به خاطر از دست دادن کسی ناراحت هستیم. در غیر این صورت، کودک کنجکاوانه تغییرات خلقی شما را درک می کند و بخصوص وقتی حس کند مسئله ای وجود دارد، ولی شما سعی در مخفی کردن آن دارید، نگران تر می شود.

شاید باعث تعجب باشد که بدانید حتی کودکان دو ساله از مرگ آگاه هستند. کودکان در قصه هایشان یا برنامه های تلویزیون مطالبی درباره ی مرگ می شنوند، یا در اطراف خود حیوانات خانگی یا خیابانی مرده را می بینند. علیرغم این موارد، هیچ کدام از کودکان مفهوم مرگ  را نمی دانند. آنها نمی توانند مفهوم همیشگی بودن مرگ را درک کنند و در عوض، آن را به عنوان یک اتفاق موقت و قابل برگشت در نظر می گیرند. آنها تصور می کنند که اجساد هنوز می خورند و می خوابند و کارهای همیشگی خود را انجام می دهند، با این تفاوت که این کارها را یا در آسمان ها و یا در زیر خاک انجام می دهند. حتی وقتی یکی از اولیاء ، یا خواهران و برادران کودک در گذشته است، او نمی تواند این اتفاق را برای آنها در نظر بگیرد.

کودکان به روش های مختلف نسبت به مرگ واکنش نشان می دهند:

 کودکان قدرت درک اطلاعات پیچیده و سنگین را ندارند. بنابراین سعی کنید برای توضیح «مرگ» وارد جزئیات و بحث های پیچیده آن نشوید. آنچه برای کودکان بخصوص اطفال زیر پنج سال درک بهتری دارد، توضیح مرگ به عنوان توقف تمام کارهای جسمانی است.
- اصلاً تعجب نکنید اگر کودک دو ساله ای در آموزش مهارت دستشویی رفتن کـُند یا کودک 5 ساله ای نخواهد به مهدکودک  همیشگی اش برود، چرا که کودک در جست و جوی علت پریشانی و غمگینی بزرگترهاست و می خواهد بداند چرا برنامه روزمره اش تغییر کرده است. او با خودش فکر می کند چرا ناگهان جهان اطرافش این همه نگران کننده شده است. از سوی دیگر، ممکن است کودکی هم باشد که اصلاً واکنشی به مرگ نشان ندهد یا گاهگاهی در بین شادی و خوشحالی های کودکانه اش به یاد آن بیفتد که این هم کاملاً طبیعی است و دلیل سنگدلی کودک نیست! اصولاً کودکان این مفهوم را کم کم و به آهستگی درک می کنند و نباید انتظار داشت که همه موضوع را در یک لحظه یا یک روز بفهمند و حتی بسیاری از آنها تا وقتی که کاملاً احساس امنیت نکنند، به احساس غم خود اجازه ظهور نمی دهند، یعنی فرایندی که ممکن است ماه ها تا سال ها به طول بینجامد، بخصوص اگر مرگ عزیزی را شاهد بوده باشند. بعضی از کودکان رفتارهایی انجام می دهند که به نظر عجیب می رسد. مثل بازی  های تشییع جنازه یا ادای مردن کسی را در آوردن. این هم امری طبیعی است، حتی اگر به نظر بزرگترها غیرمعقول باشد. بنابراین، این روش ابراز احساسات در مورد مرگ را نباید از کودک گرفت.

- احساسات خود را در مورد مرگ توضیح بدهید.
سوگواری یک قسمت بسیار مهم برای التیام غم مرگ عزیزان است و این هم در مورد بزرگسالان و هم در مورد خردسالان صادق است کودک را نباید با سوگواری  شدید، وحشت زده کرد، ولی از طرفی هم نباید مسئله را بی اهمیت جلوه داد. به کودک باید توضیح داد که بزرگترها هم به گریه  کردن نیاز دارند و این که ما به خاطر از دست دادن کسی ناراحت هستیم. در غیر این صورت، کودک کنجکاوانه تغییرات خلقی شما را درک می کند و بخصوص وقتی حس کند مسئله ای وجود دارد، ولی شما سعی در مخفی کردن آن دارید، نگران تر می شود.

- به سؤالات کودک پاسخ دهید.
کنجکاوی کودکان درباره ی مرگ یک امر عادی است و نباید از سؤالات آنها فرار کرد، بلکه بهتر است با استفاده از فرصت پیش آمده به کودک کمک کنیم تا بتواند با مسئله از دست دادن دیگران روبرو بشود.

- جواب های آسان و کوتاه عرضه کنید.
کودکان قدرت درک اطلاعات پیچیده و سنگین را ندارند. بنابراین سعی کنید برای توضیح «مرگ» وارد جزئیات و بحث های پیچیده آن نشوید. آنچه برای کودکان بخصوص اطفال زیر پنج سال  درک بهتری دارد، توضیح مرگ به عنوان توقف تمام کارهای جسمانی است. مثلاً به او گفته شود مردن این گربه یعنی این که او دیگر راه نمی رود یا غذا نمی خورد و چیزی را نمی بیند و هیچ دردی را احساس نمی کند و جسم آن دیگر کار نمی کند.

- کودکان نیاز دارند در مورد خودشان اطلاعاتی داشته باشند.
ممکن است بپرسند که «من کی می میرم؟» که در جواب بهتر است گفته شود «هیچ کس نمی داند که کِی می میرد، ولی بیشتر ما زمان خیلی خیلی زیادی زندگی می کنیم. من مطمئنم که تو تا وقتی که خیلی پیر بشوی، زندگی می کنی.» یا ممکن است کودک بپرسد: «مامان، تو کی می میری؟» این سؤال معمولاً برای اولیا خیلی تکان دهنده است. عملاً منظور کودک از این نوع سؤال این است که آیا تو از من مراقبت می کنی و یا چه کسی بعد از این از من مراقبت می کند؛ بنابراین بهتر است به کودک گفته شود «مامان قوی و سالم است و خیلی خیلی وقت زیادی، پیش تو خواهد ماند.» حتی توصیه می شود اولیا به کودکان زیر پنج سال بگویند « مامان نمی میرد»، « بابا نمی میرد». بنابراین اگر این گونه جواب بدهیم که « فرزند عزیزم همه ما یک روزی می میریم» برای کودک مانند این است که بگوییم ما همین امروز می میریم!!

 

منبع: روزنامه ایران

با كودكان داغدار چگونه سخن بگوییم ؟

 

با كودكان داغدار چگونه سخن بگوییم ؟


مرگ‌ همواره‌ یكی‌ از بزرگترین‌ عوامل‌ ایجاد فشار و استرس‌ بوده‌ است. بسیاری‌ از كودكان‌ با مرگ‌ عزیزانشان‌ از جمله‌ پدر یا مادر رو به ‌رو می ‌شوند و برای‌ بزرگسالان‌ همیشه‌ این‌ سؤال‌ مطرح‌ است‌ كه‌ آیا كودك‌ را در جریان‌ فوت‌ عزیزش‌ قرار دهند یا خیر؛ اگر پاسخ‌ این‌ باشد كه‌ بایستی‌ كودك‌ را از وضعیت‌ پیش‌ آمده‌ مطلع‌ كرد، سؤال‌ دیگری‌ مطرح‌ می ‌شود؛ این كه‌ چه‌ كسی‌ واقعیت‌ را به‌ كودك‌ بگوید؛ و چه‌ موقع‌ و چگونه‌ این‌ حقیقت‌ تلخ‌ برای‌ وی‌ بازگو شود؟

به ‌ویژه كودكانی‌ که سرپرستان‌ خود را از دست‌ داده‌اند، این‌ مسئله‌ اهمیت‌ فراوان‌ دارد. اكثر اطرافیان‌ و بازماندگان‌ برای‌ گفتن‌ واقعیت‌ به‌ این‌ بچه‌ها با سردرگمی‌ و مشكل‌ مواجهند.

كودكان‌ در سنین‌ مختلف‌ سؤالات‌ گوناگون‌ و مربوط‌ به‌ سن‌ خودشان‌ را می ‌پرسند و این‌ سؤالات‌ با تغییرات‌ رشدی‌ آنان‌ تغییر می‌كند. پژوهش ها نشان‌ داده‌ است‌ كه‌ می ‌توان ‌به آنان‌ مطابق‌ درك‌ و فهم‌ و متناسب‌ با سنشان‌ پاسخ داد. به‌ هنگام‌ فقدان‌ عزیزان‌ نیز بایستی‌ با پاسخگویی‌ متناسب‌ به‌ سؤالاتی‌ در این‌ زمینه، فضایی‌ فراهم‌ آورد تا آنها به‌ تدریج‌ مرگ‌ را به‌ عنوان‌ بخشی‌ از زندگی‌ بپذیرند.


چنانچه‌ كودكی‌ در سانحه ‌ای‌ مثل‌ تصادف‌ داغدار شده‌ و خود او نیز به‌ علت‌ آسیب ‌دیدگی‌ در بیمارستان‌ بستری‌ است، بهتر است‌ واقعه‌ مرگ‌ توسط‌ تیم‌ درمان‌ و در همان‌ بیمارستان‌ به‌ او گفته‌ شود؛ در غیر این‌ صورت‌ زمانی‌ كه‌ از بیمارستان‌ به‌ منزل‌ برمی‌ گردد، به‌ دنبال‌ گمشده‌ خود می ‌گردد؛ و این‌ شرایط‌ برای‌ او با حزن‌ و اندوه‌ بسیار همراه‌ خواهد بود.
كودكان‌ نیز همانند بزرگسالان‌ در اثر از دست‌ دادن‌ عزیزان‌ خود غمگین‌ می‌ شوند و برای‌ انطباق‌ مجدد با محیط‌ به‌ زمان‌ نیاز دارند. در بعضی‌ موارد دیده‌ می‌ شود كه‌ وقتی‌ كودك‌ پدر، مادر، خواهر یا برادر خود یا حتی‌ پدربزرگ‌ یا مادربزرگ‌ را از دست‌ دهد ، واكنش‌ فوری‌ نشان‌ نمی‌ دهد. شاید بسیاری‌ از اطرافیان‌ تصور كنند كه‌ او مرگ‌ را نمی ‌فهمد و یا این كه‌ توانسته‌ است‌ آن‌ را بپذیرد. در صورتی‌ كه‌ واكنش‌ كودكان‌ نسبت‌ به‌ پدیده‌های‌ اطراف‌ گاهی‌ با تأخیر بروز می ‌كند. از آنجا كه‌ این‌ گونه‌ وقایع‌ برای‌ كودكان‌ بسیار دردناك‌ است، به‌ طور ناخودآگاه‌ واپس‌ زده‌ می‌ شوند؛ اما در ضمیر ناخودآگاه‌ آنان‌ باقی‌ می ‌مانند و سپس‌ در زمانی‌ دیگر به‌ صورت‌ رفتارهایی‌ كه‌ نشان‌ دهنده‌ سوگ‌ درونی ‌شان‌ است‌ نشان‌ داده‌ می‌ شوند.

پیش‌ از هر چیز باید توجه‌ داشته‌ باشیم‌ كه‌ چنانچه‌ برای‌ بازگویی‌ واقعیت‌ به‌ كودك‌ متوسل‌ به‌ یك‌ دروغ‌ شویم، مجبوریم‌ در پی‌ آن‌ دروغ های‌ دیگری‌ هم‌ به‌ كار گیریم . مثلاً اگر به‌ كودكی‌ كه‌ پدر خود را از دست‌ داده، گفته‌ شود كه‌ پدرش‌ در مسافرت‌ است، مسلماً او در حالت‌ انتظار قرار می‌ گیرد و سؤال‌ بعدی ‌اش‌ این‌ خواهد بود كه‌ پدر چه‌ موقع‌ برمی ‌گردد؟ به‌ این‌ ترتیب‌ مخاطب‌ او مجبور می ‌شود دروغ های‌ دیگری‌ بگوید. سرانجام‌ زمانی‌ كه‌ كودك‌ متوجه‌ واقعیت‌ شود، احساس‌ فریب‌ خوردگی‌ می ‌كند. به‌ اضافه‌ این كه‌ در این‌ زمان‌ او بایستی‌ به ‌تنهایی‌ به‌ عزاداری‌ بپردازد. در حالی‌ كه‌ اگر در همان‌ زمان‌ اتفاق، كودك‌ را در جریان‌ بگذاریم‌ و او در جمع‌ و همراه‌ دیگران‌ به‌ عزاداری‌ بنشیند، او نیز تخلیه‌ می‌ شود و دچار سوگ‌ به ‌تأخیر افتاده‌ نمی ‌گردد.

چنانچه‌ كودكی‌ در سانحه ‌ای‌ مثل‌ تصادف‌ داغدار شده‌ و خود او نیز به‌ علت‌ آسیب ‌دیدگی‌ در بیمارستان‌ بستری‌ است، بهتر است‌ واقعه‌ مرگ‌ توسط‌ تیم‌ درمان‌ و در همان‌ بیمارستان‌ به‌ او گفته‌ شود؛ در غیر این‌ صورت‌ زمانی‌ كه‌ از بیمارستان‌ به‌ منزل‌ برمی‌ گردد، به‌ دنبال‌ گمشده‌ خود می ‌گردد؛ و این‌ شرایط‌ برای‌ او با حزن‌ و اندوه‌ بسیار همراه‌ خواهد بود.


به‌ طور كلی، عزاداری‌ مراحلی‌ دارد. تمام‌ افراد عزادار این‌ مراحل‌ را طی‌ می ‌كنند و سپس‌ به‌ انطباق‌ می‌ رسند. مراحل‌ سوگ‌ عبارت اند از:
1. فرد شوكه‌ می‌ شود و حالتی‌ بهت‌ زده‌ پیدا می‌ كند.

2. شخص‌ هنوز مصیبت‌ را باور نكرده‌ است‌ (مرحله‌ ناباوری).

3. فرد افسرده‌ و غمگین‌ می ‌شود و وضعیت‌ لذت‌ نبردن‌ از زندگی‌ پیش‌ می ‌آید. به‌ ویژه‌ كودكان‌ بسیار بی ‌حوصله‌ و غمزده‌ می‌ شوند و علائم‌ افسردگی‌ در آنها بارز است.

4. در این‌ مرحله‌ پرخاشگری‌ و عصبانیت‌ ظاهر می ‌شود.

5. شخص‌ عزادار خود را با فقدان‌ عزیزش‌ سازگار می ‌كند. آن‌ را می ‌پذیرد و به‌ زندگی‌ عادی‌ و طبیعی‌ خود برمی ‌گردد.

مجموع‌ این‌ مراحل‌ یك‌ تا دو سال‌ طول‌ می‌ كشد و برای‌ همه‌ افراد به‌ طور طبیعی‌ پیش‌ می ‌آید. البته‌ این‌ به‌ معنای‌ آن‌ نیست‌ كه‌ پس‌ از این‌ زمان، شخص‌ واقعه‌ را فراموش‌ می ‌كند. چنین‌ وقایعی‌ هیچ‌ وقت‌ فراموش‌ نمی ‌شوند. بلكه‌ به‌ این‌ معناست‌ كه‌ فرد پس‌ از گذشت ‌این‌ مراحل، زندگی‌ روزمره‌ را از سر می‌ گیرد.


بعضی‌ از بزرگسالان‌ در پاسخ‌ به‌ كودكی‌ كه‌ معنای‌ فوت‌ شدن‌ را می‌ پرسد، می ‌گویند وقتی‌ فردی‌ فوت‌ می ‌كند، مثل‌ این‌ است‌ كه‌ او خوابیده؛ با چنین‌ تعریفی، بچه‌ های‌ كم ‌سن‌ به‌ شدت‌ از خوابیدن‌ می ‌ترسند و بعضاً شب ها بی ‌قراری‌ می ‌كنند و به‌ رختخواب‌ نمی ‌روند. حتی‌ وابستگی‌ شدیدی‌ به‌ والدین‌ یا بزرگترها پیدا می‌ كنند و می ‌ترسند شب ها تنها بخوابند؛ ترس‌ از این كه‌ مبادا وقتی‌ می‌ خوابند از خواب‌ بیدار نشوند، یا این كه‌ والدینشان‌ از خواب‌ بیدار نشوند. تفاوت‌ خواب‌ و مرگ‌ بایستی‌ برای‌ كودك‌ روشن‌ شود. باید به‌ كودك‌ گفته‌ شود كه‌ شخص‌ خواب‌ زنده‌ است، نفس‌ می‌ كشد و بیدار خواهد شد. همچنین‌ قلب‌ فردی‌ كه‌ خوابیده‌ است‌ كار می‌ كند، در حالی‌ كه‌ قلب‌ فرد فوت ‌شده‌ كار نمی ‌كند.
حال‌ ببینیم‌ به‌ سؤالات‌ كودك‌ در رویارویی‌ با پدیده‌ مرگ‌ چگونه‌ بایستی‌ پاسخ‌ دهیم. مثلاً كودكی‌ درباره‌ پدر فوت‌ شده‌اش‌ می ‌پرسد كه ‌پدركجاست؛ در جواب‌ به‌ این‌ سؤال‌ بهتر است‌ بگوییم، او نزد خداست، در بهشت‌ است‌ و جایش‌ بسیار خوب‌ است.

می ‌پرسد: "او برمی ‌گردد؟... كی‌ برمی‌ گردد؟" در جواب‌ بایستی‌ اشاره‌ كنیم‌ به‌ این‌ واقعیت‌ كه‌ او دیگر برنمی ‌گردد؛ كسی‌ كه‌ نزد خدا رفته، دیگر برنمی ‌گردد؛ ولی‌ ما همگی‌ یك‌ روز به‌ او ملحق‌ می ‌شویم. آن‌ روز به‌ خواست‌ خداوند انجام‌ می ‌پذیرد. این‌ امید را به‌ كودكان‌ عزادار باید بدهیم‌ كه‌ یك‌ روز ما به‌ شخصی‌ كه‌ از پیش‌ ما رفته، ملحق‌ خواهیم‌ شد.

برای‌ دیگر سؤالات‌ بچه‌ها نیز بایستی‌ ضمن‌ پرهیز از دروغ‌ یا پیچیده‌گویی، متناسب‌ با سن‌ آنها پاسخ‌ دهیم‌ تا مرگ‌ را به‌ عنوان‌ پدیده ‌ای‌ طبیعی‌ بپذیرند.


آیا در حضور كودك‌ گریه‌ كنیم؟
در صورتی‌ كه‌ گریه ‌كردن‌ با رفتارهای‌ هیجانی‌ و ترساننده‌ برای‌ كودك‌ همراه‌ نباشد، اشكالی‌ ندارد. به‌ وسیله‌ گریه‌ كردن‌ به‌ كودك‌ نشان‌ می ‌دهیم‌ كه‌ برای‌ فرد از دست‌ رفته‌ ارزش‌ و احترام‌ قائلیم. به ‌علاوه، اگر كودك‌ خواست‌ گریه‌ كند نباید مانعش‌ شویم. بایستی‌ اجازه‌ دهیم‌ كه‌ او هم‌ گریه‌ كند و سوگواری‌ خود را انجام‌ دهد تا چنان‌ كه‌ قبلاً گفتیم‌ دچار سوگ‌ به‌ تأخیرافتاده‌ نشود. لازم‌ است‌ توضیح‌ دهیم، اگر برای‌ فرد متوفی‌ اشك‌ می ‌ریزیم‌ به‌ این‌ علت‌ است‌ كه‌ دلمان‌ برایش‌ تنگ‌ شده‌ و دوست‌ داریم‌ او هنوز در كنارمان‌ باشد. به‌ این‌ ترتیب، كودك‌ هم‌ متوجه‌ می‌ شود كه‌ آن‌ شخص‌ دیگر برنمی‌گردد و ما روزی‌ به‌ او ملحق‌ خواهیم‌ شد. در عین‌ حال‌ متوجه‌ می‌شود كه‌ آن‌ فرد برایمان‌ بسیار اهمیت‌ دارد و فقدانش‌ ما را ناراحت‌ می كند.


آیا كودك‌ را بر سر مزار ببریم؟
این‌ مسئله‌ به‌ سن‌ كودك‌ و نسبت‌ فرد متوفی‌ با او بستگی‌ دارد. كودكان‌ زیر نُه‌ سال‌ درك‌ درستی‌ از مرگ‌ ندارند. حتی‌ خیلی‌ از كودكان‌ كم‌ سن‌ تصور می‌ كنند كه‌ افراد در داخل‌ قبر زنده‌اند و با تعجب‌ می ‌پرسند كه‌ آن‌ شخص‌ در زیر خاك‌ چه‌ می‌ كند؟

از نُه‌ سالگی‌ به‌ بعد، اشكالی‌ ندارد كه‌ كودكان‌ را بر سر مزار ببریم. می ‌توانیم‌ برای‌ آنها توضیح‌ دهیم‌ كه‌ فرد در زیر خاك‌ زنده‌ نیست‌ و نفس‌ نمی‌ كشد.

از سوی‌ دیگر، هرگز نباید مرگ‌ را با خوابیدن‌ مترادف‌ بدانیم . بعضی‌ از بزرگسالان‌ در پاسخ‌ به‌ كودكی‌ كه‌ معنای‌ فوت‌ شدن‌ را می‌ پرسد، می ‌گویند وقتی‌ فردی‌ فوت‌ می ‌كند، مثل‌ این‌ است‌ كه‌ او خوابیده؛ با چنین‌ تعریفی، بچه‌ های‌ كم ‌سن‌ به‌ شدت‌ از خوابیدن‌ می ‌ترسند و بعضاً شب ها بی ‌قراری‌ می ‌كنند و به‌ رختخواب‌ نمی ‌روند. حتی‌ وابستگی‌ شدیدی‌ به‌ والدین‌ یا بزرگترها پیدا می‌ كنند و می ‌ترسند شب ها تنها بخوابند؛ ترس‌ از این كه‌ مبادا وقتی‌ می‌ خوابند از خواب‌ بیدار نشوند، یا این كه‌ والدینشان‌ از خواب‌ بیدار نشوند. تفاوت‌ خواب‌ و مرگ‌ بایستی‌ برای‌ كودك‌ روشن‌ شود. باید به‌ كودك‌ گفته‌ شود كه‌ شخص‌ خواب‌ زنده‌ است، نفس‌ می‌ كشد و بیدار خواهد شد. همچنین‌ قلب‌ فردی‌ كه‌ خوابیده‌ است‌ كار می‌ كند، در حالی‌ كه‌ قلب‌ فرد فوت ‌شده‌ كار نمی ‌كند.

در هر صورت‌ موضوع‌ مرگ‌ برای‌ كودكان‌ بسیار پیچیده‌ است‌ و ما بایستی‌ به‌ آنان‌ زمان‌ بدهیم‌ تا در سن‌ بالاتر به‌ مفاهیم‌ درست‌ تری‌ دست‌ یابند. اما پیش‌ از رسیدن‌ به‌ سن‌ مناسب، نمی‌ توان‌ كودكان‌ را در دنیای‌ سؤالاتشان‌ تنها گذاشت. باید با زبانی‌ ساده‌ به‌ حقایق‌ علمی‌ متوسل‌ شد و به‌ پاسخگویی‌ به‌ آنها پرداخت. به‌ ویژه‌ باید توجه‌ داشت‌ كه‌ هرگز به‌ كودك‌ وعده‌ دروغین‌ ندهیم. مثلاً نباید بگوییم‌ كه‌ فرد فوت ‌شده‌ برمی‌ گردد. همچنین‌ لازم‌ است‌ در عزاداری هایی‌ با رفتارهای‌ هیجانی‌ و ناراحت ‌كننده‌ (از جمله‌ غش ‌كردن، داد و فریاد و كتك ‌زدن‌ خود) كودكان‌ حضور نداشته‌ باشند. البته‌ این‌ گونه‌ رفتارها برای‌ بزرگسالان‌ نیز خوشایند نیست‌ و چه‌ بهتر كه‌ آنان‌ هم‌ واقع‌ بینانه ‌تر به‌ پدیده‌ مرگ‌ نظر كنند و تا حد امكان‌ از این‌ قبیل‌ واكنش ها بپرهیزند.

توصیه‌ می‌ شود، در حضور كودكان‌ از فرد متوفی‌ به‌ خوبی‌ و نیكی‌ یاد كنیم، برای‌ شادی‌ روح‌ و آمرزش‌ گناهانش‌ دعا كنیم‌ و قرآن‌ بخوانیم.

تبیان

با کودک خود حرف بزنید

 

با کودک خود حرف بزنید


کودک شما حرف های زیادی برای گفتن دارد اما از آنجا که زبان باز نکرده است، متوجه حرف های او نمی شوید. اما راه هایی وجود دارند تا به کودک خود کمک کنید تا راحت تر با شما ارتباط برقرار کند.
 
به گزارش خبرنگار کلينيک باشگاه خبرنگاران؛ کودک شما حرف های زیادی برای گفتن دارد اما از آنجا که زبان باز نکرده است، متوجه حرف های او نمی شوید. اما راه هایی وجود دارند تا به کودک خود کمک کنید تا راحت تر با شما ارتباط برقرار کند.

 
حرف بزنید

شاید به نظر برسد کودک شما متوجه حرف هایی که به او می زنید نمی شود اما واقعیت این است که کودکان حتی پیش از تولد نیز به خوبی لحن صدا را تشخیص و به آن واکنش نشان می دهند. کودکان به خوبی می توانند لحن صدای خوشحال و ناراحت را از هم تشخیص دهند. و آنها را در خاطر خود حفظ میکنند و پس از 18 ماه، همه حرف هایی که به او گفته بودید را برایتان تکرار می کند. با او درمورد کارهایی که انجام می دهید، صحبت کنید و به او اجازه دهید تا پاسخ شما را بدهد. به طور مثال، ما الان می خواهیم برویم بیرون و قدم بزنیم.

 
شکلک در آوردن

همه حرکات کودک خود را تقلید کنید. اگر سرش را به اطراف می چرخاند، شما ه همین کار را بکنید. همه صداهای او را ترجمه و تفسیر کنید. به این ترتیب، توجه او را حتی برای مان کوتاهی به خود جذب می کنید.

 
اغراق کنید

 صدای خود را تیز کنید، چشمانتان راباز و گرد کنید و ابروهایتان را بالا ببرید. آرام صحبت کنید، انتهای حرف های خود را بکشید. به این ترتیب می توانید با کودک خود ارتباط نزدیک تری برقرار کنید.

 
از علایم استفاده کنید

یک ماه پیش از اینکه کودکان به حرف بیفتند و بتوانند کلمات را ادا کند، می توانند از علایم برای بیان منظور خود استفاده کنند.

لطفابه خاطر داشته باشید که کودکان در شش ماه نخست زندگی خود، نزدیک بین هستند. هر کدام از روشهای بالا را که می خواهید انجام دهید در فاصله 15 تا 30 سانتی متری از صورتش انجام دهید.

در ضمن، بهترین زمان برای برقراری ارتباط با کودک وقتی است که استراحت کرده، خوب شیر خورده و آماده بازی است. اگر کودک سرش را به اطراف می چرخاند و جاهای دیگری را نگاه می کرد یعنی گرسنه یا خسته است و حوصله ندارد.

منبع: برترين ها

با بچه ها چطور حرف بزنيم  ؟

 

با بچه ها چطور حرف بزنيم  ؟


گفتگو كردن و شنيدن صحبت هاي كودكان اهميت فراواني دارد. با اين كار ارتباط شما با آنها تقويت مي شود و به شنيدن سخنان شما تشويق و ترغيب مي شوند و اعتماد به نفس آنها بالا مي رود. اگر از همان سن و سال كم به حرف كودك خود گوش كنيد، در سنين بالاتر هر دو به اين كار عادت مي كنيد. اگر بتوانيد با بازي با كودك خود رابطه برقرار كنيد، آنچنان كه او به راحتي بتواند درباره كارهايي كه انجام داده و كساني كه با آنها معاشرت داشته با شما صحبت كند، احتمالا حتي در دوران بزرگسالي نيز شما را در جريان جزئيات زندگي خود قرار خواهد داد.
 
صحبت كردن و گوش كردن درست مانند هر كار ديگري مي تواند خوب يا بد انجام شود و درست مانند هر مهارت ديگري، با تمرين بهتر شود. برقراري ارتباط خوب با كودكان به معناي تشويق آنها به سخن گفتن و شنيدن صحبت هاي آنهاست. بعضي از كودكان به تشويق و بازخورد مثبت زيادي نياز دارند تا به حرف بيايند. وقتي مشغول انجام كار ديگري هستيد، كودك از گفت وگو با شما نااميد ميشود و اين به اين معناست كه شما موظف هستيد دست از كار بكشيد و سراپا گوش باشيد. ارتباط مثبت به معناي خوب حرف زدن يا حرف هاي خوب زدن نيست. بايد بتوانيد به حرفهاي كودك خود گوش كنيد. تمام احساسات او– خشم، شرم، درماندگي يا ترس – را بشنويد.
 
براي صحبت كردن و شنيدن سخنان يكديگر وقت بگذاريد.
 
وقتي كودك ميخواهد با شما صحبت كند،احساساتي شده يا مشكلي دارد به حرف او گوش كنيد.
 
ارتباط سالم شامل گفت وگو درباره احساسات – از جمله خشم، شادي، نااميدي، ترس و اضطراب – است. گفت وگو كردن درباره خشم با عصباني شدن خيلي فرق دارد و آموزش اين تفاوت به كودكاني كه خواهان برقراري ارتباط با شما هستند،اهميت بسيار زيادي دارد.
 
كودكان مثل بزرگترها فكر نميكنند. آنها خيلي چيزها را نميدانند و درباره موضوع موردنظر خود با خيلي از كلمات مربوط به موضوع آشنايي ندارند. وقتي با كودكتان صحبت مي كنيد، به خاطر بياوريد وقتي خودتان كودك بوديد چگونه جذب كساني مي شديد كه به حرف شما گوش ميكردند. وقتي كودك حرف بي معني يا اشتباهي ميزند يا به سختي كلمه موردنظر خود را پيدا ميكند، حرف او را قطع نكنيد. بگذاريد حرفش را تمام كند، بعد پاسخ بدهيد.
 
به زباني صحبت كنيد كه كودك بفهمد. گاهي اوقات فراموش مي كنيم كه كودكان هنوز توانايي درك تمام حرف هاي ما را ندارند.
 
گوش كردن تنها به معناي شنيدن كلمات نيست. بايد احساس نهفته پشت آن را درك كنيد. وقتي داريد به حرفهاي كودك گوش مي كنيد، وسط حرف او نپريد يا حرف توي دهان او نگذاريد. آنها هم به اندازه بزرگسالان از اينكه اين مورد را رعايت كنيد، تشكر خواهند كرد! اگر مي خواهيد كودك بداند كه حر فهاي او را ميشنويد و درك مي كنيد، گفته هاي او را تكرار كرده و با او تماس چشمي برقرار كنيد. با گفتن جملاتي مانند «در مورد...با من حرف بزن ،» «واقعا؟ » يا «ادامه بده »، علاقه خود را به گفته هاي او نشان دهيد و درباره احساساتش سؤال كنيد.
 
از نقد و نكوهش كودك بپرهيزيد. اگر از كاري كه كودك انجام داده، عصباني هستيد، سعي كنيد براي او توضيح دهيد كه ديگر نبايد آن را تكرار كند. با هم تلاش كنيد مشاجرات و مشكلات را حل كنيد.
 
 با يكديگر روراست باشيد.

http://www.tebyan-zn.ir/up/farzane58/143012/default.html

با بچه ها چطور حرف بزنيم؟

 

با بچه ها چطور حرف بزنيم؟

 

هنگامي‌که بچه ها تکليف خود را در مدرسه جا مي‌گذارند، امکان دارد حتي شمار زيادي از پدران و مادران فهميده، فرزند خويش را ملامت کنند و بگويند:" تو چقدر ناداني؟" . يا به طور مثال، چنانچه در يک روز تعطيل بچه‌ها با هم دعوا کنند، ممکن است والدين بردبار نيز از اين وضع شگفت زده شوند و بانگ برآورند:" به چه علت بچه هاي من چنين رفتاري دارند؟!".

احتمال دارد بزرگ کردن بچه، همچون آزمايشي جهت سنجش ميزان صبر و استقامت پدر و مادر باشد، ولي اين مورد خيلي اهميت دارد که کاربرد عبارت آزارنده، احتمالا حس عزت نفس بچه را کاهش مي‌دهد. "دونالد کيت"، رايزن روان شناس کودک در دانشگاه پنسيلوانيا، اظهار مي‌دارد: والدين بايد بدانند که خشمگين و محروم ساختن بچه از برخي چيزها را بايد بدين جهت اعمال کنند که بچه پي‌برد چه رفتاري بايد داشته باشد. به هر حال، پدر و مادر، امکانات روحي- رواني ضروري را به منظور مهار موقعيت‌هاي گوناگون دارا مي‌باشند."

در مطالب زير ده مورد از جملات زيان بخشي را که احتمال دارد والدين ابراز دارند و سپس راه کارهاي اجتناب از اين موقعيت ها را تشريح کرده ايم:

از چه رو نمي‌تواني مانند فلاني باشي؟

"ماري" پيوسته تکاليفش را انجام مي‌دهد و دندان هايش را مسواک مي‌زند. ليکن برادرش "بابي"، اين گونه نيست و تمام امور را بايد به وي يادآور شد. چرا او قادر نيست همانند "ماري" باشد؟

روان شناسان گفته‌اند که مقايسه صرفا موجب افزايش حسادت بين برادر و خواهر مي‌گردد. به باور يک روانشناس کودک" در صورتي که بچه‌اي با خواهر يا برادرش يا بچه ديگري مقايسه شود، احتمالا از وي بيزار مي‌گردد."

در عوض مقايسه کردن بچه‌ها، براي فرزندتان دقيقا مشخص سازيد که از او چه مي‌خواهيد؟!

اتاق تميز؟ ميز مرتب؟ آن بخش از کردار بچه را که مايليد تغيير کند، به دقت مشخص سازيد.

براي فرزندتان تشريح کنيد که خوي‌هاي نيکو، چه ياري‌هايي به او مي‌کند. مثلا به او توضيح دهيد که عادت انجام به موقع تکاليف، سبب مي‌شود نمرات ممتازي کسب کند و در اين حالت نبايد دلواپس باشد که تابستان نيز به مدرسه برود. چنانچه بچه متوجه شود که شما ميل داريد وي، کردارش را در پاره اي از موارد عوض کند تا بهتر از آنچه هست، بشود، در اين صورت يقينا تغييرات فرزندتان را شاهد خواهد بود.

چرا مانند بچه هاي خردسال رفتار مي‌کني؟

رفتار فرزند هفت ساله شما در يک تالار غذاخوري مانند بچه چهارساله است. شما شرمنده مي‌شويد و به وي يادآوري مي‌کنيد که به چه دليل نظير خردسالان رفتار مي‌کني؟

پيامد کار چه مي‌شود؟ به بچه اهانت شده و او اکنون با تنفر فراوان، همه نمک را از درون نمکدان بيرون مي‌ريزد!

عوض ناراحت ساختن بچه، بکوشيد شرايطي را مهيا سازيد که از پس تغيير دادن فرزندتان به طرز دلخواه برآييد. نسبت به رفتار فرزندتان، به نحو غير مستقيم بازتاب نشان دهيد. مثلا مي‌توانيد بگوييد:" مي‌دانم که دوست داري پيش از رفتن به بستر، تلويزيون تماشا کني و من مايل نيستم اين فرصت را از تو بگيرم، ولي چنان چه تغيير رويه ندهي، نمي‌گذارم چنين کني." با اين حرف بچه در مي‌يابد که احتمالا آن چيزي را که دوست دارد، از کف مي‌دهد.

چرا اين اندازه ژوليده و نامرتبي؟

فرزندتان، پوشاک نظيف و مرتبي به تن دارد، ليکن درست يک ساعت بعد با يک تي شرت کثيف، شلوار پاره و موهاي به هم ريخته جلوي شما حاضر مي‌شود.

انتقاد کردن از بچه، زمينه را براي کشاکش فراهم مي‌سازد. امکان دارد پدرومادر بپرسند، پس ما براي مهار فرزندمان چه بايد بکنيم؟ روانشناسان بدين سوال، اين سان جواب مي‌دهند:" هنگامي‌که بچه تصميم مي‌گيرد با دوستانش بيرون برود، بگذاريد هر لباسي را که مايل است، بپوشد ليکن چنان چه با شما براي شام خوردن بيرون مي‌آيد، نبايد هر لباسي را که مي‌خواهد، بپوشد. فرزندتان بايد فرابگيرد که در موقعيت هاي متفاوت، چه بپوشد. والدين مي‌توانند شيوه صحيح را درباره موضوعات گوناگون به بچه بگويند".

تو بامزه ترين، قشنگ ترين و زورمندترين بچه دنيايي!

حتي يک لقب مثبت نابجا احتمالا محدوديت بچه شده و مانع مي‌شود که وي خودش را به واقع آن گونه که هست، ببيند و بشناسد. مثلا چنانچه بگوييد:" تو از تمام بچه ها، هوشمندتري"، امکان دارد سبب شود که او حس کند، هيچ گاه با شکست روبه رو نمي‌شود.

از اطلاع خود در مورد استعدادهاي فرزندتان براي ترغيب و پيشرفت وي سود بجوييد نه اين که برچسب شخصيتي به وي بزنيد. به عنوان مثال اگر بگوييد:" تو با هوشي و من مي‌دانم که اينکار از عهده ات بر مي‌آيد" خيلي دلگرم کننده تر و ملايم تر از اين است که چنين بگوييد:" تو باهوش ترين بچه دنيا هستي" مي‌توانيد اين مورد را بيازماييد. يقينا برچسب بد زدن به بچه مانند غيب گويي از منش وي عمل مي‌کند. به عنوان مثال اگر به او گفته شود "تنبل"، مايل است حتي تنبل تر اقدام کند زيرا مطمئنش ساخته ايد که تن پروري جزو جدانشدني شخصيت اوست.

پدر و مادر بايد بکوشند عوض لقب منفي به کودک دادن، آن چيزي را که به واقع مورد نظرشان است، بر زبان بياورند. آيا بچه کلا تنبل است؟ امکان دارد او امور روزانه اش را بدون يادآوري به اجرا در نياورد. در اين صورت والدين بايد بچه را با روش جايزه دادن يا تبيه کردن، ملزم به انجام کارهاي روزمره کنند.

تو چقدر احمق هستي!

يکي از هدف‌هاي اصلي در تربيت فرزند، ايجاد اعتماد به نفس در بچه است. به جاي چنين عباراتي، جهت بهبود کردار فرزندتان اهتمام ورزيد سخنان ترغيب کننده و مثبت بيان داريد. به او ياد بدهيد که چگونه کاري را به درستي صورت دهد. مثلا، چنان چه فرزندتان بدون توجه به رفت و آمد خودروها، به وسط خيابان مي‌دود، مي‌توانيد به وي بگوييد:" موقع عبور از خيابان، بايد دستم را بگيري".

هنگامي‌که بچه دستتان را گرفت، اضافه کنيد:" تو خيلي باهوشي که دستم را ميگيري. حالا مي‌توانيم با خيال راحت از خيابان رد شويم."

برخي اوقات آرزو مي‌کنم که اي کاش بچه اي نداشتم.

آنچه فرزندتان از عبارت بالا مي‌فهمد، اين است: " تو ارزش نداري و من تو را نمي‌خواهم". او اين حرف را به دل مي‌گيرد و حتي تا بزرگسالي به يادش مي‌ماند.

آيا شما اينقدر بي خرديد که به بچه بگوييد:" اي کاش اصلا تورا نداشتم!". در عوض چنين بگوييد:" بعضي وقت ها مرا خيلي ناراحت مي‌کني."

بهتر آن است که پدر و مادر قواعد پيش گقته را اجرا کنند تا بدين حد از خشمناکي نرسند. وقتي بچه مي‌داند که پدرومادرش چه انتظاري از وي دارند و مشاهده مي‌کند که با او دمسازند، يقينا رفتار نيکوتري در پيش خواهد گرفت.

مرا تنها بگذار

تمام پدر و مادرها پاره‌اي اوقات مايلند تنها باشند. ولي در صورتي که پرخاش کنان از فرزندتان بخواهيد که ايشان را به حال خود گذارد، مي‌انديشد که دوستش نداريد. سعي کنيد بچه‌ها را در انجام امور روزانه شرکت دهيد. حتي يکي بچه سه ساله هم مي‌خواهد در آماده ساختن ميز شام ياري کند.

اگر موقعي که بچه ها به شما احتياج ندارند، وقتي را براي سپري ساختن با آنان اختصاص دهيد، در اين حالت زماني که توجه شما به اجراي ساير امور است، بچه ها کمتر مزاحم شما مي‌شوند.آن هنگام که لازم است تنها باشيد، مي‌توانيد به بچه بگوييد:" من خيلي تو را دوست دارم، اما حالا بسيار کار دارم." به او فرصت دهيد که دريابد شما بعدا مدتي را با او مي‌گذرانيد. در صورتي که فرزندتان اصرار کرد، مي‌توانيد بگوييد:" چنانچه بار ديگر حرفم را قطع کردي، ناچارا بايد به اتاقت بروي، چون اينجا اتاق من است." اين روشي در جهت دور کردن بچه نيست بلکه يک راه کار تربيتي به حساب مي‌آيد.

خفه شو!

اين عبارت سبب مي‌گردد که بچه حس کند شما کوچک ترين علاقه‌‌اي به شنيدن نظرش نداريد و اندک اندک به اين نتيجه دست مي‌يابد که او فردي ناتوان در طرح هر پيشنهادي است.

شما مي‌توانيد با آرامش و خونسري به او بگوييد:" ساکت باش" و اگر اين لحن کلام بي اثر باشد، آن را با خونسردي ليکن محکم تر بيان کنيد. يا امکان دارد تلويزيون را خاموش کنيد و وي را به اتاقش بفرستيد.

يادتان باشد که بچه ها همه چيز را از انگاره (الگوي) خود فرا مي‌گيرند. در صورتي که مي‌خواهيد فرزندتان مودب باشد، بايد نخست خودتان با ادب باشيد. هيچ گاه به هم سن و سالتان نمي‌گوييد" خفه شو!" پس به بچه تان هم نبايد چنين حرفي بزنيد.

اين کار را بکن وگرنه...!

ترساندن‌هاي بي‌مورد، در نهايت به زدوده شدن قدرت شما مي‌انجامد. اين قبيل گفتار سبب مي‌گردد که بچه به رفتار ناپسندش ادامه دهد تا ببيند شما تصميم داريد چه کنيد. روش مطلوب، چينش تنبيه ويژه اي است که مي‌توانيد به کار ببنديد. مثلا به اوبگوييد:

" اگر حالا دست از اين کارت نکشي، يک هفته کامل بايد در خانه بماني." يا " در صورتي که مجددا اين عمل را تکرار کني، حق نداري پس از ناهار بازي کني." اينجاست که بچه مي‌فهمد شما قادريد او را از برخي پيزهايي که دوست دارد، محروم سازيد.

اگر حالا همراه من نيايي، ديگر با تو کاري ندارم و براي هميشه کنارت مي‌گذارم!

هر گز بچه ها را از رهاکردنش نترسانيد. پدر و مادر بايد براي فرزندشان پناهگاه امني باشند، تا از آنجا بچه ها بتوانند به دنيا گام نهند. در غير اينصورت آنان از حيث رفتاري، به افرادي وابسته وبدون اعتماد به نفس بدل مي‌گردند.

چنانچه کودک نوپايي داريد که گوشه خيابان نشسته و تکان نمي‌خورد، بايد بگوييد:" يا با من بيا يا دستت را مي‌گيرم و با خود مي‌برم." و اگر ضرورت ايجاد کرد، بلندش کنيد و با خود ببريد. اگر فرزندتان دوست دارد وقت تلف کند، بکوشيد به وي توجه بيشتري داشته باشيد. مثلا بگوييد:" تو دقيقا پنج دقيقه وقت داري تا با دوستت بازي کني و بعد بايد برويم." اين کلام موثرتر از آن است که بچه را بترسانيد به اين که او را مي‌گذاريد و مي‌رويد.

اگر حرف‌هاي ناصحيح به فرزندتان زده‌ايد، فرصت‌هاي زيادي براي جبران آنها نداريد. بايد اذعان داشت که اينان ويژگي برگشت ناپذيري دارند. روانشناسي موسوم به فلمينگ توصيه مي‌کند که:" به نزد فرزندتان بشتابيد، وي را در آغوش بگيريد و بگوييد من حرف‌هاي زشتي به تو زده ام؛ برخي اوقات که از کوره در مي‌روم، سخناني به تو مي‌گويم که به هيچ عنوان دوست ندارم متاسفم." اين برخورد نه فقط موجب بهبودي رابطه شما با فرزندتان مي‌شود، بلکه ايشان مي‌آموزند که وقتي در شرايطي قرار مي‌گيرند که سبب خشمگيني‌شان مي‌گردد، بايد چه کرده و چگونه خويشتن را مهار کنند.

اين دستور مهم را به خاطر بسپاريد:" پيوسته دست به کاري بزنيد که بچه‌ها پي ببرند، دوستشان داريد."
مجله اینترنتی تک محفل دات کام

http://www.persianv.com/nozadan/132423.php

چگونه بفهمیم رشد کلامی کودکمان روند طبیعی دارد ؟

 

چگونه بفهمیم رشد کلامی کودکمان روند طبیعی دارد ؟


آیا كودك من تا كنون نباید شروع به حرف زدن می كرد آیا او از بچه های دیگر عقب تر است او تا این سن باید چند كلمه را بلد باشد چگونه بفهمم رشد كلامی در كودكم روند طبیعی دارد یا خیر
این ها سوالاتی است كه معمولا هر مادر كه كودك بالای يك سال دارد از خود می پرسد. برای آن كه تا حد زیادی به نگرانی های این مادران پاسخ داده شود، دانشمندان فهرستي شامل 25 لغت را منتشر كردند كه هر كودكی باید تا 2 سالگی آن ها را بلد باشد.این لغت ها و اصطلاحات شامل اسامی بعضی از اسباب بازی ها، غذاها، حیوانات و همچنین عنوان مهم ترین اعضای خانواده مانند پدر و مادر هستند. با آشنایی با این كلمات می توان كودكانی را كه ممكن است در آینده دچار مشكلات كلامی باشند از همین سنین پایین شناسایی كرد و درصورت لزوم به درمان آن ها پرداخت.كودكانی كه دیر شروع به صحبت كردن می كنند یا نسبت به سن شان لغات كمی را آموخته اند معمولا دچار مشكلاتی هستند كه از دید والدین آن ها پنهان مانده است. برای مثال یك كودك كه از لحاظ شنوایی دچار مشكل است به طور حتم مهارت های كلامی ضعیفی خواهد داشت یا كودكان مبتلا به اوتیسم از نظر گفتاری نسبت به همسالان خود عقب تر هستند.
چه موقع بايد نگران بود
25 لغتی كه توسط دانشمندان ارائه شده در اصل قسمتی از 310 كلمه ای است كه باید در دایره لغت كودكان تا زمان رسیدن آن ها به 3 سالگی قرار بگیرد. والدین می توانند ظرف مدت 10 دقیقه این كلمه ها را بررسی كنند و براساس آن ها میزان پیشرفت كودك شان را تخمین بزنند.از بین این 310 لغت هر كودك 3 ساله معمولا با 150 كلمه آشنایی دارد. به اعتقاد كارشناسان كودكان كم سن و سالی كه بین 75 تا 225 كلمه را بلدند در وضعیت نرمالی به سر می برد. اما زمانی كه تعداد این كلمات به كمتر از 50 برسد، آن گاه باید در مورد رشد كلامی و به دنبال آن در مورد رشد فكری و مغزی كودكان نگران بود.25 كلمه ای كه در این نوشته مطرح شده معمول ترین لغاتی هستند كه هر كودك در زمان شروع به صحبت كردن آن ها را فرا می گیرد و به صورت مكرر در طول روز آن ها را بیان می كند.
اگر كودك 25 لغت را بلد نیست
«پروفسور لسی رسكورلا» كه این تست را طراحی كرده در این باره می گوید: «اگر یك كودك تا پایان 24 ماهگی خود اكثر این لغات را نمی داند یا استفاده نمی كند، باید بگوییم كه سرعت یادگیری گفتار در او پایین است.»
البته بعضی از كودكان با این كه رشد مغزی طبیعی دارند و روند تكاملی آن ها به صورت معمول ادامه دارد، ممكن است دیرتر از دیگران شروع به صحبت كردن كنند. درصد زیادی از این كودكان حداكثر با چند ماه تاخیر خود را به وضعیت طبیعی می رسانند و این عقب ماندگی كوچك را جبران می كنند.
كارشناسان در مورد این كودكان چندان نگران نیستند بلكه نگرانی اصلی زمانی خود را نشان می دهد كه یك كودك به دلیل ابتلا به بیماری هایی مانند كم شنوایی یا اوتیسم سرعت یادگیری پایینی داشته باشد. در این مواقع می توان با توجه به قابلیت های گفتاری كودكان این موارد را شناسایی كرد و قبل از آن كه كودك با مشكلات بزرگ تری مواجه شود درصدد برطرف كردن آن ها اقدام كرد. اما اگر یك كودك تا رسیدن به 5/2 سالگی هنوز هم نتواند اكثر این كلمات را بیان كند، حتما باید به یك متخصص گفتاردرمانی ارجاع داده شود. مطمئنا بعد از 3سالگی دیگر نمی توان به این موضوع بی توجه بود و هر گونه كم كاری ممكن است عواقب بدی به همراه داشته باشد.
چند درصد مشكل دارند
آمارها نشان می دهد، تقریبا 20درصد از كودكان 2 ساله نسبت به هم سن و سال های خود رشد گفتاری ضعیف تری دارند و از آن ها عقب تر هستند. از این میزان بین 50 تا 75درصد مشكل زیادی ندارند و حداكثر ظرف مدت چند ماه خود را به هم سن و سال های شان می رسانند ولي در بقیه موارد كودكان دچار مشكلات ماندگار هستند و نیاز به كمك فوری دارند.كودكانی كه دیر به حرف زدن درمی آیند معمولا در انجام كارهای ساده دیگر مانند گوش دادن به لغت ها، جملات و عددها هم مشكل دارند و نمی توانند به خوبی آن ها را بعد از شما تكرار كنند.
متاسفانه بعضی از والدین تصور می كنند وسایلی مانند تلویزیون می توانند جای خالی آن ها را پر كنند و كودك با تماشای آن ها مهارت حرف زدن را خواهد آموخت. این در حالی است كه كودكان برای رشد نیاز به ارتباط مستقیم با دیگران به خصوص با پدر یا مادر خود دارند. آن ها باید چندبار كلمات را بشنوند و هر بار اشتباهات خود را با توجه به والدین خود اصلاح كنند.
چگونه به كودك مان كمك كنیم
اگر حس می كنید كودك تان از لحاظ گفتاری مانند هم سن و سال هایش پیشرفت نداشته است، مراجعه به یك متخصص گفتاردرمانی می تواند تا حد زیادی نگرانی های شما را برطرف كند اما علاوه بر مراجعه به پزشك روش های دیگری هم وجود دارد كه می تواند روند یادگیری را در كودك شما سریع تر كند.
در هر سنی بچه ها چه می گویند
معمولا اولین علامت آن كه نوزاد شما قادر به صبحت كردن است در یك ماهگی ظاهر می شود. در این زمان نوزادان صداهایی مانند آه، اوه، ها و مانند این ها می گویند كه كاملا با گریه كردن متفاوت هستند. بعد از مدتی نوزادان شروع به گفتن كلمات بی معنی و یك بخشی مانند دا، ما، با، یایا و شبیه به آن می كنند و تا پایان 4 ماهگی هم خندیدن را به خوبی فرا می گیرند.
در 9 ماهگی یا اندكی قبل كودك تان با گفتن مامان یا بابا شما را شگفت زده خواهد كرد، البته ممكن است او مخاطب این كلمات را به درستی تشخیص ندهد. در یك سالگی او پدر و مادر خود را به خوبی می شناسد و می تواند با گفتن مامان یا بابا آن ها را صدا بزند البته او در این زمان خود را هم می شناسد و می فهمد كه شما دارید با او صحبت می كنید.
از این زمان به بعد است كه كودكان شروع به ساختن لغتنامه مخصوص به خود را می كنند و تا 18 ماهگی می توانند تا 10 كلمه را بیان كنند. ولي بعضی از كودكان بااستعدادتر حتی می توانند تا رسیدن به 20 تا 24 ماهگی بیش از 50 كلمه را بگویند. واضح است كه هر كودك با دیگری متفاوت است اما درهر حال بهتر است از این زمان به بعد بیشتر مراقب گفتار خود باشید و توجه بیشتری به كودك تان بكنید. بخش اعظم لغاتی كه كودكان از این زمان به بعد فرا می گیرند تحت تاثیر مستقیم پدر و مادرشان است.
نزدیك به 2 سالگی، كودكان می توانند جملاتی شامل 2 یا 3 كلمه بگویند و خود را با عنوان من خطاب كنند. تا 3 سالگی تعداد كلماتی كه كودكان فرا می گیرند به عدد تقریبی 300 می رسد. تا 4 سالگی مهارت زبانی كودكان رشد چشمگیری می كند. در این زمان او می تواند داستان بگوید، تا عدد 10 بشمارد و حتی بخواند.
هنگام حرف زدن، بازی كنید
سعی كنید فرآیند آموزش حرف زدن به كودك خود را تا آن جا كه ممكن است لذت بخش كنید. در این زمان نه تنها سعی كنید حرف بزنید و صدا بسازید بلكه دائما او را لمس كنید، در آغوش بگیرید، با او بازی كرده و در تمام موارد ارتباط چشمی خود را با كودك حفظ كنید.
بلند حرف بزنید
همزمان كه در حال انجام كارهای مربوط به كودك تان هستید، سعی كنید با او حرف بزنید. مثلا هنگامی كه به او لباس می پوشانید، اسم لباس ها را بیاورید یا آرام آرام و به زبان بسیار ساده مراحل این كار را برایش توضیح دهید.
آهنگ دار و پرجنب وجوش باشید
هنگام حرف زدن با كودك سعی كنید اداي جملات با یك ریتم یا آهنگ باشد. تحقیقات نشان می دهد، كودكان كلماتی را كه به صورت شعرگونه برای شان گفته می شود بهتر به خاطر می سپارند و همچنین بهتر می توانند آن ها را در جملات به كار ببرند. هنگام حرف زدن سعی كنید از حركت هم استفاده كنید، زيرا به كار گرفتن همزمان چشم و گوش كودكان تاثیر كلمات را بیشتر می كند. برای مثال زمانی كه درباره یك پرنده حرف می زنید سعی كنید با حركت دست خود پرواز یك پرنده را هم برای كودك خود شبیه سازی كنید.
با كودك تمرین كنید
سعی كنید از هر فرصتی برای به سخن درآوردن كودك خود استفاده كنید، برای مثال زمانی كه او تشنه است از او بپرسید چه می خواهد. اگر پاسخ نداد به او بگویید كه تو الان آب می خواهی.زمانی كه كودك تان تلاش می كند كلمه را به زبان بیاورد صبور باشید. به او اجازه بدهید از ذهن و حافظه خودش استفاده كند و مرتب او را برای این كار تشویق كنید.
با او درست حرف بزنید
بعضی از والدین پاسخ كودك خود را به درستی نمی دهند و سعی می كنند با همان زبان كودكانه كلمات نامفهوم را بیان كنند اما این كار كاملا اشتباه است. شما نه تنها باید كلمات را درست تلفظ كنید بلكه سعی كنید پاسخ جملات نامفهوم كودك تان را هم به شیوه صحیح بدهید.
نوبت را رعایت كنید
زمانی كه كودك حرف می زند با تمام وجود به او گوش بدهید و منتظر باشید تا او سخنش را تمام كند، سپس شما حرف بزنید، سوال بپرسید و سعی كنید منتظر جواب بمانید. به او كمك كنید اسباب بازی های مورد علاقه اش را انتخاب كند و نظر و احساسش را در مورد هر كدام بگوید. همین كار را می توانید با وسایل بی خطر كه در محیط خانه قرار گرفته اند، انجام دهید.

 
برترین ها (www.bartarinha.ir)
 

چگونه به كودكمان گوش دهيم؟

 

چگونه به كودكمان گوش دهيم؟


ساده، آرام ولی محکم!


کودکان با واژه‌ها و کلام والدین‌شان به دنیا وصل می‌شوند. آنها این واژه‌ها را در ذهن‌شان ثبت کرده و برای بیان احساسات و عقاید‌شان و هرآنچه می‌خواهند به کار می‌برند.به هر شکلی با آنها حرف بزنیم با ما حرف خواهند زد. این رابطه از یک جایی باید دو طرفه شود. اگر آنها را نشنوید شما را نمی‌شنوند. مراحل زیر به شما کمک خواهند کرد تا از نظر کمی و کیفی به یک ارتباط مناسب با کودکتان دست یابید.

به‌طور مرتب باکودکان گفت‌وگو کنید. هرروز وقتی را به این کار اختصاص دهید. حتی اگر این وقت فقط 5دقیقه هنگام خوابیدن کودک باشد. مدت زمان صحبت‌کردن می‌تواند متغیر باشد اما جای آن باید در برنامه روزانه شما مشخص باشد.

برای صحبت کردن قرار بگذارید. وقتی کودک با شما می‌خواهد صحبت کند یا به‌طور غیرشفاهی اشاره می‌کند که چیزی او را آزار می‌دهد، در اسرع وقت به‌طور خصوصی با او خلوت کرده یا برای صحبت کردن با او قرار بگذارید. به‌خصوص اگر مجبورید وقت گفت‌وگو را به تأخیر بیندازید وقت خاصی را مشخص کنید: «الان وقت مناسبی نیست، ولی امشب درست بعد از جمع کردن ظرف‌های شام می‌توانیم توی اتاقت صحبت کنیم». بعد از تعیین قرار بد قولی نکنید.

تمام توجه‌تان را به او جلب کنید. به بقیه افراد خانواده بگویید که مزاحم نشوند. به یک جای خلوت و ساکت بروید و طوری عمل کنید که انگار تا ابد می‌خواهید گوش کنید. همانقدر که برای دوستان خود که برای مشورت نزد شما آمده‌اند وقت می‌گذارید، برای کودکان خود نیز وقت بگذارید.

سر صحبت را باز کنید. گاهی شروع صحبت برای کودکان مشکل است. پس سر صحبت را با جملاتی نظیر «خب چی شد» یا «بگو‌از چه ناراحتی» باز کنید. ولی هر چه این جملات اختصاصی‌تر باشند مؤثرترند. برای مثال ممکن است بگویید: «وقتی امروز از مدرسه اومدی خانه، خیلی ناراحت به‌نظر اومدی. می‌خوای راجع به اون با من حرف بزنی». اگر کودک نشان داد چیزی در مدرسه اتفاق افتاده اما او حالا نمی‌خواهد راجع به آن صحبت کند به او القا کنید که آزاد است و می‌تواند در فرصت دیگری این کار را انجام دهد.

به کودک اجازه صحبت کردن بدهید. وقتی صحبت را آغاز کردید از مهارت‌های خود استفاده کنید تا مکالمه را زنده نگه دارید. افراد بالغ معمولا تمایل دارند راه‌حل‌هایی پیشنهاد دهند و حتی برای کودکان نطق کنند. در برابر این وسوسه‌ها مقاومت کنید. از پرسش‌ها برای افزایش اعتماد کودک و به حرف کشیدن او استفاده کنید؛ «بعدش چی شد؟»، «اون چی گفت؟»و... . از جملاتی استفاده کنید که همدردی شما را می‌رساند: «شرط می‌بندم که خیلی ناراحتت کرد»، «اگر کسی با من این کاررو کرده بود، خیلی عصبانی می‌شدم» یا حتی کلمات کوتاهی نظیر «چه‌بد!» یا «عجب!» می‌توان مکالمه را ادامه داد. سعی کنید حرف‌های کودک را به‌خودش برگردانید تا شما را با بخش بیشتری از احساساتش شریک کند. این روش را چندین سال پیش «دکتر کارل راجرز» برای روان‌شناسانی که با افراد بالغ کار می‌کردند طراحی کرده است. بعدها این روش برای کودکان نیز مورد استفاده قرارگرفت.

چگونه با کودک خود صحبت کنیم‌؟
آیا به‌نظر می‌آید کودکان شما درخواست‌هایتان را نمی‌شنوند؟ اگر این طور است، به خاطر ضعف شنوایی آنها نیست، بلکه نشانه بی‌توجهی آنها به حرف‌های شماست. آنها تا هنگامی که صدایتان به حدی بلند شود که احساس کنند خیلی جدی هستید به این کار ادامه می‌دهند. رفع این مشکل دو جزء ضروری را می‌طلبد: والدین باید چیزی را بگویند که هدفی از آن دارند و سپس آن مطالب را جدی بگیرند. پس کلمات خود را با دقت انتخاب کنید، سپس آنها را با صداقت و محکم به کودکان انتقال دهید. کودک شما به‌زودی یاد خواهد گرفت که در نخستین لحظه‌ای که شروع به صحبت می‌کنید، به شما گوش فرادهد. برای نیل به این منظور به نکات زیر توجه کنید:

مجبورش کنید به چشم‌هایتان نگاه کند.
از آنجایی که حواس کودکان به آسانی پرت می‌شود، اطمینان حاصل کنید که هنگام صحبت کردن، به شما نگاه می‌کنند. شاید این مهم‌ترین عامل در پیروی کودک از دستورات با گوش دادن به شما باشد. نشان دهید که منظور شما از تلاقی نگاه چیست. این روش را از طریق یک بازی به کودک بیاموزید: چند متر دورتر از هم بنشینید و به چشم‌های هم نگاه کنید، هرکس زودتر به اطراف نگاه کند بازنده است. اگر کودکتان از نگاه کردن به چشمان شما می‌ترسد یا احساس ناراحتی می‌کند، به او بیاموزید تا به دهان یا تمام صورت شما نگاه کند. گاهی برای جلب توجه یک کودک لازم است تماس جسمی با او داشته باشید. به آرامی دست‌تان را روی شانه‌‌اش بگذارید یا درصورت لزوم، دو تا دست‌تان را روی شانه‌هایش قرار دهید و با ملایمت صورتش را به طرف خود نگاه دارید. فقط گاهی از این روش استفاده کنید و بکوشید به استفاده از آن عادت نکنید. برای کودکان بزرگ‌تر هرچیزی بیش از یک اشاره کوچک، با دست بر شانه‌‌اش ممکن است به جای جلب توجه، به یک رویارویی بدون ثمر بینجامد. وقتی کودک هنگام صحبت به شما نگاه می‌کند برای این کار او را تشویق کنید و بگذارید بداند که از او راضی هستید. بعدها درصورتی که علاوه بر نگاه کردن به شما، از دستورات نیز پیروی کرد، او را تحسین کنید.

آرام ولی محکم صحبت کنید.
اگر معمولا هنگامی که کاری از کودکتان می‌خواهید صدایتان را بلند می‌کنید، کودک می‌آموزد تا هنگامی که صدایتان را به حداکثر نرسانده‌اید، به شمابی‌توجهی کند. اگر متوجه شدید صدایتان لحظه به‌لحظه بلندتر می‌شود، صبر کنید. یک نفس عمیق بکشید، به چشم‌های کودک خیره شوید، با آهستگی و بسیار شمرده سخن بگویید: «علی، (با یک مکث بین هر کلمه در حالی که به هم نگاه می‌کنید) من... ازت... می‌خوام... لباس‌هات رو... همین حالا... جمع کنی... و توی... کمد... بگذاری.»

از جملات پرسشی اجتناب کنید.
وقتی به کودکتان می‌گویید «چطوره لباس‌هات رو جمع کنی‌!» اگر پاسخ داد، «حالا نه‌!» متعجب نشوید. اگر بگویید: «می آیی حالا ظرف‌ها رو تمیز کنیم‌؟» این فرصت را به او داده‌اید تا بگوید: «نه نمی‌یام». اگر در مورد چیزی که می‌خواهید کودکتان انجام دهد سؤالی در ذهن ندارید، از جملات قاطع استفاده کنید تا دقیقا بداند چه کاری باید بکند و به علاوه آن را چه موقع، کجا و چگونه انجام دهد.

با جملات ساده صحبت کنید.
از کلماتی که کودکتان آنها را نمی‌فهمد استفاده نـکنیــد. ســـاده و روشن حرف بزنید و پرچانگی نکنید. دستورات و توضیحات طولانی ممکن است باعث فراموش شدن بخش‌های اصلی صحبت‌تان شود. نوجوانان برای به یادآوردن سرنخ‌های اطلاعات شفاهی، توانایی محدودی دارند. گفت‌وگوهای کوتاه و ساده، همراه با یک عکس‌العمل طبیعی بهتر از یک سخنرانی طولانی، درک و به خاطر سپرده می‌شود. به جای ادامه گفت‌وگو در مورد مسئولیت، ارزش پول و اصول اخلاق، وضعیت را برای کودک روشن کنید: «یا همین حالا از دوچرخه سواری دست می‌کشی، یا یک‌هفته حق سوار شدن نداری.»

احساستان را به کودک بگویید.
بدون آنکه به‌طور مستقیم از کودک انتقاد کنید، به او بگویید که در مورد اعمال و رفتارش چه احساسی دارید؛ برای مثال: «برای اینکه خودت توالت را تمیز نمی‌کنی، واقعا ناراحتم.» یا «وقتی به موقع خونه نمی‌آی واقعا نگران می‌شم.» اگر از جملاتی استفاده کنید که به جای کودک به‌خودتان اشاره کند، می‌توانید از انتقاد، سرزنش یا حمله کردن به کودک بپرهیزید، همچنان احساسات را به‌طور مؤثری بیان کنید.

http://www.ashpazonline.com/forum/forum-f32/topic-t20382.html

چگونه کودک رابه حرف آوریم  ؟


 
چگونه کودک رابه حرف آوریم  ؟
 
سلامت نیوز: یادگیری صحبت کردن یکی از هیجان‌انگیزترین کارهایی است که کودکان انجام می‌دهند. این اتفاق خود به خود می‌افتد؛ آنقدر که حتی خودتان بسیاری مواقع متوجه پیشرفت آنها نمی‌شوید. در چند سال نخست زندگی، نوزاد گریان شما به کودک کنجکاوی تبدیل می‌شود که مدام از شما سوال می‌پرسد، برای شما قصه می‌گوید و احساسات واقعی‌اش را برای شما بیان می‌کند. مردم معمولاً در مورد اینکه چگونه کودکان حرف زدن را یاد می‌گیرند، کنجکاوند. در سه‌ چهار سال اولیه زندگی، کودکان همه چیزهای اصلی و ضروری را برای صحبت کردن یاد می‌گیرند؛ بدون آنکه درسی به آنها داده شود. در واقع، تمام کودکان زبان را یاد می‌گیرند. فرقی نمی‌کند چه زبانی باشد: انگلیسی، عربی، پرتغالی، اسپانیولی و … زبان یکی از ویژگی‌های غریزی و ذاتی است و پتانسیل آن در تمام انسان‌ها وجود دارد. چیزی که ما می‌دانیم، این است که کودکان زبان را به سرعت یاد می‌گیرند. آنها با برخی از مکانیزم‌ها متولد می‌شوند که باعث می‌شوند این تغییرات در کودکان به وجود آید. مهم‌ترین تغییرات که باعث رشد زبانی کودکان می‌شوند، در اوایل زندگی نوزاد شروع می‌شوند؛ اما مهارت‌های زبانی در بزرگسالی رشد و شکوفایی می‌یابند.

نقش شما در این فرایند
 در ابتدا، نوزاد شما برای برطرف کردن نیازهای اصلی‌اش از ابزاری مثل گریه کردن استفاده می‌کند؛ اما چند ماه بعد شروع به استفاده از صداها و کلمات ساده می‌کند. چیزی که او نیاز دارد، محرک است و او محرک‌های مورد نیازش را از اطرافیان خود به دست می‌آورد. توجه، علاقه و حرف زدن با کودک، آن چیزی را که برای شروع نیاز دارد، فراهم می‌کند. اغلب پدر و مادرها نیاز به آموزش در این زمینه ندارند؛ چرا که از همان بدو تولد نوزاد و نخستین لحظه‌ای که چشم در چشم او می‌دوزند، ارتباط برقرار کردن و حرف زدن با او را آغاز می‌کنند.

چرا حرف زدن با نوزاد تا این اندازه اهمیت دارد؟
 تحقیقات نشان می‌دهند که حرف زدن با نوزاد اهمیت بسیاری دارد. اخیراً مهارت‌های کلامی نوزادان در کشورهای بزرگ، مثل کانادا و آمریکا کاهش یافته و علت آن کاهش ارتباط کلامی والدین با کودکان ۳-۱ ساله است. به دلایل فراوان، از جمله مشغله‌های کاری، مسئولیت نگهداری از کودکان معمولاً به پرستارها واگذار می‌شود و معمولاً پرستارها وقت کمتری را صرف حرف زدن با کودکان می‌‌کنند. از طرفی، پدر و مادر پس از بازگشت به خانه نیز وقت کافی برای کودک‌شان نمی‌گذارند و به اندازه نیاز با آنها حرف نمی‌زنند. آنها بیشتر به اسباب‌بازی‌ها و عروسک‌ها اکتفا می‌کنند. انبوه برنامه‌های تلویزیونی و بازی‌های رایانه‌ای هر روز فاصله میان والدین و کودکان را بیشتر می‌کند. برای آنکه کودکان‌تان سخنوران متبحری شوند، نیاز دارند که از همان روزهای ابتدای زندگی این مهارت را تمرین کنند.

اصول صحبت کردن
 برای آنکه بدانید کودکان چگونه حرف زدن را یاد می‌گیرند، باید با عوامل مختلف آن آشنا باشید و یکی از این عوامل ارتباط برقرار کردن است.

حالات
 لبخندها، تماس‌های فیزیکی، ارتباط برقرار کردن با چشم‌ها و … به نوزاد می‌فهماند که شما او را دوست دارید. حالات چهره و ایجاد تغییرات فیزیکی مهم‌ترین و اصلی‌ترین بخش ارتباط برقرار کردن با نوزاد در چند ماه نخست زندگی است. با استفاده از این تکنیک ارتباطی منظورمان را بهتر می‌رسانیم؛ به خصوص زمانی که از یک زبان دیگر برای ارتباط برقرار کردن استفاده می‌کنیم. ارتباطات انسان‌ها با یکدیگر برای توضیح دادن دنیای پیرامون‌شان است و کودکان با آگاهی از این مسأله، استفاده از کلمات و جملات را آغاز می‌کنند.

زبان چیست؟
 به طور کلی، زبان همان چیزی است که انسان را از حیوانات متمایز می‌کند. سیستم استفاده از کلمات با ترتیب‌های معنادار، ما را قادر می‌سازد تا افکار و عقایدمان را به طور شفاف بیان کردن و منظور دیگران را نیز دریافت کنیم. توانایی ما برای یادگیری زبان، در واقع توانایی برای خلق جملات جدید است. برخی از عبارات و جمله‌ها را بارها و بارها تکرار و در عین حال به طور مداوم جملات جدید تولید می‌کنیم؛ جملاتی که شاید قبلاً هیچگاه نگفته‌ایم و حتی از زبان شخص دیگری نشنیده‌ایم. بیشتر کودکان در ۵/۲ سالگی با اجزای اصلی و پیچیده سیستم زبان آشنا می‌شوند. آنها وقتی که صداها را با هم ترکیب می‌کنند و کلمات را به وجود می‌آورند، قوانین صداشناسی را یاد می‌گیرند و بعد از آن یاد می‌گیرند که کلمات را به درستی با هم ترکیب کنند و عبارات و جملات جدید به وجود آورند (مثل توپ و بگیر). این جملات معنادار هستند و در عین مختصر بودن مفهوم را به طور کامل به شنونده می‌رسانند.

شروع رابطه برقرار کردن
 به نظر می‌رسد که کودکان از همان بدو تولد نه تنها با مهارت حرف زدن، بلکه با مهارت ارتباط برقرار کردن پا به این دنیا می‌گذارند. ارتباط برقرار کردن ابتدا با والدین شروع می‌شود و بعد با اطرافیان گسترش می‌یابد. کودک مدت‌ها قبل از زبان باز کردن، از طریق گریه و برخی اشارات و تغییر حالات، منظورش را به دیگران می‌رساند. شما نیز از طریق تماس چشم، لمس کردن و لبخند زدن، با او ارتباط برقرار می‌کنید؛ چرا که می‌دانید برای نوزاد چند روزه شما این روش بهترین راه انتقال احساسات درونی است. او مدت‌ها پیش از آنکه حرف زدن را یاد بگیرد، دریافت احساسات و عواطف اطرافیانش را یاد می‌گیرد.

کودکان و جملات ساده
 کودکان درست زمانی استفاده از جملات ساده را آغاز می‌کنند که می‌خواهند معانی پیچیده‌تر را در ارتباطات‌شان به کار گیرند. مهارت‌های زبانی آنها فقط محدود به توانایی برای گفتن نیست، بلکه نیاز دارند از این طریق آن چیزی را که می‌شنوند نیز بفهمند و درک کنند. یک بخش مهم زبان و یادگیری حرف زدن این است که گفته‌های دیگران را بفهمیم.
 آیا حیوانات نیز می‌توانند همانند انسان‌ها، ولی به گونه‌ای متفاوت حرف بزنند؟
 مشاهده رفتار و روابط حیوانات حقایق جالبی را در مورد آنها آشکار می‌سازد: جیرجیرک آمریکایی از چهار نوع مکالمه مختلف استفاده می‌کند و با هر یک پیغام متفاوتی را می‌فرستد. میمون‌ها نیز ۳۶ نوع صدا از خود تولید می‌کنند تا پیام خود را به سایر میمون‌ها برسانند. زنبورها از طریق نوعی رقصی خاص، سایر زنبورها را به سمت هدف مورد نظر خود هدایت می‌کنند. دلفین‌ها قادرند اطلاعات خاصی را به سایر دلفین‌ها انتقال دهند. مرغ مینا و طوطی زمزمه‌کنان با هم ارتباط برقرار می‌کنند؛ اما هنوز مشخص نیست که آیا می‌توانند معنی زمزمه‌های یکدیگر را بفهمند یا خیر. شامپانزه‌ها و گوریل‌ها بسیار شبیه انسان‌ها با هم ارتباط برقرار می‌کنند. توانایی آنها برای حرف زدن و رابطه برقرار کردن مانند انسان‌هاست. با آنکه نمی‌توان قوانین صداها و کلمات را به آنها یاد داد، ولی از طریق کارت، کیبورد و علائم زبانی می‌توان ارتباط برقرار کردن را به آنها آموخت برخی از شامپانزه‌ها قادرند از صداها علامت استفاده کنند؛ اما حتی باهوش‌ترین گوریل‌ها و شامپانزه‌ها فقط می‌توانند تعداد محدودی جملات ساده را یاد بگیرند. آنها هیچ خلاقیتی در زبان ندارند؛ یعنی اطلاعات و دریافت زبانی آنها بعد از آموزش‌های فراوان به اندازه یک کودک دو ساله است.
 
منبع: کودک سالم

 

چگونه به فرزندانمان گوش بدهيم و با آنها صحبت كنيم  ؟

 

چگونه به فرزندانمان گوش بدهيم و با آنها صحبت كنيم  ؟

سمیه اسماعیلی[1]

چکیده

هرکدام از شما ممکن است در زندگی خود لحظاتی را داشته باشید که دلتان بخواهد با یک دوست صحبت کنید، در این حالت مایلید که دوستتان به شما گوش بدهد، شرایط شما را بفهمد و پذیرای احساسات شما باشد. فرزندان شما نیز،  هنگام ناراحتی همین انتظار را از شما دارند. پدر و مادر باید رفتاری داشته باشند که فرزندان آنها بتوانند احساسات و افکارشان را با آنها در میان بگذارند. این امر مستلزم آن است که والدین مهارتهای ارتباطی در گوش دادن به کودکان و صحبت کردن با آنها را رعایت کنند. در مقاله حاضر سعی شده است تا اساسی ترین نکات در این خصوص گردآوری و ارائه گردد.

مقدمه

هیچ پدری به هنگام صبح بیدار نمی شود تا زندگی فرزندش را تیره سازد. هیچ مادری با خود نمی گوید : "امروز اگر فرصتی پیش آید بر سر بچه ام داد خواهم زد، از او ایراد خواهم گرفت یا او را تحقیر خواهم کرد." برعکس، بسیاری از مادرها در آغاز روز چنین تصمیم می گیرند : " امروز روزی صلح آمیز و پر از صفا و صمیمیت خواهد بود. نه داد و فریادی خواهد بود، نه بگو مگویی و نه زد و خوردی . " با وجود این و علی رغم نیات خوب، جنگ ناخواسته بار دیگر در می گیرد و ما بار دیگر در می یابیم که سخنانی ناخواسته بر زبان آورده ایم و با لحنی صحبت کرده ایم که دوست نداشتیم.

غالب گفتگوهای بین والدین و کودکان، گفتگوهایی بی حاصل است. چنانکه در گفتگوی زیر به خوبی نمایان است :

" کجا رفتی ؟ "

" بیرون. "

" چکار کردی ؟ "

" هیچ کار. "

والدین در صحبت با کودکان سعی می کنند منطقی باشند، اما به زودی پی می برند که این کار تا چه اندازه می تواند دشوار و طاقت فرسا باشد. از طرفی کودکان در گفتگو با والدین غالباً مقاومت نشان می دهند. آنها از اینکه کسی بیاید و دائماً نصیحتشان کند و از آنها ایراد بگیرد و مرتب تذکر بدهد، نفرت دارند. آنها احساس می کنند که والدین آدمهای پرحرفی هستند که زمان تلویزیون دیدن و بازی کردن آنها را به هدر می دهند.

اگر کسی مشتاقانه نظاره گر گفتگوی بین یک مادر و فرزندش باشد و به حرفهایشان گوش دهد با کمال تعجب متوجه خواهد شد که هریک از آنها تا چه اندازه به حرفهای یکدیگر بی توجه هستند. این گفتگو به دو تک گفتار می ماند : یک تک گفتار از انتقاد و دستوالعملها تشکیل می یابد و دیگری از عدم پذیرشها و دلیل تراشیها. نمایش غم انگیز چنین ارتباطی، ناشی از عدم عشق و علاقه نیست، بلکه از عدم احترام سرچشمه می گیرد؛ و به وجود آمدن این نمایش غم انگیز به دلیل نبود هوش و ذکاوت نیست، بلکه به خاطر نبود مهارت است.

برای آنکه ارتباط با کودکان نامفهوم نباشد و معانی و مفاهیمی در خود داشته باشد، طرز تکلم روزمره کافی نیست. به منظور اینکه بتوان هم به کوکان کمک کرد و هم از یأس و ناامیدی والدین کاست، به روش جدیدی در برقراری ارتباط با کودکان نیاز است که شامل راههای جدیدی برای گفتگو با کودکان است.

اساس روش جدید در برقراری ارتباط با کودکان را دو چیز تشکیل می دهد : احترام و مهارت. احترام در برگیرنده این مطلب است که ضمن حفظ شأن کودک در جریان صحبت کردن، فرصتی هم به او برای صحبت کردن بدهیم و به او گوش دهیم. در خصوص مهارت در صحبت کردن با کودک و نوجوان نیز، مطالبی که در ادامه مقاله حاضر آمده است به والدین کمک خواهد کرد ( گینات[2]، ترجمه سرتپی،1390 ).

چگونه به فرزندان خود گوش بدهیم

برای آنکه به فزندانتان کمک کنید تا بتوانند با شما ارتباط برقرار کنند، باید بتوانید با دقت به آنها گوش بدهید. رعایت موارد زیر می تواند به والدین کمک کند تا شنونده شایسته ای باشند :

 
-        به احساسات کودکان حساس باشید

 توجه به احساسات کودکان از ظریف ترین و حساس ترین مطالبی است که گستره وسیعی از رفتارها درکودکی و بزرگسالی را در بر می گیرد، اما از جانب والدین به صورت دقیق و صحیح مورد توجه قرار نمی گیرد. چرا حساس بودن به احساسات کودکان اهمیت دارد؟ زیرا این کار به آنان کمک می کند بفهند دیگران احساسات آنها را درک می کنند. همچنین، موجب می شود به احساسات و علتهای آن فکر کنند، بتوانند به مشکلات فکر کنند و در مورد احساساتشان صحبت کنند و در آینده از بسیاری مشکلات فردی مصون بمانند ( میر[3] و همکاران، ترجمه رئیس دانا، 1389 ). تا زمانی که کودک احساس خود را درست نشناسد نمی تواند درست فکر کند و تا زمانی درست فکر نکند، نمی تواند درست عمل کند (گینات، ترجمه ناصحی، 1388 ). همین رابطه احساس تا عمل در بزرگسالی هم وجود دارد و از اهمیت بیشتری نیز برخوردار است.

در گام نخست باید احساسات کودک را واقعی بدانید، این نکته ایست که مباحث مفصلی را به خود اختصاص می دهد. اما در اینجا به گفتن همین نکته قناعت می کنیم که : احساسات فرزندتان را باور داشته باشید و آنها را واقعی بدانید و برای آنها ارزش قائل باشید. اگر کودک شما از خراب شدن یک اسباب بازی ظاهراً بی ارزش خیلی غمگین است، او را درک کنید، چون این موضوع برای شما بی اهمیت است اما برای کودک شما با خراب شدن آن اسباب بازي دنیا به آخر رسیده است. گفتن جملاتی نظیر ؛  "هیچ دلیلی برای ناراحتی ات وجود ندارد " یا " به خاطر هیچ و پوچ این همه سر و صدا به راه انداختی " را نباید در مورد کودکان و نوجوانان استفاده کرد.

یادتان باشد احساسات فرزندتان درست است حتی اگر اعمالشان درست و خوشایند نباشد

در گام دوم، احساسات را به کودک انعکاس دهید. در مرحله انعکاس احساسات هدف این است که احساسی را که شما در کودک کشف کرده اید به او بشناسانید، زیرا که کودکان احساسات خود را نمی شناسند. برای این کار از الفاظ کلی مثل خوب یا بد و یا خوشحال و ناراحت استفاده نکنید. احساسات جزئی را مطرح کنید. احساس خوشایند معرف حالتهایی مثل خوشحال، امیدوار، بانشاط، خوشنود، آرام، مطمئن و ... و احساسات ناخوشایند معرف حالتهایی مثل ناامید، دل شکسته، غمگین، عصبانی،  خشمگین و ... هستند. کودکان تعریف درستی از عصبانی، خوشحال، غمگین، بی تفاوت، محکوم، ناامید، دل شکسته  و ... ندارند، والدین باید در خلال صحبت با آنها و در  پس قاب کلمات، این احساسها را به آنها بشناسانند. زمانی که احساسات شناخته و پذیرفته شوند، کودکان نیز احساسات خود را بهتر درک خواهند کرد (گینات، ترجمه ناصحی، 1388 ).

در گام سوم لازم است، دلیل احساس را به کودک انعکاس دهید. در این میان تفسیر، قضاوت و ارزیابی رفتار کودک را کنار بگذارید. خودتان را آینه ای تصور کنید که احساسات فرزندتان را منعکس می کند. این بازتاب آینه ای احساسات کودکان اولاً موجب می شود که کودکان بدانند که والدین آنها را درک می کنند و احساسات آنها را به رسمیت می شناسند و ثانیاً به آنها کمک می کند که احساسات خود را بشناسند. زیرا کودکان برای شناخت احساسات خود به چنین انعکاسی نیاز دارند ( میر و همکاران، ترجمه رئیس دانا، 1389 ).

عمل آینه این است که تصویر را همان گونه که هست، منعکس می کند، بدون اینکه در این انعکاس تصویر تملق کند یا مرتکب اشتباه شود. ما مسلماً آینه ای نمی خواهیم که به ما بگوید : " تو قیافه وحشتناکی داری، صورتت پف کرده، چشمانت خسته است. رویهم رفته آدم شلخته ای شده ای، بهتر است فکری به حال خودت بکنی. " پس از آنکه چندین بار  خودمان را در چنین آینه سحر آمیزی دیدیم، مثل طاعون از آن فرار خواهیم کرد. ما از آینه انتظار داریم که تصویر واقعی مان را نشان دهد نه اینکه برایمان موعظه کند. ما شاید از تصویری که در آینه می بینیم، خوشمان نیاید؛ با این حال، ترجیح می دهیم که خودمان در مورد صورت خود تصمیم بگیریم.

وظیفه یک آینه عاطفی این است که احساسات را همان گونه که هستند منعکس سازد، بدون اینکه آنها را تحریف کند و از حالت اصلی شان خارج سازد. مثلاً کافی است به کودک بگویید :
 
" انگار خیلی عصبانی هستی. "

" انگار خیلی ازش متنفری. "

" انگار خیلی احساس خجالت بهت دست داده . "

این جملات برای کودکی که چنین احساساتی در خود دارد، یاری کننده تر و مفیدتر از هرگونه برخورد دیگر خواهد بود. این جملات به طور واضح به کودک نشان می دهند که دارای چه احساسی است. وقتی تصویر، چه در آینه شیشه ای و چه در آینه احساسی، آشکار و واضح باشد، فرصتی پیش خواهد آمد تا صاحب این تصویر به طور ابتکاری خودش را بیاراید و تغییر دهد ( گینات، 1390؛ ترجمه سرتیپی ).

زمانی که به کودک می گوییم که نمی فهمد چه حسی دارد، نه تنها او را از دفاع طبیعی اش محروم کرده ایم، بلکه او را  گیج، بی حس و سردرگم بار می آوریم. او را وادار می کنیم دنیایی غیرواقعی از کلمات بسازد که هیچ ارتباطی با واقعیتهای درونی اش ندارد. او را از شخصیت واقعی اش جدا می کنیم و قطعا او درک کمتری نسبت به آدم های اطراف خود خواهد داشت. اما زمانی که واقعیت احساسات بچه ها را به رسمیت می شناسیم، چه نعمتهای فوق العاده ای به آنها می دهیم: قدرت حرکت از موضع احساسات درونی، امکان داشتن یک قلب رئوف، فرصت ارتباط داشتن با یک وجود استثنایی یعنی خودش (فی بر و مازلیش[4]، ترجمه معتکف و عباسی فر، 1383 ).

با ارزش ترین چیزی که پدر و مادر می توانند به کودک ارزانی دارند یک شناخت واقع بینانه از خودش است. شناختی که به یکباره به وجود نمی آید بلکه به آهستگی و طی تجارب مکرر حاصل می شود. صحبت کردن با کودکان و بازتاب احساسات به او، این فرصت طلایی را برای کودکان فراهم می آورد.

درک احساسات کودکان در خلال صحبت با آنها، ارتباط میان فردی با آنان را تعالی می بخشد و به این ارتباط  معنایی می دهد که سایر ارتباطات نمی تواند به آن بیانجامد و آن " درک احساس متقابل " است. مفهومی که کمبود آن در بسیاری از حوزه های زندگی فردی و اجتماعی تبعات منفی سنگینی را به بار می آورد. بسیاری از مشکلات فردی که بسیاری افراد در بزرگسالی تجربه می کنند به دلیل عدم شناخت صحیح احساسات و یا عدم درک شدن از سوی اطرافیان است. بسیاری از اختلافات زناشویی به دلیل عدم باور احساس همسر از طرف دیگری می باشد، زیرا که بسیاری از ما در کودکی نیاموخته ایم چه حسی داریم و یا برای داشتن برخی احساسات تنبیه و مؤاخذه شده ایم و به همین دلیل در بزرگسالی با داشتن احساسات منفی، خود را سرزنش کرده و احساس گناه می کنیم. مهمتر اینکه ما نیاموخته ایم که احساسات خود را به چه نحو بروز دهیم، در حالیکه ابراز احساسات به صورت صحیح و درک شدن از سوی شخص دیگر، التیامی برای دردهای روحی ماست که بسیاری از تنش های روحی ما را برطرف ساخته و روابط میان فردی را اصلاح می کند.

البته به یاد داشته باشید که زمان زیادی لازم است تا فرزندان شما اقدام به تغییر رفتار خود کنند. آنچه که این تکنیک در کوتاه مدت نصیب شما می کند، اجتناب از جر و بحث های طولانی و بی نتیجه و همچنین آرامش درونی کودک شماست.

در خصوص توجه به احساسات کودکان، اطلاع از چند نکته ضروری است:

1-    عمل را محدود کنید

با وجود مجاز بودن هر احساسی برای کودک،  عمل محدود است. کودک مجاز است که دوست داشته باشد همه گلهای یک پارک برای او باشد اما باید بداند که چیدن گلهای پارک امکان پذیر نیست. در این مواقع باید به کودک گفت : " می دانم دلت می خواهد همه این گل های نرگس را بچینی و بیاوری خانه، ولی روی آن تابلو نوشته که گلهای پارک برای چیدن نیست. " شما با رعایت این اصل  هم احساسات کودک را به او منعکس کرده و با این روش به او فهمانده اید که درکش می کنید، ضمن اینکه محدودیتهای موجود را برای او روشن نموده اید (گینات، ترجمه ناصحی، 1388).

2-    منتظر شنیدن آنچه دوست ندارید باشید

گاهی وقتی والدین فرصت ابراز احساسات و بیان آنها را به کودکان خود می دهند، سخنانی را می شنوند که آرزو می کنند که ای کاش چنین فرصتی را به او نداده بودند. به عنوان نمونه از پسر خود می شنوند که چقدر از خواهر کوچکترش متنفر است و آرزو می کند که او در بیمارستان بستری شود و یا از پدر خود به خاطر تأخیر در بردن دوچرخه خراب او به تعمیرگاه بیزار است. بسیاری از کودکان بالأخص در سنین پیش دبستانی هیجانات خود را  بدون هیچ سانسوری بروز می دهند و ظرفیت مهار هیجانات در آنها بسیار کمتر از کودکان بزرگتر است ( کاپلان[5]، ترجمه فیروزبخت، 1386 ). گاهی لازم است والدین با صبوری به احساسات و هیجانات کودکان توجه کنند، شنیدن این قبیل جملات نباید آنها را نگران کند.

3-    تجارب تلخ و احساس ناخوشایند

نکته دیگر که در احساسات کودکان وجود دارد و بسیاری از والدین را نگران می کند، احساسات ناخوشایند کودکان است. در پذیرش احساسات کودک – بالاخص احساسات منفی –  نباید در صدد جبران برآیید. مثلاً اگر کفش مورد علاقه کودک شما خراب شده، لازم نیست به او قول دهید که مشابه آن کفش را برای او خریداری می کنید، کافی است با صحبت های خود نشان دهید که او را درک می کنید، نگران این احساس رنج او نباشید. کودک شما باید بتواند با احساسات منفی برخورد کرده و آنها راتجربه کند. به گفته هایم گینات " درد کشیدن، رشد کودکان را تسریع می کند. "

ممکن است تصور کنید که تجربه چنین احساساتی برای موارد جزئی نظیر خراشیدگی دست، گم شدن اسباب بازی و ... قابل تحمل است ولی در موارد بزرگ و طاقت فرسا مثل مرگ یک عزیز، غیر قابل اجراست. اما باید بپذیریم که تجربه چنین احساساتی به شکل گیری شخصیت کودکان کمک می کند. والدین آنقدر دلشان می خواهد فرزندشان را خوشحال ببینند که او را از تجربه رشد دهنده ای مانند یأس، محرومیت و غم محروم می کنند. اگر والدین می توانستند ایمان آورند که با گفتن چیزی مانند " می دانم چقدر دلت برای دوستی  که از دست دادی تنگ شده،  می دانم  چقدر احساس دل شکستگی می کنی و ... " روحیه کودک را تقویت می کنند، متوجه می شدند که این بهترین کمکی است که می توانند در حق فرزند خود انجام دهند. در برخی امور والدین مجبورند که حل مسائل برای کودکان را به گذر زمان بسپارند. هرچند که حتی در امور کوچک و جزئی هم عملاً همین اتفاق می افتد. وقتی روی خراش دست کودک خود داروی ضدعفونی می مالید و چسب زخمی روی آن می زنید، کار دیگری جز سپردن باقی امور به زمان انجام نمی دهید ( گینات، ترجمه ناصحی، 1388 ).

4-    مراقب هيجانهای خاص هم باشيد

كودكان براي برقراري ارتباط لزوماً از كلمات استفاده نمي كنند. برخي مواقع ساكت هستند، اما لبخند مي زنند، اخم يا گريه مي كنند، برخي مواقع گوشه گيرند و مظلوم نمايي مي كنند. والدین باید بدانند که فرزندان آنها در این حالت، درونشان سرشار از احساسی است که بازگو نکرده اند. ببينيد كه چهره و بدن فرزندتان به شما چه مي گويد، سپس احساساتي را كه مي بينيد بيان كنيد : " چهره اخم آلودت دارد مي گويد كه تو مخالفي! "( میر و همکاران، ترجمه رئیس دانا،  1389 ).

والدین همیشه باید به خاطر داشته باشند که وقتی کودک در اوج احساسات شدید خود قرار دارد گوشش به کسی بدهکار نیست. او نمی تواند پند و اندرز یا سخنان تسلی بخش یا انتقاد سازنده را بپذیرد. او از ما می خواهد که درکش کنیم و آنچه را که در آن لحظه بخصوص از درونش می گذرد، احساس نماییم. علاوه بر این، او می خواهد بدون اینکه مجبور باشد تمام تجربیات درونی اش را برایمان بازگو کند، مورد درک ما واقع شود. در واقع این یک نوع بازی است که او در این بازی فقط اندکی از احساسش را برای ما آشکار می کند و محتاج آن است که باقی را خود حدس بزنیم.

وقتی کودک به ما می گوید " آقا معلم کتکم زد "، نباید از او بخواهیم جزئیات تنبیه را هم برای ما توصیف کند و نیز نیازی نیست که بپرسیم " چه کار کردی که کتک خوردی ؟ حتما کاری کردی که معلم کتکت زد، بگو ببینم چه کار کردی؟" این زمان، فرصت مناسبی برای نصیحت کردن نیست. پند و اندرز را به زمان دیگری موکول کنید. اکنون کودک شما نیازمند درک شماست، او به عنوان پدر و مادر چیزی غیر این از شما نمی خواهد. ما باید به کودکی که تنبیه شده است نشان بدهیم که می فهمیم متحمل چه درد و خجلتی شده و از احساس انتقام جویانه اش آگاهیم. چگونه می توانیم بفهمیم چه احساسی دارد؟ به او نگاه می کنیم و به گفتارش گوش می دهیم و همچنین از تجربه های عاطفی خودمان استفاده می کنیم. ما می دانیم کودکی که در میان جمعی از هم سن و سالهای خود خجل شده، حالا چه احساسی دارد. باید طوری با او حرف بزنیم که بداند از حالی که او دارد، اگاهیم. استفاده از هریک از این جملات می تواند مفید واقع شود :

" حتماً وضع خیلی خجالت آوری بود. "

" حتماً در آن لحظه از معلمت نفرت داشتی. "

" امروز روز بدی برات بود. "

وقتی به کودک بگوییم : " این احساسی که داری خوب نیست "، یا او را متقاعد کنیم که " هیچ دلیلی برای احساس خود ندارد "، نخواهیم توانست احساس ناراحتی شدید او را از میان ببریم. ممنوع اعلام کردن بیان احساس ناراحتی شدید، این احساس را از بین نمی برد؛ زمانی از شدت این احساس ناراحتی کاسته می شود و زمانی آزار دهندگی اش را از دست می دهد که والدین این احساس کودک را با حس تفاهم و همدردی بپذیرند و آن را انکار نکنند ( گینات، ترجمه سرتیپی، 1390 ).

-        براي گوش دادن وقت بگذاريد

هنگام گوش دادن به کودکان باید سراپاگوش بود و به هیچ کار دیگری جز گوش دادن نپرداخت. گوش دادن دقیق به شما اين امكان را مي دهد كه فرزندانتان را درك كنيد. براي اين كار ابتدا بايد فكر كنيد و بعد حرف بزنيد. این نوع گوش دادن مهارتي است كه نياز به تمرين دارد. مطمئن باشيد پس از مدتي تمرين، مي توانيد اين رفتار را خيلي طبيعي بروز دهيد.

در فرایند گوش دادن نباید در حالیکه او صحبت می کند ما جوابهای خود را آماده کنیم، بلکه باید صادقانه در درک و فهم نقطه نظر او بکوشیم و سپس به ارائه بازخورد بپردازیم (فی بر و مازلیش، ترجمه معتکف و عباسی فر، 1383 ).

 

چگونه با کودکان صحبت کنیم

به طور کلی، در هرنوع ارتباطی یک تعامل دو سویه وجود دارد که هم مهارتهای شنیدن را شامل می شود و هم مهارتهای صحبت کردن. نحوه صحبت کردن در تاثیرگذاری کلام، حائز اهمیت است. زیباترین و مهمترین پیامها در کلامی نازیبا ارزش خود را از دست می دهند و محبوبترین افراد در نزد مردم افرادی هستند که ازمهارتهای کلامی بالایی برخوردارند. چه بساکه پیامبر ( ص ) بزرگوار اسلام می فرمایند " زیبایی درکلام است." ( حسینی، 1387).

این امر در خصوص کودکان نیز، موضوعیت دارد. برای برقراری ارتباط خوب با کودکان، خوب گوش دادن کافی نیست بلکه باید بتوانیم با آنها خوب صحبت کنیم. در این بخش نکاتی ارائه شده است که می تواند به والدین در برقراری ارتباط کلامی مؤثر با کودک کمک کند

-         با احترام صحبت كنيد

وقتي در حال بیان احساسات خود به فرزندتان هستید با احترام صحبت کنید. گاهي كودك شما كاري مي كند كه دوست داريد فرياد بكشيد، اما بايد بدانيد كه با اين كار به او ياد مي دهيد كه داد و فرياد راهي براي حل مشكلات است. حرفهاي محترمانه كودكان را دلگرم مي كند.

اين سؤال را از خود بپرسيد : اگر رفتاري كه گاهي با كودكانمان داريم با دوستانمان مي كرديم، چه مي شد؟ اغلب والدین با اطرافیان خود با احترام رفتار می کنند اما نمی توانند همین احترام را در مورد کودکان خود نیز، به کار بگیرند.

براي اظهار احترام پيامهاي خبري را جايگزين پيام خطابي كنيد. در لحن خطابي معناي سركوفت و سرزنش كردن و خرده گيري وجود دارد ( مثل بس كن ! ولش كن! بايد بهتر از اين باشي! و .... ). پيام خبري به جاي تكيه بر كودكان، بر گوينده توجه دارد، برچسب نمي زند و سرزنش نمي كند. با استفاده از پيام خبري فقط احساس خود را شرح مي دهيد (فی بر و مازلیش، ترجمه معتکف و عباسی فر، 1383 ).

-        دنبال مشكل واقعي بگرديد 

ممكن است بيان احساسات در قالب خبري كمي دشوار باشد، اما نگاه كردن از اين زاويه كه : " رفتار كودكان نيست كه آزاردهنده است، بلكه نتيجه كار آنها ناخوشایند است. " مي تواند موضوع را روشن تر كند. مثلا اگر مسواك نزدن فرزند شما، شما را آزرده مي كند، بايد به اصل مشكل يعني فاسد شدن دندانهاي او فكر كنيد و اين موضوع را با او در ميان بگذاريد و صرفاً نافرماني و ظاهر رفتار او را نشانه نگيريد ( میر و همکاران، ترجمه رئیس دانا،  1389 ).

-        هنگامي كه عصباني هستيد مواظب خودتان باشيد

بسيار مهم است كه خشم و عصبانيت را از پيام خبري دور كنيد. عصبانيت باعث مي شود كه كودكان به دشواري بتوانند احساس سرزنش شدن نداشته باشند. البته منظور اين نيست كه نبايد از دست فرزندتان عصباني شويد، بلكه ابراز دائمي عصبانيت است كه مشكل ساز است.

براي پرهيز از عصبانيت :

1 – شرايطي را فراهم كنيد كه كار به عصباني شدن نيانجامد. مثلاً وقتي زمينه آن فراهم شده، بهتر است با فرزندتان صحبت كنيد و پيام خبري بدهيد. اين كار شما را از آشفتگي بيشتر مي رهاند.

2 – هنگامي كه عصباني نيستيد در جستجوي ايجاد موقعيتهايي باشيد كه بتوانيد با فرزندتان صحبت كنيد و اوقاتي را بتوانيد باهم خوش باشيد ( میر و همکاران، ترجمه رئیس دانا،  1389 ).

نکته ای که در مورد کودکان باید بدانید این است که شما به عنوان والدین باید شرایط را کنترل کنید نه کودک خود را. کنترل شرایط به شما کمک خواهد کرد که کار به مشاجره و تنش نینجامد.

اگر هم عصباني شديد از فرزندتان دور شويد ( از اتاق خارج شويد ) و در جستجوي كمك براي خود باشيد كه عصبانيتتان فروكش كند نه اينكه با توجه بيش از حد به موضوع، عصباني تر شويد.

-          پيام خبري دوستانه بدهيد

كودكان دوست دارند پيام خبري دوستانه بشنوند.

مثلاً : " متوجه شدم كه بعد از خوردن چيپس، اتاق را جارو كردي! "

يا اينكه " متوجه شدم كه با خواهر كوچكت با بردباري رفتار كردي! "( میر و همکاران، ترجمه رئیس دانا،  1389 ).

-        حق انتخاب بدهيد 

به طورکلی در خصوص تربیت فرزندان، حق انتخاب دادن به آنان در موارد متعدد نظیر کنترل لجبازی، ایجاد استقلال و ... توصیه می شود. در رابطه با کودکان مي توان از این تکنیک استفاده کرد. به عنوان مثال اگر شما با دوست خود در اتاقي نشسته ايد و در حال صحبت هستيد و كودك شما در گوشه اي ديگر از اتاق مشغول بازي پر سر رو صدايي است به او بگوييد " يا مي تواني در اين اتاق آرام بازي كني يا اگر مي خواهي بازي پر سر و صدا بكني به حياط يا اتاق خودت برو. " ( لی[6]، 1991 ).

-        واژه ها تجلی گاه محبت به فرزندان هستند

توصیه به ابراز محبت درکلام، از جانب ائمه معصومین( ع )و بسیاری صاحبنظران توصیه شده است. رسول خدا (ص)  می فرمایند : " هرگاه یکی از شما برادرش را دوست دارد، به او اظهار کند. " ( حسینی، 1387). این امر در خصوص کودکان نیز، صادق است. محبت و علاقه به کودکانمان باید در زبان و گفتار ما تجلی یابد، اینکه ما با کودکانمان هر طور که بخواهیم – بدون در نظر گرفتن فاکتور احترام – رفتار کنیم و مدعی باشیم که فرزندانمان را دوست داریم و تصور کنیم  استفاده از واژه های ناموبوط چیزی از محبت دو طرفه ما کم نمی کند، اشتباه محض است. گینات اظهار می دارد : " محبت مثل ثروت است، حتی در مورد ثروت مادی هم گهگاه می بینیم که وجوه کلان بایستی به پول خرد تبدیل شود. در اتاقک تلفن عمومی، پول خرد بیش از اسکناس درشت ارزش دارد. برای اینکه محبت ما فایده ای برای فرزندانمان داشته باشد، باید یاد بگیریم چگونه آن را به کلمات کوچکتر تقسیم کنیم تا لحظه به لحظه به آنها کمک کند. " ( گینات، ترجمه سرتیپی، 1390 ؛ ص 17). 

-        از حادثه ها نهایت استفاده را ببرید

برای برقراری رابطه و گفتگو با کودکان از حوادث حداکثر استفاده را ببرید. وقتی کودک درباره حادثه ای صحبت می کند و یا درباره آن سؤالاتی می پرسد، غالباً بهتر است که به خود آن حادثه نپردازیم، بلکه به رابطه مان که کودک به آن اشاره می کند پاسخ دهیم.

محدثه که شش سال دارد، گلایه می کند که اخیرا هدایای کمتری نسبت به برادر کوچکترش دریافت کرده است. در این زمان نباید شکایت او را انکار کرد و یا برای هدایای بیشتر برادر، دلیل و برهان آورد، نباید وعده داد که اشتباه صورت گرفته جبران خواهد شد. باید بدانید کودکان به عمق رابطه شان با والدین بیشتر توجه نشان می دهند تا تعداد هدایا. بازتاب احساس کودک در این حالت و بیان اینکه : " تو هدیه بیشتری می خواهی دخترم؟ " و در آغوش گرفتن او از هر نوع مکالمه اضافی دیگری بهتر است ( گینات، ترجمه سرتیپی، 1390 ).  اینجاست که ارزش بازتاب احساسات و مکالمات کوتاه در مواقع ضروری – برای فرار از به چالش کشیده شدن توسط کودکان – ارزش خود را آشکار می کند.

-        از "نه " و"نکن"کمتراستفاده کنید

والدین باید مسائل را اولویت بندی کنند. باید از کنار مسائل بی اهمیت گذشت و تا حد امکان کمتر از الفاظ  " نه " و " نکن "  استفاده کرد. فرلاند[7] ( ترجمه حجازی، 1386 ) معتقد است که " بهتر است موارد جنگ و جدال خود با کودکان را انتخاب کنیم و اتفاقات غیرعمد و تصادفات را از امور اشتباه در امور اساسی جدا کنیم، در غیر این صورت روابط شما با کودکان تبدیل به جدال بی انتها خواهد شد. " ( ص 98 ).

استفاده از تمامی این راهها می تواند منجر به بهبود رابطه والدین با فرزندان گردد. در این رابطه جدید ابتدا تفاهم متقابل میان والدین و فرزندان ایجاد می شود و پس از ایجاد این تفاهم است که پند و اندرز، راهنمایی و آموزش مطرح می شود. اگر قبلاً كاري غير از اينها انجام مي داديد از همين امروز روش خود را تغيير دهيد. ابتداي كار فرزندتان ممكن است شگفت زده شود. ممكن است در ابتدا حاضر نباشد احساسات خود را با شما در ميان بگذارد اما، دلسرد نشويد بلكه در انتظار فرصت ديگري باشيد كه به احساساتش توجه كنيد.

چگونه از خشم خود استفاده کنیم؟

تا اینجا مطالبی مطرح شد که در شرایط معمولی کاربرد دارد، اما با وجود تمام تدابیری که اندیشیده می شود، گاهی بحرانهایی در روابط با فرزندان بروز می یابد که والدین تصور می کنند با تکنیک های معمولی قابل حل نیست. مهمترین و رایج ترین مشکل به خشم والدین مربوط می شود.  

وقتی بچه بودیم به ما نیاموختند که چگونه با خشم به عنوان واقعیتی از زندگی برخورد کنیم. ما را وادار کرده بودند که وقتی خشمگین می شویم، احساس گناه کنیم و وقتی ابراز خشم می کنیم، خودمان را گناهکار به حساب آوریم. امروز هم که دارای فرزند هستیم، سعی می کنیم در رفتار با کودکان خود بردباری به خرج دهیم تا جایی که احساس می کنیم در حال انفجار هستیم، اگر خود را کنترل نکنیم، خلق و خوی معمولی خود را از دست می دهیم و طوری عمل می کنیم که گویی سلامت فکری خود را از دست داده ایم. به فرزندان خود چیزی می گوییم و یا طوری با آنها برخورد می کینم که وقتی بخواهیم همان رفتار را در برابر دشمنان در پیش بگیریم تردید می کنیم. به آنها فحش می دهیم، بر سرشان داد می کشیم و یا در بدترین حالت آنها را مورد حمله قرار می دهیم و وقتی جار و جنجال به پایان رسید احساس گناه می کنیم و به طور جدی تصمیم می گیریم که این کار را تکرار نکنیم اما چیزی نمی گذرد که خشم دوباره ظاهر می شود و ما را درمانده می کند.

 قرار نیست والدین از کودکان خود خشمگین نشوند و یا در هنگام خشم، آن را فرو نشانند و هیچ بازخوردی به کودکان ندهند. در تربیت کودک، خشم والدین هم سهمی برای خودش دارد. در واقع اگر والدین نتوانند در لحظاتی معین خشمگین شوند، نشان خواهند داد که نسبت به کودکشان بی تفاوت هستند.  بروز ندادن خشم از طرف والدین خوبی آنها را ثابت نمی کند ( گینات، ترجمه سرتیپی، 1390 ).
 
به طور کلی هدف اساسی در تکنیکهای مختلفی که برای کنترل خشم وجود دارد، این است که ابراز خشم نباید به گونه ای باشد که شدت خشم را افزایش دهد. به عبارت دیگر، دارو نباید بدتر از بیماری باشد. خشم طوری باید ابراز شود که تسکین خاطری برای والدین باشد، بینشی در کودک ایجاد کند و هیچ زیانی بر طرفین وارد نسازد. برای این کار چند نکته را مورد عنایت قرار دهید : اولاً وقتی از فرزندمان عصبانی هستیم نباید او را در جمع دوستانش مورد عتاب قرار دهیم.، این کار لجاجت او را تحریک کرده و احتمال واکنش منفی او را افزایش می دهد که این امر خود موجب خشم بیشتر والدین خواهد شد. ثانیاً اگر با نافرمانی کودک مواجه شده و خشمگین شدید، او را تهدید نکنید، با این عمل خودمختاری کودک را به مبارزه دعوت می کنید، اگر کودک برای خود احترام قائل باشد، بایستی دوباره نافرمانی کند تا ثابت کند که آدم بزدل و ترسویی نیست. ثالثاً بی احترامی نکنید، این کار عزت نفس کودک را مورد تهدید جدی قرار می دهد. رابعاً باید بدانید که خشم شما یک واقعیت است، آن را بپذیرید و بدون اینکه آسیبی به کسی برسد ابرازش کنید. مثلاً : " احساس آزردگی می کنم" یا " احساس خشم زیادی می کنم و دارم از کوره در می روم " یا " دارم از عصبانیت منفجر می شوم ". در مرحله بعد می توانید دلیل خشم خود را به طور واضح بیان کنید : " وقتی می بینم که برادرت را می زنی، عصبانی می شوم، در درونم آنقدر حرص می خورم که احساس می کنم دارم منفجر می شوم" ( گینات، ترجمه سرتیپی، 1390 ). 

نکته قابل تأمل دیگر این است که والدین باید برای عصبانی شدن دلیل قانع کننده ای داشته باشند. بسیاری از والدین در برابر یک تخم مرغ شکسته طوری واکنش نشان می دهند که گویی با ساق پای شکسته ای مواجه هستند، بدشانسیهای جزئی کودکان و یا حتی اشتباهات کودکانه را از دایره دلایل عصبانیت خود بیرون کنید، شکسته شدن لیوان، ریختن یک لیوان شیر روی زمین نباید باعث تندخویی والدین شود.

وقتی مشکلی بروز می کند،  گام اول در یافتن پاسخ تشکیل یک جلسه غیررسمی و بدون برنامه ریزی گفتگو  است. در این جلسه گوش دادن یعنی اعتماد به اینکه کودک خود راه حل را پیدا خواهد کرد.  برای یک ارتباط مؤثر در این فرایند از گفتن کلمه "  تو " باید اجتناب نمود و نشانه ها به سمت " من " باشد. سوء استفاده از کلمه " تو " فرافکنی مشکلات است. معمولاً کلمه " تو " موجب تحقیر می شود، این کلمه احساسات را نادیده می گیرد و اجازه تهدید به پدر و مادر را می دهد. برعکس، جملاتی که با " من " آغاز می شود به ما دید وسیع تری می دهد و موجب می شود انگشت تقصیر را به سمت دیگری نشانه نرویم. در این صورت ارتباط ما کیفیت بالاتری خواهد داشت ( فرلاند، ترجمه حجازی، 1386 ).

به عنوان نمونه به عنوان نمونه؛ وقتی والدین با اتاق نامرتب و به هم ریخته کودک خود مواجه می شوند، طبیعتاً آزرده و ناراحت خواهند شد. آنها باید احساس واقعی خود را ابراز کنند اما نه با توهین و متهم کردن، نباید از جملاتی نظیر " چرا تو اینقدر شلخته ای! " استفاده کرد. امکان دارد چنین کلماتی ما را به هدف مورد نظرمان که مرتب کردن اتاق است برساند اما قطعاً هدفی بزرگتر را قربانی می کند. این نحوه برخورد روحیه رنجش از والدین و احساسی نامطبوع درباره خود کودک را در او باقی می گذارد. والدین حق دارند، احساس عصبانیت خود را منتقل کنند اما از راه صحیح و بدون آسیب زدن به کودک. پدر و مادر می توانند توصیف کنند و بگویند : " ظاهر این اتاق برای من خوشایند نیست و مرا خیلی عصبانی می کند، جای لباس و کتاب و اسباب بازی داخل گنجه و کمد است نه وسط اتاق. "

چگونه کودکان را تمجید کنیم؟

غیر از مواردی که به موقعیتهای تنش زا و منفی در روابط والدین و فرزندان بر می گردد، موقعیتهای مطلوبی هم وجود دارد که والدین باید بدانند در این مواقع چگونه برخورد کنند. والدین تصور می کنند که نحوه برخورد آنها در شرایط نامطلوب اهمیت دارد، در حالیکه رفتار آنها در مقابل رفتارهای مثبت کودکان نیز، از اهمیت بالایی برخوردار است. بسیاری بر این باورند که تمجید از کودک در برابر رفتارهای شایسته او سبب می شود تا او اعتماد به نفس پیدا کند و نیز احساس امنیت داشته باشد. اما عملاً، تمجید ممکن است باعث پدید آمدن بحران عاطفی و بدرفتاری شود. البته منظور این نیست که تمجید هیچگاه مفید واقع نمی شود.

در تمجید کردن دو نکته مهم نهته است: اول نحوه تمجید کردن و دوم موضوعی که مورد تمجید قرار می گیرد.  در تمجید کردن کودکان، مهمترین دستورالعمل این است که تمجید فقط باید با تلاشها و کارهای موفقیت آمیز کودک سر و کار داشته باشد نه با صفات شخصی و شخصیت او. وقتی پسر بچه ای حیاط خانه را تمیز می کند، تنها تمجید طبیعی این خواهد بود که درباره مقدار سختی کار نظر بدهیم، به جزئیات توجه کنیم و به توصیف آنچه می بینیم بپردازیم و نیز، بگوییم که حس خوبی از رفتار او به ما دست داده است. بسیار نامربوط و نامناسب خواهد بود که به او بگوییم : " چه پسر خوبی! ". به عنوان مثال بهتر است به او بگوییم " حیاط خیلی کثیف بود، باور نمی کردم بتوان یک روزه آن را تمیز کرد، پر از برگ و زباله بود، اما تو آن را تمیز کردی و حالا آدم از دیدن حیاط لذت می برد. ". تمجید با حالت توصیف، حقایق و واقعیات را به کودک القا می کند و نتیجه گیری را به عهده او می گذارد.

بر عکس، وقتی شخصیت او را هدف می گیریم، مفید واقع نمی شود. مثلاً گفتن عباراتی مثل :" تو پسر فوق العاده ای هستی!"  یا " اگر تو نبودی مامان حالا چه کار می کرد؟ ". این نوع اظهار نظرها ممکن است کودک را بترساند و در او اضطراب ایجاد کند. کودک شاید این احساس را به دست آورد که با خارق العاده بودن فاصله زیادی دارد و اینکه نمی تواند در زندگی خود از این برچسب پیروی کند ( گینات، ترجمه سرتیپی، 1390 ). 

اشکالی ندارد که درباره نقاشی کودکمان بگوییم خوب است، مسأله اینجاست که این کافی نیست، محدود کننده است. استفاده از کلماتی مثل خوب، بد، عالی و یا ضعیف راه را برای کودک می بندد.[8]

-        تمجید کلی نکنید

وقتی با ظرف شکسته مربا در داخل کمد آشپزخانه روبرو می شوید و عصبانی هستید و پسر کوچولوی شما به خاطر ظرفی که شکسته اعتراف و عذرخواهی می کند، لازم نیست به او بگوییم که " راستگوترین پسر دنیاست". چون او راستگوترین پسر دنیا نیست و خود او هم این را خوب می داند. به یاد دروغ هایی که در گذشته گفته می افتد و می داند از جانب پدر یا مادر خود افتخاری نصیبش شده که لیاقتش را ندارد. برای او حدی قائل شده اند که امیدوار نیست بتواند آن را نگه دارد. فکرش مشغول می شود، گیر افتاده است، چطور می تواند از این وضع خلاص شود، با خود فکر می کند که شاید کمی بداخلاقی کارگر افتد، آنقدر که بتواند ثابت کند آن فرشته ای که در تصور شما نمایان شده، نیست. در نظر یک فرد معمولی چنین رفتارهایی عجیب است اما از نظر یک روانشناس هیچ رازی در این مسأله نیست. او می داند که کودکان همیشه تعریف و تمجید کلی را دوست ندارند. در مقابل چنین اعترافی کافیست به کودک بگوییم : " آفرین! خیلی سخته که آدم اینطور راست بگوید، مخصوصا وقتی که مامان اینطور عصبانی باشد. "

گینات در این خصوص اظهار می دارد :" تمجید مستقیم از شخصیت مثل نور خورشید است، ناراحتی به وجود می آورد و خیره کننده است. ... وقتی به شخصی می گوییم خارق العاده است، وی احساس می کند که ناچار است دست کم بخشی از این تمجید را چه در محضر دیگران و چه در خلوت خود نپذیرد و انکار کند. " در مقابل باید از واژه هایی استفاده کرد که آنچه را می بینیم و حس می کنیم توصیف کنند ( گینات، ترجمه ناصحی، 1388 و گینات، ترجمه سرتیپی، 1390 ). 

چند توصیه برای والدین و مربیان

-         از به کار بردن شیوه های محکوم به شکست مانند طعنه زدن، هشدارهای مکرر و قول دادن پرهیز کنید.

-         مدام کودکان را ارزیابی نکنید. کودکان به اندازه کافب قاضی، دادستان و شاکی دارند، پدر و مادر می توانند وکیل مدافع فرزندان خود باشند.

-         با بچه ها چانه نزنید، تا جایی که ممکن است چند جمله را به یک جمله و یک جمله را به یک کلمه و نهایتاً با یک حرکت جایگزین کنید. مثلاً به جای گفتن : " وقتی پشت سر هم تلویزیون نگاه می کنی و به درسهایت رسیدگی نمی کنی مرا عصبانی می کنی و .... ! " با یک اخم و خاموش کردن تلویزیون قضیه را تمام کنید (فی بر و مازلیش، ترجمه معتکف و عباسی فر، 1383 ).

-         بعضی وقت ها یک هدیه کوچک به یک کودک تحت فشار خیلی کمک می کند. بهتر است هرگز نپرسیم آیا او آن را می خواهد یا نه، بلکه بدون پرسش آن را به او بدهیم. یک مداد، یک بادکنک یا یک ظرف کوچک آلو، می تواند کودک را شاد کند و روابط را بهبود بخشد.

-         زمانی که کودک در چنگال یک احساس قوی گرفتار است، می توان این احساس را به یک مجرای سازنده هدایت کرد. در این مواقع بایستی اشیاء خلاقیت آفرین مثل قلم، مداد رنگی، کاغذ، گچ، جعبه و ... را در اختیار او قرار داد تا او احساس خود را با نقاشی، داستان، کاردستی و ... جلوه گر سازد. جالب است بدانید که خلاقانه ترین ایده های جهان در هر حوزه هنری در اوج احساسات مثبت و یا منفی شکل گرفته است.

-         در کنترل موقعیتها خلاق باشید، مثلاً وقتی در ماشین نشسته اید و پسر شما به خاطر تشنگی مدام نق می زند به او بگویید : " حتماً خیلی دلت می خواست که الان یک استخر آب پرتغال اینجا بود و تو می تونستی درون این استخر شنا کنی، تصور کن که هر کس در خانه خود یک استخر آب میوه داشته باشد، آن وقت چه اتفاقی می افتاد؟ و .... "

-         زمانها و مکانهایی وجود دارد که نباید فهمید کودک چه احساسی دارد. نباید با او در تماس بود و نباید او را درک کرد. بگذارید کودک گوشه دنجی در زوایای روحش داشته باشد.

-         احساسات هر کودک ویژه خود اوست. تعجب نکنید وقتی در خانواده ای همه بستنی دوست دارند، یکی از کودکان شما بستنی دوست نداشته باشد. دنبال علت دوست نداشتن نگردید چون بر حسب نوع شخصیت کودک خود جوابهای متفاوتی خواهید شنید. ( گینات، ترجمه ناصحی، 1388)

-         ارتباط کلامی والدین و کودک باید بر اساس جدی بودن احترام آمیز باشد، تهدید کودک و بلند کردن صدا به او یاد خواهد داد که خشونت راهی مؤثر برای سرکوب دیگران است.

-         در رفتار با فرزندان انعطاف پذیری از بسیاری از مشاجرات لفظی جلوگیری می کند. انعطاف پذیری به معنای کوتاه آمدن نیست، بلکه منظور این است که با توجه به تلاش طرف مقابل، برخی نواقص و ناشی گری های او را بپذیریم.

-         نحوه ارتباط کلامی  با کودکان، مهارتهای ارتباطی آینده او را تعیین می نماید. خوب صحبت کردن والدین با کودکان تضمینی برای خوب صحبت کردن آنان در آینده است. از طرفی خوب گوش دادن آنها به کودکان، مهارت گوش دادن به دیگران را در آنها تأمین می کند ( فرلاند، ترجمه حجازی، 1386).

-         توجه داشته باشیم که همانطور که از پس صحبتهای کودکان به احساسات آنها پی خواهیم برد، آنها نیز از پس گفته های ما به افکار و احساسات ما پی می برند، مواظب باشیم مبادا در میان گفته های ما افکاری نهفته باشد که به کودکان صدمه بزند و با این کار به فرزندانمان بیاموزیم که با زبان خود موجبات آزار و اذیت دیگران را فراهم نیاورند که در احادیث ائمه معصومین ( ع )  به کرات به این موضوع پرداخته شده است ( مؤلفین طرح آموزش خانواده، 1379 ).

-         بهتر است والدین در خلال صحبت های خود بیشتر به مواردی اشاره کنند که کودکان باید انجام بدهند، نه اینکه مدام نبایدها را به او گوشزد کنیم، به این معنا که " بکن " را از " نکن " بیشتر استفاده کنیم.

-         با آنها مکالمه دو طرفه داشته باشیم نه اینکه سخنران محض باشیم.

-         بهتر است هنگام صحبت با کودکان، بنشینیم تا هم قد آنها شویم و چشم در چشم صحبت کنیم. والدین هیچگاه نمی دانند که وقتی ایستاده اند، کودکان آنها چه تصویری از آنها دارند.

-         در خواست خود را به طور واضح، با صدای مناسب و در زمان مناسب مطرح کنید. واضح به معنی آن است که درخواست خود را مستقیم مطرح کنید، یعنی به جای اینکه بگویید " نمی خواهی کتت را بپوشی ؟! " بهتر است بگویید" اول کتت را بپوش و بعد از خانه بیرون برو ". در زمان مناسب یعنی اینکه  وقتی کودک در حال بازی یا تلویزیون دیدن است، درخواست خود را مطرح نکنید چون او فقط می تواند به یک جنبه توجه کند و هنگام بازی متوجه پیام شما و یا درخواست والدین نیست.

-         از زمانهای ویژه ای که دست می دهد برای صحبت کردن استفاده کنید. مثل زمان قبل از خواب و یا هر خلوت دونفره ای که با کودکتان رخ می دهد ( لی،  1991 ).

تعامل با نوجوانان

 در بخشهای قبل مواردی مطرح شد که در موردکودکان و نوجوانان کاربرد دارد، اما درمورد نوجوانان رعایت نکاتی چند قابل توجه است.

در اوایل دوران نوجوانی تواناییهای شناختی رشد می کنند و در نهایت قدرت تفکر نوجوان را به افراد بالغ شبیه می سازد. در این دوران نوجوانان شروع به تجزیه و تحلیل دنیای پیرامون خود می کنند تا ارزشهای خود را با مطالبی که از دوستانشان در مدرسه و یا جامعه می شنوند، مقایسه کنند. در مورد عقاید والدین سؤالهایی برایشان مطرح می شود یا از قوانین حاکم بر خانواده انتقاد می کنند و یا اختیارات والدین را زیر سؤال می برند. والدین زیادی به مراکز مشاوره مراجعه می کنند که این رفتار نوجوانان آنها را نگران و یا عصبانی می کند، اما باید بدانیم که این رفتارها کاملاً طبیعی است. صاحبنظران حوزه تعلیم و تربیت این اطمینان را به والدین می دهند که تمامی ارزشهایی که قبل از نوجوانی به کودکان القاء می شود بعد از دوران نوجوانی حفظ خواهند شد. در اواسط نوجوانی مشکلاتی متفاوت از راه می رسد. در این دوران نوجوان بیشتر از آنکه والدین را به مبارزه بخواند، آنها را نادیده می گیرد. او زمان بیشتری را در بیرون از خانه سپری می کند و به همین دلیل ادبیات مورد استفاده او متفاوت از ادبیات اعضای خانواده خواهد شد. در این دوران نوجوانها مایل به کسب تجارب متعددی هستند و به اصطلاح از این شاخه به آن شاخه می پرند. سرانجام در اواخر نوجوانی به نظر می رسد که تا حدودی آرامش به خانواده باز می گردد، نوجوان در این دوران نسبت به پدر و مادر مطیع تر می شود و به بسیاری از ارزشها و نظرات والدین روی می آورد ( گرایدانوس، ترجمه صرامی فروشان و مطهری، 1388 ).

-         بهتر است والدین تظاهر نکنند که پاسخ همه سؤالات نوجوان را می دانند و یا در همه مواقع حق با آنهاست. در صورت بروز اشتباه از سوی والدین، طفره رفتن از اعتراف و عذرخواهی مشکلی را حل نمی کند.

-         کل نگری را باید کنار گذاشت، وقتی مسأله خاصی بروز می کند نباید آن را تعمیم داد. به جای گفتن " تو همیشه دیر به خانه بر می گردی " باید گفت " در هفته گذشته سه بار دیرتر از موعد مقرر به خانه بازگشتی ".

-         در گرماگرم عصبانیت از نوجوان نمی توان مشکلی را حل کرد، گاهی دقایقی لازم است تا عصبانیت والدین و یا نوجوان فروکش کند. این فرصتها و دقایق را نباید نادیده گرفت و از دست داد ( گرایدانوس، ترجمه صرامی فروشان و مطهری، 1388 ).

-         به طور کلی در دوران نوجوانی  هر آنچه والدین به آن " بله " می گویند، نوجوان به آن " نه " می گوید.

-         در بسیاری از موارد والدین نقاط مثبت نوجوانشان را نادیده می گیرند و به نقاط منفی آنها تأکید می ورزند. به خاطر داشته باشید که نقاط مثبت بسیاری در نوجوانها وجود دارد. آنها نیازمند توجه، تحسین و ستایش هستند و نیاز دارند که والدین و خواهران و برادران بزرگتر در صحبتهای خود این ستایش و قدرشناسی را به آنها منتقل کنند. اینکه در اعماق وجود قدردان آنها باشیم کافی نیست، باید این مطلب را به آنها انتقال دهیم.

-         نوجوانان در اوایل و اواسط نوجوانی درک درستی از خودشان و نظر دیگران نسبت به آنها به عنوان یک فرد بالغ ندارند و همین امر تهدیدی برای اعتماد به نفس آنهاست. والدین با بیان نقاط قوت آنها و ابراز رضایت از برخی کارهای آنها می توانند درک روشنی از تواناییهای آنها به آنان عرضه کنند.

-         نباید از نوجوانان زیاد انتقاد کرد. انتقاد تنها باعث بیگانه شدن نواجوان با پدر و مادر می شود. در روابط آنها مداخله می کند و آن را تخریب می کند. والدین برای تحت تأثیر قرار دادن نوجوان ها لازم است میان انتقاد واقعی و تمجید واقعی، تعادل برقرار سازند. بنابراین، لازم است زمانی را صرف کنید و ببینید چه نکات مثبتی در نوجوانتان وجود دارد و حتماً این نکات را به او بگویید.

-         والدین نباید کارهایی را که باعث ناراحتی آنها شده است را با کسی که این کار را انجام داده اشتباه بگیرند. خشم والدین باید متوجه رفتار باشد نه شخص نوجوان.

-         رفتار و ظاهر نوجوان نباید باعث آزردگی خانواده شود. انتقاد دائم از نوجوان ویرانگر است، باید از کنار مسائل بی اهمیت گذشت، البته این مورد در مورد کودکان نیز صادق است اما در مورد نوجوانان از اهمیت بیشتری برخوردار است. در مورد مسائل مهم تر هم باید اجازه داد تا نوجوان بداند والدین با وجود مخالفت با نظر وی به او این حق را می دهند که نظر متفاوتی داشته باشد.

-         نباید از جملاتی مثل " وقتی من هم سن و سال تو بودم ... " استفاده کرد. بهتر است به جای این صحبتها  در جستجوی موضوعاتی بود که مورد علاقه دو طرف باشد مثل نجوم، هنر، ورزش و ... و با استفاده از آنها باب صحبت را با نوجوان گشود.

-         هنگام صحبت با نوجوان باید همچون یک فرد برابر با او رفتار شود. کسیکه عقایدش محترم است و به عنوان یک بزرگسال مورد پذیرش است. استفاده از لحن آمرانه و دستوری تعامل را به شدت خدشه دار می کند.

-         در صحبت با نوجوان باید از سخنرانی اجتناب کرد. حفظ تعامل دو طرفه در صحبت و کوتاه بودن آن ضروری است.

-         زمانی که برای صحبت انتخاب می شود باید متناسب با حال و وضع نوجوان باشد، نه اینکه صرفاً تمایل  و آمادگی والدین در آن دخیل باشد.

-         حتی اگر عقاید نوجوان با والدین متفاوت باشد، باید به صحبت ادامه داد و آرامش را در تمام طول صحبت حفظ کرد و مهمتر اینکه نباید در درون خود نسبتهای بدی به نوجوان داد.

-         نباید نوجوان را با سایر همسالان  او مقایسه کرد. این کار به هیچ وجه به نوجوان انگیزه پیشرفت نمی دهد.

-         به جای حمله به نوجوان، می توان احساس واقعی خود و مسأله ای که وجود دارد را مطرح کرد.

-         قبل از بروز هر نوع مشکلی بهتر است قوانین و انتظارات برای نوجوان شرح داده شود.

-         اجتناب از طعنه، کنایه و سخنان نیش دار در مقابل نوجوان بیش از هر کس دیگری با اهمیت است ( فی بر و مازلیش، ترجمه قراچه داغی، 1388 ).

-         کوتاه بودن مکالمه با نوجوان در تمامی مواقع لازم است، اما گاهی می توان به دنبال فرصتهایی بود تا درباره احساسات، عواطف، روحیه ها، سرگرمی ها، رفتارهای درست و غلط و مسائل مختلف صحبت کرد.

-         نوجوان بالاخص در ابتدای این دوران مایل است درباره مسائلی که به زمان حال مربوط است صحبت کند. بهتر است کمتر راجع به آینده و مسائلی که در سالهای دور اتفاق خواهد افتاد با او صحبت کرد.

-         روی هر لغتی که به کار می رود باید دقت شود تا هیچ سوء تفاهمی ایجاد نشود. نوجوانها برای فرار از قوانین والدین دنبال هر نوع مفری می گردند. مثلاً وقتی نوجوان شما در حال خروج از منزل است، به جای گفتن عبارت " قبل از تاریکی هوا  منزل باش" بهتر است به او بگویید " ساعت 5 خانه باش".

-         تا جایی که امکان دارد باید به دنبال موقعیتهایی برای تشویق و تأیید نوجوان بود. نوجوانان حتی زمانی که بیشترین سرکشی و طغیان را دارند، نگران هستند که مبادا والدین خود را ناامید کنند و به همین دلیل ممکن است بیشتر تجربیات، کنجکاویها و عقاید خود را برای جلوگیری از طرد شدن از طرف افراد خانواده پنهان می کنند ( استادان طرح جامع آموزش خانواده، 1379 ).

ذکر دو نکته در انتهای بحث خالی از فایده نیست. اول اینکه والدین بهترین مشاوران کودکان خود هستند و می بایست مهارتهایی که می آموزند با توجه به ویژگیهای کودک خود و شرایط خاصی که ایجاد می شود به کار گیرند. ودوم اینکه در فرایند تغییر رفتار کودکان باید صبور بود، در طول یک یا دو هفته منتظر تغییرات نباشید، اما هر مرحله از پیشرفت را مورد توجه قرار دهید. اگر دیدید کودک شما به دوستش می گوید : " در منزل ما کسی شخص دیگری را سرزنش نمی کند " و یا پسر بزرگ شما از خواهر کوچکترش عصبانی است و به او می گوید : " آنقدر از دستت عصبانی هستم که دوست دارم بکوبم توی سرت ولی این کار را نمی کنم " بدانید پیشرفت کرده اید. منتظر پیشرفتهای بعدی بمانید.

 

فهرست منابع

-         استادان طرح جامع آموزش خانواده ( 1379 ). خانواده و فرزندان، جلد سوم،  تهران : انتشارات انجمن اولیاء و مربیان.

-         استادان طرح جامع آموزش خانواده ( 1379 ). خانواده و فرزندان، جلد پنجم،  تهران : انتشارات انجمن اولیاء و مربیان.

-         حسینی، سید محمد ( 1387). منتخب میزان الحکمه، ترجمه: حمیدرضا شیخی، قم : مؤسسه علمی – فرهنگی دارالحدیث.

-         فرلاند، فرانسیس ( 1386 ). برای پدران و مادران خسته و پرمشغله، ترجمه : حجازی، مژده، تهران : نشر سخن.

-         فی بر، ادل؛ مازلیش، الاین ( 1388 ). چگونه حرف بزنیم تا نوجوانها گوش بدهند و چگونه گوش بدهیم تا نوجوانها حرف بزنند، ترجمه : قراچه داغی،  مهدی،  تهران : انتشارات مهر.

-         فی بر، ادل؛ مازلیش، الاین ( 1383 ). به بچه ها گفتن از بچه ها شنیدن 2، ترجمه: معتکف، نفیسه؛ عباسی فر، فاطمه، نشر دایره.

-         کاپلان، پاول، اس. ( 1386 ). روانشناسی رشد ( سفر پرماجرای کودک )، ترجمه : فیروزبخت، مهرداد، تهران : نشر مؤسسه خدمات فرهنگی رسا.

-         گینات، هایم  ( 1388 ). کودک، انسان، خانواده، ترجمه : ناصحی، گیتی، تهران : نشر نی.

-         گینات، هایم ( 1390 ). رابطه بین والدین و کودکان، ترجمه : سرتیپی، سیاوش، تهران : انتشارات اطلاعات.

-         گریدانوس، دونالد، ای ( 1388 ). مراقبت از نوجوانان، ترجمه : صرامی فروشان، پوریا؛ مطهری، بزرگمهر، تهران : انتشارات رشد.

-         میر، دان دینگ  (پدر)؛ مکی، گری؛  میر، دان دینگ  ( پسر ) ،  ( 1389 ). راهنمای فرزند پروری موفق، ترجمه : رئیس دانا، مجید، تهران : انتشارات رشد.

 

-          Lee,I. K. ( 1991 ). Winning Ways to Talk with Young Children, Availablein www.amazon.com.

 

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------


[1] - کارشناس ارشد تحقیقات آموزشی


[2] - Ginott, H.


[3] - Mieyr, D.


[4] -Faber & Mazlish


[5] -Kaplan,P.


[6] -  Lee


[7] - Ferland, F.


[8] - برای کسب اطلاعات بیشتر رجوع کنید به کتاب کودک، انسان، خانواده. اثر هایم گینات، ترجمه گیتی ناصحی
 
http://parsa-r.ir/ArticleDetailView.aspx?aid=412&AspxAutoDetectCookieSupport=1

۱۰ جمله ویرانگر که نباید به کودکان گفت!!



۱۰ جمله ویرانگر که نباید به کودکان گفت!!



 
● با بچه ها چطور حرف بزنیم؟
 
هنگامی که بچه ها تکلیف خود را در مدرسه جا می گذارند، امکان دارد حتی شمار زیادی از پدران و مادران فهمیده، فرزند خویش را ملامت کنند و بگویند:" تو چقدر نادانی؟" . یا به طور مثال، چنانچه در یک روز تعطیل بچه ها با هم دعوا کنند، ممکن است والدین بردبار نیز از این وضع شگفت زده شوند و بانگ برآورند:" به چه علت بچه های من چنین رفتاری دارند؟!".
 

احتمال  دارد بزرگ کردن بچه، همچون آزمایشی جهت سنجش میزان صبر و استقامت پدر و مادر باشد، ولی این مورد خیلی اهمیت دارد که کاربرد عبارت آزارنده، احتمالا حس عزت نفس بچه را کاهش می دهد. "دونالد کیت"، رایزن روان شناس کودک در دانشگاه پنسیلوانیا، اظهار می دارد: والدین باید بدانند که خشمگین و محروم ساختن بچه از برخی چیزها را باید بدین جهت اعمال کنند که بچه پی برد چه رفتاری باید داشته باشد. به هر حال، پدر و مادر، امکانات روحی روانی ضروری را به منظور مهار موقعیت های گوناگون دارا می باشند."
 

در مطالب زیر ده مورد از جملات زیان بخشی را که احتمال دارد والدین ابراز دارند و سپس راه کارهای اجتناب از این موقعیت ها را تشریح کرده ایم:
 

● از چه رو نمی توانی مانند فلانی باشی؟
 

"ماری" پیوسته تکالیفش را انجام می دهد و دندان هایش را مسواک می زند. لیکن برادرش "بابی"، این گونه نیست و تمام امور را باید به وی یادآور شد. چرا او قادر نیست همانند "ماری" باشد؟
 

روان شناسان گفته اند که مقایسه صرفا موجب افزایش حسادت بین برادر و خواهر می گردد. به باور یک روانشناس کودک" در صورتی که بچه ای با خواهر یا برادرش یا بچه دیگری مقایسه شود، احتمالا از وی بیزار می گردد."
 

در عوض مقایسه کردن بچه ها، برای فرزندتان دقیقا مشخص سازید که از او چه می خواهید؟!
 

اتاق تمیز؟ میز مرتب؟ آن بخش از کردار بچه را که مایلید تغییر کند، به دقت مشخص سازید.
 

برای فرزندتان تشریح کنید که خوی های نیکو، چه یاری هایی به او می کند. مثلا به او توضیح دهید که عادت انجام به موقع تکالیف، سبب می شود نمرات ممتازی کسب کند و در این حالت نباید دلواپس باشد که تابستان نیز به مدرسه برود. چنانچه بچه متوجه شود که شما میل دارید وی، کردارش را در پاره ای از موارد عوض کند تا بهتر از آنچه هست، بشود، در این صورت یقینا تغییرات فرزندتان را شاهد خواهد بود.
 

● چرا مانند بچه های خردسال رفتار می کنی؟
 

رفتار فرزند هفت ساله شما در یک تالار غذاخوری مانند بچه چهارساله است. شما شرمنده می شوید و به وی یادآوری می کنید که به چه دلیل نظیر خردسالان رفتار می کنی؟
 

پیامد کار چه می شود؟ به بچه اهانت شده و او اکنون با تنفر فراوان، همه نمک را از درون نمکدان بیرون می ریزد!
 

عوض ناراحت ساختن بچه، بکوشید شرایطی را مهیا سازید که از پس تغییر دادن فرزندتان به طرز دلخواه برآیید. نسبت به رفتار فرزندتان، به نحو غیر مستقیم بازتاب نشان دهید. مثلا می توانید بگویید:" می دانم که دوست داری پیش از رفتن به بستر، تلویزیون تماشا کنی و من مایل نیستم این فرصت را از تو بگیرم، ولی چنان چه تغییر رویه ندهی، نمی گذارم چنین کنی." با این حرف بچه در می یابد که احتمالا آن چیزی را که دوست دارد، از کف می دهد.
 

● چرا این اندازه ژولیده و نامرتبی؟
 

فرزندتان، پوشاک نظیف و مرتبی به تن دارد، لیکن درست یک ساعت بعد با یک تی شرت کثیف، شلوار پاره و موهای به هم ریخته جلوی شما حاضر می شود.
 

انتقاد کردن از بچه، زمینه را برای کشاکش فراهم می سازد. امکان دارد پدرومادر بپرسند، پس ما برای مهار فرزندمان چه باید بکنیم؟ روانشناسان بدین سوال، این سان جواب می دهند:" هنگامی که بچه تصمیم می گیرد با دوستانش بیرون برود، بگذارید هر لباسی را که مایل است، بپوشد لیکن چنان چه با شما برای شام خوردن بیرون می آید، نباید هر لباسی را که می خواهد، بپوشد. فرزندتان باید فرابگیرد که در موقعیت های متفاوت، چه بپوشد. والدین می توانند شیوه صحیح را درباره موضوعات گوناگون به بچه بگویند".
 

● تو بامزه ترین، قشنگ ترین و زورمندترین بچه دنیایی!
 

حتی یک لقب مثبت نابجا احتمالا محدودیت بچه شده و مانع می شود که وی خودش را به واقع آن گونه که هست، ببیند و بشناسد. مثلا چنانچه بگویید:" تو از تمام بچه ها، هوشمندتری"، امکان دارد سبب شود که او حس کند، هیچ گاه با شکست روبه رو نمی شود.
 

از اطلاع خود در مورد استعدادهای فرزندتان برای ترغیب و پیشرفت وی سود بجویید نه این که برچسب شخصیتی به وی بزنید. به عنوان مثال اگر بگویید:" تو با هوشی و من می دانم که اینکار از عهده ات بر می آید" خیلی دلگرم کننده تر و ملایم تر از این است که چنین بگویید:" تو باهوش ترین بچه دنیا هستی" می توانید این مورد را بیازمایید. یقینا برچسب بد زدن به بچه مانند غیب گویی از منش وی عمل می کند. به عنوان مثال اگر به او گفته شود "تنبل"، مایل است حتی تنبل تر اقدام کند زیرا مطمئنش ساخته اید که تن پروری جزو جدانشدنی شخصیت اوست.
 

پدر و مادر باید بکوشند عوض لقب منفی به کودک دادن، آن چیزی را که به واقع مورد نظرشان است، بر زبان بیاورند. آیا بچه کلا تنبل است؟ امکان دارد او امور روزانه اش را بدون یادآوری به اجرا در نیاورد. در این صورت والدین باید بچه را با روش جایزه دادن یا تبیه کردن، ملزم به انجام کارهای روزمره کنند.
 

● تو چقدر احمق هستی!
 

یکی از هدف های اصلی در تربیت فرزند، ایجاد اعتماد به نفس در بچه است. به جای چنین عباراتی، جهت بهبود کردار فرزندتان اهتمام ورزید سخنان ترغیب کننده و مثبت بیان دارید. به او یاد بدهید که چگونه کاری را به درستی صورت دهد. مثلا، چنان چه فرزندتان بدون توجه به رفت و آمد خودروها، به وسط خیابان می دود، می توانید به وی بگویید:" موقع عبور از خیابان، باید دستم را بگیری".
 

هنگامی که بچه دستتان را گرفت، اضافه کنید:" تو خیلی باهوشی که دستم را میگیری. حالا می توانیم با خیال راحت از خیابان رد شویم."
 

برخی اوقات آرزو می کنم که ای کاش بچه ای نداشتم.
 

آنچه فرزندتان از عبارت بالا می فهمد، این است: " تو ارزش نداری و من تو را نمی خواهم". او این حرف را به دل می گیرد و حتی تا بزرگسالی به یادش می ماند.
 

آیا شما اینقدر بی خردید که به بچه بگویید:" ای کاش اصلا تورا نداشتم!". در عوض چنین بگویید:" بعضی وقت ها مرا خیلی ناراحت می کنی."
 

بهتر آن است که پدر و مادر قواعد پیش گقته را اجرا کنند تا بدین حد از خشمناکی نرسند. وقتی بچه می داند که پدرومادرش چه انتظاری از وی دارند و مشاهده می کند که با او دمسازند، یقینا رفتار نیکوتری در پیش خواهد گرفت.
 

● مرا تنها بگذار
 

تمام پدر و مادرها پاره ای اوقات مایلند تنها باشند. ولی در صورتی که پرخاش کنان از فرزندتان بخواهید که ایشان را به حال خود گذارد، می اندیشد که دوستش ندارید. سعی کنید بچه ها را در انجام امور روزانه شرکت دهید. حتی یکی بچه سه ساله هم می خواهد در آماده ساختن میز شام یاری کند.
 

اگر موقعی که بچه ها به شما احتیاج ندارند، وقتی را برای سپری ساختن با آنان اختصاص دهید، در این حالت زمانی که توجه شما به اجرای سایر امور است، بچه ها کمتر مزاحم شما می شوند.آن هنگام که لازم است تنها باشید، می توانید به بچه بگویید:" من خیلی تو را دوست دارم، اما حالا بسیار کار دارم." به او فرصت دهید که دریابد شما بعدا مدتی را با او می گذرانید. در صورتی که فرزندتان اصرار کرد، می توانید بگویید:" چنانچه بار دیگر حرفم را قطع کردی، ناچارا باید به اتاقت بروی، چون اینجا اتاق من است." این روشی در جهت دور کردن بچه نیست بلکه یک راه کار تربیتی به حساب می آید.
 

● خفه شو!
 

این عبارت سبب می گردد که بچه حس کند شما کوچک ترین علاقه ای به شنیدن نظرش ندارید و اندک اندک به این نتیجه دست می یابد که او فردی ناتوان در طرح هر پیشنهادی است.
 

شما می توانید با آرامش و خونسری به او بگویید:" ساکت باش" و اگر این لحن کلام بی اثر باشد، آن را با خونسردی لیکن محکم تر بیان کنید. یا امکان دارد تلویزیون را خاموش کنید و وی را به اتاقش بفرستید.
 

یادتان باشد که بچه ها همه چیز را از انگاره (الگوی) خود فرا می گیرند. در صورتی که می خواهید فرزندتان مودب باشد، باید نخست خودتان با ادب باشید. هیچ گاه به هم سن و سالتان نمی گویید" خفه شو!" پس به بچه تان هم نباید چنین حرفی بزنید.
 

● این کار را بکن وگرنه...!
 

ترساندن های بی مورد، در نهایت به زدوده شدن قدرت شما می انجامد. این قبیل گفتار سبب می گردد که بچه به رفتار ناپسندش ادامه دهد تا ببیند شما تصمیم دارید چه کنید. روش مطلوب، چینش تنبیه ویژه ای است که می توانید به کار ببندید. مثلا به اوبگویید:
 

" اگر حالا دست از این کارت نکشی، یک هفته کامل باید در خانه بمانی." یا " در صورتی که مجددا این عمل را تکرار کنی، حق نداری پس از ناهار بازی کنی." اینجاست که بچه می فهمد شما قادرید او را از برخی پیزهایی که دوست دارد، محروم سازید.
 

اگر حالا همراه من نیایی، دیگر با تو کاری ندارم و برای همیشه کنارت می گذارم!
 

هر گز بچه ها را از رهاکردنش نترسانید. پدر و مادر باید برای فرزندشان پناهگاه امنی باشند، تا از آنجا بچه ها بتوانند به دنیا گام نهند. در غیر اینصورت آنان از حیث رفتاری، به افرادی وابسته وبدون اعتماد به نفس بدل می گردند.
 

چنانچه کودک نوپایی دارید که گوشه خیابان نشسته و تکان نمی خورد، باید بگویید:" یا با من بیا یا دستت را می گیرم و با خود می برم." و اگر ضرورت ایجاد کرد، بلندش کنید و با خود ببرید. اگر فرزندتان دوست دارد وقت تلف کند، بکوشید به وی توجه بیشتری داشته باشید. مثلا بگویید:" تو دقیقا پنج دقیقه وقت داری تا با دوستت بازی کنی و بعد باید برویم." این کلام موثرتر از آن است که بچه را بترسانید به این که او را می گذارید و می روید.
 

اگر حرف های ناصحیح به فرزندتان زده اید، فرصت های زیادی برای جبران آنها ندارید. باید اذعان داشت که اینان ویژگی برگشت ناپذیری دارند. روانشناسی موسوم به فلمینگ توصیه می کند که:" به نزد فرزندتان بشتابید، وی را در آغوش بگیرید و بگویید من حرف های زشتی به تو زده ام؛ برخی اوقات که از کوره در می روم، سخنانی به تو می گویم که به هیچ عنوان دوست ندارم متاسفم." این برخورد نه فقط موجب بهبودی رابطه شما با فرزندتان می شود، بلکه ایشان می آموزند که وقتی در شرایطی قرار می گیرند که سبب خشمگینی شان می گردد، باید چه کرده و چگونه خویشتن را مهار کنند.
 

این دستور مهم را به خاطر بسپارید:" پیوسته دست به کاری بزنید که بچه ها پی ببرند، دوستشان دارید."
 
منبع: seemorgh.com

قصه بگوییم یا با کودکان حرف بزنیم ؟

 

قصه بگوییم یا با کودکان حرف بزنیم ؟
 

 
 
به کودکان خود اجازه دهید افکار درون ذهنشان را بیرون بریزند
 
حتی اگر در حد چند کلمه بی‌معنی است
 
صحبت کردن با کودکان در هنگام خواب بسیار بیش‌تر از قصه خواندن قدرت تکلم آن‌ها را افزایش می‌دهد. روانشناسان و متخصصین کودک می‌گویند صحبت کردن با کودکان در هنگام خواب بسیار بیش‌تر از قصه خواندن قدرت تکلم آن‌ها را افزایش می‌دهد. در صورتی که با کودکان درهنگام شب سخن بگویید قابلیت تکلم آن‌ها تا 6 برابر بهتر از حالتی که برای آن‌ها داستان می‌خوانید رشد پیدا خواهد کرد. حتی اگر کودک شما سن کمی دارد و قادر به حرف زدن نیست زمانی که صدای شما را می‌شنود و سعی می‌کند به گونه‌ای به آن‌ها پاسخ دهد مهارت‌های زبانی و تکلمی او به طرز شگفت آوری رشد می‌کند. نکته جالب توجه این است که بین سنین صفر تا 4 سال تماشای تلویزیون تقریباً هیچ تأثیری، نه مثبت و نه منفی، برروی قابلیت‌های تکلمی کودکان ندارد. از صدها سال پیش والدین برای کمک به خوابیدن کودکان یا ارتباط برقرار کردن با آن‌ها در هنگام شب برای آن‌ها قصه می‌گویند. اگر چه بسیاری از متخصصان کودک این روش را برای بهبود تکلم کودکان مفید می‌دانند اما صحبت کردن با کودکان به مراتب تأثیر بهتری روی آن‌ها دارد.
 

صحبت کردن با کودکان در هنگام خواب بسیار بیش‌تر از قصه خواندن قدرت تکلم آ می‌دهد. روانشناسان و متخصصین کودک می‌گویند صحبت کردن با کودکان در هنگام خواب بسیار بیش‌تر از قصه خواندن قدرت تکلم آن‌ها را افزایش می‌دهد. در صورتی که با کودکان درهنگام شب سخن بگویید قابلیت تکلم آن‌ها تا 6 برابر بهتر از حالتی که برای آن‌ها داستان می‌خوانید رشد پیدا خواهد کرد. حتی اگر کودک شما سن کمی دارد و قادر به حرف زدن نیست زمانی که صدای شما را می‌شنود و سعی می‌کند به گونه‌ای به آن‌ها پاسخ دهد مهارت‌های زبانی و تکلمی او به طرز شگفت آوری رشد می‌کند.
 
نکته جالب توجه این است که بین سنین صفر تا 4 سال تماشای تلویزیون تقریباً هیچ تأثیری، نه مثبت و نه منفی، برروی قابلیت‌های تکلمی کودکان ندارد. از صدها سال پیش والدین برای کمک به خوابیدن کودکان یا ارتباط برقرار کردن با آن‌ها در هنگام شب برای آن‌ها قصه می‌گویند. اگر چه بسیاری از متخصصان کودک این روش را برای بهبود تکلم کودکان مفید می‌دانند اما صحبت کردن با کودکان به مراتب تأثیر بهتری روی آن‌ها دارد.
 
دانشمندان آمریکایی در تحقیقات خود متوجه شدند: بسیاری از والدین برای رشد قدرت ذهنی کودکان کتاب را انتخاب می‌کنند و گاهی این کار را در نهایت دقت و وسواس انجام می‌دهند تا بهترین تأثیر را روی کودک خود داشته باشند اما حتی بهترین کتاب‌ها هم تأثیر بسیار کم‌تری از یک مکالمه کوتاه کلمه به کلمه بین کودک و مادر دارد. دکتر فردریک زیمرمن از دانشگاه UCLA گفت: بسیاری از متخصصان والدین را تشویق می‌کنند تا برای کودکان خودشان قصه بخوانند تا به این ترتیب علاوه بر ایجاد حس آرامش در کودک او را با لغات و اصطلاحات جدید آشنا کنند. اما با این روش نقش کودک در تبادل اطلاعات نادیده گرفته می‌شود و به این ترتیب کودکان ما به اندازه کافی سخن نمی‌گویند.
 
محققین در طی یک بررسی 275 کودک را بین سنین 1 تا 4 سال مورد مطالعه قرار دادند و سعی کردند تأثیر عوامل مختلف مانند صحبت کردن آ‌نها با والدینشان، با دیگر کودکان و تماشای تلویزیون را بر قدرت تکلم کودکان بسنجند. بعدها از این کودکان آزمایشاتی به عمل آمد تا قدرت تکلم و زبان‌آموزی آنها در سنین اولیه زندگی مورد بررسی قرار گیرد. در پایان مشخص شد کودکانی که درهنگام شب و قبل از خواب با پدرو مادر خود صحبت می‌کنند نسبت به کودکانی که فقط قصه گوش می‌دهند تا 6 برابر بهتر سخن می‌گویند. آن‌ها لغات بیشتری را می‌دانستند، بهتر از کلمات استفاده می‌کردند و اشتباهات کم‌تری در صحبت کردن خود داشتند. شاید یکی از دلایل آن این است والدین در هنگام سخن گفتن با کودکانشان اشتباهات آن‌ها را تصحیح می‌کردند. چه کودکانی که به داستان گوش می‌کردند هم در قابلیت سخن گفتن خود رشد کرده بودند اما میزان آن‌ چندان قابل توجه نبود. کودکانی هم که قبل از خواب به تماشای تلویزیون می‌پرداختند تقریباً هیچ پیشرفتی از خود نشان ندادند و قدرت تکلم آن‌ها تغییر چندانی نکرد. مطالعات کارشناسان نشان داد کودکان طی یک روزبه طور متوسط نزدیک به 13 هزار لغت جدید را از طریق والدین خود می‌شنوند و همچنین نزدیک به 400 بار با والدین خود به طور مستقیم گفت‌وگو می‌کنند. والدین باید از این فرصت‌ها نهایت استفاده را ببرند و با تصحیح اشتباهات کودکان و معرفی لغات جدید به آن‌ها قدرت مکالمه کودکانشان را تا حد ممکن بالا ببرند. فقط صحبت کردن صرف با کودکان کافی نیست و والدین باید تلاش کنند کودک خود را به حرف زدن تشویق کنند.به کودکان خود اجازه دهید افکار درون ذهنشان را بیرون بریزند حتی اگر در حد چند کلمه بی‌معنی است
.

http://robabnaz51.persianblog.ir/tag/%D9%82%D8%B5%D9%87_%D8%A8%DA%AF%D9%88%DB%8C%DB%8C%D9%85_%DB%8C%D8%A7_%D8%A8%D8%A7_%DA%A9%D9%88%D8%AF%DA%A9%D8%A7%D9%86_%D8%AD%D8%B1%D9%81_%D8%A8%D8%B2%D9%86%DB%8C%D9%85_%D8%9F

چگونه با فرزندانمان حرف بزنیم تا به ما گوش کنند؟

 

چگونه با فرزندانمان حرف بزنیم تا به ما گوش کنند؟


کلمات می‌توانند ذهن فرزندانتان را تغییر دهند. یاد بگیرید بهترین کلمات را استفاده کنید.

پدر یا مادر بودن یکی از سخت‌ترین و در عین‌حال معنادارترین کارهاست. متاسفانه، تصورات متداول در مورد طریقه بزرگ کردن بچه‌هایی مسئولیت‌پذیر ممکن است منجر به ارتباط نادرست و بی‌تاثیر شود. بعضی والدین از روش‌های اجازه دادن استفاده می‌کنند که زبان مستقل و حس تاثیرگذاری را از او می‌گیرد. بعضی والدین هم بیش از اندازه در اجازه دادن‌ها آسان می‌گیرند تاجایی که کودک محدودیت و کنترل فردی را یاد نمی‌گیرد. تحقیقات نشان می‌دهد که هر دوی این روش‌ها در توانایی کودک برای تعدیل احساسات خود و ایجاد روابط سالم در بزرگسالی اخلال ایجاد می‌کند. بهترین روش تربیتی روشی عادلانه و محترمانه است که هدف آن به جای تسلیم کودک، یادگیری او باشد. شنیدن و احترام گذاشتن به احساسات کودک، دادن حق انتخاب به او و ایجاد محدودیت‌های مشخص و عادلانه درمورد رفتارهای غیرقابل‌قبول، تعادلی سالم ایجاد می‌کند. در این مقاله به شما آموزش می‌دهیم چطور از روش‌های بی‌اثر و بی‌نتیجه برای ارتباط با فرزندانتان اجتناب کنید.

۱. زیاد حرف زدن

وقتی والدین بیش از اندازه به حرف زدن ادامه دهند، بچه‌ها دیگر گوش نمی‌کنند. محققان نشان داده‌اند که مغز انسان فقط می‌تواند در یک زمان چهار تکه اطلاعات یا ایده خاص در حافظه کوتاه‌مدت خود نگه دارد. این میزان برابر با ۳۰ ثانیه یا دو جمله می‌باشد.

نمونه بی‌اثر:

«نمیدونم این ترم برای کلاس والیبال و باله‌ات چه باید بکنیم. مطمئناً نمیتونی هر دوی آنها را بروی چون کلاس والیبالت شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۴ است که بعد برای آماده شدن برای کلاس باله وقت کافی نداری مگر اینکه وسایل آن کلاس را هم از قبل جمع کنی و با خودت ببری و این یعنی لباس‌هایت باید جمعه شسته شوند….»

ایده‌های مختلف زیادی در این پیام وجود دارد که باعث گیج شدن کودک می‌شود و این باعث می‌شود دیگر به حرف‌های شما گوش ندهد. همچنین، لحن کلی این پیام منفی و مضطربانه است که باعث می‌شود کودک با استرس و تردید واکنش دهد. لازم نیست همه این اطلاعات یکدفعه به کودک داده شود. درعوض آن را به قسمت‌های مختلف تقسیم کنید تا قابل‌هضم‌تر باشد. قبل از اینکه موانع را عنوان کنید، اجازه دهید اول کودک اولویت‌های خود را مطرح کند.

نمونه موثر:

«اگر بخواهی این ترم، هم در کلاس والیبال هم باله شرکت کنی، مجبور می‌شوی که بلافاصله از یکی سر آن یکی بروی. بخاطر همین بهتر است بنشینیم و در این مورد تصمیم بگیریم.»

در این نمونه، مکالمه را به دو جمله محدود کرده‌اید و این باعث می‌شود درک آن برای کودک آسان‌تر باشد. درضمن هدف کلی را هم مطرح می‌کنید و در مرحله بعد تقاضا را مطرح می‌کنید (که بنشینید و درمورد موضوع حرف بزنید). و آخر اینکه میل خود به همکاری و در نظر داشتن نیازهای فرزندتان را نشان می‌دهید.

۲. غر زدن و هشدار دادن زیاد

اکثر والدین با عجله‌های اول صبح برای آماده کردن همه سر موقع، با ناهارها، لباس‌های ورزش، تکالیف امضا‌شده و از این قبیل آشنایی دارند. بچه‌ای که به نظر می‌رسد حواس‌پرت است و نمی‌تواند سر وقت حاضر شود می‌تواند یکی از سخت‌ترین چالش‌ها برای والدین پرمشغله باشد. خیلی از والدین احساس می‌کنند کنترل از دستشان خارج شده و ناامیدانه می‌خواهند با غر زدن و انتقاد کردن موقعیت را کنترل کنند. مشکلی که غر زدن دارد این است که با آن کار به بچه‌ها یاد می‌دهید که نادیده‌تان بگیرند زیرا می‌دانند که بارهای دیگر آن مسئله را یادآوری خواهید کرد. بااینکه بچه‌های کوچکتر نیاز به راهنمایی و کمک بیشتر دارند، والدین باید با بزرگ‌تر شدن بچه‌ها به آنها آزادی و مسئولیت بیشتری بدهند.

نمونه بی‌اثر (به یک بچه ۱۰ ساله):

«یک ساعت زودتر از خواب بیدارت می‌کنم چون هیچوقت سروقت حاضر نمی‌شوی. باید همین الان لباس‌هایت را بپوشی. تکالیفت را آماده کرده‌ای که امضا کنم؟»

۱۰ دقیقه بعد
«بهت گفتم آماده شو و هنوز داری وقت تلف می‌کنی؟ اگه تونستی کاری کنی که همه‌مان دیرمان شود؟ برو سریع دندانهاتو مسواک بزن و لباسهاتو بپوش.»

۱۰ دقیقه بعد
«تکالیفت کجاست؟ گفتم که بیار امضاشون کنم، هنوز لباس پوشیدنت را تموم نکردی؟ دیرمان می‌شود.»
و باز همینطور تکرار…

مادر این کودک مسئولیت زیادی را گردن می‌گیرد و غیرمستقیم با کودکی صحبت می‌کند که برای کنترل موقعیت به او اعتماد ندارد. این طریقه برخورد می‌تواند شدیداً منجر به بی‌اعتمادبه‌نفس و وابسته شدن کودک می‌شود. لحن او نیز بسیار منفی و پرخاشگرایانه است که موجب خشم و مقاومت کودک خواهد شد.

نمونه موثر:

«تا ۴۵ دقیقه دیگر از خانه خارج می‌شویم. اگر همه چیزهایی که لازم داری را آماده نکرده باشی، خودت باید برای معلم‌هایت توضیح دهی.»

این دستورات کوتاه است و انتظار مشخصی را با عاقبت انجام ندادن آن برای کودک مطرح می‌کند. با این روش به کودک اجازه داده می‌شود عواقب طبیعی رفتارهای خود را درک کند.

3. استفاده از تقصیر و خجالت برای همراه ساختن کودک

یکی از بزرگترین درس‌هایی که بعنوان والدین یاد می‌گیریم این است که بچه‌های کوچک به طور طبیعی برای نیازهای شما همدلی و ملاحظه ندارند. آنها به مرور با بزرگ‌تر شدن احساس همدلی پیدا می‌کنند. به همین دلیل است که انتظار اینکه آنها خودشان را جای شما بگذارند و همه چیز را از دید شما نگاه کنند منطقی نیست. اینکه نمی‌توانند این کار را بکنند به این معنی نیست که بچه‌ بدی هستند. فقط بچه هستند و روی لذت‌های لحظه‌ای و آزمایش کردن محدودیت‌هایشان برای اینکه یاد بگیرند چه چیز قابل‌قبول است تمرکز دارند. اکثر والدین آدم‌های پرمشغله‌ای هستند که چندین کار را در یک زمان انجام می‌‌دهند و گاهی فراموش می‌کنند که از خود مراقبت کنند. این وقتی به نظرشان برسد که بچه‌ها با آنها همکاری نمی‌کنند موجب خشمشان می‌شود. خیلی مهم است که قبل از اینکه این احساسات به بیرون نفوذ کند و ارتباط شما با فرزندتان را خراب کند، زمانی را برای ارتباط برقرار کردن با احساساتتان و آرام شدن بااستفاده از روش‌های تنفس عمیق و حرف زدن با خود اختصاص دهید.

نمونه بی‌اثر:
«چندین بار ازت خواستم که اسباب‌بازی‌هایت را مرتب کنی، ببین باز هم دور تا دور اتاق پر از اسباب‌بازی‌های توست. اصلاً نمی‌خواهی یکم توجه کنی؟ نمی‌بینی تمام روز سرپا بوده‌ام؟ حالا هم باید بیایم اسباب‌بازی‌های تو را جمع کنم و وقتم را هدر دهم؟ چرا اینقدر خودخواهی؟»

این مادر انرژی منفی زیادی ایجاد می‌کند. بااینکه همه ما می‌توانیم خستگی او را درک کنیم اما ارتباط او با فرزندش مقصرکننده و غیرمحترمانه است. «خودخواه» خواندن کودک شدیداً مخرب است. بچه‌ها این برچسب‌های منفی را به درونشان می‌ریزند و کم‌کم فکر می‌کنند که به اندازه کافی خوب نیستند. تحقیر کردن و مقصر کردن کودک مغز او را منفی خواهد کرد. باید به رفتار برچسب غیرقابل‌قبول بزنید اما باز فرزندتان را دوست‌داشتنی بخوانید.

نمونه موثر:

«می‌بینم که اسباب‌بازیها هنوز از روی زمین جمع نشده‌اند. این منو ناراحت می‌کنه. خیلی برام مهمه که خانه مرتب باشه که همه بتونیم راحت باشیم. همه اسباب‌بازی‌هایی که بیرون هستند باید بروند سرجایشان بخوابند. فردا صبح می‌تونی دوباره آنها رو بیرون بیاری.»

این مادر بدون عصبانیت یا مقصر جلوه دادن، احساسات و نیازهای خود را مستقیم مطرح کند و عاقبت بد سختی را هم برای رفتار فرزندش عنوان نمی‌کند و به او توضیح می‌دهد که فردا دوباره امتحان کرده و موفق شود. او هیچ انگیزه منفی را به کودک نمی‌چسباند یا به طریقی منفی به شخصیت او برچسب نمی‌زند.

۴-گوش ندادن

همه ما دوست داریم فرزندمان به دیگران احترام بگذارد. بهترین راه برای این کار با الگوسازی رفتار محترمانه و ملاحظه‌کار در روابط خودمان است. این باعث می‌شود کودک ارزش احترام و همدلی را شناخته و به آنها مهارت‌های ارتباط صحیح را یاد می‌دهد. خیلی وقت‌ها گوش دادن بادقت برای والدین کار سخت‌تری است زیرا بچه‌ها معمولاً وسط حرف می‌پرند و ذهم ما هم پر از کارها و مسئولیت‌های زیادی است که باید انجام دهیم. در این مورد، اشکالی ندارد که به کودک بگوییم که الان نمی‌توانیم به حرف‌هایش گوش دهیم چون مشغول مثلاً آشپزی هستیم اما ۱۰ دقیقه دیگر پیش او می‌رویم که حرف‌هایش را بشنویم. خیلی بهتر است که زمان مشخصی را برای گوش دادن به حرف‌های او اختصاص دهیم تا اینکه بدون توجه کافی حرف‌هایش را بشنویم. البته یادتان باشد، صبر کردن زیاد هم برای بچه‌ها قابل‌تحمل نیست.


نمونه بی‌اثر:

واکنش مادری به فرزندش که برای او توضیح می‌دهد در فوتبال یک گل زده است.

(بدون ایجاد ارتباط چشمی) «چه خوب پسرم. حالا برو و با خواهرت بازی کن (زمزمه با خود) شعله گاز را چرا اینقدر زیاد کردم؟»

گوش دادن موثر شامل همه مسائل غیرکلامی مثل ایجاد ارتباط چشمی، نشان دادن فهمیدن با صورت و صدا و استفاده از کلمات مناسب برای منعکس کردن اینکه فهمیده‌ایم می‌شود. این مادر به فرزندش یاد می‌دهد که اذیتش نکند و اینکه چیزهایی که برای او مهم است برای مادر نیست. این باعث می‌شود کودک احساس تنهایی کند.

نمونه موثر:

واکنش مادر به کودکی که برای او توضیح می‌دهد در فوتبال یک گل زده است.

«وای گل زدی؟!! خیلی عالیه! من بهت افتخار می‌کنم. یک کم دیگه میام پیشت می‌خوام برام تعریف کنی!»

این مادر شوق و علاقه خود را نشان می‌دهد؛ و از کودک دعوت می‌کند که تعریف کند که چه اتفاقی افتاده است. او به طور موثری احساسات خود را نشان می‌دهد و به کودک کمک می‌کند درمورد واکنش‌های خود آگاهی پیدا کند. این نوع واکنش باعث می‌شود کودک تصور کند مهم و باارزش است و لیاقت توجه را دارد.

تربیت کودکان کار بسیار دشواری است و همه ما گاهی اشتباهاتی را مرتکب می‌شویم. ارتباط صحیح با بچه‌ها نیازمند انرژی و زمان زیاد است. باید از احساسات و واکنش‌های خودکار خودمان آگاهی یافته و بتوانیم روشی درست‌تر و عاقلانه‌تر انتخاب کنیم. نشان دادن عواقب کار به بچه‌ها محدودیت‌ها را یاد می‌دهد و گوش دادن به حرف‌هایشان احترام گذاشتن را به آنها آموزش می‌دهد. باید از خودتان خوب مراقبت کنید تا بتوانید انرژی لازم برای تربیت بچه‌ها را داشته باشید. برای این منظور باید اولویت‌هایتان را دوباره بررسی کنید. بچه‌هایی که والدینی محترم، متعهد و پرانرژی دارند یاد می‌گیرند احساساتشان را به طور درست‌تری تعدیل کنند و در بزرگسالی روابط بهتری خواهند داشت.

http://drdarabi.blogfa.com/post/218

با کودکان چگونه حرف بزنیم ؟

 

با کودکان چگونه حرف بزنیم ؟

ارتباط برقرار کردن با کودکان کار آسانی نیست و به خودی خود یک هنر است. کودکان روحی لطیف دارند و از سویی بسیار زود از اطرافیان تقلید می کنند. پس، هنگام صحبت با آن ها باید بسیار دقت کرد تا هم با کلمات خشن و نابجا روحیه شان را خراب نکنیم و هم این که از رفتارهای نادرست بزرگترها تقلید نکنند.
کودک یک ساله شما مدام مشغول کشف چیزهای جدید است که بعضی از این چیزها خوشحال کننده و برخی ناراحت کننده هستند. کودک نمی تواند درباره همه آن چه می بیند و آن چه می خواهد حرف بزند، ولی خوشبختانه شما می توانید اگر شما هنگام صحبت کردن با فرزند کوچکتان کلمات را با دقت انتخاب کنید و به کار ببرید، می توانید بهتر با او ارتباط برقرار کرده و به او کمک نمایید تا چالش های محیط اطراف راحت تر کنار بیایید و بهتر رفتار کند. ولی، یافتن واژگان دقیق و درست برای گفتگو با یک کودک یک یا دو ساله کار آسانی نیست.
1ـ احساس کودک را برای او توضیح دهید
 

فرض کنید ناگهان بغض می کند و می خواهد داد و فریاد راه بیندازد. می توانید جلویش زانو بزنید، در آغوشش بگیرید و برای احساسش اسم بگذارید و حالتش را برای خودش توضیح دهید. برای مثال، اینکه «می دانم او تو را عصبانی کرده » با این کار به او یاد می دهید که اگر گاهی عصبانی شود و گریه کند، طبیعی است این توضیح احساسات کودک را به خودش می گوید: «عصبانی ام » یا از دست او ناراحت هستم.

2ـ کوتاه و مفید حرف بزنید.
 

وقتی می خواهید هشداری درباره امنیت اش به او بدهید سریع و کوتاه و ساده بگویید. پدر و مادرها در بیشتر مواقع طولانی حرف می زنند، برای مثال می گویند :«کنار اجاق گاز نباش» یا «از توی خیابان راه نرو ». بهترین راه این است که هنگامی که می بینید در خطر قرار گرفته با یک «نه » محکم او را از خطر آگاه کنید. به تدریج او درک می کند که زمانی که « نه » را می شنود باید همان جا توقف کند و دست به کاری نزند.

3ـ با کودک قاطعانه صحبت کنید
 

بسیاری از پدر و مادرها با گفتن جمله هایی مانند «می خواهی الان به حمام بروی ؟» اشتباه می کنند. در این موارد نباید به بچه ها پیشنهاد داد که آیا دوست دارند به حمام بروند یا بخوابند یا غذا بخورند، چون در بیشتر موارد جواب منفی است. این شیوه ی پرسش تنها جر و بحث را سبب می شود. در این مواقع به نرمی ولی با قاطعیت به او بگوید چه کار کند، مانند :«الان وقت حمام است. » یا «باید دارویت را بخوری ».

4ـ او از زمان چیزی نمی داند
 

کودک شما مفهوم این که « یک ربع دیگر به خانه مادربزرگ می رویم » را درک نمی کند، چون درکی از زمان و ساعت ندارد. به جای این که از دقیقه و ساعت حرف بزنید مراحل کار را برایش توضیح دهید. برای مثال، «اول به حمام می رویم. بعد اسباب بازی ها را جمع می کنیم و سپس به پارک می رویم.»

5ـ به او حق انتخاب بدهید
 

اجازه دهید کودک شما در زندگی روزانه دست به انتخاب هایی ساده بزند. این کار باعث می شود او به توانایی های خودش ایمان بیاورد و اعتماد به نفس به دست آورد.
ولی به طور معمول، انتخاب بین دو چیز ساده تر، چون کودکان خردسال حافظه و قدرت توجهی محدود دارند و انتخاب از بین چند گزینه برایشان دشوار است. برای مثال، دوست داری شلوار زرد را بپوشی یا شلوار آبی را؟»

6ـ سریع عمل کنید
 

برای این که رفتار کودکانتان را سر میز غذا کنترل کنید. از جمله های کوتاه و ساده استفاده کنید. برای مثال، اگر کودک تان سیر شده و دارد غذایش را به رومیزی می مالد بهتر است با لحنی نرم ولی قاطعانه به او بگویید :« داری با غذایت بازی می کنی ! دیگه کافیه !» و او را از سر میز بلند کنید.

7ـ کارهای مثبت اش را تأیید کنید
 

این که کارهای مثبت کودک تان را برجسته سازید و او را تأیید و تشویق کنید، انگیزه خوبی به او می دهد تا دوباره آن کار را تکرار کند و این برای کودک خردسال هم صدق کند، حتی، اگر آن ها معنی حرف های شما را درست نفهمند، لحن گرم و دوستانه صدایتان را به خاطر می سپارند.

8ـ برای صحبت با او موضوع پیدا کنید.
 

شاید تا به حال اسامی چیزهای مختلف مثل اعضای بدن یا رنگ ها را به کودک تان یاد داده باشید. این کار مهارت های زبانی او را تقویت می کند و باعث می شود تا بتواند با پدر و مادرش ارتباط برقرار کند. برای مثال، می توانید اسامی حیوانات و اشیای کتاب محبوبش را برایش تکرار کنید یا زمانی که او را به گردش می برید، اطراف را برایش شرح دهید، مانند: « به ابرهای سفید و برگ های سبز نگاه کن » به او کمک کنید جهان اطرافش را با روش های جدید کشف کند.

چیزهایی که نباید بگوییم:
 

نادرست :«مانند بچه ها رفتار نکن !»
فراموش نکنید که کودک شما هنوز بچه است و طبیعی است که مثل بچه ها رفتار کند !!
نادرست :«اگر کاری که می گویم را بکنی، برایت بستنی می خرم. »
رشوه دادن ممکن است در ابتدا جواب دهد، ولی در طولانی مدت پاسخگو نخواهد بود چون کودکان به راحتی این منظور را درک می کنند که برای انجام هر کاری از شما باج بگیرند یا جیغ و داد و گریه به راه بیندازند.
نادرست: «زود باش!»
این دست و پاهای کوچک چقدر می توانند سریع کار کنند؟!
نادرست: «دختر خیلی شیطانی هستی !»
هرگز به فرزندانتان برچسب نزنید.


منبع : نشریه دنیای زنان، شماره 51

 

چگونه با کودک خردسال حرف بزنيم؟

 

چگونه با کودک خردسال حرف بزنيم؟


بسياري از والدين به اين مسأله آگاهند که داشتن يک « ارتباط کلامي» با کودک به پيشرفت رواني- عاطفي او کمک مي کند. اما يافتن کلمات و واژه هاي مناسب براي صحبت کردن با چنين موجود کوچکي کار آساني نيست. در اين خصوص يک سري دستورالعمل هايي وجود دارد تا در هنگام گفتگو با کودک خردسالمان نه افراط کنيم و نه از آن غفلت.
« مي دوني عزيز دلم، تا دو ماه آينده اسباب کشي مي کنيم. من و پدرت خيلي فکر کرديم و ديديم که همگي مون در خانه ي جديد راحت تر خواهيم بود؛ و چون خانه ي جديد به محل کار من نزديکتره، هم کمتر خسته ميشم و هم بيشتر پيش تو عزيزم خواهم بود...». عده اي از والدين که به اهميت گفتگو در روح و روان فرزند خردسالشان آگاهي دارند فکر مي کنند که هنگام حرف زدن با نوزاد هيچ اشکالي ندارد اگر بدون پرده همه چيز را با جزئيات کامل برايش تعريف کنند. از نظر عده اي ديگر، هر جمله اي را نبايد در مقابل کودک به زبان آورد و به عبارتي بايد بعضي قضايا را سانسور کرد. اين عده هميشه نگران روش مکالمه ي خود با کودکشان بوده و دائماً از خود مي پرسند بهترين روش براي اين کار کدام است؟ در اين زمينه، کلودهالموس(1)، روانکاو متخصص در امور کودکان مي گويد:« محققاني چون دونالد و.وينيکت(2) و فرانسواز دلتو(3) بر اين اعتقادند که طفل شيرخوار براي خود يک شخص و يک انسان کامل به حساب مي آيد. به محض به وجود آمدن سلول تخم در رحم مادر، فرد انسان به عنوان يک موجود داراي زبان شناخته مي شود.» بنابراين از نظر فرانسواز دلتو( که کتابهاي فراواني در زمينه ي مراحل مختلف رشد در کودک نگاشته است)، حتي در همان زماني که انسان داراي زندگي درون رحمي است، کلام و سخن جزو وجود و ساختار او محسوب مي شوند. وي در مقالات مختلف خود نمونه هاي زيادي براي اثبات اين مطلب ذکر کرده است. در يکي از نوشته هايش مي خوانيم:« مادري خسته و آشفته وارد مطب روانکاو مي شود. نوزادش از لحظه ي تولد شبها چندين بار از خواب بيدار شده و به سختي به خواب مي رود. در ضمن گفتگوهايش با اين مادر، روانکاو متوجه مي شود که مادر اين نوزاد قبل از او فرزند پسري به دنيا آورده بود که اندکي پس از تولد از دنيا رفته و نام او را روي نوزاد جديد نهاده اند. مادر ضمن حرف زدن هايش با روانکاو، رويش را به طرف بچه کرده و مي گويد:« برادرش از دستش عصباني نبوده، و اسمش را به او داده [...] و اين که مامانش مي دونه که حتي وقتي او خوابه نمرده و زنده است.» « پس از اين جريان، وقتي مادر به خانه برمي گردد، کودک شيرخوار آرام مي خوابد... ده ساعت پشت سر هم.»
" در واقع، حرف زدن با کودک نوزاد، به معناي صحبت کردن صرفاً از چيزها و وقايع مهم نيست. بلکه صحبت کردن از همه چيز و در عين حال از هيچ چيز است. به اين ترتيب، کلام در اينجا نقش درماني ندارد ولي با اين وجود به پيشرفت روحي- عاطفي کودک کمک مي کند." دکتر دلتو ادامه مي دهد:" وقتي با نوزاد حرف مي زنيم، او احساسات و عواطف را عميق تر درک مي کند و از اين طريق ذهنش فعال تر مي شود. از طرفي، ثابت شده که طفل نوزاد با کلام و سخن مادرش آرام شده و به خواب مي رود. به اين ترتيب، کلمات و رفتارهاي محبت آميز مادر اولين عوامل مؤثر در سازندگي شخصيت و روان کودک مي باشند.
مادران زيادي هستند که هميشه در مورد ميزان و نوع مکالمات با نوزادشان ابراز نگراني مي کنند. براي آنها يافتن نقطه تعادل ميان مکالمه ي " زيادي"، " کم" و " نامربوط" کار دشواريست. اين تا حديست که بعضي مادران به خود اجازه گريه کردن در حضور نوزادشان را نمي دهند چون فکر مي کنند اين کار مي تواند باعث ايجاد شوک و وحشت در وي شود.

 

جملات کوتاه به زبان حال ساده
 

فرانسواز دلتو، در کتاب خود " با کودکان درست صحبت کنيم" تأکيد بر اين مي کند که نوزادان کلام برخاسته از دل را درک مي کنند و بنابراين والدين بايد سعي کنند مناسب ترين جملات را بيابند بدون اين که در آن پرده پوشي کنند.
هنگام صحبت کردن با کودک شيرخواره، بايد سبک بود و سبک گفت: بايد صداها را تکرار کرد و نفس را به بازي گرفت. اين خود يک شيوه ي آموزشي است براي نوزاد. گفتگوي واقعي با کودک مي تواند يک گفتگوي ساده باشد.
در زمينه ي نحوه ي گفتگو با نوزاد، دکتر رژين ذکري هارستل(4)، متخصص اعصاب و نورولوژي، توصيه ي اکيد در استفاده از افعال زمان حال مي کند. چرا که: " طفل نوزاد هيچ درک ذهني نسبت به زمان گذشته و آينده ندارد. اولين ذهنيت از زمان، حدود سن 2 سالگي در ذهن کودک نقش مي بندد." وي همچنين پيشنهاد استفاده از جملات کوتاه و داراي فعل مثبت را مي نمايد: بهتر است به نوزاد بگوييم" هاپو کوچولو رو نگاه کن" تا اين که بگوييم:" اون سگ سياه سفيد رو ديده اي که دنبال اسباب بازيش مي گرده؟"

تقريباً همه چيز را برايش بگوييم
 

هنگام برقراري يک گفتگوي " واقعي" با نوزاد، گاهي چيزهايي را به او انتقال مي دهيم که قابل بيان با کلمات نيستند. کلود هالموس معتقد است: " طفل شيرخواره قادر به درک تمامي نگراني ها و اضطراب والدينش مي باشد و حتي گاهي اوقات خود را مسؤول به وجود آمدن آشفتگي در خانواده مي داند. بنابراين بسيار مهم است که کنارش بنشينيم و همه چيز را برايش توضيح دهيم." اين دقيقاً کاريست که کلمانس، يک مادر 28 ساله انجام داد:" من بعد از زايمان کمي دچار افسردگي شدم. به سيلويا، کودک نوزادم توضيح دادم که اصلاً تقصير او نيست. ولي بايد با من مدارا کند، چرا که تازه مادر شده ام و هنوز تجربه ي چنداني ندارم. هر وقت با او صحبت مي کردم، به او مي گفتم:" من خودم با مشکلاتم کنار مي آيم. تو لازم نيست آنها را به دوش بکشي. به اين ترتيب، دلم مي خواست به عنوان يک آدم بالغ و مسئول به فرزندم بفهمانم که يافتن راه چاره براي مشکلات زندگي به عهده من است."
ولي دکتر صوفي مارينو پولو(5)، روانشناس و روانکاو، در اين مورد معتقد است که: " اگر بپذيريم نوزاد همه چيز را مي تواند بشنود و بفهمد، طبيعتاً او بايد چيزي را که مربوط به خودش و نزديکانش مي شود بهتر متوجه شود. و از نظر فرانسواز دلتو، بهتر است کودک را حتي اگر نوزاد باشد براي مراسم خاکسپاري اقوام همراه برد. اين باعث مي شود که از همان سنين کودکي در حلقه خانواده نقش داشته باشد. مسائلي مانند اسباب کشي و يا جدايي والدين بايد به کودک خردسال توضيح داده شوند. برعکس، درد دل کردن با او در هر موردي اصلاً توصيه نمي شود. پدر و مادر نبايد کودکشان را به عنوان محرم راز خود تصور کنند و هر راز نگفته اي را برايش بگويند.

 

در نظر گرفتن جايگاهي براي پدر
 

مادران بايد زماني را براي گفتگوي پدر با طفل اختصاص بدهند. حتي وقتي فرزند هنوز در بطن مادر است، پدر مي تواند با جملات ساده، کوتاه و آرام بخش با او به صحبت بپردازد: " سلام پسرم، من پدرتم، من و مادرت بي صبرانه منتظر ديدنت هستيم"...
هنگام معرفي کودک به آشنايان و خويشاوندان، حضور پدر بسيار مهم است. در اين خصوص، کلود هالموس تأکيد مي کند که مادر در حين گفتگو با کودک بايد در کلامش از پدر وي نيز سخن به ميان آورد. مثلاً به جاي اين که بگويد" بچه ي ناز خودم"، بگويد " بچه ي ناز من و بابا که خيلي هر دو مون دوستش داريم". اگر مادر فقط به " بچه ي ناز خودم" اکتفا کند، درست حالت دختر بچه اي را دارد که راجع به عروسکش صحبت مي کند و آن عروسک را متعلق به خود مي داند.
در حالي که مادر بايد از طريق کلامش به کودک بفهماند که به همان اندازه که او فرزند مادر است، فرزند پدر نيز هست. چرا که او ثمره ي زندگي مادر و پدر مي باشد و اينطور نيست که مثل يک شي فقط متعلق به يکي از والدينش باشد.
ماري، 32 ساله، آموزگار مدرسه در اين باره مي گويد: " شوهر من به اقتضاي شغلي که دارد بايد مرتباً جا به جا شود و گاهي مجبور است مدتي از ما دور باشد. براي من خيلي مهم است که در زمان غيبت همسرم، مرتب با پسر شيرخواره ام راجع به پدرش با او صحبت کنم به طوريکه انگار حضور دارد.
به پسرم مي گويم: " تو پوره ي کرفس خيلي دوست داري؟ بابا هم اتفاقاً کرفس خيلي دوست داره". من از طريق اين جور جملات سعي مي کنم جاي خالي همسرم را در خانه هميشه پر کنم."

چه کنيم اگر قادر به ارتباط کلامي با کودکمان نيستيم؟
 

ناتاشا، 30 ساله، قاضي دادگستري، مادر دوقلوهاي يک ساله صوفيا و پل مي باشد. وي مي گويد که در سخن گفتن با کودکانش ناتوان است و تجربه ي ناموفق خود را اين گونه بيان مي کند:" من خود را دائم مجبور به گپ زدن با بچه هايم مي کردم چون فکر مي کردم بايد اين کار را انجام داد. ولي براي من اين کار خيلي حالت تصنعي داشت." از نظر صوفي مارينوپولس،: " بايد اين را که چرا يک مادر قادر به بيان و ابراز کلامش در مقابل کودکش نيست، تعريف و بررسي کرد." يکي از فرضيه هاي برخي روانشناسان براي پاسخ به اين پرسش اين است که: " اين ها اکثراً مادراني هستند که زماني که خودشان کودک خردسال بودند کسي ( مادر و پدرشان) با آنها سخن نگفته است."ولي براي صوفي مارينو پولس، واقعيت اين است که اين قضيه خيلي هم دراماتيک نمي باشد.
" عدم توانائي براي داشتن ارتباط کلامي با کودک به اين معني نيست که ما قادر به برقراري ارتباط با او نيستيم. وقتي گفته مي شود که سخن گفتن با کودک بسيار مهم است، منظور اين نيست که بايد با او حرف زد چون او حرفهاي ما را مي فهمد، بلکه به اين دليل است که کودک با حرفهاي ما زندگي مي کند و آرامش مي يابد."
بنابراين آن چه که مهم است ارتباط برقرار کردن با اوست نه صرفاً صحبت کردن با او؛ اگر ارتباط از طريق کلام برقرار نمي شود، کافيست که دنبال کانالهاي ارتباطي ديگري بگرديم.
" گاهي يک نگاه پر مهر، و يا گرم در آغوش گرفتن کودک تأثيرش از صدها جمله نيز بيشتر است. به علاوه مادراني نيز هستند که به طور مداوم کودک را با کلامشان بمب باران مي کنند. ايده آل آن است که کلام را با ژست( عاطفه و نوازش) همراه کرد."
کلود هلموس مي گويد:" نيازي نيست که طفل را با تکرار زيادي " دوستت دارم"هاي خود خفه کنيم. عشق چيزيست که به راحتي توسط کودک درک مي شود. احتياجي نيست که دائماً به زبان آورده شود تا طفل متوجه آن شود." براي حرف زدن با کودک لازم نيست که حتماً کلام خودمان را به کار ببريم. چيزهاي مفيدي که در اين زمينه توصيه مي شوند، انواع قصه ها، آوازهاي محلي و خواندن کتاب داستان مي باشند. چرا که 70 درصد مغز يک طفل شيرخواره به " ريتم" اختصاص يافته و کلام ما را به طور يک نواخت دريافت مي کند.
اين گونه بود که ناتاشا توانست راهي براي ارتباط کلامي با دوقلوهايش پيدا کند:" زماني که بالاخره آهنگ کلام خود را پيدا کردم احساس آرامش نمودم. من توانستم براي هر يک از بچه ها آوازي خلق کنم و آن را مرتب برايشان تکرار کنم."
کلود هالموس اين گونه نتيجه گيري مي کند: " يک مادر زماني راه صحيح ارتباط با کودکش را يافته که ديگر از خود نپرسد چگونه با او صحبت کنم."

پي نوشت ها :
 

1. Claude HALMOS
2. W.WINNICOTT
3. Francoise DOLTO
4. Regine ZEKRI HURSTEL
5. Sophie MARINOPOULOS
 

منبع: بانو، شماره 28.

چگونه با كودكان خود حرف بزنيم؟

 

چگونه با كودكان خود حرف بزنيم؟


آيا شما به عنوان والدين فرزند خود خوب می‌دانيد كه از به كار بردن چه واژه‌هايی در مورد كودكان خود بايد خودداری كنيد يا به عبارتی ديگر چه چيزهايی را نبايد به كودكان گفت؟

بسیاری مواقع شده است كه كودكان خود را با واژه‌هایی چون تنبل، لال، احمق و یا كودن خطاب كرده‌ایم یا می‌كنیم حتی او را با بچه همسایه یا پسرخاله و دخترخاله مقایسه می‌كنیم و از این كه نمی‌تواند مثل او حرف بزند یا درس بخواند مورد سرزنش قرار می‌دهیم و چه بسا در مواقعی از او انتظاراتی داریم كه نمی‌دانیم این انتظارات در حد توان او هست یا نه؟

نكات بسیار ریزی در برخورد با كودكان وجود دارد كه عدم توجه به آن در رفتار و تربیت كودكان تاثیرگذار است و حتی می‌تواند آینده آنها را بر اثر این بی‌توجهی‌ها شكل دهد، لذا بد نیست والدین به نكات زیر توجه كنند.

گذاشتن اسم روی بچه‌ها

اگر كودكان را با نام‌هایی مانند احمق ، تنبل و امثال آن بنامیم، آنها باور می‌كنند كه دارای این صفات و خصوصیات هستند. به علت آسیبی كه به كار بردن این نام‌های منفی به شخصیت بچه‌ها وارد می‌كند، اعتماد به نفس او را از بین می‌برد.

به عنوان مثال، اگر كودكی به صفت زشت نامیده شود، ممكن است از حضور در جمع و بازی با دیگران خودداری كند یا اگر بگویید «كمرو» از ارتباط با همسالان و بزرگترها پرهیز می‌كند.

به بیان دیگر نباید از قدرت تاثیر كلمات بر زندگی كودكان غافل شد. كلمات بر افراد اثر می‌گذارد. هر لغت و جمله‌ای كه به كودكان گفته می‌شود، به همراه خود پیام مهمی درباره كودك و رابطه او با دنیای خویش دارد.

به اعتقاد كارشناسان، هنگامی كه كودك پیام‌های دریافتی را درونی می‌سازد، این پیام‌ها تبدیل به یك باور می‌شوند كه تجربیات آینده او را معین می‌كنند حتی اگر او از این باور ناآگاه باشد، آن باور هنوز هم اثرات خود را بر همه شئونات زندگی او دارد. متاسفانه كودكان به آن توانایی نرسیده‌اند تا مطالبی را كه به ذهنشان وارد می‌شود، جداسازی كنند و مانع بعضی از آنها شوند. آنها نمی‌توانند بگویند من این تعریف را می‌پذیرم و آن انتقاد را نمی‌پذیرم. دیدگاه یك كودك نسبت به والدینش این است كه آنها عقل كل هستند و همه چیز را می‌دانند و سخنانشان مثل یك قانون و حكم قدرتمند است.

طرد كردن بچه‌ها

طرد كردن بچه‌ها نشان دادن نفرت یا تمایل به جدایی از آنهاست. برای یك كودك دوست داشته نشدن از طرف فردی كه او را به دنیا آورده، به معنی دوست نداشتن از طرف همه افراد است. آنچه كه یك كودك باید بداند این است كه پدر و مادر بدون هیچ قید و شرطی دوستش دارند.

به بیان دیگر، خطر طرد شدن از طرف والدین همیشه در ذهن كودكان وجود دارد. بعضی والدین همیشه فرزندشان را تهدید به طرد كردن و رانده شدن می‌كنند، با این جملات: اگر حرف‌شنو نباشی، اگر درست رفتار نكنی، می‌اندازیمت بیرون؛ طبیعی است كه كودك می‌ترسد؛ طرد شدن آن هم در این دنیای وحشی. اینجاست كه كودك شروع به سازش و كنار آمدن می‌كند و بتدریج تبدیل به آدمی كلك و حقه‌باز می‌شود كه برای رسیدن به هدف‌هایش تقلب می‌كند.

منفی‌بافی‌

جملاتی چون «تو هیچ وقت به هیچ جا نمی‌رسی» تاثیرات بسیار منفی و زیان‌آوری در شخصیت كودك ایجاد می‌كند. بچه‌ها تمایل دارند به آن چیزی كه والدین در مورد آینده آنها اعتقاد دارند برسند و طبق آن زندگی كنند. والدین باید به فرزندان خود اعتقاد داشته و مطمئن باشند و همیشه آینده‌ای خوب را برای آنها پیش‌بینی كنند. یك پژوهشگر با عده‌ای زندانی گفتگو و مصاحبه كرد. از آنها پرسید كه به چند نفر از آنها هنگام بچگی گفته شده كه زندانی خواهند شد؛ با كمال تعجب دریافت كه تقریبا پاسخ همه آنها به این سوال مثبت بود.

شرم‌زدگی و سرزنش كردن‌

اگر كودك یا نوجوان را مورد سرزنش قرار دهیم و مدام از او عیب‌جویی كنیم یا او را مورد تمسخر قرار دهیم كودك یا نوجوان احساس حقارت می‌كند و دچار عدم اعتماد به نفس می‌شود و از دست زدن به هر كاری می‌ترسد.

این‌گونه افراد در تصمیم‌گیری، انتخاب هدف و قبول مسوولیت دچار شك و نگرانی می‌شوند. به بیان دیگر هنگام خجالت، كودك احساس می‌كند نقص دارد یا بی‌لیاقت است.

خجالت كشیدن بیشتر از این كه رفتار او را درست كند موجب از دست رفتن روحیه و تحقیر او می‌شود. برخی پدرها و مادرها با انگشت گذاشتن روی نقاط ضعف كودك، مانند شب‌ادراری او را تحقیر می‌كنند. خجالت‌زده كردن كودك موجب می‌شود كه او عوامل تحقیرش را پنهان كند.

تهدید كردن‌

«اگر نیایی می‌روم و اینجا تنها می‌مانی، اگر دوباره این كار را انجام دهی به پلیس می‌گویم تو را ببرد.»

تهدید گفتن جمله یا كلمه اغراق‌آمیزی است كه پدر و مادر به كار می‌برند تا كودك را بترسانند مانند این جملات: «اگر درست رفتار نكنی تمام استخوان‌هایت را می‌شكنم.» تهدید موجب ترس در كودك می‌شود و او احساس می‌كند كه در محیطی ناامن و پر از دشمن زندگی می‌كند. تهدید به تنها گذاشتن كودك برایش بسیار دردناك و سخت است چون او بسیار حساس است و برای نیازهای اساسی و اولیه زندگی به پدر و مادرش نیاز دارد.

باید به بچه‌ها هشدار دارد، نه تهدید. با گفتن جمله «اگر ... و در نتیجه» به او هشدار می‌دهید كه نباید به رفتار به خود ادامه دهد، مانند این كه اگر دوباره خواهرت را بزنی دیگر نباید با او بازی كنی.

پرهیز از مقایسه‌

هرگز توانایی‌ها و ناتوانی‌های كودكی را با كودك دیگر مقایسه نكنید، زیرا مجموعه عواملی كه موجب شكل‌گیری رفتار یك كودك می‌شود با كودك دیگر متفاوت است.همواره به پدر و مادران توصیه می‌شود كه حتی كودك را با خواهر یا برادر، پسرخاله، پسرعمه، دخترخاله یا دوستانش مقایسه نكنید.

كودك از غرور خاصی برخوردار است و نزد همسالان و كودكان دیگر از آبرو و احترام ویژه‌ای برخوردار است، لذا وقتی شما كودكی را با كودك دیگر مقایسه می‌كنید (به طور معمول مقایسه براساس ناتوانایی‌ها صورت می‌گیرد) در واقع غرور او را می‌شكنید، به او بی‌احترامی می‌كنید، توانایی‌های او را نادیده می‌گیرید و ناتوانایی‌های او را به منظور تحقیر و سرزنش او مطرح می‌كنید و به رخ او می‌كشید.

به طور مشخص گاهی اوقات والدین زمان خودشان را با زمان فرزندشان مقایسه می‌كنند و اظهار می‌دارند: وقتی من بچه بودم، هرگز این كار را نمی‌كردم! یا زمانی كه من در سن شما بودم، همیشه این طور عمل می‌كردم. بدیهی است ما اجازه نداریم خود و زمان خود را با فرزند و زمان او مقایسه كنیم.

به دیگر سخن، مقایسه كردن كودك یعنی نادیده گرفتن اصل تفاوت‌های فردی، یعنی خجالت دادن كودك و تحقیر كردن او. بنابراین توصیه می‌شود در صورت لزوم كودك را با خودش مقایسه كنید.

این مقایسه باید براساس توانایی‌های كودك در فضایی صمیمی و محرمانه صورت گیرد و بدانید علی‌رغم وجود شباهت‌ها میان كودكان، هیچ كودكی به‌طور مطلق شبیه كودك دیگر نیست.

انتظارات نابجا

پدر و مادرانی كه از فرزندان خود انتظارات بیجا دارند آنها را مجبور می‌كنند كه بهترین بازیكن باشند یا در مدرسه نمره 20 بگیرند. پیامی كه پشت این عمل پنهان شده این است كه تو در مدرسه به اندازه كافی خوب نیستی. داشتن انتظار بیجا تنها اعتماد به نفس كودك را از بین می‌برد.
چه باید گفت: با تاكید به نكات مثبت بگویید: خیلی عالی است كه نمره‌های 20 زیادی در كارنامه‌ات داری، اشكالی ندارد نمره 17 گرفتی چون تو تمام سعی خود را كردی و هر انسانی ممكن است اشتباه كند. سعی كن اشتباهاتت در آینده كمتر شود. لزومی ندارد همیشه و همه كس نمره 20 بگیرند.

دوران كودكی خود را به یاد بیاورید، جملات منفی كه توسط والدین، دوستان و معلم به شما گفته شده است را به یاد بیاورید امواج كلمات، جملات منفی به كار برده شده مكررا به گوشتان می‌رسد: هرگز به چیزی نمی‌رسی، نمی‌توانی كاری را درست انجام دهی، من همیشه نگران تو هستم، اتاقت همیشه نامرتب است، كی می‌شه تو یاد بگیری، تو بدتركیب و زشت هستی، تو تنبل هستی، تو چاق هستی، پسر بزرگ گریه نمی‌كند، شما دختر و پسر بدی هستی.
 
به نقل از آموزش نیوز

چگونه با نوزادان حرف بزنیم؟!

چگونه با نوزادان حرف بزنیم؟!

 نوزادان از بدو تولد و اولین ساعت های حیات در حال یادگرفتن زبان هستند؛ بسیار قبل از اینکه کودک شروع به حرف زدن کند، ارتباط برقرار می کند. هرچقدر بیشتر به او گوش کنید و با او حرف بزنید، او بیشتر با شما ارتباط برقرار می کند. شما خودتان هم یاد می گیرید که چگونه صداهایی را که او از روی لذت یا نیاز از خودش درمی آورد، تفسیر کنید.

حتی ممکن است بتوانید انواع گریه های او را ترجمه کنید. همین طور که به او گوش می کنید و واکنش های او را می بینید با استفاده از تجربه های قبلی که از رفتارهایش دارید، توانایی درک، ارتباط شفاهی و بدنی اش را بیشتر از قبل پیدا می کنید. زمان واکنش کودکان کندتر از بزرگسالان است؛ بنابراین با گوش دادن به او باید منتظر ارتباط برقرارکردن از سوی او باشید.
 
 
 
1 – کتاب بخوانید
 
کودکان، عکس را از کارتون بیشتر دوست دارند؛ بنابراین کتاب هایی که از نظر زبانی غنی هستند و کلمات و شعرهای گوناگون دارند تهیه کنید و برایشان بخوانید. بعضی بچه ها یک کتاب را بارها و بارها نگاه و مرور می کنند و بارها شما را به خواندن آن وا می دارند. هیچ سن مشخصی برای آغاز خواندن برای کودکان وجود ندارد. هر زمان که او از شنیدن داستان یک کتاب لذت می برد، همان زمان، وقت خواندن کتاب است. این کار را به تناوب انجام دهید تا ببینید که کودکتان چقدر آن رادوست دارد. شما حتی می توانید خودتان برای او کتاب درست کنید. تصاویری از آدم ها و اشیایی که می شناسد را به روی مقوا بچسبانید و برای اینکه خراب نشود با نایلون رویش را بپوشانید.
 
 
 
2 – با نوزادتان محاوره کنید
 
نوزاد کوچک شما یاد می گیرد که ضمن رعایت نوبت، محاوره کند.
 
او زمزمه ای می کند، به شما نگاه می اندازد و منتظر می ماند. در این تعامل ساده او ساختار یک محاوره را تمرین می کند و یاد می گیرد که اگر ارتباطی برقرار کند، پاسخ خواهد گرفت.
 
 
 
3 – به گریه های نوزادتان جواب دهید
 
نوزادان از طریق گریه کردن یاد می گیرند که ارتباط برقرار کنند. در سال اول، گریه کردن مرکزی ترین بخش سیستم ارتباطی اوست. وقتی شما به گریه های او پاسخ می دهید، احساس می کند که دنیا جای امنی است که در آن به نیازهای او پاسخ داده می شود.
 
 
 
4 – برایش شعر بخوانید و قصه بگویید
 
شعر و قصه بخش مهمی از فرایند زبان آموزی در نوزاد است چراکه تکرار می شوند و کودک این شانس را دارد که طی زمان آنها را یاد بگیرد. شعرها، بازی با انگشت ها (مثل لی لی حوضک) یا هر فعالیت حرکتی دیگری به کودک کلماتی را یاد می دهد که نشانه های فیزیکی نیز به همراه دارند. وقتی کودکی شعری را یاد می گیرد که همزمان با آن دست هم می زند، هر وقت آن شعر را بخواند، دست می زند. حتی اگر توانایی ادای کلمه ای از آن یا نام شعر را نداشته باشد.
 
 
 
5 – کارهایش را برای او توضیح دهید
 
هر کاری را که انجام می دهد برای خودش توضیح دهید. این کاری است که خیلی از والدین آن را انجام می د هند. مثلا وقتی نوزادتان بینی شما را می گیرد و چیزی زمزمه می کند، به او بگویید: «این بینی من است و تو می خوای اونو با دست کوچولوت بگیری. وقتی رویش را به سمت  دری که در حال بازشدن است برمی گرداند می توانید بگویید: «صدای باز شدن در رو شنیدی. خواهرته که داره می یاد تو؟». یا وقتی که جوجه اش را می بیند و به هوای جوجه دست و پایش را تکان می دهد می توانید بگویید: «جوجه رو می بینی که داره می یاد؛ از دیدنش خوشحال شدی؟» یا بگویید: «سلام جوجه طلایی، مریم کوچولو از دیدنت خوشحال شده».
 
 
 
6 – کارهای خود را برای او توضیح دهید
 
برای نوزادتان توضیح دهید که برایش چه کاری دارید انجام می دهید. حرف زدن با نوزادی که به نظر می رسد حرف شما را نمی فهمد کمی عجیب به نظر می رسد. اما او نیاز دارد که تجربه شنیدن را تکرار کند تا حرف زدن را یاد بگیرد. قبل از اینکه او را بغل کنید دست هایتان را به سمتش بگیرید و بگویید: «نازنازی مامان، الان می خوام بغلت کنم.» در این صورت او زبان را همراه با یک تجربه عملی درک خواهد کرد. در حین عوض کردن پوشک بچه برای او توضیح دهید: «این یک پوشک خشک است. من پاهای کوچولوی تو رو بلند می کنم و الان این پوشک را به جای پوشک قبلی برات می بندم.» این کار نه، تنها تمرین خوبی برای زبان آموختن و زبان شنیدن اوست بلکه او را در انجام آن کار با شما همراه می کند.
 
 
 
7 – با او حرف بزنید
 
در زمانی که با نوزادتان هستید، حرف بزنید. نوزادان بسیار قبل از اینکه مهارت های ارتباطی بیانی را یاد بگیرند، مهارت های دریافتی ارتباطی را یاد می گیرند. نوزاد شما قبل از اینکه توانایی حرف زدن پیدا کند، به خوبی می فهمد که شما به او چه می گویید. وقتی محیط کودک از لحاظ زبانی غنی باشد، او به طور طبیعی یاد می گیرد حرف بزند. وقتی شما به نوزادتان گوش می دهید و با او حرف می زنید، او زبان را می آموزد. او را مجبور نکنید که صحیح حرف بزند.
 
 
 
نوزادان هم با شما حرف می زنند
 
حتی گریه کردن نوزاد هم معانی مختلفی می دهد. او با گریه کردن می خواهد به شما بفهماند که ترسیده، گرسنها ست، خودش را خیس کرده یا خوابش می آید. معمولا والدین هم می آموزند که معنی پنهان گریه او را تشخیص بدهند و نسبت به آن واکنش مناسب نشان دهند. نوزاد هم به همین ترتیب واکنش نشان می دهد و می فهمد که از او مراقبت می کنید و حواستان به او هست؛ بنابراین گریه اش تبدیل به خنده و آغوش باز برای بغل شدن می شود.
 
والدین باید با نوزادشان حرف بزنند حتی اگر نوزادتان بسیار کودک است و هنوز نمی تواند حرف بزند، لازم است که شما با او صحبت کنید.
 
 
 
وقتی به او شیر می دهید یا او را حمام می کنید فرصت خوبی برای حرف زدن است. حتی زمانی که ارتباط شما با او مستقیم نیست و مشغول آشپزی کردن، ظرف شستن یا هر کار دیگری هستید، همچنان به حرف زدن با نوزادتان ادامه دهید. ممکن است بگویید مگر چقدر حرف دارم که با نوزادم بزنم. اشکالی ندارد اگر حرف کم آوردید درمورد کاری که دارید انجام می دهید برایش توضیح دهید.

نوزادان این نیاز را دارند که زیاد زبان بشنوند تا مهارت های اجتماعی شان به طور موثری گسترش یابد. هیچ جایگزینی برای این کار وجود ندارد. وقتی فرزندتان این توانایی را پیدا کرد که برخی صداها را تولید کند، شما باید به هر چیزی که او می گوید با جملات کامل جواب دهید.
 
شما باید نشان دهید که آنچه را او تلاش می کند به شما منتقل کند، متوجه شده اید چراکه او در حال انتقال چیزهای بسیار زیادی است. این حرف های ظاهرا نامربوطی که او بیان می کند درواقع بنیان توسعه توانایی های بیانی اوست. کمی که نوزادتان بزرگ تر شود، حتی می توانید برایش کتاب بخوانید.
 
هرچند که شما برای فرزندتان می خوانید باید روشن و ساده باشد. به زودی و به تدریج معجزه حرف زدن فرزندتان را می بینید و شگفت زده خواهد شد

http://www.doniya.ir/show-7684.html

چگونه با کودکان حرف بزنیم ؟

چگونه با کودکان حرف بزنیم ؟


 برنامه‌های درازمدت و کوتاه مدت
 در مقاله ی پیش در پی جواب به سوال «چگونه می توان بین اهداف مطلوب و اعمال روزانه ارتباط بر قرار کرد؟» بودیم . حال گام به گام پیش می رویم:
 
نخستین گام در برنامه ی دراز مدت این است که تصمیم بگیریم به احساسات درونی و افکار باطنی فرزندان‌مان نیز توجه داشته باشیم، نه اینکه فقط به اطاعت یا عدم اطاعت ظاهری‌شان توجه کنیم.
 
ما چگونه می‌توانیم از احساسات و افکار درونی کودکانمان آگاه شویم؟
 خود آنها ما را راهنمایی می‌کنند. به هنگام صحبت، در کلامشان و در لحن کلامشان، در طرز ایستادن و در حرکات و اشاراتشان آنان احساسات خود را بیان می‌کنند. و چیزی که ما محتاجش هستیم، گوشی است برای شنیدن آنچه که می‌گویند، چشمی است برای زیر نظر گرفتن آنچه که انجام می‌دهند، و آخر از همه، قلبی است که احساساتشان را درک کند.
 شعار درونی ما این است: بگذار درک کنم، بگذار نشان بدهم که درک می‌کنم، بگذار با کلام خود نشان بدهم که اتوماتیک‌وار انتقاد یا اهانت نمی‌کنم.
 وقتی کودک، ساکت و آهسته و بی‌حال از مدرسه به خانه می‌آید، از طرز قدم برداشتن او می‌توانیم بگوئیم که حادثه‌ای ناخوشایند برایش اتفاق افتاده است. با پیروی از شعار خود، ما نباید گفتگوی‌مان را با یک گفته ی انتقادی نظیر گفته‌های زیر آغاز کنیم:
 
«لب و لوچه‌ات چرا آویزان است؟»
 «این دیگر چه جور قیافه‌ای است؟»
 چکار کردی، بهترین دوستت را از دست دادی؟»
 «این دفعه چه دسته گلی به آب دادی؟»
 «امروز دیگر دردت چیست؟»
 
از آنجا که ما به واکنش‌ درونی کودک توجه داریم، باید از گفته‌هایی که فقط انزجار و نفرت در درون او ایجاد می‌کنند، از گفته‌هایی که کودک با شنیدنشان آرزو می‌کند که ای کاش دنیا خراب می‌شد، پرهیز کنیم.
 
در عوض، پدر یا مادر می‌تواند با هر کدام از گفته‌های زیر فهم و درک خود را نشان دهد:

«حتماً امروز اتفاق ناخوشایندی برایت افتاده».
 «حتماً امروز روز خوبی برایت بود.»
 «حتماً امروز روز سختی بود.»
 «احتمالاً کسی باعث ناراحتی تو شده است.»
 
این گفته‌ها بر سوالات «چته؟ چه اتفاقی افتاده‌؟» ارجحیت دارند. این سوالات کنجکاوی را نشان می‌‌دهد و آن گفته‌ها همدردی را.
 
نمی‌توان از این واقعیت گریخت که کودک آنچه را که در زندگی می‌بیند یاد می‌گیرد. حال اگر زندگیش با انتقاد و سرزنش همراه باشد، احساس مسئولیت را یاد نخواهد گرفت. در زندگی توأم با سرزنش، او یاد می‌گیرد که خودش را محکوم کند و از دیگران ایراد بگیرد. او یاد می‌گیرد درباره ی قضاوت خودش به شک بیفتد، توانایی خود را دست کم بگیرد و به مقاصد دیگران اعتماد نکند. علاوه بر این‌ها، او یاد می‌گیرد که در زندگی خود در همه حال، به انتظار یک بدبختی قریب الوقوع باشد.

از جنگ تا صلح
 
والدینی که درگیر یک جنگ خواسته و یا نا خواسته با کودکانشان بر سر کارهای روزانه و مسئولیت‌ها هستند، باید این واقعیت را درک کنند که در این جنگ نمی‌توانند برنده باشند. ما هر چقدر وقت و توان برای زور گفتن به آنان داشته باشیم، آنها وقت و انرژی بیشتری برای مقاومت در برابر ما دارند. حتی اگر هم در جنگ ببریم و موفق شویم که اراده‌مان را بر آنان تحمیل کنیم، آنان شاید با بی روح شدن، عصبی شدن و یا با نافرمانی و قصور در کارها، انتقام بگیرند.
 

تنها یک راه هست که ما را به پیروزی می‌رساند: کودکان را با حرف‌هایمان متقاعد سازیم. شاید این کار ناممکن بنظر می‌رسد: اما فقط دشوار است، و ما این ظرفیت و توانایی را در خودمان داریم که بر آن چیره شویم. حتی اگر هم فعلاً روابط دوستانه با کودک نداریم، چنین روابطی را می‌توانیم در آینده ی نه چندان دور ایجاد کنیم.
 
والدین با استفاده از روش‌های زیر می‌توانند تغییرات مطلوبی در کودکانشان بوجود آورند:
 
1- گوش دادن با حساسیت:
 
هنگامی که والدین به احساسات و افکار کودکانشان بی‌توجه به‌نظر می‌رسند، کودکان دچار ناامیدی و رنجش خاطر می‌شوند. به همین خاطر، آنها چنین نتیجه‌گیری می‌کنند که عقایدشان احمقانه و غیرقابل توجه هستند و اینکه دوست داشتنی نیستند و کسی آنها را دوست ندارد.
 

پدر یا مادری که با دقت به حرف کودکش گوش می‌دهد، به او می‌فهماند که برای عقایدش ارزش قایل می‌شود و به خود او هم احترام می‌گذارد. چنین احترامی سبب می‌شود که کودک نسبت به خودش ارزش قایل شود و این ارزش قایل شدن کودک نسبت به خود، سبب می‌شود که او بتواند با دنیای حوادث و با مردم درست برخورد کند.
 
2- جلوگیری از «خوشه‌های خشم»:
 
والدین بایستی از واژه‌ها و گفتارهایی که مایه ی نفرت و رنجش کودک می‌شوند، پرهیز کنند:
 توهین‌ها: تو مایه ی شرمساری مدرسه‌ات هستی و آبرویی هم برای خانواده‌ات باقی نگذاشته‌ای.
 نام‌های گوناگون نهادن بر کودک: مفت‌خور، پر فیس و افاده‌، کوتوله، احمق.
 پیشگویی کردن: سرانجام کارت به دارالتأدیب خواهد کشید، آنجا جایی است که جناب عالی تا ابد در آن خواهی بود.
 تهدید‌ها: اگر مثل یک بچه‌ آدم یک گوشه‌ ننشینی، فکر و خیال اینکه اجازه کاری را به تو بدهم از کله‌ات بیرون کن.
 اتهامات: همیشه اولین کسی هستی که دردسر را شروع می‌کنی.
 ارباب منشی کردن بر کودک: «حرف زیادی نزن، و بگذار یکی دو چیز را حالیت کنم.»
 
3- بیان احساسات و افکار بدون حمله‌ور شدن:
 
در موقعیت‌هایی که مشکلی پیش آمده است، والدین اگر احساسات و افکار خودشان را بدون حمله‌ور شدن به شأن و شخصیت کودکنشان بیان کنند، بیشتر موثر خواهند بود.

هنگامی که والدین با حساسیت گوش می‌دهند، گفتارهای تند و تیز و نیشدار را به تأخیر می‌اندازند و احساسات و خواسته‌هایشان را بدون اهانت بیان می‌کنند، آنگاه تغییری در کودک حاصل می‌شود. جوی که همدردی بر آن حاکم است، کودک را به والدین نزدیک‌تر می‌کند؛ رفتارهای درست، ملاحظه و نزاکت والدین مورد توجه و هم‌چشمی کودک واقع می‌شود. این تغییرات یک شبه صورت نمی‌گیرند و زمان لازم دارند، اما تلاش‌ها سرانجام نتیجه خواهند داد. پدر یا مادر با پذیرش و انجام این رفتارها و اعمال جدید، بخش عمده‌ای از آموزش مسئولیت به کودک را جامه ی عمل خواهد پوشاند، اما با این حال، نمونه و سرمشق بودن برای کودک به تنهایی کافی نیست. هر کودکی احساس مسئولیت را از طریق تلاش‌ها و تجربه ی خودش کسب می‌کند. زمانی که رفتار نمونه ی پدر یا مادر جومطلوبی برای یادگیری ایجاد می‌کند، تجربه ها ی یادگیری را تقویت کرده و آن را بخشی از صفات شخصیتی کودک می‌سازند. بنابر این، مهم است که تعیین کنیم در مراحل مختلف رشد و بلوغ، چه مسئولیت‌های ویژه‌ای را به کودک بدهیم.

http://forums.patoghu.com/thread49011.html

با کودکان چگونه حرف بزنيم ؟

 

ارتباط برقرار کردن با کودکان کار آساني نيست و به خودي خود يک هنر است. کودکان روحي لطيف دارند و از سويي بسيار زود از اطرافيان تقليد مي کنند. پس، هنگام صحبت با آن ها بايد بسيار دقت کرد تا هم با کلمات خشن و نابجا روحيه شان را خراب نکنيم و هم اين که از رفتارهاي نادرست بزرگترها تقليد نکنند.
کودک يک ساله شما مدام مشغول کشف چيزهاي جديد است که بعضي از اين چيزها خوشحال کننده و برخي ناراحت کننده هستند. کودک نمي تواند درباره همه آن چه مي بيند و آن چه مي خواهد حرف بزند، ولي خوشبختانه شما مي توانيد اگر شما هنگام صحبت کردن با فرزند کوچکتان کلمات را با دقت انتخاب کنيد و به کار ببريد، مي توانيد بهتر با او ارتباط برقرار کرده و به او کمک نماييد تا چالش هاي محيط اطراف راحت تر کنار بياييد و بهتر رفتار کند. ولي، يافتن واژگان دقيق و درست براي گفتگو با يک کودک يک يا دو ساله کار آساني نيست.

1ـ احساس کودک را براي او توضيح دهيد
 
 فرض کنيد ناگهان بغض مي کند و مي خواهد داد و فرياد راه بيندازد. مي توانيد جلويش زانو بزنيد، در آغوشش بگيريد و براي احساسش اسم بگذاريد و حالتش را براي خودش توضيح دهيد. براي مثال، اينکه «مي دانم او تو را عصباني کرده » با اين کار به او ياد مي دهيد که اگر گاهي عصباني شود و گريه کند، طبيعي است اين توضيح احساسات کودک را به خودش مي گويد: «عصباني ام » يا از دست او ناراحت هستم.

2ـ کوتاه و مفيد حرف بزنيد.
 
 وقتي مي خواهيد هشداري درباره امنيت اش به او بدهيد سريع و کوتاه و ساده بگوييد. پدر و مادرها در بيشتر مواقع طولاني حرف مي زنند، براي مثال مي گويند :«کنار اجاق گاز نباش» يا «از توي خيابان راه نرو ». بهترين راه اين است که هنگامي که مي بينيد در خطر قرار گرفته با يک «نه » محکم او را از خطر آگاه کنيد. به تدريج او درک مي کند که زماني که « نه » را مي شنود بايد همان جا توقف کند و دست به کاري نزند.

3ـ با کودک قاطعانه صحبت کنيد
 
 بسياري از پدر و مادرها با گفتن جمله هايي مانند «مي خواهي الان به حمام بروي ؟» اشتباه مي کنند. در اين موارد نبايد به بچه ها پيشنهاد داد که آيا دوست دارند به حمام بروند يا بخوابند يا غذا بخورند، چون در بيشتر موارد جواب منفي است. اين شيوه ي پرسش تنها جر و بحث را سبب مي شود. در اين مواقع به نرمي ولي با قاطعيت به او بگويد چه کار کند، مانند :«الان وقت حمام است. » يا «بايد دارويت را بخوري ».

4ـ او از زمان چيزي نمي داند
 
 کودک شما مفهوم اين که « يک ربع ديگر به خانه مادربزرگ مي رويم » را درک نمي کند، چون درکي از زمان و ساعت ندارد. به جاي اين که از دقيقه و ساعت حرف بزنيد مراحل کار را برايش توضيح دهيد. براي مثال، «اول به حمام مي رويم. بعد اسباب بازي ها را جمع مي کنيم و سپس به پارک مي رويم.»
 
5ـ به او حق انتخاب بدهيد
 
 اجازه دهيد کودک شما در زندگي روزانه دست به انتخاب هايي ساده بزند. اين کار باعث مي شود او به توانايي هاي خودش ايمان بياورد و اعتماد به نفس به دست آورد.
ولي به طور معمول، انتخاب بين دو چيز ساده تر، چون کودکان خردسال حافظه و قدرت توجهي محدود دارند و انتخاب از بين چند گزينه برايشان دشوار است. براي مثال، دوست داري شلوار زرد را بپوشي يا شلوار آبي را؟»
 
6ـ سريع عمل کنيد
 
 براي اين که رفتار کودکانتان را سر ميز غذا کنترل کنيد. از جمله هاي کوتاه و ساده استفاده کنيد. براي مثال، اگر کودک تان سير شده و دارد غذايش را به روميزي مي مالد بهتر است با لحني نرم ولي قاطعانه به او بگوييد :« داري با غذايت بازي مي کني ! ديگه کافيه !» و او را از سر ميز بلند کنيد.

7ـ کارهاي مثبت اش را تأييد کنيد
 
 اين که کارهاي مثبت کودک تان را برجسته سازيد و او را تأييد و تشويق کنيد، انگيزه خوبي به او مي دهد تا دوباره آن کار را تکرار کند و اين براي کودک خردسال هم صدق کند، حتي، اگر آن ها معني حرف هاي شما را درست نفهمند، لحن گرم و دوستانه صدايتان را به خاطر مي سپارند.

8ـ براي صحبت با او موضوع پيدا کنيد.
 
 شايد تا به حال اسامي چيزهاي مختلف مثل اعضاي بدن يا رنگ ها را به کودک تان ياد داده باشيد. اين کار مهارت هاي زباني او را تقويت مي کند و باعث مي شود تا بتواند با پدر و مادرش ارتباط برقرار کند. براي مثال، مي توانيد اسامي حيوانات و اشياي کتاب محبوبش را برايش تکرار کنيد يا زماني که او را به گردش مي بريد، اطراف را برايش شرح دهيد، مانند: « به ابرهاي سفيد و برگ هاي سبز نگاه کن » به او کمک کنيد جهان اطرافش را با روش هاي جديد کشف کند.

چيزهايي که نبايد بگوييم:
 
 نادرست :«مانند بچه ها رفتار نکن !»
 فراموش نکنيد که کودک شما هنوز بچه است و طبيعي است که مثل بچه ها رفتار کند !!
 نادرست :«اگر کاري که مي گويم را بکني، برايت بستني مي خرم. »
 رشوه دادن ممکن است در ابتدا جواب دهد، ولي در طولاني مدت پاسخگو نخواهد بود چون کودکان به راحتي اين منظور را درک مي کنند که براي انجام هر کاري از شما باج بگيرند يا جيغ و داد و گريه به راه بيندازند.
نادرست: «زود باش!»
 اين دست و پاهاي کوچک چقدر مي توانند سريع کار کنند؟!
 نادرست: «دختر خيلي شيطاني هستي !»
هرگز به فرزندانتان برچسب نزنيد.


منبع:نشريه دنياي زنان، شماره 51.

سیر تحول قصه در فرهنگ اسلامی-ایرانی‌ از آغاز تا سقوط بغداد

 

سیر تحول قصه در فرهنگ اسلامی-ایرانی‌ از آغاز تا سقوط بغداد


دکتر مهدی محبتی

عضو هیأت علمی دانشگاه زنجان‌

چکیده


تحول مفهوم قصه در فرهنگ اسلامی-ایرانی چندان که باید مورد توجه و دقت‌ صاحب‌نظران قرار نگرفته است.توجه به گسترش روزافزون قلمرو قصه در جهان‌ مدرن و کشف و تبیین موضع اسلام در باب قصه،این توجه و امعان نظر را دوچندان می‌کند.هم‌چنین،تمایز مبانی هنری و در نتیجه،تفاوت دیدگاه‌های‌ متفکران مسلمان و ایرانی دربارهء حقیقت،معنا،قلمرو و حتی پیدایش و گسترش‌ قصه در اسلام،پرداخت جدی و دقیق به قصه را امری ناگزیر می‌سازد تا-ضمن‌ بیان درست دیدگاه اسلامی در این‌باره-هم جای‌گاه قصه در قرآن و سنت‌ مسلمانان روشن شود و هم پاره‌ای از رازهای ادبی قرآن کریم(در قلمرو بیان‌ هنری)بیش‌تر نمایان شود.بر همین مبنا در این مقاله کوشش شده تا نخست با تکیه بر آیات قرآن،معنای دقیق لغوی و کاربردی قصه در اسلام روشن شود؛ سپس به صورتی مستدل و مستند،شیوهء تکوین قصه و سیر تحول آن در فرهنگ‌ اسلامی-ایرانی بررسی می‌شود و از اسباب اختلاف دیدگاه‌ها و افول نهایی‌ قصه،سخن به میان می‌آید؛هم‌چنین به مهم‌ترین قصه‌گویان حوزه‌های مختلف‌ بلاد اسلامی اشاره خواهد شد.


کلیدواژه‌ها:
قصه،قصه‌گو،تکوین قصه‌ها،طبقات قصه‌گویان اسلامی-ایرانی.


1-معنای قصه
واژهء قصه در قرآن-و متون صدر اسلامی-هیچ‌گاه به صورتی مستقل و مجرد نیامده؛بلکه همواره در بطن یک فضای دلالی-معنایی خاص به کار رفته است؛ بدین معنا که واژهء قصه در قرآن غالبا به معنای خبر،دریافت خبر و رساندن اخبار یک واقعه است؛مثلا:

«تلک القری نقص علیک من انبائها
(اعراف101/)و:

کلا نقص علیک انباء الرسل ما نثبّت به فؤادک
(هود021/)و:

نحن نقص علیک‌ انباءهم بالحق
(کهف31/)».

این فضای دلالت‌محور،همیشه در ضمن قصه و مشتقات آن به کار می‌رود؛ چون نوع خطاب قرآنی به گونه‌ای است که برخی مفاهیم بنیادین مثل دقّت، راست‌کاری و جست‌وجو با معنای قصه درآمیخته است؛چنان‌که وقتی می‌گوید

«و قالت اخته قصیّه،فبصرت به عن جنب و هم لا یشعرون
(قصص11/»، جست‌وجوی دقیق و کنجکاوی،در متن آن مندرج است.در موضعی دیگر، معنای حق با صدق و یقین در قصّه هم‌راه گشته است:

«إن الحکم إلا اللّه،یقص‌ الحق و هو خیر الفاصلین
(انعام75/)».ضمن آن‌که در بطن معنای«قص»، مفاهیمی دیگر هم‌چون اعتبار،تدبر و موعظه هم درج شده است؛از جمله:


«فاقصص القصص لعلم یتفکرون
(اعراف671/)»؛نیز:

«لقد کان فی قصصهم‌ عبرة لاولی الألباب
(یوسف111/)».نهایتا قرآن کنش قصه‌گویی را با مفهوم زیبایی‌ و نیک‌خواهی درمی‌آمیزد که:

«نحن نقص علیک أحسن القصص
(یوسف3/)».بنابراین،قصه در قرآن خبری است که با دقّت،درستی،حق‌جویی،باورمندی، عبرت‌گیری،تدبّر و نیکی هم‌ذات است.همین شیوهء خاص نگاه به قصّه است‌ که فرهنگ نوین اسلام را در باب قصه-به صورتی عام-می‌آفریند و همین فضای‌ معنایی تازه است که معنا و ارزش‌های قصه را در اسلام نشان می‌دهد و اساسا بر همین مبناست که به آیه‌های قرآن،قصه نیز می‌توان گفت؛چون آیه در ذات‌ خود نوعی معنای قصّوی هم دارد.چنان‌که طبری(م 013 هـ ق.)هم دقیقا به‌ همین مفهوم،کل آیات قرآنی را چیزی جز قصه‌های پیاپی نمی‌بیند.1

2-پیدایش قصه در اسلام
قصه‌گو در فرهنگ اسلامی-با یک تحول عمیق معنایی نسبت به دوران جاهلی-به کسی گفته می‌شد که اخبار را پی می‌گرفت و به دقت آن‌ها را از گوشه و کنار جمع می‌کرد و با مضامینی خاص و معنادار مثل درستی،تدبیر و عبرت‌ می‌آمیخت؛بدین معنا که قصه-که یک هنر خلاقانه بود-نقش و معنایی همانند تاریخ می‌یافت و قصه‌گو هم از یک آفرینش‌گر پرذوق،به خبرگزاری تبدیل شد که می‌توانست اخبار گذشته را خوب بیان کند و نگذارد نکته‌ای ناراست یا حرفی نامستند وارد سنت نوپای مسلمانان شود؛به همین دلیل،قصه از همان‌ آغاز ظهور در فرهنگ اسلامی با اخبار و تاریخ آمیخته و اندک‌اندک وعظ و تعلیم نیز در بطن آن گنجانده شد؛چنان‌که پس از مدتی کوتاه،قصه‌گو خبردانی‌ پندآموز شد که هدفش صرفا بسط آموزه‌های دینی بود.2در این مفهوم،قصه‌گو یعنی:کسی که با فن روایت آشناست و هدفش کشف و سپس پیروی از معانی‌ قصّه است.بدیهی است که این معنای جدید قصه،برگرفته از فضایی بود که با رواج قرائت قرآن پیدا شده بود؛چون در باب قرآن می‌گفتند:«تلاوت قرآن»؛3حال آن‌که مرادشان قرائت قرآن بود.قاری در این فرهنگ یعنی کسی که‌ از محفوظات سینه‌اش،آیه به آیه پیروی می‌نماید و قصه‌گو نیز-مثل قاری-کسی‌ است که اخبار و وقایع را به ترتیب ظهور تاریخی دنبال می‌کند.4

در حقیقت قصه‌گویی قرآن بیش‌تر بر عبرت‌گیری و تعلیم استوار بود تا لذت‌ و سرگرمی و چیزهای دیگر؛بر همین مبنا،به‌ترین نمونهء قصه در اسلام،بیان‌ سرگذشت پیشینیان و عبرت‌آموزی از ماجراهای آن‌هاست و به همین دلیل،تمام‌ حکایات و افسانه‌های جاهلی هم که به سنت اسلامی منتقل شده‌اند،از همین‌ فضای دلالی خاص خارج نمی‌شوند؛چون آن‌ها هم اساسا در راستای همین‌ هدف‌ها تدوین شده‌اند.از همین‌جاست که قصه در قرن اوّل و دوم هجری‌ شدیدا دینی و ملتزم می‌شود؛تا حدی که هیچ‌یک از گردآورندگان قصه-و نیز قصه‌گویان-جرأت عدول از این قوانین را ندارند....

این‌که در سنت اسلامی،قصه نباید به امور عادی و مادی زندگی توجه کند و یا مسائل ریز زندگی را-برخلاف رمان-بازگوید،نیز از همین دیدگاه مایه‌

می‌گیرد؛چنان‌که نهی قصه‌گویان از ترغیب مردمان به لذایذ دنیایی نیز از همین‌جا سرچشمه می‌گیرد.در واقع قصه در سنت اسلامی از این دیدگاه،درست‌ برخلاف سنت رمان‌نویسی مدرن است؛زیرا در رمان هدف بنیادین و اصلی، کشف زندگی این جهانی و دعوت مردمان به درک و استفاده از آن است؛ در حالی که هدف اصلی قصه در اسلامی،طرد این لذایذ و ترک زندگی این جهانی‌ برای رسیدن به عالمی فراتر است.در قصهء مدرن،هرچه تصویر و تفسیر زندگی‌ عینی،قوی‌تر و هنری‌تر باشد،رمان کامل‌تر است؛در حالی که در فرهنگ اسلامی، این دنیا هرچه خوارتر و زارتر بیان شود،قصه کامل‌تر است.تنها نقطهء اشتراک‌ در این دو سنت،القای هدف با استفاده از شگردهای هنری است؛هر چند در دو جهت و ساحت متفاوت:یکی کاربرد همهء امکانات هنری برای دیدن و چشیدن‌ همین زندگی و دیگر،بسیج همهء ابزارهای ادبی برای ندیدن این زندگی و بریدن‌ از آن.در یکی،حیات این جهانی غایت قصه و عین معنا می‌شود؛در حالی که در دیگری،حیات این جهانی فقط ابزار حیاتی دیگر و معنای قصه،در فراخواندن به‌ حیات اخروی است.5همین نوع نگاه به قصه و قصه‌گویی و لزوم تکامل شکلی‌ و ساختی قصه برای تأثیر پند و موعظه،از اوایل قرن سوم،«سنت کلامی-معنوی»خاصی را در باب اهمیت وجود قصه‌ها در قرآن کریم به وجود آورد و مباحثی‌ درازدامن را مطرح نمود؛به گونه‌ای که گاه شدت این مباحث به حدّی بود که‌ برخی از اهل کلام و بلاغت،اساسا قصه را یکی از وجوه مهم اعجاز قرآن‌ شمردند و از آمیزش دو ساحت مهم قصه‌گویی در قرآن-با ارزش و اهمیتی‌ یک‌سان-خبر دادند:یکی ذکر اخبار گذشتگان بدون تعلیم و آموزش خاص و دیگر،بیان هنرمندانه و شگفت‌آور آن.6

در میان منتقدان،باقلانی(م.304)مشروح‌تر از همه به این جنبه از قرآن‌ پرداخت و صراحتا گفت:پیامبر(ص)که امی،نانویسا و ناخواناست و آثار و قصه‌های گذشتگان را نمی‌داند و با این همه به‌ترین گفته‌ها را در باب وقایع و اخبار مهم بشری-از ظهور آدم تا بعثت خویش می‌آورد-قطعا کلامش اعجاز است.7سکاکی نیز(م.626)با تأسی به باقلانی،شیوهء قصه‌پردازی قرآن را مهم‌ترین وجه اعجاز قرآن دانست.8

مجموعهء گفتار و کردار پیامبر(ص)هم در طول زندگی،مؤید چنین برداشتی از فایده و کارکرد قصه-حتّی قصه‌های جاهلی-بود.گفتهء معروف پیامبر(ص)-که ابن جوزی به تفصیل در بخش سوم کتاب القصاص آورده است-که سه‌گونه‌ قصه‌گو بیش‌تر نداریم:امیر،مأمور و فریب‌خورده‌9نیز بدین معناست که قصه‌گو:

1.یا امیری است که با شئون دنیایی مردم آشناست و با قصه آن‌ها را پند می‌دهد و آگاهشان می‌سازد؛

2.یا مأموری است که امیر او را به کار پندآموزی گماشته است.در هر دو مورد قصّه‌گو وظیفه‌ای جز خدمت به اهداف دین ندارد؛

3.سومین،کسی است که سری پر از هوس دارد و می‌خواهد با نرم ساختن‌ دل‌های مردم از طریق قصه به ریاست آنان برسد.فقط این‌گونه افراد در نگاه دینی‌ مطرودند؛چون انگیزهء آن‌ها شخصی است نه دینی.پیامبر(ص)هم در طول‌ زندگی با این گروه از قصه‌گویان-جاهلی کردار-جنگیده است.کسانی که از نقل قصه‌ها و اخبار،اغراض شخصی خود را پی می‌گرفتند؛نه مصالح مسلمانان‌ و اسلام را.این‌که پیامبر(ص)آن‌ها را فریب‌کار نامیده و حکم را به همهء اعصار بعد سرایت داده است،بدان خاطر است که تمام کسانی را که می‌خواهند از راه‌ قصه‌گویی دکانی برای خود بگشایند،نیز دربر بگیرد.

در کل،با ظهور اسلام،قصه‌ها اگر با فضای معنوی خاص اسلامی موافقت و مطابقت داشتند،ماندگار می‌شدند وگرنه امکان ظهور و شیوع نمی‌یافتند؛چنان‌که‌ مثلا تمیم بن اوس الداری با همهء ضعف گفته‌ها و قصه‌هایش از جمله قصهء مجعول‌«جساسه»01امکان رشد و گسترش در جامعهء اسلامی یافت-و از قضا مشهور و معتبر هم شد-امّا بسیاری از قصّه‌ها و افسانه‌هایی که لب پیامشان هم‌خوان با دعوت اسلام نبود،از میان رفت.

3-شیوهء تدوین قصه‌ها

به احتمال بسیار،جمع‌آوری اخبار مرتبط با حدیث و قصه در اسلام از اواسط قرن اول-به صورتی پراکنده-شروع شد و در قرن دوم به نوعی تدوین ابتدایی‌ رسید.نخستین راویان که طبقهء اول قصاص را تشکیل می‌دهند و دو تن بیش‌

نیستند-عمرو بن زبیر و ابان بن عثمان-در سال‌های 49 هـ ق و 501 هـ ق از دنیا رفته‌اند.زهری(م.421)و موسی بن عقبه(م.141)زمینه‌های سنت شفاهی را آماده‌ کردند و به ابن اسحاق(م.151 هـ)و در نهایت به ابن هشام(م.312)رساندند.با ابن هشام سیره‌نویسی پیامبر(ص)در آغاز قرن سوم،شکل غالب گفته‌های نهایی‌ و تثبیت‌شدهء خود را یافت و در ضمن این تدوین و تثبیت،که با فضای تازه‌ موافقت نداشت،طرد شد و آن‌چه هماهنگ و هم‌خوان بود،ماند؛چون-به قول‌ مسعودی-اصحاب شریعت،به جد مانع و منکر نشر آن‌ها بودند.منع و انکاری‌ که نهایتا موجبات اسقاط و فراموشی بخش مهمی از آن‌ها را فراهم ساخت و یا رنگ و بویی اسلامی به این روایات بخشید.11

در باب این‌که چه کسانی نخستین بار از قصّه به عنوان یک نوع ادبی-در میان‌ مسلمانان-بهره بردند،اختلاف نظر بسیار است.این‌که پیامبر(ص)از قول تمیم‌ داری حکایت جساسه را بازمی‌گوید،نشان آن است که قصه از عهد پیامبر(ص)وجود داشته است؛چنان‌که بازگویی خطبه‌هایی از قس بن ساعده خطیب نیز مؤید همین نوع نگاه است.

در مجموع،از تمیم داری به عنوان نخستین فرد قصه‌گو در فرهنگ مسلمانان‌ نام برده می‌شود؛هر چند تمیم،قصه‌گویی مضخرم است که شیوهء قدیم‌ قصه‌گویی-مثل نضر بن حارث و قس بن ساعده-را دنبال می‌کند.با گسترش و استحکام مبانی اسلامی و مرگ قصه‌گویان دیگر،تمیم شاخص‌ترین چهرهء قصه‌گویی روزگار خود شد.

بنابراین در جامعهء اسلامی،قصه از وقتی که جامهء دین به خود گرفت،عزت و قبول یافت و در شهرهای مسلمانان به صورت مجالس و محافل،در مساجد و بازارها گسترده شد؛هر چند با شیوع آن،مخالفان و معارضانی نیز یافت؛به ویژه‌ پس از قرن سوم که حلقه بر قصّاص تنگ و قصه‌ها به کلی از مساجد رانده شد و نهایتا چند دیدگاه عمده دربارهء پیدایش قصه-به قرار ذیل-شکل گرفت:

1.هیچ‌کس در زمان پیامبر(ص)و خلفای راشدین قصه نمی‌گفته و ظهور قصه‌ها بعد از قتل عثمان بوده است.این دیدگاه متعلق به عبد اللّه بن عمر(م.37)و پیروان اوست که دیرگاهی،دیدگاه مسلط بر مسلمانان بود؛

2.قصه از عهد خلفای راشدین و به ویژه خلافت عمر بن خطاب،آغاز شد و در سرزمین‌های اسلامی گسترش یافت.این دیدگاه چندان پرطرف‌دار نبود؛

3.قصه از زمان پیامبر(ص)آغاز شد،چنان‌که وجود تمیم و نضر به‌ترین گواه‌ وجود و شیوع قصه در آن روزگار است.این دیدگاه چندان مخالفی نداشت.21

تردیدی نیست که قصه در روزگار پیامبر(ص)و خلفای راشدین شناخته‌ شده و رایج بوده است؛چنان‌که قصه‌گویی،خود حرفه‌ای بوده است که برخی‌ از طریق آن ارتزاق و بدان افتخار می‌کرده‌اند و هم‌گام با قاری و محدث وارد مساجد شده‌اند.در حقیقت قاری،محدث و قصه‌گو،یک مثلث مرتبط و واحد تلقی می‌شده‌اند و مدت‌ها بعد است-احتمالا پس از قرن اول-که این مثلث‌ مرتبط نوآیین اسلامی از هم گسسته می‌شود؛بدین صورت که با حذف قصه‌گو و جمع و اتحاد قاری-محدث،یک تن جای هر سه را می‌گیرد و در آن واحد، شخصی پیدا می‌شود که هم قاری است،هم محدث و هم واعظ(-قصه‌گو)؛ هم‌چنان که امام جماعت مسجد هم هست.انتساب قصه‌گویی به فتنه(قتل‌ عثمان)نیز،بیش‌تر برخاسته از یک موضع سیاسی-اخلاقی ویژه در تاریخ‌ فرهنگ مسلمانان است تا واقعیتی تاریخی؛زیرا بعد از قتل عثمان،جعل اسناد به قدری زیاد شد که عراق«دار الضرب»نام گرفت و مالک بن انس را واداشت که‌ بگوید:احادیث اهل عراق را مثل احادیق اهل کتاب بدانید؛آن‌ها را نه راست‌ بدانید و نه دروغ؛31به همین دلیل پس از این حادثه هرکس حدیثی نقل می‌کرد، بی‌درنگ از او سند خواسته می‌شد؛در حالی که پیش از آن،اعتماد چندان زیاد بود که هیچ‌کس،گمان دروغ به دیگری نداشت.41

قصه‌گویان اصراری بلیغ داشتند که قصه را ساخته و معلول مسائل و حوادث‌ فتنه‌ها(قتل عثمان و خوارج)ندانند و اثبات کنند که قصه از عهد خود پیامبر(ص)آغاز شده است.به همین جهت،از اصحاب فتنه تبری و در باب رواج قصه‌ از آغاز اسلامی،احادیث زیادی نقل می‌کردند؛از جمله:«روزی پیامبر(ص)قصه‌گویی را دید.قصه‌گو به محض دیدن پیامبر(ص)خاموش ماند.پیامبر(ص)گفت:قصه بگو که اگر از شبگیر تا طلوع خورشید بنشینم و قصه بشنوم،برایم‌ خوشایندتر از آن است که چهار برده در راه خدا آزاد کنم.»51

به طور کلی می‌توان گفت نخستین کسانی که در فرهنگ مسلمانان قصه گفته‌اند(به ترتیب تاریخی):تمیم داری(م.083)،عبید بن عمر(م.093)،اسود بن سریع‌(م.04)حروریه(خوارج) بوده‌اند.

4-زمان و مکان قصه‌گویی‌ها

در آغاز ظهور اسلام،مسجد محل قصه‌گویی بود؛اگرچه تمیم داری فقط در مسجد پیامبر(ص) قصّه می‌گفت.قصه‌گویان بعد از نماز صبح به ترتیب‌ برمی‌خاستند و مردم را به ایمان و ترس از حق دعوت می‌کردند.نخستین کسی‌ که در مسجد مدینه-بعد از نماز صبح-قصه گفت،عبید بن عمیر بود و بعد از او ابو حازم قصه‌گو و در پی آن دو،اسود بن سریع که در مسجد جامع بصره در گوشه‌ای می‌ایستاد و قصه می‌گفت.61

این الگوی قصه‌گویی به زودی در سرتاسر بلاد اسلامی جاری شد و مورد تأیید خلفای عصر هم قرار گرفت؛چنان‌که سعید بن جبیر و سلیمان تججّبی، خولانی،ابو الخیر بزنی و حضرمی نیز در مساجد مختلف به همین شیوه سرگرم‌ قصه‌گویی بودند.71

به احتمال قوی،معاویة بن ابو سفیان نخستین خلیفه‌ای بود که قصه را از مسجد به کاخ دمشق برد و به گفته‌های قصه‌گویان دربارهء کاخ‌های افسانه‌ای‌ گوش سپرد و سپس در پی او،هشام بن عبد الملک،سلیمان بن حبیب محاربی را و عمر بن عبد العزیز،محمد بن قیس مدنی را رسما قصه‌گوی دربار خود کردند و گاه مناصب مهم نیز بدان‌ها بخشیدند.81

این شیوه ادامه داشت و گسترش می‌یافت تا این‌که در نیمهء قرن دوم،صالح‌ مرّی در بصره ظاهر شد و سنّت قصه‌گویی جدیدی را رواج داد و غوغایی‌ برانگیخت.صالح،قصه‌هایش را با آهنگی حزین می‌خواند و تأثیری عمیق بر جمع می‌گذاشت؛چندان که سفیان ثوری او را نه قصه‌گو که«نذیر الامّه»می‌خواند.صالح،خود در حین قصه‌گویی مثل زنان شوهرمرده،غرق اشک و اندوه می‌شد و شنوندگانش را هم در دریایی از حزن و غم فرو می‌برد و حتی به‌

صیحه و شیهه و رعشه وامی‌داشت.روش کار او چنین بود که اگر قصه‌هایش در دل‌ها اثر می‌کرد و جگرها را می‌سوزاند،کلامش را ادامه می‌داد وگرنه از آن‌ مقام می‌رفت.اندوه عمیق صالح در قصه‌هایی که از او نقل کرده‌اند،هویداست.91عمل صالح،شباهت بسیاری داشت به شیوهء کار حسن بصری و رابعه که هم‌زمان‌ او بودند و به«بکّائین»شهرت داشتند و در نقل قصه،غالبا از قرآن مدد می‌گرفتند.

در قصر سایر خلفای اسلام هم تمایل شدیدی برای شنیدن قصه‌ها وجود داشت؛به ویژه از آن جهت که قصّه رنگ و بوی پندآموزی و دینی داشت.عمر بن‌ خطاب،عمر بن عبد العزیز و خصوصا علی(ع)شدیدا به این شیوهء قصه‌گویی‌ متمایل بودند.02

5-مهم‌ترین قصه‌گویان

توجه جدی به کارکرد پندآموزانه و معنوی قصه،باعث شده بود که غالب‌ قصه‌گویان قرن اول و پاره‌ای از قصه‌گویان قرن دوم،افرادی متّقی باشند و گاه‌ برخی از آن‌ها از صحابه یا تابعان،یا تابعان تابعان به شمار روند که نام و نشان‌ آن‌ها را در جدول ذیل می‌توان دید:

6-افول قصه و قصه‌گویی

قصه‌گویی-مثل شعر و خطابه-چندی نپایید که مرتبه و جایگاه خود را از دست داد و به سیری نزولی گرفتار و از اقبال عمومی محروم شد؛مساجد و محافل مهم را از دست داد و به بازارها و مکان‌های عام و نازل رانده شد و-به ویژه پس از قرن‌های سوم و چهارم-جای خود را به موضوعاتی دینی‌تر سپرد.

در سنت اسلامی،قصه‌گویی پناه‌گاهی نسبتا مستحکم برای گسترش مواعظ و آموزه‌های دینی شده بود؛اما با گسترش آفاق جدید،کم‌کم قصه از رنگ و بوی‌ صرفا دینی درآمد و مثل اشعار ابو نؤاس و ابو تمام شکل‌ها و نکته‌های تازه‌ای را که لزوما دینی هم نبودند؛تجربه کرد.بر همین اساس قصه‌گویان به دو گروه‌ عمدهء نوگرایان و سنت‌گرایان تقسیم شده بودند.

همت اصلی سنت‌گرایان ترس و انذار مردمان و انگیزهء عمدهء نوگرایان، لذّت و سرگرمی شنوندگان.البته ریشهء این دوگانه‌گرایی از صدر اسلام در بطن‌ این دیدگاه‌ها وجود داشت و پوشیده و آرام رشد می‌کرد.چنان‌که نوشته‌اند،

عبید بن عمیر نزد عایشه رفت و عایشه بی‌درنگ بدو گفت:کمی سبک‌تر،چرا این همه سخت و سنگین قصه می‌گویی؟22نظیر این گفته‌ها در کلمات صحابه و تابعان فراوان پیدا می‌شود:«ابو بکر روزی قصه‌گویی را دید که خیلی پرگویی‌ می‌کرد؛گفت:کاش کسی به او می‌گفت:برخیز و دو رکعت نماز بخوان.»32این‌ موضع بسیار متفاوت است با آن‌چه که مثلا معاویه-کمی بعد-در قبال‌ سحبان بن وائل داشت و خلفای اموی و عباسی هم در برابر قصه‌گویان دربار خویش داشتند.

این تحولات عظیم فرهنگی و تغییر نقش و جهت قصه‌گویی،کم‌کم‌ زمینه‌های طرد و انکار و بدگویی و تخفیف قصه و قصه‌گویان را فراهم کرد.زمینه‌ای که با کلام ابو هریره-در واقع-آغاز شده بود و اندک‌اندک رشد و گسترش می‌یافت.ابو هریره از پیامبر(ص)نقل می‌کند که:«به زودی گروهی پیدا می‌شوند و سخنانی می‌گویند که شما و پدرانتان نشنیده‌اید.قصد آن‌ها گم‌راهی و دورسازی شما از دین پیامبرتان(ص)است.از آن‌ها بترسید و بدانید که آن‌ها به جز قصه‌گویان کسان دیگری نیستند.»42

در واقع وجود دو صفت عمده بود که قصه‌گویان را آماج چنین سرزنش‌هایی‌ ساخت:فریب‌کاری و گزافه‌گویی.اینان غالبا کسانی بودند که بدون هیچ پشتوانهء حکومتی یا فرهنگی،قصه می‌گفتند و در دل،هوای ریاست بر مردم را داشتند و بسیار ریاکار و خیال‌پرداز هم بودند.حکایات و افسانه‌های گذشتگان را-با حذف و اضافات بسیار-روایت می‌کردند؛در حالی که اصل مسلم روایت، رعایت امانت است.

در حقیقت ابن اسحاق،ابن هشام،واقدی،ابن سعد،ابن سلام و ابن قتیبه در رویارویی با چنین خطراتی،کتاب‌های سیره و طبقات خود را تألیف کردند تا نقش و جای‌گاه مورخان و محدثان و مفسران را از قصه‌گویان متمایز و وظایف‌ قصه‌گویان را در حد و حدود بیان عبرت‌های تاریخی و حکایات و افسانه‌ها محدود کنند.52

این موج نوخاسته،کم‌کم همهء قصه‌گویان را-از بزرگ و کوچک-فراگرفت‌ و مهارت هنری آنان را هم-که غالبا محدثان را خشمگین می‌کرد-شدیدا زیر

سئوال برد.بزرگ‌ترین ایراد محدثان بر قصه‌گویان این بود که قصه‌گویان کاملا سرسپرده و تسلیم قواعد حدیث نبوی نیستند.مثلا یحیی بن معین دربارهء صالح‌ مرّی-که جزء بزرگ‌ترین چهره‌های قصه‌گویی اسلام بود-می‌گفت:او فقط قصه‌گوست و نه هیچ چیز دیگر؛سخنانش هم پر از ضعف و نقص است.چنان‌که علی بن مدینی دربارهء او می‌گفت:صالح اصلا کسی نیست؛او ناقصی‌ ضعیف است.او حفص هم می‌گفت:«احادیثی ضعیف می‌آورد،با حرف‌های‌ باورنکردنی»و ابراهیم بن یعقوب جوزجانی او را«قصه‌گویی سست‌سخن»می‌خواند.62

تنازع بین حدیث و قصه،تنازع عمیق‌تری را به دنبال آورد و مسأله را به‌ جدال دین و قصه کشاند که در نهایت به هر دو آسیب رساند و اندک‌اندک‌ قصه‌گویی را به مثابه خطری جدی برای دین فرانمود و گفته‌هایی این چنین را رایج ساخت:جز قصه‌گویان-کس دیگری-دین مردم را فاسد نمی‌کند و دانش(-حدیث)نمی‌میرد مگر به دست قصه‌گویان.

قصه در این دیدگاه مشتی موهومات مضر تلقی شد که جز وقت‌کشی، بهره‌ای به شنونده نمی‌رساند؛حال آن‌که شنیدن حدیث،هر لحظه‌اش برای‌ مخاطب مفید است.از همین دیدگه بود که بسیاری از بزرگان مثل ابن عمر،مردم‌ را از هم‌نشینی با قصه‌گویان پرهیز می‌دادند و پشت آن‌ها نماز نمی‌خواندند،با آن‌ها دست نمی‌دادند و پیوسته زمینه و زمانه را علیه آنان آماده‌تر می‌کردند تا کم‌کم هر حدیث سست و بی‌اعتباری را«از برساخته‌ها و اراجیف قصه‌گویان‌ قلمداد می‌کردند»72و قصه‌گویان را مشتی افراد سست‌ایمان منفعت‌پرست‌ می‌شناساندند که چشم دیدن یک‌دیگر را ندارند و از موجبات اصلی ظهور انواع‌ غوغاها و بدعت‌ها در دین هستند.برخی دیگر نیز-مثل ابن عمر-تا بدان‌جا پیش رفتند که فتنهء خوارج را از نتایج ظهور قصه‌گویان فرانمودند.82بزرگانی مثل‌ احمد بن حنبل(م.142)هم به صراحت می‌گفتند:دروغگوترین مردمان دو دسته‌اند:قصه‌گویان و گدایان.محمد بن کثیر صغانی نشست با آنان را نشانهء کم‌خردی و نامردی می‌دانست و می‌گفت:اگر روزی زمام حکومت به دستم‌ افتد،ریشهء هرچه قصه‌گوست از بن برمی‌کنم؛چه اینان دروغگوترین افرادی‌

هستند که از خدا و رسول هم شرم نمی‌کنند و نسبت‌های ناروا به خدا و رسولش می‌دهند و شنوندگانی بدتر از خود را جلب می‌کنند.92

تقریبا تمامی این نکته‌گیری‌های تند از وقتی شروع شد که قصه‌گویان از طبقات ممتاز جامعه بریدند و به تودهء مردم پیوستند.در واقع تفسیق و تکفیر احمد حنبل هم دقیقا در مقابله با شکل‌گیری همین وضعیت جدید بود؛که مبادا هستهء جدیدی در فرهنگ اسلامی شکل بگیرد که از حوزهء نفوذ فقها و محدثان‌ بیرون باشد.جملهء معروف:«من الکبائر،قاص یقص علی قصاص»03و نیز درگیری‌های شدید او با قصه‌گویان در محافل و مساجد بسیار-از جمله درگیری‌ شخصی او با قصه‌گویی گم‌نام در مسجد رصّافه-همه ناظر به همین مسأله‌ است.13کتب حدیث و تاریخ،آکنده از تنازع‌های بی‌پایان میان محدثان و قصه‌گویان است که برای گریز از تطویل فقط یک نمونه نقل می‌کنیم:

«مبرد می‌گوید:قصه‌گویی را دیدم که یک‌سره از هرم بن حیان‌ حدیث نقل می‌کند.روزی هرم او را در مسجدی دید که‌ می‌گوید:هرم بن حیان برای ما نقل کرد که...و پیوسته هرم هرم‌ می‌گفت.هرم بدو گفت:تو هرم را می‌شناسی؟من خود هرمم!کی به تو چنین حدیثی گفتم؟مرد گفت:عجیب است!مرد حسابی!51 نفر به نام هرم بن حیان در مسجد با من نماز می‌خوانند؛تو واقعا فکر می‌کنی فقط تو هرم بن حیانی؟»23

البته قدرت اصلی قصه‌گویان هم در همین سلطهء عجیبشان بر ذهن و دل عوام‌-از طریق نقل افسانه‌های جذّاب-بود.عامیان،قصه‌گوها را مصدر اصلی خبرها می‌دانستند و بدان‌ها اعتماد کامل داشتند؛چنان که روزی مادر ابو حنیفه مسأله‌ای‌ از پسرش پرسید و ابو حنیفه جوابش داد.مادر گفت:نه!قبول ندارم؛باید بروم و ببینم«زرعهء قصه‌گو»چه می‌گوید.فقط او!33قصه‌گویان حتی نام مادر بلقیس را که جنی بود و پدرش انسی!می‌دانستند و برای مردم می‌گفتند.43

از نیمهء دوم قرن سوم که سلطهء قصه‌گویان بر توده‌ها مسجل شد،خطر بالقوه‌ ای را با خود آورد:خطر سوء استفادهء قصاص از خوش‌باوری عوام؛مخصوصا که‌ قصه‌گویان از مساجد بیرون رانده شده و وظیفهء دینی خود را که وعظ بود،

به کلی از یاد برده بودند؛چنان‌که شنوندگان آن‌ها هم کم‌کم محافل قصه‌گویی را راه‌بردی برای اهداف خود-که گاهی اوقات از اغراض سیاسی هم خالی نبود-ساخته بودند.این نگرانی پیوسته رو به گسترش بود تا این‌که بسیاری از علما در ردّ قصاص کتاب نوشتند و در پاره‌ای موارد هم رسما از طرف حکومت و عمال‌ خلیفه برای فتنهء قصاص و بدکاری‌هایشان مأموریت یافتند.53هرچه زمان پیش‌تر می‌آمد،حوزهء نفوذ قصه‌گویان گسترش می‌یافت و رجال شریعت‌پناه را بیش‌تر به‌ فکر چاره فرو می‌برد؛چنان‌که قشیری-مثلا از بیم تمایل به آن‌ها،بعد از فراز و نشیب‌هایی-تصوف را شعار خود ساخت تا جذب قصه‌گویان نشود.63افول معتزله نیز باعث شد که نوع دیگری از قصه‌گویی به نام«قصص الرقاعه و شعر الرقاعه»رواج یابد که مبتذل‌ترین نوع قصه بود و در دست صوفی مشربانی‌ مثل غزالی-که حکایات و شعرهایی دربارهء معراج و اسراء می‌گفتند-بسیار شایع شده بود.اوج این دیدگاه منحط در کتابی از نور الدین محمد بن محمد بن‌ عبد العزیز الاسعدی-دیوانه‌وشی مختال-به نام سلامة الزرجون فی الخلاعة و المجون،هویدا شد.73

ریشهء منازعات قصه‌گویان را با حکومت‌ها و عمّالشان،باید در مسأله‌هایی‌ عمیق‌تر جست و آن،نزاع‌هایی بود که از دیرباز میان دو رویکرد عقلی و نقلی‌ به دین درگرفته بود.قصه‌گویان با خوارداشت-و گاه حذف اسنادها و تکیه بر ذوق و هنر قصه‌گویی-عملا در شمار اصحاب عقل درآمده بودند؛چنان‌که در«جریان محنت»هم نقش مهمی در بسط و استحکام آراء معتزله و اصحاب«قدیم‌ بودن»قرآن ایفا کرده بودند.83

این رویکرد نسبتا عقلانی،هم‌راه با تسخیر قلوب مردم و شرکت در اغتشاشات سیاسی،کم‌کم قصه‌گویان را در معرض تهمت‌هایی شدید قرار داد و عمال حکومت را مجبور کرد که قصه‌گویان را«کذابان مضحک»و«جعالان‌ منحرف»و در یک کلام«اصحاب بدعت»و نهایتا دشمنان قرآن و رسول بنامند و چنین استدلال کنند که:قصه اساسا نوعی تأویل مطرود و تفسیر به رأی است که‌ بر هیچ اصل و اساسی استوار نیست و ذاتا مخالف خط و مشیی است که خدا و پیامبر(ص)برای مسلمانان ترسیم کرده‌اند.در واقع همهء این تهمت‌ها از آن‌جا

نشأت می‌گرفت که قصه‌گویان،فضای دلالی-معنایی خاصی را در افق فکر مسلمانان-به ویژه توده‌های مردم-گشوده بودند.احتمالا معنای نمادین این باور عمومی که قصه‌گو باید حتما«کور و پیر»باشد،ناشی از همین دیدگاه است که‌ قصه‌گو چیزهای تازه را نبیند و نداند؛چون نابینای پیر،نه عقلش امکان پیدایش‌ نکته‌های تازه را،به ویژه در باب دین(-بدعت)به او می‌دهد و نه چشمی دارد که فضاهای تازه(معنوی،اجتماعی و...)را ببیند و تجربه کند.در آن هنگام‌ جملاتی از این نوع بسیار رایج شد:«من تمام آیه القصاص ان یکون القاص‌ اعمی و یکون شیخا بعیدا.»و نیز:«ان القاص الاعمی،احسن من المبصر.»93

7-نگاهی کوتاه به مبانی تئوریک قصه در اسلام

به نظر می‌رسد این مدعای عام هم که«قصه در قرآن اصالت ندارد و فقط از جهت پیام و دعوتی که در آن هست؛مورد توجه و عنایت است»،چندان عمیق‌ و درست نبوده باشد؛زیرا این نگاه بیش‌تر از آن‌که برخاسته از کارکردهای هنری‌ قرآن کریم باشد،زادهء دیدگاه‌هایی است که مدت‌ها پس از رحلت پیامبر(ص)بر فرهنگ اعتقادی مسلمانان غلبه یافت.

داوری درست دربارهء چنین مسألهء مهمی،آن‌گاه میسر و ممکن خواهد بود که‌ داور،ملاک و میزان نگاه خود را به مسألهء اعجاز قرآن کریم،روشن ساخته باشد و بتواند به صورتی دقیق،شکل و محتوا و نوع رابطهء آن‌ها را با یکدیگر در قرآن‌ درک نماید.تردیدی نیست که داوری عام تاریخی،در ابزاری بودن قصه در قرآن،اساسا بر مبنای تصور تمایز شکل از محتوا نهاده شده است؛بدین صورت‌ که ما در اثر ادبی دو رکن متمایز به نام پیام(-معنا/عبارت)و شکل(-قصه/لفظ)داریم که در هر متن ادبی-بنا بر انگیزه‌های آفرینندهء اثر-یکی از این دو، اصل و مبنا قرار می‌گیرد و دیگری فرع و ابزار.این مبنا و تصور،در عین آن‌که‌ خالی از معنا و حقیقتی نیست،کاملا ابتدایی و به دور از درک حقیقت ابعاد کلامی اثر ادبی است؛مبنا و تصوری که پیام و معنا را امری مستقل و مجزا از لفظ و صورت می‌داند و بر آن باور است که-به قول قدما-اثر ادبی به مثابه‌ انسانی است که روح آن،معنا و جسم آن،شکل و قالب است.

ریشهء بسیاری از بدفهمی‌های اعجاز هنری آثار ادبی مسلمانان-و از جمله‌ قرآن-همین تمثیل/تشبیه نادرست بوده و هست؛در حالی که به هیچ روی‌ نمی‌توان کلام را همسان آدمی انگاشت و با تشبیه آن بدین،برای سخن،روح و جسم تراشید؛چنان‌که دربارهء خود آدمی هم،تفکیک دقیق و کامل جسم و روح‌ او ممکن نیست و این دو در سیری صعودی و نزولی یک حقیقت واحد بیش‌ نیستند.

اگر مبنای قضاوت ما آن دیدگاه مسلط و عام باشد،باید سجع/جناس این‌ جملهء سعدی-مثلا-امری فرعی و ثانوی باشد که می‌توان آن‌ها را برداشت و واژه‌ای دیگر گذاشت و پیام را هم‌چنان نگه داشت:«آن‌چه که نپاید،دل‌بستگی را نشاید»؛در حالی که تمام بار معنایی این جمله(نه فقط زیبایی آهنگ و امثال آن)بر روی همین سجع/جناس است؛به نحوی که هر گونه جابه‌جایی و تغییر کلمات‌ نه فقط زیبایی جمله را به هم می‌ریزد،که اساسا معنا را به کلی دگرگون می‌کند.در آیاتی مثل:«الرحمن،علم القرآن،خلق الانسان»یا:«و قیل یا ارض ابعلی ماءک و یا سماء اقلعی»هم امر بر همین منوال است؛چنان‌که در ساخت و بافت‌ قصه‌های قرآن هم جز این نیست.

در واقع،به هیچ روی نمی‌توان شکل و ساخت قصه‌های قرآنی را امری ثانوی و ابزاری به شمار آورد و از کنار آن‌ها به عنوان موضوعاتی فرعی گذشت.چون‌ شکل قصه‌های قرآنی و نحوهء روایت در آن‌ها،جزئی از متن قرآن کریم است و یکی از سه رکن اعجاز آن.چنان‌که مثلا در قصهء«لوط»تمام بار معنایی جمله در نوع روایت و تصویری است که در کلمهء یسعی-مردی شتابان و هراسان-می‌آفریند و همهء وجود و ذهن شنونده/بیننده را تسخیر می‌سازد:

«و جاء من‌ اقصی المدینه رجل یسعی قال یا قوم اتبعوا المرسلین».

همین گونه است تصاویر-روایت‌ها در آیاتی مثل:

«و العادیات ضبحا، فالموریات قدحا،فالمغیرات صبحا».

تمامی قرآن پر از تصویرهایی روایت‌گر است که«قصه-روایت-معنا»در کمال‌ یگانگی،یگانگی کامل حق و سخنان او را بیان می‌کنند.

شکل قصه و نوع روایت در قرآن کاملا متناسب با فرهنگی است که این‌ قصه‌ها و روایت‌ها در بطن آن به وجود می‌آید و از نظر ساخت هم در کمال‌ هماهنگی و تناسب با زمینه‌هایی است که پیام پیامبر(ص)-به عنوان کلام‌ خداوند-در پی«ابلاغ»آن است؛بدین معنا که قصهء قرآنی در متن فرهنگی که‌ آفریده می‌شود-و با توجه به اهداف و آمالی که آن فرهنگ و دعوت دارد-ساختی کامل دارد و از حیث زبان و شکل و روایت و معنا کاملا هماهنگ است.این قصه‌ها در جوهر درونی آن فرهنگی که پیامبر(ص)آورده است-مثل ابعاد بلاغی قرآن-ابزار و فروع نیستند؛بلکه خود جزئی از پیامی هستند که هم‌خوان‌ با دو رکن دیگر،قصد القای یک معنای واحد-یعنی دیدن جهان و دیده برچیدن‌ از آن-را دارند.

نکتهء شایستهء توجه این‌که شکل کامل قصه و کمالی شکلی قصه،غایت و منتهای آفریدن آن نیست؛بلکه تکامل این شکل و ساخت،خود مرحله‌ای در دیدن(-بصیرت)است و سپس دیده گذر دادن(-عبرت از ریشه عبور نگاه)و این بسیار متفاوت است از ابزاری دیدن قصه و فرعی دانستن آن.در نگاه ابزاری، قصه اصالت ندارد و کمال و پرداخت آن،هدف گوینده نیست؛زیرا فقط معناست که اصل است؛در حالی که در نگاه دوم،قصه خود اصالت دارد و باید در کمال فرم،روایت شود؛اما نهایت کمال و اصالت این فرم،معطوف به خود نیست.تعبیر احسن القصص برای قصه‌های قرآن برخاسته از چنین نگاهی است‌ و عبرت و معنا فقط یکی از سه رکن قصهء کامل قرآنی است.از این منظر، هیچ‌گاه نمی‌توان میان پیام قرآن و شکل روایت و الفاظ آن،دوگانگی قائل شد و با تمثیلی انسان‌وار،آن دو را به روح و جسد تعبیر کرد.

در حقیقت،کل قرآن،یک اثر بی‌همتاست که لفظ و شکلش عین معناست و معنا و پیامش مندرج در شکل و لفظ.قصه‌اش عین پیام است و پیامش متن قصه.این نکته‌ای است بسیار ظریف که غالب تحلیل‌گران مسائل ادبی،درک درستی از آن ندارند و گاه با سنجیدن قصه‌ای قرآنی با رمان‌های معاصر و داستان‌های جدید، چنین نتیجه می‌گیرند که قصه‌های قرآن«فرم کاملی»ندارند یا در متن سنت‌های‌ قصه‌نویسی جدید نمی‌گنجد؛این قیاس مع الفارق است.چون ساخت و فرم‌

قصه‌های قرآنی را باید صرفا در متن و زمینهء پیامی که در آن پیدا شده است، سنجید و دید که آیا شکل این قصه‌ها برای القاء و تأثیرگذاری چنان دعوت و پیامی،کامل و در کمال فرم هست یا خیر؟

بدیهی است که آن نگاهی که به جزئیات زندگی روزمره و تصویر لایه‌های‌ زیر و ریز حیات اجتماعی و فردی-که مطلوب و مقصود قصهء مدرن است-توجه می‌کند،در قرآن نخواهد بود؛زیرا هدف قصهء قرآنی اساسا رو به دنیا نیست؛بلکه غایت پیدایش این تکامل فرم،گذار از زندگی روزمره و چشم‌پوشی‌ از حیات دروغین پر از لهو و سرگرمی‌ای است که نه اصالت دارد و نه بقا و نه‌ ارزش.در این دیدگاه،زمان و مکان تاریخی و وحدت‌های چهارگانه و همهء عناصر قصهء مدرن،حتی اصل علّیت،دگرگون می‌شود تا قصه در کمال شکل‌ خود،فقط نمایندهء آن پیام باشد و بس.چنان‌که آتش به راحتی از سوزندگی‌ می‌افتد و براساس ذات خود عمل نمی‌کند؛چون خدا به آتش دستور می‌دهد که:

«یا نار کونی بردا و سلاما»

و دریا شکافته می‌شود؛چون فرمان می‌رسد که:دریا شکافته شو!

این نوع قصه و روایت،بسیار متفاوت است از روایت‌هایی که باید متکی به‌ دلیل باشد و علت واقعهء بعدی؛که بحث تفصیلی آن مجال فراخ می‌طلبد.

پی‌نوشت‌ها

--------------

(1).طبری:محمد بن جریر:جامع البیان فی تفسیر القرآن،بیروت،ج 1:ص 63.

(2).از جمله:نک به:ابن عماد حنبلی:شذرات الذهب فی اخبار من ذهب،بیروت:ص 9 و نیز:ثعالبی،ابو منصور:التمثیل و المحاضره،تحقیق عبد الفتاح محمد الحلو،قاهره،جلد دوم:ص 071؛غزالی،محمد:احیاء علوم الدین،جلد 2:733؛مکی،ابو طالب:قوت القلوب،جلد 2:ص 47؛ابن جوزی:القصاص و المذکرین،بخش سوم و ششم و تلبیس ابلیس:ص 32.

(3).تلاوت از ریشهء تلو است و تلو یعنی پیروی کردن و به دنبال چیزی آمدن که تالی و متلو از همین ریشه است.نک به:مادهء تلو در لسان العرب ابن منظور و مفردات راغب اصفهانی.

(4).مناوی،عبد الرئوف:فیض القدیر،قاهره،جلد 1:ص 97.

(5).ثعالبی:قصص الانبیاء:ص 5-2.

(6).رمانی،ابو الحسن و خطابی،ابو سلیمان و جرجانی،عبد القاهر:ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن،تحقیق محمد خلف اللّه و محمد زغلول سلام،قاهره:ص 32،52 و نیز:سیوطی:الاتقان فی علوم القرآن،قاهره،جلد 2:ص 81؛نیز نک به:رازی،فخر الدین:مباحث المشرقیه‌ فی علم الایات و الطبیعیات،تهران،جلد 2:ص 325.

(7).باقلانی:اعجاز القرآن،تحقیق السبد احمد صقر،قاهره:ص 34.

(8).سکاکی،مفتاح العلوم:تصحیح اکرم عثمان،بغداد:ص 667.

(9).ابن جوزی:القصاص و المذکرین،بخش سوم؛نیز،نک به:سجستانی،ابو داوود:سنن‌ ابی داوود،قاهره،جلد 2:ص 092 و ابو طالب مکّی:قوت القلوب،جلد 1:ص 591.

(01).خلاصهء این قصه که تمیم بن اوس داری آن را روایت می‌کند،عبارت است از:تمیم و یارانش-که 03 تن بوده‌اند-روزی در کشتی می‌نشینند و دچار طوفان دریا می‌شوند و نزدیک‌ یک ماه اسیر امواج می‌مانند تا به ناچار در جزیره‌ای پیاده می‌شوند و ناگاه جنبندهء پرمویی را می‌بینند که هیچ پیدا نیست چه نوع جانوری است.این جانور که اسمش را همان‌جا«جساسه»می‌گذارند،به حرف می‌آید و تمیم و یارانش را به صومعه‌ای در جزیره می‌خواند.تمیم و هم‌راهان به دیر می‌روند و ناگهان انسان عظیم الجثه‌ای را پوشیده در آهن می‌بینند.مرد از تمیم‌ می‌پرسد از نخل بیان و دریاچهء طبریه و چشمهء زغر[در شام‌]چه خبر؟و بعد می‌پرسد که آیا پیامبری در مدینه ظهور کره است که بعد به مدینه هجرت کند؟چون پاسخش را می‌دهند، مرد می‌گوید ظهور او بشارت آمدن مسیحی است که اجازهء ظهورش داده شده است.او به زودی زمین و شهرهایش را می‌گردد،مگر مکه و مدینه را؛که خود گفته است ورود به آن‌ دو شهر بر من حرام است؛چه هر گاه خواهان دخول به آن دو شهر می‌شوم،فرشته‌ای تیغ در دست می‌آید و بازم می‌دارد و دیگر آن‌که بر هر منفذی از آن دو شهر فرشتگانی هستند که از آن‌ها پاسداری می‌کنند.(نووی،شرح صحیح مسلم،قاهره،جلد 81:صص 87-38 و سنن‌ ترمذی،جلد 4،ابن کثیر:النهایة البدایة فی الفتن و الملاحم،تحقیق محمد ابو عبینه،ریاض، ج 1:صص 49-69 و مقدسی:البدء و التاریخ،جلد 2:ص 291.

--------------

(11).مسعودی،مروج الذهب،جلد 2:ص 67.

(21).مقریزی:المواعظ و الاعتبار،بیروت،جلد 3:ص 991؛ابو طالب مکی:قوت القلوب،جلد 2:ص 12.ابن عساکر:تاریخ الکبیر،جلد 3،ص 75 و حاجی خلیفه:کشف الظنون،جلد 2:ص 9091.

(31).المنتقی من منهاج السنه:ص 88.

(41).ذهبی:میزان الاعتدال،جلد 1:ص 3.

(51)ابن کثیر،جلد 3:ص 18 و تحذیر الخواص:ص 16؛مسند احمد،جلد 5:ص 663.

(61).محمد بن اسحاق فاکهی:اخبار مکه،تحقیق عبد الملک دهیش،بیروت،جلد 2:ص 833؛ جاحظ:البرصان و العرجان و العمیان،تحقیق محمد موسی الخولی:صص 131-231؛ ابن سعد:طبقات الکبری،جلد 7:ص 14 و ابن حجر عسقلانی:الاصابه،تحقیق محمد بجاوی، بیروت:جلد 1:ص 47.

(71).سیوطی:حسن المحاضره،تحقیق ابو الفضل ابراهیم،قاهره،جلد 2:ص 441.

(81).ابن کثیر:جلد 3:ص 18 و تحذیر الخواص:ص 16؛مسند احمد،جلد 5:ص 663.

(91).سیر اعلام النبلاء،جلد 8:ص 74 و تاریخ بغداد،جلد 9:ص 803:نیز:حلیة الاولیاء،جلد9:ص 761.

(02).ابن کثیر:البدایه و النهایه،جلد 9:ص 42؛فیض القدیر،جلد 1:ص 87؛حلیة الاولیاء،جلد 4:ص 631.

--------------

(12).نام و نشان مجموعهء این شخصیت‌ها برگرفته از این منابع است:ابن سعد:طبقات کبیر، جلد 6:ص 991 و جلد 7:ص 511؛شذرات الذهب،جلد 1:صص،011،001،631،541،051؛ سیوطی:طبقات الحفاظ(تحقیق علی محمد عبد الرحمان،بیروت،جلد 51:صص 92،57؛ تهذیب الاسماء و اللغات،جلد 2:صص 941،161،612،562 و جلد 5:ص 184؛غزالی،احیاء علوم الدین،جلد 1:ص 43؛جاحظ:البیان و التبیین،جلد 1:صص 361،291،391؛ابن خلکان:وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان،تحقیق احسان عباس،بیروت،جلد 2،صص 671،273،473،694؛خطیب بغدادی:تاریخ بغداد،بیروت،جلد 1:ص 512؛ابن جوزی:القصاص و المذکرین،صص 87،85،35.

.ابن سعد:طبقات الکبری،جلد 5:ص 364؛اخبار مکه،جلد 2:ص 933 و مجمع الزوائد،جلد 1:ص 981.

(32).تفسیر ابن کثیر،جلد 4:ص 6؛حلیة الاولیاء،جلد 5:ص 172؛مشاهیر الامصار،جلد 1:ص 611.

(42).ابو شجاع شیرویه الهمدانی،الفردوس بما ثور الخطاب،تحقیق سعید بسیونی،بیروت، جلد 2:ص 203.

(52).خطیب بغدادی:جلد 9:ص 903؛نیز ابن جوزی:المنتظم،جلد 5:ص 221؛ابن اثیر:الکامل، قاهره:3531،جلد 6:ص 27.

(62).همان،جلد 2:ص 56؛یاقوت حموی:معجم البلدان،جلد 1:ص 571.

(72).خطیب بغدادی:الجامع لاخلاق الراوی و آداب السامع.تحقیق محمود الطبحان،ریاض، جلد 2:صص 461-561.

(82).قوت القلوب،جلد 2:ص 25 و احیاء علوم الدین،جلد 1:ص 43.کم‌کم در این زمینه‌ ضرب المثلهایی ساخته شد؛از جمله:«القاص لا یجب القاص»و نظایر آن؛نک به:میدانی:مجمع الامثال،تحقیق محیی الدین عبد الحمید،بیروت،جلد 2:ص 031؛راغب اصفهانی:التمثیل‌ و المحاضره فی محاورات الشعراء و الادباء،بیروت،جلد 1:صص 331 و 071.

(92).المستطرف:ص 99؛قوت القلوب،جلد 2:ص 52.

(03).طبقات الحنابله،جلد 1:ص 042.

--------------

(13).تفسیر قرطبی،جلد 1:ص 97؛سیر اعلام النبلاء،جلد 11:ص 68.

(23).وفیات الاعیان،جلد 2:ص 55 و نیز نک به:تاریخ یعقوبی،جلد 2:ص 722.

(33).تاریخ بغداد،جلد 31:ص 663.

(43).جاحظ:رسائل،تحقیق عبد السلام هارون،قاهره:4691 م.،صص 173-273.

(53).ابن جوزی:المنتظم،جلد 9:ص 3؛ابن جوزی:تلبیس ابلیس،صص 62،721،661؛نیز:یاقوت:معجم الادباء،جلد 8:ص 741.

(63).البدایة و النهایة،جلد 1:ص 552.

(73).ابن شاکر کتبی:عیون التواریخ بغداد:0891،جلد 2:ص 981؛به نقل از مقدمهء القصاص و المذکرین سامرایی:ص 43.

(83).تاریخ طبری،جلد 5:ص 406؛تاریخ بغداد،جلد 9:ص 903.

(93).جاحظ:البیان و التبیین،جلد 1:صص 56،97؛طبری،جلد 3،صص 065،165؛نیز:مسعودی:مروج الذهب،جلد 4:ص 361؛کشاف اصطلاحات الفنون،جلد 1:ص 191؛ابن حزم:الاحکام فی اصول الاحکام،جلد 1:ص 551.

منبع :

نشریه نامه پارسی » پاییز و زمستان 1386 - شماره 44 و 45

چرا قصه می گویی؟

 

اگر از آن معلم هایی هستید که فکر می کنند کلاس، جایی است که بچه ها باید در آن با لذت کار کنند، قصه گفتن در کلاس را می پسندید. امتحان اش کنید. لذت بخش خواهد بود؛ هم برای شما و هم برای بچه ها.

اما اگر فکر می کنید شادی برای بچه ها آب و نان نمی شود، خوب است بدانید که هواردگاردنر که خیلی روان شناسی آموزشی بلد است می گوید: " یکی از راه های ایجاد توانایی راهبری در بچه ها، این است که مجبورشان کنیم با صدای بلند یک قصه تعریف کنند. به این ترتیب، آن ها افق دیدشان را گسترش می دهند، تخیل شان را تقویت می کنند، و خودشان را برای زندگی پیش رویشان آماده می کنند.

آموزه های دینی هم، از داستان های استعاری استفاده می کنند تا مجموعه ی امکانات و محدودیت های یک ذهن هوش مند را هم آهنگ کنند.

داستان ها، تنها وسیله ی سرگرمی نیستند. آن ها می توانند تجربه های ما را اصلاح کنند و به تغییر و رشد ما کمک کنند.

چطور در کلاس مان قصه های جذاب تعریف کنیم؟

هر معلمی شیوه هایی شخصی برای قصه گویی دارد. بعضی از معلم ها دوست دارند با حرکات سر و دست داستان تعریف کنند. عالی است. اما اگر داستان ها را سر راست و بی ادا و اصول هم تعریف کنیم می توانند همان قدر جذاب و مؤثر باشند. اجازه ندهید " ترس از نمایش بازی کردن " جلوی کارتان را بگیرد. نگران نباشید که شاید بچه ها به شما بی توجهی کنند یا بی نزاکت شوند. اگر شما آرام و آسوده باشید و از کارتان لذت ببرید، بچه ها هم به شور و اشتیاق شما پاسخ خواهند گفت و به آن ها هم خوش خواهد گذشت.

چند ایده برای امتحان کردن
 

1- یک داستان ساده را انتخاب کنید، داستانی که دوست اش دارید و خوب بلدید.

برای بیش تر معلم ها،داستان های واقعی دوران کودکی شان، راحت ترین و دوست داشتنی ترین داستان هایی هستند که می شود تعریف کرد. بچه ها خیلی دوست دارند داستان هایی درباره ی وقتی که معلم شان کوچک بود بشنوند. می توانید داستان خود را با چنین عبارت هایی شروع کنید: " یه بار وقتی که " یا " وقتی من کوچیک بودم " یا مثلاً " تا حالا درباره عروسکم چیزی براتون تعریف کرده ام؟ "

2- تلاش های اول تان را در حد سه تا پنج دقیقه، کوتاه و مختصر کنید. اگر گروه تان ظرفیت توجه بیش تر و طولانی تری داشت، همیشه بعداً می توانید جزئیات بیش تری اضافه کنید.

3- داستان هایی بر مبنای کتاب های مصور و محبوب بچه ها برایشان تعریف کنید. یک کتاب انتخاب کنید که هر سال برای کلاس بخوانید. جزئیات طرح داستانی و سرعت تعریف کردن داستان را از پیش مرور کنید. به این ترتیب، وقتی قصه می گویید، به بچه ها می فهمانید که شما می خواهید برایشان قصه ای تعریف کنید نه این که یک داستان را از رو بخوانید. بعضی از بچه ها تعجب خواهند کرد که شما کتاب تان را کجا پنهان کرده اید، و وقتی شما داستان را از حفظ می گویید آنها شیفته ی این کار خواهند شد. گروه را ترغیب کنید که به شما بپیوندند. بیش تر مواقع این کار موفقیت تان را تضمین می کند.

4- خودتان را به وقت قصه گویی محدود نکنید. در طول روز فرصت های زیادی برای شما و بچه هاتان هست که در زمان گروهی، در گوشه ی آپارتمان، یا در یک مکان اجراهای نمایشی قصه بگویید.

5- شما هم شکوفا شوید! هر چه احساس راحتی بیش تری کنید، آزادتر خواهید بود تا قصه گویی تان را بهتر و طولانی تر کنید. می توانید صدایتان را عوض کنید و شخصیت ها و حالت های مختلف را اجرا کنید؛ یا از صحنه سازی کمک بگیرید. مثلاً یک تکه پارچه را موج دار تکان بدهید تا توفان را نشان بدهید؛ و صداهای خاصی از خودتان در بیاورید که حوادث را در داستان به هم ربط بدهید. بچه ها را تشویق کنید که در همه ی کارها مشارکت کنند.

http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=82778