با کودک چگونه از مرگ صحبت می کنید؟

 

با کودک چگونه از مرگ صحبت می کنید؟


توضیح مرگ  به کودکان یکی از سخت ترین کارها برای اولیاست، بخصوص هنگامی که خود آنها با غم مرگ  عزیزی دست به گریبان هستند. اما «مرگ» یک بخش غیر قابل انکار از زندگی است و خواه ناخواه کودکان ، از خردسالی ، نسبت به آن کنجکاو می شوند و به فهمیدن و پرسیدن درباره آن علاقه مند هستند.

 کودک را نباید با سوگواری شدید، وحشت زده کرد، ولی از طرفی هم نباید مسئله را بی اهمیت جلوه داد. به کودک باید توضیح داد که بزرگترها هم به گریه کردن نیاز دارند و این که ما به خاطر از دست دادن کسی ناراحت هستیم. در غیر این صورت، کودک کنجکاوانه تغییرات خلقی شما را درک می کند و بخصوص وقتی حس کند مسئله ای وجود دارد، ولی شما سعی در مخفی کردن آن دارید، نگران تر می شود.

شاید باعث تعجب باشد که بدانید حتی کودکان دو ساله از مرگ آگاه هستند. کودکان در قصه هایشان یا برنامه های تلویزیون مطالبی درباره ی مرگ می شنوند، یا در اطراف خود حیوانات خانگی یا خیابانی مرده را می بینند. علیرغم این موارد، هیچ کدام از کودکان مفهوم مرگ  را نمی دانند. آنها نمی توانند مفهوم همیشگی بودن مرگ را درک کنند و در عوض، آن را به عنوان یک اتفاق موقت و قابل برگشت در نظر می گیرند. آنها تصور می کنند که اجساد هنوز می خورند و می خوابند و کارهای همیشگی خود را انجام می دهند، با این تفاوت که این کارها را یا در آسمان ها و یا در زیر خاک انجام می دهند. حتی وقتی یکی از اولیاء ، یا خواهران و برادران کودک در گذشته است، او نمی تواند این اتفاق را برای آنها در نظر بگیرد.

کودکان به روش های مختلف نسبت به مرگ واکنش نشان می دهند:

 کودکان قدرت درک اطلاعات پیچیده و سنگین را ندارند. بنابراین سعی کنید برای توضیح «مرگ» وارد جزئیات و بحث های پیچیده آن نشوید. آنچه برای کودکان بخصوص اطفال زیر پنج سال درک بهتری دارد، توضیح مرگ به عنوان توقف تمام کارهای جسمانی است.
- اصلاً تعجب نکنید اگر کودک دو ساله ای در آموزش مهارت دستشویی رفتن کـُند یا کودک 5 ساله ای نخواهد به مهدکودک  همیشگی اش برود، چرا که کودک در جست و جوی علت پریشانی و غمگینی بزرگترهاست و می خواهد بداند چرا برنامه روزمره اش تغییر کرده است. او با خودش فکر می کند چرا ناگهان جهان اطرافش این همه نگران کننده شده است. از سوی دیگر، ممکن است کودکی هم باشد که اصلاً واکنشی به مرگ نشان ندهد یا گاهگاهی در بین شادی و خوشحالی های کودکانه اش به یاد آن بیفتد که این هم کاملاً طبیعی است و دلیل سنگدلی کودک نیست! اصولاً کودکان این مفهوم را کم کم و به آهستگی درک می کنند و نباید انتظار داشت که همه موضوع را در یک لحظه یا یک روز بفهمند و حتی بسیاری از آنها تا وقتی که کاملاً احساس امنیت نکنند، به احساس غم خود اجازه ظهور نمی دهند، یعنی فرایندی که ممکن است ماه ها تا سال ها به طول بینجامد، بخصوص اگر مرگ عزیزی را شاهد بوده باشند. بعضی از کودکان رفتارهایی انجام می دهند که به نظر عجیب می رسد. مثل بازی  های تشییع جنازه یا ادای مردن کسی را در آوردن. این هم امری طبیعی است، حتی اگر به نظر بزرگترها غیرمعقول باشد. بنابراین، این روش ابراز احساسات در مورد مرگ را نباید از کودک گرفت.

- احساسات خود را در مورد مرگ توضیح بدهید.
سوگواری یک قسمت بسیار مهم برای التیام غم مرگ عزیزان است و این هم در مورد بزرگسالان و هم در مورد خردسالان صادق است کودک را نباید با سوگواری  شدید، وحشت زده کرد، ولی از طرفی هم نباید مسئله را بی اهمیت جلوه داد. به کودک باید توضیح داد که بزرگترها هم به گریه  کردن نیاز دارند و این که ما به خاطر از دست دادن کسی ناراحت هستیم. در غیر این صورت، کودک کنجکاوانه تغییرات خلقی شما را درک می کند و بخصوص وقتی حس کند مسئله ای وجود دارد، ولی شما سعی در مخفی کردن آن دارید، نگران تر می شود.

- به سؤالات کودک پاسخ دهید.
کنجکاوی کودکان درباره ی مرگ یک امر عادی است و نباید از سؤالات آنها فرار کرد، بلکه بهتر است با استفاده از فرصت پیش آمده به کودک کمک کنیم تا بتواند با مسئله از دست دادن دیگران روبرو بشود.

- جواب های آسان و کوتاه عرضه کنید.
کودکان قدرت درک اطلاعات پیچیده و سنگین را ندارند. بنابراین سعی کنید برای توضیح «مرگ» وارد جزئیات و بحث های پیچیده آن نشوید. آنچه برای کودکان بخصوص اطفال زیر پنج سال  درک بهتری دارد، توضیح مرگ به عنوان توقف تمام کارهای جسمانی است. مثلاً به او گفته شود مردن این گربه یعنی این که او دیگر راه نمی رود یا غذا نمی خورد و چیزی را نمی بیند و هیچ دردی را احساس نمی کند و جسم آن دیگر کار نمی کند.

- کودکان نیاز دارند در مورد خودشان اطلاعاتی داشته باشند.
ممکن است بپرسند که «من کی می میرم؟» که در جواب بهتر است گفته شود «هیچ کس نمی داند که کِی می میرد، ولی بیشتر ما زمان خیلی خیلی زیادی زندگی می کنیم. من مطمئنم که تو تا وقتی که خیلی پیر بشوی، زندگی می کنی.» یا ممکن است کودک بپرسد: «مامان، تو کی می میری؟» این سؤال معمولاً برای اولیا خیلی تکان دهنده است. عملاً منظور کودک از این نوع سؤال این است که آیا تو از من مراقبت می کنی و یا چه کسی بعد از این از من مراقبت می کند؛ بنابراین بهتر است به کودک گفته شود «مامان قوی و سالم است و خیلی خیلی وقت زیادی، پیش تو خواهد ماند.» حتی توصیه می شود اولیا به کودکان زیر پنج سال بگویند « مامان نمی میرد»، « بابا نمی میرد». بنابراین اگر این گونه جواب بدهیم که « فرزند عزیزم همه ما یک روزی می میریم» برای کودک مانند این است که بگوییم ما همین امروز می میریم!!

روزنامه ایران

با کودک چگونه از مرگ صحبت می کنید؟

 

با کودک چگونه از مرگ صحبت می کنید؟


توضیح مرگ  به کودکان یکی از سخت ترین کارها برای اولیاست، بخصوص هنگامی که خود آنها با غم مرگ  عزیزی دست به گریبان هستند. اما «مرگ» یک بخش غیر قابل انکار از زندگی است و خواه ناخواه کودکان ، از خردسالی ، نسبت به آن کنجکاو می شوند و به فهمیدن و پرسیدن درباره آن علاقه مند هستند.

 کودک را نباید با سوگواری شدید، وحشت زده کرد، ولی از طرفی هم نباید مسئله را بی اهمیت جلوه داد. به کودک باید توضیح داد که بزرگترها هم به گریه کردن نیاز دارند و این که ما به خاطر از دست دادن کسی ناراحت هستیم. در غیر این صورت، کودک کنجکاوانه تغییرات خلقی شما را درک می کند و بخصوص وقتی حس کند مسئله ای وجود دارد، ولی شما سعی در مخفی کردن آن دارید، نگران تر می شود.

شاید باعث تعجب باشد که بدانید حتی کودکان دو ساله از مرگ آگاه هستند. کودکان در قصه هایشان یا برنامه های تلویزیون مطالبی درباره ی مرگ می شنوند، یا در اطراف خود حیوانات خانگی یا خیابانی مرده را می بینند. علیرغم این موارد، هیچ کدام از کودکان مفهوم مرگ  را نمی دانند. آنها نمی توانند مفهوم همیشگی بودن مرگ را درک کنند و در عوض، آن را به عنوان یک اتفاق موقت و قابل برگشت در نظر می گیرند. آنها تصور می کنند که اجساد هنوز می خورند و می خوابند و کارهای همیشگی خود را انجام می دهند، با این تفاوت که این کارها را یا در آسمان ها و یا در زیر خاک انجام می دهند. حتی وقتی یکی از اولیاء ، یا خواهران و برادران کودک در گذشته است، او نمی تواند این اتفاق را برای آنها در نظر بگیرد.

کودکان به روش های مختلف نسبت به مرگ واکنش نشان می دهند:

 کودکان قدرت درک اطلاعات پیچیده و سنگین را ندارند. بنابراین سعی کنید برای توضیح «مرگ» وارد جزئیات و بحث های پیچیده آن نشوید. آنچه برای کودکان بخصوص اطفال زیر پنج سال درک بهتری دارد، توضیح مرگ به عنوان توقف تمام کارهای جسمانی است.
- اصلاً تعجب نکنید اگر کودک دو ساله ای در آموزش مهارت دستشویی رفتن کـُند یا کودک 5 ساله ای نخواهد به مهدکودک  همیشگی اش برود، چرا که کودک در جست و جوی علت پریشانی و غمگینی بزرگترهاست و می خواهد بداند چرا برنامه روزمره اش تغییر کرده است. او با خودش فکر می کند چرا ناگهان جهان اطرافش این همه نگران کننده شده است. از سوی دیگر، ممکن است کودکی هم باشد که اصلاً واکنشی به مرگ نشان ندهد یا گاهگاهی در بین شادی و خوشحالی های کودکانه اش به یاد آن بیفتد که این هم کاملاً طبیعی است و دلیل سنگدلی کودک نیست! اصولاً کودکان این مفهوم را کم کم و به آهستگی درک می کنند و نباید انتظار داشت که همه موضوع را در یک لحظه یا یک روز بفهمند و حتی بسیاری از آنها تا وقتی که کاملاً احساس امنیت نکنند، به احساس غم خود اجازه ظهور نمی دهند، یعنی فرایندی که ممکن است ماه ها تا سال ها به طول بینجامد، بخصوص اگر مرگ عزیزی را شاهد بوده باشند. بعضی از کودکان رفتارهایی انجام می دهند که به نظر عجیب می رسد. مثل بازی  های تشییع جنازه یا ادای مردن کسی را در آوردن. این هم امری طبیعی است، حتی اگر به نظر بزرگترها غیرمعقول باشد. بنابراین، این روش ابراز احساسات در مورد مرگ را نباید از کودک گرفت.

- احساسات خود را در مورد مرگ توضیح بدهید.
سوگواری یک قسمت بسیار مهم برای التیام غم مرگ عزیزان است و این هم در مورد بزرگسالان و هم در مورد خردسالان صادق است کودک را نباید با سوگواری  شدید، وحشت زده کرد، ولی از طرفی هم نباید مسئله را بی اهمیت جلوه داد. به کودک باید توضیح داد که بزرگترها هم به گریه  کردن نیاز دارند و این که ما به خاطر از دست دادن کسی ناراحت هستیم. در غیر این صورت، کودک کنجکاوانه تغییرات خلقی شما را درک می کند و بخصوص وقتی حس کند مسئله ای وجود دارد، ولی شما سعی در مخفی کردن آن دارید، نگران تر می شود.

- به سؤالات کودک پاسخ دهید.
کنجکاوی کودکان درباره ی مرگ یک امر عادی است و نباید از سؤالات آنها فرار کرد، بلکه بهتر است با استفاده از فرصت پیش آمده به کودک کمک کنیم تا بتواند با مسئله از دست دادن دیگران روبرو بشود.

- جواب های آسان و کوتاه عرضه کنید.
کودکان قدرت درک اطلاعات پیچیده و سنگین را ندارند. بنابراین سعی کنید برای توضیح «مرگ» وارد جزئیات و بحث های پیچیده آن نشوید. آنچه برای کودکان بخصوص اطفال زیر پنج سال  درک بهتری دارد، توضیح مرگ به عنوان توقف تمام کارهای جسمانی است. مثلاً به او گفته شود مردن این گربه یعنی این که او دیگر راه نمی رود یا غذا نمی خورد و چیزی را نمی بیند و هیچ دردی را احساس نمی کند و جسم آن دیگر کار نمی کند.

- کودکان نیاز دارند در مورد خودشان اطلاعاتی داشته باشند.
ممکن است بپرسند که «من کی می میرم؟» که در جواب بهتر است گفته شود «هیچ کس نمی داند که کِی می میرد، ولی بیشتر ما زمان خیلی خیلی زیادی زندگی می کنیم. من مطمئنم که تو تا وقتی که خیلی پیر بشوی، زندگی می کنی.» یا ممکن است کودک بپرسد: «مامان، تو کی می میری؟» این سؤال معمولاً برای اولیا خیلی تکان دهنده است. عملاً منظور کودک از این نوع سؤال این است که آیا تو از من مراقبت می کنی و یا چه کسی بعد از این از من مراقبت می کند؛ بنابراین بهتر است به کودک گفته شود «مامان قوی و سالم است و خیلی خیلی وقت زیادی، پیش تو خواهد ماند.» حتی توصیه می شود اولیا به کودکان زیر پنج سال بگویند « مامان نمی میرد»، « بابا نمی میرد». بنابراین اگر این گونه جواب بدهیم که « فرزند عزیزم همه ما یک روزی می میریم» برای کودک مانند این است که بگوییم ما همین امروز می میریم!!

 

منبع: روزنامه ایران

با كودكان داغدار چگونه سخن بگوییم ؟

 

با كودكان داغدار چگونه سخن بگوییم ؟


مرگ‌ همواره‌ یكی‌ از بزرگترین‌ عوامل‌ ایجاد فشار و استرس‌ بوده‌ است. بسیاری‌ از كودكان‌ با مرگ‌ عزیزانشان‌ از جمله‌ پدر یا مادر رو به ‌رو می ‌شوند و برای‌ بزرگسالان‌ همیشه‌ این‌ سؤال‌ مطرح‌ است‌ كه‌ آیا كودك‌ را در جریان‌ فوت‌ عزیزش‌ قرار دهند یا خیر؛ اگر پاسخ‌ این‌ باشد كه‌ بایستی‌ كودك‌ را از وضعیت‌ پیش‌ آمده‌ مطلع‌ كرد، سؤال‌ دیگری‌ مطرح‌ می ‌شود؛ این كه‌ چه‌ كسی‌ واقعیت‌ را به‌ كودك‌ بگوید؛ و چه‌ موقع‌ و چگونه‌ این‌ حقیقت‌ تلخ‌ برای‌ وی‌ بازگو شود؟

به ‌ویژه كودكانی‌ که سرپرستان‌ خود را از دست‌ داده‌اند، این‌ مسئله‌ اهمیت‌ فراوان‌ دارد. اكثر اطرافیان‌ و بازماندگان‌ برای‌ گفتن‌ واقعیت‌ به‌ این‌ بچه‌ها با سردرگمی‌ و مشكل‌ مواجهند.

كودكان‌ در سنین‌ مختلف‌ سؤالات‌ گوناگون‌ و مربوط‌ به‌ سن‌ خودشان‌ را می ‌پرسند و این‌ سؤالات‌ با تغییرات‌ رشدی‌ آنان‌ تغییر می‌كند. پژوهش ها نشان‌ داده‌ است‌ كه‌ می ‌توان ‌به آنان‌ مطابق‌ درك‌ و فهم‌ و متناسب‌ با سنشان‌ پاسخ داد. به‌ هنگام‌ فقدان‌ عزیزان‌ نیز بایستی‌ با پاسخگویی‌ متناسب‌ به‌ سؤالاتی‌ در این‌ زمینه، فضایی‌ فراهم‌ آورد تا آنها به‌ تدریج‌ مرگ‌ را به‌ عنوان‌ بخشی‌ از زندگی‌ بپذیرند.


چنانچه‌ كودكی‌ در سانحه ‌ای‌ مثل‌ تصادف‌ داغدار شده‌ و خود او نیز به‌ علت‌ آسیب ‌دیدگی‌ در بیمارستان‌ بستری‌ است، بهتر است‌ واقعه‌ مرگ‌ توسط‌ تیم‌ درمان‌ و در همان‌ بیمارستان‌ به‌ او گفته‌ شود؛ در غیر این‌ صورت‌ زمانی‌ كه‌ از بیمارستان‌ به‌ منزل‌ برمی‌ گردد، به‌ دنبال‌ گمشده‌ خود می ‌گردد؛ و این‌ شرایط‌ برای‌ او با حزن‌ و اندوه‌ بسیار همراه‌ خواهد بود.
كودكان‌ نیز همانند بزرگسالان‌ در اثر از دست‌ دادن‌ عزیزان‌ خود غمگین‌ می‌ شوند و برای‌ انطباق‌ مجدد با محیط‌ به‌ زمان‌ نیاز دارند. در بعضی‌ موارد دیده‌ می‌ شود كه‌ وقتی‌ كودك‌ پدر، مادر، خواهر یا برادر خود یا حتی‌ پدربزرگ‌ یا مادربزرگ‌ را از دست‌ دهد ، واكنش‌ فوری‌ نشان‌ نمی‌ دهد. شاید بسیاری‌ از اطرافیان‌ تصور كنند كه‌ او مرگ‌ را نمی ‌فهمد و یا این كه‌ توانسته‌ است‌ آن‌ را بپذیرد. در صورتی‌ كه‌ واكنش‌ كودكان‌ نسبت‌ به‌ پدیده‌های‌ اطراف‌ گاهی‌ با تأخیر بروز می ‌كند. از آنجا كه‌ این‌ گونه‌ وقایع‌ برای‌ كودكان‌ بسیار دردناك‌ است، به‌ طور ناخودآگاه‌ واپس‌ زده‌ می‌ شوند؛ اما در ضمیر ناخودآگاه‌ آنان‌ باقی‌ می ‌مانند و سپس‌ در زمانی‌ دیگر به‌ صورت‌ رفتارهایی‌ كه‌ نشان‌ دهنده‌ سوگ‌ درونی ‌شان‌ است‌ نشان‌ داده‌ می‌ شوند.

پیش‌ از هر چیز باید توجه‌ داشته‌ باشیم‌ كه‌ چنانچه‌ برای‌ بازگویی‌ واقعیت‌ به‌ كودك‌ متوسل‌ به‌ یك‌ دروغ‌ شویم، مجبوریم‌ در پی‌ آن‌ دروغ های‌ دیگری‌ هم‌ به‌ كار گیریم . مثلاً اگر به‌ كودكی‌ كه‌ پدر خود را از دست‌ داده، گفته‌ شود كه‌ پدرش‌ در مسافرت‌ است، مسلماً او در حالت‌ انتظار قرار می‌ گیرد و سؤال‌ بعدی ‌اش‌ این‌ خواهد بود كه‌ پدر چه‌ موقع‌ برمی ‌گردد؟ به‌ این‌ ترتیب‌ مخاطب‌ او مجبور می ‌شود دروغ های‌ دیگری‌ بگوید. سرانجام‌ زمانی‌ كه‌ كودك‌ متوجه‌ واقعیت‌ شود، احساس‌ فریب‌ خوردگی‌ می ‌كند. به‌ اضافه‌ این كه‌ در این‌ زمان‌ او بایستی‌ به ‌تنهایی‌ به‌ عزاداری‌ بپردازد. در حالی‌ كه‌ اگر در همان‌ زمان‌ اتفاق، كودك‌ را در جریان‌ بگذاریم‌ و او در جمع‌ و همراه‌ دیگران‌ به‌ عزاداری‌ بنشیند، او نیز تخلیه‌ می‌ شود و دچار سوگ‌ به ‌تأخیر افتاده‌ نمی ‌گردد.

چنانچه‌ كودكی‌ در سانحه ‌ای‌ مثل‌ تصادف‌ داغدار شده‌ و خود او نیز به‌ علت‌ آسیب ‌دیدگی‌ در بیمارستان‌ بستری‌ است، بهتر است‌ واقعه‌ مرگ‌ توسط‌ تیم‌ درمان‌ و در همان‌ بیمارستان‌ به‌ او گفته‌ شود؛ در غیر این‌ صورت‌ زمانی‌ كه‌ از بیمارستان‌ به‌ منزل‌ برمی‌ گردد، به‌ دنبال‌ گمشده‌ خود می ‌گردد؛ و این‌ شرایط‌ برای‌ او با حزن‌ و اندوه‌ بسیار همراه‌ خواهد بود.


به‌ طور كلی، عزاداری‌ مراحلی‌ دارد. تمام‌ افراد عزادار این‌ مراحل‌ را طی‌ می ‌كنند و سپس‌ به‌ انطباق‌ می‌ رسند. مراحل‌ سوگ‌ عبارت اند از:
1. فرد شوكه‌ می‌ شود و حالتی‌ بهت‌ زده‌ پیدا می‌ كند.

2. شخص‌ هنوز مصیبت‌ را باور نكرده‌ است‌ (مرحله‌ ناباوری).

3. فرد افسرده‌ و غمگین‌ می ‌شود و وضعیت‌ لذت‌ نبردن‌ از زندگی‌ پیش‌ می ‌آید. به‌ ویژه‌ كودكان‌ بسیار بی ‌حوصله‌ و غمزده‌ می‌ شوند و علائم‌ افسردگی‌ در آنها بارز است.

4. در این‌ مرحله‌ پرخاشگری‌ و عصبانیت‌ ظاهر می ‌شود.

5. شخص‌ عزادار خود را با فقدان‌ عزیزش‌ سازگار می ‌كند. آن‌ را می ‌پذیرد و به‌ زندگی‌ عادی‌ و طبیعی‌ خود برمی ‌گردد.

مجموع‌ این‌ مراحل‌ یك‌ تا دو سال‌ طول‌ می‌ كشد و برای‌ همه‌ افراد به‌ طور طبیعی‌ پیش‌ می ‌آید. البته‌ این‌ به‌ معنای‌ آن‌ نیست‌ كه‌ پس‌ از این‌ زمان، شخص‌ واقعه‌ را فراموش‌ می ‌كند. چنین‌ وقایعی‌ هیچ‌ وقت‌ فراموش‌ نمی ‌شوند. بلكه‌ به‌ این‌ معناست‌ كه‌ فرد پس‌ از گذشت ‌این‌ مراحل، زندگی‌ روزمره‌ را از سر می‌ گیرد.


بعضی‌ از بزرگسالان‌ در پاسخ‌ به‌ كودكی‌ كه‌ معنای‌ فوت‌ شدن‌ را می‌ پرسد، می ‌گویند وقتی‌ فردی‌ فوت‌ می ‌كند، مثل‌ این‌ است‌ كه‌ او خوابیده؛ با چنین‌ تعریفی، بچه‌ های‌ كم ‌سن‌ به‌ شدت‌ از خوابیدن‌ می ‌ترسند و بعضاً شب ها بی ‌قراری‌ می ‌كنند و به‌ رختخواب‌ نمی ‌روند. حتی‌ وابستگی‌ شدیدی‌ به‌ والدین‌ یا بزرگترها پیدا می‌ كنند و می ‌ترسند شب ها تنها بخوابند؛ ترس‌ از این كه‌ مبادا وقتی‌ می‌ خوابند از خواب‌ بیدار نشوند، یا این كه‌ والدینشان‌ از خواب‌ بیدار نشوند. تفاوت‌ خواب‌ و مرگ‌ بایستی‌ برای‌ كودك‌ روشن‌ شود. باید به‌ كودك‌ گفته‌ شود كه‌ شخص‌ خواب‌ زنده‌ است، نفس‌ می‌ كشد و بیدار خواهد شد. همچنین‌ قلب‌ فردی‌ كه‌ خوابیده‌ است‌ كار می‌ كند، در حالی‌ كه‌ قلب‌ فرد فوت ‌شده‌ كار نمی ‌كند.
حال‌ ببینیم‌ به‌ سؤالات‌ كودك‌ در رویارویی‌ با پدیده‌ مرگ‌ چگونه‌ بایستی‌ پاسخ‌ دهیم. مثلاً كودكی‌ درباره‌ پدر فوت‌ شده‌اش‌ می ‌پرسد كه ‌پدركجاست؛ در جواب‌ به‌ این‌ سؤال‌ بهتر است‌ بگوییم، او نزد خداست، در بهشت‌ است‌ و جایش‌ بسیار خوب‌ است.

می ‌پرسد: "او برمی ‌گردد؟... كی‌ برمی‌ گردد؟" در جواب‌ بایستی‌ اشاره‌ كنیم‌ به‌ این‌ واقعیت‌ كه‌ او دیگر برنمی ‌گردد؛ كسی‌ كه‌ نزد خدا رفته، دیگر برنمی ‌گردد؛ ولی‌ ما همگی‌ یك‌ روز به‌ او ملحق‌ می ‌شویم. آن‌ روز به‌ خواست‌ خداوند انجام‌ می ‌پذیرد. این‌ امید را به‌ كودكان‌ عزادار باید بدهیم‌ كه‌ یك‌ روز ما به‌ شخصی‌ كه‌ از پیش‌ ما رفته، ملحق‌ خواهیم‌ شد.

برای‌ دیگر سؤالات‌ بچه‌ها نیز بایستی‌ ضمن‌ پرهیز از دروغ‌ یا پیچیده‌گویی، متناسب‌ با سن‌ آنها پاسخ‌ دهیم‌ تا مرگ‌ را به‌ عنوان‌ پدیده ‌ای‌ طبیعی‌ بپذیرند.


آیا در حضور كودك‌ گریه‌ كنیم؟
در صورتی‌ كه‌ گریه ‌كردن‌ با رفتارهای‌ هیجانی‌ و ترساننده‌ برای‌ كودك‌ همراه‌ نباشد، اشكالی‌ ندارد. به‌ وسیله‌ گریه‌ كردن‌ به‌ كودك‌ نشان‌ می ‌دهیم‌ كه‌ برای‌ فرد از دست‌ رفته‌ ارزش‌ و احترام‌ قائلیم. به ‌علاوه، اگر كودك‌ خواست‌ گریه‌ كند نباید مانعش‌ شویم. بایستی‌ اجازه‌ دهیم‌ كه‌ او هم‌ گریه‌ كند و سوگواری‌ خود را انجام‌ دهد تا چنان‌ كه‌ قبلاً گفتیم‌ دچار سوگ‌ به‌ تأخیرافتاده‌ نشود. لازم‌ است‌ توضیح‌ دهیم، اگر برای‌ فرد متوفی‌ اشك‌ می ‌ریزیم‌ به‌ این‌ علت‌ است‌ كه‌ دلمان‌ برایش‌ تنگ‌ شده‌ و دوست‌ داریم‌ او هنوز در كنارمان‌ باشد. به‌ این‌ ترتیب، كودك‌ هم‌ متوجه‌ می‌ شود كه‌ آن‌ شخص‌ دیگر برنمی‌گردد و ما روزی‌ به‌ او ملحق‌ خواهیم‌ شد. در عین‌ حال‌ متوجه‌ می‌شود كه‌ آن‌ فرد برایمان‌ بسیار اهمیت‌ دارد و فقدانش‌ ما را ناراحت‌ می كند.


آیا كودك‌ را بر سر مزار ببریم؟
این‌ مسئله‌ به‌ سن‌ كودك‌ و نسبت‌ فرد متوفی‌ با او بستگی‌ دارد. كودكان‌ زیر نُه‌ سال‌ درك‌ درستی‌ از مرگ‌ ندارند. حتی‌ خیلی‌ از كودكان‌ كم‌ سن‌ تصور می‌ كنند كه‌ افراد در داخل‌ قبر زنده‌اند و با تعجب‌ می ‌پرسند كه‌ آن‌ شخص‌ در زیر خاك‌ چه‌ می‌ كند؟

از نُه‌ سالگی‌ به‌ بعد، اشكالی‌ ندارد كه‌ كودكان‌ را بر سر مزار ببریم. می ‌توانیم‌ برای‌ آنها توضیح‌ دهیم‌ كه‌ فرد در زیر خاك‌ زنده‌ نیست‌ و نفس‌ نمی‌ كشد.

از سوی‌ دیگر، هرگز نباید مرگ‌ را با خوابیدن‌ مترادف‌ بدانیم . بعضی‌ از بزرگسالان‌ در پاسخ‌ به‌ كودكی‌ كه‌ معنای‌ فوت‌ شدن‌ را می‌ پرسد، می ‌گویند وقتی‌ فردی‌ فوت‌ می ‌كند، مثل‌ این‌ است‌ كه‌ او خوابیده؛ با چنین‌ تعریفی، بچه‌ های‌ كم ‌سن‌ به‌ شدت‌ از خوابیدن‌ می ‌ترسند و بعضاً شب ها بی ‌قراری‌ می ‌كنند و به‌ رختخواب‌ نمی ‌روند. حتی‌ وابستگی‌ شدیدی‌ به‌ والدین‌ یا بزرگترها پیدا می‌ كنند و می ‌ترسند شب ها تنها بخوابند؛ ترس‌ از این كه‌ مبادا وقتی‌ می‌ خوابند از خواب‌ بیدار نشوند، یا این كه‌ والدینشان‌ از خواب‌ بیدار نشوند. تفاوت‌ خواب‌ و مرگ‌ بایستی‌ برای‌ كودك‌ روشن‌ شود. باید به‌ كودك‌ گفته‌ شود كه‌ شخص‌ خواب‌ زنده‌ است، نفس‌ می‌ كشد و بیدار خواهد شد. همچنین‌ قلب‌ فردی‌ كه‌ خوابیده‌ است‌ كار می‌ كند، در حالی‌ كه‌ قلب‌ فرد فوت ‌شده‌ كار نمی ‌كند.

در هر صورت‌ موضوع‌ مرگ‌ برای‌ كودكان‌ بسیار پیچیده‌ است‌ و ما بایستی‌ به‌ آنان‌ زمان‌ بدهیم‌ تا در سن‌ بالاتر به‌ مفاهیم‌ درست‌ تری‌ دست‌ یابند. اما پیش‌ از رسیدن‌ به‌ سن‌ مناسب، نمی‌ توان‌ كودكان‌ را در دنیای‌ سؤالاتشان‌ تنها گذاشت. باید با زبانی‌ ساده‌ به‌ حقایق‌ علمی‌ متوسل‌ شد و به‌ پاسخگویی‌ به‌ آنها پرداخت. به‌ ویژه‌ باید توجه‌ داشت‌ كه‌ هرگز به‌ كودك‌ وعده‌ دروغین‌ ندهیم. مثلاً نباید بگوییم‌ كه‌ فرد فوت ‌شده‌ برمی‌ گردد. همچنین‌ لازم‌ است‌ در عزاداری هایی‌ با رفتارهای‌ هیجانی‌ و ناراحت ‌كننده‌ (از جمله‌ غش ‌كردن، داد و فریاد و كتك ‌زدن‌ خود) كودكان‌ حضور نداشته‌ باشند. البته‌ این‌ گونه‌ رفتارها برای‌ بزرگسالان‌ نیز خوشایند نیست‌ و چه‌ بهتر كه‌ آنان‌ هم‌ واقع‌ بینانه ‌تر به‌ پدیده‌ مرگ‌ نظر كنند و تا حد امكان‌ از این‌ قبیل‌ واكنش ها بپرهیزند.

توصیه‌ می‌ شود، در حضور كودكان‌ از فرد متوفی‌ به‌ خوبی‌ و نیكی‌ یاد كنیم، برای‌ شادی‌ روح‌ و آمرزش‌ گناهانش‌ دعا كنیم‌ و قرآن‌ بخوانیم.

تبیان