فنبیان و سخنوری
فنبیان و سخنوری
* جعفر وفا کارشناس ارشد معارف از شیوههای مؤثر تبلیغ،رساندن پیامهای تربیتی و توسعهء فرهنگ و آموزش «سخنرانی»است سخنرانی هنگامی تأثیر زیادی خواهد گذاشت که دارای نظام منسجم،ویژگیها،و مهارتهای لازم باشد.چنین گفتاری مطلوب عام و خاص خواهد بود؛چنانکه حضرت علی(ع)میفرماید:
«احسن الکلام ما زانه احسن النّظام و فهمه الخاصّ و العامّ»1
بهترین سخن آن است که با نظام نیکو آراسته باشد و خواصّ و عوام آن را بفهمند.
خطابه و بیان،از دو نظر باید در میزان نقد و تحلیل قرار گیرد:
یکی از نظر محتوا و قلب گفتار و دیگری از نظر قالب ظاهری و شکل و بافت.
در مورد اوّل در مقالهء نخست،به اختصار مطالبی بیان شد و اینک محور دوم، یعنی قالب ظاهری.
قالب و ساختار ظاهری متن یک سخنرانی نیز باید محکم و استوار و دارایشرایط خاصّی باشد تا از عهدهء ابلاغ پیام درونی خود،برآید چرا که شیوهء بیان، همسنگ خود پیام،و حتّی گاه مهمتر است.در این مقاله،بعضی از مهمترین شرایط ظاهری یک سخنرانی را بررسی میکنیم.
1-فصاحت و بلاغت
مجموع حرفها،کلمهها و کلاّ بافت ادبی جملات به مثابهء جلد و جامهء رویین گفتار است که نسبت زیبایی،نظم و دقت در انتخاب آنها،موجب ترغیب شنونده به شنیدن آن میشود و مفاهیم آن را به سرعت بر دل مینشاند.سخنی که این صفات را در حدّ مطلوب داشته باشد،«فصیح»است.فصاحت در اصطلاح عبارت است از:
«به کار بردن الفاظ و روشن و روان،زودفهم،مطلوب و معمول ادب دوستان و نویسندگان و شاعران»
2
خطیب برجسته و سخنور مجّرب،باید سخن خود را به شکل زیبا و پسندیده آرایش دهد و با اسلوب صحیح،شفّاف و به دور از پیچیدگیهای لفظی و معنوی و تکلّف و تصنّع،مخاطبانش را ترغیب نماید در حّدی که مخاطب یا پرسشگر،به محض دریافت پاسخ یا پیام مستقیم،جوهرهء آن را دریابد و قانع گشته و ساکت بماند.تنها داشتن فصاحت و جمال جمله،وافی مقصود نیست بلکه«بلاغت»نیز شرط کمال و رکن بنادین سخنوری است و آن عبارت است از:
«دخالت دادن زمان و مکان،شخصیّت و شایستگی مخاطب،در بافت کلام».
4
یعنی گفتار در عین اختصار و قابل فهم و درک بودن برای مخاطب،به مقتضای حال و حوصله و ظرفیّت او نیز باشد از امام صادق(ع)سؤال شد «بلاغت»چیست؟فرمود:
«کسی که چیزی را میداند و دربارهء آن کم سخن میراند و اینکه بلیغ را بلیغ میگویند،برای آن است که با کوشش ناچیز به نیاز خود دست مییابد.»5
بنابراین آنچه گفتیم در بلاغت باید سه حالت رعایت شود:
الف-گفتار به هدف موردنظر نزدیک باشد؛
ب-دور از زواید و کلمات و جملات تحمیلی و اضافی باشد؛
ج-در عبارت کم،معانی بسیار،بگنجاند.
در این صورت یک مربّی سخنور و خطیب توانمند،هرچند کم گوید،افراد زیادی جذب سخنانش خواهند بود؛زیرا که سخن کم و گلچین شده،به مانند عسل است که کمحجم،پر خاصیّت و پرخریدار است.
عوامل امدادی فصاحت و بلاغت:گوینده باید برای تقویت فصاحت و بلاغت و ساماندهی و زیباسازی گفتار و جملات خود،از امور مدد جوید؛از جمله:
الف-استعاره،کنایه،تمثیل و تشبیه به ویژه پوشاندن جامهء محسوس بر پیکر معقول بهسان قرآن مجید که علم را به نور و روشنای و جهل را به تاریکی تشبیه میکند.6و ارزش امامت و حضور امام را به ارزش آب زلال و گوارا غیبت او را به فرو رفتن آب در زمین مانند میسازد.7
ب-بهرهگیری از حکایات شیرین،پندهای تاریخی،قطعاتی نغز،از شعر متعهد و نثر ادبی و حکیمانه و ضرب المثلهای مایهدار در میان مردم،در این مورد نیز قرآن آینهء یک خطیب خوب است که دستکم نیمرخ خود را در آن میتواند دید چرا که آن به مناسبتهایی،از حوادث تاریخی امم گذشته سخن به میان میآورد.و سخنانی از لقمان،ذی القرنین،مؤمن آل یاسین و بلقیس نقل میکند.8
و نیز به برخی از ضرب المثلهای عرب پیش از اسلام،اشاره دارد.همچون گریستن آسمان و زمین بر هلاکت یک قوم و یا یک شخص:
«فما بکت علیهم السّماء و الارض و ما کانوا منظرین»
9
نه آسمان بر آنان[فرعونیان]گریست و نه زمین،و نه به آنها مهلتی داده شد.
ج-استخدام روش و اصل موازنه و مقایسهء دو مفهوم که در انتقال معانیو
کشف حقایق،نقش تعیینکننده دارد؛چرا که یکی از راههای شناخت پدیدههای مادی و غیرمادی سنجش هریک از آنها،با قطب مخالفشان است«تعرف الاشیاة باضدادها»01و این یک روش قرآنی است همچون مقایسهء نور با ظلمت یا علم با جهل؛سردی با حرارت؛مؤمن با کافر؛شب با روز؛بینا با نابینا؛مرده با زنده؛بهشت با دوزخ و...11
در مقایسه دو ضدّ با یک امر«مجهول»با«معلوم ذهنی»باید دقّت نمود که لا اقل یکی از آنها بر شنونده معلوم باشد؛مثلا اگر دربارهء عظمت آفرینش ستارگان و شگفتیهای زمین و آسمان صحبت میکنید به جای آنکه بگویید، فاصلهء نزدیکترین ستاره به زمین 53 تریلیون میل است،بگویید:فاصلهء نزدیکترین ستاره بر ما به حدّی است که اگر قطاری سریع السّیر بخواهد با آخرین سرعت حرکت کند،پس از 84 میلیون سال به آن خواهد رسید یا اگر در ستارهء مزبور آوازی خوانده شده،صدای آن،بعد از سه میلیون و هشتصد هزار سال به ما میرسد؛زیرا که واژهای«تریلیون»و«میل»برای اکثر مردم ناشناس است.
2-هدفمندی و شورآفرینی
ایجاد رغبت و انگیزهء مثبت،جهت انجام اعمال خوب و مقدّس و ایجاد نفرت و انگیزهء منفی برای ترک کارهای ناشایست،از دیگر اصول نظام گفتاری و فنّ خطابه است.خطیب باید سخنان هدفدار و مقدّس خود را با شیوههایی بیان کند که دردل شنونده شادی و عشق و نشاط و امید بیافریند تا او را برای عمل به آن تحریک نماید و نسبت به امرو ناشایست،چنان سردی،افسردگی و تنفّر پدید آورد که مخاطب به محض شنیدن متحوّل شود و تصیم بر ترک آن گیرد.رسول اکر صلی الله علیه و آله در اینباره اسوهء حسنه و گویاترین الگوست.آن حضرت در مواردی خاص،هنگامی که برای ایراد سخنرانی برمیخاست و خطبه میخواند چشمهایش سرخ میشد،صدایش بلند میگشت و حالت خشمش شدّت
میگرفت،گویا به ارتشیان هشدار میدهد و به آنان اعلام خطر مینماید.
آن حضرت با اینکه بسیار حلیم و خوشخلق،گشادهروی و متبسّم بود،اما موقع نزول قرآن و ایراد نطق و موعظه بر مردم تبسّم بر لب نداشت.21و یک خطیب باید چنین باشد.
3-انسجام سخن
فرش زیبا با گلهای رنگارنگ و طبیعتنما،زادهء انتظام و انسجام رشته نخهای هماهنگ و یکنواخت و به هم فشرده است.اگر در بین نخهای اصلی آن فاصله ایجاد میشد،هرگز قالی این زیبایی را نداشت،چون رابطهء نقشهها و گلها و غنچهه از هم گسست.سخنرانی نیز باید منسجم باشد؛یعنی مطالب به هم پیوند داشته باشد و توالی و روابط موزون رعایت شود.جملهها مثل حلقههای زنجیر به هم پیوند بخورد.انسجام سخن بر دو رکن استوار است و از دو چشمه سار،جاری میگردد:یکی چراها و دیگری،نتیجهها.انسان همیشه از خود میپرسد:چرا فلان احساس تولید شد؟و نتیجهء آن چیست؟تا انسان به علّت و نتایج مسأله پی نبرد،آغاز و انجام آن را نداند و از مقدّمه،به نتیجه نرسد،در واقع موضوع را نفهمیده است.
با یک تشبیه میتوان انسجام گفتار را در قالب ترتیب اعداد،بیان کرد:
سخن منسجم:(1،2،3،4،5،6).
سخن غیرمنسجم:(2،1،4،3،5).(31)
در پرتو انسجام کلام باید توجه نمود که گوینده اوّلا مطالبش مستدل و یکسان باشد و دچار تناقضگویی نشود.ثانیا روشن و صریح،دور از ابهام و مطلقگویی و زلال و شفّاف سخن بگوید به زلالی دوربین ظریف که در روشنایی کامل عکس میگیرد.کسی که مبهم میگوید،به عکّاسی میماند که در فضای مهآلود، عکس بگیرد،مسلم است که چنین عکسی،هرچند از صحنه زیبا گرفته شود باز به خوبی منعکس نمیشود.مطلب خوب در قالب خوشایند،جام صاف و بلورینی است که بادهء معنا را مطبوع،نشان میدهد.
سخنرانی و حتی تدریس آزاد،بدون انسجام ظاهری و بدون رعایت اصول و نظام گفتاری،مانند آب مطبوع است که در ظرف چرکین و نامطلوب،به لب تشنهای عرضه شود.هرچند میخورد ولی برایش گوارا نخواهد بود.
نخستین عامل انسجام سخن و شفاف گفتن آن:«طبیعی»و به دور از تصنّع و تشبّه صحبت کردن است،دیگر،آنکه گوینده خود،موضع سخن را خوب فهمیده باشد؛کسی که موضوع را بهطور سطحی بفهمد،نمیتواند روشن بیان کند، اندیشمندی میگوید:
«چیزی که خوب درک شود،صریح و روشن بیان میشود و برای گفتن ان،کلمات به آسانی و طلاقت و پیاپی در میرسد و گوینده دچار گنگی نمیشود.»
41
4-ساماندهی و هنرنمایی
جذب افراد برای گوش سپاری به سخنرانی،و جلب افکار و احساس مخاطبان، نیازمند ساماندهی هنری است.و آن هم با انجام اموری امکانپذیر است که ما به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1-آهنگ گفتار:بهطور فطری و به مقتضای حکمت و خلقت الهی،صدای افراد،به هنگام صحبت،پیوسته در نوسان است و به تناسب نوع گفتار و حالات روحی گوینده و شخصیّت او،دائم کم و زیاد میشود،ولی این حالات در سخنرانیها باید بهطور محسوس و برجسته اعمال شود و گوینده صدای خود را از نظر شدّت وحدّت،تغییر دهد و از حالت یکنواختی خارج کند،چه از نظر نوع و سطح گفتار و چه از نظر سرعت و آهستگی و آرامش و خشونت و آن،اثر خاص روانی در شنوندگان میگذارد.زیرا بخشی از زیبایی دریا جذر و مدّ آن است؛امواج خروشان از آن پدید میآید و هم آن،و سبب پیدایش ابر و باران میگردد.
برخی از زیبایی و تاثیر خطابه نیز به نغمه و صوت سخنران بستگی دارد
کلمات آهنگین و آوای هماهنگ بر جمال و آثار سخن میافزاید؛مثلا در جملات سؤالی باید لحن سخن نیز سؤالی باشد،یا در جایی که از ظلم ظالمی سخن میراند باید با صدای تند و هیبتآمیز و با خشونت بدان بپردازد،به گونهای که چهرهء ظالم در نظر شنونده تجسّم یابد و اگر در مظلومیّت ستمدیدهای صحبت میکند، باید با صدای شکسته و آرام و لرزان سخن بگوید و حتی نام او را نیز با لحن مظولمانه به زبان آورد،تا سیمای مظلوم در ذهن مخاطب،به تصویر درآید.
زیرا هرگاه،سخن در سیره به ثمر نشیند و در سیما ظهور یابد،و گفتار با کردار هماهنگ شود و زبان حال به یاری زبان مقال بشتابد فعل و قول قرین هم گردند اثر سریع و ثابت به جای میگذارد.آن شاکی و مدّعی که در محکمه،برای اظهاراتش شاهد عینی به همراه دارد و بر دعویاش گواهی میدهد؛شکایتش بهتر بر دل حاکم مینشیند و زودتر به نتیجه میرسد.حضرت علی(ع)میفرماید:
«أصدق المقال ما نطق به لسان الحال»51
راستترین سخن آن است که زبان حال گویای آن باشد.
بیان شوق چه حاجت،که سوز آتش دل توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد
توجّه به این حقیقت«روان گفتاری»معلوم میکند که سخنرانی و تبلیغ زبانی، یک هنر است و خطیب،یک هنرپیشه؛او به تنهایی باید در نقشهای مختلف بازی کند؛گاهی،جامه کودکی و جوانی بر تن کند،گاهی جامهء پیری و کهنسالی، زمانی در کسوت عارف و زاهد ظاهر شود و زمانی در شکل یک فرمانده نظامی یا سرباز فداکار نقش مثبت و مؤثر ایفا کند وگرنه نمیتوان از زبان آنها سخن بگوید و خاطرات خوب و بد تاریخ را در زندگی رنگارنگ کودکان و نوجوانان و پیرمردان و عارفان و نظامیان و سربازان و دیگر اقشار مختلف بجوید و بر جویندگان حقیقت بسراید.اگر یک سخنور،نتواند نقش هنری خود را در بیان مطالب به خوبی القا کند و شخصیّت فراگیر و جمعی خود را نشان دهد و بهترین روش بیندیشد،در حقیقت سخنرانی او با خود سخن گفتن است نه با مردم!
ب-مطلع وجود:ناطق باید نگاه مستقیم و عادلانه به حضار داشته باشد،آنان که هنگام صحبت،به یک نقطه خیره میشوند،یا به افراد معدودی مینگرند، رابطهای با شنوندگان برقرای نمیکند،بلکه او با خویشتن همصحبت میشود. پیامبر اسلام،هنگام ایراد خطابه و صحبت در حلقه و جلسههای خصوصی،به مخاطبان و حاضران عادلانه نگاه میکرد.زیرا که چشم مطلع وجود آدمی است و شخصیت هرکسی در نگاه وی نهفته است.استاد یا سخنرانی که بهطور مساوی به مستمعان نظر نمیافکند در حقیقت شخصیت خود را به همهء آنان عرضه نمیکند. طبیعی است که سخنان او نیز غایبانه تلقّی خواهد شد و کمارزش.
ج-پرهیز از تقلید:بهطور طبیعی و بدون تقلید،صبحت کردن،گوینده را در نظر مخاطبان،شخصیّت مستقل،نشان میدهد،اما اگر از لحن گفتار یا روش خاص برخی تقلید کند،به عنوان شخصیت پیرو و تابع و ملّقد قلمداد میشود.
د-مشارکت خطابی:«خطابی»سخن گفتن با مستمعان،آنها را در صحبت و فکر خود،شریک کردن است؛مثلا سخنران باید بگوید:«...اکنون شما میپرسید دلیل تو بر این مطلب چیست؟خیلی خوب:بگذارید دلیل آن را برایتان توضیح دهم.»خطابههای پیشوایان دینی ما دارای این ویژگی است.بهرهگیری از ضمایر خطابی همانند شما،تو...دلیل بر آن است.
این طرز گفتار،به کلاس و مجلس روح تازه میدمد و خطابه و درس را جاندار میسازد و آن را از حال جمود،خارج میکند و به مطالب حرارت و نتیجه قدرت تأثیر بیشتری میدهد.
هـ-سخنران ماهر،ماهیّت دورنی خود را در لحظهلحظهء سخنرانی،میگنجاند و آنچه که باور قلبی دارد بر زبان میآورد به ویژه در مسائل اخلاقی،تربیتی و عرفانی وگرنه از طرح آن خودداری مینماید.
و-پس از بیان مطالب مهم و کلیدی،اندکی مکث میکند و آن را با اسلوب صحیح و پسندیده تکرار مینماید؛همان روشی که نویسندهء ماهر در نوشته خود، نکات مهم را با خط درشت برجسته و پررنگ و ممتاز میکند!
*پینوشتها:
--------------
(1)-غرر الحکم ص 012،دفتر تبلیغات اسلامی،چاپ اول.
(2)-جواهر البلاغه،ص 7،احمد الهاشمی،دار احیاء التراث العربی،چاپ دوازدهم.
(3)-بحار الانوار،ج 47،ص 131.
(4)-جواهر البلاغه،ص 43-53.
(5)-تحف العقول،ابن شعبه،ص 953.
(6)-سورهء فاطر،آیهء 81-22.
(7)-ر.ک.سورهء ملک آیهء 03،بگو«به من خبر دهید اگر آبهای(سرزمین)شما در زمین فرو رود،چه کسی میتواند آب جاری و گوارا در دسترس شما قرار دهد؟!»
امام باقر(ع)فرمود:این آیه دربارهء امام مهدی(عج)است یعنی اگر امام شما پنهان شود و ندانید کجاست چه کسی برای شما امامی میفرستد که اخبار آسمانها و زمین و حلال و حرام خدا را برای شما شرح دهد؟(ر.ک.تفسیر نمونه،ج 42،ص 953.)
(8)-به ترتیب سورهء لقمان،آیهء 31-91،سورهء کهف،آیهء 78-89،سوره یس،آیهء 72- 92.سورهء نمل،آیهء 92-53.
(9)-سورهء دخان،آیهء 92،برای توضیح بیشتر،ر.ک.«ردّ پای وحی در بوستان مثل»،ص 53،نوشته جعفر وفا.انتشارات جامعهء مدرسین.
(01)-ر.ک.همان کتاب،ص 79.
--------------
(11)-برای توضیح بیشتر،ر.ک.همان،ص 09-69.
(21)-ر.ک.میزان الحکمة،ج 03،ص 94 و سفینة البحار،ج 1،ص 614.
(31)-روشها،جواد محدّثی،ص 271.
(41)-تراز،اسد اله مبشّری،ص 55.
(51)-غرر الحکم،ص 712.
http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/336020?sta=%u0641%u0646+%u0628%u06cc%u0627%u0646