مبانی بلاغت و فارسی (1)

مبانی بلاغت و فارسی (1)

نويسنده:سيد محمد علوي مقدم

چکيده
 

در اين مقاله برآنم که در آغاز، از بلاغت عربي به اختصار، سخن بگويم و سپس به تفاوت هاي نهاني کلمات اشاره کنم و گفتار ابن خلدون را در اين باره بيان کنم و داستان امام عبدالقاهر جرجاني را که پيش از ابن خلدون در کتاب «دلائل الاعجاز» نوشته است، بازگو کنم و آن گاه به مباني و ريشه هاي بلاغت مدون عربي بپردازم و سپس از امهات کتب بلاغت فارسي يعني، 3 کتاب «ترجمان البلاغه» رادوياني و «حدائق السحر» رشيد و سواط و «المعجم في معايير اشعار العجم» شمس قيس رازي که به ترتيب در قرن پنجم و ششم و هفتم هجري نوشته شده، بحث کنم.
واژه هاي کليدي: مقتضاي حال، مقال، مقام، ارسطو، ترجمان البلاغه.
اصولاً گفتار بليغ آن است که به مقتضاي حال باشد و مناسب مقام.
«البلاغَةُ في الکلامِ مُطابقتهُ لِما حالُ الخطاب...»
هدف اصلي و منظور واقعي از رعايت مقتضاي حال نه آن است که در گفتار حتماً تشبيه و مجاز و استعاره بايد باشد، بلکه به منظور آن است که بدانيم مقتضاي حال در موارد مختلف و موضوعات گوناگون يکسان نتواند بود و متقضاي حال، به زمان و مکان و حالت روحي متلکم و مخاطب، بستگي دارد و مقتضاي حال، زمان و مکان و حالات نفساني عاطفي گوينده و شنونده را در بر مي گيرد و گوينده بايد مناسبات خود را با شنونده رعايت کند. شناخت مقتضيات احوال، يعني شناخت حالت مخاطب و بررسي حال مخاطب.
رعايت مقتضيات حال، در واقع ميزاني است براي کلام بليغ و غيربليغ و نبايد پنداشت که سخن به مقتضاي حال و مقام براي همه کس ممکن است، و همه مي توانند چنان سخن بگويند- که البته بايد گفت در واقع سهل و ممتنع است- يعني همه مي پندارند که آسان است ولي گفتن آن دشوار است و ناممکن؛ زيرا ممکن است سخني مقتضاي حالي باشد ولي همان سخن براي حال و موقعيت ديگر نامناسب باشد.
«وَ فَرقُ کبيرٌ بَينَ مُقتضي حال و مُقتضي الحال»:
چه اگر شنونده، منکر گفتاري باشد، تأکيد کلام به اندازه انکار شنونده و ضرورت دارد و چنان چه انکار شنونده شديدتر باشد، تأکيد هم بايد بيشتر باشد و چون هر گفتار با گفتار ديگر متفاوت است و مقام هر گفتار هم، با مقام گفتار ديگر متفاوت، بنابراين، آن جا که کوتاه سخن گفتن مناسب است، درازگويي نامناسب خواهد بود و نيز سخن گفتن با انسان تيزهوش و زيرک، فرق مي کند با سختن گفتن با شخص کم هوش.
اين است که مقتضيات احوال اهميت دارد و بررسي حل مخاطب ضرورت، چه بسا که يک عبارت در دو حالت و يا دو موقعيت مفهوم و معنايش تفاوت کند.
اين است که مي گويند: در بلاغت دو کلمه ي «مقال» و «مقام» اهميت فراواني دارد. علماي بلاغت ارتباط ميان اين دو کلمه را به دو عبارت مشهور که در واقع حکم شعار را دارد، بيان کرده اند.
عبارت اول يعني: «لکُّل مقامٍ مقالٌ» ناظر به معناست و اين عبارت به ما مي فهماند که دريافت معني از مقال و گفتار، به چه چيزي ارتباط دارد که آن، مقام است يعني مکاني و ظرفي که به اصطلاح «حَدَثَ فيه المقال» يعني گفتار در آن مورد و موقعيت گفته شده است.
عبارت دوم، همان است که مي گويند: «لِکُلٍّ کَلِمه مَعَ صاحِبَتِها مَقامٌ» که ارتباط ميان ظاهر کلمه و معناي لفظي آن را، برقرار مي سازد و معناي کلمه را با ديگر کلمات مورد استعمال در يک عبارت، برحسب مقام و موقعيت خاص روشن مي سازد.
ابن خلدون مغربي، متوفي به سال 808 هجري که ثمره و نتيجه ي علوم بلاغي را فهم اعجاز قرآن دانسته و عقيده دارد که اين گفتار آسماني بالاترين مراتب سخن توأم با کمال است، از لحاظ انتخاب الفاظ و حسن تنظيم و ترکيب.
در آغاز همين بحث گفته است:
«... و لکُلٌ مَقامٍ عندَهم مقالٌ تختصٌّ به...»
يعني براي هر مقامي گفتاري است که آن گفتار بدان مقام معني اختصاص دارد.
او براي روشن کرد مطلب گفته است: از نظر بلاغي ميان عبارت «زيدّ جاءَني»با عبارت «جاءَ ني زيدّ» تفاوت هست؛ زيرا در عبارت نخستين اهتمام گوينده، در درجه ي نخست به مسندّاليه که «زيد» است مي باشد و نه به «آمدن» که مسند است، در صورتي که در عبارت دوم گوينده به «آمدن» يعني مسند اهميت بيشتري داده و نه به شخص زيد «مسنداليه».
تقدم هر يک از اجزاي جمله در نظر متکلم، از اهميت بيشتري برخوردار است.
ابن خلدون براي توضيح گفتار مناسب مقام، سه جمله ي: «زيدً قائمٌ» و «اِنَّ زيداً قائمٌ» و «اِنًّ زيداً لَقائمٌ» را مثال آورده و نتيجه گرفته است که جمله ي نخستين از تأکيد خالي است و براي شنونده اي است که ذهن او از هرگونه ترديدي خالي باشد و جمله ي دوم که با حرف تأکيد «اِنَّ» مقيد است در مورد کسي به کار مي رود که ترديدي دارد و جمله ي سوم در مورد آن کس به کار مي رود که منکر قيام زيد است.
بنابراين جمله هاي به ظاهر هم معني، به مناسبت مقام، در به کار بردن آنها تغييراتي داده شده و در هر مقام، به اقتضاي حال به کار رفته است. 
ابن خلدون براي توضيح بيشتر، مثال ديگري نيز آورده و گفته است:
«جاءَني الّرجُلُ» با «جاءَني رَجَلٌ» بسيار تفاوت دارد، زيرا در عبارت نخستين، گوينده خواسته است بگويد مرد مشخص و معين نزد من آمد، ولي معناي عبارت دوم اين است که «مردي نزد من آمد» که هيچ يک از مردان، همتاي وي، نيست و به قول ابن خلدون «اِنّه رجلٌ لايُعادِلُهُ اَحدٌ مِنَ الرّجال».
در باب تفاوت هاي نهاني کلمات، پيش از ابن خلدون، ديگر بلاغيون هم چون امام عبدالقاهر جرجاني، متوفي به سال 471 سخناني گفته و در کتاب هاي خود مطالبي ذکر کرده اند مثلاً عبدالقاهر جرجاني در کتاب «دلائل الاعجاز» نوشته است:
يعقوب بن اسحاق کندي (م. 252 هـ) فيلسوف معروف عرب، به ابوالعباس (1) گفت: «در کلام عرب حشو و زوائد فراوان است. ابوالعباس مي گويد: مثلاً در کجا؟ يعقوب بن اسحاق مي گويد: 
در زبان عربي گاه گفته مي شود: «عبدالله قائمٌ» و زماني مي گويند: «اِنَّ عَبدَالله قائِمٌ» و بعضي اوقات هم مي گويند: «اِنِّ عبدَالله لَقائمٌ» و حال آن که ظاهراً هر سه عبارت به يک معناست و فقط الفاظ متکرر است.
ابوالعباس مي گويند: چنين نيست! بلکه به علت اختلاف در لفظ، معاني عبارات نيز، متفاوت است، زيرا آن گاه که مي گويم: «عبدُالله قائمٌ» اخبار است از قيام «عبدالله». و زماني که مي گوييم: «اُنّ عبدالله قائمٌ» و عبارت را با «اِنَّ» حرف تأکيد، موکد مي کنيم، پاسخ است براي سوال سائلي که شک دارد. و هرگاه که عبارت را به صورت «اِنِّ عبدَالله لَقائمٌ» بيان مي کنيم، پاسخ است براي کسي که قيام عبدالله را منکر است.
«فَقَد تَکَرّرتِ الاَلفاظُ لِتَکّررِ الَمِعاني»
عبدالقاهر جرجاني نتيجه گرفته که استعمالات مختلف کلمات، از جهت دلالت بر معاني در يک درجه نيستند و با يکديگر اختلاف دارند. 
از ذکر اين مقدمات، نتيجه مي گيريم که بلاغت کلام آن است که علاوه بر فصيح بودن الفاظ و وافي بودن کلمات براي مقصود گوينده، بايد سخن مقتضي حال و مقام باشد و آن جا که کلام، اقتضاي تفصيل و اطناب را دارد، کلام را مفصل بياوريم، به عبارت ديگر، در هر مقام، خصوصيات آن مقام را در نظر داشته باشيم و به مقتضاي آن عمل کنيم، به عبارت ساده تر حالت انکار مخاطب، اقتضاي گفتار موکد مي کند و تأکيد کلام را ايجاب مي کند و اگر در مخاطب حالت ترديد و انکار نباشد تأکيد کلام، ضرورت ندارد، از آن رو است که گفته اند: «لکُّل مقامٍ مقالٌ» يعني هر مقامي گفتار خاص خود را مي طلبد
پس از ذکر اين مقدمات بايد ديد که معنا و ريشه ي بلاغت مدون عربي بر چه چيزهايي مبتني است و زير بناي بلاغت عربي از چه چيزهايي درست شده است؟

پيدايش بلاغت در زبان عربي و فارسي
 

چون نخستين کتاب بلاغت فارسي در قرن پنجم هجري نوشته شده و بلاغت فارسي بر بلاغت عربي تکيه دارد و از آن مايه گرفته است، بنابراين دانستن مقدماتي در باب پيدايش علوم بلاغي عربي و فارسي و تدوين آن، ضرورت دارد.
در آغاز بايد گفت که در شعر جاهلي عرب، اقسام مختلف تشبيه، مجاز، استعاره و ديگر فنون بلاغي وجود داشته و عرب جاهلي گفتار بليغ را مي شناخته و به آوردن کلام فصيح و بليغ توانا بوده، که پيامبر اکرم «ص»، پس از نزول آياتي از قرآن مجيد، آنان را به نظيره گويي فراخوانده و از آنان خواسته که نظير آن کتابي بياورند (2) و نتوانستند و سپس از آنان خواست که ده سوره نظير آن را بياورند (3) و فرو ماندند و سرانجام پيامبر اکرم مجدداً آنان را به مبارزه فرا خواند و از آنان خواست که هم چون قرآن، از لحاظ نظم و ابداع، فقط يک سوره بياورند(4)، که نتوانستند.
و نيز همين که جاحظ بصري متوفي به سال 255 هجري، بابي از کتاب «البيان و التبيين» خود را به کلام موزون اختصاص مي دهد و کلام عرب را به پارچه هاي منقش رنگارنگ توصيف مي کند و خطباي عرب را به زبان آوري مي ستايد، دليلي است بر اين که شعرا و کتاب و خطبا، فنون بلاغت را به کار مي برده اند و به زيبايي و ظرافت سخن آشنا بوده اند. البته بدون اين ک مصطلحاتي براي موضوعات مختلف وضع کنند.
و نيز تشکيل سوق عکاظ در مکه و مسابقه دادن شعرا با يکديگر و اين که هر يک از شاعران مي خواسته گوي سبقت را از اقران خود بريابد و سخن فصيح تر و خوشايندتر بسرايد، دليل ديگري است بر توجه عرب پيش از اسلام به فصاحت و بلاغت.
و نيز بسياري از گفته هاي جاحظ دلالت مي کند بر اين که براي شاعران موازين و مقاييس وجود داشته؛ تا که شعر عرب را بر آن ها تطبيق کند و شعرش مهذب و منقح شود و مورد قبول واقع گردد و همين مقياس ها و ميزان هاست که در واقع مبادي بلاغت عربي به شمار مي آيد.
پس از اسلام نزول قرآن مجيد و احاديث پيامبر اکرم، به جودت کلامي و زيبايي گفتار بيشتر توجه شد.
پيدايش فرق گوناگون مذهبي و اين که هر فرقه سعي مي کرد که کلام بليغ تر بگويد تا بدين وسيله بر فرق ديگر تفوق جويد و افکار سياسي و عقيدتي خود را بهتر بيان کند، از مسائلي است که در تدوين بلاغت عربي موثر بوده، چه متکلمان قرن دوم هجري براي پيروزي بر خصم، در زمينه ي بحث و مناظره، الفاظ گوناگوني را به کار برده اند، هم چون واصل بن عطا (م. 132 هـ) و بشربن معتمر (م. 210 هـ).
جاحظ در کتاب «البيان و التبيين» بابي را به «بلاغة المتکلمين» اختصاص داده و از قول بشربن المعتمر گفته است:
«و قال ينبغي للمتکّلم اَن يَعرفَ اَقدارَ المَعاني، و يُوازِنُ بَينَها و بَينَ أَقدارِ الَمُستمعينَ وَ بَينَ أَقدارِ الحالات، فَيَجعَلَ لِکُلًّ طَبَقةٍ مِن ذلک کَلاماً وَ لِکُلٍّ حالةٍ مِن ذلکَ مَقاماً...»
که اگر خوب دقت شود مي توان گفت که از گفته هاي بشر، تعريف بلاغت که مطابقت کلام است با مقتضاي حال و مقام، استنباط مي شود.
و نيز رقابت و هم چشمي شعرا، در باب اين که براي خلفا و امرا و وزرا، مدايح خوب بسرايند وصله ي بهتر دريافت کنند، در پيدايش علم بلاغت بي تأثير نبوده است. و نيز آنان که آثاري را از سرياني و هندي و يوناني و ايراني به زبان عربي برگرداندند و ميراث فرهنگي آن اقوام را به عربي ترجمه کردند، در تدوين علوم بلاغي مؤثر بودند. و به همين جهت است که جاحط بصري متوفي به سال 255 هجري توصيه مي کند که هر کس بخواهد در علوم بلاغي، پيشرفت کند و به الفاظ خوب و معاني عالي پي ببرد بايد کتاب کاروند فارسيان را بخواند.
«وَ مَن اُحَبَّ اَن يَبلُغَ في صناعةِ البِلاغةِ و يَعرفَ الغَريبَ و يَستَجَّر في اللغة فَليَقرء کتابَ کاروَند (5)...»
ابن عبدربه اندلسي، متوفي به سال 327 هجري، فصلي از کتاب «عقد الفريد« خود را به به توقعيات عجم اختصاص داده است.
خلاصه اين که شعر شاعران جاهلي عرب، و شعر و نثر عربي قرون اوليه ي هجري و از همه مهم تر قرآن مجيد که از منبع وحي الهي بر زبان مردي بزرگ و درس ناخوانده جاري شد، هم از عواملي است که در نشأت و تدوين بلاغت موثر بوده است.
در واقع گرايي اگر بلاغت عربي (= بلاغت اسلامي) را به دريايي تشبيه کنيم، بايد بگوييم که نهرهايي، از رودخانه هاي مختلف، بدين دريا سرازير شده و از به هم يپوستن آنها بحر فياض بلاغت عربي (= اسلامي) به وجود آمده که داراي فوايد بس شگرفي است و تنها يک فايده ي آن، راه شناخت سخن خوب و درک کلام زيبا و از همه مهم تر شناخت اعجاز قرآن است.
ناگفته نماند که بلاغت عربي (= بلاغت اسلامي) در آغاز نشأت گرفته از بلاغت هاي مختلف است که در اين ميان بلاغت ايران (پيش از اسلام) و بلاغت يونان را نمي توان ناديده گرفت.
يعني بلاغت مدون عربي (= بلاغت اسلامي) از بلاغت فارسي (= ايران پيش از اسلام) و بلاغت يوناني نيز مايه ور شده و تکوين يافته است؛ زيرا بنا به گفته ي دکتر طه حسين در کنگره ي مستشرفان (يازدهم سپتامبر/1931) بلاغت عربي (= بلاغت اسلامي) به بلاغت يوناني مرتبط است و ارسطو تنها در فلسفه پيشگام نيست بلکه از جنبه ي مسائل بلاغي هم مي توان ارسطو را از پيشگامان دانست؛ زيرا دو کتاب «الخطابه» و «فن الشعر» ارسطو (که از سرياني به عربي ترجمه شده بود)، در تدوين بلاغت عربي (بلاغت اسلامي) و تکوين آن تأثير بسزايي داشت.
کتاب «فن الشعر» ارسطو در کتاب «نقد الشعر» قدامه بن جعفر (م. 337 هـ) اثر خاصي داشته و قدامه در کتاب خود با توجه به کتاب ارسطو، موضوعات را مورد بحث قرار داده و حداکثر استفاده را از کتاب مزبور برده است.
و نيز کتاب «فن الشعر» ارسطو يا بهتر بگوييم «تلخيص ابن سينا از اين کتاب» در آثار دو تن از علماي بلاغت عربي (بلاغت اسلامي) يعني عبدالقاهر جرجاني و حازم قرطاجني تأثير فراواني داشته است.
البته عبدالقاهر خود هيچ گونه اشاره اي به بهره ور شدنش از ملخص ابن سينا از کتاب «فن الشعر» ارسطو نمي کند ولي مطالعه کتابهاي بلاغي عبدالقاهر (= دلائل الاعجاز- اسرار البلاغة) مسأله تأثيرپذيري را ثابت مي کند و براي خواننده روشن مي شود که عبدالقاهر جرجاني از تلخيص ابن سينا از کتاب «فن الشعر» ارسطو بهره مند شده است.
کتاب «الخطابه ي» ارسطو که در قرن سوم هجري به وسيله ي اسحاق بن حنين (298 يا 299) به عربي برگردانده شده داراي سه بخش است:
بخش نخست کتاب از فن خطابه و فايده و هدف و تعريف خطابه و اقسام آن (= خطابه هاي سياسي- اجتماعي- قضايي) سخن گفته است و در بخش دوم، از عواطف و حالات انفعالي شنونده و يا به عبارت ديگر از مقتضاي حال مخاطب و گفتاري که مناسب حال او باشد بحث کرده و در بخش سوم، از اسلوب و روشي که خطيب بايد بدان روش، سخن براند تا سخنش در قلوب جايگزين شود و گفتارش آشکارا و واضح باشد و تعقيد لفظي و معنوي نداشته باشد و کلامش آهنگين هم باشد بحث شده و در همين بخش، ارسطو فصلي را به زيبايي اسلوب در استيل، اختصاص داده و از روش هايي که مي توان سخن را بدان آراست، بحث کرده واز اطناب و ايجاز هم در اين بخش سخن گفته است.
ارسطو در کتاب «الخطابه» از سجع و صنعت ازدواج و تساوي طولي اجزاء عبارت و ديگر مطالب مربوط به علوم بلاغي، سخن به ميان آورده و توصيه کرده است، که در گفتار نبايد به اغراق سخن گفته شود، به طوري که شنونده معناي مورد نظر را در نيابد.

پی نوشت ها :
 

* استاد زبان و ادبيات فارسي دانشگاه فردوسي مشهد
1- و هو اما ثعلب او المبّرد،، و کانا متعاصرين و متفقين في الکنيه و القب. ر.ک. دلائل الامجاز، ص242.
2-«قل لئن اجتمعت الانس و الجن علي ان يأتوا بمثل هذالقران لا يأتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهيرا».
3- «... قل فأتوا بعشر سور...» بخشي از آيه 13 هود 
4- «و ان کنتم في ريب مما نزلنا علي بعدنا فأتوا بسوره من مثله...» سوره بقره/ 23.
5- کاروند: تکون من کلمتين فارسيتين: «کار» و معناها: الصناعه.
و لا تزال هذه الکلمه مستعمله الي وقتنا هذا في العاميه المصريه.
«وند» به معني المديح و الثناء.

منبع :

پايگاه نور- ش18 

 

دو شاهکار سخنوری و فصاحت؛ دو خطبه بدون نقطه از امیرالمؤمنین علی علیه السلام

دو شاهکار سخنوری و فصاحت؛ دو خطبه بدون نقطه از امیرالمؤمنین علی علیه السلام

(لازم به تذكر است نقطه‏ هايى كه بر روى ‏هاى گرد «ة‏» مى ‏آيد، چون در حال‏ «وقف‏» خوانده نمى ‏شود، لذا حرف نقطه ‏دار محسوب نمى ‏گردد.)

خطبه معروف به خطبه بدون نقطه

الحَمدُ لِلّهِ أهلِ الحَمدِ وَ أحلاهُ، وَ أسعَدُ الحَمدِ وَ أسراهُ، وَ أکرَمُ الحَمدِ وَ أولاهُ.

الواحدُ الاحدُ الأحَدُ الصَّمَدُ، لا والِدَ لَهُ وَ لا وَلَدَ.

سَلَّطَ المُلوکَ وَ أعداها، وَ أهلَکَ العُداةَ وَ أدحاها، وَ أوصَلَ المَکارِمَ وَ أسراها، وَ سَمَکَ السَّماءَ وَ عَلّاها، وَ سَطَحَ المِهادَ وَ طَحاها، وَ وَطَّدَها وَ دَحاها، وَ مَدَّها وَ سَوّاها، وَ مَهَّدَها وَ وَطّاها، وَ أعطاکُم ماءَها وَ مَرعاها، وَ أحکَمَ عَدَدَ الاُمَمِ وَ أحصاها، وَ عَدَّلَ الأعلامَ وَ أرساها.

الاِلاهُ الأوَّلُ لا مُعادِلَ لَهُ، وَلا رادَّ لِحُکمِهِ، لا إلهَ إلّا هُوَ، المَلِکُ السَّلام، المُصَوِّرُ العَلامُ، الحاکِمُ الوَدودُ، المُطَهِّرُ الطّاهِرُ، المَحمودُ أمرُهُ، المَعمورُ حَرَمُهُ، المَأمولُ کَرَمُهُ.

عَلَّمَکُم کَلامَهُ، وَ أراکُم أعلامَهُ، وَ حَصَّلَ لَکُم أحکامَهُ، وَ حَلَّلَ حَلالَهُ، وَ حَرَّمَ حَرامَهُ.

وَ حَمَّلَ مُحَمَّداً (صَلَّ اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) الرِّسالَةَ، وَ رَسولَهُ المُکَرَّمَ المُسَدَّدَ، ألطُّهرَ المُطَهَّرَ.

أسعَدَ اللهُ الاُمَّةَ لِعُلُوِّ مَحَلِّهِ، وَ سُمُوِّ سُؤدُدِهِ، وَ سَدادِ أمرِهِ، وَ کَمالِ مُرادِهِ. أطهَرُ وُلدِ آدَمَ مَولوداً، وَ أسطَعُهُم سُعوداً، وَ أطوَلُهُم عَموداً، وَ أرواهُم عوداً، وَ أصَحُّهُم عُهوداً، وَ أکرَمُهُم مُرداً وَ کُهولاً.

صَلاةُ اللهِ لَهُ لِآلِهِ الأطهارِ مُسَلَّمَةً مُکَرَّرَةً مَعدودَةً، وَ لِآلِ وُدِّهِمُ الکِرامِ مُحَصَّلَةً مُرَدَّدَةً ما دامَ لِالسَّماءِ أمرٌ مَرسومٌ وَ حَدٌّ مَعلومٌ.

أرسَلَهُ رَحمَةً لَکُم، وَ طَهارَةً لِأعمالِکُم، وَ هُدوءَ دارِکُم وَ دُحورَ، عارِکُم وَ صَلاحَ أحوالِکُم، وَ طاعَةً لِلّهِ وَ رُسُلِهِ، وَ عِصمَةً لَکُم وَ رَحمَةً.

اِسمَعوا لَهُ وَ راعوا أمرَهُ، حَلِّلوا ما حَلَّلَ، وَ حَرِّموا ما حَرَّمَ، وَ اعمِدوا  رَحِمَکُمُ اللهُ  لِدَوامِ العَمَلِ، وَ ادحَروا الحِرصَ، وَ اعدِموا  الکَسَلَ، وَ ادروا السَّلامَةَ وَ حِراسَةَ مُلکِ وَ رَوعَها، وَ هَلَعَ الصُّدورِ وَ حُلولَ کَلِّها وَ هَمِّها.

هَلَکَ وَ اللهِ أهلُ الاِصرارِ، وَ ما وَلَدَ والِدٌ لِلاِسرارِ، کَم مُؤَمِّلٍ أمَّلَ ما أهلَکَهُ، وَ کَم مالٍ وَ سِلاحٍ أعَدَّ صارَ لِلأعداءِ عُدَّةً وَ عُمدَةً.

اَللّهُمَّ لَکَ الحَمدُ وَ دَوامُهُ، وَ المُلکُ وَ کَمالُهُ، لااِلهَ إلّا هُوَ، وَسِعَ کُلَّ حِلمٍ حِلمُهُ، وَ سَدَّدَ کُلُّ حُکمٍ حُکمُهُ، وَ حَدَرَ کُلَّ عِلمٍ عِلمُهُ.

عَصَمَکُمُ وَ لَوّاکُم، وَ دَوامَ السَّلامَةِ أولاکُم، وَ لِلطّاعَةِ سَدَّدَکُم، وَ لِلاِسلامِ هَداکُم، وَ رَحِمَکُم وَ سَمِعَ دُعاءَکُم، وَ طَهَّرَ أعمالَکُم، وَ أصلَحَ أحوالَکُم.

وَ أسألُهُ لَکُم دَوامَ السَّلامَةِ، وَ کَمالَ السَّعادَةِ، وَ الآلاءَ الدّارَةَ، وَ الاَحوالَ السّارَّةَ، وَ الحَمدُ لِلّهِ وَحدَهُ.

ترجمه خطبه

ستایش مخصوص خدایی است که سزاوار ستایش و مآل آن است. از آنِ اوست رساترین ستایش و شیرین ترین آن و سعادت بخش ترین ستایش و سخاوت بار ترین(و شریف ترین) آن و پاک ترین ستایش و بلند ترین آن و ممتاز ترین ستایش و سزاوارترین آن.
یگانه و یکتای بی نیاز(ی که همه نیازمندان و گرفتاران آهنگ او نمایند). نه پدری دارد و نه فرزندی.
شاهان را (به حکمت و آزمون) مسلّط ساخت وبه تاختن واداشت. و ستمکاران (و متجاوزان) را هلاکت نمود و کنارشان افکند. و سجایای بلند را (به خلایق) رسانید و شرافت بخشید. و آسمان را بالا برد و بلند گردانید. بستر زمین را گشود و گسترش داد و محکم نمود و گسترده ساخت. آن را امتداد داد و هموار کرد و (برای زندگی) آماده و مهیّا فرمود. آب و مرتعش را به شما ارزانی داشت. تعداد اقوام را (برای زندگی) آماده و مهیّا فرمود. آب و مرتعش را به شما ارزانی داشت. تعداد اقوام را (برای زندگی در آن) به درستی. (و حکمت) مقرّر فرمود و بر شمار (یکایک) آنان احاطه یافت. و نشانه های بلند (هدایت) مقرّر فرمود و آنها را بر افراشته و استوار ساخت.
معبود نخستین که نه او را هم طرازی است و نه حکمش را مانعی. خدایی نیست جز او، که پادشاه است و (مایۀ) سلامت، صورتگر است و دانا، فرمانروا و مهربان، پاک و بی آلایش. فرمانش ستوده است و حریم کویش آباد (به توجّه پرستندگان و نیازمندان) است و سخایش مورد امید.
کلامش را به شما آموخت و نشانه هایش را به شما نمایاند. و احکامش را برایتان دست یافتنی نمود. آنچه روا بود حلال و آنچه در خور ممنوعیت بود، حرام شمرد.
بار رسالت را بر دوش محمّد(صلّی الله علیه و آله) افکند. (همان) رسول گرامی که بدو سروری و درستی (در گفتار و کردار و رفتار) ارزانی شده، پاک و پیراسته است.
خداوند این امّت را  به خاطر برتریِ مقام و بلندیِ شرف و استواری دین او و کامل بودنِ آرمانش سعادت بخشید. او بی آلایش ترین فردِ از آدمیان در هنگامه ولادت و فروزنده ترین ستاره یمن و سعادت است. او بلند پایه ترین آنان (در نیاکان) است و زیباترین آنها در (نسل و) شاخسار. و درست پیمان ترین و کریم ترین آنان است در نوجوانی و بزرگسالی.
درود خداوند از آن او و خاندان پاکش باد، درودی خالص و پی در پی و مکرّر (برای آنان) و برای دوست داران بزرگوارشان، درودی ماندگار و پیوسته، (برای همیشه:) تا وقتی که برای آسمان حکمی مرقوم است و نقشی مقرّر.
او فرستاد تا تا برایتان رحمتی باشد و مایه پاکیزگی اعمالتان و آرامش سرای (زندگی) شما و بر طرف شدن نقاط ننگ (: و شرم آور کار)تان. و تا مایه صلاح حالتان باشد و اطاعت شما از خدا و رسولانش و موجب حفظ شما و رحمتی (بس بزرگ و فراگیر).
از او فرمان برید و بر دستورش مواظبت ورزید. آنچه را حلال دانست، حلال و هر چه را حرام داشت حرام بشمارید. خدایتان رحمت کند؛ آهنگ کوششی پیوسته نمایید و آزمندی را از خود برانید و تنبلی را وا نهید. رسم سلامت و حفظ حاکمیّت و بالندگی آن را – و آنچه را که موجب دغدغه سینه ها (:و تشویش دلها) و روی کردِ درماندگی و پریشانی به سوی به آنهاست – بشناسید.

منابع:
1- نهج السّعادة، به نقل از کتاب «مجموعة ادبیة» تألیف محی الدّین محمد بن عبد القاهر بن الموصلی الشهروزی

کتاب ناقل بخش آغازین خطبه:
1- مناقب آل ابی طالب (ابن شهر آشوب)
2- الصراط المستقیم
3- نهج الایمان (زین الدّین علی بن یوسف بن جبر)
4- بحار الانوار
5- منهاج البراعة


اَلْحَمْدُ لِلّهِ الْمَلِکِ الْمَحْمودِ الْمالِکِ الْوَدودِ، مُصَوِّرِ کُلِّ مَوْلودٍ وَ مَآلِ کُلِّ مَطْرودٍ.

ساطِحِ الْمِهادِ وَ مُوَطِّدِ الْاَطْوادِ وَ مُرْسِلِ الْاَمْطارِ وَ مُسَهِّلِ الْاَوْطارِ، عالِمِ الْاَسْرارِ وَ مُدْرِکِها وَ مُدَمِّرِ الاَمْلاکِ وَ مُهْلِکِها وَ مُکَوِّرِ الدُّهورِ وَ مُکَرِّرِها وَ مُورِدِ الْاُمورِ وَ مُصْدِرِها، عَمَّ سَماحُهُ وَ کَمُلَ رُکامُهُ وَ هَمَلَ وَ طاوَعَ السُّؤالَ وَ الْاَمَلَ وَ اَوْسَعَ الرَّمَلَ وَ اَرْمَلَ.

اَحمَدُهُ حَمْداً مَمْدوداً مَداهُ وَ اُوَحِّدُهُ کَما وَحَّدَ الاَوّاهُ، وَ هُوَ اللهُ لا اِلهَ لِلاُمَمِ سِواهُ وَ لا صادِعَ لِما عَدَّلَهُ وَ سَوّاهُ.

اَرْسَلَ مُحَمَّداً عَلَماً لِلْاِسْلامِ وَ اِماماً لِلْحُکّامِ، مُسَدِّداً لِلرَّعاعِ وَ مُعَطِّلَ اَحْکامِ وَدٍّ وَ سُواعٍ، اَعْلَمَ وَ عَلَّمَ وَ حَکَمَ وَ اَحْکَمَ وَ اَصَّلَ الْاُصولَ وَ مَهَّدَ وَ اَکَّدَ الوُعودَ وَ اَوْعَدَ، اَوْصَلَ اللهَ لَهَ الاِکْرامَ وَ اَوْدَعَ روحَهَ السَّلامَ وَ رَحِمَ آلَهُ وَ اَهْلَهُ الْکِرامَ، مالَمَعَ رِئآلٌ وَ مَلَعَ رالٌ وَ طَلَعَ هِلالَ وَ سُمِعَ اِهْلالٌ.

اِعْمَلوا -رَعاکُمُ اللهُ- اَصْلَحَ الْاَعْمالِ وَ اسْلُکوا مَسالِکَ الْحَلالِ وَ اطرَحوا الْحَرامَ وَ دَعوهُ وَ اسمَعوا اَمرَ اللهِ وَ عوهُ وَ صِلوا الْاَرْحامَ وَ راعوها وَ عاصوا الْاَهْواءَ وَ اَردَعوها وَ صاهِروا اَهْلَ الصَّلاحِ وَ الْوَرَعِ وَ صارِموا رَهْطَ اللَّهْوِ وَ الطَّمَعِ وَ مُصاهِرُکُمْ اَطْهَرُ الْاَحْرارِ مولِداً وَ اَسْراهُمْ سؤدُداً وَ اَحْلاهُمْ مَورِداً وَ ها؛ هُوَ اَمَّکُمْ وَ حَلَّ حَرَمَکُمْ مُملِکاً عَروسَکُم المُکَرَّمَةَ وَ ماهَرَ لَها کَما مَهَرَ رَسولُ اللهِ اُمَّ سَلَمَةَ وَ هُوَ اَکْرَمُ صِهْرٍ اَوْدَعَ الْاَوْلادَ وَ مَلَکَ ما اَرادَ وَ ما سَها مُمَلِّکُهُ وَ لا وَهِمَ وَ لا وُکِسَ مُلاحِمُهُ وَ لا وُصِمَ. اَسْئَلُ اللهَ لَکُم اِحمادَ وِصالِهِ وَ دَوامَ اِسْعادِهِ وَ اَلْهَمَ کُلّاً اِصْلاحَ حالِهِ وَ الْاِعْدادَ لِمَآلِهِ وَ مَعادِهِ، وَ لَهُ الْحَمْدُ السَّرْمَدُ وَ الْمَدْحُ لِرَسولِهِ اَحْمَدَ.

ترجمه خطبه

سپاس از آن خداوندی است که پادشاهی ستوده و مالکی پر مهر، صورت گر هر مولود و پناهگاه هر مطرودی است. گستراننده بستر زمین و استوار کننده کوهها و فروفرستنده بارانها و آسان کننده نیازها (و آرزوها) است.

دانا و آگاه به همه رازها و درهم کوبنده پادشاهان و نابودکننده آنهاست. در هم پیچنده (:و پایان بخش) روزگاران و برگرداننده آنهاست. اوست که هر چیز را وارد دَور می نماید و از دور خارجش می گرداند. عطایش همه چیز را فراگرفته و ابرِ سخایش کمال یافته و فروباریده و خواسته ها و آرزو(های بندگان) را برآورده است. و (به حکمتش) ریگزارها را گسترد و به ریگ آراست.

ستایش می کنم او را، ستایشی که امتدادش بلند (:و بی انتها) است؛ و یگانه اش می شمارم بدان گونه که (پیامبرِ) پر تضرّع و ابتهال یگانه اش می شمرد. و اوست خداوندی که امّتها را خدائی جز او نیست. آنچه که او استوار و مرتّب نمود کسی نیست که درهم ریزد.

محمّد را – به عنوان نشانه هدایت اسلام و پیشوای زمام داران (:و پیشوایان)، و اصلاح گر توده ها و تعطیل کننده احکام (:و رسوم بتهایی چون) وَدّ و سُواع – فرستاد. او (نیز تعالیم رسالت را) ابلاغ نمود و تعلیم فرمود (هر حکمی که لازم به بیان بود بدان) حکم نمود و (مبانی را) محکم ساخت؛ و اصول اساسی را پایه گذارد و زمینها(ی عملی اش را) مهیّا ساخت، و بر وعده ها(ی بشارت) تأکید ورزید و انذار و بیم داد.

خداوند اِکرام (خویش) را برای او پیوسته سازد و سلام (:و درود) را ملازم روانش گرداند، و آل و اهل بیت بزرگوارش را رحمت عطا کند، تا وقتی که کواکب می درخشد و بچه شتر مرغ می دود و ماه طلوع می کند و بانگی به گوش می رسد.

خداوند حفظتان کند. شایسته ترین اعمال را انجام دهید، و به مسیرهای حلال روید، و حرام را کنار افکنید و ترک گویید، به فرمان خدا گوش فرا دهید آن را به خاطر بسپارید و پیوند با خویشان را محکم نمایید، و مراعاتشان نمایید، و با هوسها مخالفت ورزید، و آنها را از خود دور کنید.

با اهل درستی و تقوا وصلت نمایید و از اهل لهو و آز ببُرید. این کسی که در پی وصلت با شماست از پاکزاده ترین آزادگان و شریفترین آنان، و شیرین (:و محبوبترین) آنان در (تبار و) خواست گاه.

آگاه باشید؛ که او اینک آهنگ شما را نموده، به حریم شما وارد گشته تا عروس گرامی (از تبار) شما را بگیرد و مهریّه اش را همان مهری قرار می دهد که رسول خدا، برای (همسرش) امّ سلمه قرار داده است، با اینکه این بزرگوار یهترین دامادی بود که فرزندانی را به ودیعه نهاد و آنچه را که خواست بدست آورد (و کسی از وصلتش امتناع نمی کرد). و هر که به او همسر داد، دچار سهو و اشتباه نشد و بر آن که با او پیوند نمود خرده ای گرفته نشد و خسارتی ندید.

از خداوند برایتان مسئلت می کنم که پیوندتان را ستوده گرداند و امدادش را به شما مداوم کند و به هر یک را آن چه مایه صلاح کار و آمادگی برای سرانجام و معادِ اوست الهام نماید.

و ستایش همیشگی مخصوص آن ذات (یکتا)ست و مدح و ثنا از آنِ رسول او احمد.

 

برگرفته از کتاب دو شاهکار علوی(محمد احسانی فر لنگرودی)

آيين سخنوري در دستور سخن (5)

آيين سخنوري در دستور سخن (5)

10. تضمين 

ابن هشام انصاري صاحب مغني البيب چنين مي گويد:
قديشربون لفظاً معني لفظ فيعطونه حكمه و يسمي ذلك تضميناً؛(112)
گاه مي شود كه عرب معناي واژه اي را در واژه اي مي ريزند، و حكم آن لفظ غير مذكور را به مذكور مي دهند، و آن را تضمين مي نامند.(113)
ابن هشام آن را بسيار مي داند و در قرآن بيشتر، تا آنجا كه مي گويد:

ادامه نوشته

آيين سخنوري در دستور سخن (4)


آيين سخنوري در دستور سخن (4)

5. لزوم ما لا يلزم

لزوم ما لا يلزم - كه در دو بيت شعر يا بيشتر، و دو فاصله نثر يا بيشتر از آن اجرا مي شود - آن است كه حرف پيش از حرف روي در شعر يا پيش از آخرين حرف فاصله در نثر، در هر دو مساوي باشد؛ به گونه اي كه قواعد علم قافيه آن را نمي طلبد.(76) از نام هاي ديگر آن «التزام» و «اعنات» است؛ از آن جمله است    .....

ادامه نوشته

آيين سخنوري در دستور سخن (3)


آيين سخنوري در دستور سخن (3)

تصرف لفظي و معنوي اديب در واژگان

مقصود از تصرف اديب در واژگان هنر نمايي اوست در گزينش و چينش كلمات متناسب در كنار هم، و تبديلاتي كه در لفظ براي رساندن بهتر معنايي يا دادن نوعي آرايش زيبايي واژگاني به كلام بدان دست مي زند، بيشتر آن به صناعات ادبي، بويژه بديع و محسنات لفظي و معنوي باز مي گردد. ما در اين مجال اندك   ....

ادامه نوشته

آيين سخنوري در دستور سخن (2)


آيين سخنوري در دستور سخن (2)

گوشه اي از عوامل برتري كلام خطيب و كاتب

ابن ابي الحديد در قسمت هايي از شرح خود ضمن اعلام برتري امام علي عليه السلام و ستودن بسيار ايشان در نويسندگي و خطابه و يگانه دانستن ايشان در ابداعات ادبي - چنان كه   ....

ادامه نوشته

آيين سخنوري در دستور سخن (1)


آيين سخنوري در دستور سخن
آيين سخنوري در دستور سخن (1)


 

نويسنده:علي اكبر فراتي


چكيده

از آنجا كه مهم ترين ويژگي نهج البلاغه بلاغت است، بررسي آيين هاي سخنداني علوي نيز اهميت پيدا مي كند. همچنين، يكي از شيوه هاي مهم ابن ابي الحديد در شرح اين كتاب بزرگ منهج بلاغي است. نگارنده در اين مقاله سعي دارد نيم نگاهي به برخي از اين آيين ها و   ....

ادامه نوشته

تبيين فصاحت و بلاغت قرآن كريم


تبيين فصاحت و بلاغت قرآن كريم

چكيده 

كلام فصيح و بليغ آن است كه از ضعف تاليف، تنافر كلمات و تعقيد خالى باشد و به مقتضاى حال ايراد شود. وجوه امتياز قرآن با ساير كلامها عبارتند از: اسلوب ويژه، شمول فصاحت و بلاغت در سراسر قرآن، تكرار آيات بدون كاهش فصاحت و بلاغت. ملاحظه معارضه‏هاى امرءالقيس شاعر فصيح عرب در عصر نزول زاوياى روشنى از وجوه امتياز فصاحت .......

ادامه نوشته

مهارت ارتباط كلامي ميان فردي در قرآن (قسمت دوم/پاياني)

مهارت ارتباط كلامي ميان فردي در قرآن (قسمت دوم/پاياني)

اشاره

نويسنده در قسمت اول اين مقاله، ذيل عنوان كلي آن، به مباحثي در "اهميت سخن گفتن"، "واژه شناسي مهارت و ارتباط"، "مهارت‌هاي ارتباط كلامي ميان فردي در قرآن" و "مهارت شناختي" پرداخته و در ذيل بخش اخير به بررسي "به كارگيري واژه مثبت و آرامش‌زا؛ اعتماد آفريني؛ عناصر اعتمادآفرين در روابط گفتاري؛ در نظرگرفتن سطح فهم و نياز مخاطب؛ و اجتناب از واژه‌هاي زشت و نفرت‌انگيز" نشست. اينك دومين و واپسين قسمت اين نوشته، پيش روي شماست.

معارف


مهارت‌هاي رفتاري:

1. رعايت ادب و احترام متقابل

يكي از مهارت‌هاي ايجاد ارتباط كلامي مؤثر رعايت ادب و حفظ احترام مخاطب است.

بي‌احترامي و حرمت شكني حتي در نحوة صدا زدن و يا هرگونه نگاه كردن حالت رواني را براي مخاطب به وجود مي‌آورد كه سخنان گوينده را نمي‌پذيرد بلكه آتش خشم و تنفر از گوينده را در درون وي به وجود مي‌آورد. از اين جهت رعايت ادب و احترام مخاطب حتي در مواردي كه مخاطب پايبندي به آن را ندارد ضرورت مي‌يابد.

از اين جهت است كه حضرت ابراهيم(ع) در گفتگوي منطقي خويش با توهين عمويش آزر روبرو مي‌شود و تهديد او را مي‌شنود بازهم حرمت او را نگه مي‌دارد و بزرگوارانه مي‌فرمايد: "قَالَ سَلامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كَانَ بِي حَفِيًّا؛ (ابراهيم) گفت: سلام بر تو! من به زودي از پروردگارم برايت تقاضاي عفو مي‌كنم؛ چرا كه او همواره نسبت به من مهربان بوده است".1

اين نوع برخورد حضرت ابراهيم(ع) نشان مي‌‌دهد كه از عوامل مؤثر در ارتباط كلامي پاس داشتن رعايت ادب و احترام در گفتگو مي‌باشد.

از نحوة گفتگوي موعظه‌اي لقمان حكيم با فرزندش بر تأثير پند و اندرز استفاده مي‌شود كه از مهارت‌هاي ارتباط كلامي مؤثر رعايت ادب و احترام به خصوص نسبت به كوچكترها مي‌باشد.

"وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ؛ (به خاطر بياور) هنگامي را كه لقمان به فرزندش در حالي كه او را موعظه مي‌كرد. گفت: پسرم! چيزي را همتاي خدا قرار مده كه شرك، ظلم بزرگي است"2

تعبير، يا بني حاكي از نهايت احترام و ادب لقمان همراه با مهرباني در ارتباط كلامي او با فرزندش است.

بدون رعايت احترام در گفتگو نه تنها گفتگو تأثير مثبت ندارد بلكه به تنش‌ها و مشكلات مي‌افزايد و متكلم را از مقصود وي كه همان رساندن پيام و تأثير در مخاطب مي‌باشد بازمي‌دارد. از اين روي است كه خاموشي در بعضي از مواقع بهتر از سخن گفتن است كه به همراهش پشيماني بياورد.

علي(ع) فرمود: "صَمْتُ يَكْسُوك الكَرامَةَ خَيْرٌ من قولٍ يَكسِبُكَ النَّدامَةَ؛ خاموشي كه بزرگواري را در تو پوشد بهتر از سخني است كه پشيماني براي تو بار آورد".3همچنين فرمود: "صَمْتٌ تَحْمَدُ عاقِبَتُهُ خَيرٌ من كلامٍ تَدَمُّ مَغَبَّتُهُ؛ خاموشي كه پايانش پسنديده باشد خوشتر از سخني است كه بازگفتنش نكوهيده باشد".4

و به بيان رسول اكرم(ص): "اَلصُّمْتُ زينٌ للعالمِ و سَتْرٌ للجاهِلِ؛ خاموشي ماية زينت براي دانشمند و پوشش براي نادان است".5

از اين روي است كه گفته مي‌شود از مهارت‌هاي لازم در ارتباط كلامي مؤثر رعايت ادب و حفظ احترام مخاطب است.

2. رسايي كلام

يكي ديگر از مهارت‌هاي كلامي، رسايي و بليغ بودن آن است.

به اين معنا كه گوينده با عباراتي روشن و شفاف و به دور از هرگونه پيچيدگي و ابهام كلامش را به مخاطب برساند، چه آن كه هدف از سخن گفتن با شنونده (مخاطب) رساندن خواسته متكلم است و اين مهم وقتي تحقق مي‌پذيرد كه گوينده بدون ابهام تكلم كند.

سخنگوي بليغ كسي است كه سخنش خوب و رسا باشد.6

به قول راغب: يعني گوينده، مقصود و امري را در نظر داشته باشد و با وجهي نيكو و شايسته آن را ايراد كند به طوري كه مورد قبول و پذيرش طرفِ سخن يا وافي به هدف سخن باشد.7

علي(ع) فرمود: "اَحْسَنُ الكلامِ مازانَهُ حُسْنُ النّظامِ وَ فَهِمَهُ الخاصُّ و العام؛ بهترين گفتار آن است كه به حسن تربيت و نظم آراسته باشد و عالم و عامي آن را بفهمد".8

و همچنين در معني بلاغت كلام فرمود: "اَلُبَلاغَةُ ماسَهُلَ عَلي الْمَنْطِقِ و خَفَّ علي الفِطْنَةِ؛ بلاغت آن است كه به گفتار، روان و به فهم، آسان باشد".9 امام صادق(ع) فرمود: "ثَلاثَةُ فيهِنّ البَلاغَةُ: التَّقَرُّبُ منْ معني البُغيةِ و التَّبَعُّدُ من حَشْو الكلامِ و الدّلالةُ بالقليل علي الكثير؛ بلاغت در سه چيز است: نزديك شدن به معناي مورد نظر، دوري كردن از گفتار حشو و زايد و رساندن معناي زياد به عبارت كم".10و همچنين فرمود: "و إِنَّما سُمِّيَ البليغُ لِأَنَّهُ يَبْلِغُ حاجَتَهُ بِأَهْوَنِ سعْيِهِ؛ به اين جهت او را بليغ خوانده‌اند كه به كمترين تلاش به مقصودش دست مي‌يابد".11


قرآن كريم به رسا بودن كلام توصيه نموده است: آن جا كه خداوند ماهيت منافقان را آشكار مي‌سازد به پيامبر اسلام(ص) دستور مي‌دهد با بياني رسا منافقان را پند و اندرز دهد. "وَقُلْ لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلا بَلِيغًا؛ و آنها را اندرز ده، و با بياني رسا، نتايج اعمالشان را گوشزد نما".12

در جاي جاي قرآن كريم از اين روش به بهترين وجه استفاده شده است.

براي نمونه، وقتي به متواضعان و تسليم‌شوندگان بشارت مي‌دهد، بلافاصله به طور موردي و جزيي، ويژگي‌هاي آنان را ذكر مي‌كند. "وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ * الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَالصَّابِرِينَ عَلَى مَا أَصَابَهُمْ وَالْمُقِيمِي الصَّلاةِ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ؛ و بشارت ده متواضعان و تسليم‌شوندگان را ـ‌ همان‌ها كه چون نام خدا برده مي‌شود دل‌هايشان پر از خوف (پروردگار) مي‌گردد و شكيبايان در برابر مصيبت‌هايي كه به آنان مي‌رسد، و آن‌ها كه نماز را برپا مي‌دارند و از آن چه به آنان روزي داديم انفاق مي‌كنند".13

به جهت اهميت تأثير رسايي كلام در مخاطب، حضرت موسي(ع) از خداوند تقاضا مي‌كند كه هارون، برادرش، در بيان افصح از اوست مددكارش قرار دهد. "وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي * يَفْقَهُوا قَوْلِي * وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي * هارُونَ أَخِي؛ و گره از زبانم بگشا ـ تا سخنان مرا بفهمند ـ و وزيري از خاندانم براي من قرار ده ـ برادرم هارون را".14

منظور از گشودن زبان، اين نبوده است كه زبان موسي(ع) به خاطر سوختگي در دوران طفوليت يكنوع گرفتگي داشته ، بلكه منظوراز گره هاي سخن آن است كه مانع درك و فهم شنونده مي‌گردد، يعني آن چنان فصيح و بليغ و رسا و گويا سخن بگويم كه هر شنونده‌اي منظور مرا به خوبي درك كند، شاهد ديگر بر تفسير اين آيه است. "وَأَخِي هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَانًاً؛ برادرم هارون زبانش از من فصيحتر است"15.

"فصيح" از ماده "فصح" به معناي پاك شدن چيزي است از آن چه كه آلوده اش مي كند و اصلش درباره شير پاك و خالص به كار مي رود. فصيح كسي است كه سخن و معنا و مفهوم كلام را روشن اداء كند.16

روشن است وقتي كلام به دور از ابهام و پيچيدگي باشد متكلم به هدف خويش نزديك مي‌گردد، و الا مقصود گوينده به مخاطب منتقل نمي‌شود تا كلام تأثير خويش را بر مخاطب بگذارد. از اين روي بر گويندگان و در هر گفت‌وگوي كلامي، ناگزير از به كارگيري اين راهكار قرآني در تأثير ارتباط كلامي هستيم.

3. به نرمي سخن گفتن

يكي ديگر از مهارت‌هاي ارائه شده در قرآن بر ايجاد ارتباط كلامي مؤثر، به نرمي سخن گفتن با مخاطب است، چه آن كه سخن گفتن با خشونت، آدمي را از مطلوب واقعي در گفتار، كه همان تأثيرگذاري باشد دور مي‌كند.

براي نفوذ در قلوب مردم (هرچند افراد گمراه و بسيار آلوده) نخستين دستور قرآن برخورد ملايم و توأم با مهر و عواطف انساني است، هر نوع توسل به خشونت مربوط به مراحل بعد است، كه برخورد دوستانه اثر نگذارد. هدف آن است كه مردم جذب شوند، متذكر و راه را پيدا كنند يا از عواقب شوم كار خود بترسند.17

خداوند به حضرت موسي(ع) و برادرش هارون دستور مي‌دهد كه به سوي (پادشاه قدرتمند و ستمگر) فرعون بروند و او را به بيان و سخني نرم و به دور از تندي و خشونت به سوي حق دعوت كنند. "اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى * فَقُولا لَهُ قَوْلا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى".18

عامل كارساز در دعوت فرعون به سوي خدا مطابق آيه فوق، به نرمي سخن گفتن بيان شده است. براساس همين اصل قرآني انسان‌ها در ايجاد ارتباط كلامي مؤثر ناگزير از به كارگيري اين راهكار قرآني هستند.

چه آن كه سخن خشن و تند اثر سوءاش از زخم تير بيشتر است. امام علي(ع) فرمود: "رُبَّ كلامٍ أنفَذَ من سِهامٍ بسا سخني، كه از تيرها كارگرتر است".19

به همين دليل است كه آن فرمانرواي خودمحور كه خود را پروردگار مردم مي‌دانست و هيچ سخن مخالفي را برنمي‌تافت در مقابل سخنان نرم و فروتنانة موسي(ع) عكس العمل مناسبي نشان داد و نه تنها ارتباط كلامي را با دستور خشن خود قطع نكرد، بلكه به ادامه ارتباط نيز متمايل گشت و به سؤال درباره خداي موسي(ع) روي آورد.20

4. همگامي

بي‌گمان در فرايند گفتگو و روابط ميان فردي، غالباً اختلاف‌نظرهايي برخاسته از تفاوت ديدگاهها، باورها و سليقه‌ها وجود دارد. از سوي ديگر، برخورد با باورهاي اشخاص، در واقع، برخورد با حقيقت آنهاست. و انگيزه و نظر ما، هرچند خيرخواهانه و روا باشد، آن‌گاه كه براي بيان اشتباه ديگران به كار مي‌رود، روند ارتباط را به مخاطره مي‌افكند. واكنش احتمالي مخاطب در اين گونه شرايط، موضعگيري تدافعي است و بهترين شيوه در اين حالت استفاده از روش همگام شدن است. 21

روشي كه قرآن كريم، با هدف برقراري ارتباط مؤثر و نفوذ در مخاطب، پيش داشته،در اين آيه مشهود است. "قُلِ اللَّهُ وَإِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ؛ بگو خدا! و ما يا شما بر (طريق) هدايت يا در ضلالت آشكاري هستيم".22

روشن است كه پيامبر(ص) هدايت يافتگان را از گمراهان بازمي‌شناسد و در حقانيت راه خويش، ترديدي ندارد.

"آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ".23اين گونه گفتگو و اتّخاذ شيوة همگاني، اثر رواني خاصي بر مخاطب مي‌نهد كه وي را از حالت تدافعي جبهه‌گيرانه، خارج مي‌كند و به انديشيدن وا مي‌دارد. ثمرة چنين برخوردي، دوري از نگرشهاي جزئياست.

تحليل اين نكته آن است كه: انسان تنها انديشه و خرد نيست تا فقط در برابر قدرت استدلال تسليم گردد، بلكه علاوه بر آن، مجموعه‌اي از "عواطف" و "احساسات" گوناگون كه بخش مهمي از روح او را تشكيل مي‌دهد در وجود او نهفته است كه بايد آن‌ها را به طرز صحيح و معقولي اشباع كرد.24

رعايت اين گونه جنبه‌هاي رواني و اخلاقي، شيوه‌اي براي اقناع بعد عاطفي و در نتيجه، نفوذ و تأثيرگذاري بر مخاطب است، چرا كه وي با اين كار، درمي‌يابد كه هدف گوينده حق‌گويي و حقيقت‌جويي است نه برتري طلبي و تحميل سخنان خود، و انگيزه‌اش خيرخواهي و دلسوزي است و نه سودجويي و تحقير ديگران.25

5. شايستگي سخن

كميت و كيفيت سخن و در نظر داشتن معيارهاي سخن شايسته و ارزشي از عوامل مهم برقراري ارتباط مؤثر است.خداوند فرمود: "وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلا مَعْرُوفًا".26

معروف اسمي است براي هركاري كه با عقل و شريعت نيكو شناخته شده است.27

علامه طباطبايي در باره سخن شايسته مي نويسد: سخن شايسته آن است كه از نظر كمي و كيفي و محتوا در چارچوب موازين عقلي و ارزشهاي ديني و‌ آداب و سنن اجتماعي قرار گيرد و شنونده را به پذيرش وادارد. 28

معيارهاي سخن شايسته

الف)صراحت در گفتار

انبياء در ابلاغ رسالتشان و در بيان هدفي كه از نهضتشان داشتند به هيچ وجه اجمال گوئي نمي‌كردند و هنگامي كه با مخالفينشان روبه‌رو مي‌شدند با صراحت سخن مي‌گفتند كه عقيده ما مخالف عقيده شماست. 29

حضرت ابراهيم(ع) با صراحت به دشمنان خدا و بت‌پرستان مي‌گفت: "وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ و ميان ما و شما عداوت و دشمني هميشگي آشكار شده است. تا آن زماني كه به خداي يگانه ايمان بياوريد".30

در سوره كافرون خداوند به پيامبر، صراحت در گفتار با كفار را آموزش مي‌دهد. "قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ * لا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ * وَلا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ * وَلا أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدْتُمْ * وَلا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ * لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ".31

خداوند در اين سوره به پيامبر دستور مي‌دهد كه به صراحت با آن‌ها سخن بگويد، اين چيزي نيست كه من در بارة آن با شما مصالحه كنم.

ب)علم و آگاهي

قرآن يكي ديگر از معيارهاي گفتار ارزشي را علم و آگاهي مي‌داند.

به خاطر اهميت اين معيار خداوند از نمازي كه انسان در حال مستي بخواند منع مي‌كند. "يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ".32

و همچنين يكي از دلايل حقانيت سخن حضرت نوح(ع) را علم و آگاهي مي‌داند. "أُبَلِّغُكُمْ رِسَالاتِ رَبِّي وَأَنْصَحُ لَكُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ".33

ج)صداقت و راستگويي در گفتار

سخنی شايسته است كه گوينده با صداقت و راستگويي آن را بيان كند.

قرآن راستگويي را از جمله اوصاف بندگان شايسته ذكر مي كند.،چنان كه مي فرمايد:. الصَّابِرِينَ وَالصَّادِقِينَ وَالْقَانِتِينَ وَالْمُنْفِقِينَ وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالأسْحَارِ" 34

د)عمل به گفتار

در عرف عموم اين يك اصل پذيرفته شده و اساسي است كه به سخن شخصي ارزش و اعتبار مي‌نهند كه به گفته‌هاي خويش عمل كند. قرآن كريم هم كه به زبان فطرت نازل شده است يكي از معيارهاي ارزشي گفتار را عمل كردن گوينده به سخن خويش مي‌داند، و افرادي را كه فقط حرف مي‌زنند و شعار مي‌دهند و درپي عمل به گفته‌هاي خود نيستند را مذمت مي‌كند. "يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لا تَفْعَلُونَ * كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لا تَفْعَلُونَ".35و همچنين فرمود: "أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلا تَعْقِلُونَ".36

فراموش كردن به معناي از ياد بردن نيست بلكه به اين معناست كه به گفته خود عمل نكند، چرا كه ممكن است سخن خودش يادش باشد ولي به آن عمل نكند.

هـ)فروتني و ادب در گفتار

درباره سخن گفتن با والدين توصيه به رعايت ادب در گفتار شده است. "وَقُلْ لَهُمَا قَوْلا كَرِيمًا".37 منظور از قول كريم در اين آيه، همان سخن مؤدبانه است.38

و)اعراض از سخن لغو

"وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ".39 سخني شايسته است كه با دقت و انديشه باشد.

لغو در سخن و كلام خبري است كه قابل توجه نيست و از روي دقت و انديشه گفته نشود. 40

ح) انصاف در سخن گفتن

"وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا".41

عدل در لغت به معناي حد وسط و ميانه است.42

علامه طباطبايي ذيل اين آيه مي‌نويسد: معني آيه اين است كه ،بايد مراقب گفتارهاي خود باشيد و زبان خود را از حرف هايي كه براي ديگران نفع و يا ضرر دارد حفظ كنيد و عاطفه قرابت و هر عاطفه ديگري شما را به جانبداري بي جا از احدي وادار نكند و با تحريف گفته هاي ديگران و تجاوز از حق و شهادت به ناحق يا قضاوت ناروا وادار نسازد.43

ط)آسان‌گويي در گفتار

" فَقُلْ لَهُمْ قَوْلا مَيْسُورًا".44 با گفتار نرم و آميخته با لطف با آن ها سخن بگو.

ي)رعايت تناسب‌ها، شرايط و اقتضائات

در ارتباطات بر اين نكته تأكيد شده است كه يكي از شرايط ارتباط استاندارد و مطلوب، استفادة به موقع از جملات كوتاه و بلند است. در برخي شرايط، كوتاهي پيام بيش از بلندي آن اثرگذار است و در برخي شرايط درست عكس اين قضيه صادق است. آن چه كه تعيين‌كننده كوتاهي يا بلندي پيام در ارتباط كلامي است، مثلث گوينده و شنونده و محيط و شرايط است. 45

قرآن براساس اين اصل در شرايط ويژه‌اي كوتاه سخن گفته و در شرايط خاصي به تفصيل درباره نكته‌اي توضيح داده است. مثلاً در پاسخ يهوديان كه از پيامبر اكرم(ص) درباره روح سؤال كردند مي‌فرمايد: "وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلا قَلِيلا".46 و از تو درباره روح سئوال مي كنند. بگو روح از فرمان پروردگار من است و جز اندكي از دانش، به شما داده نشده است.

در اين آيه قرآن به يك سخن كوتاه درباره روح اكتفا مي‌كند و بي‌درنگ در ادامه، دليل كوتاهي بيان را، دانش اندك شنونده معرفي مي‌كند. يعني هرگاه ظرفيت نهايي مخاطب براي فهم و دريافت نكته‌اي محدود است و بيان تفصيلي براي او مشكلي را حل نمي‌كند، بايد به بيان اجمالي و كوتاه بسنده كرد. نه سؤال را بي‌پاسخ گذاشت و نه بيهوده آن را طولاني كرد.

در آيه ديگري از پيامبر اكرم(ص) درباره قتال ماه‌هاي حرام سؤال مي‌شود و قرآن پاسخ آن را به طور مفصل بيان مي‌كند.

"يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا وَمَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ؛ از تو، در باره جنگ در ماه حرام، سؤال مي‌كنند، بگو جنگ در آن، (گناهي) بزرگ است ولي جلوگيري از راه خدا و كفر ورزيدن نسبت به او و هتك احترام مسجد الحرام، و اخراج ساكنان آن، نزد خداوند مهم‌تر از آن است، و ايجاد فتنه، حتي از قتل بالاتر است. و مشركان، پيوسته با شما مي‌جنگند، تا اگر بتوانند شما را از آيينتان برگردانند. ولي كسي كه از آيينش برگردد، و در حال كفر بميرد، تمام اعمال نيك (گذشته) او، در دنيا و آخرت، بر باد مي‌رود و آنان اهل دوزخند، و هميشه در آن خواهند ماند".47

در اين آيه كريمه، قرآن متناسب با كاربردي بودن و مورد نياز بودن سؤال، به شنونده پاسخ طولاني داده است هرچند كه اگر قرآن به همان عبارت آغاز آيه " قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ" بسنده مي‌كرد تا اندازه‌اي پاسخ سؤال روشن مي‌بود، اما شنونده در مقام شنيدن پاسخ تفصيلي است و ظرفيت و شرايط و نياز فهم آن را دارد. 48

در آيه ديگري موضوع تناسب و رعايت شرايط از زاويه ديگري مورد توجه قرار گرفته است و آمده است. " وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الأصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ؛ (پسرم) در راه رفتن، اعتدال را رعايت كن، از صداي خود بكاه (و هرگز فرياد مزن) كه زشت‌ترين صداها صداي خران است.

در اين آيه به كنترل آهنگ صدا هنگام ارتباط كلامي ميان فردي اشاره شده است و لقمان به پسرش دستور مي‌دهد كه تعادل و حركت موزون و متناسب را در همه زندگي سرلوحه برنامه‌هاي خود قرار دهد".49


سوتيترها

مهارت‌هاي رفتاري عبارتند از:1.رعايت ادب و احترام متقابل 2.رسايي كلام 3.به نرمي سخن گفتن 4.همگامي 5.شايستگي سخن.

برخورد با باورهاي اشخاص، در واقع، برخورد با حقيقت آنهاست. انگيزه و نظر ما، هرچند خيرخواهانه و روا باشد، آن‌گاه كه براي بيان اشتباه ديگران به كار مي‌رود، روند ارتباط را به مخاطره مي‌افكند. واكنش احتمالي مخاطب در اين گونه شرايط، موضعگيري تدافعي است و بهترين شيوه در اين حالت استفاده از روش همگام شدن است.

در مجموع مي‌توان معيارهاي "سخن شايسته" را در موارد ذيل دانست: الف)صراحت در گفتار ب)علم و آگاهي ج)صداقت و راستگويي در گفتار د)عمل به گفتار هـ)فروتني و ادب در گفتار و)اعراض از سخن لغو ح) انصاف در سخن گفتن ط)آسان‌گويي در گفتار ي)رعايت تناسب‌ها، شرايط و اقتضائات.


پي‌نوشت:


1 . مريم/47.

2 . لقمان،13

3 . غررالحكم، 476.

4 . همان/476.

5 . نهج الفصاحه، 358.

6 . فرهنگ فارسي عميد، 317.

7 . مفردات الفاظ قرآن، 1/309.

8 . منتخب ميزان الحكمه /80.

9 . همان/80..

10 . همان/80.

11 . تحف العقول، 650.

12 . نساء/63.

13 . حج/34 . 35.

14 . طه/27 . 30.

15 . قصص/ 34

16 . مفردات،3/62

17 . تفسير نمونه، ج13، ص212 و213.

18. طه/43 . 44.

19. منتخب ميزان الحكمه، 494.

20 . احمدزاده، مصطفي، فصلنامه پژوهشهاي قرآني، ش 46 . 47ص313.

21 . فرهنگ روابط اجتماعي در آموزه‌هاي اسلامي، 2/453.

22 . سبأ/24.

23 . بقره/285.

24 . تفسير نمونه، ج18، ص87.

25 . فرهنگ روابط اجتماعي در آموزه‌هاي اسلامي، ج2، ص454.

26 . نساء/5.

27 . مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص586.

28 . فرهنگ روابط اجتماعي در آموزه‌هاي اسلامي، ج2، ص463.

29 . اخلاق در قرآن، ج3، ص329.

30 . ممتحنه/4.

31 . كافرون/1 . 6.

32 . نساء/43.

33 . اعراف/62.

34 . آل عمران/17.

35 . صف/2.

36 . بقره /44.

37 . اسراء/23.

38 . اخلاق در قرآن، ج3، ص332.

39 . مؤمنون/3.

40 . مفردات،3/140

41 . انعام/152.

42 . المصباح المنير،150

43 . الميزان،7/575

44 . اسراء/28.

45 . فصلنامه پژوهشهاي قرآني، ش 46 . 47، ص318.

46 . اسراء/85.

47 . بقره/217.

48 . فصلنامه پژوهشهاي قرآني، ش 46 . 47،ص319.

49 . لقمان/19.

منبع :

http://www.maarefmags.com/article.asp?Art=1821

مهارت ارتباط كلامي ميان فردي در قرآن (قسمت اول)

مهارت ارتباط كلامي ميان فردي در قرآن (قسمت اول)

درآمد

يكي از مواهب بزرگ خداي سبحان بر آدمي استعداد سخن گفتن است. چه آن كه آدمي با سخن گفتن آنچه را كه در درون خويش دارد آشكار مي‌كند و مقصود خويش را با سخن گفتن بيان مي‌كند. قرآن كريم به اين ويژگي انسان تكيه نموده و فرموده است:

"الرَّحْمَنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خَلَقَ الإنْسَانَ * عَلَّمَهُ الْبَيَانَ".1

بيان يعني ظاهرنمودن، با زبان انسان مكنونات ضمير خودش را، امور پنهاني كه در ضميرش است براي ديگري آشكار مي‌كند و آن ديگري براي او آشكار مي‌كند.2

و در سوره بلد هم به اين نعمت مهم تصريح نموده است:

"أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ * وَلِسَانًا وَشَفَتَيْنِ".3

از اين روي گفته مي‌شود: اصل استعداد و قدرت بر سخن گفتن امری خدادادي است كه به لطف خود، در آفرينش انسان به وديعت نهاده است، اما شکل گرفتن، فعليت يافتن و شكوفايي آن به صورت‌هاي مختلف و پيدايش زبان‌ها و لغت‌هاي گوناگون، شكل قراردادي دارد.4

سؤال اساسي كه ما در اين قسمت از بحث به دنبال آن هستيم پاسخ به اين مطلب اساسي است كه قرآن كريم چه نوع مهارت‌هايي را براي ارتباط كلامي ميان فردي مؤثر ارائه داده است تا آدمي در پرتو آن مهارت‌ها توان يابد، در گفتگوي خويش با هم ‌نوع خود به مقصود و مطلوبش برسد و پيام خود را به راحتي به ديگران برساند. اگر چه در تفاسير و كتب اخلاقي پيرامون آداب سخن گفتن مباحثي را بيان فرمودند ولي از آن جايي كه آن مطالب دسته بندي نشده و خصوصاً با عنوان انتخاب شده در نوشته ها به صورتي كه ما ارائه داديم ديده نشد بر آن شديم بخشي از خلاء موجود در عنوان ارائه شده را پر كنيم.

اهميت سخن گفتن

از آنجا كه آدمي در رساندن مافي‌الضمير خويش ناگزير به تكلم است و اندوخته‌هاي علمي خويش و تجربيات زندگي را به وسيله مهم‌ترين نعمت الهي كه همان سخن گفتن است ارائه مي‌دهد و بسياري از تنش‌ها و چالش‌هاي زندگي را با گفتار بايد حل و فصل نمايد روشن مي‌شود سخن گفتن در زندگي آدمي نقش غيرقابل انكاري دارد و از اهميت بالايي برخوردار است كه خدا اين نعمت خدادادي (استعداد سخن گفتن را) را نصيب انسان‌ها نموده است. شهيد مطهري در اهميت سخن گفتن مي‌فرمايد: "اين كه انسان با حيوان‌ها متفاوت است، به موجب همان استعدادي است كه در او براي گفتن و نوشتن نهفته شده است. يعني اگر همين يك استعداد را از انسان بگيريم انسان با حيوانات فرقي نمي‌كند. اگر بيان و قلم نبود انسان تا دامنه قيامت همان وحشي اوليه بود، محال بود به اصطلاح امروز، فرهنگ و تمدن به وجود بيايد، چون فرهنگ محصول تجارب بشر است، با بيان، انسان آن چه را كه تجربه مي‌كند و مي‌آموزد به همزمان هاي خودش منتقل مي‌كند، كه قلم هم اين خاصيت را دارد."5

واژه شناسي مهارت و ارتباط

مهارت در فرهنگ فارسي به معناي زيركي و رسايي در كار،استادي و زبر دستي آمده است.6 ودر لغت نامه دهخدا به معناي، ماهر بودن در كار،استادي ،زيركي ،چابكي و زبر دستي آمد.7

با توجه به معناي لغوي واژه مهارت ، مهارت ارتباط كلامي در اصطلاح عبارت است از آنكه آدمي در پرتو شناخت صحيح و رفتار درست به توانايي لازم در انتقال پيام و خواسته هاي ما في الضمير به مخاطب دست يابد.

ارتباط ميان فردي، فرايندي است كه در آن، اطلاعات، مفاهيم و احساسات را با پيامهاي كلامي و غيركلامي با ديگران درميان مي‌گذاريم.8

به تعبير ديگر: ارتباط هر عمل متقابلي است كه شامل انتقال پيام باشد.9

ارتباط ميان فردي نشانه هويت و تكامل آدمي است. ارتباط مؤثر موجب شكوفايي افراد و به فعليت رسيدن استعدادها و بهبود كيفيت روابط و رسيدن به آسايش در زندگي دنيايي است.

به همين خاطر در آموزه‌هاي ديني بر ارتباط مؤثر تأكيد شده است.

بديهي و آشكار است كه مهمترين راه برقراري ارتباط انسان‌ها، ارتباط كلامي است.

مهم آن است كه آدمي قدرت ارتباط كلامي مؤثر داشته باشد تا بتواند به راحتي و به نحو شايسته از اين نوع ارتباط بهره گيرد. قرآن كريم، كتاب زندگي، مهارت‌هايي را بر ارتباط كلامي مؤثر ارائه داده است كه ما در اين بخش آن‌ها را مورد بحث و بررسي قرار مي‌دهيم.


مهارت‌هاي ارتباط كلامي ميان فردي در قرآن


مهارت شناختي:

1ـ به كارگيري واژه مثبت و آرامش‌زا

نتيجه مثبت يا منفي يك ارتباط كلامي ميان فردي ارتباط تنگاتنگي با نحوه شروع و پايان آن، ارتباط دارد. اگر ارتباط كلامي با كلمات مثبت (امنيت‌آور و آرامش‌زا) شروع شود، تداوم ارتباط، براي طرفين، دلنشين و خوشايند خواهد بود، همان‌گونه كه به كارگيري كلماتي كه داراي بار منفي است در ارتباط طرفين ايجاد اختلال مي‌كند.

قرآن كريم در آياتي به سلام كردن در آغاز و پايان مكالمه توصيه نموده و از سلام به عنوان يك واژه مثبت و آرامش‌دهنده در ارتباط كلامي ميان فردي به نيكي ياد نموده است.

1ـ "وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ؛ هرگاه كساني كه به آيات ما ايمان دارند نزد تو آيند، به آن‌ها بگو: سلام بر شما".10

2ـ زماني كه فرشتگان براي تخريب شهر لوط به نزد حضرت ابراهيم(ع) آمدند در آغاز ملاقات به آن حضرت سلام كردند.

"وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا سَلامًا قَالَ سَلامٌ؛ فرستادگان ما (فرشتگان) براي ابراهيم بشارت آوردند، گفتند: سلام (او نيز) گفت: سلام".11

3ـ به مؤمنين دستور داده شده به هنگام ورود در خانه ديگران طلب استيناس نموده و سلام كنند. "يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا؛ اي كساني كه ايمان آورده‌ايد! در خانه‌هايي غير از خانه ‌خود وارد نشويد تا اجازه بگيريد و بر اهل آن خانه سلام كنيد".12

4ـ زماني كه حضرت ابراهيم(ع) خواست از آزر جدا شود به او سلام كرد. "قَالَ سَلامٌ عَلَيْكَ".13

باتوجه به معناي واژه سلام، بنابر گفته راغب كه عبارت از، صلح و آشتي است.14 از مجموع اين آيات و آيات ديگر به دست مي‌آيد كه قرآن كريم اين اصل (به كارگيري واژه مثبت و آرامش‌زا) را در ارتباط كلامي مؤثر ميان فردي به عنوان يك اصل ثابت و مسلم پذيرفته است.

ناگفته نماند واژه مثبت و آرامش‌زا منحصر به سلام نيست، بلكه هر واژه مثبتي كه آرامش را به همراه داشته باشد استفاده از آن نيكو و پسنديده است، كه البته در فرهنگ قرآني به پيروان كتاب زندگي دستور داده شده است ابتداي سخن با سلام شروع شود. بر اساس همين نگرش وحياني، معصومين(ع) بر شروع سخن با سلام تأكيد نمودند. رسول اكرم(ص) فرمود: "اَلسَّلامُ تَحِيَّةٌ لِمِلَّتِنا و اَمان لِذِمَّتِنا"15 واژة (سلام) درود جامعة ما و حافظ ذمّة ماست.

مردي با امام حسين(ع) آغاز سخن كرد كه خدا عافيت بخشد، حالت چگونه است. حضرت فرمود: "اَلسَّلامُ قَبْلَ الكلامِ عافاكَ الله، لاتَأذَنُوا لِأحَدٍ يُسَلِّمَ".16

خدا عافيت دهد، سلام كردن بر سخن گفتن مقدم است. تا كسي سلام نداده به او اجازه سخن ندهيد.

براساس همين بينش توحيدي بخيل واقعي كسي است كه از سلام نمودن بخل ورزد. امام حسين(ع) فرمود:‌ "اَلْبَخيلُ مَنْ بَخِلَ بالسَّلامِ؛ بخيل كسي است كه از سلام كردن بخل ورزد ".17

شايد يكي از حكمت‌هاي سلام اين باشد كه هر انساني در زندگي خود پيوسته نگراني‌ها، ترس‌ها و اضطراب‌هايي دارد و با هركسي هم كه برخورد مي‌كند، چون احتمال مي‌دهد كه از سوي او ضرري متوجهش شود، نوعي نگراني و اضطراب به او روي مي‌آورد. بنابراين نخستين چيزي كه در هر ملاقات و برخورد انسان‌ها مطلوب و شیرین است برطرف شدن این نگرانی و دلهره خواهد بود تا انسان احساس آرامش كند و مطمئن شود كه از سوي آن شخص هيچ ضرري به او نمي‌رسد و خطري او را تهديد نمي‌كند. بنابراين در اولين برخورد، بهترين چيزي كه بايد مسلمان‌ها رعايت كنند، دادن امنيت و آرامش به طرف مقابل و مخاطب خويش است تا مطمئن شود كه از طرف مقابل ضرري متوجه او نيست. 18

ارتباط كلامي كه گام نخست روابط اجتماعي به شمار مي‌آيد، مانند هر رابطه اجتماعي ديگر بايد براي انسان احساس امنيت و آرامش فراهم سازد، و قرآن باتوجه به همين نكته از مؤمنان خواسته است كه آغاز و پايان ارتباطات كلامي خود را با سلام زينت بخشند تا فضاي سلامتي براي گيرنده علاوه بر فضاسازي براي شكل‌گيري يك ارتباط شاداب و اثرگذار ميان يكديگر، زمينه را براي پاسخ سلام خود از جانب گيرنده كه متقابلاً سلامتي را براي فرستنده طلب مي‌كند فراهم مي‌سازد، در نتيجه، ارتباط در محيطي كاملاً فعّال، واقعي، سالم و مملو از مهرباني شكل مي‌گيرد كه هم براي ارتقاء سطح بهره‌وري ارتباط كلامي ميان فردي مي‌افزايد و هم بهره‌وري از زمان را براي هر دو طرف گفتگو به ارمغان مي‌آورد. 19

2ـ اعتماد آفريني20

از عوامل مهم ارتباط مؤثر و نفوذ در مخاطب، كسب اعتماد او به گفتار و انگيزه گوينده است که ميان افزايش عناصر اعتماد ‌آفرين با افزايش پذيرش مخاطب، رابطه مستقيمي وجود دارد.

قرآن كريم با اشاره‌اي نغز در داستان ابراهيم، اين واقعيت را بيان كرده است: هنگامي كه جمعي از فرشتگان براي نابودي قوم لوط به صورت ناشناس، نزد حضرت ابراهيم(ع) آمدند و از خوردن غذا خودداري ورزيدند. ابراهيم(ع) احساس بيگانگي و دلهره كرد و از گفتگو با آنان، خودداري نمود ولي پس از شناسايي و دريافت بشارت از آنان، باب گفتگو را دربارة مأموريت آنان و شفاعت از قوم لوط گشود.

"فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الرَّوْعُ وَجَاءَتْهُ الْبُشْرَى يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ؛ هنگامي كه ترس ابراهيم فرونشست، و بشارت به او رسيد، درباره قوم لوط با ما مجادله مي‌كرد".21

از اين آيه برمي‌آيد كه پيش شرط گفتگوهاي مؤثر و سازنده، ايجاد فضايي امن، همراه با اعتمادي متقابل است.


عناصر اعتمادآفرين در روابط گفتاري:22

الف، راستگويي

از عوامل مؤثري كه موجب ايجاد و تحكيم اعتماد مخاطب مي‌گردد، صداقت گوينده است، به طوري كه براي شنونده، از روي قرائن يا شناخت قبلي كاملاً محسوس و ملموس باشد، چه آن كه، هيچ‌گونه اعتمادي به دروغ‌گو نيست.

امام باقر(ع) فرمود: "تعلّموا الصدق قبل الحديث".23

راستگويي را پيش از سخنگويي بياموزيد.

ب، خيرخواهي

تصور خيرخواهي و دلسوز بودن گوينده در ذهن مخاطب، تحكيم اعتماد وي را به دنبال دارد و در نتيجه تأثير فزونتر گفتار بر دل و جان او را باعث مي‌گردد.

از اين روي، پيامبران هنگام دعوت و گفتگو، بر خيرخواهي و دلسوزي خود تأكيد مي‌ورزيدند.

از حضرت نوح(ع) نقل شده است: "أُبَلِّغُكُمْ رِسَالاتِ رَبِّي وَأَنْصَحُ لَكُمْ؛ رسالت‌هاي پروردگارم را به شما ابلاغ مي‌كنم، و خيرخواه شما هستم".24

ج، پرهيز از خودمحوري

غرور و خود برتربيني در گفتگو و بي‌توجهي به نگرشهاي طرف مقابل سلب اعتماد وي از برقراريِ ارتباطي مفيد و مؤثر را به دنبال خواهد داشت.

اشراف قوم نوح به خاطر خود برتربيني و تصور دروغگو بودن آن حضرت حاضر به گوش دل دادن گفتار آن حضرت نشدند: "وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ؛ و براي شما فضيلتي نسبت به خود نمي‌بينم، بلكه شما را دروغگو تصور مي‌كنم".25


د، معرفي خود

از روشهاي اعتمادآفريني، معرفي خود و هدف خويش با واژگاني صميمانه و نيز، بيان توانمندي و تخصص خويش است تا راه بر هرگونه پيش‌داوري و گمانه‌زني بسته شود. از اين روي پيامبران الهي، در گام نخست، به معرفي خويش و اهداف خود پرداختند.

براي نمونه حضرت نوح(ع) مي‌فرمود: "إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ * وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ مسلما من براي شما پيامبري امين هستم. تقواي الهي پيشه كنيد و مرا اطاعت نماييد. من براي (دعوت) هيچ مزدي از شما نمي‌طلبم".26

3ـ اجتناب از واژه‌هاي زشت و نفرت‌انگيز

به طوركلي ارتباط آدمي با يكديگر براساس دو بينش كرامت و اهانت برقرار مي‌گردد.

از ديدگاه قرآن كريم، ارتباطي سالم است كه بر پايه تكريم شخصيت و عزت نفس و احترام متقابل افراد انساني صورت گيرد. بديهي است، زماني متكلم با الفاظ زشت و دشمني‌زا سخن بگويد، در مخاطب نه تنها تأثير نمي‌گذارد بلكه زمينه‌ساز اختلال در ارتباط را فراهم مي‌آورد. علي(ع) فرمود: "ايّاكَ و مُسْتَهْجَنَ الكَلامَ فَإِنَّهُ يَوغِرُ القلب؛ از سخن زشت بپرهيزيد كه دلها را به كينه آورد".27

چه آن كه طبع آدمي با الفاظ زشت، تنفر دارد و هيچ وقت گوش دل، به سخنان كسي كه در مورد او با واژه‌هاي زشت بهره گرفته مي‌شود، نمي‌دهد و آن را پذيرا نمي‌شود. براساس اين كه طبع آدمي به الفاظ نيك گرايش دارد خداوند دستور به سخن نيك مي‌دهد. "و قولوا للناس حُسناً؛ و به مردم نيك بگوييد".28

آدمي در ايجاد ارتباط كلامي مؤثر ناگزير به اجتناب نمودن از واژه‌هاي زشت است.

امام باقر(ع) فرمود: "قُولُوا لِلنّاسِ أَحْسَنَ ما تُحِبُّونَ اَنْ يقال لَكُمْ؛ با مردم به نيكوترين سخن كه دوست داريد آنان به شما بگويند، سخن بگوييد".29

قرآن به پيروان خويش دستور مي‌دهد از ناسزا گويي اجتناب كنند. "وَلا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ؛ كساني كه غير خدا را مي‌خوانند دشنام ندهيد، مبادا آن‌ها (نيز) از روي (ظلم و) جهل، خدا را دشنام دهند".30

كتاب زندگي، مؤمنين را از آشفته گويي و به كارگيري كلمات زشت پرهيز داده و فرموده است: "يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلا سَدِيدًا؛ اي كساني كه ايمان آورده‌ايد! تقواي الهي پيشه كنيد و سخن حق بگوييد".31 "وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلا مَعْرُوفًا؛ و با آن‌ها سخن شايسته بگوئيد".32 "وَقُلْ لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُمْ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلإنْسَانِ عَدُوًّا مُبِينًا؛ به بندگانم بگو: سخن بگوئيد كه بهترين باشد، چرا كه شيطان ميان آن‌ها فتنه و فساد مي‌كند، هميشه شيطان دشمن آشكاري براي انسان بوده است".33

و همچنين مؤمنان را از صدازدن ديگران با القاب زشت بازداشته و فرموده است: "وَلا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَلا تَنَابَزُوا بِالألْقَابِ؛ و با القاب زشت و ناپسند يكديگر را ياد نكنيد".34

4ـ در نظرگرفتن سطح فهم و نياز مخاطب

گوينده بايستي به سطح فهم و خرد مخاطب توجه داشته باشد چه آن كه عدم توجه به اين اصل گوينده را از مقصود خويش كه همان رساندن پيام به مخاطب است بازمي‌دارد. مخاطب هنگامي تحمل شنيدن را در خود ايجاد مي‌كند كه مطالب متكلم به فراخور فهم و دانش او باشد و إلاّ احساس خستگي و بيگانگي از گفته‌هاي گوينده را در خود مشاهده مي‌كند.

براساس همين اصل محوري، پيام‌آوران الهي در مرحلة نخست به زبان قوم خويش سخن مي‌گفتند: "وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ؛ ما هيچ پيامبري را، جز به زبان قومش، نفرستاديم تا (حقايق را) براي آن‌ها آشكار سازد".35

تبيين حقايق زماني قابل تحقق است كه سطح فكري مخاطب رعايت شود.

رسول خدا(ص) فرموده است: "إِنّا معاشِرَ الانبياءِ أُمِرْنا أن نُكَلِّمَ الناس علي قدر عقولِهِمْ؛ ما پيامبران مأموريم تا با مردم به اندازه درك و عقلشان سخن گوئيم. توجه به عنصر ياد شده، در گفتگو با كودكان از ضرورتي مضاعف برخوردار است. چه آن كه درك محدود و اطلاعات اندك آنان نيازمند گشودن زبان كودكي با آنان است.".36

رسول اكرم(ص) مي‌فرمايد: "من كان عِنْدَهُ صَبِيٌّ فليتصاب له؛ هركس كودكي نزد اوست، بايد كه برايش كودكي كند".37

سوتيترها

تفاوت انسان با حيوان، به موجب همان استعدادي است كه در او براي گفتن و نوشتن نهفته است؛ يعني اگر همين يك استعداد را از انسان بگيريم انسان با حيوان فرقي ندارد. اگر بيان و قلم نبود انسان تا دامنه قيامت همان وحشي اوليه بود.

قرآن كريم در آياتي به سلام كردن در آغاز و پايان مكالمه توصيه نموده و از سلام به عنوان يك واژه مثبت و آرامش‌دهنده در ارتباط كلامي ميان فردي به نيكي ياد مي‌كند.

واژه مثبت و آرامش‌زا منحصر به سلام نيست، بلكه هر واژه مثبتي كه آرامش را به همراه داشته باشد استفاده از آن نيكو و پسنديده است.

پي‌نوشت:


1 . الرحمن /1 . 4.

2 . آشنايي با قرآن، ج6، ص16.

3 . بلد/8 . 9.

4 . مصباح يزدي، محمدتقي، اخلاق در قرآن، ج 3، ص328

5 . آشنايي با قرآن، ج6، ص16.

6 . فرهنگ عميد

7 . لغت نامه دهخدا،ذيل ماده ميم،ص16

8 . هارجي، اُوِن و كريستين ساندرز و ديويد ايسكون، به نقل از فرهنگ روابط اجتماعي در آموزهاي اسلامي، ج 2، ص 448.

9 . ماهوان، سعيد، آشنايي با مهارت‌هاي زندگي، ص128.

10 . انعام/54.

11 . هود/69.

12 . نور/27.

13 . مريم/47.

14 . مفردات الفاظ قرآن، 2/250.

15 . كرمي فريدي، نهج الفصاحه، ص341

16 . گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم، فرهنگ جامع سخنان امام حسين(ع)، ترجمه علی مویدی، ص813

17 . همان، 813.

18 . اخلاق در قرآن، ج3، ص255.

19 . احمدزاده، سيدمصطفي، اصول حاکم بر ارتباطات کلامی میان فردی ازدیدگاه قرآن،فصلنامه پژوهشهاي قرآني، دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی، ش 46 . 47 ص311 - 312.

20 . گروه پژوهشي علوم قرآن و حديث دانشگاه علوم اسلامي رضوي، فرهنگ روابط اجتماعي در آموزه‌هاي اسلامي، ج2، ص451.

21 . هود/74.

22 . فرهنگ روابط اجتماعي در آموزه‌هاي اسلامي، ج2، ص452.

23. منتخب ميزان الحكمه، 314.

24. اعراف/62.

25. هود/27.

26. شعراء /107 . 109.

27. غررالحكم، 192.

28 . بقره/83

29. تحف العقول، 534.

30 . انعام/108.

31 . احزاب/70.

32 . نساء/5.

33 . اسراء/53.

34 . حجرات/11.

35 . ابراهيم/5.

36 . تحف العقول،60.

37 . محمد، محمدي ري‌شهري، حكمت‌نامه كودك، ترجمه عباس پسنديده، ص 266.

منبع :

http://www.maarefmags.com/article.asp?Art=1798

سخن و سخنوری از منظر امیر سخن حضرت علی علیه السلام

سخن و سخنوری از منظر امیر سخن حضرت علی علیه السلام


بس نکته غیر حُسن بباید که تا کسی مطبوعِ طبعِ مردمِ صاحبنظر شود

از یک جهت، تبلیغ بر سه گونه است:

1. تبلیغ با گفتار

2. تبلیغ با نوشتار

3. تبلیغ با رفتار

از جهت فزونی، تبلیغ با گفتار فراوانتر و رایجتر است؛ ولی غمگنانه باید این واقعیت تلخ را پذیرفت و گفت که شماری از ما مبلّغان اگر نگوییم بسیاری از ما هنگام تبلیغ با گفتار، به مقدمات، شرایط، اصول و روش های «سخن گفتن» چندان توجه نمی کنیم و حال آنکه در این زمینه باید دست کم به دو امر مهم توجه کنیم:

1. سخنِ خوب گفتن

2. خوب سخن گفتن

می توانیم امر اول را در حوزه محتوای سخن و گفتار و امر دوم را در حوزه قالب سخن و گفتار در نظر آوریم که هر دو، لازم و ملزوم یکدیگرند؛ اما جای بسی شگفتی است اگر برای «چگونه گفتن» به اندازه «چه چیز گفتن» ارزش و اهمیت قائل نشویم.

به همین منظور و در سال امیر سخن، حضرت امیر مؤمنان علی علیه السلام ، 40 سخن از سخنان نغز و پر مغز ایشان در زمینه تبلیغ گفتاری و بویژه در حوزه قالب گفتار و چگونه سخن گفتن را با شما، مبلّغان گرامی، در میان می نهیم و با عنوان هایی تأمل برانگیز و گاه اشعاری زیبا از شاعران این مرز و بوم به قلم می آوریم تا شاید قبول خاطر حضرتش ارزانی مان شود.

شایان گفتن است 40 حدیث زیبایی را که آورده ایم، از کتاب «مُعجَم الفاظ غُرَر الحِکَم و دُرَر الکَلِم، چاپ اول، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1413» برگرفته و شماره صفحه هر حدیث را در پایان ترجمه آن و درون پرانتز ذکر کرده ایم.
1. شخصیت ما به سخنان ما بستگی دارد

«تکلّموا تعرفوا فإنّ المرء مخبوء تحت لسانه؛

سخن بگویید تا شناخته شوید؛ زیرا (شخصیت) آدمی زیر زبانش نهفته است.» (ص 994)
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد

***
زبان در دهان ای خردمند چیست کلید در گنجِ صاحبْ هنر
چو درْ بسته باشد چه داند کسی که جوهرفروش است یا پیله ور
2. چرا زیبا سخن نمی گوییم؟

«جمیل القول دلیل وفور العقل؛

زیبایی سخن، نشانه فزونْ خِرَدی است.» (ص 946)
3. اگر پاسخ زیبا می خواهیم

«أجملوا فی الخطاب تسمعوا جمیل الجواب؛

سخن گفتن (با دیگران) را زیبا کنید تا پاسخ زیبا (از آنان) بشنوید.» (ص 294)
4. از روی حقیقت، سخن بگوییم

«إیّاک و الکلام فیما لاتعرف طریقته و لاتعلم حقیقته... ؛

از سخن گفتن در موردی که راه و چاره آن را نمی شناسی و حقیقت آن را نمی دانی بپرهیز.» (ص 995)
زبانْ بُریده به کُنجی نشسته صُمٌّ بُکم بِه از کسی که زبانش نباشد اندر حُکم
5. چرا سخنان گرانپایه نمی گوییم؟

«المرء یوزن بقوله و یقوّم بفعله فقل ما ترجّح زنته و افعل ما تجلّ قیمته؛

انسان به گفتارش سنجیده و به رفتارش ارزشگذاری می شود. بنابراین، چیزی بگو که گرانپایه و کاری بکن که گرانبها باشد.» (ص 1264)
غلام آن کلماتم که آتش انگیزد نه آب سرد زند در سخن بر آتش تیز
6. سخن بلیغ این است

«البلاغة ما سهل علی المنطق و خفّ علی الفطنة؛

سخن رسا آن است که بآسانی بر زبان آید و بسادگی فهمیده شود.»(ص 111)
7. مجاز و ایجاز سخن نیکو بُوَد

«أبلغ البلاغة ما سهل فی الصّواب مجازه و حسن إیجازه؛

رساترین سخن آن است که افزون بر درستی، مجاز آن آسان(فهم) و کوتاهی آن نیکو (و در خور) باشد.»(ص 111)
درخشنده روشن روانِ کسی که کوتاه گوید به معنی بسی
سخن گوید آن سان که دلخواهتر ز لفظ، آن گُزیند که کوتاهتر
8. گویا و خردمندانه سخن بگوییم

«ءایة البلاغة قلب عقول ولسان قائل؛

نشانه بلاغت، داشتن اندیشه ای سرشار از خِرَدورزی و زبانی سرشار از گویایی است.» (ص 111)
سخن چون برابر بُوَد با خِرَد ز گفتار گوینده رامِش بَرَد
9. امان از تکرار و تکرار و تکرار!

«علامة العیّ تکرار الکلام عند المناظرة... ؛

نشانه درماندگی، تکرار سخن هنگام گفت و گو است.» (ص 995)
سخن گر چه دلبند و شیرین بُوَد سزاوار تصدیق و تحسین بُوَد
چو یک بار گفتی، مگو باز پس که حلوا چو یک بار خوردند، بس
10. در پرتو اندیشه سخن بگوییم

«فکّر ثمّ تکلّم تسلم من الزّلل؛

نخست اندیشه کن آن گاه سخن گوی تا از لغزش ها در امان باشی.» (ص 994)
سخن کان از سر اندیشه ناید نوشتن را و گفتن را نشاید

***
اول اندیشه وانگهی گفتار پای بست آمده است و پس، دیوار

***
سخندانِ پرورده، پیر کهن بیندیشد، آن گه بگوید سخن
مزن بی تأمل به گفتار دَم نکو گو و گر دیرگویی چه غم؟
بیندیش و آن گه برآور نَفَس و زان پیش بس کن که گویند بس
به نطق، آدمی بهتر است از دواب دواب از تو بِه، گر نگویی صواب
11. نرم و روان سخن بگوییم

«من لانت کلمته وجبت محبّته؛

هر کس سخن گفتنش نرم و روان باشد، دوست داشتنش نیز بایسته باشد.» (ص 994)
درشتی ز کَس نشنود، نرم گوی سخن تا توانی به آزرم گوی
12. دوست داری تو را سرزنش نکنند؟

«عوّد لسانک حسن الکلام تأمن الملام؛

زبان خویش را به سخنان پسندیده عادت ده تا از سرزنش (دیگران) در امان باشی.» (ص 995)
13. چرا سخنان خود را دسته بندی نمی کنیم؟

«أحسن الکلام ما زانه حسن النّظام و فهمه الخاصّ و العامّ؛

زیباترین سخن آن است که با نظم و ترتیبی زیبا آراسته شده و برای خاص و عام قابل فهم باشد.» (ص 995)
بیارای! سخنگویِ چابک سرای بساط سخن را یکایک به جای
14. الفاظ پیچیده و نامأنوس به کار نبریم

«أحسن الکلام ما لاتمجّه الاذان و لایتعب فهمه الأفهام؛

زیباترین سخن آن است که برای گوش ها ناخوشایند و دریافت آن برای فهم (مردم) رنج آور نباشد.» (ص 995)
بشنو موعظه اهل عُقول کَلِّمِ النّاس علی قدر عُقول
اصل، معنی است نه تزیین کلام سخن آن است که فهمند عوام
15. راست ترین سخن چه سخنی است؟

«أصدق المقال ما نطق به لسان الحال؛

راست ترین سخن آن است که زبان حال نیز گویای آن باشد.» (ص 948)
بیان شوق چه حاجت، که سوز آتش دل توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد
16. به عمل کار برآید، به سخنرانی نیست

«أحسن المقال ما صدّقه حسن الفعال؛

نیکوترین سخن آن است که رفتار نیک (گوینده اش) بر آن گواهی دهد.» (ص 948)
بزرگی سراسر به گفتار نیست دو صد گفته چون نیم کردار نیست
17. از سخنان یاوه و بیهوده بپرهیزیم

«أسوء القول الهذر؛

بدترین سخن گفتن، یاوه گویی است.» (ص 946)
18. چرا تناقض گویی؟

«شرّ القول ما نقض بعضه بعضا؛

زشت ترین سخن آن است که پاره ای از

آن، پاره دیگرش را نقض کند.»(ص946)
19. نکند از کلمات زشت استفاده کنیم!

«إیّاک و ما یستهجن من الکلام فإنّه یحبس علیک اللّئام و ینفّر عنک الکرام؛

از سخنان زشت پرهیز کن؛ زیرا فرومایگان را به گِردت نگه می دارد و گرانپایگان را از گِردت می راند.» (ص 1289)
سخن، خوب است ز اول، خاطر کَس را نرنجاند که بعد از گفت و گو، سودی ندارد لب گَزیدن ها
20. مطالعه و سرمایه علمی مهمتر است

«ینبغی أن یکون علم الرّجل زائدا علی نطقه و عقله غالبا علی لسانه؛

سزاوار است که دانش آدمی از سخن گفتن او فزونتر و خِرَدورزی وی بر زبانش چیره تر باشد.» (ص 1397)
21. آنچه از دل بر آید ...

«إذا طابق الکلام نیّة المتکلّم قبله السّامع و إذا خالف نیّته لم یحسن موقعه فی قلبه؛

هرگاه سخن گوینده با باور درونی اش یکسان باشد، شنونده آن را می پذیرد. و هر گاه با باور درونی اش یکسان نباشد، در جان شنونده از جایگاه خوبی برخوردار نمی شود.» (ص 1331)
22. دلمان به این خوش نباشد

«من أعجبه قوله فقد غرب عقله؛

سخن هر کس او را خوش کند، بی گمان

از خِرَدورزی اش دور مانَد.» (ص 947)
مشو غرّه به حُسن گفتار خویش به تحسین نادان و پندار خویش
23. پژوهشگرانه سخن بگوییم

«من تفقّد مقاله قلّ غلطه؛

هر کس سخنش پژوهشگرانه باشد، اشتباهش نیز اندَکانه باشد.» (ص 948)
سخن باید به دانش دَرج کردن چو زر سنجیدن آن گه خرج کردن
نخست اندیشه کن، آن گاه گفتار که نامحکم بُوَد بی بیخ، دیوار
24. چرا مطالب را جمع بندی نمی کنیم؟

«من قام بفتق القول و رتقه فقد حاز البلاغة؛

هر کس بتواند دامنه سخن را بگستراند و سپس آن را خوب جمع بندی کند، بی گمان به رسایی سخن دست یافته است.» (ص 111)
25. هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد

«لاتتکلّمنّ إذا لم تجد للکلام موقعا؛

هر گاه برای سخن گفتن جایگاهی (درخور) نیافتی، هرگز سخن نگو.» (ص 994)
مجال سخن تا نیابی، مگوی چو میدان نبینی، نگه دار گوی
26.چرا هر چه را می دانی می گویی؟

«لاتتکلّم بکلّ ما تعلم فکفی بذلک جهلا؛

هر چه را می دانی نگو؛ زیرا برای نادانی (تو) همین بس است.» (ص 994)
27. وای از این سخنوری!

«لاتقل ما یکسبک وزرا أو ینفّر عنک حرّا؛

سخنی نگو که گناهی را برای تو به بار آورد و یا آزاده ای را از تو براند.» (ص 945)
28. با احاطه علمی سخن بگوییم

«لاتخبر بما لم تحط به علما؛

از چیزی که دانشی فراگیر نسبت به آن نداری، سخن نگو.» (ص 282)
سخن کز علم گویی راست آن است مرا از اهل دل درخواست آن است
29. بر هر شنیده ای تکیه نکنیم

«لاتحدّث النّاس بکلّ ما تسمع فکفی بذلک خرقا؛

هر چه را می شنوی با مردم در میان نگذار؛ زیرا برای نادانی و سست انگاری (تو) همین بس است.» (ص 197)
30. سخنی را نگو که تکذیبت کنند

«لاتحدّث بما تخاف تکذیبه؛

از چیزی که بیم آن داری دروغش پندارند، سخن نگو.» (ص 197)
سخن را به اندازه ای دار پاس که باور توان کردَنَش در قیاس
31. این پاسخ، از شخصیت ما نمی کاهد

«لایستحیینّ أحد إذا سئل عمّا لایعلم أن یقول لاأعلم؛

اگر چیزی را از کسی پرسند که پاسخ آن را نمی داند، هرگز شرم نکند از اینکه گوید: «نمی دانم».» (ص 945)
32. سخنرانی را این همه طولانی نکنیم

«ءافة الکلام الإطالة؛

درازگویی بیماری سخنگویی است.» (ص 995)
گفتار دراز مختصر باید کرد از یار بدآموز حذر باید کرد
33. چرا زوائد و حواشی سخن زیاد می شود؟

«کثرة الکلام تبسط حواشیه و تنقص معانیه فلایری له أمد و لاینتفع به أحد؛

پُرگویی، سخن را درازدامن و تُنُک مایه می کند به گونه ای که هیچ پایانی برای آن دیده نمی شود و هیچ کسی از آن بهره مند نمی گردد.» (ص 1362)
سخن را سر است ای خردمند و بُن میاور سخن در میان سخن
خداوند تدبیر و فرهنگ و هوش نگوید سخن، تا نبیند خموش
34. چرا شنوندگان از ما خسته می شوند؟

«کثرة الکلام تملّ السّمع؛

پُرگویی گوش را خسته می کند.» (ص 995)
سخن را مَطلَع و مَقطَع بباید که پُر گفتن ملالت می فزاید
35. بهترین سخنرانی این است

«خیر الکلام ما لایملّ و لایقلّ؛

بهترین سخن آن است که هم خسته کننده نباشد و هم اندک نباشد.» (ص 995)
با آنکه سخن به لطف آب است کم گفتن هر سخن صواب است
آب ار چه همه زلال خیزد از خوردن پُر، ملال خیزد
کم گوی و گُزیده گوی چون دُر تا ز اندک تو جهان شود پُر
لاف از سخنِ چو دُر توان زد آن خشت بُوَد که پُر توان زد
یک دسته گُلِ دماغ پرور از خرمن صد گیاه بهتر
36. دوست داری تو را تحسین کنند؟

«من أمسک عن فضول المقال شهدت بعقله الرّجال؛

هر کس از گفتن اضافات سخن بپرهیزد، بزرگان به خِرَدورزی اش گواهی دهند.» (ص 948)
37. با روش غیر مستقیم هم سخن بگوییم

«من اکتفی بالتّلویح استغنی عن

التّصریح؛

هر کس به اشاره گویی بسنده کند، از آشکارگویی بی نیاز شود.» (ص 1032)
38. در دادن پاسخ، شتابان نباشیم

«من أسرع فی الجواب لم یدرک الصّواب؛

هر کس در دادن پاسخ شتاب نماید، از دادن پاسخِ درست باز مانَد.»

(ص 170)
39. با نابِخرَدان چگونه سخن بگوییم؟

«ترک جواب السّفیه أبلغ جوابه؛

ندادن پاسخ به نابِخرد، رساترین پاسخ به اوست.» (ص 170)
40. چه شیرین است شیرین سخنی!

«من عذب لسانه کثر إخوانه؛

هر کس شیرین سخن باشد، برادران او فراوان شوند.»(ص 1028)
به گفتار شیرین، فریبنده مرد کند آنچه نتوان به شمشیر کرد

***
همی همچو جان زان نگردد کهن که فرزند جان است شیرین سخن

منبع :
مجله مبلغان، شماره 11 ، مهدی فاطمی؛

قرآن کریم و نیکو سخن گفتن

قرآن کریم و نیکو سخن گفتن


مهدی تجلیل
 
مقدمه
 
چنان که می‏دانیم آدمی یک خود فردی دارد و آن مجموعه‏ای از اندیشه‏ها، آمال، امیال، خواست‏ها و شهوات اوست که در این قلمرو، کارهای عادی خود را انجام می‏دهد. این مرتبه را می‏توان مرتبه«دانی و حیوانی»او نامید و دیگری خود«علوی، انسانی و ملکوتی»اوست.خود حیوانی و خاکی آدم تنها وسیله و مرکبی برای رسیدن به خود انسانی وی به شمار می‏رود.«اما خود متعالی»انگیزه معنوی و الهی دارد، پایگاه کرامت ذاتی انسان محسوب می‏شود و با این جنبه از وجود خود است که آدمی ارزش، قداست و تعالی پیدا می‏کند.
 باری همین خود ملکوتی انسان است که سرچشمه ارزش‏های متعالی و انسانی می‏شود و به اخلاق معنایی فراتر از سود و مصلحت می‏بخشد.بنابراین، با قبول این جنبه از خود انسانی، ارزش‏های اخلاقی انسان اثبات می‏شوند و به منصه ظهور می‏رسند.
 در این مقاله، ابتدا کلیاتی را تحت عنوان«نکته‏ها»در خصوص آثار نیکو سخن گفتن و خوش کلامی از زبان پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم)و ائمه معصومین (علیهم السلام)می‏آوریم، آن‏گاه به متن قرآن و تفسیر وارد می‏شویم و آیاتی را در زمینه خوش کلامی و با یکدیگر به نیکی سخن گفتن نقد و تحلیل می‏کنیم.
 
الف)نکته‏ها
 
در ستایش سخن خوش و نیکو روایات بسیار است.در این‏جا به نمونه‏هایی از آن‏ها به شرح زیر اشاره می‏کنیم:
 1.رسول خدا(ص)فرمود: ثلاث من لقی اللّه تعالی‏ بهنّ دخل الجنّة من ایّ باب شاء:من حسن خلقه، و خشی اللّه فی المغیب و المحضر، و ترک المراء و ان کان محقّاً. 1
 ترجمه:«سه چیز است که هر که خدا را با آن‏ها ملاقات کند، از هر دری که بخواهد داخل بهشت می‏شود کسی که خلقش نیکو باشد، کسی که در نهان و آشکار از خدا بترسد، و کسی که ترک جدال کند، اگر چه حق با او باشد.»
 2.و فرمود:خوش کلامی و اطعام شما را در بهشت جای می‏دهد. 2
 3...و فرمود:در بهشت غرفه‏هایی هست که(از درخشندگی)بیرون آن‏ها از درون و درون آن‏ها از بیرون دیده می‏شود. خدا آن‏ها را برای کسانی آماده کرده است که مردم را اطعام کنند و خوش سخن باشند. 3
 4...و فرمود:الکلمة الطّیّبة صدقة. 4
 ترجمه:«سخن نیکو صدقه است.»
 5.امام باقر(ع)فرمود:قولوا للنّاس احسن ما تحبّون ان یقال لکم.
 ترجمه:«با مردم به نیکوترین وجهی که می‏خواهید با شما سخن گفته شود، سخن بگویید.»
 6.همچنین، پیامبر اکرم(ص) فرمودند 5 :
 -سه چیز است که در هر که نیست، کارش انجام نگیرد:تقوایی که وی را از گناه باز دارد، اخلاقی که با مردم بسازد و مدارا کند و حلمی که با آن سبکی را از نادان سبکسر دفع کند.
 -خدا مهربان و دارنده رفق است و کسی را که چنین باشد، دوست دارد و آن پاداشی که بر رفق و نرمی می‏دهد، بر عنف و درشتی نمی‏دهد.
 -هر کس در کار خود رفق داشته باشد، به آنچه از مردم بخواهد، می‏رسد.
 -هر که را رفق و نرمی دادند، خیر دنیا و آخرت به او دادند و هر که را از رفق محروم ساختند، او را از خیر دنیا و آخرت محروم کردند.
 7.امام کاظم(ع)نیز فرمودند 6 : «نصف عیش و زندگی آدمی رفق و نرمی است.»
 و به تجربه دریافت و مکرر ملاحظه شده است که اموری که با رفق و مدارا اجرا می‏شوند، هرگز با خشونت و درشتی به انجام نمی‏رسند.و هر پادشاهی که به لشکر و رعیت خود مهربان و نرم است، امور مملکت او منتظم و سلطنت او دوام دارد.
 
ب)قرآن کریم و نیکو سخن گفتن
 
اکنون می‏پردازیم به بحث اصلی خود، یعنی دیدگاه قرآن کریم درباره نیکو سخن گفتن:
 قرآن کریم می‏فرماید:
 ...و قولوا للنّاس حسناً و اقیموا الصّلاة و آتوا الزّکاة. 7
 ترجمه:«و با مردم(به زبان) خوش سخن بگویید و نماز را به پای دارید، و زکات را بدهید.»
 
بیان تفسیری آیه از دیدگاه تفاسیر
 
1.صاحب تفسیر«منهج الصادقین»وجه آوردن«حسن»را در «قولوا للنّاس حسناً»به منظور مبالغه می‏داند و مراد از آن را تخلّق و ارشاد یاد می‏کند.ایشان آیه را چنین معنا می‏کند:«با عامه مردم گفتاری نیکو داشته باشید و با اخلاق حسنه رفتار کنید و ایشان را به راه صواب و رشد رهنمون باشید.» 8
 2.صاحب تفسیر«نور الثقلین» در ذیل آیه شریفه‏«قولوا للنّاس حسناً...»به ذکر سه روایت از سه کتاب اکتفا کرده است که به آن‏ها اشاره می‏کنیم:
 در کتاب شریف«کافی»به نقل از ابی عمرو الزبیری از ابی عبد اللّه(ع)نقل شده است که:«خداوند تبارک و تعالی ایمان را بر اعضای بدن آدمی واجب کرده و وظیفه‏های هر یک را جداگانه توضیح داده است.از جمله:«گفتن را بر زبان، و بیان را بر قلب و هر چه باور دارد نزدیک کرده است.در همین راستا خداوند می‏فرماید:و قولوا للنّاس حسناً». 9
 و در کتاب«مصباح الشریعه»از قول حضرت صادق(ع)نقل شده است که فرمود:«با هر لحنی و در هر حالی مردم را نخوانید و دعوت نکنید.خداوند عزوجل فرمود:با مردم به زبان خوش رفتار کنید.» 10
 *** در جای دیگری قرآن کریم می‏فرماید:قول معروف و مغفرة خیر من صدقة یتبعها اذی و اللّه غنیّ حلیم. 11
 ترجمه:«گفتاری پسندیده(در برابر نیازمندان)و گذشت(از اصرار و تندی آن‏ها)، بهتر از صدقه‏ای است که آزاری به دنبال آن باشد و خداوند بی‏نیاز بردبار است.»
 
بیان تفسیری آیه
 
در تفسیر«مجمع البیان»، ذیل ترکیب«قول معروف»تعبیرهای گوناگونی نقل شده است:
 -در یک تعبیر، در معنای«سخن و کلام نیکو و زیبا»نقل شده و با آن مترادف دانسته شده است و در تعبیری دیگر، در مفهوم«دعای خوب و شایسته»آورده است. 12
 در بیان دیگر(به نقل از ضحاک) در«اصلاح ذات البین»به کار رفته است.
 از پیامبر(ص)ذیل آیه شریفه نقل شده است که فرمود:«چون سائلی از شما چیزی خواهد، خواسته او را بر وی قطع مکنید، تا آن‏که از آن فارغ شود.سپس با وقار و نرمی به او پاسخ دهید که آن پاسخ به وجه نیکو اندک چیزی است به او.»
 گاهی کسی به سوی شما می‏آید که نه انسان است نه جن.حق تعالی فرشته‏ای را به صورت سائلی نزد شما می‏فرستد تا شما را بیازماید که با وی چگونه رفتار می‏کنید(در عین لطف و تفضلی که به شما ارزانی داشته است). 13
 *** و همچنین، قرآن کریم در بیان برخورد با کسی که می‏خواهد بین پیامبر(ص)و دشمنان آن حضرت کینه و نفاق ایجاد کند، فرموده است:...ادفع بالّتی هی احسن فاذا الّذی بینک و بینه عداوة... 14
 ترجمه:«بدی را با آنچه بهتر است دفع کن، آن‏گاه کسی که میان تو و میان او دشمن است...»
 
بیان تفسیری آیه
 
صاحب تفسیر«نور الثقلین»، مراد از«ادفع بالّتی هی احسن...»را «ادفع سیّئة من اساء الیک بحسنتک» می‏داند، یعنی:«بدی کسی را که به تو زشتی کرده است، با نیکی کردن از خود دور کن.» 15
 مرحوم طبرسی در ذیل این آیه و این که آیه خطاب به پیامبر گرامی(ص) است، در تفسیر«مجمع البیان» می‏گوید:«مراد از آیه‏ادفع بالّتی هی احسن...، ادفع بحقّک باطلهم و بحلمک جهلهم و بعفوک اساءتهم» است.
 در واقع، خداوند رسول گرامی(ص)را مورد خطاب قرار می‏دهد و به وی می‏گوید:«با حق خودت، باطل دیگران و با حلم خودت، جهل آن‏ها و با بخشش خودت، بی‏احترامی و بدی آن‏ها را از خود دور کن.» 16
 آن‏گاه خدای سبحان دفع به أحسن را به بهترین و بلیغ‏ترین وجه، ستوده و فرموده است:و ما یلقّاها الاّ الّذین صبروا، و ما یلقّاها الاّ ذو حظّ عظیم.
 ترجمه:«کسی این سفارش را نمی‏پذیرد، مگر کسانی که صبور هستند و نیز آنان که بهره‏ای بزرگ از کمال انسانیت و صفات نیک برده‏اند.»
 در مضون این آیه شریفه علاء بن حضرمی، یکی از شاعران عرب، شعری سروده است که در این‏جا نقل می‏کنیم:
 و حیّ ذوی الاضغان تسبّ قلوبهم
 تحیّتک العظمی فقد یرفع النّغل
 فان اظهروا خیراً فجاز بمثله
 و ان خنسوا عنک الحدیث فلا تسل
 فانّ الّذی یؤذیک منه سماعه
 فانّ الّذی قالوا وراءک لم تقل
 17 ترجمه:
 1.گروهی کینه‏جو هستند و همیشه دل‏هایشان نفرین می‏فرستد- اما این اسلام بزرگ و مؤثر توست که هرگونه کینه و نفاق را از بین می‏برد.
 2.هرگاه آن‏ها خیری ظاهر کنند، تو متقابلاً پاداش نیک بده-اما هرگاه از تو رویگردان شدند، تو از آن‏ها رویگردان مباش.
 3.در برابر کسی که به تو آزار رسانده و سخنان بد از او شنیده‏ای-آن‏ها که پشت سر تو حرف زده‏اند، حرف بدی نزن و با آن‏ها به مقابله و جدال نپرداز.
 لازم به ذکر است که پیامبر(ص) پس از شنیدن شعر علاء بن حضرمی، خطاب به وی فرمود:«بعضی از شعرها، حکمت‏ها را می‏سرایند و پاره‏ای از بیان‏ها، نوعی سحر هستند.همانا شعر تو نیکوست و به راستی که کتاب خدا(قرآن)از همه نیکوتر است.»
 *** و نیز خداوند در قرآن می‏فرماید: و اذا حییتم بتحیّة فحیّوا باحسن منها او ردّوها انّ اللّه کان علی‏ کلّ شی‏ءٍ حسیباً. 18
 ترجمه:«و چون به شما درود گفته شد، شما به(صورتی)بهتر از آن درود گویید، یا همان را(در پاسخ) برگردانید، که خدا همواره به هر چیزی حسابرس است.»
 
بیان تفسیر آیه
 
در کتاب«عوالی اللئالی»، علی بن ابراهیم از امام صادق(ع) مطالبی نقل کرده و طی آن، مراد از «تحیت»در گفتار خداوند را«سلام و درود»و موارد دیگری از قبیل «نیکی و احسان»دانسته است. 19
 مرحوم طبرسی در مجمع البیان، ذیل آیه شریفه:«و اذا حییتم فحیّوا باحسن منها...»می‏گوید:«شخصی خدمت پیامبر اکرم(ص)رسید و عرض کرد:السّلام علیک. پیامبر(ص)فرمود:علیک السّلام و رحمة اللّه.
 دیگری عرض کرد:السلام علیک و رحمة اللّه.پیامبر(ص) فرمود:و علیک السلام و رحمة اللّه و برکاته.
 شخص دیگری خدمت حضرت رسید و گفت:السلام علیک و رحمة اللّه و برکاته.پیامبر(ص) فرمود:و علیک السّلام و رحمة اللّه و برکاته.
 هنگامی که از پیامبر اکرم(ص) سؤال شد:چرا تحیت اول و دوم را با تحیت بیش‏تری پاسخ دادید، اما بر تحیت سوم چیزی نیفزودید؟ فرمود:او چیزی از تحیت برای من باقی نگذاشت.از این رو، همان را به او بازگردانیدم.» 20
 سلمی یکی دیگر از شاعران عرب در این باره گوید:
 انّا محیّوک یا سلمی‏ فحیّینا
 و ان سقیت کرام النّاس فاسقینا
 من کلّ ما نال الفتی‏
 قد تلته الاّ التّحیّة
 21 1.ای سلمی، ما تو را درود می‏فرستیم، تو نیز ما را درود فرست -اگر خواستی بهترین مردم را بهره‏مند سازی، ما را هم بهره‏مند کن.
 2.به هر مقصدی که فتوت و جوانمردی رسیده-من هم به آن نائل می‏شوم، جز ادای درود و سلام(از عهده ادای حق سلام بر نمی‏آیم).
 در آیه دیگری خداوند می‏فرماید:
 و قل لعبادی یقولوا الّتی هی احسن انّ الشّیطان ینزغ بینهم. 22
 ترجمه:«و به بندگانم بگو:آنچه را که بهتر است بگویند، چرا که شیطان میان آن‏ها را به هم می‏زند.»
 
بیان تفسیری آیه
 
مرحوم طبرسی در مجمع البیان ذیل آیه فوق، مطالبی را نقل کرده است.از جمله این که:«سخنانی را بگویید و از روش‏هایی پیروی کنید که بهترین و عالی‏ترین باشد.در آن مطالب گفتارها و سخنان زیر تجلی‏ می‏کند:
 1.گروهی گفته‏اند، مراد از گفتن بهترین گفتار، ذکر و گفتن شهادتین و هر آنچه خداوند از ذکرها واجب کرده است.
 2.منظور آیه این است که خداوند به آنچه فرمان داده، امر به کار بستن آن را کرده و از آنچه نهی فرموده، ما را باز داشته است.
 3.گفته شده، مراد این است که مردم با یکدیگر به نیکوترین وجه صحبت کنند و از کلمات و ترکیباتی چون«رحمک اللّه»، یعنی خداوند تو را ببخشاید، استفاده کنند.
 4.مفهوم آیه فوق در آیه شریفه:
 لهم البشری‏ فبشّر عباد الذین یستمعون القول فیتّبعون احسنه اولئک الّذین هداهم اللّه و اولئک هم اولوا الالباب. 23
 ترجمه:آنان را مژده باد، پس بشارت ده به آن بندگان من که به سخن گوش فرا می‏دهند و بهترین آن را پیروی می‏کنند.اینانند که خدا هدایتشان کرد و اینان همان خردمندان هستند.
 نمایان است و بدین معنی در مقام مقایسه بین سخن بر حق پیامبر(ص) و سخن باطل مشرکان تبعیت از سخن حق رسول گرامی(ص)به عنوان گفتار احسن و پسندیده لازم الاتباع شمرده می‏شود.» 24
 *** و نیز می‏فرماید:ادفع بالّتی هی احسن السّیّئة نحن اعلم بما یصفون. 25
 ترجمه:«بدی را به شیوه‏ای نیکو دفع کن.ما به آنچه وصف می‏کنند داناتریم.»
 
بیان تفسیری آیه
 
مرحوم طبرسی(ره)در تفسیر «مجمع البیان»، ذیل این آیه، به نکات ظریف دیگری اشاره کرده که بدین شرح هستند:
 وی با اشاره به موضوع چشم‏پوشی و بخشش آیه را بیان کرده و فرموده است:«ادفع بالّتی هی احسن السّیّئة...در این معناست که بدی بد رفتار را با چشم‏پوشی و بخشش دفع و از خود دور کن.» 26
 و نیز نقل کرده است که:«آیه در معنای دیگری نیز گفته شده است. این که، عمل باطل مشرکان را با بیان دلایل، با لطیف‏ترین راه‏ها، روشن‏ترین و نزدیک‏ترین سخن‏ها برای قبولشان دفع کن.» 27
 
زیر نویس
 
--------------------------------------------------------------------------------
(1).المولی المهدی النراقی، جامع السعادات، ترجمه دکتر سید جلال الدین مجتبوی.ج دوم. ص 381 و 382.
 (2).همان.
 (3).همان.
 (4).همان.
 (5).همان، ج اول، ص 373.
 (6).همان، ص 371.
 (7).سوره البقرة، آیه 83.
 (8).ملا فتح اله کاشانی، تفسیر منهج الصادقین، ج 1، ص 225.
 (9).العروسی الحویزی و الشیخ عبد علی ابن جمعه، نور الثقلین، ج 1، ص 94.
 (10).همان، ص 95.
 (11).سوره البقرة، آیه 263.
 (12).ابو علی فضل بن الحسن الطبرسی، مجمع البیان لعلوم القرآن، ج 2، ص 375.
 (13).همان.
 (14).سوره فصّلت، آیه 34.
 (15).تفسیر نور الثقلین، ج 4، ص 549.
 (16).تفسیر مجمع البیان، ج 9، ص 12.
 (17).تفسیر نور الثقلین، ج 4، ص 550.
 (18).سوره النساء، آیه 86.
 (19).تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 525.
 (20).تفسیر مجمع البیان، ج 3، ص 85.
 (21).همان، ص 84.
 (22).سوره الإسراء، آیه 53.
 (23).سوره الزمر، آیات 17 و 18.
 (24).تفسیر مجمع البیان، ج 6، ص 421.
 (25).سوره المؤمنون، آیه 96.
 (26).تفسیر مجمع البیان، ج 7، ص 117.
 (27).همان.
 
منابع
 
1.قرآن کریم.
 2.الطبرسی، ابو علی فضل بن الحسن. مجمع البیان لعلوم القرآن.شرکة المعارف الاسلامیة.1379 ق.
 3.العروسی الحویزی و العلامة الخبیر الشیخ عبد علی ابن جمعه.تفسیر نورالثقلین.علمیه قم.
 4.کاشانی، ملافتح اله.تفسیر کبیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین.چاپخانه محمد حسن علمی.اردیبهشت 1333.
 5.النراقی، المولی المهدی.جامع السعادات. ترجمه دکتر سید جلال الدین مجتبوی.تهران. انتشارات حکمت، ج دوم.
 6.آیت ا.الله تجلیل تبریزی، ابوطالب، ارزش‏ها و ضد ارزش‏ها در قرآن.دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. 1366.
 7.عبد الباقی، محمد فؤاد.المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الکریم.قاهره. دار الکتب المصریه.1364.
 8.طباطبایی، محمد حسین.تفسیر المیزان. بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی با همکاری مرکز نشر فرهنگی رجا.

منبع :

http://www.maarefquran.org/index.php/page,viewArticle/LinkID,10845

کتابشناسی فن بیان : جلوه های خطابه در قرآن کریم

جلوه های خطابه در قرآن کریم


عنوان انگليسي:The Manifestation of Rhetoric in the Holy Quran
عنوان عربي:تجلیات الخطابة فی القرآن الکریم
نويسنده:پورمطلوب، عبدالرضا
مقطع:کارشناسي ارشد
رشته گرايش:علوم قرآن و حدیث
دانشگاه:آزاد اسلامی اراک
استاد راهنما:نکونام، جعفر
استاد مشاور:
استاد ناظر:
تاريخ دفاع:1380
کلمات کليدي:،
واحد:
منابع:

چکيده:
این تحقیق با این پیش فرض به انجام رسیده است که زبان قرآن خطابه ای و گفتاری است؛ از این رو محقق در این تحقیق درصدد برآمده است، جلوه های خطابه ای بودن زبان قرآن را در آیات قرآن جستجو کند. مباحث اصلی آن به این قرار است: بهره گیری قرآن کریم از الفاظ و مفاهیم آشنا برای مخاطبان (الفاظ و مفاهیم آشنا و رایج، حیوانات و میوه های پیرامون، ضرب المثل های رایج)، بهره گیری از لوازم و فنون مختلف اقناع (نقل قصص، تأکید، تکرار، سوگند)، شورانگیزی (ترغیب و ترهیب)، بهره گیری از عناصر جالب و جاذب برای جلوگیری از خستگی مخاطبین (گزینش واژه های واضح، صریح و فصیح، گزینش واژه های عفیف و دلپسند، تنوع تعابیر در بیان موضوع واحد)، تنوّع طلبی برای القاء هر چه بیشتر و بهتر مطالب (بیان آهنگین و سجع گونه برخی سور و آیات، تشبیه ها و تمثیل هایی متنوع برای القاء هرچه بهتر معانی)

علاقمندان جهت دریافت اصل پایان نامه به دانشگاه مربوطه مراجعه فرمایید.