آفات خطابه

یکى از بهترین شیوه هاى انتقال پیام در تبلیغ، بیان مطالب به صورت سخنرانى و خطابه است لیکن آسیبها و آفاتى نیز براى آن متصوّر مى باشد.

در این سطور قصد داریم تا برخى از آفتهاى خطابه را مورد تحلیل و بررسى قرار دهیم.

1. عدم آمادگى علمى

هر سخنران، باید در مورد موضوع سخنرانى خویش اطلاعات کاملى داشته باشد تا مخاطبان براساس صلاحیت علمى و اطلاعاتى او، سخنانش را قبول کنند. خطیب باید در حدّ خودش دین شناس باشد، موضوعاتى را که براى مجلس خطابه آماده مى کند، به خوبى بفهمد تا مخاطبان را آن چنان که شایسته است اقناع کند.

در دین اسلام، سخن گفتن از روى علم و بصیرت و لب فرو بستن از بیان نادانسته ها، یکى از حقوق خداوند بر بندگانش شمرده شده است؛ چنان که امام باقر علیه السلام در پاسخ زراره که پرسید: «مَا حَقُّ اللّهِ عَلَى الْعِبادِ؛ حق خداوند بر بندگانش چیست؟» فرمودند: «أنْ یَقُولُوا مَا یَعْلَمُونَ وَیَقِفُوا عِنْدَ مَا لاَ یَعْلَمُونَ؛ آن است که آنچه را که مى دانند، بگویند و در چیزى که نمى دانند، توقف نمایند.»

زبان در دهان اى خردمند چیستکلید در گنج صاحب هنر

چو در بسته باشد چه داند کسىکه گوهرفروش است یا پیله ور

بدون علم و آگاهى سخن گفتن، گاهى بدین صورت است که خطیب موضوعى را مورد بحث قرار مى دهد که در تخصص او نیست و از آن بى اطلاع است. دیگر آنکه در مطلبى بحث کند که در تخصص او است؛ ولى براى مهیا شدن باید وقت مطالعه و مراجعه داشته باشد و اگر بخواهد بدون مراجعه سخن بگوید، بدون علم سخن گفته است. خطیبى که بدون علم و آگاهى، مطالب خود را در کرسىخطابه مورد بحث و بررسى قرار مى دهد، با این کار:

الف. ارزش کلام و شخصیت خود را کاهش مى دهد.

ب. خود را نزد مخاطب متهم مى سازد. على علیه السلام فرمودند: «لاَ تَقُلْ مَا لاَ تَعْلَمُ فَتُتَّهَمَ بِإخْبَارِکَ بِمَا تَعْلَمُ؛ درباره چیزى که از آن علم [و اطلاع] ندارى سخن مگوى، چه این [کار موجب مى شود] که در هنگام گفتن از روى علم نیز متهم شوى.»

ج. دچار لکنت زبان مى شود. از جمله عواملى که موجب مى شود خطیب نامفهوم سخن بگوید و احیانا دچار لکنت زبان گردد، دو دلى و تردید در صحت مطلبى است که مى خواهد بیان نماید. على علیه السلام فرمودند: «لاَ تُحَدِّثْ مَا تَخَافُ تَکْذِیبَهُ؛ سخنى که مى ترسى مورد تکذیب واقع شود، نگو.»

اگر خطیب بخواهد یک سخنرانى خوب و قانع کننده براى مخاطبان ارایه کند، باید چند برابر وقت سخنرانى، به جمع آورى مطالب بپردازد.

در سفرى که به زیارت امام رضا علیه السلام داشتیم، در خدمت دوستان به محضر حضرت آیة اللّه فلسفى، برادر مرحوم فلسفى، شرفیاب شدیم. از ایشان درباره خاطراتى که از برادرشان داشتند، سؤال کردیم. فرمودند: «ایشان در این اواخر براى هر سخنرانى شش ساعت مطالعه مى کردند.»

وقتى خطیب به اندازه کافى در خصوص موضوع سخنرانى خود مطالعه نکرد و مطالب را آماده ننمود، در هنگام سخنرانى دچار مشکلاتى مى شود که از جمله آنها مى توان به عدم اعتماد به نفس اشاره کرد. «دیل کارنگى» مى گوید: تا آنجا که مى توانید مطلب جمع آورى کنید. براى این آنها را گرد آورید که اعتماد به نفس بیشترى در شما تولید شود.»

اشکال دیگرى که خطیب در هنگام سخنرانى به آن مبتلا مى شود، آن است که در حین خطابه، به جهت نبود مطلب کافى شروع به تکرار مطالب مى کند که این کار موجب خستگى مخاطب شده، او را نسبت به شنیدن ادامه سخنرانى بى رغبت مى کند. به علاوه، این کار باعث مى شود خطیب از موضوعى به موضوع دیگر برود و به اصطلاح از این شاخه به آن شاخه بپرد. با این کار وى پیوندى بین موضوعات بیان شده برقرار نکرده، اعتماد به نفس خود را از دست مى دهد؛ در نتیجه ممکن است عصبانى شده و حتى با مشاهده مشکلى کوچک در مجلسى به مخاطبان اهانت کند و ادب خطابه را رعایت ننماید؛ بنابراین، براى اینکه خطیب به این آفت خطابه گرفتار نشود، لازم است براى موضوع سخنرانى به اندازه کافى مطالب مفید جمع آورى کند و در هنگام ارائه آنها، نظم و ترتیب را مراعات کند.

2. عدم تناسب موضوع

گاه اتفاق مى افتد که خطیب تناسب مطلب با مجلس را رعایت نمى کند و موضوعى را که براى بحث انتخاب کرده، شایسته مجلس و متناسب با فهم مخاطبان نیست؛ در نتیجه به آنها ستم مى کند.

علم و آگاهى خطیب به موضوع بحث، بدان معنى نیست که او مجاز باشد در هر مجلسى و براى هر مخاطبى، آنچه را که در آن موضوع آماده کرده و آگاهى دارد، بگوید؛ چرا که این کار خلاف بلاغت و موقعیت شناسى است و آسیبى است که خطیب و خطابه را تهدید مى کند.

مرحوم فلسفى رحمه الله مى گوید: مجلسى را به مناسبت سالگرد یکى از روحانیان بزرگ و عالى قدر تشکیل داده بودند. براى سخنرانى در آن مجلس از واعظ تحصیل کرده و لایقى که مى توانست به خوبى و شایستگى عهده دار مجالس سنگین شود، دعوت شده بود. او موقعى که منبر رفت، مشاهده کرد چند نفر از روحانیان که در دل از روش اجتماعى و مشى سیاسى آنان ناراحت و متأثر بود، در مجلس حضور دارند. دیدن آن چند نفر احساس واعظ را به شدت تحریک نمود و آن چنان تحت تأثیر قرار گرفت که از مجتهد بزرگوار و فقیه عالى قدرى که مجلس به مناسبت سالگرد او تشکیل یافته بود، غافل شد و تمام توجه وى به عواطف درونى خودش معطوف گردید و سخن را از مذمت علماى سوء آغاز نمود و در این باره روایات متعددى خواند و تا پایان مجلس از بحث علماى سوء خارج نشد. نتیجه آن سخنرانى نامتناسب و غیربلیغ آن شد که علما و افراد محترمى که در مجلس حضور داشتند، سخت رنجیده خاطر و متأثر شدند و گمان بردند که خطیب مجلس این سخنان را درباره عالم متوفى گفته است؛ از اینرو، وى را ملامت نمودند.

3. شتاب زدگى

یکى دیگر از آفتهاى خطابه، شتاب زدگى در سخنرانى است. عجله و شتاب در سخنرانى، موجب پیوستن کلمات به یکدیگر مى شود که در نتیجه موضوع مورد بحث براى شنوندگان نامفهوم مى ماند. همچنین جاذبه سخن خطیب در نزد مخاطب از بین مى رود؛ زیرا در این حال، آهنگ سخن در کلمات رعایت نمى شود. در حالى که در طى خطابه، کلمات باید با صراحت به پایان برسند و موارد فصل و وصل مراعات گردد و کلماتى که آخر آنها شدت ادا و یا نرمى در تلفظ لازم دارند، رعایت شوند؛ ولى عجله و شتاب، تمام کلمات را به هم متصل ساخته و لطافت کلام را از بین مى برد. از طرفى، شنونده نیز باید مجال شنیدن و فکر کردن داشته باشد؛ از اینروى، خطیب باید ایستگاهها را در نظر بگیرد و موارد تعجب و استفهام را هم مشخص سازد. و اگر شعر مى خواند، دکلمه وار باشد تا کلمات آهنگین تعبیر گردد و در طى کلام، به شنونده مجال تفکر داده شود.

البته خطیب باید متوجه باشد که کلمات را هم خیلى با کندى و سنگینى بیان نکند. خود این عمل موجب ملالت مخاطب مى شود و او را از شنیدن باز مى دارد.

از امورى که سبب شتاب زدگى در ارائه مطالب مى شود عدم تنظیم آنهاست. خطیب با مرتب و منظم کردن مطالب و دانسته هاى خود، داراى قدرت ابتکار و متانت در سخنرانى خواهد شد که خود موضوعى بسیار اساسى در خطابه است.

4. عدم مراعات هماهنگى

از نکات مهمى که خطیب باید در هنگام سخنرانى آن را مراعات کند تا کلامش هرچه بهتر و بیشتر در مخاطب اثر بگذارد و افراد بیشترى را به خود و سخنانش جذب کند، اصل طبیعى و فطرى هماهنگى است که از فنون مهم سخنورى به شمار مى رود. سخنران باید به گونه اى حرف بزند که مطلب مورد بحث با کیفیت صوت، وضع قیافه، صداى خفیف یا شدید، حرکات دست و زبان و اندام و... منطبق باشد.

آنجا که مى خواهد براى امیدوارى پاکان و تشویق نیکوکاران از پاداش الهى و رحمت نامحدود خداوند مهربان سخن بگوید، یا آنکه مى خواهد به گناهکاران نادم و تائب، مژده مغفرت و بخشش دهد و آنان را به عفو الهى دلگرم سازد، حتما باید با صداى پرمهر، کلمات دلنواز، آهنگى نرم و قیافه اى امیدبخش سخن بگوید. به عبارتى، سخن خطیب به گونه اى باید باشد که در مجلس، جوّ رحمت به وجود آید تا شنوندگان با استماع سخنان او اشک شوق بریزند و با امیدوارى به فیض نامحدود الهى مجلس پایان پذیرد. آنجا که مى خواهد گناهکاران جسور و بى باک را به خود آورد، پرده غفلتشان را بدرد و از روز قیامت و کیفر گناه آگاهشان سازد، با آهنگى نگران کننده اعلان خطر کند.

اگر خطیب هماهنگى را رعایت نکند و مثلاً بشارت رحمت و مژده مغفرت الهى را با آهنگى خشن و قیافه اى تلخ ادا کند، همچنین خشم خداوند و مجازات گناهکار را با آهنگى نرم و قیافه اى شاد القا کند، مخاطبین دچار تضاد روحى مى گردند. نه نیکوکاران و پاک دلان آن طور که باید از بشارت او امیدوار مى شوند و نه گناهکاران و آلودگان از هشدار وى آن طور که باید احساس خوف و خطر مى نمایند.

رسول اعظم صلى الله علیه و آله و ائمه طاهرین علیهم السلام که مبلغان رسالات الهى و داعیان الى اللّه بودند، براى آنکه در مردم اثر شایسته بگذارند و تعالیم الهى را هرچه بهتر و بیشتر در آنها نفوذ دهند، این اصل را در گفتار خویش رعایت مى نمودند. درباره پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله آمده است که: «کَانَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله إذَا خَطَبَ قَالَ فِى خُطْبَتِهِ أمَّا بَعْدُ فَإذَا ذَکَرَ السَّاعَةَ اشْتَدَّ صَوْتُهُ وَاحْمَرَّتْ وَجَنَتَاهُ؛ رسول خدا صلى الله علیه و آله موقعى که خطبه مى خواند، در خطبه اش مى فرمود: اما بعد، و وقتى از قیامت یاد مى کرد، آهنگ صدایش تشدید مى گردید و چهره مبارکش سرخ مى شد.»

على علیه السلام وقتى مردم را به جهاد دعوت مى کرد و آنها در جبهه جنگ حاضر نمى شدند، سخت ناراحت مى شد و خشم درونى خود را در قالب الفاظى تند و آتشین بر زبان مى آورد. در مورد سرپیچى مردم کوفه از جنگ با خوارج فرمودند: «الذَّلِیلُ وَاللّهِ مَنْ نَصَرْتُمُوهُ وَالْمَغْرُورُ مَنْ غَرَرْتُمُوهُ وَأصْبَحْتُ وَلاَ أطْمَعُ فِى نَصْرِکُمْ وَلاَ أُصَدِّقُ قَوْلَکُمْ فَرَّقَ اللّهُ بَیْنِى وَبَیْنَکُمْ وَأبْدَلَکُمْ بِى غَیْرِى وَأبْدَلَنِى بِکُمْ مَنْ هُوَ خَیْرٌ لِى مِنْکُمْ؛ به خدا قسم! ذلیل آن کسى است که شما یار و ناصرش باشید و مغرور آن کسى است که شما [با خدعه] اغفالش نمایید [و به راه باطلش سوق دهید]. صبح نمودم در حالى که نه به یارى شما طمع دارم و نه گفتار شما را تصدیق مى نمایم. خداوند بین من و شماها جدایى افکند و به جاى من دیگرى را به شما بدهد و به جاى شماها کسانى را که بهتر از شما هستند به من عنایت فرماید.»

5. تضاد گفتار با عمل

مخاطبان یک خطیب قبل و بعد از سخنرانى، خاموش و آرام اما دقیق و زیرکانه، رفتار او را مورد بررسى قرار مى دهند. اگر رفتار خطیب را با گفتارش همگون احساس کنند، از عمق جان سخنرانى و مواعظ او را دنبال مى کنند؛ ولى اگر کردار خطیب را خلاف اظهاراتش احساس کردند، به سخنان او با تمسخر مى نگرند؛ از اینرو، عامل بودن خطیب به گفته هاى خود، از اهمیت بسیار زیادى برخوردار است.

در اوایل ظهور اسلام، از جمله عللى که باعث پیشرفت دین الهى و گرایش مردم به اسلام شد، عمل رسول گرامى اسلام به گفتار خود بود. آن حضرت، هر آنچه از احکام دین را به مردم ابلاغ مى فرمود، خود پیش از دیگران به کار مى بست و به موقع آن را اجرا مى کرد. على علیه السلام که خود تربیت یافته آن حضرت بود، مى فرماید: «أیُّها النَّاس إنِّى وَاللّهِ مَا أحُثُّکُمْ عَلَى طَاعَةٍ إلاَّ وَأسْبِقُکُمْ إلَیْهَا وَلاَ أنْهَاکُمْ عَنْ مَعْصِیَةٍ إلاَّ وَأتَنَاهَى قَبْلَکُمْ عَنْهَا؛ اى مردم! به خدا قسم [هیچ وقت] شما را به طاعتى ترغیب ننمودم، مگر آنکه خود قبل از شما به آن سبقت جستم و [هیچ وقت] شما را از معصیتى نهى ننمودم، مگر آنکه خویشتن را پیش از شما از آن باز داشتم.»

اگر خطیب اهل عمل نباشد، تبلیغ او کارساز نبوده، به هدف نمى رسد. در تعبیرات روایى، از رسول اکرم صلى الله علیه و آله چنین روایت شده است: «مَثَلُ الَّذِى یُعَلِّمُ الْخَیْرَ وَلاَ یَعْمَلُ بِهِ مَثَلُ السِّرَاجِ یُضِى ءُ لِلنَّاسِ وَیَحْرِقُ نَفْسَهُ؛ کسى که [به مردم] نیکى بیاموزد و خود عمل نکند، مانند چراغى است که دیگران را روشن مى سازد و خود را مى سوزاند.» از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده است که فرمودند: «اَلدَّاعِى بِلاَ عَمَلٍ کَالرَّامِى بِلاَ وَتَرٍ؛ عالم بى عمل، همانند تیرانداز بدون کمان است.»

اگر خطیب اهل عمل نباشد، خداوند نفوذ کلام او را از بین مى برد و نمى تواند مردم را به سوى حق هدایت کرده، از زشتیها بازشان بدارد. امام صادق علیه السلام فرمودند: «اِنَّ الْعَالِمَ اِذَا لَمْ یَعْمَلْ بِعِلْمِهِ زَلَّتْ مَوْعِظَتُهُ عَنِ الْقُلُوبِ کَمَا یَزِلَّ الْمَطَرُ عَنِ الصَّفَا؛ همانا هنگامى که عالم به علم خود عمل نکند، مواعظ او بر قلبها مى لغزد [و در آن نفوذ نمى کند]؛ همان گونه که آب باران بر سنگ غیرقابل نفوذ مى لغزد.»

همچنین رفتار نامطلوب خطیب و ناهماهنگى رفتار و عمل او، موجب بى رغبتى مردم به فراگیرى علم دین مى شود و آنها را از این فریضه الهى دور مى سازد. على علیه السلام فرمودند: «اِنَّمَا زَهِدَ النَّاسُ فِى طَلَبِ الْعِلْمِ کَثْرَةَ مَا یَرَوْنَ مِنْ قِلَّةِ مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ؛ همانا مردم در طلب علم بى رغبت مى شوند، به دلیل آنکه فراوان شاهد کمبود عالم با عمل هستند.»

مرحوم فلسفى رحمه الله در خصوص آفت تضاد حرف و عمل خطیب و اثرات زیانبار آن مى گوید: «واعظ تحصیل کرده و عالمى بود که چند سال قبل از دنیا رفت. او را مى شناختم و به اخلاقش واقف بودم. او در منابر چیزهایى را به مردم سفارش مى نمود که خودش به آنها عمل مى کرد. او در کار بعضى از زنان نادان بسیار حساس بود و سخت رنج مى برد و مکرر در منابر تذکر مى داد. مى گفت: در یکى از روزها که به طرف مجلس مى رفتم، زنى را دیدم که در نهر امیریه رخت مى شوید. از دیدن آن نارحت شدم. به مجلس آمدم و پس از چند دقیقه توقف، منبر رفتم. جمعیت زیادى بود. در اواخر منبر، احساس درونى ام مرا واداشت پیرامون شستن لباسها در نهر تذکرى بدهم. اوّل آن را که بین راه دیده بودم، به اطلاع حضار رساندم. سپس گفتم: به اینان بگویید انصاف داشته باشید، آب مشروب را کثیف نکنید، پلیدیها را به خورد مردم ندهید، سلامتشان را به خطر نیندازید و لباسهاى چرکین را در نهرها نشویید!

سخنم تمام شد. منبر را ترک گفتم. در راه، عده زیادى با من مصافحه کردند و دست دادند. خیابان فرعى را طى نموده، به امیریه خیابان اصلى رسیدم. عده زیادى از مردان و زنان مستمع نیز آن راه را پیمودند. در خیابان امیریه کنار نهر نشستم تا دستهایم را بشویم. در حالى که مى شستم، یکى از حاضران مجلس بالاى سرم ایستاد و حرفهاى مرا مانند خود من تکرار کرد و با صداى بلند گفت: انصاف داشته باشید، دستهاى آلوده خود را در نهر نشویید، آب مشروب مردم را کثیف نکنید، پلیدیها را به خوردشان ندهید و سلامت آنان را به خطر نیندازید!

واعظ محترم گفت: من پیش از سخنان گوینده، متوجه نبودم که شستن دست در آب جارى، یک قسم آلوده کردن آب است و من ناآگاه مرتکب این تخلف شدم. گفته هاى او مردم را متوجه من نمود و با تبسمى آمیخته به استهزاء مرا نگاه مى کردند. آنقدر خجلت زده و شرمنده گردیدم که برخاستن از کنار نهر و نگاه کردن به مردم، برایم بسى دشوار و سنگین بود. خلاصه برخاستم و رفتم و فردا ناآگاهى خود را براى شنوندگان توضیح دادم.»

6. وضعیت نامطلوب خطیب

داشتن وضعیت نامطلوب و ظاهرى نامرتب از سوى خطیب، از آفتهایى است که از جذابیت سخنران مى کاهد. معمولاً برخوردهاى اولیه، اثراتى همیشگى در مخاطبان به جاى مى گذارند؛ بنابر این، براى ارائه یک سخنرانى موفق، داشتن ظاهرى آراسته از ضروریات است.

چگونگى وضع ظاهر و پوشاک خطیب، گویاى شخصیت درون او است. بعید به نظر مى رسد خطیبى که با ظاهرى آشفته و نامرتب در برابر مخاطبین ظاهر مى شود، نظر آنها را به خود جلب کند. حضور شایسته در برابر شنوندگان، از مواردى است که مى تواند در به وجود آوردن دید و زمینه مثبت در شنوندگان مؤثر واقع شود.

شیوه لباس پوشیدن، سبک آراستن خود و همچنین محیطى که خطیب براى خود برمى گزیند، بخشى از پیام است که او به دنیاى پیرامون خود ارسال مى کند. بى گمان، سبک زندگى خطیبى که با ظاهرى مرتب در بین مردم ظاهر مى شود، با زندگى خطیبى که با موهاى ژولیده، لباس و ظاهرى نامرتب در مقابل مردم ظاهر مى شود، متفاوت است.

اگر در این باره یک قاعده طلایى وجود داشته باشد، آن قاعده این است که خطیب چیزى نپوشد که باعث انحراف مخاطب از پیام یا کاهش تأثیر آن باشد. علاوه بر آن، وضعیت مرتب خطیب باعث اعتماد به نفس او شده، وى را آدمى باتشخّص و باوقار نشان مى دهد. پس بهترین کیفیت را براى وضعیت خود انتخاب کنید! این مسئله ممکن است نقش بسیار کمى در عملکردها و تواناییهاى واقعى خطیب داشته باشد؛ اما به طور نمادین، ظاهر خطیب ارائه دهنده پیامى بسیار قوى است و بر تصور دیگران در مورد او اثر بسزایى خواهد گذاشت. به عبارت دیگر، وقتى یک سخنران با سر و وضعى نامرتب در مقابل شنوندگان حاضر شود، شنوندگان همان قدر براى سخنرانى او ارزش قائل مى شوند که آن سخنران به لباس خود ارزش داده است.

7. طرح شبهه بدون پاسخ قوى

برخورد خطیب با شبهه اى که عنوان کرده، به دو صورت است: یا براى آن جوابى قانع کننده و قوى دارد و مخاطب خود را قانع مى کند، یا اینکه آن را بدون پاسخ رها کرده، باعث تحکیم شبهه در ذهن شنونده مى شود.

به طور کلى، خطیب باید در هنگام سخنرانى تا آنجا که امکان دارد، از طرح شبهات خوددارى کند؛ چون سطح معلومات شنوندگان متفاوت است و ممکن است بعضى از صورتهاى ذیل اتفاق افتد:

1. بعضى از شنوندگان ممکن است اصل شبهه را به خوبى فرا گیرند و آن چنان تحت تأثیر واقع شوند که به جواب شبهه توجه ننمایند. یا آن طور که باید پاسخ شبهه را مورد دقت قرار ندهند و در نتیجه، شبهه در ضمیرشان استقرار یابد و به آن معتقد شوند، یا تا آخر عمر در آن، دو دل و مردد بمانند.

2. ممکن است بعضى از مخاطبان اصل شبهه را به خوبى فرا گیرند؛ ولى به علت پایین بودن سطح فهم، جواب شبهه را به خوبى نفهمند و بر اثر آن، شبهه در ضمیرشان جایگیر شود.

3. بیان خطیب در مقام پاسخ گویى، وافى و رسا نباشد و نتواند شبهه را آن طور که باید، برطرف کند و در نتیجه، شنونده دچار تضاد درونى گردد و عمرش در کشمکش باطنى طى شود.

4. پاسخ خطیب، برهانى و مستدل نباشد و نتواند شنونده را قانع نماید. در این صورت، لکه شبهه از صفحه خاطر شنونده زدوده نمى شود و براى همیشه یا براى مدتى اسیر گمراهى خواهد بود.

اگر در مواردى خطیب مجبور شود شبهه اى را در سخنان خود مطرح کند، بهتر است در آغاز سخن، پاسخ شبهه را به صورت یک بحث اساسى بیان کند و پیرامون آن به قدر کافى توضیح دهد و مطلب را به گونه اى براى مخاطبان روشن کند که وقتى اصل شبهه طرح مى شود، جواب آن همه شنوندگان را قانع کند.

راه دیگر تقویت شنوندگان در نقطه آسیب پذیرى آنهاست. و بهترین راه رسیدن به این منظور، حمله ضعیف به باورها و عقاید آنها است. در معرض نقد قرار گرفتن قبلى، به شکل حمله رقیق به باورهاى شنوندگان، پدیده ماهرانه اى است که توسط ویلیام مک گوایر و همکارانش کشف شده و به اسم «اثر تلقیحى» نامگذارى گردیده است. مک گوایر مى گوید: اگر شخصى قبلاً در معرض پیامى مختصر قرار بگیرد که بعد بتواند آن را رد کند، در قبال پیام کامل بعدى و مشابه، مصونیت پیدا مى کند. درست همان طور که مقدار کمى ویروس تضعیف شده، شخص را در مقابل حمله کامل بعدى ویروس مصونیت مى بخشد.

در آزمایش «ویلیام مک گوایر» و «دیمیترى پاپا جورجیس»، گروهى از مردم به اظهار عقاید خود مبادرت ورزیدند. آنگاه این عقاید در معرض انتقادى خفیف قرار گرفت و سپس این حمله رد شد. این مردم آنگاه در معرض استدلالى محکم علیه عقاید اولیه خود قرار گرفتند. اعضاى این گروه تمایل کم ترى براى تغییر عقاید خود نشان دادند تا اعضاى گروه گواه که عقایدشان قبلاً در معرض حمله اى خفیف قرار نگرفته بود. در واقع، اینها علیه تغییر عقیده تلقیح شده، نسبتا مصونیت پیدا کرده بودند.

طرح شبهه در سخنرانى از طرف خطیب و عدم ارایه پاسخ قوى و مستدل، از جمله عواملى است که جاذبه خطابه را کاهش مى دهد.

8. عوام فریبى

مراد از عوام فریبى استفاده خطیب از خواب غفلت، جهالت و نادانى مخاطب به نفع پیامى است که مى خواهد براى او ارائه دهد.

اینکه خطیب در بیان سخنان و مطالب خود، از ایمان و اعتقادى که شنوندگان از طریق جهالت و نادانى، و از یک سلسله خرافات به دست آورده اند، جهت جذب مخاطبان استفاده کرده، آن را تثبیت و یا امضا بکند، آفتى است که به شدت از آن نهى شده است. شهید مطهرى رحمه الله در خصوص استفاده نکردن از جهالت مردم مى گوید: در کلام امیر المؤمنین على علیه السلام در خصوص پیامبر صلى الله علیه و آله نقل است که آن حضرت «طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ قَدْ اَحْکَمَ مَرَاهِمَهُ وَأحْمَى مَوَاسِمَهُ» بعد ذیلش مى فرماید: «یَضَعُ ذَلِکَ حَیْثُ الْحَاجَةُ اِلَیْهِ مِنْ قُلُوبٍ عُمْىٍ وَآذَانٍ صُمٍّ وَاَلْسِنَةٍ بُکْمٍ.» پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله ابزار و وسایلى که به کار مى برد، یک جا قدرت و یک جا مرهم به کار مى برد یک جا با خشونت و صلابت رفتار مى کرد، یک جا با نرمى؛ ولى مواردش را مى شناخت و بعد این طور تعبیر مى کند: در همه جا از این وسایل که استفاده مى کرد، در جهت بیدارى و وآگاهى مردم استفاده مى کرد. شمشیر را جایى مى زد که مردم را بیدار کند، نه به خواب کند. اخلاق را در جایى به کار مى برد که سبب آگاهى و بیدارى مى شد. شمشیر را در جایى به کار مى برد که دل کورى را بینا مى کرد، گوش کرى را شنوا مى کرد، چشم کورى را باز مى کرد، زبان گنگى را گویا مى کرد؛ یعنى تمام وسایلى که پیغمبر به کار مى برد، در جهت بیدارى مردم بود.»

در تاریخ نقل شده است که وقتى فرزند پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله به نام ابراهیم از ماریه قبطیه از دنیا رفت، همان روز خورشید گرفت. مردم مدینه، زن و مرد یک زبان شدند که خورشید به خاطر حزنى که عارض پیغمبر صلى الله علیه و آله شده است گرفت؛ اما پیامبر از این قضیه و پیش آمد که نقطه ضعف مردم بود، براى تثبیت موقعیت خود استفاده نکرد. آن حضرت مردم را آگاه کرد و علم و معرفت آنها را نسبت به این مسئله بالا برد.

خطیبى که مطالب خود را با دلیل و برهان آماده کرده، پیام خود را با منطق به مخاطبانش ابلاغ مى کند، نیازى به استفاده از جهالت مردم ندارد.

9. عوام زدگى

آفت دیگرى که خطابه و خطیب را مورد تهدید قرار مى دهد و به تعبیر شهید مطهرى آفتى است که جامعه روحانیت را فلج کرده و از پا درآورده است، عوام زدگى مى باشد.

شهید مطهرى درباره این آفت مى فرماید: «روحانیت ما در اثر آفت عوام زدگى، نمى تواند چنان که باید پیشرو باشد و از جلو قافله حرکت کند و به معنى صحیح کلمه هادى قافله باشد. مجبور است در عقب قافله حرکت کند. روحانیت عوام زده ما چاره اى ندارد از اینکه آنگاه که مسئله اى اجتماعى مى خواهد عنوان کند، به دنبال مسائل سطحى و غیر اصولى برود و از مسائل اصولى صرف نظر کند و یا طورى نسبت به این مسائل اظهار نظر کند که با کمال تأسف علامت تأخّر و منسوخیت اسلام به شمار رود و وسیله به دست دشمنان اسلام بدهد. روحانیت عوام زده ما چاره اى ندارد از اینکه همواره سکوت را بر منطق، سکوت را بر تحرک، نفى را بر اثبات ترجیح دهد؛ زیرا موافق طبیعت عوام است. حکومت عوام منشأ رواج فراوان ریا و مجادله و تظاهر و کتمان حقایق و آرایش قیافه و پرداختن به هیکل و شیوع عناوین و القاب بالا بلند در جامعه روحانیت مى باشد.»

امام صادق علیه السلام خطاب به یکى از اصحاب خود فرمودند: «هرگز همرنگ جماعت نباش که بگویى من تابع مردم هستم و من هم یکى از مردم.»

یکى از عوامل عوام زدگى آن است که خطابه و منبر رفتن نوعى کار و کسب محسوب شود. در این صورت، از آنجا که از این فعالّیت، بهره اقتصادى مورد نظر است، خطیب و منبرى مطالبى را ارائه مى کند که مورد درخواست و رضایت مخاطب و به عبارتى باب میل و طبع مشترى واقع شود که در این حال هیچگاه سخنانش از حصار و قالب عوامانه خارج نمى گردد. و این درست برعکس رویه پیامبران است؛ همانطور که در قران نقل شده است که آنان در قبال انجام رسالت و وظایف خویش به دنبال بهره مادى و اجرت نبودند.

به قول مولوى:

هر نبى مى گفت با قوم از صفمن نخواهم مزد پیغام از شما

گر ترازو را طمع بودى به مالراست کى گفتى ترازو وصف حال

گر طمع در آینه برخاستىدر نفاق آن آینه چون ماستى

10. تقلید کورکورانه در سخنرانى

آفت دیگرى که بعضى از خطبا به آن گرفتار مى شوند، تقلید در سخنرانى و به اصطلاح، کلیشه اى سخن گفتن است. مراد از تقلید، رفتار حاصل از سرمشق گیرى از رفتار فرد دیگرى مى باشد. در این پدیده، رفتار شخص به واسطه رفتار مرجع تغییر مى کند. به عبارت دیگر، شخص با مشاهده یک مدل مى تواند رفتار مشابه آن را در خود ایجاد کند. چنانچه این تقلید بدون پشتوانه بینشى و فاقد قدرت تشخیص صواب از ناصواب باشد، مردود است؛ چیزى که قرآن از آن به شدت نکوهش مى کند که چرا بدون علم و بصیرت، کورکورانه از دیگران و گذشتگان تقلید مى کنند.

گاهى بعضى از سخنوران، بر اثر مجذوب شدن به شخصیت سخنوران دیگر، تلاش مى کنند همانند آنها سخن بگویند. حتى در لحن کلام و صدا نیز از آنان تقلید مى کنند. غافل از اینکه خطیبى که در جاده تقلید از دیگران قدم مى زند، هیچ گاه به خلاقیت و ابتکار در سخن نخواهد رسید و سخنانش تا جذابیت فاصله اى بسیار خواهد داشت.

یکى از عوامل جذاب بودن سخنان سخنوران نامى، در این است که آنها خودشان هستند و از دیگران تقلید نمى کنند.

11. اضطراب

اضطراب باعث مى شود که خطیب در استفاده از کلماتى که مایل است آنها را در سخن خود به کار برد، دچار مشکل شود؛ در نتیجه، میزان به کارگیرى کلمات نامناسب افزایش یافته، به دنبال آن تلاش براى تصحیح سخن و روشن کردن آن فزونى یابد.

12. کم رویى

در برخى مواقع، کم رویى خطیب سبب کم گویى مى شود. در چنین حالتى، سخنران توانایى ابراز پیام به صورت مستقیم و روشن ندارد، در نتیجه، سعى دارد به صورت غیر مستقیم دیدگاه خود را مطرح کند. غیر مستقیم شدن سخن باعث مى شود که یک جمله سهل و آسان به جملات مبهم و توأم با تردید تبدیل شود، در نتیجه، خطیب را به کم گویى مبتلا کند.

13. نداشتن فکر و دیدگاه روشن

گاهى روشن نبودن فکر و دیدگاهى که خطیب در مقام بیان آن است، سبب طولانى شدن سخن مى شود. وقتى خطیب به دانش و دیدگاهى در خصوص موضوعى دست یافته، اما هنوز به صورت کامل براى خود حلاجى نکرده است، به جهت نداشتن فکر روشن و عدم توانایى در توضیح و تبیین موضوع، به درازگویى و اطاله کلام مى افتد.

14. فراموش کردن هدف

فراموش کردن هدف سخنرانى و گفتگو نیز از دیگر آفات خطابه است. وقتى خطیب هدف خود از بیان مطالب را فراموش کند، دچار حاشیه گویى شده، به مقصد نخواهد رسید.

برخى از سخنوران، با اینکه اشخاصى تحصیل کرده و عالم هستند و مطالبشان صحیح و قابل استفاده است، متأسفانه با کم ترین مناسبت از موضوع بحث خارج مى شوند، هدف را گم مى کنند و با مطالب متفرق کلامشان به درازا مى کشد که این امر براى مخاطبین ملال آور است.

امام صادق علیه السلام فرمودند: «ثَلاثَةٌ فِیهِنَّ الْبَلاغَةُ التَّقَرُّبُ مِنْ مَعْنَى الْبُغْیَةِ وَالتَّبُعُّدُ مِنْ حَشْوِ الْکَلامِ وَالدَّلالَةُ بِالْقَلِیلِ عَلى الْکَثِیرِ؛ سه چیز است که بلاغت [کلام [در آنهاست: [اوّل] نزدیک بودن [سخن]. به هدف و [دوم] دور بودن [کلام گوینده] از حشو و زواید و [سوم [دلالت [و راهنمایى] کردن شنونده با عبارتى کم، به معانى زیاد.»

منبع :

مجله مبلغان : بهمن 1386، شماره 100