کیمیاى تفکر ، خطابه و منبر در دنیاى معاصر
کیمیاى تفکر ، خطابه و منبر در دنیاى معاصر
خطابه و منبر از ظرفیت هاى عظیم حوزه و روحانیت است که هنوز هم با وجود توسعه و گسترش انقلاب اطلاعاتى و عصر دیجیتال، مى تواند در پیشبرد رسالت تبلیغ و تربیت موثر باشد. اما آنچه باید مورد توجه قرار گیرد این است که خطابه و منبر سنتى چگونه با اقتضائات انسان مدرن و جهان متجدد جمع مى شود. براى یافتن پاسخ به این پرسش، بهتر آن دیدیم که از زبان خطیبى زبردست که در سیره خود توانسته بود نمونه روشنى از این جمع باشد به این مسئله بپردازیم. این مقاله در واقع جمع بندى و بازنویسى سخنان و یاداشت هاى استادد شهید مرتضى مطهرى (ره) در اطراف مقوله خطابه و منبر است.
چیستى خطابه و منبر
خطابه یکى از فنون پنجگانه سخن و کلام است. در علماى علم منطق پنج صناعت، یعنى پنج هنر سخنى قائل هستند که به آنها صناعات خمس مى گویند و از ارسطو رسیده است، یعنى تبویب آنها از ارسطو است. یکى از آنها فن خطابه است. خطابه از آن جهت که یک هنر و یک فن است و هنر و فن معمولا مى تواند اثر اجتماعى داشته باشد و عامل اجتماعى به شمار رود، یک فکر و یک عقیده را تقویت و یا تضعیف کند، از بزرگترین عوامل اجتماعى به شمار مى رود. هیچ هنرى به اندازه هنر خطابه نمى تواند اثر اجتماعى داشته باشد. موعظه با خطابه فرق دارد. خطابه صناعت است و جنبه فنى و هنرى دارد و به علاوه هدف خطابه تحریک احساسات و عواطف است به نحوى از انحاء، اما موعظه صرفا به منظور تسکین شهوات و هواهاى نفسانى است و بیشتر جنبه منع و ردع دارد. اگر هدف خطابه را مطلق اقناع بدانیم وعظ و موعظه هم قسمى از خطابه است و خطابه اعم از موعظه است. به هر حال موعظه در جائى گفته مى شود که کلماتى و جمله هائى القاء شود به منظور ردع و منع و تسکین شهوت و غضب در مواردى که لازم است تسکین داده شود. راغب اصفهانى مى گوید: «الوعظ زجر مقترن بالتخویف»؛ یعنى موعظه منعى است که مقرون باشد به بیم دادن، یعنى به بیم دادن از عواقب کار.
اما خطابه اقسامى دارد، حماسى و جنگى، سیاسى، قضائى، دینى و اخلاقى باشد، گاهى
به منظور تحریک حس سلحشورى و سربازى است که در جنگ ها و میدان هاى مبارزه ایراد مى شود، گاهى به منظور آشنا کردن مردم است به حقوق سیاسى و اجتماعى شان، و گاهى به منظور برانگیختن حس ترحم است وگاهى هم به منظور تحریک و بیدار کردن شعور دینى و اخلاقى و وجدانى مردم است.
منبر یعنى سخنرانى دینى؛ بنابراین سخن ما در اطراف خطابه دینى است نه سایر اقسام خطابه.
قرآن و اهلبیت(ع) اولین خطباى اسلام
قرآن کریم خود نمونه اعجاز بیان و فصاحت و بلاغت است و بیان را یکى از بزرگترین نعمتهاى الهى مى شمارد: «الرحمن0 علم القرآن0 خلق الانسان0 علمه البیان» و وقتى که در اولین آیات نازل بر پیغمبر از قرائت و کتابت نام ببرد: «اقرأ باسم ربک الذى خلق0 خلق الانسان من علق0 اقرأ و ربک الاکرم0 الذى علم بالقلم0 علم الانسان ما لم یعلم» از این رو قرآن کریم خواه ناخواه در خطابه و بیان تحولى عمیق به وجود آورد.
شخصیت رسول اکرم(ص) و همچنین على(علیه السلام) اول خطباى اسلام به شمار مى روند نهج البلاغه که شامل قسمتى از خطابه هاى امیرالموءمنین است، انواع خطابه ها دارد، هم موعظه هاى بلیغ دارد و هم خطابه هاى حماسى و اجتماعى. ابا عبدالله(علیه السلام) نمونه پدر بزرگوارش بود در هر جهت، از آن جمله در خطابه. خطابه و منبر که الان در میان ما شایع است مولود حادثه عاشورا و توصیه ائمه اطهار(علیه السلام) به اقامه عزاى سیدالشهداء است، از برکات عزادارى سیدالشهداء(علیه السلام) است.
خطیب، سخنگوى اسلام و هادى اجتماع
خطابه و سخنرانى جزء متن دین قرار گرفته است و اهمیت آن در اسلام از نماز جمعه برخواسته است. به طورى که خطابه به جاى دو رکعت نماز است. در وسائل الشیعه در ضمن احادیث مربوط به خطبه جمعه، راجع به وظایف خطیب حدیثى از کتاب علل الشرایع و عیون اخبار الرضا نقل کرده. این حدیث را فضل بن شاذان نیشابورى از حضرت رضا علیه السلام نقل مى کند: «انما جعلت الخطبه یوم الجمعه لان الجمعة مشهد عام فاراد ان یکون للامیر سبب الى موعظتهم و ترغیبهم فى الطاعة و ترهیبهم من المعصیة و توقیفهم على ما اراد من مصلحة دینهم و دنیاهم و یخبرهم بما یرد علیهم من الافاق من الاحوال التى فیها المضره و المنفعة». علت اینکه خطبه در روز جمعه قرار داده شده این است که روز جمعه از نظر اسلام روز اجتماع عمومى است و همه باید در اجتماع روز جمعه جمع شوند خداوند با تشریع این دستور خواسته است که این وسیله اى باشد براى رئیس و پیشواى جمعیت که آنها را موعظه کند، به طاعت ترغیب کند و از معصیت و گناه، آنها را بترساند دیگر اینکه مردم را آگاه کند به مصلحت هاى دینى و مصلحت هاى دنیائى اشان، مصالح واقعى مردم را به آنها بگوید.
از این روایت فهمیده مى شود که خطبا و اهل منبر سخنگوى اسلام وهادى اجتماع خود و باید پیشرو قافله باشند. هر دولتى و مقامى سخنگویى دارد؛ دین اسلام هم باید سخنگو داشته باشد. سخنگوى دین، خطبا و اهل منبرند خطبا کسانى هستند که آنچه را از مصالح عالیه دینى و دنیائى مى فهمد همانها را به مردم بگوید.
یکى دیگر از وظائف خطابه و منبر، موعظه است موعظه همانطور که گذشت کلامى است که به دل نرمى و رقت مى دهد، قسوت را از دل مى برد، خشم و شهوت را فرو مى نشاند، هواهاى نفسانى را تسکین مى دهد، به دل صفا و جلا مى دهد. هیچکس نیست که از موعظه بى نیاز باشد و هیچ جامعه اى هم نیست که احتیاج به موعظه نداشته باشد. موعظه واقعى که راستى در دل اثر کند جز به وسیله دین ممکن نیست. مواعظ دین است که مى تواند بر روى دلها اثر بگذارد و به دلها خشوع بدهد. على(ع) به یکى از اصحابش مى فرمود: «عظنى»؛ مرا موعظه کن و مى فرمود: در شنیدن اثرى هست که در دانستن نیست. بنابراین باید همیشه گروهى شایسته مردم را موعظه کنند، به یاد خدا بیاورند، از غفلتى که از مرگ دارند بیرون بیاورند، مردم متوجه آثار گناهانشان باشند و چند کلمه از مواعظ بداند مى تواند موعظه کند و موعظه اش تا همان حد مفید باشد. البته گذشته از اینکه موعظه باید از زبان دین گفته شود خود واعظ نیز باید از سخنان خود متأثر باشد و از دل موعظه کند.
بایسته هاى خطابه و منبر
خطبا و اهل منبر از آن جهت که سخنگوى اسلام و هادیان اجتماع و پیشروان قافله انسانیت هستند نقش قشر روشنفکر اسلامى را در دست دارند، از این رو باید داراى شرایطى باشند تا بتوانند وظیفه مهم و حیاتى خود را ایفا کنند:
1. خطبا و رهبران دینى جامعه باید از رشد اسلامى برخوردار باشند. رشد یعنى شناخت سرمایه ها و درک سود و زیان و قدرت بهره بردارى از امکانات و جلب سود و دفع زیان. خطیب رشید کسى است که امکانات و سرمایه هاى خود، دردها و کمبودهاى خود و موانع کار خود را تشخیص دهد و راه چاره آن دردها و رفع آن نیازها را بشناسد و نسبت به آنها دغدغه داشته باشد. مبلغین واقعى و مجامع واقعى آن مبلغین و مجامعى هستند که مظهر رشد اسلامى باشند، بیدار کننده باشند، دردها و نیازها را درک کنند، راه چاره آن دردها و رفع آن نیازها را نشان دهند. رشد انواعى دارد از جمله: رشد مالى، رشد خانوادگى، رشد اخلاقى، رشد اجتماعى، رشد سیاسى، رشد دینى و اسلامى. رشد اسلامى متضمن رشد اخلاقى و رشد اجتماعى و رشد سیاسى هم هست، زیرا در اسلام هم اخلاق است و هم مسئولیت اجتماعى و هم مسئولیت سیاسى و هم مسئولیت رهبرى حزبى و رهبرى معنوى، رشد دینى و اسلامى که جامعه است و از آیه تفقه مى توان استنباط کرد، این است که اولاً در خود دین متفقه باشیم، اسلام شناس باشیم؛ مکتب اسلام را از نظر معارف الهى، از نظر اصول اخلاقى و تربیتى، از نظر احکام، از نظر فلسفه احکام و فلسفه اجتماعى اسلام را بشناسیم. هدف هاى اسلام و وسایلى که براى وصول به هدف ها ارائه داده بشناسد. دخلها و تحریفات و بدعت ها را از سنت ها تشخیص دهد. درجه اهمیت هدف ها و وسایل را باز شناسد سود و زیان هاى اسلامى را بشناسد (همانطور که امام حسین(ع) به موقع شناخت و با خون خود آن را یارى کرد) بعلاوه لیاقت نگهدارى و جلب مصالح و دفع مضار اسلام را داشته و ارزیابى هاى صحیحى از اسلام ارائه دهد. و مانند واعظ قمى که به خاطر نمردن در دارالکفر از تبلیغ هزارها بت پرست ژاپنى چشم پوشید چون ممکن است در دارالکفر بمیرم این از بى رشدى و عدم ارزیابى صحیح است. حساسیت هاى خطبا و مبلغین باید از درک بالاى دین و مردم برخوردار باشد و مسائل جزئى و فرعى فقهى و اختلافات مذهبى را محور قرار ندهد. این حساسیت هاى کاذب ولى ماهرانه موجب ترک اصول و غفلت از مهمات دین مى شود.
2. داشتن علم و اطلاع کامل از خود دین، یعنى باید علم و اطلاعش به مبانى دین کافى باشد، باید اسلام را کاملا بشناسد، به روح تعلیمات اسلامى آگاه باشد، ظاهر اسلام و باطن اسلام، پوسته اسلام و هسته اسلام، همه را در حد خود و جاى خود بشناسد تا بفهمد مصلحت دین یعنى چه؟ روحانیت ما خیال مى کند مسئولیتش فقط ابلاغ چند مسئله فرعى است، آن هم مسائلى که هزارها بار زیر و رو شده و فقط به شکل سنتى و تکرار مکرر است و حال آنکه مسئولیت اصلى اش ایجاد رشد و لیاقت و اعطاى شناخت اسلام و فرهنگ اسلامى و سرمایه هاى اسلامى و تاریخ اسلام و معرفى مکتب اسلام به صورت یک مکتب و یک ایدئولوژى و جهانبینى اسلام است. از این رو خطابه باید معرّف فلسفه و راه و روش اسلام در مقابل مکتب ها و روش هاى اخلاقى و اقتصادى و سیاسى جهان باشد. و بیش از هر زمان دیگرى منطق قوى داشته باشد بنابراین این وظیفه خطیر و بزرگ از طرفى استعداد عقلى و طبیعى مى خواهد و از طرفى سرمایه و ذخیره علمى.
3. دیگر کسب علم و اطلاع از اوضاع جهان و جریانهاى اجتماعى به عبارت دیگر تنها دانستن و شناختن دین براى مصلحت گویى کافى نیست، جامعه را باید بشناسد، به اوضاع دنیا باید آگاه باشد، باید بفهمد که در دنیا چه مى گذرد و امروز مصلحت جامعه اسلامى در برابر جریان هاى موجود دنیا چه اقتضا مى کند، و مردم را به آن جریان ها و مصالح واقعى آگاه بکند. جریانهایى در نقاط دوردست جامعه اسلامى واقع مى شود و مردم بیخبرند و نمى دانند چه گذشته است، خطیب باید آنها را به مردم بگوید. خلاصه کلام، اوضاع خارجى و داخلى دوردست را به مردم بگوید.
4. خطیب از آن نظر که واعظ است و مى خواهد مردم را متذکر کند و خضوع و خشوعى در قلب ها ایجاد کند و قساوت ها را از بین ببرد، لازم است که خودش اهل عمل و تقوا، صدق و اخلاص باشد.
5. در باب اخلاص هم دو مطلب مورد احتیاج روز ما است: یکى اینکه منبر، کرسى دلالى براى شخصیت ها قرار نگیرد، دیگر اینکه باید با نقاط ضعف جامعه مبارزه کرد و نه آنکه از آن نقاط ضعف بهره بردارى و آن نقاط را تقویت نماید. و یا همیشه نقاط ضعف کسانى را که مخاطب او نیستند براى دلخوشى مستمعین بگوید. چقدر فرق است بین اینکه انسان حقیقت تلخ را به جامعه بگوید و یا اینکه هر چه دل جامعه مى خواهد به آنها بگوید.
6. باید «شامّه تیز» داشته باشند، حوادث آینده را خوب پیش بینى کنند و از حال در فکر استقبال باشند.
7. به معنى واقعى روانشناس و جامعه شناس باشند و بدانند که شناختن جامعه از هر عملى دیگر مهمتر است و آدمى با حفظ کردن جُنگ مرحوم والد و نوشتن چند منبر خطیب نمى شود.
8. خطیب باید به هضم شدن و جذب شدن سخن توجه داشته باشد. این شرط معنى اش این است که بیان هر مطلب باید متناسب باشد با وضع حاضر و مخصوص جامعه، مانند غذایى باشد که به مریض مى دهند. رسول اکرم مى فرماید: «انا معاشر الانبیاء امرنا ان نکلم الناس على قدر عقولهم».
9. خطیب گذشته از جنبه موعظه، باید جنبه آگاه کننده و تحریک هم داشته باشد چنانکه خود قرآن در کنار وعظ از قیام نیز سخن مى گوید: «قل انما اعظکم بواحده ان تقوموا..» مثل خطابه هاى سید جمال الدین اسدآبادى.
10. تبلیغات دینى نباید جنبه شخصى داشته باشد، یعنى به صورت دلالى براى اشخاص و یا اِعمال غرض براى اشخاص دیگر در آید، و نباید آنقدر کلى و دور از روح زمان باشد که حتى تصور انطباق با وضع حاضر هم در اذهان پیدا نشود.
11. خطبا رابط میان دستگاه روحانیت و مردم باید باشند چون بیشتر با مردم سر وکار دارند و روبرو مى شوند و بیشتر به حوایج جامعه پى مى برند و بهتر مى توانند درک کنند.
12. معنى هادى قوم بودن این نیست که ما تنها حالت منع و توقف به خود گرفته ایم، به هر کارى که مى رسیم مى گوئیم این را نکن، آن را نکن، و مردم را گرفتار کرده ایم، یک جا هم باید مردم را تشویق کرد و به حرکت آورد. یکى از سرمایه هاى ما جوانان و کودکان ماست. این سرمایه ها را باید حفظ و نگهدارى کنیم. ولى برخى مبلغین، جوانان را به بهانه هاى مختلف طرد مى کنند و به دامن دشمن مى اندازند.
13. یکى از مهم ترین وظایف خطبا و رهبران مذهبى در این عصر، رهبرى و هدایت نسل جوان است، این رهبرى و هدایت از لحاظ تاکتیک و کیفیت عمل در زمانهاى متفاوت و در مورد اشخاص متفاوت، فرق مى کند و ما باید این خیال را از سر خود بیرون کنیم که نسل جدید را با همان روش قدیم رهبرى کنیم. نسل جوان ما مزایائى دارد و عیب هایى. زیرا این نسل یک نوع ادراکات و احساساتى دارد که درگذشته نبود و از این جهت باید به او حق داد. در عین حال یک انحرافات فکرى و اخلاقى دارد و باید آنها را چاره کرد. چاره کردن این انحرافات بدون در نظر گرفتن مزایا یعنى ادراکات و احساسات و آرمان هاى عالى که دارد و بدون احترام گذاشتن به این ادراکات و احساسات میسر نیست. باید به این جهات احترام گذاشت. رو در بایستى ندارد. در نسل گذشته فکرها این اندازه باز نبود، این احساسات با این آرمان هاى عالى نبود. باید به این آرمانها احترام گذاشت. اسلام به این امور احترام گذاشته است. اگر ما بخواهیم به این امور بى اعتنا باشیم محال است که بتوانیم جلوى انحرافهاى فکرى و اخلاقى نسل آینده را بگیریم. فکر اساسى به اینست که اول ما درد این نسل را بشناسیم، درد عقلى و فکرى، دردى که نشانه بیدارى است یعنى آن چیزى را که احساس مى کند و نسل گذشته احساس نمى کرد اصل کلى است که نسل جوان افکار و ادراکات و احساساتى دارد و انحراف هایى. تا به دردش یعنى به افکار و ادراکات و احساساتش رسیدگى نشود نمى شود جلو انحرافاتش را گرفت. بنابراین در رهبرى نسل جوان، بیش از هر چیز دو کار باید انجام شود : یکى باید درد این نسل را شناخت و آنگاه در فکر درمان و چاره شد. بدون شناختن درد این نسل هرگونه اقدامى بى مورد است. دیگر اینکه نسل کهن باید اول خود را اصلاح کند. نسل کهن از بزرگترین گناه خود باید توبه کند و آن مهجور قرار دادن قرآن است. همه باید به قرآن بازگردیم و قرآن را پیشاپیش خود قرار دهیم و در زیر سایه قرآن به سوى سعادت و کمال حرکت کنیم.
منابع:
مرتضى مطهرى، ده گفتار، تهران، صدرا، 1385.
....................، یاداشت ها، ج3، ص324- 358.
....................، یاداشت ها، ج4، ص468- 482.
منبع :
مجله پگاه حوزه (ویژه حوزه های دینی) : 3 تیر 1388 - شماره 59
مثل خردمندان فكر كنيد اما با مردم به زبان خودشان حرف بزنيد.