اطلاعات مهمی که در مناظرات باید بدانیم یا به آن توجه دهیم
1-ما مثل اهل سنت مقلد علمای قدیمیمان نیستیم
2-هیچ کتابی غیر از قرآن را منزه از خطا نمیدانیم
با ید به آنها تذکر داد که شیعه هیچ کتابی را غیر قران صحیح نمیداند در مورد روایات هم با توجه به سند وعلم مربوط به آن در صحیح وعدم صحیح بودن آن نظر می دهد.
از جمله مثلا:علامه مجلسي بيش از 400 سال است كه از دنيا رفته و هيچ شيعهاي در اين زمان از او تقليد نميكند.
3- اهل سنت می گوید براي وحدت مسلمانان لازم است كينههاي گذشته را كه بر اثر اهداف سياسي و اقتصادي به وجود آمده است را فراموش كنيم!!! ومکتب آنها را قبول کنیم.
4- از خصوصیات شبهه پراکنی اهل سنت بویژه وهابیت توجه و گیر دادن به بعضی از قطعات یک روایت که مورد استدلال است وعدم توجه عمدی به بقیه قسمتهای آن می باشد:
مثلا از خطبه 202 نهج البلاغه فقط به قسمتی از خطبه استدلال می کنند و میگویند:
«لقد استرجعت الوديعة وأما حزني عليك فسرمد» (امانتى كه به من سپرده بوديد هم اكنون باز گردانده شد و اندوهم هميشگى است)
وهابیت می گوید:كجاي اين متن دلالت ميكند كه حضرت زهرا كشته شده است؟ كجاي اين متن دلالت ميكند كه او شهيد شده است؟ اين كلام را هر شخصي كه همسرش را از دست داده و براي او محزون باشد ميگويد. اما اين چه ارتباطي به از دست دادن فاطمه دختر [حضرت] محمد عليه الصلاة والسلام دارد؟
روش پاسخ:گویا گوینده این کلام بقيه كلام امير المومنين عليه السلام را فراموش نموده يا خود را به فراموشي زده است؟!! و آيا اين كلام حضرت ـ فستنبئك ابنتك بتضافر أمتك على هضمها ـ !!! بر حفظ كرامت حضرت زهراء سلام الله عليها توسط صحابه بعد از وفات پدر بزرگوارش در زمان خلافت أبوبكر دلالت دارد يا خير؟! يا اينكه ميخواهند بگويند اين كفار از بلاد روم و تاتار بودند كه به خانه فاطمه هجوم برده و در مركز سرزمينهاي اسلامي به او ظلم و ستم روا داشتند و ابوبكر و عمر و ساير صحابه هم از اين واقعه بي اطلاع ماندهاند؟!!)
یا مثلا در مورد بحث ادعا بر اين كه علي بن أبي طالب به سرعت بيعت نمود
ابوشوارب( از علمای اهل سنت که در شبکه وهابی المستقله لندن پیرامون شهادت حضرت زهرا(س)در مناظره با دکتر حسینی قزوینی شرکت داشت): من در برنامه قبل، پنج روايت صحيح ذكر كردم كه به هيچ يك از آنها [جناب دكتر حسيني] قزويني ايرادي وارد نساخت. و آنها رواياتي بودند پيرامون بيعت [حضرت] علي [عليه السلام] با ابوبكر كه با سرعت و ميل و رغبت صورت گرفت.
يكي از آن روايات كه مهمترين آن بوده اين روايت است:
...كان لعلى من الناس وجهة حياة فاطمة فلما توفيت استنكر على وجوه الناس فالتمس مصالحة أبى بكر ومبايعته ولم يكن بايع تلك الأشهر فأرسل إلى أبى بكر أن ائتنا ولا يأتنا معك أحد كراهية محضر عمر بن الخطاب
تا فاطمه زنده بود، علي [عليه السلام] در ميان مردم احترام داشت؛ اما وقتي فاطمه از دنيا رفت، مردم از او روي گرداندند و اين جا بود كه خواستند علي با ابوبكر مصالحه و بيعت كند. علي [عليه السلام] در اين شش ماه كه فاطمه زنده بود، با ابوبكر بيعت نكرده بود. از اينرو علي كسي را به دنبال ابوبكر فرستاد و به او پيغام داد به حضور حضرت زهراء برسد و گفت: كس ديگري را به همراه خود نياور، به خاطر كراهتي كه حضرت على و يا حضرت زهراء عليهما السلام از حضور عمر داشتند.صحيح مسلم، ج 5، ص 154.
یررسی مطلب:
(أولاً: ابو شوارب آن قسمتهايي از روايت را كه با عقيده او سازگار نبوده حذف نموده و مورد دلخواه خود را آورده است به عنوان مثال اين قسمتها را:
1 - «فوجدت فاطمة على أبي بكر في ذلك فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت» (فاطمه بر ابوبكر غضب نمود و با وى قهر كرد و تا پايان عمر سخنى با او نگفت.)
2 - «فلما توفيت دفنها زوجها علي ليلا ولم يؤذن بها أبا بكر وصلى عليها» (وقتي فاطمه از دنيا رفت، شوهرش شبانه او را دفن كرد و ابوبكر را خبر نساخت و خود بر او نماز خواند.)
3 – اين قسمت از كلام امير المؤمنين عليه السّلام خطاب به ابو بكر: « ولكنك استبددت علينا بالأمر وكنا نرى لقرابتنا من رسول الله صلى الله عليه وسلم نصيبا حتى فاضت عينا أبى بكر» (تو [ابوبكر] در حق من با استبداد برخورد نمودي. و به خاطر جايگاهي كه ما با رسول خدا صلّي الله عليه [وآله] وسلّم داشتيم، خلافت حق مسلم ما بود، [و حضرت آنقدر سخنان خود را ادامه داد تا اينكه] قطرات اشك ابوبكر سرازير گشت.)
ثانياً : اينها مواردي بود كه ابوشوارب از روايت صحيح بخاري حذف نموده است؛ مضافا بر اينكه اگر ابو شوارب اين قسمت ار كلام امير المؤمنين عليه السّلام خطاب به ابو بكر را بيان ميكرد:
به صراحت دلالت بر ارتباط غير دوستانه آن حضرت با ابوبكر مينمود ودية إن لمن نقل عداوة بين علي بن أبي طالب (عليه السلام) وبني أبي بكر وعمر).
اضافه بر مواردي كه ابوشوارب در جهت اهداف خود در برداشت از روايات صحيح مسلم و بخاري حذف و تقطيع نموده است، اين قسمت از كلام امير المؤمنين عليه السّلام خطاب به ابوبكر[«ولا يأتنا معك أحد كراهية محضر عمر بن الخطاب»] كه شدت بيشتري بر عليه ابوبكر داشته است را نيز حذف نموده است: كه دلالت صرايحي بر ارتباط غير دوستانه آن حضرت با ابوبكر و عمر داشته است؛ اگر نگوييم دلالت بر دشمني آن حضرت با ابوبكر و عمر مينمايد.
5- استفاده از احادیث ضعیف یا مجعول واستناد به آن
مثال: اهل سنت میگوید که شیعه عقیده دارد که: اگر عمر را لعن نكني خود ملعون هستي؟ و اگر در لعن او ترديد كني خود ملعون هستي؟!
6-تبرئه عمر با فتوحات زمان خودش
بسياري از برادران اهل سنت را ميبينيم كه براي مبرّا نمودن عمر از تهمتها به اين نكته استناد ميكنند كه عمر در فتوحات اسلامي و كشورگشاييها نقش مهمي داشته است...
حال ما از آنها سؤال ميكنيم: آيا به زعم شما كه دولت شيعه صفوي را متهم به كفر و زندقه ميكنيد فتوحات اين دولت به اسم اسلام بود يا نه؟ و يا اينكه صرف ادعايي بود كه براي فتوحات و كشور گشايي و تسلط بر آنها صورت ميگرفت؟
اضافه بر اين كه ما دركتابهاي اهل سنت ميبينيم كه پيرامون اين فتوحات نوشتهاند كه صرفاً به خاطر جمع آوري غنائم و به دست آوردن كنيزها بود
7- از حربه های جدید اهل سنت اینست که تا حدیثی در دفاع از گفتار می آوری فورا روایت را تضعیف می کنند.
گاهی اوقات بخاطر رد کردن حدیثی که ما از کتابشان استناد کرده ایم تما م روایات آن کتاب را زیر سئوال برده وآن کتاب را به بهانه های مختلف مردود می کنند؟
نمیدانیم چرا نزد برادران اهل سنت شرط نشدن صحت در روايتي دلالت بر عدم صحت کل روایات آن کتاب دارد؟! اگر اينچنين باشد لازم است بگويند: همه روايات مسند احمد و موطا مالک و سنن أبي داود و ترمذي و ابن ماجه و نسائي ضعيف هستند چون مانند صحيح بخاري و مسلم صحت در آنها شرط نشده است.
8- از عادتهاي برادران اهل سنت در مناظرات اين است كه القاء شبهات خارج از محلّ بحث از سوي خود را خروج از موضوع بحث نميدانند، ولي پاسخ به همان شبهات را خروج از موضوع بحث مينامند!!!
9-اخيراً وهابيت چه در داخل كشور و چه در خارج از كشور اين روش را شروع كردهاند كه يك سري از روايات را از كتابهاي شيعه نقل ميكنند و عليه عقائد شيعه استفاده ميكنند چه در باب مطاعن و چه در اثبات حقانيت ابيبكر
امروز بعد از گذشت1400 سال اينها به فكر افتادهاند كه رواياتي را از لابلاي كتب روائي ما بر دارند ، صدر و ذيل آن را حذف كنند و قسمتي از آن را كه ميتواند منظورشان را برساند مطرح كنند و بگويند مثلاً در عيون اخبار الرضا از امام رضا يا از اميرالمؤمنين چنين سخني وارد شده و مردم هم به شدت او را تأييد و تشويق كنند . و حال آنكه تمامي اين روايات مربوط به مطاعن است .
در اين باره اولين كاري كه بايد انجام دهيم آن است كه ببينيم اين روايت كه از كتابهاي ما نقل ميكنند صحيح است يا نه ؟
غالباً اينها به رواياتي استناد ميكنند كه از نظر علماء شيعه سنداً ضعيف است و اين تخصصاً از بحث خارج است يعني اينها رواياتي را از كتاب ما به رخ ما ميكشند كه ما خود به آنها عمل نميكنيم و برايمان اعتبار ندارد ؛ اين كار بهترين روش است در پاسخگوئي به اين شبهات .
در اين گونه موارد ما بايد ببينيم كه آيا سند اين روايتي كه به آن استناد ميكنند صحيح است يا نه ؟
مثلا جناب عبدالرحمان سربازي كتابي نوشتهاند به نام « راز دلبران » و در همايشي كه در سوريه براي جوانهاي اهل سنت داشتند راجع به اين كتاب ادعا هم كرده بودند كه اگر اين كتاب از چاپ بيرون بيايد كار شيعه را تمام خواهد كرد و گفته بود : جوانهاي شيعه يدخلون في دين اهل السنة افواجاً . اين كتاب را نوشتند كه به صورت قطع جيبي است و سرمايه گذاري كردند ، شايد بالاي100000 تيراژ چاپ كردند و نه تنها در ايران بلكه درتمام نقاط جهان از جمله در آلمان ، كانادا ، هلند و قطر پخش كردند .
اما اينكه داستان اين كتاب چه بوده است : اين قضيه مربوط به20 سال قبل است كه يك نفر از تايباد ــ كه شهري است مرزي در استان خراسان كه تقريباً70 درصد آن سني هستند ــ نامهاي براي مؤسسات قم نوشته است كه « شما در تفسير قمّي روايتي داريد كه پيغمبر اكرم بشارت داده به خلافت ابوبكر و عمر ، چرا شما به رواياتي كه در كتب تفسيري شماست و كافي هم نقل كرده عمل نميكنيد ؟ » .
متأسفانه اين مؤسسه پاسخ قانع كنندهاي نداده و درجواب گفته بود كه اين روايت در تفسير قمي وجود ندارد و اگر شما راست ميگوئيد جلد و صفحه آن را به ما معرفي كنيد . اين شخص هم جواب اينها را از تايباد به چابهار براي امام جمعه چابهار عبدالرحمان سربازي ميفرستد . ايشان هم در جواب مينويسد : اين روايت در تفسير قمي ، جلد فلان ، صفحه فلان و در تفسير صافي ، جلد فلان ، صفحه فلان و در تفسير عياشي ، ... وجود دارد . آقاي عبدالرحمان سربازي هم نامه آن شخص تايبادي و جواب مؤسسه در راه حق و همچنين جوابهاي خود را هم ضميمه آن و در تيراژ بالاي صدهزار چاپ كرده است . شما ببينيد ما نبايد اين چنين كنيم و اين روش پاسخگوئي نيست .
البته پاسخ این کتاب تحت عنوان « نقد دلبران » توسط استاد ارجمند جناب دکتر حسینی قزوینی داده شده است.
علي اي حال بايد ديد كه اينها از چه راهي وارد ميشوند تا افكار جوانان ما را متزلزل كنند و جوانان خودشان را تقويت كنند .
اما در مورد روايت قمي :
اولاً اين تفسير منسوب به قمي است و معلوم نيست كه واقعاً مال او باشد و نويسنده كتاب فردي است به نام ابوالفضل العباس كه مجهول است و هيچ يك از كتب رجالي شيعه او را توثيق نكردهاند بنابراين اصل كتاب زير سؤال است .
ثانياً اين كتاب مخلوطي است از تفسير علي بن ابراهيم قمي و تفسير زياد بن منذر ابوالجارود رهبر زيديها در مازندران ، منظور اينكه كليت كتاب زير سؤال است .
ثالثاً اين روايت را محدث قمي نقل ميكند به عنوان شأن نزول نسبت به نزول آيه تحريم در سوره تحريم « يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاةَ أَزْوَاجِكَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ » و ارتباطي به حديثي از معصوم يا پيغمبر نيست ، شأن نزولي است كه آقاي علي بن ابراهيم شخصاً نقل ميكند ضمن آنكه سندي هم براي آن نياورده است و وقتي سند در كار نيست قضيه منتفي خواهد بود .
رابعاً اين روايت در مطاعن خلفاء است نه در تقويت آنها و داستان از اين قراراست كه آقا رسول خدا در خانه همسرش حفصه دختر عمر بود كه ماريه قبطيه يكي ديگر از همسران آن حضرت غذائي براي ايشان به آنجا ميآورد و حضرت از آن غذا تناول ميكند . حفصه از اين جريان عصباني ميشود و با پيامبر يك مقداري جسورانه صحبت ميكند . بعد حضرت قسم ميخورند كه ديگر با ماريه ارتباط نداشته باشند . خداوند آيات ابتدائي سوره تحريم را نازل فرمود و ... بعد نقل ميكند كه پيامبر به حفصه گفت : من سرّي را با تو در ميان ميگذارم كه اگر آن را فاش كني عليك لعنة الله و الملائكة و الناس اجمعين ، حفصه قول داد . فرمود : بعد از من ابوبكر خلافت را ميگيرد و بعد از آن به پدرت عمر ميرسد . حفصه نزد عايشه رفت و سرّ پيغمبر را فاش كرد . عايشه هم اين راز را براي پدر خود و ابوبكر براي عمر بازگو كرد . عمر وقتي كه از دختر خود حفصه صحت جريان را ميپرسد ، حفصه نخست انكار ميكند اما بعد از تهديد عمر خبر را تصديق ميكند . سپس اين چهار نفر يعني ابوبكر ، عمر ، عايشه و حفصه تصميم ميگيرند كه پيامبر را مسموم كنند و ... داستان ادامه دارد ؛ خداوند عالم پيامبر را از اين توطئه با خبر ميسازد . بعد كه مسأله فاش شد حفصه از رسول خدا ميپرسد كه : من أنبأك بهذا ؟ قال : أنبأني العليم الخبير تا آخر داستان ... در ادامه دارد كه خداوند درآيات بعد خطاب به رسول خدا ميفرمايد : خداوند و جبرئيل و صالح المؤمنين از تو حمايت ميكنند و مراد از صالح المؤمنين امير المؤمنين علي عليه السلام است .
شما ببينيد ؛ عبدالرحمان سربازي ميگويد : شيعيان روايات امامانشان را هم قبول ندارند ، رواياتي را كه از امامانشان نقل شده در بشارت خلافت ابوبكر و عمر قبول ندارند .
گفتيم : اولاً اين روايت از امامان ما نيست بلكه از علي بن ابراهيم قمي است ، آن هم از طريق شاگردش كه مورد اعتماد ما نيست .
ثانياً سند ندارد ــ ما نقل اين روايات را خلاف شرع ميدانيم چرا كه باعث عداوت و اختلاف ميان شيعه و سني ميشود و چه بسا نقل اين اينها زمينه ميشود براي اهانت و حتي قتل شيعيان در داخل و خارج از كشور. بارها ما اين را گفتهايم و اين سخن امام و مقام معظم رهبري و علماء و مراجع تقليد است . ما نه خودمان اين روايات را نقل ميكنيم و نه به دوستان چنين توصيهاي ميكنيم پس ــ روايت مرسله است .
ثالثاً شما كه اين را نقل ميكنيد چرا نمي گوئيد كه حفصه راز رسول خدا را فاش كرد و آن گونه كه خود حضرت فرمود مشمول لعنت خدا و رسول شد ؟ ما كه اين روايت را قبول نداريم، شما كه به آن استناد ميكنيد اين مطلب را چگونه پاسخ ميدهيد ؟
رابعاً شما ميگوئيد كه بعد از آنكه عايشه جريان را براي پدرش نقل كرد ابوبكر نزد عمر آمد و گفت كه عايشه اين جريان را نقل كرده و من زياد به قول او اعتماد ندارم ، وقتي اين طور بوده كه ابوبكر به گفتار دختر خود عايشه اعتماد نداشته شما چطور تمام روايات عايشه را اعم از رطب و يابس و ريز و درشت ، همه را قبول ميكنيد ؟
نكته ديگر اينكه وقتي كه عمر براي صحت خبر به دخترش مراجعه ميكند حفصه قضيه را كاملاً انكار ميكند اما بعد از اصرار زياد عمر اعتراف به صحت جريان ميكند ؛ آيا اين مطلب روايات و موقعيت حفصه را زير سؤال نمي بَرَد ؟
نكته اصلي و مهم اين است كه اين چهار نفر تصميم ميگيرند كه پيغمبر خدا را مسموم كنند ؛ آيا شما به اين ملتزم هستيد ؟ ما كه اين روايت را درست نميدانيم اما شما كه به سطر دوم آن استناد ميكنيد ، اين روايت سطر اول هم دارد سطر سوم هم دارد سطر چهارم هم دارد . آيا حاضريد به تمام مضمون روايت استناد كنيد ؟
اضافه بر اينكه در آخر آيه صراحت دارد كه منظور از « صالح المؤمنين » امير المؤمنين علي سلام الله عليه است . يعني اگر ما بدون تعصب به اين روايت نگاه كنيم ميبينيم كه اين روايت ، ولايت امير المومنين را تثبيت ميكند .
ببينيد ، كارهاي اينها از اين قماش است ؛ یعني وارد كتابهاي ما ميشوند ، يك روايت را از گوشه بحارالانوار يا تفسير قمي يا تفسير عياشي كه هيچ سندي ندارد يا انوار نعمانيه سيد نعمت الله جزائري رضوان الله عليه ــ نميدانيم كه مرحوم جزائري در چه موقعيتي بوده كه اين كتاب را نوشته ــ اين رواياتي را كه هيچ اعتبار و سندي ندارد و ما نقل آنها را هم جائز نميدانيم برملا كرده و به آنها استناد مي كنند . پس بهترين راه در پاسخگوئي اين است كه اولاً وارد بحث سند شويم و ثانياً مضمون را با عقائد شيعه تطبيق ميدهيم.
در اين قضيه بشارتي در كار نيست ؛ پيغمبر اكرم در اين روايت از واقعيتي خبر ميدهد همان طور كه در رابطه با دودمان بني اميه در ذيل آيه60 سوره إسراء « وإذ قلنا لك إن ربك أحاط بالناس وما جعلنا الرؤيا التي أريناك إلا فتنة للناس والشجرة الملعونة في القرآن ونخوفهم فما يزيدهم إلا طغيانا كبيرا » خبر داده است كه پيغمبر در رؤيا ديد كه ميمونهائي بر بالاي منبر رفتهاند ، جبرئيل نازل شد و خبر داد كه مدتي بنياميه خلافت را غصب ميكنند ؛ آيا اين هم بشارت بر بنياميه است . اخبار پيغمبر از آينده امري است و بشارت او امر ديگري است . پس اصلاً بشارتي نيست .
علي أيّ حالِ اين روش جديد اهل سنت است كه متأسفانه اهل سنت داخل كشور هم تحت تأثير تبليغات وهابيت قرار گرفتهاند ؟
اقتباس وتلخیصی از بیانات استاد دکتر قزوینی
منبع :
http://shamimshia.com/fa/component/content/article/18-nokat-monazere/46-nokat-monaz.html
مثل خردمندان فكر كنيد اما با مردم به زبان خودشان حرف بزنيد.