آداب کلام در کلام الهی
آداب کلام در کلام الهی
آنچه در این مقاله مد نظر است، مروری است بر آداب سخن از دیدگاه قرآن. انتخاب این بحث از جهات گوناگون حایز اهمیت است که ذیلاً به آنها اشاره خواهد شد و مهمترین آنها نقش بلندی است که زبان و سخن در میان اعضاء و افعال انسانی، در سعادت و شقاوت انسان ایفا میکند.
مباحث این مقاله عبارتند از: الف) اهمیت کلام؛ ب) آداب سخن گفتن؛ ج) آداب سخن شنیدن؛ د) آداب گفت و گو.
اهمیت کلام
قرآن کریم که از سنخ کلام است خود را به عنوان بیان معرفی کرده است: «هذا بیان للناس» (آل عمران، 3/1381) گرچه بیان، مفهومی است گسترده و بر هر چیزی که مبیّن مقصود و مراد انسان باشد اطلاق میشود، خواه سخن یا خط یا اشاره، لکن شاخص همه آن ها سخن است و لذا قرآن به آداب سخن، بیش از خط یا اشاره پرداخته است.
به حسب عادت، سخن گفتن مسأله سادهای به نظر می رسد لکن با اندک تأمل، خواهیم دانست که این امر از پیچیدهترین و ظریفترین اعمال انسانی است. این ظرافت و عظمت، از یک سو به نحوة همکاری اعضای دستگاه صوتی برای ایجاد اصوات مختلف و نیز به وضع لغات و چینش آنها به دنبال یکدیگر مربوط است و از سوی دیگر به تنظیم استدلالات و بیان احساسات از طریق عقل مربوط می شود. عظمت زبان،این عضو کوچک و فعال، و سخن که فعل آن است، از نکات زیر دریافت میشود:
1ـ آن گونه که از آیات 1 تا 4 سورة الرحمن استفاده میشود، یکی از مهمترین نعمتهای الهی بعد از نعمت آفرینش، نعمت بیان است. در این آیات آمده استک «الرحمن. علّم القرآن. خلق الانسان. علّمه البیان؛ خدای رحمان، قرآن را یاد داد، انسان را آفرید، به او بیان آموخت». گویا مفهوم این سخن آن است که انسان است و بیانش.
2ـ در قیامت از مسؤلیت زبان سؤال می شود. در سورة بلد آیات 8 و 9 میخوانیم: «الم نجعل له عینین، و لسانا و شفقین» آیا دو چشمش ندادیم، و زبانی و دو لب». شاید تعقیب آیه فوق به آیة 10 این سوره: «و هدیناه النجدین؛ و هر دو راه ]خیر و شر[ را بدو نمودیم»، این مطلب را می فهماند که زبان، یکی از ابزار هدایت است.
3ـ سخن بهترین ابزار انتقال افکار و حتی تأثیرگذاری است که در کلام پیامبر به عنوان سحر به آن اشاره شده. فرمود: ان من البیان لسحراً.[2]
4ـ از میان معجزات انبیاء، با عظمتترین معجزه، معجزة خالده نبوی یعنی قرآن، از سنخ کلام است. تأثیر این معجزه تا بدانجا بوده که کفار با شنیدن این کلام، از آن به «سحر» تعبیر میکردند: «فقال ان هذا الا سحر یؤثر (مدثر، 74/24)؛ گفت: این قرآن جز سحر نیست».
و گاه تا بدانجا پیش میرفتند که میگفتند: «و قال الذین کفروا لا تسمعوا لهذا القرآن والغوا فیه لعلکم تغلبون (فصلت 41/26) کسانی که کافر شدند گفتند: به این قرآن گوش مدهید و سخن لغو در آن اندازید شاید شما پیروز شوید».
تعبیر به سحر و نهی از استماع قرآن، هر کدام به نوعی حکایت از نفوذ تأثیر کلام الهی بر مردم دارد.
5ـ از جمله نخستین خواستههای موسی پس از مبعوث شدن به رسالت، برای موفقیت در انجام مسؤولیت خویش، زبان رسا است. فرمود: «و احلل عقدة من لسانی. یفقهوا قولی (طه، 20/27، 28)؛ و از زبانم گره بگشای، تا سخنم را بفهمند».
6ـ وجود آفات برای سخن در فرمایش امیرالمؤمنین، نشان دیگری از اهمیت و شأن کلام است. فرمود: للکلام آفات؛[3] همانا برای سخن آفاتی است.
فیض کاشانی در محجه البیضاء آفات زبان را تا 20 عدد بر شمرده است.
در بیانی دیگر امام علی(ع)، سخن را یکی از ابزار وضع و رفع نعمت دانسته است: ربّ کلمة سلبت نعمة و جلبت نقمة؛[4] چه بسا سخنی که نعمتی را سلب کند و بلاهایی را جذب کند.
و در تعبیر دیگر، تأثیر کلام را به شمشیر تشبیه کرده است. آنگاه که فرمود: ربّ کلام کلاحسام؛[5] چه بسا کلامی که ]در برندگی[ همچون شمشیر است.
آداب سخن گفتن:
در قرآن برای سخن گفتن آدابی مطرح شده که تأثیر سخن در گرو رعایت آنها است:
1ـ فصاحت:
نخستین ادب کلام، فصاحت در کلام است.
فصاحت در لغت به معنی خلوص چیز است؛[6] و در اصطلاح، کلام فصیح یعنی کلام عاری از انواع تعقیدات. هر گاه کلام از تنافر حروف، غرابت حروف، کراهت در سمع، خلاف قیاس صرفی، تنافر کلمات مجتمع و ضعف تألیف عاری و برهنه بود فصاحت در کلام حاصل شده است.
هر گاه متکلم دارای ملکهای باشد که بتواند مراد خود را به راحتی و با رساترین تعابیر ادا کند، فصیح نامیده میشود.
موسی از خداوند درخواست میکند برادرش هارون به جهت فصاحت کلامش کمک کار او باشد: «و اخی هارون هو افصح منی لسانا فارسله معی (قصص، 28/34)؛ برادرم هارون از من زبان آورتر است پس او را با من به دستیاری گسیل دار».
فصاحت در کلام امیرالمؤمنین این چنین تعریف شده است: احسن الکلام ما لا تمجه الاذن و لا یتعجب فهمه الافهام؛[7] بهترین سخن آن است که گوش را اذیت نکند و فهم را به زحمت نیندازد (که اشاره است به عاری بودن از تعقیدات لفظی و معنوی).
شأن فصاحت تا حدی است که پیامبر(ص) فرمود: الفصاحة زینة الکلام؛[8] فصاحت زینت سخن است. در کلام دیگر فرمود: جمال الرجل فصاحة لسانه؛[9] جمال مرد رسایی زبانش میباشد.
2ـ بلاغت
در لغت به معنای وصول و انتهاست؛[10] و در اصطلاح عبارت است از مطابقت کلام با مقتضای حال و مقام، به عنوان نمونه در مقام تأکید، ایجاز و یا اطناب سخن، رعایت هر یک را بنماید.
بسیاری از ناهنجاریهای سخن ناشی از عدم رعایت موقعیت کلام است. در آیة 63 سورة نساء دربارة منافقین آمده است:
«فاعرض عنهم وعظهم و قل لهم فی انفسهم قولاً بلیغاً؛ از آنان روی برتاب و پندشان ده و با آنها سخنی رسا بگوی».
بلاغت در سخن حتی شامل پرهیز از سؤال نامناسب هم خواهد شد، در آیة 101 سورة مائده میخوانیم:
«یا ایها الذین آمنوا لا تسألوا عن اشیاء أن تبدلکم تسؤکم؛ ای اهل ایمان از چیزهایی که اگر برای شما آشکار گردد شما را اندوهناک میکند مپرسید».
از امام علی(ع) نقل شده که فرمود: لا تتکلمن اذا لم تجد للکلام موقعاً؛[11] البته نباید هنگامی که برای کلام زمینه نیست سخن گفت.
اقتضای بلاغت در سخن آن است که محدوده کلام نیز به تناسب موقعیتها رعایت گردد. در کلام امام علی(ع) آمده است: الکلام کالدواء قلیله ینفع و کثره قاتل؛[12] سخن همچون دارو است، اندکش سود میبخشد و فراوانی آن کشنده است.
3ـ لینت سخن:
در لغت گفته شده: اللین ضد الخشونة، لینت ضد خشونت است؛[13] کلام لیّن همراه با نوعی نرمی و ملایمت است.
تأثیر لحن ملایم تا بدانسجات که خداوند به موسی و هارون میگوید: «فقولا له قولاً لیّنا لعله یتذکر او یخشی (طه، 20/44) با او سخنی نرم گویید شاید که پند یگرد یا بترسد».
رمز توفیق پیامبر(ص) علیرغم نبود امکانات و وجود موانعی همچون فرهنگ ضعیف مردم، یاران کم و دشمنان زیاد حضرتش، لینت خلق و خوی و کلام پیامبر(ص) است:
«فبما رحمة من الله لنت لهم ولو کنت فظا غلیظ القلب لا نفضوا من حولک؛ (ال عمران، 3/159) پس به برکت رحمت الهی با آنان نرمخو شدی و اگر سخت دل بودی قطعاً از اطرافت پراکنده میشدند».
4ـ سدید بودن:
سداد و سدید از ماده سد، به معنای استقامت و محکم بستن است.[14]
از آداب سخن، سدید بودن کلام است، هر چه کلام با عقل و منطق و استدلال بیشتر همراه باشد میزان استحکام آن بیشتر خواهد بود. هر چه استحکام کلام بیشتر باشد ثبات و بقاء آن بیشتر خواهد شد.اصولاً قرآن به دلیل انکه سخنش یا با عقل هماهنگ است و یا با فطرت، از استحکام و استقامت خاصی برخوردار است.
در سورة احزاب آیه 70 و 71 آمده است:
«یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و قولوا قولا سدیداً. یصلح لکم اعمالکم و یغفر لکم ذنوبکم؛ ای مؤمنان از خدا پروا دارید و سخنی استوار گویید تا اعمال شما را به اصلاح درآورد و گناهانتان را ببخشاید».
گویا از آثار سخن محکم، اصلاح اعمال و تطهیر انسان از گناه خواهد بود.
5ـ میسور بودن کلام:
در لغت یسر و میسور به معنای سهل و آسان آمده است.[15]
یسیر نقطه مقابل عسر و تکلف است و تکلف نوعی زحمت است که تکلیف هم به همین معناست. همان گونه که انسان میتواند در زندگی خود با محدودیتها و با تکلفات فراوان رفتار کند و در نتیجه عرصه را بر خود تنگ نماید، در مقام سخن هم میتواند دچار انواع تکلفات گردد.
«قل ما اسألکم علیه من اجرو ما انا من المتکلفین (ص، 38/86)؛ بگو من مزدی بر رسالتم از شما طلب نمیکنم و اهل تکلف و تصنع نیستم»، پیامبر(ص) فرمود:
نحن معاشر الانبیاء والاولیاء بُرآءُ من التکلف؛[16] ما گروه انبیاء و اولیا از تکلف و زحمت بیزاریم.
متقابلاً در احادیث به سهولت توصیه شده است. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: السهل یدر الرزق؛[17] آسانی عامل ریزش رزق است.
سهولت همان گونه که در افعال جاری است،در کلام نیز قابل اجراست. از آداب سخن آن است که همراه با سهولت و آسانی باشد. قرآن،خود را به این صفت، موصوف کرده، آنجا که میگوید: «و لقد یسرّنا القرآن للذکر فهل من مدّکر (قمر / 40)؛ و قطعاً قرآن را برای پندآموزی آسان کردیم. پس آیا پند گیرندهای هست؟»
از این آیه استفاده میشود که سهولت در کلام، خود عاملی است برای یادگیری آسان و مقبولیت در سخن و لذا قرآن دستور میدهد سخن را با آسانی ادا کنید:
«فقل لهم قولاً میسوراًَ (اسراء / 28)؛ و با ایشان با ملایمت و راحتی سخهن بگوی».
تکلف در سخن، الف) هم میتواند به نحوة ادای کلام مربوط شود، آن گونه که از نبوی شریف معلوم میشود: «ان الله لیبغض الرجل البلیغ الذی یلعقب بلسانه کما تلعب الباقرة؛[18] همانا خداوند مبغوض میدارد انسان بلیغی که با زبانش همچن گاو، بازی میکند.
ب) و همچنین میتواند به محتوا و استفاده از واژههای پیچیده که ملازم با صعوبت در فهم است مربوط شود که البته این نوع تکلف در کلام، خلاف فصاحت در سخن است. آن گونه که در فرمایش امیرالمؤمنین آمده است: احسن الکلام، ما لا تمجه الاذن و لا یتعب فهمه الافهام؛[19] بهترین سخن آنست که گوش را اذیت نکند و فهم را به زحمت نیندازد.
ادای ناروای سخن باعث اذیت گوش؛ و بکارگیری مفاهیم پیچیده باعث اذیت فهم خواهد شد.
6ـ لغو بودن سخن:
اللغو من الکلام ما لا یعتد به و هو الذی یورد لا عن رویّة و فکر فیجری مجری اللغا و هو صوت العصافیر.... و قد یسمی کل کلام قبیح لغواً؛ کلام لغو آن است که قابل اعتنا نباشد. همان سخنی که از روی فکر و تأمل صادر نشود که به منزلة صدای گنجشکان است و گاه به هر کلام قبیحی لغو گفته میشود.[20]
در اوصاف بهشت آمده است که: «لا یسمعون فیها لغواً و لا کذابا (نباء 78 / 35)؛ در آنجا نه بیهودهای شنوند و نه یکدیگر را تکذیب کنند».
همچنین در اوصاف مؤمنین میخوانیم: «والذین هم عن اللغو معرضون (مؤمنون، 23 / 3)؛ آنان که از سخن بیهوده رویگردانند».
از موارد استعمال کلمة لغو میتوان چنین نتیجه گرفت که یکی از آداب سخن آن است که کلام، همراه با نوعی فکر و مقبولیت باشد.
7ـ معروف بودن کلام:
المعروف: اسم لکل فعل یعرف بالعقل او الشرع حسنه. والمنکر: یما ینکر بهما؛ معروف نامی است برای هر کاری که به واسطه عقل یا شرع، حسنش شناخته شده باشد و منکر آن است که به واسطه این دو مورد انکار قرار گرفته باشد.[21]
معروف، الف) گاه صفت فعل قرار میگیرد، آن گونه که از آیة «و أمر بالعرف» (اعراف، 7/199) فهمیده میشود.
ب) و گاه صفت کلام قرار میگیرد. یعنی یک از آداب سخن آن است که کلام متکلم باید از نظر عقل و شرع تحسین شده باشد. آن گونه که از آیات «و قلن قولاً معروف» (احزاب، 33/32) و «قول معروف» (محمد، 47/21) فهمیده میشود.
8ـ حسن مطلع و حسن ختام:
از آداب کلام آن است که آغاز و ختم سخن با نام خدا باشد. توجیه این دستور میتواند:
الف) هم به اقتضای ادب و تجلیل از مقام ربوبی باشد، که سخن با نام خدا آغاز شود.
ب) و هم باب معاشقة با خدا چنین اقتضایی را دارد که عاشق همواره در مقام احیای نام معشوق است.
ج) و هم تعظیم شعائر که مصداقی است از تقوای الهی، اقتضای بزرگداشت نام خدا را دارد. آن گونه که آیة «و من یعظّم شعائر الله فانّها من تقوی القلوب (حج، 22/32)؛ هر کس شعائر خدا را بزرگ دارد در حقیقت از پاکی دلهاست» اشاره دارد. این ادب الهی از آیات 29 و 30 سورة نمل که بلقیس گفت:
«یا ایها الملأ انی القی الی کتاب کریم، انه من سلیمان و انه بسم الله الرحمن الرحیم؛ ای سران، نامهای ارجمند برای من آمده از طرف سلیمان است و آن به نام خداوند رحمتگر مهربان است».
و همچنین آیة 41 سورة هود که فرمود: «قال ارکبوا فیها بسم الله مجریها و مرسیها؛ نوح گفت در آن سوار شوید، به نام خداست روان شدنش و لنگر انداختنش». فهمیده میشود.
9ـ کریم بودن کلام:
کریم، هم میتواند صفت خدا باشد که در این حال، اسمی است برای احسان الهی. آنجا که آمده است: «فان ربی غنی کریم (نمل، 27/40)؛ همانا پروردگار من بینیاز و ارجمند است».
و هم صفت انسان باشد که در این صورت اسمی برای اخلاق و افعال پسندیدهای که از انسان ظاهر میشود و به طور کلی هر چیزی که در باب خودش نوعی شرافت داشته باشد، به کرم متصف میشود. مثل اینکه دربارة قرآن میخوانیم:
«انه لقرآن کریم؛ (واقعه، 56/77) این پیام قطعاً قرآنی است ارجمند».
و یا دربارة فرشتگان میخوانیم: «بل عباد مکرمون (انبیاء 21/26)؛ بلکه فرشتگان بندگانی ارجمنداند» و «کرام برره (عبس، 80/16)؛ ارجمند و نیکوکارند». و یا دربارة انسان میخوانیم: «و جعلنی من المکرمین (یس، 36/27)؛ پروردگارم مرا در زمرة عزیزان قرار داد».
همچنین دربارة کلام میخوانیم: «فلا تقل لهما افّ و لا تنهرهما و قل لهما قولاً کریما (اسراء 17/23)؛ به آنان اُف مگو و پرخاش مکن و با آنان شایسته سخن بگوی».
از موارد استعمال این واژه میتوان چنین استفاده کرد که کرامت به معنای شرافت؛ و بیانگر نوعی ادب برای سخن است. بدین معنا که از آداب سخن آن است که، کلام همراه با ادب القا شود. در نبوی شریف میخوانیم: اجملوا فی الخطاب تسمعوا جمیل الجواب؛[22] زیبا خطاب کنید تا جواب زیبا بشنوید».
بدیهی است ادب یک مقولة بسیط نیست، بلکه مقولهای است که از امور مختلف تشکیل میشود، که عبارتند از:
الف) استفاده از واژههای سالم
یکی از چهرههای ادب و شرافت در سخن، به کارگیری الفاظ مناسب است. در وصف عباد الرحمن، قرآن میفرماید: «و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً (فرقان، 25/63)؛ و چون نادانان ایشان را مورد خطاب قرار دهند به ملایمت و سلامتی جواب دهند».
از سوی دیگر قرآن فحش و ناسزاگویی را مورد نهی قرار داد. «و لا تسبوا الذین یدعون من دون الله فیسبوا الله عدواً بغیر علم (انعام، 6/108)؛ آنان که جز خدا میخوانند دشمنام مدهید که آنان از روی دشمنی و به نادانی خدا را دشمنام میدهند».
ب) آهنگ ملایم
آهنگ ملایم میتواند یکی از چهرههای ادب در سخن باشد، آن گونه که از آیة 2، سورة حجرات استفاده میشود:
«یا ایها الذین آمنوا لا ترفعوا اصواتکم فوق صوت النبی و لا تجهروا له بالقول کجهر بعضکم لبعض؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید! صدایتان را بلندتر از صدای پیامبر مکنید و همچنان که بعضی از شما با بعضی دیگر بلند سخن میگویید با او با صدای بلند سخن میگویید.
ج) تشریفات در کلام
ادب اقتضا دارد کلام را با تشریفات ادا کنیم که نمونههایی از این ادب را در آیات و روایات مشاهده مکنیم.
اغلب آیات در مقام بیان احکام، حکم را با تشریفات خاصی بیان میکنند که لطافت خاصی به بیان حکم میبخشد. تعبیر به «یا ایها الذین آمنوا» و «یا ایتها النفس المطمئنه» و «لعلکم تعقلون» و «لعلکم تفلحون» و امثال این تعابیر میتواند نوعی تشریفات سخن باشد.
بنی تمیم پیامبر را با اسم صدا میزدند و میگفتند: یا محمد یا محمد اخرج الینا؛[23] ای محمد به نزد ما خارج شو. خطاب آمد: «لا تجهروا له بالقول کهجر بعضکم لبعض؛ همچنان که بعضی از شما با بعضی دیگر بلند سخن می؛ویید با او سخن نگویید». «ان الذین ینادونک من وراء الحجرات اکثرهم لا یعقلون (حجرات، 49/4)؛ کسانی که تو را از پشت اتاقها به فریاد میخوانند بیشترشان نمیفهمند.
در آیة 63 سورة نور میخوانیم: «لا تجعلوا دعاء الرسول بینکم کدعاء بعضکم بعضا؛ خطاب کردن پیامبر را در میان خود مانند خطاب کردن بعضی از خودتان به بعضی قرار مدهید».
پیامبر(ص) دربارة بیان نام مبارک رمضان فرمود: لا تقولوا رمضان فان رمضان اسم من اسماء الله تعالی و لکن قولوا شهر رمضان؛[24] نگویدی رمضان، همانا رمضان نامی است از اسامی خداوند متعال. لکن بگویید: ماه رمضان.
تعابیر فوق هر کدام به نوعی حکایت از تشریفات در سخن دارد. تنها در دو مورد، تشریفات در سخن استثنا شده است.
الف) آنجا که در تشریفات افراط شود که خود، موجب استهجان کلام است. در کلام امیرالمؤمنین(ع) آمده استک الثنا باکثر من الاستحقاق ملق؛[25] تعریف و تجلیل به بیش از اندازه، تملق و چاپلوسی است.
ب) آنجا که تشریفات، خلاف باب محبت باشد. گاه تشریفات در سخن، با الفت و صمیمیتی که بین افراد، موجود است سازگار نیست. در ذیل آیة 63 سورة نور، در روایت آمده است که حضرت فاطمه(ع) پیامبر را به عنوان «یا رسول الله» خطاب میکرد که پیامبر(ص) فرمودند: قولک یا اباه، احب الی قلبی و ارضی للرب؛[26] اینکه مرا پدر خطاب کنی نزد من محبوبتر و مایه خشنودی پروردگار است.
این برخورد نشان میدهد، در جو صمیمیت و محبت به کارگیری القاب و تشریفات از اثر محبت خواهد کاست.
برای تکمیل بحث، مناسب است به آداب شنیدن سخن و آداب گفت و گو نیز، از دیدگاه قرآن اشاره کنیم.
آداب سخن شنیدن
مطالبی که معمولاً میشنویم از سه حال بیرون نیست:
الف) دارای رشد آشکار است: اقتضای ادب درباره این نوع سخنان، آن است که: به این سخن دل داد و توجه کرد و نیز در برابرش سکوت کرد.
این ادب از ایة «و اذا قرئ القرآن فاستمعوا له و انصتوا (اعراف، 7/204)؛ و چون قرآن خوانده شود گوش بدان فرا دهید و خاموش مانید» قابل استیناس است. تعبیر به «استمعوا» گوش دادن و توجه کردن و «انصتوا» خاموش ماندن، بیانگر دو جلوة ادب در برابر کلام حق است.
ب) دارای ضلالت آشکار استک به همان میزان که سخن حق دارای تأثیر مثبت است و تجلیل و حمایت از آن لازم است، کلام باطل نیز دارای تأثیر منفی بوده و اعراض از آن لازم است.
در آیة 68 سورة انعام آمده است: «و اذا رأیت الذین یخوضون فی آیاتنا فاعرض عنهم حتی یخوضوا فی حدیث غیره؛ چون بینی کسانی ]به قصد تخطئه[ در آیات ما فرو می روند از ایشان روی برتاب تا در سخنی دیگر درآیند».
قطعاً کلام باطل که دارای ضلالت است، مصداقی است از قول زور و قول لغو، که در آیاتی از آن ها نهی شده است: «و اجتنبوا قول الزور» (حج، 22/30)
«والذین هم عن اللغو معرضون (مؤمنون، 23/3)؛ مؤمنان کسانی هستند که از بیهوده رویگردانند».
ج) کلام مشتبه: الشبهه هو ان لا یتمیز احد الشیئین من الاخر لما بینهما من التشابه عیناً کان او معنی؛ شبهه آن است که دو چیز از همدیگر تمییز داده نشود به خاطر تشابه عینی یا معنوی که بین آنهاست.[27]
آنچه مایه سر درگمی انسانهاست کلام حق یا باطل نیست، بلکه کلام مشتبه است. آن گونه که از آیة 7 سورة آل عمران استفاده میشود، مشتبه یعنی کلام دو پهلو، کلامی که ابستن فتنه است.
«... و اُخر متشابهات فامّا الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه؛ پارهای از آیات متشابهاتاند. آنانی که در دلهایشان انحراف است برای فتنه جویی از آنها پیروی میکنند».
ادب در برابر کلام مشتبه:
الف) تحقیق در راوی
یکی از آداب برای کشف حق، دقت و کنکاش در راوی سخن است. در ذیل آیة 24 سورة عبس: «فلینظر الانسان الی طعامه؛ پس انسان باید به خوراک خود بنگرد»، از امام باقر(ع) نقل شده: علمه الذی یاخذه عمن یأخذه؛[28] انسان باید دقت کند که علوم خود را از چه کسی دریافت میکند.
ب) تحقیق در مروی
آن گونه که از آیة 6 سورة حجرات استفاده میشود، تحقیق در مروی ادب دیگری است در برخورد با کلام مشتبه:
«یا ایها الذین آمنوا ان جاءکم فاسق بنباء فتبیّنوا ان تصیبوا قوماً بجهالة فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، اگر فاسقی برایتان خبری آورد، نیک وارسی کنید. مبادا به نادانی گروهی را اسیب برسانید واز آنچه کردهاید پشیمان شوید».
ج) گلچین کردن
سومین ادب در برخورد با کلام مشتبه پس از تحقیق در راوی ومروی، انتخاب بهترین سخنان است: «فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هدیهم الله و اولئک هو اولوا الاباب (زمر، 39/17 و 18)؛ پس بشارت ده به آن بندگان من که به سخن گوش فرا میدهند و بهترین آن را پیروی میکنند. اینانند که خدایشان راه نموده و اینانند همان خردمندان».
معیار انتخاب احسن، قرآن است و عقل، چرا که این دو میتوانند نقش امامت و رهبری انسان را در ارائه فکر صحیح بیان کنند: پیامبر(ص) دربارة قرآن فرمود: علیکم بالقرآن فاتخذوه اماماً و قائداً؛[29] بر شما باد به قرآن، پس آن را امام و جلودار خود انتخاب کنید.
و دربارة عقل، امام علی(ع) چنین فرمود: العقول ائمة الافکار؛[30] عقلها امامان افکارند.
بدیهی است که تحقیق دربارة مشتبهات تنها شأن کسانی است که در این امور، قدرت تشخیص داشته باشند و برای آنان که فاقد قدرت تجزیه و تحلیلاند، این کار ممنوع است. کلید این تشخیص نیز، به حکم آیة 29 سورة انفال، در گرو تقوی است: ان تتقوا الله یجعل لکم فرقاناً؛ اگر خدا ترس و پرهیزکار شوید خدا به شما فرقان بخشد».
آداب گفت و گو
مرحلة سوم آداب کلام، به آداب رد و بدل کلام مربوط میشود.
1ـ توجه کردن به طرف مکالمه:
شاید بتوان این ادب را از آیات مربوط به مجلس انس بهشتیان استیناس کرد.
«متکثین علیها متقابلین (واقعه، 56/16)؛ بهشتیان بر تختها روبروی هم بر انها تکیه دادهاند».
«علی الارائک ینظرون (مطففین، 83/23)؛ بهشتیان بر تختها نشسته مینگرند».
«لا یسمعون فیها لغواً و لا تأثیماً. الا قیلا سلاماً سلاماً (واقعه، 56/25،26)؛ در آنجا نه بیهودهای می شنوند ونه سخنی گناه آلود. سخنی جز سلام و درود نیست».
از این آیات استفاده میشود که در بهشت مجلس انس سالمی برقرار است و بدون شک، آنچه ادب یک مجلس در خور شأن بهشت است از ناحیه بهشتیان رعایت میشود. در آن مجلس، اهل بهشت روبروی یکدیگر، در حال توجه، سخنان سالم رد و بدل میکنند.
2ـ گفت و گو به صورت نجوی نباشد:
اصولاً مکالمه باید از آفات کلام دور باشد. لکن مهمترین آفات که اغلب در ظرف مکالمات به وجود میآید دو آفت است.
الف) نجوی ب) جدال.
قرآن در باب نجوی میفرماید: «انما النجوی من الشیطان لیحزن الذین آمنوا و لیس بضارهم شیئاً الاّ باذن الله (مجادله، 58/10)؛ نجوا از القائات شیطان است تا کسانی را که ایمان آوردهاند، دلتنگ گرداند. ولی جز به فرمان خدا هیچ آسیبی به آنها نمیرساند».
با توجه به روحیه ضعیف اغلب مردم، نجوا در مجالس میتواند عامل وسوسه و تخیلات باطل بوده و قلوب مؤمنین را نسبت به یکدیگر محزون کند. هر چند تا اراده الهی نباشد، نجوای افراد به کسی ضرر نمیرساند، لکن درک این مهم از افق، فکر افراد ضعیف الایمان بیرون است.
نجوا تنها در سه مورد تجویز شده که در سورة نساء آیه 114 به آن اشاره شده است:
«لا خیر فی کثیر من نجویهم الا من امر بصدقة او معروف او اصلاح بین الناس؛ در بسیاری از رازگوییهای ایشان خیری نیست مگر اینکه بدین وسیله به صدقه یا کار پسندیده یا سازشی بین مردم فرمان دهد».
3ـ جدل نباشد:
شیطان همواره در صدد ایجاد عداوت و کینه و از بین بردن محبت و صمیمیت افراد است.
«انما یرید الشیطان ان یوقع بینکم العداوة والبغضاء (مائده، 5/91)، همانا شیطان میخواهد در میان شما دشمنی و کینهای ایجاد کند».
یکی از بهترین فرصتها برای ایجاد تفرقه و عداوت بین مردم، جدال است که مکالمات نیز، عموماً میدان مناسبی است برای جدال. قرآن میفرماید:
«ان الشیاطین لیوحون الی اولیائهم لیجادلوکم (انعام، 6/121)، شیاطین به دوستان خود وسوسه میکنند تا با شما ستیزه نمایند».
مقاله وارده دعا و متون دینی
حسین حاج پنجعلی زاده (دانشگاه آزاد اسلامی واحد اردبیل)
1ـ دعا خدا را دعوت کردن به سوی خود است چنانکه خداوند ما را به سوی خود دعوت میکند. دعا خدا را خواستن است. انسان باید درب رحمت الهی را با دعا بزند.
گفت پیغمبر که چون کوبی دری
چون نشینی بر سر کوی کسی
چون ز چاهی میکنی هر روز خاک
عاقبت ز آن در برون آید سری
عاقبت بینی تو هم روی کسی
عاقبت اندر رسی بر آب پاک[i]
2ـ در قرآن علاوه بر آیاتی که انسان را دعوت به دعا میکند، از دعاهای انبیاء بسیار یاد شده است، انبیاء علاوه بر جنبه آسمانی (از طریق وحی) که داشتند بشر بودند و لذا چون ما که دچار مشکلاتی میشویم آنها هم دچار میشوند، مثلاً زکریا و ابراهیم(ع) از خداوند در دعا فرزند میخواستند و یا موسی(ع) دچار تنگی معیشت و روزی شده بود از خداوند روزی و پناه میخواست و یا پیامبر اسلام(ص) و ابراهیم(ع) از خداوند زیاد شدن علم و دانش همراه با تزکیه میخواستند یا آدم و حوا و یونس(ع) از خداوند طلب بخشش گناهان و مغفرت از خداوند را خواستار بودند و از این قبیل دعاهای انبیاء که با ربنا شروع میشود در قرآن زیاد آمده است و خلاصه آنکه:
ای به ازل بوده و نابوده ما
حلقه زن خانه بدوش توایم
چاره کن ای چاره بیچارگان
بر که پناهیم تویی بینظیر
چاره ما کن که بیداوریم
درگذر از جرم که خوانندهایم
وی به ابد زنده و فرسوده ما
چون در تو حلقه بگوش توایم
یار شو ای مونس غمخوارگان
در که گریزیم توئی دستگیر
گر تو برانی به که روی آوریم
چاره ما کن که پناهندهایم[ii]
3ـ بعضی از مفسرین در ارتباط با آیة «امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء» (62 نمل) مینویسند که با توجه به آیات قرآن، دعای کافران هیچ وقت مستجاب نخواهد شد اما «الِ» المضطر در آیة فوق «ال» جنس است یعنی کلیه انسانها که کافران هم داخل آن است شامل میشود. یعنی در اینجا (هنگام اضطرار و شدائد) دعای کافر هم مستجاب میشود. پس آیا بین آیات تناقض پیش نمیآید؟ علامه طباطبائی میفرمایند: اگر «ال» جنس هم نباشد در هنگام اضطرار و گرفتاری که چارة انسان از همه جا قطع شده و از طریق فطرت خداجوئی متوجه خدا شده است، کافر دیگر آنجا کافر نیست چون فطرتش با خدا آشناست و طبق ندای فطرت خدا را خواسته است واین همان برهان فطرت است یعنی دعا بهترین راه اثبات خداوند است.[iii]
او به سر دجال یک چشم لعین
صد هزاران دام و دانه است ای خدا
میرهانی هر دمی ما را و باز
ای خدا فریاد رس نعم المعین
ما چو مرغان حریص بینوا
سوی دامی میرویم ای بینیاز[iv]
4ـ با دعا میشود انسانها را شناخت. انسانهایی که دارای عظمت روحی هستند و روح بزرگ دارند دعاهایشان نیز بزرگ است و انسانهایی که کوچک و حقیرند دعاهایشان نیز حقیر است. دعاها متناسب با ظرفیت روحی انسانها متفاوت است، قرب الهی قرب معنوی است و با دعا میشود مراتب معنوی انسانها را که چقد ربه خدا نزدیک هستند، تفسیر کرد. استاد مطهری در تفسیر دعای مکارم الاخلاق[v] امام سجاد(ع) میفرمایند که انسانها را با دردهایشان و دعاهایشان میشود شناخت.[vi] علی(ع) از چه رنج می برد و دردش چه بود مسلماً دعا هم متناسب با درد انسانها فرق خواهد کرد. پس آیا دعا عامل شناخت انسانی نیست؟
5ـ دعا یکی از عوامل تربیت و تزکیه و رشد[vii] انسان است. دعا انسان را به سعی و تلاش وا میدارد. در قرآن آمده است که «و اذا سألک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان فلیستجیبوا لی و لیؤمنوا بی لعلهم یرشدون»[viii] «و چون بندگان من از دوری و نزدیکی من از تو بپرسند بدانند که من به آنها نزدیک خواهم بود. هر که مرا خواند دعای او را اجابت کنم پس باید دعوت مرا بپذیرند و به من بگروند، باشد تا به سعادت راه یابند و به رشد و کمال برسند». امام سجاع(ع) در دعای مکارم الاخلاق و یا در دعاهای دیگر، انسان را به تکاپو و تلاش، مسئولیت فردی، خانوادگی. اجتماعی و الهی دعوت میکند و او را از سستی و بیمسئولیتی باز میدارد. امام حسین(ع) در دعای عرفه انسان را به شناخت و انجام دادن وظایف دعوات میکند. دعاهای علی(ع) در هنگام حرکت به جهاد (خطبه 46) و یا هنگام دیدار دشمن در صحنه جهاد (نامه 15) و تشویق مجاهدان به جهاد (خطبه 212) و در طلب هدایت و کمال (خطبه 227) و هنگامی که شنید عدهای بد زبانی میکنند (خطبه 206) و غیره دلیل بر اثر تربیتی دعا دارند.
6ـ دعا فقر وجودی انسان نسبت به خدا را نشان مدهد. دعا عین تعلق و وابستگی و نیاز به خداوند است: «یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله والله هو الغنی الحمید» شما نیازمند به خدا هستید و خداوند از هر نظر بی نیاز و شایستة حمد و ستایش است.
«آری بینیاز حقیقی و قائم با لذات در تمام عالم هستی یکی است و او خدا است، همة انسانها بلکه همة موجودات سرتا پا نیازند و فقر وا وابسته به آن وجود مستقل که اگر لحظهای ارتباطشان قطع شود هیچند و پوچ. این ما هستیم که از طریق عبادت و اطاعت او، راه تکامل را میپیمائیم و به آن مبدأ بیپایان فیض در پرتو عبودیتش لحظه به لحظه نزدیکتر میشویم. بنابر این او هم «غنی» است و هم «حمید» یعنی در عین بینیازی آنقدر بخشنده و مهربان است که شایستة هر گونه حمد و سپاسگذاری است».[ix]
باد ما و بود ما از داد توست
لذت هستی مودی نیست را
لذت انعام خود را وامگیر
گر بگیری کیت جستجو کند
منگر اندر ما مکن در ما نظر
ما نبودیم و تقاضامان نبود
نقش باشد پیش نقاش و قلم
هستی ما جمله از ایجاد توست
عاشق خود کرده بودی نیست را
نقل و باده جام خود را وامگیر
نقش با نقاش چون نیرو کند؟
اندر اکرام و سخای خود نگر
لطف تو ناگفته ما میشنود
عاجز و بسته چو کودک در شکم[x]
7ـ خلوت، تضرع، گریه و اخلاق در دعا تأکید شده است:
«هو الحی لا اله الا هو فادعوه مخلصین له الدین الحمدلله رب العالمین» (مؤمن، 65).
«او خدای زندة ابدی است و جز او هیچ خدائی نیست پس تنها او را بخوانید و به اخلاص بندگی کنید که ستایش و سپاس مخصوص خدای یکتا و آفریدگار عالمیان است». علامه طباطبایی(ره) در ارتباط با این آیه میفرمایند: «دعا در این آیه خواندن خداوند به صورت مطلق نیست بلکه خواندنش به توحید و در حالی که دین را خالص و تنها برای خدا کنند، برای اینکه او حی بالذات است نه غیر او و او تنها معبودی است که استحقاق ذاتی باری پرستیده شدن دارد و هیچ کس و هیچ چیز چنین نیست و به همین خاطر در آیه، بعد از جملة «هو الحی لا اله الا هو» جملة «فادعوه مخلصین له الدین» آمده است و بقیه آیه: «الحمدلله رب العالمین» ثنائی است بر خداوند متعال به خاطر ربوبیتش بر کل جهان هستی».[xi]
در روایتی از پیامبر اکرم(ص) آمده است که بهترین منظره برای خداوند آن است که انسانی مخصوصاً اگر جوان باشد با خداوند خلوت کرده و به نیایش بپردازد. حضرت عل(ع) در نخلستان با خداوند خلوت کرده و به گریه و دعا و نیایش میپرداخت شاید به این خاطر که انسانهای نادان فکر باطل نکنند و نگویند که علی(ع) از ترس دشمن گریه مکند و خلوتش با خدا برای این بود که نالة شیر را روباهان نشنوند.[xii]
امام صادق(ع) در ارتباط با اینکه خدا را باید پنهانی خواند میفرماید: «هر کس خدا را نهانی بخواند گوئی که او را بسیار خوانده است، همانا منافقین خدا را آشکار یاد میکنند، ولی در نهان از او یادی نمیبرند، چه خداوند میگوید: منافقان خودنمائی مکنند و خدا را جز اندکی یاد نمیکنند».[xiii]
می صبوح و شکر خواب صبحدم تا چند به عذر نیم شبی کوش و گریه سحری[xiv]
مولوی در داستان کودک حلوا فروش در مثنوی آورده است:
تا نگرید ابر کی خندد چمن
تا نگرید طفلک حلوا فروش
گر همی خواهی که مشکل حل شود
گر همی خواهی که آن خلعت رسد
تا نگرید طفل کی نوشد لبن
بحر بخشایش نمیآید به جوش
خار محرومی به گل مبدل شود
پس بگریان طفل دیده بر جسد[xv]
8ـ در قرآن علاوه بر دعاهای فردی، دعاهای اجتماعی و سیاسی هم آمده است. «ربنا لا تجعلنا فتنه للقوم الظالمین و نجنا برحمتک من القوم الکافرین» (یونس 86 و 85).
«پروردگارا ما را دستخوش فتنة اشرار و قوم ستمکاران مگردان و ما مؤمنان را به رحمت و لطف خود از شر کافران نجات ده» و یا در قرآن دعاهایی از قبیل دوری از اختلاف و دعوت به وحدت (زمر، 39) غلبه بر کفار و نجات از ظلم ستمکاران (مؤمنون، آیات 26 و 28 و 39 / شعراء 117 و 118 / قمر 10 / نوح 26 و 27) دعا بر والدین و برادران دینی و دعا برای فرزندان، نفرین بر ظالمین، دعا برای برادران نسبی و ایمنی، دعا برای صدور حکم الهی در جامعه، یاری طلبیدن از خداوند برای مقابله با مشرکان و مخالفین، استدعای سلامتی مسافر و طلب خیر و صلاح در ورود و خروج به محلی یا کاری و سایر موارد آمده است.
9ـ انسان دچار ادبار و اقبال روح میشود و در حال ادبار روح اگر حال دعا و نیایش را از دست داد بگذارد دیگران او را دعا کنند یعنی مشکلات دیگران را حل کند، قلبی را شاد کند و خداوند در قلب انسانهای گرفتار است و اگر انسانی را شاد کرد در واقع خدا را شاد کرده است و چون انسان از دست و زبان دیگران گناه کرده است پس دعای آنها عیناً اجابت شده است.
مولوی هم در مثنوی به این موضوع اشاره کرده است:
گر نداری تو دم خوش در دعا
گفت ای موسی ز من میجو پناه
گفت موسی من ندارم آن دهان
از دهان غیر کی کردی گناه
چون درآید نام پاک اندر دهان
از دهانی که تکر دستی گناه
رو دعا میخواه ز اخوان صفا
با دهانی که نکردی تو گناه
گفت ما را از دهان غیر خوان
از دهان غیر بر خوان کای اله
نی پلیدی ماند و نی آن دهان
و آن دهان غیر باشد عذر خواه[xvi]
10ـ روی اوقات دعا چه در قرآن و چه در روایات تأکید شده است در قران آمده است که صبح و شام دعا کرده و خدا را یاد کنید: «یا ایها الذین آمنوا ذکروالله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة واصیلا» (احزاب 41 و 42)
«ای کسانی که ایمان آوردهاید خدار ا یاد کنید، یادی بسیار و صبح و شام او را به پاکی بستائید».
در سوره مزمل به شب زندهداری و خواندن قرآن و نماز شب تأکید شده است. در قرآن کلمة فجر و فلق زیاد آمده است. از قبیل وقت وزیدن بادها، وقت ظهر، وقت طلوع، هنگام نزول باران، بعداز صبح و در وقت نمازها، در نماز وتر، بعد از نماز ظهر، بعد از نماز عشاء، هنگام خواندن قرآن، در حال اذان و بعد از آن و در حال سجده که بنده در حال سجده از جمیع احوال به خدا نزدیکتر است و ساعت آخر روز جمعه که از حضرت امام زینالعابدین(ع)، از حضرت زهرا(ع) و حضرت رسول اکرم(ص) روایت است که: «در روز جمعه ساعتی است که هر سملمانی در آن ساعت از خدای چیزی طلب نماید البته به او عطا فرماید و آن وقتی است که نصف قرص آفتاب فرود رود. خود حضرت فاطمه(ع) امر میفرمود که بر بلندی روند و چون نصف آفتاب غروب کند او را اعلام کنند که دعا نماید».[xvii]
در بخشهای مختلف دیوان حافظ هم میخوانیم:
دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است
می صبوح و شکر خواب صبحدم تا چند
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار
صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ
بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی
به عذر نیم شبی کوش و گریه سحری
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم
پس با دعا میشود خدار ا خواند و خدا را شناخت. دعا عامل تقویت عقل و دل است. دعا هم تعلیم است و هم تزکیه. دعا بریدن از خود حیوانی و رسیدن به خود ملکوتی است. دعا رسیدن از خاک به آسمان است. دعا بینیازی از بشر ونیاز به خداوند است. دعا عامل تلاش و سعی و نجات انسان از تنبلی است. دعا به انسان شجاعت میبخشد. دعا طلب مغفرت و پاک شدن انسان از گناه است. دعا رسیدن عاشق به معشوق است. دعا را با هر زبانی میشود با خدا بیان کرد مهم این است که با خداوند این رابطه را ایجاد کرد. دعا کمند لطف الهی است.
ترس و عشق تو کمند لطف ماست زیر هر یا رب تو لبیکهاست[xviii]
دعا درخواست از جود و کرم الهی است نه عدالت الهی. عدالت خداوند ترسناک است و باید از آن ترسید اما به جود و کرم الهی باید امیدوار شد و دعا این امید را به انسان میبخشد. دعا انسان را از براهین عقلی اثبات خدا بینیاز میکند چرا که دعا آسانترین و نزدیکترین راه به خداوند است.[xix]
خود نباشد آفتابی را دلیل
این جلالت در دلالت صادق است
غیبت نکردهای که شوم طالب حضور
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدی که من
جز که نور آفتاب مستطیل
جمله ادراکات پس، او سابق است[xx]
پنهان نگشتهای که هویدا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را[xxi]
پی نوشتها:
[1] - گرفته شده از: فصلنامه بینات، سال ششم، شماره 21، ص 44ـ32.
[2] - محمدی ری شهری، میزان الحکمه، حدیث شمارة 1847.
[3] - همان، ح 17959.
[4] - نهجالبلاغه، حکمت 381، فیض الاسلام.
[5] - میزان الحکمه، ح 17830.
[6] - مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانی، ص 637.
[7] - میزان الحکمه، ح 17934.
[8] - همان، ح 15917.
[9] - همان، ح 18164.
[10] - همان، راغب اصفهانی، ص 144.
[11] - میزان الحکمه، ح 17964.
[12] - همان، ح 17904.
[13] - همان، راغب اصفهانی، ص 752.
[14] - همان، راغب اصفهانی، ص 403.
[15] - همان، راغب اصفهانی، ص 891.
[16] - میزان الحکمه، ح 17494.
[17] - همان، ح 7189.
[18] - همان، ح 1864.
[19] - همان، ح 17934.
[20] - همان، راغب اصفهانی، ص 742.
[21] - همان، راغب اصفهانی، ص 561.
[22] - میزانالحکمه، ح 17952.
[23] - جمعی از نویسندگان، تفسیر نمونه، 22/140.
[24] - میزان الحکمه، ح 7442.
[25] - نهجالبلاغه، حکمت 347، فیضالاسلام.
[26] - بحرانی، تفسیر البرهان، 4/104.
[27] - همان، راغب اصفهانی، ص 443.
[28] - بحرانی، تفسیر البرهان، 4/429.
[29] - میزان الحکمه، ح 16425.
[30] - همان، ح 13345.
[i] - مثنوی ـ دفتر سوم.
[ii] - مخزن الاسرار، تصحیح شادروان وحید دستگردی، کتابفروشی ابن سینا، تهران.
[iii] - برای مطالعه بیشتر به ج 15 تفسیر المیزان در تفسیر آیه «امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء» (سوره نمل، 62) مراجعه شود.
[iv] - مثنوی ـ دفتراول.
[v] - برای مطالعه بیشتر به فلسفه اخلاق استاد مطهری، قسمت دعای مکارم الاخلاق، صفحات 19 الی 22 مراجعه شود. استاد مطهری، فلسفه اخلاق، انتشارات صدرا، 1367.
[vi] - برای مطالعه بیشتر به کتاب انسان کامل استاد مطهری از صفحه 76 تا 78 مراجعه شود. استاد مطهری، انسان کامل، انتشارات صدرا، 1377.
[vii] - برای مطالعه بیشتر به تفسیر المیزان در تفسیر آیه 186 سورة بقره مراجعه شود.
[viii] - همان.
[ix] - برای مطالعه بیشتر به تفسیر نمونه در تفسیر آیه 15 سوره فاطر مراجعه شود.
[x] - مثنوی ـ دفتر اول.
[xi] - برای مطالعه بیشتر به ج 17 تفسیر المیزان در تفسیر آیه 65 سوره مؤمن مراجعه شود.
[xii] - برای مطالعه بیشتر به کتاب نیایش مرحوم شریعتی مراجعه شود.
[xiii] - بحار: ج 93، ص 160.
[xiv] - دیوان حافظ، غزل 452.
[xv] - محمد محمدی اشتهاردی، داستانهای مثنوی (2)، انتشارات پیام آزادی 1369.
[xvi] - مثنوی ـ دفتر سوم.
[xvii] - دعاها و تهلیلات قرآن. مؤلفان: مرحوم حاج سید محمدباقر شهیدی و مرحوم حاج هبه الدین شهرستانی ـ دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ـ 1372.
[xviii] - مثنوی ـ دفتر سوم.
[xix] - برای مطالعه بیشتر به جلد 16 تفسیر المیزان در تفسیر آیه 32 سورة لقمان و به جلد 15 تفسیر المیزان در تفسیر آیه 62 سوره نمل مراجعه شود.
[xx] - مثنوی ـ دفتر سوم.
[xxi] - دیوان فروغی بسطامی، انتشارات عبدالرحمن سیف آزاد ـ غزل 1، بیت 1 تا 3.
http://www.hawzah.net/FA/MagArt.html?MagazineID=0&MagazineNumberID=5568&MagazineArticleID=53610