حرف تو حرف

در میان اقوام جور واجور ما پیرمردی هست که نود و اندی سن و سال دارد و ماشاءالله هزار ماشاءالله به قوت خدا، هنوز به اندازه چهارتا جوان توان حرف زدن و خیلی کارهای دیگری دارد که صد تا جوان امروزی حال و حوصله فکر کردن به آن هم ندارند.

این پیرمرد سر زنده هزار و یک جور هنر دارد که اگر قرار باشد ده تا از هنرهایش را انتخاب کنی حتماً یکی از آن ها هنر خوب حرف زدن است. این هنر پیرمرد ابعاد مختلفی دارد که بدبختانه، مای بی تدبیر و کم حوصله حتی یک مورد از آن ها را از او نیاموخته ایم؛ با این که بارها از او رو دست خورده ایم.

این پیرمرد که ظاهراً سپیدموی و پرسن و سال است، اندازه چهارتا جوان ـ همان طور که ذکر شد می تواند حرف بزند نه از نفس می افتد، نه از حرف کم می آورد نه از رو. حتی باعث ملالت کسی هم نیست؛ شاید بپرسید چه طور؟! او که قصه های قدیمی زیادی بلد است و با تجربه ای که از قصه گفتن دارد قطعاً طبع قصه گویی یا به عبارتی قصه بافی هم یافته، خیلی راحت قصه های مختلف را چاشنی حرف هایش می کند و گاه آن قدر این شیوه را ادامه می دهد که ناگهان احساس می کنی در لابه لای حرف اصلی سه چهار قصه را از این سر دنیا تا آن سردنیا تعریف کرده. من مطمئنم آن هایی که پای صحبت های این پیرمرد نشسته اند مهم ترین دلیل توجهشان این بوده که خط و ربط قصه هایی که در لابه لای حرف هایش تعریف می کند، از دست ندهند.

بعدها فهمیدم این شگرد زیبا در قصه گویی را، این پیرمرد از مولوی صاحب مثنوی آموخته، مولوی در لابه لای قصه ای که دارد تعریف می کند وارد قصه ای دیگر می شود و در میان آن قصه به قصه ای دیگر می پردازد ... و اگر خواننده هوشیار و دقیقی نباشی؛ قطعاً رشته کلام مولوی و منظور او را از دست خواهی داد. هرچند این شگرد متعلق به مولوی هم نیست و ریشه آن را در داستان های کلیله و دمنه باید جست. در حقیقت پیرمرد قصه ما از داستان های مولوی حس گرفته و مولوی هم از کلیله و دمنه و به عبارتی می توان گفت حس آمیزی! حالا که حرف حس آمیزی میان آمد و از داستان اندکی گفتیم خوب است به شعر هم بپردازیم و به حس آمیزی که یکی از تکنیک های برتر شعر امروز است. حتما عده ای از خوانندگان این متن، سگرمه های شان توی هم رفته که داستان چه ربطی به حس آمیزی دارد؟حتماً دیده اید بعضی ها در وصف قیافه کسی می گویند قیافه با نمکی دارد. این اصلاً به این معنا نیست که روی قیافه او نمک مالیده اند شب ها صورتش را با نمک شست وشو می دهد که با نمک شده است. این یک اصطلاح یا کنایه عامیانه است. اگر قرار باشد کنایه های عامیانه را بفهمید لازم است با مردم باشید و مثل مردم حرف بزنید. آن هایی که لفظ قلم حرف می زنند به نوعی دارند خودشان را از زبان مردم دور می دارند و شاید هم دارند ضعف های خود را از نظر شخصیتی برطرف می کنند؛ خود این کنایه حرف زدن کلی هنر می خواهد. جمان زاده پدر داستان نویسی ایران استاد این شیوه، سخن گفتن است البته او حرفش را نگفته بلکه نوشته چون بین این نوشتن و گفتن فاصله است. در کتاب ها می خوانیم که نوشتار زیر مجموعه گفتار است درست است ما از دو سالگی حرف می زنیم بی آن که به آموزشگاه برویم و کلی پول بدهیم تا چیزی حالا باید بگیریم یا خیر. اما برای نوشتار باید به مدرسه غیرانتفاعی برویم و پول بدهیم مدرک بگیریم یا به مدرسه دولتی و باز هم کمک های مردمی بدهیم و درس بخوانیم. واقعاً این درس خواندن هم شده دردسر برای عده ای. من مانده ام این قدیمی ها که اصلاً مدرسه نرفته اند و نه پول و نه عمری برای مدرک گرفتن خرج نکرده اند چه طور این همه نسبت به ما جوان ها برتری دارند نه کلاه سرشان می رود نه هشت شان گروی نه شان است و حتماً در حرف هم کم نمی آورند... مثل همان پیرمرد فامیل ما که ذکرش به میان آمد؟

راستی واقعاً ما جوان ها اندازه یک سر سوزن سواد و فهم قدیمی ها را داریم؟!

دیدار آشنا :: شهریور 1385، شماره 72