لسان حکمت‌ زبان‌ حکومت

محمد یزدی‌ قال اللّه تعالی:

ادع الی سبیل ربّک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم‌ بالّتی هی احسن انّ ربّک هو اعلم بمن ضلّ عن سبیله و هو اعلم بالمهتدین

1

با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت نما و با آنها به طریقی که‌ نیکوتر است استدلال و مناظره کن،پروردگار تو از هر کسی بهتر می‌داند چه‌ کسانی از طریق او خارج و گمراه شده و چه کسانی هدایت یافته‌اند.

دعوت مردن به راه خدا،شیوه‌های فراوانی دارد بخصوص با توجه به‌ حدیث شریفی که می‌گوید:هر یک از بندگان خدا را به خالق خود راهی‌ است که دیگران نمی‌توانند از آن راه بروند،طبعا هر کس را باید به همان راه‌ خود و از راه متناسب با آن دعوت نمود،امّا این راه‌ها،خصوصی و فردی است‌ و مربوط به تک تک افراد می‌باشد.

ولی در این آیهء شریفه،راههای عمومی و کلی دعوت برای عموم مردم‌ که به شکل دسته جمعی می‌توان آنان را دعوت نمود،به سه دسته طبقه بندی‌ شده است:

(1)-سورهء نحل،ایهء 125.

1-حکمت

2-موعظه نیکو

3-مجادله پسندیده‌1

مفسرین عظام معمولا فرموده‌اند:مقصود از حکمت،همان برهان‌ منطقی است(قسم اول از قیاس که نوع اول از حجت-موضوع علم منطق- است)،و در این نوع از برهان منطقی با وجود حد وسط،حکم از محمول‌ کبری،روی موضوع صغری می‌رود که برای اهل استدلال محکم‌ترین راه‌ است.

و مقصود از موعظه،نوع خطابه‌ای است که بیشتر با ذکر نمونه و مثال‌ و تجربه و استفادهء صحیح از عواطف انسانها و تحریک ادراک و عقل است‌ که خود در باطن استدلال کرده و به نحوی به نتیجه برسد و نیکو بودن آن مربوط به نحوهء برخورد و انتخاب مثال و زبان بحث است،بخصوص با توجه به‌ آموزشهای جنبی و غیر مستقیم که هر دعوت و آموزشی خواه نا خواه یک رشته‌ مطالب جنبی خواهد داشت که هر چه سالم‌تر باشد نتیجهء نیکوتری به دست‌ خواهد آمد.

و مقوصد از مجادلهء پسندیده،همان قانع کردن افراد با مقبولات آنان‌ است،که به حق علاقه‌مند و معتقد شوند،گر چه نحوه ارشاد آنان استدلالی‌ نباشد و ادلّه در محیط استدلال،نارسا باشد.

گر چه مرحوم فیض کاشانی رحمه اللّه تعالی در ذیل این آیهء شریفه، نظر دیگری دارند و مطلق مجادلهء اصطلاحی را مردود و مجادلهء احسن را نوعی‌ از خطابه اصطلاحی دانسته و موعظه را قسم دیگری از خطابه می‌شمرند2.

اما بهر صورت دعوت مردم به راه مستقیم از مقولهء ارشاد و هدایت‌ کردن و زمینه فکری و اعتقادی سالم انسانها است که با ایمان و اعتقاد بر مبدأ و معاد و قبول رسالت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم و مطالب‌ آوردهء آن حضرت،راه و رسم زندگی خود را انتخاب می‌کنند و بسیاری از مردم‌ (1)-روشن است که آیهء شریفه راه‌های دعوت به طرف خدا را بیان می‌کند و تعدد راه دعوت، غیر از تعدّد راه خدا است که به آن دعوت می‌شود.

(2)-تفسیر صافی.

با این انتخاب،سعادت خویش را تأمین و تضمین می‌نمایند.

امّا همانطور که می‌دانیم ارشاد و هدایت فکری و روشن کردن حق و باطل برای عامهء مردم گرچه بزرگترین نقش را در سعادت جامعه دارد،ولی‌ برای نجات جامعهء انسانی کافی نیست،زیرا همیشه هستند انسانهائی که‌ دانسته پا روی حق گذاشته و در زندگی اجتماعی و مدنی،حقوق دیگران را مورد تجاوز قرار می‌دهند که برای جلوگیری از آنان و برقراری نظم و عدالت به‌ قدرت و حکومت نیاز هست که در بحث‌های ضرورت حکومت به تفصیل‌ بررسی شده است.

در اسلام نیز برای به نتیجه رسیدن این دعوت،تشکیل یک حکومت و سیستم و روش کار آن و صلاحیتهای لازم در کارگردانان این حکومت و حتی‌ شخص حاکم بطور دقیق و کامل مورد توجه بوده و همهء ابعاد آن مشخص شده‌ است.

زبان حکمت و ارشاد

اسلام برای دعوت عامه مردم و ارشاد و هدایت آنان زبان خاصی‌ داشته و دارد که در قرآن کریم،و اخبار و روایات و سیره و روش عملی ائمه‌ اطهار صلوات اللّه علیهم اجمعین،ملاحظه می‌فرمائید و هر یک از روشهای‌ حکمت و استدلال،یا موعظه و نصیحت،و یا جدال نیکو در موارد متعدد بکار گرفته شده که این مقال را گنجایش تفصیل و ذکر تمام موارد آن نیست و فقط نمونه‌هائی از آن ذکر می‌شود:

1-مثلا در بحث توحید هر سه روش دیده می‌شود:

الف-برهان(قیاس شرطی):

لو کان فیهما الهة الاّ اللّه لفسدتا

(الانبیاء،23)

اگر در آسمان و زمین خدایانی جز«اللّه»وجود داشت،آسمان و زمین فاسد می‌شدند(و نظام جهان به هم می‌خورد).

ب-موعظه و خطابه:

ذلک بانّ اللّه یولج اللّیل و یولج النّهار فی اللّیل و انّ اللّه سمیع‌ بصیر-ذلک بانّ اللّه هو الحقّ و انّ ما یدعون من دونه هو الباطل و انّ اللّه هو العلیّ‌ الکبیر-الم‌تر انّ اللّه انزل من السّماء ماء فتصبح الارض مخصرّة انّ اللّه لطیف
 
خبیر....یا ایّها النّاس ضرب مثل فاستمعوا له انّ الّذین تدعون من دون اللّه لن‌ یخلفوا ذبابا و لو اجتمعوا له و ان یسلبهم الذّباب شیئا لا یستنقذوه منه ضعف‌ الطّالب و المطلوب

(الحج،61،62،63،-....73)

این بخاطر آن است که خداوند،شب را در روز و روز را در شب داخل‌ می‌کند و خداوند شنوا و بیناست.

این به خاطر آن است که حق است و آنچه را غیر از او می‌خوانند باطل است‌ و خداوند بلند مقام وبزرگ است.

آیا ندیدی،خداوند از آسمان آبی فرستاد و زمین(بر اثر آن)سرسبز و خرم‌ می‌گردد و خداوند لطیف و خبیر است.

این مردن مثلی زده شده است گوش به آن فرا دهید:کسانی را که غیز از خدا می‌خوانید،هرگز نمی‌توانند مگسی را بیآفرینند،هر چند برای این کار دست‌ به دست هم دهند و هر گاه مگس،چیزی از آنها برباید،نمی‌توانند آن را باز پس گیرند،هم این طلب کنندگان ناتوانند و هم آن طلب شده‌ها(هم‌ این عابدان و هم آن معبودان).

ج-جدال:

و کذلک نری ابراهیم ملکوت السّموات و الارض و لیکون من الموقنین- فلمّا جنّ علیه اللّیل رءا کوکبا قال هذا ربّی فلمّا افل قال لا احبّ الافلین-فلمّا رءا القمر بازعا قال هذا ربّی فلمّا افل قال...و حاجّه قومه،قال اتحاجّونی فی‌ اللّه و قد هدین و لا اخاف ما تشرکون به الاّ ان یشاء ربّی شیئا وسع ربّی کلّ شی‌ء علما افلا تتذکّرون

(الانعام،75،80)

این چنین ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم تا اهل یقین‌ گردد.

هنگامی که(تاریکی)شب او را پوشانید،ستاره‌ای مشاهده کرد،گفت: این خدای من است،اما وقتی که غروب کرد گفت غروب کنندگان را دوست ندارم.

و هنگامی که ماه را دید(که سینه افق را)می‌شکافد،گفت این خدای من‌ است،ولی وقتی که(آن هم)افول کرد گفت...

قوم او(ابراهیم)با وی به گفتگو پرداختند،گفت چرا دربارهء خدا با من‌ گفتگو می‌کنید،در حالی که خداوند مرا(با دلایل روشن)هدایت کرده و من از آن چه که شما شریک(خدا)قرار می‌دهید نمی‌ترسم(و به من زیانی‌ نمی‌رسد)مگر اینکه پروردگارم چیزی را بخواهد،علم پروردگار من آن چنان

وسیع است که همه چیز را در بر می‌گیرد،آیا متذکر(و بیدار)نمی‌شوید؟

زبان حکومت

اما اسلام برای ادارهء امت و اقامهء عدالت و اجراء حدود الهی،زبان‌ دیگری دارد،زبان صریح،خلاصه،بیانگر متن مقصود،خالی از هر گونه‌ استدلال یا استنتاج به شکل دستور و امر و نهی،بکن و نکن،باید و نباید، ممنوع است و مجاز است،متخلف چنین مجازات می‌شود،کیفر این جرم‌ اعدام،حبس،جریمه و...است به عنوان مثال:

1-

و السّارق و السّارقة فاقطعوا ایدیهما جزاء بما کسبا نکالا من اللّه و اللّه‌ عزیز حکیم

1

1-دست مرد دزد و زن دزد را به کیفر عملی که انجام داده‌اند به عنوان‌ یک مجازات الهی قطع کنید و خداوند توانا و حکیم است.

*** 2-

الزّانیة و الزّانی فاجلدوا کلّ واحد منهما مائة جلدة و لا تأخذکم بهما رأفة فی دین اللّه ان کنتم تؤمنون باللّه و الیوم الاخر و لیشهد عذابهما طائفة من‌ المؤمنین

2

2-زن و مرد زناکار را هر یک،صد تازیانه بزنید و هرگز در دین خدا رأفت‌ (و محبت کاذب)شما را نگیرد،اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید،و باید گروهی از مؤمنان مجازات،آنا را شاهد باشند.

*** 3-

انّما جزاء الّذین یحاربون اللّه و رسوله ویسعون فی الارض فسدا ان‌ یقتّلوا او یصلّبوا او نقطّع ایدیهم و ارجلهم من خلاف او ینفوا من الارض ذلک لهم‌ خزی فی الدّنیا و لهم فی الاخرة عذاب عظیم

3.

کیفر آنانی که با خدا و پیامبر به جنگ برمی‌خیزند و در روی زمین دست به‌ فساد می‌زنند(و با تهدید اسلحه به زبان و مال و ناموس مردم حمله می‌برند) این است که به قتل برسند و یا به دار آویخته گردند،و یا دست راست و (1)-سوره مائده،آیه 38.

(2)-سوره النور،آیه 2.

(3)-سورهء مائده،آیه 33.

پای چپ آنها بریده شود و یا از سرزمین خویش تبعید گردند،این رسوائی‌ آنها در دنیا است و در آخرت(هم)مجازات سنگینی دارند.

*** 4-

و الّذین یرمون المحصنات ثمّ لم یأتوا باربعة شهداء،فاجلدوهم‌ ثمانین جلدة و لا تقبلو لهم شهادة ابدا و اولئک هم الفاسقون

1.

4-و کسانی که زنان پاکدامن را متهم(به زنا)می‌کنند و چهار شاهد(بر ادعای خود)نمی‌آورند،آنان را هشتاد تازیان بزنید و شهادتشان را هرگز نپذیرید و آنان فاسق هستند.

ملاحظه می‌فرمائید که بیان چه قدر رسا و صریح و خلاصه است: مرد و زن دزد را باید دستشان را قطع نمود.

زن و مرد زناکار را باید یکصد تازیان زد و این شلاق زدن هم باید در ملأ عام و در برابر چشم جمعی از مؤمنین باشد،2و این هر دو حق اللّه است که‌ با گذشت افراد نمی‌توان از آنها گذشت‌3.

محارب با خدا و رسول و مفسد فی الارض به یکی از امور ذیل کیفر می‌شود:

قتل،به دار آویختن،دست چپا و پای راست یه به عکس را قطع‌ کردن،تبعید.

کسانی که نسبت زنا به زنان پاک می‌دهند و نمی‌توانند آن را با چهار شاهد ثابت کنند،باید هشتاد ضربه شلاق بخورند و فاسق می‌شوند و شهادتشان‌ قبول نمی‌شود.

زبان حکومت درست مثل زبان قضاوت و قاضی است که پس از شنیدن استدلالات طرفین دعوا و جرح و تعدیل همهء حرفها،به عنوان رفع خصومت و قطع دعوا و حکم،خلاصه و صریح و روشن،بدون هیچ استدلال و استنتاج‌ می‌گوید و یا می‌نویسند:آقای فلان محکوم به...می‌باشد،چه آنکه قضاوت، فصلی از حکومت است،اگر استدلال و استنتاجی باشد هم در مراحل قبل‌ (1)-سورهء النور،آیه 4.

(2)-در تقدم زن بر مرد در زنا به عکس سرقت نکته‌ای قابل دقت است.

(3)-که از جملهء«نکالا من اللّه»در آیهء اول و«لا تأخذ کم بهما رأفة فی دین اللّه»در آیهء دوم‌ استفاده می‌شود.

از حکم و برای روشن‌تر شدن موضوع است تا حکم صحیح‌تر و به حق نزدیکتر صادر شود،اما پس از صدور حکم،اجراء آن طبق مفاد مکتوب و یا ملفوظ قطعی و لازم بوده هیچ مقامی نمی‌تنواند آن را نقض کند.

مقررات و قوانین حکومتی و فرامین و دستورات حکومت در کل نظام‌ حاکم اسلامی نیز چنین است.

درست است که احکام الهی بر پنج قسم است وجوب،حرمت، استحباب،کراهت،اباحه و مفهوم و معنی هر یک به تفصیل در جای خود بیان شده است.اما در فصل حکومت اسلامی زبان استحباب و کراهت‌ به عنوان حاکم و حکومت به کار برده نمی‌شود،زبان موعظه و نصیحت‌ در کار حکومت نیست،زبان استدلال و برهان،زبان قانون نیست،مسألهء جواز و اباحه در قانون و حکومت به شکل حق مطرح است و واژهء«می‌توانند»، «نمی‌توانند»،به کار برده می‌شود.گر چه همهء اینها در اسلام به مقدار زیادی‌ مورد توجه قرار دارد و حتی در جریان امور حکومتی از آنها استفاده می‌شود اما زبان حکومت نیست.

آنچه در زبان حکومت است:باید و نباید،امر و نهی،می‌تواند و نمی‌تواند و مجازات تخلف از دستورات حاکم می‌باشد.

درست است که همکه اوامر و نواهی شرعی بر اساس مصالح و مفاسد پایه گذاری شده و دستورات حاکم اسلامی هیچ گاه لغو جزاف نیست،اما زبان بیان مصالح و مفاسد و رابطه آنها با تشریع،غیر از زبان حکومت و اداره‌ امت است،زبان مدیریّت،دستور دارد نه پند وا ندرز و اگر از موعظه و نصیحت استفاده شود به شکل زیر بنائی و توجیهی است،در مقام حکومت‌ مثلا به مردم گفته می‌شود:روزه خواری در ملأ عام جرم است و مجازات دارد، گر چه اصل افطار شرعا برای طرف جائز باشد.

در زبان حکومت گفته می‌شود تولید،توزیع،خرید،فروش و مصرف‌ مشروبات الکلی جرم و دارای مجازات است که اگر در محکمه‌ای ثابت‌ شود،کسی آشکارا روزه خواری کرده یا مشروبات الکلی را تولید،توزیع... نموده است مجازات می‌شود.اما اگر فردی در خفا مرتکب گناه شده ولی در محکمهء اسلامی ثابت نشده باشد ربطی به حکومت نداشته و خود در پیشگاه‌ الهی مأخوذ خواهد بود مگر اینکه توبه و استغفار کند،تا در قیامت معذب

نباشد.

و در یک کلام:در حکومت اسلامی که در حقیقت حاکمیّت احکام‌ و قوانین الهی است،زبان بیان این احکام غیر از بان اجراء آنها در بین مردم‌ است،اول زبان دعوت است و دوم زبان قانون و حکومت و به نظر ما ایهء شریفهء:

و لتکن منکم امّة یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن‌ المنکر...

دارای دو فصل است:

اول:دعوت به خیر که به تفسیر بعضی،مقصود از«خیر»کل دین‌ اسلام است یعنی باید از شما امتی باشد که بندگان خدا را دعوت به اسلام‌ کند.

دوم:امر به معروف و نهی از منکر که مربوط به آمر و ناهی است و نیاز به قدرت اجرائی دارد و بدون قدرت اجراء،امر و نهی تحقق واقعی نخواهد داشت و اگر به حب و بغض قلبی نسبت به معروف و منکر و یا گفتن و نوشتن‌ زبانی و قلمی و سائر مراتب،بدون قدرت اجراء،امر یا نهی گفته‌اند،تأویل و تشبیه است.

بدین ترتیب آنچه در دائرهء امور حکومتی قرار دارد،زبان قانون است، زبان حکم،دستور،و امر و نهی،بدون استدلال و استنتاج و موعظه و نصیحت‌ و دعوت و اگر مسئولین نظام حکومتی هم در مدیریّت از آنها استفاده می‌کنند به عنوان تکیه گاه و زیر بناء حکومت و قانون است.

آیا قانونگذاری ضرورت دارد؟

روشن‌ترین نتیجه‌ای که از این بحث گرفته می‌شود پاسخ به این‌ سئوال است؟در اوائل پیروزی انقلاب اسلامی بخصوص زمان تعیین شکل‌ حکومت و تنظیم قانون اساسی مکرار گفته می‌شد.قوهء مقننه چه مفهومی دارد؟ با آنکه در شرع مقدس اسلام تمام احکام و دستورات شرعی به گونه‌ای‌ مشخص و روشن است که هیچ موضوعی نیست که حکم آن از نظر اسلام‌ نا معلوم باشد و برای ادارهء امت اسلامی از رسائل عملیه می‌توان استفاده کرد و

نیازی به قانونگذاری نیست،و حتی پس از رسمیت یافتن مجلس شورای‌ اسلامی و گذشتن زمانی از عمر تقنین در نظام جمهوری اسلامی گفته می‌شد:

کار مجلس شورای اسلامی تغییر عبارات رساله‌ها است و این چه کار بیهوده و نامرغوبی است؟!و در پاسخ معمولا چنین می‌آید که در یک نظام‌ حکومتی،مسائل جدید و روز مره فراوان است که برای تصمیم گیری دربارهء آنها و مشخص کردن خط مشی سیاسی از اداره امور،قانون لازم است که البته‌ به حکم اصل چهارم قانون اساسی باید همهء این قوانین طبق مقررات شرع‌ اسلام باشد.

نتیجهء بحث

گر چه این حرفها درست است اما از یک نکته غفلت شده که بیشتر باید به آن توجه کرد که شکل مسائل حکومتی اسلام غیر از کل مسائل آن‌ است،حکومت اسلامی خود ابزاری است برای رساندن امت اسلامی به‌ هدفهای اصلی از آفرینش انسان،بر خلاف دیگر حکومتها که خود هدف‌ هستند ویا ضرورت و لزوم نظم زندگی فقط برای زندگی انسان،حکومتی را ایجاب کرده و حکومتها برای زندگی انسانها و انسانهائی برای حکومتها زندگی می‌کنند.

ولی در اسلام،هدف،ارزش‌های الهی است که همه پیامبران بخاطر آنها مبعوث شده‌اند و برای رساندن انسانها به آن مقامات کتابهای آسمانی‌ نازل شده است و پیامبر اسلام(ص)و قرآن کریم نیز برای همین ارزشها آمده‌اند، که از راه دعوت-با اقسام گوناگون-و طرق دیگر اقدام شود.

پس حکومت اسلامی یکی از راه‌های تأمین این ارزشها است،و بدین جهت زبان حکومت و مقررات و قوانین مربوط به آن شکل دیگری دارد به ترتیبی که گفتیم:ساده،خلاصه،صریح،خالی از هر نوع استدلال و استنتاج بر اساس احکام و اهداف اسلامی خواهد بود،چه در مسائل مستحدثه‌ و نیازهای روز مره و چه در قوانین ثابت و کلی و دائم چون قانون منحصر به‌ مسائل مستحدث نبوده و نیست و احکام و عبارات رساله‌های عملیه به خصوص‌ در مواردی که فتوای مراجع مختلف باشد،برای مجریان و مسئولین اداره امت‌ و نظام حکومت کافی نیست و باید به شکل روشن و مشخص به دست مجری

داد چه دستگاه قضائی،چه دستگاه اجرائی.

***

مجموعه قوانین مدنی

برای شاهد این بحث و نشان دادن بهترین نمونه کار قانونگذاری در ایران می‌توان مجموعه قوانین مدنی را نام برد که بر اساس یک دوره فقه‌ اسلامی توسط مطلعین فقیه و دانشمند تهیه شده و دارای 1335 ماده است و در دوره های ششم و نهم و دهم قانونگذاری ایران تصویب شده در نظام جمهوری‌ اسلامی هم توسط کمیسیون قضائی و حقوقی مجلس شورای اسلامی‌ اصلاحاتی در آن به عمل آمده،ملاحظه می‌فرمائید که از ماده اول عبارات‌ «باید و نباید»«موظف است»،«لازم الاجراء است»،«مجری خواهد بود»، «نافذ است»بکار برده شده‌1و حتی در تعاریف و موضوعات و حقوق تا عقود و ایقاعات و عهد و قراردادها تا نکاح و طلاق و صلح و...با آنکه احکام و مقررات اسلامی زیر بنا بوده اما با زبان خاص قانون تنظیم شده است،شما در سراسر این مجموعه که باید گفت یک دوره خلاصه فقه اسلام در امور مدنی‌ است حتی برای نمونه یک جا استدلال یا استنتاج نمی‌بینید و یا در اموری که‌ مناسبت دارد پند و اندرز به چشم نمی‌خورد.

بعد از این مجموعه بهترین نمونه در نظام جمهوری اسلامی ایران قانون‌ اساسی جمهوری اسلامی ایران است که دارای دوازده فصل و یکصد و هفتاد و پنج اصل است و در هیچ یک از این اصول کمترین نشانی از مقدمه چینی و استدلال یا نتیجه گیری و نشانه‌های زبان دعوت و حکمت دیده نمی‌شود،همه‌ جا با زبان خاص قانون به ترتیبی که گفته شد مسائل بیان شده است حتی در قسمتی از اصل اول که می‌گوید:

ملت ایران بر اساس اعتقاد دیرینه‌اش به حکومت حق و عدل قرآن در پی انقلاب اسلامی پیروزمند خود به رهبری مرجع عالیقدر تقلید آیة اللّه العظمی‌ امام خمینی در همه پرسی دهم و یازدهم فروردین ماه یکهزار و سیصد و نود و نه‌ هجری قمری با اکثریت 2/98%کلیه کسانی که حق رأی داشتند به آن رای‌ مثبت داد.

(1)-مواد یکم تا دهم.

که اخبار از واقعیّتهای بزرگ تاریخی است به تأسیس این حکومت شده‌ گر چه می‌تواند در واقع یک استدلال باشد اما زبان،زبان استدلال نیست.

بعد در مهمترین اصل این قانون یعنی اصل چهارم ملاحظه می‌فرمائید با آنکه جای استدلال یا حداقل اشاره‌ای به ادله است بطور صریح و خلاصه و ساده گفته است:

کلیه قوانین و مقررات مدنی،جزائی،مالی،اقتصادی،اداری، فرهنگی،نظامی،سیاسی و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامی باشد،این‌ اصل بر اطلاق یا عموم همه اصول وقوانین و مقررات دیگر حاکم است‌ (تشخیص این امر به عهده فقهای شورای نگهبان است).

و همچنین مجموعه مصوبات شورای انقلاب را که خود کتاب قطوری‌ است،ملاحظه می‌فرمائید که با زبان قانونگذاری در محیط اسلامی به گونه‌ای‌ خاص تنظیم شده است،و گر چه در اثر تراکم کار و کمی زمان و تقسیم کار به‌ کمیسیونهای مختلف با افراد کم،نواقصی در ان دیده می‌شود،که کاملا طبیعی است و در آئین نامه داخلی مجلس شورای اسلامی،کمیسیون خاصی‌ برای رسیدگی به این مصوبات پیش بینی شده است.

بعد مجموعه مصوبات دوره اول مجلس شورای اسلامی را ملاحظه‌ می‌فرمائید،به خصوص قانون مجازاتهای اسلامی حدود،دیات،قصاص که‌ همان احکام اسلام است که با زبان قانون تنظیم شده و برای اجراء به دست‌ قضات عظام و سایر مجریان داده شده است.

در پایان نتیجه می‌گیریم:که در نظام جمهوری اسلامی ایران،در قانون نویسی و قانونگذاری،ضمن آنکه باید در چهار چوبه احکام و مقررات‌ اسلامی حرکت کرد به این نکات باید توجه نمود:صراحت و روشنی، خودداری از بکار بردن کلمات مشترک و مبهم،خودداری از ذکر دلیل و مترتب کردن نتیجه که این هر دو معمولا در مقدمات توجیهی طرحها و لوایح آورده‌ می‌شود،خودداری از موعظه و نصیحت،مشخص کردن دائره آن در حوزه کار برد،ذکر مرجع تشخیص در موارد لازم و...

بقیه از صفحهء 53

11-ماده قصّ:

نحن نقصّ علیک احسن القصص

(یوسف/3)

و کلا نقصّ علیک من انباء الرّسل ما نثبّت به فؤادک

(هود/120)و همچنین آیات:(57)از سورهء انعام و(118)از سورهء نحل و(164)از سورهء نساء و(78)از سورهء غافر و(101)از سورهء اعراف و(100)از سورهء هود و(13)از سورهء کهف و(99)از سوره‌ طه.

12-ماده فرض:

انّ الّذی فرض علیک القران لرادّک الی معاد

(قصص/85)

سورة انزلناها و فرضناها

(نور/1)

نتیجه گیری:

این آیات-کلا آنچه تاکنون گذشت-که بعضی مربوط به‌ همهء قران و بعضی مربوط به بخشی از قرآن است،با تعبیرات مختلف‌ این ادعا را که قرآن از طرف خدا نازل شده،ثابت می‌کند،همچنین‌ آیاتی که این کتاب را به عنوان«کلام الله»،«آیات الله»و مانند آنها،توصیف کرده و آن را حق و صدق شمرده(که قبلا در عناوین‌ مفرده یاد شد)1بر این مطلب دلالت دارد.آیات دیگری نیز وجود دارد که با صراحت این ادعا را بیان می‌کند مانند:آیهء دوم سورهء بقره:

ذلک‌ الکتاب لا ریب فیه

و آیهء(37)یونس:

و ما کان هذا القران ان یفتری من‌ دون اللّه و لکن تصدیق الّذی بین یدیه و تفصیل الکتاب لا ریب فیه من ربّ‌ العالمین

.

(1)-رجوع کنید به:شماره 3و 4 از دوره دوم همین مجله.

 

منبع :

نشریه  قرآن و حدیث » نور علم » آبان 1365 - شماره 18