تمرینات تنوع بیانی در تئاتر ۳

1- دیالوگ های زیر را سریع و روان بخوانید.

ملیجک: چه فایده که یک قوش بی قدر کیات ما را لکه دار کرده است!

مایی که بر خاطیان کوچک پالهنگ نهادیم و خائنان بزرگ را

پوست کندیم ، نعل کردیم و بر نیزه نشاندیم. دیگ های آب

جوش، دشنه های پشت پرده، قهوه های فلونیا ! [ به طرف

کره ی جهان نما حرکت می کند. ] ما، مای قبله ی عالم، مای

خسروی خوبان، مایی که صدها برده ی جوان را لای دیوار

گروه ب) تمریات مربوط به سرعت بیان

شهر گذاشتیم و افسانه ی آن امپراطور بَربَر را پیش پای

اسب دُم سرخمان «بل» شکستیم. [ خیره به چرخش کره ی

جهان نما. ] فرش زرنگار بهارستان پیشکش به رایش ، و

شمشیر مرصّع به یاقوت آبی برای آلکساندر . . . هیم !

اسکندر چه ناشیانه انفیه می کشید مِلی جان ! ما لنگری به

خود دادیم و دستمالی بر آن رقاصه سرمه کشیده – که بود؟ -

که بازوبندی با شَرّابه های زمرد بسته ، سرش را روی

ناز بالش ترمه ی آبی گذاشته بود ، مفیستو! مفیستو! – یا چه

بگویم؟[می خندد و انفیه می کشد.] آن گاه شاهزادگان و ارکان

دولتی با جامه های جواهرزده قائم تراز شاغول در پیشگاه ما

صف کشیدند. و ما اعلیحضرتِ قَدَرقدرتِ معدلت پناه در عطر

یاس و اقاقیای آبی بر تخت طاووس لمیده زالوانداختیم وآبنمای

بریده از سنگ یشم و بلور های و نیزی و آب رنگ های

پریوار شب – چه احساس فاخری داشتیم! – که در نور چراغ

های قوسِ قزح می زد و یک والس . . . آیا به یاد می آوری؟

شاه ! ای مومیایی ! عین فرقان کمانچه مسرور خان چه گرد و

قشنگ می برید؟ و چه لرزه های شهوتناکی به گرده های ما

می داد ! به یاد می آوری ؟ رشوه و گدایی و دزدی ، ظلم و

خیانت و جاسوسی و چاپلوسی ، چه رمز و راز شاعرانه ، چه

عظمت شاعرانه ای داشت ! . . . عظمت ! عظمت چیست ای

زبده ی ممکنات؟

از باغ شب نمای ما

اکبر رادی

2- متن (بخشی از نمایشنامه شاه لیر) را بخوانید و نسبت به مفهوم و فضای هر جمله، به آن سرعت ببخشید.

(برای تمرینات بیشتر به کتاب فن بیان نوشته انجلین مچلین مراجعه کنید.)

ادامه دارد...

http://zanjan-theater.mihanblog.com/post/681