چرا هنگام حضور در جمع ، برای حرف زدن خجالت می کشم ؟

احساس مى‏کنم انسان اجتماعى و برون‏گرا نیستم ؛ زیرا هنگام حضور در جمع دوستانه یا مهمانى حرف زیادى براى گفتن نمى‏یابم. اگر هم حرفى‏داشته باشم، نمى‏توانم صریح و با آرامش بیان کنم و مجبور مى‏شوم در گوشه‏اى ساکت بنشینم و فقط به صحبت‏هاى دیگران گوش داده، جواب آرى یا نه بگویم. این سکوت بیش از حد باعث نارضایتى و ناراحتى طرف مقابل مى‏شود ؛ زیرا به قول خودشان من یک فرد با حال نیستم. فرق من با کسى که صحبت‏هایش روان است و به راحتى مى‏تواند در دل دیگران نفوذ کند و سخنان ارزشمند بگوید در چیست؟ چرا او با آرامش و راحتى نظرش را ابراز مى‏کند ؛ ولى من با خجالت و احتیاط... احساس مى‏کنم وقتى کسى بار اول با من برخورد مى‏کند، مرا بهتر از آنچه هستم مى‏بیند ؛ ولى بعد از مدتى برخوردش دگرگون مى‏شود و حتى سعى مى‏کند خود را کنار بکشد.

من پاسخ بهتری دارم !

پیوند همیشگی پاسخ در ابتدا لازم است توجه شما را به چند نکته روان شناختى جلب گردد:
یکم. یکى از ابعاد وجودى انسان، «بعد اجتماعى» او است؛ به گونه‏اى که گفته‏اند: انسان موجودى اجتماعى است. و باید در بستر اجتماع با هم نوعان خود زندگى کند. پس همان‏طور که در دیگر ابعاد مانند بُعد شناختى و زیستى از رشدى مناسب برخوردار مى‏شود؛ بعد اجتماعى انسان نیز باید به رشد و تکامل کافى برسد تا بتواند به تدریج در صحنه‏هاى گوناگون با دیگران، روابط مناسب‏ترى داشته باشد؛ مهارت‏هاى اجتماعى را یاد بگیرد و در تکامل با هم‏نوعان خود، به یک رشد هماهنگ در تمام ابعاد وجودى خود دست یابد.
حال اگر به هر دلیلى، فرآیند اجتماعى شدن و یادگیرى مهارت‏هاى ارتباطى با دیگران و اطرافیان، به درستى تحقق پیدا نکند؛ فرد دچار اضطراب و فشارهاى روانى ناشى از آن مى‏شود و زمانى که به صحنه‏هاى متنوع و مختلف اجتماعى گام مى‏نهد، فشار و ناراحتى و کم‏رویى را بیشتر احساس مى‏کند. بنابراین، از همان ابتداى کودکى، باید به این بُعد مهم توجه کافى مبذول شود و خانواده‏ها، معلمان و مربیان، براى رشد و شکوفایى کودک در زمینه اجتماعى شدن و ایجاد ارتباط با همسالان و دیگران، از هیچ تلاشى دریغ نورزند. متأسفانه بعضى از خانواده‏ها یا معلمان و مربیان، به دلیل عدم آگاهى، نداشتن امکانات و قدرت، چنین زمینه‏اى را براى رشد کودک فراهم نمى‏سازند! در نتیجه کودک از نظر اجتماعى رشد لازم را نمى‏کند و وقتى به صحنه‏هاى بزرگ‏تر اجتماعى گام مى‏نهد؛ احساس مى‏کند قدرت دوست‏یابى ندارد و نمى‏تواند، با همکلاسى‏هایش صمیمى باشد، و قادر به ارائه سخنرانى، یا کنفرانس در برابر جمع نیست... . بدین ترتیب، به رغم توان علمى‏اش، اظهار عجز مى‏کند و به تدریج گوشه‏گیر مى‏شود.
دوم. انسان‏ها همان طور که از نظر ویژگى‏هاى ظاهرى، متفاوت آفریده مى‏شوند و هیچ دو فردى - حتى دوقلوهاى همسان - یک‏سان نیستند؛ از نظر خصوصیات شخصیتى و ویژگى‏هاى اخلاقى و رفتارى نیز تفاوت‏هاى بسیار دارند. هر شخص، تحت تأثیر عوامل وراثتى و محیطى تقریباً به شخصیتى منحصر به فرد و متمایز از دیگران تبدیل مى‏شود. به همین سبب، روان‏شناسان بر تفاوت‏هاى فردى انسان تأکید بسیار مى‏ورزند. درون‏گرا و برون‏گرا بودن افراد نیز، در شمار این تفاوت‏ها قرار دارد. هر یک از این دو حالت کلى، منشأ رفتارهاى ظاهرى مى‏شود و به فعالیت‏هاى ویژه مى‏انجامد. البته تا وقتى از حد اعتدال و سطح بهنجار خارج نشود؛ نمى‏توان یکى‏از این دو حالت کلى را غلط و ناصحیح خواند. بنابراین، انسان درون‏گرا، تا وقتى گوشه‏گیر، کم‏رو و بدون اعتماد به نفس نشود، برچسب نابهنجارى نخواهد خورد.
سوم. گاه افراد، به خاطر عدم اعتماد به نفس، نمى‏توانند ارتباطهاى اجتماعى خود را توسعه دهند و به تدریج دچار خودکم‏بینى یا احساس ناکارآمدى مى‏شوند! در نتیجه فکر مى‏کنند نمى‏توانند در روابط اجتماعى خود، موفق باشند و انتظارات دیگران را در تعاملات اجتماعى برآورده سازند. اما اگر کم‏رویى و خجالت را کنار بگذارند، مشکل آنان به مقدار زیادى حل خواهد شد.

پرسمان