قرآن مکتب گفتگو

خداوند سبحان‌ با بندگان‌ ضعیفش‌ که‌ جز از ناحیه‌ رحمت‌ او هیچ‌ وجودی‌ ندارند وارد گفتگو می‌شود و به‌ اشکالات‌ و پرسش‌های‌ آنان‌ پاسخ‌ می‌دهد. با این‌ شیوه‌ قرآنی‌، سوال‌ این‌ است‌ که‌ آیا دیگر کسی‌ می‌تواند خود را برتر از دیگران‌ بداند و با کسی‌ گفتگو نکند؟

قرآن‌ کریم‌ با اختصاص‌ آیات‌ زیادی‌ به‌ گفتگو (مشتقات‌ «ق‌ و ل‌» در قرآن‌ 1722 بار در قرآن‌ کریم‌ تکرار شده‌ است‌.)(1) با دیگران‌ به‌ تمامی‌ انسانها آموخته‌ است‌ که‌ از هر گونه‌ تندی‌ بپرهیزند و با برخورد فکری‌ و عقیدتی‌ با مخالفان‌ روبه‌رو شوند.

در سوره‌ طور آیات‌ 29 تا 33 اوج‌ تحمل‌ در گفتگو با مخالفین‌ را می‌بینیم‌. در این‌ آیات‌، تمام‌ صفات‌ مذمومی‌ که‌ به‌ خداوند و پیامبرش‌ نسبت‌ داده‌ بودند درج‌ گردیده‌ و به‌ هریک‌ با سماحت‌ پاسخ‌ داده‌ شده‌ است‌:

«پس‌ اندرز ده‌ که‌ تو به‌ لطف‌ پروردگارت‌ نه‌ کاهنی‌ و نه‌ دیوانه‌.»

یا می‌گویند: «شاعری‌ است‌ که‌ انتظار مرگش‌ را می‌بریم‌ (و چشم‌ به‌ راه‌ بد زمانه‌ بر اوییم‌).»

بگو: «منتظر باشیدکه‌ [ من‌ ] نیز با شما از منتظرانم‌.» آیا پندارهایشان‌ آنان‌ را به‌ این‌ [ موضعگیری‌ ] وا می‌دارد یا [ نه‌ ] ، آنها مردمی‌ سرکشند؟

یا می‌گویند:«آن‌ را بربافته‌» [ نه‌ ] بلکه‌ باور ندارند.

یکی‌ از نویسندگان‌ (هرچند مسأله‌ قابل‌ تامل‌ می‌باشد) در یکی‌ از نمودارهای‌ خود از آیات‌ قرآن‌، به‌ عنوان‌ «دیالوگ‌» نشان‌ داده‌ است‌ که‌ واژه‌ «قال‌»، با مشتقات‌ آن‌ بعد از کلمه‌ «الله‌» بیشتر از سایر کلمات‌ آمده‌ است‌ و از نظر کمیت‌ و تعداد دفعات‌ در مجموعه‌ سیستم‌ فراوانی‌ مقام‌ دوم‌ رادارد. نویسنده‌ نتیجه‌ می‌گیرد:

«این‌ تأکید و توجه‌ دلالت‌ از حکمتی‌ می‌کند که‌ ارزش‌ مطالعه‌ و بررسی‌ دارد»(2)

یعنی‌ پیامبر (ص‌) باب‌ گفتگو را برروی‌ همگان‌ گشود و جدال‌ به‌ احسن‌ را پایه‌ گذاشت‌ و به‌ پیروان‌ ادیان‌ فرصت‌ فکر کردن‌ داد تا با دین‌ خود را از تحریف‌ بیالایند وحق‌ را با باطل‌ نپوشانند و به‌ آیات‌ خدا کفر نورزند.

«یا اهل‌ الکتاب‌ لم‌ تکفرون‌ بایات‌ الله‌ و انتم‌ تشهدون‌ یا اهل‌ الکتاب‌ لم‌ تلبسون‌ الحق‌ بالباطل‌ و تکتمون‌ الحق‌ و انتم‌ تعلمون‌»(3)

«ای‌ اهل‌ کتاب‌، چرا به‌ آیات‌ خدا کفر می‌ورزید با آنکه‌ خود [ به‌ درستی‌ آن‌ ] گواهی‌ می‌دهید؟ ای‌ اهل‌ کتاب‌، چرا حق‌ را به‌ باطل‌ در می‌آمیزید و حقیقت‌ را کتمان‌ می‌کنید، با اینکه‌ خود می‌دانید؟»

بنابراین‌ پیامبر (ص‌) همه‌ جا مأمور به‌ «گفتگو» بود و ترور و تهمت‌ فکری‌ را همه‌ جا ناروا می‌دانست‌.

گفتگوی‌ پیامبران‌ با مخالفان‌

قرآن‌ کریم‌ با طرح‌ شبهات‌ ملحدان‌ و مخالفان‌ و بحث‌ و مناظره‌، پیامبران‌ با آنان‌، همگان‌ را به‌ آزادی‌ اندیشه‌ تشویق‌ می‌نماید. بحث‌ و جدل‌ شیطان‌ با خدا، گفتگوی‌ هابیل‌ و قابیل‌، مناظره‌ ابراهیم‌ (ع‌) با نمرود، مناظره‌ موسی‌ (ع‌) با فرعون‌،... و نیز شبهات‌ فراوان‌ مخالفان‌ پیامبر گرامی‌ اسلام‌ (ص‌) همگی‌، فضایی‌ مناسب‌ و آزاد برای‌ تلاوت‌ کنندگان‌ قرآن‌ مهیا می‌سازد تا به‌ اندیشیدن‌ در جهان‌ خلقت‌ و آفریدگار آن‌ بپردازند.

با پی‌جویی‌ بیانات‌ قرآن‌ در مورد پیامبران‌ و رسولان‌ سلف‌، در می‌یابیم‌ که‌ آنان‌ در کمال‌ ملایمت‌، با حکمت‌ و اندرز نیکو و جدالاحسن‌ با مخالفینشان‌ روبه‌رو می‌شدند هرچند که‌ با دگرگونی‌ زمان‌، چگونگی‌ و شکل‌ این‌ مباحثات‌ دگرگون‌ می‌شود. در این‌ مختصر به‌ برخی‌ از نمونه‌های‌ این‌ رویارویی‌ می‌پردازیم‌:

همگام‌ با ابراهیم‌ (ع‌)

ابراهیم‌ (ع‌) با عقاید منحرف‌ زمانش‌ که‌ گروهی‌ ستارگان‌ را به‌ خدایی‌ پذیرفته‌ بودند، دسته‌ای‌ دیگر ماه‌ راخدا می‌پنداشتند و گروه‌ سوم‌ خورشید را خدا می‌شمردند مواجه‌ بود. ایشان‌ در چند گفتگوی‌ طولانی‌ با قومش‌ به‌ مباحثه‌ پرداخت‌. در آیات‌ 76 تا 80 سوره‌ انعام‌ بقول‌ علامه‌ طباطبایی‌ (ره‌) حتی‌ تحقیر بت‌ها را نیز مدنظر نداشته‌ است‌.(4)

در اینجا به‌ ذکر آیات‌ شریفه‌ فوق‌ می‌پردازیم‌:

«فلما رءا الشمس‌ بازغة‌ قال‌ هذا ربی‌ هذا اکبر فلما افلت‌ قال‌ یا قوم‌ انی‌ بری‌ء مما تشرکون‌ انی‌ وجهت‌ وجهی‌ للذی‌ فطر السموات‌ و الارض‌ حنیفا و ما انا من‌ المشرکین‌ و حآجه‌ قومه‌ قال‌ اتحاجونی‌ فی‌الله‌ و قد هدان‌ و لا اخاف‌ ما تشرکون‌ به‌ الا ان‌ یشاء ربی‌ شیئا وسع‌ ربی‌ کل‌ شی‌ء علما افلا تتذکرون‌»

پس‌ چون‌ خورشید را برآمده‌ دید، گفت‌: «این‌ پروردگار من‌ است‌. این‌ بزرگتر است‌». وهنگامی‌ که‌ افول‌ کرد، گفت‌: «ای‌ قوم‌ من‌، من‌ از آنچه‌ [ برای‌ خدا ] شریک‌ می‌سازید بیزارم‌.» من‌ از روی‌ اخلاص‌، پاکدلانه‌ روی‌ خود را به‌ سوی‌ کسی‌ گردانیدم‌ که‌ آسمانها و زمین‌ را پدید آورده‌ است‌ و من‌ از مشرکان‌ نیستم‌ و قومش‌ با او به‌ ستیزه‌ پرداختند. گفت‌: «آیا با من‌ درباره‌ خدا محاجه‌ می‌کنید و حال‌ آنکه‌ او مرا راهنمایی‌ کرده‌ است‌؟ و من‌ از آنچه‌ شریک‌ او می‌سازید بیمی‌ ندارم‌، مگر آنکه‌ پروردگارم‌ چیزی‌ بخواهد. علم‌ پروردگارم‌ به‌ هرچیزی‌ احاطه‌ یافته‌ است‌. پس‌ آیا متذکر نمی‌شوید؟

گفتگوی‌ دیگر ابراهیم‌ (ع‌) با پدر (عمویش‌ آزر) و قومش‌ است‌ که‌ در این‌ آیات‌ در حین‌ گفتگو آن‌ را به‌ حقانیت‌ دین‌ خود اقرار وامی‌ دارد:

«اذقال‌ لابیه‌ و قومه‌ ما هذه‌ التماثیل‌ التی‌ انتم‌ لها عاکفون‌ قالوا و جدنا اباءنالها عابدین‌ قال‌ لقد کنتم‌ انتم‌ و اباوکم‌ فی‌ ضلال‌ مبین‌ قالوا اجئتنا بالحق‌ ام‌ انت‌ من‌ اللاعبین‌ قال‌ بل‌ ربکم‌ رب‌ السموات‌ و الارض‌ الذی‌ فطر هن‌ و انا علی‌ ذلکم‌ من‌ الشاهدین‌ و تالله‌ لاکیدن‌ اصنامکم‌ بعد ان‌ تولوا مدبرین‌ فجعلهم‌ جذاذا الاکبیراً لهم‌ لعلهم‌ الیه‌ یرجعون‌ قالوا من‌ فعل‌ هذا بالهتنا انه‌ لمن‌ الظالمین‌ قالوا سمعنا فتی‌ یذکرهم‌ یقال‌ له‌ ابراهیم‌ قالوا فاتوا به‌ علی‌ اعین‌ الناس‌ لعلهم‌ یشهدون‌ قالوا ءانت‌ فعلت‌ هذا بالهتنا یاابراهیم‌ قال‌ بل‌ فعله‌ کبیرهم‌ هذا فسئلوهم‌ ان‌ کانوا ینطقون‌»(5)

آنگاه‌ که‌ به‌ پدر خود و قومش‌ گفت‌: «این‌ مجسمه‌هایی‌ که‌ شما ملازم‌ آنها شده‌اید چیستند؟» گفتند: «پدران‌ خود را پرستندگان‌ آنها یافتیم‌.» گفت‌: «قطعا شما و پدرانتان‌ در گمراهی‌ آشکاری‌ بودید.»

گفتند: «آیا حق‌ را برای‌ ما آورده‌ای‌ یا تو از شوخی‌ کنندگانی‌؟»

گفت‌: « [ نه‌ ] بلکه‌ پروردگارتان‌، پروردگار آسمانها و زمین‌ است‌، همان‌ کسی‌ که‌ آن‌ها را پدید آورده‌ است‌، و من‌ بر این‌ [ واقعیت‌ ] از گواهانم‌ و سوگند به‌ خدا که‌ پس‌ از آنکه‌ پشت‌ کردید و رفتید، قطعا در کار بتانتان‌ تدبیری‌ خواهم‌ کرد.» پس‌ آنها را ــ جز بزرگترشان‌ را ــ ریزریز کرد، باشد که‌ ایشان‌ به‌ سراغ‌ آن‌ بروند. گفتند: «چه‌ کسی‌ با خدایان‌ ما چنین‌ [ معامله‌ای‌ ] کرده‌،که‌ او واقعا از ستمکاران‌ است‌؟»

گفتند: «شنیدم‌ جوانی‌، از آنها [ به‌ بدی‌ ] یاد می‌کرد که‌ به‌ او ابراهیم‌ گفته‌ می‌شود.»

گفتند: «پس‌ او را در برابر دیدگان‌ مردم‌ بیاورید، باشد که‌ آنان‌ شهادت‌ دهند.»

گفتند: «ای‌ ابراهیم‌، آیا تو با خدایان‌ ما چنین‌ کردی‌؟»

گفت‌: « [ نه‌ ] بلکه‌ آن‌ را این‌ بزرگترشان‌ کرده‌ است‌، اگر سخن‌ می‌گویند از آنها بپرسید.»

همگام‌ با نوح‌ (ع‌)

بعد از ابراهیم‌(ع‌) بانوح‌ مواجه‌ می‌شویم‌ که‌ ایشان‌ موضعش‌ را در برابر قوم‌ خود با خیرخواهی‌ و دلسوزی‌ بیان‌ می‌دارد و بنا به‌ فرمایش‌ علامه‌ طباطبایی‌:

«بیشتر احتجاجهایی‌ که‌ قرآن‌ کریم‌ از آن‌ جناب‌ نقل‌ کرده‌، از باب‌ مجادله‌ بالتی‌ هی‌ احسن‌؛ مجادله‌ به‌ بهترین‌ طریق‌» می‌باشد.»(6)

در آیه‌ شریفه‌ نیز اینگونه‌ بیان‌ گردیده‌ است‌:

«لقد ارسلنا نوحا الی‌ قومه‌ فقال‌ یا قوم‌ اعبدوا الله‌ مالکم‌ من‌ اله‌ غیره‌ انی‌ اخاف‌ علیکم‌ عذاب‌ یوم‌ عظیم‌ قال‌ الملا من‌ قومه‌ انا لنراک‌ فی‌ ضلال‌ مبین‌ قال‌ یا قوم‌ لیس‌ بی‌ ضلالة‌ و لکنی‌ رسول‌ من‌ رب‌العالمین‌...»(7)

همانا نوح‌ را به‌ سوی‌ قومش‌ فرستادیم‌. پس‌ گفت‌: «ای‌ قوم‌ من‌، خدا را بپرستید که‌ برای‌ شما معبودی‌ جز او نیست‌، من‌ از عذاب‌ روزی‌ سترگ‌ بر شما بیمناکم‌» سران‌ قومش‌ گفتند: «واقعا ما تو را در گمراهی‌ آشکاری‌ می‌بینم‌.»

گفت‌: «ای‌ قوم‌ من‌ هیچگونه‌ گمراهی‌ در من‌ نیست‌، بلکه‌ من‌ فرستاده‌ای‌ از جانب‌ پروردگار جهانیانم‌.

گفتگوی‌ نوح‌ (ع‌) با منکران‌ رسالتش‌ در سوره‌ هود آیات‌ 25 تا 35 آمده‌ که‌ به‌ ذکر این‌ آیه‌ شریفه‌ اشاره‌ می‌نمائیم‌ که‌ در کمال‌ سفاهت‌ درخواست‌ عذاب‌ می‌نمایند:

«قالوا یا نوح‌ قد جادلتنا فاکثرت‌ جدالنا فاتنا بما تعدنا ان‌ کنت‌ من‌ الصادقین‌»(8)

گفتند: «این‌ نوح‌، واقعا با ما جدال‌ کردی‌ و بسیار [ هم‌ ] جدال‌ کردی‌. پس‌ اگر از راستگویانی‌ آنچه‌ را [ از عذاب‌ خدا ] به‌ ما وعده‌ می‌دهی‌ برای‌ ما بیاور».

ادامه‌ گفتگوی‌ نوح‌ در آیات‌ 26ـ23 سوره‌ مومنون‌ و 117ـ106 سوره‌ شعرا آمده‌ است‌.

همگام‌ با هود و صالح‌ (علیهما السلام‌)

بر همین‌ منوال‌ به‌ هود و صالح‌ (ع‌) با شیوه‌ ملایمشان‌ که‌ روح‌ مسالمت‌ جویی‌ داشتند و در راه‌ دعوت‌ قومشان‌ به‌ سوی‌ خدا از آن‌ بهره‌ می‌جستند برمی‌خوریم‌.

ایشان‌ به‌ قومش‌ می‌فرمایند:

«... قال‌ یا قوم‌ اعبدوا الله‌ مالکم‌ من‌ اله‌ غیره‌ افلاتتقون‌»(9)

ای‌ قوم‌ من‌، خدا را بپرستید که‌ برای‌ شما معبودی‌ جز او نیست‌، پس‌ آیا پرهیزگاری‌ نمی‌کنید؟»

که‌ در پاسخ‌ به‌ ایشان‌ سران‌ قوم‌ ایشان‌ را به‌ سفاهت‌ منتسب‌ می‌نمودند:

«قال‌ الملا الذین‌ کفروا من‌ قومه‌ انا نراک‌ فی‌ سفاهة‌ و انا لنظنک‌ من‌ الکاذبین‌»(10)

سران‌ قومش‌ که‌ کافر بودند، گفتند: «در حقیقت‌، ما تو را در [ نوعی‌ ] سفاهت‌ می‌بینیم‌ و جدا تو را از دروغگویان‌ می‌پنداریم‌.»

پاسخ‌ هود در مقابل‌ این‌ تهمت‌ بسیار با صداقت‌ و ساده‌ بیان‌ شده‌:

«قال‌ یا قوم‌ لیس‌ بی‌سفاهة‌ و لکنی‌ رسول‌ من‌ رب‌ العالمین‌ ابلغکم‌ رسالات‌ ربی‌ و انا لکم‌ ناصح‌ امین‌»(11)

گفت‌: «ای‌ قوم‌ من‌، در من‌ سفاهتی‌ نیست‌، ولی‌ من‌ فرستاده‌ای‌ از جانب‌ پروردگار جهانیانم‌ پیام‌های‌ پروردگارم‌ را به‌ شما می‌رسانم‌ و برای‌ شما خیرخواهی‌ امینم‌.»

گفتگوی‌ صالح‌ (ع‌) نیز در آیات‌ شریفه‌ 79ـ73 سوره‌ اعراف‌، و آیات‌ 65ـ61 سوره‌ هود و آیات‌ 47ـ45 سوره‌ نمل‌ آمده‌ است‌.

همگام‌ با موسی‌ (ع‌)

موسی‌ (ع‌) با سرکشی‌ و طغیان‌ فرعون‌ روبرو است‌، اما موظف‌ است‌ از ابتدا با سخن‌ گفتن‌ آغاز کند شگفت‌ آن‌ است‌ که‌ فرعون‌ می‌گفت‌: «انا ربکم‌ الاعلی‌» اما در برابر او نیز تعبیر قرآنی‌ (لعل‌ = شاید) که‌ دلالت‌ بر امید دارد، بکار رفته‌ است‌:

«اذهبا الی‌ فرعون‌ انه‌ طغی‌ فقولا له‌ قولا لینا لعله‌ یتذکر او یخشی‌»(12)

به‌ سوی‌ فرعون‌ بروید که‌ او به‌ سرکشی‌ برخاسته‌، و با او سخن‌ نرم‌ گویید، شاید که‌ پند پذیرد یا بترسد.

سایر گفتگوهای‌ موسی‌ (ع‌) با فرعون‌ در آیات‌ اعراف‌ 122ـ104 و یونس‌ 81ـ75 و طه‌ 47ـ70 و شعرا 16ـ48 قابل‌ ذکر است‌.

گفتگو با مخالفان‌ در قاموس‌ پیامبر (ص‌)

تاریخ‌ اسلام‌، بیانگر آن‌ است‌ که‌ زشت‌ترین‌ نوع‌ برخورد از جانب‌ مشرکان‌ و سران‌ قریش‌ با پیامبر اسلام‌ (ص‌) صورت‌ گرفت‌ و شخصیت‌ بی‌نظیرش‌ آماج‌ تیرهای‌ تهمت‌ و دشنام‌ کوردلان‌ واقع‌ شد، اما پاسخ‌ آن‌ حضرت‌ همواره‌ با کرامت‌ نفس‌ و برخاسته‌ از مجد و بزرگمنشی‌ ویژه‌ او بود که‌ به‌ مصداق‌ آیه‌ شریفه‌ رفتار می‌نمود:

«ولا تسبواالذین‌ یدعون‌ من‌ دون‌الله‌ فیسبوا الله‌ عدوا بغیر علم‌»(13)

و آنهایی‌ را که‌ جز خدا می‌خوانند دشنام‌ مدهید که‌ آنان‌ از روی‌ دشمنی‌ [ و ] به‌ نادانی‌، خدا را دشنام‌ خواهند داد.

ایشان‌ پیوسته‌ از در گفتگو و همسخنی‌ با آنان‌ رو به‌ رو می‌شد. هیچگاه‌ مانند آنان‌ برخورد نمی‌فرمود و همچنانکه‌ در آیه‌ شریفه‌ 34 سوره‌ فصلت‌ نیز آمده‌ است‌ مقابله‌ به‌ مثل‌ نمی‌فرمود:

«ولا تستوی‌ الحسنة‌ و لاالسیئة‌ ادفع‌ بالتی‌ هی‌ احسن‌»

و نیکی‌ با بدی‌ یکسان‌ نیست‌. [ بدی‌ را ] به‌ آنچه‌ خود بهتر است‌ دفع‌ کن‌.

علامه‌ طباطبایی‌ در ذیل‌ این‌ آیه‌ شریفه‌ می‌فرماید:

«و چون‌ معلوم‌ است‌ که‌ خوبی‌ و بدی‌ یکسان‌ نیست‌ لاجرم‌ تو بدی‌های‌ مردم‌ را بهترین‌ عکس‌العمل‌ دفع‌ کن‌ تا آن‌ کسی‌ که‌ بین‌تو و او دشمنی‌ هست‌ چنان‌ از دشمنی‌ دست‌ بردارد که‌ گویی‌ دوستی‌ مهربان‌ است‌.»(14)

و به‌ گفته‌ سعدی‌:

«بدی‌ را بدی‌ سهل‌ باشد جز

اگر مردی‌ احسن‌ الی‌ من‌ اسا»(15)

ظرافت‌ عمل‌ پیامبر (ص‌) در این‌ است‌ که‌ در محیط‌ دعوت‌ ایشان‌ جامعه‌ در جهالت‌ غوطه‌ور بود و اعراب‌ جاهلی‌ چنان‌ به‌ بت‌پرستی‌ سرگرم‌ بودند که‌ هیچگونه‌ نغمه‌ مخالف‌ را تحمل‌ نمی‌کردند.از سوی‌ دیگر، مبلغین‌ سرسخت‌ یهود و نصاری‌ سعی‌ در گسترش‌ مذهب‌ خویش‌ در میان‌ اعراب‌ داشتند در چنین‌ فضائی‌ آن‌ حضرت‌ توانست‌ انسانهای‌ بی‌شماری‌ را جذب‌ تعالیم‌ حیات‌ بخش‌ اسلام‌ نماید واین‌ همه‌، براثر برخورد شایسته‌ آن‌ حضرت‌، به‌ویژه‌ درمباحثات‌ و مناظرات‌ اعتقادی‌ با اقشار مختلف‌ جامعه‌ آن‌ روزگار از قبیل‌ علماء یهود و نصاری‌ بود، که‌ گاهی‌ ساعتها به‌ سعه‌ صدر به‌ سخنان‌ آن‌ گوش‌ می‌داد.(16)

در کتاب‌ «احتجاج‌» طبرسی‌ از امام‌ حسن‌ عسکری‌ (ع‌) نقل‌ شده‌ که‌ فرمود: از پدرم‌، امام‌ دهم‌ سئوال‌ کردم‌ آیا پیامبر اسلام‌ (ص‌) با یهودیان‌ و مشرکین‌ در برابر سرزنشهاو بهانه‌ گیریهایشان‌ به‌ بحث‌ و گفتگو و احتجاج‌ می‌پرداخت‌؟ پدرم‌ فرمود: بله‌ به‌ مراتب‌ چنین‌ شدو یک‌ نمونه‌ آن‌ وقتی‌ بود که‌ پیامبر (ص‌) در کنار خانه‌ خدا نشسته‌ بود و «عبدالله‌بن‌ ابی‌امیة‌ مخزومی‌» در برابراو قرار گرفت‌ و گفت‌ «ای‌ محمد تو ادعای‌ بزرگی‌ کرده‌ای‌ و سخنان‌ وحشتناک‌ و هول‌ انگیزی‌ می‌گویی‌! تو چنین‌ می‌پنداری‌ که‌ رسول‌ پروردگار عالمیانی‌؟ اما پروردگار جهانیان‌ و خالق‌ همه‌ مخلوقات‌ شایسته‌ نیست‌ رسولی‌ مثل‌ تو ــ انسانی‌ همانند ما ــ داشته‌ باشد. تو همانند ما غذا می‌خوری‌ و همچون‌ ما در بازارها راه‌ می‌روی‌!»

پیامبر (ص‌) عرضه‌ داشت‌ بار پروردگارا تو همه‌ سخنان‌ را می‌شنوی‌ و به‌ هرچیز عالمی‌ آنچه‌ را بندگان‌ تو می‌گویند می‌دانی‌ (گویا پیامبر تقاضا داشت‌ خدا جواب‌ آنها را بدهد) که‌ در این‌ هنگام‌ آیات‌ فوق‌ برای‌ جواب‌ نازل‌ شد.(17)

ابزارهای‌ گفتگوی‌ پیامبر (ص‌) با مخالفان‌

1ـ ارتباط‌ و تماسهای‌ فردی‌

این‌ شیوه‌ ارتباطی‌ پیامبر (ص‌) مخصوصا در دوره‌ مکه‌ بسیار مشاهده‌ می‌شد، ایشان‌ بارها با سران‌ شرک‌، محاجه‌ می‌فرمود و به‌ امید نرم‌ نمودن‌ دل‌های‌ سیاهشان‌ با آنان‌ به‌ گفتگو می‌نشست‌. در یکی‌ از این‌ احتجاجها به‌ او پیشنهاد مال‌، سلطنت‌، مقام‌ و... شد پیامبر (ص‌) با متانت‌ پاسخ‌ داد آنگاه‌ از ایشان‌ معجزاتی‌ مانند دورنمودن‌ کوهها، جاری‌ ساختن‌ انهار و فرستادن‌ فرشته‌ به‌ سوی‌ آنان‌ می‌خواستند. بار دیگر رسول‌ خدا (ص‌) پاسخ‌ دادند، او را متهم‌ نمودند که‌ از مردمی‌ به‌ نام‌ رحمان‌ در شهر یمامه‌ تعلیم‌ می‌گیرد و...(18)

از دیگر محاجاتی‌ که‌ در این‌ دوره‌ رخ‌ داده‌ می‌توان‌ به‌تصمیم‌ قریش‌ به‌ فرستادن‌ «نضر» و «عقبة‌ بن‌ابی‌ معیط‌» از سوی‌ احبار و علمای‌ یهود و پرسش‌ نمودن‌ راجع‌ به‌ رسول‌ خدا و مطرح‌ نمودن‌ آن‌ سه‌ سوال‌ مشهور (جوانان‌ اصحاب‌ کهف‌، ذوالقرنین‌، روح‌) و پاسخی‌ که‌ از طرف‌ خدا! نازل‌ گردید،(19) اشاره‌ نمود.

همچنین‌ گویند: «روزی‌ رسول‌ خدا (ص‌) با ولیدبن‌ مغیرة‌ و چند تن‌ دیگر در مسجد نشسته‌ بود نضربن‌ حارث‌ (از شیاطین‌ و از دشمنان‌ رسول‌ خدا (ص‌) بود و داستانهای‌ رستم‌ و اسفندیار را در هر مجلس‌ که‌ پیامبر (ص‌) می‌نشست‌ نقل‌ می‌کرد) وارد مسجد شد و به‌ نزد آن‌ حضرت‌ آمد و نشست‌. رسول‌ خدا (ص‌) شروع‌ به‌ سخن‌ کرد و نضر در مقام‌ پاسخ‌ سخنان‌ آن‌ حضرت‌ برآمد و ایراد کرد. بالاخره‌ حضرت‌ او را محکوم‌ کرد سپس‌ این‌ آیات‌ را بر نضر و آنانکه‌ حاضر بودند تلاوت‌ فرمود:(20)

انکم‌ و ما تعبدون‌ من‌ دون‌الله‌ حصب‌ جهنم‌ انتم‌ لها واردون‌ لوکان‌ هولاء الهة‌ ما وردوها و کل‌ فیها خالدون‌ لهم‌ فیها زفیر و هم‌ فیها لایسمعون‌»(21)

در حقیقت‌، شما و آنچه‌ غیر از خدا می‌پرستید، هیزم‌ دوزخید. شما درآن‌ وارد خواهید شد. اگر اینهاخدایانی‌ [ واقعی‌ ] بودند در آن‌ وارد نمی‌شدند، و حال‌ آنکه‌ جملگی‌ در آن‌ ماندگارند. برای‌ آنها در آنجا ناله‌ای‌ زار است‌ و در آنجا (چیزی‌) نمی‌شنوند.

2ـ حضور در میان‌ قبایل‌ برای‌ دعوت‌

این‌ طریق‌ از ارتباط‌ و گفتگو با منکران‌ رسالت‌ پیامبر (ص‌) در ابتدای‌ رسالت‌ از جایگاه‌ خاصی‌ برخوردار بود. سفر به‌ طائف‌ را می‌توان‌ به‌ عنوان‌ یکی‌ از نمونه‌های‌ مهم‌ اینگونه‌ حضورها دانست‌. پس‌ از مرگ‌ ابوطالب‌، پیامبر (ص‌)، به‌ سوی‌ قبله‌ ثقیف‌ (که‌ در طائف‌ سکونت‌ داشتند) حرکت‌ کرد. پس‌ از چند گفتگوی‌ بی‌حاصل‌، عزم‌ بازگشت‌ به‌ وطن‌ نمود که‌ توسط‌ اوباش‌ و اراذل‌ تحریک‌ شده‌ شهر مورد دشنام‌ و استهزاء قرار گرفت‌. در پی‌ همین‌ آزار و اذیت‌ها بود که‌ ایشان‌ دست‌ دعا به‌ درگاه‌ پروردگار بلند کرده‌ و گفت‌: «پروردگارا! من‌ شکایت‌ ناتوانی‌ و بی‌پناهی‌ خود و استهزاء و بیزاری‌ مردم‌ را نسبت‌ به‌ خود پیش‌ تو می‌آورم‌ ای‌ مهربان‌ترین‌ مهربانها! تو پروردگار ناتوانان‌ و فقیران‌ و خدای‌ منی‌ مرا دراینجا بدست‌ که‌ می‌سپاری‌؟ بدست‌ بیگانگانی‌ که‌ با ترشروئی‌ با من‌ رفتار کنند؟ یا دشمن‌ که‌ مالک‌ سرنوشت‌ من‌ شود؟(22)

رسول‌ خدا (ص‌) در هر فرصتی‌ که‌ برای‌ پیشرفت‌ اسلام‌ مخصوصا در موسم‌ آمدن‌ قبایل‌ به‌ مکه‌، نزد آنها می‌رفت‌ و ایشان‌ را به‌ دین‌ اسلام‌ و یاری‌ خویش‌ می‌طلبید، به‌ طوری‌ که‌ ابن‌هشام‌ می‌نویسد:

«برای‌ حرکت‌ آن‌ حضرت‌ کافی‌ بود که‌ بشنود مرد محترمی‌ از روسای‌ قبایل‌ یا دیگران‌ به‌ شهر مکه‌ آمده‌ است‌، که‌ آن‌ حضرت‌ به‌ محض‌ شنیدن‌ برمی‌خاست‌ و به‌ دنبال‌ آن‌ مرد می‌رفت‌ و او را به‌ دین‌ خود دعوت‌ می‌کرد و از او یاری‌ می‌طلبید.»(23)

از جمله‌ قبایلی‌ که‌ بدین‌گونه‌ رسول‌ خدا (ص‌) به‌ میان‌ آنها رفته‌ و یا با بزرگان‌ آنها دیدار نموده‌ و ابن‌هشام‌ ذکر نموده‌ می‌توان‌ به‌ «کنده‌»، «کلب‌»، «بنو خیفة‌»، «بنی‌ عامر»، «بنی‌ عمروبن‌ عوف‌» و... اشاره‌ نمود.(24)

از دیگر دیدارهای‌ مهم‌ پیامبر می‌توان‌ به‌ دیدار با جوانان‌ قبیله‌ اوس‌(25)، شش‌ نفر از قبیله‌ خزرج‌(26) کمی‌ پیش‌ از بیعت‌ عقبه‌ اول‌

اشاره‌ نمود که‌ تاثیر سرنوشت‌ سازی‌ بر تاریخ‌ اسلام‌ داشت‌.

3ـ پذیرفتن‌ وفدهاو هیئت‌های‌ نمایندگی‌

پس‌ از فتح‌ مکه‌ و جنگ‌ تبوک‌ در سال‌ نهم‌ هجری‌، هیئت‌های‌ اعزامی‌ از هر سو به‌ مدینه‌ روآوردند. به‌ همین‌ مناسبت‌ آن‌ سال‌ را سال‌ «وفود» نامیدند. سیره‌ نویسان‌ فهرستی‌ از این‌«وفدها» یا «هیئتهای‌ نمایندگی‌» رانوشته‌اند که‌ به‌ برخی‌ از آنها و برخورد اجمالی‌ پیامبر (ص‌) با آنان‌ اشاره‌ می‌کنیم‌:

از جمله‌ هیئت‌های‌ اعزامی‌، وفد بنی‌ تمیم‌ بود که‌ چون‌ رسول‌ خدا درمیان‌ اطاق‌ بود آنها فریاد زدند: «ای‌ محمد به‌ نزد ما بیرون‌ بیا!» این‌ فریاد رسول‌ خدا (ص‌) را ناراحت‌ کرد ولی‌ حضرت‌ از اطاق‌ خویش‌ بیرون‌ آمد و به‌ نزد ایشان‌ رفت‌.(27) سپس‌ با آن‌ حضرت‌ گفتند: «ما آمده‌ایم‌ تابا تو مفاخره‌ کنیم‌ و ببینیم‌ آیا کدامیک‌ از ما افتخارات‌ بیشتری‌ دارد» رسول‌ خدا به‌ آنها اجازه‌ داد و در پاسخ‌ ایشان‌ به‌ «ثابت‌بن‌ قیس‌» فرمود: «برخیز و پاسخ‌ او را بگو» ثابت‌ نیز به‌ پاسخ‌ برخاست‌. در پایان‌، افراد مزبور، مسلمان‌ شدند و رسول‌ خدا نیز به‌ هریک‌ جایزه‌ خوبی‌ داد.(28)

از دیگر قبیله‌ها می‌توان‌ به‌ پذیرفتن‌ «خمام‌بن‌ تعلبة‌» به‌عنوان‌ نماینده‌ قبیله‌ «بنی‌ سعدبن‌ بکر» اشاره‌ نمود که‌ طی‌ گفتگو و سوالات‌ متعدد در مسجد ــ که‌ در ابتدای‌ آن‌ گرفتن‌ قول‌ از پیامبر (ص‌) مبنی‌ بر درشتی‌ و عدم‌ ناراحتی‌ پیامبر (ص‌) بود ــ به‌ اسلام‌ گروید و قبیله‌ وی‌ نیز به‌ دنبالش‌ به‌ اسلام‌ گرویدند.(29)

این‌ هیئتها معمولا شامل‌ روسای‌ قبایل‌ می‌شدند. آنان‌ چند روزی‌ را که‌ در مدینه‌ می‌ماندند، میهمان‌ رسول‌ خدا بودند و ایشان‌ به‌ این‌ برگزیدگان‌ قبیله‌ احترام‌ می‌گذاشتند. این‌ احترام‌ سبب‌ می‌شد تا به‌ رسول‌ خدا (ص‌) علاقه‌مند شوند. کافی‌ بود رئیس‌ یک‌ قبیله‌ اسلام‌ را بپذیرد، به‌ دنبال‌ آن‌، گاه‌ تمام‌ افراد قبیله‌ اسلام‌ را می‌پذیرفتند. نام‌ 75 هیئت‌ که‌ در مدینه‌ خدمت‌ رسول‌ خدا (ص‌) رسیده‌ بودند بطور منظم‌ در کتب‌ سیره‌ ذکر شده‌ است‌.(30)

4ـ اعزام‌ مبلغ‌ به‌ شهرها و قبایل‌

اعزام‌ مبلغ‌ نزد منکران‌ رسالت‌، شیوه‌ دیگری‌ در گفتگو محسوب‌ می‌شود که‌ پیامبر (ص‌) همواره‌ از آن‌ استفاده‌ فرمودند. «مصعب‌بن‌ عمیر» از جمله‌ اولین‌ مبلغ‌ها بود که‌ پس‌ از بیعت‌ عقبه‌ اولی‌ به‌ همراه‌ 12 نفر از مردان‌ مدینه‌ به‌ آن‌ شهر رفت‌ و قرآن‌ و دستورات‌ اسلام‌ را بدیشان‌ می‌آموخت‌.(31) این‌ اعزامها، گه‌گاه‌ نیز به‌ درخواست‌ و پیشنهاد افراد یا قبایل‌ صورت‌ می‌گرفت‌ مانند اعزام‌ معاذبن‌ جبل‌ به‌ حمیر که‌ پیامبر هنگام‌ فرستادن‌ او سفارش‌های‌ مفید و ارزشمندی‌ در جهت‌ تبلیغ‌ بهتر بیان‌ فرمود. همچنین‌ اعزام‌ «عمربن‌ حزم‌» به‌ سوی‌ خاندان‌ بنی‌الحارث‌ و خالدبن‌ وارد به‌ سوی‌ همدان‌.(32)

از جمله‌ موارد دیگر، اعزام‌ معاذبن‌جبل‌ به‌ یمن‌ است‌ که‌ پیش‌ از آغاز مأموریت‌، با دستورالعمل‌ ارشاد و دعوت‌ او را بدرقه‌ راهش‌ می‌فرماید: «یامعاذ یسر و لا تعسر و بشر و لاتنفر»(33)

5ـ مکاتبه‌ با سران‌ حکومت‌ها

پیامبر (ص‌)، علاوه‌ بر تماس‌ با طبقات‌ ضعیف‌ و گمنام‌ جامعه‌، سراغ‌ بزرگان‌ و سران‌ اقوام‌ و قبایل‌ می‌رفت‌. در دوران‌ مدینه‌ نیز زمانی‌ که‌ قبایل‌ و اقوام‌ اطراف‌ و اکناف‌ اعم‌ از بت‌پرست‌، یهودی‌ و غیره‌ را به‌ اسلام‌ دعوت‌ می‌کرد. در همان‌ موقع‌ با ارسال‌ نامه‌های‌ دعوت‌ به‌ امرا و پادشاهان‌ بلاد مختلف‌، ندای‌ حق‌ را با قدرت‌ و صلابت‌ برنده‌ و گویا به‌ گوش‌ آنان‌ می‌رساند. بدین‌ ترتیب‌ یکی‌ از مهمترین‌ شیوه‌های‌ گفتگوی‌ پیامبر (ص‌)، پس‌ از تحکیم‌ پایه‌های‌ حاکمیت‌ در مدینه‌، ارسال‌ نامه‌های‌ مستقیم‌ برای‌ دعوت‌ پادشاهان‌ قطب‌های‌ مهم‌ قدرت‌ آن‌ زمان‌ بود. حاصل‌ این‌ مکاتبات‌ که‌ رقم‌ آنها را مختلف‌ ذکر کرده‌اند و ابن‌ هشام‌ تنها ده‌ نامه‌ را با ذکر نام‌ نامه‌رسان‌ نقل‌ کرده‌، در مجموع‌ موفقیت‌آمیز بود به‌طوری‌ که‌ شهید مطهری‌ می‌نویسد:

«اگر بعضی‌ از آنها جواب‌ ندادند ولی‌ بسیاری‌شان‌ جواب‌های‌ بسیار محترمانه‌ ومتواضعانه‌ دادند. فرستاده‌ پیغمبر اکرم‌ را احترام‌ کردند، همراه‌ او هدایایی‌ برای‌ حضرت‌ فرستادند و بالاخره‌ جواب‌ مودبانه‌ دادند.»(34)

نامه ‌های‌ پیامبر (ص‌)، گرچه‌ با انشاء و عبارات‌ متنوعی‌ تحریر یافته‌ بود، اما همه‌ آن‌ها اسکلت‌ و اصول‌ مشترکی‌ داشتند. مودبانه‌ بودند و برخلاف‌ شیوه‌ قدرتمندان‌، اثری‌ از تهدید و اجبار در آنها مشاهده‌ نمی‌شد. خطاب‌ نامه‌ها به‌«عظیم‌» می‌باشد که‌ معادل‌ «پادشاه‌» در زبان‌ فارسی‌ است‌. همچنین‌ نامه‌ها با عبارت‌ «السلام‌ علی‌ من‌ اتبع‌ الهدی‌» (درود بر کسی‌ که‌ از هدایت‌ پیروی‌ نماید) آغاز یافته‌ می‌شود.

از دیگر اصولی‌ که‌ پیامبر در نامه‌نگاری‌های‌ خود بکار می‌برد، تکیه‌ بر مشترکات‌ بوده‌ تا نکات‌ افتراق‌؛ مثلا در نامه‌ به‌ مقوقس‌ حاکم‌ مصر که‌ مسیحی‌ بود، آیه‌ شریفه‌ «قل‌ یا اهل‌ الکتاب‌ تعالوا الی‌ کلمة‌ سواء بیننا و بینکم‌...» را نوشته‌اند و در نامه‌ به‌ نجاشی‌ (حاکم‌ حبشه‌) از عیس‌بن‌ مریم‌ (ع‌) یاد کرده‌اند.

آنچه‌ برشمردیم‌، شمه‌ای‌ از برخوردهای‌ بزرگوارانه‌ پیامبر (ص‌) با مخالفانش‌ بود. در پایان‌ این‌ فصل‌ لازم‌ به‌ یادآوری‌ است‌ که‌ این‌ برخوردها در مقابل‌ کسانی‌ بود که‌ به‌ شهادت‌ آیات‌ قرآن‌ و سیره‌ آن‌ بزرگوار، ایشان‌ را آماج‌ شدیدترین‌ دشنام‌ وتهمت‌ قرار داده‌ بودند که‌ اجمالا به‌ 6 مورد از این‌ سخنان‌ باطل‌، برای‌ نشان‌ دادن‌ عظمت‌ آن‌ بزرگوار (به‌ مصداق‌: تعرف‌ الاشیاء باضدادها) اشاره‌ می‌کنیم‌.

1ـ اتهام‌ دروغگویی‌: «وقال‌ الکافرون‌ هذا ساحر کذاب‌» (سوره‌ ص‌، آیه‌ 4.)

2ـ اتهام‌ اذن‌ بودن‌ (تصدیق‌ می‌کند و می‌شنود هرآنچه‌ گفته‌ شود): «و منهم‌ الذین‌ یوذون‌ النبی‌ و یقولون‌ هو اذن‌» (سوره‌ توبه‌، آیه‌ 61.)

3ـ اتهام‌ سحر: «قال‌ الکافرون‌ ان‌ هذا لساحرمبین‌» (سوره‌ یونس‌، آیه‌ 2.)

4ـ اتهام‌ شاعر بودن‌: «ام‌ یقولون‌ شاعر نتربص‌ به‌ ریب‌ المنون‌» (سوره‌ طور، آیه‌ 30.)

5ـ اتهام‌ کهانت‌: «فذکر فما انت‌ بنعمت‌ ربک‌ بکاهن‌ و لامجنون‌» (سوره‌ طور، آیه‌ 29.)

6ـ اتهام‌ مقطوع‌ النسل‌ بودن‌: «ان‌ شانئک‌ هو الابتر.» (سوره‌ کوثر، آیه‌ 3.)

شیوه‌ های‌ گفتگو

در سوره‌ نحل‌ آیه‌ 125 ابزارهای‌ برخورد با دیگران‌، چنین‌ آمده‌ است‌:

«ادع‌ الی‌ سبیل‌ ربک‌ بالحکمة‌ و الموعظة‌ الحسنة‌ و جادلهم‌ بالتی‌ هی‌ احسن‌»

با حکمت‌ و اندرز نیکو به‌ راه‌ پروردگارت‌ دعوت‌ کن‌ و با آنان‌ به‌ [ شیوه‌ای‌ ] که‌ نیکو است‌ مجادله‌ نمای‌.

حکمت‌ = استدلال‌ (برهان‌)

آیه‌ شریفه‌ فوق‌، ابتدا حکمت‌ را بیان‌ نموده‌ است‌. تعاریف‌ گوناگونی‌ از حکمت‌ ارائه‌ شده‌ است‌. علامه‌ سیدمحمدحسین‌ فضل‌الله‌ پس‌ از بحثی‌ طولانی‌ در این‌ باره‌، می‌فرمایند:

«منظور از حکمت‌، گام‌ برداشتن‌ در مسیر آگاهی‌ از واقعیات‌ اجتماعی‌ است‌، و اینکه‌ اجتماعت‌ را بشناسی‌ و امکانات‌ و ضوابط‌ عقلی‌

و فکری‌ و اجتماعی‌ و انسانی‌ آن‌ را بررسی‌ کنی‌ و در ابتدای‌ راهت‌ همه‌ آنها را زیر نظر داشته‌ باشی‌.»(35)

این‌ بیان‌ به‌ تعبیر ایشان‌ همانند تعریف‌ بلاغت‌ (همسازگاری‌ با مقتضیات‌ زمانی‌) است‌ که‌ به‌ شیواترین‌ وجه‌ معنی‌ فوق‌ را تداعی‌ می‌نماید.(36)

می‌توان‌ با جرأت‌ گفت‌ که‌ همه‌ گفتگوهای‌ پیامبر آمیخته‌ با استدلال‌ بود و این‌ شیوه‌ را خداوند حکیم‌ فراروی‌ ایشان‌ نهاده‌ بودند. در سراسر آیات‌ قرآن‌ نیز شیوه‌ خردگرایانه‌ ملاحظه‌ می‌گردد و جایی‌ می‌فرماید: «قل‌ هاتوا برهانکم‌ ان‌ کنتم‌ صادقین‌»(37)

اصولاً معارف‌ عقلی‌ در برابر کسانی‌ جاذبه‌ دارد که‌ قابلیت‌ درک‌ آن‌ را داشته‌ باشند. این‌ شیوه‌ به‌ گفته‌ محمدابوزهره‌ برای‌ کسانی‌ به‌ کار می‌رود که‌:

«بحث‌های‌ عقلی‌ و فلسفی‌ بر آنان‌ چیره‌ شده‌ است‌ و بیشترین‌ وقت‌ خود را دراینگونه‌ مسائل‌ گذرانده‌اند و هر جامعه‌شناسی‌ پس‌ از تحقیق‌ در می‌یابد که‌ این‌ گونه‌ افراد، درصد کمی‌ از مردم‌ راتشکیل‌ می‌دهند، زیرا بیشترمردم‌ براثر گرفتاریهای‌ گوناگون‌ مثل‌ کشاورزی‌ و صنعت‌ و... فرصت‌ چنین‌ اندیشه‌ها و تفکرات‌ علمی‌ را ندارند».(38)

جدال‌ به‌ شیوه‌ برتر

مرحوم‌ طبرسی‌ در ذیل‌ آیه‌ 125 سوره‌ نحل‌ «وجادلهم‌ بالتی‌ هی‌ احسن‌» در رابطه‌ با معنی‌ لغوی‌ جدال‌ می‌گوید: جدال‌ و مجادله‌ به‌ معنی‌ مقابله‌ با خصم‌ است‌ که‌ او را از رای‌ خود منصرف‌ کند و آن‌ از جدل‌ به‌ معنی‌ تابیدن‌ شدید است‌ و مطلوب‌ از جدال‌، آن‌ است‌ که‌ طرف‌ از رای‌ خود برگردد. جهت‌ تأثیرپذیری‌ امر مجادله‌ و مناظره‌، قید «بالتی‌ هی‌ احسن‌» آمده‌ است‌. زیرا با رعایت‌ این‌ امر، از هرگونه‌ تحقیرو توهین‌ دوری‌ گزیده‌ می‌شودو تمام‌ جنبه‌های‌ انسانی‌ حفظ‌ می‌گردد.

«افرادی‌ که‌ تعصب‌ مذهبی‌ یا غیرمذهبی‌ بر فکر آنان‌ چیره‌ شده‌ و احساسات‌ بر اندیشه‌هایشان‌ مستولی‌ گشته‌ وآن‌ را خاموش‌ ساخته‌ است‌. و تعصب‌ آدمی‌ را از درک‌ و احساس‌ حقیقت‌، کر و کور می‌کند و نفس‌ را جز با درمانهای‌ سخت‌ نمی‌توان‌ تسلیم‌ حق‌ و راستی‌ کرد زیرا دارو و درمان‌ نفس‌ سخت‌تر از دارو و درمان‌ جسم‌ است‌. با اینگونه‌ افراد باید فقط‌ از راه‌ جدل‌ برخورد کرد و یا چیزهایی‌ که‌ نزد آنهامسلم‌ و مورد قبول‌ است‌، آنان‌ را محکوم‌ و حق‌ را برایشان‌ روشن‌ کرد.

این‌ دسته‌ شمارشان‌ از دسته‌ اول‌ بیشتر است‌، ولی‌ عامه‌ مردم‌ و اکثریت‌ غالب‌ را تشکیل‌ نمی‌دهند و شاید مقصودخداوند از قرآن‌: «ولاتجادلوا اهل‌ الکتاب‌ الابالتی‌ هی‌ احسن‌» همین‌ دسته‌ باشد.»(39)

موعظه‌ حسنه‌

استفاده‌ از عواطف‌ انسانها از دیگر شیوه‌هاست‌ که‌ با تحریک‌ عواطف‌ می‌توان‌ توده‌ مردم‌ را به‌ حق‌ متوجه‌ ساخت‌. می‌توان‌ گفت‌ که‌: «در حقیقت‌ حکمت‌ از بعد عقلی‌ وجود انسان‌ استفاده‌ می‌کند وموعظه‌ حسنه‌ از بعد عاطفی‌».(40)

موعظه‌ حالت‌ فردی‌ دارد و با توجه‌ به‌ حساسیت‌ها و نکات‌ روانی‌ فرد انجام‌ می‌گیرد. همانطور که‌ خلیل‌ گفته‌:

«کارهای‌ نیک‌ طوری‌ یادآوری‌ شود که‌ قلب‌ شنونده‌ از شنیدن‌ آن‌ بیان‌ رقت‌ پیدا کند، و در نتیجه‌ تسلیم‌ گردد.»(41)

پی‌نوشت‌ها

1ـ روحانی‌، محمود المعجم‌ «الاحصایی‌ لالفاظ‌ القرآن‌ الکریم‌»، آستان‌ قدس‌ رضوی‌، جلد اول‌، چاپ‌ دوم‌، 1372.

2ـ بازرگان‌، عبدالعلی‌، «آزادی‌ در قرآن‌»، انتشارات‌ شرکت‌ قلم‌، 1363، ص‌ 61.

3ـ سوره‌ آل‌عمران‌، آیات‌ 70 و 71.

4ـ طباطبایی‌، محمد حسین‌، پیشین‌، ج‌ 7، ص‌ 224 و 225 (ذیل‌ آیه‌ مورد نظر)

5ـ سوره‌ انبیاء، آیه‌ 52 تا 63.

6ـ طباطبایی‌، محمدحسین‌، پیشین‌، ج‌ 10، ص‌ 295 (ذیل‌ آیه‌ مربوطه‌)

7ـ سوره‌ اعراف‌، آیه‌ 59 تا 61

8ـ سوره‌ هود، آیه‌ 32.

9 و 10 و 11ـ آیات‌ 65 تا 68 سوره‌ الاعراف‌ (ادامه‌ گفتگوی‌ هود در آیات‌ 57ـ50 سوره‌ هود و آیات‌ 139ـ124 سوره‌ شعرا و آیات‌ 23ـ21 سوره‌ احقاف‌ آمده‌ است‌).

12ـ سوره‌ طه‌، آیات‌ 43 و 44

13ـ سوره‌ انعام‌، آیه‌ 108.

14ـ طباطبایی‌، محمدحسین‌، «ترجمه‌ تفسیر المیزان‌»، ج‌ 17، ص‌ 588.

15ـ «گلستان‌ سعدی‌»، تصحیح‌ غلامحسن‌ یوسفی‌، چاپ‌ چهارم‌، تهران‌، خوارزمی‌، 1372، باب‌ دوم‌ بیت‌ 1486.

16ـ آن‌چه‌ می‌گوئیم‌ درباره‌ رفتار با دشمنان‌ است‌ که‌ در عصر ما کمتر با دوست‌ اینگونه‌ برخورد می‌نمائیم‌ تا چه‌ برسد به‌ دشمن‌، این‌ در حالی‌ است‌ که‌ پیامبر کمتر همت‌ به‌ تکفیر می‌بست‌ همچنانکه‌ در قضیه‌ «ولیدبن‌ عقبه‌» در سال‌ نهم‌ هجری‌ پیامبر از اتهام‌ تکفیر بنی‌مصطلق‌ روی‌ گرداند. (شأن‌ نزول‌ آیه‌ 7 سوره‌ حجرات‌)

17ـ نورالثقلین‌، ج‌ 4، ص‌ 6.

18ـ ابن‌هشام‌، پیشین‌، ج‌ 1، ص‌ 1ـ180 و 179.

19ـ ابن‌ هشام‌، پیشین‌، ج‌ 1، ص‌ 188ـ183.

20ـ ابن‌ هشام‌، ج‌ 1، ص‌ 225، 226.

21ـ سوره‌ انبیاء، آیه‌ 98 تا 100.

22ـ ابن‌ هشام‌، پیشین‌، ج‌ 1، ص‌ 271ـ269.

23ـ ابن‌ هشام‌، پیشین‌، ج‌ 1، ص‌ 275 و 276.

24ـ ابن‌ هشام‌، پیشین‌، ج‌ 1، ص‌ 276ـ274.

25ـ ابن‌ هشام‌، پیشین‌، ج‌ 1، ص‌ 277.

26ـ ابن‌ هشام‌، پیشین‌، ج‌ 1، ص‌ 278.

27ـ دراین‌باره‌، آیه‌ 4 از سوره‌ حجرات‌ نازل‌ شد.

28ـ ابن‌ هشام‌، پیشین‌، ج‌ 2، ص‌ 352ـ350.

29ـ همان‌، ص‌ 353.

30ـ از جمله‌ می‌توان‌ به‌ «تاریخ‌ پیامبر اسلام‌»، نوشته‌ محمدابراهیم‌ آیتی‌، چاپ‌ ششم‌، دانشگاه‌ تهران‌، 1378، رجوع‌ کرد.

31ـ ابن‌ هشام‌، پیشین‌، ج‌ 1، ص‌ 281.

32ـ برای‌ توضیح‌ بیشتر، ر.ک‌: ابن‌ هشام‌، پیشین‌، ج‌ 4، ص‌ 194.

33ـ همان‌، ج‌ 2، ص‌ 292، (همچنین‌ علی‌بن‌ محمدبن‌ اثیر، «الکامل‌ فی‌التاریخ‌»، ج‌ 2، بیروت‌، دار صادر، 1385 ق‌، ص‌ 66).

34ـ مطهری‌، مرتضی‌، سیری‌ در سیره‌ نبوی‌، ص‌ 208.

35 و 36ـ فضل‌الله‌، محمدحسین‌، «شیوه‌های‌ دعوت‌ و تبلیغ‌ از دیدگاه‌ قرآن‌»، ترجمه‌ مرتضی‌ دهقان‌ طرزجانی‌، انتشارات‌ یاسر، ج‌ اول‌، 1359، ص‌ 44.

37ـ سوره‌ نمل‌، آیه‌ 64.

38ـ ابوزهره‌، محمد، «معجزه‌ بزرگ‌ پژوهشی‌ در علوم‌ قرآن‌»، مترجم‌ محمود ذبیحی‌، مشهد: آستان‌ قدس‌ رضوی‌، 1370، چاپ‌ اول‌، ص‌ 441.

39ـ محمد ابو زهره‌، پیشین‌، ص‌ 441.

40ـ ناصر مکارم‌ شیرازی‌، تفسیر نمونه‌، ذیل‌ آیه‌ شریفه‌.

41ـ طباطبایی‌، محمدحسین‌، پیشین‌، ج‌ 12، ص‌ 533.

 

منبع :

نشریه: قرآن و حدیث » گلستان قرآن » دي 1380 - شماره 101