راههای داشتن یک گفتگوی تاثیر گذار


 

راههای داشتن یک گفتگوی تاثیر گذار
 
توانايي گفتگوي روان و مناسب ، يكي از عوامل كليدي موفقيت افراد در زندگي و شادماني شخصي است. اساسي‌ ترين و مهم‌ترين عاملي كه شما را به صورت شخصي درمي‌آورد كه همه مايل به صحبت با او هستند، اعتماد به نفس شماست.
در حقيقت مردم هميشه در گفتگو شما را همان طور كه خودتان را ارزيابي مي‌كنيد، مي‌پذيرند. اگر تصور كنيد هيچ گونه مهارت اجتماعي نداريد، ديگر مردم هم شما را همين گونه خواهند ديد. افراد هميشه وضعيت احساسي و عاطفي شما را مي‌گيرند و آن را به خودتان منعكس مي‌كنند.
 
اگر شما موضعي دفاعي يا نامطمئن داشته باشيد يا برعكس، اهل آرامش و گشاده‌رويي باشيد، طرف مقابل گفتگو آنها را مي‌گيرد و به شما برگشت مي‌دهد. پس هميشه به اين مهم توجه داشته باشيد كه احساس خوبي را در طرف مقابل خود به وجود آوريد؛ چراكه شما نمي‌توانيد كاري كنيد كه همه دوستتان بدارند؛ ولي مي‌توانيد نشان دهيد كه ديگران را دوست داريد.
 به گفته ريموند مورتيمر انگليسي، گفتگو بازي تنيس نيست كه در آن سرويس طرف مقابل را با يك ضربه به او برمي‌گردانيد؛ بلكه بازي گلف است كه در آن هركس توپ خودش را پرتاب مي‌كند. هيچ چيز بيش از اين ضرب‌المثل به شما براي اين كه گفتگوكننده اي نمونه باشيد، كمك نمي‌كند. نگه داشتن توپ در هوا هنر است و هدف مورد نظر در بيشتر گفتگوها محسوب مي‌شود، پس بهتر است در گفتگو به اصول زير توجه كنيد:
 
- بيشتر از واژه شما استفاده كنيد تا واژه من. البته منظور اين نيست كه هرگز واژه من را به كار نبريد، ولي زماني كه تعداد من به كاربرده شده بر تعداد شما فزوني مي‌گيرد، نوعي كاهش علاقه در طرف مقابل ايجاد مي‌شود.
 
- هنگام گفتگو، زماني كه در گروه قرار داريد، به تك‌تك افراد نگاه كنيد و حالتي شاداب به چهره خود بدهيد. اگر دل‌شكسته و يا ناراحت هستيد، سعي كنيد اين احساسات خود را بسته‌بندي كنيد و براي زماني ديگر بگذاريد؛ چراكه بروز اين احساسات در واقع هيچ كمكي به شما نمي‌كند.
 
- سعي كنيد طوري عمل كنيد كه هم‌صحبت شما احساس كند با او همساز و هم‌موج هستيد؛ چراكه ما به طور طبيعي نسبت به كساني كه با ما موافقت مي‌كنند، احساس گرمي و صميميت مي‌كنيم.
 
- از واژه‌هاي ما، مال ما، خودمان و به ما به منظور برقراري نوعي نزديكي و پيوند، نوعي احساس سرنشين يك قايق بودن استفاده كنيد.
 
- حتما دليلي وجود دارد كه گفته‌اند كم‌ گوي و گزيده گوي. تصور نكنيد بايد با گفتن موضوعاتي هيجان‌انگيز و جسارت‌آميز در گفتگو شركت كنيد يا حتي سخناني اديبانه يا روشنفكرانه بگوييد. گفتگو درباره موضوعات جاري روزانه هميشه مناسب و قابل قبول است.
 
كنترل زبان
 
اصولا كنترل بعضي حالات زبان بدني دشوار است ازجمله خجالت كشيدن و سرخ شدن، انقباض عضلات صورت، ادا و اصول و شكلك‌هاي ناخواسته و پلك زدن سريع. تنها راه درمان اين گونه واكنش‌هاي غيرارادي، تقويت اعتماد به نفس و سطح آرامش خودتان است. زماني كه خود را به عنوان گفتگوكننده‌اي توانا و كاردان نگاه كنيد، اين واكنش‌ها محو مي‌شود. شكل‌هاي ديگر زبان بدني كه لازم است هنگام گفتگو كنترل شود عبارتند از:
 
- نگاه كردن مداوم به ساعت خودتان
 
- ور رفتن با مداد، قلم و ديگر اشياء
 
- بيقراري
 
- بازي با حلقه و انگشتر
 
- خنديدن مضطربانه يا خيلي بلند
 
- خاراندن سر و چانه
 
- پيچاندن سبيل
 
بيشتر اين رفتارها از سوي كساني انجام مي‌شود كه هرگز متوجه كارهاي خود نيستند و احساسي ناشي از اضطراب و ناامني دارند. حركات بدني در صورتي كه به گونه‌اي افراطي انجام شوند و معتدل باشند، ايرادي ندارد. ممكن است از خودتان بپرسيد چه حركت بدني را مي‌توانيم انجام دهيم؟ پاسخ اين است كه بهترني حركت بدني لبخندي خوب و حركت گاه به گاه و بامعناي سر است. اين حركت گاه به گاه سر به طرف مقابل مي‌فهماند كه شما به حرف‌هاي او توجه و دقت كامل داريد. ولي در خصوص خنده مي‌توان گفت خنده مهم‌ترين زبان بدني است كه به طرف مقابل مي‌فهماند شما مهربان، خوشخو، راحت و پذيراي طرف مقابل هستيد. كشش طبيعي نوع بشر اين است كه احساس ابراز شده از سوي طرف مقابل خود را منعكس كند. بنابراين اگر شما لبخند بزنيد، به احتمال قريب به يقين طرف مقابلتان هم به شما لبخند خواهد زد.
 
چگونه و چه وقت لطيفه بگوييم
 
چه چيزي بامزه و خنده‌دار است؟ پاسخ ساده به اين پرسش اين است: چه كسي مي‌داند؟ لطيفه‌اي كه يك نفر را از خنده روده‌بر مي‌كند، ممكن است با نگاه متحير ديگري روبه‌رو شود. به طور كلي، در هر جمع كاري يا اجتماعي كه بيش از 2 نفر در گروه همصحبت شما هستند، دور لطيفه‌ها را خط بكشيد. اگر تنها 2 نفر حضور دارند كه شامل بهترين دوستتان است، ادامه دهيد و لطيفه بگوييد. به طور قطع، تعداد اندكي از مردم از نظر موقع‌شناسي، تشخيص، مناسبت، اختصار كلام و ارائه لطيفه كامل و بي‌عيب و نقص هستند. براي لطيفه گفتن زمان مشخصي وجود دارد (در نيمه وقت بازي، بعد از شام با خانواده، موقع پياده‌روي با دوستان)‌.
 
در حقيقت لطيفه هرگز جزو گفتگو محسوب نمي‌شود و اگرچه لطيفه‌اي بموقع ممكن است بحث و گفتگويي به راه اندازد، ولي خجالت و شرمساري ناشي از لطيفه‌اي بي‌مزه، مساله مهم‌تري است. شما هم در صورتي در گفتن لطيفه موفق خواهيد بود كه:
 
- لطيفه‌تان را با توجه به موضوع گفته شده ميزان كنيد و اگر ربطي به موضوع مورد گفتگويتان نداشت، آن را نگوييد.
 
- از گفتن لطيفه‌هاي ناجور خودداري كنيد. صرف‌نظر از اين‌كه شنوندگان شما بسيار بخندند، چرا كه شما به عنوان شخصي نه چندان موقر در ذهن شنوندگان باقي خواهيد ماند.
 
- از گفتن لطيفه‌هاي نژادي، مذهبي و جنسي خودداري كنيد. اين كار در اصل ارزش ندارد.
 
- هرگز راجع به يكي از اعضاي گروه، در خصوص نام، عادت‌ها، محل تولد، شغل، ظاهر يا گذشته شخص لطيفه‌اي نگوييد چرا كه هيچ كس دوست ندارد به اين نحو انگشت‌نما شود.
 
در حقيقت جهان به خنده نياز دارد و خوش‌خلقي در همه جا موجب موفقيت مي‌شود. بنابراين مسائلي كه در بالا در مورد لطيفه گفته شد، به معناي خفه كردن روحيه شاد يا طرفداري از يك گفتگوي خشك و جدي نيست، بلكه منظور اين است كه به خاطر داشته باشيد گفتگو ارتباطي دوطرفه است كه بعضي افراد اين موضوع را فراموش مي‌كنند. پس گاهي بهتر است لطيفه‌هايمان را براي اعضاي خانواده و دوستان نزديك خود نگه‌داريم.
 
گفتگو در مكان‌هاي عمومي
 
زمان‌هايي مي‌رسد كه شما مجبوريد در جاهاي مختلفي و در فاصله بين خانه و محل كار خود چند كلمه‌اي با افراد مختلف صحبت كنيد. محل‌هايي مثل سوپرماركت، كتابفروشي، خشكشويي، اتاق انتظار پزشك، پارك و ده‌ها محل ديگر. افرادي كه در مكان‌هاي عمومي با آنها برخورد مي‌كنيد، دو دسته‌اند: كساني كه آنها را مي‌شناسيد و افرادي كه برايتان ناشناس هستند. گفتگو با آشنايان به مراتب راحت‌تر است و مي‌توانيد حرف‌هاي شخصي زيادتري بزنيد اما با غريبه‌ها بايد مودبانه‌تر و رسمي‌تر برخورد كنيد. در مكان‌هاي عمومي، در موقعيت‌هاي مناسب بهتر است:
 
- با لبخند و تكان دادن سر با ديگران خوش و بش كنيد. سلام طرف مقابل را در همان سطحي كه ابراز شده، پاسخ دهيد.
 
- به حريم شخصي ديگران احترام بگذاريد. زماني كه كسي لباس غيرعادي پوشيده است يا چيز غيرعادي را مطالعه مي‌كند، از او نخواهيد دليل آن را براي شما توضيح دهد.
 
- در مورد افراد غريبه اجباري نداريد كه سخن خود را با گفتن نام خود و دست دادن شروع كنيد.
 
-‌ چنانچه طرف مقابل به تمايل شما در صحبت كردن پاسخ نمي‌دهد، هرگز به گفتگو كردن اصرار نكنيد.
 
- از طرح پرسش‌هاي بسيار شخصي و خصوصي مانند «آيا شما ازدواج كرده‌ايد؟» و يا «چند سالتان است؟» بپرهيزيد.
 
اصولا موضوعات مطلوب در مكان‌هاي عمومي مي‌تواند شامل مواردي چون عقايد، مشاهدات شما، موضوعات مهم مطرح شده در روزنامه‌ها، آب و هوا و محل‌‌هاي موردنياز باشد و از پرداختن به موضوعاتي چون بيماري‌ها، ناراحتي‌ها، موضوعات جدال‌برانگيز، پرسش‌هاي شخصي (حقوق و دستمزد افراد)‌ و لطيفه‌هاي نامناسب بپرهيزيد.
 
گفتگو در محيط كار
 
گفتگوهاي محيط كاري ممكن است روحيه، كارآيي و كار گروهي را تقويت كند، يا هر سه آنها را تحليل ببرد. حرف‌هايي كه در محيط كار زده مي‌شود، به اجبار بايد كوتاه و سطحي باشد، زيرا در محيط‌هاي كاري هيچ‌كس را براي صحبت كردن استخدام نمي‌كنند. در محيط كار شما مي‌توانيد موضوعات مورد نظر را در صورتي كه نمي‌خواهيد مستقيم مطرح شوند، به صورت غيرمستقيم ارائه كنيد. اجازه تبادل نظر به كاركنان يا كارگران و تشويق آنان به اين كار، گاهي موجب خلق ايده‌هاي جديد و بهتر مي‌شود. همچنين گفتگوهاي مختصر در راهرو، قبل از جلسات و بعد از پايان ساعت كاري روش خوبي براي تبادل نظرات است.
 
مواردي كه بايد در گفتگوهاي محيط كار در نظر گرفت عبارتند از:
 
- گفتگوها را تا جايي كه مي‌توانيد مختصر، مفيد و سطحي انجام دهيد مگر اين كه محتواي كاري داشته باشد.
 
- در صورت امكان يك واژه قدرداني به هر گفتگوي خود اضافه كنيد چرا كه فرهنگ تعريف و تمجيد متقابل در محيط كار در افزايش بهره‌وري، وفاداري شركتي و نيروي سازنده اعجاز مي‌كند.
 
- توجه ويژه به تازه واردان داشته باشيد. آنها بيش از بقيه به نوعي احساس پذيرش و تعلق داشتن نياز دارند.
 
- موضوعات شخصي و خصوصي خود را مطرح نكنيد، مگر آن كه به طور واقعي به مساله كاري مورد گفتگو مربوط باشد.
 
- از گفتگو درباره موضوعات كاري حساس يا جدال‌آميز خودداري كنيد.
 
- از واژه‌ها و عبارات منفي استفاده نكنيد. مخالفت هميشگي با هر عقيده جديد كاري سازنده نيست.
 
گفتگو با خانواده و دوستان
 
به نظر مي‌رسد بيشتر مردم نحوه گفتگو با خانواده و دوستان را مي‌دانند، ولي در حقيقت روابطي خودماني گاه موجب بعضي گفتگوهاي نه چندان خوب بين خانواده و دوستان مي‌شود چرا كه مودب بودن با عزيزترين و نزديك‌ترين افراد دشوارتر است، زيرا آنها را متعلق به خود فرض مي‌كنيم. در گفتگو با خانواده و دوستان نزديك بايد همواره نكاتي را در نظر گرفت از جمله:
 
- خود را وادار كنيد با خانواده و دوستان هم مثل مديرعامل شركت يا يك مشتري ارزشمند رفتار كنيد، زيرا گاهي رفتار ما با همه كساني كه در طول روز ملاقاتشان مي‌كنيم، بهتر و مودبانه‌تر از رفتاري است كه بعد از رسيدن به خانه در شب با خانواده خود مي‌كنيم.
 
- به خلوت طرف مقابل احترام بگذاريد. صرف اين كه شما يكديگر را مي‌شناسيد، به معناي اين نيست كه اجازه داريد به همه افكار يكديگر وارد شويد.
 
- احساسات خود را در ميان بگذاريد، ولي نه همه احساساتتان را و نه هميشه.
 
- به دقت به حرف‌هاي طرف مقابل خود گوش دهيد چرا كه گوش دادن مهم‌ترين و موثرترين روش براي برقراري رابطه دوستانه و حفظ اين رابطه است.
 
- براي ايجاد گفتگو و ابراز تاييد و تمجيد خود به طرف مقابل، منتظر رويدادهاي بزرگ نباشيد. در ميان گذاشتن رويدادهاي روزانه موجب پيوند ميان افراد مي‌شود.
 
- مودب و با نزاكت باشيد. بسياري از مردم تصور مي‌كنند زماني كه در ميان خانواده و دوستان هستند مي‌توانند بسيار آزادانه و بي‌ملاحظه باشند.
 
- در زندگي هر كس بايد مقداري باران ببارد. ممكن است بين شما و افراد خانواده يا دوستانتان احساساتي ناخوشايند پيش آيد. عذرخواهي قلبي و صميمانه را ياد بگيريد.
 
- اجازه دهيد براي شما تعريف كنند در زندگي‌شان چه مي‌گذرد، سعي كنيد علت ناراحتي‌شان را درك كنيد. از سوي ديگر اگر شخص مورد نظر بابت خبرهاي خوش، شادمان و خوشحال است، سعي كنيد در شادي او شريك شويد.
 
در پايان

هيچ كس نمي‌تواند بگويد تبديل شدن به گفتگوكننده‌اي دوست‌داشتني و جذاب كاري ساده است. بيش از صد سال پيش، گاماليل بردفورد اعتراف كرد: «اغلب اوقات گفتگو كردن برايم ناراضي‌كننده است. هرگز آنچه را مي‌خواهم بگويم نمي‌گويم و بعد در مسائلي غرق مي‌شوم كه مي‌بايست مي‌گفتم و نتوانستم بگويم.» آيا شما هم همين طور هستيد؟
 

 
منبع: www.jamejamonline.ir

حصه اي از چندوچون قصه هاي آذريزدي


حصه اي از چند و چون قصه هاي آذريزدي


بخش اول كلياتي درباره داستان ها و قصه هاي كودكان

يكي بود يكي نبود، غير از خدا هيچ كس نبود. و بعد در ميان خلايق، خداوند استاد مهدي آذريزدي را آفريد، و اين استاد روزي به فكرش رسيد كه آفريننده جهان، بچه ها، يعني آفريدگان خود را خوب خلق كرده است و (بنابراين) براي اين خوب ها بايد كاري كرد تا شكر نعمت خداي به جاي آورده شود، و فكرش به اينجا رسيد كه در قديم و نديم ها آدم هاي خوب به فراواني، قصه هاي خوبي گفته اند و بخشي از اين قصه هاي خوب را (كه يا بهتر از قصه هاي ديگر بوده و يا به علتي زودتر و راحت تر به آن دسترسي يافته اند) گروهي اديب، دانشمند، شاعر و نويسنده خوب به رشته تحرير درآورده اند. اما با وجود آن كه يكي از همين آدم هاي بزرگ و خوب يعني مولانا جلال الدين محمد بلخي با دقت و توجه گفته است كه:


چون كه با كودك سروكارت فتاد
 پس زبان كودكي بايد گشاد

 قصه هاي اين بزرگواران براي دوره ما يعني دوره استاد آذريزدي آن چنان، كه بايد و شايد، بچه فهم نيست. لاجرم استاد آذريزدي فكر خود را ادامه داد و (به اصطلاح امروزي ها) آن را اجرايي و عملياتي كرد؛ يعني، درپي راه و روشي رفت كه اين قصه هاي خوب را براي بچه هاي خوب امروزي قابل درك و فهم كند و بنابراين پايه گذار بازنويسي آن قصه ها به زبان و بياني شد كه بچه هاي خوب آنها را به آساني و خوبي بخوانند و چنين كرد.

من بارها به اين فكر افتاده و از خود پرسيده ام كه ادبيات داستاني ما، اعم از نظم و نثر و همچنين نوشته هايي كه مخاطبش يا فرزند شاعر و نويسنده و يا همسن و سالان نوجوان و جوان وابسته به شاعران و نويسندگان ما درگذشته بوده اند، آيا براي اين دسته از مخاطبان قابل فهم و درك بوده است يا نه؟ و چون نه خود صلاحيت تحقيق را در اين باره داشته ام و نه براي اين سئوال از ديگران پاسخي ديده، اين پرسش همچنان برايم باقي است كه: مثلا اگر عنصرالمعالي كيكاووس بن اسكندربن قابوس بن وشمگير بن زيار، قابوسنامه را براي فرزند كم سن و سال يا جوان خود نوشته باشد، فرزندش مطالب كتاب را چگونه و تا چه حد فهم مي كرده است؟ نخستين جمله هاي مقدمه قابوسنامه چنين است: <چنين گويد جمع كننده اين كتابِ پندها، الامير عنصرِالمعالي ... با فرزندِ خويش گيلان شاه. بدان اي پسر! كه من پير شدم و ضعيفي و بي نيرويي و بي توشي بر من چيره شد و منشورِ عزلِ زندگاني از مويِ خويش بر رويِ خويش كتابتي همي بينم، كه اين كتابت را دستِ چاره جويان بستردن نتواند.

پس، اي پسر! چون من نام خويش را در دايره گذشتگان يافتم، روي چنان ديدم كه پيش از آنكه نامه عزل به من رسد، نامه اي ديگر در نكوهشِ روزگار و سازشِ كار و بيش بهرگي جُستن از نيكنامي ياد كنم و تو را از آن بهره كنم بر موجبِ مهرِ خويش. تا پيش از آنكه دستِ زمانه ترا نرم كند، تو خود به چشم عقل- در سخن من نگري، فزوني يابي و نيكنامي در دو جهان.>

به هر حال اگر قصه هاي مثنوي، و يا داستان هاي خمسه نظامي و حكايات كليله و دمنه و نظاير اين ها <در گذشته> براي كودكان و بزرگترها دريافت شدني بوده است، امروزه با تغييرات نسبتاً وسيعي كه هم در سبك بيان و نگارش و هم در به كارگيري لغات و اصطلاحات و تعبيرات رخ داده و نيز با دگرگوني كيفي كه در مفاهيم پديد آمده است، مطالب بزرگان و نيز لُبّ حكايات آن ها به طور كامل، و شايد ناقص نيز، كمتر درك و دريافت مي شوند. پس چه بايد كرد؟ آيا مي توان از آن همه حكمت و تاريخ و گزارش از گذشته هاي بسيار دور و خاطره هايي كه روزي هم عنان واقعيت خارجي بوده و به مرور جنبه اسطوره اي يافته اند و نيز از آن همه ادب و راه و رسم زندگي و ديگر نكته هاي پرمايه دل بركند و همه را به طاق نسيان و فراموشي سپرد؟ و يا از اين گنجينه (كه خود گنجينه دار هويت ما و در هر گوشه دنيا هويت مردم ماست) بايد به بهترين وجه و با در نظر گرفتن دريافت كنوني و سليقه امروزي، هم در الفاظ زبان و هم در معاني و مفاهيم، بهره گرفت. در گوشه و كنار دنيا، اين راه دوم را براي بهره گيري از ادبيات كهن خود در پيش گرفته اند و بدين ترتيب است كه در هر عصر فرزندان نسل بالنده خود را با تاريخ واسطوره و ادب و شعر و نثر گذشته شان آشنا مي كند و به ويژه راه دريافت ادبيات هر دوره را هم، كه خواه ناخواه با اساطير و تاريخ و حكايات و آداب و رسوم گذشته عجين و يا حداقل در ارتباط و تعامل جدي است، هموار مي سازند و خواننده آثار هر دوره را ناگزير نمي كنند كه يا به دريافت كلي از آنچه مي خواند، بسنده كند و يا در هر صفحه و سطر، براي فهم مراجعه كند.

ما در ايران همچنان با مشكل كمي ارتباط با محتواهاي معني دار كتاب هاي كهن و اشارات آن ها به معاني گوناگون آرماني، ايماني، اعتقادي، تاريخي، جغرافيايي ، اجتماعي ، تمدني، فرهنگي، حكمي، اسطوره اي و حتي ادب زندگي مواجهيم. اگر نوجوانان و جوانان ما بخواهند تنها گلستان سعدي يا غزليات حافظ را به خوبي بفهمند (خاقاني، انوري، سنايي، مولوي و ديگر بزرگان به جاي خود) در جاي جاي آن، نيازمند آشنايي با مفاهيم قرآني هستند:

قرص خورشيد در سياهي شد

يونس اندر دهان ماهي شد

 

يوسف گم گشته بازآيد به كنعان غم مخور

كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور

 

اي دل، ار سيل فنا، بنياد هستي بركند

چون تو را نوح است كشتيبان، ز طوفان غم مخور

باري، استاد مهدي آذريزدي، در دوره اي كه كمتر كسي به اين فكر بود يا به اين نتيجه رسيده بود كه: بايد براي كودك نيز شخصيت مستقلي را بازشناخت، آن هم در عمل و نه در لفظ و كلام و يا فقط در مباحث مربوط به روان شناسي كودك و روان شناسي تربيتي. بايد واقعاً و به جد <زبان كودكي> را سامان داد؛ اما نه با ادا و اطوار و تنهابا گويش كودكانه و در هم ريختن حروف و يا كلمات، بلكه با نزديك كردن مفاهيم به ذهن كودك، يعني ذهني كه در عين حال در برخي از جلوه ها و مظاهرش منطقي تر و يا رياضي تر از ذهن بزرگسالاني است كه با غيرمنطقي كردن برخي مسائل، از باب رياكاري و نفاق و دوگونه سخن گفتن و كتمان كردن، هم ذهن و هم زبان را دگرگونه و پيچيده مي سازند.

به ديگر سخن، نزديك كردن مفاهيم به ذهن كودك، بايد همزمان با حفظ اصول و مباني معاني اي باشد كه قصد و غرض انتقال آنهاست و اين امر نيازمند ذهن وقادي است كه بتواند چند عمل فكري و ذهني و عملي را يكجا به انجام برساند به گونه اي كه: معاني و مفاهيم اصلي حفظ شوند و به اصالت پيام لطمه اي وارد نشود و اگر تغييري حاصل مي شود در حذف برخي از مفاهيم و معاني و پيام هاي فرعي و تكراري باشد نه دگرگوني معنايي. الفاظ، كلمات و نيز تعبيرات و اصطلاحات براي مخاطبي كه هنوز با پيچيدگي هاي زباني آشنايي كامل ندارد، روشن باشد و به طور مستقيم معاني را برساند. از استعارات و تشبيهات دور از ذهن و از كنايات و اشارات و تعقيدات سبك هندي استفاده نشود و يا كمتر آن هم به منظور تعليم بهره گرفته شود. از قوه تخيل كودك، نوجوان و جوان براي تصويرسازي، در عين توجه به واقعيات امروزي استفاده شود. جامعيت، به عنوان شيوه القا و انتقال مفاهيم كهن، مدنظر باشد. با توجه به اين جامعيت، به گونه اي برنامه ريزي شود، كه براي هر نسل مجموعه اي قابل اعتنا و اتكا از ادبيات كهن، به زبان روز درآيد، تا در نتيجه هر نسل با نسل هاي پيشين و افكار و عقايد، آداب و رسوم، شعر و نثر، تاريخ و جغرافيا، حكمت و ايمان، افسانه و حكايت، قصه و اسطوره كهن به درجات و مراتب لازم آشنا شود. اين طرح و برنامه در صورتي عملي است كه: اولاً ما بپذيريم كه هويت قومي هيچ كشوري، و در كشور ما هويت جامعه اسلامي و ايراني مردم مان، را نمي توان به صورت قرص و كپسول درآورد و براي مدت يك هفته يا ده روز يا يكي دو ماه، همانند تجويز طبيب به بيمار، خوردن آن را براي كودكان و نوجوانان و يا جوانان تجويز كرد. پرداختن به هويت ملي و اسلامي و ايراني داراي مقتضيات و لوازمي است كه مهم ترين آن علم و اطلاع از گذشته اسطوره اي، تاريخي، اجتماعي، فرهنگي، آرماني و ايماني است و اين همه در دل متون و كتاب ها يا در سينه مردم صاحب نظر و صاحب نفس جاي دارد و محتواي اين گنجينه نفيس بايد به كودكان و نوجوانان و جوانان به استمرار القا شود انتقال يابد.

ثانياً بايد مجموعه متون و كتاب ها و نيز موضوعات و مطالبي را تعيين كنيم كه براي استوار ساختن اين هويت لازم و مفيد مي دانيم. آن هم نه با سليقه هاي فردي و غرض هاي خاص (كه به بيان مولوي هنر را پوشيده مي دارد و بر فهم و نظر حجاب مي افكند):

چون غترض آمد هنر پوشيده شد

 صد حجاب از دل به سوي ديده شد

 بلكه اين فهرست را بايد مربيان دلسوز و علاقه مندان به تاريخ و ايمان و اعتقاد و معتقد به ريشه دار بودن قوم ايراني و اسلام خواهي اين قوم و نيز آرمان گرايي و موحد بودن عموم ايرانيان، اعم از مسلمان، و وطن خواهي همه آنها معين كنند و اساس كار قرار دهند.

ثالثاً برنامه تهيه متون نو از نوشته هاي كهن به گونه اي تهيه شود كه هم مطالب عمده و مهم نوشته هاي مورد نظر را در قالبي نو عرضه كند و هم (در عين حال) شوق مراجعه به اصل آثار را فزوني بخشد؛ يعني كار به گونه اي سامان نيابد كه خواننده اثر جديد خود را بي نياز از مراجعه به اصل بداند، بلكه به وي كمك كند كه متن كهن را بهتر بفهمد. از جمله مثال هاي خوب براي اين مطلب، تحريري ساده و با اندكي تفصيل از قصه هاي قرآن است.

تحرير اين قصه ها براي بچه ها و بزرگ ترها فهم قرآن را (در بخشي از آن) آسان مي كند و انگيزه اي براي مراجعه جدي به قرآن كريم مي شود و (در عين حال) مراجعه كننده به قرآن را با توجه به اطلاع قبلي كه از قصه دارد، به سبك و سياق بي نظير و منحصر به فرد قرآن در اين زمينه همانند زمينه هاي ديگر آشنا مي سازد.

رابعاً حتي بايد اين مطلب به عنوان يك فرض قابل مطالعه و يا يك پرسش نيازمند پاسخ روشن و راه گشا مطرح شود كه مثلاً به جاي چند شعر و حكايت به صورت منتخب نظم و نثر در كتاب هاي درسي دوره راهنمايي، آيا نمي توان درسي را به عنوان قصه هاي كهن با تحرير جديد در نظر گرفت؛ به گونه اي كه بسياري از مفاهيم قرآني، ايماني، تاريخي، حماسي و آداب و رسوم اسطوره اي را به آساني بياموزد؟

 افزون براين، خطر مي كنم و مي گويم، اگر همه قصه ها و حكاياتي كه آذريزدي بازنويسي كرده است، بيش و كم، نكته هايي به بزرگترها نمي آموزد، شايسته بلكه بايسته است كه بسياري از جوانان و ميانسالان براي تنظيم گفتار،

 كردار و رفتارشان و نيز براي تعيين خط و ربطي زندگي شان به بخشي از اين قصه ها، چنان چه كاملاً دل نمي سپارند، دستِ كم نيم نگاهي بيفكنند. حتي اگر كهنسالان، حداقل به قصد حسابرسي اعمال و اقوال و رفتار گذشته خود، به برخي از اين قصه ها توجه كنند؛ شايد گه گاه آب در ديده بگردانند و گروهي هم كه مأمور و مسئول امور عامه و كارهاي بزرگ اند، بي شك نكته هايي را در برخي حكايات مي يابند كه در هيچ يك از كتاب ها و جزوه هاي كارشناسان و متخصصان مشهور مديريت و سياست نيافته اند و نخواهند يافت، و دليل آن نيز چندان پوشيده نيست؛ زيرا اين حكايات گزارشگر راستيني است از وجدان جمعي، خردجمعي و تجربه جمعي ملتي كهن، مردمي خردپيشه، فرهيخته ، كم گوي و گزينه گوي در همه قرون و اعصار، و با ذوق و ظرافتي كم مانند. از آن رو، به اشارت كفايت مي كنم و مي گذرم، چون مي دانم كه خردمندان به برخي از اين كتاب ها، به ويژه برخي از دفترهاي قصه هاي تازه از كتاب هاي كهن مراجعه خواهند كرد و براستي گفتارم گواهي خواهند داد.

برخي از علاقه مندان به زبان و ادب فارسي و تاريخ كهن ايران نيز به پگيري كاري برخاسته اند كه استاد گران مايه، مهدي آذريزدي، آغاز كرده و يا جزو آغازگرانِ آن بوده است. من به دو علت بنا نداشتم و بنا ندارم كه در اين مقام نامي از آنها ببرم - البته نه به سبب آنكه نبايد كار آن ها را ارج نهاد، چون در واقع يادآوري كليِ كنوني به همين منظور، ارج نهادن به اين كوشش ها است، بلكه به آن علت به اشاره اي بسنده مي كنم و مي گذرم كه نگران آنم مبادا نامي را فراموش و حقي را ضايع كنم و نيز مي خواهم كه اين بحث به كار آقاي آذريزدي و كوشش بي سابقه و تأثيرگذاري وي اختصاص داشته باشد.

در بخش دوم، مباني و اصول پيشنهادي و روش كار استاد آذريزدي، به طور مختصر و به گونه اي بيش و كم نظام يافته، بررسي مي شود - و البته اين بررسي بايد <مقدماتي> تلقي شود و در واقع <پيش نويس> يكي از انواع بررسي هاي نظام يافته آثاري از اين دست به حساب آيد.

 

بخش دوم- بررسي نظام يافته مباني و روش كار استاد آذريزدي در تدوين قصه ها

 هرچند در بخش اولِ اين نوشته ، به برخي از مباني و روشِ كار استاد آذريزدي اشاره شد؛ اما با توجه به آنچه وي در پايان هشت جلد كتاب قصه هاي خوب براي بچه هاي خوب تحت عنوان <چند كلمه با بزرگ ها> و در <مقدمه براي بچه ها> مندرج در آغاز كتاب قصه هاي تازه از كتاب هاي كهن و نيز <براي آشنايي> در ابتداي هر يك از دفترهاي دهگانه قصه هاي تازه از كتاب هاي كهن و يادداشت ها و مؤخره هاي دفترها مطرح كرده و در برخي از مصاحبه هاي خود، بدان ها پرداخته است؛ شايسته است كه اين مباني و روشها دسته بندي شوند و بياني نظام يافته، از آن ها عرضه شود. نمي گويم كه اين مباني و روش ها مورد توجه نويسندگان و مترجمان امروزي كتاب هاي كودكان و نوجوانان نيست، بلكه مي خواهم پيشنهاد كنم نظرهاي استادمهدي آذريزدي نيز، بيش و كم، به صورت مدون درآيد، تا ديگر استادان و صاحب نظران در زمينه كتاب هاي كودكان آن ها را با افكار و انديشه هاي خود و ديگران بسنجند و نويسندگان و مترجمان جوان هم با نظرهاي استاد آشنا شوند و نيز، همان طور كه توقع استاد بوده است، صاحب نظران در صورتي كه لازم بدانند، آن ها را نقد كنند - صاحب نظران رشته ادبيات كودكان مي توانند و شايسته بايسته باشد كه طرح يا طرح هايي ديگر براي بررسي مطالب استاد دراندازند و به تطبيقِ آنچه وي در <چند كلمه با بزرگترها> نوشته، با كاري كه عملاً عرضه كرده است، بپردازند؛ و نيز به نقد مباحثي دست يازند كه استاد مطرح كرده و براساس آن قصه هاي خود را به طور كامل يا تا حدودي (به نظر ناقدان) ساخته و پرداخته است.

در آغاز بررسي، به اين مطلب اشاره مي كنم كه حجم كم و نكته هاي فراوان موجود در صفحات اندك <چند كلمه با بزرگترها> شايان توجه و تحسين است. هر يك از جمله هاي كوتاه و بدون كلمات زايد، حاوي يك اصل يا مبنا يا روش يا نقد وضع موجود است.

از جمله روش هايي كه امكان داشت براي بيان نظرات استاد آذريزدي برگزيده شود، اين بود كه همه آنها به دنبال هم آورده شوند و احتمالاً برخي تكرارهاي متون گوناگون حذف شوند؛ اما ما ترجيح داديم كه اين مطالب را زير چند عنوانِ جدا و با پيروي از يك حركت فرضي ذهني دسته بندي كنيم، به گونه اي كه بهره گيري از آن ها براي بررسي هاي مختلف آسان تر باشد.

استاد، كار بزرگ خود را با ارزيابي و نقد وضع موجود، در عرصه نشر كتاب هاي كودكان در دهه سي، يعني پيش از تدوين قصه هاي خوب براي بچه هاي خوب آغاز مي كند و، بيش و كم، اصولي را باز مي شناسد كه براساس آنها مي توان به وضع مطلوب نزديك شد و براي توفيق در حركت خود، روش يا شيوه كاري را برمي گزيند و بر پايه اصول و مباني و روشي كه تعريف كرده است از مآخذ مختلف قصه هايي را انتخاب مي كند و پاي درراه مي نهد. اين چهار گام يا حركت را با استناد به مطالب استاد در <چند كلمه با بزرگ ها> و نيز مطالب و يادداشت هاي قصه هاي تازه از كتاب هاي كهن، ذيل چهار عنوان باز مي نماييم:

1. ارزيابي وضع موجود كتاب هاي كودكان در دهه سي /1330،

2. اصول و مباني تدوين و تنظيم قصه هاي خوب،

3. روش و شيوه پردازش قصه ها و داستان ها،

4. ارزيابي مآخذ قصه هاي خوب براي بچه هاي خوب و نكته هايي درباره حكايات قصه هاي تازه ازكتاب هاي كهن.

 

1. ارزيابي وضع موجود كتاب هاي كودكان در دهه سي

در ايران آنچه به نام ادبيات كودكان و نوجوانان به سبك جديد خوانده مي شود، سابقه اي طولاني ندارد. در بين سال هاي 1330 و 1340، تعداد كتاب هايي كه براي كودكان و نوجوانان نوشته يا ترجمه شده است، اندك است. از جمله عللي كه براي اين <فقر كتاب> (به اصطلاح آذريزدي) بر مي شمرند، اين است كه در آن سال ها هنوز كودكان و نوجوانان، آن سان كه بايد و شايد، محل مستقلي در مجموعه ادبيات ايران نداشتند، شمار كتاب هايي كه براي مطالعه كودكان چاپ مي شد معدود بود1 و <تازه ميان كتاب هايي هم كه براي اين منظور فراهم مي شد، كتاب خوب واقعي كمياب بود و نمي توان گفت كه حتي نيمي از آنچه براي كودكان تأليف يا ترجمه شده بود به تمام معني براي آنان مناسب و مفيد بود>. آذريزدي براي چند سال پس از اين دوره نيز كه تعداد كتاب هاي ويژه كودكان بيش تر شده است مي نويسد كه نظير دوره گذشته همچنان اكثريت اين آثار اعم از تأليف و ترجمه جنبه <تجاري> دارد. وي در مقوله ادبيات كودكان نوشته هاي تجاري را نوشته ها و مطبوعاتي مي داند كه <نه براي هدايت كودكان بلكه فقط به قصد فروختن و سود بردن توليد مي شود>. اين وضع نه تنها براي آن دوره، بلكه براي همه دوره ها سخت زيانبار بوده است وهست؛ خصوصاً كه ترجمه هاي كم فايده نيز ميدان دار مي گردند و <مانع به وجود آمدن آثار خوب مي شوند، زيرا طبع و نشر و تدوين و معرفي و ترويج كارهاي حاضر و آماده تجاري و بازاري خارجي، كه اغلب با روحيات و مصالح ما سازگار هم نيست، آسان تر و باصرفه تر است.>

آذريزدي به كتاب هايي كه براي كودكان ترجمه مي شد، به طور كلي، ايرادهايي گرفته است. شايد بتوان گفت كه اين ايرادها درباره بخشي از آثار ترجمه شده پس از آن دوره نيز، به همان اندازه و يا بيش تر وارد باشد. آذريزدي هم نثر ترجمه ها را اغلب فارسي نمي داند و هم معتقد است كه <افسانه ها و داستان هاي قديمي كه از زبان هاي ديگر براي بچه ها ترجمه مي شود> غالباً تازگي ندارد و بهتر از آن ها را خودمان در منابع شرقي و كتب قديم داريم.>

 (قصه هاي تازه از كتاب هاي كهن، ده حكايت، ص3) در عين حال مي پذيرد كه بعضي از قصه هاي ترجمه شده، از شاهكارهاي ذوقي و فكري نويسندگان نامدار جهان است و ناچار به همه زبان ها ترجمه مي شود و <ترجمه آثار خوب ديگران وسيله اي مي شود كه كودكان ما را نيز با دنيايي كه در آن زندگي مي كنيم آشنا كند و از نتيجه فكرها و كارهاي ديگران بي خبر نگذارد.> (قصه هاي تازه از كتاب هاي كهن، مقدمه براي بچه ها، صص 11 12) علاوه بر آن، به هدفي كه به نظر آذريزدي بسيار مهم است، و از اين پس درباره آن بيشتر سخن خواهم گفت كمتر توجه مي شود. بدين معني كه غالب آثاري كه براي كودكان ترجمه مي شود و براي اين امر بر سر آنان نيز منت مي گذارند، كمتر داراي مطالب علمي و كارآموز هستند، در حالي كه در دنياي آينده جوانان و مردم، همچون شهروندان ديگركشورها به علم و صنعت، بيش از هذيان ها و مهملات احتياج دارند. و اگر در قلمرو خواندني هاي كودكان به ديگران نيازمند باشيم، بايد اين نيازمندي را در زمينه آثار علمي و فني بدانيم و بنابراين خوب است كساني كه دست به ترجمه آثار خارجي مي برند، جست وجو كنند و بيشتر، آثاري را به ارمغان بياورند كه سرچشمه دانش و بينشي درخور دنياي فردا باشد يا دست كم از اين معني بيگانه نباشد، در نتيجه بعضي از نوشته هاي علمي و فني را كه با بيان مناسب و با فراهم بودن شرايط كار نوشته شده، ناچار بايد براي خودمان ترجمه كنيم. (قصه هاي تازه از كتاب هاي كهن، مقدمه براي بچه ها، ص11)

آذريزدي در مقام نقد برخي تلقي ها و دريافت ها به اين نكته اشاره مي كند كه كودكان عروسك و بازيچه نيستند تا پيوسته شوق هنرنمايي و بزم آرايي را در سرشان گرم كنيم و براي بزرگ ها وسيله تفريح فراهم سازيم؛ از اين رو، براي نشريات و روزنامه هايي كه در آن ايام براي كودكان چاپ مي شده است، تنها اثري كه قائل است اين است كه با صرف نظر از مندرجات شان فقط مي توان آن ها را وسيله تحريك و ترغيب دانست و خواندن و تماشاي مطبوعات گوناگون را، در كودكان به صورت عادت درآورد تا بعد آثار سودمندي به دست آورند و بخوانند. وي در واقع معتقد است بيشتر مندرجات مجلات "به زور بزم آرايي و بازيگري و وعده قرعه، به كودكان تحميل مي شود و تباه كننده ذوق و گمراه كننده عقل سليم كودكان است."

همچنين آذريزدي توجه بيش از حد به رنگ و عكس را زيانبار مي شمارد و مي گويد: "به نظر من عادت دادن و عادت كردن افراطي بچه ها به رنگ و عكس زيان هاي جبران ناپذير دارد و اكنون در اغلب كشورها به اين جريان ميدان داده مي شود؛ زيرا سررشته در دست اشخاص ذي نفع است نه متفكران و صلاح انديشان" و در رشته كتاب كودكان كارها چون زلف خوبان درهم شده است و بيشتر به صفحه آرايي پرداخته مي شود و آنچه مورد توجه است رنگ ها و نقش ها و كاغذ و جلد است.

دو نكته ديگري كه در نقدها و ايرادهاي استاد نسبت به ادبيات كودكان دوره مورد بحث (و شايد دوره هاي بعد) وجود دارد كه هم در بحث نقد آثار بايد به آن توجه شود و هم به هنگام طرح مباني و اصول به آن خواهيم پرداخت: يكي توجه به علم و صنعت و ديگري مخالفت با پرداختن به اموري چون جادو و طلسم و ديو و پري در ادبيات كودكان است. در استدلال هاي استاد، اين دو از جهاتي با يكديگر ارتباط دارند و مسائل ديگر از جمله جدي بودن و پرهيز از بزم آرايي و بازيگري نيز نتيجه تبعي يا فرعي اين طرز تلقي اند. اين برداشت، برداشتي است كه در خصوص آن احتمالاً برخي از نويسندگان و شايد گروهي از كارشناسان و صاحب نظران در روان شناسي كودك و ادبيات كودكان با استاد (به طور كامل) هم عقيده نيستند، همان سان كه شخص وي نيز به اين مطلب در چند جا اشاره كرده است.

درباره بي توجهي به علم و صنعت در ادبيات كودكان، پيشتر نكته هايي در نقد ترجمه هاي خارجي بيان شد، در جاي ديگر استاد با تعجب و طنز مي گويد: "گويا صنايع و اختراعات جديد مثل برق و راديو و تلويزيون و موشك و ساير مظاهر علم و فن نمي تواند تخيل انگيز باشد و كودك عصر ما نيز، مانند كودك عصر بيدپاي، تخيل خود را بايد با ديو و جادو نيرو بخشد و گويا مكتشفان و مخترعان بزرگ علم نيز كه فكر سالم و مغزانديشمند دارند، با همين معلومات تربيت مي شوند!". در واقع آنچه استاد را به مخالفت با برانگيختن تخيل وامي دارد، تخيلي است كه قصه هاي ديوان و پريان برمي انگيزند و بنابراين شايد در انديشه وي مخالفتي با داستان هاي علمي تخيلي نباشد. به هرحال، نكته دوم كه با مسئله القاي علم آموزي و معرفت اندوزي مربوط مي شود، مسئله ديو و پري و نظاير اين مقولات در داستان هاي كودكان است.

وي به مناسبتي مي گويد كه: خيال بافي هاي جادويي به راستي روح كودكان را مسموم مي كند. و نيز "شخصي كه گويا مترجم چند داستان است در نامه اي اعتراض آميز به من نوشته است كه تو پيوسته از وارد شدن ديو و غول و سحر و جادو در قصه هاي كودكان نگراني، درحالي كه غالب داستان هاي فرنگي نيز پر از اين چيزهاست و برخي از كارشناسان تعليم و تربيت نيز آن ها را به اعتبار تخيل انگيز بودن اش سودمند مي دانند... بايد بگويم من هم نوشته هاي اين كارشناسان را بسيار خوانده ام؛ ولي نتيجه اي كه در زندگي و اخلاق و افكار خوانندگان بزرگ شده اين آثار ديده مي شود و گاهي در ستون هاي حوادث روزنامه هاي خبري هم منعكس مي شود، مرا در اجتهاد خود مصرتر مي كند و همچنانآثار جادويي را هرچند تخيل آميز باشد از بي فايده بدتر مي دانم.> برخي از داستان ها هم كه سراپا پوچ و بي معني و پراز خواب و خيال است از بي فايده هم بدتر است. براساس همين طرز تفكر است كه استاد، برخي از حكايات كتاب هايي را كه مبناي كار خود قرار داده است،

 كنار مي گذارد؛ زيرا براي مثال <بسياري از حكايات مندرج در كليله پر از طلسم و جادو و رويا و خيال است و آدم بزرگ را نيز منگ مي كند تا چه برسد به خردسالان> و به هرحال، استاد افسانه هاي ديو و پري و رمالي و جادوگري را، بيماركننده ذوق سليم كودكان مي داند و تلقين آرزوها و هوسها را از اين راه و راه هاي ديگر كه سروكاري با دانش و معرفت ندارند و كودكان را به هيچ فضيلتي رهبري نمي كنند، تباه كننده ذوق و انديشه كودكان مي شمارد و به منتقدان خود درباره اين جهت گيري مي گويد: <من كه آذر يزدي هستم، به هيچ وجه مجبور نيستم مانند ديگران فكر كنم.

همچنان كه نمي توانم كسي را مجبور كنم كه مانند من فكر كند>.آذريزدي معتقد است كه گرچه ممكن است كودكان، اين قبيل داستان ها و افسانه ها را براثر كنجكاوي فطري بخوانند، اما حاصل اين مطالعه، تنها معيوب كردن مغز سالم آن ها و بازداشتن ايشان از پيروي افكار سالم و سودمند است.

 

2. اصول و مباني تدوين و تنظيم قصه هاي خوب

استاد آذريزدي در دهه سي، پيش از شروع به نوشتن و پس از آن، همزمان با تأليف، در ضمن مطالعه و ارزيابي مطبوعات مربوط به ادبيات كودكان، اعم از روزنامه و مجله و كتاب، به ويژه در زمينه قصه و داستان (چه ترجمه و چه تأليف) به مباني و اصولي مي رسد كه اساس انتخاب قصه هاي وي قرار مي گيرند. استاد با توجه به مطالعات خود، افسانه ها، داستان ها و قصه هاي كودكان را به چند دسته تقسيم مي كند:

 

الف) قصه هاي مفيد و مناسب:

روشن است كه استاد مجموعه قصه هاي خوب براي بچه هاي خوب و نيز قصه هاي تازه از كتاب هاي كهن و ديگر نوشته هاي داستاني خود را قصه هاي مفيد و ماسب مي داند. ما از اين پس، تعريف قصه خوب را از قول وي نقل خواهيم كرد.

 

ب) قصه هاي كه كمي از بي فايده بهترند:

 <بعضي از افسانه ها و قصه ها ممكن است زيان بخش نباشند، اما چيزي به بچه نمي آموزند و اگر بچه ها از بزرگ ها منظور و مقصود اين قصه ها را بپرسند، پاسخي وجود ندارد. شايد اين گونه قصه ها روزي و روزگاري دور از اين ايام، كمي از بي فايده بهتر بوده است؛ اما امروز طبع و نشر آن ها براي بزرگ ها، كه در كار گردآوردن كلكسيون آثار پيشينيان باشند، بيش تر به درد مي خورد تا بچه ها.>

 

ج) قصه هايي كه از بي فايده بدتر نيستند:

 <محتواي بعضي از قصه هاي كليله هم با مقتضاي سن كودكان مناسب نيست و در آن ها از عشق ها و نيرنگ ها سخن رفته است كه فقط براي آدم هاي پخته ممكن است از بي فايده بدتر نباشند.>

 

د) قصه هايي كه از بي فايده هم بدترند:

 <برخي از داستان ها هست كه سراپا پوچ و بي معني و پر از خواب و خيال است و از بي فايده هم بدتر است> و اثر آن هم معيوب كردن مغز سالم بچه ها و بازداشتن ايشان از پيروي افكار سالم و سودمند است.

براي مثال، محتواي بعضي قصه هاي مرزبان نامه گرچه گيرا به نظر مي آيند، ولي از بي فايده هم بدترند؛ زيرا داراي مضاميني هستند كه حاصلي جز بدآموزي ندارند. بسياري از قصه هاي سندبادنامه هم براي كودكان از بي فايده بدترند و تنها بررسي نثر فارسي آن براي اهل تحقيق سودمند است و بس. همچنين استاد، آثار جادويي را هرچند تخيل انگير باشند از بي فايده هم بدتر مي داند.

در اين دسته بندي، استاد به برخي از مقتضيات از جمله مسئله زمان، اوضاع و احوال اجتماع، مراتب بزرگسالي و خردسالي و فوايد ادبي و نظاير اينها توجه دارد و مفيد بودن محتواي قصه ها را براي كودك معيار خوبي و بدي آنها مي داند و از اين روست كه در طبقه بندي خود از مفهوم <فايده> براي ارزيابي قصه ها استفاده مي كند.

بنابراين در مورد قصه هاي خوب براي بچه هاي خوب نيز همين معيار، يعني فايده داشتن، مبنا قرار گرفته است. وي با توجه به مناسب و مفيد بودن قصه و نفي و طرد موارد بي فايده و بدتر از بي فايده، تعريف زير را به دست مي دهد و مي گويد: <قصه هاي خوب براي كودكان، قصه هايي است كه اگرچه چون آثار درسي به دانش و فني راهنما نيست، دست كم مطالب و نتايجي كارآمد به خواننده تلقين كند و از خرافات و جادو و طلسم و ديو و پري (كه ذوق و انديشه را به بيراهه مي برد) و از عشق و نيرنگ هاي ننگين و افكار مسموم پاك كند.> انشاي فارسي سالم و شيوه بيان شيوا و جاذب نيز از شرايط نوشته خوب است. اين شرط، گرچه شرط لازمي است كه استاد در موارد متعدد به آن اشاره مي كند؛ اما آن را شرطي كافي نمي داند شرايط و لوازم ديگر بايد با مفيد بودن همراه باشند.استاد همان طور كه بارها به صراحت گفته است، با طرح ديو و پري و جادو و نظاير اين ها كه همه را امور غيرمعقول مي داند، مخالف است. سخن گفتن از زبان حيوانات را گرچه ضمناً غيرمعقول مي يابد، اما با آن كنار مي آيد؛ با اين استدلال كه كودك خود مي داند كه اين امر دستاويز گفت وگو است. ولي بايد همه مفاهيم، مربوط به آدم ها باشند و مربوط به زندگي؛ زندگي با رنگ ها و نيرنگ هايش و با واقعيات و آرمان هايش، و اگر جز اين باشد قصه هاي خوب نيست.

 
نويسنده: دكتر حسن حبيبي

http://www.azaryazdi.com/article/display.php?id=2

ناسزاگویی وبدزبانی کودکان ونوجوانان

 

ناسزاگویی وبدزبانی کودکان ونوجوانان


 مانند جکوزی ،آب سرد ما راشوکه می کند.ان کودک معصوم که روزی او را روی پایمان می نشاندیم ونوازش می کردیم ودایره لغاتش از دده وبه به  فراتر نمی رفت ٬ روزی راه می افتدورشته  ای از كلماتی رابر زبان می آورد كه ما را ازخجالت سرخ می كند . گاهی ، كودكان از هم كلاسیها یشان تقلید می كننند.گاهی نیزصرفاً به این دلیل از كلمات وقیحانه استفاده می كنند كه موهای بدن ما را راست كنند.بد زبانی كودكان به هر دلیل ، ما را به دردسرمی اندازد.

كودكان بیشتر مواقع این ناسزاها را از ما شنیده اند وآنان فكر می كنند كه گاهی می توانند مانند پدر ومادر،در مواقع مختلف برای اینكه نشان دهند بزرگ شده اند،استفاده نمایند.پس مهمترین دوره كودك –تولد تاشش سالگی- اگر دریك محیط خانواده بدون ناسزا باشد كودك به سمت زیبا سخن گفتن وبیزاری از نازیبایی وبدزبانی دعوت می شود وبا تكرار وتمرین به سوی عادات پسندیده می رود.

بیشتر مواقع این دوره تنها مرحله ای است كه كودكان در مسیرخود به سوی بلوغ ازآن می گذراند.آنها ناسزاهای بزرگتر را می شوند ودوست دارندمانند آنها بزرگ باشند. یعنی گاهی ناسزا بگویند.

ما می توانیم با انتقادی تلخ نسبت به آنها واكنش نشان دهیم: « حق نداری دراین خانه این طور صحبت كنی! چند بار گفتم این حرفها رااز دهانت بیرون بیانداز!» یا دهانت آنها را باصابون  بشوئیم اما بااین كار آنها تصمیم می گیرندتا از استقلال خود بیشتر بهره گیرند بنابراین واكنش سریع ماباید دور كردن مشكل از حوزه شنوایی مان باشد.بدون عصبانیت به كودك  بگوئیم :«هنگامی كه توانستی با ادب وكلمات پسندیده وخوب با من صحبت كنی،  خوشحال می شوم با تو گفتگو كنم.»

هنگامی كه ما وفرزندان آرام شدیم باید در مورد این مشكل صحبت كنیم.یك راه، اشاره به حس ارزشمندی كودك است: « به نظر من  بسیاری از افراد كه این طور صحبت می كنند، احساس خوبی نسبت به خود ندارند.» یا می توانیم از روش عقلانی استفاده كنیم:«برخی از افراد كه اینگونه صحبت می كننددایره لغات محدودی دارند.آنها كلمات زیادی نمی دانند بنابراین از فحش وناسزا استفده می كنند. لازم نیست  معنای آنها را درفرهنگ لغت بگردیم.این لغات خیلی آسان هستند.شاید به همین  دلیل برخی از افراد ازاین كلمات استفاده می كنند مخصوصا ً اگر دیده باشی افراد بی سواد یا اوباش این طوری صحبت می كنند.»

سپس باید بحث را تمام كنیم. زبان مورد استفاده كودكان در دراز مدت زبان مورد علاقه آنها می شود.عصبانیت نابجای ما تنها درك آنها از این واقعیت را كه افراد نابالغ وبی سواد  از چنین زبانی استفده می كنند ،به تاخیر می اندازد.

تهیه وتنظیم :مجید رحمانی-دبیر واستاد دانشگاه

Majid-1350.mihanblog.com

چگونه کودکان را تشویق یا تنبیه کنیم ؟

 

چگونه کودکان را تشویق یا تنبیه کنیم ؟

چرا نباید به بچه ها بگوئیم « تو بهترین انشاء كلاس را می نویسی» یا«تو همیشه بهترین نمره ریاضی را می آوری» یا«توبااخلاق ترین دانش آموز كلاسی»؟!!!

انگشت گذاشتن برروی اینكه چه كسی «بهترین» یا«سریع ترین» ویا«بااستعدادترین » است همیشه دوجنبه دارد؛ بقیه ی شاگردان به آسانی دلسرد وناامید می شوند وعده ای هم دست از تلاش می كشند وستاره ی كلاس نه تنها باید تمام نیروی خود راصرف اهداف شخصی كند،بلكه برای ستاره ماندن نیز باید بكوشد وموفقیت همیشگی او به ادامه ی قصور وناتوانی همكلاسی های اوبستگی دارد. پس چند نتیجه كلی می گیریم؛

1-      شاگرد ما وابسته به تشویق ما می شود یعنی «توبهترینی»یا...

2-      شاگرد ما مجبور می شود برای حفظ این اتكت یا برچسب سعی زیادی بكند اگر چه گاهی خودش نیز این برچسب راباور نداردوبا این منش درجنگ وكشاكش است ودردرون بااین برچسب دعوا دارد.

3-      شاگردان دیگر دست از تلاش برمی دارند چون «سریع ترین یا بااخلاق ترین» معلوم است كیست.

4-      بین این شخص وشاگردان دیگر نوعی فاصله ایجاد می شود

مثلا دانش آموزی كه از طرف معلم بااخلاق ترین دانش آموز كلاس معرفی شده است رافرض كنیم.این دانش آموزدركلاس بنا به شیطنت كودكی ویا هردلیلی می خواهد با دوستش شوخی كوچكی كند ویا كمی حرف بزنداما چون نمی خواهد این عنوان او لكه دار شود این كار را انجام نمی دهد گرچه دردرون آرزو دارد ای كاش این عنوان رانداشت .ویا درتفكرش این عقیده را داردكه معلم او اشتباه كرده كه این عنوان رابه او داده چون او گاهی از شاگردان دیگرنیز بدتر می شودوشاید معلم برای دلخوشی این برچسب رابه او داده است.

به جای این كلمات می توانیم رفتار شاگردان راتوصیف كنیم واحساس خود رادرمورد آنان شرح دهیم.مثلا «به قدری واقعی مزرعه را به تصویر كشیده ای كه می تو.انم آن رامجسم كنم.رنگ ها راخوب انتخاب كرده ای..»

«پاسخ تمام سوال ها رادرست نوشتی.تو مفهوم ممیز را درك كرده ای .حالا وقتش است كه مفهوم جدیدی رایاد بگیری.»

«علی می داند چه وقت حرف بزند.چه وقت شوخی كند وچه وقت دركلاس حركت كند او قوانین كلاس را خوب اجرا می كند.»

بجای كلمات(خیلی بی ملاحظه ای)،( بچه درستكاری هستی.)، ( واقعا خلاقی) چه بگوئیم؟

هر نوع تایید برای یك لحظه به انسان احساسی خوشایند می دهد،اما اگر می خواهید این وا‍‍‍ژه هابه راستی در وجود كودك رخنه یابد وهمانجا بماندودیگر آنكه كودك به راستی بداند علت كارش رابداند كه این عنوان راگرفته است،لازم است آنها راباتوصیف بیان كنید.برای نمونه:

«می دانی وقتی كه از سر كار برگشتم ودیدم خانه نیستی چقدر نگران شدم؟می توانستی تلفن بگذاری تا بتوانم با توتماس بگیرم.من این كار را0ملاحظه كاری) تلقی می كنم وعكس این كار را(بی ملاحظه ای).»

«بااینكه می دانستی از دستت عصبانی می شوم به من گفتی كه امروز در مدرسه چه اتفاقی افتاد.من از(صداقت ودرستكاری )توقدردانی می كنم.»

«چه (خلاقیتی) دراین كلاژ به كار بردی!هم نخ دارد،هم خمیر،هم دكمه،هم ریشه.از دستمال توالت هم استفاده كرده ای.»

در هر یك ازنمونه های فوق،شما به توصیف رفتار او اشاره می كنیدوهیچ فشاری براو نیست كه همیشه باید همین طور باشد.

بجای ارزیابی كردن آنان با كلماتی فكرشان راتوصیف كنید؛

بجای ارزیابی كردن 
                                          شرح دهید

 
 
پدر:تونقاش فوق العاده ای هستی. 

بچه:این طوری هم نیست من نمی توانم صورت بكشم
 پدر:من آسمانی سیاه،ماه رنگ پریده وستارگان زرد درخشانی می بینم.

بچه:می دانم چطوری باید شب رانقاشی كنم.
 
مادر:معلمت به من گفت تودختر راست گویی هستی.

بچه:همیشه هم اینطور نیست یكباردرامتحان تقلب كرده ام.
 مادر:معلمت می گفت یك كیف پولی راپیداكرده ای ویكراست به دفتر رفتی وآن راتحویل دادی.

بچه:من آدم درستكاری هستم.وهمیشه این كار راانجام می دهم.
 
مادر:تونابغه ای كه درامتحان ریاضی 20گرفته ای.

بچه:كاش این طور بودولی این نمره راگرفتم چون علی به من كمك كرد.او نابغه ریاضی است.نه من.
 مادر:خیلی خوشحالم كه برای امتحان آنقدر تلاش كردی كه 20 گرفتی.

بچه: اگر درس بخونم واقعا می تونم همیشه نمره خوبی بگیرم.
 
معلم:عالی،دونده ی فوق العاده ای هستی.

بچه:چه كسی را گول می زنی خیلی ها تندتر از من..
 معلم: توكمتر از 6 دقیقه به پایان خط رسیدی كه زمان خوبی است.

بچه: دفعه ی دیگر سعی می كنم تندتر بدوم وزمان راكمتر كنم.
 
كودك: به شعری كه درباره قطار گفتم گوش كن ببین خوب است؟

پدر: زیباست!تو شاعر بزرگی هستی..


 بزرگسال: تو صدای كلیكی-كلاك قطار را خوب درآوردی وراهی پیدا كردی تا قافیه شعر با این صدا جور شود.

بچه: می خواهم یك بیت دیگر به شعرم اضافه كنم.
 
مادر:نمره هایت همه 20 است به تو افتخار میكنم .
 مادر:نمره های 20 تونشان دهنده ی ساعت ها سخت كوشی توست. باید به خودت افتخار كنی.
 

توجه داشته باشید تعبیر های ستون دوم باعث می شود كودك به توانایی خویش پی ببرد وبه خو ببالد،در صورتی كه عبار تهای ستون اول نشان می دهد بزرگسالان مهار كودك را دردست دارند وتعریف وتمجید راارزانی می كنند.

توجه دوم آنكه كار های درست زمان بر ونیاز به كمی زمان برای آنكه چه بگویم دارد اما در ستون دوم خیلی تند كار خود راتمام كرده وچیزی می گوئیم كه همه می گویند.اما نتیجه كار ...

آبان ماه سال 88 بر آن شدم تا گزارش های دانش آموزان را بجای نمره یا عالی است و... شرح وتوصیف نمایم.

اولین گزارش به گونه ای خوشایندبودكه غافلگیرم شدم وبجای اینكه زیر ورقه بنویسم «خیلی خوب» است نوشتم:«از خواندن آن لذت بردم.مثال ها وموضوع بسیار زنده وجملات آنچنان روان است كه نشان می دهد آزمایش هایی كه انجام داده ای تا چه حد در نتیجه وتفسیر تو اثر مثبت گذاشته است» دومین گزارش علوم را بررسی نمودم وزیر آن نوشتم« موضوع آزمایش خوبی انتخاب كرده ای وتوانسته ای با شرحی خوب همراه شكل هر شاگردی رابه خواندن واجرای آزمایش خود دعوت كنی »

گزارش بعدی را خواندم این گزارش علی لكبر بود كه همیشه از خود كم می گذاشت گزارش او به زور به نصف صفحه می رسید ومشخص بود كه با عجله این كار را انجام داده است با خودكار قرمز زیر آن نوشتم« كم نوشته ای.نشانی ندارد.تاریخ آن چه شد؟ غلط املایی دارد.شكل آزمایش نیست.»

دوباره به نظریه درشت وقرمز رنگ وخشم آلود خود نگاهی انداختم وفكر كردم: «چطور می توانم چنین بلایی سر علی اكبر بیاورم؟ این نوعی انتقاد شبیه همان كاری است كه گاهی مدیر مدرسه یا اداره آموزش وپرورش سر ما می آورد.بنابر این دست نگه داشتم .تعریف كردن از چیزی كه دوست دارید كار دشواری نیست اما چگونه به خود اجازه می دهید از چیزی كه دوست ندارید انتقاد كنید؟ چگونه به كسی خاطر نشان می كنید كارش اشتباه است،بی آنكه باعث تضعیف روحیه ی شخص مورد انتقاد شوید؟

از پنجره به بیرون خیره شدم.شاید مدیران مدرسه یا هر سازمانی قبل از هر چیزی از كارمند خود كمی قدر دانی كنند وسپس كار او رانقد كنند ،مشكل كمتر شود

شاید این كلیدی بود كه به پیشرفت كودكان كمك می كرد.بجای تكیه كردن براشتباه كودك، ببینیم او چه چیزرا به حد كمال رسانده است،آنگاه به آنچه باید انجام شود ،اشاره كنیم.

بسیار خوب می بایست روی برگه ی علی اكبر چه می نشتم؟ او كارش را كامل انجام نداده بود؟ یا انجام داده بود؟! دوباره به برگه نگاهی انداختم.دنبال چیزهایی می گشتم تا اول او راتشویق كنم وسپس به او بگویم كه آنچه باید راانجام دهد.چیست.

با پاك كردن نوشته های قبلی، نوشتم «موضوع آزمایش خوبی راانتخاب كرده ای حتی بهتر از بیشتر دانش آموزان كلاس،فقط گمان می كنم در اجرا وشرح آن زمان كمی راصرف كرده ای به وی‍‍ژه كه اگر شكل آزمایش را بكشی خواننده بیشتر مشتاق می شود تا گزارشت رابخواند .منتظر گزارش بعدی تو در هفته دیگر هستم.»

به نظرم رسید كه به اصل بسیار مهم دست یافته ام .بله همگی مامی توانیم-آموزگاران،شاگردان،پدران ومادران- همه می تونند از این امتیاز بر خوردار شوند كه كسی از راه  برسد وبه ما نشان دهد برای بهتر شدن باید چه كنیم.اما قبل از اینكه در فكر تغییر خود باشیم لازم است باور كنیم كه كارهای صحیح ما بیشتر از اشتباهات ماست. پس این اصل مهم را درخاطر داشته باشید؛

اصل:بجای خاطر نشان كردن اشتباهات دیگران شرح دهید كه چه كاری درست انجام داده است وچه كارهای دیگری باید انجام شود

نویسنده:مجید رحمانی-دبیر واستاد دانشگاه

majid-1350.mihanblog.com 

زبان و  سکوت و سخن در سخنان بزرگان

زبان و سکوت و سخن در سخنان بزرگان



ادامه نوشته

چگونه از همسرمان انتقاد كنيم


چگونه از همسرمان انتقاد كنيم


 روش مناسب انتقاد کردن از مردان :


 1- زن باید قبل از مطرح کردن دلخوری، آن را روی کاغذ بنویسد، زیرا به این ترتیب سهم خود را در پیشامد مربوط بهتر خواهد دید، از سوی دیگر نوشتن ماجرا موجب آرامش نسبی فرد می‌شود و در عین حال با نوشتن، بیشتر به علت‌های آن واقف می‌گردد.
 
2- پیش از صحبت کردن خود را به جای همسرش بگذارد. با این کار بهتر به مشکلات همسرش پی می‌برد.
 
3- حتی‌المقدور قبل از صحبت با همسر خود ، موضوع را با دیگران مطرح نکند، مگر نیاز مبرم احساس نماید.
 
4- در ابتدای صحبت تاکید کند که قصدش از مطرح کردن رنجش، رسیدن به حسن تفاهم است.
 
5- پیشاپیش یادآوری نماید شاید اصل ماجرا یک سوء‌تفاهم باشد، غرض از صحبت، رفع کردن آن است.
 
6- سعی نمایند از نکات مثبت شخصیت او و کارهای مطلوبی که انجام داده است ذکری به میان آورد تا فضای مذاکره صمیمی شود.
 
7- در حین صحبت کردن به جای زخم زبان و کنایه زدن و تحقیر و تمسخر با لحنی دوستانه و مهربان صحبت کنند.
 
طریقه مناسب انتقاد کردن از زن
 
1- قبل از مطرح کردن موضوع آن را روی کاغذ بنویسید ، تا متوجه خطاهای خود نیز بشوید.
 
2- هرگز وی را با دیگران مقایسه نکنید و مزایای آنها را به رخش نکشید، اگر می‌خواهید مقایسه‌ای در کار باشد او را با خودش مقایسه کنید یعنی خطاهای احتمالی را با رفتارهای خوب خودش در موقعیتی دیگر مقایسه نمائید.
 
3- از دلخوری‌ها و رنجش‌های کوچک شروع کنید. پس از رفع دلخوری وی را وادار نکنید به گناهش اعتراف کند.
 
4- کارهای خانه را به اندازه کارها و امورات بیرون از خانه، مهم بشمارید و قدردان زحماتش باشید.
 
5- از یکدندگی و لجاجت بپرهیزید.
 
6- در موقع صحبت کردن مواظب لحن و طرز ادای کلمات خود باشید، زیرا همانگونه که ذکر شد زنان به فراپیام پیش از پیام اهمیت می‌دهند.
 
7- زیاد سوال کردن خانم‌ها را به نحوه ی ادراک جزیی آنها نسبت دهید، نه به استنطاق خودتان.
 
8- به هر شکلی که می‌توانید رفع دلخوری را جشن بگیرید، (با هدیه دادن، شاخه‌گل یا هر چیز مورد نیاز طرف مقابل).

http://fa.parsiteb.com/news.php?nid=10099

قوانين طلايي ارتباط كلامي با همسران


قوانين طلايي ارتباط كلامي با همسران


 بسیاری از بگومگوها و مشاجرات خانوادگی ناشی از درست صحبت نکردن و عدم توانایی در رساندن مفهوم و منظور افراد است.
 
در این مقاله به بررسی 6 قانون ارتباطی اشاره خواهیم کرد :
 
برای کاستن از این مشاجرات متخصصین آموزش‌های مهارت‌های ارتباطی، تدابیری برای برقراری ارتباط مناسب تدوین کرده‌اند که به خلاصه‌ای از آنها اشاره می‌کنیم:
 
قانون ارتباطی 1:
 
به جای «تو و شما» جملات خود را با من شروع کنید.
 


قانون ارتباطی 2:
 
تا جایی که امکان دارد از کلمات «همیشه و هرگز» استفاده نکنید. مثل اینکه می‌گویید: «هیچ‌وقت دست به سیاه و سفید نمی‌زنی» واژه‌های «هرگز و همیشه» بیش از اندازه قدرتمند هستند و بی‌آنکه لازم باشد طرف مقابل را خشمگین می‌سازند، از این گذشته بسیار ضعیف هستند، زیرا به راحتی می‌توان در مقام تکذیب آن حرف زد، البته مردم وقتی از این کلمات استفاده می‌کنند، می‌خواهند بگویند از این موضوع به شدت ناراحت هستند و بیشتر قصد تاکید دارند و می‌خواهند مطمئن شوند که طرف مقابلشان متوجه موضوع شده است. ولی نمی‌دانند کسی که فقط دو سه بار اشتباهی را مرتکب شده است چقدر از این موضوع ناراحت می‌شود.
 


قانون ارتباطی 3:
 
رشته‌ کلام همسرتان را پاره نکنید. در هنگام صحبت کردن بگذارید همسرتان حرفش را کاملا بزند. زمانی‌که صحبتش را قطع می‌کنید وی را عصبانی می‌کنید و به او این احساس را می‌دهید که کسی به حرف شما گوش نمی‌کند و برای آن ارزشی قائل نیست. از آنجائیکه اجازه نداده‌اید جمله‌اش تمام شود، ممکن است نتیجه‌گیری شتاب زده و غیر واقعی بکنید.
 


ممکن است هر چقدر تلاش کنید نتوانید این رفتار خود را کنترل نمائید در این شرایط بهتر است بگویید «نوبت صحبت به من هم بده زیرا به نظر می‌رسد حرف‌های غیر منصفانه می‌زنی ولی خواب ادامه بده» و یا اینکه بگویید :«می‌دانم نباید صحبت را قطع کنم ولی می‌خواهم بدانی غیر منصفانه قضاوت می‌کنی» در این شرایط گوینده به اندازه ی کافی اعتراض خود را بیان می‌کند و احساس خود را نیز مطرح می‌سازد و در موقعیتی قرار می‌گیرد که بتواند پایان سخن همسرش را بشنود. در عین حال اعتراض به اندازه ی کافی کوتاه است و طرف مقابل را عصبانی نمی‌کند و می‌تواند به حرف زدن ادامه دهد.
 


قانون ارتباطی 4:
 
حرف همسرتان را به زبان خود خلاصه کنید «دانیل بی‌وایل»، یکی از متخصصین مهارت‌های ارتباطی می‌گوید وقتی همسرتان سعی دارد احساسش را با شما در میان بگذارد سعی کنید سخن او را با عبارات خود خلاصه کنید تا بدانید منظور او را فهمیده‌اید و بعد از او سوال کنید آیا درست می‌گویم. در این شرایط هر دو به حرف‌های یکدیگر گوش فرا می‌دهند.
 
قانون خلاصه کردن مبتنی بر یک فراست مهم است و تلاشی است تا طرفین ازدواج وقتی حرف‌های یکدیگر را خلاصه نمی‌کنند آن را بفهمند. سعی کنیم از این قانون سود ببریم و بپذیریم که گوش دادن به حرف‌های همسر از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.
 


قانون ارتباطی 5:
 
از ذهن خوانی پرهیز کنید. ذهن خوانی یکی از خطاهای ارتباطی است، یعنی شما برداشت‌های خود را به دیگران نسبت می‌دهید، تصور می‌کنید مردم چگونه فکر می‌کنند، چه احساسی دارند و چه می‌خواهند بکنند. ذهن خوانی می‌تواند کاملا تحریک کننده و خشم برانگیز باشد عباراتی از قبیل:
 
«تو می‌خواستی مرا مجازات کنی»
 
«تو دوستان مرا نمی‌پسندی»
 
«تو از مسئولیت فرار می‌کنی»
 
می‌خواستی کاری بکنی که من احساس گناه بکنم»
 

عباراتی از این قبیل می‌تواند مانع گفتگوی منطقی شود. اشخاص دوست ندارند که دیگران درباره ی احساسات و علائق آنها به حدس و گمان متوسل شوند، به خصوص حدس اشتباه آنها را به شدت ناراحت می‌کند و این اتفاقی است که اغلب روی می‌دهد. ذهن خوانی ممکن است یک بیان ناقص باشد که از آن برای پی بردن به همه ی مطالب استفاده کنید. توجه داشته باشید که گاه «ذهن خوانی» مبین ترس شماست که به شکل اظهارنظر درباره ی احساسات و انگیزه‌های دیگران متجلی می‌شود.

http://fa.parsiteb.com/news.php?nid=10100

آقايان از همسرانتان عيب جويي نكنيد.


آقايان از همسرانتان عيب جويي نكنيد.


کسی در این جهان نیست که کلیه ی خوبی‌ها در او جمع و از تمام بدی‌ها و نواقص پاک و منزه باشد.
 

یکی لاغر است ، یکی خیلی چاق.
 
یکی بینی‌اش بزرگ است ، یکی دهانش گشاد.
 
یکی دندان‌هایش بزرگ است یکی چهره‌اش سیاه.
 
یکی کوتاه قد است یکی خیلی دراز.
 
یکی بی‌عرضه و خجول است ، یکی پررو و بی‌حیا.
 
یکی آداب مهمانداری را بلد نیست ، یکی سواد ندارد.
 
یکی تندخو است یکی پژمرده و افسرده.
 
یکی سلیقه غذا پختن ندارد ، یکی ولخرجی می‌کند.
 
یکی پرخور است یکی بی‌اشتها.
 
یکی بداخلاق است یکی حسود.
 
یکی تنبل است یکی بد زبان، یکی خود‌خواه است یکی کینه توز....
 


و ده‌ها از این قبیل عیوب بزرگ و کوچک. هیچ زن و مردی پیدا نمی‌شود که یک یا چند عدد از این عیب‌ها را نداشته باشد.
 
مردها معمولا قبل از ازدواج زنی را در مغز خویش مجسم می‌سازند که دارای کلیه کمالات و از تمام بدی‌ها منزه باشد و به اصطلاح خودشان او را همسر ایده‌آل خود می‌نامند.
 


و قطعا از این مطلب غفلت دارند که یک چنین زنی در جهان خارج وجود ندارد. وقتی ازدواج کردند چون وجود خارجی همسرشان با صورت ذهنی همسر ایده‌‌آل کاملا مطابقت ندارد ، بنای ایراد و عیبجویی را می‌گذارند. خودشان را در ازدواج شکست خورده و بدشانس می‌پندارند. از بدبختی و عدم موفقیت دائما آه و ناله دارند. همیشه در صدد عیبجویی و خرده‌گیری هستند. و در این باره حتی از عیب‌های بسیار ناچیز و غیرقابل اعتنا نمی‌گذرند.
 


آنقدر در مورد یک عیب کوچک فکر می‌کنند که مانند کوه‌جلوه می‌کند. گاه گاه آنرا به رخ همسرشان کشیده تحقیرشان می‌کنند. یا پیش دیگران از وی انتقاد می‌نمایند. بدین‌وسیله (کانون) مقدس زناشویی را متزلزل ساخته ، اسباب ناراحتی خودشان و همسرشان را فراهم می‌سازند.
 


نتیجه این عیب‌جویی‌ها این می‌شود که زن مکدر خواهد شد، مهر و علاقه‌اش رفته رفته کم می‌شود، نسبت به زندگی و خانه‌داری و شوهرداری دلسرد می‌گردد، پیش خود می‌گوید: چرا در خانه مردی که دوستم ندارد زحمت بکشم؟ یا حتی ممکن است در صدد تلافی بر آمده از شوهرخود عیب‌جویی کند.
 


شوهر : چه دماغ زشت و بزرگی داری؟
 
زن : حرف نزن با این دهان گشاد و لب‌ها ی کلفت.
 


در این صورت رویشان بروی هم باز می‌شود و مرتبا از یکدیگر مذمت و انتقاد می‌کنند و محیط خانه که باید محیط صفا و صمیمیت باشد به صحنه نزاع و عیب‌جویی و تحقیر تبدیل می‌گردد.
 


اگر با همین وضع به زندگی ادامه دهند تا آخر عمر روز خوش نخواهد داشت. زیرا خانه‌ای که صفا و صمیمیت و مهر و محبت نداشته باشد ، جای آسایش و خوشی نیست.
 


مردی که خودش را در ازدواج شکست خورده و بدشانس بداند و از این امر ناراضی باشد و زنی که مرتبا مورد تحقیر و عیب‌جویی قرار گیرد همواره در معرض ابتلای به امراض خطرناک مخصوصا بیماری‌های عصبی و روانی خواهند بود.

 
و اگر دامنه ی نزاع و بدگویی بالا بگیرد و به طلاق و جدایی منجر شود معمولا زن و مرد هر دو بدبخت خواهند شد مخصوصا اگر بچه‌دار باشند.زیرا چنین مردی اولا حیثیت و آبروی اجتماعی خویش را از دست خواهد داد و در بین مردم یک فرد هوسران و سبک مغز معرفی خواهد شد.
 


ثانیا در اثر ازدواج اول و طلاق ، ضررهای اقتصادی زیادی بر وی وارد شده که جبران آنها آسان نخواهد بود. و برای ازدواج دوم نیز به بودجه زیادتری نیازمند است که تامین آن دشوار خواهد بود. با تحمل این ضررها بعید است به آسانی بتواند وضع اقتصادی خویش را متعادل و روبراه سازد.
 


ثالثا معلوم نیست به آسانی بتواند همسر مناسب و بی‌عیبی برای خویش پیدا کند.
 


زیرا، اولا با توجه به سابقه ی بدی که در اثر ناسازگاری و طلاق همسر اولش پیدا کرده کمتر زنی حاضر می‌شود با او شوهر کند و ثانیا بر فرض اینکه همسری پیدا کرد معلوم نیست از همسر اولش بهتر باشد. البته امکان دارد که عیب مخصوص او را نداشته باشد لیکن خیلی کم اتفاق می‌افتد بلکه اصلا امکان ندارد که بطور کلی بی‌عیب و نقص باشد.
 


همسر دومش نیز دارای عیب بلکه عیب‌هایی خواهد بود. و چه بسا از همسر اولش به مراتب بدتر باشد. در آنصورت ناچار می‌شود هر جور هست با او بسازد. کمتر مردی اتفاق می‌افتد که از ازدواج دومش کاملا راضی باشد.
 
اما برای حفظ آبروی خویش ناچار است بسازد. بسیار اتفاق افتاده که مردی زن دومش را طلاق داده و بسراغ همسر اولش رفته است.
 


آقای محترم !
 
چرا با عینک بدبینی و عیب‌جویی به همسرت نگاه می‌کنی و به بعضی عیوب کوچک و غیرقابل اعتنا آنقدر اهمیت می‌دهی که تدریجا به صورت یک عیب بزرگ غیر قابل اغماض در نظرت مجسم شود و زندگی را بر خودت و خانواده‌ات تاریک گرداند؟
 


مگر زن بی‌عیب سراغ داری که از همسرت عیب‌جویی می‌کنی؟ مگر خودت بی‌عیبی که انتظار داری او کاملا بی‌عیب باشد؟ اصولا این عیب‌های کوچک چه ارزشی دارند که کانون گرم زندگی را سرد یا متلاشی سازند.
 
چرا فقط عیب‌های همسرت را می‌بینی و از خوبی‌هایش صرف نظر می‌کنی؟
 
اگر با نظر انصاف و واقع‌بینی بنگری مزایا و خوبی‌های فراوانی را در او خواهی یافت که بدی‌هایش را تحت‌الشعاع قرار خواهد داد. با توجه به آن همه خوبی ، آن عیب کوچک اصلا عیب شمرده نمی‌شود.
 
اسلام عیب‌جویی را یک صفت بسیار زشت و زیان‌بخش شناخته و جدا از آن نهی کرده است.
 


رسول خدا (ص) فرمود:
 
«ای کسانی که به زبان مدعی اسلام هستید لیکن ایمان در قلبتان وارد نشده است، از مسلمانان بدگویی نکنید و در صدد عیب‌جویی بر نیایید. هر کس از دیگران عیب‌جویی کند مورد عیب‌جویی خدا قرار خواهد گرفت. و چنین شخصی ولو در خانه‌اش باشد رسوا خواهد شد.»

http://fa.parsiteb.com/news.php?nid=10098

پرخاشگری کلامی در زنان


پرخاشگری کلامی در زنان

 بیشتر افراد در هنگام بروز خشم، دو حالت پرخاشگری و یا مخفی کاری را از خود نشان می دهند که هیچ یک از این روشها راه مناسبی برای بروز خشم محسوب نمی شود و هر یک عوارض خاص خود را دارد، بنابراین افراد باید با روشی منطقی از طریق اعتراض کردن و یا صحبت کردن با طرف مقابل خشم خود را کنترل و بروز دهند.

 
دکتر شهربانو قهاری در گفت وگو با خبرنگار بهداشت و درمان ایسنا منطقه علوم پزشکی تهران، با اشاره به تفاوت های بروز خشم در بین زنان و مردان گفت: معمولا بر اساس خصوصیات خانواده و فرد، افراد برای کنترل خشم خود یا دست به پرخاشگری می زنند و یا آن را مخفی کرده و خشم خود را فرو می خورند .

با این حال زنان بیشتر دچار پرخاشگری های کلامی، فریاد زدن، فحاشی و مردان بیشتر دچار پرخاشگری های فیزیکی می شوند.

این روانشناس بالینی در خصوص عوارض فرو خوردن خشم اظهار داشت: برخی از افراد بنا به علت هایی همچون ترس، شرم و مواردی از این دست، اقدام به کنترل خشم خود می کنند و با صحبت نکردن و حل مسئله، خشم خود را مخفی می کنند که این راه کنترل خشم می تواند عوارضی از جمله انواع سردردها، زخم معده و دستگاه گوارش، افسردگی و اضطراب ها را به دنبال داشته باشد.

دکتر قهاری ادامه داد: افراد به هنگام بروز خشم باید به شیوه ای سالم با آن برخورد کنند به طوری که نه خشم خود را فروببرند و نه به صورت پرخاشگرانه آن را بروز دهند.

بنابراین با استفاده از شیوه های کلامی و جملات معقول، بدون تحقیر و متهم کردن فرد مقابل و با ذکر علت ناراحتی و خشم خود به گفت وگو و صحبت کردن منطقی بپردازند. دراین شرایط هم خود فرد آرام شده و هم فرد مقابل به راحتی پذیرای وی می شود.

با نوشیدن یک لیوان آب و یا پیاده روی ، خشم خود را کنترل کنید

این روانشناس بالینی، مرحله ی بیش از خشم را مرحله مهم در کنترل خشم دانست و تصریح کرد: خشم به یکباره ظهور نمی کند به طوری که وقتی فردی دچار عصبانیت و خشم می شود، احساس برانگیختگی کرده و سپس اقدام به بروز آن می کند.

بنابراین احساس برانگیختی آغازگر مرحله پیش از خشم است که افراد می توانند با نوشیدن یک لیوان آب سرد، پیاده روی، صحبت کردن و انجام فعالیت های لذت بخش، خشم خود را در همین مرحله کنترل کنند تا احساس برانگیختی در این مرحله به بروز خشم منجر نشود.

وی افزود: پس از مرحله پیش از خشم، مرحله خشم اتفاق می افتد که فرد به شدت عصبانی است. در این مرحله باید به او آموزش داده شود تا از میان شرایط بد و بدتر، شرایط بد را انتخاب کند به طوریکه فرد اگر کنترل اعصاب خود را ندارد بهتر است فریاد بزند تا فحش بدهد.

به بالشت و یا شئ ضربه بزند تا به کسی آسیب برساند و یا اگر فرد اهل فریاد زدن نیست بهتر است صحنه را ترک کند تا به خود آسیبیی نرساند.

دکتر قهاری، پشیمانی را نشانه ی مرحله پس از خشم دانست و افزود: وقتی افراد، مرحله ی خشم را پشت سر گذاشته و وارد مرحله ی پس از خشم می شوند نوعی احساس پشیمانی به آنها دست می دهد.

با این وجود افرادی هم هستند که نه تنها احساس پشیمانی نکرده، بلکه خوشحال نیز هستند. این افراد در کوتاه مدت حس خوبی دارند اما پس از مدتی به کرات عصبانی می شوند.

در این بین افرادی نیز هستند که از روشهای تنبیهی استفاده می کنند به طوری که مدام خود را سرزنش کرده و به سود و زیان و عواقب کار خود می اندیشند.

وی ادامه داد: این افراد دچار نوعی خودخوری و بروز احساسات منفی و فکر کردن به پیامدهای منفی و غیراخلاقی بودن آن می شوند. در این بین برای جبران کردن و پایان دادن به این شرایط راه های تشویقی و یا تنبیهی برای خود در نظر می گیرند به طوری که می توانند پولی را به عنوان جریمه به صندوق های خیریه بپردازند و از فرد مقابل عذرخواهی کنند.

دکتر قهاری در پایان با اشاره به بروز پیامدهای منفی در مرحله ی پس از خشم خاطرنشان کرد: بهترین راه حل در این شرایط، همدلی فرد با کسی است که به او خشم کرده است.

بنابراین خودش را به جای فرد مقابل قرار داده تا از ادامه حالت خشم خود جلوگیری کند.

در نهایت فرد باید واقع بینانه عمل کند تا با رسیدن به یک نتیجه گیری اخلاقی از ادامه ی خشم خود دست بردارد.

http://fa.parsiteb.com/news.php?nid=12700

نقش گفت و گو در داستان هاي مولوي


نقش گفت و گو در داستان هاي مولوي

 

مولوي انديشمند هنرور و عارف سخن پرداز و قصه گوي تر زباني است كه در زبان فارسي مجموعاً همانندي ندارد. در اين گفتار تأكيدها بر جنبه داستان پردازي مولوي است كه در بعضي موارد به افق هاي داستان نويسي غربي نزديك مي شود. تصويرگري كم نظير مولوي در ديوان شمس, در مثنوي نيز به چشم مي خورد, همچنان كه در ديوان شمس غزلواره هايي با طرح قصه هست. مولوي نظرش فقط اين نيست كه با قصه معاني را منتقل كند بلكه گاهي خود قصه و جزئيات آن مورد توجه خاص مي باشد و ريزه كاري و پُركاري قصه, خود موضوعيت دارد.
به گمان من مولوي در داستان پردازي پيرو قرآن است و همچنان كه قرآن با ايجاز اعجازآميز و تنوع شگفت آور پرده هاي گوناگوني از قصص انبياء و اقوام گذشته را براي القاي حكمت و عبرت از لحاظ مخاطبان مي گذراند, مولوي نيز با الهام از قرآن پيمانه قصه ها را پر از دانه هاي معاني كرده به جويندگان و خريداران عرضه مي دارد, ضمن آنكه تصاوير زنده اي از زندگي گذشته مردم و حجم فراواني از مواد تاريخ اجتماعي ايران اسلامي بلكه دنياي اسلام را به يادگار گذاشته است.
اينكه در مثنوي نيز همچون قرآن به يك قصه در چند جا و از چند جهت توجه مي شود, براي آن است كه مثنوي همچون قرآن چند بطن دارد و بطن اول همان دنياي قصه و تصوير و حركت است. البته ضمن بيان قصه جاي جاي به بطن دوم و سوم راه مي برد و باز مي گردد كه همان استدراك هاي معهود مولوي است و همين جاست كه تفاوت كار مولوي و سنائي, مولوي و عطار, مولوي و سعدي, مولوي و جامي در حكايت هاي مشابه معلوم مي شود. در حكايت هاي سنائي و عطار و سعدي و جامي هر حكايت يك هدف معين دارد, حال آنكه حكايات مولوي, گرچه با يك هدف شروع مي شود, ولي مولوي خود را به دست الهام سپرده است تا كجا ببردش. البته معني اين سخن آن نيست كه در كار مولوي آگاهي و انديشيدگي ملحوظ نيست, بلكه آن جان رفيع الدرجات مراتب گونه گون را توأماً در احاطه دارد (ولايشغله شأن عن شأن); كما اينكه هرگاه خواست, با سر سخن باز مي گردد. بهترين نمونه اين كار داستان نخجيران است كه در اصل از قصه هاي كليله و دمنه مايه گرفته, اما عمده ترين مسائل مربوط به جبر و قدر و سعي و عمل و قناعت و توكل در آن مطرح و حلّ شده است كه در اينجا مولوي همچون يك متكلم چيره دست جلوه مي كند.
ايجاز مولوي در تمثيل و داستان پردازي بي نظير است:
آن يكي خر داشت پالانش نبود
ييافت پالان گرگ خر را در ربود
آن يكي پرسيد اشتر را كه هي
از كجا مي آيي اي فرخنده پي
گفت از حمام گرم كوي تو
گفت آن پيداست از زانوي تو
تا نگريد كودك حلوا فروش
ديگ بخشايش نمي آيد به جوش
گاهي در يك بيت طرح و زمينه و زمان و فضاي داستان را تصوير مي كند:
صوفي آمد به سوي خانه روز
خانه يك در بود و زن با كفشدوز
(دفتر چهارم)
بيت بعدي يك درجه دقيق تر مي شود, و در ابيات بعدي جزئيات توصيف مي گردد:
اعتماد زن بر او كاو هيچ بار
اين زمان تا خانه نايد روزگار
بارها زن نيز آن بد كرده بود
سهل بگذشت آن و سهلش مي نمود
او نمي دانست عقل پاي سست
كه سبو دايم ز جو نايد درست
آن چنان كان زن در آن حجره خفا
خشك شد او و حريفش ز ابتلا
گفت صوفي يا دل خود كاي دو گبر
از شما كينه كشم ليكن به صبر
ليك نادانسته آرم اين زمان
تا كه هر گوشي ننوشد اين نهان
از شما پنهان كشد كينه محقّ
اندك اندك همچو بيماري دق
همچو كفتاري كه مي گيرندش او
غرّه آن گفت كاين كفتار كو؟
اين همي گويند و بندش مي نهند
او خوش آسوده كه از من غافلند
صوفي براي انتقامجويي پنهان فعلاً موضوع را مسكوت مي گذارد. حالا زن درمانده است كه چه كار كند.
هيچ پنهانخانه آن زن را نبود
سُمج و دهليز و ره بالا نبود
ني تنوري كه در آن پنهان شود
ني جوالي كه حجاب آن شود
همچو عرصه پهن روز رستخيز
ني گو و ني پشته ني جاي گريز
چادر خود را بر او افكند زود
مرد را زن كرد به در را برگشود
زير چادر مرد رسوا و عيان
سخت پيدا چون شتر بر نردبان
از تعجب گفت صوفي چيست اين
هرگز اين را من نديدم كيست اين
حالا زن مختصر قوت قلبي پيدا كرده است. در جواب شوهر توضيح مي دهد:
گفت خاتوني است از اعيان شهر
مرد را از مال و اقبال است بهر
در بيستم تا كسي بيگانه اي
در نيايد زود نادانانه اي
گفت صوفي چيستش همين خدمتي
تا برآرم بي سپاس و منتي
گفت ميلش خويش و پيوستگي است
نيك خاتوني است حق داند كه كيست
ييك پسر دارد كه اندر شهر نيست
خوب وزيرك چابك و مكسب تني است
خواست دختر را ببيند زير دست
اتفاقاً دختر اندر مكتب است
باز گفت ار آرد باشد يا سپوس
مي كنم او را به جان و دل عروس
گفت صوفي ما فقير و زاد كم
قوم خاتون مالدار و محتشم
جامه نيمي اطلس و نيمي پلاس
زشت باشد نزد ارباب شناس
گفت من گفتم چنين عذري و او
گفت ني من نيستم اسباب جو
قصد ما ستر است و پاكي و صلاح
در دو عالم بدين باشد فلاح
باز صوفي عذر درويشي بگفت
وان مكرر كرد تا نبود نهفت
گفت زن من هم مكرر كرده ام
بي جهازي را مقرر كرده ام
او همي گويد مرادم عفت است
از شما مقصود صدق و همت است
گفت صوفي خود جهاز و مال ما
ديده مي بيند هويدا ني خفا
به ز ما مي داند او احوال ستر
وز پس و پيش و سر و دنبال ستر
بي جهازي خود عيان همچون خور است
وز صلاح و ستر او واقف تر است
شرح مستوري ز بابا شرط نيست
چون بر او پيدا چو روز روشني است
جالب است كه مولوي به روش داستان نويسان غربي كه بعداً اين شيوه را ابداع و دنبال كردند, داستان را با گفتگو پيش مي برد و خيلي از توصيفات فضا و زمان و مكان و شخصيت ها را ضمن گفتگوها مي آورد. به موازات گفتگوها ما با آنچه در درون اشخاص مي گذرد آگاه مي شويم. صوفي با آنكه مي داند قصه خواستگاري دروغ است, اما چون مسأله بيجهازي دختر برايش مهم است و زن بر همين نقطه انگشت گذاشته, لذا گفتگو را ادامه مي دهد.
مطلب ديگري كه مولوي را به داستان نويسان غرب و دناي جديد (يعني بعد از رنسانس) شبيه مي سازد, رها كردن عنان انديشه و سپردن قلم به دست جريان سيّال ذهن است. نمي توان پيش بيني كرد كه مولوي در بيت بعد چه مي خواهد بگويد, زيرا ممكن است از يك كلمه اتفاقي در آخرين بيت تداعي يك معناي ديگر كرده باشد و روي ريل ديگري بيفتد و پيش برود, اما بازگشتش به داستان غالباً با يك استدراك از قبيل (اين سخن پايان ندارد باز گرد) صورت مي گيرد. شيوه حرف تو حرف در قصه پردازي هندي سابقه دارد و كليله و دمنه نمونه اعلاي آن است كه مولوي حتي از بعضي داستان هاي كليله و دمنه اقتباس و استفاده كرده است, اما شيوه تداعي انديشه ها و مطرح كردن ديدگاه هاي متقابل كه بهترين نمونه اش در ادب جهاني محاورات افلاطوني است, در ادبيات اسلامي تا حدي در آثار جاحظ و ابوحيان توحيدي سابقه داشته است. در معارف بهاء ولد والد, مولوي نيز چنين شيوه اي به چشم مي خورد. حتي بعضي نقادان معاصر ما صفحاتي از آن را نمونه ادب سور رئاليستي ناميده اند. به هر حال جاذبه بي نظير مثنوي و همچنين ديوان شمس در همين خروشاني امواج غلتان و بي تاب انديشه هاست, به همين لحاظ ملال خيز نيست, بلكه هميشه تازه و اعجاب انگيز است حتي يك واقعه تاريخي معمولي را مولوي با بياني دراماتيك مطرح مي كند و افكار دروني آدم ها را روي كاغذ مي آورد; به طوري كه در عالم آنها قرار مي گيريم. اين حكايت را كه از دفتر سوم است, ملاحظه كنيد:
ديد پيغمبر يكي جوق اسير
كه همي بردند و ايشان در نفير
ديدشان در بند آن آگاه شير
مي نظر كردند در وي زير زير
تا همي خائيد هر يك از غضب
به رسول صدق دندان ها و لب
زهره ني با آن غضب كردم زنند
زانكه در زنجير قهر ده منند
مي كشدشان مر موكّل سوي شهر
مي برد از كافرستان سوي شهر
ني فدائي مي ستاند ني زري
ني شفاعت مي رسد از سروري
رحمت عالم همي گويند و او
عالمي را مي بُرد حلق و گلو
با هزار انكار مي رفتند راه
رسم لب طعنه زنان به كار شاه
چاره ها كرديم و اينجا چاره نيست
خود دل اين مرد كم از خاره نيست
ما هزاران مرد كار الب ارسلان
با دو سه عريان سست نيم جان
اين چنين درمانده ايم از كجروي است
ييا ز اخترهاست يا از جادويي است
بخت ما را بردريد آن بخت او
تخت شد سرنگون از تخت او
كار او از جادويي گر گشت زفت
جادويي كرديم ما هم چون نرفت؟
از بتان و از خدا درخواستيم
كه بكن ما را اگر ناراستيم
اين دعا بسيار كرديم و صلات
پيش لات و پيش عزّي و منات
اين جواب ماست كانچه خواستيد
گشت پيدا كه شما ناراستيد
باز اين انديشه را از فكر خويش
كور مي كردند و دفع از فكر خويش
كاين تفكرمان هم از ادبار رَست
كه صواب او شود در دل دُرست
خود چه شد گر غالب آمد چند بار
هر كسي را غالب آرد روزگار
ما هم از ايام بخت آور شديم
بارها بر وي مظفر آمديم
باز مي گفتند گرچه او شكست
چون شكست ما نبود آن زشت و چست
كاو به اشكسته نمي مانست هيچ
كه نه غم بودش در آن ني پيچ پيچ
در اينجا مولوي گريز به صلح حديبيه مي زند و شاهد مي آورد كه شكست ظاهري پيغمبر هم پيروزي بود:
وقت واگشت حديبيه رسول
در تفكر بود و غمگين و ملول
ناگهان اندر حق شمع رس
دولت (انا فتحنا) زد دهل
كاندرين خواري به نقدت فتح هاست
نك فلان قلعه فلان بقعه تراست
بنگر آخر چون كه واگرديد تفت
بر قريظه و بر نظير از وي چه رفت
و اين روايت را از پيغمبر(ص) نقل مي كند كه معراج من رو به فراز بود و معراج يونس رو به نشيب.
آن يكي گفت ار چنان است آن فريد
چون بخنديد او كه ما را بسته ديد؟
اگر اين مرد يگانه از شكست غمگين نمي شود و از پيروزي سرخوش نمي گردد, چرا بر ما خنديد:
پس به قهر دشمنان چون شاد شد؟
چون از اين فتح و ظفر پر باد شد؟
پس بدانستيم كاو آزاد نيست
جز به دنيا دلخوش و دلشاد نيست
ورنه چون خندد كه اهل آن جهان
بر بد و نيكند مشفق مهربان
اين بجنگيدند در زير زبان
آن اسيران با هم اندر بحث آن
تا موكّل نشنود در ما جهد
خود سخن در گوش آن سلطان نهد
گرچه نشيند آن موكل اين سخن
رفت در گوشي كه بد آن من لدن
پس رسول آن گفتشان را فهم كرد
گفت آن خنده نبودم از نبرد
مُرده اند ايشان و پوسيده فنا
مرده كشتن نيست مردي پيش ما
خود كينه ايشان كه مي گردد شكاف
چونكه من پابفشرم اندر خضاب
آنگهي كاز او بوديد و مكين
من شما را بسته مي ديدم چنين
من نمي كردم غزا از بهر آن
تا ظفر يابم بگيرم اين جهان
زان همي كردم صفوف جنگ چاك
تا رهانم مر شما را از هلاك
زان نمي برم كارهاي بشر
تا مرا باشد كر و فرّ و حشر
زان همي برم گلويي چند تا
زان گلوها عالمي يابد رها
پس جنگ هاي پيغمبر(ص) و غلبه او از قبيل جهانگشايان عادي نيست, اينها جنگ هاي آزادي ساز و رهايي بخش است; هم براي افراد هم براي جامعه. غفلت زدگان چشم بسته و گيج را از فرو رفتن در آتش باز مي دارد و از آنچه پيروزي مي پندارند و در واقع غرق شدن در شكست حقيقي است بازشان مي دارد; چون از هر جاي ضرر برگردند منفعت است. مولوي براي تفهيم مطلب كه خيلي مهم است, به تمثيل روشني متوسل مي شود:
دزد قهر خواجه كرد و زر كشيد
او بدان مشغول بُد والي رسيد
گر ز خواجه آن زمان بگريختن
كي بر او والي حَشَر انگيختن
قاهريّ دزد مقهوريش بود
زانكه قهر او سر او را ربود
اي كه تو بر خلق چيره گشته اي
در نبرد و غالبي آغشته اي
عقل از اين غالب شدن كي گشت شاد
چون در اين غالب شدن ديد او فساد
چون كشانندت بدين حيله به دام
جمله بيني بعد از آن اندر رخام
اينك دنباله قصه پيغمبر و اسيران كه برايشان تبسّم فرموده بود:
زان همي خندم كه با زنجير و غل
مي كشمتان سوي سروستان و گل
اي عجب كز آتش پي زينهار
بسته مي اريمتان تا سبزه زار
از سوي دوزخ به زنجير گران
مي كشم آن تا بهشت جاودان
مولوي حالا مطلب را توسعه مي دهد. نه تنها آن اسيران بلكه هر مقلد و هر مبتدي با زحمت به راه مي آيد تا وقتي به وصال و كمال برسد, آنگاه خود با اشتياق مي دود. پس آدم خردمند بر مقاومت نادانان در برابر تعليم و مقاومت بيماران در قبال معالجه لبخند مي زند:
هر مقلد را در اين ره نيك و بد
همچنان بسته به حضرت مي كشد
جمله در زنجير بيم و ابتلا
مي روند اين ره به غير اوليا
مي كشند اين راه را پيكاروار
جز كساني واقف از اسرار كار
مي رود كودك به مكتب پيچ پيچ
چون نديد از مزد كار خويش هيچ
چون شود واقف به مكتب مي رود
جانش از رفتن شكفته مي شود
مولوي باز يك پله بالاتر مي رود. عشق حق نيز ممكن است آلوده به اغراض و يا خالصانه باشد و در هر دو حالت نجات بخش است
جهد كن تا مزد طاعت در رسد
بر مطيعان آنگهت آيد حسد
پس محبّ حق به اميد و به ترس
دفتر تقليد مي خواند به درس
و آن محب حق ز بهر حق كجاست
كه ز اغراض و ز علتها جداست
گر چنين و گر چنان چون طالب است
جذب حق او را سوي حق جاذب است
هر دو را اين جستجوها زان سر است
اين گرفتاري دل زان دلبر است
گفت و شنودهاي موسي و فرعون, نمونه اي است از باريك بيني و نكته يابي مولوي در سؤال و جواب با رعايت جوانب شخصيت طرف هاي گفتگو.
مولوي اصل داستان را از قرآن گرفته, ليك ايجاز اعجازآميز قرآن را بسط داده و در اين طريق از آگاهي روانشناسانه و مهارت داستان پردازانه خود سود جسته است. اينك ابيات گزيده اي از اين داستان در دفتر چهارم مثنوي:
رفت موسي بر طريق نيستي
گفت فرعونش بگو تو كيستي؟
گفت من عقلم رسول ذوالجلال
حجةالله ام امان از هر ضلال
گفت ني خامش رها كن گفتگوي
نسبت و نام قديمت را بگوي
منظور فرعون اين است كه با يادآوري گذشته موسي روحيه او را بشكند.
گفت موسي نسبتم از خاكدانش
نام اصلم كمترين بندگانش
نسبت اصلم ز خاك و آب و گل
آب و گل را داد يزدان جان و دل
مرجع اين جسم خاكي هم به خاك
مرجع تو هم به خاك اي سهمناك
موسي مي گويد: بنده اي هستم خاكي كه خدا او را جان و دل بخشيده است, تو هم با همه هيبت و مهابت خود از خاك هستي. فرعون يك قدم پيشتر مي آيد و مي گويد خود را درست معرفي كن:
گفت غير اين نسب ناميت هست
مر تو را خود اين نسب اولي تر است
بنده فرعون و بنده بندگانش
كه از او پرورد اول جسم و جانش
بنده طاغي و ياغي اي ظلوم
زين وطن بگريخته از فعل شوم
خوني و غدّاري و حق ناشناس
كه ندانستي حق ما را سپاس
گفت حاشا كه بود با آن مليك
در خداوندي كسي ديگر شريك
بلكه آن غدّار و آن طاغي تويي
لاف شركت مي زني باغي تويي
گر بكشتم من عواني را به سهو
ني براي نفس كشتم نه به لهو
من سگي كشتم تو مرسل زادگان
صد هزاران طفل بي جرم و زبان
كشته اي ذرّيت يعقوب را
بر اميد قتل من مطلوب را
كوري تو حق مرا خود برگزيد
سرنگون شد آنچه نفست مي پزيد
فرعون مي خواست با تحقير و توهين موسي و متهم كردنش به قاتل و حق ناشناس بودن زبان او را كوتاه كند, اما صداي موسي بلند مي شود و تهمت هاي او را به خودش باز مي گرداند و دست روي نقطه حساس مي گذارد كه برخلاف خواست تو و علي رغم تو خدا مرا برگزيد.
فرعون صدايش را پايين مي آورد و از در ديگر وارد مي شود:
گفت اينها را بهل بي هيچ شك
اين بود حق من و نان و نمك؟
كه مرا پيش حَشَر خواري كني؟
روز روشن بر دلم تاري كني؟
موسي طبق مأموريت الهي خود وقتي مي بيند فرعون از موضع قدرت پايين آمد و توپ و تشر را به گله گزاري تغيير داده, او هم از راه نصيحت و خيرخواهي وارد مي شود كه اي فرعون اگر تو از خواري ناراحتي, و عزت مي طلبي, خواري معنوي و اخروي به مراتب بدتر است. مگر اينكه رعايت نيك و بد را آنچنان كه من مي گويم, بكني:
گفت خواري قيامت صعب تر
گر نداري پاس من در خير و شر
ظاهراً كار تو ويران مي كنم
ليك خاري را گلستان مي كنم
اين تقاضا كرد آن نان و نمك
كه زشستت وارهانم اي سمك
پس موسي نمك نشناس نيست و خوش عاقبتي فرعون را طلب است و اما معجزه عصا و اژدها نيز در برابر مار و اژدهاي فرعون است و جنبه دفاعي و اصلاحي دارد:
بس كه خود را كرده اي بنده هوا
كرمكي را كرده اي تو اژدها
اژدها را اژدها آورده ام
تا به اصلاح آورم من دم به دم
فرعون كه اسير قدرت است, باز از كوره در مي رود و نسبت جادوگري و نفاق افكني به موسي مي دهد:
گفت الحق سخت اُستا جادويي
كه در افكندي به مكر اينجا دويي
خلق يكدل را تو كردي دو گروه
جادويي رخنه كند در سنگ و كوه
گفت هستم غرق پيغام خدا
جادويي كه ديد با نام خدا
فرعون خودخواهانه مردم را در اطاعت خود متحد مي پندارد يا مدّعي اين معنا مي شود و حال كه علناً دو دسته شده اند. اينجا را نتيجه جادوگري موسي قلمداد مي كند, اما موسي پرده هاي ديگري را بالا مي زند و از نهفته هاي فرعون خبر مي دهد كه پيش از اين چه خواب هاي وحشتناكي مي ديده است و خداوند او را از آنچه رخ خواهد داد, تحذير مي فرمود; ولي فرعون توجه نكرده, بلكه توجيه كرده است:
اين فرستادن مرا پيش تو مسير
هست برهاني كه شد مرسل خبير
واقعاتي ديده بودي پيش از اين
كه خدا خواهد مرا كردن گزين
تو به تأويلات مي گشتي از آن
كور و كر كان هست از خواب گران
با كمال تيرگي حق واقعات
مي نمودت تا روي راه نجات
نقش هاي بد كه در خوابت نمود
مي رميدي زان و آن نقش تو بود
گاه مي ديدي لبانت سوخته
گه دهان و چشم تو بردوخته
گاه حيوان قاصدِ جانت شده
گه سر خود را به دندان دده
گه نگون اندر ميان آبريز
گه غريق سيل خون آميز تيز
گه نه با مي اوفتاد گشته پست
گاه در اشكنجه و بسته دو دست
گاه ديده خويش در زنجير و غل
گاه بر مغزت زدندي چون دهل
گه ندات آمد از اين چرخ نقي
كه شقيي كه شقيي كه شقي!
گه صدا مي آمدت از هر جماد:
تا ابد فرعون در دوزخ فتاد!
زان بترها كه نمي گويم ز شرم
تا نگردد طبع معكوس تو گرم
چند بگريزي نك آمد پيش تو
كوري ادراك مكرانديش تو
همين مكن زين پس فراگير احتراز
كه زبخشايش در توبه ست باز
موسي به كابوس هاي فرعون اشاره اي مي كند و از بعضي سربسته مي گذرد و ضمناً يادآوري مي نمايد كه درِ توبه باز است و مي گويد: بيا يك چيز از من بپذير و چهار عوض بگير. فرعون به طمع مي افتد:
گفت اي موسي كدام است آن يكي
شرح كن با من از آن يك اندكي
گفت آن يك كه بگويي آشكار
كه خدايي نيست غير از كردگار
اوست به هر پادشايي پادشا
حكم او را, يفعل الله مايشاء
گفت اي موسي كدام است آن چهار
كه عوض بدهي مرا برگو بيار
گفت موسي كاولين آن چهار
صحّتي باشد تنت را پايدار
ثانيا باشد ترا عمر دراز
كه اجل دارد ز عمرت احتراز
مرگ جو باشي ولي ز عجز و رنج
بلكه بيني در خرابه خانه گنج
بركني اين خانه تن بي دريغ
تا مهت آيد برون از زير ميغ
گفت اي موسي بگو وعده سوم
كه دل من ز اضطرابش گشت گم
گفت موسي آن سوم ملك دو تو
دو جهاني خالص از خصم و عدو
گفت اي موسي چهارم چيست زود
بازگو صبرم شد و حرصم فزود
گفت چارم آنكه ماني تو جوان
موي همچون قير و رخ چون ارغوان
هيچ اژنگي نيفتد بر رخت
تازه ماند اين شباب فرخت
ني شده زور جواني از تو كم
نه به دندان ها خلل ها يا الم
نه شود مويت سفيد و پشت خم
ليك خوش تر لحظه لحظه دم به دم
گفت احسنت نكو گفتي وليك
تا كنم من مشورت با يار نيك
فرعون حسابي دهنش آب مي افتد و خصوصاً از وعده آخرين يعني جواني و كامراني هميشگي, به ياد همسرش مي افتد و با او مشورت مي نمايد:
باز گفت او اين سخن با آسيه
گفت جان افشان بر اين اي دل سيه
بس عنايت هاست متن اين مقال
زود درياب اي شه نيكو خصال
وقت كشت آمد زهي پر سود كشت
اين بگفت و گريه كرد و گرم گشت
ملاحظه مي كنيد كه آسيه چگونه دچار احساسات مي شود و در دو عبارت متوالي فرعون را (دل سيه) و (شه نيكو خصال) خطاب مي نمايد و از شدت هيجان دچار گريه مي گردد:
هم در آن مجلس كه بشنيدي تو اين
چون نگفتي آري و صد آفرين؟
غافلي هم حكمت و هم نعمت است
تا نپرد زود سرمايه ز دست
فرعون مشورت با هامان وزيرش را نيز ضرور مي شمارد:
گفت با هامان بگويم اي ستير
شاه را لازم بود رأي وزير
گفت با هامان مگو اين راز را
كاو ز كمپيري نداند باز را
باز اسپيدي به كمپيري دهي
او ببرد ناخنش بهر بهي
كه كجا بوده ست ما در كه ترا
ناخنان زينسان درازست اي كيا
ناخن و منقار و پرّش را بريد
وقت مهر اين مي كند زال پليد
آسيه غايبانه, هامان را دست مي اندازد كه روي خرفتي و تعصب حتماً پيشنهاد موسي را رد خواهد كرد; مثل پيرزني كه ناخن و منقار و پر و بال باز سلطاني را قيچي مي كند كه مگر تو مادر نداشته اي كه به اين روز افتاده اي!
فرعون لجاج و عناد مي ورزد كه بايد با هامان مشورت كنم:
آن ستيزه رو به سختي عاقبت
گفت با هامان براي مشورت
بانگ ها زد گريه ها كرد آن لعين
كوفت دستار و كله را بر زمين
كه چگونه گفت اندر روي شاه
اين چنين گستاخ آن حرف تباه
تاكنون معبود و مسجود شهان
بوده اي, گردي كمينه بندگان!
خسروا اوّل مرا گردن بزن
تا نبيند اين مذلّت چشم من
خود نبوده ست و مبادا اين چنين
كه زمين گردون شود گردون زمين
بندگان مان خواجه تاش ما شوند
بيدلان مان دلخراش ما شوند
همچنان كه آسيه پيش بيني كرد, مغز خرف و ديد طبقاتي و تحجّر و تعصب خشك هامان نمي گذارد او مصلحت و حقيقت را ببيند و نشان دهد, بلكه برعكس, عصبيت فرعون را تحريك مي كند كه موسي مي خواهد پادشاهي تو را به بندگي تنزل دهد. در اين جا مولوي آن دو بيت جاودانه را مي سرايد:
نردبان خلق اين ما و من است
عاقبت زين نردبان افتادن است
هر كه بالاتر رود ابله تر است
كاستخوان او بتر خواهد شكست
بدين گونه هامان به حكم موقعيت و مقامش و شاكله ذهني اش, مانع ايمان آوردن فرعون مي شود:
حاصل آن هامان بدان گفتار بد
اين چنين راهي بر آن فرعون زد
گفت موسي لطف بنموديم وجود
خود خداونديت را روزي نبود
آن خداوندي كه دادندت عوام
باز بستانند از تو همچو وام
بالاخره گفتگوي موسي و فرعون با اتمام حجت موسي پايان مي يابد:
گر ترا عقلي است كردم لطف ها
ور خري آورده ام خر را عصا
آنچنان زين آخورت بيرون كنم
كز عصا گوش و سرت پر خون كنم
اندرين آخور خران و مردمان
مي نيابند از جفاي تو امان
اين عصايي بود اينك اژدهاست
تا نگويي دوزخ يزدان كجاست
بدين گونه ملاحظه مي شود كه هريك از شخصيت ها طبق موقعيت خود حرف مي زنند و داستان را پيش مي برند.
از جمله شاهكارهاي مولوي در ريزه كاري هاي روانشناسي آدم هاي داستان, قصه آوردن كنيزِ شاه موصل است براي خليفه مصر (دفتر پنجم). در اين قصه كه از لحاظ پرداخت, بسيار به داستان هاي نوينِ بعد از رنسانس شبيه است, مولوي واقع امور را آنچنان كه هست و انعكاس تاريخي واقعيات در درون انسان ها با بازتاب هاي متناسب, بر روي كاغذ آورده است.
ابياتي را به طور خلاصه از اين قصه مي آوريم كه مهارت بي مانند سراينده را نشان مي دهد:
مر خليفه مصر را غمّاز گفت
كه شه موصل به حوري گشته جفت
در بيان نايد كه حسنش بي حد است
نقش او اين است كاندر كاغذ است
نقش بر كاغذ چو ديد آن كيقباد
خيره گشت و جام از دستش فتاد
پهلواني را فرستاد آن زمان
سوي موصل با سپاهي بس گران
كه اگر ندهد به تو آن ماه را
بركن از بن آن در و درگاه را
ور دهد تركش كن و مه را بيار
تا كشم من بر زمين هم در كنار
مأموران مخفي به جاي آنكه اطلاعات سياسي مهم به خليفه برسانند, تصوير شهوت انگيز كنيز شاه موصل را براي او مي آورند و او كه لابد زنان و كنيزان متعدد داشته شيفته مي شود و لشكري گران را براي آوردن كنيزك مي فرستد; لشكري كه در اصل براي دفاع از مملكت است, وسيله تعرض و تجاوزي حقير قرار مي گيرد:
پهلوان شد سوي موصل با حشم
با هزاران رستم صاحب عَلَم
چون ملخ بيعدد برگرد دشت
قاصدِ اهلاكِ اهل شهر گشت
مردم چه گناهي دارند كه خليفه مفتخور و زورگوي مصر عاشق تصوير كنيزك حاكم موصل شده است؟
زخم تير و سنگ هاي منجنيق
تيغ ها بر كرد چون برقِ بريق
هفته اي كرد اينچنين خونريز گرم
برج سهمگين سست شد چون موم نرم
شاه موصل ديد پيكار مهول
پس فرستاد از درون پيشش رسول
گر مرادت ملك شهر موصل است
بي چنين خونريز اينَت حاصل است
من روم بيرون ز شهر اينك درآ
تا نگيرد خون مظلومان تو را
ور مرادت سيم و زر و گوهر است
اين ز ملك و شهر خود آسان تر است
هرچه مي بايد ترا از سيم و زر
مي فرستم چيست اين آشوب و شر!
موقعيت ضعيف و شكننده, حاكم موصل را وامي دارد كه واقع بينانه حرف بزند. پهلوان اصل مطلب را در جواب مي گويد:
گفت من نه ملك مي خواهم نه مال
ليك مي خواهم يكي صاحب جمال
داد كاغذ كاندر او نقش و نشان
گفت پيشش بر بگو او را عيان
اين كنيزك خواهم او را طالبم
همين بده ورنه هم اكنون غالبم
در اينجا نكته ناگفته اي هست كه آدم عميق و دقيق خودش مي فهمد. اندروني حاكم موصل چه خبر است كه نقاش آنجا رفته و سر صبر تصوير كنيزك زيباي او را كشيده است. شايد كنيزك خودش هم مي دانسته كه تصوير را براي چه و براي كه تهيه مي كنند. اگر قرار است انسان خريد و فروش شود, مشتري هرچه ثروتمندتر بهتر. حرمسراها چنين وضعي داشته, و لذا حاكم هم درنگ نمي كند:
چون رسولش بازگشت و گفت حال
داد كاغذ را و بنمود آن مثال
گشت معلومش چه گفت آن شاه نر
صورتي كم گير و زود او را ببر
من نيم در عهد ايشان بت پرست
بت برِ آن بت پرست اولي تر است
حاكم موصل كه عاجز شد به معنويات مي زند كه ما بت پرست نيستيم; همان كه صورت پرست و عاشق ظاهر است, همو كنيز را ببرد!
با تبرّك داد دختر را و برد
سوي لشكرگاه در ساعت سپرد
روي دختر چون بديد آن پهلوان
گشت عاشق بر جمالش در زمان
پوچي جنگ به خاطر يك كنيز نزد دو حريف قوي تر و ضعيف تر دو انعكاس دارد: حريف ضعيف تر دست برمي دارد و به ظاهر بي نيازي نشان مي دهد و حريف قوي تر در ناخودآگاه خود مي گويد حال كه ما براي اين كنيزك جنگيده ايم و آدم كشي و ويرانگري كرده ايم, چرا به خليفه برسد! مگر من خود چه كم دارم! بدين گونه داستان به مجراي ديگري مي افتد.
ملاحظه مي كنيد كه نكات روانشناسانه داستان را چگونه در قالب گفتگو مطرح نموده است.
سخن به درازا كشيد. به گمان من شاهكار مولوي در موضوع ما نحن فيه يعني پيش بردن طرح داستان با گفتگو و بيان ما في الضمير اشخاص داستان, قصه آن روستايي است كه هر سال مهمان يك شهري مي شد و شهري را دعوت مي نمود كه تو هم با زن و فرزندان در فصل بهار و تابستان به ده بياييد و خوش بگذرانيد و شهري دعوت او را به جدّ نمي گرفت تا پس از هشت يا ده سال تصميم گرفت با زن و فرزندان به مهماني روستايي برود. شوق و شور فرزندان شهري براي رفتن به ده, و اينكه به سفر بروند بسيار زيبا و مؤثر بيان شده است:
كودكان خواجه گفتند اي پدر
ماه و ابر و سايه هم دارد سفر!
وقتي راه مي افتند به دل خود وعده ها مي دهند:
روز روي از آفتابي سوختند
شب ز اختر راه مي آموختند
خوب گشته پيش ايشان راه رشت
از نشاط ده شده ره چون بهشت
چون همي ديدند مر فر مي پزيد
جانب ده صبر جامه مي دريد
خلاصه وقتي به ده مي رسند روستايي رو پنهان مي كند و راه شان نمي دهد, بالاخره پس از روبه رو شدن شهري و روستايي, روستايي به كلي انكار آشنايي مي نمايد. در گفتگوهاي اين دو شاعر هنرنمايي كرده است و بايد بيت بيت آن را در دفتر سوم مثنوي خواند.
گفتار را با اين نكته به پايان مي بريم كه مطالعه و نگاه امروزين در آثار ادبي ارزشمند گذشته ما, بسيار بارآور و سودمند است و كساني كه توان و علاقه و فرصت اين كار را دارند, بايستي به طور جدّي در اين راه كار كنند; زيرا يكي از طرق جلب و جذب نسل معاصر به فرهنگ خودي, همين است كه مزاياي آن را از پرده بيرون كشيده, عرضه نماييم.


سايت شارح

عليرضا ذكاوتى قراگزلو
 

گفت‌وگوي خواندنی با مرتضي حيدري مجري شبكه دوم سيما

گفت‌وگوي خواندنی با مرتضي حيدري مجري شبكه دوم سيما

گفت‌وگوي خبري محل زورآزمايي نيست


بيش از يك دهه است كه با گفت‌وگوهايش شناخته مي‌شود. صداقت و صراحت حرفه‌اي فوق‌العاده‌اي بر زبانش جاري است و هنوز هم وقتي چاشني چالش حرف‌هايش، كار برنامه را به جاهاي باريك مي‌كشاند، چشمانش برق مي‌زند و تا صبح از خوشحالي خوابش نمي‌برد! حركت در دايره اعتدال و مناسب گويي دراجراهاي كلاسيك و مصاحبه‌‌هاي به روز و آگاهانه‌اي كه با ساختاري ايراني و مردم پسند روي آنتن مي‌فرستد، نمي‌گذارد خاطري رنجيده و آبرويي ريخته شود و همين، حتي آنها كه كمتر تمايلي به رفتار شفاف دارند را نيز به هم صحبتي‌اش راغب مي‌كند. گپ مفصل امروز ما با آقاي صاحب نظر گفت‌وگوهاي تعيين‌كننده و گاه جذاب اين سال‌هاي تلويزيون درباره برنامه‌اي كه روزگاري موج تازه‌اي در تاك شوهاي رسانه‌اي به راه انداخت، حرف خواندني كم ندارد.
مرتضي حيدري 4 فروردين 1348 در بزم بلورين شكوفه‌ها و عيدانه‌هاي تهران، بهار زندگي اش را آغاز كرده است. دوران ابتدايي را در دبستان اوحدي كرماني(شهيد فياض بخش فعلي) و مقطع راهنمايي را در مدرسه عادل(اسماعيل محمدي) سپري كرد.
سال‌هاي متوسطه را هم در دبيرستان‌هاي آيت‌الله غفاري و امام صادق(ع) زادگاهش پشت سر گذاشت. ميانه خيلي خوبي با علم‌آموزي و دانشجويي دارد و كمتر كسي مي‌داند ليسانس فيزيوتراپي را از دانشگاه علوم پزشكي تهران گرفته و فوق ليسانس MBA را از سازمان مديريت صنعتي. تازه الان هم دانشجوي سال آخر دكتري تخصصي DBA (مديريت) در دانشگاه بوردوي فرانسه است.
وي همزمان با فعاليت حرفه‌اي در رشته فيزيوتراپي براي ورود به گويندگي كه عشق اول و آخرش است آنقدر به اين در و آن در كوبيد تا عاقبت سر و كله فرم جذب نيروي گويندگي و دبيري خبر در مجله سروش پيدا شد و به اين ترتيب پس از تكميل آن و شركت در آزمون‌هاي مختلف از سال 74 پشت ميز تحريريه خبر، اجرا و گويندگي نشست.

مي‌گويند هر كس مقابل شما بنشيند، كم مي‌آورد؟

گفت‌وگوي ويژه خبري، محل زورآزمايي نيست. رويكرد بنده به عنوان مجري و همچنين فضا و پارادايم حاكم بر مصاحبه‌ها و برنامه‌هاي ما نيز اين نيست كه شيوه هماوردي با مهمان را در پيش گيريم كه اگر چنين باشد طبيعي است گاهي پرسشگر دچار مشكل شود و ضعف نشان دهد و گاه طرف مقابل.

گفت‌وگوي ويژه خبري، صرفا محل پاسخگويي به سوالات مردم، تشريح فعاليت دستگاه‌هاي اجرايي و سازمان‌ها و توضيح و بررسي مهم‌ترين وقايع خبري روز در فضايي چالشي و كارشناسي است. هدف ما اطلاع‌رساني شفاف، مفيد و سودمند و ايجاد زمينه براي تضارب آرا و افكار است و خداي ناكرده به قصد تخريب شخصيت و محكوم كردن و مخدوش كردن آبروي كسي برنامه نمي‌سازيم. حال اگر مهماني مشكلي پيدا كند يا به تعبير شما كم بياورد، در مقابل سوال‌هاي منطقي و حيطه مسووليتش كم آورده نه در برابر شخص من.

در گفت‌وگوهايتان بيشتر طرف مردم را مي‌گيريد يا رسانه؟

حتما طرف مردم را مي‌گيرم. فرض ما بر اين است كه رسانه متعلق به مردم است، لذا بايد در جهت خواست آنها حركت كند تا حداكثر اعتماد سازي و تفاهم را با هم داشته باشند.يعني مردم قبول كنند كه رسانه متعلق به آنها و به معني واقعي كلمه رسانه ملي است.

مطمئن هستيد شعار نمي‌دهيد؟

من نمي‌توانم بگويم صددرصد در جهت برآيند افكار عمومي جامعه حركت مي‌كنيم، اما همه تلاشمان بايد براي رسيدن به اين نقطه مطلوب باشد. البته اين را نبايد از نظر دور داشت كه شما به هر ترتيبي هم بخواهيد به موضوعي بپردازيد علي القاعده ممكن است عده‌اي موافق باشند و گروهي مخالف. لذا در برنامه مان سعي بر جهتگيري نداريم مگر آن كه مطمئن باشيم آحاد جامعه در آن مورد هم نظرند. به هيچ عنوان نبايد تلاش كنيم يك مفهوم يا نگاه خاص را به ذهن مخاطب تزريق كنيم. حق نداريم به جاي آنها فكركنيم يا تصميم بگيريم زيرا دون شأن رسانه، اخلاق، قانون و به دور از وظايف و رسالت‌هاي رسانه ملي است. بايد صادقانه اطلاع‌رساني و فضايي براي بيان حرف‌ها ايجاد كنيم تا خود مردم در پايان هر بحث به جمع‌بندي برسند و نتيجه‌گيري كنند.

پس تا به حال تلاشي براي گل آلود كردن آب و صيد ماهي خودتان نداشته‌ايد؟

تلاش من همواره اين بوده كه بر مبناي وجدان عمومي وارد برنامه شوم و تمام عقايد شخصي‌ام را بيرون جا بگذارم؛ البته اين كه تا چه حد موفق‌بوده‌ام بحث ديگري است. ولي معمولا رويكردي را در پيش مي‌گيرم كه حس كنم آحاد جامعه مي‌پذيرند. اگر هم ندانم غلبه با كدام تفكر است يا مثلا چند تفكر جدي درباره آن موضوع وجود داشته باشد، از هيچ كدامشان دفاع نمي‌كنم.

مصاحبه شونده هم هر كس باشد واقعا برايتان فرقي ندارد؟

هيچ فرقي نمي‌كند، سران قوا باشنديا مقامات ارشد و مياني يا هر كس ديگر. اين برنامه متعلق به مردم است و ما نماينده آنها هستيم. در موضوعاتي كه پاي مردم و منفعت ملي به مفهوم واقعي ـ نه مانند بعضي افراد كه اين جور كلمات را مصادره به مطلوب مي‌كنند ـ در ميان است تا آنجا كه بتوانم دفاع مي‌كنم، حتي اگر ذهنيت خودم مخالف آن مسأله باشد.

اصلا براي رسيدن به تضاد دراماتيكي كه لازمه جذابيت برنامه‌هايي نظير گفت‌وگوي ويژه خبري است، چقدر نقشِ مدعي العموم را بازي مي‌كنيد؟

ما صرفا در جايي مي‌توانيم نقش مدعي‌العموم را بازي كنيم كه مطمئن باشيم عموم مردم در اين باره ادعا دارند و يك حرف واحد را مطرح مي‌كنند در غير اين صورت چنين حقي نداريم و تنها بايد فضا را براي آگاهي بخشي به جامعه فراهم آوريم.

مي‌گويند مصاحبه بايد عرق آدم را در بياورد. از اين نوع مصاحبه‌ها داشته‌ايد؟

گاهي داشته‌ايم. به هر حال مصاحبه جدي اين جنبه‌ها را هم دارد.

عرق شما درآمده يا مهمان؟!

من تا به حال مشكلي نداشته‌ام. اتفاقا مصاحبه‌هاي سخت بشدت مرا به وجد مي‌آورد. از اين كه فضاي مصاحبه سنگين، چالشي و توأم با بحث باشد و كار به جاهاي باريك بكشد لذت مي‌برم. اينها براي مجري خيلي قشنگ است و كمال مطلوب من. بعضي شب‌ها كه چنين گفت‌وگوهايي داشته‌ام تا صبح خوابم نبرده است، اما مصاحبه‌هاي بي روح و تعارفي كه به قولي همه چيز آن آرام است حالم را بد مي‌كند و اصلا باب ميلم نيست.

جنجالي بودن را دوست داريد كه مي‌خواهيد كار به جاهاي باريك بكشد؟

بله. دقيقا همين طور است، زيرا مخاطب زيادي را جذب مي‌كند.

براي جنجالي و تأثيرگذار بودن حتما بايد جا پايمان را روي خط قرمزها محكم كنيم؟

به هيچ وجه. معتقدم در چارچوب‌هاي فعلي هم مي‌توان كارهاي زيادي انجام داد.منتها برخي از ما ظرفيت‌هاي شخصي، ترس، بي‌دانشي و محافظه‌كاري خودمان را به پاي خط قرمزهاي رسانه مي‌گذاريم، در حالي كه همين رسانه با خط قرمزهايش در بسياري از اوقات، برنامه‌هاي تأثيرگذار و موفق زيادي داشته است و اين يعني خط قرمزها آنقدرها هم كه ما مي‌گوييم دست و پاگير نيستند. ضعف در برنامه‌ها، بيشتر به خود ما باز مي‌گردد.

با برنامه شما مي‌توان لابي كرد؟

نمي‌خواهم نفي كنم، اما تلاش كرده‌ايم اين اتفاق نيفتد چون نخواستيم سكوي پرتاب عده‌اي و ابزاري براي سوءاستفاده گروهي ديگر باشيم. شايد يكي از دلايل نسبتا محبوب بودن برنامه ما در ميان مردم دوري از همين فضاها باشد. نگاه مردم براي ما مهم است.

چرا نسبتا محبوب؟

طبيعي است. اغلب امور، نسبي‌اند لذا به طور مطلق نمي‌توانيم بگوييم در اين كار موفق بوده‌ايم. ما داريم راجع به 3800 شب برنامه صحبت مي‌كنيم.

در اين 3800 شب، مهمان سفارشي هم داشته‌ايد؟

گاهي بله. به هر حال ممكن است بعضي افراد براساس مناسبات يا ارتباطاتي در برنامه حضور پيدا كنند اما اين لزوما به آن معنا نيست كه اگر آمدند حتما برنده بيرون بروند. ما تلاش مي‌كنيم مثل آينه باشيم تا افراد، همان شكلي كه هستند در نظر مخاطب ديده شوند. به دنبال اين نيستيم كه چهره گريم شده‌اي از مهمانان‌مان را به جامعه نشان دهيم. البته در اين مورد هم احتمالا هميشه موفق نبوده‌ايم.

مهمان پولي چطور؟

به هيچ وجه. برنامه ما اصلا پولي نيست. حتي هديه هم نمي‌دهيم.

گفت‌وگوي ويژه خبري، مدل ايراني كدام الگوي خارجي است؟

واقعا از هيچ جا الگوبرداري نكرديم. ايده گفت و‌گوي ويژه خبري متعلق به آقاي دكتر پيمان جبلي است. زماني كه ايشان سردبير خبر شبكه دو سيما شدند، پيشنهاد كردند زمان 30 دقيقه‌اي بخش خبري
30/22 به 2 قسمت 15 دقيقه‌اي تقسيم شود و يك ربع خبر پخش كنيم و زمان باقيمانده را به مهم‌ترين اتفاق خبري روز بپردازيم. اين زمان بعدها به حدود 50 دقيقه رسيد.

اصلا الگوبرداري از نمونه‌هاي آن ور آب مي‌تواند يك مجري يا برنامه را در مسير پيشرفت جلو بَرد؟

اگر الگوبرداري به معناي يادگيري باشد بله اما تقليد، هرگز. زيرا اگر شما بخواهيد گفتار، رفتار، منش و شيوه يك نفر ديگر را تقليد كنيد در بهترين شرايط، تازه مي‌شويد يك نسخه كپي از او كه خودش وجود دارد. پس چه در برنامه سازي و چه اجرا بايد خودتان باشيد.

مقايسه مرتضي حيدري و لري كينگ- فارغ از تفاوت‌هاي اجرا و فضاي رسانه‌اي ما و آنها ـ قياس مع‌الفارق است؟

سال‌هاست بسياري از همكاران بخش‌هاي مختلف رسانه‌اي كشورمان اين لقب را به بنده داده‌اند و خب نظر لطفشان بوده است. به هر حال لري كينگ در كار خودش آدم موفقي بوده و الان هم كه بازنشسته شده است يكي از ركوردداران كتاب گينس است، بنابراين افتخار مي‌كنم كه چنين قياسي اتفاق بيفتد. هر چند جنس كار و برنامه ما متفاوت است، اما اگر در آن قد و قواره و اِشل ملي ديده شده باشم برايم باعث خوشحالي است.

مخاطب برنامه‌هايش بوديد؟

گاهي اوقات بله. البته فقط آقاي لري كينگ نبود. من همواره سعي مي‌كنم برنامه‌هاي مجريان موفق دنيا از جنوب شرق آسيا گرفته تا آمريكا، اروپا و… را ببينم.

فكر مي‌كنيد بتوانيد به ركورد او در گفت و‌گو دست يابيد؟

اميدوارم. شما عدد گفت وگوهايش را مي‌دانيد؟

بله، 40 هزار گفت و‌گو.

40 هزار؟ [با تأكيد و تعجب] بعيد مي‌دانم. اين عدد، غير عادي است و نبايد درست باشد زيرا اگر ايشان هر روز به مدت 40 سال روي آنتن بوده باشد، تعداد تقريبي برنامه هايش به عدد 13 هزار مي‌رسد مگر اين كه فرض كنيم روزي 3 برنامه طي 40 سال بدون توقف داشته است.

عدد گفت‌و‌گوهاي ويژه خبري‌تان را به حافظه سپرده‌ايد؟

11 سال و 4 ماه از عمر گفت‌و‌گوي ويژه مي‌گذرد كه حدود 84 ماهش را من به تنهايي تقديم بينندگان كرده‌ام. در آن مدت علاوه بر اجرا، مسووليت برنامه را هم به عهده داشتم و جانشين سردبير بودم، اما در اين 4 سال و چند ماه اخير، همكاران ديگري به ما اضافه شدند كه البته همچنان آدم ثابتش خودم هستم. بقيه دائم تغيير كرده و رفته و آمده‌اند لذا فكر مي‌كنم تا الان چيزي حدود 3500 شب را در گفت‌وگوي ويژه سپري كرده باشم.

پس بايد آرشيو بزرگ و جالبي براي خودتان گردآوري كرده باشيد؟

من حتي يك فريم تصوير هم از برنامه هايم آرشيو نكرده‌ام.

چرا؟

قصد دارم در پايان كار همه را يكجا با خود ببرم.

چه جوري است كه در همه اين سال‌ها فقط مرتضي حيدري، ريگِ تهِ جوي گفت‌وگوي ويژه خبري مانده و بقيه در آمد و شد بوده اند؟

لطف و اعتماد مردم و مديران سازمان، اصرار خودم بر اين كه جز گفت‌وگوي ويژه خبري به هيچ وجه كار ديگري انجام ندهم و مداومتي كه در كارم داشتم، سبب ساز اين ماندگاري است كه اميدوارم همچنان ادامه يابد.

به قول خواجه نظام‌الملك «مردي و كاري»! پرداختن به كار ديگر، شما را از هر دو كار باز نمي‌دارد؟

نه، زيرا گفت‌وگوي ويژه در حال حاضر هيچ زماني از من نمي‌گيرد. قبلا كه دربرنامه مسووليت داشتم تقريبا حدود هفت، هشت ساعت از زمان روزانه من به اين برنامه اختصاص مي‌يافت، اما الان شب‌ها مي‌روم و صرفا اجرا مي‌كنم لذا كارهايم تحت‌ تاثير هم نيستند.

يعني گفت‌وگوي ويژه خبري مانند ساير تاك‌شوهاي موفق تلويزيوني جهان بتنهايي براي شما پولساز نيست؟

من و ديگر همكارانم در سازمان تابع نظام پرداخت هماهنگ حقوق كاركنان دولت هستيم و اگر هم اضافه كار كنيم بيشتر حقوق مي‌گيريم.

چرا عطاي گويندگي خبر را به لقايش بخشيديد؟

گويندگي خبر را هم دوست دارم، اما هميشه خيلي بيشتر دوست داشتم مجري گفت‌وگوي ويژه بمانم و سال‌هاي طولاني هم صرفا همين كار را مي‌كردم، اما در دوره‌اي بنا به نيازي كه در مجموعه احساس شد، دو سه سال گوينده خبر شدم و الآن بيش از يك سال است كه ديگر خبر نمي‌خوانم. شايد شخصيت من در گفت‌وگوي ويژه قابل پذيرش‌تر و بهتر از خبر باشد.

در برنامه اطلاعات محوري مثل گفت‌وگوي ويژه خبري، مجري كمتر مجال خودنمايي دارد، اما در اين مدت شما آنقدر به چشم آمديد كه برخي اين برنامه را حيدري محور ناميدند. چرا اين روند، پايدار نماند؟

اصولا برنامه‌هاي گفت‌وگو محور راديويي و تلويزيوني در همه جاي دنيا به نام مجري‌شان شناخته مي‌شوند. خيلي‌ها اسم برنامه را نمي‌دانند، اما مجري اش را مي‌شناسند و حتي مي‌گويند برنامه فلاني. به نظرم هيچ اشكالي هم ندارد و خيلي خوب است، بنابراين در چنين برنامه‌هايي ثبات مجري براي برقراري ارتباط بهتر با مخاطب ضروري است. در مورد گفت‌وگوي ويژه خبري نيز اگر در سال‌هاي گذشته چنين ذهنيتي در مردم ايجاد شده، به خاطر ظرفي بوده كه اين برنامه داشته است. وقايع بزرگي از جمله حضور كانديداهاي انتخابات رياست جمهوري، روساي جمهور وقت، سران قوا، وزيران و مقامات ارشد و نيز پرداختن به موضوعات اساسي و مهم روز باعث شده اين برنامه خيلي شناخته شود. همچنين توفيقي كه من در تداوم كار با اين برنامه داشته ام نيز بي تأثير نبوده است.

تداوم اين وضعيت به نفع شما بود يا رسانه؟

منافع مجري و رسانه، كاملا به هم گره خورده، هم راستا و تقويت كننده يكديگر است و اصلا در تقابل و تعارض با هم نيست. براي داشتن يك رسانه موفق به مجريان سوپر استار نياز است. به عبارت ديگر، رسانه نيز مانند سينما از فوق ستاره‌هاي خود سود مي‌برد، زيرا به كمك آنها مخاطبان بيشتري مي‌يابد و اعتمادسازي مي‌كند از سوي ديگر، مشهور شدن يك مجري به پشتوانه رسانه‌اي كه در آن كار مي‌كند، احترام اجتماعي خوب و مناسبي را برايش به ارمغان مي‌آورد و به رضايت شغلي وي مي‌انجامد، بنابراين مجري و گوينده بايد تلاش كند رسانه‌اش را به عرش اعلاء برساند و رسانه نيز بايد با ارائه مجريان و گويندگان سوپر استار و مهيا كردن فضاي لازم براي آنها، ارتباط با مخاطبان را روزبه‌روز پر رنگ‌تر و محكم‌تر كند.

شده تا به حال منافع تان را حتي به مقدار كم از رسانه جدا كنيد؟

فكر نمي‌كنم.

خانم‌ها هم مي‌توانند در اجراي گفت‌وگوي ويژه موفق باشند؟

بله حتما. چه فرقي مي‌كند؟

اگر فرقي نمي‌كند پس چرا جايشان خالي است؟

بايد فضا را برايشان فراهم كنيم البته چند نفر از همكاران خانم را هم تست زديم ولي مقبول نيفتاد و اجرايشان خوب در نيامد. اگر موقعيتش پيش بيايد حتما موفق مي‌شوند زيرا در كار ما زن يا مرد بودن مجري مهم نيست.

فكر مي‌كنيد هنوز هم مخاطبان شبانگاهي تلويزيون، ساعت
45/22 با اشتياق روي شبكه 2 زوم مي‌كنند؟

گفت‌وگوي ويژه، همچنان مخاطبان سنتي خودش را دارد، البته گاهي فراز و فرود در برنامه هست، ولي به طور كلي شايد آن جايگاه و موقعيت چند سال قبل را كمتر داشته باشد.

چرا؟

دلايل زيادي دارد. پاسخ به اين پرسش، بحث‌هاي فني و كارشناسي مي‌طلبد كه شايد در فرصت اين گفت‌وگو نگنجد اما يكي از دلايل آن، ظهور و بروز برنامه‌ها و شبكه‌هاي رقيب در خود سازمان است. زماني كه ما اين برنامه را راه‌اندازي كرديم در نوع خود بي‌نظير بود و نه تنها در تمام صدا و سيما كه در شبكه‌هاي ماهواره‌اي فارسي زبان نيز رقيبي برايش ديده نمي‌شد. در حال حاضر رقباي داخلي و خارجي، خيلي زياد شده‌اند و به نظر مي‌رسد ما بموقع نجنبيديم و از قافله عقب افتاديم. كم كاري از خودمان بود.

و جدي‌ترين رقيب‌تان؟

راستش را بخواهيد خيلي كم تلويزيون مي‌بينم (با خنده) با اين حال برنامه قابلي كه احساس كنم بهتر از گفت‌وگوي ويژه خبري است، سراغ ندارم.

يك آدم رسانه‌اي كه نبايد به برنامه‌هاي تلويزيون بي‌مهر باشد؟

اگر برنامه خوبي باشد حتما براي تماشايش وقت مي‌گذارم. اين را هم فراموش نكنيد كه لزوما نمي‌توان همه چيز را از تلويزيون ياد گرفت. براي اين كه آدم رسانه‌اي موفقي باشي و بتواني برنامه تلويزيوني خوبي ارائه كني بايد مطالعه داشته باشي و تحقيق و بررسي را فراموش نكني. مجري بايد با دانش كافي در برنامه‌اش حاضر شود. تماشاي برنامه‌هاي ديگران تا حدي به شما كمك مي‌كند.

با اين حال قبول داريد گاهي آنقدر معمولي مي‌شويد كه مخاطب، پاي برنامه‌تان به خواب مي‌رود؟

متأسفانه همين طور است. ما بايد به عهدي كه روز شروع اين برنامه با يكديگر بستيم پايبند باشيم و آن اين بود كه هر قسمت از گفت‌و‌گوي ويژه خبري حتما بايد چالشي، خبري و كارشناسي باشد. اين 3 مولفه از نظر من
3 تا يك نيستند كه با هم جمع شوند؛ 3 تا 10 هستند كه در هم ضرب مي‌شوند يعني اگر هر 3 ويژگي در يك برنامه وجود داشته باشد اهميت و نمره آن قسمت، 1000 مي‌شود. اگر يكي از آنها نباشد 100؛ 2 تا نباشد 10 و در نهايت اگر هيچ كدام را نداشته باشيم برنامه بي‌ربط خواهد شد.

نمره برنامه‌هاي اخيرتان چند است؟

گاهي 10، گاهي 100 و متأسفانه بعضي اوقات هم صفر! بندرت 1000 مي‌شويم.

فاصله از كدام مولفه، صفر و 10 را نصيب‌تان كرده است؟

با توجه به موضوع، متفاوت است اما به نظرم چالشي بودن برنامه‌ها مهم‌ترين فاكتوري است كه از آن فاصله گرفته‌ايم.

چرا غالب برنامه‌هاي گفت‌وگو محور ما در حوزه‌هاي جدي نمي‌توانند جذاب باشند؟

براي جلب و جذب مخاطب، رعايت چند اصل ضروري است. نخست، موضوع برنامه است كه بايد مورد توجه عموم مخاطبان قرار گيرد و براي همه جذاب و مهم باشد. موضوعات خاص، بينندگان مخصوص خود را دارند و بايد در برنامه‌هاي تخصصي مطرح شوند لذا طرح چنين موضوعاتي در برنامه‌اي نظير گفت‌وگوي ويژه خبري اشتباه است. از سوي ديگر، شما حتما بايد ديدگاه‌هاي متفاوت را درباره آن موضوع مطرح كنيد. چون اگر مهم ترين سوژه‌ها راهم يكطرفه بحث كنيد بخشي از جامعه را از خودتان دور كرده‌ايد و تازه آن بخشي هم كه نظرش با شما هماهنگ است مي‌رود مي‌خوابد، زيرا چيز تازه و جديدي برايش نداريد، اما وقتي ديدگاه‌هاي متضاد را داشته باشيد هر دو طيف از بينندگانتان راحفظ خواهيد كرد. بحث بعدي، توجه به بُعد كارشناسي برنامه است يعني طراحي سوال، رويكردها، محورها و جهتي كه طي مي‌شود بايد دقيق و كارشناسانه باشد. در اين صورت برنامه موفق خواهد بود و قالب جذاب خود را تا انتها از دست نمي‌دهد.

با اين تفاسير به اندازه خودتان بيننده داريد؟

به نظر من ظرفيت گفت‌وگوي ويژه، فوق العاده بيش از آني است كه اكنون مشاهده مي‌كنيد.

شايد مشكل از مرتضي حيدري است؟

بعيد نيست. مي‌تواند باشد.

خب رفع مشكل كنيد.

در حال حاضر من تنها نيستم و دوستان ديگري هم اين برنامه را اجرا مي‌كنند منتها در آن شب‌ها هم اتفاق خاصي نمي‌افتد.

به هر حال اين برنامه يك ظرفيت بالقوه دارد كه خيلي با ارزش است اما الان روي شعله كم قرار گرفته است و براحتي مي‌توان شعله را بالا برد.

براحتي؟

بله. اگر چند اتفاق ساده بيفتد به شما قول مي‌دهم كه از دو سه شب ديگر، بيننده‌هاي برنامه ما از سريال‌ها و فيلم‌هاي سينمايي تلويزيون و حتي ماهواره هم بيشتر شود.

چه اتفاقي؟

حالا! [مي‌خندد]

پس منتظر باشيم؟

من كاره‌اي نيستم. افراد ديگري بايد تصميم بگيرند.

مردم براي نيازهاي تفريحي و خبري‌شان چه شبكه‌هايي را انتخاب مي‌كنند؟

براي مخاطب اصلا فرقي ندارد كه اين برنامه را چه كسي پخش مي‌كند، زيرا او به دنبال تأمين نيازهايش است. نياز مردم براي مراجعه به رسانه‌ها را نيز مواردي از قبيل سرگرمي، اطلاع‌رساني، فرهنگ‌سازي و چيزهايي از اين دست تشكيل مي‌دهند، بنابراين كسي كه امكان انتخاب دارد برنامه‌اي را بر مي گزيند كه به مذاقش خوش بيايد و نيازهايش را پاسخ دهد يعني مخاطب، تلويزيونش را روي شبكه‌اي تنظيم مي‌كند كه برنامه‌هايش را مي‌پسندد. مردم با شعورندو وقتشان هم كم است، بنابراين كانالي را انتخاب مي‌كنند كه بهتر به نيازشان پاسخ دهد.

ما هم مي‌توانيم آن جذابيت را داشته باشيم؟

بله، براحتي. در مورد اخبار، نكاتي وجود دارد كه چيز جديد و عجيب و غريبي هم نيست. همان اصول شناخته شده علمي است و اگر به آن پايبند باشيم قطعا مي‌توانيم مخاطب زيادي جذب كنيم. مخاطب به دنبال خبر است و يك موضوع وقتي خبر مي‌شود كه واجد ارزش‌هاي خبري و امثال آن باشد، لذا ما بايد برگرديم و ببينيم با توجه به اين پارامترها چقدر خبرهايمان را درست انتخاب و پخش مي‌كنيم.

برگرديم به گفت‌وگوي ويژه. بيشترين ركورد بيننده در برنامه شما مربوط به كدام گفت‌و‌گو بوده است؟

آمار رسمي و دقيق ندارم، اما علي‌القاعده بايد مربوط به مناظره‌هايي باشد كه در برنامه ما اتفاق افتاد. شايد مناظره آقايان الهام و اعلمي، رهبر و ستاري‌فر و شريعتمداري و آرمين مخاطب زيادي داشت. اصولا مناظره‌هاي جدي هميشه پربيننده‌اند.

مناظره‌هاي انتخاباتي سال قبل را دنبال مي‌كرديد؟

من همانجا در استوديو بودم.

هنگام پخش مناظره‌ها لحظه‌اي بود كه خودتان را جاي مجري تصور كنيد و افسوس بخوريد كه اگر من بودم اين را مي‌گفتم يا…؟

اين حالت خيلي برايم پيش آمد اگر قرار باشد مجري به معناي واقعي برنامه را اداره كند، هر فردي آرزوي اجراي آن را دارد.

پس حضور شما هم نمي‌توانست روند اجراي مناظره‌ها را به كلي تغيير دهد؟

آقاي دكتر پورحسين، استاد بنده‌اند. ايشان با رتبه دانشياري، مدرس دانشگاه تهرانند و تخصص‌شان روان‌شناسي است. واقعا براي من باعث افتخار است كه شاگرد و دوست صميمي و قديمي ايشان هستم. من اصلا نمي‌دانم مصاحبه‌ها در چه شرايطي انجام شد و آقاي دكتر چقدر اجازه مانور داشتند، بنابراين نمي‌توان گفت اجراي من در آن وضعيت مي‌توانست تفاوت قابل ملاحظه‌اي با ايشان داشته باشد. از نظر من حتما قابليت‌هاي آقاي دكتر پورحسين با توجه به دانش آكادميك و تجارب طولاني مديريت در رسانه بسيار بيش از آن چيزي بود كه ما ديديم.

اگر با همان شرايط، اجرا را به شما مي‌سپردند مي‌پذيرفتيد؟

به هر حال ما تعهدي داريم و وقتي سازمان، مأموريتي را محول مي‌كند حتما سعي مي‌كنيم به نحو احسن انجام دهيم، بنابراين اگر در آينده نيز با چنين شرايط و پيشنهادي مواجه شوم مي‌پذيرم.

ضرب‌المثل تا نباشد چيزكي مردم نگويند چيزها را قبول داريد؟

هميشه نه. ما ايراني‌ها خيلي راحت براي يكديگر حرف در مي‌آوريم و به نظرم لازم نيست چيزكي باشد تا چيزهاگفته شود.

نمي‌خواهيد براي قلمي كردن و انتشار خاطرات گفت‌وگوهايتان آستين بالا بزنيد؟

جسته و گريخته يادداشت‌هايي دارم اما مدون نكرده‌ام شايد هم نكنم. فعلا تصميمي دراين‌باره ندارم. به نظرم هنوز آنقدر مطلب قابل انتشار نداشته باشم. روحيه من اين است كه يا كاري را انجام ندهم يا براي آن سنگ تمام بگذارم.

كتاب، شأني دارد و بايد ارزش چاپ شدن داشته باشم تا مردم حاضر شوند بابتش پول بدهند و براي خواندنش زمان صرف كنند. اگر موضوع، صرف نوشتن تنها باشد كه هركسي مي‌تواند صدها كتاب بنويسد. كتاب بايد از خودش حرفي براي گفتن داشته باشد نه اين كه به اعتبار و نشان نويسنده‌اش عرضه شود.

گفت‌وگويي كه اَبتر ماند و به سرانجام نرسيد؟

درگذشته زياد داشتيم. گاهي اوقات، زمان برنامه تمام مي‌شد و ادامه بحث را به شب بعد موكول مي‌كرديم حتي برخي موضوعات پنج، شش شب با مهمانان مختلف ادامه مي‌يافت. برخي مواقع هم مهمانان چند شب پياپي ثابت بودند و موضوع تغيير مي‌كرد.

به هر حال اين طبيعي است زيرا برخي موضوعات، خيلي بزرگند و شما نمي‌توانيد يكشبه با آنها به نتيجه برسيد مثلا براي مشكل اشتغال، صد شب هم كه برنامه بگذاريم آخرش چيزي درنمي‌آيد، بنابراين برنامه ما درچنين شرايطي نقشي روشنگرانه و محرك دارد و اثر خودش را هر چند كم مي‌گذارد. لزوما اصراري براي به سرانجام رساندن همه موضوعات نداريم.

اما سوالات ما به سرانجام رسيد.

مصاحبه خوبي بود. هم گفت‌وگوي ويژه خبري را كالبد شكافي و آسيب‌شناسي كرديد و هم بنده را. يادمان نرود نقدها و صحبت‌هايي كه امروز مطرح مي‌كنيم 10 سال پيش وجود خارجي نداشت و اين يعني ما يك قدم جلو رفته‌ايم، هر چند اين سرعت در عصر پرشتاب تكنولوژي و ارتباطات، خيلي قابل قبول نيست و بايد سريع‌تر بجنبيم.

اميدوارم اين گفت‌وگو، هم براي من و هم آنها كه مي‌خوانند، يك گام رو به جلو باشد.


جام جم
شيما و ميلاد كريمي

 

قصه گویی

 

قصه گویی


قصه از زمان تولد فرد شروع مي‌شود و با تولد هر انساني قصه‌اي نو آغاز مي‌شود و با گذشت هر لحظه از زندگي انسان قصه‌اي نو به قصه‌اي گذشته اضافه مي‌شود قصه يعني سرگذشت انسان و اتفاقاتي كه در زندگي او جريان دارد. قصه يك نگاه دوباره به پشت سرمون هست، به حوادث خوب و بدي كه در آلبوم خاطرات گذشتمون به جا مانده، قصه تمام آن احساسهاي پاك و يا تلخي بود كه روزي از روزها با آنها دست و پنجه نرم كرده‌ايم و با آنها زندگي كرده‌ايم. قصه، داستان زندگي ما را به تصوير مي‌كشد، راهي كه در پيش داريم و به هدفي كه خواهيم رسيد. قصه يك نگاه ساده و دور از ريا به تمام وقايع زندگي است. به تمام عمرمان و ساختن واقعيتي است براي فردايمان، قصه ورود به دنياي جالبي است كه بسياري از آن‌ها موجب پيشرفت و پسرفت آدمي مي‌شود. دنيايي كه به علم مادي منحصر نيست. اين قصه‌ها به انسان‌ها درس زندگي مي‌دهند. تجاربي كه انسان‌ها بايد از اين‌ها استفاده بكنند. قصه منم، توئي، مائيم. افكارمون، خاطراتمون، اشتباهاتمون، افتادن‌ها و بلند شدنهايمان و دوباره راه افتادنهايمان، بازي‌هاي كودكي، عاشق شدن‌هاي نوجواني و اميدهاي جواني و ... اگر تمام انسانها قصه‌ی خود را بنويسند نبايد پاياني براي آن در نظر گرفت چون از نسلي به نسل ديگر انتقال مي‌يابد.
 
داستانهای مصور
 
معمولا کودکان در همه ی کشورهای جهان وجوه مشترکی دارند و کالاهای مشابهی برای آنان در بازارهای دنیا عرضه می شود. ولی در این میان بیش از همه، کتابهای مصور کودکان است که تا حد زیادی یکنواخت مورد استقبال شدید بچه های جهان قرار می گیرد.

خواندن داستان برای کودکان از روزهای نخستین مدرسه، حتی قبل از آن در منزل، دارای اهمیت زیادی است. زیرا کودک از سنین خیلی پائین با داستانها و مضامین کتابها آشنا می شود، و چون در تمام مدتی که  برایش داستان خوانده می شود و گوش می دهد، به عکس ها نگاه می کند و سوال می کند در نتیجه تجارب زیادی پیدا می کند.

کتاب های مصور:  نقاشی های رنگی هستند که متن مکالمات بالای سر تک تک قهرمانان درج می شود و مسیر داستان آنقدر جالب و دیدنی است که فرد حریصانه و با کنجکاوی برخواسته از تمام وجود می خواهد به هر قیمتی که هست موضوع داستان را از روی تصاویر و گفتگوها دریابد و آنرا به آخر برساند. همین شور و شوق برای درک مفهوم از روی حدس و دقت و کنجکاوی، باعث برانگیختن تمام هوش و حواس خواننده برای فهم مکالمات می شود که در نهایت پس از پایان داستان، تاثیری شگفت انگیز روی قدرت و توان درک مفاهیم پیچیده فرد دارد.

در برخی از کتابها، علی الخصوص کتابهای کودکان، «تصویر سازی متن» یعنی: «نگارش نقش» در کنار« نگارش متن» که هر دو گونه ادبی و هنری هستند به خلق اثری واحد منتج می شود. در اینجا نقش، حکم تزئین متن را ندارد بلکه هر چه هست نشانگر هدف کلی متن است. به این  گونه کتاب ها «کتابهای مصور» و این گونه داستانها «داستان های مصور» می گویند.

داستان های مصور را اغلب هنر نهم می نامند که از جمله کسانی که در این زمینه فعالیت داشته اند اسکات مک کلود و وینسور مک کی و شیندل می باشد.

http://www.r-azar.com/stories.html

بابا، مامان، با من حرف بزنيد

 

بابا، مامان، با من حرف بزنيد

محمدرضا عزيزي

مينا كوچولو با چشمان پر اشك از ارتفاع يك متري قدش آد مبزر گها
را نگاه مي كند. از آن پايين احساس مي كند هيچ كس او را نمي بيند.
بزرگ ترها تندتند دارند با هم صحبت مي كنند. مينا دامن مامان را م يكشد
و با بغض م يگويد: با من حرف بزن. با من حرف بزن. با من حرف بزن.
مامان كه حوصل هاش از ن قنق مينا سر مي رود دستش را م يگيرد و او
را روي مبل م ينشاند و يك سي دي كارتون توي دستگاه م يگذارد و آن
را روشن مي كند.
مينا كوچولو انگار مسخ شده است با اولين تصاوير رنگي و رقصان
كارتوني و شنيدن اولين صداي موسيقي چشمانش گشاد م يشود و بدون
مژه زدن محو تماشاي تلويزيون م يشود. مينا اصلا يادش م يرود كه چقدر
مشتاق بود با مامان صحبت كند. مامان هم با خيال راحت سراغ دوستانش
مي رود و به حرف زدن ادامه مي دهد.
شايد نشاندن بچه ها پاي كامپيوتر و تلويزيون آسا نترين راه براي
خلاصي از آنها باشد و بعد از اين كار ساعت ها بتوانيد به كارهايتان برسيد
اما اين زرنگي به بچ هها لطمه زيادي مي زند.
تحقيقات نشان م يدهد تماشاي تلويزيون براي كودكان زير 2 سال

اثرات منفي بسياري دارد؛ از اين رو تماشاي آن براي اين كودكان توصيه
نمي شود. تماشاي تلويزيون در سنين پايين مي تواند باعث تاخير در تكلم
كودكان و چاقي شود و بر توانايي تمركز كودكان تاثير بگذارد.
بر اساس نظر برخي كارشناسان ، بهتر است كودكان زير 2 سال
تلويزيون و هيچگونه رسانه الكترونيك از جمله رايانه و باز يهاي
الكترونيك را تماشا نكنند.
مدت نمايش اين برنامه ها ممكن است زماني را كه كودكان بايد به
بازي، ارتباط اجتماعي با ديگران و شانس براي بهبود زبان خود اختصاص
دهند، كاهش دهد؛ همچنين ممكن است به رشد حركات كامل چشم و
مدت زمان تمركز آنها لطمه بزند.
برخي هم معتقدند هر چه كودكان زير 3 سال بيشتر تلويزيون تماشا
كنند كمتر در مهار تهاي گفتاري و حركتي توانايي دارند.
اين درحالي است كه در صورتي كه كودكان روزانه مدت زمان بيشتري
را با مادر و برقراري ارتباط رفتاري و گفتاري با وي بگذرانند كمتر تحت
تاثير تلويزيون قرار م يگيرند و تواناي يهايشان بيشتر رشد مي كند.
قص هگوي مكانيكي
همدم شب هاي نادر كوچولو خرس پشمالوي اوست كه داخلش يك

دستگاه كوچك پخش صداست. مامان سي دي قصه مورد علاقه نادر را
داخل آن م يگذارد و دستگاه را روشن مي كند. چند دقيق هاي پيش او
مي ماند و بعد او را با سي دي قصه تنها مي گذارد. وقتي قصه به آخر
مي رسد نادر هم ديگر خوابيده است.
مادر نادر مي گويد من قصه بلد نيستم. چيزي ندارم براي او تعريف
كنم. به خاطر همين، اين كار به نظرم رسيد و نادر هم خيلي استقبال كرد
و از اين قص هگوي كوچولوي خود خيلي راضي است. مادر نادر مشكل
خود را حل كرده است اما نم يداند اين كار مي تواند براي نادر كوچولو
مشكل ايجاد كند.
روانشناسان كودك اعتقاد دارند صحبت كردن با كودكان هنگام خواب
بسيار بيشتر از قصه خواندن، قدرت تكلم آنها را افزايش مي دهد. بنابراين
اگر قصه اي بلد نيستيد تا براي كودك خود تعريف كنيد هيچ نگران نباشيد
و قبل از خواب با او گفت وگو كنيد. تحقيقات نشان م يدهد در صورتي
كه با كودكان هنگام شب سخن بگوييد قابليت تكلم آنها تا 6 برابر بهتر
از حالتي كه براي آنها داستان مي خوانيد رشد پيدا خواهد كرد. حتي اگر
كودك شما سن كمي دارد و قادر به حرف زدن نيست زماني كه صداي
شما را مي شنود و سعي مي كند به گونه اي به آنها پاسخ دهد مهار تهاي
زباني و تكلمي او به طرز شگف تآوري رشد مي كند.
حتي بهترين كتا بها هم تاثير بسيار كم تري از يك مكالمه كوتاه كلمه
به كلمه بين كودك و مادر دارد.
به گزارش ايسنا محققان طي يك بررسي 275 كودك را بين سنين يك
تا 4 سال مورد مطالعه قرار دادند تا عوامل مختلف مانند صحبت كردن
آ نها با والدينشان، با ديگر كودكان و تماشاي تلويزيون را بر قدرت تكلم
كودكان بسنجند. در پايان مشخص شد كودكاني كه هنگام شب و قبل
از خواب با پدر و مادر خود صحبت م يكنند نسبت به كودكاني كه فقط
قصه گوش مي دهند تا 6 برابر بهتر سخن م يگويند. آنها لغات بيشتري
را مي دانستند، بهتر از كلمات استفاده م يكردند و اشتباهات كمتري در
صحبت كردن خود داشتند.
كودكان طي يك روز به طور متوسط نزديك به 13 هزار لغت
جديد را از طريق والدين خود مي شنوند و همچنين نزديك به 400 بار
با والدين خود به طور مستقيم گف توگو مي كنند. والدين بايد از اين
فرصت ها نهايت استفاده را ببرند و با تصحيح اشتباهات كودكان و
معرفي لغات جديد به آنها قدرت مكالمه كودكانشان را تا حد ممكن بالا
ببرند.
نيما كوچولو خيلي روان حرف مي زند. گرچه او مادري شاغل دارد
و از 6 ماهگي نزد پدربزرگ و مادربزرگ خود بوده است، آنقدر با آنها
صحبت كرده و آنها با او حرف زد هاند و از سر حوصله اشتباهاتش را
تصحيح كرده اند كه حالا نيما در 4 سالگي دامنه وسيعي از لغات دارد،
شعرهاي زيادي با معني آن حفظ است و بسيار زيبا و درست حرف
مي زند.
مادر نيما مي گويد اين خوش زباني او را مديون حوصله به خرج دادن
و هم كلامي با مادربزرگ و پدربزرگش هستيم. آنها هرگز با او شكسته
حرف نمي زدند و هميشه با نيما صحبت م يكردند.
اگ ر م يخواهيد فرزند شما خوب و در ست حرف بزند از سپردن او به
دستگاه هاي مكانيكي اجتناب كنيد و براي او وقت بيشتري بگذاريد.

http://jamejamonline.ir/Media/pdfs/1390/02/12/100842459948.pdf

مراحل قصه گویی


مراحل قصه گویی


۱- گزینش قصه
منبعی که قصه گو برای انتخاب کردن داستان در اختیار دارد، پهنه ی ادبیات شفاهی و مکتوب جهان است. قصه گو، هنگام انتخاب کردن قصه هایی که مجموعه ی او را تشکیل می دهد از تجربه های خود و دیگران به عنوان منبع بهره می گیرد.
ادبیات قومی گنجینه ی تقربیاً بی انتهایی از قصه‌هایی را که نیروی سحر آمیز خود را حفظ کرده است و در انتظار باز گو شدن است در اختیار قصه گو می گذارد. در بیشتر مجموعه های کتابخانه ها، گزیده ی داستانهای قومی دیده می شود.
ادبیات قومی واقعی هر خواستی را جوابگوست و از توان بسیاری برخوردار است، از این رو زمینه ی دلخواهی را برای قصه گو فراهم می آورد. بخصوص برای قصه گوی مبتدی، زیرا ادبیات قومی برخاسته از ادبیات شفاهی است و آسانتر بازگو می شود. این قصه ها که در طول صد ها سال، کودکان را غرق لذت کرده است امروز نیز از چنین توانی برخوردار است.
مسئله ی انتخاب کردن کتاب، با توجه به انبوه موادی که در اختیار قصه گوست، به ویژه برای قصه گوهای تازه کار و مبتدی مشکلی اساسی است. حتی بهترین و برجسته ترین قصه گوهای حرفه ای هم قادر به گفتن هر داستانی نیستند.
قصه گو مجموعه ی خود را از قصه هایی می سازد که با شخصیت خاص و سبک او متناسب باشد.
قصه گوی تازه کار، ابتدا باید سعی کند که ویژگی های شخصیت و سبک خود را ارزیابی کند. سپس باید از خودش بپرسد: «چه نوع داستانهایی را می توانم مؤثر و خوب بیان کنم؟ چگونه می توانم شخصیت خود را با قصه ای هماهنگ کنم تا هر دو بتوانیم با شنونده ارتباط برقرار کنیم؟»
یافتن داستانهای مناسب برای گفتن، مستلزم زمان است و گاهی مستلزم یک زمان طولانی است. قصه گو به یک زمینه ی غنی مطالعاتی نیازمند است. پیش از آنکه بتواند داستانهای مناسب را تشخیص دهد، نیازمند به شناخت مجموعه های مختلف قصه ها و موادی است که در یک قصه گویی مؤثر به کار می رود.
قصه گوی تازه کار هنگامی که برای بچه ها قصه می گوید باید کار خود را با استفاده از مجموعه ی کتابهای کودکان، که در کتابخانه موجود است آغاز کند. در آنجا مجموعه هایی از ادبیات قومی یا برگزیده ی آنها یا داستانهای کوتاه را می یابد و شروع به خواندن می کند. به هنگام خواندن قصه های جالب توجه را یادداشت می کند و قصه هایی را که با شخصیت او متناسب نیست کنار می‌گذارد. داستانهایی را که مناسب تشخیص داده است در برگه هایی به قطع cm۱۲/۵ × ۷/۵ یا در یک دفترچه، یادداشت می کند. به این ترتیب پس از سیری گذرا در پهنه ی ادبیات موجود، می‌تواند دوباره به یادداشت ها مراجعه کند.
وقتی قصه گو به داستانهایی برخورد می کند که به نظرش جالب توجه می آید و فکر می کند که می تواند آنها را در مجموعه خود قرار دهد، باید آنها را بازنگری کند تا داستان مورد نظر خود را برگزیند. قصه گو برای انتخاب کردن، به چنین معیارهایی توجه دارد:

آیا داستان خود او را بر می انگیزد؟ آیا دوست دارد دیگران را در آن سهیم کند.
آیا او می تواند از عهده ی گفتن داستان برآید؟ شاید محتوا و فضای داستان با شخصیت قصه گو متناسب نباشد.
آیا این قصه برای گفتن مناسب است؟ خواندن آن برای بچه ها بهتر از گفتن آن است؟
آیا این قصه برای گروه سنی شنوندگانش متناسب است؟
آیا طول قصه برای شنوندگانش مناسب است؟ آیا برای کوچولوها زیاد طولانی نیست؟ آیا برای سنین بالاتر زیاد کوتاه نیست؟
۲-آماده کردن قصه
پس از آنکه قصه گو کار انتخاب کردن را تمام می‌کند وارد مرحله ی آماده کردن داستان برای گفتن می شود. آماده کردن داستان برای گفتن از مهمترین گامهایی است که در جهت به کارگرفتن فن قصه گویی برداشته می شود. قصه گو باید به خاطر داشته باشد که کار او از بر کردن یا از رو خواندن نیست. بلکه، کار او قصه گفتن است که مانند تجربه ای یگانه باقی می ماند. از بر کردن کردن قصه اغلب نخستین مانعی است که راه سیر طبیعی و خود انگیخته ی یک قصه گوی موفق را سد می کند. قاعده ی درست این است، هرگز نباید داستانی را برای گفتن به خاطر سپرد، بلکه با توجه به ساختمان قصه به خاطر سپردن طرح آن کافی است. معمولاً آغاز داستان به زمینه چینی اختصاص دارد. در این زمینه چینی محیط تقریباً محیطی عادی است و همه چیز در آرامش است. مرحله ی بعد بروز بحران است. اینجا در واقع نقطه‌ی شروع داستان است. اگر قرار است داستان پایان پیروزمندانه داشته باشد باید بحرانی که بروز کرده است، بر طرف شود. باقی داستان کوششی است برای برطرف کردن بحران.
مرحله ی پس از بحران مرحله ی اوج گیری داستان است. در این مرحله تلاش قهرمانان داستان برای برطرف کردن بحران کاملاً مشهود است. مرحله ی اوجگیری داستان یا تلاش برای اصلاح کردن اشتباه یا بر طرف کردن بحران، بخش اصلی داستان را تشکیل می دهد، و از نظر طول زمانی از نقطه ی شروع تا رسیدن به نقطه ی اوج بیشترین وقت قصه گویی را به خود اختصاص می دهد. پس از آن، نقطه ی اوج یا مرحله ی گره گشایی است که در واقع حساسترین بخش داستان است. اینجا نقطه ای است که بحران در آن برطرف می شود یا اشتباه اصلاح می شود. نقطه ی اوج داستان جایی است که هیجان فزاینده ی اوج گیری داستان شکسته می شود و فضای قصه می تواند دوباره به حالت عادی بازگردد. در نقطه ی اوج، بحران برطرف می شود و شنونده دوباره آرامش می یابد.
زمانی که قصه گو داستانی را برای گفتن آماده می کند باید طرح قصه را همواره در خاطر داشته باشد. این امر او را یاری خواهد کرد که تصمیم بگیرد کجا تأکید بیشتری داشته باشد، چه زمانی را به مراحل مختلف قصه اختصاص دهد و چگونه قصه را به بخش هایی تقسیم کند که به تداوم آن کمک کند. همچنین توجه به ساختمان داستان به گوینده کمک می کند تا بتواند برای یایگانی شخصی خودش چکیده قصه را تهیه کند.
یکی از مؤثرترین روشهایی که قصه گو را مطمئن می کند تا هر گاه که بخواهد قصه ای در اختیارش باشد، تهیه ی یک بایگانی از چکیده ی داستانهاست. چکیده ی داستانها معمولاً روی کارت هایی مقوایی به قطع cm۱۲/۵ × ۷/۵ ثبت می شود و شامل مطالب زیر است؛ عنوان داستان، مشخصات کتاب شناسی از نقطه نظر چاپ، طرح اجمالی حوادث در مراحل مختلف زمینه چینی، اوجگیری داستان، نقطه ی اوج، فرود داستان و نتیجه گیری. این طرح شامل کلمه های کلیدی و عبارتهایی است که ذکر آن در نقل داستان ضروری به نظر می رسد. در این کارتها اسامی شخصیتها، توالی حوادث و اطلاعات ضروری دیگر که قصه گو برای بیان هنرمندانه و صحیح قصه نیازمند به دانستن آن است منعکس می شود. طرح کلی داستان باید به صورت چکیده باشد نه به صورت بازنویسی کامل آن.
البته قصه گو هرگز نباید هنگام قصه گویی از این کارتها استفاده کند، زیرا این عمل به جای آنکه به ارزش قصه بیفزاید، سبب لطمه زدن به کار می شود. بهتر است قصه گو پیش از آغاز کارش به آنها مراجعه کند تا بیشتر آماده شود.
۳-آماده کردن وضعیت مناسب برای قصه گویی
قصه گویی در کلاس درس.
وقتی که قصه گو و گروهی شنونده برای آفریدن یک داستان گرد هم می آیند، برای اجرای موفقیت آمیز برنامه نیاز به موقعیت فیزیکی و روانی خاصی دارند که باید در نظر گرفته شود. محیط یک کلاس در صورتی برای قصه گویی محیطی مطلوب خواهد بود که قصه گو به چند عامل توجه داشته باشد. زمان قصه گویی باید رها از هرگونه قید و غیر رسمی باشد، زمانی برای سهیم شدن در یک آفرینش دو جانبه و زیبا. چنین شرایط عاطفی که سبب به وجود آمدن این حالت در شنوندگان می شود باید به وسیله ی قصه گو به وجود آید. بسیاری از قصه گو ها، با بیانی ساده از عهده ی این کار بر می آیند. آنها معتقدند که زمان قصه گویی زمان خاصی برای شادی، رها بودن از قیود و لذت بردن از یک تجربه ی منحصر به فرد است. قصه گو همچنین در سراسر برنامه قصه گویی، کودکان را برای چگونه گوش دادن راهنمایی می کند. در دنیای پر مشغله و شلوغ ما، بسیاری از کودکان راه درست گوش کردن را نمی دانند. آنها برای اینکه بتوانند از قصه ای هر آنچه دریافت کردنی است به دست بیاورند، نیاز به کمک دارند تا راه درست گوش کردن را بیاموزند.معمولاً قصه گو می تواند به سادگی کودکان را درباره ی گوش دادن راهنمایی کند. قصه گو به گروه می گوید که زمان گوش کردن فرا رسیده است و آن زمانی است که سکوت اهمیت بسیار دارد. اگر قرار باشد تخیل به کار بیفتد و داستان جادوی خود را ظاهر کند باید خوب گوش داده شود.
قصه گو باید پیش از شروع کار، اطلاعاتی را درباره ی قصه در اختیار شنودگانش بگذارد. گاهی فقط اشاره ای مختصر درباره ی قصه و نویسنده و کتابی که داستان از آن انتخاب شده کافی است. زمانی دیگر ممکن است قصه گو بخواهد نکاتی را در حد اظهار نظر شخصی درباره ی رابطه ی خودش با قصه و چگونگی یافتن آن و دلایل علاقه‌مند بودن به آن و ارتباط این قصه با جهان امروز و غیره را مطرح کند. اتفاق می افتد که قصه گو متوجه می شود که کودکان قصه ای را که او می خواهد بگوید می دانند، می شود از آنها خواست به این روایت از قصه توجه کنند و ببینند آیا همانگونه است که شنیده اند؟ (اغلب اوقات بچه ها با نهایت تعجب در می یابند که تفاوتهایی وجود دارد...و جنبه هایی از قصه با آنچه قبلاً شنیده اند تفاوت دارد.)
روش نشستن شنودگان متغیر مهمی برای فراهم آوردن محیط متناسب قصه گویی در کلاس درس، به حساب می آید. صدای قصه گو باید به راحتی شنیده شود و دیدن او بدون تلاش زیاد ممکن باشد. دستیابی به این دو عامل و به وجود آوردن فضایی غیر رسمی و آزاد، تنها زمانی امکان پذیر است که در ساعت قصه گویی برای نشستن کودکان در کلاس درس ترتیب مناسبی داده شده باشد. برخی از آموزگاران قصه گو ترجیح می دهند که کودکان سر جای همیشگی خود بنشینند، گروهی دیگر دوست دارند ترتیب متفاوتی داده شود تا مطمئن شوند که فضای غیر رسمی و مخصوصی که علاقه مند به خلق آن هستند فراهم شده است. گروهی دیگر از قصه گوهای موفق دوست دارند شنوندگان را در نیم دایره ای در برابر خود جای دهند ، چه روی صندلی چه روی زمین. راه های گوناگون نشاندن شنودگان برای قصه گویی بستگی به چند عامل مختلف دارد، برای مثال تمایل شخصی قصه گو و موقعیت فیزیکی کلاس.
فضای آزاد یکی از مؤثر ترین مکانها برای تجربه ی قصه گویی است. در نقطه ای آرام که درخت و چمن و آسمان به هنر قصه گو می افزاید، قصه گو و شنوندگانش می توانند از اوج یک تجربه ی قصه گویی برخوردار شوند. اطمینان داشتن از غیر رسمی بودن محیط خارج و آرامش و سکوت یک گوشه ی سبز و خرم همیشه به هنر قصه گویی بعد دیگری می بخشد. انتخاب کردن قصه برای کودکان همیشه کاری بسیار مهم است. قصه گو هرگز نباید از قصه ای که برای ترساندن طراحی شده است استفاده کند.

http://www.majidakhshabi.com/ftopict-6372.html

قصه درمانی

قصه درمانی

قصه گفتن تا چه اندازه اهمیت دارد؟ شمار روزافزونی از روان درمانگران از قصه و داستان برای کمک به حل مشکلات مردم استفاده می‌کنند.

شمار روزافزونی از روان درمانگران از قصه و داستان برای کمک به حل مشکلات مردم استفاده می‌کنند. کارل یونگ در کتاب انسان و سمبل‌هایش می‌نویسد که ما اگرچه ممکن است پس زمینه‌های فرهنگی و مذهبی متفاوتی داشته باشیم اما همه در ضمیر خودآگاه مشترکی سهیم هستیم. او معتقد بود که انسان‌ها از سمبل‌های یکسان یا مشابهی استفاده می‌کنند که نماینده هر دو جنبه والا و پست حیات روانی هستند. برونوبتلهایم، مشهورترین روانشناس در این زمینه است که از داستان به عنوان روش درمانی کودکان استفاده می‌کرد. او مربی و درمانگر کودکان، روان پریش بود. به عقیده بتلهایم، مشکل ترین کار در آموزش کودکان مساعدت به آنان در درک معنای زندگی است تا به بلوغ روانی دست یابند. او در کتاب " برجسته اش کاربردهای افسونگری " می‌نویسد:صرف نظر از نقش حیاتی و مهم سرپرستان کودکان، میراث فرهنگی که به شکل افسانه‌ها است به زندگی آنها معنا می‌بخشد. وی معتقد است که وقتی بچه‌ها را در برابر ادبیات قرار می‌دهیم، قصه‌ها بیشترین جاذبه را برای آنها دارند.
او چنین توضیح می‌دهد: موضوع این نیست که فضیلت در پایان پیروز و اخلاقیات ترویج می‌شوند بلکه این است که قهرمان قصه،جذاب ترین مسئله برای کودک است و او در تمام مبارزات، قهرمان خود را در نقش قهرمان قصه می‌بیند. به خاطر این هم ذات پنداری، کودک تصور می‌کند که به قهرمان داستان از آزمون‌ها و بلایا به زحمت می‌افتد و با او به پیروزی دست می‌یابد. زیرا که فضیلت پیروز است. کودک چنین هم ذات پنداری را به تنهای انجام می‌دهد و چالش‌های درونی و بیرونی قهرمان، اخلاقیات را بر لوح ضمیر او حک می‌کند. شنل قرمزی نمونه ای از داستان‌های نمادین است. شنل قرمزی کوچک برای دیدن مادربزرگ به آن سوی جنگل می‌رود. او قلب مهربانی دارد اما زود نصایح مادر را فراموش می‌کند و به گرگ اعتماد کرده و تمام جزییات خانه مادربزرگش را برای او افشا می‌کند. گرگ هم ابتدا مادربزرگ و سپس شنل قرمزی را می‌خورد و اگر دوستان او کمی دیرتر رسیده بودند ممکن بود پایان غم انگیزی در داستان داشته باشیم. شنل قرمزی یاد می‌گیرد که دوستی چیز بسیار خوبی است اما اعتماد بی جا به هر کسی کاز راه می‌رسد کار بسیار نابه جایی است.

داستان شنل قرمزی ممکن است در نظر اول خیلی پیش پا افتاده به نظر بیاید، اما تمثیل بسیار خوبی برای یاد دادن این موضوع است که هر کسی شایسته دوستی نیست نباید هرگز به غریبه‌ها اعتماد کرد. داستان و افسانه، پیام‌های روانشناختی مهمی در بر دارند. آن‌ها با آشنا کردن کودکان با آن چه در ضمیر ناخودآگاه شان می‌گذرد، به کودکان کمک می‌کنند تا بر مشکلات روانشناختی رشد فایق آیند. داستان‌ها به کودکان می‌آموزند که مبارزه علیه مشکلات شدید در زندگی اجتناب ناپذیر و بخشی طبیعی در حیات بشری است و اگر انسان عقب نشیند و ثابت و استوار با سختی غیرمنتظره و اغلب ظالمانه روبرو شود، بر تمام موانع غلبه می‌کند و در نهایت پیروز می‌گردد. کودکان 2 ساله خیلی زود به شنیدن داستان یا شعرهای کودکانه علاقه نشان می‌دهند. داستان‌های مخصوص کودکان نوپا نباید طولانی یا پیچیده باشند. ممکن است داستان تنها بازتاب کازهای روزانه، مثل تهیه غذا یا پختن آن باشد. وقتی کودکان بزرگتر می‌شوند می‌توانید داستان‌هایی با حوادث و شخصیت‌های بیشتری برای شان بگویید. برای مثال 3 ساله‌ها اغلب از شنیدن داستان‌های واقعی درباره کودکی خود یا بقیه اعضای خانواده خوش شان می‌آید. تا سن هفت سالگی، برای بچه‌ها می‌توانید قصه‌هایی به روش آهنگین و ریتمیک بگویید که در آن‌ها کلمات کلیدی تکرار شوند. برای این گروه سنی، اغراق در بیان و نشان دادن قصه با حرکات، بسیار مناسب است زیرا به تخیل آن‌ها پر و بال می‌دهد و رابطه خوبی بین قصه گو وشنونده ایجاد می‌شود.

به نظر رودلف اشتاینر_مؤسس مدارس والدورف_بچه‌های پیش دبستانی عاشق حرکات بیانی با دست، تغییر حالت و احساس با صورت و صداهای زمینه و جلوه‌های صوتی هستند. برای این که شخصیت‌ها و حوادث را برای بچه‌ها زنده کنید می‌توانید، می‌توانید از این عناصر استفاده کنید. به یاد داشته باشید که این عناصر را در یک داستان همیشه مثل هم استفاده کنید تا بچه‌ها آن‌ها را یاد بگیرند و به خاطر بیاورند. تطابق یابی، عنصرمهمی در قصه گویی است که به قصه‌ها نیروی نفوذ و تأثیر می‌بخشد. تطابق یابی، یک فرآیند ذهنی ناخودآگاه است. وقتی بچه‌ها به داستان گوش می‌دهند به طور مداوم آن چه را می‌شنوند با خاطرات خود پیوند می‌دهند. آن‌ها در ذهن خود جستجو می‌کنند تا تجربیات حاضر خود از داستان را با وقایعی از گذشته مرتبط کنند. اگر کودکی بشنود " سگی بزرگ وخشمگین " شروع به تطابق یابی در تجربیات گذشته می‌کند تا به این سه کلمه معنی بدهد. بنابراین، عبارت " سگی بزرگ خشمگین " در هر کودک شنونده، تصویر متفاوتی را در خاطر زنده می‌کند. چون کودکان منحصر به فرد هستند،تجارب شان نیز منحصر به فرد است. آن‌ها را از خلال حواس خود تعبیر و بنا بر تجربیات گذشته شان تفسیر می‌کنند.
برای انجام دادن این کار، هر کودک یاد می‌گیرد که رشته ای از الگو‌ها را بسازد. وقتی کودکان قصه ای را می‌شنوند، مدام حوادث و شخصیت‌های داستان را با تجربیات خود از وقایع ارتباط می‌دهند. فرآیند تطابق یابی در سطحی ناهوشیار رخ می‌دهد. به طور مثال تا به حال به این نکته توجه کرده اید که اگر در روند قصه شما اتفاقی عادی برای یکی از قهرمانان پیش بیاید، ممکن است یکی از کودکان اتفاق مشابهی را که برای خودش پیش آمده یا شاهد آن بوده به یاد آورد و دلش بخواهد که آن را بازگو کند.
این روند به طور سریع در اتاق قصه به جریان می‌افتد و تقریبا ً هر کدام از آن‌ها چیزهای مشابهی را به یاد می‌آورند. در حقیقت شما یک جریان تطابق یابی را در طول قصه گویی خود فعال کرده اید.

گردآوری: گروه سبک زندگی سیمرغ

تأثير قصه در كودكان

 

تأثير قصه در كودكان


داستان و قصه نقش بسيار مهمي در تكوين شخصيت كودك دارد. از طريق قصه ها و داستان هاي خوب، كودك به بسياري از ارزش هاي اخلاقي پي مي برد. پايداري، شجاعت، نوع دوستي، اميدواري، آزادگي، جوانمردي، طرفداري از حق و حقيقت و استقامت در مقابل زور و ستم ارزش هايي هستند كه هسته ي مركزي بسياري از قصه ها و داستآنها را تشكيل مي دهند. پرورش حس زيبايي شناسي در كودك، متوجه ساختن كودك به دنيايي كه اطرافش را فرا گرفته، پرورش عادات مفيد در كودك، تشويق حس استقلال طلبي و خلاقيت كودك هدف هاي اصلي طرح قصه هاي خوب براي كودكان است

انتخاب قصه هاي مناسب

انتخاب قصه هاي مناسب

مسئله ي انتخاب كردن قصه، با توجه به انبوه موادي كه در اختيار قصه گوست، به ويژه براي قصه گوهاي تازه كار و مبتدي، مشكلي اساسي است. حتي بهترين و برجسته ترين قصه گوهاي
حرفه اي هم قادر به گفتن هر داستاني نيستند. قصه گو، قهرمانان خود را از قصه هايي مي سازد كه با شخصيت خاص و سبك او متناسب باشند. قصه گوي تازه كار، ابتدا بايد سعي كند كه
ويژگي هاي شخصيت و سبك گويش خود را ارزيابي كند. سپس از خودش بپرسد: چه نوع داستان هايي را مي توانم مؤثر و خوب بيان كنم؟ چگونه مي توانم شخصيت خود را با قصه هماهنگ
كنم تا هر دو بتوانيم با شنونده ارتباط برقرار كنيم؟ پس از آن كه قصه گو كار انتخاب كردن را تمام كرد، وارد مرحله ي آماده كردن داستان براي
گفتن مي شود كه از مهم ترين گام هايي است كه در جهت به كار گرفتن فن قصه گويي برداشته مي شود. قصه گو بايد به خاطر داشته باشد كه كار او از بر كردن يا از رو خواندن نيست، بلكه
كار او قصه گفتن است كه مانند تجربه اي يگانه باقي مي ماند. از بر كردن قصه اغلب نخستين مانعي است كه راه سير طبيعي و خودانگيخته ي يك قصه گويي
موفق را سد مي كند. قاعده ي درست اين است كه هرگز نبايد داستاني را براي «گفتن» به خاطر سپرد، بلكه با توجه به ساختمان قصه، به خاطر سپردن طرح آن كافي است.
انتخاب و آماده كردن داستان، نخستين گام ها در راه پيشبرد هنر قصه گويي است و هنر قصه گويي بر آنها استوار مي شود. قصه گوهاي مبتدي و تازه كار به زودي متوجه مي شوند زماني را
كه براي رسيدن به اين مرحله از رشد سپري كرده اند، سرمايه گذاري مفيدي بوده است. آماده كردن ذهن و بيان ، در ارائه ي موفقيت آميز يك قصه مهم ترين مُتغيّر به شمار مي آيد. بدون
اين انتخاب و آماده كردن بسيار دقيق، قصه گو نبايد انتظار به دست آوردن يك تجربه ي موفق را داشته باشد.

بررسی جایگاه قصه و قصه گویی در انتقال مفاهیم تربیتی در نظام آموزشی

بررسی جایگاه قصه و قصه گویی در انتقال مفاهیم تربیتی در نظام آموزشی

قصه گویی در کشور ما سابقه ای بس دیرینه و قدیمی دارد ، اما نفوذ عوامل و وسایل ارتباط جمعی و علاوه بر آن مسائل خاص حوزه های شهرنشینی ، موجب شده تا نقش قصه گویی در طول دوران و به ویژه در نظامهای آموزشی کم رنگ شود . همچنین به قصه گویی هنوز به عنوان یک فن نگاه نمی شود و در نظام آموزش و پرورش جایگاه شایسته ای برای قصه گویی به چشم نمی خورد . بسیاری از علاقمندان به این فن ، به تجارب خود متکی هستند و کمتر با روشهای علمی و اصول قابل قبول این فن آشنایی دارند . بحث در باره ی نظام تعلیم و تربیت بسیار گسترده است ، به گونه ای که وارد شدن به هر حیطه از آن ، نیازمند دانش و تخصص است و اگر محققی واجد تخصص نباشد و علاوه برآن در زمینه ی مسائل تربیتی صبر و حوصله و دقت لازم را به کار نبرد ، بی شک نمی تواند این نظام را به سر منزل مقصود هدایت کند .
همانگونه که می دانید در کشور ما به رغم وجود گنجینه های علم و معرفت و داستانها و افسانه های زیبا و آموزنده ، اولیا و مربیان بیشترین وقت خود به مسائل آموزشی کودکان اختصاص می دهند و دانش آموزان نیز، در خانه و مدرسه بیشتر اوقات خود را صرف یادگیری های غیر فعال کرده ، از سختی و خشکی دروس و اضطراب امتحان و نمره رنج می برند . بدین ترتیب اغلب اولیا ومربیان از هدف اصلی تعلیم و تربیت که پرورش انسانهای خلاق ، مبتکر و کارآمد است باز می مانند .
آنچه که این مقاله در پی آن است ، بررسی جایگاه قصه گویی در نظام آموزش رسمی کشور است . این نظام گسترده بخش بسیار وسیعی از جامعه را تحت پوشش قرار می دهد . از دوران پیش دبستان تا دوران دانشگاه گستره ی نظام تعلیم و تربیت است ، اما در این مقاله هرجا به نظام آموزشی اشاره می شود ، مراد دوران پیش دبستان و دبستان است . این دو بخش نیمی از جمعیت دانش آموزی را تحت پوشش خود دارد . با این اوصاف این مقاله در پی آن است که به این سوالات پاسخ دهد : آیا قصه گویی می تواند در رقابت با فعالیتهای رسمی مدرسه به جایگاهی مطمئن دست یابد ؟ آیا در نظام آموزشی ما به قصه گویی به عنوان فعالیتی جدی نگاه می شود یا فعالیتی تفننی است که ارزش علمی - آموزشی خاصی ندارد ؟ و ...

قصه چیست ؟

قصه چیست ؟

ادبیات کودک شامل قصه ، شعر ، نمایش ، افسانه و داستان و ... است . ادبیات کودکان عبارتست از : تلاشی هنرمندانه در قالب کلام برای هدایت کودک به سوی رشد ، با زبان و شیوه ای مناسب و در خور فهم او . به بیانی دیگر ادبیات عبارت است از چگونگی تعبیر و بیان احساسات ، عواطف و افکار به وسیله ی کلمات در اشکال و صورتهای گوناگون .
برای شناخت جایگاه واقعی قصه گویی در نظام تعلیم و تربیت ابتدا لازم است عناصراصلی این سرفصل را مورد دقت قرار دهیم .
مطمئناٌ با شناخت و تعریف صحیح از کلیدهای واژگانی اصلی این عنوان ، زمینه برای دستیابی مطمئن تر به جایگاه قصه گویی فراهم می شود .
در این عنوان به دو کلمه ی اصلی بر می خوریم
نخست : قصه
ودوم : نظام تعلیم و تربیت

برای شروع بحث بهتر است ابتدا کلمه ی قصه و قصه گویی را مجدداٌ تعریف کنیم : خانم سیما داد در کتاب فرهنگ و اصطلاحات ادبی ذیل کلمه ی قصه آورده است : " قصه در لغت به معنی حکایت و سرگذشت است و دراصطلاح به آثاری اطلاق می شود که در آنها تاکید برحوادث خارق العاده بیشتر از تحول و تکوین آدمها و شخصیتها است . در قصه یا حکایات محور ماجرا بر حوادث خلق الساعه قرار دارد . حوادث قصه ها را به وجود می آورند و در واقع رکن اساسی بنیادی آن را تشکیل می دهند ؛ بی آنکه در گسترش و بازسازی قهرمانها و آدمهای قصه نقشی داشته باشد . "
همچنین در لغت نامه ی دکتر معین درباره ی کلمه ی تعلیم آمده است : "آموختنی های مربوط به مسائل اجتماعی ، تمدن و امور اجتماعی . آموختن و یاد دادن" و تربیت : "پرورش دادن ، رشد کردن "معنی شده است .
با توجه به دو تعریف فوق زمینه های بررسی جایگاه قصه گویی در نظامهای آموزشی مشخص تر می شود .

تعریف و پیشینه قصه گویی    

تعریف و پیشینه قصه گویی    
 
 
قصه گویی قدیمی ترین شکل ادبیات است. در روزگاران کهن، تاریخ، سنت ها، مذهب، آداب، قهرمانی ها و در واقع غرور قومی به وسیله‌ی قصه‌گوها از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شد. قصه گو از گذشته، ماجراهای قهرمانان و از پستی‌های دشمن قصه ها داشت. از خدایان و اهریمنان، از نیروهای ماورای طبیعت و جادویی سخن می‌گفت. قصه گو، در بافت این گونه جامعه‌های ابتدایی، همواره شخصی مرکز توجه بوده است.


در روزگار کهن قصه گو نه تنها به آموزش آداب و قوانین فرهنگ جامعه‌ی خود می‌پرداخت بلکه مردم را سرگرم نیز می کرد. با قصه هایش چنان تور سحر آمیزی می بافت که، هنوز هم اگر از آنها برای سرگرمی استفاده شود، می تواند تخیل شنونده را در دام خود بیندازد. این گونه قصه های قومی که هزاران قصه را تشکیل داده بود، آن زمان که بصورت شفاهی جریان داشت همواره در تغییر بود. هر قصه گو دخل و تصرفی در آنها می کرد و در ساخت قصه اثری از خود به جا می گذاشت و هنگام دریافت قصه از منابع دیگر نیز انتظار چنین تغییراتی را داشت.
با گذشت زمان قصه گو ها و قصه ها کم کم نوعی شخصیت ملی یافتند. بسیاری از قصه های قومی کهن یا داستانهایی که از هر نظر برای گفتن مناسب بود ه است، به وسيله ی شركتهای توليد فيلم و صفحه به کمک هنرمندان حرفه ایی و با بهره گیری از یک ارکستر کامل و همراهی مؤثر کارشناسان ضبط شده است. نتیجه ی این کار اغلب بسیار درخشان و محصول آن برنامه هایی است که ارزش دیدن یا شنیدن دارد. اما مشکل اینجاست که این برنامه ها فقط نوعی برنامه ی تولیدی است و جانشین واقعی قصه گو به شمار نمی آید. در این گونه برنامه ها جوهر و نکات اصلی قصه گویی یعنی پیوندی که در زمان و مکانی معین میان قصه گو و شنوندگانش به وجود می آید از دست می رود.
قصه گویی خوب که بر اساس رابطه ی میان قصه گو و شنوندگانش جریان داشته باشد یک تجربه ی ارزشمند خلاق و شخصی است. تجربه ای است که لحظه ایی پیش می آید، می درخشد و سپس از میان می رود. تجربه ای است که هرگز نمی تواند و نباید به‌طور دقیق مانند تجربه‌های پیشین باشد. زمان قصه گویی زمان یک آفرینش دو جانبه است. قصه گو و شنونده با هم دست به خلق جهانی می زنند که بر اساس کلمه‌ها و تخیل بنا شده است. زمانی است شگفت انگیز و تقریباً پنهانی و شخصی. قصه‌گویی نمی تواند در سطح وسیع تجارتی تولید شود و همچنان چاشنی جادویی خود را حفظ کند. در جهان پیشرفته ی امروز هنر قدیمی قصه گو جای با ارزشی دارد . جای مخصوصی که نمی توان آن را با بدل قابل پذیرشی، هر چند هم که صیقل یافته و خوب باشد پر کرد.
منبع:
قصه گویی و نمایش خلاق. نویسنده:جیمبرز دیویی. ترجمه: ثریا قزل ایاغ.تهران مرکز نشر دانشگاهی.۱۳۶۶
 

شیوه های قصه گویی    

 

شیوه های قصه گویی   
 


قصه گو، با استفاده کردن از ابزارهای شخصی خود در قصه گویی یعنی با انتخاب کردن کلمه ها، صدا، رفتار، حرکت‌ها و حالتهای چهره و مانند اینها به آماده کردن قصه می پردازد، و سپس آن را به گوش و به خیال شنوندگانش می رساند .
 
او تنها از عناصر زیر استفاده می کند:
۱) یک داستان مناسب که به خوبی نیز آماده شده است و با شخصیت و سبک مخصوص او منطبق است.
۲) صدای مؤثر و شیوه ی بیان و ارائه.
۳) تخیل قصه نیوشان .
قصه گو به هیچ وجه نباید روی شگردها حساب کند و به عوامل غیر عادی که می تواند بر قصه گو یی او تأثیر بگذارد و آن را به یک نمایش مبدل سازد متوسل شود. هنر قصه گویی همچنان به عنوان یکی از قدیمی ترین شکل های هنر بشر باقی می ماند و این شکل از هنر بخصوص برای کودکان ارزشمند است. بزرگسالانی که می خواهند برای کودکان قصه بگویند باید با احترام و صداقت و مهارت در این راه سرمایه گذاری کنند و به این ترتیب به این هنر نزدیک شوند. در این صورت پاداشی که به دست خواهد آمد معمولاً بیشتر از سرمایه گذاری خواهد بود.

منبع:
قصه گویی و نمایش خلاق. نویسنده:جیمبرز دیویی. ترجمه: ثریا قزل ایاغ.تهران مرکز نشر دانشگاهی.۱۳۶۶ 
 

قصه گفتن به تکامل مغز نوزاد کمک میکند    

 

قصه گفتن به تکامل مغز نوزاد کمک میکند   
 

متخصصان روان شناسي ، قصه گفتن را براي تكامل مغز نوزادان و كودكان لازم مي دانند و مي‌گويند: با قصه‌گويي ، علاوه بر شناساندن صداي والدين ، صحبت كردن براي كودك راحت مي‌شود و كلمات را صحيح و كامل ادا مي‌كند
دكتر"نرگس كچوئي " روان شناس، در گفت و گو با ايرنا گفت: والدين براين باورند كه نوزادهيچ چيز را متوجه نمي‌شود و لازم نيست با او حرف بزنند، اين در حالي كه مغز نوزاد آماده براي پذيرش و يادگيري است و دوست دارد صداي والدين خود را بشنود و با محيط آشنا شود.
وي گفت : والدين حتما بايد نام اشيا ، غذا،اسباب‌بازي و يا هرچيز ديگري را كه به نوزاد مي‌دهند براي او بگويند و زماني كه كودك سعي مي‌كند به هر لفظي كلمه را ادا كند صحبت كردن او را قطع نكنند و اجازه دهند آن گونه كه راحت است آن را تلفظ كند
وي با اشاره به اينكه نوزادان به صداي افراد مونث بهترين پاسخ را مي‌دهند ، افزود : مطالعات نشان داده است كه صحبت با زبان كودك ، باعث تاخير در تكامل گفتار نمي‌شود ، سعي كنند در صحبت با كودك تركيبي از لغات بزرگسالان را با صداي بچه گانه مورد استفاده قرار دهند
بقیه در ادامه مطلب ،

 

كچوئي گفت : در واقع با اين عمل بسترسازي مناسبي را براي كودك در اداي صحيح كلمات فراهم كرده‌ايم .
دكتر "محمود رسالتي" روان شناس نيز با اشاره به اينكه از چهار ماهگي به بعد پنج حس نوزاد از تعامل و واكنش بيشتري برخوردار مي‌شود، گفت :بينايي كودكان بعدازچهارماهگي در حال افزايش است به طوري كه توانايي پي‌گيري اجسام متحرك را از خود نشان مي‌دهد.
وي افزود : والدين بايد بعد از چند ماه فضاي اتاق كودك را تغيير دهند و او را با ديگر فضاهاي بيرون از خانه و ديگر افراد خانواه آشنا كنند .
وي اضافه كرد : كودكان علاقه‌مند به ديدن عكسهايي با رنگهاي شاد و پيچيده مي باشند بنابر اين بايد براي آنها كتابهاي داستاني تهيه شود كه رنگي و با تصويرهاي بزرگ باشد زيرا اين عمل باعث افزايش آشنايي و عكس العمل كودك مي‌شود.
رسالتي با اشاره به اينكه حس شنوايي كودك نسبت به تكلم او حساس‌تر است، گفت:كودك دوست دارد صداهاي مختلف را بشنود و در مقابل آنها بسته به علاقه عكس العمل نشان مي‌دهد به طوري كه حتي آنها را تقليد مي‌كند و منتظر تشويق والدين مي‌ماند.
رسالتي گفت: والدين بايد حس چشايي فرزندان خود را تحريك كنند و بشناسند زيرا برخي از كودكان نسبت به يك سري از غذاها و طعم‌ها آلرژي دارند كه اين خود باعث بيماري و بيقراريكودكان مي‌شود.
وي افزود : درباره حس لامسه كودكان بايد اجازه داد آنها همه چيز را در خصوص زبري نرمي گرماو سرما احساس كنند تا بتوانند در مقابل آنها عكس العمل نشان بدهند .
وي اضافه كرد : اولين پله براي بيدار و فعال كردن اين حس در نوزادان نوازش و در آغوش گرفتن آنها است زيرا با اين عمل به او اين احساس منتقل مي شود كه او را دوست دارند و جايش امن است

قصه و تأثير آن در تربيت كودكان

در كشور ما به رغم وجود گنجينه هاي علم و معرفت و داستآنها و افسانه هاي زيبا و آموزنده،اوليا و مربيان بيشترين وقت خود را به مسائل آموزشي كودكان اختصاص مي دهند و دانش آموزان نيز در خانه و مدرسه بيشتر اوقات خود را صرف يادگيري هاي غير فعال كرده، از سختي و خشكي دروس و اضطراب امتحان و نمره رنج مي برند. بدين ترتيب اغلب اوليا و مربيان از هدف اصلي تعليم و تربيت كه پرورش انسان هاي خلاق، مبتكر و كارآمد است، باز مي مانند.
هدف از ذكر اين مطالب آشنايي شما با روش هاي قصه خواني و قصه گويي براي كودكان دبستاني است كه نقش بسزايي در رشد و شكوفايي خلاقيت در كودكان دارد.

ادبيات كودكان چيست؟
ادبيات كودكان شامل قصه، شعر، نمايش، افسانه و داستان است. ادبيات كودكان عبارت است از تلاشي هنرمندانه در قالب كلام، براي هدايت كودك به سوي رشد، با زبان و شيوه اي مناسب و در خور فهم او. به بياني ديگر، ادبيات عبارت است از چگونگي تعبير و بيان احساسات،عواطف و افكار به وسيله ي كلمات در اشكال و صورت هاي گوناگون.
ادبيات، كودك را در همه ي اوقات زندگي پرورش مي دهد و باعث مسرت خاطر، وسعت تخيل و قوت تصور او مي شود و نيز نيروي ابتكار و ابداع به او مي بخشد. داستآنها و اشعاري كه كودكان مي خوانند و مي شنوند اثري عميق در فكر و روحيه ي آنان مي گذارد و ايشان را براي رويارويي با مسائل رشد و معاشرت با ديگران آماده مي سازد و نيز در درك و فهم مشكلات زندگي آنان را ياري مي كند.
ادبيات كودك، به ويژه در زمينه هاي زبان آموزي و آموختن كلمات تازه به كودكان، نقش قاطعي دارد.
هدف هاي برنامه ي ادبيات كودكان در آموزش و پرورش دوره ي ابتدايي عبارت اند از:
1- كمك به پرورش قدرت بيان و عواطف و افكار كودكان.
2- تقويت و پرورش نيروي تخيل در كودكان.
3- تحريك قوه ي ابتكار و ابداع در كودكان.
4- ايجاد عشق و علاقه به ادبيات در كودكان.
در تعريف ادبيات كودكان مي توان گفت: مجموعه ي نوشته ها، سروده ها و گفتارهايي است كه از طرف بزرگسالان جامعه براي استفاده ي خردسالان فراهم مي آيد، يا خردسالان خود خالق آن هستند.
5- رشد اعتماد به نفس كودك و علاقه مند ساختن او به آزادي و عدالت اجتماعي.
6- برآورده كردن نيازهاي عاطفي كودك و آماده ساختن او براي دريافت پيام هاي اخلاقي و انساني و شهروندي خوب بودن.

تأثير قصه در كودكان
داستان و قصه نقش بسيار مهمي در تكوين شخصيت كودك دارد. از طريق قصه ها و داستان هاي خوب، كودك به بسياري از ارزش هاي اخلاقي پي مي برد. پايداري، شجاعت، نوع دوستي، اميدواري، آزادگي، جوانمردي، طرفداري از حق و حقيقت و استقامت در مقابل زور و ستم ارزش هايي هستند كه هسته ي مركزي بسياري از قصه ها و داستآنها را تشكيل مي دهند.
پرورش حس زيبايي شناسي در كودك، متوجه ساختن كودك به دنيايي كه اطرافش را فرا گرفته، پرورش عادات مفيد در كودك، تشويق حس استقلال طلبي و خلاقيت كودك هدف هاي اصلي طرح قصه هاي خوب براي كودكان است.

انتخاب قصه هاي مناسب
مسئله ي انتخاب كردن قصه، با توجه به انبوه موادي كه در اختيار قصه گوست، به ويژه براي قصه گوهاي تازه كار و مبتدي، مشكلي اساسي است. حتي بهترين و برجسته ترين قصه گوهاي حرفه اي هم قادر به گفتن هر داستاني نيستند. قصه گو، قهرمانان خود را از قصه هايي مي سازد كه با شخصيت خاص و سبك او متناسب باشند. قصه گوي تازه كار، ابتدا بايد سعي كند كه ويژگي هاي شخصيت و سبك گويش خود را ارزيابي كند. سپس از خودش بپرسد: چه نوع داستان هايي را مي توانم مؤثر و خوب بيان كنم؟ چگونه مي توانم شخصيت خود را با قصه هماهنگ كنم تا هر دو بتوانيم با شنونده ارتباط برقرار كنيم؟
پس از آن كه قصه گو كار انتخاب كردن را تمام كرد، وارد مرحله ي آماده كردن داستان براي گفتن مي شود كه از مهم ترين گام هايي است كه در جهت به كار گرفتن فن قصه گويي برداشته مي شود. قصه گو بايد به خاطر داشته باشد كه كار او از بر كردن يا از رو خواندن نيست، بلكه كار او قصه گفتن است كه مانند تجربه اي يگانه باقي مي ماند.
از بر كردن قصه اغلب نخستين مانعي است كه راه سير طبيعي و خودانگيخته ي يك قصه گويي موفق را سد مي كند. قاعده ي درست اين است كه هرگز نبايد داستاني را براي «گفتن» به خاطر سپرد، بلكه با توجه به ساختمان قصه، به خاطر سپردن طرح آن كافي است.
انتخاب و آماده كردن داستان، نخستين گام ها در راه پيشبرد هنر قصه گويي است و هنر قصه گويي بر آنها استوار مي شود. قصه گوهاي مبتدي و تازه كار به زودي متوجه مي شوند زماني راكه براي رسيدن به اين مرحله از رشد سپري كرده اند، سرمايه گذاري مفيدي بوده است.آماده كردن ذهن و بيان ، در ارائه ي موفقيت آميز يك قصه مهم ترين مُتغيّر به شمار مي آيد. بدون اين انتخاب و آماده كردن بسيار دقيق، قصه گو نبايد انتظار به دست آوردن يك تجربه ي موفق را داشته باشد
 


http://www.ghesegoo.com/article1.html

نقش قصه گویی در نظام تعلیم و تربیت    

 

نقش قصه گویی در نظام تعلیم و تربیت   
 

● مقدمه :


قصه گویی در کشور ما سابقه ای بس دیرینه و قدیمی دارد ، اما نفوذ عوامل و وسایل ارتباط جمعی و علاوه بر آن مسائل خاص حوزه های شهرنشینی ، موجب شده تا نقش قصه گویی در طول دوران و به ویژه در نظامهای آموزشی کم رنگ شود . همچنین به قصه گویی هنوز به عنوان یک فن نگاه نمی شود و در نظام آموزش و پرورش جایگاه شایسته ای برای قصه گویی به چشم نمی خورد . بسیاری از علاقمندان به این فن ، به تجارب خود متکی هستند و کمتر با روشهای علمی و اصول قابل قبول این فن آشنایی دارند . بحث در باره ی نظام تعلیم و تربیت بسیار گسترده است ، به گونه ای که وارد شدن به هر حیطه از آن ، نیازمند دانش و تخصص است و اگر محققی واجد تخصص نباشد و علاوه برآن در زمینه ی مسائل تربیتی صبر و حوصله و دقت لازم را به کار نبرد ، بی شک نمی تواند این نظام را به سر منزل مقصود هدایت کند .
همانگونه که می دانید در کشور ما به رغم وجود گنجینه های علم و معرفت و داستانها و افسانه های زیبا و آموزنده ، اولیا و مربیان بیشترین وقت خود به مسائل آموزشی کودکان اختصاص می دهند و دانش آموزان نیز، در خانه و مدرسه بیشتر اوقات خود را صرف یادگیری های غیر فعال کرده ، از سختی و خشکی دروس و اضطراب امتحان و نمره رنج می برند . بدین ترتیب اغلب اولیا ومربیان از هدف اصلی تعلیم و تربیت که پرورش انسانهای خلاق ، مبتکر و کارآمد است باز می مانند .
آنچه که این مقاله در پی آن است ، بررسی جایگاه قصه گویی در نظام آموزش رسمی کشور است . این نظام گسترده بخش بسیار وسیعی از جامعه را تحت پوشش قرار می دهد . از دوران پیش دبستان تا دوران دانشگاه گستره ی نظام تعلیم و تربیت است ، اما در این مقاله هرجا به نظام آموزشی اشاره می شود ، مراد دوران پیش دبستان و دبستان است . این دو بخش نیمی از جمعیت دانش آموزی را تحت پوشش خود دارد . با این اوصاف این مقاله در پی آن است که به این سوالات پاسخ دهد : آیا قصه گویی می تواند در رقابت با فعالیتهای رسمی مدرسه به جایگاهی مطمئن دست یابد ؟ آیا در نظام آموزشی ما به قصه گویی به عنوان فعالیتی جدی نگاه می شود یا فعالیتی تفننی است که ارزش علمی - آموزشی خاصی ندارد ؟ و ...
با توجه به همه ی عوامل فوق در این مقاله ضمن مطالعه ی آرا و نظرات صاحب نظران سعی شده است تا با نگاهی دوباره به فعالیت قصه گویی جایگاه واقعی آن در نظام آموزشی کشور مورد ارزیابی قرار گیرد .


بقیه در ادامه مطلب ،

 

 

● قصه چیست ؟
ادبیات کودک شامل قصه ، شعر ، نمایش ، افسانه و داستان و ... است . ادبیات کودکان عبارتست از : تلاشی هنرمندانه در قالب کلام برای هدایت کودک به سوی رشد ، با زبان و شیوه ای مناسب و در خور فهم او . به بیانی دیگر ادبیات عبارت است از چگونگی تعبیر و بیان احساسات ، عواطف و افکار به وسیله ی کلمات در اشکال و صورتهای گوناگون .
برای شناخت جایگاه واقعی قصه گویی در نظام تعلیم و تربیت ابتدا لازم است عناصراصلی این سرفصل را مورد دقت قرار دهیم .
مطمئناٌ با شناخت و تعریف صحیح از کلیدهای واژگانی اصلی این عنوان ، زمینه برای دستیابی مطمئن تر به جایگاه قصه گویی فراهم می شود .
در این عنوان به دو کلمه ی اصلی بر می خوریم نخست :
▪ قصه و دوم :
نظام تعلیم و تربیت برای شروع بحث بهتر است ابتدا کلمه ی قصه و قصه گویی را مجدداٌ تعریف کنیم : خانم سیما داد در کتاب فرهنگ و اصطلاحات ادبی ذیل کلمه ی قصه آورده است : " قصه در لغت به معنی حکایت و سرگذشت است و دراصطلاح به آثاری اطلاق می شود که در آنها تاکید برحوادث خارق العاده بیشتر از تحول و تکوین آدمها و شخصیتها است . در قصه یا حکایات محور ماجرا بر حوادث خلق الساعه قرار دارد . حوادث قصه ها را به وجود می آورند و در واقع رکن اساسی بنیادی آن را تشکیل می دهند ؛ بی آنکه در گسترش و بازسازی قهرمانها و آدمهای قصه نقشی داشته باشد . "
همچنین در لغت نامه ی دکتر معین درباره ی کلمه ی تعلیم آمده است : "آموختنی های مربوط به مسائل اجتماعی ، تمدن و امور اجتماعی . آموختن و یاد دادن" و تربیت : "پرورش دادن ، رشد کردن "معنی شده است .
با توجه به دو تعریف فوق زمینه های بررسی جایگاه قصه گویی در نظامهای آموزشی مشخص تر می شود .

● جایگاه قصه

برای بهبود نظام تعلیم و تربیت با توجه به گستره ی بسیار وسیع آن ؛ نخست لازم است نوع جامعه ای که درآن به نقش و جایگاه قصه می پردازیم را بشناسیم . در برسی جوامع و تا حدود پانزده سال قبل به دو نوع جامعه برمی خوریم : جامعه ی کشاورزی و جامعه ی صنعتی . هرکدام از این دو جامعه از ارتباطاتی یک سویه بهره می بردند و وسیله ی انتقال پیام در آنها عمدتاٌ نوشته ، رادیو و تلویزیون بود . در اواخر قرن بیستم شاهد پیدایی جامعه ی دیگری به نام جامعه ی اطلاعاتی بودیم که اصلی ترین منبع در این جامعه دانش و اطلاعات است و عمده ترین سازمانهای آن مراکز تحقیقاتی ، دانشگاها و نظامهای آموزشی می باشد . در این جامعه ارتباطات دوسویه و چند سویه است و این توانایی علاوه بر افزایش دادن سرعت ارسال و دریافت اطلاعات باعث افزایش فوق العاده ی سرعت رشد دانش نیز شده است . بنابراین در بخش آموزش دیگر نیازی به حفظ کردن مطالب نیست و باید هدف گذاری ، برنامه ریزی و فرایندتدریس به سرعت از شیوه ی حفظ کردن و انبارداری اطلاعات به سمت ایجاد مهارت در فراگیرندگان به منظور توانایی دریافت اطلاعات مفید و مورد نیاز ، چگونگی تجزیه و تحلیل داده ها و کسب نتایج تولید دانش تغییر جهت دهد و زمینه برای یافتن روابط و حقایق به جای آموزش آنها فراهم شود .
با این اوصاف آیا نظام تعلیم و تربیت قابلیت این را دارد که مجدداٌ به فعالیتهایی نظیر قصه گویی رویکرد تازه ای ایجاد کند یا خیر ؟
اکنون همه ی نظامهای تعلیم و تربیت به گونه ای با فناوری های ارتباطی درگیر می باشند . با توجه به هزینه های بسیار بالایی که در بسیاری از مدارس جهت بهبود امر تدریس و یادگیری به کار برده اند، انتظار می رفت که این عوامل به سمت ساده سازی و هیجان بخشیدن به آموزش پیش رود؛ اما متاسفانه در عمل مدارس فاقد نشاط و شادابی لازم می باشند . جریان تعلیم و تربیت نه فقط باید موجب شود تا خلاقیت در دانش آموزان توسعه یابد بلکه باید زمینه های آن را هم فراهم کند .
از سویی در نظام آموزشی رسمی کشورها و به ویژه در کشورهای جهان سوم به دلیل نیاز روزافزون جوامع به نیروهای متخصص تاکید بر یادگیری تئوریک است و به آموزشهای نظری بیش از سایر آموزشها توجه می شود .
به نظر می رسد نظامهای آموزشی به ویژه نظام تعلیم و تربیت در کشور ما نیاز به بازسازی در زیربناهای فکری دارد . برای این منظور باید افراد آگاه و خبره بتوانندنیازهای جامعه ی اطلاعاتی را در کنار امور آموزشی به گونه ای سازماندهی کنند که تنوع فعالیتها حفظ شده و همه چیز در خدمت سازندگی افرادی پرشور قرار گیرد .


● نقش قصه


از جمله فعالیتهایی که می تواند بدون ایجاد حساسیت در نظام آموزشی از عهده ی مسئولیت خطیر پرورش کودکان بر آمده و همه چیز را همانند حلقه ای واحد به دور خود جمع کند، فعالیت قصه گویی است . قصه به لحاظ نیاز فطری انسان ، همیشه یکی از برنامه های مورد علاقه ی اوست . در طول تاریخ علی رغم پیشرفتهای سریع تکنولوژی هنوز زبان ساده ی قصه نقش بسیار مهمی در بیان مسائل آموزشی دارد. هرچند با توجه به تغییرات تکنولوژی ، تغییراتی اساسی در استفاده از قصه ها صورت گرفته است و به سختی رویکردهای سابق نسبت به قصه گویی ایجاد می شود ، اما با هماهنگی بین بخشهای مختلف نظام های آموزشی می توان خلا موجود در آن را پر کرد .
در این راستا توجه به این نکته ضروری به نظر می رسد ، که یکی از بخشهای مهم ادبیات کودک ، قصه می باشد . قصه کودک را در همه ی اوقات زندگی پرورش می دهد و باعث مسرت خاطر ، وسعت تخیل و قوت تصور او می شود و نیز نیروی ابتکار و ابداع به او می بخشد . قصه هایی که کودکان می خوانند و می شنوند اثری عمیق در فکر و روحیه ی آنان می گذارد و آنها را برای رویارویی با مسائل رشد و معاشرت با دیگران آماده می سازد و نیز در درک و فهم مشکلات زندگی آنها را یاری می دهد .
قصه ، به ویژه در زمینه های زبان آموزی و آموختن کلمات تازه به کودکان نقش قاطعی دارد .
هدفهای برنامه ی ادبیات کودکان و به ویژه قصه در آموزش و پرورش دوره ی ابتدایی عبارتند از :


۱) کمک به پرورش قدرت بیان و عواطف و افکار کودکان
۲) تقویت و پرورش نیروی تخیل در کودکان
۳) تحریک قوه ی ابتکار و ابداع در کودکان
۴) ایجاد عشق و علاقه به ادبیات در کودکان
۵) رشد اعتماد به نفس کودک و علاقمند ساختن او به آزادی و عدالت اجتماعی
۶) برآوردن نیازهای عاطفی کودک و آماداه ساختن او برای دریافت پیامهای اخلاقی و انسانی و شهروندی خوب بودن .

 
متاسفانه نکته ای که تا کنون در نظامهای آموزشی به چشم می خورد ، تاکید بر جهل و نادانی کودکان است و این نگرش حاکی از طرز تلقی " انسان شکل نیافته " در تعلیم و تربیت است .
علاوه بر آن کتابهای درسی در هزاره ی جدید در حال تغییر است ، اگر چه هنوز کتابها به صورت کامل متناسب با توانایی ها و خصوصیات ذهنی کودکان تدوین نشده است ، اما آموزشگران جدید نسبت به نقش قصه در پرورش جسمی و روانی و ذهنی کودکان تاکید بسیار دارند و جامعه هم تا حدود زیادی این تغییرات را پذیرفته است .
طرز تلقی بزگسالان نسبت به کودک و سرشت او بخش مهمی از برداشت نسبت به مفهوم کودکی است . ادبیات جدید کودک ، محصول دگرگونی در مفهوم کودک است و نگرشهای تازه ای را نسبت به کودکان و توانایی ها و ویژگی های ذهنی آنها پدید آورده است .
داستان و قصه نقش بسیارمهمی در تکوین شخصیت کودک دارد . از طریق قصه ها و داستانهای خوب کودک به بسیاری از ارزشهای اخلاقی پی می برد . پایداری ، شجاعت ، نوع دوستی، امیدواری و ... ارزشهایی هستند که هسته ی مرکزی بسیاری از قصه ها و داستانها را تشکیل می دهند .
پرورش حس زیبایی شناسی در کودک ، متوجه ساختن کودک به دنیایی که اطرافش را فراگرفته ، پرورش عادات مفید در کودک ، تشویق حس استقلال طلبی و خلاقیت در کودک هدفهای اصلی طرح قصه های خوب برای کودکان است .
کودک در نظام تعلیم و تربیت جدید انسانی فعال و پویا است که حق انتخاب دارد . او با تجارب متفاوتی روبروست . یکی از کارهایی که کودک در نظامهای آموزشی امروزه با آن روبروست شنیدن ، نوشتن و باز گفتن است . در ذهن کودک میلیونها جرقه وجود دارد که هر کدام می تواند زمینه ی بروز و ظهور استعدادهای تازه را فراهم کند.
میل ذاتی کودک به شنیدن قصه موجب شده است تا قصه گویی به عنوان یکی از روشهای آموزشی و تربیتی در طول اعصار مورد توجه باشد . کودک در داستان مایه ی زندگی خود را می یابد و خصوصیات رفتاری افراد را درک می کند .
داستانها منعکس کننده ی نگاه انسان به جهان هستی و محیط پیرامون اوست و به همین دلیل قصه گویی راهی برای انتقال و آموزش آداب و رسوم و سنن از نسلی به نسل دیگر است . در تجدید حیات جاری قصه گویی ، تعیین مرز ظریف بین اجرا و گفتن قصه به گونه ای فزاینده دشوار است و این تفاوت مربوط به رابطه ی بین گوینده و شنونده است و قصه در کانون این رابطه قرار دارد.
دانش آموز باید بتواند در طول قصه با قصه گو همراه باشد . اگر در نظام آموزشی به این مساله توجه شود ،که قصه می تواند بسیاری از آموزه های تربیتی را به خوبی به مخاطب منتقل کند، مطمئنا رویکردها نسبت به فعالیت قصه گویی تغییرات جالبی پیدا خواهد کرد . متاسفانه به دلیل این که انتخاب معلمین در کشور با نگاههای پرورشی همراه نیست و در گزینش معلمان به توانمندیهای خاص توجه نمی شود و ملاک گزینش بر اساس نمره می باشد ، جایگاه قصه و قصه گویی و سایر فعالیتهای پرورشی در نظام آموزشی به خوبی قوام نیافته است .
اگر فعالیت قصه گویی توسط فردی ناتوان که با اصول قصه گویی آشنا نیست ، ارائه شود ؛ نه تنها نمی تواند موثر واقع شود بلکه علی رغم میل فطری کودک به قصه او را از محیط قصه فراری می دهد . در این رابطه ما با دسته های مختلفی از قصه گویان روبرو هستیم : قصه گو - مجری ها ، قصه گو -کتابدارها و قصه گو- معلمان .
در نظامهای آموزشی بیشتر شاهد قصه گو - معلمان هستیم ؛ یعنی آن دسته از قصه گویانی که برای کودکان در برنامه های آموزشی قصه می گویند ، اما علاقمند به کار قصه گویی نیستند ، در واقع آنان علاقمند به اجرای قصه توسط قصه گو نیستند .
به دلیل حاکمیت این دیدگاه در نظام آموزشی ، معلمین نمی توانند نقش قصه گویی را به خوبی ایفا کنند . معلیمن در نظامهای آموزشی باید بدانند که بین اجرای فعالیتهای آموزشی و فعالیتهای پرورشی و فوق برنامه ارتباطی بسیار عمیق وجود دارد. ممکن است بسیاری از معلمین برای بچه های خود در خانه قصه بگویند و با شناختی که از او دارند درباره ی علاقه ها ، ترسها ، یا محبت هایش قصه بگویند ؛ اما قصه در مدرسه ویژگی های خاص خود را دارد . شکل ارائه ی آن متفاوت است . قصه در مدرسه شور و عاطفه ی بیشتری را می طلبد و باید به کودک آزادی عمل بیشتری بدهد . قصه با توجه به نیاز های فطری مخاطب فرق می کند . برای این منظور باید کتابهای درسی سرشار از ادبیاتی غنی و مفید باشد . این ادبیات باید با مدیریت و برنامه ریزی آموزشی همسو بوده و در برنامه ی تحصیلی خللی وارد نکند . معلم می تواند با قصه به دانش آموزان مهارتهای پژوهشی را بیاموزد ، می تواند گوش سپردن به قصه و برانگیختن کودکان را با آنها تجربه کند .

● نظام تعلیم و تربیت و قصه گویی

علاوه برموارد فوق برنامه های آموزشی از جمله برنامه های چند رسانه ای می باشند . برنامه ی چند رسانه ای ، برنامه ای است که ترکیبی از دو یا بیش از دو شکل هنری است که هر کدام می تواند جایگاه خود را داشته باشد و در مجموع کل واحدی را بیافریند .
قصه گویی در نظام آموزشی می تواند با اشکال مختلف درسی بیامیزد ، به شرطی که روی برنامه ها به خوبی فکر شده باشد و ارتباط بین بخشهای آن منسجم باشد . موثرترین برنامه هاآنهایی هستند که بر درون مایه یا موضوع درسی یا نویسنده ای خاص متمرکز شده باشند .
برای آماده سازی یک برنامه ی درسی که بتواند در نظام تعلیم و تربیت مفید واقع شود باید در موادمورد استفاده ی آن دقت شود .
شرط موفقیت یک برنامه نظیر قصه گویی در مدارس روانی و موزون بودن آن است . در یک نظام تعلیم و تربیت باید بخشها مکمل هم باشند و در عین حال آنقدر قدرت داشته باشند که مستقل به کار آیند .
اگر چه امروزه به عواملی نظیر تفکیک بودجه و کاهش تعداد کارکنان در نظامهای آموزشی اشاره می شود ، با این حال رویکردهای تازه ای نسبت به فعالیتهایی نظیر قصه گویی درحال پیدایش است.
به نظر می رسد برای رفع مشکل عدم توانمندی معلمین به عنوان یکی از اصلی ترین عناصر آموزشی باید دوره هایی برای آنها برگزار شود . مدیران ، معلمین و سایر افراد دست اندرکار نظام تعلیم و تربیت بایستی نسبت به شرکت در برنامه های قصه گویی ترغیب شوند ، چون اگر بهترین قصه ها هم در خدمت شخصی که علاقمند به قصه گویی نباشد قرار گیرد و نتواند از عهده ی ارائه ی آن برآید ، در واقع کاری عبث انجام شده است .
دوره های آموزش ضمن خدمت که بعضا بی توجه به نیازهای واقعی معلمین برگزار می شود نتایج مفیدی را به دنبال نخواهد داشت ، اما با شناسایی افراد توانمند و علاقمند و برگزاری دوره های ضمن خدمت ویژه ی آنان کم کم نگرشها نسبت به قصه گویی تغییر خواهد کرد .
در تدریس معلم باید طرح درس خود را از قبل آماده کرده باشد و از شیوه های مختلفی برای ارائه ی مطلب به دانش آموزان سود بجوید ، اما متاسفانه در عمل چنین اتفاقی نمی افتد . معلم باید بداند که در عصر ارتباطات باید حجم دانسته هایش به حدی باشد که بتواند در برابر سوالات مختلف دانش آموزان پاسخگو باشد . با مسلط کردن خود به این تجهیزات است که او می تواند پله های موفقیت را یکی پس از دیگری پشت سر بگذارد.
کسانی که شغل معلمی را برگزیده اند خود زمانی دانش آموز بوده اند و شرایط آموزشی و پرورشی را در مدارس تجربه کرده اند . علی رغم پیشرفتهای ظاهری هنوز اتفاق تاثیر گذاری در مدارس و در نحوه ی تدریس معلمین نیفتاده است . بایددر نظام آموزشی فرصتهایی فراهم شود که در برانگیختن انگیزه برای معلمین نقش کاربردی باشد .
همچنین برای کسب جایگاه مناسب برای فعالیتی نظیر قصه گویی لازم است در دانشگاهها و سایر موسسات مرتبط رشته ای خاص ایجاد گردد تا نیروهایی توانمند برای فن قصه گوی تربیت شوند .

● پشنهادات

آنچه در این مقاله به آن پرداخته شد ، درواقع بررسی نظام آموزشی کشور و رویکردهای موجود در آن بود و سعی شد با تکیه بر مطالب صاحبنظران ، به جایگاه قصه گویی و تاثیری که می تواند بر مخاطبان داشته باشد مطالبی ارائه شود . آنچه به نظر می رسد این است که درقدیم در مکتب خانه ها بسیاری از مسائل با زبان قصه به مخاطبان منتقل می شد ، اما در نظام آموزشی امروزی از این ابزار سود برده نمی شود ؛ حال آنکه در کتابهای جدید آموزش ابتدایی درسهایی با زبان قصه برای کودکان گنجانده شده است ، که این امر می تواند جایگاه سابق قصه و قصه گویی را در نظام آموزشی تجدید کند .
دراین مقاله نویسنده با تجاربی که در مدت کار در کانون پرورش فکری کسب کرده و با حضور در جشنواره های قصه گویی یه این نتایج دست یافته است که :
کتابهای موجود در کتابخانه های کانون منابع بسیار مناسبی برای قصه گویی هستند ، اما به دلیل این که ارتباط بین مراکز کانون و مدارس و به ویژه معلمان کم رنگ است ، معلمین از این منابع آگاهی ندارند . با تشکیل گروههای قصه گویی در مدارس ، حضور مربیان کانون در مدارس و ارائه ی قصه های جذاب و استفاده از شیوه های خلاق در قصه گویی توسط مربیان می تواند زمینه را برای بهبود وضعیت قصه گویی در مدارس فراهم کرد.
علاوه بر آن دوره های آموزش ضمن خدمت ویژه معلمین و معرفی منابع غنی ادبی به آنها از سوی مراکزی نظیر کانون که قصه گویی را به عنوان یکی از فعالیتهای اصلی در سر لوحه ی برنامه های خود دارد ، می تواند جایگاه واقعی قصه گویی و نقشی که می تواند در آموزش و پرورش کودکان ایفا کند را به معلمین نشان بدهد.
برگزاری جشنواره های قصه گویی بین معلمین ابتدایی وهمچنین جشنواره ی رقابتی بین مربیان کانون و معلمین مدارس نیز می تواند جایگاه قصه گویی رابهبود بخشد .
همچنین کانون به عنوان متولی قصه گویی در کشور باید در شیوه های برگزاری این فعالیت در کانون تجدید نظر انجام دهد تا زمینه ی بروز و ظهور استعدادهای جدید در قصه گویی فراهم شود . مثلا کانون می تواند قصه گویی و کتابهایی در این زمینه و به ویژه کتاب قصه ها را به خانواده ها امانت دهد تا علاوه بر ایجاد فرهنگ مطالعه هنر قصه گویی در خانواده ها زنده بماند .


منبع : www.aftab.ir - آفتاب 

زبان می تواند دروغ بگوید ولی چشم نمی تواند/چند نکته درباره گویندگی و اجرا در رادیو تلویزیون

 

زبان می تواند دروغ بگوید ولی چشم نمی تواند

چند نکته درباره گویندگی و اجرا در رادیو تلویزیون


 
در مقاله ای تحت عنوان «گوینده خبر یا روانشناس»، عملکرد گویندگان خبر CCN بعد از حادثه یازده سپتامبر در بخش برون مرزی بررسی شده بود. در قالب این مقاله یک سری ویژگی ها یا معیارهای گویندة خوب عنوان می شد. من فقط طرح مسئله می کنم تا دراین باره بیشتر صحبت کنیم. در مقاله آمده بود گویندگان CCN ، طوری خبر حادثه یازده سپتامبر را می گفتند، انگار که دنیا با این حادثه تمام شده است و ما به پایان عصر تمدن رسیده ایم یا نوع دوستی تمام شده است. اینها آنقدر در زبان شناسی مسلط بودند که انگار حقیقت محض را اعلام می کنند و مخاطبان باید بپذیرند.
 
در مقاله سرعت و میزان گفتار نیز بررسی شده بود. به این صورت که اینان وقتی می خواستند خبر مصیبت باری را بگویند و یک هیجان ایجاد کنند، معمولاً در هر دقیقه 120 کلمه را به مخاطب می گفتند ولی اگر قرار بود متن تسلیت را بگویند در هر دقیقه 90 کلمه می گفتند. منظورم این ریزه کاری ها و متغیر هایی است که یک گوینده را شاخص یا از ویژگی خودش سلب می کند.
 
نویسنده مقاله می گوید نوع و تُن صدای گوینده ها به قدری جالب بود که مثلاً در خبر دستگیری اولین گروه القاعده طوری القاء می کردند انگار مجرم های دستگیر شده به طور مادرزادی جنایت می کردند. در حالی که ممکن است خیلی از افراد القاعده واقعاً چنین ویژگی هایی نداشته باشند. گوینده های CCNموقعی که می خواستند خبر مصیبت باری را بگویند، از لباس هایی استفاده می کردند که رنگ روشنی دارد چون رنگ روشن از بار گناه می کاهد.
 
از نظر نگارنده، گوینده خبر باید آنقدر به اصول روانشناسی و گویندگی مسلط باشد که بتواند خیلی راحت با اعصاب مخاطب بازی کند. نویسنده می پرسد «انتظار شما در قرن 21 از یک گوینده خوب چیست؟»

آقای دکتر عالمی با این مقدمه بفرمایید ویژگیها یا معیارهای یک گوینده خوب چیست؟
 
اکبر عالمی
 
به نظر من اجرا در تلویزیون چه برای خبر و چه برای برنامه های دیگر یعنی بازیگری. یک شاخة اختصاصی و تخصصی از تئاتر است. به گونه ای که وقتی کسی روی صفحه تلویزیون ظاهر می شود باید بازی کند بدون اینکه احساس شود که او بازی می کند. همه باید باور کنند که او زندگی می کند. به همین دلیل مشخصات یک گوینده تلویزیون بویژه گوینده خبر از جهات مختلف باید بررسی شود که در جای خودش پارامترها و عناصر آن را اشاره می کنم.
 
نه فقط نوع تُن صدا، نه فقط رنگ لباس یا طرح لباس، حتی طرز نشستن و زبان بدن، پانتومیم و میمک یعنی حرکات چشم به عنوان دقیق ترین عنصر صورت مهم است.

اکبر عالمی: ابر و باد و مه و خورشید و فلک همه پشت صحنه فعالند تا یک مجری روی پردة تلویزیون، مسابقه، برنامة گفت وگو یا یک برنامه رسمی خبر را اجرا کند.
 
در روانشناسی می گویند زبان می تواند دروغ بگوید ولی چشم نمی تواند. به همین دلیل عنصر بسیار مهمی به نام تماس نگاه یا تماس از طریق چشم وجود دارد. او چگونه با صورت خودش در تصویر درشت برنامه های خبری کار کند که مصنوعی به نظر نرسد؟ تماشاگر نباید تصور کند که او جلوی تلویزیون ژست می گیرد. گوینده نباید کلمات را با اطوار ادا کند.
 
بعضی از گویندگان می خواهند کلمات را با اطوار بیان کنند چون اصطلاحاً خودشان تصور می کنند شیک و قشنگ و امروزی، والا و باارزش حرف می زنند؛ در حالی که به نظر من منزلت خودشان را پایین می آورند.
 
زبان خبر زبان فاخر است. زبان کوچه و بازار نیست. زبان کتابت هم نیست. (مانند زبانی که استادان ادبیات در دانشگاههای ادبیات تدریس می کنند.) زبان خبر رسمی ترین زبان یک کشور است. پس گوینده با یک زبان رسمی حرف می زند و حق ندارد بگوید مجلس شوُرای اسلامی چون ما وارد شوُر (shoor)نمی شویم؛ بلکه وارد شُور(shor) می شویم یا اینکه نَشاط نگوید. سوییس را سوعیس تلفظ نکند.
 
ما باید یک مدیر هنری و یک معلم زبان که به فن بیان در تلویزیون هم تسلط داشته باشد، بکار بگیریم.
 
در حقیقت مجریان تلویزیون در تمام شبکه های تلویزیونی، خط اول تماس هستند. ویترین سلیقة مدیران یک تشکیلات به حساب می آیند. بعد از مدتی نماد و نشانة آن شبکه می شوند و باورپذیری از زبان آنها اتفاق می افتد.
 
مردم به آنها اعتماد می کنند. در حالی که می دانیم ابر و باد و مه و خورشید و فلک همه پشت صحنه فعالند تا یک مجری روی پردة تلویزیون، مسابقه، برنامة گفتگو و یا یک برنامة رسمی خبر را اجرا کند. وقتی گوینده ظاهر می شود باید لباس کلاسیکی داشته باشد.
 
محمد حسین سروش
 
چند ویژگی برای گویندة خبر قائل هستیم که سلیقه ای نیست؛ بلکه برگرفته از ویژگی های گوینده های برتر رسانه های خبری جهان است.
 
اولین ویژگی مهارت ارتباطی است. BBC در خصوص این ویژگی می گوید: « میل و رغبت و آرزوی ایجاد ارتباط» نمی گوید داشتن مهارت ارتباطی تنها».
 
گوینده باید این مهارت را درونی کرده، پذیرفته باشد و به نوعی رغبت انسانی تبدیل کند. گوینده برای ایجاد ارتباط باید شوق داشته باشد.
 
عالی ترین شکل ارتباط این است که کسی در جستجوی فرصت برای ایجاد ارتباط با انسان باشد. این موضوع از ویژگی های مشترک هر فردی است که در رسانه سخن می گوید. افرادی که این ویژگی را ندارند، مناسب رسانه نیستند و سرمایة رسانه که همان اعتبار و اعتماد مردم است را به دست نخواهند آورد.
 
به اعتراف اغلب کارشناسان جهانی، گوینده و اعتبار رسانه دو روی یک سکه هستند. عملکرد گوینده یعنی اعتبار یک رسانه. اعتبار رسانه یعنی اعتماد به رسانه.
 
از ویژگیهای دیگر برای گوینده خبر اطلاعات عمومی بالا است. شناخت خبر لازم است. رسانه شناسی لازم است. زبان معیار خبر لازم است. گوینده باید سواد و مدرک مناسب داشته باشد. بیان و گفتار خوب داشته باشد. بیان خوب یعنی داشتن اندام گفتاری سالم. باید همة اندام گفتاری گوینده خبر سالم باشد.
 
بعد از آن گفتار خوب مهم است. یعنی داشتن یک سکوی مطمئن علمی و زبانی. گاهی لازم می شود گوینده از متن خارج شود و چیزی بگوید. گاهی گویندگان ما در تلة چنین فرصتی قرار می گیرند و خودشان باید جملاتی بگویند. اگر گوینده سکوی علمی و زبانی نداشته باشد، غافلگیر می شود و اعتبارش را از دست می دهد.
 
مصطفی ملکی
 
خانم شیرازی علاوه بر مطالبی که گفته شد، اگر معیارهای دیگری مدنظر دارید بفرمایید. همچنین توضیح دهید گوینده و مجری خبر چه تفاوتهایی دارند؟
 
مهناز شیرازی
 
من به عنوان کسی که در این کار، شرایط اجرایی را پشت سر می گذارد صحبت می کنم. آقایان دربارة شرایط علمی و استاندارد صحبت کردند که اجرای آن نیز مهم است.منظورم این است که بعد عملیاتی قضیه هم مورد توجه باشد. مثلاً شبکه های بزرگ خبری برای استخدام گوینده تمام شرایط را می سنجند. گوینده ای می آورند که متبحر باشد و آموزش می دهند. آموزش خیلی شرط است. امکاناتی برای او فراهم می کنند. این موجب توانمندی علمی و عملی گویندگان می شود که ضرورت دارد به صورت جدی در رسانه صداوسیما رعایت شود.
 
مصطفی ملکی
 
معیارهای یک گوینده خوب را هم بفرمایید.
 
مهناز شیرازی
 
معیارهای گوینده خوب تلفیق و ترکیبی است از نکته هایی که آقایان عالمی و سروش گفتند. اینها در کتابها هست. در مقالات هست. در سنجش هایی که انجام شده هست.
 
مصطفی ملکی
 
آقای دکتر عالمی ظاهراً جنابعالی پیوستی به صحبتهای خانم شیرازی دارید. لطفاً بفرمایید.
 
اکبر عالمی
 
گویندگی یک هنر است وکسی که در تلویزیون مدتهای مدید ظاهر می شود، بعد از مدتی به شخصیت تلویزیونی تبدیل می شود. مردم با آنها اُنس می گیرند. بعضی از مردم از آنها متنفر هستند.
 
گوینده خبر قبل از همه اینها یک هنرمند است. هر شغلی که در حوزه رسانه داریم نیازمند وجود یک مدیرت هنری است. باید درون هنرمند ایجاد انگیزه کرد که وقتی به منزل می رود، دلش در محیط کار باشد. عاشق کارش باشد.
 


مصطفی ملکی
 
مدیرت هنری که شما فرمودید خلائی است که احساس می شود سردبیر خبر باید این نقش را ایفا کند چون این مدیر هنری می تواند ایجاد انگیزه کند، گوینده ای را که می تواند گوینده شاخص باشد ستاره کند و آن که شرایط اولیه را ندارد از سیستم طرد کند.
 


اکبر عالمی
 
اجازه بدهید یک جمله در ادامه حرفهای آقای دکتر ملکی اضافه کنم، حرفی که از دهان گوینده ستاره شده در می آید بیشتر از زبان رئیس جمهور آن کشور باورپذیر است.
 
مهناز شیرازی
 
به مدیریت هنری اشاره کردید. واقعاً ضرورت دارد که چنین موقعیت و جایگاهی پیش بینی شود اما به گوینده نیز آموزش «مدیریت هنری» بدهید. مطمئن هستم که شاهد تأثیر زیادی روی آنتن خواهیم بود.
 
مصطفی ملکی
 
آقای سروش، متغیر دیگری که برای گوینده برمی شمارند این است که باید صدای مناسبی داشته باشد. مثلاً گوینده سیاسی باید صدای جدی داشته باشد. لطفاً در خصوص این شاخص ها توضیح دهید.
 
محمدحسین سروش
 
ما در تفکیک علمی سه نوع صدا داریم. صدای سینه، صدای سر و صدای ساخته شده و تربیت شده در گلو. صدا از گلو خلق می شود. BBC می گوید جعبة صدا. برخی گوینده های فعلی ما صدای مطلوب دارند. یعنی ویژگی های صدا را در اینها حس می کنیم. برخی صدای سینه دارند و بلد نیستند استفاده کنند و به ظرفیت صدایشان آگاه نیستند. به جای صدایشان آگاه نیستند. چند گویندة خبر هم داریم که صدایشان غنّه ای است. صدای سر است. توی بینی است. این صدا برای مخاطب مزاحم است. مخاطب نمی پسندد.
 
اولاً بین صدای سر وسینه، صدای سینه صدای مطلوبی دارد که در گلو ساخته می شود. تارهای صوتیِ برخی از گوینده های ما سالهاست که خاموش است و استفاده نمی شود. بلد نیستند. یعنی حجم صدای خودشان را بکار نبرده اند.
 
اولین ویژگی صدا پیچ ( (pitchصدا است. یعنی مهارت فراز و نشیب در صدا. استفاده از آن بُعد صدا که بتواند صدا را بالا و پایین ببرد.
 
جایی، کلمه ای، عبارتی، مفهومی، باید با صدای بلند باشد.
 
دومین ویژگی صدا سرعت است. یعنی بتواند از صدا برای راه بردن کلمات برروی متن استفاده بکند. ویژگی دیگر صدا که ما آن را حجم صدا می نامیم، صدا را عرض و وسعت می دهد.
 
محمد حسین سروش: به اعتراف اغلب کارشناسان جهانی، گوینده و اعتبار رسانه دو روی یک سکه هستند. عملکرد گوینده یعنی اعتبار یک رسانه.
 
اعتبار رسانه یعنی اعتماد به رسانه.
 

 


گوینده هایی داریم که صدایشان حجم دارد ولی باز چون به ویژگیهای دیگر صدا آگاه نیستند، بلد نیستند از آن استفاده کنند. در خبر باید چند ویژگی صدای گوینده کنار هم قرار بگیرد تا نافذ باشد.
 
یکی دیگر از ویژگی های صدا، گرمی صدا است. به طوری که بتواند صدا را به گونه ای دلچسب و نافذ به دل و جان مخاطب برساند. گاهی برخی از مفاهیم نرم و ملایمند. نمی شود آن مفهوم را با هیبت و قاطعیت به مخاطب برسانیم. برخی از بخشهای خبری ما خبر نرم هستند که صدای ویژه ای می خواهد.
 
بُعد دیگر صدا تنفس در صدا است. نباید صدای نفس کشیدن گویندة مبرز بیاید. مخاطب اگر صدای نفس کشیدن گوینده را بشنود، متوجه اضطراب و ترس و حالت روانی گوینده می شود.
 
گوینده باید بداند کجا نفسش تمام می شود؟ کجا باید نفس گیری کند؟ یک دم کامل را درک کند. یک بازدم را درک کند و بداند در یک دم باید چند جمله بگوید.
 
مصطفی ملکی
 
آقای دکتر عالمی، با مقدمه ای که دوستان فرمودند به بحث زبان بدن می رسیم. کارشناسان معتقدند هر گوینده یا هر انسان 70 هزار حرکت بدن دارد. بفرمایید که جایگاه زبان بدن (Body Language) در گویندگی خبر کجاست؟
 

 


اکبر عالمی
 
وقتی ما تصمیم بگیریم که زبان بدن داشته باشیم، کار را خراب می کنیم. وقتی جلوی دوربین حاضر می شویم و تصمیم می گیریم که با دست، سر، چشم و ابرویمان بازی کنیم، خراب می کنیم.
 
اگر خیلی شرایط برای گوینده خبر بگذاریم، اینقدر موضوع را بزرگ می کنیم که دیگر به نظر من هیچکس جرأت نمی کند به طرف این شغل برود. شما باید از روی همة اینها رد بشوید.
 
بگوییم اینها هست ولی نباید به گوینده بگوییم که باید اینگونه باشید. من معتقد هستم که این ماجرا مانند سخن گفتن است. یعنی وقتی الان فارسی صحبت می کنیم، به گرامر فکر نمی کنیم. گرامر در وجودتان خانه کرده است. زبان بدن عین این ماجرا است. اگر ما خیلی روی زبان بدن تأکید کنیم، چیز قناسی از آب در می آید که بعداً مضحکه و به نظر من باعث تعجب تماشاگر ایرانی می شود که عادت به زبان بدن به معنای غربی اش ندارد. ولی اینکه نگاه، صورت، نشستن، راه رفتن کجا شکل می گیرد؟ به این بر می گردد که آن آدم کجا شکل می گیرد. چقدر سفر کرده است؟ چقدر دیده است؟ چقدر خوانده است؟ از کجا آمده است؟ ریشه او در چیست؟ دانایی او در چیست؟
 
نمی توانیم به گوینده ای که استعداد زبان بدن ندارد، زبان بدن یاد بدهیم. از اول هم می گوییم ذاتش برای این کار ساخته نشده است. بلافاصله بعد از 6ماه معلوم می شود که ذاتش برای این کار ساخته نشده است.
 
شما نیز باید هیئتی از داوران پخته، معلم، دلسوز و بی طرف بیاورید تا وقتی می خواهند گوینده انتخاب کنند، وَجَنات او را از زوایای گوناگون، مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند.
 
مدیریت هنری باید بستری از زایندگی و زایش و ایجاد انگیزه را فراهم بیاورد.
 
مصطفی ملکی
 
آقای سروش، توضیحات تکمیلی دراین خصوص دارید بفرمایید؟
 
محمد حسین سروش
 
ارتباط کلامی بخش عمده و اساسی گویندگی است. ارتباط کلامی برای انتقال اطلاعات جلوی دوربین است. ارتباط غیرکلامی برای انتقال حالات است. گوینده ای در کاربرد حالات غیرکلامی اش، در رفتار غیرکلامی یا زبان بدن، بسیار خوب عمل می کند. یعنی 15عنصر چهره را برای تفهیم یک مفهوم هماهنگ می کند. چشمش سکون و آرامش دارد. اضطراب ندارد. گردش نابجا ندارد. ابرویش تعجب و هیجان نابجا و کاذب ندارد. دندانهایش در دست و پای بیننده نیست. لبش به اندازة کافی تنظیم می شود. صورتش، رنگ، چهره اش، حرکت سرش، طراحی موی، جام چهره اش را خوب استفاده می کند. اما اولاً باید بدانیم وی به این حرکت آگاه است؟ خودش می داند؟
 
دوم باید ارزیابی شوند. بقیه گویندگانی که زبان بدن بلد نیستند، راز موفقیت دو سه گویندة موفق این است. دست این گویندة موفق را نگاه کنید، چطور هماهنگ با کلماتی است که به کار می برد؟ ابروی این گوینده را نگاه کنید. من به گوینده ای گفتم این خبری که شما پریشب خواندید 30درصد هیجان داشت ولی چهره شما 70درصد هیجان داشت. این یعنی ناهماهنگی.
 
باید تذکر بدهیم. به گویندة دیگری گفتم چهرة شما دو ویژگی دارد. اولین ویژگی چهره مبهم غیرکلام است. تذکری بود که بعد از کمی مقاومت پذیرفتند. دیگر اینکه گفتم غروری در چهره تان هست که باید بماند. گوینده خبر در تفهیم برخی مطالب خبری به غرور نیاز دارد. این شخص می تواند در موقع خواندن خبر از غرور ملی هم دفاع کند. یعنی اگر با یک وارفتگی چهره، پیروزی دانش آموزان المپیاد را مطرح کند، به غرور ملی لطمه می خورد. پس ما به زبان بدن و با حالت چهره کار داریم و باید این کار آگاهانه باشد. این که فلانی خبر را اجرا می کند و خوب خبر می خواند و از زبان بدن خوب استفاده می کند، تمام نیست. باید هم به ایشان یادآوری کرد که این کار تو خوب است و هم به دیگران راز موفقیت چنین گویندگانی را گفت.
 
زبان بدن یا ارتباط غیرکلامی برای انتقال حالت بسیار مهم است. شخصی که در عین خواندن خبر چشمش در حدقه می چرخد و مهارتش دست خودش نیست یا گویندة خبر دستش در هم فرو رفته و سخن می گوید، نشان از اضطراب پنهان دارد. به خودش پناه می برد. الان ریزترین حرکات دست، چهره و سر گواه از درون است. خود صدای نفس هم از جنس رفتارهای غیرکلامی است. اگر سر یا دست گوینده و مجری، موقع حرف زدن، اجرا یا مصاحبه، بیش از حد تکان بخورد، حکایت از احاطه نداشتن بر آن بخش خبری دارد. تعداد کلمات نیز همین طور است. متوسط کلمات فارسی برای گویندة خبر با متوسط کلمات انگلیسی متفاوت است. در انگلیسی برای گویندگی خبر 150 یا 170 کلمه در دقیقه باید گفت. چند مجری خوب جهانی داریم که رعایت می کنند. 100 تا 120 کلمه در دقیقه باید به طور شفاف گفته شود.
 
شفاف گویی بسیار مهم است. یعنی حروف را در کلمات و کلمات را در جمله باید درست ادا کرد. هیچ گوینده ای نباید هیچ حرفی را بخورد. من به شکسته گویی کاری ندارم. گاهی لازم است در بداهه گویی، شکسته گویی کنیم و این کار را می کنند.
 
ممکن است در یک گفتگوی تلفنی لازم باشد گوینده از متن جدا شود. در همین لحظه است که ارزیابی می شوند. گوینده باید هیچوقت کلمة دقیقه را دیقه نگوید. عزیزان را عیزان نگوید. حقیقت را حیقت نگوید. هیچوقت را هیشوقت نگوید. گوینده ورزشی اسب سواری را اس سواری نگوید. والیبال را والیوال نگوید. انها نمادهای کم سوادی است.
 
مصطفی ملکی
 
خانم شیرازی، لطفاً در خصوص نوع صدا صحبت کنید. تُن صدا چقدر در نحوة اطلاع رسانی و جذب مخاطب مؤثر است؟

 

مصطفی ملکی: مدیریت هنری خلائی است که احساس می شود سردبیر خبر
 
باید این نقش را ایفا کند.
 


مهناز شیرازی
 
در سؤالی که آقای سروش پرسیدید ایشان به نکات جالبی اشاره کردند و گفتند که صدای یک گوینده باید دارای چه شرایطی باشد تا به دل بیننده و شنونده اش بنشیند. صدای گرم و دلنشینی داشته باشد. بتواند با صدایش بازی کند. برای خبر شاد یک مقدار شادی در کلامش بدهد. نه اینکه موضع گیری کند. ما همیشه با این اصل موافق بودیم که در خبر نباید موضع گیری کرد. ما فقط مطالب را درست می رسانیم. مردم خودشان باید موضع بگیرند.
 
صدا از نظر من باید گرم باشد. من می شنوم. شما می شنوید. باید خوشتان بیاید. می بینید بعضی صداها یک زنگ ناراحت کننده ای دارد و آدم را می زند. بعضی صداها فریاد می زنند. به قول آقای سروش گوینده ای می خواهد بگوید من روی این صدا می توانم حجم صدای خوبی به کار ببرم، داد می زند. این نمی تواند یک صدای خوب برای کار خبری باشد.
 
سرعت مهم است. سرعت در خبر همیشه خیلی شرط است. ما می بینیم بعضی از گوینده ها به اندازه ای خبر را آرام می خوانند که دیگر خبر نیست. خبر به زنده بودن آن است. خبر به هیجان مناسب با خود خبر است که اینها در سرعت بیان کلمات و سرعت گفتن یک جمله خلاصه می شود.
 
نکته دیگر همان تنفس است. اگر بحث نفس گیری را رعایت نکنیم و اضطرابی در خبر پیش بیاید، اگر یک خبری را نخوانده بدهند، آن را با همان تنگی نفس و همان اضطرابی که روی نفس کشیدن می افتد، می خوانیم.
 
من معتقدم حتی اگر سنگین ترین چیز را به شما دادند، نباید به بیننده منتقل شود. بیننده آنجا ننشسته است که کسالت من را ببیند، ترس من را ببیند، عبوسی من را ببیند. او مقصر نیست.
 

 


مصطفی ملکی
 
آقای دکتر عالمی، لطفاً کمی هم درباره نوع لباس و رنگ معیار بیشتر توضیح دهید. فرهنگ جامعه و مناسبتها چه مقدار در نوع یا رنگ لباس گوینده مؤثر هستند؟
 
اکبر عالمی
 
تلویزیون به طور کلی با شیوة لامپ تصویری خودش رنگهای تیره را به رنگهای سیاه تبدیل می کند و رنگهای روشن را مانند صورتی روشن، آبی روشن، سبز روشن، قرمز روشن به سمت رنگ سفید می برد. به خصوص بعد از اینکه چند ایستگاه رله می کند. بنابراین بهترین رنگی که می توانیم انتخاب کنیم، رنگهای میانی هستند. برای مرد رنگهای کلاسیک، رنگهای خاکستری، سرمه ای و قهوه ای است. ما در مورد برنامه خبری می گوییم باید لباسشان کلاسیک باشد. به نظر من لباس را نباید ما به گوینده دیکته کنیم. چون ما هر وقت لباسی نو می پوشیم تا چند روز به آن عادت نداریم. پس یکسره نمی شود به گوینده گفت کتت را عوض کن. لباست را عوض کن. ابتکار عمل برای پوشیدن لباس تا حدودی باید دست گوینده باشد.
 
نکته ای که در رابطه با لباس مردها می توانم بگویم این است که اگر پیراهن راه راه یا شطرنجی باشد، در فاصله کانونی عدسی های مختلف، ممکن است موجب رنجه شود. یعنی تداخل فرکانس کند و کسانی که چشمهایشان آستیگمات است روی صفحه تلویزیون اذیت می شوند. در زندگی عادی که در تلویزیون هم صدق می کند، آقایان باید به یک نکته توجه داشته باشند که اگر پیراهن آنها طرحی دارد مثلاً راه راه یا چهارخانه است، کت آنها باید هیچ طرحی نداشته باشد. این قانون لباس پوشیدن است. اگر پیراهن و کت هردو چهارخانه باشد، اصطلاح عوامانه و بسیارشیرین آن این است که می گوییم این آدم عجق وجق یا شنبه یکشنبه لباس پوشیده است. می تواند هردوتایش ساده باشد و باید کمی با هم کنتراست داشته باشد. یعنی در تضاد باشد تا تفکیک اتفاق بیافتد. من نمی توانم یک پیراهن و کت سرمه ای را بپوشم چون دوربین تلویزیونی نمی تواند این را تفکیک کند و زشت می شود.
 
اگر خیلی تیره لباس بپوشم دیافراگم باز می کند و در نورپردازی، صورت مجری بی اندازه سفید و شبیه به گچ دیوار می شود. اگر لباس سفید بپوشم، در اتاق کنترل فنی دیافراگم را می بندند و پوست صورت من هم تیره تر از آنچه هست، دیده خواهد شد. یعنی با واقعیت اختلاف دارد بنابراین ما باید در انتخاب رنگهایمان هم آزمایش کنیم و هم ببینیم طراح صحنه چه می گوید و قبل آن هم تست کنیم. بعد از چند وقت هر گوینده ای می فهمد چند دست لباس دارد که خوب جواب می دهند.
 
ضمن اینکه در خبر می دانیم که از سینه به بالا یا از این میز به بالا را نشان می دهند. یعنی قسمت پایین تنه یعنی از کمر به پایین در هیچ کدام از شبکه های خبری رسمی دنیا دیده نمی شود.
 
در مورد خانمها لباسهایی را که انتخاب می کنند اصرار بر این است که حتماً پوشش مناسبی داشته باشند. حتماً در طراحی لباسشان باید یک طور فکر کنند که کشورهای دیگر گفتند اگر ما مسلمان شدیم ما را در این لباس می برند؟
 
البته مطلبی را لازم می دانم اینجا اضافه کنم که حضور در جامعه رسمیت می طلبد. حضور در کلاس دانشگاهی رسمیت والاتری می طلبد. حضور در یک سمینار و پشت تریبون به عنوان سخنران در جلسة سمینار نیز رسمیت والاتری را می طلبد؛ بنابراین باید نوع لباس مرد و زن را با یک تنوع و گوناگونی در خبر تعریف کنیم که زنان و مردان گویندة ما اجازه داشته باشند در تنوع و انتخاب گوناگونی نوع لباسشان، آن چارچوب را برای وقار خودشان و برای رسمیت بخشیدن به برنامه شان حفظ کنند.
 
مصطفی ملکی
 
خُب آقای سروش، زاویه بحث را کمی عوض و مبحث کلی تری را طرح کنیم لطفاً تفاوت مجری و گوینده خبر را بفرمایید.
 
محمد حسین سروش
 
گوینده شخصی است با ویژگی ها و استعدادهای ذاتی و اکتسابی که دورة آموزشی می بیند و ملزم است متنی را با پنج ویژگی بخواند. همان کاری که الان گوینده های ما می کنند یعنی کتابی نیست. دانشگاهی نیست. اولاً گوینده خبر باید متن را درک کند.
 
مهناز شیرازی: ما همیشه با این اصل موافق بودیم که در خبر نباید موضع گیری
 
کرد. ما فقط مطالب را درست می رسانیم. مردم خودشان باید موضع بگیرند.
 


اگر از صدر و ذیل خبری که می خواند آگاه نباشد، نمی تواند آن را مرتبط کند. اگر گوینده حس کند که خبر سفارش خودش و نگارش آن خبر برای خودش است، هم لذت بیشتری می برد و هم منتقل می کند.
 
دومین ویژگی که گوینده خبر باید رعایت کند این است که سرعت را حفظ کند. نه اینکه تند بخواند. تندخوانی یعنی ایجاد اضطراب. خبری ملایم و نرم با میلیون ها مخاطب علاقه مند برای شنیدن این خبر داریم. گوینده با تندخواندن و هدر دادن واژه های کلیدی، مفهوم را مثله و تاراج می کند.
 
سومین ویژگی برجسته خوانی خبر است یعنی اینکه در هر متن خبری حداقل یک مفهوم یا بیشتر وجود دارد که از نظر بیننده مهم است. گاهی زلزله ای آمده است. عدد چند ریشتر است که باید برجسته باشد. کالابرگی برای دریافت فلان کالا اعلام شده است. شمارة کالابرگ باید برجسته خوانده شود.
 
نکته بعد نگاه دوم است. وقتی اتوکیو کار نمی کند، متن و دوربین و حرکت سر گوینده می ماند. گوینده باید بلد باشد بدون اتوکیو متن بخواند. نگاهش را بین دوربین و متن تقسیم کند. گوینده مبرز که با مهارت نگاه دوم آشنا است در جملة هشت کلمه ای باید چهار کلمه را به دوربین نگاه کند و بگوید. درست مانند خواندن یک بیت از یک غزل.
 
آخرین ویژگی خواندن خبر این است که گوینده خبر باید حرف را در کلمه و کلمات را در جمله کامل ادا کند. کلمات را دچار ساییدگی نکند.
 
مجری خبر شخصیت دیگری است. مجری خبر کسی است که گوینده بوده است. دورة گویندگی را به پایان رسانده و به مهارت های ممتاز حضور در بخش خبری رسیده است. جایگاهی که خودش هست، متن هست، میهمان هست، گفتگوی تلفنی هست، ارتباط گزارشگر هست و به وسیله گوشی با اتاق فرمان ارتباط دارد. ما ضمن جام چهره به نیمرخ مجری خبر هم توجه می کنیم چون گاهی ممکن است نیمرخش به طرف میهمان برگردد. مجری خبر باید بتواند مصاحبة خبری را اداره کند. به بداهه گویی آشنا باشد. بداهه گویی یکی از ممتاز ترین ویژگیهای مجری خبر است. بداهه گویی یعنی پرورش مفهومی در یک لحظة غافلگیرکننده.
 
یکی دیگر از ویژگیهای مجری خبر اجتهاد خبری است. یعنی در لحظه ای که خبر می خواند، تشخیص بدهد خبری را نخواند یا بخواند. گاهی یک خبر هست و حس می کند این خبر خودش پیکرة خبر هست و کامل نیست. یک جمله قبل از آن خبر می گوید: «بینندگان عزیز همان طور که آگاهید همایشی در زمینة فلان در فلان روز در فلان مکان...» گفتن این جملات از وظایف مجری خبر است.
 
مصطفی ملکی
 
خانم شیرازی شما یک مدت مجری خبر هم بوده اید. علاوه بر مسائلی که مطرح شد، مجری خبر چه ویژگی هایی دارد؟ لطفاً در مورد اجرای خبر از لحاظ ادای کلمات یا استرس هایی که روی کلمات یا جملات باید وارد کنیم نیز توضیح دهید.
 
مهناز شیرازی
 
واقعاً کار اجرای برخی از همکاران ما خوب است. این بر اثر چه بوده است؟ بر اثر سالهای سال تکرار، تکرار و تکرار. این هنر را داشته است. این استعداد را داشته است اما امکان پرورش آن را هم داشته است. باید به آنها اطمینان و خودباوری در کار را بدهیم.
 
در خصوص قسمت دوم سؤال، گوینده باید علم به خبر داشته باشد. حتماً لازم نیست من دبیرگوینده باشم ولی قبل از این که به استودیو بروم باید خبر به من داده شود تا آن را بخوانم و بدانم که این خبر چه لیدهایی دارد؟ چه چیزهایی را می خواهد منتقل کند؟ آکسون کجاها باید باشد؟ کجا صدا یک مقدار باید بالا و یک مقدار پایین بیاید؟
 
محمد حسین سروش
 
حق گوینده این است که یک ساعت زودتر خبر را در اختیارش بگذارند تا مرور کند. اما باز گوینده باید خودش را آماده کند و به این مهارت برسد که اگر در حین خواندن خبر، خبر دیگری دادند، بداند چکار کند.
 
مصطفی ملکی
 
در کنفرانسی سخنرانان معتقد بودند در خصوص ادای کلمات، برخی حروف الفبا هستند که ادانکردن آنها به مطلب لطمه وارد می کند. آنها می گفتند مجریان خبر و گویندگانشان در تلفظ «ذ» (TH) مشکل دارند. به عبارت دیگر یک سری حروف کلیدی داریم و یک سری حروفی هستند که اگر به آن دقت نشود، مشکلی در خبر خواندن ایجاد نمی کند. آقای دکتر عالمی نظر شما چیست؟
 
اکبر عالمی
 
در خبر همان طور که آقای سروش گفتند، نباید کلمات را قربانی کنیم. یعنی باید تلفظ کلمات را کامل ادا کنیم. اما در عین حال نباید اینقدر روی کلمات فشار بیاوریم که از آن طرف خیلی اغراق آمیز باشد. مثلاً در گفتار خبر ما نمی توانیم بگوییم «انظر بسیاری از کارشناسان» باید بگوییم «ازنظر بسیاری از کارشناسان». گوش باید این «ز» را بشنود. فونتیک یا آوا یا اصوات هر کلمه در فن بیان از ابتدایی ترین اصولی است که همه باید با شعور و درک خداداد از آن تبعیت کنند. این چیزی که من می گویم توضیح واضحات است. اما بعضی از وقتها مثلاً برای شنبه جایز است که تلفظ نون متمایل به میم بشود. شنبه را غلیظ نگوییم. یعنی بین نون و میم بماند. کمتر گوش را آزار می دهد و کمتر توجه و حواس یک آدم را پرت می کند که او با خودش فکر کند این گوینده زور می زند که مصنوعی حرف بزند. در زبان های دیگر هم این هست که بین مثلاً «ت» و «ف» یا بین صدای «ث» و «ت» تلفظ کنیم.
 
محمد حسین سروش
 
گوینده یا مجری باید بتواند همة حروف را ادا کند. اگر یک شکاف ظریف پشت لثه باشد، حروف سین و شین را هدر می دهد. اگر شکاف روی لب باشد، اندام گفتاری لطمه خورده است و نهایتاً نمی تواند حروف انسدادی و انفجاری را خوب ادا کند. کاملاً مشخص است که بسته شدن یکی از حفره های بینی در موقع سرماخوردگی چقدر به ادای درست و کامل و نافذ و گرم برخی از حروف در برخی از کلمات لطمه می زند.
 
برای آزمون افرادی که به گویندگی می آیند، ملزمشان می کنیم کلماتی را بگویند. اشعاری را بخوانند. مثلاً می خواهیم بگویند «شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی» یا «گر تضرع کنی و گر زاری، دزد زر باز پس نخواهد داد.» ما با وادارکردن داوطلب برای ادای آن حروف و کلمات پی می بریم که اندام گفتاریشان چطور است. اگر ضعیف باشد، تمرین می دهیم. اگر ناقص باشد، باید به سراغ طبیب برود. تنظیم دهان و اندام گفتاری از وظایف کلاسهای فن بیان است.
 
گاهی هر کلمه ای را باید به گونه ای بگوییم مثلاً می توانیم کلمة درخت را به گونه ای بگوییم که دهانمان هر طرفی پرت شود. اما گوینده را ملزم می کنیم که هندسة دهانش شبیه کلمة گل باشد. در آموزشِ آواز سنتی هم اینچنین است. حروف از آغاز تا پایان باید در کلام و گفتار و بیان داوطلب و گوینده امتحان شود.
 
مصطفی ملکی
 
آقای دکتر عالمی، چه توصیه ای برای برون رفت از مشکلات موجود در گویندگی خبر دارید؟
 
اکبر عالمی
 
انتخاب. ما در یک شوره زار نمی توانیم چیزی بکاریم و منتظر باشیم محصول بدهد. بنابراین انتخاب اولیه خیلی مهم است برای اینکه این انتخاب باید 30 سال؛ بلکه 40 سال به عنوان سرمایه ای در عرصة هنر گویندگی در کشور دوام بیاورد.
 
آموزش چیزی است که ژاپن را به این منزلت رساند. از آموزش نباید غافل بشویم. آموزش باید مستمر باشد. حتی بازآموزی باشد. گوینده های باسابقة 10سال در یک کلاس باشند. گوینده های با سابقة 15سال در کلاسی دیگر باشند. اینقدر آموزش مهم است که ما با هر مقدار درآمد در اقتصاد خانة خودمان بخش اعظم آن را خرج بهداشت، آموزش و تغذیه می کنیم. این سه تا هستند که پا به پای هم جامعه را سالم نگاه می دارند.
 
آموزش باید حالت تهاجمی نداشته باشد. حالت تحقیر نداشته باشد. آموزش باید به موازات افزایش اعتماد به نفس در نطفه شکل بگیرد.
 


مصطفی ملکی
 
آقای سروش، برای جمع بندی اگر توضیحاتی دارید بفرمایید.

محمد حسین سروش
 
من فقط در قالب چند مثال مطالب خودم را دسته بندی می کنم. الان گوینده ای در بین گویندگان پخش خبر ما هست که در رفتار غیرکلامی اش اشتباه فاحش داشت. به وی گفتم که این مشکل را دارید. گفت ندارم. جلسة بعد گفتم از تستی که از ایشان می گیرم، فیلم بگیرید. به نقصش پی برد و گفت یعنی من 9 سال این ایراد را داشته ام و متوجه نبودم؟ کسی هم به من نگفته است؟
 
از این رو گروهی باید تشکیل شود که اینها را درست انتخاب کنند. معیارها توافق شود. چه چیزهایی می خواهیم؟ چه معیارهای جهانی را نیاز داریم؟ بعد اینها که انتخاب شدند، آموزش داده شود. بعد از آموزش وقتی مشغول به کار شدند، تدریجی یعنی بدون نقص پایه جلوی دوربین بروند. نگوییم اگر آقا لکنت زبان دارد، برود جلوی دوربین درست می شود. آقا کفش نیست که پا کنیم و بعد از چند روز جا بیافتد. در خطای اول سرمایة بخش خبری را از دست داده ایم. خلبان تا به کفایت کامل نرسیده است نباید 700 مسافر را سوار کند و برود. ارزیابی در حین کار بسیار مهم است. اگر ارزیابی نشود و اگر به همه ملاکها رسیدیم که این گویندة خوبی است، جلوی دوربین برود. باید رشد در کارش باشد. ارزیابی کمال می بخشد. ما گوینده داریم که باسابقه است. گوینده داریم که به تجربه زیاد مشهور است. گوینده نه مشهور و نه باسابقه؛ بلکه باید محبوب باشد. محبوبیت نقطة پایانی کار یک گوینده است. یعنی بتواند در دل و جان مخاطبش نفوذ کند.
 
مهناز شیرازی
 
وقتی در استودیو خبر می خواندم، سردبیر تا آخرین جملة خبر و خداحافظی من می ایستاد و اولین کاری که می کرد، تشکر بود. «خیلی ممنون، عالی بود، ارتباط تلفنی ات این طوری بود و... بعد اگر یک جایی ایراد داشتم می گفت «ولی خانم شیرازی آنجا اگر اینکار را می کردی بهتر نبود؟» واقعاً کارکردن با این سردبیر برای من افتخار و آموزش بود. اول می ایستادخوبی های کار من را می گفت و بعد با علم و تخصص می گفت اینجا را اشتباه کردی.
 
منبع: وبلاگ دکتر محمدحسین سروش، کارشناس رسانه و ارتباطات

قصه گویی با قاعده

 

قصه گویی با قاعده
 
داستان و قصه نقش بسیار مهمی در تكوین شخصیت كودك دارد. از طریق قصه ها و داستان های خوب، كودك به بسیاری از ارزش های اخلاقی پی می برد. پایداری، شجاعت، نوع دوستی، امیدواری، آزادگی، جوانمردی، طرفداری از حق و حقیقت و استقامت در مقابل زور و ستم ارزش هایی هستند كه هسته ی مركزی بسیاری از قصه ها و داستآنها را تشكیل می دهند.
 
خواندن قصه قبل از خواب برای كودكان، تنها این نیست كه هر شب طوطی وار یك كتاب خاص را سطر به سطر برای او بخوانید. قصه خوانی، فرصتی برای كودك است كه قبل از خواب به آغوش گرم پدر یا مادر پناه ببرد و با آنها ارتباط برقرار كند. این توجه پدر و مادر، خاطراتی از صمیمیت، رشد، پرورش و احساس امنیت در ذهن كودك بر جا می گذارد كه سرتاسر عمر او را همراهی خواهد كرد. گاهی اوقات ممكن است حال و حوصله قصه خواندن برای فرزندتان نداشته باشید اما مطمئن باشید كه او این لحظات را جزئی حیاتی از برنامه روزانه خود میداند.

قبل از قصه گفتن بچه را آماده كنید

در بحث كتابخوانی برای كودكان، زمان اهمیت بسزایی دارد. كودكان خردسال ممكن است دوست داشته باشند هنگام شنیدن قصه روی پای شما بنشینند و تاب بخورند، درحالیكه كودكان بزر گتر ترجیح میدهند قبل از شروع قصه در رختخواب خود خزیده باشند. مطمئن شوید كه كودك قبل از غرق شدن در قصه، مسواك زده، دستشویی رفته و آب نوشیده است چون در پایان قصه پلكهای سنگین او روی هم میافتند.

توجه پدر و مادر، خاطراتی از صمیمیت، رشد، پرورش و احساس امنیت در ذهن كودك بر جا می گذارد كه سرتاسر عمر او را همراهی خواهد كرد

حتما خیالتان راحت میشود اگر بدانید كه لازم نیست همیشه از روی كتاب برای كودكتان قصه بخوانید. كودكان عادت دارند یك داستان تكراری را آنقدر بشنوند تا پدر یا مادر آن را حفظ شوند. آ نها به این ترتیب چیزی یاد میگیرند و از تكرار قصه احساس آرامش میكنند. هر از گاهی یك داستان واقعی برای كود كتان تعریف كنید یا خودتان داستان بسازید. از تكرار داستانهایی كه با «یكی بود یكی نبود » آغاز میشوند خودداری كنید و كمی خلاقیت به خرج دهید.

شما میتوانید این تمرین را به صورت متقابل با فرزندتان انجام دهید و از او بخواهید با پر كردن نقطه چینی در حرفهای شما در رابطه با موضوع داستان، سرنخی به شمابدهد.اگر میخواهید یك قصه واقعی تعریف كنید، یكی ازبستگان مشهور یا شوخ طبع را موضوع قرار دهید. به این ترتیب كودك نه تنها از روایت شما لذت میبرد بلكه چیزی درباره سوابق و تاریخچه خانواده می آموزد.
 
با كودك حرف بزنید

ساعت قصه گویی و كتابخوانی همچنین فرصت مناسبی برای شماست كه درباره روزی كه كودك پشت سر گذاشته پرس و جو كنید.از او بپرسید كدام قسمت از روز خود را دوست داشته و میخواسته چه كار متفاوتی انجام بدهد. سعی كنید كشف كنید چه چیزهایی كودك شما را آزار میدهند و اگر راه حلی وجود دارد آن را پیدا كنید. از این لحظه ارزشمندبرای آموزش مهر و محبت و اهمیت تلاش به فرزندتان بهره ببرید. با وجود این به او یادآوری كنید كه لازم نیست انسان كاملی باشد. كمی گفت وگوی پر شور و حال، قبل از خواب میتواند صبح نشاط انگیزی برای كودك به دنبال داشته باشد. علاوه بر این گفت وگو، بگذارید كودك قبل از بستن چشمهای خود بداند كه چقدر او را دوست دارید. به تمام ویژگیهای او كه مورد تائید و علاقه شماست اشاره كنید.

 به كودكتان روحیه بدهید. ذهن او را با افكار محبت آمیز و اینكه چقدر وجودش برای شما ارزشمند بوده و زندگی تا چه اندازه میتواند هیجان انگیز باشد پر كنید. كود كتان را فرد مثبت اندیشی جلوه دهید كه همه از بودن با او لذت میبرند. قبل از اینكه كودك به خواب برود، به او لبخند بزنید. اهمیت قصه گویی قبل از خواب را میتوان با لذتی كه برای كودكان به همراه دارد سنجید. نمیتوان برای این لحظات شیرین بغل كردن كودك، پیوند برقرار كردن، گفت وگو كردن، خندیدن و عشق ورزیدن به او، قیمتی گذاشت. این لحظات را به فراموشی نسپارید چرا كه كودك آن را از یاد نخواهد برد. روز كودكتان را با شادی به پایان برسانید!

اگر كودك شما به تازگی خواندن و نوشتن را فراگرفته، هر از گاهی بگذارید او برای شما داستان بخواند. این فرصت فوق العاده ای است كه شما توانایی خواندن فرزندتان را بسنجید و او نیز كمی تمرین روخوانی كند. با كتابهای ساده شروع كرده و به تدریج او را با متون مشكل تر آشنا كنید. به این ترتیب دایره واژگان كودك در كنار توضیحاتی كه پدر و مادر می دهند، گسترش مییابد.
 

انتخاب قصه های مناسب

مسئله ی انتخاب كردن قصه، با توجه به انبوه موادی كه در اختیار قصه گوست، به ویژه برای قصه گوهای تازه كار و مبتدی، مشكلی اساسی است. حتی بهترین و برجسته ترین قصه گوهای حرفه ای هم قادر به گفتن هر داستانی نیستند. قصه گو، قهرمانان خود را از قصه هایی می سازد كه با شخصیت خاص و سبك او متناسب باشند. قصه گوی تازه كار، ابتدا باید سعی كند كه ویژگی های شخصیت و سبك گویش خود را ارزیابی كند. سپس از خودش بپرسد: چه نوع داستان هایی را می توانم مؤثر و خوب بیان كنم؟ چگونه می توانم شخصیت خود را با قصه هماهنگ كنم تا هر دو بتوانیم با شنونده ارتباط برقرار كنیم؟
 

پس از آن كه قصه گو كار انتخاب كردن را تمام كرد، وارد مرحله ی آماده كردن داستان برای گفتن می شود كه از مهم ترین گام هایی است كه در جهت به كار گرفتن فن قصه گویی برداشته می شود. قصه گو باید به خاطر داشته باشد كه كار او از بر كردن یا از رو خواندن نیست، بلكه كار او قصه گفتن است كه مانند تجربه ای یگانه باقی می ماند.

از بر كردن قصه اغلب نخستین مانعی است كه راه سیر طبیعی و خودانگیخته ی یك قصه گویی موفق را سد می كند. قاعده ی درست این است كه هرگز نباید داستانی را برای «گفتن» به خاطر سپرد، بلكه با توجه به ساختمان قصه، به خاطر سپردن طرح آن كافی است.

آماده كردن ذهن و بیان ، در ارائه ی موفقیت آمیز یك قصه مهم ترین مُتغیّر به شمار می آید. بدون این انتخاب و آماده كردن بسیار دقیق، قصه گو نباید انتظار به دست آوردن یك تجربه ی موفق را داشته باشد.

در ضمن مطمئن شوید كتاب یا قصه ای را كه انتخاب كرده اید برای خواندن قبل از خواب مناسب است.بسیاری از كودكان كه قوه تخیل فعالی دارند – و حتی آنهایی كه از این توانایی بی بهره اند– كابوس میبینند. حتی افسانه ها و داستانهای خیالی قدیمی و سنتی هم میتوانند ترسناك باشند. هیچ كودكی دوست ندارد با فكر گم شدن در تاریكی، جنگل و ربوده شدن به دست یك جادوگر به خواب برود! حتی بیشتر بزرگترها ترجیح میدهند به جای این افسانه ها، رنگین كمان و اسب شاخدار را در خواب ببینند.

 نسبت به افكار و تخیلات كودكتان كه میتواند با یك فكر ترسناك تحت تأثیر قرار بگیرد، حساس باشید. كتابهای فوق العاده برای كودكان همان هایی هستند كه درس اخلاق میدهند. از این لحظات با هم بودن برای آموختن درس زندگی به كودك استفاده كنید. درس و مفهوم اخلاقی داستان لازم نیست پیچیده و سخت باشد. این درس میتواند بسیار ساده و چیزی مانند نظافت اتاق، نریختن زباله، آموزش مفهوم بازیافت یا دعوا نكردن با خواهر و برادر باشد. ممكن است كودك متوجه نتیجه اخلاقی داستان نشود، به همین دلیل لازم است خودتان به این موضوع اشاره كرده و با او در این باره گفت وگو كنید.از كودكتان سؤالاتی بپرسید كه باعث شود اطلاعات موجود در داستان را درك كند.
فرآوری : داودی
بخش خانواده ایرانی تبیان

با قصه معجزه کنيد

 

با قصه معجزه کنيد

 افرادي که از هوش رواني بالايي برخوردارند، احساس مي‏کنند که زندگي آنها کامل است و هدف مثبتي دارد، شناخت عميقي از خودشان دارند، هر آنچه مي‏گويند، انجام خواهند داد. به فکر يک رابطه با شکوه هستند و اغلب احساس يکي بودن با جهان هستي دارند و به يک ارتباط پرشور عاشقانه مي‏انديشند. اين هوش، يک هوش بالغ شده است و پيشرفت آن ريشه در سال‏هاي کودکي دارد. با وجود اين، کودکاني که عاقل‏تر از سن‏شان به نظر مي‏رسند، هرگز کودک‏تان را دست کم نگيريد. با ملايمت به کودک‏تان کمک کنيد تا هدف مثبت و ديد وسيعي در زندگي داشته باشد. همچنين به او کمک کنيد تا از جهان، زيبايي‏ها و رمز و راز آن قدرداني کند. شما مي‏توانيد به تدريج و به طور اتفاقي، در مکالمات معمولي روزمره، اين کار را انجام دهيد.

اين جمله که «هر چيزي با چيز ديگري ارتباط است»، مي‏تواند طرح ساده‏اي براي شروع باشد. کودک‏تان را براي «پياده روي‏هاي پر رمز و راز» بيرون ببريد. در حالي که بدون عجله راه مي‏رويد، فقط به چيزهاي دور و بر نگاه کنيد و درباره چيزهاي مختلفي که مي‏بينيد مانند: برگ‏ها، درختان، تعميرات جاده‏اي، ماشين‏ها، حيوانات‏ اهلي، ابرها و جوي‏هاي آب با هم گفت و گو کنيد.کتاب‏هاي زيبا درباره جهان و منظومه شمسي براي کودک تهيه کنيد. اين کتاب‏ها به کودک کمک مي‏کنند تا زيبايي و عظمت جهاني را که در آن متولد شده است، درک نمايد، شکوه طبيعت را لمس کند و ذهن او را باز مي‏کند تا چيزهاي شگفت‏انگيزتري را ببيند.

                                                         تمثيل و استعاره در قصه‏گويي

افسانه‏ها، در خود نيروي شگفت‏انگيز و خارق‏العاده‏اي دارند. همه ما اين نيرو و کشش را تجربه کرده‏ايم. اما به راستي اين قدرت نهفته، ناشي از چيست؟ برو نو بتلهايم، مربي و روانشناس مي‏گويد: صرف نظر از نقش حياتي و مهم اولياي کودکان در معنا بخشي به زندگي آنان افسانه ها نيز تا حد زيادي به زندگي کودکان معنا مي‏بخشند وقتي بچه‏ها در برابر ادبيات قرار مي‏گيرند، افسانه‏ها بيشترين جاذبه را براي آنها دارند. موضوع اين نيست که خوبي‏ها و راستي‏ها در پايان افسانه‏‏ها پيروز مي‏شوند، بلکه موضوع اين است که قهرمان قصه جذاب‏ترين مساله براي کودک است.

 

 او در تمام مبارزات قهرمان خود را در نقش قهرمان قصه مي‏بيند به خاطر اين هم ذات پنداري، کودک تصور مي‏کند که به همراه قهرمان افسانه، از آزمون‏ها و سختي‏ها مي‏گذرد و با او به پيروزي دست مي‏يابد، زيرا که فضيلت‏ها و خوبي پيروزند و اين خود فضيلت‏ها و خوبي‏ها را بر لوح ضمير کودک حک مي‏کند» مهم‏ترين و اساسي‏ترين ويژگي‏ هر افسانه‏اي تمثيل و استعاره است. عنصر مهمي به تمثيل‏ها نيروي نفوذ و تاثير مي‏بخشد تطابق‏يابي است. تطابق يابي يک فرآيند ذهني ناخودآگاه است

وقتي بچه‏ها به داستان گوش مي‏دهند. دائماً آنچه را که مي‏شنوند با خاطرات خود پيوند مي‏‏دهند. آنها در ذهن خود جستجو مي‏کنند تا تجربيات حاضر خود از داستان را با وقايعي از گذشته مرتبط کنند.
 اگر کودکي بشنود «سگي خشمگين و بزرگ، شروع به تطابق‏يابي در تجربيات گذشته مي‏کند تا به اين سه کلمه معني بدهد بنابراين عبارت سگي خشمگين و بزرگ در هر کودک شنونده، تصوير متفاوتي را در خاطرش زنده مي‏کند. چون کودکان منحصر به فرد هستند، تجارب‏شان از دنيا نيز منحصر به فرد است. آنها جهان را از خلال حس‏هاي خود تعبير و بنابر تجارب گذشته‏شان تفسير مي‏کنند. ساختن تمثيل به پختن کيک مي‏ماند. بايد مواد لازم و دستور پخت را بدانيد. اگر مراحلي را که در دستور ذکر شده دنبال کنيد، آنچه را سرآشپز به شما قول داده است به دست مي‏آوريد: مرحله اول مثل حل کردن يک مساله است. اول بايد دانست که مساله کودک شما چيست؟

هر چه عناصر داستان را دقيق‏تر خلق کنيد، تاثير داستان بيشتر مي‏شود.
مرحله دوم اين است که اشخاص، مکان‏ها و اشياي مرتبط با مشکل را تفکيک کنيد در اين مرحله شما بايد حيوانات، کودکان يا اشياي خيالي که نقش جايگزين را بازي مي‏کنند به جاي اجزاي مشکل بگذاريد. کودک بايد بتواند با شخصيت‏ها، حوادث و ارتباط بين آنها، احساس نزديکي کند. اين مرحله مهمترين مرحله در خلق يک افسانه تمثيلي تاثير گذار است و با آن شنونده بين وضعيت خودش و آنچه مي‏شنود، پل مي‏زند. مثلاً فرض کنيد آرمين، پسر بچه يازده‏ ساله، هر وقت در آشپزخانه غذا مي‏خورد، بدون آنکه آنجا را تميز و مرتب کند بيرون مي‏رود. آرمين مي‏داند که والدينش بطور دائم او را به خاطر رفتارش سرزنش مي‏کنند و مي‏داند که از دست او ناراضي هستند او خوب مي‏‏داند که قانوني بنيادي را در خانه نقض مي‏کند مثالي از يک قصه که با وضعيت اين مشکل مشابه است، مي‏تواند عناصر زير را در برداشته باشد: عناصر واقعيت و عناصر قصه. مرحله آخر فراهم کردن راه حلي براي مشکل است.

 

اکثر والدين مي‏توانند براي مشکل فرزندشان راه حلي ارايه کنند. اين به قوه تشخيص آنها و البته به سن کودک و شرايطي که مشکل را احاطه کرده بستگي دارد. مراحلي که بيان شد مي‏تواند شما را در ساختن يک تمثيل کمک کند بعد از آنکه تمثيل را ساختيد، مي‏توانيد قصه‏گويي را شروع کنيد آن موقع به قدرت معجزه گر افسانه‏ها و تمثيل‏هايي خواهيد برد کودک شما تطابق‏يابي خواهد کرد و تعريف کردن اين افسانه به نوبه خود مي‏تواند در تربيت فرزند دلبندتان تاثير مثبت خود را بگذارد.

ماهنامه کودک

تنظيم براي تبيان: کهتري

آموزش قصه خوانی و قصه گویی

 

آموزش قصه خوانی و قصه گویی

مقدمه:
 
قصه‌گويي، روشي مؤثر در آموزش مفاهيم پيچيده است.
 

يافته ها حاکي از تأثير مثبت قصه‌گويي نسبت به سخنراني هاي معمولي در افزايش دانش است از اين رو مي تواند در آموزش مفاهيم پيچيده مورد استفاده قرار گيرد.
 

قصه‌گويي يكي از روش‌هاي آموزشي است كه مي‌تواند بدون اينكه سن مخاطب، موضوع آموزشي يا سطح يادگيري كاربرد آنها را محدود سازد، بكار رود.
 

قصه گویی در کشور ما سابقه ای بس دیرینه و قدیمی دارد ، اما نفوذ عوامل و وسایل ارتباط جمعی و علاوه بر آن مسائل خاص حوزه های شهرنشینی ، موجب شده تا نقش قصه گویی در طول دوران و به ویژه در نظامهای آموزشی کم رنگ شود .
 

همچنین به قصه گویی هنوز به عنوان یک فن نگاه نمی شود و در نظام آموزش و پرورش جایگاه شایسته ای برای قصه گویی به چشم نمی خورد .
 

بسیاری از علاقمندان به این فن ، به تجارب خود متکی هستند و کمتر با روشهای علمی و اصول قابل قبول این فن آشنایی دارند .

● قصه چیست ؟
 

ادبیات کودک شامل قصه ، شعر ، نمایش ، افسانه و داستان و ... است .
 

ادبیات کودکان عبارتست از :
 

تلاشی هنرمندانه در قالب کلام برای هدایت کودک به سوی رشد ، با زبان و شیوه ای مناسب و در خور فهم او .
 

به بیانی دیگر ادبیات عبارت است از :
 

چگونگی تعبیر و بیان احساسات ، عواطف و افکار به وسیله ی کلمات در اشکال و صورتهای گوناگون . برای شناخت جایگاه واقعی قصه گویی در نظام تعلیم و تربیت.

ابتدا لازم است عناصراصلی این سرفصل را مورد دقت قرار دهیم . مطمئناٌ با شناخت و تعریف صحیح از کلیدهای واژگانی اصلی این عنوان ، زمینه برای دستیابی مطمئن تر به جایگاه قصه گویی فراهم می شود .
 

در این عنوان به دو کلمه ی اصلی بر می خوریم:
 

1-    قصه :
 

2-    نظام تعلیم و تربیت :
 

برای شروع بحث بهتر است ابتدا کلمه ی قصه و قصه گویی را مجدداٌ تعریف کنیم :

J    خانم سیما داد در کتاب فرهنگ و اصطلاحات ادبی ذیل کلمه ی قصه آورده است :
 

قصه در لغت:  به معنی حکایت و سرگذشت است .
 

و دراصطلاح:  به آثاری اطلاق می شود که در آنها تاکید برحوادث خارق العاده بیشتر از تحول و تکوین آدمها و شخصیتها است .
 

در قصه یا حکایات محور ماجرا بر حوادث خلق الساعه قرار دارد .
 

حوادث قصه ها را به وجود می آورند و در واقع رکن اساسی بنیادی آن را تشکیل می دهند ؛ بی آنکه در گسترش و بازسازی قهرمانها و آدمهای قصه نقشی داشته باشد . »

J    همچنین در لغت نامه ی دکتر معین درباره ی کلمه ی تعلیم آمده است :
 

تعلیم : آموختنی های مربوط به مسائل اجتماعی ، تمدن و امور اجتماعی . آموختن و یاد دادن است.
 

و تربیت : بمعنای پرورش دادن ، رشد کردن .

بحث درباره ی نظام تعلیم و تربیت بسیار گسترده است ، به گونه ای که وارد شدن به هر حیطه از آن ، نیازمند دانش و تخصص است و اگر محققی واجد تخصص نباشد و علاوه برآن در زمینه ی مسائل تربیتی صبر و حوصله و دقت لازم را به کار نبرد ، بی شک نمی تواند این نظام را به سر منزل مقصود هدایت کند.

قصه‌گویی، عبارت است از:
 

هنر یا حرفه نقل داستان به صورت شعر یا نثر که شخص قصه‌گو آن را در برابر شنونده‌ی زنده اجرا می‌کند.
 

داستان‌هایی که نقل می‌شود، می‌تواند به صورت:
 

گفتگو، ترانه، آواز با موسیقی یا بدون آن، با تصویر و سایر ابزارهای همراهی باشد.
 

ممکن است از منابع شفاهی، چاپی یا ضبط مکانیکی استفاده شود و یکی از اهداف آن بایستی سرگرمی باشد.
 

در روزگاران کهن، تاریخ سنت‌ها، مذهب، آداب قهرمانی‌ها و غرور قومی به وسیله قصه‌گوها از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شد.[1]
 

یکی از قدیمی‌ترین گفته‌ها درباره قصه کودکان،
 

سخن افلاطون در کتاب جمهوریت است که این‌چنین به بیان اهمیت قصه برای کودکان می‌پردازد:
 

باید پرستاران و مادران را وادار کنیم که فقط حکایت‌هایی را که پذیرفته‌ایم، برای کودکان نقل کنند و متوجه باشند که پرورشی که روح اطفال به وسیله حکایات حاصل می‌کنند، به مراتب بیش از تربیتی است که جسم آنها به وسیله ورزش پیدا می‌کند.[3]

تفاوت قصه و حکایت:
 

1-    حکایت، در زمان و روزگار مشخصی اتفاق افتاده، ولی قصه مقید به برش زمان نیست.
 

2-   حکایت، حتما دربردارنده یک پیام اخلاقی یا نکته‌ای اجتماعی است، در حالی‌که قصه ممکن است حامل پیام باشد یا صرفا قصد سرگرمی داشته باشد.[4]

فرآیند قصه‌گویی
 

سه عامل عمده در فرایند قصه‌گویی عبارتند از:
 

1-    قصه
 

2-    قصه‌گو
 

3-    مخاطب.
 

هر یک از این عوامل به نوبه خود و با ویژگی‌های خاص خود، نقش اساسی در فرایند قصه‌گویی ایفا می‌کنند و نبود هر کدام به معنای عدم قصه‌گویی است.البته نباید از نظر دور داشت که علاوه بر این عوامل، زمان و مکان نیز موثرند.[5]

انواع قصه‌گویی:
 

J    قصه‌گویی نقالانه:
 

نوعی از قصه‌گویی است که کارش خلق و یا اجرای حکایت‌های شفاهی شاعرانه است و به نقل حوادث تاریخی یا ستایش نیاکان و رهبران کنونی یک گروه قبیله‌ای، فرهنگی و یا ملی می‌پردازد. نقل‌کننده، معمولا نه ضرورتاً به هنگام اجرا با یک آلت موسیقی که خودش و یا دیگران می‌نوازد، همراهی می‌شود.

J    قصه‌گویی قومی:
 

این نوع از قصه‌گویی، قابل اجرا در خانه، ضمن کار گروهی، گردهمایی اجتماعی، خیابان و بازارها بوده است.
 

قصه‌گویی در خانه، یکی از جهانی‌ترین تجربه‌های انسانی است.
 

J     قصه‌گویی مذهبی:
 

قصه‌هایی است که مقامات و رهبران رسمی یک گروه مذهبی، به جای قوانین برای تشریح و ترویج مذهبشان به‌کار می‌برند.
 

J     قصه‌گویی تماشاخانه‌ای:
 

آنچه این نوع قصه‌گویی را متمایز می‌کند، این است که در ساختمان‌هایی مانند تماشاخانه‌های واقعی به اجرا درمی‌آیند.
 

این نوع قصه‌گویی به دشواری از تئاتر به مفهوم حقیقی آن جداشدنی است.
 

J     قصه‌گویی کتابخانه‌ای:
 

در این نوع، کتابداران در ساعات منظم و خاصی در کتابخانه برای کودکان قصه می‌گویند.
 

تعیین دقیق این مساله که کدام کتابدار کودک، نخست این اندیشه را مطرح کرده، غیرممکن است.
 

J     قصه‌گویی در اردو:
 

یکی از موثرترین مکان‌ها برای قصه‌گویی، فضای اردوها است.
 

غیررسمی بودن محیط و نزدیکی به طبیعت، از عواملی است که بر خلاقیت دوجانبه‌ای که در قصه‌گویی(میان قصه‌گو و شنونده) نهفته است، می‌افزاید و نتایج سودمندی به ارمغان می‌آورد.[6]

معیارهای انتخاب قصه:
 

داستان، محور یک تجربه اصیل قصه‌گویی است، چرا که بدون داستان، قصه‌گویی وجود ندارد.
 

همچنین، آماده کردن داستان نیز مقوله دیگری است که قصه‌گو باید به آن توجه خاصی داشته باشد.
 

منبعی که قصه‌گو برای انتخاب کردن داستان در اختیار دارد، پهنه ادبیات شفاهی و مکتوب جهان است.
 

او باید به جمع‌آوری قصه‌هایی متناسب با شخصیت و سبک خاص خود بپردازد و برای انتخاب قصه به سوالات زیر جواب دهد:
 

1-    آیا داستان، قصه‌گو را برمی‌انگیزاند؟
 

2-     آیا دوست دارد دیگران را در آن سهیم کند؟
 

3-    آیا او می‌تواند از عهده گفتن این داستان برآید؟
 

4-     فضا و محتوای داستان با شخصیت قصه‌گو متناسب است؟
 

5-    آیا این قصه برای گفتن مناسب است یا خواندن آن برای بچه‌ها بهتر است؟
 

6-    آیا این قصه با گروه سنی شنوندگان متناسب است؟
 

7-    آیا طول قصه برای شنوندگان مناسب است؟
 

8-    آیا برای خردسالان طولانی و یا برای بزرگسالان کوتاه نیست؟[7]
 

ابزار قصه‌گوی خوب:
 

1-    یک قصه‌گوی خوب بر کلمات تسلط کامل دارد و از ارزش آنها و اینکه چگونه می‌تواند روی شنونده اثر بگذارد، باخبر است.
 

2-   او می‌داند صدایش در رساندن موثر کلمه‌های انتخاب‌شده به گوش شنونده، عامل مهمی است و از تمام زیر و بم‌ها و طنینی که صدایش می‌تواند به وجود آورد، استفاده می‌کند.
 

3-    چهره قصه‌گو اغلب آیینه قصه است و آنچه شنونده می‌شنود، تقویت می‌کند. او باید چهره‌ای قابل انعطاف داشته باشد تا اخم و لبخند و سایر عواطف را نشان دهد و بر تاثیر قصه‌گویی بیافزاید.
 

4-   چشم‌های قصه‌گو نقطه تمرکز به شمار می‌آید. نگاه اوست که به گونه‌ای شنوندگانش را به قصه متصل می‌کند. قصه‌گوهای ماهر، در طول قصه با گرداندن نگاهشان از فردی به فرد دیگر با شنونده تماس چشمی برقرار می‌کنند.
 

5-   تماشای دست‌های یک قصه‌گوی خوب، شگفت‌انگیز است. حرکت‌ها و نمایش‌های دست سبب می‌شود که شنونده بهتر بتواند جنبه‌هایی مانند اندازه، فاصله، بافت و وزن را درک کند.
 

6-    داشتن حافظه خوب از ضروریات یک قصه‌گوی موفق است. البته نباید قصه را حفظ کند، بلکه دانستن چارچوب قصه کافی است.
 

پس از آنکه قصه‌گو، کار انتخاب کردن قصه را تمام کرد، وارد مرحله آماده کردن داستان می‌شود. بسیاری از قصه‌های قومی یا داستان‌هایی که برای گفتن مناسب است، از دیدگاه درام‌نویسان(ملودرام) خوانده می‌شود.
 

ملودرام، نشان‌دهنده‌ی ساختمان قصه و چگونگی به وجود آمدن آن است.
 

درام چیست؟ درام یک واژه در ادبیات نمایشی است . به طور کلی به هر داستان و ماجرایی که قابلیت تبدیل به یک نمایش را داشته باشد یک موضوع دراماتیک گویند .
 

معنی کاربردی درام به معنای کشمکشی داستانی است و هر زمان که در داستانی کنش و واکنش های متقابل و پیش برنده داستان را مشاهده کردی یه واقعه دراماتیک را از نظر گذرانده ای
 

ملودرام: ملودرام یعنی نمایش آمیخته با موسیقی و نمایشی است که در نقطه مقابل کمدی قرار می گیرد و به نا ملایمات وتلخیهای زندگی می پردازد.از ویژگیهای این نمایش حضور آدمهای قالبی وقراردادی است که شاید در بسیاری از نمایشنامه ها تکرار شود، زورگور، متجاوز، دزد وآدمی با صفات مردانگی از جمله اشخاص بازی این نمایش هستند.
 

آدمهای ملودرام به طور معمول به دو دسته تقسیم می شوند. عده ای به طور مطلق بد وشرور وپاره ای دیگر به طور مطلق خوب ودارای صفات نیک انسانی وگاهی نیز برای خنداندن تماشاگر پای افراد ساده لوح را نیز به صحنه می کشاند.
 

در این نمایش فقط به مسایل سطحی زندگی واجتماعی پرداخته می شود وبه انگیزه وعلت اعمال افراد کاری ندارند وتمامی رفتار و کردار اشخاص فاقد منطق نمایشی است. حادثه و اتفاق محور اصلی اینگونه نمایش به حساب می آید آدمهای خوب همواره در مسیر خط تبهکاران و جانیان قرار می گیرند وهمیشه در پایان از دام آنان می رهند ومعمولا افراد منفی وبد شکست خورده واز بین می روند.
 

مسایل خانوادگی و اخلاقی به شکل ساده ای در این نمایش مطرح می گردد، نمایشهای ملودرام سرشار از لحظات عاطفی واحساسی است ملودرام بیشتر از تئاتر در عالم سینما نفوذ کرده وهمچنان به حیات خود ادامه می دهد. از فیلمهای وسترن گرفته تا فیلمهای جنایی و قهرمان بازیهای بی منطق که شدیدا تماشاگران را سرگرم و مجذوب می کنند از جمله آثار ملودراماتیک هستند.
 

برنامه های تلویزیونی هم به طور معمول در خطر ملودرام قرار دارند. پرداختن به موضوعات سطحی که بازیگران احساس را به دوش می کشند و قهرمان پروریهای بی پایه و اساس از جمله برنامه های تلویزیونی هستند که  جنبه های ملودراماتیک آنان گاهی آنچنان قوت می گیرد که همه چیز را به نفع خود به پایان می رساند و تماشاگر را به هیچ اندیشه و تفکری وا نمی دارد.
 

ملودرام با طرح موضوعات احساسی و شورانگیز تماشاگر را به بند می کشد و با نادیده انگاشتن استدلال و منطق نمایش و با صحنه آراییهای پر زرق و برق و استفاده از دکورهای سنگین و پر خرج و بهره گیری مکرر از موسیقی غم انگیز و بعضا نمایش صحنه های اسرار آمیز و ترسناک به طور استادانه ای تماشاگر را تا لحظه آخر به دنبال خود می کشد و به ظاهر هم در دلش می نشیند اما هیچگاه دارای محتوایی غنی و با ارزش نمی باشد.
 

کمدی: ... پائین ترین نوع کمدی لوده بازی است در این نوع نمایش اشخاص با ارائه بازیهای اغراق آمیز که معمولا نیز در پی حل مشکلات زندگی واجتماعی هستند موجبات خنده تماشاگر را فراهم میسازند. روابط موجود در این نوع نمایش غیر منطقی وسطحی وصرفا بر مبنای خنده ومسخرگی استوار است.
 

به عبارت دیگر لوده بازی هدفی بیش ازخنداندن بینندگان در پیش روی ندارد. اشخاص این نوع نمایش هم افرادی قراردادی وکلیشه ای هستند که بیشتر دست به شوخیهای بدنی و مضحک می زنند وبرای ایجاد فضای خنده تقریبا از انجام هیچ عملی دریغ نمی ورزند. تماشاگر هم تا حدود بسیار زیادی وقایع وحوادث آن را حدس می زند زیرا بر مبنای اصول وانگیزه وعلل منطقی استوار نیست و اساس آن حادثه واتفاق است.
 

اساس کار ملودرام:
 

زمینه‌چینی: معمولا آغاز داستان به زمینه‌چینی اختصاص دارد. برای مثال: محل وقوع، شخصیت‌های درگیر در ماجرا و زمان و ... را نشان می‌دهد. در زمینه‌چینی، محیط تقریبا عادی است و همه چیز در آرامش است.
 

بروز بحران: نقطه شروع داستان است. اگر قرار است داستان پایان پیروزمندانه‌ای داشته باشد، باید بحرانی که بروز کرده، برطرف شود و ادامه داستان کوششی است برای برطرف کردن بحران.
 

اوج‌گیری: تلاش قهرمان داستان برای برطرف کردن بحران یا اصلاح اشتباه. از نظر زمانی، نقطه شروع تا رسیدن به نقطه اوج، بیشترین وقت قصه‌گویی را به خود اختصاص می‌دهد.
 

نقطه اوج یا گره‌گشایی: حساس‌ترین بخش داستان است. نقطه‌ای است که بحران برطرف می‌شود و یا اشتباه اصلاح می‌شود و شنونده دوباره به آرامش می‌رسد.
 

فرود و نتیجه‌گیری: این بخش در داستان‌های ملودرام معمولا بسیار سریع است. داستان به گونه‌ای پایان می‌پذیرد که دوباره شخصیت‌ها به دنیای آرام خود باز می‌گردند.[8]

اهداف قصه‌گویی:
 
گسترش رشد زبان
انتقال تجارب زندگی به دیگران
آشنایی با ادبیات قومیتقویت زمینه‌های برنامه درسی
افزایش مهارت گوش دادن
ارضا کردن حس کنجکاوی
رشد قدرت تخیل کودکان
کمک به پرورش قدرت بیان و عواطف و افکار کودکان
تقویت و پرورش نیروی تخیل در کودکان
تحریک قوه ی ابتکار و ابداع در کودکان
ایجاد عشق و علاقه به ادبیات در کودکان
رشد اعتماد به نفس کودک و علاقمند ساختن او به آزادی و عدالت اجتماعی
برآوردن نیازهای عاطفی کودک و آماداه ساختن او برای دریافت پیامهای اخلاقی و انسانی و شهروندی خوب بودن .
آشنایی با صفات پسندیده و بیزاری از کارهای ناپسند.[9]
 
 

منابع
 

احمد سپنتامهر
 

مقاله " قصه‌گویی‌ خلاق‌ و اهداف‌ آموزشی‌  " -نویسنده : م‌ کوه‌بنانی‌ -روزنامه  اعتماد-  21اسفند 1382
 

نجمه درودی
 

[1] . حجازی، بنفشه؛ ادبیات کودکان و نوجوانان، تهران، روشنگران و مطالعات زنان، 1384، چاپ هشتم، ص 200.
 

[3] . رحمان‌دوست، مصطفی؛ قصه‌گویی: اهمیت و راه رسم آن، تهران، رشد، 1377، چاپ سوم، ص 10.
 

[4] . پشت‌دار، علی‌محمد؛ قصه‌گویی و نمایش خلاق، تهران، دانشگاه پیام نور، 1376، صص 3- 2.
 

[5] . ناظمی، یحیی؛ ادبیات کودکان، تهران، چاپار، 1385، چاپ اول، صص 62 – 61.
 

[6] . دنیای قصه‌گویی، پیشین، ص 103.
 

[7] . ادبیات کودکان، پیشین، ص 80.
 

[8] . دیویی، چمبرز؛ قصه‌گویی و نمایش خلاق، ترجمه ثریا قزل‌باش، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1385، چاپ هشتم، صص 38 – 36.
 

[9] . پشت‌دار، علی‌محمد؛ قصه‌گویی و نمایش خلاق، پیشین، ص
 

منبع: ماهنامه کودک _ش44

http://hajaga.com/index.php?option=com_content&view=article&id=68:1390-04-12-06-38-28&catid=5:1389-10-15-04-41-46&Itemid=4

ویژگی های یك قصه ی خوب

 

ویژگی های یك قصه ی خوب

هنر قصه گویی متأسفانه معمولاً مورد غفلت و فراموشی قرار می گیرد و حتی بیشتر معلمان  و والدین داستان گفتن را برای خود كاری حقیر و بی مقدار و برای كودكان وسیله ی اتلاف وقت می پندارند، غافل از این كه همین قصه گویی، علاوه بر فواید و ارزش های تربیتی بی شمار، به معلم كمك می كند كه میراث فرهنگی جامعه ی خود را به آیندگان انتقال دهد.
هنر قصه گویی
یك قصه گوی خوب نباید تمام حوادث را با عباراتی صریح و روشن بیان كند، بلكه بهتر است به اشاره از آن بگذرد تا كودك مجال تفكر و تخیل پیدا كند كه این خود برای كودكان و قصه گو نشاط آور است. پدر، مادر و معلم نباید قصه گویی را بیان و رفتاری ساده تصور كنند، بلكه این هنر نیاز به تمرین و ممارست دارد.
قصه گو بهتر است تمام داستان را قبلاً خوانده و مرور كرده باشد. كودكان به قصه هایی كه برایشان خوانده می شود توجه دارند، معنی و مفهوم آنها را درك می كنند و آنها را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهند.
ویژگی های یك قصه ی خوب
1-   در هر قصه، ماجرایی پیگیری می شود كه نقاط مجهولی دارد و می تواند حس كنجكاوی بچه ها را برانگیزد.
2-   پشت سر هم بودن و پیوستگی منطقی صحنه های قصه، كودك را سرگرم می كند و به ذهن او نظم منطقی می دهد.
3-   كودك به كمك قوه ی تخیل، خود را جایگزین یكی از شخصیت های قصه می كند و به این ترتیب شادمانی و لذت را نصیب خود می سازد.
4-   با خواندن قصه و بازگویی آنها نیروی بیان و تكلم كودك رشد می یابد و گنجینه ی لغات و اطلاعات وی غنی می شود.
5-   كودك از طریق قصه های مناسب با مشكلات و مسائل زندگی آشنا می شود و مهارت های اجتماعی بیشتری به دست می آورد.
6- قصه گویی، فاصله ی میان قدرت «خواندن» و قدرت «درك كردن» را در كودك پر می كند. به عبارت دیگر آن دسته از كودكان كه در دوره ی پیش از دبستان به قصه ها گوش داده اند و با صداها و واژه ها و معنای آنها به صورت شنیداری آشنا شده اند، در سنین مدرسه و با برخورد با شكل نوشتاری كلمات معنی آنها را سریع تر درك می كنند.

نقش كودكان دبستانی در فرایند قصه گویی
در برنامه ی قصه گویی ، مخاطب ها امكان دخالت و اعتراض دارند، قصه گو را به خودشان نزدیك می بینند و به خود اجازه می دهند كه وسط صحبت او بدوند و با گفتن خاطره یا سؤالی نظر خود را مطرح كنند یا چیزی را كه متوجه نشده اند دوباره بپرسند تا بهتر بفهمند. ناگفته پیداست كه این امكان، در پرورش استعدادها و قدرت خلاقیت بچه ها تأثیر زیادی دارد. به طور معمول بچه ها دوست دارند كه قصه های شنیده شده را دوباره بشنوند. بازگویی قصه های شنیده شده فایده های بسیاری دارد، زیرا علاوه بر پرورش قدرت حافظه، قدرت بیان بچه ها را نیز تقویت می كند. بازگو كردن قصه های شنیده شده مهم ترین تمرین در پرورش قدرت بیان و تكلم بچه ها است. كودكان طبیعتاً از شنیدن قصه لذت می برند، زیرا جریان یك زندگی ناشناخته و ماجرایی عجیب را در آن تعقیب و كشف می كنند.
دنیای كودك، دنیا قصه
كودكان در دنیای قصه بازی می كنند، با قصه ها می خوابند، بیدار می شوند و زندگی می كنند. شلوغ ترین بچه ها با آرامش به قصه ها گوش می دهند، از قصه ها می آموزند و عبرت می گیرند و حتی در عالم خواب نیز قصه ها را دنبال می كنند. اگر قصه گو با دنیای بچه ها آشنا باشد و منطق آنها را بپذیرد ، می تواند با بهره گیری از فنون قصه گویی، بذر تمام ارزش های بزرگ و كوچك اخلاقی و انسانی را در كودكان بكارد. چقدر خوب بود اگر در خانه و مدرسه برای پرورش نیكوتر، حتی آموزش بهتر درس ها به فن قصه گویی توجه بیشتری می شد و آموزش قصه گویی به مدرّسان و معلمان جزء برنامه های اصلی تربیت معلم قرار می گرفت.

http://mamisite.com/forum/viewtopic.php?f=80&t=683&sid=20ba4a808319fb7925ea0715c65cdb85

قصه گوی خوب كیست؟

 

قصه گوی خوب كیست؟
 
بی شك یكی از چیزهایی كه در مطلوب بودن قصه ما را یاری می دهد یك قصه گوی خوب و ماهر است. قصه گوی خوب، به كلمه ها تسلط كامل دارد و از ارزش آنها با خبر است. او می تواند روی شنونده اثر بگذارد. قصه گوی خوب به استفاده ی درست از صفت ها و قیدها توجه دارد و از نیروی ایهام ، به هنگام گزینش كلمه های خود آگاه است. او می داند كه به هنگام گفتن داستان می تواند با كلمه ها حس لمس كردن، چشیدن و بوییدن را منتقل كند. همچنین می داند كه می تواند با كلمه ها رنگ، جنس و حتی دما را چنان توصیف كند كه شنوندگانش را به دنبال قصه ی خود بكشاند. قصه گو تصویرگری است كه به جای رنگ از كلمه ها استفاده می كند.
كار قصه گو تنها آگاه بودن ا ز نیروی اعجازانگیز كلمه ها و آن چه با خیال كودك انجام می دهند، نیست، بلكه قصه گو نگران چگونگی رسیدن این كلمه ها به گوش شنونده نیز هست . او می داند كه صدایش در رساندن مؤثر كلمه های انتخاب شده به گوش شنونده عامل مهمی است. قصه گوی خوب همواره از دام یكنواختی می گریزد و از تمامی زیر و بم ها و طنینی كه صدایش می تواند به وجود آورد استفاده می كند. اگر نتوان با استفاده ی مؤثر از صدا به طور دقیق مفاهیم و حالت ها را آفرید ، دست كم می توان اثر آنها را مشخص تر كرد.
ابزار اصلی قصه گو برای انتقال داستان به شنونده، صدا و كلمه هایی است كه ادا می شود. اگر قصه گو در استفاده ی مؤثر از كلمه ها و صدای خود دقت كافی نداشته باشد، حتی بیان بهترین و هیجان انگیزترین داستآنها هم ضعیف از كار درخواهد آمد.
چهره و حركات قصه گو
به طور كلی رفتار، به ویژه چهره ی قصه گوی خوب كمك بسیار مؤثری به شنونده می كند. شنونده ضمن این كه به كلمه هایی كه به تصاویر داستان جان می بخشد توجه دارد، در تمام مدت به قصه گو نیز چشم می دوزد . چهره ی قصه گو اغلب آیینه ی تمام نمای آن قصه است و به آن چه شنوده می شنود، جان می بخشد.
قصه گوی خوب باید چهره ای قابل انعطاف داشته باشد تا اخم و لبخند، ترس و بیم و سایر عواطف را  نشان دهد و بر تأثیر قصه گویی بیفزاید. حالات چهره باید منطبق بر حالت های داستان باشد و هرگز نباید به كاریكاتور تبدیل شود مگر آن كه داستان چنین ایجاب كند.
حركات باید طبیعی باشد، نه برنامه ریزی شده. به جای اداها و حالت های اضافه و تمرین شده ای كه معمولاً درگذشته به عنوان فن بیان آموخته می شد، باید حركت ها خودانگیخته باشد تا به تأثیر قصه بیفزاید. در هر حال، در یك قصه گویی موفق، چهره چیزی است كه می تواند در بیان بهتر قصه، به قصه گو كمك كند، ولی نباید بیش از سایر جنبه های این هنر به آن توجه كرد.

چشم های قصه گو
چشم های قصه گو نقطه ی تمركز به شمار می آید؛ زیرا شنوندگان برای كشف نشانه ها، احساس حالت عاطفی و اطمینان از صداقت قصه گو در تمام مدت قصه گویی بر آن چشم می دوزند. قصه گو نیز با شنوندگانش رابطه ای چشم در چشم دارد. این نگاه اوست كه به گونه ای شنوندگانش را به قصه متصل می كند و به آنها می گوید كه این داستان فقط برای آنهاست.
قصه گوی ماهر، در طول قصه با گرداندن نگاهش از فردی به فرد دیگر، با شنوندگان رابطه ی مستقیم چشم در چشم برقرار می كند. در مواردی مثل اوج گیری داستان یا نقطه ی اوج، قصه گو چشم های خود را روی یك شنونده یا روی یك گروه از شنوندگان متمركز می كند، درست مثل این كه آن بخش به خصوص فقط به آن گروه تعلق دارد. این شیوه اغلب سبب تأكید بیشتر بر آن قسمت می شود و اثر عاطفی آن را برجسته تر می كند. البته قصه گو فقط گاه گاهی از این شیوه استفاده می كند، زیرا توجه بیش از اندازه به بعضی از شنوندگان می تواند عاملی برای بی نظمی باشد.
قصه گو گاهی می تواند در حالی كه تأثیر خود را همچنان حفظ می كند چشم از چشم شنوندگان برگیرد و نگاه خود را ورای آن ها، به كوهی خیالی یا قلعه ای كه در داستان توصیف می كند، بدوزد. او می تواند با شنوندگان رابطه ی مستقیم و چشم در چشم برقرار نكند و نگاه خود را به طور مؤثر بر صحنه های خیالی و جزئیات رنگارنگ متوجه سازد. این عمل اغلب سبب می شود كه تماشاگران برای درك كردن صحنه هایی كه قصه گو توصیف می كند نگاه او را دنبال كنند. همچنین شیوه ی درست برای زمانی كه قصه گو باید مكالمه ی میان دو یا چند شخصیت داستان را انجام دهد، این است كه جای این شخصیت های خیالی مشخص شود و مكالمه ی مستقیم میان آنها به وسیله ی حركت دادن نگاه از جایی به جای دیگر صورت گیرد. اگر موقعیت سر نیز همگام با حركت های چشم تغییر كند، تأثیر آن بیشتر خواهد بود.

http://mamisite.com/forum/viewtopic.php?f=80&t=683&sid=20ba4a808319fb7925ea0715c65cdb85

قصه و تأثیر آن در تربیت كودكان


قصه و تأثیر آن در تربیت كودكان


در كشور ما به رغم وجود گنجینه های علم و معرفت و داستآنها و افسانه های زیبا و آموزنده، اولیا و مربیان بیشترین وقت خود را به مسائل آموزشی كودكان اختصاص می دهند و دانش آموزان نیز در خانه و مدرسه بیشتر اوقات خود را صرف یادگیری های غیر فعال كرده، از سختی و خشكی دروس و اضطراب امتحان و نمره رنج می برند. بدین ترتیب اغلب اولیا و مربیان از هدف اصلی تعلیم و تربیت كه پرورش انسان های خلاق، مبتكر و كارآمد است، باز می مانند.
هدف از ذكر این مطالب آشنایی شما با روش های قصه خوانی و قصه گویی برای كودكان دبستانی است كه نقش بسزایی در رشد و شكوفایی خلاقیت در كودكان دارد.
ادبیات كودكان چیست؟
ادبیات كودكان شامل قصه، شعر، نمایش، افسانه و داستان است. ادبیات كودكان عبارت است از تلاشی هنرمندانه در قالب كلام، برای هدایت كودك به سوی رشد، با زبان و شیوه ای مناسب و در خور فهم او. به بیانی دیگر، ادبیات عبارت است از چگونگی تعبیر و بیان احساسات، عواطف و افكار به وسیله ی كلمات در اشكال و صورت های گوناگون.
ادبیات، كودك را در همه ی اوقات زندگی پرورش می دهد و باعث مسرت خاطر، وسعت تخیل و قوت تصور او می شود و نیز نیروی ابتكار و ابداع به او می بخشد. داستآنها و اشعاری كه كودكان می خوانند و می شنوند اثری عمیق در فكر و روحیه ی آنان می گذارد و ایشان را برای رویارویی با مسائل رشد و معاشرت با دیگران آماده می سازد و نیز در درك و فهم مشكلات زندگی آنان را یاری می كند.
ادبیات كودك، به ویژه در زمینه های زبان آموزی و آموختن كلمات تازه به كودكان، نقش قاطعی دارد.
هدف های برنامه ی ادبیات كودكان در آموزش و پرورش دوره ی ابتدایی عبارت اند از:
1-   كمك به پرورش قدرت بیان و عواطف و افكار كودكان.
2-   تقویت و پرورش نیروی تخیل در كودكان.
3-   تحریك قوه ی ابتكار و ابداع در كودكان.
4-   ایجاد عشق و علاقه به ادبیات در كودكان.
در تعریف ادبیات كودكان می توان گفت: مجموعه ی نوشته ها، سروده ها و گفتارهایی است كه از طرف بزرگسالان جامعه برای استفاده ی خردسالان فراهم می آید، یا خردسالان خود خالق آن هستند.
5-   رشد اعتماد به نفس كودك و علاقه مند ساختن او به آزادی و عدالت اجتماعی.
6- برآورده كردن نیازهای عاطفی كودك و آماده ساختن او برای دریافت پیام های اخلاقی و انسانی و شهروندی خوب بودن.

تأثیر قصه در كودكان
داستان و قصه نقش بسیار مهمی در تكوین شخصیت كودك دارد. از طریق قصه ها و داستان های خوب، كودك به بسیاری از ارزش های اخلاقی پی می برد. پایداری، شجاعت، نوع دوستی، امیدواری، آزادگی، جوانمردی، طرفداری از حق و حقیقت و استقامت در مقابل زور و ستم ارزش هایی هستند كه هسته ی مركزی بسیاری از قصه ها و داستآنها را تشكیل می دهند.
پرورش حس زیبایی شناسی در كودك، متوجه ساختن كودك به دنیایی كه اطرافش را فرا گرفته، پرورش عادات مفید در كودك، تشویق حس استقلال طلبی و خلاقیت كودك هدف های اصلی طرح قصه های خوب برای كودكان است.
انتخاب قصه های مناسب
مسئله ی انتخاب كردن قصه، با توجه به انبوه موادی كه در اختیار قصه گوست، به ویژه برای قصه گوهای تازه كار و مبتدی، مشكلی اساسی است. حتی بهترین و برجسته ترین قصه گوهای حرفه ای هم قادر به گفتن هر داستانی نیستند. قصه گو، قهرمانان خود را از قصه هایی می سازد كه با شخصیت خاص و سبك او متناسب باشند. قصه گوی تازه كار، ابتدا باید سعی كند كه ویژگی های شخصیت و سبك گویش خود را ارزیابی كند. سپس از خودش بپرسد: چه نوع داستان هایی را می توانم مؤثر و خوب بیان كنم؟ چگونه می توانم شخصیت خود را با قصه هماهنگ كنم تا هر دو بتوانیم با شنونده ارتباط برقرار كنیم؟
پس از آن كه قصه گو كار انتخاب كردن را تمام كرد، وارد مرحله ی آماده كردن داستان برای گفتن می شود كه از مهم ترین گام هایی است كه در جهت به كار گرفتن فن قصه گویی برداشته می شود. قصه گو باید به خاطر داشته باشد كه كار او از بر كردن یا از رو خواندن نیست، بلكه كار او قصه گفتن است كه مانند تجربه ای یگانه باقی می ماند.
از بر كردن قصه اغلب نخستین مانعی است كه راه سیر طبیعی و خودانگیخته ی یك قصه گویی موفق را سد می كند. قاعده ی درست این است كه هرگز نباید داستانی را برای «گفتن» به خاطر سپرد، بلكه با توجه به ساختمان قصه، به خاطر سپردن طرح آن كافی است.
انتخاب و آماده كردن داستان، نخستین گام ها در راه پیشبرد هنر قصه گویی است و هنر قصه گویی بر آنها استوار می شود. قصه گوهای مبتدی و تازه كار به زودی متوجه می شوند زمانی را كه برای رسیدن به این مرحله از رشد سپری كرده اند، سرمایه گذاری مفیدی بوده است.
آماده كردن ذهن و بیان ، در ارائه ی موفقیت آمیز یك قصه مهم ترین مُتغیّر به شمار می آید. بدون این انتخاب و آماده كردن بسیار دقیق، قصه گو نباید انتظار به دست آوردن یك تجربه ی موفق را داشته باشد.

http://mamisite.com/forum/viewtopic.php?f=80&t=683&sid=20ba4a808319fb7925ea0715c65cdb85