بلاغت

1- علم‌ صرف: دانشی است که دربارة ساختمان ظاهری کلمه پیش از ورود به جمله بحث می‌کند، یعنی موضوع صرف تغییر کلمه‌ به صورتهای مختلف جهت  إِفادة معنای مورد نظر است به عبارت دیگر علم صرف درباره‌ی شناسنامه‌ شخصی خود کلمه بدون توجه به نقش آن در جمله سخن می‌گوید.

2- علم‌ نحو: دانشی است که درباره‌ی حالت و موقعیت کلمه پس از ورود به جمله بحث می‌کند.

علم بلاغت

اکنون می‌خواهیم شما را با بخش دیگری به نام «علم بلاغت» آشنا کنیم، زیرا با آشنایی به علم بلاغت می‌توان به ظرایف و دقایق کلام پی برد و زیبایی‌های آن را حس‌ نمود و از سوی دیگر این امکان را بدست آورد که کلام متناسب با شرایط و موقعیت مخاطب استفاده نمود زیرا که نه همه مخاطبان یکسان هستند  نه مقام سخن، به همین جهت است که گفته‌اند «لِکُلِّ مقام مقال»

 علم معانی
علم بدیع

علم بیان


علم معانی: معانی در لغت جمع معنیّ بر وزن مفعول می‌باشد که اسم‌ مفعول از مصدر عِنایة به معنی «قصد‌ شده» است و نیز جمع مَعْنی بر وزن مَفْعَل» به معنی «مقصد» و در اصطلاح علمای این فن، نام علمی است دارای اصول و قواعدی که رعایت آنها به متکلم‌ و یا نویسنده امکان‌ می‌دهد:

الف) احوال گوناگون مخاطبان را باز شناسد و از مقام و موقعیتهای مختلف آگاه شود؛

ب) کلام خود را منطبق و متناسب با آن احوال و موقعیتهای متفاوت ایراد کند.

درباره‌ موضوع علم معانی باید گفت که موضوع هر علمی مطالبی است که مسائل آن علم را مورد بحث قرار می‌دهد. به بیان دیگر موضوع هر علم، محوری است که مسائل آن علم پیرامون آن دور می‌زند، مثلاً مسائل علم پزشکی درباره‌ی بدن انسان و عارضه‌های آن است از این رو بدن انسان موضوع علم پزشکی باشد. موضوع علم معانی نیز‌الفاظ (کلمه‌و کلام) است و در اینجا الفاظ عربی

و یکی از مطالبی که در علم معانی مطرح می‌شود، مبحث تاکید کلام است.

کلام خبری:

کلام خبری با توجه به حالت اعتقادی مخاطب، یعنی خالی الذهن بودن، تردید و یا انکار به سه قسمت تقسیم می‌شود:

1. کلام ابتدایی:

کلام را آنگاه ابتدایی می‌نامند که مخاطب نسبت به مضمون آن خالی الذهن است، به این معنی که نسبت به محتوای کلام تردید ندارد و منکر آن نیست بلکه آن را قبول دارد و به آن معتقد است، کلام ابتدایی از هرگونه تاکید عاری است و به صورت ساده‌القا می‌شود، مانند نَحَجَ عَلِیٌّ فی الامتحانِ

2. کلام‌ طلبی:

کلام را آنگاه طلبی می‌نامند که مخاطب از مضمون آن آگاه است ولی در قبول ورّد آن مرّدد می‌باشد. در این‌گونه موارد بهتر است که متکلم، کلام خویش را با یک ادات تاکید مؤکّد سازد قَدْ نَحَجَ الطُلّابُ فی امتحانِهم

3. کلام انکاری:

کلام را آنگاه انکاری می‌نامند که مخاطب آن منکر مضمون و محتوای کلام باشد. چنین کلامی را باید به چند ادات از ادوات تاکید مؤکّد گردد؛ مانند:" إِنَّ الانسان لفی خُسرِ" یکی از قواعد علم معانی آن است که هرگاه مخاطب نسبت به مضمون کلام حالت انکار یا تردید داشته باشد، باید کلام را با ادوات تاکید ایراد کرد.

ادوات تاکید کلماتی هستند که به یکی از اجزای کلام می‌پیوندند و نسبت مسند به مسندالیه راحتمی‌تر و استوارتر می‌سازند. ادوات تأکید در زبان عربی عبارتند از:

1- تکرار (تاکید لفظی)  الطریقُ مخوفٌ مخوفٌ

2-  تاکید معنوی  نَجَحُ التلامیذُ کُلُّهُمْ

3- ضمیر فصل  واللَّهُ هُوَ الغنّیُ الحمیدُ

4- تقدیم ماحقّهُ تأخیر

الف) تقدیم مفعول‌به  ایّاک نعبد

ب) تقدیم جارومجرور  عَلَی اللهِ فلیتوکّلِ  المُؤمنون

5- لام ابتدا: إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عظیمٍ

6- إِنّما: إِنّما المومنون إِخْوَةٌ

7- مفعول مطلق تاکیدی  و رَتَّلِ القرآن ترتیلاً

8- صیغه مبالغه  إِنّ النفس لَأمّارةٌ بالسُّوء

9- إِنّ  إِنَّکَ نَجَحْتَ

10- ألا (آگاه باش) ألا بِذکر الله تَطْمَئَنُّ القُلُوب

11- قَدْ (برسر فعل ماضی) قَدْرَسَبَ الطالِبُ

12- انواع قسم                 وَالعَصّرِ

13- نون تأکید ثقیلة و خفیفه  لَأَذْهَبَنَّ

14- جمله اسمیه  زیدٌ کاتِبٌ

علم بیان

اصول و قواعدی است که به واسطه آن می‌آموزیم که چگونه می‌توان یک مفهوم ر به شیوه‌های مختلف بیان کرد.

یکی از موضوعات علم بیان تشبیه است.

تشبیه: هرگاه چیزی با چیز دیگری در یک یا چند صفت همانند باشد برای انتقال سریع‌تر مفهوم آن به مخاطب از اسلوب تشبیه استفاده می‌شود.

القرآن کالنور فی الهدایة

تشبیه دارای چهاررکن است:

1- مشبه: همان چیزی است که می‌خواهیم آن را به دیگران لحاق کنیم مانند: القرآن

2- مشبه‌به: آن چیزی است که مشبه به آن ملحق می‌شود، مانند: النور

این دو رکن طرفهای تشبیه نامیده می‌شوند.

3- اداة تشبیه: لفظی است که دلالت بر تشبیه می‌کند و میان مشبه و مشبه‌به ارتباط برقرار می‌کند.

ادوات تشبیه یا

1- حرف است: ک، کَأَنّ

المُغَنیُّ کالبلبل

کَاُنَّ اللّسانَ سیفٌ

2- اسم است: مثل، شبیه، نظیر، مُحاکٍ

هُوَ مثِل البدر حُسناً أو شبیه البدر

هُو نظیر حاتم کَرَماً

هو محاکٍ للقطار سرعةً

3- فعل: أشبه، شابه، ماثل ـ حاکی ....

الطفلُ أشَبِهَ العصفر أوشابه العصفور

4- وجه شبه: وصف مشترک میان دو طرف تشبیه (مشبه، مشبه‌به) است و در مشبه به قوی‌تر و واضح‌تر است مانند: فی لهدایة

اقسام تشبیه:

تشبیه تام الأرکان: تشبیهی است که در آن ارکان چهارگانه تشبیه ذکر شده باشد، مانند المعلم کالأب فی التضحیة

2) تشبیه مرسل: آن است که اداة تشبیه در آن ذکر شده باشد مانند:

العِلْمُ مِثلُ المصباح

3) تشبیه مؤکّد: تشبیهی است که در آن اداة تشبیه حذف شده است،

العلم مصباحٌ فی الهدایة

4) تشبیه مفضل: تشبیهی است که در آن «وجه‌شبه» ذکر شده باشد.

العِلْمُ مصباحٌ‌ فی‌الهدایة

5) تشبیه مجمل: تشبیهی است که در آن وجه شبه حذف شده باشد:

العِلْمُ مثل المصباح

6) تشبیه بلیغ: تشبیهی است که در آن وجه شبه و اداة تشبیه با هم حذف شده باشند مانند

العِلْمُ مصباحٌ

نکته: هرگاه خبر مفرد جامد باشد معمولاً تشبیه بلیغ است.

القناعة کنز/ الدُّنیا بیت

علم بدیع:

شیوه‌های زیباساختن کلام و تحسین آن را بدیع می‌گویند که برخی مربوط به لفظ و برخی مربوط به معنی

الف) محسنات لفظی: 1- جناس                                          2- سجع

جناس: هماهنگی و مجانست میان حروف دو کلمه است که هریک معنای خاص دارد.

یوم تقوم السّاعة یُقْسّمُ المجرمون مالَبِثُوا غیر ساعة

دو نوع است:

 1- جناس تام: هرگاه دو کلمه در عدد، حرکت و نوع و ترتیب حروف مثل هم می‌باشند تام است.

عَضَّنا الدَّهْرُ بنابه                                           لَیْتَ ماحَلَّ بنابه

2- جناس ناقص: هرگاه دو کلمه در عدد، حرکت و نوع و ترتیب حروف فرق کند،  جناس ناقص است

وجوهٌ یومئذِ ناضِرة         اِلی رَبّها ناظِرة

سجع:

هماهنگی و توافق کلمات آخر جمله در حرف یا حروف یکسان است.

إِنّا أعْطَیْناکَ الکَوْثر، فَصَلِّ لِرَبِّکَ و آنْحَرْ إِنَّ شانِئکَ هو الأبتر

ب) محسنات معنوی: طباق

طباق: بکارگیری کلمات متضاد است، مانند:

هُو الأوّل و الآخِرُ

جاءَ الحَقّ و زهَقَ الباطِلُ

سوالات:

1-       عیِّن التشبیه غیر البلیغ :

1) الشُّکر زینه الغِنی                                    2)کَأنََّ الربیع بسمه الأزهار

3)الکتابُ صدیق یُرشِدُکَ نحو النُّور                  4) العلماءُ سراجُ الأُمّة یُنیرُ الطّریقَ

2- عیِّن ما لَیسَ فیه الطّباق :

1) لا بُدَّمِن عَزم یُوخَذُ بالحَزم                          2)اعلم أنّ الحَسَنات تُذهِب السَیئات

3)  علیک بتدبیر آخرتک کما دبّرت دیناک          4) علی الانسان أن یختار النّور علی الظلام

3-عیِّن الصحیح فی نوع التشبیه :

1) کأنّ العلماء المسلمین ملاذ و مأوی للمستضعفین ! :موکّد

2)من لا صدیق له کالمجاهد فی الهیجاء بلاسلاح! :مجمل

3) الاُمّ مدرسهٌ فی تربیه الأجیال القادمه: مجمل

4) المعلم ینبوع البیان طراوهً و عذوبهً ! : بلیغ

4- عیِّن ما فیه المحسّنات المعنویه (فی البلیغ) :

1) علیک بعزم یُوخذ بالحزم!                            2)إن عدت اِلی الندم قدماً تخلَّصت !

3) إنّ الدّنیا وراءَک و الآخره أمامک                    4)ایّها الانسان! احفظ اللِّسان من الکِذب !

5- عین الجناس  الناقص فی الحرف فقط :

1)أعبدوا اللّه رغبهً لارَهبهً                                 2) من نمّ الیک نمّ علیک!

شمس الفَلَک کتاجِ المَلِک                                4) شرف الغِنی بترک المُنَی

6- عیِّن ما فیه أکثر من طباق واحد:

1) إنّ الدّنیا و الاخره عدوّ ان مختلفان                  2) فمَن أحبَّ الدّنیا أبغض الاخره

3) و هما بمنزله المشرق و المغرب                     4) کُلّما قَرُبت من واحد بعدت من الآخر

7- عیّن ما لیس فیه من الصِّناعات البلاغیه :

1) عندما یصل البلاء اِلی شدّته یأتی الرّخاء!           2)لاتُصلح دیناک بترک دینک!

3) یمکن أنّک تعیش حرّا و انت أسیر عَدُوّک !       4) اللّه الصمد ، لم یلد و لم یولد !

8- عیِّن ما لیس فیه التوکید :

1) یتقدّم المجتهد    2) التقدّم یُحرزُ بالاجتهاد  3) المتقدم هوالمجتهد  4)انّ التقدّم فی الاجتهاد

9- عیّن ما فیه تاکید أکثر :

1) نرید التوفیق من الله و ایّاه نستعین                2)إنّما یخشی الله من عباده العلماء

3) إِنّ یوم الفصل هو میقاتُهم أجمعین             4) العلماء هم الّذین یساعدون النّاس فی الحیاه

10- عیِّن الجناس :

1) الدّنیا وراءک و الأخری اُمامک                  2) الهی حقّق فیک أملی و آختم بالخیر عملی

3) اللهمّ ارزقنا توفیق الطاعه و بعد المعصیه      4)الصبر من الرّحمان و العجله من الشیطان

 منبع :

http://arabijavan.blogsky.com/1389/01/24/post-196/

بلاغت در زبان عربی

بلاغت ، از فنون ادبی ، و در زبان فارسی به مفهوم شیوایی و رسایی سخن . این فن در مشرق زمین بیشتر در حیطة دانشهای دینی بوده ؛ اما در سرزمینهای غربی ، مانند یونان و رومِ باستان ، به دانش یا هنری مستقلّ از حوزة علوم دینی اطلاق می شده ، همچنانکه در تمدن قرون وسطایی اینگونه کشورها، بلاغت سومین هنر از هنرهای هفتگانه به شمار می رفته است ( رجوع کنید به روبر، ذیل "Art" ).

پیشینه . از حدود قرن پنجم ق م که در سرزمینهای یونان و روم نوعی خاص از جمهوریّت حاکم بود، داوطلبان وصول به مقامات عالی سیاسی برای رسیدن به مقصود با یکدیگر مناظره و مشاجره می کردند و هر کس می کوشید که با سخنوری بر رقیب خود غلبه کند، و ازینرو فن خطابت و بلاغت در این دوسرزمین اهمیتی خاص یافت . در اواخر قرن ششم و اوایل قرن پنجم ق م ، سوفسطاییان * ، از جمله زنون و پروتاگوراس ، فن جدل و مناظره را به شاگردان خود می آموختند و آنان را در فراگرفتن شیوه های اقناع و الزام شنوندگان ماهر می ساختند. اما سقراط (470ـ399ق م ) و شاگردانش ، افلاطون (427ـ348ق م ) و ارسطو (384ـ326ق م )، بلاغت سوفسطاییان را مردود شناختند و پیروان و شاگردان خود را از آموختن آن منع کردند. آنان مبانی و قواعدی دیگر برای بلاغت پی ریزی کردند؛ از جمله ارسطو دو رسالة مشهور ریطوریقا (بلاغت ) و بوئطیقا (شعر) را تألیف کرد و بلاغت را از فن جدل ممتاز ساخت ؛ اگرچه حکیمان مسلمان این دو رساله را به ضمیمة رسالات برهان و جدل و سفسطه جزو مباحث منطق شمرده و به آنها عنوان «صناعات خمس » داده اند.

در قرن اول و دوم ق م نیز در روم به بلاغت ، که لازمة فن خطابت بود، توجه می شد و خطیبانی مانند سیسرون (مقتول در 43 ق م ) اصول و موازینی خاص برای آن تدوین کرده بودند. فیلسوف و سیاستمدار رومی ، سنکا (متوفی 65ق م ) اصول سیسرون را تخطئه کرد، اما فیلسوف وادیبی دیگر به نام مارکوس کوئنتیلی از اصول سیسرون دفاع ، و گفته های سنکا را رد کرد و رساله ای هم به نام > در چگونگی تربیت خطیب < نوشت . این رساله پس ازمرگ او متروک ماند، اما در دوران رنسانس از مآخذ و مراجع مهم فن بلاغت و خطابت به شمار می رفت ( بریتانیکا ، ذیل "Quintilian", "Rhetoric" ).

در ایران پیش از اسلام ، مبانی بلاغت عمدتاً از بعض متون دین زرتشتی سرچشمه می گرفت . از آن جمله یشتها از بلاغت مطلوبی برخوردار است . امروزه بسیاری از آن متون از بین رفته است و آثار به جا مانده از متون پهلوی که بسیاری از آنها پس از اسلام تألیف شده و در واقع تفسیرات و تعلیمات موبدان زرتشتی است ، ارزش بلاغی چندانی ندارد. متون پهلوی غیرمذهبیِ به جای مانده ، مانند درخت آسوریک ، را نیزنمی توان نمونه ای برای بلاغت زبان پهلوی به شمار آورد.

اما اینهمه بدین معنی نیست که در ایران پیش از اسلام ،خاصّه در دوران ساسانی ، به بلاغت اهمیت داده نمی شده است . جاحظ (متوفی 255) پس از آنکه سخنان شعوبیه رادر ستایش از شیوایی زبان پهلوی نقل می کند، چنین نتیجه می گیرد که سخنوری و سخنرانی شایستة کسی جز ایرانی و عرب نیست (ج 3، ص 20) و از قول شعوبیه می گوید که هر کس می خواهد در بلاغت به کمال رسد و واژگان نامأنوسِ دور از ذهن را بشناسد و در دانش لغت پرمایه گردد، بایدکتاب کاروند را بخواند (همان ، ص 10). البته امروزه ا

این کتاب نشانی نیست ، اما جاحظ که خود از پیشوایان بلاغتو سخندانی است ، در جای جای البیان و التّبیین مهارتایرانیان را در خطابت و سخنوری و گزیده گویی ستوده است (برای نمونه رجوع کنید به ج 3، ص 11)؛ و این ادّعایی گزاف نیست ، چنانکه در بیشتر کتابهای بلاغت و آداب نویسندگی به علاقه مندان این فنون سفارش شده است که به آموختن فرهنگ و چیره زبانی فُرس همّت گمارند (برای مثال رجوع کنید به ابراهیم بن مُدبِّر، ص 7).

ظاهراً در نزد مردم عرب جاهلی ، بلاغت به همین معنی بوده است که امروزه به کار می رود، چنانکه شارحان حدیث در شرح واژة «ابلغ » از حدیث پیامبر که فرمود: «اِنَّما اَنَا بشرٌ و اِنَّهُ یأتینی الخَصمُ فَلعلَّ بعضَکُم اَنْ یکونَ ابلغَ مِنْ بعضٍ» (من بشرم ، شاکیان نزد من می آیند؛ چه بسا که یکی از شما بلیغتر از دیگری باشد) گفته اند: اَیْ احسنُ ایراداً للکلام (یعنی آنکه بهتر سخن می گوید؛ قَسطَلانی ، ج 4، ص 262). به نظر عده ای ، تحدّی (مبارزطلبی ) قرآن مجید نیز به بلاغت آن بوده است ؛ زیرا مردم عرب در بلاغت و سخندانی چنان چیره دست بودند که هیچ پدیدة بشری دیگری نمی توانست با سخن رسای آنان برابری کند و قرآن که بر بلاغت آنان برتری یافت ، معجزة الهی است . ازینرو بود که کفّار قریش شاعری را در بالاترین درجة آن به پیامبر اکرم نسبت می دادند. مبانی اصلی بلاغت عرب در نزد مسلمانان و پیشوایان بلاغت در جهان اسلام ، از اسلوب و شیوة بیان قرآن سرچشمه گرفته است و اثبات اعجاز قرآن از مهمترین اهداف علم بلاغت عرب بوده است و مقصد اصلی مؤلّفان نخستین کتابهای بلاغی در جامعة مسلمانان ، در واقع همان اثبات اعجاز قرآن بوده است .

تعریف بلاغت . از دیر باز، در کتابهای ادبی ، از بلاغت تعریفهای مختصر و مفصّلی شده است که جاحظ در البیان و التّبیین بسیاری از آنها را نقل کرده است . تعریف امام فخررازی (ص 62) تعریفی جامع و مانع است : «بلاغت آن است که آدمی آنچه را که در تهِ دل دارد، با سخنی که از ایجازِ مخلّ و اطناب مملّ در آن پرهیز شده باشد، بر زبان آرد. عبدالقاهر جرجانی نیز بلاغت را نتیجة تطبیق کلام بر مقتضی ' و مناسب حال می شناسد و نام آن را «نظم » می گذارد، و مکرّراً در دلائل الاعجاز (مثلاً ص 44ـ45، 276، 283، 403) می گوید: نظم ، جستن و یافتن بهترین روابط نحوی در میان کلماتی است که برای ادای مقصود گفته می شود. او برای لفظ ، معنی و مزیّت دیگری قائل است که به چگونگی کاربرد و استقرارش در کلام و موقعیت ترکیبی آن در جمله بستگی دارد. 

اقسام بلاغت . بلاغت ماهیّت واحدی دارد، اما مظاهر و مصادیق آن گوناگون است ؛ چنانکه مشهور است : «لِکلِّ مقامٍ مقالٌ.» ابوحیّان توحیدی (متوفی پس از 40) بلاغت را هفت قسم دانسته است : بلاغتِ شعر، خطابه ، نثر، مَثَل ، عقل ، بدیهه گویی و بلاغت در ایراد سخنان تأویل پذیر (ج 2، ص 140ـ141). همچنین برخی از نویسندگان کتب بلاغت گفته اند که بلاغت سه گونه است : 1)سخن موجز یا کم و گزیده ، چنانکه با اشاره ای وافی به مقصود گفته شود؛ 2)مساوات که لفظ و معنی برابر باشد و بیش و کم گفته نشود؛ 3)اطناب و اسهاب که مقام ، مقتضی اطالة سخن است . بنابراین ، رعایت تناسب میان حال و مقال در ادای سخن ، به ایجاز یا مساوات یا اطناب ، از اصول مسلّم بلاغت است ( رجوع کنید به جاحظ ، ج 1، ص 127). به نوشتة خوارزمی (متوفی 383)، بلاغت سه گونه است : 1)مساوات ، یعنی الفاظ بی کم و کاست همان معانی را داشته باشد که برای آن وضع شده است ؛ 2)اشاره ، یعنی با الفاظ اندک بتوان معانی فراوان را رساند؛ 3)اشباع ، یعنی برای رساندن یک معنی ، الفاظ مترادف گفته شود (ص 78). رُمّانی (متوفی 384؛ ص 76) بلاغت را به ده قسم تقسیم کرده است : ایجاز، تشبیه ، استعاره ، تلاؤم ، فواصل ، تجانس ، تصریف ، تضمین ، مبالغه و حسن بیان . چنانکه ملاحظه می شود قدما قائل به تفصیل میان آنچه که بعدها به نام «معانی »، «بیان » و «بدیع » نامیده شد، نگردیده اند و همة ابواب را زیر یک عنوان قرار داده اند.

باید یادآوری کرد که مبانی بلاغی حکما، با مبانی بلاغیِ ادبای مسلمان ، در همة مسائل و موضوعات یکسان نیست ، و حتی همچنانکه ادیبان و علمای بلاغت در بعض موارد با یکدیگر اختلاف نظر دارند، آرای بلاغی خود فیلسوفان نیز در پاره ای از موارد متفاوت است ؛ چنانکه فارابی (متوفی 339) دربارة آرای ارسطو در بابِ خطابه و شعر مطالبی مطرح کرده است (ج 1، ص 456ـ506) و جرجانی و ابن باجّة اندلسی (متوفی 525 یا553) نیز بر مطالب وی تعلیقاتی نگاشته اند ( رجوع کنید به فارابی ، ج 3، دیباچة دانش پژوه ، ص دوازده ـ پانزده ). این نکته هم شایان توجه است که بلاغت با قواعد و قوانینی معیّن ، مدوّن شده ، اما تسلّط بر آن جز به یاری ذوق خداداد و طبیعی میسّر نیست .

تدوین قواعد بلاغت و تحول آن در دوران اسلامی . از اوایل قرن دوم ، هم به سبب توجه خاصّ مسلمانان به قرآن مجید و توجیه تحدّی آن به بلاغت و اثبات اعجاز آن ، و هم به سبب نفوذ آثار و آرای پارسی و رومی و یونانی و هندی در فرهنگ اسلامی و ادب عرب ، دانشمندان سخن سنج عرب بتدریج به تعریف و تدوین قواعد بلاغت پرداختند. صاحب نظران در اینکه آرای بلاغی غیرعرب تا چه اندازه در بلاغت عرب مؤثر بوده ، اختلاف دارند. یکی از دلایل تأثیر بلاغت یونانی بر بیان عربی این است که بیشتر متکلّمان نامدار معتزله که با علم و فلسفة یونان خاصّه آثار ارسطوآشنا بودند، از بلغای عالیقدر به شمار می روند که از آن جمله اند: واصل بن عطا (متوفی 131)، بشربن معتمر (متوفی 210) و جاحظ . دلیل بارز منکران تأثیر بلاغت غیرعرب بر بلاغت عرب این است که همة شواهد ابواب معانی وبیان عرب از قرآن و سخنان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و یا عرهای شاعران جاهلی و مخضرم اخذشده است . اما به هر حال ، پس از قرن چهارم که تألیف کتب بلاغت در جهان اسلام رواج یافت ، تأثیر فلسفه ومنطق یونانی در آن کتب مشهود است . ازینرو برخی ازادبای معاصر عرب (مطلوب ، ص 33ـ113) مؤلفان کتب بلاغت عرب را در دو گروه با عنوانهای «مکتب ادبی »و «مکتب کلامی »تقسیم کرده و مؤلفان عرب نژاد عرب زبان را پیرو مکتب ادبی و مؤلفان غیرعرب نژاد کتب بلاغت 

را از قرن ششم تا نهم مانند امام فخررازی ، ابویعقوب سکّاکی و برخی شارحان باب سوم مفتاح العلوم او، نظیر تفتازانی و خطیب قزوینی و میرسیدشریف جرجانی ،پیروان مکتب کلامی معرّفی کرده اند. نخستین تألیفات 

بلاغی مسلمانان کتابهایی است که برای اثبات بلاغت قرآن کریم و تبیین دلایل اعجاز آن فراهم آمده است ، و تألیف چنین کتابهایی از اواسط قرن دوم تا اواسط قرن پنجم رواج فراوانی داشته است ؛ از جمله : اعجاز القرآنِ ابی عبیده مَعمَّربن المثنّی '؛ اعجاز القرآنِ واسطی معتزلی ؛ اعجاز القرآنِ قاضی باقلاّنی ؛ رسائل رمّانی ، فرّاء، خطّابی ؛ نظم القرآنِ ابن الاخشیدو کتابهایی متعدّد با عنوان «مجاز القرآن » که اگرچه مطلوب اصلی آنها توضیح و تبیین تحدّی بلاغی قرآن است (دربارة اینگونه آثار قرآنی رجوع کنید به ابن ندیم ، ص 41)، طبعاً در آنها به 

مبانی فن معانی و بیان و بعضی از مصطلحات آن مانندمَجاز، کنایه ، تشبیه ، استعاره ، حذف ، التفات ، قصر، وصل و فصل هم توجه شده است . از اوایل قرن سوم ، ادیبان و دانشمندان در صدد تدوین و تعیین قواعد و قوانین بلاغت برآمدند و رسائل مختصری در این باره نوشتند و از دیرباز، این مسئله که از لفظ و معنی کدام یک دخالت و تأثیرش در بلاغت بیشتر است ، مورد اختلاف علمای بلاغت بود. تا پیش از عبدالقاهر جرجانی ، برخی از ائمة بلاغت ، مانند جاحظ و قدامة بن جعفر (متوفی 337) و قاضی عبدالعزیز جرجانی ، بیشتر به لفظ ارج می نهادند و برخی دیگر مانند ابوعمر و شیبانی (متوفی 206) و ابوالقاسم حسن بن بشرآمدی (متوفی 371) به معنی . اما بیشتر بلغا چون بشربن معتمر و ابن قتیبه (متوفی 276) و ابوهلال عسکری (متوفی 395) به تساوی اثر لفظ و معنی در بلاغت قائل بودند. نخستین کسی که در مبانی بلاغت به تفصیل پرداخت ، جاحظ بود که مسائل علم بلاغت را در کتاب مشهور البیان و التّبیین گرد آورد و پیوند میان لفظ و معنی را تشریح کرد. عبدالقاهر جرجانی (متوفی 471) با گردآوری متفرّقات فنون بلاغت و رفع نقایص آن ، دو کتاب مهم دلائل الاعجاز و اسرارالبلاغه را تألیف کرد. او در این دو کتاب ، هم مباحث علمای قرنهای دوم و سوم هجری را دربارة اعجاز بلاغی قرآن جمع آورد و هم به طور مستوفی ' دربارة قواعد معانی و بیان ، نقدالشّعر و سرقات شعری سخن راند، هر چند که وضع اصطلاح معانی و بیان و تقسیم علم بلاغت به این دو فن ،ابتکار سکّاکی (متوفی 626) است . سکّاکی آنچه را که تازمان جرجانی و سالها پس از او معانی نحو یا نظم و تلاؤم خوانده می شد، اصطلاحاً معانی نامید و عنوان بیان را بر تشبیه و کنایه و استعاره و انواع مجاز اطلاق کرد. اما ظاهراً نخستین بار بدرالدّین بن مالک (متوفی 686) محسّنات شعری را بدیع خواند. به هر حال ، پایه گذار بلاغت عبدالقاهر جرجانی است که با دیدی صرفاً ادبی و بر مبنای ذوق ، قواعد کلی و قوانین اساسی و نهایی این علم را در دو کتاب خود پی ریزی ، و نظریة اصلی خود را ـکه بلاغت عبارت است از استواری نظم و ترکیب کلام ـ ابراز کرد و همین نظریه را مبنای اثبات اعجاز قرآن مجید قرار داد.

منابع : ابن مدبّر، الرّسالة العذراء ، چاپ زکی مبارک ، قاهره 1931؛ ابن ندیم ، کتاب الفهرست ، چاپ محمدرضا تجدد، تهران 1350ش ؛ علی بن محمد ابوحیّان توحیدی ، کتاب الا  متاع و المؤانسة ، چاپ احمدامین و احمدزین ، بیروت ] بی تا. [ ؛ عمروبن بحر جاحظ ، البیان و التبیین ، چاپ حسن سندوبی ، قاهره 1351/1932؛ عبدالقاهربن عبدالرحمان جرجانی ، اسرار البلاغة ، چاپ هلموت ریتر، استانبول 1954؛ همو، دلائل الاعجاز ، چاپ محمد عبده ، قاهره 1331؛ محمدبن احمد خوارزمی ، مفاتیح العلوم ، چاپ فان فلوتن ، لیدن 1968؛ علی بن عیسی رمّانی ، النّکت فی اعجاز القرآن ، چاپ محمد خلف الله و محمد زغلول سلام ، قاهره 1387؛ محمدبن محمد فارابی ، المنطقیّاتِ لِلفارابی ، چاپ محمدتقی دانش پژوه ، قم 1408ـ1410؛ محمدبن عمر فخررازی ، نَهایةُ الا  یجاز فی دِرایة الا  عجاز ، چاپ احمد حجازی سقّا، بیروت 1412/1992؛ احمدبن محمد قسطلانی ، اِرشاد السّاری لِشرح صحیح البخاری ، بیروت ] بی تا. [ ؛ احمد مطلوب : البلاغة عند السّکّاکی ، بغداد 1384؛

The New Encyclopaedia Britanica , chicago 1985, Micropaedia , s. v. "Quintilian", Macropaedia , s.v. "Rhetoric"; Paul Robert, Le petit Robert: dictionnaire alphabإtique et analogique de la langue Franµise , rإdaction dirigإe par A. Rey et J. Rey-Debove, Paris 1983

منبع :

http://arabijavan.blogsky.com/1389/01/24/post-204/

کتابشناسی فن بیان : فن سخنوری و ارتباط آن با عدالت

عنوان فن سخنوری و ارتباط آن با عدالت / محمدرضا جلالی نائینی
موضوع سخنرانی و فن بیان
پدیدآور جلالی نائینی|محمدرضا
نام نشریه حافظ
زمینه --------
فاصله چاپ ماهانه
مدیر مسئول سيد حسن امين
سردبیر سيد حسن امين
صاحب امتیاز 
آدرس تهران - تقاطع انقلاب و فلسطين - شماره - 2 ساختمان مهر - طبقه 3
تلفن 66968488
فکس 66968487
 

نگاهی به نقش غیرقابل انکار سخنوری در ارتباطات بین فردی

نگاهی به نقش غیرقابل انکار سخنوری در ارتباطات بین فردی


«نمی توانم حرفم را بزنم؛ نمی توانم احساساتم را به زبان بیاورم. تا وقتی ساکتم، اوضاع خوب است اما وقتی حرف می زنم همه چیز خراب می شود!» به نظر شما گوینده این جمله ها، زندگی خوبی دارد؟ حتما می گویید نه؛ چون صحبت کردن اصلی اساسی برای برقراری ارتباط است و ما انسان ها به ارتباط برقرار کردن با همدیگر نیازمندیم...

● پس چه باید کرد؟

صحبت کردن، هدیه ای است به انسان ها. ما تنها موجودات زنده ای در جهان هستیم که در سطوح بالایی می توانیم با هم ارتباط برقرار کنیم؛ از طریق همین صحبت های معمولی(نه لزوما سخنرانی) و ارتباط برقرار کردن از طریق علایم و نوشته ها و...

صحبت کردن، راهی است که ما از آن طریق، عقایدمان را در معرض نمایش می گذاریم، از خودمان دفاع و در اجتماع شرکت می کنیم. با صحبت کردن، اخلاق و اصول اخلاقی را گسترش و به دیگران قوانین عادلانه را آموزش می دهیم. بقیه زندگی ما معمولی است و مانند یک ماشین بی صدا می ماند که برای ما کار می کند و صدایی از آن بلند نمی شود.

ارسطو، تکلم را تفاوتی اساسی بین انسان و بقیه موجودات می دانست: «طبیعت، هیچ چیز عبثی ندارد و انسان تنها موجودی است که صاحب گنج ارزشمند صحبت کردن است.» ما عقایدمان را در مذاکره ها و گفت وگوهایمان نشان می دهیم؛ حتی در مذاکره با دشمنان مان. همه خواسته ها و نیازهای اجتماعی انسان ها از توانایی صحبت کردن می آید. یکی از عواملی که ارتباط را به هم می زند، شنیده نشدن است. ما همیشه کسانی را که می دانند چگونه با دیگران صحبت کنند یا توانایی ذاتی برای وارد شدن به گفت وگوهای دیگران (حتی جمع های ناآشنا) را دارند، تحسین می کنیم. خیلی ها بر این باورند که بعضی ها با یک توانایی ذاتی برای برقراری ارتباط به دنیا می آیند و موهبتی به نام گفت وگوی سالم را همیشه با خود دارند. اما توانایی صحبت کردن و ابراز عقاید، یک توانایی ذاتی نیست؛ بلکه مهارتی اکتسابی است که می تواند یاد گرفته شود، پیشرفت کند و تکمیل شود. برای شروع یادگیری این مهارت مهم می توانید با این تمرین ها شروع کنید:

۱) آراسته باشید: لباسی مناسب بپوشید و ظاهری آراسته داشته باشید تا بتوانید با اعتماد به نفس بیشتری عمل کنید.

۲) مطلع باشید: اطلاعات تان را به روز کنید و از اتفاقات روز باخبر و همیشه فهرستی از حرف های شنیدنی داشته باشید.اینها ابزارهایی هستند که شما را آماده برای صحبت نگه می دارند.

۳) در مرکز توجه باشید: اگر بخواهید با دیگران ارتباطی قوی برقرار کنید، باید این توانایی را درخود گسترش دهید تا بتوانید برای حرف هایتان شنونده های پروپاقرص دست وپا کنید.

۴) احترام دیگران را نگه دارید: به احساسات، نظرات و عقاید دیگران احترام بگذارید. هر کسی حق دارد عقاید خودش را داشته باشد. ما باید این توانایی را داشته باشیم که عقاید مخالف مان را هم بشنویم. به هر کسی اجازه دهید که شنیده شود و صادقانه به دیگران گوش کنید. این چیزی است که به دیگران احساس مهم بودن می دهد.

۵) ارتباط چشمی برقرار کنید:
 با این کار می توانیم به دیگران نشان دهیم که دوستشان داریم و می خواهیم با آنها صحبت کنیم.

۶) شنونده خوبی باشید:
 خوب گوش کردن خیلی مهم است. صحبت کردن آسان است ولی شانس برقراری ارتباط را از ما می گیرد. شنونده فعال بودن امر بسیار مهمی است. شما نباید صحبت های دیگران را قطع کنید و باید نوبت خود را در گوش کردن رعایت کنید.

۷) ارتباط ایجاد کنید: این البته کار آسانی نیست ولی صداقت، کلیدی است که قفل برقراری ارتباط را باز می کند. هم زمان سازی گفتار با رفتار، تغییر حالت های صورت، زبان بدن، ژست و تغییر تن صدا، راه هایی هستند که از طریق آنها می توان با دیگران ارتباط برقرار کرد.

۸) مثبت اندیش باشید:
 مطمئن شوید که کلمات، تن صدا و ژست تان یک چیز واحد را نشان می دهند. دنبال چیزی برای مشارکت دادن دیگران در بحث بگردید و اگر چیزی پیدا نکردید، خودتان را با جمع وفق بدهید.

۹) سوالی باز مطرح کنید:
 این مساله کمک می کند گفت وگویی راحت تر داشته باشید.یافتن راهی برای ارتباط برقرار کردن با دیگران و به کار بردن این استراتژی ها باعث می شود در صحبت کردن با دیگران موفق باشید. صحبت کردن، توانایی توضیح دادن و مبادله نظرات و عقاید با این و آن است. با این کار می توانید ارتباطات و اطلاعات تان را گسترش دهید و آنها را به دیگران انتقال دهید.

سمیرا آمین
روزنامه سلامت

كم گوي و گزيده گوي

 اگرچه در كنفرانس‌هاي سر كلاس هرچه بيشتر بگويي نمره بهتر مي‌گيري


كم گوي و گزيده گوي


ممكن است خيلي مواقع براي شما هم پيش آمده باشد كه در وضعيت دشواري قرار گرفته باشيد و مثلا قرار است سخنراني ارائه دهيد و بعد از آن بايد به سوالاتي پاسخ دهيد يا افكار خود را در موقعيت‌هاي خاصي بيان كنيد.

خونسرد بودن در چنين شرايطي، يك مهارت بسيار مهم و پسنديده است و وقتي شما توانايي اين كار را داريد، پاسخ‌هاي صريح، زيركانه و هوشيارانه شما، اعتماد اطرافيان را به گفته‌هايتان تضمين خواهد كرد.


وقتي شما بتوانيد افكار و ايده‌هايتان را به زباني صريح و گيرا بيان كنيد، مي‌توانيد مطمئن باشيد كه ايده‌هايتان توسط ديگران شنيده مي‌شوند. در اين حالت شما تبديل به فردي با اعتماد به نفس، مطمئن، متقاعدكننده و قابل اعتماد خواهيد شد.

اطمينان، كليد يادگيري تفكر هوشمندانه است. وقتي شما اطلاعاتي ارائه مي‌دهيد يا نظر و پيشنهادي را مطرح مي‌كنيد، بايد خودتان از آنچه در موردش صحبت مي‌كنيد مطمئن و آگاه باشيد و بدانيد كه آگاهي‌تان كامل است. اين بدين معنا نيست كه شما بايد همه چيز را درباره هر مساله‌اي بدانيد اما در مورد موضوع مورد بحث بايد اطلاعات كافي داشته باشيد، اين موضوع به شما كمك مي‌كند تا آرام باقي بمانيد و حتي اگر به طور غيرمنتظره در معرض سوالات زيادي قرار گرفتيد، اعتماد به نفس خود را از دست ندهيد.

راز خونسردي در مواقع اضطرار، آماده بودن است. براي اين منظور بايد يكسري مهارت‌‌ها و روش‌‌ها را ياد بگيريد و براي موقعيت‌هايي كه ممكن است شما را تحت فشار قرار بدهند، يكسري كارها انجام داده و آمادگي كسب كنيد. پس از انجام اين امور وقتي خود را در مواجهه با موقعيت‌هاي غيرمنتظره مي‌بينيد، آماده خواهيد بود و اعتماد به نفستان را حفظ خواهيد كرد. اينجا يكسري نكات و روش‌ها وجود دارد كه بايد آنها را فرابگيريد:

1 ـ آرام باشيد

اين اغلب مخالف احساس شما در زماني است كه تحت فشار قرار گرفته‌ايد، اما براي اين كه صدايتان آرام و بدون لرزش باقي بماند و مغزتان قدرت تفكر داشته باشيد، بايد تا جايي كه ممكن است آرام باشيد. در اين مواقع:

ـ نفس عميق بكشيد.

ـ به خود چند دقيقه فرصت داده و پيغامي مثبت و صريح به مغز بفرستيد.

ـ ماهيچه‌هاي خود را براي چند لحظه منقبض كرده و سپس رها سازيد.

2 ـ گوش دهيد

گوش دادن يك مساله بحراني براي فكر كردن است. چرا شما نياز به گوش كردن داريد؟ چون بايد مطمئن شويد كه سوال يا درخواستي كه از شما مي‌شود را به طور كامل درك كرده‌ايد. اگر شما قبل از اين كه منظور اصلي سوال‌كننده را بفهميد، خيلي سريع پاسخ دهيد ممكن است مسائل غيرضروري را مطرح كرده و بحث را به نقاط نامناسب بكشانيد.

3 ـ سوال را تكرار كنيد

اگر شما كاملا احساس مي‌كنيد كه تحت فشار هستيد، مي‌توانيد از سوال‌‌كننده بخواهيد كه پرسش خود را تكرار كند. با اين كار مي‌‌توانيد زمان بيشتري براي تفكر در مورد پاسختان داشته باشيد. در نگاه اول، اگر افراد فكر مي‌كنند كه با اين كار ديگران تصور مي‌كنند آنها به پاسخ خود اطمينان ندارند و مسلط نيستند، اما اين‌طور نيست. اين روش شما را فردي متمركز روي سوال نشان مي‌دهد كه در پي يك پاسخ مناسب هستيد. اين كار به سوال‌كننده اين فرصت را مي‌دهد كه پرسش خود را تصحيح كرده و به نكات اصلي توجه كند.

در واقع با اين عمل به پرسش‌كننده اين شانس را مي‌دهيد كه واضح‌تر و گوياتر سوال خود را بيان كند.

با درخواست تكرار سوال از سوي شما،‌ در واقع فرصتي براي ارزيابي منظور پرسش‌كننده نيز خواهيد داشت. اگر سوال، خاص‌تر و با كلماتي بهتر بيان شد، نشان‌دهنده اين است كه فرد سوال‌كننده واقعا علاقه‌مند به يادگيري بيشتر است. اگر سوال تكرار شده از بار اول پيچيده‌تر بيان شد نشان مي‌دهد كه هدف فرد پرسشگر، دستپاچه كردن و گير انداختن شماست. اگر اين‌طور بود گام بعدي مي‌تواند بسيار مفيد باشد.

4 ـ استفاده از روش‌هاي مهار كردن

گاهي شما براي پاسخگويي صريح و آرام نيازمند زمان بيشتري هستيد. آخرين كاري كه مي‌توانيد انجام دهيد بيان كردن اولين چيزي است كه به ذهن مي‌رسد. اغلب اين راه نوعي روش تدافعي است كه شما را فردي عصبي و نامطمئن نشان مي‌دهد.

سوال را خودتان دوباره تكرار كنيد. اين زماني را براي فكر كردن به شما مي‌دهد و اساس واقعي سوال را مشخص مي‌كند. در اين حالت مي‌توانيد نكته مثبتي به سوال اضافه كنيد كه پاسخ آن را راحت‌تر سازد.

تمركز خود را محدود كنيد. سوالي از خودتان بپرسيد كه نه‌تنها قضيه را روشن كند بلكه سوال را هم به مسير قابل كنترلي هدايت كند.

درخواست روشن كردن مطلب را نماييد. از پرسشگر بخواهيد كه دقيقا سوال خود را مطرح كند.

5 ـ از سكوت استفاده كنيد

مغز شما اين‌گونه برنامه‌ريزي شده كه سكوت را با ناراحتي يكي مي‌داند. اگر شما سكوت را خيلي كم استفاده مي‌كنيد، به اين معناست كه در حال كنترل افكارتان هستيد و به توانايي خود در ارائه پاسخ‌هاي متخصصانه ايمان داريد. وقتي شما در پاسخگويي عجله مي‌كنيد معمولا كلمات هم به سرعت به زبانتان جاري مي‌شوند، اما با اندكي تامل افكار شما به مغزتان مي‌گويد كه آهسته‌تر عمل كند و عملكرد بهتري نيز از مغز خواهد زد.

6 ـ به يك جنبه از موضوع تكيه كرده و به يك بخش از اطلاعات متوسل شويد

خيلي ريسك بالايي است كه تحت فشار، به يك سوال كه اطلاعات خيلي كم يا خيلي زيادي د ر مورد آن داريد پاسخ دهيد. اگر پاسخ بسيار كوتاهي دهيد، در واقع بحث را به سمت سوالات بيشتر در آن زمينه خواهيد برد. وقتي هم كه پاسختان خيلي طولاني باشد، توجه افراد كم شده و خسته‌كننده مي‌‌شود. به خاطر داشته باشيد در پاسخ به يك سوال نبايد سخنراني غرايي ارائه دهيد. سوال‌كننده تنها مي‌خواهد چيزي بداند. به آن احترام گذاشته و تنها پاسخ مناسب و كافي را ارائه دهيد.

اگر هم پاسخ سوالي را نمي‌دانيد، صادقانه ابراز كنيد. اصلا خجالت نكشيد زيرا قرار نيست كه يك نفر همه چيز را بداند.

مترجم: الهه عيوض‌زاده ‌

منبع: mindtools.com
 

منبع :

http://www.jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100876681405

رابطه قانون پذیری و سخنوری با نگاهی به روانکاوی لاکان

 

رابطه قانون پذیری و سخنوری با نگاهی به روانکاوی لاکان

تازگیها فکر می کنم هرچه شخص، تعداد گزاره هایی که در دل و ذهنش به درستی آنها یقین دارد بیشتر باشد، سخنور تواناتری است. روان تر صحبت می کند. طولانی تر صحبت می کند. بدون لکنت صحبت می کند. منسجم و استوار صحبت می کند. از طرف دیگر هرچه شخص، شکاک تر باشد و گزاره هایی که در زندگی اش به درستی آنها یقین دارد کمتر باشد، زبانش به سمت لکنت و از هم گسیختگی سیر می کند. پریشان سخن می گوید. بریده، بریده و کوتاه، کوتاه صحبت می کند. سکوت را ترجیح می دهد.

نکته دیگر در مورد این دو سوی طیف از اشخاص، این است که اشخاصِ یقینی، قانون پذیرتر و منظم ترند و در سوی دیگر، افرادِ شکاک، میل به آنارشی دارند و نظم پذیر نیستند. قانونی که می گویم می تواند شرعیات یا قوانین اجتماعی، یا هر دوی اینها باشد.

امروز داشتم به همین قضیه فکر می کردم که به نظرم رسید یکی از ادعاهای روانکاوانه ژک لاکان برایم مفهوم و روشن شد. لاکان، روانکاو معاصر فرانسوی، زبان پیچیده ای دارد. لااقل آن مطالبی که در ایران درباره او نوشته یا ترجمه شده اند، زبان غامضی دارند. چند سطری که در ادامه می نویسم با این فرض نوشته شده است که خواننده آن، تا حدی با اندیشه های لاکان آشنایی دارد.

لاکان به سه امر خیالی، نمادین و واقعی در روان انسان قائل است. در اینجا حرف من مربوط به امر نمادین است. امر نمادین از نظر لاکان، ساحت زبان و ساحت قانون پذیری و به قول او، «قانون پدر» است. لاکان، ورودِ انسان به ساحت امر نمادین را در حدود دو سالگی می داند. حرف و ادعای لاکان این است که کودک در این سن، با پذیرشِ «قانون پدر»، پا به دنیای زبان می گذارد. یعنی، زبان آموزی پس از پذیرش قانون پدر و مناسبات قدرت برای کودک میسر می شود. برای من، این ادعا بسیار غیرقابل فهم بود و بی ربط به نظر می رسید. آخر چه ربطی وجود دارد بین اینکه تو سیادت پدر را بپذیری و اینکه بتوانی به حرف بیایی؟

حالا به جملاتی که در ابتدا نوشتم برمی گردیم. انسانِ یقینی، انسانِ قانون پذیر است. به بیان دیگر، انسانِ قانون پذیر، انسانی است که یقینیاتش بیشتر است. و نکته اینجاست که درست همین انسان است که بهتر سخنوری می کند. می بینید که باز هم به رابطه بین قانون پذیری و سخن ورزی رسیده ایم. شاید بتوان گفت لاکان از یک سمت و ما از سمتی دیگر، به یک جا رسیده ایم.

***
پی نوشت۱: از خود لاکان اگر اشتباه نکنم تا به حال کتابی به فارسی ترجمه نشده است. درباره او اما چند کتاب منتشر شده است. تا جایی که به یاد دارم، اینها را درباره لاکان خوانده ام:
۱- مبانی روانکاوی فروید - لکان، کرامت موللی، نشر نی
۲- لاکان: بررسی شخصیت، اندیشه و آثار، داریان لیدر و جودی گرووز، ترجمه محمدرضا پرهیزگار، موسسه فرهنگی پژوهشی چاپ و نشر نظر
۳- مفاهیم کلیدی در مطالعات سینمایی، سوزان هیووارد، ترجمه فتاح محمدی
۴- مقدمه ای بر نظریه فیلم، رابرت استم، ترجمه به کوشش احسان نوروزی، سوره مهر

دو منبع اخیر به طور خاص در مورد روانکاوی لاکان نیستند اما به ویژه در اولی، توضیحات نسبتا مبسوطی در مورد روانکاوی لاکان وجود دارد.

۵- لاکان - هیچکاک، اسلاوی ژیژک، ترجمه مازیار اسلامی
۶- پاریس - تهران (سینمای عباس کیارستمی)، مازیار اسلامی ، مراد فرهادپور

دو منبع اخیر را جسته گریخته و ناکامل خوانده ام و البته دومی هم به طور خاص در مورد لاکان نیست اما اشاراتی به روانکاوی او را شامل می شود.

پی نوشت۲: هرچند نظریه ها و اندیشه های لاکان و فروید را در بعضی موارد بسیار جالب و قابل استفاده می دانم اما آنها را وحی منزل نمی دانم و اتفاقا در برخی موارد آنها را به شکل بسیار آشکاری، ذوقی، ذهنی و حتی مسخره یافته ام و مانده ام که آنها را با چه اعتماد به نفسی مطرح کرده اند و علاقه مندانشان چه نگاه خطاپوشی داشته اند که آنها را پذیرفته اند.

منبع :

http://sobh.blogfa.com/post-310.aspx

هفتاد دو نکته مهم در سخنرانی و نفوذ در دیگران

هفتاد دو نکته مهم در سخنرانی


نفوذ در دیگران


1-اگر می خواهید از خفقان زدگی ،از عقده ها ،از بدبینی ها ،از وازدگی ها وگوشه گیری ها از پراکندگی ها ذهنی واز استبداد فکری رهایی یابید فن سخن گفتن را بیاموزید


2-اعتماد بنفس وجرئت داشتن


3-دور کردن یاس


4-سیسرون می گوید  :شاید به همین جهت گفته اند :لازمه نطق خوب ,توام بودن آن با عصبانیت


5-پشت تربیون رفتن همانند یک سخنران خوب ایستادن ،نگاه کردن ,لب گشودن وحرف زدن


6-یک گفتگوی خوب را با یک داستان بیان کنید


7-ویلیام جیمز :گرچه به نظر می رسد که هرعمل پس از یک فکر یا احساس به ظهور می رسد ولی در واقع توام با آن است یعنی با هم متولد می شوند وهر کدام از آنها دیگری را همپا دارد به میدان می کشد.


8-اگر کنترل افکار واحساسات خیلی مشکل است ,کنترل اعمال وتنظیم آنها به دست ماست .


9-بهتر است پیش  از سخنرانی نفس عمیق بکشید واکسیژن فراوانی در درون خود ذخیره نمائید


10-شما حامل پیامی هستید که باید بگوئید واینک همه منتظر بیان مطلب هستند پس به جای شرم وترس نیست.


11-اگر بر اثر عصبانیت زیاد ,محتاج به تکان دادن دست وبدن هستید دستها را به پشت کمر بگیرد وهمانجا نوک انگشتان دست ویا پا را به آرامی تکان دهید که شنوگان متوجه نشوند


12-ممارست در برابر جمع باعث کاهش ترس می شود .


13-مولد ترس ندانستن است؛ نداستن ناشی از تجربه نداشتن، وعدم تجربه، نتیجه مستقیم تمرین نکردن


14-آماده کردن متن قبل از سخنرانی .


15-با خواندن کتاب آن را با فکر خود مخلوط نمائید.


16-شب وروز به آن فکر کنید.


17-عقاید وافکار خود را منظم کنید.


18-در هر فرصت از هر گفته ونوشته دیگران ویا اندیشه وایده های خود آنچه را که باز مناسب بحث می یابید در پاکت بنهید.


19-باید بدانید که اگر متن سخن شما قبلا (مثلا 2تا 7 روز قبل ) فراهم شده باشد 90%در صد سخنرانی شما خود به خود جذب کننده وموثر تر است.


20-تمرین صدا وتنفس با عث گرم شدن وجذاب بودن صدا می شود


21-خوب شروع کنیم وخوب ختم کنیم


22-اگر جمله مبالغه آمیز گفتیم به اثبات مبانی آن هم بپردازیم .


23-هر مطلب جای خود گفته شود  به عنوان مثال سلسله مراتب وترتیب رعایت شود1-2-3-4...


24- پرهیز از متن نا منظم وسخن بد رعایت نکردن ترتیب  2.1.5.4.


25-پرهیز از بیان مطلب بی دلیل نباشد.


26-ذکر فواید معنوی وبه کار بستن کلمات جان پذیر (آزادی-محبت-صفا –انسانیت) شنوده را مجذوب می کند.


قواعدی برای تهیه متن


27-مشکلی رانشان دهید.


28-را ه علاج را معلوم کنید.


29-از شنونده برای همفکری در راهی که یافته اید مدد بخواهید.


30-به هنگام سخنرانی به نوشته نگاه نکنید شنونده کسل خواهد شد15%درصد از وقت تلف خواهد شد .


تقویت حافظه


31-پروفسور کارل سی شور (روانشناس )هر کش فقط 10درصد از حافظه طبیعی خود بهره برداری می کند.


32-رعایت قوانین تقویت حافظه( درک مطلب –تکرار –تسلسل افکار)


33-پنج دقیقه تمرکز حواس از یک روز مطالعه سطحی مفید تر است .هر چیزی که به حافظه سپردیم پس از هشت ساعت بقدری فراموش می کنی که در بقیه مدت تا یک ماه از خاطر برود حتما هر مطلب قبل از هشت ساعت باید مرور شود


34-


35-بورتن مترجم کتاب هزار ویک شب که 27 زبان را مثل زبان مادری خود می دانست می گفت : در هر نوبت تمرین زبان ,بیش از 75دقیقه وقت خود را صرف نکردم شما نیز چنین کنید .


36-تسلسل افکار اگراسم کسی را می خواهید خفظ کنید آن اسم را با نام یکی از دوستان صمیمی خود که مشابهتی داشته باشد مقابله کنید بعد به حافظه بسپارید .


رفع خستگی گلو


37-شاعر رومی اگر می خواهید اشک شنونده را جاری سازید لااقل آثار غم را برچهره خویش ظاهر سازید .


38-امرسون : هیچ کار بزرگی در دنیا انجام نمی شود مگر در نتیجه تولید میل وهیجان است .


39-قبل سخنرانی ورزش سبک انجام دهید


40-حسن صوت :لحن خوب ادای نیکو کشش مناسب کلمه قطع ووصل بجا وشایسته ظاهر کلام را جمال می بخشد ومطلوب می سازد.


41-میزان صدا را کنترل کنید.


42-کلمات مهم را محکم ادا کنید.


43-سرعت بیان را در موقع حرف زدن کم وزیاد کنید .


44-شخصیت ناطق در سخنرانی موثر است .


45-استراحت لازم قبل از سخنرانی .


46-نزدیک و موقع سخنرانی معده را  با غذای سبک واندک  تقویت کنید.


47-پوشیدن لباس مناسب


48-تمرین قوت صدا (تمرین تلفظ  ر ر بطور مسلسل وار)


49-ایستاده سخن گفتن .


50-تن صدا یک نواخت نباشد


51-نگاه سخنران به جذابیت می افزاید


52-تمرین شل کردن فک پایین وتنفس کوتاه  فبل از سخنرانی انجام دهید


53-بدن راشل کنید هوا را بدون فشار بر گلو به داخل سینه آنقدر بکشانید که ریه ها ودیافراگم فشار آورد


54-شنیدن مطلب تازه وبی سابقه ذهنی کاملا جلب توجه می کند


55-مطلب را با امید وخوشبینی اداکنید.


56-از عالمانه وکتابی ودرسی سخن گفتن بپرهیزید.


57-ازاستعمال کلمات وجملات عامیانه بپرهیزید.


59-بلند خواندن مطالب در قدرت سخن رانی موثر است .


60-کنایه عبارات شعر وتشبیهات جالب را یادداشت ودر اولین زمینه مناسب بکار ببریم .


61-واضح حرف بزنید. دو موقع به گوینده می گویند تکرار کن 1-زمانی که کلامش واضح نیست 2- آن وقت که کلامش بس شیرین ودلچسب ونیکو وقابل فهم است


62-از صنعت زشت وزیبا استفاده کنید مثال : آنجا کاخی است سر به فلک کشیده ,زمزمه آبشار مصنوعی داخل باغ شوری در دل می افکند یا حضرت امیر (ع) که بگاه نبرد چندان خشن بود که قلبها را می لرزاند چون به اطفال یتیم می رسید زانوانش به هم می خورد واز حرکت باز می ماند.


63- برای موفقیت در سخنرانی حکایات وامثال بسیاری را به خاطر بسپارید.


64-دادزدن لازم نیست درست ادا کردن وصراحت داشتن در زیر وزبر حروف وشمرده ومقطع واصولی تلفظ نمودن کلمات شرط اساسی در رساندن صدا به نقاط دور تر سالن سخنرانی است .


65- انسان هر مطلبی را که بشنود صحیح می پندارد مگر آنکه عکس آن رابشنود .


66- اگر می خواهید چیزی را به دیگرا بقبولانید آن را به چیزی تشبیه کنید.


67-از ذکر اعداد حتی به کار بردن اصطلاحات علمی در سخنرانی خودداری کنید.


68-مقایسه کردن مثال به جای گفتن کشور سی ونه میلیون بگوئید جمعیت فلان کشور  یک برابر ونیم جمعیت ایران


69-با دیدن شکل نگاه شنونده متوجه می شویم که آیا مطلب را فهمیده یا نه ؟ دقت چشم 25 مرتبه بیش از دقت گوش است


70- آغاز سخن نقل حکایت ویا کلامی برای خوشمزگی را بر زبان جاری نکنید.


71-به وقت حرف زدن سینه خود را بلند نگاه دارید که همین گونه سخن راندن با این وضع قشنگ بدنی جلب توجه می کند.


72-در ابتدای سخن هرگز شکسته نفسی نکنید  


 


منبع:  جزوه دکتر رجبعلی مظلومی


 

راه و رسم سخنرانی

راه و رسم سخنراني
 
آيا تاكنون مجبور به سخنراني در جلوي جمع كثيري شده‌ايد؟ سخنراني درخصوص مساله‌اي حياتي كه نشاندهنده تلاش و كوشش چندين ماه يا چندين سال از زندگيتان باشد؟ براي بسياري از افراد، اين لحظه، لحظه سرنوشت‌ساز و توام با اضطراب است.

بسياري از افراد در اين زمان عصبي مي‌شوند و دست و پاي خود را گم مي‌كنند و همين مساله باعث مي‌شود كه كل سخنراني را خراب كنند.

اگر شما هم جزو اين دسته هستيد، نگران نباشيد. اين يك احساس طبيعي است كه اكثر افراد در حين سخنراني با آن روبه‌رو هستند. آنچه مهم است آن كه اين اضطراب را در چهره و حركات خود نشان ندهيد. كاري كنيد تا ديگران تنها به مطالب شما گوش دهند و توجهشان به حالت روحي شما جلب نشود. طوري وانمود كنيد كه گويا بسيار آرام و خونسرد هستيد و هيچ مشكلي نداريد. 7روش مي‌تواند در اين راه كمكتان كند:

1 ـ از قبل تمرين كنيد. بهترين كار براي كاهش اضطراب،‌ تمرين متون سخنراني است. شما مي‌توانيد آنچه را كه قرار است بازگو كنيد،‌ ابتدا در خلوت خود و با صداي بلند چندين بار تمرين كنيد. مطمئن شويد كه كاملا با آنچه قرار است بگوييد آشنا هستيد. همين آمادگي، آرامش را به ارمغان مي‌آورد.

2 ـ به اهداف سخنراني خود در همان ابتدا اشاره كنيد.

3 ـ در حين سخنراني، مزاياي پذيرش پيشنهادات مطروحه در سخنراني را بيان كنيد. سعي كنيد اين مزايا، واضح و قابل حصول به نظر برسند.

4 ـ به معايب و خساراتي كه احتمالا در صورت عدم به كارگيري موارد عنوان شده از سخنراني ايجاد خواهد شد‌، اشاره كنيد.

5 ـ پيشنهادات خود را فهرست كنيد و به طرزي قابل فهم و آسان، آنها را بيان كنيد.

6 ـ در حين صحبت به افراد حاضر در سالن نگاه كنيد. در اين حالت قابل باورتر به نظر مي‌رسيد. به اين منظور بايد سعي كنيد از خواندن متن از پيش حاضر شده بپرهيزيد چون اين كار مانع از برقراري تماس چشمي با افراد حاضر مي‌شود.

7 ـ مختصر و مفيد صحبت كنيد و از كش دادن مطلب و توضيح واضحات بپرهيزيد.

علاوه بر انجام اين كارها، بهتر است سعي كنيد كه اين اعمال را مرتكب نشويد:

1 ـ سعي نكنيد كل سخنراني را به خاطر بسپاريد. به خاطر سپردن ابتداي بحث، نكات كليدي و نتيجه، كافي است.

2 ـ هرگز و هرگز از روي نوشته نخوانيد، حتي از روي اسلايدهاي از پيش آماده شده. در اين صورت حاضرين در سالن، خوابشان مي‌گيرد!

3 ـ زياد جست و خيز نداشته باشيد و حرت نكنيد، البته نبايد هم خيلي خشك و بي‌روح بايستيد. با حركات اضافه، در واقع توجه ديگران را از متن اصلي منحرف مي‌كنيد.

به ياد داشته باشيد هرچه سخنراني شما كوتاه‌تر، واضح‌تر و مختصرتر باشد، ديگران تمايل بيشتري به شنيدن و پذيرش آن دارند. پس آماده شويد و تمرين كنيد تا به يك سخنران قهار بدل شويد.

منبع :

http://www.jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100876681438

مبانی بلاغت و فارسی (2)

مبانی بلاغت و فارسی (2)

نويسنده: سيد محمد علوي مقدم

 

ارسطو در کتاب «الخطابه» از حقيقت، مجاز، استعاره، تشبيه، غلو، مقابله سخن گفته و چنان چه در اين بخش از کتاب به خوبي دقت کنيم درمي يابيم که بخش سوم کتاب ارسطو، همان چيزي است که در عربي به بلاغت ناميده شد و مطالب بحث شده در اين بخش، مطالبي است که ويژه ي زبان خاص و ملت مخصوصي نيست و انطباق آن باادب يوناني و غيريوناني، امکان دارد. 
روي همين اصول است که مي گوييم ترجمه ي کتب ارسطو، در تدوين بلاغت عربي، تأثيري به سزا گذاشته و برخي از کتب بلاغي عربي (= بلاغي اسلامي) هم چون «نقدالشعر» قدامه بن جعفر و دو کتاب «دلائل الاعجاز» و «اسرار البلاغه» عبدالقاهر جرجاني و نيز کتاب «منهاج البُلَغاء و سِراجُ الادَباء» حازن قرطاجني تحت تأثير کتب ارسطو، نوشته شده است.
اينک درباره ي تدوين بلاغت در زبان فارسي به اختصار بحث مي کنيم:
شاعران فارسي زبان، از آغاز شعر سرايي به زبان فارسي در به کار بردن صنايع بديعي، کوشش خاصي داشتند گو اين که در شعر شاعران دوره ي نخستين يعني دوره ي طاهريان، صفاريان تا اندازه اي، شعر از صنايع بديعي خالي بود ولي به تدريج در اشعار رودکي و معاصران او صنايع بديعي فراوان ديده مي شود، مثلاً در باب شعر، رودکي در مدح امير ساماني که گفته است:

آفرين و مدح سود آيد همي 
گر به گنج اندر زيان آيد همي

نظامي عروضي در چهار مقاله، ص 54 درباره ي اين شعر، اظهار نظر کرده و گفته است. 
«اندر اين بيت از محاسن، هفت صنعت است»
نظامي عروضي در کتاب خود از صنعت مطابق، متضاد، مردف و مساوات و عذوبت و فصاحت و جزالت سخن گفته است و هدف او از مطابقت: آفرين و مدح است و مطابقت ظاهر است؛ زيرا شاعر از امير چيزي مي خواهد و هدف نظامي از متضاد هم، دو کلمه ي «سود» و «زيان» است. شعر مردف هم هست؛ زيرا رديف «آيد همي» در هر دو مصراع وجود دارد. لفظ و معني هم برابر است پس صنعت مساوات هم در شعر هست. عذوبت و فصاحت و جزالت شعر هم آشکار است.
ولي اشکال که بر سخن نظامي گرفته اند، اين است که او سه صنعت نخستين را به لفظ صفت آورده و گفته است: مطابق، متضاد، مردف. چهار صنعت ديگر را به صيغه ي مصدري يعني: مساوات، عذوبت، فصاحت و جزالت، ذکر کرده است که بهتر بود اگر منظور نفس صنعت بود، همه را به صيغه ي مصدر مي گفت.
نکته ي ديگر آن که فصاحت را يکي از صنايع شمردن، خالي از اشکال نيست؛ زيرا فصاحت از لوازم نظم و نثر است و نه صنعتي از صنايع.
خلاصه اين که اشعار شاعران دوره هاي نخستين زبان فارسي، متضمن فنون بديعي بوده و کتب بلاغي فارسي تأليف شده در قرن پنجم و ششم و هفتم هجري، براي فنون بديعي و صنايع معنوي، از اشعار شاعران قرون چهارم و پنجم، شواهدي نيز آورده که اين خود، دليلي است بر اين که شاعران فارسي زبان از فنون بلاغت در اشعار خود استفاده مي کرده اند.(1)
ولي تا اواخر قرن پنجم هجري، کتابي در بلاغت فارسي نوشته نشده و اصطلاح خاصي وضع نگرديده است.(2) 
پيش از کتاب «ترجمان البلاغه» محمد بن عمر رادوياني، درباره ي بلاغت فارسي کتابي نوشته نشده و اگر هم نوشته شده در دست نداريم، اين است که بلاغت فارسي را با کتاب «ترجمان البلاغه» رادوياني آغاز مي کنيم.
تا چندي پيش، برخي از محققان مي پنداشتند که نخستين کتاب در بلاغت فارسي، کتاب «حدائق السحر» رشيد وطواط است ولي زماني که استاد احمد آتش در سال 1948 م نسخه ي خطي کتاب «ترجمان البلاغه» را که به خط نسخ بود و در کتابخانه ي فاتح استانبول به دست آورد و در سال بعد هم به تصحيح و تحشيه و چاپ آن همت گماشت و بر آن، مقدمه اي هم نوشت، معلوم شد که نخستين کتاب موجو در بلاغت فارسي، «کتاب ترجمان البلاغه» محمدبن عمر رادوياني است.
کار استاد احمد آتش، از اين لحاظ مهم بود که کتابي را که از آن فرخي شاعر مي پنداشتند و ياقوت حموي هم در جلد 19 صفحه 29 معجم الادباء، در شرح حال رشيد وطواط، کتاب را به صراحت از فرخي دانسته و عبارت «... وَ لَهُ مِنَ التَصانيفِ حدائقِ السحر في دقايق الشعر باللغه الفارسيه، الّفه لابي المظفر خوارزمشاه و عارض بکتاب ترجمان البلاغه لفرخي الشاعر الفارسي...» نوشته و به صراحت گفته است که کتاب «ترجمان البلاغه» از آن فرخي، شاعر فارسي زبان است. و حاجي خليفه هم در کتاب «کشف الظنون» صريحاً کتاب را از آن فرخي شاعر دانسته و در ص 396 کشف الظنون چاپ استانبول گفته است:
«ترجمان البلاغه فارسي لفّرخي الشاعر، جمع فيه صنايع البديعّيه»
ولي استاد احمد آتش ثابت کرد که نويسنده ي «ترجمان البلاغه» فرخي نيست، زيرا پيدا شدن نسخه اي که مولف در آغاز کتاب نامش را نوشته بود، مجالي براي شک و ترديد باقي نگذاشت و مسلم شد که اين کتاب، تصنيف محمدبن عمر رادوياني است.
نکته ي ديگر که ثابت مي کند نويسنده ي کتاب، رادوياني است اين است که در متن کتاب اشعاري به عنوان شاهد براي برخي از فنون بديعي، از فرخي شاعر، آورده شده و چنان چه مولف کتاب، فرخي مي بود، لازم بود که بگويد «وَ مَن مي گويم» و يا «اين شعر مراست» همان طور که ديگران مي گفته اند.(3)
خلاصه اين که کتاب «ترجمان البلاغه» از رادوياني است. زيرا در آغاز نسخه ي موجود، عبارت «چنين گويدمحمد بن عمر رادوياني...» آمده است و مثال هايي هم که از فرخي آمده به عنوان شخص غائب است نه مولف کتاب.
اهميت تحقيق استاد احمد آتش در اين است که ثابت کرد نخستين کتاب بلاغت فارسي « ترجمان البلاغه» رادوياني است و اين نظريه که تطور بلاغت فارسي با تأليف کتاب «حدائق السحر» رشيد وطواط آغاز مي شود، نادرست است.
بنابراين تطور بلاغت فارسي را با کتاب « ترجمان البلاغه» رادوياني آغاز مي کنيم.(4)
کتاب « ترجمان البلاغه» از يک مقدمه ي کوتاه و فهرستي که درباره ي 73 فصل در محاسن کلام و فنون بلاغي است ترتيب يافته و به شرح هر يک از فنون بلاغي پرداخته است و با آن که عنوان هر فصل به عربي است و شايد نام گذاري کتاب به « ترجمان البلاغه» هم از اين جهت باشد که قصد داشته، چيزي از بلاغت عربي ترجمه کند.
رادوياني، دنبال هر سر فصل که به عربي است، به زبان فارسي آن فن را تعريف کرده و معناي اصطلاح را به جمله اي يا جمله هايي بيان کرده و براي هر يک، از زبان فارسي مثال آورده و گاه نيز شواهدي از زبان عربي هم ذکر کرده است (5) ولي بحث تحليلي نکرده است.
رادوياني از فنون بديعي بيشتر بحث کرده تا از تشبيه و استعاره و کنايه که جزء فنون بياني به شمار مي آيند. شواهد کتاب بيشتر از شعر است و چه خوب که نام کتاب را «ترجمان البلاغه في الشعر» مي گذاشت. در اين کتاب رادوياني از فصاحت و بلاغت تعريف نکرده و آن ها را تقسيم بندي نکرده است، زيرا در قرن پنجم که کتاب ترجمان البلاغه نوشته شده، تقسيم بندي از علوم بلاغي صورت نگرفته و حد و مرز علوم بلاغي مشخص نشده است.
اساس و مايه ي کتاب «ترجمان البلاغه» رادوياني کتاب «محاسن الکلام» ابوالحسن نصربن الحسن المرغيناني است، بدين معني که کتاب مزبور سرمشقي براي رادوياني بوده است نه اين که مطالب عيناً از محاسن الکلام گرفته شده باشد.
رادوياني خود در صفحات 3 و 4 خطبه الکتاب گفته است که عامه باب هاي اين کتاب، بر ترتيب فصول «محاسن الکلام» خواجه امام نصربن الحسن (رضي الله عنه) نهاده و از تفسير وي به مثال گرفتم.
همان طور که گفتم رادوياني، در تعريفات کتاب خود، از کتاب «محاسن الکلام» مرغيناني استفاده کرد، و ادعا نکرده که در اين کار مبتکر است، در صورتي که رشيد وطواط نويسنده ي کتاب «حدائق السحر في دقائق الشعر» با اين که در بيشتر تعريفات از کتاب «ترجمان البلاغه» استفاه کرده و مثال هايي از آن کتاب را در تأليف خود آورده، مع ذلک ادعا کرده است که «... شواهد آن کتاب را بس ناخوش ديدم...»(6)
در کتاب «حدائق السحر» رشيد وطواط با آن که برخي از مطالب، از کتاب «ترجمان البلاغه» رادوياني اقتباش شده ولي در اين باره سخني به ميان نيامده است، در صورتي که رادوياني با آن که براي نخستين بار، به زبان فارسي، در باب فنون بلاغي کتاب نوشته و مثال ها را با کوشش خود گرد آورده مع ذلک از کتاب «محاسن الکلام» مرغيناني که از او پيروي کرده، اسم مي برد.
روي هم رفته، از مقدمه ي کتاب «ترجمان البلاغه» چنين استنباط مي شود که رادوياني کلمه ي صناعت را با بلاغت مترادف دانسته و فنون صنعت بديع را از اجناس بلاغت شمرده است.(7) 
رادوياني، در ترجمان البلاغه، مباحث تشبيه و استعاره و ديگر مباحث نظير آن را که بعدها در موضوع علم بيان شده و صنعت التفات و ديگر مباحث نظير آن که از موضوعات علم معاني است، در ميان صنايع بديع آورده و هم چنين صنعت تجنيس و قلب و مطابقه و ديگر صنايع را که جزو صنايع بديعي است، به صراحت از مباحث بلاغت شمرده به طوري که در مجموع مي توان گفت که در نظر او صنايع بديعي با ديگر مباحث بلاغي چندان تفاوتي نداشته است. 
 

کتاب حدائق السحر في دقائق الشعر
 

نويسنده ي کتاب، رشيدالدين محمد عمربن کاتب بلخي، معروف به: وطواط متوفي به سال 537 هجري است. (8) وطواط کتاب را در روزگار ارسلان (551-568 هـ) تأليف کرد. البته اتسز پدر ايل ارسلان او را وادار به نوشتن کتاب کرده بود ولي رشيد وطواط در روزگار اتسز فرصتي براي نوشتن کتاب نيافت و در روزگار پسر اتسز- ايل ارسلان بن اتسز- کتاب تمام شد و از اتسز به دعاي «نَوَّراللهُ مَضجَعَهُ» ياد کرد.
کتاب مزبور، علاوه بر اين که از امهات کتب بلاغت فارسي شمرده مي شود و جزو کتب نخستين است، در فنون بديعي و صنايع شعري نوشته شده، از اين جهت نيز کتاب مهم است که متضمن فوائد ادبي و اطلاعات تاريخي فراواني است و در بردارنده ي اشعار شاعراني است که در ديگر کتب ذکري از آنان به ميان نيامده است. علاوه بر اين ها رشيد وطواط در برخي از موارد به نقادي پرداخته و درباره ي شعر شاعران، اظهار عقيده کرده است.
شادوران عباس اقبال، در مقدمه اي که بر کتاب «حدائق السحر» نوشته در صفحه ي «سا» گفته است که «... قريب به يقين است که تقليد، از کتاب عربي يا فارسي نيست ولي به يقين مي توان گفت که چنين نيست، زيرا علاوه بر اين که وطواط از کتاب «ترجمان البلاغه» رادوياني بهره جسته، از کتاب هاي بلاغت عربي هم چون «البديع» ابن حقر و شيوه ي او استفاده کرده و به کتاب «الصناعتين» ابوهلال عسکري متوفي به سال 395 هجري توجه داشته و بسياري از مثال هاي کتاب «البديع» و کتاب «الصناعتين» در کتاب «حدائق السحر» هم يافت مي شود.(9) 
در عين حال از تأثير کتاب «حدائق السحر» در کتب بلاغي پس از وطواط هم نمي توان صرف نظر کرد زيرا مثلاً امام فخررازي، متوفي به سال 606 هجري، بسياري از مثال هاي عربي کتاب «حدائق السحر» را در کتاب «نهايه الايجاز في داريه الاعجاز» خود آورده و به قول دکتر شوقي ضيف «... وَ نَري الفخر الرازي ينقل عنه الامثلة العربيه مَعَ الاَلوانِ البديعيه...»(10)
فخر رازي در باب «تضمين المزدوج» و «ترصيع» و «مراعاة النظير» و «الجمع و التفريق و التقسيم» و ديگر مسائل بلاغي، مطالبي از کتاب «حدائق السحر» نقل کرده است. ويژگي کتاب «حدائق السحر» اين است که در برخي از تعاريف کتاب مزبور، جنبه هاي نقدي مشاهده مي شود و کتاب «ترجمان البلاغه» رادوياني از چنين خصوصيتي برخوردار نيست مثلاً وطواط در باب «التشبيهات» گفته است:
تشبيه اشيا به چيزهاي خيالي که وجود خارجي ندارند و در خيال و وهم موجود است مثل اين که انگشت (زغال مشتعل) را به درياي مشکين که امواجش زرين باشد، تشبيه کنيد، هم چون تشبيهات ازرقي، پسنديده و نيکو نمي باشد.
اين مسأله نشان مي دهد که وطواط تنها به شرح و تعريف فنون بلاغي نپرداخته، بلکه گه گاه به تقد و تحليل هم توجه کرده است.(11)
يا مثلاً در صنعت «ابداع» وطواط اظهار عقيده کرده و گفته است:
«من مي گويم که اين، از جمله ي صنعت نيست» زيرا کلام عقلا و فضلا، خواه منثور و خواه منظوم، بايد بر اين گونه باشد و اگر چنين نباشد که جزء کلام عوام به شمار آيد (رک: حدائق السحر ص 83).
وطواط، از کتب بلاغت عربي، که از اعجاز قرآن بحث کرده، آگاه بود، زيرا در بحث از تشبيه مطلق گفته است: (رک: حدائق السحر 43)
علي بن عيسي صاحب کتاب «اشتقاق» در اعجاز قرآن کتابي نوشته که در آن، همه ي تشبيهات موجود در قرآن را مورد بحث قرار داده است (12) و نيز در بحث از سجع به تقليد آنان که در باب اعجاز قرآن کتاب نوشته اند(13)، وطواط هم گفته است:
«آخر آيات را اسجاع نشايد گفت، فواصل بايد گفت...» رک حدائق السحر، ص 14، عجيب است که رشيدالدين وطواط، در مقدمه ي کتابش «ابيات شواهد کتاب ترجمان البلاغه را بس ناخوش مي يابد» و آنها را از «انواع زَلَل و اصنافِ خِلل خالي نمي بيند»
ولي با وجود اين، در حدود چهل بيت از اشعار «ترجمان البلاغه» را وطواط نيز به عنوان شاهد مثال در کتاب مي آورد.
رک: ترجمان البلاغه، ص 8 و حدائق السحر، ص 4 و نيز رجوع شود به صفحات 82 و 53 ترجمان البلاغه و صفحات 38 و 48 حدائق السحر.
اشعاري که در هر دو کتاب به عنوان شاهد مثال آمده است، فراوان مي باشد(14). البته در نقل برخي از اشعار در دو کتاب، اندک اختلافي هم مشاهده مي شود.
رک حدائق السحر، ص 70 و ترجمان البلاغه، ص 99.
وطواط در نام گذاري برخي از فنون بديعي با رادوياني، اختلاف نظر دارد (15) و اين خود يک امر طبيعي است؛ زيرا در روزگار رادوياني- که مقدم بر وطواط بوده است برخي از مصطلحات بلاغت وجود نداشته و در روزگاران بعد و مثلاً در قرن ششم هجري، برخي از مصطلحات بلاغي، پيدا شده است.
کتاب «حدائق السحر» رشيدالدين وطواط با آن که فارسي است ولي چون فنون بلاغي ميان دو زبان مشترک است، او براي هر صنعت از هر دو زبان شواهد و امثله آورده است، بدين معني که نخست از قرآن مجيد و سپس از حديث نبي اکرم و از آن پس از آثار خلفاي راشدين و صحابه و آن گاه از سخنوران و بلغاء عرب و از پي آن ها از نثر فارسي مثال مي آورد و پس از پايان مثال هاي نثر، به ذکر مثال هاي نظم عربي و فارسي مي پردازد.
متأسفانه در اين کتاب نظم منظقي وجود ندارد يعني مولف از صنايع مربوط به شعر هم چون «ردّ الصدرِ العَجُز» و يا صنايع مشترک ميان نظم و نثر و يا صنعت مربوط به نثر را جداگانه بحث نکرده ولي تمام صنايع را تعريف کرده و در آغاز نام صنعت را به عربي و سپس ترجمه ي فارسي آن را گفته و سپس مثال آورده است.
تعريفات در کتاب «حدائق السحر» همه منطقي است يعني جامع و مانع است و همه با عبارات فصيح و بليغ بيان شده و نظم کلام استوار است و عبارات در نهايت ايجاز است، هر چند که در نام گذاري کتاب تسامح شده و با آن که در مقدمه کتاب، تصريح شده که اين کتاب در محاسن نظم و نثر است ولي باز هم در ذيل همان مقدمه، نام کتاب را «حدائق السحر في دقائق الشعر» ناميده و شايد هم بتوان گفت اولاً در تسميه و نام گذاري جامعيت و مانعيت ضرورت ندارد و ثانياً در نزد قدما در فنون سخن به شعر بيشتر اهميت مي دادند تا به نثر، و سخن سنجي شعر بيشتر مورد بحث قرار مي گرفت.
3- المعجم في معايير اشعار العجم
در اوال قرن هفتم هجري، سومين کتاب با ارزش در علوم بلاغي به اسم «المعجم في معايير اشعار العجم» توسط شمس قيس رازي نوشته شد.
شمس قيس، کتاب مزبور را به تقليد از کتاب «حدائق السحر» رشيد وطواط نوشت، زيرا شمس قيس در طرح کتاب خويش از رشيد وطواط تقليد کرده و هم چون او قواعد بلاغي را به دو زبان فارسي و عربي نوشته و از عربي و فارسي مثال آورده و نکات و امثال و مطالب در هر دو کتاب، تقريباً يکي است و بعيد به نظر مي رسد که از باب توارد خاطر باشد.(16)

 

 

پی نوشت ها :
 

*استاد زبان و ادبيات فارسي دانشگاه فردوسي مشهد
1- مثلا رادوياني در ص 29 ترجمان البلاغه، براي صنعت مطابقه و در ص 8 از شعر دقيقي براي صنعت ترصيع از شعر رودکي و در ص 22 براي صنعت مقتضب از شعر رودکي و در ص 34 در صنعت تضاد از شعر رودکي و در ص 52 براي تشبيه شرطي، از شعر رودکي و در ص 76 در صنعت مراعاه النظير، از شعر رودکي و در ص78 در صنعت تجاهل العارف، از شعر رودکي و در ص94 و 52 در صنعت استدراک، از شعر رودکي، مثال آورده است. 
2- برخي از فارسي زبابانان براي بعضي از صنايع بديعي در مقابل مصطلحات عربي، اصطلاحاتي وضع کرده اند، مثلا در برابر صنعت «رد العجز علي الصدر» مطابق و مصدر و در برابر «لغز» چيستان گفتند. و براي صنعت سوال و جواب پارسيان «معتبر» گفتند.
3- مثلا رشيد وطواط آن جا که مي خواهد از شعر خود مثال بياورد مي گويد: «من مي گويم» ر.ک: حدائق السحر ص84 و بسياري جاهاي ديگر. 
4- در کتاب هاي نثري پيش از ترجمان البلاغه رادوياني، گه گاه به مسائل بلاغي و نقدي اشاراتي شده است مثل اين که نظامي عروضي درص 61 چهار مقاله در باب تطابق لفظ و معني به طور ضمني بحث کرده و عبارات موجز و مفيد را خوب دانسته و به جمله ي «خيرالکلام فاقلّ و دلّ» استناد جسته و در هيمن بحث به طور غيرمستقيم دو قاعده بلاغي را باز گفته است:
1. الفاظ براي بيان معاني است.
2. ايجاز خوب است ولي دراز قولي بي حاصل خوش آيند نيست. 
نظامي عروضي در صفحه ي 38 کتاب چهار مقاله، در حکايت نهم از مقالت اول، از «ايجاز لفظ و اعجاز معني» سخن گفته و در صفحه 43 همان کتاب در مقالت دوم، آن جا که از شاعري سخن گفته اعتقاد دارد که شاعر بايد «... معني خرد را بزرگ گرداند و معني بزرگ را خرد و نيکو را در خلعت زشت بازي نمايد و زشت را در صورت نيکو جلوه دهد.» 
شايد سخن نظامي همان سخني باشد که قدامه بن جعفر در صفحه ي 26 «نقدالشعر» گفته است: «ان العلو عندي احدالمذهبين و هو ما ذهب اليه اهل الفهم بالشعر والشعراء قديما و قد بلغني عن بعضهم انه قال: احسن الشعر أکذبه. کذا يري فلاسفه اليونانين في الشعر علي مذهب لعنتهم...».
5- براي نمونه رجوع شود به صص 116 و 117 و 118 و 119 ترجمان البلاغه.
6- براي آگاهي بيشتر رجوع شود به «حدائق السحر في دقائق الشعر» به تصحيح و اهتمام عباس اقبال، چاپخانه ي مجلس، مقدمه ي مولف صفحه1.
7- در صفحات 2 و 3 مقدمه نوشته است: «چنين گويد: محمدبن عمرالرادوياني... هر روزگاري را اندر شرح بلاغت و بيان حل صناعت... اند دانستن اجناس بلاغت و اقسام صناعت..».
8- براي آگاهي از شرح حال رشيدالدين وطواط به ماخذ زير مراجعه شود:
1. معجم الادباء ج19 از صفحه 29 به بعد. 
2. لباب الالباب 80/9.
3. تذکره الشعراء ص87.
4. تاريخ جهانگشا، ج18/2.
9- رجوع شود به حدائق السحر، صص 13 و 38 و نيز الصناعتين ص338 و البديع ص 58.
10-البلاغه تطور و تاريخ، ص275.
11- براي آگاهي بيشتر رجوع شود به: حدائق السحر، ص42.
12- ناگفته نماند که علي بن عيسي، در کتاب مزبور از تشبيه بحث کرده ولي چنين نيست که «همه تشبيهات، موجود در قرآن را مورد بحث قرار داده باشد. آن کس که از همه تشبيهات قرآن، بحث کرده، ابن ناقيا بغدادي است (متوفي به سال 458ه) که در کتاب «الجمان في تشبيهات القرآن» تشبيهات قرآني را مورد بحث قرار داده است. 
13- علي بن عيسي الرماني در ص 97 «ثلاث رسائل في اعجاز القرآن» گفته است: «الفواصل حروف متشاکل في المقاطع توجب حسن افهام المعاني الفواصل بلاعه و السجاع غيب» با قلاني هم در ص 57 کتاب «اعجاز القرآن».
14- جاي بسي شگفتي است که وطواط در آغاز کتاب گفته «امثله و شواهد رادوياني متکلف است» ولي خود برخي از آنها را نقل کرده است.
15- براي آگاهي بيشتر در اين زمينه رجوع شود به مقاله ي «بلاغت فارسي» نوشته دکتر سيد محمد علوي مقدم در مجله دانشکده ادبيات مشهد شماره سوم سال چهاردهم پاييز 1357 صص 614 و 615.
16- ر.ک: مبحث استعاره در المعجم و حدائق السحر.
 

منابع و ماخذ:
1- السيد المرحوم احمد الهاشمي، جواهر البلاغه في العماني و البيان و البدي، الطبعه الثالثه عشره مصر 1383 هـ، 1963 م ص 32.
2- عبدالکريم الخطيب، الاعجاز في دراسات السابقين الکتاب الاول، بيروت دارالمعرفة، الطبعة الثانيه 1975 م هـ ص 291.
3- اول من قال ذکر طرفة بن العبد في شعرٍ يعتدر فيه الي عمرو بن هند تصّدق علّي هداک المليک فانَ لکلِّ مقامٍ مقالاً رک: ابوطالب، المفضل بن سلمه بن عاصم، متوفي به سال 291 هـ الفاخر.
تحقيق عبدالعظيم الطحاوي- محمد علي النجار 960 م 1380- هـ.
وزارة الثقافة وَ الارشاد القوص، مصر ص 314.
4- دکتر تمّام حسّان، «اللغة العربية معناها و مناها»، ص 2118.
5- اصل سخن ابن خلدون در مقدمه صفحه 553 چنين است: «وَ اَعلَمَ اَنَّ ثَمَرةَ هذا الفَنَّ انّما هي في فهم اِعجاز القرآن.»
6- مأخذ سابق ص 553.
7- عبدالقاهر جرجاني- دلائل الاعجاز في علم المعاني، تحقيق از شيخ محمد عبده، بمکتبة القاهرة، 1381 هـ ص 201.
8- براي آگاهي بيشتر رجوع شود به: دکتر علوي مقدم، دکتر رضا اشراف زاده معاني و بيان، تهران 1376 ش صص 26 و 27 انتشارات سمت.
9- ابوعثماان عمروبن بحر جاحظ، الابيان و التبيين، تحقيق و شرح از عبدالسلام محمد هاروني، بمکتبيه الخانجي، مصر، ج 1 صص 227 و 222 و 306.
10- مآخذ سابق 1/138 و 139
11- مأخذ پيشين 3/14.
12- رک: ابوعمر احمدبن محمد بن عبدربّه اندلسي، العقد الفريد، تصحيح و شرح از احمد امين، احمد الرين، ابراهيم الابيازي، مکتبة النهضة المصّرية 1962 م ج 4 ص 222.
13- رک: الخطابه، ترجمه عربي قديم منسوب به: اسحاق بن حنين، تحقيق و تعليق از عبدالرحمن بدوي، مصر 1959 م صص 185 و 200 و 218.
14- براي آگاهي بيشتر رجوع کنيد به مقاله، تأثير دو کتاب ارسطو در بلاغت عربي، دکتر محمد علوي مقدم، کيهان انديشه، ش 20، مهر و آبان 136 صص 114 تا 121.
15- براي آگاهي بيشتر رجوع کنيد به پاورقي چهار مقاله، تعليقات علامه قزويني، ص 173.
16- رک: حدائق السحر، ص 70 و 710
17- مأخذ سابق، 59.
پايگاه نور- ش 18

مبانی بلاغت و فارسی (1)

مبانی بلاغت و فارسی (1)

نويسنده:سيد محمد علوي مقدم

چکيده
 

در اين مقاله برآنم که در آغاز، از بلاغت عربي به اختصار، سخن بگويم و سپس به تفاوت هاي نهاني کلمات اشاره کنم و گفتار ابن خلدون را در اين باره بيان کنم و داستان امام عبدالقاهر جرجاني را که پيش از ابن خلدون در کتاب «دلائل الاعجاز» نوشته است، بازگو کنم و آن گاه به مباني و ريشه هاي بلاغت مدون عربي بپردازم و سپس از امهات کتب بلاغت فارسي يعني، 3 کتاب «ترجمان البلاغه» رادوياني و «حدائق السحر» رشيد و سواط و «المعجم في معايير اشعار العجم» شمس قيس رازي که به ترتيب در قرن پنجم و ششم و هفتم هجري نوشته شده، بحث کنم.
واژه هاي کليدي: مقتضاي حال، مقال، مقام، ارسطو، ترجمان البلاغه.
اصولاً گفتار بليغ آن است که به مقتضاي حال باشد و مناسب مقام.
«البلاغَةُ في الکلامِ مُطابقتهُ لِما حالُ الخطاب...»
هدف اصلي و منظور واقعي از رعايت مقتضاي حال نه آن است که در گفتار حتماً تشبيه و مجاز و استعاره بايد باشد، بلکه به منظور آن است که بدانيم مقتضاي حال در موارد مختلف و موضوعات گوناگون يکسان نتواند بود و متقضاي حال، به زمان و مکان و حالت روحي متلکم و مخاطب، بستگي دارد و مقتضاي حال، زمان و مکان و حالات نفساني عاطفي گوينده و شنونده را در بر مي گيرد و گوينده بايد مناسبات خود را با شنونده رعايت کند. شناخت مقتضيات احوال، يعني شناخت حالت مخاطب و بررسي حال مخاطب.
رعايت مقتضيات حال، در واقع ميزاني است براي کلام بليغ و غيربليغ و نبايد پنداشت که سخن به مقتضاي حال و مقام براي همه کس ممکن است، و همه مي توانند چنان سخن بگويند- که البته بايد گفت در واقع سهل و ممتنع است- يعني همه مي پندارند که آسان است ولي گفتن آن دشوار است و ناممکن؛ زيرا ممکن است سخني مقتضاي حالي باشد ولي همان سخن براي حال و موقعيت ديگر نامناسب باشد.
«وَ فَرقُ کبيرٌ بَينَ مُقتضي حال و مُقتضي الحال»:
چه اگر شنونده، منکر گفتاري باشد، تأکيد کلام به اندازه انکار شنونده و ضرورت دارد و چنان چه انکار شنونده شديدتر باشد، تأکيد هم بايد بيشتر باشد و چون هر گفتار با گفتار ديگر متفاوت است و مقام هر گفتار هم، با مقام گفتار ديگر متفاوت، بنابراين، آن جا که کوتاه سخن گفتن مناسب است، درازگويي نامناسب خواهد بود و نيز سخن گفتن با انسان تيزهوش و زيرک، فرق مي کند با سختن گفتن با شخص کم هوش.
اين است که مقتضيات احوال اهميت دارد و بررسي حل مخاطب ضرورت، چه بسا که يک عبارت در دو حالت و يا دو موقعيت مفهوم و معنايش تفاوت کند.
اين است که مي گويند: در بلاغت دو کلمه ي «مقال» و «مقام» اهميت فراواني دارد. علماي بلاغت ارتباط ميان اين دو کلمه را به دو عبارت مشهور که در واقع حکم شعار را دارد، بيان کرده اند.
عبارت اول يعني: «لکُّل مقامٍ مقالٌ» ناظر به معناست و اين عبارت به ما مي فهماند که دريافت معني از مقال و گفتار، به چه چيزي ارتباط دارد که آن، مقام است يعني مکاني و ظرفي که به اصطلاح «حَدَثَ فيه المقال» يعني گفتار در آن مورد و موقعيت گفته شده است.
عبارت دوم، همان است که مي گويند: «لِکُلٍّ کَلِمه مَعَ صاحِبَتِها مَقامٌ» که ارتباط ميان ظاهر کلمه و معناي لفظي آن را، برقرار مي سازد و معناي کلمه را با ديگر کلمات مورد استعمال در يک عبارت، برحسب مقام و موقعيت خاص روشن مي سازد.
ابن خلدون مغربي، متوفي به سال 808 هجري که ثمره و نتيجه ي علوم بلاغي را فهم اعجاز قرآن دانسته و عقيده دارد که اين گفتار آسماني بالاترين مراتب سخن توأم با کمال است، از لحاظ انتخاب الفاظ و حسن تنظيم و ترکيب.
در آغاز همين بحث گفته است:
«... و لکُلٌ مَقامٍ عندَهم مقالٌ تختصٌّ به...»
يعني براي هر مقامي گفتاري است که آن گفتار بدان مقام معني اختصاص دارد.
او براي روشن کرد مطلب گفته است: از نظر بلاغي ميان عبارت «زيدّ جاءَني»با عبارت «جاءَ ني زيدّ» تفاوت هست؛ زيرا در عبارت نخستين اهتمام گوينده، در درجه ي نخست به مسندّاليه که «زيد» است مي باشد و نه به «آمدن» که مسند است، در صورتي که در عبارت دوم گوينده به «آمدن» يعني مسند اهميت بيشتري داده و نه به شخص زيد «مسنداليه».
تقدم هر يک از اجزاي جمله در نظر متکلم، از اهميت بيشتري برخوردار است.
ابن خلدون براي توضيح گفتار مناسب مقام، سه جمله ي: «زيدً قائمٌ» و «اِنَّ زيداً قائمٌ» و «اِنًّ زيداً لَقائمٌ» را مثال آورده و نتيجه گرفته است که جمله ي نخستين از تأکيد خالي است و براي شنونده اي است که ذهن او از هرگونه ترديدي خالي باشد و جمله ي دوم که با حرف تأکيد «اِنَّ» مقيد است در مورد کسي به کار مي رود که ترديدي دارد و جمله ي سوم در مورد آن کس به کار مي رود که منکر قيام زيد است.
بنابراين جمله هاي به ظاهر هم معني، به مناسبت مقام، در به کار بردن آنها تغييراتي داده شده و در هر مقام، به اقتضاي حال به کار رفته است. 
ابن خلدون براي توضيح بيشتر، مثال ديگري نيز آورده و گفته است:
«جاءَني الّرجُلُ» با «جاءَني رَجَلٌ» بسيار تفاوت دارد، زيرا در عبارت نخستين، گوينده خواسته است بگويد مرد مشخص و معين نزد من آمد، ولي معناي عبارت دوم اين است که «مردي نزد من آمد» که هيچ يک از مردان، همتاي وي، نيست و به قول ابن خلدون «اِنّه رجلٌ لايُعادِلُهُ اَحدٌ مِنَ الرّجال».
در باب تفاوت هاي نهاني کلمات، پيش از ابن خلدون، ديگر بلاغيون هم چون امام عبدالقاهر جرجاني، متوفي به سال 471 سخناني گفته و در کتاب هاي خود مطالبي ذکر کرده اند مثلاً عبدالقاهر جرجاني در کتاب «دلائل الاعجاز» نوشته است:
يعقوب بن اسحاق کندي (م. 252 هـ) فيلسوف معروف عرب، به ابوالعباس (1) گفت: «در کلام عرب حشو و زوائد فراوان است. ابوالعباس مي گويد: مثلاً در کجا؟ يعقوب بن اسحاق مي گويد: 
در زبان عربي گاه گفته مي شود: «عبدالله قائمٌ» و زماني مي گويند: «اِنَّ عَبدَالله قائِمٌ» و بعضي اوقات هم مي گويند: «اِنِّ عبدَالله لَقائمٌ» و حال آن که ظاهراً هر سه عبارت به يک معناست و فقط الفاظ متکرر است.
ابوالعباس مي گويند: چنين نيست! بلکه به علت اختلاف در لفظ، معاني عبارات نيز، متفاوت است، زيرا آن گاه که مي گويم: «عبدُالله قائمٌ» اخبار است از قيام «عبدالله». و زماني که مي گوييم: «اُنّ عبدالله قائمٌ» و عبارت را با «اِنَّ» حرف تأکيد، موکد مي کنيم، پاسخ است براي سوال سائلي که شک دارد. و هرگاه که عبارت را به صورت «اِنِّ عبدَالله لَقائمٌ» بيان مي کنيم، پاسخ است براي کسي که قيام عبدالله را منکر است.
«فَقَد تَکَرّرتِ الاَلفاظُ لِتَکّررِ الَمِعاني»
عبدالقاهر جرجاني نتيجه گرفته که استعمالات مختلف کلمات، از جهت دلالت بر معاني در يک درجه نيستند و با يکديگر اختلاف دارند. 
از ذکر اين مقدمات، نتيجه مي گيريم که بلاغت کلام آن است که علاوه بر فصيح بودن الفاظ و وافي بودن کلمات براي مقصود گوينده، بايد سخن مقتضي حال و مقام باشد و آن جا که کلام، اقتضاي تفصيل و اطناب را دارد، کلام را مفصل بياوريم، به عبارت ديگر، در هر مقام، خصوصيات آن مقام را در نظر داشته باشيم و به مقتضاي آن عمل کنيم، به عبارت ساده تر حالت انکار مخاطب، اقتضاي گفتار موکد مي کند و تأکيد کلام را ايجاب مي کند و اگر در مخاطب حالت ترديد و انکار نباشد تأکيد کلام، ضرورت ندارد، از آن رو است که گفته اند: «لکُّل مقامٍ مقالٌ» يعني هر مقامي گفتار خاص خود را مي طلبد
پس از ذکر اين مقدمات بايد ديد که معنا و ريشه ي بلاغت مدون عربي بر چه چيزهايي مبتني است و زير بناي بلاغت عربي از چه چيزهايي درست شده است؟

پيدايش بلاغت در زبان عربي و فارسي
 

چون نخستين کتاب بلاغت فارسي در قرن پنجم هجري نوشته شده و بلاغت فارسي بر بلاغت عربي تکيه دارد و از آن مايه گرفته است، بنابراين دانستن مقدماتي در باب پيدايش علوم بلاغي عربي و فارسي و تدوين آن، ضرورت دارد.
در آغاز بايد گفت که در شعر جاهلي عرب، اقسام مختلف تشبيه، مجاز، استعاره و ديگر فنون بلاغي وجود داشته و عرب جاهلي گفتار بليغ را مي شناخته و به آوردن کلام فصيح و بليغ توانا بوده، که پيامبر اکرم «ص»، پس از نزول آياتي از قرآن مجيد، آنان را به نظيره گويي فراخوانده و از آنان خواسته که نظير آن کتابي بياورند (2) و نتوانستند و سپس از آنان خواست که ده سوره نظير آن را بياورند (3) و فرو ماندند و سرانجام پيامبر اکرم مجدداً آنان را به مبارزه فرا خواند و از آنان خواست که هم چون قرآن، از لحاظ نظم و ابداع، فقط يک سوره بياورند(4)، که نتوانستند.
و نيز همين که جاحظ بصري متوفي به سال 255 هجري، بابي از کتاب «البيان و التبيين» خود را به کلام موزون اختصاص مي دهد و کلام عرب را به پارچه هاي منقش رنگارنگ توصيف مي کند و خطباي عرب را به زبان آوري مي ستايد، دليلي است بر اين که شعرا و کتاب و خطبا، فنون بلاغت را به کار مي برده اند و به زيبايي و ظرافت سخن آشنا بوده اند. البته بدون اين ک مصطلحاتي براي موضوعات مختلف وضع کنند.
و نيز تشکيل سوق عکاظ در مکه و مسابقه دادن شعرا با يکديگر و اين که هر يک از شاعران مي خواسته گوي سبقت را از اقران خود بريابد و سخن فصيح تر و خوشايندتر بسرايد، دليل ديگري است بر توجه عرب پيش از اسلام به فصاحت و بلاغت.
و نيز بسياري از گفته هاي جاحظ دلالت مي کند بر اين که براي شاعران موازين و مقاييس وجود داشته؛ تا که شعر عرب را بر آن ها تطبيق کند و شعرش مهذب و منقح شود و مورد قبول واقع گردد و همين مقياس ها و ميزان هاست که در واقع مبادي بلاغت عربي به شمار مي آيد.
پس از اسلام نزول قرآن مجيد و احاديث پيامبر اکرم، به جودت کلامي و زيبايي گفتار بيشتر توجه شد.
پيدايش فرق گوناگون مذهبي و اين که هر فرقه سعي مي کرد که کلام بليغ تر بگويد تا بدين وسيله بر فرق ديگر تفوق جويد و افکار سياسي و عقيدتي خود را بهتر بيان کند، از مسائلي است که در تدوين بلاغت عربي موثر بوده، چه متکلمان قرن دوم هجري براي پيروزي بر خصم، در زمينه ي بحث و مناظره، الفاظ گوناگوني را به کار برده اند، هم چون واصل بن عطا (م. 132 هـ) و بشربن معتمر (م. 210 هـ).
جاحظ در کتاب «البيان و التبيين» بابي را به «بلاغة المتکلمين» اختصاص داده و از قول بشربن المعتمر گفته است:
«و قال ينبغي للمتکّلم اَن يَعرفَ اَقدارَ المَعاني، و يُوازِنُ بَينَها و بَينَ أَقدارِ الَمُستمعينَ وَ بَينَ أَقدارِ الحالات، فَيَجعَلَ لِکُلًّ طَبَقةٍ مِن ذلک کَلاماً وَ لِکُلٍّ حالةٍ مِن ذلکَ مَقاماً...»
که اگر خوب دقت شود مي توان گفت که از گفته هاي بشر، تعريف بلاغت که مطابقت کلام است با مقتضاي حال و مقام، استنباط مي شود.
و نيز رقابت و هم چشمي شعرا، در باب اين که براي خلفا و امرا و وزرا، مدايح خوب بسرايند وصله ي بهتر دريافت کنند، در پيدايش علم بلاغت بي تأثير نبوده است. و نيز آنان که آثاري را از سرياني و هندي و يوناني و ايراني به زبان عربي برگرداندند و ميراث فرهنگي آن اقوام را به عربي ترجمه کردند، در تدوين علوم بلاغي مؤثر بودند. و به همين جهت است که جاحط بصري متوفي به سال 255 هجري توصيه مي کند که هر کس بخواهد در علوم بلاغي، پيشرفت کند و به الفاظ خوب و معاني عالي پي ببرد بايد کتاب کاروند فارسيان را بخواند.
«وَ مَن اُحَبَّ اَن يَبلُغَ في صناعةِ البِلاغةِ و يَعرفَ الغَريبَ و يَستَجَّر في اللغة فَليَقرء کتابَ کاروَند (5)...»
ابن عبدربه اندلسي، متوفي به سال 327 هجري، فصلي از کتاب «عقد الفريد« خود را به به توقعيات عجم اختصاص داده است.
خلاصه اين که شعر شاعران جاهلي عرب، و شعر و نثر عربي قرون اوليه ي هجري و از همه مهم تر قرآن مجيد که از منبع وحي الهي بر زبان مردي بزرگ و درس ناخوانده جاري شد، هم از عواملي است که در نشأت و تدوين بلاغت موثر بوده است.
در واقع گرايي اگر بلاغت عربي (= بلاغت اسلامي) را به دريايي تشبيه کنيم، بايد بگوييم که نهرهايي، از رودخانه هاي مختلف، بدين دريا سرازير شده و از به هم يپوستن آنها بحر فياض بلاغت عربي (= اسلامي) به وجود آمده که داراي فوايد بس شگرفي است و تنها يک فايده ي آن، راه شناخت سخن خوب و درک کلام زيبا و از همه مهم تر شناخت اعجاز قرآن است.
ناگفته نماند که بلاغت عربي (= بلاغت اسلامي) در آغاز نشأت گرفته از بلاغت هاي مختلف است که در اين ميان بلاغت ايران (پيش از اسلام) و بلاغت يونان را نمي توان ناديده گرفت.
يعني بلاغت مدون عربي (= بلاغت اسلامي) از بلاغت فارسي (= ايران پيش از اسلام) و بلاغت يوناني نيز مايه ور شده و تکوين يافته است؛ زيرا بنا به گفته ي دکتر طه حسين در کنگره ي مستشرفان (يازدهم سپتامبر/1931) بلاغت عربي (= بلاغت اسلامي) به بلاغت يوناني مرتبط است و ارسطو تنها در فلسفه پيشگام نيست بلکه از جنبه ي مسائل بلاغي هم مي توان ارسطو را از پيشگامان دانست؛ زيرا دو کتاب «الخطابه» و «فن الشعر» ارسطو (که از سرياني به عربي ترجمه شده بود)، در تدوين بلاغت عربي (بلاغت اسلامي) و تکوين آن تأثير بسزايي داشت.
کتاب «فن الشعر» ارسطو در کتاب «نقد الشعر» قدامه بن جعفر (م. 337 هـ) اثر خاصي داشته و قدامه در کتاب خود با توجه به کتاب ارسطو، موضوعات را مورد بحث قرار داده و حداکثر استفاده را از کتاب مزبور برده است.
و نيز کتاب «فن الشعر» ارسطو يا بهتر بگوييم «تلخيص ابن سينا از اين کتاب» در آثار دو تن از علماي بلاغت عربي (بلاغت اسلامي) يعني عبدالقاهر جرجاني و حازم قرطاجني تأثير فراواني داشته است.
البته عبدالقاهر خود هيچ گونه اشاره اي به بهره ور شدنش از ملخص ابن سينا از کتاب «فن الشعر» ارسطو نمي کند ولي مطالعه کتابهاي بلاغي عبدالقاهر (= دلائل الاعجاز- اسرار البلاغة) مسأله تأثيرپذيري را ثابت مي کند و براي خواننده روشن مي شود که عبدالقاهر جرجاني از تلخيص ابن سينا از کتاب «فن الشعر» ارسطو بهره مند شده است.
کتاب «الخطابه ي» ارسطو که در قرن سوم هجري به وسيله ي اسحاق بن حنين (298 يا 299) به عربي برگردانده شده داراي سه بخش است:
بخش نخست کتاب از فن خطابه و فايده و هدف و تعريف خطابه و اقسام آن (= خطابه هاي سياسي- اجتماعي- قضايي) سخن گفته است و در بخش دوم، از عواطف و حالات انفعالي شنونده و يا به عبارت ديگر از مقتضاي حال مخاطب و گفتاري که مناسب حال او باشد بحث کرده و در بخش سوم، از اسلوب و روشي که خطيب بايد بدان روش، سخن براند تا سخنش در قلوب جايگزين شود و گفتارش آشکارا و واضح باشد و تعقيد لفظي و معنوي نداشته باشد و کلامش آهنگين هم باشد بحث شده و در همين بخش، ارسطو فصلي را به زيبايي اسلوب در استيل، اختصاص داده و از روش هايي که مي توان سخن را بدان آراست، بحث کرده واز اطناب و ايجاز هم در اين بخش سخن گفته است.
ارسطو در کتاب «الخطابه» از سجع و صنعت ازدواج و تساوي طولي اجزاء عبارت و ديگر مطالب مربوط به علوم بلاغي، سخن به ميان آورده و توصيه کرده است، که در گفتار نبايد به اغراق سخن گفته شود، به طوري که شنونده معناي مورد نظر را در نيابد.

پی نوشت ها :
 

* استاد زبان و ادبيات فارسي دانشگاه فردوسي مشهد
1- و هو اما ثعلب او المبّرد،، و کانا متعاصرين و متفقين في الکنيه و القب. ر.ک. دلائل الامجاز، ص242.
2-«قل لئن اجتمعت الانس و الجن علي ان يأتوا بمثل هذالقران لا يأتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهيرا».
3- «... قل فأتوا بعشر سور...» بخشي از آيه 13 هود 
4- «و ان کنتم في ريب مما نزلنا علي بعدنا فأتوا بسوره من مثله...» سوره بقره/ 23.
5- کاروند: تکون من کلمتين فارسيتين: «کار» و معناها: الصناعه.
و لا تزال هذه الکلمه مستعمله الي وقتنا هذا في العاميه المصريه.
«وند» به معني المديح و الثناء.

منبع :

پايگاه نور- ش18 

 

دو شاهکار سخنوری و فصاحت؛ دو خطبه بدون نقطه از امیرالمؤمنین علی علیه السلام

دو شاهکار سخنوری و فصاحت؛ دو خطبه بدون نقطه از امیرالمؤمنین علی علیه السلام

(لازم به تذكر است نقطه‏ هايى كه بر روى ‏هاى گرد «ة‏» مى ‏آيد، چون در حال‏ «وقف‏» خوانده نمى ‏شود، لذا حرف نقطه ‏دار محسوب نمى ‏گردد.)

خطبه معروف به خطبه بدون نقطه

الحَمدُ لِلّهِ أهلِ الحَمدِ وَ أحلاهُ، وَ أسعَدُ الحَمدِ وَ أسراهُ، وَ أکرَمُ الحَمدِ وَ أولاهُ.

الواحدُ الاحدُ الأحَدُ الصَّمَدُ، لا والِدَ لَهُ وَ لا وَلَدَ.

سَلَّطَ المُلوکَ وَ أعداها، وَ أهلَکَ العُداةَ وَ أدحاها، وَ أوصَلَ المَکارِمَ وَ أسراها، وَ سَمَکَ السَّماءَ وَ عَلّاها، وَ سَطَحَ المِهادَ وَ طَحاها، وَ وَطَّدَها وَ دَحاها، وَ مَدَّها وَ سَوّاها، وَ مَهَّدَها وَ وَطّاها، وَ أعطاکُم ماءَها وَ مَرعاها، وَ أحکَمَ عَدَدَ الاُمَمِ وَ أحصاها، وَ عَدَّلَ الأعلامَ وَ أرساها.

الاِلاهُ الأوَّلُ لا مُعادِلَ لَهُ، وَلا رادَّ لِحُکمِهِ، لا إلهَ إلّا هُوَ، المَلِکُ السَّلام، المُصَوِّرُ العَلامُ، الحاکِمُ الوَدودُ، المُطَهِّرُ الطّاهِرُ، المَحمودُ أمرُهُ، المَعمورُ حَرَمُهُ، المَأمولُ کَرَمُهُ.

عَلَّمَکُم کَلامَهُ، وَ أراکُم أعلامَهُ، وَ حَصَّلَ لَکُم أحکامَهُ، وَ حَلَّلَ حَلالَهُ، وَ حَرَّمَ حَرامَهُ.

وَ حَمَّلَ مُحَمَّداً (صَلَّ اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) الرِّسالَةَ، وَ رَسولَهُ المُکَرَّمَ المُسَدَّدَ، ألطُّهرَ المُطَهَّرَ.

أسعَدَ اللهُ الاُمَّةَ لِعُلُوِّ مَحَلِّهِ، وَ سُمُوِّ سُؤدُدِهِ، وَ سَدادِ أمرِهِ، وَ کَمالِ مُرادِهِ. أطهَرُ وُلدِ آدَمَ مَولوداً، وَ أسطَعُهُم سُعوداً، وَ أطوَلُهُم عَموداً، وَ أرواهُم عوداً، وَ أصَحُّهُم عُهوداً، وَ أکرَمُهُم مُرداً وَ کُهولاً.

صَلاةُ اللهِ لَهُ لِآلِهِ الأطهارِ مُسَلَّمَةً مُکَرَّرَةً مَعدودَةً، وَ لِآلِ وُدِّهِمُ الکِرامِ مُحَصَّلَةً مُرَدَّدَةً ما دامَ لِالسَّماءِ أمرٌ مَرسومٌ وَ حَدٌّ مَعلومٌ.

أرسَلَهُ رَحمَةً لَکُم، وَ طَهارَةً لِأعمالِکُم، وَ هُدوءَ دارِکُم وَ دُحورَ، عارِکُم وَ صَلاحَ أحوالِکُم، وَ طاعَةً لِلّهِ وَ رُسُلِهِ، وَ عِصمَةً لَکُم وَ رَحمَةً.

اِسمَعوا لَهُ وَ راعوا أمرَهُ، حَلِّلوا ما حَلَّلَ، وَ حَرِّموا ما حَرَّمَ، وَ اعمِدوا  رَحِمَکُمُ اللهُ  لِدَوامِ العَمَلِ، وَ ادحَروا الحِرصَ، وَ اعدِموا  الکَسَلَ، وَ ادروا السَّلامَةَ وَ حِراسَةَ مُلکِ وَ رَوعَها، وَ هَلَعَ الصُّدورِ وَ حُلولَ کَلِّها وَ هَمِّها.

هَلَکَ وَ اللهِ أهلُ الاِصرارِ، وَ ما وَلَدَ والِدٌ لِلاِسرارِ، کَم مُؤَمِّلٍ أمَّلَ ما أهلَکَهُ، وَ کَم مالٍ وَ سِلاحٍ أعَدَّ صارَ لِلأعداءِ عُدَّةً وَ عُمدَةً.

اَللّهُمَّ لَکَ الحَمدُ وَ دَوامُهُ، وَ المُلکُ وَ کَمالُهُ، لااِلهَ إلّا هُوَ، وَسِعَ کُلَّ حِلمٍ حِلمُهُ، وَ سَدَّدَ کُلُّ حُکمٍ حُکمُهُ، وَ حَدَرَ کُلَّ عِلمٍ عِلمُهُ.

عَصَمَکُمُ وَ لَوّاکُم، وَ دَوامَ السَّلامَةِ أولاکُم، وَ لِلطّاعَةِ سَدَّدَکُم، وَ لِلاِسلامِ هَداکُم، وَ رَحِمَکُم وَ سَمِعَ دُعاءَکُم، وَ طَهَّرَ أعمالَکُم، وَ أصلَحَ أحوالَکُم.

وَ أسألُهُ لَکُم دَوامَ السَّلامَةِ، وَ کَمالَ السَّعادَةِ، وَ الآلاءَ الدّارَةَ، وَ الاَحوالَ السّارَّةَ، وَ الحَمدُ لِلّهِ وَحدَهُ.

ترجمه خطبه

ستایش مخصوص خدایی است که سزاوار ستایش و مآل آن است. از آنِ اوست رساترین ستایش و شیرین ترین آن و سعادت بخش ترین ستایش و سخاوت بار ترین(و شریف ترین) آن و پاک ترین ستایش و بلند ترین آن و ممتاز ترین ستایش و سزاوارترین آن.
یگانه و یکتای بی نیاز(ی که همه نیازمندان و گرفتاران آهنگ او نمایند). نه پدری دارد و نه فرزندی.
شاهان را (به حکمت و آزمون) مسلّط ساخت وبه تاختن واداشت. و ستمکاران (و متجاوزان) را هلاکت نمود و کنارشان افکند. و سجایای بلند را (به خلایق) رسانید و شرافت بخشید. و آسمان را بالا برد و بلند گردانید. بستر زمین را گشود و گسترش داد و محکم نمود و گسترده ساخت. آن را امتداد داد و هموار کرد و (برای زندگی) آماده و مهیّا فرمود. آب و مرتعش را به شما ارزانی داشت. تعداد اقوام را (برای زندگی) آماده و مهیّا فرمود. آب و مرتعش را به شما ارزانی داشت. تعداد اقوام را (برای زندگی در آن) به درستی. (و حکمت) مقرّر فرمود و بر شمار (یکایک) آنان احاطه یافت. و نشانه های بلند (هدایت) مقرّر فرمود و آنها را بر افراشته و استوار ساخت.
معبود نخستین که نه او را هم طرازی است و نه حکمش را مانعی. خدایی نیست جز او، که پادشاه است و (مایۀ) سلامت، صورتگر است و دانا، فرمانروا و مهربان، پاک و بی آلایش. فرمانش ستوده است و حریم کویش آباد (به توجّه پرستندگان و نیازمندان) است و سخایش مورد امید.
کلامش را به شما آموخت و نشانه هایش را به شما نمایاند. و احکامش را برایتان دست یافتنی نمود. آنچه روا بود حلال و آنچه در خور ممنوعیت بود، حرام شمرد.
بار رسالت را بر دوش محمّد(صلّی الله علیه و آله) افکند. (همان) رسول گرامی که بدو سروری و درستی (در گفتار و کردار و رفتار) ارزانی شده، پاک و پیراسته است.
خداوند این امّت را  به خاطر برتریِ مقام و بلندیِ شرف و استواری دین او و کامل بودنِ آرمانش سعادت بخشید. او بی آلایش ترین فردِ از آدمیان در هنگامه ولادت و فروزنده ترین ستاره یمن و سعادت است. او بلند پایه ترین آنان (در نیاکان) است و زیباترین آنها در (نسل و) شاخسار. و درست پیمان ترین و کریم ترین آنان است در نوجوانی و بزرگسالی.
درود خداوند از آن او و خاندان پاکش باد، درودی خالص و پی در پی و مکرّر (برای آنان) و برای دوست داران بزرگوارشان، درودی ماندگار و پیوسته، (برای همیشه:) تا وقتی که برای آسمان حکمی مرقوم است و نقشی مقرّر.
او فرستاد تا تا برایتان رحمتی باشد و مایه پاکیزگی اعمالتان و آرامش سرای (زندگی) شما و بر طرف شدن نقاط ننگ (: و شرم آور کار)تان. و تا مایه صلاح حالتان باشد و اطاعت شما از خدا و رسولانش و موجب حفظ شما و رحمتی (بس بزرگ و فراگیر).
از او فرمان برید و بر دستورش مواظبت ورزید. آنچه را حلال دانست، حلال و هر چه را حرام داشت حرام بشمارید. خدایتان رحمت کند؛ آهنگ کوششی پیوسته نمایید و آزمندی را از خود برانید و تنبلی را وا نهید. رسم سلامت و حفظ حاکمیّت و بالندگی آن را – و آنچه را که موجب دغدغه سینه ها (:و تشویش دلها) و روی کردِ درماندگی و پریشانی به سوی به آنهاست – بشناسید.

منابع:
1- نهج السّعادة، به نقل از کتاب «مجموعة ادبیة» تألیف محی الدّین محمد بن عبد القاهر بن الموصلی الشهروزی

کتاب ناقل بخش آغازین خطبه:
1- مناقب آل ابی طالب (ابن شهر آشوب)
2- الصراط المستقیم
3- نهج الایمان (زین الدّین علی بن یوسف بن جبر)
4- بحار الانوار
5- منهاج البراعة


اَلْحَمْدُ لِلّهِ الْمَلِکِ الْمَحْمودِ الْمالِکِ الْوَدودِ، مُصَوِّرِ کُلِّ مَوْلودٍ وَ مَآلِ کُلِّ مَطْرودٍ.

ساطِحِ الْمِهادِ وَ مُوَطِّدِ الْاَطْوادِ وَ مُرْسِلِ الْاَمْطارِ وَ مُسَهِّلِ الْاَوْطارِ، عالِمِ الْاَسْرارِ وَ مُدْرِکِها وَ مُدَمِّرِ الاَمْلاکِ وَ مُهْلِکِها وَ مُکَوِّرِ الدُّهورِ وَ مُکَرِّرِها وَ مُورِدِ الْاُمورِ وَ مُصْدِرِها، عَمَّ سَماحُهُ وَ کَمُلَ رُکامُهُ وَ هَمَلَ وَ طاوَعَ السُّؤالَ وَ الْاَمَلَ وَ اَوْسَعَ الرَّمَلَ وَ اَرْمَلَ.

اَحمَدُهُ حَمْداً مَمْدوداً مَداهُ وَ اُوَحِّدُهُ کَما وَحَّدَ الاَوّاهُ، وَ هُوَ اللهُ لا اِلهَ لِلاُمَمِ سِواهُ وَ لا صادِعَ لِما عَدَّلَهُ وَ سَوّاهُ.

اَرْسَلَ مُحَمَّداً عَلَماً لِلْاِسْلامِ وَ اِماماً لِلْحُکّامِ، مُسَدِّداً لِلرَّعاعِ وَ مُعَطِّلَ اَحْکامِ وَدٍّ وَ سُواعٍ، اَعْلَمَ وَ عَلَّمَ وَ حَکَمَ وَ اَحْکَمَ وَ اَصَّلَ الْاُصولَ وَ مَهَّدَ وَ اَکَّدَ الوُعودَ وَ اَوْعَدَ، اَوْصَلَ اللهَ لَهَ الاِکْرامَ وَ اَوْدَعَ روحَهَ السَّلامَ وَ رَحِمَ آلَهُ وَ اَهْلَهُ الْکِرامَ، مالَمَعَ رِئآلٌ وَ مَلَعَ رالٌ وَ طَلَعَ هِلالَ وَ سُمِعَ اِهْلالٌ.

اِعْمَلوا -رَعاکُمُ اللهُ- اَصْلَحَ الْاَعْمالِ وَ اسْلُکوا مَسالِکَ الْحَلالِ وَ اطرَحوا الْحَرامَ وَ دَعوهُ وَ اسمَعوا اَمرَ اللهِ وَ عوهُ وَ صِلوا الْاَرْحامَ وَ راعوها وَ عاصوا الْاَهْواءَ وَ اَردَعوها وَ صاهِروا اَهْلَ الصَّلاحِ وَ الْوَرَعِ وَ صارِموا رَهْطَ اللَّهْوِ وَ الطَّمَعِ وَ مُصاهِرُکُمْ اَطْهَرُ الْاَحْرارِ مولِداً وَ اَسْراهُمْ سؤدُداً وَ اَحْلاهُمْ مَورِداً وَ ها؛ هُوَ اَمَّکُمْ وَ حَلَّ حَرَمَکُمْ مُملِکاً عَروسَکُم المُکَرَّمَةَ وَ ماهَرَ لَها کَما مَهَرَ رَسولُ اللهِ اُمَّ سَلَمَةَ وَ هُوَ اَکْرَمُ صِهْرٍ اَوْدَعَ الْاَوْلادَ وَ مَلَکَ ما اَرادَ وَ ما سَها مُمَلِّکُهُ وَ لا وَهِمَ وَ لا وُکِسَ مُلاحِمُهُ وَ لا وُصِمَ. اَسْئَلُ اللهَ لَکُم اِحمادَ وِصالِهِ وَ دَوامَ اِسْعادِهِ وَ اَلْهَمَ کُلّاً اِصْلاحَ حالِهِ وَ الْاِعْدادَ لِمَآلِهِ وَ مَعادِهِ، وَ لَهُ الْحَمْدُ السَّرْمَدُ وَ الْمَدْحُ لِرَسولِهِ اَحْمَدَ.

ترجمه خطبه

سپاس از آن خداوندی است که پادشاهی ستوده و مالکی پر مهر، صورت گر هر مولود و پناهگاه هر مطرودی است. گستراننده بستر زمین و استوار کننده کوهها و فروفرستنده بارانها و آسان کننده نیازها (و آرزوها) است.

دانا و آگاه به همه رازها و درهم کوبنده پادشاهان و نابودکننده آنهاست. در هم پیچنده (:و پایان بخش) روزگاران و برگرداننده آنهاست. اوست که هر چیز را وارد دَور می نماید و از دور خارجش می گرداند. عطایش همه چیز را فراگرفته و ابرِ سخایش کمال یافته و فروباریده و خواسته ها و آرزو(های بندگان) را برآورده است. و (به حکمتش) ریگزارها را گسترد و به ریگ آراست.

ستایش می کنم او را، ستایشی که امتدادش بلند (:و بی انتها) است؛ و یگانه اش می شمارم بدان گونه که (پیامبرِ) پر تضرّع و ابتهال یگانه اش می شمرد. و اوست خداوندی که امّتها را خدائی جز او نیست. آنچه که او استوار و مرتّب نمود کسی نیست که درهم ریزد.

محمّد را – به عنوان نشانه هدایت اسلام و پیشوای زمام داران (:و پیشوایان)، و اصلاح گر توده ها و تعطیل کننده احکام (:و رسوم بتهایی چون) وَدّ و سُواع – فرستاد. او (نیز تعالیم رسالت را) ابلاغ نمود و تعلیم فرمود (هر حکمی که لازم به بیان بود بدان) حکم نمود و (مبانی را) محکم ساخت؛ و اصول اساسی را پایه گذارد و زمینها(ی عملی اش را) مهیّا ساخت، و بر وعده ها(ی بشارت) تأکید ورزید و انذار و بیم داد.

خداوند اِکرام (خویش) را برای او پیوسته سازد و سلام (:و درود) را ملازم روانش گرداند، و آل و اهل بیت بزرگوارش را رحمت عطا کند، تا وقتی که کواکب می درخشد و بچه شتر مرغ می دود و ماه طلوع می کند و بانگی به گوش می رسد.

خداوند حفظتان کند. شایسته ترین اعمال را انجام دهید، و به مسیرهای حلال روید، و حرام را کنار افکنید و ترک گویید، به فرمان خدا گوش فرا دهید آن را به خاطر بسپارید و پیوند با خویشان را محکم نمایید، و مراعاتشان نمایید، و با هوسها مخالفت ورزید، و آنها را از خود دور کنید.

با اهل درستی و تقوا وصلت نمایید و از اهل لهو و آز ببُرید. این کسی که در پی وصلت با شماست از پاکزاده ترین آزادگان و شریفترین آنان، و شیرین (:و محبوبترین) آنان در (تبار و) خواست گاه.

آگاه باشید؛ که او اینک آهنگ شما را نموده، به حریم شما وارد گشته تا عروس گرامی (از تبار) شما را بگیرد و مهریّه اش را همان مهری قرار می دهد که رسول خدا، برای (همسرش) امّ سلمه قرار داده است، با اینکه این بزرگوار یهترین دامادی بود که فرزندانی را به ودیعه نهاد و آنچه را که خواست بدست آورد (و کسی از وصلتش امتناع نمی کرد). و هر که به او همسر داد، دچار سهو و اشتباه نشد و بر آن که با او پیوند نمود خرده ای گرفته نشد و خسارتی ندید.

از خداوند برایتان مسئلت می کنم که پیوندتان را ستوده گرداند و امدادش را به شما مداوم کند و به هر یک را آن چه مایه صلاح کار و آمادگی برای سرانجام و معادِ اوست الهام نماید.

و ستایش همیشگی مخصوص آن ذات (یکتا)ست و مدح و ثنا از آنِ رسول او احمد.

 

برگرفته از کتاب دو شاهکار علوی(محمد احسانی فر لنگرودی)

توصيه هاي نبوي در باب سخنوري

توصيه هاي نبوي در باب سخنوري

(فن سخنوري 25)

توصيه هاي نبوي در باب سخنوري

مساله اي که امروز در اين مقاله مي‌خوانيد، چيزي است که همه آن را مي‌دانند. اما اينکه يکي از مهمترين فنون سخنوري و اثر گذارترين آن، همين نکته کوچک است شايد براي برخي ها عجيب باشد.

همه ما درباره علم و عمل به آن مطالب زيادي شنيده‌ايم. به طوري که از کوچکي به ما گفته اند: عالم بي عمل به چه ماند؟ به زنبور بي عسل.

 

از آنجايي که خطيب و واعظ اسلامي، مردم را موعظه مي‌کند، مهمترين مساله در اين رابطه اين است که خود به آنچه مي‌گويد در مرحله اول عمل کند. در غير اينصورت نه تنها کلام او اثرگذار نيست بلکه در ميان مردم جايگاه و منزلت خود را از دست داده و چه بسا به سخريه گرفته مي‌شود.

امام علي عليه السلام: اى مردم، به خدا قسم هيچ وقت شما را به طاعتى ترغيب ننمودم، مگر آن كه خود، قبل از شما به آن سبقت جستم و هيچ وقت شما را از معصيتى نهى ننمودم، مگر آن كه خويشتن را پيش از شما از آن باز داشتم.

از جمله علل پيشرفت دين الهى و گرايش مردم به اسلام، آن بود كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله، به گفته‏هاى خويش عمل مى‏كرد و آن چه را كه از احكام دين به مردم ابلاغ مى‏فرمود، خود، پيش از ديگران، به كار مى‏بست و به موقع اجرا مى‏گذارد. همين امر بر اطمينان خاطر مردم مى‏افزود و موجب تشديد علاقه آنان به دين حق مى‏گرديد.

 

رابطه رسول گرامى با مسلمانان، بر اساس آزادى و حريت بود. پيروان اسلام، بدون كمترين احساس وحشت و ترس، با پيشواى خود برخورد مى‏نمودند و آزادانه حرف مى‏زند. از آن حضرت پرسش مى‏نمودند، و اگر چيزى به خاطرشان مى‏رسيد مى‏گفتند، و در كمال آزادى، انتقاد مى‏كردند. در صورتى كه كمترين ناهماهنگى بين گفته و عمل پيامبر مشهود مى‏شد، به زبان مى‏آوردند و صريحا مى‏گفتند و اين كه نگفته‏اند، براى اين بود كه تخلفى مشاهده نمى‏كردند.

 

على (عليه السلام)، كه خود بزرگ شاگرد مكتب قرآن شريف است و زير نظر پيامبر گرامى پرورش يافته، درباره هماهنگى قول و عمل چنين فرموده است:

 

ايها الناس و الله ما احثكم على طاعه الا واسبقكم اليها ولا انهاكم عن معصيه الا و اتناهى قبلكم عنها.(1)

اى مردم، به خدا قسم هيچ وقت شما را به طاعتى ترغيب ننمودم، مگر آن كه خود، قبل از شما به آن سبقت جستم و هيچ وقت شما را از معصيتى نهى ننمودم، مگر آن كه خويشتن را پيش از شما از آن باز داشتم.

 

عن على (عليه السلام) قال كفى بالمرء غوايه ان يامر الناس بمالا ياتمربه و ينهاهم عمالا ينتهى عنه.(2)

على (عليه السلام) فرموده براى گمراهى يك انسان كافى است كه مردم را به چيزى امر كند كه خود امتثال نمى‏نمايد و از چيزى نهى كند، كه خود از آن باز نمى‏ايستد.

على (عليه السلام) فرموده براى گمراهى يك انسان كافى است كه مردم را به چيزى امر كند كه خود امتثال نمى‏نمايد و از چيزى نهى كند، كه خود از آن باز نمى‏ايستد.

و عنه (عليه السلام) قال احسن المقال ما صدقه حسن الفعال.(3)

و نيز فرموده است: بهترين سخن آن است كه عمل خوب گوينده، آن را تصديق نمايد.

 

در كتب اخبار، اين قبيل روايات از اولياى گرامى اسلام بسيار آمده است و تمام علما، خطبا، رؤسا، اولياى مدارس و تمام كسانى را كه به دگران امر و نهى مى‏نمايند، شامل مى‏شود، ولى خطبا و سخنوران اسلامى، در اين امر، مسؤوليت بيشترى دارند. چه، اينان پيوسته با مردم مواجه‏اند و طبق وظيفه‏اى كه به عهده دارند، بايد تعاليم دينى را به مردم ابلاغ نمايند و آنان را مورد امر و نهى قرار دهند.

 

اين گروه بايد در گفته‏هاى خويش كمال مراقبت را داشته باشند. آن چه را كه امر مى‏كنند، خود، عملا به كار بندند و از آن چه نهى مى‏نمايند، خويشتن را منزه و مصون دارند. در اين صورت است كه مى‏توانند نفوذ دينى و عز اجتماعى خود را محافظت كنند و شايسته كرسى خطابه اسلامى باشند.

 

عن ابى عبدالله (عليه السلام) قال ان العالم اذا لم يعمل بعلمه زلت موعظته عن القلوب كما يزل المطر عن الصفاه.(4)

امام صادق (عليه السلام) مى‏فرمود: زمانى كه عالم، به علم خود عمل نكند، موعظه او از دل‏ها مى‏لغزد و در دل‏ها قرار نمى‏گيرد و به جاى نمى‏ماند، همان طور كه باران از روى سنگ‏هاى سخت مى‏لغزد و فرو مى‏ريزد.


منبع:

1- نهج البلاغه، خطبه 175.

2- فهرست غرر، ص 408.

3- غرر الحكم، ص 560.

4- كافى، ج اول، ص 44.

تهيه: محمد حسين امين - گروه حوزه علميه تبيان


منبع :

http://www.defaemoghadas.tebyan.net/hawzah/hawzah_education/2011/3/1/157836.html


مميزات الخطيب الناجح

 

مميزات الخطيب الناجح

الخطابة فنٌّ قديم، نشأ قبل الإسلام، ولها من التأثير ما هو أقوى من تأثير الكلمة المقروءة، وقد كان النَّاس في الجاهليَّة يتجمَّعون في سوق عكاظ، ويتبارى الشعَراء والوعاظ في إلقاء ما عندهم من شعرٍ ونثرٍ، ولَمَّا جاء الإسلام زادَها جمالاً، واشترط لها شروطًا، وأوجب حضورها على كل مسلم مكلَّف، وألزم المسلمين بالإنصات لها، واشترط لها الوقت، إلى غير ذلك من أمور موجودة في كتب الفقه[1]. ....

ادامه نوشته

چگونه دیگران را متقاعد کنیم؟


چگونه دیگران را متقاعد کنیم؟

توانایی ترغیب دیگران به باور آنچه که خودتان باور دارید برای موفقیت در بسیاری از عرصه ها اهمیت دارد. معمولاً بین متقاعد کردن کسی درمورد اعتبار دیدگاهتان و اذیت کردن آنها مرز ظریفی وجود دارد. در این مقاله می خواهیم به معرفی تکنیک هایی برای متقاعد کردن دیگران بپردازیم.

مراحل

  • تکالیفتان را انجام دهید. اطمینان یابید که خودتان خوب دیگاه خودتان را می فهمید. اگر بخواهید کسی را متقاعد کنید که برج ایفل از مجسمه آزادی بلندتر است، باید اول حقیقت ماجرا را بفهمید نه اینکه از روی حدس و گمان اقدام به متقاعد کردن دیگران کنید.
  • با زمینه کار آشنا شوید. در برخی عرصه ها لازم است که بیشتر از حقایق مارا بدانید چون بعضی موضوعات کاملاً شخصی و فردی هستند. بعنوان مثال، اگر بخواهید کسی را متقاعد کنید که مجسمه آزادی زیباتر از برج ایفل است لازم است که کمی درمورد معماری و زیبایی شناسی مطالعه کنید تا بتوانید درمورد این موضوع بحث کنید. اگر می خواهید چیزی مثل ماشین بفروشید، باید همه آنچه که باید را در مورد آن ماشین بدانید. همچنین باید درمورد بقیه ماشین هایی که با ماشین شما در رقابت هستند هم باید اطلاعات داشته باشید تا بتوانید طرف مقابل را برای خرید آن متقاعد کنید.
  • مودبانه ارتباط غيركلامي با فرد برقرار كنيد . درصورت امکان ارتباط چشمی را با فرد مقابل حفظ کنید اما دقت کنید که این نگاه ها آزار دهنده نباشد.
  • حفظ احترام متقابل را فراموش نکنید. اگر کسی فکر کند که به او احترام نمی گذارید، هیچوقت هیچ چیز را از شما نخواهد پذیرفت. پس به طرف مقابل نشان دهید که برای او احترام قائلید و آنقدر خوب باشید که او هم به شما احترام بگذارد.
  • اعتماد جلب کنید. برای متقاعد کردن دیگران شما به اعتماد آنها نیاز دارید. لازم نیست به خود شما بعنوان یک انسان اعتماد داشته باشند، فقط کافی است که اعتماد کنند که آنچه می گویید منطقی است و اینکه می دانید که چه می گویید. بهترین راه برای جلب اعتماد آنها این است که قدم اول و دوم یعنی داشتن اطلاعات کافی درمورد موضوع را رعایت کنید.
  • خوب گوش دهید. به حرفهای طرف مقابلتان گوش کنید. با فکر و دقت دیدگاه های خودتان را مطرح کنید .
  • هرجا که توانستید با بیان حقایق واقعی دیدگاهتان را تقویت کنید. دروغ گفتن فقط تا زمانی طرف مقابلتان را منقاعد می کند که پی به واقعیت ماجرا نبرد. آنوقت دیگر هیچوقت نخواهید توانست آن فرد را به چیزی متقاعد کنید.
  • اجازه بدهید دیگران هم شما را متقاعد کنند. گاهی اوقات پذیرفتن یک دیدگاه از فردی دیگر و نشان دادن اینکه می توانید ذهنتان را وقتی اشتباه می کردید تغییر دهید به طرف مقابل هم کمک می کند همین کار را انجام دهید و وقتی شما دیدگاهی منطقی داشته باشید او هم بتواند دیدگاه شما را بپذیرد.
  • فعالانه گوش کنید. اینکار به شما کمک می کند کنترل مکالمه را در دست گیرید و حواستان به همه چیز باشد. تکنیک های گوش کردن فعال عبارتند از:
    • بازخورد غیرکلامی: تکان دادن سر موقع حرف زدن دیگران و امثال آن.
    • بیان دوباره آنچه طرف مقابل گفته است برای اطمینان دادن به او از اینکه به خوبی حرفشان را گوش می کنید.
  • اطمینان یابید که ایرادها و اعتراضات طرف مقابل را می فهمید و به طریقی منطقی به آنها پاسخ می دهید.
  • روی اعتقاداتتان حساس باشید و تعصب داشته باشید اما به دیدگاه دیگران هم احترام بگذارید. باید توضیح دهید که چرا دیدگاهتان برایتان اهمیت دارد.
  • انگیزه های طرف مقابل را درک کنید. .وقتی بدانید طرف مقابل چه می خواهد، خیلی بهتر خواهید توانست نیاز آنها را برآورده کنید.
  • اعتقادات خود را با زبانی بیان کنید تا طرف مقابل بهتر و راحت تر درک کند.
  • پیگیر باشید. برای اطمینان از اینکه فرد مقابل دیدگاه جدیدش را کاملاً متوجه شده و درک کرده است، از او سوال بپرسید.

نکات

  • برای جلب توجه جمعی، افرادی را درون جمع انتخاب کرده و هر از گاهی موقع حرف زدن به چشمان آنها نگاه کنید.
  • هیچوقت خونسردیتان را از دست ندهید.
  • همیشه رفتاری دوستانه و توام با احترام داشته باشید حتی اگر طرف مقابل دیدگاه خود را تغییر نمی دهد.
  • اعتقادات از بین می روند. ممکن است فکر کنيد که دیدگاه کسی را تغییر داده اید اما متوجه شوید که ظرف یک تا دو روز یا شاید یک هفته درست به همان دیدگاه قبلی خود برگشته اند.

منبع :

http://www.bonyadonline.ir/index.aspx?siteid=1&pageid=249&newsview=70

بلاغت : مروری بر اقتضای حال

     يونان عصر باستان خاستگاه بسياري از علوم و دانش‏هاي مختلف بوده است. در اين سرزمين از ديرباز به اقتضاي زمان در كنار رواج و رونق فلسفه ، منطق وهندسه، آيين سخنوري و خطابه نيز بسرعت سير كمالي خود را پيمود، و جايگاهي شايسته درميان علوم و فنون عصر براي خود كسب كرده بود. در دادگاه‏ها براي غلبه جستن بر قاضي و حريف و اقناع طرف مقابل متوسل به خطابه و سخنوري مي‏شدند و همين رونق سبب گرديد تا دانشمندان بزرگي چون افلاطون و ارسطو به فكر تدوين مباني و اصول اين فن درآيند.
 افلاطون در كتاب « گرگياس » از زبان سقراط، تعريف، هدف و مباني فن سخنوري را ارائه مي‏كند و ارسطو با نوشتن كتاب « ريطوريقا » به شيوه‏اي مبسوط ، مدون ، منظم و علمي ، هدف ، اهميت ، موضوع و انواع خطابه و سخنوري را عرضه مي‏دارد.
 افلاطون در كتاب گرگياس مهترين نكته‏اي كه در فن خطابه ذكر مي‏كند، توجه سخنور و خطيب به روحيات و حالات شنونده است (1) و ارسطو نيز در ريطوريقا  برهمين نكته مهم تأكيد مي‏كند و مي‏گويد كه خطيب بايد از تمام ابزار و وسايل ترغيب مخاطب به اقتضاي مورد سود جويد. (2) نكته مهمي كه از اين دو رساله به دست مي‏آيد اين است كه اساس خطابه و سخنوري ، اقناع ، ترغيب و سخن مؤثر گفتن است كه مي‏توان از آن « به اقتضاي حال سخن گفتن » تعبير كرد. ارسطو در اين خصوص در كتاب ريطوريقا چنين مي‏گويد : « بايد هنگام ايراد خطابه ستايشي ، طبيعت شنوندگان خاص خود را به حساب آوريم، زيرا همان طور كه سقراط هميشه اظهار مي‏داشت ، تحسين يك آتني درمقابل شنوندگان آتني كار مشكلي است. آنچه را كه مخاطب ما ارج مي‏نهد ما نيز بايد بگوييم كه قهرمانمان واجد آن كيفيت است.» (3) 
 در تعريف سخنوري گفته شده است : « سخنوري فن اقناع و ترغيب است به وسيلة سخن و غرض از آن به دست آمدن اين دو نتيجه است. پس بايد گفت موضوع علم سخنوري چيزي است كه به وسيلة آن غرض از سخنوري حاصل مي‏شود؛ يعني شنوندة سخن گوينده را باور مي‏كند و بر منظور او برانگيخته مي‏شود و آن بلاغت است.» (4)
 اقناع مخاطب بر دو گونه است : منطقي يا علمي و خطابي. اقناع علمي در همة زمانها و مكانها و حالات با برهان و استدلال ثابت مي‏شود و براي عقل شك و ترديدي در آن باب باقي نمي‏ماند. امّا اقناع علمي هميشه منتج به نتيجه و سودمند نيست و گاه بناچار بايد از اقناع ديگر كه آن را اقناع خطابي خوانند ، مدد جُست ؛ مادري كه قصد خوراندن داروي تلخ به كودك خويش دارد، به هيچ ترفند علمي و منطقي نمي‏تواند او را مجاب و وادار به مصرف دارو كند بلكه از بابي ديگر او را قانع مي‏كند تا داروي لازم را بخورد.
موضوع فن خطابه بلاغت يا رسايي سخن است كه وسيله اقناع و ترغيب مخاطب مي‏باشد و بلاغت عبارت است سخن گفتن به اقتضاي حال، به تعبيري ديگر سخن بليغ سخن رساست و سخن رسا سخن مؤثر است و اين تأثير وقتي دركلام ايجاد مي‏شود كه به اقتضاي حال مخاطب و شنونده باشد تا بتواند گُردة جان مخاطب را به چنبر اقناع برد. سخن بليغ سخني است كه فراخور طبيعت، سرشت، فهم و درك شنونده باشد. حال خواص اقتضاي نوعي سخن دارد و حال عوام نوعي ديگر، به قول مولانا جلال الدين محمد بلخي « نرم نرمك گفت شهر تو كجاست      كه علاج اهل هر شهري جداست » (5) همين طور براي طبقه‏اي خاص در شرايط و احوال مختلف، نوع سخن و طريق ارائه آن متفاوت مي‏شود. حالت اندوه وحزن طريقي از سخنوري مي‏طلبد وشادي و شادماني شيوه‏اي ديگر. يعني وقتي اقتضاي حال تفاوت مي‏كند، به تبع و فراخور آن طريق و طرز ارائه سخن متفاوت مي‏گردد.
 بانظر به آنچه گذشت شرط تأثير سخن و اقناع مخاطب آن است كه گوينده حال و موضع مخاطب را بشناسد. شناخت درست وقتي حاصل مي‏شود كه مخاطب نزد گوينده حاضر و عالم درون او  براي گوينده محسوس و ملموس باشد. شناخت حال و موضع و عالم درون مخاطب به سخن گوينده سامان مي‏بخشد و اين توفيق و توان را به او مي‏بخشد كه چه وقت به اطناب ، دركجا به ايجاز و يا موكد سخن گويد.
 نگاهي به روابط فرهنگي اقوام و ملل مختلف جهان نشانگر آن است كه بسياري از علوم و فنون درميان اقوام درتحول وانتقال است. با پيروزي اسلام و در قرون اوليه حكومت اسلامي ، بخصوص درعصر ترجمه مسلمانان علوم وفنون متعددي را از اقوام و ملل جهان اخذ و اقتباس كردند و براي مثال نجوم ، سياست و حساب را از هندي و پهلوي وهندسه ، طب وفلسفه را از يونان اخذ كردند.
 دوشادوش اخذ فلسفه يونان، آيين سخنوري و خطابه نيز به جهان اسلام راه جست و بي‏ترديد علم معاني كه دراسلام علم مستقلي به حساب مي‏آيد متأثر از ، قوانين و اصول خطابه و آيين سخنوري يونان دارد و مسلمانان در تدوين علم معاني ازآن بهره‏ها جستند و به احتمال قريب به يقين « به اقتضاي حال سخن گفتن » كه از مباحث مهم علم معاني است دگرگون شده يا تعبيري از « سخن مؤثر گفتن » خطابه يونان است. (6) 
 متأسفانه علماي پيشين مسلمان در اين اخذ و اقتباس ـ شايد به دليل تعجيل در تدوين علوم بلاغي ـ كمتر تأمل ورزيدند و همين سبب بروز مشكلات متعددي در علم معاني شد. آنان بدون توجه به اين كه اقتضاي حال صرفاً خاص سخنوري است و براي كاربرد اصول آن در ادبيات ترفندها و تغييراتي خاص لازم است، اين اصول را به عرصه ادب كشاندند و شايد براي جبران بعضي عدم تطابق‏هاي اصول آيين سخنوري با ادب باشد كه اقتضاي حال گوينده و اقتضاي موضوع را بدان افزودند.
 ارسطو خود به اختلاف ادب (شعر) و خطابت آگاه است و مقركه مي‏گويد : « در ادبيات (شعر) عواطف و احساسات و به طوركلي كلمات مخيّل بيان مي‏شوند حال آنكه درخطابه حقايق و واقعيات به نحو مؤثر عرضه مي‏گردند.» (7)   
 علماي بلاغت ايران نيز مباحث علوم بلاغي بخصوص علم معاني را همچون ديگر موارد مشابه در هاله‏اي از تقدس اخذ و اقتباس كردند وهمين اخذ بي چون وچرا مطالعه درعلم معاني يا قوانين مؤثر گفتن را در ادب فارسي به فراموشي سپرد و گذشتگان ما دراين علم به زبان عربي كتابها نوشتند ـ حتّي اولين مدوّن و موسس علم معاني عبدالقاهر جرجاني متوفي به 471 هجري ايراني بوده است ـ و كوچكترين اعتنايي به ساخت زبان فارسي كه ساختي كاملاً متفاوت با ساخت زبان عربي دارد، نداشتند. و گاه بي‏خبر از اين كه هرگونه تقديم و تأخيري دركلام نمي‏تواند معنا و مفهومي بلاغي داشته باشد.
 درنيمه قرن اخير كساني چون استادفقيد علامه همايي كه به گواهي خود اولين كسي است كه براي دانشگاه‏ها ومدارس كشور كتب بلاغي تدوين مي‏كند، بناي كارش در تأليف آثار بلاغي ، كتب عربي است و حتّي عمدة شواهد و امثله مندرج در كتب وي عربي است. درحالي كه امكانات زباني زبان فارسي واقعاً بازبان عربي متفاوت است. براي مثال وقتي ناصرخسرو تمام اجزاء و اركان كلام خودرا برهم مي‏ريزد و به قول معروف اجزايي را مقدم بر ديگر اجزاء مي‏كند، نيت وقصدي صرفاً بلاغي ندارد كه مي‏گويد :
 اسيرم نكرد اين ستمكار گيتي  چو اين آرزو جوي تن گشت اسيرم (8) 
 پس سهم وزن، قافيه و ساخت زبان فارسي و خاصيت همنشيني كلمات در اين ميان چه خواهد بود، و به قطع وزن و قافيه و ساخت كه شكل فوق را به شعر ناصرخسرو داده است، سهم بيشتري بر تقديم خبر يا مسند بر مسنداليه دارد.
 البته خود استاد همايي بر تفاوت زبان فارسي و عربي واقف و معترف است. (9)  خاصيت علوم و فنون و دانشها تحول، تغيير و دگرگوني آنهاست. با پيشرفت تكنيك، افزايش دانش، تغيير شيوه‏هاي تحقيق علوم و فنون نيز تغيير مي‏كنند و واقعاً درعرصه علوم بلاغي بخصوص علم معاني نياز مبرم به بازنگري و نونگري و پژوهشهاي دقيق و تأمل ورزانه حس مي‏شود. نگارنده جهت اثبات ضرورت بازنگري درعلم معاني يكي از مباحث آن را مورد نقد وتحليل قرار مي‏دهد و آن اقتضاي حال در حصر و قصر است. اقتضاي حالي كه درخطابه مطرح است با اقتضاي حالي كه در ادب و علم معاني معروف و آشناست كمي تفاوت دارد. 
 درخطابه وسخنراني مخاطب وحال وموضع او تقريباً براي خطيب و سخنران آشناست واگرهم نباشد درطي سخن به كمك حالات، سؤالات وحتي نگاه‏هاي مخاطبان براي سخنور وخطيب شناخته و آشنا مي‏گردد و بلاغت و طريقه سخن گفتن وي را سامان مي‏دهد. امّا اقتضاي حال مخاطب يك شاعري كه غزلي غنايي يا عرفاني مي‏سرايد چگونه شناخته مي‏شود. آيا مخاطب او خاص است و او براي طبقه‏اي ويژه شعر مي‏گويد يا اين كه مخاطب شاعر مخاطبي فرضي و ايده ئالي وذهني است حتي ممكن است شاعر براي مخاطب خود شعر نگويد بلكه نفثه المصدور گويد وتنها درپي بيان انديشه و دريافت شاعرانه خود باشد. مثلاً بيدل وقتي مي‏گويد :
«درخيال آباد راحـت آگهـي نامحـرم اســت   جلوه ننمايد بهشت آن جا كه جنس آدم است»(10)
 مورد خطاب او كيست . البته براي برخي از اشعار شاعران مي‏توان مخاطب خاصي يافت دراين صورت حال مخاطب نيز براي شاعر مشخص وآشنا خواهدبود همچون بسياري از قصايد مدحي واندرزنامه‏ها و هجويات و . . . امّا عمدة اشعار جوشيده از احساسات و عواطف شاعر كه عرصه جولان لگام گسيخته خيال و احساس و عواطف اوست ، مخاطبي ندارد و قصد شاعر اقناع مخاطب نيست. اقتضاي حال مخاطب اين اشعار چگونه توجيه مي‏شود و مخاطبشان چه كس يا كساني هستند درحالي كه بليغترين و رساترين اشعار ادب فارسي اختصاص به اين اشعار دارد.
 حال به بحث اصلي خود حصر وقصر مي‏پردازم. حصر وقصر يكي از مباحث وابواب علم معاني است و آن منحصر كردن مسنداليه است درحكمي. به كسي يا چيزي كه حصر يا قصر بر آن صورت گرفته‏است « مقصور» و به اسم، ظرف، صفت، فعل يا به طوركلي حالتي كه مقصور بدان اختصاص يافته است، مقصورعليه گويند. قصر يا حصر را در كتب بلاغي از جنبه‏هاي مختلف دسته‏بندي كرده‏اند كه يكي از آن تقسيمات كه موردبحث وبررسي اين مقاله است، قصر يا حصر به اعتقاد مخاطب است. ازاين منظر قصر را به سه نوع تقسيم مي‏كنند : قصر افراد ، قصر قلب و قصر تعيين.
 اگر اعتقاد مخاطب براين باشد كه دريك موصوف خاص دو صفت وجود دارد وگوينده جهت وضوح يا تأكيد به اثبات يك صفت در موصوف اقدام كند آن را قصر افراد گويند. واگر مخاطب معتقد به وجود يك صفت در موصوف باشد صفت ديگر را كه در اصل ، موصوف دارندة آن است، معتقد نباشد وگوينده برخلاف نظر مخاطب به اثبات يا تأكيد عكس نظر مخاطب بپردازد، آن را قصر قلب خوانند و هرگاه مخاطب درشك وترديد براي اثبات دو صفت براي يك موصوف باشد وگوينده با اثبات يكي ازآن دو صفت در موصوف شك مخاطب را مرتفع سازد آن را قصر تعيين خوانند.
 درتمامي تعاريف فوق تأكيد بر وجود مخاطبي خاص شده است. باتوجه به آنچه درباره مخاطبان شعر گفته شد بتحقيق اين نوع تقسيم بندي قصريا حصر منتفي است. زيرا نه مخاطبي خاص براي اغلب اشعار مي‏توان يافت و نه موضع و جايگاه و حالت وي را مي‏توان شناخت. جهت اثبات ادعا مثالي ذكر مي‏كنم : حافظ مي‏گويد :
       « نامم زكارخانه عشاق محو باد                  گر جز محبت تو بود شغل ديگرم » (11)
 درتعيين نوع قصر آن گفته‏اند قصرتعيين است و حافظ براي اين كه به مخاطب خود اطمينان دهد كه فقط مادح و دوستار اوست و با علم به اين كه ممدوح يا معشوق دراين پندار است كه حافظ فقط مدح او مي‏گويد نه ديگري چنين سروده است . اگر بتوان بر وجودچنين قصري معتقد شد لازمه‏اش شناخت شأن ومقام سرايش بيت فوق است وآيا براي طالب علم يا شنونده و خواننده اين نوع ابيات و اشعار ميسّر است كه موضع و حال و انديشه مخاطب حافظ را بشناسد تا نوع قصر آن را مشخص كند. يا آن جا كه حافظ مي‏گويد :
    شاهد آن نيست كه مويي و مياني دارد  بنـده طلعـت آن بـاش كه آنـي دارد
 براستي مخاطب حافظ شرط دلبري را موي وميان داشتن مي‏داند و به لطيفة «آن» كه شرط اصلي و اساسي دلبري است معتقد نيست كه حافظ برخلاف باور او شرط دلبري را آن مي‏داند و ما در تعيين نوع حصر يا قصر آن ، قصر قلبش مي‏خوانيم، يا اين كه واقعاً مقصود حافظ بدون توجه به حال و موضع مخاطب صرفاً بيان برداشت و دريافت شاعرانه خود اوست. آيا موضع و حال مخاطب رودكي سبب شده كه در وصف دندانهاي خويش مي‏گويد : 
   « مرا بسود و فروريخت هرچه دندان بود                  نبود دندان لابل چراغ تابان بود » (12) 
 آيا مخاطب رودكي براين باور بوده است كه رودكي درجواني دنداني درخشان وزيبا نداشته است كه چنين سروده است يا اين كه رودكي از بخت بد و نامساعد شكايت مي‏كند و برعمر رفته وتحليل و فرسودگي داشته‏هاي جواني تأسف مي‏خورد.
 برخي از علماي متأخر بلاغت بر وجود اين نوع قصر وحصر و براين قسم تقسيم‏بندي ترديد دارند و مي‏گويند : « ممكن است يك مثال با اختلاف احوال مخاطب براي هر سه نوع قصر [ تعيين و افراد و قلب ] شايسته باشد.» (13) 
 نكته مهم ديگراين كه نگارنده جهت تكميل سخن خود و پروردگي مقاله حاضر درخصوص حصر وقصر به امهات كتب بلاغي عربي رجوع كرد ولي شاهد ومثالي ادبي براي انواع قصر يادشده نيافت زيرا شواهد و امثله ذكر شده شواهدي غير ادبي بودند آيا بهتر نيست كه در اين خصوص تأمل بيشتري كرد و پژوهش‏هاي دقيقتري انجام داد. بدون اغراق اغلب ابياتي كه دركتب معاني  ذيل انواع قصر براساس حال مخاطب ذكر شده‏اند، مي‏توانند هريك به تنهايي مصداق انواع سه گانه قصر باشند و اين نشان از آن دارد كه بحث فوق در حوزه حصر و قصر چندان جايگاه معتبري ندارد و مهمتر اين كه تشخيص و تمييز حال مخاطب در آثار ادبي به آساني ميسّر نيست، زيرا هميشه آثار ادبي مخاطب يا مخاطباني خاص ندارند . ابيات زير نيز دركتب بلاغي ذيل انواع قصر براساس حال مخاطب آمده‏اند. كمي تأمل نشان مي‏دهد كه هريك از ابيات مي‏توانند مصداق انواع سه گانه قصر باشند.
عبــادت بجــز خــدمت خلـق نيست                به تسبيــح و سجـاده و دلــق نيست         سعدي
در مسـلخ عشـق جـز نكـو را نكشـند              رو بــه صفتــان زشـت خــو را نكشـند          سرمد
منم كه شهره شهرم به عشـق ورزيدن            منـم كه ديـده نيالــوده‏ام به بـد ديـدن          حافظ
بجزآن‏ نرگس‏مستانه‏كه‏چشمش‏مرساد            زيراين گنبدفيروزه كسي خوش ننشست     حافظ
زمانه افسر رنـدي نـداد جز به كسـي                كه سرفرازي عالـم دراين كله دانسـت         حافظ
نبينـي بـر درخــت ايـن جهـان بـار                    مگــر هشيـــار مــرد اي مـرد هشيــار   ناصرخسرو
 به اعتقاد نگارنده تمامي اين ابيات در درجه نخست بازتاب انديشه، جهان بيني و دريافت سرايندگان آنان است نه پاسخ به فكر، موضع مخاطب و حالات او . مقصود نگارنده در اين چند سطر ناچيز آن است كه علم معاني نياز به بازنگري دارد و بايد تحقيقات دقيقتري دراين علم صورت گيرد بخصوص كتبي كه درعلم معاني و ارائه اصول و قواعد اين علم در زبان فارسي تدوين مي‏گردند، بر اساس زبان فارسي و متناسب با ساخت آن باشند. 
ارج كار گذشتگان دراين است كه اصول اين علم را مدون ساختند و زحمات خود را درعرصه اين علم دركتب گرانبهايي براي ما آيندگان به وديعه نهادند و تقريباً راه دشوار و ناهموار تحقيق دراين علم را برما هموار ساختند حداقل كاري كه برما تكليف است آن است كه خرده‏ها و نقص‏هاي سهوي موجود در آثار آنان را بيابيم و آثاري دقيقتر در اختيار دانش پژوهان و دانشجويان عصر حاضر قرار دهيم.
 

 


                                                    پي‏نوشــت‏ها


1ـ گرگياس
2ـ ريطوريقا ، ص 25
3ـ ريطوريقا ، ص 65
4ـ آيين سخنوري ، ص 8
5 ـ مثنوي معنوي ، دفتر اول ، ص 11
6 ـ معاني ، ص 20
7ـ ريطوريقا ، ص 18
8 ـ ديوان ناصرخسرو ، ص 445
9ـ معاني و بيان ، صص 15-16
10- كليات بيدل ، ص 622
11- معاني ، ص 102
12- معاني ، ص 101
13- معاني و بيان ، ص 125
 

 

                                                            منــابع


1ـ ارسطو : ريطوريقا (فن خطابه) ، ترجمه پرخيده ملكي ، چاپ اول ، نشر اقبال ، 1371.
2ـ افلاطون : گرگياس ، ترجمه كاوياني و لطفي ، چاپ اول ، كتابفروشي ابن سينا ، 1334.
3ـ بيدل : كليات اشعار بيدل ، تصحيح اكبر بهداروند و پرويز عباسي ، چاپ اول ، نشر الهام ، 1376.
4ـ شميسا : سيروس ، معاني ، چاپ دوم ، نشر ميترا ، 1373.
5 ـ فروغي ، محمدعلي : آيين سخنوري ، چاپ دوم ، انتشارات زوار ، 1368.
6 ـ مولانا جلال الدين محمّد بلخي : مثنوي معنوي ، چاپ دوم ، انتشارات ققنوس ، 1377.
7ـ ناصرخسرو قبادياني : ديوان اشعار، تصحيح مجتبي مينوي و مهدي محقق ، چاپ اول ، انتشارات دانشگاه تهران ، 1370.
8ـ همايي ، جلال الدين : معاني و بيان ، چاپ اول ، نشر هما ، 1370.

منبع :

http://hamidtaheri.blogfa.com/post-12.aspx

دستگاه ها و امکانات فعال در استودیو پخش خبر

-       دستگاه های پخش نوار  شامل دستگاه پخش نوار  ریل، CD، کاست برای پخش مصاحبه ها، پیام های تجارتی، آرم خبر، موسیقی . گوینده با شناخت طرز کار  این دستگاه ها تسلط بیشتری بر کار خود در استودیو و ارتباط با دستگاه ها ، پیدا می کند.

-       چراغ های رهنما: چراغ های که معمولاً به رنگ سبز و سرخ می باشد. روشن بودن چراغ سبز به معنی قطع میکروفون گوینده و برای پخش روی آنتن روشن بودن چراغ سرخ به معنی باز بودن میکروفون و پخش شدن صدای گوینده بر روی خط می باشد. گوینده باید در طول گویندگی در استودیو، به این چراغ توجه داشته باشد.

-       جعبه کلید مقابل گوینده: جعبه ایکه بر روی آن تعدادی دکمه و کلید وجود دارد که گوینده می تواند به کمک آن ها میکروفون خود یا میکروفون تماس متقابل را روشن یا خاموش کند .

 -       ساعت استودیو: یکی از مهمترین ابزار هایی است که گوینده با آن سر وکار دارد. در بسیاری از موارد سر دبیر یا تهیه کننده از گوینده می خواهد که در زمان مشخصی با شنونده گان خدا حافظی کند یا  گفتن خبر در زمان مشخصی به پایان رسد ، در چنین شرایطی توجه به ساعت استودیو و هماهنگی گفتار پایانی با زمان مشخص شده بسیار مهم است. عدم توجه گوینده به محدوده زمان می تواند موجب بروز اختلال در روند برنامه های رادیویی و جدول پخش برنامه ها گردد.

منبع :

http://www.art-of-anouncing.blogfa.com/8705.aspx

چالش های گویندگی

مقدمه ی اول :  


قبل از گوینده شدن باید شنونده خوبی بود. هر گوینده تازه کاری باید در ابتدا مدت زیادی را صرف شنیدن کند، شنیدن سخنان و گفتار کسانی که به این حرفه مشغولند ، ما را از زیبایی و لطافت کلام یا برعکس از ناهنجاری ها و اشکالات موجود در بیانشان ، آگاه می سازد که دراین صورت، گوینده تازه کار می تواند از محسنات آن ها ، استفاده کند و از اشکالاتشان پرهیز کند (باید توجه داشت این نکته به منزله تقلید صدا از آن ها نیست)


مقدمه ی دوم :


اهمیت مهارت رو خوانی:


در شرایطی که مستقیماً خبری از اتاق فرمان دریافت می شود و فرصتی برای ویرایش وجود ندارد که اصطلاحاً به آن ببر و بخوان می گویند ، گوینده ی خبر باید از مهارت رو خوانی بالایی بر خور دار باشد .

بروز مشکلاتی درنوع بیان (صدا در بیان) :


در مواردی ، با وجود این که دستگاه های تنفسی و صوتی ، به طور مناسب کار می کنند باز هم ممکن است طرز بیان رضایت فصل و مطلوب نباشد. دراین حالت پنج مشکل اساسی می تواند وجود داشته باشد:


   (یکنواختی - زیر و بمی غیر معمول - الگوی قابل پیشبینی - الگوی پایانی -  حالت زوزه )


1-         عدم توانایی در تغییر زیر و بمی صدا، طرز بیانی یکنواخت را پدید می آورد. صدای یکنواخت برای شنیدن کسل کننده است ، ضمن این که برای تار های صوتی خود گوینده نیز آزرد گی به وجود می آورد. فردیکه بنا بر این باید به تفاوت ها و تغییرات ظریف در بالا و پایین بردن ارتفاع صدا ، توجه کنیم.


2-  بعضی از افراد تلاش می کنند تا خارج از محدوده زیر و بمی صدایشان ، حرکت کنند یا خیلی بالا یا خیلی پایین  بروند. این صدای غیر معمول و خارج از محدوده مشکل ایجاد می کند. مثل بعضی از گزارشگران که در گزارش هایی بین هیاهوی جمعیت پس از گزارش صدایشان می گیرد . در مجموع با انتخاب یک محدوده ، زیر و بمی مناسب با آرامش و حس طبیعی در صدا می توان صدای خود را مطلوب تر کرد.

3-   یک طرز بیان اشتباه استفاده الگوی قابل پیشبینی است که با یک ریتم فراز و نشیب دار متناوب بروز می کند. در واقع یک الگوی صدای قابل پیش بینی که با پهنای مصنوعی و نو سازی های زیر و بمی مشخصی مثل خواننده موسیقی پاپ، بروز می کند، این مشکل را با شناخت و سازگاری با یک ضرب آهنگ گفتاری طبیعی می توان برطرف کرد.

4-   بسیاری از افراد، عبارات و جمله های خود را با زیر و بمی مشابهی تمام می کنند (مثلا فید می کنند). که این ، خسته کننده و خواهد بود.

5-   یک صدای جیغ گونه در اثر صحبت کردن با زیر و بمی بسیار بالا و کشیدن حروف صدا دار پدید می آید. مثل (اُ اُ اُ اُ اُ اُ مید وارم....) . ، نخستین گام در برطرف کردن آن استفاده از زیر و بمی بهتر و نکشیدن حروف صدا دار می توان آنرا بهبود فصلید.


صدای زوزه گونه گاهی اوقات  با تلفظ اشتباه در بینی تولید می شود و دلیل این امر عمدتاً هوای زیادی است که در طول گفتار به سمت بینی منحرف می شود که گاهی ناشی از خستگی است .

تنفس

بسیاری از صدا های نامطلوب محصول عدم کنترل صحیح تنفس و استیل نادرست بدن هستند. اگر چه تنفس یک عمل خود کار است، اما تنفس صحیح نقش مهمی در تولید صدای زیبا و دلنشین و برخورداری از برد و حجم صدای مناسب دارد .

 مشکلاتی که در اثر تنفس غلط به وجود می آید

قسمت اول :


1-   صدای نفس دار یا صدای که نفس در آن شنیده می شود (فسه ی بیش از حد)


۲-              صدای کم قدرت .


۳-             فلزی بودن صدا .


۴-           تغییر صدا در بلند مدت .


۵-            خستگی زود هنگام تار های صوتی و حنجره .


۶-            کاهش ناگهانی حجم صدا .


  قسمت دوم :                                            


وضعیت مناسب بدن، آرامش دستگاه صوتی و تنفس صحیح به تقویت عادات مطلوب و حذف عادات غلط احتیاج دارد.  تنفس صحیح نخستین گام مهم برای یک گوینده است.


تنفس دیافراگمی را تنفس صحیح می گویند .

قسمت سوم  :


اگر خسته باشید خیلی زود در صدای شما نمایانگر می شود. یک صدای خسته معمولاً ارتفاع بالا و قدرت کمی دارد که به اصطلاح صدای جیغ شده نامیده می شود . که راجع به استراحت مناسب قبلا بحث شد .

منبع :

http://www.art-of-anouncing.blogfa.com/post-23.aspx

آئین عذرخواهی از مخاطبان

آئین عذرخواهی از مخاطبان

ادامه نوشته

فن بیان چیست ؟

آموختن فن بیان یعنی فراگیری اصول و قواعد بیان درست

اغلب گویندگی یا  فن بیان را مختص قشر خاصی از هنرمندان می دانند و فراگیری آن را فقط نیاز آنان می دانند اما حقیقت این است که همه ی کسانی که از نعمت زبان برخورداند نیاز به آموختن این فن دارد البته هنرمندانی که با صدا سروکار دارند باید این فن را کاملا حرفه ای آموزش ببینند و آن را هنرمندانه به کار ببرند .

بیان درست نیاز همه متکلمان زمین است .

و هنر بیان نیاز همه ی  هنرمندانی است که به نحوی با صدا سر و کار دارند .

منبع :

http://www.art-of-anouncing.blogfa.com/8805.aspx

گوینده خوب کیست ؟


همه ی عزیزان توجه داشته باشند صرفا داشتن صدای خوب دلیل بر گوینده بودن نیست . صدای خوب لازم هست ولی کافی نیست ما زمانی می توانیم گوینده باشیم که فن بیان درستی داشته باشیم و زمانی می توانیم گوینده ی خوبی باشیم که علاوه بر فن بیان درست از ذوق هنری مطلوبی برخوردار باشیم و مهم تر از همه ی این ها آموزش گویندگی را دیده باشیم. گوینده ها می روند ولی گویندگی می ماند، چرخه سرجایش است، هیچ کس تا زمانی که دوره گویندگی را طی نکنند و قدرت تبیین و انتقال مفاهیم متن را بلد نباشند حق ندارند روی صندلی اجرا بنشیند پس هر کس که توانایی به انجام رساندن رسالت گویندگی دارد به این سو بیاید .

منبع :

http://www.art-of-anouncing.blogfa.com/8806.aspx

یک تمرین مفید برای گویندگی


  یکی از تمرینات بسیار مفید برای درست بیان کردن 

حروف اغراق در تلفظ آن هاست

متن را بخوانید و در حروف مختلفش اغراق کنید مثلا وقتی می گویید ماندگار علاوه بر این که فک خود را تا حد زیادی باز می کنید  در هنگام تلفظ مصوت  ( ا ) (e) باید گونه هایتان آنقدر بالا بروند تا چشم هایتان را از حالت باز بودن کامل خارج کند و آن را نیمه باز نگه دارد . و این که حروف مختلف صور مختلفی برای اغراق دارند که نیاز به آموزش تصویری دارد. در نظر داشته باشید که این فقط یک تمرین است برای باز شدن ماهیچه های فک و روان شدن لب که این دو از عوامل اصلی تپق زدن در اجرا محسوب می شوند پس در اجرا ما نیازی به اغراق نداریم چون تمرین کرده ایم و لب و فک آماده ای برای اجرا داریم.  

منبع :

http://www.art-of-anouncing.blogfa.com/8806.aspx

نکته های بداهه گوئی

۱-  مطالب حتی الامکان با زمان حال و جملات معلوم باشد .

2- از به کار بردن واژه ها و عبارت های زاید خود داری کنید .

3- از کلمات اختصاری و حروف اقتصادی اگر خیلی شناخته شده نیستند استفاده نکنید .

4- در موضوع مرتبط از عناوین شناخته شده استفاده کنید .

5- به سوابق بد افراد کمتر اشاره کنید .

6- از آمارو ارقام تا حد امکان ساده کنید .

7- مطالب را به زبانی ساده بیان کنید .

8- از اشاره بی مورد به سن افراد، شغل و ... بپرهیزید .

9- زمان حال در گفتار ، خبر را زنده تر می کند پس از زمان حال استفاده کنید .

منبع :

http://www.art-of-anouncing.blogfa.com/8904.aspx

مراقبت از حنجره

به حنجره ی خود بی توجهی نکنید همیشه از آن مراقبت کنید .

قبل از اجرا های، طولانی دستگاه صوتی را آماده کنید و سپس آنرا با خواندن صحیح متن ، گرم کنید.                                                                             

 فضای گلو و حنجره را مرطوب نگه دارید. آدامس مفید است.

در هوای سرد و حتی نیمه سرد حتما از کلاه ( برای محافظت از سینوس ها) دستمال گردن یا شال گردن (برای محافظت از حنجره و تار های صوتی) استفاده کنید اگر دقت کنید همه ی خوانندگان و یا گویندگان حرفه ای به این امر توجه ویژه دارند .

تمرین های خیلی طولانی نکنید و هر چند وقت یک بار به حنجره ی خود استراحت مطلق بدهید .

منبع :

http://www.art-of-anouncing.blogfa.com/8904.aspx

تحقیق ، ضرورتی برای گوینده

                 

 برای گوینده ، تحقیق امری مهم است. تحقیق برای تسلط بر موضوعات مختلف به  ویژه در

 خصوص موضوعاتی که قرار است با خبرنگاران یا مهمانان استودیویی و تلفنی سوال و جواب

 کنید، بسیار مهم و موثر است . تحقیق می تواند کتابخانه ای یا با استفاده از مراکز اطلاع

رسانی کامپیوتری باشد. برخی از مراکز اطلاع رسانی، مندرجات روزنامه های معتبر پر تیراژ،

 اسناد غیر محرمانه دولتی ، دایره المعارف ها و بسیاری از اطلاعات دیگر را طبقه بندی و در

 اختیار مشترکین قرار می دهند.

منبع :

http://www.art-of-anouncing.blogfa.com/8905.aspx

همکاری گوینده برای تنظیم خبر

در بیشتر استیشن های رادیویی جهانی ، گویندگان خبر در تهیه و تنظیم خبر نقش دارند از جمله مزایای مهم این کار این است که :

  با نوشتن و تنظیم متن اخبار ، با موضوع خبر و گزارش آشنا شده و درک و تسلط او از خبری که می خواند افزایش می یابد.

-     شرایطی فراهم می شود تا گوینده با منابع خبری ارتباط پیدا کند و این ارتباطات می توانند او را در تلفظ صحیح اسامی و واژه های دشواری یاری دهد .

-     غلط های چاپی و سایر خطا های اثر گذار در خواندن خبر کاهش می یابد و شرایطی فراهم می شود تا گوینده فعالیت خبر نگاری هم انجام داده و در اخبار توفیق بیشتری پیدا نماید.

منبع :

 http://www.art-of-anouncing.blogfa.com/8905.aspx

آسیب شناسی بیان

مقدمه ی اول :  

قبل از گوینده شدن باید شنونده خوبی بود. هر گوینده تازه کاری باید در ابتدا مدت زیادی را صرف شنیدن کند، شنیدن سخنان و گفتار کسانی که به این حرفه مشغولند ، ما را از زیبایی و لطافت کلام یا برعکس از ناهنجاری ها و اشکالات موجود در بیانشان ، آگاه می سازد که دراین صورت، گوینده تازه کار می تواند از محسنات آن ها ، استفاده کند و از اشکالاتشان پرهیز کند (باید توجه داشت این نکته به منزله تقلید صدا از آن ها نیست)

مقدمه ی دوم :

اهمیت مهارت رو خوانی:

در شرایطی که مستقیماً خبری از اتاق فرمان دریافت می شود و فرصتی برای ویرایش وجود ندارد که اصطلاحاً به آن ببر و بخوان می گویند ، گوینده ی خبر باید از مهارت رو خوانی بالایی بر خور دار باشد .

                                                  * * *

بروز مشکلاتی درنوع بیان (صدا در بیان) :

در مواردی ، با وجود این که دستگاه های تنفسی و صوتی ، به طور مناسب کار می کنند باز هم ممکن است شکل بیان رضایت بخش و مطلوب نباشد. دراین حالت پنج مشکل اساسی می تواند وجود داشته باشد:

   (یکنواختی - زیر و بمی غیر معمول - الگوی قابل پیشبینی - الگوی پایانی -  حالت زوزه )

1-         عدم توانایی در تغییر زیر و بمی صدا، نوع بیان یکنواخت را پدید می آورد. صدای یکنواخت برای شنیدن کسل کننده است ، ضمن این که برای تار های صوتی خود گوینده نیز آزرد گی به وجود می آورد. بنا بر این باید به تفاوت ها و تغییرات ظریف در بالا و پایین بردن ارتفاع صدا ، و همچنین پرده ی توجه کنیم.

2-  بعضی از افراد تلاش می کنند تا خارج از محدوده زیر و بمی صدایشان ، حرکت کنند خیلی بالا یا خیلی پایین  بروند. این صدای غیر معمول و خارج از محدوده مشکل ایجاد می کند. مثل بعضی از گزارشگران که در گزارش هایی بین هیاهوی جمعیت پس از گزارش صدایشان می گیرد . در مجموع با انتخاب یک محدوده ، زیر و بمی مناسب با آرامش و حس طبیعی در صدا می توان صدای خود را مطلوب عرضه کرد .

3-   یک شکل بیان اشتباه استفاده الگوی قابل پیشبینی است که با یک ریتم فراز و نشیب دار متناوب بروز می کند. در واقع یک الگوی صدای قابل پیش بینی که با پهنای مصنوعی و نو سازی های زیر و بمی مشخصی  بروز می کند، این مشکل را با شناخت و سازگاری با یک ضرب آهنگ گفتاری طبیعی می توان برطرف کرد.

4-   بسیاری از افراد، عبارات و جمله های خود را با زیر و بمی مشابهی تمام می کنند (مثلا فید می کنند). که این ، خسته کننده خواهد بود.

5-   یک صدای جیغ گونه در اثر صحبت کردن با زیر و بمی بسیار بالا و کشیدن حروف صدا دار پدید می آید. مثل (اُ اُ اُ اُ اُ اُ مید وارم....) . ، نخستین گام در برطرف کردن آن استفاده از زیر و بمی بهتر و نکشیدن حروف صدا دار می توان آنرا بهبود بخشید.

صدای زوزه گونه گاهی اوقات  با تلفظ اشتباه در بینی تولید می شود و دلیل این امر عمدتاً هوای زیادی است که در طول گفتار به سمت بینی منحرف می شود که گاهی ناشی از خستگی است .

خود آزمائی وضعیت صدا

             

                     


برای کسانی که در گام نخست می خواهند وضعیت خودشان را بشناسند لازم است که به نکات زیر توجه کنند

برای ضبط صدای خود، چند مقاله را از روزنامه انتخاب و آن ها را بخوانید و صدای ثبت شده خود را با دوستانتان صادقانه با ملاک های زیر ارزیابی و به سوالات مطرح شده پاسخ دهید:

1-   آیا آواها و حروف ناقص گفته شد ؟

2-   آیا همه حروف صامت و مصوت ، درست تلفظ می شد ؟

3-   آیا حروفی که در بینی ساخته می شوند به شکل مناسبی ادا می شد؟

4-   آیا لهجه خاص در  گفتار خود می بینید؟

5-   آیا کلمه ها را کامل تلفظ می کنید و اخرش را اصطلاحا نمی جوید ؟

6-   آیا سرعت خواندن مناسب بود و یا لغت هایی حذف شده بود؟

7-   آیا الگوی صدا، آزار دهنده بود؟

8-   آیا زیر و بمی صدا در حد مناسب و طبیعی خودحرکت می کرد ؟

9-  هیچ لرزشی در صدا وجود نداشد ؟

10-  صدا های (س و ث و ص) را به صورت زننده ادا نمی شد؟

منبع :

http://www.art-of-anouncing.blogfa.com/8905.aspx

دوبله هنر بیشتری دارد یا گویندگی ؟

 

برخی از اساتید گویندگی می فرمایند که کار گویندگی در مقابل دوبله هنری محسوب نمی شود اما  ....

می خوام توجه شمارو به علوم نظری جلب کنم یک فرد باید دیپلم ریاضی داشته باشد

تا بتواند مهندس شود و

کار مهندس سخت تر از دیپلم ریاضیست حالا از شما میپرسم آیا میتوان گفت علم

ریاضی در سطح دیپلم علم

نیست در برابر علم  مهندسی ؟ مشخصا جواب خیر است زیرا یک مهندس برای

 حل مسایل خود نیاز به همان

علوم ابتدایی ریاضی دارد چون در غیر این صورت نمی تواند مسایل را حل کند

در دوبله هم

همینطور است اگر فردی گویندگی را نداند چگونه می تواند دوبله انجام دهد

پس دوبله تنها زیر شاخه ای از

گویندگیست که البته سخت تر از آن است . 

منبع :

http://www.art-of-anouncing.blogfa.com/8905.aspx

گوینده باید فکر خود را خودکار کند.

هنر گویندگی

گوینده باید فکر خود را خودکار کند.

فکر در حالت عادی صحبت کردن، خودکار است ولی موقع اجرای گویندگی اینچنین نیست

 و گوینده باید برای اینکار، مطلبی را سریع بخواند و یکدفعه توقف کند و درباره آن فکر کندو 

 ببیند موضوع چه بوده است، بعد دوباره مطلب را بخواند و این بار فکر کند تا چه حد از مطلب را

 درک کرده است، اینکار را مرتب تکرار کند تا تمام مطلب را  بفهمد و با وقت گیری و کم کردن

 تعداد دفعات سعی کند به نتیجه مطلوب برسد.

استاد مهران دوستی

http://www.art-of-anouncing.blogfa.com/8906.aspx

میز گویندگی

 

میز گویندگی

میز باید به نحوی باشد که برکیفیت صدای گوینده اثر نا مطلوبی نداشته باشد شرایط باید طوری باشد که گوینده راحت بنشیند و ستون فقرات را راست نگه دارد. کسی که قوز کرده باشد ، نمی تواند تنفس صحیح انجام دهد زیرا عضلات شکم و پرده دیافراگم نمی توانند در بیرون راندن هوا از شش ها درست عمل کند و یا قدرت لازمی که تار های صوتی را به ارتعاش در نخواهد داشت. در عین حال گوینده باید طوری بنشنید که برای خواندن و توجه به خبر و علایم ، تسلط لازم داشته باشد

http://www.art-of-anouncing.blogfa.com/8906.aspx