دکلمه شعر نذر آفتاب سروده دکتر محمد رضا ترکی با اجرای سید محمد فقیه سبزواری

 

دکلمه شعر نذر آفتاب سروده دکتر محمد رضا ترکی با اجرای سید محمد فقیه سبزواری

نذر آفتاب

شعر : دکتر محمد رضا ترکی

اجرا : سید محمد فقیه سبزواری

لینک فایل دکلمه  :

https://t.me/fann_e_bayan_e_1/5844

 

نذر آفتاب

ببین در کوچه های شهر غوغای محرّم را
به روی گونه های مردم این باران نم نم را

کسی در کوچه های آشنایی نوحه می خواند
صدایش می برد از یادها اندوه آدم را

پر از پاییز بودیم و زمستان های تکراری
نمی آورد اگر تقویم ایّام محرّم را

دلت از هرچه غم یکباره خالی می شود، ای دوست
اگر لایق شوی سودای شادی بخش این غم را

دلت را بشکن و نذر ضریح آفتابی کن
که جاری کرده در شنزارهای تشنه زمزم را

به باران اسید این روزها از خاک می شویند
نشان خیمه خونین و آن آشفته پرچم را

دروغ از هر طرف می بارد و ابر ریاکاری
به روی کوچه ها باریده باران جهنّم را
...
صدای حق- اگر مظلوم- رسوا می کند آرام
هیاهوهای مشتی بنده دینار و درهم را

دکتر محمد رضا ترکی
 

زیبای باستانی شعر من، این دل همیشه باد گرفتارت!

 

دکلمه

 

زیبای باستانی شعر من، این دل همیشه باد گرفتارت!

شعر : دکتر محمد رضا ترکی

موسیقی : NICHOLAS GUNN

اجرا : سید محمد فقیه سبزواری

کانال غوغای واژه ها

https://t.me/fann_e_bayan_e_1

لینک فایل دکلمه  :

https://t.me/fann_e_bayan_e_1/5804

 

دکلمه شعر اسطوره زرقای یمامه

 

 

 دکلمه شعر اسطوره زرقای یمامه


دکتر محمد رضا ترکی :


زرقای یمامه

زرقا (زن چشم‌آبی) در فرهنگ باستانی عرب زنی بوده است تیزبین از سرزمین یمامه که می‌توانسته از فاصلۀ بسیار دور دشمن را رصد و پیش از نزدیک شدنش مردان قبیله را باخبر کند تا به مقابله برخیزند. در این اسطوره آمده است که روزی دشمنان به قصد نبرد غافلگیرانه خود را در شاخ و برگ درختان استتار کردند. زرقا که مثل همیشه به دوردست چشم دوخته بود، انبوهی از درختان را دید که نزدیک می‌شوند. او احساس خطر کرد و به مردم قبیله هشدار داد که جنگلی متحرّک را در مسافتی دور می‌بیند....امّا مردم او را ریشخند و به توهّم متّهم کردند. دشمن خیلی زود با استفاده از غفلت قبیله آنان را محاصره کرد و همۀ آن غافلان خوش‌باور را به خاک و خون کشید و زرقا را نیز نابینا ساخت.
زرقا نماد انسان‌های دوربین و بابصیرتی است که واقعیّت‌ها را پیش‌بینی می‌کنند، امّا جامعۀ ناآگاه ناباورانه هشدارهایشان را به هیچ می‌گیرد و در برابرشان لجوجانه بر غفلت خویش اصرار می‌ورزد!

زرقا نگاه کرد به آفاق دوردست
کاوید و دید وسعت دشت یمامه را

در دوردست جنگلی از تیغ و نیزه دید
وین‌سو به خواب غفلت خود دید عامه را

فریاد زد که «خصم بدین‌سو روان شده‌ست
بر تن کنید، ای همگان، رزم‌جامه را

دشمن به سان مور و ملخ صف کشیده‌ است
پر کرده‌ است وادی نجد و تهامه را...»

گفتند ریشخندکنان: «پیر گشته است
زرقا و از شتر نشناسد نعامه را!

زرقای پیر! بس کن از این قصّه بافتن
پایان ببر برای خدا این مقامه را

تا چند می‌توان سخن از خصم و جنگ گفت
قول و غزل بخوان، بگذار این چکامه را

باید قلم گرفت و به دشمن به خطّ خوش
بنوشت زود گرم‌ترین صلح‌نامه را...»

فریاد زد که «خصم... » به فریاد و هلهله
نگذاشتند تا که بگوید ادامه را...
.....
دشمن رسید و توشۀ شمشیر کردشان
در خونشان کشید چو شاهین حمامه را

پیران قوم را به درختان به دار زد
کرده طناب دار به گردن عمامه را...

زرقا! چه خوب شد که تو را کور کرده‌اند
باید ندید جمعیت خویش‌کامه را

دکتر محمد رضا ترکی


زرقای یمامه

توضیح قصه و شعر از : دکتر محمد رضا ترکی

موسیقی : sadiq jafaar

اجرا : سید محمد فقیه سبزواری

 

لینک فایل دکلمه زرقای یمامه  :


https://t.me/fann_e_bayan_e_1/5797

 

 

دکلمه شعر  :  ای در نگاهم از همه دنیا ، قشنگ تر  

 

ای در نگاهم از همه دنیا ، قشنگ تر

شعر : دکتر محمد رضا ترکی

اجرا : سید محمد فقیه سبزواری

کانال غوغای واژه ها

https://t.me/fann_e_bayan_e_1

 

لینک فایل دکلمه  :

https://t.me/fann_e_bayan_e_1/5785