اصول ارائه یک سخنرانی

سخنرانی  Lecture

دکتر مریم حسینی ابریشمی – کارشناس برنامه ریزی آموزش مداوم

ساده ترین، قدیمی ترین و متداول ترین شیوه آموزشی مورد استفاده می باشد. برای آموزشی نمودن یک سخنرانی لازم است آن را با سایر روش ها و با استفاده از مواد و وسایل کمک آموزشی و ... تلفیق نمود.

مزایای سخنرانی:

1-     برنامه ریزی جهت برگزاری سخنرانی آسان و هزینه آن نسبت به سایر روش ها اندک می باشد.

2-     می توان فراگیران را دور هم جمع نمود و روی یک موضوع یا نکته متمرکز شد.

3-     می توان مقدار زیادی از مواد و مطالب آموزشی را در مدت کوتاهی ارایه نمود.

4-     می توان به آسانی برنامه زمانبندی شده یا زمان صرف شده روی موضوعات را کنترل کرد.

5-     یک روش آشنا برای فراگیران است و با آن راحت خواهند بود.

6-     می توان این روش را برای گروه های بزرگ تا جایی که سخنران دیده و صدایش شنیده شود، استفاده کرد.

7-     می توان از این روش هنگامی که امکانات فیزیکی محدود است، استفاده نمود.

 محدودیت های سخنرانی

1-     فراگیران اغلب غیرفعال هستند.

2-     تسلط به سخنرانی اثربخش مشکل است.

3-     اگر از سخنرانی به مدت خیلی طولانی بدون مشارکت فراگیران استفاده شود آموزش خسته کننده و کسالت آور می شود.

4-     سخنرانی برای آموختن موضوعات عملی از قبیل کسب مهارت ها مناسب نیست.

5-     هنگام ارایه سخنرانی، مشکل است قضاوت نمود که فراگیران در حال آموختن و یادگیری هستند.

6-     بیشترین فراگیری و به خاطر سپاری فراگیران زمانی است که به طور فعال در فرآیند آموختن درگیر هستند.

7-     به مهارت های کلامی کافی نیاز دارد.

8-     ارتباط یک طرفه است.

 سازماندهی خوب در تدارک یک سخنرانی مستلزم توجه به بسیاری از جزئیات است:

1-     شرایط، مشخصات، نیازها و علائق گروه را دریابید.

2-     اطلاعات جدید و صحیح را تهیه و ارائه نمایید.

3-     آنچه را که می خواهید بگویید، یادداشت کنید. لیستی از نکات معدود و مهم سخنرانی خود را تهیه نمایید.

4-     از مواد و وسایل کمک آموزشی بصری در سخنرانی خود استفاده نمایید.

5-     تمام صحبت هایتان را طبق برنامه سخنرانی خود تمرین نمایید.

6-   نتایج پژوهش های موردی را که در زمینه موضوع سخنرانی شما انجام شده است بازگو کنید. این امر صحبت های شما را مدلل و مستند خواهد نمود.

7-     استوار و مصمم بوده و از نظر ظاهر، مرتب و تمیز باشید.

8-     شکیبا بوده و بر هیجان خود غلبه کنید.

9-     در حالیکه اختیارحاضران و قدرت جلسه در دست شماست خود را برتر از دیگران نشمارید.

10- به موضوع احاطه داشته باشید، زیرا بدون احاطه کامل بر موضوع، سخن گفتن ارزش لازم را نخواهد داشت.

11- حاضرالذهن و سریع الانتقال باشید و سعی کنید هرگز غفلت و فراموشی بر شما مستولی نشود.

12- به موضوع سخنرانی توجه کامل داشته و فقط درباره آن صحبت نمایید.

13- تقدم و تأخر مطالبی را که قصد بیان آنها را دارید، بخاطر بسپارید.

14- تمام توجهات خود را روی شنوندگان متمرکز نموده و میزان علاقمندی آنان را به موضوع سخنرانی افزایش دهید.

15- در موقع سخنرانی به سئوالات حضار، با صبر و حوصله کافی گوش فرا دهید.

16- اعتماد به نفس و جرأت کامل برای سخن گفتن داشته باشید، که این اعتماد بر اثر تمرین، علاقه و جدیت در کار حاصل می گردد.

17- میل به سخنرانی و خوب حرف زدن داشته باشید.

18- سخنرانی خود را خوب تهیه و تنظیم نمایید و مطالب سخنرانی واضح و روشن باشد.

19- همیشه مطالب کافی برای سخنرانی ذخیره داشته باشید.

20- شنوندگان را واقعاً دوست داشته باشید و احترام لازم را برای آنها قائل شوید.

21- با میل و هیجان صحبت نموده و از ته قلب جملات را ادا کنید.

22- مطالبی را بیان کنید که برای شنوندگان قابل فهم باشد.

23- سکوت فراگیران دلیل بر موافقت و یا فهمیدن مطالبی که می گویید نیست و تأیید مطالب سخنرانی توسط افراد معدودی از گروه نشانه درک کامل مطالب از جانب همه افراد گروه تلقی نمی شود. به وسیله پرسش و پاسخ و با استفاده از روش های مختلف ارزشیابی جلسات آموزش، از درک مطالب گفته شده مطمئن شوید.

آماده سازی سخنرانی

á هدف یا اهداف سخنرانی را بنویسید.

á محتوا را تعیین کنید. این کار را با یادداشت کردن مطالب مهمی که حول هدف سخنرانی به ذهنتان می رسد، شروع کنید. وقتی ایده های اصلی مشخص شدند، نکات بعدی را که از آنها منشعب می شوند، با فکر کردن دقیق تر پیدا خواهید کرد.

مثال هایی روشن برای نکات کلیدی که به ذهن شما راه خواهند یافت یادداشت کنید.

-تذکر: در این مرحله توجه خود را به نظمی که نهایتاً می خواهید در سخنرانی وجود داشته باشد، معطوف نسازید.

   á برنامه را به مرحله نهایی برسانید. محتوای خام برنامه را باید به یک ساختار خطی که دارای توالی منطقی باشد، تبدیل کنید.

 ارائه سخنرانی

قبل از تحقق هر گونه یادگیری، لازم است فراگیران را هوشیار سازید و به سخنرانی خود چنان ساختاری بدهید که این سطح از هوشیاری محفوظ بماند. جهت برانگیختن علاقه می توان از یک لطیفه، نمایش کوتاه و ... استفاده نمود.

- تذکر: باید توجه فراگیران را به موضوع سخنرانی معطوف نمود و نباید این توجه را به شخصیت سخنران جلب کرد.

 áشروع سخنرانی

ساده ترین راه برای شروع سخنرانی این است که هدف سخنرانی و چگونگی سازماندهی آن شرح داده شود. می توان سخنرانی را با چندین سئوال بجا آغاز نمود.

- تذکر: مراقب باشید که این سئوالات با رفتاری تهدید آمیز توام نگردد. اگر نقایصی در معلومات فراگیران پیدا کردید، لازم است دراصلاح آنها بکوشید و نباید بدون توجه به نقایص آنها، به ایراد سخنرانی از پیش تعیین شده خود بپردازید.

 á تغییر دادن شیوه

نباید شروع زمان تنفس یا شروع تغییر بارز در شیوه یاددهی، بیش از 20 دقیقه از آغاز سخنرانی به طول انجامد. راه های تغییر شیوه شامل: سئوال کردن، ایجاد بحث در بین فراگیران، نمایش یک فیلم یا نوار ویدئویی می باشد.

á روش های مورد استفاده جهت تقویت سخنرانی

- تغییر در روش ارائه گفتار: تغییر در لحن یا صوت و یا سرعت گفتار از ساده ترین روش هاست. سکوت، انجام حرکاتی مانند دور شدن از محل سخنرانی و آمدن در میان فراگیران نیز نمونه دیگری از این روش هاست.

- مشارکت فعال: قویترین راه افزایش یادگیری است.

1.      سئوال کردن: ساده ترین شکل تأثیر متقابل است. سئوال باید واضح، هدفدار و مختصر باشد. ایجاد تفکر نماید. راهنمایی ناخواسته نداشته و با زمان پاسخگویی کافی و متناسب با سطح درک فراگیران و برحسب حیطه های یادگیری طرح شود.

تذکر: بهتر است وضعیتی ایجاد شود که تمام فراگیران به پاسخ دادن بپردازند.

2.      فعالیت در گروه های کوچک: به عنوان یک روش قوی یاددهی باید مدنظر داشت. می توان فراگیران را به گروه های کوچک تقسیم کرد و در صورت لزوم صندلی ها را به نحو مناسبی چید. از این گروه های کوچک (گروه های همهمه) خواسته می شود تا در مورد مطلبی به بحث بپردازند. سپس برخی یا تمامی گروه ها نتیجه بحث خود را ارائه می نماید.

3.      بارش افکار -  طوفان فکری: این روش خصوصاً در ابتدای سخنرانی برای جلب توجه فراگیران بسیار مفید می باشد. در این روش سئوال یا مسأله ای برای فراگیران مطرح شده و از آنها خواسته می شود تا نظرات و راه حل های خود را در این زمینه عنوان کنند. سپس نظرات بدون هیچ انتقادی بر روی تخته یا طلق شفاف نوشته می شود سپس بر اساس این نظرات بحث آغاز می گردد.

4.      بحث نفر به نفر: فراگیران به گروه های دو نفره تقسیم شده و سئوال یا مسأله ای مطرح می شود.

ابتدا نفر اول نظرات خود را گفته سپس نفر مقابل عقاید خود را ابراز می کند و سپس نتیجه بحث به اطلاع سخنران
می رسد.

زمان سخنرانی (تاریخ برگزاری)

زمان سخنرانی از نظر عدم تداخل با سایر وقایع جامعه و یا سایر وظایف گروه، هماهنگی با سخنرانان، فرصت تهیه موضوع سخنرانی و ... مناسب باشد.
 
مکان سخنرانی

مکان سخنرانی باید از نظر وسعت و ظرفیت، سرما و گرما، دیدن سخنران، شنیدن صدای سخنران، رعایت نکات بهداشتی نزدیکی به محل اقامت گروه، نور، بهداشت محیط و وضعیت صندلی ها مناسب باشد.
 
مدت سخنرانی

مدت هر سخنرانی باید مناسب باشد تا فراگیران در سطح هوشیاری مناسبی باقی بمانند کل صحبت با احتساب نمایش مواد و وسایل کمک آموزشی بصری می بایست حداکثر 20 دقیقه باشد و حداکثر 25-20 دقیقه نیز به پرسش و پاسخ اختصاص یابد. در موارد خاص این میزان می تواند حداکثر 2 برابر شود.
 
ویژگی های سخنرانی با کیفیت بالا و اثر بخش

1-     اهداف سخنرانی به خوبی توسط فراگیران فهمیده و درک شده است.

2-     عنوان و محتوای سخنرانی مرتبط و وابسته به دانش قبلی فراگیران است.

3-     سخنرانی به خوبی سازماندهی شده و شامل مقدمه و نتیجه گیری است.

4-     سرعت بیان و ارائه سخنرانی برای فراگیران مناسب است.

5-     فراگیران در یک محیط راحت بوده و سخنرانی به خوبی می تواند به وسیله فراگیران دیده و شنیده شود.

6-     سخنرانی متناسب با نیازهای فراگیران تنظیم شده است.

7-     به طول مکرر سئوالاتی از فراگیران پرسیده می شود تا میزان درک آنها توسط سخنران چک شود.
 
  منابع

1-     مبانی و کاربرد تکنولوژی آموزشی و ارتقای سلامت. دکتر رضا قاسمی برقی دکتر محمد پوراسلامی و همکاران، انتشارات بحرالعلوم، قزوین 1381.

2-     آموزش سلامت. جلد اول. دکتر ناصر محمدی، دکتر شهرام رفیعی فر و همکاران، انتشارات مهرراوش، تهران، 1384.

3-     روش های نوین در آموزش پزشکی و علوم وابسته. دیوید نیوبل و روبرت کانن، مترجم دکتر سید محسن محمودی. انتشارات علمی و فرهنگی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی 1376.

4- Teaching and Learning Method, Galbraith. M.W (2003) – Adult Learning Method, (Ed) Malabar, Eia: Krieger

منبع :

 

نحوه ایراد یک سخنرانی قانع کننده

نحوه ایراد یک سخنرانی قانع کننده

از آنجایی که شما این متن را برای مطالعه انتخاب نموده اید، بدیهی است که تا حدی از مزایای یک سخنرانی مجاب کننده با اطلاع هستید. هدف هر سخنران این است که سایرین را قانع کند تا در مسیر دلخواه او قدم بردارند.

این امر نه تنها به عنوان جزئی لاینفک برای افرادی که مطالب انگیزشی بیان می کنند، مسئول تامین سرمایه بوده، و یا مدیر فروش هستند محسوب می شود، بلکه برای کسانیکه مسئول تفسیر پروژه، شرح بودجه، و یا گزارش های فنی هستند نیز لازم است. به هر حال حتی برای موارد پیش پا افتاده که شاید به نظر ما، ارتباط کلامی در آن نقش مهمی را بازی نکند، باز هم ایراد یک نطق فصیح در بالابردن درجه اعتبار، توانایی، و پذیرش گوینده از سوی مخاطبین موثر خواهد بود.

سخنرانی

**به این دلیل صحبت می کنیم که
بر روی مخاطبانمان تاثیر بگذاریم**
چه تکنیکی می تواند به ما کمک کند تا به یک چنین هدفی دست پیدا کنیم؟
خوشبختانه گستره ی وسیعی از فنون سخنرانی پیرامون متقاعد کردن سایرین پیش روی ما قرار دارد. مایلیم تا شما را به مطالعه ی متن ذیل دعوت کنیم.

 
*تکنیک های ساختاری

رئوس مطالب و شکل کلی نطق
خود را از روزمرگی ها جدا سازید. فن بیان خود را تغییر بدهید و شیوه ای را انتخاب کنید که کالا و یا خدماتتان به واسطه ی آن "به فروش " برسد. سعی کنید یک داستان جالب تعریف کنید، در مورد باید ها و نباید ها صحبت کنید، لیستی از جملات تاکیدی مثبت تهیه کنید. آگاه باشید که مخاطب شما با چه چیزی بهتر ارتباط برقرار می کند.


آنها را با منطق راهنمایی و هدایت کنید
منظور خود را پله به پله بیان کنید تا طرف مقابل به طور کامل متوجه عناوین مختلف بشود. مواردی که می خواهید به آنها اشاره کنید را می توانید به شکل های متعددی سازماندهی نمایید؛ به عنوان مثال از فرمت قدیمی 1و 2 و 3 گرفته تا رویکردهای زمانبندی شده و یا رویکرد علت و معلولی. در اینجا مسئله ای که دارای اهمیت بالایی می باشد این است که پی در پی توجه شنونده را به خودتان جلب کنید و ببینید با شما همراه است یا خیر.


*عناصر معتبر کننده

مقامات بالا و اولیای امور
نقل قول کردن از مقامات شناخته شده در زمینه مبحث مورد نظر، نشان می دهد که شما هم تکالیفتان رابه خوبی انجام داده اید و هم برروی بحثی که مطرح کرده اید اجحاف کامل دارید.
منابع و ماخذ اطلاعاتی خود را مرتب و منظم سازماندهی نمایید.
هیچ گاه نباید مخاطبین را پیرامون صحت و سقم مطالب خود در شک و تردید رها کنید. آنها باید بدانند که اطلاعات خود را از کجا بدست آورده اید. منبع اطلاعاتی باید موثق باشد تا بتوانید آنرا در اختیار مخاطبین قرار دهید.


تجربه شخصی
در حین سخنرانی دیگران باید به چشم یک فرد با نفوذ و مقتدر که احاطه ی کامل به مطالب دارد به شما نگاه کنند. تجربه های فردی شما یکی از معیارهای بنیادینی است که شما را در چشم شنوندگان خوش می درخشاند. مطمئن شوید که لیستی از تجربیات فردی خود را در مقدمه عنوان کرده باشید؛ در عین حال بخشی از آنها را به صورت نامحسوس در لا به لای جمله هایتان بگنجانید. به عنوان مثال: "در طول 15 سال سابقه ای که من در این حرفه کسب کرده ام....." و یا " هر 1000 مرتبه ای که ما پروژه های اینچنینی را اجرا کرده ایم....". عباراتی از این دست ستون های بیشتری را به ساختمان اعتبار شما اضافه می کنند.


مرجع صدور درخواست سخنرانی
از جمله نکاتی که مخاطبان برای آن ارزش زیادی قائل هستند این است که "گوینده کیست". آنها در ذهن خود همواره با این سوال روبرو هستند: "شما چه کسی هستید که فلان چیز را معرفی می کنید؟"
شما باید در ابتدای سخنرانی عنوان کنید که درخواست ایراد سخنرانی از سوی چه کسی بوده است. ممکن است علت سخنرانی متفاوت باشد: شما یک پروژه را انجام می دهید و در حال گزارش دادن در مورد آن هستید، یک تجربه ی مشترک در این زمنیه داشته اید، از سوی شخص مهمی که در گروه آنهاست به این سخنرانی دعوت شده اید، در مورد این مطلب بنا به درخواست هیئت مدیره تحقیق کرده اید و ... به هر حال دلیلش هر چه که هست در ابتدا باید به آن اشاره کنید. حتی می تواند به سادگی جمله ای به این شرح باشد: "شما در ملاقات آخر از من خواستید که..."


اخص بودن
کدامیک از دو گزینه ی زیر برای شما از اهمیت بیشتری برخوردار است؟ "زمین از بین خواهد رفت" و یا "یک شهاب سنگ ماه آینده با زمین برخورد خواهد کرد"
به کدامیک از این دو راحت تر کمک مالی خواهید کرد؟ "بچه های فقیری که در آنسوی مرزها هستند" یا " زینب 4 ساله ای که آشغال ها را زیر و رو می کند تا غذایی برای خود پیدا کند". شنونده ها نیاز به آیتم های ملموس و عینی دارند تا بتوانند راحت تر با آن ارتباط برقرار کنند. شما می بایست مانند یک نقاش حرف های خود را برایشان به تصویر بکشید.
 
  *شروع و خاتمه

شروع
به آنها بگویید که چرا باید گوش بدهند... چرا الان در مقابل آنها قرار گرفته اید و در مورد این مطلب صحبت می کنید؟


خاتمه: نه رها سازی
صحبت های خود را با یک نتیجه گیری تمام و کمال به پایان برسانید و بعد از شنوندگان بخواهید تا واکنش و یا پاسخ خود را مطرح نمایند؛ به عنوان مثال: " حالا که شما از این مشکلات با خبر شدید، آیا می توانیم روی کمک شما در این پروژه حساب کنیم؟"


لغات، عبارات و جمله ها
بررسی های متعدد حاوی این مطلب هستند که یک سخنگوی زبده همواره کلام خود را محکم، قاطعانه، قابل درک، شفاف و مشروح به گوش مخاطبان می رساند. با صدای رسا جملات را بیان کنید و فاکتور شفاف سازی را از ذهن دور نکنید. به عنوان مثال برای عنوان کردن یک مشکل بهتر است از عبارت "ما به مشکل برخورد کردیم" استفاده کنید تا اینکه بگویید: "این نکته نظر ما را به خود جلب کرده است که مشکلی وجود دارد".

جامعیت
از عباراتی نظیر تیم ما، کار کردن با آنها، همه ما، با هم، و کلماتی از این قبیل استفاده کنید.
 
سخنرانی

از لغات پربار استفاده نمایید
تحقیقات حاکی از این امر هستند که مردم نسبت به لحن برخی از لغات واکنش های مثبت از خود بروز می دهند. برخی از این واژگان به شرح زیر می باشند: "مترقی" "طبیعی" "خالص" "تست شده" و "توصیه شده". به طور کلی می توان گفت هر واژه ای که میزان اعتبار کلام شما را بالاتر ببرد، چه برای مصرف کننده و چه برای شنونده ارزش بالایی پیدا می کند. حتماً مطالب خود را ویرایش کرده و چند نمونه از این کلمات را در آنها بگنجانید.
جملاتی که قانع می کنند نه اینکه گیج کنند

نوسان حالت و خلق و خو
هر بند از مفاهیم را با حالت خودش عجین کنید. اگر در مورد یک مسئله تراژدیک و غمناک با پوزخند و تمسخر صحبت کنید، مخاطب به شما مشکوک می شود. همچنین اگر بگویید که مثلاً پروژه ای را با نهایت اشتیاق و انرژی قبول می کنید اما چهره ای سست و مایوس به خود گرفته باشید، طرف مقابل احساس خوبی نسبت به شما پیدا نخواهد کرد.
 
منبع :

http://emodiran.com/downloads/view/2240

اصول و آداب سخنرانی

اصول و آداب سخنرانی


هدف
سخنران باید از سخن گفتن هدفی داشته باشد و بخواهد از آن منظوری حاصل کند. سخنرانی که در سخن پردازی خود هدف مشخصی را دنبال نمی کند مانند آدم کوری است که در چهار راهی سرگردان باشد.
 
آغاز سخن
آغاز یا شروع سخن باید جذاب باشد تا در همان لحظات اول روح شنونده تسخیر شود. هر سخنران باید سعی کند که شروع صحبتش خوب باشد ، اگر سخنرانی با جمله های کوتاه و پرمعنی یا با یک بیت شعر آغاز شود ، اثرش غیرقابل انکار است.
قبل از اینکه صحبت کنید باید توجه و پذیرش شنونده را به دست بیاورید. چند دقیقه اول اثر مهمی بر روی نتیجه پایانی خواهد داشت. بدین ترتیب شروع سخنرانی با خنده ارتباط با شنونده را توسعه می دهد و آنها را آرام می کند.
 
تماس چشمی
به عنوان قسمتی از فن گفت و شنود ، تماس چشمی داشتن با یک گروه از افراد مهم می باشد زیرا به شنونده شما کمک می کند تا گوش دادن به صحبت های شما برایش آسان شود.
 
لبخند
خنده نشانه شادمانی و سرور است. سخنرانی که با لبخندی طبیعی در پشت تریبون قرار می گیرد موفقیتش حتمی است.
 
سکوت
استفاده کردن از سکوت های کوتاه و بجا بزرگترین هنر سخنران است ، سخنران خوب تنها کسی نیست که متوالیاً سخن بگوید بلکه آن است که گاهی عاقلانه و ماهرانه در مواقع حساس لحظه ای سکوت کند تا بدین طریق بر جذابیت سخن خود بیفزاید.
 

یادداشت
در سخنرانی باید تمام نکات آن قبلاً با دقت تنظیم شود و بدون مطالعه قبلی نباید سخنرانی کرد. عمل تهیه گفتار باید تا آغاز سخنرانی ادامه یابد ، چندین بار خوانده شود ، رئوس مطالب آن یادداشت و از بین آنها نکات برجسته را نگاه داشت و بقیه را حذف کرد.
 
انتقاد
هر سخنران باید بداند که مردم و شنوندگان درباره سخنرانی او اظهار نظر و انتقاد خواهند کرد و معمولاً محاسن را نخواهند دید و بیشتر به دنبال معایب می گردند بنابراین سخنران باید آن قدرها ظرفیت و مقاومت داشته باشد که از این بابت ناراحت نگردد و برعکس سعی کند اولاً کمتر به دست بدگویان سوژه بدهد ، ثانیاً این انتقادها را برای بهتر شدن صمیمانه بپذیرد
 
وضعیت سخنرانی
بهترین وضعیت قرار گرفتن برای سخنرانی ایستاده است که در این حالت مواردی وجود دارد که از اهمیت زیادی برخوردار است:
 
قدم زدن
بعضی افراد به خاطر فشار عصبی عادت دارند که زیاد قدم بزنند ، آنها طول سکو را دائم راه می روند. در این حالت ، چشمان شنوندگان ، سخنران را از طرفی به طرف دیگر دنبال می کنند و این می تواند حواس پرتی فوق العاده ای را برای آنها فراهم نماید و این حرکت جنبشی عاقبت می تواند سبب گردد که شنونده به یک سستی و خواب آلودگی دچار شود.
بدیهی است حرکت در حین سخنرانی خوب است اما فقط باید به صورت یک قدم و در نقطه اصلی سخنرانی شما باشد.
 
میز عادی یا میز مخصوص سخنرانی
پشت میز بودن تنها در چند دقیقه اول ، قابل قبول است . پس تلاش کنید به تدریج همانطور که سخنرانیتیان پیش می رود ، از پشت میز تغییر مکان دهید.

حرکات دست
بعضی از سخنرانان به ویژه در آغاز سخنرانیشان در می یابند که دچار حالت عصبی می شوند ، آنها با دست هایشان حرکات غیر قابل کنترل زیادی را انجام می دهند . گاهی اوقات دستهایشان را در پشت بدن و یا در جلوی بدن قرار می دهند، گاهی آنها را داخل جیب شلوار می گذارند و کاهی با سکه ها یا کلیدهای موجود خود بازی می کنند یا با دست بینیشان را پاک می کنند یا با خودکار بازی می کنند.
تمام این موارد اختلالاتی است که یک سخنران می تواند آنها را در کنترل خود داشته باشد . جهت مقابله با این اختلالات مهم است که دست ها دیده شوند و باید همیشه در جلوی بدن باشند ، همچنین حرکات مناسب دست می تواند ارزش آنچه که گفته می شود را افزون کند.
 
باید ها و نباید ها
دست ها باید همیشه باز نگه داشته شوند ، اگرچه گاهی یک مشت گره شده می تواند برای تأکید بر قوت یک نکته استفاده شود ، ولی انگشتان یا دست هایی که باز هستند یک فرد صریح تر را نشان می دهد.
کف دستانتان نباید با انگشتانی رو به بالا به طرف شنوندگان باشد زیرا این عمل بر عدم قبول اشاره دارد.
انگشت اشاره که به طرف شنوندگان تکان می خورد اشاره به این دارد که شما آنها را ساکت می کنید .
یک حرکت دورانی اتفاقی با دستهایتان می تواند زمانی که با جمله ای این چنینی ترکیب شود خیلی مؤثر باشد «بگذاید شروع کنیم» و «بگذارید در مورد این نکته توافق کنیم»
حرکات دست باید طبیعی باشد بنابراین اگر شما نمی توانید دست های خود را به درستی تکان دهید فقط دست هایتان را در مقابل خود قرار دهید .
 
ارائه
ما همه از تجربه گوش کردن به یک سخنرانی با متن عالی ولی ارائه خسته کننده ای که قادر نبوده حق مطلب را ادا کند ناراحت شده ایم . مواردی که سخنران با حالت یکنواخت و یا حالت تندی صحبت می کند بنابراین برای جلوگیری از این مورد صدایتان را تغییر دهید . گاهی بلند صحبت کنید و گاهی آرام .
بر روی لغات و عبارت مشخص و مهم تأکید نمایید ، گاهی اوقات ابتدا تند و سپس آهسته تر صحبت کنید زیرا صدای شما و تأکیدی که بر روی لغات معین انجام می دهید می تواند متن آماده شما را با روح نماید .
 
 
رسیدگی کردن به فشار عصبی
شما برای اینکه سخنران مؤثری باشید ابتدا باید ترس ها ، نگرانی ها و هیجان های خود را درک کنید و سپس بر سیستم عصبی خودغلبه نمایید.
بارها هنرپیشه ها را دیده اید که وقتی خبرنگار از آنها مصاحبه می کند اعتراف می کنند که دچار استرس و فشار عصبی شده اند که این به خاطر ترشح هورمون آدرنالین در بدن است که باعث می شود ناراحتی های ناشی از فشار عصبی در بدن شود.
 
روش های غلبه بر فشار عصبی
کشیدن یک یا دو نفس عمیق قبل از برخاستن یا به جلو برخاستن برای سخنرانی .
همچنین انجام چند حرکت ورزشی کمک می کند که هورمون ادرنالین در بدن حرکت کند و اکسیژن را به خون برساند .
همچنین اگر می لرزید دستهایتان را به هم بچسبانید و یا میز کنفرانس را بگیرید .
و مهمتر از همه تهیه برنامه و آمادگی موضوعات است .
هیچ وقت از فشار عصبی نترسید . اکثر افراد هنگام سخنرانی در می یابند که صدا و دست و پاهایشان می لرزد ولی در اغلب اوقات شنونده متوجه آن نمی شود .
 
اجتناب از عادات نامناسب :
- اهمیت به خود
یکی از روش هایی که باعث از دست دادن شنونده می شود اهمیت دادن به خودتان است برای مثال :
خانم ها و آقایان : نکته ای را دوست دارم به شما بگویم ، من تجربه 20 ساله داشته ام و برنامه های بی شماری در رادیو اجرا کرده ام .
تعریف و تمجید از خود ممکن است شخص را اغراق آمیز جلوه دهد .
-عذر خواهی کردن :
نباید سخنرانی را با عذرخواهی شروع کرد ، مثلاً متأسفم من دیر کردم یا متأسفم من آماده نیستم یا متأسفم که وقتتان را می گیرم .
فوراً عذرخواهی کردن هم سخنران و هم مطلب او را بی ارزش می کند ، بهترین حالت این است که توسط فردی که سخنران را دعوت می کند انجام پذیرد .
ساده صحبت نکردن و سخن بی مفهوم (غیر روزمره)
همیشه سعی کنید متن سخنرانی را طوری آماده کنید که شنوندگان قادر به درک مطالب آن باشند و از به کار بردن کلمات و عباراتی که برای آنها ناآشنا است پرهیز کنید .
لطیفه ها :
اگر شما از توانایی لطیفه گوییتان مطمئن نیستید آن را کنار بگذارید . و این عبارت را به خاطر بیاورید «اگر شک دارید آن را کنار بگذارید»
 
پرسش و پاسخ
زمانی که سؤالی از شما پرسیده می شود و یا شما به نوبه خود از سؤال کننده می پرسید می توانید این فن را به کار ببرید . بدین ترتیب که شما می توانید عبارات زیر را به کار ببرید :
«متأسفم من کاملاً آن را نفهمیدم» یا «می توانید آن را تکرار کنید» یا «می توانید دقیقاً آن را توضیح دهید»
 
نکاتی که در این فن وجود دارد
اولاً سؤالات به ندرت دقیقاً به همان شکل اول تکرار می شوند و وقتی تکرار می شوند اغلب برای پاسخ دادن آسانتر می شوند .
ثانیاً بعضی از سؤالاتی که به نظر می رسند مشکل باشند سؤال نیستند بلکه اظهاراتی هستند که سخنران می تواند با آن موافق باشد یا ان را تصحیح کند .
ثالثاً و مهمترین نکته این است که وقتی سؤال کننده با تقاضا برای تکرار سؤال رو به رو می شود این عمل به سخنران مقداری وقت فکر کردن برای یافتن پاسخ را می دهد .
اگر شما پاسخ را نمی دانید سعی نکنید از خود جوابی بسازید باید بگویید که متأسفم من نمی توانم به سؤال شما پاسخ دهم یا من پاسخ را برای شما پیدا خواهم کرد .
 
وسایل کمک آموزشی:
نقشه ها و تخته ها
در هنگام نوشتن بر روی تخته که پشت سخنران و شنوندگان است سخنران باید به جریان مکالمه ادامه دهد تا ارتباط او با شنوندگان قطع نشود .
 
پروژکتورها ، آورهدها و اسلایدها
عکس هایی که روی پروژکتور یا اسلاید نشان می دهیم باید شامل حداقل جزئیات باشد اگر لازم است که اطلاعات زیادی روی تصاویر گفته شود بهتر است از متن های چاپی استفاده شود .
وسایل دیگر مانند خط کش و لیزر برای نشان دادن قسمتی از تصویر نیز مورد استفاده قرار می گیرد . در هنگان نشان دادن عکس یا شیء به حضار برای به دست آوردن نتیجه مشخص و مناسب ، حرکات دست بسیار مهم است و شیء را باید حداقل در بلندی شانه قرار داد .
تهیه کنندگان: سارا علومی – مریم کارنامه

منبع :

http://emodiran.com/downloads/view/138/t:%D8%A7%D8%B5%D9%88%D9%84_%D9%88_%D8%A2%D8%AF%D8%A7%D8%A8_%D8%B3%D8%AE%D9%86%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C

کشف دروغ در زبان غیرکلامی  

کشف دروغ در زبان غیرکلامی 
 
 
 «فریب زبانی» از دیدگاه زبانشناسی حقوقی   
 
«ریشه های تکاملی فریفتن و ارتباط آن با بخش ناخودآگاه ذهن»عنوان کتاب جالب و جنجالی است از دیوید لیوینگستون اسمیت که پیرامون توانایی بشر در دروغ گفتن از دیدگاه زبانشناسی حقوقی نگاشته شده است. وی معتقد است که استعداد دروغ گفتن و به کار بردن دیگر صفات فریبنده، به علت تکامل، در بخش ناخودآگاه ذهن بشر تعبیه شده است.

محققی در دانشگاه بوستون به نام جوزف تس شش گروه دروغ را شناسایی کرده است:

۱) دروغ به عنوان سپر حفاظتی که فرد را از خطر محافظت می کند.

۲) دروغ قهرمانانه که فرد دیگری را در مقابل خطر محافظت می کند.

۳) دروغ برای خوشی که موجب می شود موضوعی جالب تر به نظر آید.

۴) دروغ در اثر غرور که مانع از خجالت می شود.

۵) دروغ پر منفعت که باعث ترقی و یا رساندن سود به گوینده می شود.

۶) دروغ مخرب که به دیگری لطمه می رساند.

زبانشناسان حقوقی برای شناسایی دروغ راه هایی را یافته اند. نخستین عاملی که به آنان کمک می کند، زبان غیرکلامی یعنی حرکات اعضای بدن و حالت چهره فرد گوینده است. البته این عوامل شاخص های خوبی هستند که به زبانشناسان محقق هوشیاری می دهد که در مورد آنچه می شنوند شک کنند، ولی به تنهایی برای تشخیص دروغ کافی نیستند.

آنان باید به دنبال علائم استرس در چهره و یا حرکات فرد گوینده باشند. در ضمن فرد دروغگو در هنگام پاسخگویی به سؤالات، قدری درنگ می کند و با تأخیر جواب می دهد. پاسخ براساس حقیقت، سریع تر از دروغ تولید می شود. وقتی فرد دروغ می گوید در مقایسه با زمانی که راست می گوید، صوت گفته اش دارای نواخت بالاتری است. صورت و بدن فرد در حال دروغ گفتن، منقبض تر می شود. تماس دست با صورت افزایش می یابد، خصوصاً لمس بینی و پوشاندن دهان با دست. دستها و صورت، نسبت به حالت همیشگی شان، رنگ پریده تر می شوند زیرا در اثر استرس، گردش خون به این اندام ها با تأخیر صورت می گیرد. سوراخ های بینی کمی گشادتر می شوند.

تنفس عمیق تر شده و شاید قابل شنیدن شود. لب ها نازک تر و تنگ تر از حالت طبیعی خود به نظر می رسند. شانه ها به سمت بالا کشیده شده و آرنج ها به سمت پهلوها قرار می گیرند و بدن فضای کمتری را اشغال می کند. در فاصله بین ابروها، پیشانی قدری به سمت بالا کشیده می شود. چشمان فرد در حال دروغ گفتن، از تماس با نگاه شنونده هراس دارد و ممکن است که به اطراف نگاه کند و یا ترجیح دهد گاهی بسته شود. ضربان قلب افزایش می یابد. کف دست ها رو به زمین و یا بسته می شوند و از نشان دادن خود به فرد شنونده شرم دارند. بنابراین دروغ گفتن آسان نیست.(!)

مورد دیگری که محققان را در کشف دروغ کمک می کند، تغییر ناگهانی در حرکات فرد دروغگوست. فرد در حال دروغ گفتن تمایل دارد که لحظه ای سکوت کند و سعی می کند تا شرایط را تحت کنترل خود درآورد.

برای رسیدن به این هدف، آرام تر می شود و به این نیت که شنونده دروغ او را بپذیرد، از انجام حرکات طبیعی و عادی اعضای بدن خود ممانعت به عمل می آورد. کلماتی که برای دروغ گفتن به کار می روند، بدون اشتباه تلفظی و تپق جاری می شوند، در حالی که هنگام راست گفتن، گوینده ممکن است مرتکب خطای تلفظی و یا لکنت زبان شود. گوینده دروغ، محتاط تر از حالت طبیعی عمل می کند و ممکن است برای منحرف کردن حواس شنونده، گاهی اشیا قرار گرفته بین خود و دیگران، مانند فنجان، کلید، لوازم التحریر، صندلی و از این قبیل را جابه جا کند.

از آنجایی که فرد در حال دروغ گفتن هیجان زیادی دارد، بنابراین نیاز به آرام کردن خود دارد. گاهی موهای خود را مرتب می کند و بیشتر از حد معمول صورت خود را لمس می کند و بینی خود را می مالد و یا می خاراند.

البته برخی افراد به طور طبیعی عادت به این کارها دارند. در چنین مواقعی زبانشناسان حقوقی به منظور تشخیص جرم، موضوع بحث را عوض می کنند. اگر فرد به لمس صورت و بینی بیش از حد طبیعی ادامه داد، مطمئن می شوند که این عمل وی، دلیلی بر دروغ گفتنش نیست، بلکه به دلایلی دیگر دچار استرس است. فرد خاطی از تغییر بحث خشنود و راحت می شود، در حالی که فرد راستگو از عوض شدن ناگهانی موضوع بحث، گیج می گردد و بیشتر مایل است که به بحث قبلی ادامه دهد.

زبانشناسان حقوقی این موضوع را به خوبی می دانند که آنچه را که فرد نمی گوید، گویاتر است از آنچه را که به زبان می آورد. زبان غیرکلامی شامل حرکات اعضای بدن، ژست ها، حالات چهره و حرکات چشم است.

انسانها علائم و نشانه های حاصل از زبان غیرکلامی را به طور ناآگاهانه تولید و زبان غیرکلامی دریافتی از دیگران را تعبیر و تفسیر می کنند.

جان بورگ در تحقیقات سال ۲۰۰۸ خود عنوان نموده است که زبان ارتباطی بشر شامل: ۹۳درصد زبان غیرکلامی و فرازبانی، و ۷درصد زبان واژه هاست.

بنابراین زبان غیرکلامی، سرنخی است برای رسیدن به نقطه نظرات و وضعیت ذهنی انسان و کارشناسانی که به عنوان زبان شناسان حقوقی با مراکز تشخیص جرم همکاری می کنند با داشتن دانش کافی درباره زبان کلامی و غیرکلامی، برای کشف جرائم زبانی، نظر کارشناسی خود را به قاضی پرونده ارائه می کنند.
 
   روزنامه ایران ( www.iran newspaper.com ) 
 

دودیدگاه درباره ی زبان  

دودیدگاه درباره ی زبان 
 
 
 هنگامی که انسان با مقوله ها (چه فلسفی، چه اجتماعی، چه سیاسی ،چه فرهنگی و...) برخورد می کند، باتوجه به ظرفیت دهنی اش یا آن راسطحی می انگارد ویاهم برای کالبد شکافی بیشتر، با آن برخورد ژرف می کند.  


  هر مقوله ای درفرایند دستیابی، بادوریکرد روبه رو می شود؛ یکی سطحی ودیگری ژرفی.

به بیان روشن تر، هنگامی که انسان با مقوله ها (چه فلسفی، چه اجتماعی، چه سیاسی ،چه فرهنگی و...) برخورد می کند، باتوجه به ظرفیت دهنی اش یا آن راسطحی می انگارد ویاهم برای کالبد شکافی بیشتر، با آن برخورد ژرف می کند.

سرشت فردی انسان در واقع به گونه ی نسبی در فرایند دستیابی به مقوله ها، با همین دوکنش (سطحی وژرفی) عمل می کند.

با توجه به همین فرضیه، مقوله ی زبان هم چیزی است که در فرایند دستیابی به آن، ماباهمین دورویکرد سطحی وژرفی مواجه ایم؛ اما در گام نخست ببینیم این دورویکرد (سطحی وژرفی) چیست وچگونه در حوزه ی درک مااز زبان پدید می آید.


● رویکرد سطحی

در رویکرد سطحی، تعریف وتوجیه ما از زبان، برمی گردد به شناخت بسیار عمومی.

در شناخت عمومی، زبان بیشتر وسیله ویا ابزاریست برای انتقال پیام به خاطر فهمیدن وفهماندن.

باآن که این نگاه (شناخت) عمومی تاحد زیادی بازگو کننده مسؤولیت ذاتی زبان است؛ اما این توجیه وتعریف بیشتر جنبه ی ارتباطی{ پیام گیری وپیام رسانی} دارد.

برای کسانی که از چشم انداز کلی وعمومی به زبان می نگرند، زبان ابزاریست که توسط آن گپ می زنند، می نویسند، می فهمند ومی فهمانند، وفراتر ازافهام وتفهیم، دلچسبی بیشتربه درک حوزه های کاربردی دیگرزبان ندارند).

مسأله شناخت یانگاه عمومی ما از زبان که در برگیرنده ی روند "افهام وتفهیم" است، بی تردید به معنای بحث ابزاری بودن زبان است که برمی گردد به همان رویکرد سطحی از زبان.

باتوجه به این که مهمترین اصل در زبان که خصوصیت ماهوی آن در روند تأمین ارتباط نیز پنداشته می شود مسأله گیرنده گی ودهنده گی پیام است ؛ اما با پژوهش بیشتر در رویکرد ژرفی، زبان افزون بر ماهیت تأمین ارتباط ووظیفه ی افهام وتفهیم، شکل دهنده ی مقوله ها ومفاهیم دیگر مانند: فلسفه، هنر،هویت و... نیز است که با استناد به مسأله رابطه زبان با همین مفاهیم ومقوله ها ویاهم زاده شدن مقوله های دیگر از دامن زبان، برخورد سطحی ما از زبان عوض می شود ورویکرد دستیابی ما از زبان، بیشتر جنبه ی ژرفی پیدا می کند.

 

● رویکرد ژرفی

در رویکرد ژرفی، زبان تنها ابزاری برای انتقال پیام وشکل دهی روند افهام وتفهیم نیست؛ بل زبان، پدیده ای است که در ارتباط با مقوله ها ومفاهیم دیگر مانند: تأریخ، فلسفه، ادبیات، هنر، هویت ، سیاست، اجتماع، زیبایی و... بررسی می شود وفرایند ایجاد، وتأثیردهی وتأثیر گذاری آن برخودش، پدیده ها ومقوله های دیگر، مورد پژوهش وشناسایی قرار می گیرد.

زبان در حوزه ی مطالعه ژرف (رویکرد ژرفی) تنها از چشم انداز موارد ارتباطی یا آن چه به آن روند فهمیدن وفهماندن می گویند بررسی نمی شود؛ بلکه در حوزه های دیگر مانند: زبان شناسی، جامعه، سیاست فرهنگ و... مورد شناخت قرار می گیرد واز توجیه وتعریف عمومی که همان ماهیت ابزاری بودن آن برای انتقال پیام است، فراتر می رود.

 

● دودید گاه در باره ی زبان

دید گاه نخست مربوط می شود به "پَل ریکور".

"ریکور" درکتاب"زنده گی دردنیای متن" (ترجمه ی بابک احمدی) دربحث جالبی که در باره ی زبان شعر دارد، مسأله ابزاری بودن زبان را در شعر (وبه همین قیاس در حوزه ی ادبیات) رد می کند وبه این باور است که:" زبان، ابزاری برای بیان صرف نیست؛ بلکه در حوزه ی شعر، زبان برای تعالی بخشیدن خود زبان است".

این اشاره ی ریکور در مورد زبان شعر، بی تردید خصوصیت ابزاری بودن محض زبان را رد کرده وبرای رشد زبان ، فضای گسترده تری را باز می کند.

این نگاه "ریکور"، درست خلاف نگاه متفاوت در حوزه ی دید عمومی است که زبان را تنها پدیده ای می داند ابزاری که فقط در خدمت مطلق بیان است وفراتر از عملیه ی ابزاری بودن، کنش دیگری ندارد.

باآن که این نگره ی "ریکور" در زمینه ی رابطه زبان وشعر(زبان شعر) صرفا" در برگیرنده ی زبان ادبی ونگاه ادبی به زبان است ونه واکاوی همه فرایند های علمی زبان ؛ اما از آن جایی که زبان شعرهم بخشی از فرایند تأمین ارتباط است، بحث ابزاری بودن محض زبان از دیدگاه اومنتفی دانسته می شود.

دیدگاه دوم مربوط می شود به "چارلز هیومن" انگلیسی که زبان را افزون برخصوصیت کلی تأمین ارتباط وپیام رسانی، مقوله ی بسیار گسترده تری می داند که با فلسفه وفرهنگ همزاد است.

هیومن می نویسد: "زبان، همزاد فلسفه وفرهنگ است؛ زیرا وقتی نخستین اندیشه در ذهن شکل گرفت وسپس برزبان آمد، نخستین اندیشه ی فلسفی ورویکرد فرهنگی که همانا در ذات زبان است، نیز زاده شد" (۱)

اشاره ی "چارلزهیومن"، در فرایند رویکرد ژرفی (یانگاه ژرفی ، در باره ی زبان) بدون تردید، بحث ابزاری بودن زبان را در رویکرد سطحی از زبان اگر به گونه ی قطع، منتفی ویا رد نمی کند، دست کم این نکته را روشن می سازد که تنها وظیفه ی ماهوی زبان، انتقال پیام وکنش افهام وتفهیم نیست؛ بلکه ازچشم انداز ژرفتر ، زبان در تولید، باز آفرینی وگسترش مقوله های دیگر نقش برازنده ای دارد وهمپا باپدیده های دیگر در فرایند ژرفی، باید مورد پژوهش وشناسایی قرار گیرد.

 

● فرجام بحث

بربنیاد موارد ی که در بحث رویکرد های "سطحی وژرفی"، در باره ی تعریف وتوجیه ما از زبان مطرح گردید، گفته شد که زبان در دریافت سطحی ما، پدیده ای است که تنها عملیه ی انتقال پیام را در مرحله ی گیرنده گی ودهنده گی برای ایجاد ارتباط شکل می دهد؛ اما در مرحله ی دریافت ژرفی ما، زبان پدیده ای است که افزون برایجاد روند افهام وتفهیم، در تولید، بازآفرینی ورابطه با مقوله ها وپدیده های دیگر مانند: فلسفه، فرهنگ، هنر، جامعه، هویت، سیاست و ... نقش ویژه یی دارد.

نقش فزاینده ی زبان در تولید، بازآفرینی ورابطه با مفاهیم ومقوله های دیگر، به درستی این نکته را روشن می کند که زبان، افزون برهمان کنش کلی وعمومی ایجاد رابطه(شکل دهی روند افهام وتفهیم ) مقوله ی چندلایه ای است که باید به دقت درزمینه های دیگرنیز مورد پژوهش قرار گیرد.
 
   جاویدفرهاد
چارلز هیومن، نگرشی برزبان،ترجمه: امیرالهی کلام، مجله ی توشه،ایران، شماره ۲۷، بهمن ۱۳۸۸ ، نشر کاپو، ص ۴۷ .  
 
   مقالات ارسالی به آفتاب  
 

دروغگویی ما و ریشه های آن  

دروغگویی ما و ریشه های آن 
 
 
 از دیر باز خودیها و آنانکه سفری کوتاه یا بلند مدت به کشور ما کرده اند چه جهانگردان و چه سیاستمداران و نویسندگان، درمراجعت به کشور خویش دست به نوشتن در مورد ما ایرانیان زدند و تقریباً قریب به اتفاق آنها از دروغگویی و دورویی بعنوان یکی از شاخص ترین ویژگیهای ما نام بردند.  
 
از دیر باز خودیها و آنانکه سفری کوتاه یا بلند مدت به کشور ما کرده اند چه جهانگردان و چه سیاستمداران و نویسندگان، درمراجعت به کشور خویش دست به نوشتن در مورد ما ایرانیان زدند و تقریباً قریب به اتفاق آنها از دروغگویی و دورویی بعنوان یکی از شاخص ترین ویژگیهای ما نام بردند. اما متأسفانه هیچ یک به علت یا علل این خصایص نیاندیشیدند و از آن حرفی به میان نیاورند. در این نوشتار کوتاه خواهیم دید چگونه شرایط محیطی باعث دروغگویی و آن نیز به نوبه خود به ویژگیهای نامناسبی دیگری در ما و تمامی مردم جوامعی که شرایطی مشابه جامعه ما دارند منجر می گردد.

می دانیم که انسان ها، هم به لحاظ قابلیت ها و استعدادهای فطری، و هم به لحاظ شرایط اقتصادی و فرهنگی حاکم بر خانواده، از یکدیگر متفاوتند. این تفاوتها در کلیه جوامع بشری حتی در بهترین و پیشرفته ترین آنان باعث می شود که افراد از نظر موقعیت اجتماعی در سطوح متفاوتی قرار گیرند. در جوامعی که قانونی از حق مردم دفاع نمی کند، افرادی که در موقعیتهای بالاتر قرار دارند می توانند زندگی زیر دستان خود را منفی یا مثبت تحت تأثیر قرار دهند. در این جوامع جلب رضایت فرادستان و باج دادن به آنان هم در جهت کسب منفعت و هم برای دفع ضرر و در جهت تنازع بقای افراد رایج می گردد. از آنجاییکه افراد درهر موقعیتی که باشند در عین حال که زیر نفوذ شخص و یا اشخاصی قدرتمندتر از خود هستند، به گونه ای در رأس قدرت بوده و زیردستانی دارند، ترس و بدنبال آن جلب رضایت، یعنی باج دهی در تمامی جامعه به نوعی تسری می یابد. با یک نگاه می توان دید که کلیه روابط در چنین جوامعی از الگوی زورگویی زور پذیری و یا همان ارباب رعیتی پیروی می کند. بعنوان مثال رابطه کارفرما و کارگر، رییس و کارمند، معلم و شاگرد، شوهر و زن، والدین و فرزندان و حتی فرزندان بزرگتر نسبت به خواهر و برادر کوچکتر از خود در داخل یک خانواده.

جلب رضایت از راههای مختلفی انجام می شود که از آن جمله می توان به سازش ، سکوت، اطاعت ، تعریف و تمجید کردن، هدیه و رشوه دادن اشاره نمود. شدت و ضعف این اعمال بستگی به شرایطی دارد که فرادست و فرودست در آن قرار گرفته اند. واژه گانی چون: تملق ، چاپلوسی ، شیرین زبانی ، خوشزبانی ، مردم داری، خوش رقصی ، خوش خدمتی ، چرب زبانی ، بادمجان دور قاب چینی، زبان بازی و... که در مکالمات روزمره ما به وفور مورد استفاده قرار می گیرند، هر یک به نوعی به این اعمال(گفتارها و رفتارها) اشاره دارند. از راههای دیگر جلب رضایت استفاده ازالقاب و عناوین است.

القابی چون حضرتعالی ، جنابعالی ، سرکار عالی و علیه به جای «شما»؛ کلمه رایجی که معمولا برای خطاب شخص مقابل در جوامع مدرن مورد استفاده قرار می گیرد و به موازات آن استفاده از کلماتی چون نوکر، چاکر، مخلص ، فدوی ، جان نثار، کوچک ، ارادتمند و... به جای «من»؛ تنها کلمه ای که برای خطاب اول شخص در کشورهای مدرن استعمال می شود و هم چنین استفاده از عناوینی چون جناب رییس، آقای مدیر و دکتر و مهندس و ... و اعمالی چون تعظیم کردن، دست بوسی و پابوسی نیز در جهت همین جلب رضایت و به بیان دقیق تر از سر ترس صورت می گیرد. اما از آنجا که «ترس»، از قدرتمند و فرادست یک موجود هولناک و از فرودست یک موجود ضعیف و ترسو در ذهن مجسم می کند و این چندان مطلوب نیست، تمامی این اعمال را تحت نام «احترام» انجام گرفته اند.

این جابجایی باعث گردید که این رفتارها و گفتارها (احترام کاذب) از حالت عمودی یعنی فرودست فرادست یا سلسله مراتبی، به حالت افقی نیز تسری یابد چرا که همگان به احترام احتیاج دارند. این جایگزینی هم چنین باعث شد که فرادست به یک «مراد و محبوب» و فرودست به «یک مرید صادق» تغییر چهره دهند. حال نگاهی بیافکنیم به حاصل این جابجایی یعنی احترام به جای ترس،

۱) وقتی بله قربان گویی و موافقت با عقیده افراد احترام تلقی شود، مخالفت با عقیده بی احترامی خواهد بود،

۲) هنگامی که سکوت در مقابل ناروا احترام نام گرفت، اظهار عقیده بی احترامی تلقی می گردد،

۳) وقتی تعریف و تمجید احترام قلمداد شد، انتقاد بی احترامی به حساب می آید و عدم تحمل آن امری بسیار طبیعی به نظر می رسد. این معانی قراردادی باعث می شوند ما برای ابراز احترام به تعریف و تمجید دروغین از یکدیگر بپردازیم، و در مقابلِ نقاط ضعف و یا عیوب افراد (رییس، مدیر، کافرما، معلم، استاد، همکار، همسر و یا هر کس دیگر) سکوت اختیار کنیم، چرا که در غیر اینصورت کار ما توهین تلقی شده و به خشم آنها منجر می گردد، خشم آنان انتقام بر می انگیزاند و آرامش و گاه زندگی ما را به مخاطره می اندازد.

۴) از طرف دیگر وقتی شهامت انتقاد رو در رو در جامعه از بین رفت ، این انتقادها در غیاب افراد مطرح می شود. و این همان پدیده رایج و مذموم غیبت کردن است. دورویی ، تظاهر، دورنگی ، ریا و دروغ کلماتی که ما انتساب آن ها را نسبت به خود بسیار توهین آمیز تلقی می کنیم ، چیزی نیستند جز بیان نکردن حرف هایی که در دلمان می گذرد، از ترس این که دیگران ناراحت شوند و بیان حرف هایی که به آن ها اعتقادی نداریم در جهت خوشنود نمودن دیگران. آری همه ما را به دروغگویی متهم کردند، اما هیچکس به این اشاره نکرد و یا متوجه این امر نشد که ما در اکثر موارد با دروغهایمان (و در اینجا البته نظر به همین نوع دروغگویی دارم و نه سایر انواع دروغها که بعدا به آنها خواهم پرداخت) به یکدیگر ابراز احترام می کنیم و از دروغ شنیدن نیز بهمین دلیل خوشنود می شویم که تصور می کنیم مورد احترام قرار گرفته ایم.

۵) وقتی دروغ فراوان گفتیم و شنیدیم اعتماد از میان ما رخت بر می بندد که به قول سعدی «دروغ گفتن به ضربت لازم ماند که اگر نیز جراحت درست شود نشان بماند. یکی را که عادت بود راستی خطایی رود در گذارند ازو وگر نامور شد به قول دروغ دگر راست باور ندارند ازو» این عدم اعتماد ما را مجبور می کند که برای باوراندن حرفهایمان به یکدیگر به مبالغه روی آوریم و به اصطلاح از کاه کوه بسازیم و در بسیاری از اوقات قسم پشتوانه آن کنیم قسم هایی چون به جدم، به روح پدرم، به مرگ مادرم، به دوازده امام و چهارده معصوم و ...؟ با نگاهی به زندگی هر روزه خودمان می توانیم دریابیم که بیشتر مکالمات روزمره ما به مبالغه آمیخته است.

اصطلاحاتی چون «به مرگ بگیر تا به تب راضی شود» و یا «از کاه کوه ساختن» و «یک کلاغ و چهل کلاغ» همه به نوعی به ویژگی مبالغه کردن در میان ما اشاره دارند. خصوصیتی که تقریباً بر تمامی وجوه زندگی ما از دوستی و مهر تا خشم و نفرتمان سایه خویش را افکنده است. مبالغه در ابراز محبت در جملاتی چون «فدایت شوم، قربانت بروم، قدم بر روی چشم ما بگذارید و ...»، خود را نشان می دهد در حالیکه می دانیم کمتر کسی براستی حاضر است جان خویش را فدای دیگری نماید. مبالغه در اظهار کوچکی در کلماتی چون: «نوکرم، چاکرم و خاک پایم» خود را نشان می دهد و مبالغه در نفرت را در عباراتی چون «چشم دیدنت را ندارم، بروی و برنگردی، خفه شوی، به زمین گرم بخوری و بمیری» می توان مشاهده نمود، در حالیکه کمتر کسی حاضر به مرگ شخصی است که از او کدورتی به دل دارد.

مبالغه در تهدیداتمان نسبت به فرزندانمان با عباراتی چون «اگر چنین کنی می کشمت» و یا «اگر پدرت بفهمد می کشدت» خود را می نمایاند. و مبالغه در واکنشهامان به حوادث بسیار جزیی مانند ریختن کمی آب بر روی فرش یا شکستن یک گلدان سفالی در گفتن «خدا مرگم بدهد» تجلی می کند. و بالاخره عبارت «صدبار گفتم» را نیز زمانی استفاده می کنیم که حرفی را بیش از یک یا دو بار به کسی زده ایم. ما آنچنان به گفتن و شنیدن این مبالغه گویی ها عادت کرده ایم که تا حرفها، خواسته ها و حوادث را چند ده یا چند صد برابر نکنیم اموراتمان نمی گذرد. بعنوان مثال اگر سرمان درد می کند و می خواهیم در خانه کمی سکوت برقرار باشد، باید اطرافیان را متقاعد نماییم که مغزمان از شدت درد در حال متلاشی شدن است وگرنه کسی به حرف ما توجهی نمی کند. هر چند این ویژگیهای اخلاقی ممکن است کم اهمیت به نظر برسند اما با نگاهی به تاریخ می توان دید که همین خصوصیات و عادات گاه ملتهایی را به سوی جنگ و نابودی سوق داده است.

بعنوان مثال عبارت مبالغه آمیز «تمامی اسراییلی ها همراه با زنان و فرزندانشان بایستی به کانال سوئز انداخته شوند» توسط جمال عبدالناصر رهبر سیاسی مصر و جدی گرفته شدن آن توسط غربیان که خود عادت به گزافه گویی ندارند (و یا آنرا ترک کرده اند) به جنگ شش روزه و متعاقب آن صدمات جبران ناپذیری منجر گردید که ملت مصر بهای بسیار گرانی برای آن پرداخت. در حالیکه او احتمالاً/یقیناً بعنوان انسانی شریف و مسئول تمایلی حداقل به نابودی زنان و کودکان اسراییلی نداشت.

۶) وقتی انسان مجبور شد یا در مقابل گفتار و رفتار غیر عادلانه دیگران سکوت اختیار کند و یا در جهت تنازع بقای خویش و یا در جهت احترام گذاشتن به دیگران دروغ بگوید یعنی به تملق و تعریف بیهوده از آنان مشغول شود، نارضایتی و کینه در دل او بوجود می آید. این نارضایتی ها ذره ذره جمع و به انبار باروتی تبدیل می شود که اگر تخلیه نشود روان فرد را پریشان می کند و تخلیه آن نیز از طریق تهمت زدن، ترور شخصیت، وارد آوردن لطمات مالی یا در شرایط حاد حذف فیزیکی خود را نشان می دهد که به گفته سعدی: از آن کز تو ترسد بترس ای حکیم وگر با چنو صد بر آیی به جنگ از آن مار بر پای راعی زند که ترسد سرش را بکوبد به سنگ نبینی که چون گربه عاجز شود بر آرد به چنگال چشم پلنگ

۷) از طرف دیگر هنگامی که صراحت و صداقت جایی برای بروز نیافت، رفتارهای خاص ، سخنان دو پهلو و "به در بگو تا دیوار بشنود" و استفاده از ایما و اشاره یا طعنه و کنایه معمول می گردد.

۸) با رواج این اعمال، شک و توهم و بدبینی در میان افراد بوجود می آید، بدین معنی که مردم در رفتارها و گفتارهای یکدیگر به دنبال معانی خاص خواهند گشت و هرعمل یا گفته ای را تفسیر کرده و به خود خواهند گرفت. این پدیده نه تنها باعث می گردد که مقدار زیادی از توانایی های فکری خویش را در راه کشف مقصود و نظر دیگران بکار گیریم، بلکه بایستی بشدت مواظب گفته ها و رفتارهای خویش باشیم که مبادا توسط دیگران تعبیر سوء شده و به آنان بر بخورد. پدیده های بظاهر کم اهمیت اما رایجی که وقت و انرژی بسیاری را از ما بصورت مستمر تلف می کند و آرامش و سلامت روان ما را مختل می سازد. حساسیت زیادی که دربین ما نسبت به نحوه و چگونگی این گفتارها و رفتارها وجود دارد، از همین امر نشأت می گیرد. در زندگی خویش کم شاهد رنجش و کدروتهایی نبوده ایم که به دلیل گرم نبودن سلام، سرد بودن خداحافظی، بلند نشدن در موقع ورود و اظهار ارادت نکردن، عدم ذکر عناوین دکتر و مهندس و .... در بین ما بوجود نیامده باشد بدلیل اینکه آنها را بی احترامی به خود تلقی کرده ایم.

در حقیقت این رفتارها به ابزارهایی در دست ما بدل شده اند که با آنها محبت یا نفرت، دوستی یا دشمنی خود را نشان می دهیم. واین در حالی است که: در جوامع پیشرفته ، احترام نه از طریق دولا و راست شدن، قربان و صدقه رفتن، تعریف و تمجیدهای افراطی، موافقت های تام و تمام با عقاید، دست بوسیدن، عالی جناب و مهندس و دکتر خطاب کردن، اظهار ارادت و خاکساری های ظاهری، و ده ها رفتار و گفتار دیگر، بلکه با تحقیر نکردن یکدیگر به خاطر جنس و سن و لهجه و شغل، دخالت نکردن در کار و زندگی هم، قضاوت نکردن و برچسب نزدن بر یکدیگر و در یک جمله آزار نرساندن به یکدیگر خود را نشان می دهد و این همان است که حافظ شیراز به زیبایی و سادگی هر چه تمامتر در این بیت گنجانیده است: مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن که در طریقت ما غیر از این گناهی نیست. متاسفانه بسیاری از این ویژگیهای نابسامان اخلاقی همراه با آداب و رسوم حاصل از آنها، بنام فرهنگ در بین ما و مردمان جوامع سنتی مشابه جامعه ما، چنان پایگاه محکمی یافته است که کمتر کسی حتی جرات زیر سوال بردن آنها را پیدا می کند. ویژگیهای مخرب و آداب و رسوم دست و پاگیری که نه (دیگر) ربطی به سیستم های حکومتی این جوامع دارد و نه جای پای ابرقدرتها را در آن می توان دید.

تنها رواج این تصور غلط در بین ما که خلقیات، عادات و آداب و رسوم هر چه که باشد حتما چیز خوبی است و باید حفظ شود، باعث می شود که ما در تداوم آنها تحت نام حفظ فرهنگ تعصب به خرج دهیم و نسل پس از خود را نیز وادار به انجام آنها بنماییم. توجه هموطنان عزیزم را در اینجا به نکته ای بسیار حیاتی جلب می کنم و آن اینکه: فرهنگ مردم جوامع ناامن و نابرابری مانند جامعه ما، فرهنگی است حاصل ناامنی و بیعدالتی که با حفظ آن هیچگاه نمی توان به امنیت و عدالت اجتماعی رسید. به بیان دیگر نمی توان با رفتارهای ناعادلانه، هم چون مسخره کردن افراد به خاطر لهجه، قومیت، جنسیت و... عدالت برقرار کرد، و با چاپلوسی و تعریف و تمجید بی رویه و عادتی از یکدیگر، صداقت را رواج داد، و با ایجاد رعب و وحشت در دیگران از طریق واکنشهای تند به انتقاداتشان، صراحت بیان بوجود آورد.

با توجه به اینکه زمینه ساز اقتصاد، سیاست، ادبیات و روابط اجتماعی سالم بستر سالم فرهنگی است، می توان دریافت چرا ما در هیچیک از این زمینه ها تا کنون به رشد درخوری نرسیده ایم و بعبارتی در رده کشورهای عقب مانده قرار داریم. به نظر می رسد که ما راهی نداشته باشیم جز اینکه از خواب عمیق هزاران ساله خود بیدار شویم و موقتا دست از افتخار به تاریخ و فرهنگ خود برداریم و "هنر نزد ایرانیان است و بس" را بفراموشی بسپاریم و بدانیم تا زمانی که تعریف و تمجید و قربان صدقه رفتنهای دروغینمان را به حساب احترام به یکدیگر می گذاریم، انتقاد سازنده و بیان عقیده ی مخالف نظر خود را بر نخواهیم تابید و فرد و جامعه ای که انتقاد نپذیرد، کماکان در مشکلات و معضلات خود باقی خواهد ماند بدین معنی که آمدن ده ها رژیم دیگر با ایدئولوژیهای متفاوت نیز تغییر اساسی در وضع آن ایجاد نخواهد کرد. بسیاری معتقدند که آمدن دولتی دموکرات شرط اساسی برای تغییرات بنیادین و ریشه ایست، این حرف منطقا صحیح است اما باید گفت اولا افراد تشکیل دهنده آن دولت بدلیل اینکه از خود ما هستند دارای همان ویژگی های ضد دموکراتیک می باشند و اگر بر فرض محال نیز چنین نباشند نخواهند توانست بدون همکاری همگی ما، جامعه را سامان بخشند.

چرا که دموکراسی ماده ای نیست که بتوان آنرا به آب شهر و یا نان مصرفی وارد کرد و یا بصورت آمپول به آحاد ملت تزریق نمود، تا با نوشیدن آن آب و یا خوردن آن نان و یا تزریق آن دارو، در طی یک شبانه روز، یک هفته و یا یک ماه، همه ما در گفتارمان صراحت پیدا کنیم، انتقادها را با روی خوش پذیرا شویم ، اشتباهاتمان را قبول و عذرخواهی کنیم ، از تعارفات و تکلفاتمان کم کنیم ، با جدیت و کوشش کار کنیم ، مصالح عموم را بر مصالح و منافع خود ارجح بدانیم ، به حقوق یکدیگر احترام بگذاریم، به کار یکدیگر دخالت نکنیم، احساساتمان را در قضاوتهامان دخالت ندهیم، ضابطه را بر رابطه مقدم بدانیم، به یکدیگر برچسب نزنیم و شایعه نسازیم و غیبت نکنیم و .. بنابراین نباید به انتظار آمدن دولتی دموکرات نشست و به آن چندان دلخوش نمود. بلکه باید تمرین دموکراسی را از خانه ها شروع کرد و به موازات تغییر دادن ظواهر زندگی و مدرن کردن آن ها کمی هم در پی مدرن کردن خصوصیات کهنه خویش بود.

اگر چنین کنیم این امید را می توانیم داشته باشیم که ملت ما در پنجاه ، صد یا دویست سال آینده دموکرات تر، انتقاد پذیرتر، منطقی تر، خرد ورزتر و.... بشود و طبیعتاً دولتی که در آن زمان بر سر کار خواهد آمد چون از میان آن ملت برخاسته با احتمال بیشتری دارای همان خصوصیات خواهد بود. اما این کار چندان نیز ساده نیست، چرا که ذهن ما با این معیارها و کدها برنامه ریزی شده اند و این ویژگیها و آداب و رسوم با تار و پود ما در طول تاریخی بس طولانی در آمیخته اند. بعنوان مثال هر چند که ما از آزادی بیان و عقیده دفاع می کنیم، اما با کوچکترین انتقادی که از ما می شود بلافاصله زنگ توهین در گوش ما به صدا در می آید و چهره ما را بر افروخته می کند. حتی اگر در ظاهر نیز آرامش خود را حفظ کنیم، در درون دلگیر می شویم و حق هم داریم و بهمین ترتیب اگر ما را حضرت علیه و سرکار عالی و جناب دکتر خطاب کنند و به تعریف و تمجید از ما بپردازند، هر چند که بر بی اساس بودن آن نیز آگاهی داشته باشیم، با این تصور که مورد احترام قرارمان داده اند احساس رضایت می نماییم.

شکستن این کدهای فرهنگی در ذهن یک ملت و رها شدن از اسارت دایره بسته ای که در آن: "شرایط نابسامان محیطی خصوصیات ما را می سازند و خصوصیات ما باعث حفظ و تثبیت شرایط نابسامان می شوند"، نه تنها به تلاش فرد فرد ما بلکه به کمک تمامی متخصصین جامعه شناس و روانشناسان اجتماعی و هر کس که راه علاج و درمانی به نظرش می رسد نیاز دارد. بیاییم با هم به آن چه بر ما گذشته است با دیدی دقیق تر بنگریم و برای درد بزرگی که ما را از درون رنج می دهد و تحلیل می برد چاره جویی کنیم.
  
   نویسنده : هادی شریفی 
 
 
   پایگاه اطلاع رسانی اصلاح ( www.islahweb.org
 

دروغگو را بهتر بشناسیم  

دروغگو را بهتر بشناسیم 
 
 
 بیراه نیست اگر بگوییم دروغ گفتن هم استعداد خودش را می خواهد. در اینجا با انگیزه ها، ریشه ها و ریزه کاری های این پدیده بیشتر آشنا می شویم.   
 
بیراه نیست اگر بگوییم دروغ گفتن هم استعداد خودش را می خواهد. در اینجا با انگیزه ها، ریشه ها و ریزه کاری های این پدیده بیشتر آشنا می شویم. متأسفانه تا به امروز علم موفق نبوده تا مرز افکار راست و دروغ را مشخص کند یا به عبارتی شلختگی ذهن مانعی بر سر راه این تکنولوژی است.

● چرا دروغ می گوییم؟

جز در موارد خاص که شخص دروغگو از رفتارش بی آنکه به دنبال کسب منفعتی باشد لذت می برد، پیوسته برای دروغ هایمان به دنبال دلایلی قانع کننده مقابل وجدان خویش می گردیم.

ترس از دست دادن یا میل به دست آوردن فردی که به او علاقه مندیم، موقعیت شغلی یا اجتماعی مناسب و... مهم ترین انگیزه های دروغ های کوچک و بزرگ هستند.

روان شناسان بر این باورند که بیشتر دروغ های ما به منظور محافظت از روابط اجتماعی مان است. هنگامی که همسرتان از شما درباره بزرگی دماغش سؤال می کند ممکن است واکنشی کاملا صادقانه در قبال پرسش او نداشته باشید زیرا احساس می کنید شاید باعث رنجش خاطر او شوید.

از سوی دیگر نباید فراموش کرد جز در موارد استثنا و در مورد افرادی که باتوجه به اعتقادات مذهبی قوی ای که دارند و مبرا از خطا هستند، کسی که ادعا می کند در طول زندگی اش دروغ نگفته دروغگوی بزرگی است. بی تردید همه ما از روی اجبار یا به اختیار خودمان دروغ هایی در زندگی می گوییم اما گاهی افرادی پیدا می شوند که در این زمینه افراط می کنند. روان شناسان دانشگاه داندی اسکاتلند رفتار چنین انسان هایی را مورد مطالعه قرار داده و عللی برایشان برشمرده اند.

● پنج عامل دروغگویی

▪ بیماری دروغگویی: نداشتن درک صحیح از کار درست و غلط و نداشتن حس پشیمانی پس از آزار دیگران از ویژگی های اصلی این گونه بیماران است. چنین افرادی بسیار حرفه ای دروغ می گویند و به هیچ وجه احساس بدی نسبت به عمل خود ندارند و اصولا با عذاب وجدان بیگانه اند.

▪ عادتی به نام دروغگویی: برای چنین افرادی همیشه دروغ اولین گزینه است؛ حتی اگر برایش دلیلی قانع کننده وجود نداشته باشد. تجربیات و خاطرات دوران کودکی افراد دروغگو نظیر زندگی در محیط فاسدی که دروغ ضرورت ادامه حیات و زندگی نسبتاً راحت آنها بوده است باعث می شوند آنها در هر سن و سالی هم که باشند به طور ناخودآگاه دروغگویی را ترجیح دهند.

▪ خودشیفتگی: نارسیسیت ها دروغ می گویند تا نزد دیگران محترم شمرده شوند و بزرگ تر از آنچه هستند جلوه کنند.

▪ بی ثباتی شخصیتی: معمولا زندگی افرادی که چنین خصوصیتی دارند با بی بند و باری اخلاقی همراه است. آنها برای فرار از احساس گناه و شرمی که نسبت به اعمال و مسئولیت ناپذیری خود دارند در دروغگویی افراط می کنند.

▪ دروغ های نمایشی: «حالم اصلا خوب نیست، به زودی می میرم» و «اگر ترکم کنی خودم را می کشم» از این قبیل دروغ هاست که غالباً برای جلب حس ترحم یا عشق و محبت اطرافیان گفته می شود. این دروغ ها لزوماً منعکس کننده احساسات واقعی شخص نیست.

● دروغ سنج

تشخیص فرد دروغگو از شخص راستگو جزء علایق مشترک همه ماست و به قولی «لذتی که در گرفتن مچ شخص دروغگو هست در دروغ گفتن نیست.»

روان شناسان توصیه هایی می کنند که دانستن آنها می تواند به شما کمک کند:

▪ به حرکات ظاهری او توجه کنید: تنها به یک فاکتور مثلا استرس داشتن فرد توجه نکنید چرا که ممکن است شخصی راست بگوید ولی هنگام صحبت کردن عصبی به نظر برسد. قبل از اینکه سؤال بپرسید بدون آنکه جلب توجه کنید حالات اولیه وی نظیر میزان نگرانی، عصبانیت، ارتباط چشمی و پلک زدن و موقعیت دست هایش را به خاطر بسپارید.

▪ مقایسه کنید: کلید فهمیدن اینکه شخصی دروغ می گوید یا نه در این است که پس از سؤال کردنتان درست طول زمان کوتاهی که اطلاعات در مغز طرف مقابل پردازش می شود تا جواب شما را بدهد تغییرات رفتاری ای را که در مرحله پیش به خاطر سپرده اید بررسی کنید. توجه داشته باشید فرصت مقایسه را از دست ندهید زیرا احتمالا پس از گذشت این زمان طلایی فرد به تسلطی نسبی روی رفتارش خواهد رسید.

▪ به حرف های او خوب گوش کنید: گاهی اوقات توجه به حالات بدن و ریز شدن در رفتار طرف مقابل کمک شایانی به شما نمی کند. در این گونه موارد دقت در گفته های شخص، بهترین راهنماست. دروغگوها معمولا بیش از حد به جزئیات بی ربط می پردازند. آنها سعی می کنند با این کار ذهن مخاطبشان را از موضوع اصلی دور کنند تا دروغشان کمرنگ جلوه کند. فراموش نکنید که دروغگو فراموشکار است و احتمال اینکه متناقض صحبت کند بسیار زیاد است.

▪ چند دقیقه مکث کنید: برای بیشتر مردم دروغ گفتن امری سخت و استرس زاست و هیچ اتفاقی مثل سکوتی که میان پاسخ او و سؤال بعدی تان برقرار می کنید عذاب آور نیست. سعی کنید در این لحظات میزان عصبانیت و نگرانی اش را بسنجید.

▪ بحث را عوض کنید: بی تردید شیرین ترین زمان برای دروغگو لحظه ای است که احساس کند دروغ به پایان رسیده و در کارش موفق بوده است. تغییر بحث توسط شما احتمالا لبخندی بر لبان دروغگو می نشاند. در این هنگام بازگشت به مبحث قبلی مانند ضربه پایانی یک بوکسور برای ناک اوت کردن حریفش است و با خشم مضاعف او همراه خواهد بود.
 
   ابوالقاسم رجب 
 
 
   روزنامه کیهان ( www.kayhannews.ir
 

زبان چرب، سر خشک می کند آباد!  : درباره ریشه های روانی تملق . . .  

زبان چرب، سر خشک می کند آباد! 
 
 
 گفتگو با دکتر میرعمادالدین فریور درباره ریشه های روانی تملق . . .  
 
گردن کج، قامت نیمه راست، رنگ رخساره غیرعادی و... اینها نشانه های فیزیکی و روانی شخصیت هایی است که به دلایلی از جمله رسیدن به مطامع شخصی یا رفع خلأهای شخصیتی و یا جاه طلبی به چاپلوسی و تملق روی می آورند: «بنده نوازی کردید... حقیر در پیشگاه حضرتعالی کاهی در مقابل کوه هستم... سایه عالی مستدام... غلام حلقه به گوش تان هستم... نوکرم، چاکرم و...» ریشه این قبیل تملق ها و مجیزگویی ها چیست؟ با دکتر میرعمادالدین فریور، روان شناس، در همین رابطه گفتگو کرده ایم....

▪ آقای دکتر! چاپلوسی از کجا می آید؟

ـ به نظر می رسد تملق ناشی از کمبودهایی است که این گونه افراد در شخصیت خود دارند و لذا با چرب زبانی و تملق می خواهند ضمن سرپوش گذاری بر این نقایص تا حدی آنها را ولو به صورت دروغین جبران کنند. یکی دیگر از ریشه های این گونه رفتارها وجود حس قدرت طلبی و جاه طلبی افراد است که البته این مورد را بیشتر می توان در بدنه دستگاه های اداری مشاهده کرد. نکته ای که حایز اهمیت است این است که ریشه رفتارهای این گونه افراد در تربیت خانوادگی و دوران کودکی شان است زیرا بسیاری از مجیزگویی ها و تملق ها نتیجه بازگشت سرخوردگی های ناشی از انگیزه های سرکوب شده دوران طفولیت است که تلاش فرد در ایام کودکی برای رسیدن به خواسته هایش با ناکامی مواجه شده است و حالا که بزرگ تر شده است مجالی برای جبران یافته است، بنابراین دست به تملق می زند تا اقتدار خرد شده اش ترمیم شود.

▪ برخی می گویند چاپلوسی ریشه های تاریخی دارد. شما این موضوع را تایید می کنید؟

ـ به هر حال، ریشه چاپلوسی و تملق به گذشته افراد بازمی گردد. جوامعی که در طول تاریخ همواره مورد هجوم کشورهای بیگانه بوده و همچنین استبداد تاریخی داشته اند، بیشتر از دیگران دچار چاپلوسی و تملق گویی می شوند. متاسفانه در جامعه ما نیز گاهی اوقات به افراد چاپلوس و متملق برمی خوریم که با چرب زبانی و خوش آمدگویی های فریبنده به دیگران آنها را دچار غرور و نخوت می کنند.

▪ و چه عوارضی به بارمی آورد؟

ـ تملق و چاپلوسی یکی از آفاتی است که روابط اجتماعی افراد را تحت الشعاع قرار می دهد. متاسفانه این صفت مذموم باب میل بسیاری از افراد قرار می گیرد که تشنه شنیدن مدح و تایید هستند. در واقع این پدیده در جوامعی که هنوز سرمایه های اجتماعی و کرامت انسانی به طور کامل وجود ندارد با استقبال زیادی مواجه می شود. حتی کسانی که از آنها تملق می شود لب به اعتراض نمی گشایند و شادمان از شنیدن آنچه در خور لیاقت خود نمی بینند، بر دامنه تکبر خود می افزایند.

▪ چاپلوسی و تملق معمولا نسبت به چه افرادی صورت می پذیرد؟

ـ این چاپلوسی که ما از آن سخن می گوییم اغلب نسبت به کسانی صورت می پذیرد که از توانمندی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی یا اداری بهره مندند و البته این وضع محدود به تاریخ معاصر نیست و پیش از این نیز گفتارهایی از تاریخ کهن وجود دارد که بر اساس آن می توان دریافت که چاپلوسی در مناسبات ایرانیان از دیرباز وجود داشته است و جان نثاران دروغین زیادی در همه عرصه ها باعث می شوند تا حاصل زحمات و خدمات ارزنده بسیاری از افراد متین جامعه نادید گرفته شود. این گونه مطالب در نوشته های ادبی ایران نیز به چشم می خورد و همواره شعرایی هم که از کرامت نفس و متانت طبع بلندی برخوردار بوده اند در نکوهش آن سخن به زبان رانده اند؛ مثلا عبیدزاکانی در یکی از طنزهای گزنده خود این موضوع را به خوبی نشان داده و معلوم می کند که متاع تملق و چاپلوسی دست کم در دربار ایران و قدرت مندان مستبد وجود داشته است؛ شبیه همان حکایت معروف: «سلطان محمود را در حالت گرسنگی بادمجان بورانی پیش آوردند. خوش اش آمد و زیاد خورد و گفت بادمجان طعامی است خوش. ندیمی در مدح بادمجان، فصلی پرداخت. سلطان چون سیر شد گفت بادمجان سخت مضر چیزی است. ندیم در مضرت بادمجان مبالغتی تمام کرد. سلطان گفت: ای مردک! نه آن زمان مدح اش گفتی؟.... ندیم گفت: قربان! من ندیم توأم، نه ندیم بادمجان!» چاپلوسان به خاطر منافع شخصی خودشان به تملق و مبالغه درباره خصوصیات و توانایی های افراد توانمند متوسل می شوند و آنها را ستایش می کنند.

▪ آیا می توانیم انتظار داشته باشیم که پدیده چاپلوسی و تملق به طور ناگهانی از ذهن جامعه ای پاک شود؟

ـ این واقعیت را باید در نظر گرفت که بسیاری از پدیده های اجتماعی با گذشت زمان در رفتار جامعه نهادینه می شوند و رسوب می کنند و اغلب مردم با آن خو می گیرند، بنابراین حتی در صورتی که عوامل شکل دهنده پدیده ها از بین بروند، باز هم آن پدیده ها به تداوم خود در عرصه جامعه ادامه می دهند. تملق هم یک پدیده کهن است و نمی توان انتظار داشت که از جامعه محو شود چون سایه استبداد برای مدتی طولانی در تاریخ و فرهنگ بومی ما وجود داشته و باعث می شده که رفتارهای تملق آمیز اشاعه و گسترش داده شوند.

▪ آیا با این موافق اید که چاپلوسی متضاد صداقت و درستی است؟

ـ ببینید؛ در محیط هایی که چاپلوسی متداول است، هر نوع تغییری باید موردپسند طبقه خاصی از جامعه باشد. در این حالت، نتیجه این می شود که صداقت و پای بندی به اصولی که تامین کننده منافع واقعی مردم است جای خود را به تحسین مبالغه آمیز و در نهایت به چاپلوسی می دهد.

▪ شیوه های بروز چاپلوسی چگونه است؟

ـ شیوه های چاپلوسی متنوع و متعدد است. گاهی ممکن است به صورت آشکار و پنهان صورت گیرد. دادن القاب و عناوین جعلی و غیرواقعی و ستودن غلو آمیز طرف مقابل یا افراد بالا دست، از جمله شکل های چاپلوسی است.

▪ ویژگی های جوامع چاپلوس و متملق را چگونه ارزیابی می کنید؟

ـ چاپلوسی یا سایر آفات اخلاقی در هر مجموعه ای نشانگر ناسالم بودن روابط و مناسبات و هنجارهای آن جامعه است. چنین فضایی در جامعه زمانی شکل می گیرد که منزلت و نقش ها آن گونه که شایسته افراد است توزیع نشود و در واقع شایسته سالاری به معنی واقعی آن وجود ندارد. اگر هر شخص در جایگاه درخور شأن خود قرار گیرد و مطابق با منزلت واقعی اش از نقش اجتماعی مناسب برخوردار شود، در روابط اجتماعی نیز از سلامت کافی برخوردار خواهد شد، البته در این خصوص باید به ظرفیت افراد متصدی امور نیز نگاه کرد. افرادی که همواره با رفتار روشن خود اجازه نداده اند تا جو تملق و چاپلوسی هاله ای اطراف آنان ایجاد کند، کم نبوده اند. مثال تاریخی آن را می توان به افراد بزرگ تاریخ ربط دارد که پیشاپیش خطرات ناشی از مدح چاپلوسانه در مورد خود را خنثی کرده اند و در سیره عملی خویش نیز هیچ گاه فرصت چاپلوسی را در اختیار اطرافیان قرار نمی دادند و تا جایی پیش رفته اند که عقل را معیار مناسبی برای قیاس آنچه مداحان و مورخان می گویند و قیاس و میزانی برای آیندگان برشمرده اند. متاسفانه ما گاهی اوقات گفتارهای بزرگان دین و معرفت را به فراموشی می سپاریم.
 
 
   دکترعلی برهانی 
 
 
   روزنامه سلامت ( www.salamat.ir )  

گوش دادن فعال

گوش دادن فعال

مقدمه


گوش دادن فعال یافتن معنای گفتار دیگران در ذهن خود است. با این تعریف شنیدن با گوش دادن متفاوت است. شنیدن فعالیتی جسمی است و نیازی به یادگیری ندارد، چرا که دستگاه شنیداری ما غیرارادی در اثر برخورد با صداها ، تحریک شده و شنیدن احساس می‌شود. اما گوش دادن فعالیتی ذهنی است که .....

ادامه نوشته

نقل‌قول‌هایی در رابطه با "تجربه"

نقل‌ قول‌هایی در رابطه با " تجربه "

-         تجربه مثل سنگ آسیاب می‌ماند و خوش‌شانس خواهیم بود اگر روشنمان کند نه آسیاب. – جاش بایلینگ (Josh Billings)

-         تجربه با صنعت به‌دست می‌آید و با گذر سریع زمان کامل می‌شود. – ویلیام شکسپیر (William Shakespeare)

-         تجربه مثل مدرسه‌ای است که بچه تنبل هیچ از آن یاد نمی‌گیرد. درست است که می‌توان توصیه کرد اما عمل افراد در دست ما نیست. – بنجامین فرانکلین (Benjamin Franklin)

-         درس گرفتن از محیط بهتر است از آموزش و تحصیل. – ویلیام ووردزوورس  (William Wordsworth)

-         خیلی خوب است که با درس گرفتن از بدشانسی‌های دیگران، یاد بگیریم که از چه چیزهایی دوری کنیم. – پابلیوس سیروس (Publius Syrius)

-         تجربه دیگران به علم ما می‌افزاید اما نه به خرد ما. آن را باید گران‌تر بخریم. – هوسی بالو  (Hosea Ballou)

-         به همه افکار خردمندانه تابحال هزاران بار فکر شده است، اما برای اینکه آنها واقعاً از آنِ خودمان کنیم، باید دوباره صادقانه به آنها فکر کنیم تاجاییکه در تجربه شخصیمان ریشه بگیرند. – جانان وولفگانگ فن گوته (Johann Wolfgang von Goethe)

-         کسی آب را خوب می‌شناسد که درآن شنا کرده باشد. – ضرب‌المثل دانمارکی

-         اگر می‌خواهید راه پیش‌رویتان را بشناسید، از کسی بپرسید که از آن رد شده باشد. – ضرب‌المثل چینی

-         گذر سال‌ها چیزهایی به ما می‌آموزد که روزها از آن بی‌اطلاعند. – رالف والدو امرسون (Ralph Waldo Emerson)

-         آنهایی که آخر می‌آیند، با یک مزیت وارد می‌شوند. باثروت گذشتگان زاده می‌شوند. ابزار قضاوت برای آنها آماده است و زیربنای علم در دستانشان قرار داده شده است. از این گذشته، اگر چیزی توسط گذشتگان امتحان شده، باید آن را از دست می‌داده، چراکه زمان حال درواقع قدیمی‌ترین است و بیشترین تجربه از آن خواسته می‌شود. – کولیر (Collier)

-         تجربه طاقی است که باید روی آن خانه بسازید. – هنری بروک آدامز (Henry Brook Adams)

-         تجربه جواهر است، و باید اینطور باشد، چراکه برای به‌دست آوردن آن بهای شگرفی باید پرداخت. – ویلیام شکسپیر

-         تجربه نوری است که راه رفتن را برایتان امن‌تر می‌کند و مرد عجولی نیست که انتظار دارد از همان راهی که در گذشته برایش موفقیت آورده، در آینده به موفقیت برسد.  – وندل فیلیپس (Wendell Phillips)

-         آن یادگیری که با مشاهده و تجربه خود به دست آید، فراتر از چیزی است که با آموزش کسب شود چراکه دانش مسافر فرای دانش کسی است که داستان سفر او را می‌خواند. – توماس آ کمپیس (Thomas a Kempis)

-         یک لحظه بینش گاهی ارزشمندتر از تجربه یک زندگی است. – اولیور وندل هولمز (Oliver Wendell Holmes)

-         تجربه چیزی نیست که برای انسان اتفاق بیفتد: آن چیزی است که مرد در جواب آنچه برایش اتفاق می‌افتد انجام می‌دهد. – آلدوس هاکسلی (Aldous Huxley)

-         تجربه مادر همه دانش‌هاست. – میگوئل دو سروانتس (Miguel de Cervantes)

-         تجربه فرزند تفکر است و تفکر فرزند عمل. نمی‌توان از درون کتاب انسان‌ را شناخت. – بنجامین دیسرائلی (Benjamin Disraeli)

-         تجربه به خطا نمی‌رود؛ این قضاوت شماست که با انتظار آنچه در توانش نیست مرتکب اشتباه می‌شود. – لئوناردو داوینچی (Leonardo da Vinci)

‌منبع :

http://www.mardoman.net/success/experqt/

انواع سخنرانی

انواع سخنرانی

1 ـ سخنوری‌ سیاسی‌ : مخصوص‌ كسانی‌ است‌ كه‌ دست‌ اندركار سیاسی‌ هستند مانند زمامداران‌ ممالك‌ ، وزرا ،فرستادگان‌ كشورها به‌ سازمانهای‌ جهانی‌ ، نمایندگان‌ دولت‌ در مجلس‌ مقننه‌ و بطور كلی‌آنانكه‌ به‌ نحوی‌ از انحاء در امور سیاسی‌ دخالت‌ دارند . سخنور سیاسی‌ باید علاوه‌ بر آگاهی‌ از اصول‌ و قواعد سخنوری‌ علوم‌ و فنون‌ گوناگونی‌را كه‌ در عالم‌ سیاست‌ كاربرد دارد بداند با اوضاع‌ و احوال‌ كشور خود و مردم‌ آن‌ آشناباشد از جریانات‌ سیاسی‌ و آنچه‌ در جهان‌ می‌ گذرد بی‌ خبر نماند ملتهای‌ جهان‌ را بخوبی‌بشناسد و از روحیات‌ هر یك‌ از آنان‌ اطلاعات‌ لازم‌ بدست‌ آورد تا بتواند با احاطه‌ كامل‌به‌ مسایل‌ سیاسی‌ نقش‌ خود را بخوبی‌ ایفاء كند و وجودش‌ چه‌ در داخل‌ و چه‌ در خارج‌كشور منشاء اثری‌ باشد .

2 ـ سخنوری‌ قضایی‌ : مخصوص‌ جلسات‌ دادگاههاست‌ و برای‌ رفع‌ اتهام‌ یا دفاع‌ از حق‌ بكار می‌ رود . شرط‌ اول‌ سخنوری‌ قضایی‌ اطلاع‌ كامل‌ از علم‌ حقوِ و دانشهای‌ دیگری‌ از قبیل‌ فلسفه‌ ،منطق‌ ، فقه‌ ، تاریخ‌ و روانشناسی‌ می‌ باشد لذا غالباً طرح‌ شكایت‌ یا دفاع‌ به‌ عهده‌ كسانی‌واگذار می‌ شود كه‌ از علوم‌ فوِ الذكر آگاهی‌ دارند این‌ اشخاص‌ را در اصطلاح‌ قضایی‌وكیل‌ دادگستری‌ گویند .

3 ـ سخنوری‌ علمی‌ : یكی‌ از مختصات‌ عصر حاضر رواج‌ و تداول‌ سخنوری‌ علمی‌ است‌ روزی‌ نیست‌ كه‌ دریكی‌ از نقاط‌ جهان‌ كنگره‌ یا سمیناری‌ تشكیل‌ نشود و در آن‌ مجامع‌ دانشمندان‌ و محققان‌در باره‌ مطالب‌ مختلف‌ علمی‌ بحث‌ و گفتگو نكنند . پیشرفت‌ سریع‌ دانش‌ و بطلان‌ نظریه‌های‌ قدیم‌ علمی‌ ایجاب‌ می‌ كند كه‌ دانشمندان‌ جهان‌ دور هم‌ گرد آیند و عقاید و افكارخود را برای‌ همگان‌ و مردم‌ علاقمند بیان‌ كنند و اگر قانون‌ جدیدی‌ كشف‌ كرده‌ یا به‌وجود مادة‌ تازه‌ ای‌ پی‌ برده‌ اند درستی‌ آن‌ قانون‌ را به‌ اثبات‌ رسانند و یا خصوصیات‌ماده‌ جدید را تشریح‌ كنند . ناگفته‌ پیداست‌ كه‌ سخنرانی‌ علمی‌ به‌ مراتب‌ دشوار تر از انواع‌ دیگر سخنرانی‌ است‌ زیراسخنران‌ در عین‌ حال‌ كه‌ باید حق‌ مطلب‌ را ادا كند و از مسیر یك‌ پژوهش‌ علمی‌ خارج‌نشود ناگزیر است‌ تدابیری‌ اتخاذ كند كه‌ گفته‌ هایش‌ ملال‌ انگیز و كسالت‌ آور نباشد ومطالب‌ بسیار مهم‌ علمی‌ با بیان‌ ساده‌ و درخور فهم‌ همه‌ حضار ایراد گردد . گفتن‌داستانهای‌ كوتاه‌ و آوردن‌ مثلهای‌ مختلف‌ و همچنین‌ خواندن‌ اشعاری‌ به‌ مناسبت‌ حال‌ ومقال‌ و ذكر نكته‌ های‌ ظریف‌ و لطیف‌ عواملی‌ است‌ كه‌ می‌ تواند به‌ یاری‌ سخنران‌ بشتابدو سخن‌ او را از یكنواختی‌ بیرون‌ آرد .

4 ـ سخنوری‌ تشریفاتی‌ : این‌ نوع‌ سخنرانی‌ كه‌ آن‌ را سخنرانی‌ نمایشی‌ نیز می‌ گویند بیشتر در مجالس‌ رسمی‌ انجام‌می‌ گیرد و در مواردی‌ است‌ كه‌ بخواهند از كسی‌ تجلیل‌ كنند و خدمات‌ او را موردستایش‌ قرار دهند . سخنانی‌ كه‌ موقع‌ تجلیل‌ از مقام‌ علمی‌ ، ادبی‌ یا سیاسی‌ كسی‌ گفته‌ می‌ شود همچنین‌خطابه‌ هایی‌ كه‌ مثلاً هنگام‌ دادن‌ دكترای‌ افتخاری‌ به‌ یك‌ شخصیت‌ بزرگ‌ ایراد می‌ گردداز این‌ قبیل‌ است‌ .

5 ـ سخنوری‌ منبری‌ : سخنوری‌ منبری‌ كه‌ آن‌ را می‌ توان‌ سخنوری‌ مذهبی‌ نیز نامید بیشتر مخصوص‌ روحانیان‌و راهنمایان‌ دینی‌ و مذهبی‌ است‌ و تكیه‌ سخنور بیشتر به‌ كلام‌ خدا و تعلیمات‌ انبیاء واولیاست‌ . هدف‌ این‌ سخنوری‌ نشان‌ دادن‌ راه‌ راست‌ و تقویت‌ ایمان‌ مردم‌ است‌ بنابراین‌بیش‌ از هر چیز با معنویات‌ سر و كار دارد .

سابقه تاریخ سخنوری در دائرة المعارف های گذشته

سابقه تاریخ سخنوری در دائرة المعارف های گذشته


دايره‌المعارف در دنياي باستان. اگرچه گاه به ارسطو به منزله "پدر دايره‌المعارف" اشاره مي‌شود، ظاهراً نخستين دايره‌المعارف به همت سپئوسيپوس (338 ق.م)، فيلسوف يوناني و شاگرد افلاطون، در سده چهارم پيش از ميلاد گردآوري شد، كه فقط قطعاتي از آن بازمانده است. نخستين دانشنامه‌نويس رومي، دانشمند سده اول، ماركوس ترنتيوس‌وارو[2]  بود كه دايره‌المعارفي در علوم انساني با عنوان >آثار عتيق رباني و انساني<[3]  شامل دستور زبان، جدل، فن بيان و بلاغت، هندسه، حساب، اخترشناسي، موسيقي، پزشكي، و معماري گرد آورد. اين اثر نيز باقي نمانده است.

كهن‌ترين دايره‌المعارف كامل بازمانده، دايره‌المعارف >تاريخ طبيعي<[4]  (حدود 79 ميلادي) از پليني است. مباحثي كه در سي وهفت جلد اين دايره‌المعارف به آنها پرداخته شده عبارتند از توصيف رياضي و طبيعي جهان: انسان‌شناسي، گياه‌شناسي، كشاورزي، جنگل‌داري، باغباني، جانورشناسي، كاني‌شناسي، و كاربرد فلزات و سنگ‌هاي قيمتي در هنرها. اين اثر حدود هزار و پانصد سال مورد توجّه مردم بود.

دايره‌المعارف‌هاي قرون وسطي و دوره رنسانس. حدود آغاز سده پنجم ميلادي، مارتيانوس مينوس فليكس كاپلا[5] ، دانشمند و حقوقدان كارتاژي دايره‌المعارفي درباره علوم انساني هفتگانه با عنوان >پيوند واژه‌شناسي و سخنوري<[6]  نوشت كه در قرون وسطي به عنوان كتاب درسي اعتبار بسيار داشت و به گونه‌اي گسترده به كار مي‌رفت. اين اثر شباهت چنداني با مفهوم امروزي دايره‌المعارف نداشت و اثري تمثيلي است كه به نظم و نثر نوشته شده به وصف وصلت مريخ >سخنوري<[7]  و "دوشيزه دانشمندي" به نام فيلولوجيا >واژه‌شناسي<[8]  پرداخته است. چشمگيرترين جنبه اين اثر بيان اين نكته است كه سياره‌هاي مريخ و مشتري گِرد خورشيد، و نه زمين، مي‌گردند. نخستين دانشنامه مسيحي را كه چندين سده مورد احترام بود، قديس ايزيدور اشبيلي به سال 623 م. به نام >ريشه‌شناسي<[9]  براي اسپانيايي‌هاي تازه مسيحي شده گرد آورد. اين اثر به علومي چون پزشكي، جانورشناسي، زمين‌شناسي، چهره‌هاي تورات، دستور زبان، جنگ، بازي‌ها، كشتي‌ها، و بناها مي‌پردازد و برحسب حروف الفبا تنظيم شده است. در سده نهم، كتاب ايزيدور در بيست و دو جلد و 325 فصل بازآرايي شد و رابانوس ماروس[10] ، اسقف اعظم مينز، به ويرايش آن پرداخت. در اين بازآرايي، كتاب با نام خداوند و فرشتگان آغاز شده است كه مدت‌ها شيوه سنتي و معتبر دايره‌المعارف‌نويسي باقي ماند. رابانوس به سال 847 اثر خود را به لويي دوم، پادشاه آلمان، تقديم كرد؛ اين اثر نخستين بار با عنوان >درباره جهان<[11]  در 1473 به چاپ رسيد.

.[2] Marcus Terentius Varro

.[3] Rerum Humanarum et Divinarum Antiquitates

.[4] Historia Naturalis

.[5] Martianus Minneus Felix Capella

.[6] The Marriage of Philology and Mercury

.[7] Mercury

.[8] Philologia (philology(

.[9] Etymologiarum, seu Originum Libri

.[10] Rabanus Mourus

.[11] De Universo

 منبع :

http://portal.nlai.ir/daka/Wiki%20Pages/دايره‌المعارف.aspx

آشنایی با هوش های هشت گانه انسان : هوش زبان شناختی

آشنایی با هوش های هشت گانه انسان : هوش زبان شناختی

هوش تصویری
هوش تصویری یا فضایی یعنی توانایی تجسم تقریبا هر چیزی حتی تجسم فکر‌ها؛ یعنی اینکه وقتی به شما مي‌گویند دموکراسی، بتوانید برای مفهوم دموکراسی، یک تصویر ذهنی از آدم‌های یک جامعه دموکرات در ذهنتان بسازید.
اگر خیلی باهوش باشید، مي‌توانید همین تصویر را تغییر بدهید طوری که  ....

ادامه نوشته

آشنایی با قالب ها و گونه های بیان (7)

آشنایی با قالب ها و گونه های بیان (7)


(50) فن تلخیص کتاب  عادل یغما

(51) همان ص 10.

(52)  پیک قصّه نویسی 1 قصّه چیست ؟ - مهدی حجوانی ص30.

(53)  انواع ادبی و آثار آن در زبان فارسی _ دکتر حسین رزمجو ص 163.

(54) همان  صص 171- 170.

(55) همان ص 171.

(56) همان ص 175.

(57) همان ص 179.

(58) همان ص 181.

(59) همان-ص169.

(60) مجله ی رشد ادب فارسی  سال هفتم  زمستان 1371  ش 31- ص 8  گفتاری در باب هنر  دکتر عبدالحسین فرزاد.

(61) در باره ی ادبیات و نقد ادبی  دکتر خسرو فرشید ورد  ج1  ص 74.

(62) فارسی و آیین نگارش  دوم دبیرستان  ص 206.

(63) همان  204.

(64) زبان و نگارش فارسی  دکتر احمدی گیوی ، دکتر حاکمی ، دکتر شکری و دکتر طباطبایی اردکانی  71.

(65) فارسی و آیین نگارش  سال دوم دبیرستان ص 204 .

(66) همان.

(67)  برخی از مثلها و تعبیرات فارسی (ادبی و عامیانه )  دکتر هاشم رجب زاده  مقدّ مه ی کتاب .

(68) انواع ادبی و آثار آن در زبان فارسی  دکتر حسین رزمجو  ص 185.

(69) همان  ص 190.

(70)  همان صص 212-211.

(71)  زبان و نگارش فارسی  احمدی گیوی ، حاکمی ، شکری و طباطبایی اردکانی  ص194.

(72)  هفته نامه ی وحدت  سال چهارم ش 127 ص 13  گفت و گوی با برادر قصّه  نویس آقای محمد جواد خاوری  قسمت آخر .

(73)   زبان و نگارش فارسی  احدی گیوی ، حاکمی ، شکری و طباطبایی اردکانی  ص 145.

(74)  انوع ادبی و آثار آن در زبان فارسی  دکتر حسین رزمجو- ص 21.

(75)  همان ص 22.

(76)  همان ص 26.

(77)  همان-ص 32.

(78)  همان- ص 33.

(79)  همان  ص36.

(80)  همان- ص 38.

(81) همان- ص39.

(82) همان  ص 40.

(83) همان- ص 41.

(84) همان ص 43.


منبع :


http://www.faratarazmarzha.org/Islami/OshnaibaQalb.htm

آشنایی با قالب ها و گونه های بیان (6)

 

آشنایی با قالب ها و گونه های بیان (6)


 پا نوشت ها :

(1)  روش فن خطابه  درس دوم  از سلسله درسهای واحد فنّ خطابه  دفتر تبلیغات اسلامی حوزه ی علمیه ی قم  شعبه خراسان .

(2)  بر سمند سخن  دکتر نادر وزین پور  ص 413

(3)  فرهنگ عمید  حسن عمید .

(4)  همان .

(5)   مجله ی رشد ادب فارسی  سال ششم  ش 24  بهار 1370 « گفتار ی در باب هنر » از دکتر عبدالحسین فرزاد .

(6)   زبان و نگارش فارسی  مؤلفان : دکتر حسن احمدی گیوی ، دکتر اسماعیل حاکمی ، دکتر یدالله شکری و ...

ادامه نوشته

آشنایی با قالب ها و گونه های بیان (5)

آشنایی با قالب ها و گونه های بیان (5)


  قطعه :

      « قطعه ابیاتی است متحد الو زن ومتفق القافیه که بیت اول آن مصرّع نیست َ، حد اقل ابیات قطعه ، دو وحد اکثر پانزده شانزده و غالبا حدود هفت الی ده بیت است و گاه بنا بر ضرورت تا حد چهل و پنجاه بیت نیز می رسد .

   معنی لغوی قطعه ، بریده شده و   .....

ادامه نوشته

آشنایی با قالب ها و گونه های بیان (4)

آشنایی با قالب ها و گونه های بیان (4)


19  8  مقامه :

    « مقامه در لغت به معانی جای نشستن مجلس ، مجمع قبیله ، مجلس سخنرانی ، موعظه ، خطبه و مترادف حدیث و حکایت و تاریخ آمده است که کسی آن ها را گرد آورد ، وبا عبارات مسجّع ومقفّا و آهنگ دار برای جمعی بخواند یا بنویسد و دیگران آن را بر انجمنها ودر مجالس خاص بخوانند و آهنگ کلمات واسجاع آن به سجع طیر وتفرید کبوتران وقمریان شبیه است ، لذّت و نشاط یابند ، از لحاظ ادبی « مقامات» قصّه های کوتاهی است که در آن ها راوی معیّنی ، شخص واحد را در حالات مختلف وصف می کند ، در مقامات عربی این شیوه در کلّیه ی مقامه ها رعایت شده است  ولیکن مقامات فارسی به راوی معیّن و قهرمان معیّن مقیّد نیست» ( 69)    

  20-9-نمایشنامه و فیلمنامه (سنا ریو):

«نمایشنامه،نوشته ای است که ....

ادامه نوشته

آشنائی با قالب ها و گونه های بیان (3)

آشنائی با قالب ها و گونه های بیان (3)


ح- توقیع :

  « دستخط و فرمان پادشاهی که از سر قهر نوشته شده باشد » (42)

 ط- بیانیه :

  نوشته ی است که در آن احزاب ، گروهها ، سازمانها ،ویا شخصیتهای مهم دینی ، مذهبی و سیاسی و... در موضوعات مورد نظر اعلام موضع می کنند .

ی-اعلامیه و اطلاعیه :

 اعلامیه و اطلاعیه ، کلمه های عربی است از نظر لغت به معنی ورقه ای است که از طرف دولت یا حزبی و جمعیتی منتشر می شود و مطلبی را به اطلاع عموم مردم می رساند ، معمولا توسط اعلامیه از مردم دعوت می گرددتادر مجلس سخنرانی که ....

ادامه نوشته

آشنایی با قالب ها و گونه های بیان (2)

آشنایی با قالب ها و گونه های بیان (2)

گونه های گزارش :  

   الف- گزارش کوتاه :

     گزارش کوتاه « نوشته ای است که به تحقیقات وسیع نیازی ندارد ، در بعضی از ادارات و سازمان ها بر اساس مدارکی که در پرونده موجود است گزارش کوتاه برای مقامات مسؤول تهیه می کنند تا آنان بتوانند در مورد چگونگی پاسخ یا عمل تصمیم بگیرند » (18)

 ب- گزارش خبری :

   گزارش خبری « نوشته ای است که    

ادامه نوشته

آشنایی با قالب ها و گونه های بیان (1)

آشنایی با قالب ها و گونه های بیان (1)

 

بعضی از دانشمندان گفته اند : « البیان بیا نان ، بیان اللسان و بیان الا قلام ، بیان اللسان تدرسه الا عوام و بیان الا قلام باق علی مرالایام »

   بیان دوگونه است : بیان زبان و بیان قلم ، بیان زبان با گذشت زمان کهنه می شود واز بین می رود ، ولی بیان قلم ها برای همیشه با قی می ماند .

    این دو بیان در قالب های گوناگون قابل ارایه است ، بیان زبان در قالب های : سخنرانی ( خطابه ) ، گفت وگو ( مصاحبه ) درس ، جلسه ، سمینار ، کنفرانس ، محاورات ، مکالمات ،مشاورات و...ارایه می شود و همینطور قالب های بیان قلم که ...

ادامه نوشته

تاریخ سخنوری : جریده

تاریخ سخنوری : جریده

جَریده، نوعی عَلَم عزا در دسته‌های سینه‌زن و زنجیرزن که آن را چند روز از ماه محرم در برخی از نواحی ایران، به ویـژه در کاشان، قم، کرمان، یزد، خراسان و هرمزگان می‌گردانند.
جریده در زبان و ادب فارسی به معنای دفتر (نک‍ : برهان ...، بهار عجم، آنندراج، نیز نفیسی)، شاخۀ بی‌برگ و شاخۀ بی‌برگ نخل (داعی الاسلام، نفیسی، لغت‌نامه...، نیز معین)، نیزۀ کوچک مخصوص قلندران (برهان، نیز آنندراج)، روزنامه و نشریه (داعی الاسلام، لغت‌نامه، نیز معین)، زبده، کارآمد و جنگی (مثلاً با لشکر جریده روی به طوس نهاد: راوندی، 100؛ با دو هزار سوار جریده، تاختن آورد: تاریخ...، 369)، دو چوب نازک و کوتاه که به هنگام دفن مرده زیر بغل او می‌گذارند (جریدتین) (بهار عجم، آنندراج، داعی الاسلام)، و مانند آنها آمده است. جریده به این معانی در متون تاریخی و نثر و ....

ادامه نوشته

قلمرو داستان فارسی

قلمرو داستان فارسی 

کشش ما ایرانیان به خودرایی و بی میلی ما به هم رایی و هماهنگی حکایت ناگفته ای نیست. شکوه من اما در اینجا تنها به یک گوشه بسیار کوچک آن برمی گردد: ناهماهنگی برخاسته از بی اعتنایی به قاعده ها ی زبانی در برساخت و کاربرد ترم های ادبی . این ناهماهنگی در زمان تولید انبوه متن و نبود کنترل کیفیت، با رواج بی رویه ندانم کاری های زبانی و ادبی هم به زبان و ادبیات آسیب می رساند و هم خوانش خواننده را در دست انداز می اندازد. در روزگاری که   ....

ادامه نوشته

گزافه گوئی


گزافه گوئی

اغراق همانند دروغ پدیده‌ای معمولی‌تر از آن است که بسیاری حاضر به پذیرش آن هستند. ما همگی در جهان پیرامون خود کسانی را می‌شناسیم که چه به طور معمول و چه برخی اوقات در رابطه با مسائلی خاص دست به اغراق می‌زنند. این ویژگی را نزد سیاستمداران و خوش‌سخنان بیشتر از بقیه می‌توان یافت. سرشناس‌ترین متخصص کنش نمایشی، گوفمن، به ما می‌گوید که

ادامه نوشته

درست بنويسيم

درست بنويسيم


به این چند جمله دقت کنید :


1- اين سخن توسّط استاد گفته شد. 
2- كتاب مدير مدرسه نوشته ي جلال آل احمد كه مبين مشكلات آموزسي ايران است را خواندم 
3- فينال آخر مسابقات جام جهاني را ديدم. 
4- ظرفيت مسافر اين پايانه بسيار محدود است.
5- اخوان اعزّه مستحضرند كه   .....

ادامه نوشته

« صنایع بدیعی ؛ سخنوری یا معانی بیان »   

 « صنایع بدیعی ؛ سخنوری یا معانی بیان »   

صنایع بدیعی یا سخنوری  Rhetoric که از کلمه یونانی  ρήτωρ  به معنی " سخنور" گرفته شده است هنر یا تکنیک باور- برانگیزی به کمک زبان است .  در فرهنگ غربی صنایع بدیعی یا سخنوری  یکی از سه منشا  هنرهای غیر- سنتی یا دروس سه گانه Trivium است ( دیگر آنها ، دستور زبان Grammarو منطق Dialectic است ) . در دوره های باستانی و میانه ، گرامر در رابطه با استفاده ی درست از زبان ، از راه  مطالعه و نقد مدل های ادبی ، و منطق در رابطه با آزمون و ابداع دانش جدید از راه فرایند پرسش و پاسخ بوده است . اما  صنایع بدیعی یا سخنوری در رابطه با باور - برانگیزی در جامعه ، محافل سیاسی  مثل نشست ها و جلسات دادگاه بوده است . به این ترتیب است که گفته می شود سخنوری در جوامع آزاد و دمکراتیک با حقوق آزادی گفتار ، آزادی گرد همآیی  و حق رای سیاسی  برای بیشتر جامعه شکوفا شد .

 

مفهوم سخنوری به شکل گسترده ای در گذر تاریخ 2500 ساله اش دگرگون شد . امروزه سخنوری با گستره ای وسیع تر به عنوان هنر یا شیوه ی باور - انگیزی از راه سیستم های نمادین و به طور ویژه زبان است یا این که می توان سخنوری را عملکرد باور- بر انگیز تمامی کارکرد های انسان ، شامل عملکرد های نمادین مثل استفاده ی زبان دانست .

 

هر دو عبارت سخنوری و سفسطه امروزه به وجه بد- نام شده و یا  تحقیر آمیز استفاده می شوند یا بین مفهوم درست و صحیح اطلاعات و کژ- -فهمی  ، تبلیغات یا پیچاندن حرف ، یا برای بد نام کردن اشکال خاصی از استدلال های کلامی  به صورت دروغ . با این حال صنایع بدیعی به عنوان هنر باور - بر انگیزی به نقش خود در زندگی مردم امروز ادامه می دهد .

منبع :

http://zinatnoor.persianblog.ir/page/pipqarmiz2

سخنوري و روابط عمومي

سخنوري و روابط عمومي

سخنوري فن يا هنري است كه به وسيله آن مي‌توان شنونده را اقناع و بر منظور خويش آشنا و ترغيب كرد و اين فن كاربرد فراواني در روابط عمومي دارد.

از اين فن مي‌توان در بازديدها، سمينارها، گردهمايي‌ها‚ جلسات مختلف، ارتباطات درون سازماني و برون سازماني و ديگر موارد بهره گرفت.


پندهايي در سخنوري


1. سخنوري هنري است كه   ....

ادامه نوشته

سه كاركِرد بنيادي زبان

سه كاركِرد بنيادي زبان

 

زبان ابزاري آن‌چنان ظريف و پيچيده‌است كه ممكن‌است چندگونگی كاربرد آن‌ از نظر پوشيده بماند. ما بطور طبيعي ميل به ساده‌سازي داشته، اما عدم توجه به بستر كارگيري زبان و اغراض متنوعي كه زبان به خدمت آنها درمي‌آيد، ممكن‌است مارا در كج‌راهي ناشي از واژه‌ها و گفتار قراردهد. واژه‌ها هميشه به‌انجام وظيفه ‌آنچه در ظاهر نموده ‌مي‌شوند نيستند.

 

        منطقدان بطور عمده به زبان از آن جهت كه بگونه آگاهمندانه بکار برده شود علاقمند است— يعني، در تاييد يا انكار گزاره‌ها، پيكربندي استدلالها، ارزیابی استدلال، و نظاير آنها. كاربرد آگاهمندانه زبان آنگاه كه با كاربردهاي ديگر آن همراه گردد، ميتواند بهتر فهميده شود.

يكي از تاثيرگزارترين فيلسوفان قرن ‌بيستم لودويك ويتگنشتاين، [بررسي‌هاي فلسفي (1953)]، براستي پاي ميفشارد كه ”كاربرد‌هاي بيشماري براي آنچه آنها را ‌«نشانه»، «واژه»، «جمله»‌ مي‌ناميم وجود‌دارد.“ ازجمله نمونه‌هايي كه ويتگنشتاين اشاره ‌ميكند: فرمان‌دادن، وصف ظاهر اشياء يا ارايه اندازه‌هاي آنها، گزارش رويدادها، گمانه‌زني در باره يك رويداد، ساخت و آزمون فرضيه‌ها، نمايش نتايج يك آزمون بصورت جداول و نمودار، ساخت يك داستان، رفتار نمايشي، آواز‌ خواندن، طرح چيستان، ترجمه از زباني به زبان ‌ديگر، ساخت لطيفه، حل يك مساله بشيوه رياضي، انديشيدن، دشنام دادن، نفرين كردن، احوال‌پرسي، و نماز و عبادت.

در مقابل اين‌همه گونا‌گونيِ شگفت‌آورِ كاربرد‌هاي زبان، مي‌توان نوعي طبقه‌‌بندي سه‌گانه را برآن تحميل‌كرد: آگاهمندانه، سخنورانه، و خواستاري. سودمندي فراوان اين تقسيم سه‌گانه توسط بسياري از نويسندگان متون منطق و زبان‌ آزموده ‌شده ‌است.

 

1.    نخستين اين سه كاربرد زبان عبارت ‌است از برقراري ارتباط براي انتقال آگاهي‌ها( اطلاعات). بطور معمول اين كار با تاييد(يا انكار) وقالب‌ريزي آن در گزاه‌ها انجام مي‌پذيرد. زبان جهت تاييد يا انكار گزاره‌ها، و يا ارائه استدلال به‌كار‌ گرفته‌مي‌شود. اين موارد كاركِرد زبان را آگاهمندانه ناميده. مراد ما در اينجا از واژه آگاهي مشمول آگاهي نادرست نيز هست: گزاره‌هاي‌ درست و نادرست، و همينطور استدلالهاي صحيح و استدلالهاي ناصحيح. كاربرد گفتار آگاهمند، توصيف جهان و استدلال براي آن[[توصيف]] ‌است، فارغ ار آنكه واقعيات انتسابي مهم است يا نه، كلي است يا جزئي. ثبت برسيهاي نجومي، حوادث تاريخي، جغرافيايي از نمونه كاربردهاي آگاهمند زبان هستند.

 

2.    همانگونه كه سرراست‌‌ترين نمونه سخن آگاهمند را درگزارشات دادگاهي يا آزمايشگاهي مي‌توان يافت، بهترين نمونه‌ها را نيز وقتي زبان به‌خدمت سخنوري است را ميتوان در اشعار غنايي و [[وصف‌حال]] پيدا نمود. [[خاقاني هنگام گذر از ويرانه‌هاي تاق كسري در بيتي از قصيده معروف خود مي‌گويد:

 

يـك ره ز لب دجـله منــزل بــه مدايـن كـن                 وز ديـده دوم دجـله برخـاك مداين ران

خود‌دجله‌ چنان‌ گريد، صددجله‌ خون‌ گويي‌    كز گرمي‌ خونابش‌ آتش‌ چكد ازمژگان{+}]]                                               
وي برآن نيست كه نظريه‌اي تاريخي را به آگاهي ‌ما رسانده، او حسرت آميخته به ‌تحسين خود را از عظمت ويران‌شده 
بازنمون مي‌كند. آنچه ميگويد در باره صحنه‌ مقابل خود است، و درست نيز هست، اما غرض اصلي او گزارشي آگاهمندانه از منظره مقابل نيست. شور و حالي است كه به ‌او حاصل شده و مي‌خواهد اين شور حال را در ما بيانگيزاند. وظيفه زبان در كاركرد سخنورانه بروزدهنده ياانگيزاننده احساس است.

 مراد ما از واژه ”سخن“ در دراينجا بسي باريك‌تر از كاربرد همگاني آن است، كه در وسيع‌ترين كاربرد گاه مراد از از اين واژه، مفهومي نزديك به خود زبان است. منظور ما از سخنوري همان است كه در انتهاي پاراگراف قبل آمد بوده. بنابراين كاركِرد سخنورانه زبان عبارت‌ است از بيان و  انتقال احساسات، انگيزه‌ها و گرايشها.

كاركِرد سخنورانه زبان هميشه بگونه شعر نيست. ما تاسف‌ و پشيماني خود را با عباراتي نظير “چه بدشد،“ يا “چه حيف،“ و يا احساس ذوق، تشويق و تعجب را با عباراتي نظير “چه عالي!“، “آفرين“، “ يا “عجب!“ بروز ميدهيم. عواطف شديد را عشاق همراه با زمزمه‌هاي تنهاييِ خود و با گله و ستايس از معشوق نشان مي‌دهند. احساس يك پرستشگر از هيبت وحيرت گستردگي جهان رازآلود ميتواند با نواي موزون نماز نمود‌ يابد. اين نوع دوم كاربرد زبان به قصد ارتباط براي انتقال آگاهي‌ها نيست بلكه بيان انگيزه، احساسات و گرايش‌ها است. گفتار سخنورانه از آن جهت كه سخنورانه هست نه درست‌ است و نه نادرست. بكارگيري و قضاوت درستي و نادرستي، صحت و ناصحتي، براي غزلي عاشقانه از دست‌دادن آن و باختن ارزشهاي گرانبهاي آن‌ است. البته بعضي اشعار ممكن است جنبه آگاهمند نيز داشته كه در خور اهميت نيز باشند. اشعاري كه به نوعي در بردارنده انتقاد از زمانه و پيشنهاد براي گزيدن روشي از زندگي است در دنياي ادبيات كم‌ نيستند. اما اين‌گونه اشعار جنبه‌اي بيش از صرف سخنوري دارند. ميتوان گفت آنها  "كاربرد ممزوج" يا كاركِرد چند‌گانه‌اي را عهده‌دار هستند. اين نكته در بخش بعد بيشتر مورد بحث واقع قرار ‌خواهد گرفت. از جمله ميتوان اين بيت از حافظ را شاهد مثال آورد:

 

[[بنشين بر لب جوي و گذر عمر ببين    كايـن اشــارت ز جـهـان گــذران  مارا بس

  نــقـد بازار جهـان بنـگـر و آزار جهـان     گر شمارا نه بس اين سودوزيان مارا بس{++}]]

 

 سخن‌(به معناي گفته شده) را مي‌توان به دو مؤلفه تجزيه و تحليل كرد. وقتي فردي در تنهايي به نفرين و دشنام ميپردازد، شعري مي‌سرايد كه بناندارد به كسي نشان‌دهد، يا در خلوت خود به پرستش مي‌پردازد، كاركرد زبان در بيان احساسات فرد به‌كار گرفته شده‌است، اما هيچ قصدي نيست تا احساس مشابه‌اي را در فرد ديگري برانگيزاند. از طرف‌ديگر، خطيبان بدنبال ورود به ديگران هستند، عاشقي كه تمنيات خود از معشوق را به‌زباني عاشقانه بيان‌ميكند، وقتي انبوه جمعيت به تشويق قهرمانان تيم مورد علاقه خود مي‌پردازند، زبان نه تنها براي بروز احساس بكار ‌رفته بلكه ميخواهد وظيفه سرايت و انتقال اين احساس مشابه را به ديگران نيز عهده‌دار گردد. گفتار‌ سخنورانه ازاين قرار به بازنموني احساسات گوينده يا انگيزش احساسات معيني در مخاطب ميپردازد. و البته مي‌تواند هردو نيز باشد.

 

3.     زبان وظيفه سومي نيز دارد، كاركرد خواستاري براي هنگامي كه غرض آن درخواست براي انجام يا جلوگيري از انجام عمل آشكاري است. روشن‌ترين نمونه‌ اين كاربرد زبان، فرمان يا درخواست است. وقتي مادري از فرزند كوچك خود مي‌خواهد كه دستهايش را قبل از شام بشويد، غرضي جهت انتقال آگاهي( اطلاعات) يا سخنوري يا انگيزاندن شور و احساسي هرگز در ميان نيست. زبان به‌خاطر آنكه موجب نتيجه‌اي شود بكار‌گرفته شده‌ است. همينطور وقتي قصد خريد بليط سينما را داريم و به فروشنده بليط گفته: "لطفاً دوتا"، زبان خواستاري بكار ‌رفته‌ تا موجد عملي شود. بين فرمان و درخواست ممكن است تفاوتي هشيارانه موجود ‌باشد-- اكثر فرامين را با تغيير آهنگ كلام ويا فقط با افزودن عبارت "لطفاً" يا "خواهش مي‌كنم“ در ابتدا ميتوان به درخواست تبديل‌كرد. پرسش را نيز هنگامي ‌كه، غرض از بيان آن درخواست جواب است ميتوان در رده خواستاري جاي‌ داد. در صورتهاي آشكارا امري، گفتار خواستاري نه درست‌ هست ونه نادرست. ممكن‌است نسبت به انجام يك فرمان ناموافق بود، اما هرگز نمي‌توان با راستي يا ناراستي فرمان ناموافق ‌بود(فصل1، گزاره)، زيرا اين عبارات كاربردي در اين موارد ندارند. اما بهرحال فرمان و درخواست ويژگي‌هاي ديگري‌دارند-- مسئولانه و غيرمسئولانه، حق و ناحق- كه به شكلي شباهت به درستي و نادرستي گفتار‌ آگاهانه دارند. در فصل يكم ديديم كه، ميتوان براي عملي كه انجام يافته استدلال كرد، و هنگامي‌كه گزاره‌هاي اين استدلال توام با فرمان است، كل آن مي‌تواند به‌عنوان يك استدلال در نظر گرفته‌شود. براي نمونه:با احتياط رانندگي كنيد. بياد آوريد درسرزمينِ قبرها چه بسيار مشتاقانه چشم‌براه آنانند كه حق‌تقدم دارند.{2} براي استدلالي گرفتن اين‌گونه گفتار‌هاي تهديد‌آميز مي‌توان انگاشت كه گيرنده دستور بايد يا مي‌تواند فرمان ‌را اجرا ‌نمايد. جهت كاوش در اين‌نوع مسائل، بعضي محققان باب توسعه “منطق الزامات“ را گشوده‌اند كه بحث آن خارج از حوصله اين كتاب بوده{3}.

 

 

 

پانوشت ها

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۲-Ann Landers, “You Could Be Dead!” ,  syndicated column, 26 August 1988.

3-خوانند‌گان‌علاقمند مي‌توانند به Logic of commands از Nicholas Rescher (London: Rutledge & Kegan Paul,1966)مراجعه نمایند.

+و ++- در متن اصلي اشعار زير آمد اند،

                   + شعر زير توسط John W. Burgon در باره آثار باقيمانده شهر باستاني Petra در حوالي بحرالميت واقع در اردن امروز، سروده شده:

 

Match me such marvel, save in Eastern—

A rose-red city—“half as old as time”     

 

++   از Robert Browning:

                                                !Grow old along with me

                                                The best is yet to be,

                                The last of life, for which the first was made.

 

منبع :

فلسفه به عنوان بهترين راه براي گفت‌وگو

فلسفه به عنوان بهترين راه براي گفت‌وگو

اي بسا معني كه از نامحرمي‌هاي زبان‌/‌ با همه شوخي مقيم پرده‌هاي راز ماند. موضوع بحث همين بيت بيدل دهلوي است. زبان گويي با بعضي از اسرار انسان بيگانه و نامحرم است. شايد مهم‌ترين خصلت آدمي زبانش باشد. اما با همه اهميت زبان كه در زبان و با زبان زندگي مي‌كند گاهي زبان نامحرمي مي‌كند و راز را پوشيده مي‌دارد. شاهد نامحرمي زبان اختلافي است كه بين افراد بشر در عالم است و در همين جلسه كه فيلسوفان جهان جمعند شايد 2 نفر با هم موافق نباشند و ساير مردم هم نيز. زبان به اندازه هدايت‌كنندگي، گمراه‌كننده نيز هست به همين علت است كه گفت‌وگو سخت است و اگر نامحرمي‌هاي زبان نبود شايد جنگ و خونريزي نيز نبود. چه بايد كرد و بهترين راه گفت‌وگو چيست؟ آيا اديان مي‌توانند با هم به گفت‌وگو بپردازند؟ از جهتي آري و از يك جهت خير زيرا همه پيشداوري دارند و متكلمان يكديگر را محكوم مي‌كنند و اين به جدال مي‌كشد. به نظر مي‌آيد بهترين راه گفت‌وگو فلسفه باشد. 

فيلسوفان به اين دليل كه بايد پيشداورري كمتري داشته باشند بهتر مي‌توانند گفت‌وگو كنند. آن‌كه با پيشداوري وارد فلسفه مي‌شود فيلسوف نيست، متفلسف است و خود را به فلسفه مي‌زند. فيلسوف مي‌تواند معتقد وارد فلسفه شود اما بايد اعتقاداتش را در پرانتز بگذارد و فيلسوفي كه براي اثبات عقايدش فلسفه مي‌بافد فيلسوف نيست. اما هنگامي كه آدمي با خود فاصله مي‌گيرد و اعتقادش را حفظ مي‌كند مي‌تواند وارد فلسفه شود. 2 خصلت براي فلسفه حياتي است كه بهترين و ذاتي‌ترين آن پرسش است. آن‌كه پرسش ندارد فيلسوف نيست گرچه تمام كتب فلسفه را در حافظه داشته باشد و پرسش نيز بايد واقعي بوده و درباره بنيادي‌ترين مسائل هستي باشد. آن‌كه مي‌پرسد خود به خود وارد فلسفه مي‌گردد زيرا پرسش، جواب مي‌طلبد. بنابراين پرسش آغاز گفت‌وگوست. جواب يا با گفت‌وگو با غير به دست مي‌آيد و يا با گفت‌وگو با خود و اين گونه است كه مونولوگ هم مي‌تواند ديالوگ باشد. آنجا كه پرسش نيست، فلسفه نيست. خصلت دوم جهاني‌بودن فلسفه است. با اين‌كه ممكن است سرزميني آمادگي بيشتري براي فلسفه داشته باشد اما فلسفه جغرافيا نمي‌شناسد. يونان را مهد فلسفه مي‌دانند اما ما مدعي هستيم كه زادگاه فلسفه ايران نيز هست و من با دلايل قطعي از خود غربيان اثبات مي‌كنم كه افلاطون تحت تاثير فلسفه ايران‌باستان بوده است و ايران و يونان 2 تمدن بوده‌اند كه با وجود جنگ، روابط فكري و فلسفي زيادي داشته‌اند و بسياري از فيلسوفان يونان در دربار انوشيروان و ايرانيان بسياري در درس افلاطون حاضر بوده‌اند. 

غرب در حفظ سابقه خود كوشيده و ما با اين‌كه حتي پيش از اسلام ، صاحب حكمت بوده‌ايم در حفظ آن نكوشيده‌ايم. بنابراين 2500 سال پيش بين ايران و يونان گفت‌وگو برقرار بوده است. بيداران جهان، هم عالمند و در خواب‌ماندگان عالمشان خوابي است كه مي‌بينند و فلسفه يك عالم دارد زيرا از حقيقتي مي‌پرسد كه يكي است و جلوه‌هاي لايتناهي دارد. فلسفه منتظر نيست كه به او دستور داده شده و راه‌نمايانده شود و فلسفه مطيع، فلسفه نخواهد بود. اين فلسفه است كه راه خود را خواهد رفت. فيلسوفان جهان بايد نشسته و راه گفت‌وگو را با جهانيان بنمايانند و راه سعادت گفت‌وگوي فلسفي است.

دكتر غلامحسين ابراهيمي ديناني

منبع :

http://www.jamejamonline.ir/newstext.aspx?newsnum=100892407282

مروری بر اقتضای حال

مروری بر اقتضای حال

     يونان عصر باستان خاستگاه بسياري از علوم و دانش‏هاي مختلف بوده است. در اين سرزمين از ديرباز به اقتضاي زمان در كنار رواج و رونق فلسفه ، منطق وهندسه، آيين سخنوري و خطابه نيز بسرعت سير كمالي خود را پيمود، و جايگاهي شايسته درميان علوم و فنون عصر براي خود كسب كرده بود. در دادگاه‏ها براي غلبه جستن بر قاضي و حريف و اقناع طرف مقابل متوسل به خطابه و سخنوري مي‏شدند و همين رونق سبب گرديد تا دانشمندان بزرگي چون افلاطون و ارسطو به فكر تدوين مباني و اصول اين فن درآيند.
 افلاطون در كتاب « گرگياس » از زبان سقراط، تعريف، هدف و مباني فن سخنوري را ارائه مي‏كند و ارسطو با نوشتن كتاب « ريطوريقا » به شيوه‏اي مبسوط ، مدون ، منظم و علمي ، هدف ، اهميت ، موضوع و انواع خطابه و سخنوري را عرضه مي‏دارد.
 افلاطون در كتاب گرگياس مهترين نكته‏اي كه در فن خطابه ذكر مي‏كند، توجه سخنور و خطيب به روحيات و حالات شنونده است (1) و ارسطو نيز در ريطوريقا  برهمين نكته مهم تأكيد مي‏كند و مي‏گويد كه خطيب بايد از تمام ابزار و وسايل ترغيب مخاطب به اقتضاي مورد سود جويد. (2) نكته مهمي كه از اين دو رساله به دست مي‏آيد اين است كه اساس خطابه و سخنوري ، اقناع ، ترغيب و سخن مؤثر گفتن است كه مي‏توان از آن « به اقتضاي حال سخن گفتن » تعبير كرد. ارسطو در اين خصوص در كتاب ريطوريقا چنين مي‏گويد : « بايد هنگام ايراد خطابه ستايشي ، طبيعت شنوندگان خاص خود را به حساب آوريم، زيرا همان طور كه سقراط هميشه اظهار مي‏داشت ، تحسين يك آتني درمقابل شنوندگان آتني كار مشكلي است. آنچه را كه مخاطب ما ارج مي‏نهد ما نيز بايد بگوييم كه قهرمانمان واجد آن كيفيت است.» (3) 
 در تعريف سخنوري گفته شده است : « سخنوري فن اقناع و ترغيب است به وسيلة سخن و غرض از آن به دست آمدن اين دو نتيجه است. پس بايد گفت موضوع علم سخنوري چيزي است كه به وسيلة آن غرض از سخنوري حاصل مي‏شود؛ يعني شنوندة سخن گوينده را باور مي‏كند و بر منظور او برانگيخته مي‏شود و آن بلاغت است.» (4)
 اقناع مخاطب بر دو گونه است : منطقي يا علمي و خطابي. اقناع علمي در همة زمانها و مكانها و حالات با برهان و استدلال ثابت مي‏شود و براي عقل شك و ترديدي در آن باب باقي نمي‏ماند. امّا اقناع علمي هميشه منتج به نتيجه و سودمند نيست و گاه بناچار بايد از اقناع ديگر كه آن را اقناع خطابي خوانند ، مدد جُست ؛ مادري كه قصد خوراندن داروي تلخ به كودك خويش دارد، به هيچ ترفند علمي و منطقي نمي‏تواند او را مجاب و وادار به مصرف دارو كند بلكه از بابي ديگر او را قانع مي‏كند تا داروي لازم را بخورد.
موضوع فن خطابه بلاغت يا رسايي سخن است كه وسيله اقناع و ترغيب مخاطب مي‏باشد و بلاغت عبارت است سخن گفتن به اقتضاي حال، به تعبيري ديگر سخن بليغ سخن رساست و سخن رسا سخن مؤثر است و اين تأثير وقتي دركلام ايجاد مي‏شود كه به اقتضاي حال مخاطب و شنونده باشد تا بتواند گُردة جان مخاطب را به چنبر اقناع برد. سخن بليغ سخني است كه فراخور طبيعت، سرشت، فهم و درك شنونده باشد. حال خواص اقتضاي نوعي سخن دارد و حال عوام نوعي ديگر، به قول مولانا جلال الدين محمد بلخي « نرم نرمك گفت شهر تو كجاست      كه علاج اهل هر شهري جداست » (5) همين طور براي طبقه‏اي خاص در شرايط و احوال مختلف، نوع سخن و طريق ارائه آن متفاوت مي‏شود. حالت اندوه وحزن طريقي از سخنوري مي‏طلبد وشادي و شادماني شيوه‏اي ديگر. يعني وقتي اقتضاي حال تفاوت مي‏كند، به تبع و فراخور آن طريق و طرز ارائه سخن متفاوت مي‏گردد.
 بانظر به آنچه گذشت شرط تأثير سخن و اقناع مخاطب آن است كه گوينده حال و موضع مخاطب را بشناسد. شناخت درست وقتي حاصل مي‏شود كه مخاطب نزد گوينده حاضر و عالم درون او  براي گوينده محسوس و ملموس باشد. شناخت حال و موضع و عالم درون مخاطب به سخن گوينده سامان مي‏بخشد و اين توفيق و توان را به او مي‏بخشد كه چه وقت به اطناب ، دركجا به ايجاز و يا موكد سخن گويد.
 نگاهي به روابط فرهنگي اقوام و ملل مختلف جهان نشانگر آن است كه بسياري از علوم و فنون درميان اقوام درتحول وانتقال است. با پيروزي اسلام و در قرون اوليه حكومت اسلامي ، بخصوص درعصر ترجمه مسلمانان علوم وفنون متعددي را از اقوام و ملل جهان اخذ و اقتباس كردند و براي مثال نجوم ، سياست و حساب را از هندي و پهلوي وهندسه ، طب وفلسفه را از يونان اخذ كردند.
 دوشادوش اخذ فلسفه يونان، آيين سخنوري و خطابه نيز به جهان اسلام راه جست و بي‏ترديد علم معاني كه دراسلام علم مستقلي به حساب مي‏آيد متأثر از ، قوانين و اصول خطابه و آيين سخنوري يونان دارد و مسلمانان در تدوين علم معاني ازآن بهره‏ها جستند و به احتمال قريب به يقين « به اقتضاي حال سخن گفتن » كه از مباحث مهم علم معاني است دگرگون شده يا تعبيري از « سخن مؤثر گفتن » خطابه يونان است. (6) 
 متأسفانه علماي پيشين مسلمان در اين اخذ و اقتباس ـ شايد به دليل تعجيل در تدوين علوم بلاغي ـ كمتر تأمل ورزيدند و همين سبب بروز مشكلات متعددي در علم معاني شد. آنان بدون توجه به اين كه اقتضاي حال صرفاً خاص سخنوري است و براي كاربرد اصول آن در ادبيات ترفندها و تغييراتي خاص لازم است، اين اصول را به عرصه ادب كشاندند و شايد براي جبران بعضي عدم تطابق‏هاي اصول آيين سخنوري با ادب باشد كه اقتضاي حال گوينده و اقتضاي موضوع را بدان افزودند.
 ارسطو خود به اختلاف ادب (شعر) و خطابت آگاه است و مقركه مي‏گويد : « در ادبيات (شعر) عواطف و احساسات و به طوركلي كلمات مخيّل بيان مي‏شوند حال آنكه درخطابه حقايق و واقعيات به نحو مؤثر عرضه مي‏گردند.» (7)   
 علماي بلاغت ايران نيز مباحث علوم بلاغي بخصوص علم معاني را همچون ديگر موارد مشابه در هاله‏اي از تقدس اخذ و اقتباس كردند وهمين اخذ بي چون وچرا مطالعه درعلم معاني يا قوانين مؤثر گفتن را در ادب فارسي به فراموشي سپرد و گذشتگان ما دراين علم به زبان عربي كتابها نوشتند ـ حتّي اولين مدوّن و موسس علم معاني عبدالقاهر جرجاني متوفي به 471 هجري ايراني بوده است ـ و كوچكترين اعتنايي به ساخت زبان فارسي كه ساختي كاملاً متفاوت با ساخت زبان عربي دارد، نداشتند. و گاه بي‏خبر از اين كه هرگونه تقديم و تأخيري دركلام نمي‏تواند معنا و مفهومي بلاغي داشته باشد.
 درنيمه قرن اخير كساني چون استادفقيد علامه همايي كه به گواهي خود اولين كسي است كه براي دانشگاه‏ها ومدارس كشور كتب بلاغي تدوين مي‏كند، بناي كارش در تأليف آثار بلاغي ، كتب عربي است و حتّي عمدة شواهد و امثله مندرج در كتب وي عربي است. درحالي كه امكانات زباني زبان فارسي واقعاً بازبان عربي متفاوت است. براي مثال وقتي ناصرخسرو تمام اجزاء و اركان كلام خودرا برهم مي‏ريزد و به قول معروف اجزايي را مقدم بر ديگر اجزاء مي‏كند، نيت وقصدي صرفاً بلاغي ندارد كه مي‏گويد :
 اسيرم نكرد اين ستمكار گيتي  چو اين آرزو جوي تن گشت اسيرم (8) 
 پس سهم وزن، قافيه و ساخت زبان فارسي و خاصيت همنشيني كلمات در اين ميان چه خواهد بود، و به قطع وزن و قافيه و ساخت كه شكل فوق را به شعر ناصرخسرو داده است، سهم بيشتري بر تقديم خبر يا مسند بر مسنداليه دارد.
 البته خود استاد همايي بر تفاوت زبان فارسي و عربي واقف و معترف است. (9)  خاصيت علوم و فنون و دانشها تحول، تغيير و دگرگوني آنهاست. با پيشرفت تكنيك، افزايش دانش، تغيير شيوه‏هاي تحقيق علوم و فنون نيز تغيير مي‏كنند و واقعاً درعرصه علوم بلاغي بخصوص علم معاني نياز مبرم به بازنگري و نونگري و پژوهشهاي دقيق و تأمل ورزانه حس مي‏شود. نگارنده جهت اثبات ضرورت بازنگري درعلم معاني يكي از مباحث آن را مورد نقد وتحليل قرار مي‏دهد و آن اقتضاي حال در حصر و قصر است. اقتضاي حالي كه درخطابه مطرح است با اقتضاي حالي كه در ادب و علم معاني معروف و آشناست كمي تفاوت دارد. 
 درخطابه وسخنراني مخاطب وحال وموضع او تقريباً براي خطيب و سخنران آشناست واگرهم نباشد درطي سخن به كمك حالات، سؤالات وحتي نگاه‏هاي مخاطبان براي سخنور وخطيب شناخته و آشنا مي‏گردد و بلاغت و طريقه سخن گفتن وي را سامان مي‏دهد. امّا اقتضاي حال مخاطب يك شاعري كه غزلي غنايي يا عرفاني مي‏سرايد چگونه شناخته مي‏شود. آيا مخاطب او خاص است و او براي طبقه‏اي ويژه شعر مي‏گويد يا اين كه مخاطب شاعر مخاطبي فرضي و ايده ئالي وذهني است حتي ممكن است شاعر براي مخاطب خود شعر نگويد بلكه نفثه المصدور گويد وتنها درپي بيان انديشه و دريافت شاعرانه خود باشد. مثلاً بيدل وقتي مي‏گويد :
«درخيال آباد راحـت آگهـي نامحـرم اســت   جلوه ننمايد بهشت آن جا كه جنس آدم است»(10)
 مورد خطاب او كيست . البته براي برخي از اشعار شاعران مي‏توان مخاطب خاصي يافت دراين صورت حال مخاطب نيز براي شاعر مشخص وآشنا خواهدبود همچون بسياري از قصايد مدحي واندرزنامه‏ها و هجويات و . . . امّا عمدة اشعار جوشيده از احساسات و عواطف شاعر كه عرصه جولان لگام گسيخته خيال و احساس و عواطف اوست ، مخاطبي ندارد و قصد شاعر اقناع مخاطب نيست. اقتضاي حال مخاطب اين اشعار چگونه توجيه مي‏شود و مخاطبشان چه كس يا كساني هستند درحالي كه بليغترين و رساترين اشعار ادب فارسي اختصاص به اين اشعار دارد.
 حال به بحث اصلي خود حصر وقصر مي‏پردازم. حصر وقصر يكي از مباحث وابواب علم معاني است و آن منحصر كردن مسنداليه است درحكمي. به كسي يا چيزي كه حصر يا قصر بر آن صورت گرفته‏است « مقصور» و به اسم، ظرف، صفت، فعل يا به طوركلي حالتي كه مقصور بدان اختصاص يافته است، مقصورعليه گويند. قصر يا حصر را در كتب بلاغي از جنبه‏هاي مختلف دسته‏بندي كرده‏اند كه يكي از آن تقسيمات كه موردبحث وبررسي اين مقاله است، قصر يا حصر به اعتقاد مخاطب است. ازاين منظر قصر را به سه نوع تقسيم مي‏كنند : قصر افراد ، قصر قلب و قصر تعيين.
 اگر اعتقاد مخاطب براين باشد كه دريك موصوف خاص دو صفت وجود دارد وگوينده جهت وضوح يا تأكيد به اثبات يك صفت در موصوف اقدام كند آن را قصر افراد گويند. واگر مخاطب معتقد به وجود يك صفت در موصوف باشد صفت ديگر را كه در اصل ، موصوف دارندة آن است، معتقد نباشد وگوينده برخلاف نظر مخاطب به اثبات يا تأكيد عكس نظر مخاطب بپردازد، آن را قصر قلب خوانند و هرگاه مخاطب درشك وترديد براي اثبات دو صفت براي يك موصوف باشد وگوينده با اثبات يكي ازآن دو صفت در موصوف شك مخاطب را مرتفع سازد آن را قصر تعيين خوانند.
 درتمامي تعاريف فوق تأكيد بر وجود مخاطبي خاص شده است. باتوجه به آنچه درباره مخاطبان شعر گفته شد بتحقيق اين نوع تقسيم بندي قصريا حصر منتفي است. زيرا نه مخاطبي خاص براي اغلب اشعار مي‏توان يافت و نه موضع و جايگاه و حالت وي را مي‏توان شناخت. جهت اثبات ادعا مثالي ذكر مي‏كنم : حافظ مي‏گويد :
       « نامم زكارخانه عشاق محو باد                  گر جز محبت تو بود شغل ديگرم » (11)
 درتعيين نوع قصر آن گفته‏اند قصرتعيين است و حافظ براي اين كه به مخاطب خود اطمينان دهد كه فقط مادح و دوستار اوست و با علم به اين كه ممدوح يا معشوق دراين پندار است كه حافظ فقط مدح او مي‏گويد نه ديگري چنين سروده است . اگر بتوان بر وجودچنين قصري معتقد شد لازمه‏اش شناخت شأن ومقام سرايش بيت فوق است وآيا براي طالب علم يا شنونده و خواننده اين نوع ابيات و اشعار ميسّر است كه موضع و حال و انديشه مخاطب حافظ را بشناسد تا نوع قصر آن را مشخص كند. يا آن جا كه حافظ مي‏گويد :
    شاهد آن نيست كه مويي و مياني دارد  بنـده طلعـت آن بـاش كه آنـي دارد
 براستي مخاطب حافظ شرط دلبري را موي وميان داشتن مي‏داند و به لطيفة «آن» كه شرط اصلي و اساسي دلبري است معتقد نيست كه حافظ برخلاف باور او شرط دلبري را آن مي‏داند و ما در تعيين نوع حصر يا قصر آن ، قصر قلبش مي‏خوانيم، يا اين كه واقعاً مقصود حافظ بدون توجه به حال و موضع مخاطب صرفاً بيان برداشت و دريافت شاعرانه خود اوست. آيا موضع و حال مخاطب رودكي سبب شده كه در وصف دندانهاي خويش مي‏گويد : 
   « مرا بسود و فروريخت هرچه دندان بود                  نبود دندان لابل چراغ تابان بود » (12) 
 آيا مخاطب رودكي براين باور بوده است كه رودكي درجواني دنداني درخشان وزيبا نداشته است كه چنين سروده است يا اين كه رودكي از بخت بد و نامساعد شكايت مي‏كند و برعمر رفته وتحليل و فرسودگي داشته‏هاي جواني تأسف مي‏خورد.
 برخي از علماي متأخر بلاغت بر وجود اين نوع قصر وحصر و براين قسم تقسيم‏بندي ترديد دارند و مي‏گويند : « ممكن است يك مثال با اختلاف احوال مخاطب براي هر سه نوع قصر [ تعيين و افراد و قلب ] شايسته باشد.» (13) 
 نكته مهم ديگراين كه نگارنده جهت تكميل سخن خود و پروردگي مقاله حاضر درخصوص حصر وقصر به امهات كتب بلاغي عربي رجوع كرد ولي شاهد ومثالي ادبي براي انواع قصر يادشده نيافت زيرا شواهد و امثله ذكر شده شواهدي غير ادبي بودند آيا بهتر نيست كه در اين خصوص تأمل بيشتري كرد و پژوهش‏هاي دقيقتري انجام داد. بدون اغراق اغلب ابياتي كه دركتب معاني  ذيل انواع قصر براساس حال مخاطب ذكر شده‏اند، مي‏توانند هريك به تنهايي مصداق انواع سه گانه قصر باشند و اين نشان از آن دارد كه بحث فوق در حوزه حصر و قصر چندان جايگاه معتبري ندارد و مهمتر اين كه تشخيص و تمييز حال مخاطب در آثار ادبي به آساني ميسّر نيست، زيرا هميشه آثار ادبي مخاطب يا مخاطباني خاص ندارند . ابيات زير نيز دركتب بلاغي ذيل انواع قصر براساس حال مخاطب آمده‏اند. كمي تأمل نشان مي‏دهد كه هريك از ابيات مي‏توانند مصداق انواع سه گانه قصر باشند.
عبــادت بجــز خــدمت خلـق نيست                به تسبيــح و سجـاده و دلــق نيست         سعدي
در مسـلخ عشـق جـز نكـو را نكشـند              رو بــه صفتــان زشـت خــو را نكشـند          سرمد
منم كه شهره شهرم به عشـق ورزيدن            منـم كه ديـده نيالــوده‏ام به بـد ديـدن          حافظ
بجزآن‏ نرگس‏مستانه‏كه‏چشمش‏مرساد            زيراين گنبدفيروزه كسي خوش ننشست     حافظ
زمانه افسر رنـدي نـداد جز به كسـي                كه سرفرازي عالـم دراين كله دانسـت         حافظ
نبينـي بـر درخــت ايـن جهـان بـار                    مگــر هشيـــار مــرد اي مـرد هشيــار   ناصرخسرو
 به اعتقاد نگارنده تمامي اين ابيات در درجه نخست بازتاب انديشه، جهان بيني و دريافت سرايندگان آنان است نه پاسخ به فكر، موضع مخاطب و حالات او . مقصود نگارنده در اين چند سطر ناچيز آن است كه علم معاني نياز به بازنگري دارد و بايد تحقيقات دقيقتري دراين علم صورت گيرد بخصوص كتبي كه درعلم معاني و ارائه اصول و قواعد اين علم در زبان فارسي تدوين مي‏گردند، بر اساس زبان فارسي و متناسب با ساخت آن باشند. 
ارج كار گذشتگان دراين است كه اصول اين علم را مدون ساختند و زحمات خود را درعرصه اين علم دركتب گرانبهايي براي ما آيندگان به وديعه نهادند و تقريباً راه دشوار و ناهموار تحقيق دراين علم را برما هموار ساختند حداقل كاري كه برما تكليف است آن است كه خرده‏ها و نقص‏هاي سهوي موجود در آثار آنان را بيابيم و آثاري دقيقتر در اختيار دانش پژوهان و دانشجويان عصر حاضر قرار دهيم.
 

 


                                                    پي‏نوشــت‏ها


1ـ گرگياس
2ـ ريطوريقا ، ص 25
3ـ ريطوريقا ، ص 65
4ـ آيين سخنوري ، ص 8
5 ـ مثنوي معنوي ، دفتر اول ، ص 11
6 ـ معاني ، ص 20
7ـ ريطوريقا ، ص 18
8 ـ ديوان ناصرخسرو ، ص 445
9ـ معاني و بيان ، صص 15-16
10- كليات بيدل ، ص 622
11- معاني ، ص 102
12- معاني ، ص 101
13- معاني و بيان ، ص 125
 

 

                                                            منــابع


1ـ ارسطو : ريطوريقا (فن خطابه) ، ترجمه پرخيده ملكي ، چاپ اول ، نشر اقبال ، 1371.
2ـ افلاطون : گرگياس ، ترجمه كاوياني و لطفي ، چاپ اول ، كتابفروشي ابن سينا ، 1334.
3ـ بيدل : كليات اشعار بيدل ، تصحيح اكبر بهداروند و پرويز عباسي ، چاپ اول ، نشر الهام ، 1376.
4ـ شميسا : سيروس ، معاني ، چاپ دوم ، نشر ميترا ، 1373.
5 ـ فروغي ، محمدعلي : آيين سخنوري ، چاپ دوم ، انتشارات زوار ، 1368.
6 ـ مولانا جلال الدين محمّد بلخي : مثنوي معنوي ، چاپ دوم ، انتشارات ققنوس ، 1377.
7ـ ناصرخسرو قبادياني : ديوان اشعار، تصحيح مجتبي مينوي و مهدي محقق ، چاپ اول ، انتشارات دانشگاه تهران ، 1370.
8ـ همايي ، جلال الدين : معاني و بيان ، چاپ اول ، نشر هما ، 1370.

منبع :

http://hamidtaheri.blogfa.com/post-12.aspx

بلاغت

بلاغت

بلاغت ، از فنون ادبی ، و در زبان فارسی به مفهوم شیوایی و رسایی سخن . این فن در مشرق زمین بیشتر در حیطة دانشهای دینی بوده ؛ اما در سرزمینهای غربی ، مانند یونان و رومِ باستان ، به دانش یا هنری مستقلّ از حوزة علوم دینی اطلاق می شده ، همچنانکه در تمدن قرون وسطایی اینگونه کشورها، بلاغت سومین هنر از هنرهای هفتگانه به شمار می رفته است ( رجوع کنید به روبر، ذیل "Art" ).

پیشینه . از حدود قرن پنجم ق م که در سرزمینهای یونان و روم نوعی خاص از جمهوریّت حاکم بود، داوطلبان وصول به مقامات عالی سیاسی برای رسیدن به مقصود با یکدیگر مناظره و مشاجره می کردند و هر کس می کوشید که با سخنوری بر رقیب خود غلبه کند، و ازینرو فن خطابت و بلاغت در این دوسرزمین اهمیتی خاص یافت . در اواخر قرن ششم و اوایل قرن پنجم ق م ، سوفسطاییان * ، از جمله زنون و پروتاگوراس ، فن جدل و مناظره را به شاگردان خود می آموختند و آنان را در فراگرفتن شیوه های اقناع و الزام شنوندگان ماهر می ساختند. اما سقراط (470ـ399ق م ) و شاگردانش ، افلاطون (427ـ348ق م ) و ارسطو (384ـ326ق م )، بلاغت سوفسطاییان را مردود شناختند و پیروان و شاگردان خود را از آموختن آن منع کردند. آنان مبانی و قواعدی دیگر برای بلاغت پی ریزی کردند؛ از جمله ارسطو دو رسالة مشهور ریطوریقا (بلاغت ) و بوئطیقا (شعر) را تألیف کرد و بلاغت را از فن جدل ممتاز ساخت ؛ اگرچه حکیمان مسلمان این دو رساله را به ضمیمة رسالات برهان و جدل و سفسطه جزو مباحث منطق شمرده و به آنها عنوان «صناعات خمس » داده اند.

در قرن اول و دوم ق م نیز در روم به بلاغت ، که لازمة فن خطابت بود، توجه می شد و خطیبانی مانند سیسرون (مقتول در 43 ق م ) اصول و موازینی خاص برای آن تدوین کرده بودند. فیلسوف و سیاستمدار رومی ، سنکا (متوفی 65ق م ) اصول سیسرون را تخطئه کرد، اما فیلسوف وادیبی دیگر به نام مارکوس کوئنتیلی از اصول سیسرون دفاع ، و گفته های سنکا را رد کرد و رساله ای هم به نام > در چگونگی تربیت خطیب < نوشت . این رساله پس ازمرگ او متروک ماند، اما در دوران رنسانس از مآخذ و مراجع مهم فن بلاغت و خطابت به شمار می رفت ( بریتانیکا ، ذیل "Quintilian", "Rhetoric" ).

در ایران پیش از اسلام ، مبانی بلاغت عمدتاً از بعض متون دین زرتشتی سرچشمه می گرفت . از آن جمله یشتها از بلاغت مطلوبی برخوردار است . امروزه بسیاری از آن متون از بین رفته است و آثار به جا مانده از متون پهلوی که بسیاری از آنها پس از اسلام تألیف شده و در واقع تفسیرات و تعلیمات موبدان زرتشتی است ، ارزش بلاغی چندانی ندارد. متون پهلوی غیرمذهبیِ به جای مانده ، مانند درخت آسوریک ، را نیزنمی توان نمونه ای برای بلاغت زبان پهلوی به شمار آورد.

اما اینهمه بدین معنی نیست که در ایران پیش از اسلام ،خاصّه در دوران ساسانی ، به بلاغت اهمیت داده نمی شده است . جاحظ (متوفی 255) پس از آنکه سخنان شعوبیه رادر ستایش از شیوایی زبان پهلوی نقل می کند، چنین نتیجه می گیرد که سخنوری و سخنرانی شایستة کسی جز ایرانی و عرب نیست (ج 3، ص 20) و از قول شعوبیه می گوید که هر کس می خواهد در بلاغت به کمال رسد و واژگان نامأنوسِ دور از ذهن را بشناسد و در دانش لغت پرمایه گردد، بایدکتاب کاروند را بخواند (همان ، ص 10). البته امروزه ا

این کتاب نشانی نیست ، اما جاحظ که خود از پیشوایان بلاغتو سخندانی است ، در جای جای البیان و التّبیین مهارتایرانیان را در خطابت و سخنوری و گزیده گویی ستوده است (برای نمونه رجوع کنید به ج 3، ص 11)؛ و این ادّعایی گزاف نیست ، چنانکه در بیشتر کتابهای بلاغت و آداب نویسندگی به علاقه مندان این فنون سفارش شده است که به آموختن فرهنگ و چیره زبانی فُرس همّت گمارند (برای مثال رجوع کنید به ابراهیم بن مُدبِّر، ص 7).

ظاهراً در نزد مردم عرب جاهلی ، بلاغت به همین معنی بوده است که امروزه به کار می رود، چنانکه شارحان حدیث در شرح واژة «ابلغ » از حدیث پیامبر که فرمود: «اِنَّما اَنَا بشرٌ و اِنَّهُ یأتینی الخَصمُ فَلعلَّ بعضَکُم اَنْ یکونَ ابلغَ مِنْ بعضٍ» (من بشرم ، شاکیان نزد من می آیند؛ چه بسا که یکی از شما بلیغتر از دیگری باشد) گفته اند: اَیْ احسنُ ایراداً للکلام (یعنی آنکه بهتر سخن می گوید؛ قَسطَلانی ، ج 4، ص 262). به نظر عده ای ، تحدّی (مبارزطلبی ) قرآن مجید نیز به بلاغت آن بوده است ؛ زیرا مردم عرب در بلاغت و سخندانی چنان چیره دست بودند که هیچ پدیدة بشری دیگری نمی توانست با سخن رسای آنان برابری کند و قرآن که بر بلاغت آنان برتری یافت ، معجزة الهی است . ازینرو بود که کفّار قریش شاعری را در بالاترین درجة آن به پیامبر اکرم نسبت می دادند. مبانی اصلی بلاغت عرب در نزد مسلمانان و پیشوایان بلاغت در جهان اسلام ، از اسلوب و شیوة بیان قرآن سرچشمه گرفته است و اثبات اعجاز قرآن از مهمترین اهداف علم بلاغت عرب بوده است و مقصد اصلی مؤلّفان نخستین کتابهای بلاغی در جامعة مسلمانان ، در واقع همان اثبات اعجاز قرآن بوده است .

تعریف بلاغت . از دیر باز، در کتابهای ادبی ، از بلاغت تعریفهای مختصر و مفصّلی شده است که جاحظ در البیان و التّبیین بسیاری از آنها را نقل کرده است . تعریف امام فخررازی (ص 62) تعریفی جامع و مانع است : «بلاغت آن است که آدمی آنچه را که در تهِ دل دارد، با سخنی که از ایجازِ مخلّ و اطناب مملّ در آن پرهیز شده باشد، بر زبان آرد. عبدالقاهر جرجانی نیز بلاغت را نتیجة تطبیق کلام بر مقتضی ' و مناسب حال می شناسد و نام آن را «نظم » می گذارد، و مکرّراً در دلائل الاعجاز (مثلاً ص 44ـ45، 276، 283، 403) می گوید: نظم ، جستن و یافتن بهترین روابط نحوی در میان کلماتی است که برای ادای مقصود گفته می شود. او برای لفظ ، معنی و مزیّت دیگری قائل است که به چگونگی کاربرد و استقرارش در کلام و موقعیت ترکیبی آن در جمله بستگی دارد. 

اقسام بلاغت . بلاغت ماهیّت واحدی دارد، اما مظاهر و مصادیق آن گوناگون است ؛ چنانکه مشهور است : «لِکلِّ مقامٍ مقالٌ.» ابوحیّان توحیدی (متوفی پس از 40) بلاغت را هفت قسم دانسته است : بلاغتِ شعر، خطابه ، نثر، مَثَل ، عقل ، بدیهه گویی و بلاغت در ایراد سخنان تأویل پذیر (ج 2، ص 140ـ141). همچنین برخی از نویسندگان کتب بلاغت گفته اند که بلاغت سه گونه است : 1)سخن موجز یا کم و گزیده ، چنانکه با اشاره ای وافی به مقصود گفته شود؛ 2)مساوات که لفظ و معنی برابر باشد و بیش و کم گفته نشود؛ 3)اطناب و اسهاب که مقام ، مقتضی اطالة سخن است . بنابراین ، رعایت تناسب میان حال و مقال در ادای سخن ، به ایجاز یا مساوات یا اطناب ، از اصول مسلّم بلاغت است ( رجوع کنید به جاحظ ، ج 1، ص 127). به نوشتة خوارزمی (متوفی 383)، بلاغت سه گونه است : 1)مساوات ، یعنی الفاظ بی کم و کاست همان معانی را داشته باشد که برای آن وضع شده است ؛ 2)اشاره ، یعنی با الفاظ اندک بتوان معانی فراوان را رساند؛ 3)اشباع ، یعنی برای رساندن یک معنی ، الفاظ مترادف گفته شود (ص 78). رُمّانی (متوفی 384؛ ص 76) بلاغت را به ده قسم تقسیم کرده است : ایجاز، تشبیه ، استعاره ، تلاؤم ، فواصل ، تجانس ، تصریف ، تضمین ، مبالغه و حسن بیان . چنانکه ملاحظه می شود قدما قائل به تفصیل میان آنچه که بعدها به نام «معانی »، «بیان » و «بدیع » نامیده شد، نگردیده اند و همة ابواب را زیر یک عنوان قرار داده اند.

باید یادآوری کرد که مبانی بلاغی حکما، با مبانی بلاغیِ ادبای مسلمان ، در همة مسائل و موضوعات یکسان نیست ، و حتی همچنانکه ادیبان و علمای بلاغت در بعض موارد با یکدیگر اختلاف نظر دارند، آرای بلاغی خود فیلسوفان نیز در پاره ای از موارد متفاوت است ؛ چنانکه فارابی (متوفی 339) دربارة آرای ارسطو در بابِ خطابه و شعر مطالبی مطرح کرده است (ج 1، ص 456ـ506) و جرجانی و ابن باجّة اندلسی (متوفی 525 یا553) نیز بر مطالب وی تعلیقاتی نگاشته اند ( رجوع کنید به فارابی ، ج 3، دیباچة دانش پژوه ، ص دوازده ـ پانزده ). این نکته هم شایان توجه است که بلاغت با قواعد و قوانینی معیّن ، مدوّن شده ، اما تسلّط بر آن جز به یاری ذوق خداداد و طبیعی میسّر نیست .

تدوین قواعد بلاغت و تحول آن در دوران اسلامی . از اوایل قرن دوم ، هم به سبب توجه خاصّ مسلمانان به قرآن مجید و توجیه تحدّی آن به بلاغت و اثبات اعجاز آن ، و هم به سبب نفوذ آثار و آرای پارسی و رومی و یونانی و هندی در فرهنگ اسلامی و ادب عرب ، دانشمندان سخن سنج عرب بتدریج به تعریف و تدوین قواعد بلاغت پرداختند. صاحب نظران در اینکه آرای بلاغی غیرعرب تا چه اندازه در بلاغت عرب مؤثر بوده ، اختلاف دارند. یکی از دلایل تأثیر بلاغت یونانی بر بیان عربی این است که بیشتر متکلّمان نامدار معتزله که با علم و فلسفة یونان خاصّه آثار ارسطوآشنا بودند، از بلغای عالیقدر به شمار می روند که از آن جمله اند: واصل بن عطا (متوفی 131)، بشربن معتمر (متوفی 210) و جاحظ . دلیل بارز منکران تأثیر بلاغت غیرعرب بر بلاغت عرب این است که همة شواهد ابواب معانی وبیان عرب از قرآن و سخنان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و یا عرهای شاعران جاهلی و مخضرم اخذشده است . اما به هر حال ، پس از قرن چهارم که تألیف کتب بلاغت در جهان اسلام رواج یافت ، تأثیر فلسفه ومنطق یونانی در آن کتب مشهود است . ازینرو برخی ازادبای معاصر عرب (مطلوب ، ص 33ـ113) مؤلفان کتب بلاغت عرب را در دو گروه با عنوانهای «مکتب ادبی »و «مکتب کلامی »تقسیم کرده و مؤلفان عرب نژاد عرب زبان را پیرو مکتب ادبی و مؤلفان غیرعرب نژاد کتب بلاغت 

را از قرن ششم تا نهم مانند امام فخررازی ، ابویعقوب سکّاکی و برخی شارحان باب سوم مفتاح العلوم او، نظیر تفتازانی و خطیب قزوینی و میرسیدشریف جرجانی ،پیروان مکتب کلامی معرّفی کرده اند. نخستین تألیفات 

بلاغی مسلمانان کتابهایی است که برای اثبات بلاغت قرآن کریم و تبیین دلایل اعجاز آن فراهم آمده است ، و تألیف چنین کتابهایی از اواسط قرن دوم تا اواسط قرن پنجم رواج فراوانی داشته است ؛ از جمله : اعجاز القرآنِ ابی عبیده مَعمَّربن المثنّی '؛ اعجاز القرآنِ واسطی معتزلی ؛ اعجاز القرآنِ قاضی باقلاّنی ؛ رسائل رمّانی ، فرّاء، خطّابی ؛ نظم القرآنِ ابن الاخشیدو کتابهایی متعدّد با عنوان «مجاز القرآن » که اگرچه مطلوب اصلی آنها توضیح و تبیین تحدّی بلاغی قرآن است (دربارة اینگونه آثار قرآنی رجوع کنید به ابن ندیم ، ص 41)، طبعاً در آنها به 

مبانی فن معانی و بیان و بعضی از مصطلحات آن مانندمَجاز، کنایه ، تشبیه ، استعاره ، حذف ، التفات ، قصر، وصل و فصل هم توجه شده است . از اوایل قرن سوم ، ادیبان و دانشمندان در صدد تدوین و تعیین قواعد و قوانین بلاغت برآمدند و رسائل مختصری در این باره نوشتند و از دیرباز، این مسئله که از لفظ و معنی کدام یک دخالت و تأثیرش در بلاغت بیشتر است ، مورد اختلاف علمای بلاغت بود. تا پیش از عبدالقاهر جرجانی ، برخی از ائمة بلاغت ، مانند جاحظ و قدامة بن جعفر (متوفی 337) و قاضی عبدالعزیز جرجانی ، بیشتر به لفظ ارج می نهادند و برخی دیگر مانند ابوعمر و شیبانی (متوفی 206) و ابوالقاسم حسن بن بشرآمدی (متوفی 371) به معنی . اما بیشتر بلغا چون بشربن معتمر و ابن قتیبه (متوفی 276) و ابوهلال عسکری (متوفی 395) به تساوی اثر لفظ و معنی در بلاغت قائل بودند. نخستین کسی که در مبانی بلاغت به تفصیل پرداخت ، جاحظ بود که مسائل علم بلاغت را در کتاب مشهور البیان و التّبیین گرد آورد و پیوند میان لفظ و معنی را تشریح کرد. عبدالقاهر جرجانی (متوفی 471) با گردآوری متفرّقات فنون بلاغت و رفع نقایص آن ، دو کتاب مهم دلائل الاعجاز و اسرارالبلاغه را تألیف کرد. او در این دو کتاب ، هم مباحث علمای قرنهای دوم و سوم هجری را دربارة اعجاز بلاغی قرآن جمع آورد و هم به طور مستوفی ' دربارة قواعد معانی و بیان ، نقدالشّعر و سرقات شعری سخن راند، هر چند که وضع اصطلاح معانی و بیان و تقسیم علم بلاغت به این دو فن ،ابتکار سکّاکی (متوفی 626) است . سکّاکی آنچه را که تازمان جرجانی و سالها پس از او معانی نحو یا نظم و تلاؤم خوانده می شد، اصطلاحاً معانی نامید و عنوان بیان را بر تشبیه و کنایه و استعاره و انواع مجاز اطلاق کرد. اما ظاهراً نخستین بار بدرالدّین بن مالک (متوفی 686) محسّنات شعری را بدیع خواند. به هر حال ، پایه گذار بلاغت عبدالقاهر جرجانی است که با دیدی صرفاً ادبی و بر مبنای ذوق ، قواعد کلی و قوانین اساسی و نهایی این علم را در دو کتاب خود پی ریزی ، و نظریة اصلی خود را ـکه بلاغت عبارت است از استواری نظم و ترکیب کلام ـ ابراز کرد و همین نظریه را مبنای اثبات اعجاز قرآن مجید قرار داد.

منابع : ابن مدبّر، الرّسالة العذراء ، چاپ زکی مبارک ، قاهره 1931؛ ابن ندیم ، کتاب الفهرست ، چاپ محمدرضا تجدد، تهران 1350ش ؛ علی بن محمد ابوحیّان توحیدی ، کتاب الا  متاع و المؤانسة ، چاپ احمدامین و احمدزین ، بیروت ] بی تا. [ ؛ عمروبن بحر جاحظ ، البیان و التبیین ، چاپ حسن سندوبی ، قاهره 1351/1932؛ عبدالقاهربن عبدالرحمان جرجانی ، اسرار البلاغة ، چاپ هلموت ریتر، استانبول 1954؛ همو، دلائل الاعجاز ، چاپ محمد عبده ، قاهره 1331؛ محمدبن احمد خوارزمی ، مفاتیح العلوم ، چاپ فان فلوتن ، لیدن 1968؛ علی بن عیسی رمّانی ، النّکت فی اعجاز القرآن ، چاپ محمد خلف الله و محمد زغلول سلام ، قاهره 1387؛ محمدبن محمد فارابی ، المنطقیّاتِ لِلفارابی ، چاپ محمدتقی دانش پژوه ، قم 1408ـ1410؛ محمدبن عمر فخررازی ، نَهایةُ الا  یجاز فی دِرایة الا  عجاز ، چاپ احمد حجازی سقّا، بیروت 1412/1992؛ احمدبن محمد قسطلانی ، اِرشاد السّاری لِشرح صحیح البخاری ، بیروت ] بی تا. [ ؛ احمد مطلوب : البلاغة عند السّکّاکی ، بغداد 1384؛

The New Encyclopaedia Britanica , chicago 1985, Micropaedia , s. v. "Quintilian", Macropaedia , s.v. "Rhetoric"; Paul Robert, Le petit Robert: dictionnaire alphabإtique et analogique de la langue Franµise , rإdaction dirigإe par A. Rey et J. Rey-Debove, Paris 1983.

/ احمد مهدوی دامغانی /

http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=1647