آئین روایتگری (قسمت دوم) استاد ماندگاری
آئین روایتگری (قسمت دوم) استاد ماندگاری
بسم الله الرحمن الرحیم ، الهم کن لویک الحجة ابن الحسن ، صلواتک علیه و علی آبائه ، فی هذه الساعة و فی کل الساعة ، ولیاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عینا ، حتی تسکنه أرضک طوعا ، و تمتعه فیها طویلا . هدیه به ارواح طیبه ائمه معصومین ( ع ) ، ارواح طیبه شهدا ، روح والای امام عزیزمون ، ارواح مؤمنین و مؤمنات ، اساتید و معلمانمون ، ارواح و شهدای این جمع و این شهر ، هدیه به ساحت مقدس سید و سالار شهیدان و شهدای کربلا صلوات ختم کنید .
بحث مون در اصول روایتگری بود ، پنج اصل از اصول روایتگری رو اشاره کردیم ، اصل تشخیص ، اصل تکریم ، اصل تسهیل ، اصل تدریج و اصل تناسب . در بحث اصل تناسب اشاره کردم که تناسب با زمان و مکان و موضوع و مخاطب داشته باشه و برای اینکه شبه ای هم ایجاد نشه ، عرض کردم که انشاءالله تو مسائل حاد سیاسی وارد نشیم ، والا تو مسائل کلان مملکت مثلاً بحث انرژی هسته ای و یا بحث به تعبیر آقا ناتوی فرهنگی که راه اندازی کردند ، اجماع دشمنان بر حتم اسلام و مسلمین اینها بحث های خاص باندهای سیاسی نیست . من گفتم بحث جناح ها و گروه های مختلف سیاسی رو وارد نشیم . من در دهه محرم در جماعة الحسین ، هیئت رزمندگان ، بحثی رو توفیق داشتم که از طریق صدا هم پخش می شد ، بحث استقامت عاشورایی بود . احساس مون اینه که یکی از مباحث جدی که امروز باید برای مخاطبان به ویژه مخاطبان جوان مون داشته باشیم ، بحث مقاومت عاشوراییست و به عنایت امام رضا و حضرت حق ، در این مباحث موضوعات قشنگی شد . سی دیش هم جماعة الحسین آماده داره . عزیزان اگر یک ملاحظه ای بفرمایند بحث مقاومت عاشورایی بحث قابل توجهیست انشاءالله .
اصل دیگری که در روایتگری تخصصی هست ، اصل تعلیم و تربیته . ما اگر قائلیم که می خواهیم مخاطبان خودمون رو به درجه شهدا برسونیم ، فرض کنید مخاطبان ما پنجم ابتداییند و شهدای ما دکترایند . کسی که می خواد مخاطبان خودش رو از پنجم ابتدایی برسونه به دکترا و لیسانس باید سیستم تعلیم و تربیت رو بلد باشه و ما باید روایتگری مون رو تبدیل کنیم به کار آموزشی و یکی از چیزهایی که کار ما رو آموزشی می کنه اینه که ، اون مقدار از کاروان ها که در اختیار ماست ، توصیه کنیم دفترچه خاطرات با خودشون بردارند . برای یادداشت اونها رو آماده کنیم و اهل یادداشت باشند و بحث های ما رو یادداشت کنند . حتی من با خیلی از کاروان ها که همراه بودم ، گفتم بیایید یک دفترچه یادگار این سفرتون باشه . هم خاطرات رو بنویسید ، هم نکته ها و هم بحث هایی که براتون می گم . مردم رو آوزشی وادار کنید به نوشتن . امروز از این ضبط های ام پی تری فراوانه ، وادارشون کنیم بحث هامون رو ضبط کنند چون وقتی ضبط می کنند ما هم با دقت بیشتری صحبت می کنیم .
نکته دیگر اینکه خودم با مطالعه و دسته بندی حرف بزنم ، مخصوصاً فرصت های روایتگری ما خیلی کوتاهه ، یا تو اتوبوسه ، یا تو یادمانه ، یا تو مقرهاست ، یک ربع ، 20 دقیقه ، نیم ساعت ، خیلی فرصت سخنرانی نداریم . من می خوام یک ربع حرف بزنم ، این طوری می گم : آی جوون ها فرمول موفقیت شهدامون این پنج نکته بود : محبت ، معرفت ، اطاعت ، تسلیم ، سبقت . دسته بندی هیچی دیگه نداشته باشم ، پنج تا کلمه نوشتم . بعد می رسم به وادی شهادت . هر کدوم اینها آیه داره ، خاطره داره و خیلی قشنگ می شه بیان کرد . موفقیت ما در جبهه ها این آیه قرآن بود « لو أنَّ اهل القری ءامنوا و اتقَوا لفتحنا علیهم برکاتٍ من السَّماءِ و الأرض » آیه 96 سوره اعراف . این آیه می گه موفقیت سه تا عنصر داره : انگیزه ، برنامه ، امکانات . خدا می گه دو تاش رو شما بیارید ، یکیش رو من میارم . خدا گفته انگیزه و برنامه رو اون طور که من می گم شما بیارید ، آمنوا : انگیزه ، واتقوا : برنامه تقوا یعنی برنامه دیگه . امکاناتش رو من می دم : فتحنا علیهم برکاتٍ من السماء و الأرض . جبهه ها مصداق این آیه بود و بچه ها انگیزه شون خدایی بود ، برنامه شون بر اساس تقوا بود ، خدا خرمشهر رو آزاد کرد ، خدا فاو رو به دست ما انداخت ، خدا مهران رو آزاد کرد . وقتی دسته بندی حرف بزنیم ، خیلی قشنگ کار آموزشی می شه .
جبهه ها محصول دو تذکر بود : تفکر در آخرت ، تذکر نسبت به آخرت . شهدا مصداق این آیه قرآن بودند ، شهدا تقوا رو به سه رکنش رعایت کردند . مراعات خدا ، قیامت ، شیطان « إتقوا الله ، إتقوا النار ، إتقوا الفتنه » شهدا این سه تا حقیقت رو تو زندگی شون رعایت کردند : خدا ، قیامت ، شیطان . مراقب خدا و قیامت و شیطان بودم . اینقدر مخاطبان قشنگ یادداشت می کنند و زیبا برداشت می کنند . شهدا تو بازی های آیه 20 سوره حدید نیفتادند « اعلموا إنَّما الحیوة الدنیا لعِبٌ و لهوٌ زینةٌ و تفاخرٌ بینکم و تکاسرٌ فی الأموال و الأولاد » پنج تا بازی رو مطرح می کنه به اقتضای سن انسان که شهدا تو این بازی ها نیفتادند . حرف هامون رو آموزشی کنیم ، 1 ، 2 ، 3 ... مردم در رابطه با نعمت های خدا سه دسته اند : یک دسته با خدا مقابله می کنند ، یک دسته معامله می کنند ، یک دسته معاشقه می کند . شهدا با خدا معاشقه کردند . اگر بتونید این طوری صحبت کنید ، می گند ذهن های منظم بحث هاشون رو سه قسمتی می کنند . در صحبت های آقا دقت کنید ، ارکان سیاست خارجی : عزت ، حکمت ، مصلحت . تو ذهن قشنگ می مونه . می خوام این یادگارها رو مخاطبان تون از پای بحث های شما بیارند و موفقیت جبهه ها به سه تا ت بود : تلاش ، توکل ، توسل اینها می مونه و بعد بگید تو می تونی همین کار رو هم تو درست ، شغلت و زندگیت داشته باشی . حتی مسابقه بگذارید و وادار به تفکر بکنیدشون . تو اتوبوس دارید می رید به سمت شلمچه ، یک سؤال طرح کنید . شلمچه از ما چه می خواهد ؟ وقتی برگشتیم ، یک سؤال دیگه طرح کنیم : شلمچه به ما چه گفت ؟ این تعلیم و تربیتیه . هر کسی یک جمله به شهدا بنویسه ، یک جمله از قول شهدا به خودش بنویسه ، اگر شهدا بخواهند به ما چیزی بگند ، چی می گویند ؟ اینها می شه رعایت اصل تعلیم و تربیتی . خودم اهل مطالعه می شم . از تو این جمع فقط یک نفر وقت استراحت دنبال ما رو گرفت ، گفت حاج آقا راجع به مقامات شهدا گفتی ، تا بهم ندی ولت نمی کنم و آخرش هم گرفت و هیچ کس دیگه نیومد . « مَن جَدَّ وَجَد » هر که بجوید یابنده می شود . من به غیب و آسمان که نرفتم . همه یک کتاب توجیه المسائل زیر بغل هامون داریم . قبول کنیم خیلی دنبال مطالعه منظم نیستیم و همه مون هم همدردیم . اگر اصل تعلیم و تربیت رو رعایت کنیم ، قطعاً کار روایتگری مون قشنگتره .
اصل بعدی ، اصل تنظیمه . عنایت خدا جای خود درسته ، توسل و توکل و اخلاص جای خود ، ولی من باید مطالبم رو تنظیم کنم ، شروع روایتگری با چی باشه . از یک جهت کار ما با فیلم و سریال شبیهه ، اونها هم کارشون تبلیغه ، کار من و شما هم تبلیغه . اما اونها می خواهند فیلم بازی کنند ، من و شما می خوایم حقیقت رو بازی کنیم . اما از یک جهت که باید کارمون دسته بندی بشه ، قبلاً تنظیم بشه . ما الان حدود 5 ، 6 تا یادمان معروف داریم : از اول که شروع می کنند ، فکه ، فتح المبین ، چزابه ، هویزه ، طلائیه ، پاسگاه زید و شلمچه و اروند و الان هم بیشتر بازار جنوب گرمه و انصافاً به جبهه های غرب ظلم می شه این رو قبول دارم ضمن اینکه جبهه هاش خیلی بکر و زمین خیلی آماده تره برای کارکردن انشاءالله باید فضا به اون طرف هم بره به مهران و تپه های غرب و واراس و تا پیرانشهر و قلاویزان و ...
برای هر یادمانی ما بیاییم 9 ، 10 تا بحث دسته بندی شده آماده کنیم تو دفترچه هامون و همه اش به محفوظاتمون متکی نباشیم . هیچ معلمی همه اش بر اساس محفوظاتش حرف نمی زنه . بنده هم به عنوان یک طلبه و مبلغ کوچک 20 ساله دارم منبر می رم ، ولی حضرت عباسی برای هر منبرم دارم مطالعه می کنم و با فیش حرف می زنم . اگر باور داریم روایتگری تخصصه اصل تنظیم رو رعایت کنیم . حالا اینکه ایجاد انگیزه چه جور باشه ، تحریک احساس چه جور باشه اینها دیگه طلبتون . من بحث تحریک احساس رو در کلاس های تخصصی قم حدود 7 ، 8 جلسه درباره اش صحبت می کنم . من فقط 5 جلسه راجع به ایجاد انگیزه صحبت می کنم که به چه طریق هایی ایجاد انگیزه کنیم برای گوش دادن . کلاس بگذارید ما در خدمتیم اما وقتی کلاسیه که مردم ده دقیقه بیشتر حاضر نیستند بایستند ما هم نمی تونیم وقت بگذاریم .
ایجاد انگیزه ابتدای صحبت 5 طریق داره : ایجاد انگیزه با یک سؤال ، آمدیم زائر شهدا باشیم یا تماشاچی ؟ آمدیم فقط از عملیاتها بشنویم یا عملیاتها رو با خودمون ببریم ؟ اصل رو گفتم و مثالهاش رو ضبط شده ، زحمت بکشید یکی دو بار نوارهاش رو گوش بدید . یکی از راه های ایجاد انگیزه با سؤاله که می تونید برای هر عملیاتی ، هر یادمانی ، هر موضوعی 3 ، 4 تا سؤال طرح کنید . دوم : یکی از راه های ایجاد انگیزه ، ابهامه . خدا در قرآن سوره والشمس ، 11 تا قسم خورده و هیچ کس نمی دونه موضوع خدا چیه « والشمس و ضحها ، و القمر و ما ... » بعد از 11 تا قسم تازه می گه « قد أفلح من زکاها » تازه موضوع رو نشون می ده . یکی از راه های ایجاد انگیزه اینه که با ابهام حرف بزنید که هیچ کس اول نفهمه درباره چی می خواهید حرف بزنید . همه حواس ها جمع می شه ، این می شه ایجاد انگیزه گوش دادن . یکی از راه های ایجاد انگیزه ، داستان های کوچولویه . در جلسه ای من رفتم دخترهای دانشجوی دانشگاه هنر تهران خودتون حساب کنید چه قیافه هایی و خودشون هم گفته بوند ما آمدیم اینجا تماشا و اصلاً نیامدیم صحبت های شما آخوندها رو گوش بدیم و ما رو هو هم می کردند . من هم گفتم بعضی ها با توپ هم از خواب بیدارنمی شند و یک خاطره از جبهه گفتم . مال جبهه الله اکبر که عراقی ها صبحانه ناهار شام می زدند و شبها بچه ها تو سنگر نمی خوابیدند ، بیرون می خوابیدند به خاطر هم گرما وهم بعضی از گزنده هایی که اونجا بود . یکی از بچه ها خوابش سنگین بود و صبح عراقی ها شروع کرده بودند به زدن و بچه ها هر چی صداش کرده بودند بیدار نشده بود ، لنگش رو گرفته بودند با کیسه خواب آورده بودند جلوی در سنگر . بعد که ما آخرش از خواب بیدار شدیم رفتیم تو سنگر ، شهید قرص زر بود ، شهید میرزایی بود که خدا رحمت شون کنه ، گفتم مثل اینکه عراقی ها دارند می زنند . گفتند ساعت خواب یک ساعته لنگت رو گرفتیم آوردیم جلو .
یک خاطره کوتاه گفتم که بعضی ها با توپ هم از خواب بیدار نمی شند ، بعضی ها با لگد از خواب بیدار می شوند ، از تو خوابگاه خودشون گفتم ، بعضی ها با تشر از خواب بیدار می شوند از تو خونه ها گفتیم . ولی گفتم بعضی ها چون خواب شون سبکه با یک تلنگر از خوابی بیدار می شوند . من برای شما جوون ها دو سه تا تلنگر آوردم ، ساکت ساکت شد و حواس ها جمع شد . این ایجاد انگیزه هست . ایجاد انگیزه شروع صحبت یا با سؤاله ، یا با ابهامه ، یا با یک قصه هست و یا با تعریف از مطلب . طلائیه عجب طلاییه ، طلائیه نقطه اتصال زمین با آسمونه . طلائیه آخر دنیاست ، موبایل هم نمی گیره . هی دارم تعریف از مطلب می کنم و می خوام با طلائیه حرف بزنم و این می شه ایجاد انگیزه . یکی از راه های ایجاد انگیزه ، ضرورت مطلب رو می خوام بگم ، یک مطلبی می خوام بگم که هر کی بلد باشه فرمول جهشه ، یک مطلبی می خوام بگم که اونهایی که اول خطند می تونند خودشون رو به آخر خط برسونند ... هی تعریف از مطلب می کنم و ایجاد توجه می شه و این می شه راه های ایجاد انگیزه که برای هر کدومش باید یک جلسه مثال بگیم و بگیم تا جا بیفته . راه های تحریک احساس همینه ، حالا احساس های مختلفه ، احساس اعجابه ، احساس شگفتیه . باید راه های هر کدوم از این احساس های مختلف رو بگیم که باز طلبتون .
هشتمین اصلی که اشاره بهش می کنم و این بحث تمام می شه ، اصل تطهیره یعنی ما می خواهیم معارف شهیدان رو به مردم منتقل کنیم ، حقایقی رو به مردم بگیم . تو طلائیه ، شلمچه ، مهران ، قلاویزان ... چه حقایقی اتفاق افتاد ؟ برای کیا می خواهیم بگیم ؟ برای فطرت های حقیقت طلب . دو تا تطهیر باید انجام بدیم : یک تطهیر حقایق کنیم از خرافه ها . حقیقت با خرافه گفته بشه ، مثلش اینه : این آب خیلی زلاله و هر کی تشنه باشه ، تعارفش کنم این آب رو می گیره . اما وقتی ببینید توش دو تا مگس افتاده قطعاً نمی گیرید . حقیقت شهدا که سهله ، حقیقت قرآن رو هم بخواهیم به مردم بگیم توش مگس افتاده باشه ، نمی گیرند . راوی باید حقایقی که می خواد بگه تطهیر کنه ، حقایق توش خرافه داشته باشه ، سلیقه های شخصی داشته باشه ، پسند نمی شه و اصل تطهیر باید رعایت بشه .
دو : باید فطرت ها رو هم غباروبی کنم ، فطرت ها پاکه یک تلنگر می خواد . همین مثال خاطره ای که براتون گفتم تلنگر بود دیگه . به دانشجوهای دختر گفتم : می خواهید زندگی کنید یا بندگی ؟ می خواهید یک خدا داشته باشید یا صد تا خدا ؟ از این مدل ها خیلی فراوان داریم در آیات و روایات و خاطرات شهدا . راوی باید اینقدر مسلط و قوی باشه که هم از حقایق شهدا و مکتب که می خواهیم تبلیغ کنیم خرافه زدایی بشه ، هم فطرت ها رو بتونه خوب یبدار کنه . به اعتقاد بنده هیچ کس توی عالم خدانشناس نیست ، حتی کمونیست ها خداشناسند ، فقط یادشون رفته و دچار غفلت شدند . قرآن می گه « فإذا رکبوا فی الفلک دَعَوُ الله مخلصین لهُ الدین فلمّا نجّاهُ مِن البَرإذا هم یُشرکون » وقتی تو کشتی می نشینند و کشتی دچار تلاطم می شه ، همه می شوند خداشناس و پاشون به خشکی می رسه می شوند خدانشناس . این هنر من و شمای راویست از زیبایی یادمان های دفاع مقدس و سرزمین نور استفاده کنیم و غباروبی کنیم از فطرت ها . یکی از جملاتی که یک راوی عزیز می گفت خیلی قشنگ بود ، قیافه های مختلفی توی طلائیه آمده بودند . دو سه سال بعد از عاشورا بود ، می گفت نمی دونم توی عاشورا چه طوری برای امام حسین عزاداری کردی که امام حسین اینجا دعوتت کرده . نمی دونم به امام حسین چه طوری خدمت کردی که آوردنت اینجا ؟ اینها غباروبی از فطرته . نمی دونم برای امام حسین چه کردی که خصوصی آوردت اینجا ؟ گفته پات رو هم برهنه کن ، بیا کنار عزیزان من ، کنار اونهایی که وقتی صورت شون رو گذاشتند روی خاک ، سرشون تو دامن من بود . خیلی قشنگ می شه از فطرت ها غبار روبی کرد . این 8 تا اصلی بود که به عنوان اصول روایتگری خدمت تون اشاره کردم : اصل تشخیص ، تکریم ، تسهیل ، تدریج ، تناسب ، تعلیم و تربیت ، تنظیم و اصل تطهیر.
بحث دومی که باز هم به صورت اشاره وار می خواهیم بگیم ، عنصر معنویت در دفاع مقدسه . این بحث هاییست که ما بیشتر برای رفقای راوی طلبه می گیم اما تمام راویان باید در حد دکترای عمومی همه بحث ها رو داشته باشند . تو بحث تخصص شون باید تقسیم کار بشه و در اون موقعیت های خودشون قرار بگیرند . بحث معنویت در دفاع مقدس یک بحثیست که کاملاً قابل سرایت به زندگی امروزه . می تونیم بیاریمش تو زندگی امروز و می تونیم این عطر معنوی رو تو ادارات و بازار و مهمونی ها و تفریحات و زندگی مردم پخشش کنیم این بستگی به ما داره که چقدر هنر داشته باشیم که این معنویت رو قشنگ پخشش کنیم . در بحث معنویت 3 تا فصله : فصل اول : عوامل به وجود آورنده معنویت . فصل دوم : عناصری که معنویت رو تأیید می کرد . فصل سوم : آثار و برکات معنویت در دفاع مقدس . من فقط تیترها رو می گم و قطعاً دوستان باید روی این بحث ها مطالعه کنند که برای این بحث معنویت هم من دو سه تا کتاب دیدم . یک بحث هایی رو حاج آقای پناهیان داشتند ، یک بحث هایی رو خودم در دوره های آموزش روایتگری داشتم در قم و جاهای دیگه که سی دی ها و جزوه هاش هست .
عوامل به وجود آورنده و سازنده معنویت ، اسمش رو می گذاریم باروهای دینی . این باورها و اعتقاداته که معنویات رو درست می کنه و هرچه باورها قویتر باشه معنویات بیشتر خواهد بود . من یک چند تا از این باورها رو اشاره می کنم : 1 ـ خدا باوری و ایمان به خدا . هرچه قدر من خدا رو تو زندگیم باور کنم ، اتصالم به خدا بیشتر می شه . اعتقاد به خدا و بعد اتصال به خدا و بعد خدایی عمل کردن که نتیجه معنویشه . به زبان خیلی ساده به مخاطبامون بگیم اوضاع و احوال دنیا از دست خدا در نرفته ، خدا بازنشسته نشده ، خدا از کار افتاده نشده . گاهی اوقات حرف هامون رو در قالب یک شعار کوچک کنیم شعارها تو ذهنها می مونه کاری که مقام معظم رهبری دارند چند ساله چقدر زیبا جهت دهی می کنند به مسائل فرهنگی . هر چه فهم ما بیشتر ، سهم ما بیشتر و خسارت و حسرت کمتر . یک تفکر بدی تو جامعه ما افتاده که می گند هر چی کمتر بدونی راحت تری و اصلاً دنبال دانستن نرو . نه ، هر چه فهم ما بیشتر ، سهم ما بیشتر . من یک قصه کوچولو می گم ، شما قصه های دفاع مقدس رو بیارید کنارش . آدم وقتی می افته تو آتش یک بچه کوچک هم که از کنارش رد بشه ، می گه می خوای بهت کمک کنم ؟ می گم کمک کن دیگه ، من می خوام تو آتش بیفتم . فقط در یک صورت به اون بچه می گم نه ، به کمک تو احتیاجی ندارم . وقتی یک بزرگتر از بچه پشت سر بچه باشه . می گم بچه تو برو کنار تا اون بزرگتره کمکم کنه . ابراهیم خلیل داشت می رفت تو آتش ، ملک مقرب خدا به نام جبرائیل آمد جلو گفت : می خوای کمکت کنم ؟ گفت نه ، برو کنار می خوام خدا کمکم کنه . ملائک مقرب خدا ! اما چون ابراهیم خداشناسه ، با خدا رفیقه ، اتصالش با خدا برقرار شده ، کمک جبرئیل رو هم نمی خواد گفت : « أمّا إلیک فلا » تو رو هم نمی خوام . گفت به خدا بگو . گفت « علمُه بهالی کفا عن مقالی » گفت خدا که می دونه وضع و حال من چه طوره . ملک مقرب خدا اصرار کرد که به خدا یک چیزی بگو . شروع کرد با خدا به عشق بازی کردن گفت « یا الله ُ یا أحدُ یا فردُ یا صمدُ یا من لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً أحد » تا این جمله ابراهیم تمام شد خطاب آمد « یا نارُ کوني برداً و سلاما علی إبراهیم » هر کی با این خدا دوست بشه خودش نفع برده . بچه های ما با خدا رفیق شدند ، نه احساس ضعف کردند ، نه احساس ناتوانی کردند ، نه احساس ذلت کردند . منبع عزته ، منبع ثروته ، منبع قدرته ، منبع جماله ، منبع کماله و این باور معنویت درست کرد . امروز این باور ضعیف شده ، معنویت هم ضعیف شده . باورهای دینی معنویت سازه . خدا رو باور کنیم . یک کسی امروز دو تا ماشین داره ، می گیم باهاش رفیق بشیم یک موقعی ماشینش رو بگیریم . خدا همه عالم در اختیارشه ، با خدا رفیق بشید و هر چی می خواهید بگیرید ، این توانمندیه . آدم روزی که برسه به این نقطه که بفهمه هیچ کس به دردش نمی خوره ، بگه « الهی و ربي من لي غیرک » ای کاش در انرژی هسته ای نه روسیه کمک ما بکنه ، نه چین کمک ما بکنه ، که فقط بگیم خدا . تو جبهه فقط گفتیم خدا و راه باز شد و این عنصر معنویت سازه و هر چه در زندگی مون به خدا نزدیکتر بشیم ، توانمون بیشتره . کارهامون معنوی تره .
باور دومی که معنویت ساز بود ، ایمان به خود بود . ایمان به خودی که خدا گفته . خدا گفته تو ای انسان خیلی توانایی داری که اسمش رو می گذاریم خود باوری الهی نه خود باوری کومونیستی . رمز پیروزی انقلاب چی بود ؟ همه قبل از انقلاب می زدند تو سرمون و می گفتند شما عُرضه ندارید ، حتی خیلی از بزرگان می گفتند این ملت عرضه ایستادن در مقابل شاه رو نداره . امام با انقلاب ثابت کرد ، قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود و دریا سلطنت رو برد. این خودباوری فردی و جمعی داره . جبهه محصول خودباوری بود ، تنهایی نمی شه کار کرد ، جمعی می شه کار کرد . می خوام یاد کنم شهید جواد فدایی رو که خدا بر درجاتش بیفزاید . در ایام دفاع مقدس ماه رمضان که می شد به بعضی از دوستان می گفتیم افطاری دادن ماه رمضان خیلی ثواب داره ، ما در مسجدالجواد مشهد بودیم . تنهایی که نمی تونیم افطاری بدیم ، آدم وقتی تنهایی نمی تونه باید دسته جمعی کار کنه . هر شب 5 نفر بانی می شدند و افطاری می دادند ، این می شد خودباوری جمعی ، یعنی خیلی از کارها رو می تونیم با همکاری هم انجام بدیم . برای همین راهیان نور من مثالی زدم ، ایام عید قربان بود . گفتم یکی از مستحبات در عید قربان ، قربانی کردن گوسفنده . گوسفند هم صد تومان ، صد و پنجاه ، دویست تومان . کدوم یکی از شما توانش رو داشتید ؟ شاید همه توانش رو نداشته باشند اما آیا نمی شه ده نفر با هم یک گوسفند بکشیم . این کار رو نکردیم چون از خودباوری جمعی خبر نداریم . این ایمان ضعیف شده که بعضی از کارهای قشنگ رو چند نفری انجام بدیم ، ده ، بیست نفری انجام بدیم . به بچه های یک دبیرستان گفتم : 300 نفر بودید ، 300 تا هزار تومان می گذاشتید دو تا گوسفند می کشتید به نام این مدرسه . از این خیرات نگذریم ، این خودباوری جمعیه .
امام این ایمان رو در ماها ایجاد کرد اما متأسفانه امروز داره کمی ضعیف می شه . انرژی هسته ای محصول خودباوریه ، خودمون رو باور کردیم والا ما که اول جنگ گلوله آرپی جی هم نداشتیم . سیم خاردار هم به ما نمی دادند می گفتند ازش استفاده نظامی می برید . ایمان به خود بیاریم ، خدا ما رو خیلی توانمند خلق کرده و نتیجه ایمان به خود تلاش منظمه یا تلاش فردی یا تلاش جمعی و گروهی و این دومین عامل معنویت ساز بود . ربط تلاش با معنویت چیه ؟ ( بی کاری محل تخم گذاری شیطان است ) وقتی آدم بی کار می شه و از تلاش ناامید می شه ، شیطان فعال می شه . اما وقتی تلاش کردیم شیطان ناامید می شه و وقتی شیطان ناامید شد ، معلومه نتیجه اش . عملیات کربلای 4 اول دیماه بود ، عملیات کربلای 5 ، 19دیماه بود با فاصله دو هفته . کجای دنیا با فاصله دو هفته یک عملیات رو تنظیم می کنند ؟ برای شکستن حصر آبادان خیلی ها می گفتند نمی شه ، امام فرمود می تونید . برای فتح المبین آمدند پیش امام فرمود می تونید . « انّا فتحنا لک فتحاً مبینا » شیطان درون و شیطان بزرگ ما داره می زنه تو سر ما که نمی تونیم ما باید ثابت کنیم ، می توانیم . وقتی توانستیم شیطان درون و بیرون ناامید می شه .
عامل سوم معنویت ساز : ایمان به راه . آدم به راهش ایمان داشته باشه . راه ما چیه ؟ صراط مستقیمه ، قرآن ، عترت ، فقاهت . وقتی ایمان به راه داریم دنبال وظیفه ایم نه نتیجه و امروز متأسفانه مردم دنبال نتیجه اند ؛ لذا نتیجه حاصل نمی شه و معنویت افت می کنه . دنبال وظیفه باشیم و امام به ما یاد داد وظیفه مدار باشیم نه نتیجه مدار . به نتیجه فکر کنیم اما محور کارمون رسیدن به نتیجه نباشه ما تکلیف خودمون رو انجام بدیم ، خدا تکلیف خودش رو بلده انجام بده . امام فرموده وظیفه اینه ، حکم جلودار است بر هامون بتازیم ، هامون اگر دریا شود در خون بتازیم . آیا این به نتیجه می رسه یا نه ؟ تو چه کار به نتیجه اش داری ؟ آدم اگر به راه اطمینان داشته باشه قدم گذاشتن تو راه به آدم معنویت می ده . من دارم تو صراط مستقیم می رم و این معنویت سازه . جمله ای بود که آقا تو سالگرد امام فرمودند : امام ایمان به راه رو خودش داشت و در مردم هم ایجاد کرد . در دفاع مقدس امام فرمودند ما یک لحظه هم از انجام وظیفه مون نادم و پشیمان نیستیم . رمز موفقیت حضرت زینب اینه که نه پشیمان شده ، نه حزن از گذشته داره و نه خوف از آینده داره ، چون در گذشته تکلیفش رو انجام داده و در آینده هم می خواد تکلیفش رو انجام بده . این که می گند « الا إنَّ اولیاء الله لا خوفٌ علیهم و لا هم یحزنون » معمولاً حزن مال گذشته و خوف مال آینده هست . کسی که می خواد تکلیفش رو انجام بده نه حزن به گذشته داره و نه خوف آینده ، من تکلیفم رو انجام می دم و خدا هم تکلیفش رو بلده ؛ لذا هرچی نمک رو زخم حضرت زینب (س) پاشیدند اثر نکرد واین عنصر معنویت سازه .
من ایمان به راه دارم واین راه مدد رسانی مثل حضرت حق داره ، این راه ، صراط مستقیمه و من رو به مقصد می رسونه . امروز به اعتقاد خودمون روایتگری یکی از زیباترین مصادیق صراط مستقیمه ، تداوم راه شهداست ، تداوم ارزش هاست ، تداوم اون معنویته ، تداوم اون سلامته ، نورانیته و تداوم همه قشنگی های دفاع مقدسه . این درد دل آخوندی خودمونه ، بعضی ها به ما گفتند تو هم آمدی چه شغلی رو انتخاب کردی . گفتم من از تمام مشغولیت ها آمدم سربازی امام زمان رو انتخاب کردم ، تو سربازی امام زمان آمدم تبلیغ رو انتخاب کردم که دربه دریه ، تو تبلیغ آمدم روایتگری رو انتخاب کردم که بیابون گردیه و فکر می کنم خیلی قشنگه ، از اینکه بعد از سالها جنگ دوباره رزق مون دارند می کنند بیابون گرد بشیم خیلی قشنگه . به خدا مصداق صراط المستقیمه . اگر آدم ایمان به این راهش داشته باشه که دیگران رفتند فلان جا و ... امتیاز گرفتند و ... بگذار ما تو همین صراط مستقیم باشیم ، اگر خبری هم باشه همین جاست و اونهایی که اوج گرفتند تو همین جا اوج گرفتند و ما اگر به راهمون ایمان داشته باشیم نتیجه اش معنویت خواهد بود .
چهارم ایمان به کمک ، ایمان به توسل ، یعنی توسل ناشی از یک ایمانه . ایمان دارم پست های امدادرسانی هست . یک شرکت سایپا امدادخودروی سایپا می گذاره ، مگر می شه ابی عبدالله امداد نگذاره . اون جایی که زینبش تو کوفه داشت حرف می زد ، امام حسین آمد به کمک زینب با صوت قرآن . امام حسین تو این مسیر 20 دفعه قرآن خوند بالای نیزه . اونجایی که تو مجلس یزید زینبش خیلی براش سخت بود امام حسین شروع کرد به قرآن خوندن . باید باور کنیم که مدد قطعیه در این راه و باور کنیم که خدا قول داده « إن تنصرُ الله ینصرکم » حتی این طوری می گم : ما نباید منتظر امدادگرها باشیم ، امدادگرها منتظر مایند . امام زمان ایستاده منتظر ماست که بیاییم تو راه و ازش کمک بخواهیم من خیلی جاها گفتم : بیش از آنکه ما منتظر امام زمان باشیم ، امام زمان منتظر ماست . یک دست و پایی بزنیم ، آقا آماده کمک کردنه و خیلی هم قشنگ کمک می کنه و ایمان داشته باشیم دستمون رو می گیره .
خادم امام رضا اباصلت بود و بعد از شهادت امام رضا افتاد تو زندان . یک سال تو زندان بود و با خودش گفت : عجب من خادم امام رضا بودم و پسر امام رضا ، امام جواد نیامد از من احوال بپرسه . یک لحظه دید امام جواد جلوش تو زندان ظاهر شدند فرمودند : ابا صلت چی می گی ؟ گفت آقا داشتم از شما گله می کردم . گفتند : من از تو گله دارم ، تو این یک سال من رو صدا زدی که من نیامدم . الان به قلبت خطور کردم و می گم بلند شو دستت رو بده به من و از زندان بیا بیرون . اگر دارید تو این مسیر می رید نتیجه امداد اونهاست . ما تو را دادیم پای آمدن ، ما تو را دادیم دست در زدن . اگر انتخاب مون کردند که این حنجره مون از شهدا بگه امداد اونهاست و الا ما که داشتیم تو دنیامون آلوده می شدیم ، ما که بوی دنیا گرفته بودیم . به قول حاجی ضابط ما که داشتیم درس خودمون رو می خوندیم . خود شهدا آمدند دنبالمون گفتند نمی خواهید از ما بگید ؟ نمی خواهید از خاک ها و حلقوم های بریده بگید ؟ نمی خواهید از دست های قطع شده و بدن های زیر شنی تانک رفته بگید ؟ نمی خواهید از اون نفس هایی که هربار نفس می کشه آرزو می کنه دیگه نفسش بالا نیاد بگید ؟ اونها که خودشون مددشون رو به ما رسوندند . لشکر 5 نصر که خیلی رزمنده و فرمانده گردان داشته ، چرا شماها رو صدا زدند ؟ تازه معلوم نیست باز چند نفر از ماها توفیق پیدا کنیم تو اون خاک ها بایستیم ، پای برهنه بایستیم ، تو سرما و گرما . هر کی ایستاده بدونه ، شهدا دست مون رو گرفتند . ایمان پیدا بکنیم تو این راه تنها نیستیم و کمک مون می کنند . به خدا تو دنیا تنهاییم .
یک روز با یکی از بچه ها رفته بودم بهشت رضا ، گفتم تو بهشت رضا رفیقام بیشتر از تو شهرند . تو شهر خیلی بیگانه شدیم . اینجا باید احساس غربت بکنیم ، اونجا که وطن ماست . ایمان داشته باشیم ، این ایمان معنویت سازه ، نمی گذاره آدم کم بیاره . می گند اگر یک کم دیگه بری جلو امداده هست ، آدم قوت پیدا می کنه . ایمان پنجم ، ایمان به اینکه ما تو مسیر ولایتیم و ولایت ما ادامه ولایت انبیاء و اولیاست . ایمان داشته باشیم سکان دار جامعه مون و این حرکت ، سکان دار این مسیر نائب امام زمانه ، ایمان داشته باشیم که این خط ، خط ولایت اهل بیته ، ایمان داشته باشیم که ناخدا ، ناخدای قشنگیه ، ایمان داشته باشیم که این مسیر به ناکجاآباد نمی ره ، انسان معنویتش بیشتر می شه . ایمان ششم ، ایمان به إحدی الحُسنَیَین ، در مکتب ما چون شهادت داریم شکست نداریم . اسارت نداریم ، ما چه بکشیم و چه کشته بشیم پیروزیم . احدی الحسنیین تعبیر قرآنه و به این ایمان پیدا کنیم که چه تو روایتگری تون موفق بشید و چه موفق نشید ، پیروزید چون تکلیف تون رو انجام دادید . خیلی ناراحت نشید اگر یک مقداری بازارتون نگرفت و استقبالتون نکردند ، تو تکلیفت رو انجام بده . امام حسین هم ظهر عاشورا سخنرانی کرد ، هیچ کس جواب نداد سنگش زدند . زینب (س) سخنرانی کرد که روایتگری می کرد ، از پشت بامها سنگش می زدند . ناامید نشد ، هنوز ما به مرحله سنگ خوردن نرسیدیم ، هنوز به این مرحله نرسیدیم که به گریه ما خنده کنند . یک راوی سراغ دارم که وقتی گریه می کرد خنده می کردند . صدا می زد : مردم چرا به گریه ما خنده می کنید ؟ هنوز ما راوی ها به این مرحله نرسیدیم و اونجا هم این آمادگی رو داشته باشیم که اگر هومون کردند ، اگر خنده کردند ، اگر هلهله کردند باز هم حرف هامون رو بزنیم . راوی بدونه تکلیفش اینه و کشته هم بشیم پیروزیم انشاءالله .
ایمان به مقصد ، راوی یقین داره که جاش تو بهشته . من یقین دارم که خدا یک جایی رو برای راوی ها می گذاره که مسئولیت اونجا با زینب و امام سجاده انشاءالله . امام حسین بین دو انگشت مقصد شهدای کربلا رو نشون داد ، دویدند . باور کنید انگشتان امام حسین بسته نشده و مقصد من و شما رو هم نشون می دهند . آدم بدونه مقصدش کجاست ، قوت و معنویت پیدا می کنه . معنوی یعنی ضد مادی و دیگه کار خودمون رو با خط کش های مادی نمی سنجیم . چرا برای ما مأموریت حساب نکردند ؟ چرا درستش نکردند ؟ چرا چهار روز رو پنج روزش نکردند ؟ اونها هم باید تکلیف شون رو انجام بدند ، ولی من برای اون کارها اینجا نموندم ، انشاءالله و اینها عوامل معنویت سازه .
اما بحث دوم اون چیزهاییه که معنویت رو تو جبهه ها تأیید می کرد . به عبارتی نمودهای نصرت الهی . ما نمودهای معنویت رو تحت عنوان امدادهای غیبی بحث می کنیم . پس فصل اول در بحث معنویت باورهای دینی بود و فصل دوم می شه امدادهای غیبی . من پنج تا از امدادهای غیبی رو آوردم : اول نصرت به فکر ، خدا بالاترین امدادی که به خاطر معنویت در دفاع مقدس داشت به فکر رزمنده ها مدد می کرد . فکر بچه ها فکر قشنگی بود . نه فرمانده های ما و نه رزمنده های ما ، دانشگاه های جنگ ندیده بودند ، اما الان فرماندهان دانشگاه جنگ رفته دنیا انگشت به دهان ایستادند که اینها چه طوری از جزیره مجنون به هورالعظیم و هورالهویزه گذشتند ؟ چه جوری از اروند وحشی گذشتند ؟ چه جوری دژ تسخیرناپذیر شلمچه رو شکستند ؟ چه جوری تپه های سربه فلک کشیده غرب رو تونستند قطع بکنند ؟ چه جوری این کارها رو کردند ؟ اینها نصرت به فکره . حسن باقری می نشینه ، چون انسان معنوی شده ، باورهاش قویه ، خدا به فکرش مدد می ده . حسن باقری که دانشگاه جنگ نرفته . خود آقا تو خاطرات شون می گند که وقتی جلسه بود و فرماندهان ارتش و سپاه بودند و قرار بود طرح عملیات بیت المقدس رو توضیح بدند . فرماندهان ارتش توضیحات خودشون رو راجع به منطقه دادند ، از سپاه حسن باقری بلند شد . من هنوز ایشون رو نمی شناختم ، تو دلم گفتم : بچه های سپاه از این بزرگ تر نداشتند بفرستند ؟ من شهید باقری رو دیده بودم ، خیلی کوچولو بود . ایشون یک مدتی فرمانده لشکر نصر بود . آقا می فرمایند من تو دلم گفتم سپاهی ها از این بزرگتر نداشتند در مقابل این دانشگاه جنگ رفته های ارتش ، نشون بدند ! اما این جوان اینقدر قشنگ تشریح کرد ؛ اون راه هایی که رفته بود و نقشه هایی که توضیح می داد که انگار سالها استاد دانشگاه جنگ بوده که فرمودند بعد من بلند شدم و پیشانیش رو بوسیدم و گفتم : عجب ما زود قضاوت کردیم . حسن باقری چی بود ؟ خدا نصرت به فکرش کرد ، همون چیزی که خدا به انبیائش داده بود .
تو همون جبهه الله اکبر ، عراقی ها وقتی می زدند خوش شون می آمد اگر می فهمیدند زدند به یک انبار مهماتی ، ماشینی ... و اگر می دیدند دودی رفته هوا ، فکر می کردند عجب شق القمری کردند . بچه ها هم تا می دیدند عراقی ها زدند می رفتند همون جایی که زدند یک لاستیک آتش می دادند ، عراقی ها فکر می کردند انبار مهمات زدند ، هی وسط بیابون می زدند . قشنگ اونها رو سرکار گذاشته بودند . این نصرت به فکره ، این مدد الهیه . یا اینکه کلاه ها رو سر چوب می کردند و می بردند سرخاکریز و اونها رو می زد و می گفت : ایرانی ها چقدر کشته دادند . یا اون عزیز دیده بانی که وقتی دید عملیات به نقطه کور خورده ، رفت وسط دشمن گرای خودش رو داد . اینها فکرهای قشنگ بود و این نصرت به فکر مال حضرت حقه و امدادهای غیبی نتیجه اون معنویته . امروز به دانش آموزم ، به دانشجوم ، به مدیر صنعتیم ، به مدیر بازرگانیم ، به اون کسی که تو خونه اش دچار مشکل شده و ... بگم که اگر تو باورهات رو تقویت کنی ، خدا به فکرت نصرت می ده و قشنگ تو زندگیت برنامه ریزی می کنی .
دوم : نصرت الهی به رعب در دل دشمن « ترهبون به عدو الله » یکی از مصادیق امدادهای غیبی که نتیجه معنویته ، نصرت الهی به رعب در دل دشمن . چه کرده بودند که عراقی هایی که چهار شونه بودند از بچه بسیجی فسقلی ما می ترسید . صحنه ها رو تو فیلم ها دیدید که بچه بسیجیه عراقیه رو اسیر کرده بود و رو شونه اش نشسته بود . تو این رو پوفش کنی ، میفته چه ترسی از این دردل شما افتاده ؟ یا شنیدید با آفتابه رفتند چند نفر رو اسیر کردند و قطعاً هم اینها اتفاق افتاده . با چوب خالی اسیر گرفتند ، یک نفر رفته پنج نفر آورده . اولین یگانی که وارد خرمشهر شدند اون موقع تیپ 14 امام حسین بودند و بعد شدند لشکر ، جمله ای که من از شهید خرازی شنیدم که عراقی ها می گفتند ما قبل از اینکه شما وارد بشید موجودات عجیبی رو می دیدیم ، یا شماها رو عجیب می دیدیم . خیلی از اینها به تیر غیب کشته شده بودند . اینها نصرته به رعب در دل دشمن .
سوم : نصرت با فرشتگان ، این مثالی که زدم بیشتر به نصرت با فرشتگان می خوره « تتنزَّلُ علیهم الملائکه إنُّ الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا » وعده الهیست که فرشتگان رو به مدد اینها می رسونه .
چهارم: نصرت با حضور فیزیکی اهل بیت ، ما حضور معنوی اهل بیت رو داشتیم ، اما حضور فیزیکی اهل بیت رو هم خیلیها شاهد بودند . وجود نازنین حضرت زهرا (س) حضرت زینب (س) حضرت امام زمان (ص)
پنجم : نصرت با حوادث طبیعی ، این نتیجه اون معنویته که خدا با باد و باران با ابر . گاهی مجبور بودند شب مهتابی عملیات کنند ، خدایا شب مهتابی که نمی شه و دست به دعا برمی داشتند و ابری می آمد و اون لحظاتی که لازم بود تاریکی مطلق می شد . شیمیایی زدند ، باد آمد برد طرف خودشون . نمی گیم همه جا این طور بود ، ولی این نصرت ها بود و این هم امدادهای غیبی که نتیجه اون معنویته
فصل سوم : نتیجه دیگر اون معنویت پررنگ بودند ارزش ها که شاخصه های معنویته . هر کس می خواد بدونه تو اداره ، خونه ، مسیر زندگیش چقدر معنویت حضور داره ، این شاخصه هاست : اول : انس با نماز . بحث انس با نماز تو جبهه ها یک مسئله ساده ای نبود ، حضور قلبشون ، اول وقت خوندن شون شهید بابایی کسیست که در دانشگاه آمریکا هم که می خواد مدرکش رو بگیره ، تو دفتر فرمانده اش موقع نماز یک چیزی پهن می کنه گوشه اتاق نمازش رو می خونه و به قول خودش پا به بختش می زنه . تو دفتر یک ژنرال آمریکایی نماز بخونی مدرکت رو که بهت نمی دند هیچی ، می اندازنت بیرون اما نمازش رو می خونه و جالبیش اینه که وقتی اون ژنرال ازش می پرسه خیلی قشنگ توضیح می ده . بلند می شه و این رو تو آغوش می گیره و می گه برای من خیلی جالبه که شما اینقدر به اعتقادات تون پایبندید که تو اینجا هم مقیّدید . نمازهای نصف شب ، نافله ها ، گریه در نماز ... اینها چیزهای قشنگی بود که نشون می داد معنویت در اونجاها بالاست . تعقیباتی که بود ، سجده هایی که می کردند . در روایت داریم هر کس نماز تو زندگیش پررنگه ، بدونه معنویات پررنگه و هر کس نماز تو زندگیش کم رنگه ، بدونه معنویاتش هم کم رنگه . آقا به مسئولین می فرمودند : هر چی مسئولیت تون بیشتر شد ، نافله هاتون رو بیشتر کنید . ببخشید من لفظ پیدا نکردم جسارت نشه ها ، خدا به پیغمبر می گه با دو چیز خودت رو دوپینگ کن یا رسول الله « قم الیل الا قلیلا » بعد می فرماید « و رتّل القرآن ترتیلا » راوی ها بیاید از امشب شروع کنیم با نماز شب خودمون رو تقویت کنیم . واجب کنیم بر خودمون که اگر نشد قضاش رو بعد از نماز صبح بخونم . بیاید به شهدا قول بدیم ، اون حنجره ای که می خواد از شهدا بگه باید از اشک چشم مدد بگیره و الا می ترسم لا تاالات بگید .
یکی نماز و دوم تلاوت قرآن که از آثار معنویت بود . معروف بود که بچه ها یکی یک دونه قرآن تو جیب شون بود . من یک قرآن دارم سه دست شهدا گشته . یک شهید داد به اون یکی ، اون داد به اون یکی و دست سوم به من رسید . چقدر انس قشنگی داشتند ، یک گوشه می نشستند و با قرآن حال می کردند صفا می کردند و قرآن رو با حزن قشنگی می خوندند . با اشک می خوندند . الان نه حزن تو قرآن ، نه تدبره ، نه تلاوته . چطور می تونم بگم من پاسدار و طلبه ام و روزی یک مقدار قرآن نمی خونم و انس با قرآن ندارم ؟ چطور می شه صبح من با قرآن شروع نشه ؟ شب من با قرآن ختم نشه ؟ انس با قرآن همراه داشتنش . یکی از بچه ها این آیه رو خونده بود و های های گریه ی کرد « اذ قال رب أنزلنی إلی یوم یبعثون » می گفت شیطان تونست دعاش رو پیش خدا اجابت کنه ، من بی عرضه نتونستم . خیلی زیبا میشه آدم با قرآن خودش رو تقویت کنه . راوی که انس با قرآن داره ، قرآن نمی گذاره تنها بمونه .
سومین ثمره معنویت انس با دعا و مناجاته . اینها اونجاها دیگه سرآمد بود ، مناجات های خمسه عشر . همه مون یادمونه ولی الان شاید سالی یک بار هم مناجات خمسه عشر رو نخونم « الهی کفا بی عزّ من اکون لک عبدا و کفا بی فخراً أن تکون لی ربّا أنت کما احبّ » مناجات شعبانیه « الهی قد سترت علیّ ذنوباً فی الدنیا و ان احوج الی ... » مناجات مسجد کوفه امیرالمؤمنین « مولای یا مولای ..» انس با مناجات از علائم معنویت بود و از شاخصه های معنویت بود . امروز اگر در زندگی من و شما نیست یک فکری به حال خودمون بکنیم .
چهارم : انس با روضه ، چقدر روضه ها قشنگ بود ، فیلمی و ادا و اصول نبود ، روضه بود . اصلاً قرار نبود انواع و اقسام فیلم ها اجرا بشه که اینها یک کمی گریه کنند ، همین که می گفتند السلام علیک یا ابا عبدالله ... عملیات رمضان یادم نمی ره ، جلسه فرمانده ها که تمام شد ، شهید رمضان عامل من رو صدا کرد گفت فلانی بیا تو سنگر بشین ، جلسه تمام شد ، بیا یک روضه ای بخون . خدا بر درجاتش بیفزاید . نشستم تو سنگر یک روضه ای خودندم ، نمی دونید اینها چه طور گریه می کردند . شهید بابانظر ، شهید داداللهی وقتی روضه می خوندیم ، همون طور که روایات گفتند ، مثل مادر بچه مرده گریه می کردند و انس شون با روضه خیلی قشنگ بود . اگر می بینید امام زمان اینقدر قشنگ روایتگری می کنه ، چون روزی دو بار روضه می خونه ، اون هم نه روضه معمولی ، می گه یا جداه من به جای اشک خون گریه می کنم . اگر رفقای روحانی همراه تون نبودند حتماً جلسه روایتگری رو با یک سلام ختمش کنید و اونجا نزدیکه و زائر امام حسین بشیم و بگیم السلام علیک یا ابا عبدالله و به همین اندازه روضه خون بشید . حضرت زهرا گفتند : در روز قیامت بهشت یک دری داره ، مال ذاکران امام حسینه و هر که روضه خون امام حسین بشه ، انشاءالله از اون در راهش می دند . خود انس با روضه یکی از ثمرات معنویته . دور و بری های امام می گفتند : در ایام معمولی امام اشک هاش رو با دستمال خشک می کرد ، در ماه محرم با حوله خشک می کرد صورتش رو ، نیمه های شب و ماه رمضان با حوله خشک می کرد . امام با روضه انس داشت .
اثر بعدی معنویت تقویت روحیه انتظاره . هر چه معنویت ما بیشتر بشه باید تشنگی مون برای مهدی فاطمه بیشتر بشه . من بحثی رو در حرم امام رضا گفتم . یک پیرمردی آمد جلوی منبر گفت حاج آقا نگو ، خیلی سخته . گفتم روایته چه کنم . اصلاً قصد راوی اینه که مردم رو تقویت کنیم که منتظر امام زمان باشند . روایتگری یعنی منتظرسازی ، تداوم راه شهدا و دفاع مقدس تا مردم رو به نقطه انتظار برسونیم . این روایت رو می خواستم بگم : اول یک مثال زدم که ما اگر غذای شور بخوریم ، شب تا صبح چند بار بلند می شیم و دنبال آبیم ، خود امام زمان فرمودند اگر شیعیان به اندازه یک لیوان آب منتظر من باشند ، من میام . خیلی دردناکه . گاهی روایتگری تون رو با این آیه ختم کنید ، آیه 88 سوره یوسف « یا ایها العزیز مسّنا و اهلنا الضُّرُ و جِئنا ببِضاعةٍ مُزجاةٍ فَأوفِ لنا الکیل » یاابن الحسن ما بیچاره ایم آقا ، کاسه گدایی ما رو پر کن . راوی باید روحیه انتظار رو در مخاطبان خودش تقویت کنه . ما هیچ رسالتی نداریم جز اینکه مردم رو برسونیم به نقطه انتظار و برسند به اون نقطه ای که بگند : یاابن الحسن بیا با تمام وجود با عملشون و با انتظارشون روحیه انتظار باید تقویت بشه .
اثر بعدی معنویت که امروز متأسفانه کم رنگه ، روحیه محبت و برادریه . اگر یکی مریض می شد ، قطعاً یکی کنارش می نشست و سرش رو به دامن می گرفت ، یک دوایی دارویی غذایی دهانش می کرد . امروز گاهی وقت ها این روحیه برادری کم رنگ شده . تو جبهه ها بچه ها برای هم می مردند . تو این اردوها بیاییم این رو تقویت کنیم .
ثمره بعدی روحیه عرفان عملی و اجتماعی و کاربردی در مقابله با عرفان های قلابی که دارند تو جامعه ما جامی اندازند که برید یک گوشه بشینید و از جامعه فاصله بگیرید . ما بگیم شهدا عرفای واقعی بودند ، عارفان مکتب امام بودند ضمن اینکه شیران روز بودند ، عابدان شب هم بودند . تو میدان عمل دنبال وظیفه اش می گشت و این نتیجه معنویته . معنویت معناش گوشه گیری نیست ، معناش حضور در صحنه و انجام وظیفه هست . اما با اتکا به خدا . اینها بعضی از آثار معنویت بود که شما می تونید همه ارزش ها رو به عنوان آثار معنویت فرض بکنید .
در بحث دستاوردهای دفاع مقدس قطعاً با ید یک مقدمه ای رو داشته باشیم و بعد خودمون کار کنیم تا بتونیم بعد برای مردم خوب بگیم . یک : عوامل جهادگریزی رو ، چون یک تفکری در مسلمانان از ابتدا بوده تا به امروز که مردم رو از جهاد فراری می دادند و چهره جهاد رو خیلی بد می کردند ، جنگ رو با جهاد مساوی می گیرند و جنگ در ذهن مردم پدیده قشنگی نیست . جهاد مساوی با جنگ نیست ولی متأسفانه دشمنان فرهنگی جنگ و جهاد رو مساوی می گیرند و چهره جهاد رو مخدوش می کنند ؛ لذا هرکی مجاهده خشونت طلب معرفی می شه و این بحثیست که باید با مبانی آیات و روایات حلش کنیم . ما می خواهیم برکات جهاد رو بگیم . برکات دفاع رو بگیم و طبیعتاً باید آیات جهاد رو که مخصوصاً در سال های اخیر آیات جهاد به فراموشی سپرده شده بود و اصلاً مطرح نمی شد و طبیعتاً یک بحث دومی هم اینجا باید به عنوان مقدمه کار بکنیم ، شبهاتی که باعث شده این نگاه غبارآلود به بحث جهاد و دفاع بشه باید پاسخ بدیم .
ما دستاوردهای دفاع مقدس رو سه بخش کردیم : 1ـ دستاوردهای سیاسی دفاع مقدس که حدود 13 تاست که دوستان قطعاً روش کار کنند . یک نمونه از هر کدوم می گم . تثبیت نظام مقدس جمهوری اسلامی که با مبنای تفکر شیعه 1400 سال مستأجر بود ، با این انقلاب و دفاع مقدس صاحب خانه شد . خانه اش اشکالاتی داره ، اما صاحب خانه هست . این نظام آرزوی همه انبیاء و اولیاء و شهدا و صُلحا بوده و دفاع مقدس این نظام رو تثبیتش کرد . این فتیله رو از گوش شون در آوردند که بتونند این نظام رو از پا در بیارند و انشاءالله آرزوش رو به گور ببرند البته به شرطها و شروطها که « ان الله ما یغیر بقومٍ » خدا به هیچ امتی ضمانت نامه نداده .
2 ـ دستاوردهای فرهنگی دفاع مقدس که بزرگترین اون به وجود آوردن تفکر بسیجی بود که امام فرمودند اگر این تفکر بسیجی تو تمام شئون مملکت ما گسترده بشه ما دیگه مشکلی نداریم . خدا نکنه همون جاهایی که با تفکر بسیجی شکل گرفتند کم رنگ بشه ، مثل سپاه ، بسیج ، نهادهای مقدسی که انقلاب اونها رو به وجود آورد و تفکر بسیجی شاخصه هایی داره که باید روش فکر کرد .
3 ـ دستاوردهای راهبردی دفاع مقدس که مهمترینش خودکفایی و نفی وابستگی بود . این نظام احساس کرد هیچ کجای دنیا دلش به حال اون نمی سوزه و می خواد بمونه باید رو پای خودش بایسته . وقتی سیم خاردار رو به ما ندادند ما تا آخر حساب کار خودمون رو کردیم و تمام نگرانی شون اینه که این می خواد تا آخر خط بره و می خواد خودش رو از تمام قدرت هایی که دنبال وابسته کردن او هستند ، بی نیاز کنه و این بالاترین دستاورد راهبردی و استراتژیک دفاع مقدسه . این دستاوردها توضیحش باشه طلبتون فرصت بیشتر از این نبود .
خدایا به آبروی محمد و آل محمد به ما توفیق روایتگری عنایت کرده ای ، آن را از ما زوال نیار . خدایا به حق آن راوی عزیز که با دست های بسته و با تن رنجور 40 منزل روایتگری کرد و تا کار خودش رو نکرد اشک از چشماش نریخت ، زینب گریه نکرد ، می دونید کجا گریه کرد ؟ اون جایی که یزید شروع کرد به اعلام شکست خودش . خدا لعنت کنه ابن مرجانه رو ، در اونجا زینب گفت : داداش دیدی کار خودم رو کردم ؟ دیدی کاخ یزید رو زیر و رو کردم ؟ چقدر قشنگه روای بتونه خودش رو به اینجا برسونه . اونجا شاید وقتی گفتند چه خواسته ای داری ؟ زینب فرموده 40 روزه برای داداشم گریه نکردم ، اجازه بدید تو شام برای حسین مجلس عزا به پا کنم .
منبع :