آیئن سخنوری: سخرانی چیست؟

 

آیئن سخنوری: سخرانی چیست؟

سخنرانی چیست

تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد
 
کم گوی و گزیده گوی چون در
تا زاندک تو جهان شود پر

(نظامی گنجوی)

زندگی روزمزه انسان مجموعه‌ای از تلاش‌ها و فعالیتها و رنج و محنت‌هائی‌ است که آدمی برای نیل به هدف و مقصود خود آنها را با کمال اشتیاق و بردباری‌ تحمل میکند آنچه مسلم است اینست که قبول اینهمه رنج و مشقت به تنهائی‌ میسر نبوده و ما خواهی نخواهی با رشته‌های نامرئی و غیر قابل لمسی با دیگران‌ مربوط هستیم و وجود همین پیوندها و پیوستگی‌ها است که بما جرأت زندگی‌ میدهد عاملی که رشته‌های پیوستگی انسانها را با جامعه مربوط ساخته و آنرا استوار میسازد در درجه اول جلب اعتماد دیگران است.مسلما گاهی اتفاق افتاده‌ و از خود سئوال کرده‌اید که راز خوشبختی انسان چیست و دیگران نیز همواره‌ در جستجوی این کیمیای سعادت بوده‌اند برای پاسخ باین سئوال بر حسب‌ طبایع مختلف بشری ده‌ها جواب وجود دارد ولی به پاسخی که اکثریت مردم‌ دنیا چه در گذشته و چه در زمان حال درباره آن متفق القول هستند دو چیز است

1-داشتن رفیق خوب

2-مورد محبت و علاقه دیگران واقع بودن و اگر در مورد اول بخواهیم‌ نزد خود آماری از خصائص رفقای خوب تهیه کرده و آنها را بر حسب امتیاز درجه بندی نموده و از خود بخواهید که بکدامیک آنها بیش از سایرین علاقمند هستید محققا حسن انتخاب متوجه دوستی است که میتواند خوب حرف زده و آتش درون شما را فرونشانده و مسائل زندگی را آنچنان تجزیه و تحلیل نماید که در حقیقت موجب تسکین و آرامش آلام انسان گردد.

خوب حرف زدن یکی از رموز نفوذ در دیگران است هر کس بسهم خود چنانچه از اعتماد بنفس و جرات و جسارت ذاتی برخوردار باشد میتواند برای‌ دیگران بنا به اوضاع روحی طرف صحبت نموده ومفید واقع گردد نباید تصور نمود که خداوند متعال استعداد سخنرانی را فقط در عده معدودی بودیعه گذارده‌ است بلکه هر کس با تمرین صحیح و داشتن معلومات نسبی و اطلاعات عمومی‌ قادر است نطق نماید البته مشروط بر آنکه میل و اشتیاق اینکار را داشته و در واقع آنرا از روی اصول صحیح تعقیب نماید در دنیای امروز قبل از آنکه جنگی‌ بصورت عالمگیر و با سلاحهای گرم بین کشورهای مختلف درگیر شود مبارزه‌ای‌ با وسعت بیشتر وحدت بمراتب افزونتر بین ملتهای مختلف جهان با عقاید متفاوت جریان دارد که وحدت اصطلاحا جنک سرد نامیده میشود که در حقیقت بزرگترین‌ اسلحه کوبنده این جنک نطق است و قلم،ویلسون یکی از روسای جمهور فقید آمریکا میگوید(گوش دنیا برای جلب توجه باید غلغلک داده شود.)

وضوح و زیبائی لهجه و انشاء برای کسیکه میخواهد دیگران را باخود همفکر کند مطلقا لازم است.

اولین صفت ممتازی که در یک استاد خوب،فرمانده خوب،قاضی خوب، مهندس خوب و بسیاری از خوبیهای دیگر بنظر میرسد بیان فصیح و مؤثر و گیرنده اوست.یک فروشنده خوش‌بیان بمراتب فروشی بیشتر از دیگران‌ داشته و تعداد مشتریان خصوصی او نسبت بسایر فروشنده‌ها بیشتر است‌ در مسائل قضائی و مثلا در یک دادگاه جنائی همواره برتری نفوذ وکیل مدافع‌ و دادستانی بر محیط محاکمه محرز است که نفوذ کلام و قدرت بیان بیشتری داشته‌ باشد مخصوصا دادستان دادگاه که غالبا باید با یک و یا چند نفر وکیل مدافع‌ مبرز و کارکشته و محیط بقانون وارد به زیر و بم مسائل قضائی دست و پنجه نرم‌ کرده در میدان محاکمه مصاف بدهد داشتن بیان فصیح توام با خونسردی و نکته‌ سنجی و نکته‌دانی یکی از ضروری‌ترین ابزار کار است.یک کیفر خواست‌ هر قدر هم که خوب تنظیم و ترتیب داده شده باشد بخودی خود قادر نخواهد بود آنچه را که محتوی او است واقعیت خود را اثبات نماید بلکه این دادستان است‌ که به کیفر خواست یک پرونده جزائی روح و قدرت قانونی می‌بخشد.آخرین‌ دفاع مؤثر و حقیقی یک متهم به جنایت رافت و عواطف قضات را بنحو مطلوب‌ متوجه علل واقعی انگیزه ارتکاب جرم مینماید و در چنین مواقعی است که قاضی‌ اعمال مواد تخفیفی قانون را درباره متهم الزامی میداند

در بحرانی‌ترین دقایق مبارزه یک واحد نظامی که همه چیز بر حسب مقیاس‌ ثانیه‌ها و لحظه‌ها تغییر میکند تنها یک سخنرانی کوتاه و منجز و مؤثر فرمانده‌ است که موفقیت واحد را تضمین مینماید.

برای یک نظامی در هر موقعیت و وضعی که قرار دارد خوب حرف زدن یکی از واجب‌ترین مسائل مورد احتیاج است در اغلب کشورهای خارج بخصوص در جامعه ارتش‌ها سخنرانی فنی است که رموز آن تدریس میشود در ارتش شاهنشاهی‌ نیز برای اولین بار در سال 92 و در دوره مشترک رسته‌ها سخنرانی جزو یکی از مواد درسی محسوب گردید.

غالب سخنرانان نامی جهان در اولین جلسه سخنرانی دستخوش ترس و نگرانی شده‌اند.مارک تواین میگوید در اولین جلسه سخنرانی خود آنقدر حالم‌ خراب شد که حس میکردم دهانم را با پنبه پر کرده‌اند ژان ژوره یکی از ماهرترین‌ ناطقین فرانسه اظهار نموده است که در تمام دوران اولین سال نمایندگی‌ام از ترس حرف ن زدم لوید جرج در خاطرات خود خاطر نشان میکند که دراولین نطقم بوضع‌ فلاکت باری افتادم آنچنان که احساس مینمودم زبانم به سقف دهانم چسبیده‌ است و دیسرائیلی مینویسد فرماندهی به یک هنک سوار بمراتب آسانتر از اینست‌ که شخص برای اولین بار پشت میز بزرک خطابه قرار گیرد.هاری بور هنر پیشه‌ بزرگ و فقید فرانسوی در خاطرات خود مینویسد با این که مدت سی سال هر شب‌ برای اجرای نمایشنامه روی سن تاتر رفته و بازی کرده‌ام و قاعدتا باید ترس من‌ ریخته باشد ولی با این وصف هر شب برای اولین بار که پرده بالا رفته و من در سن ظاهر شده‌ام با برخورد دیدگان مشتاق و کنجکاو تماشاچیان آنچنان قرین‌ بیم و نگرانی شده‌ام که قلبم مانند ساختمانهای کهنسالی که در شرف ریختن باشد یکباره فروریخته و اولین کلمات و جملات نمایشنامه بسختی از دهانم خارج شده‌اند.با ذکر خاطره‌ای چند از مردان سخنور معروف جهان بخوبی پیداست که سخن‌ گفتن و برای دیگران نطق نمودن تا چه اندازه صلابت،قدرت،خونسردی، تسلط به کلام و اعتماد به نفس میخواهد.

دیلی کارنگی میگوید انسان همواره بوسیله چهار عامل با مردم در تماس‌ است که ارزش و موفقیت و شخصیت ما را این چهار موضوع ارزیابی می‌کند.آنچه می‌کنیم،آنچه می‌گوئیم،آنطور که می‌گوئیم و آنطور که جلوه می‌کنیم‌ یکی از شرایط مهم در وصول به مفاهیم مواد چهارگانه آنست که زبان مادری خود را خوب فراگرفته و خوب حرف بزنیم تسلط بر زبان مادری و بکار بردن صحیح‌ کلمات و رعایت قواعد و دستورهای مربوطه بیش از نیمی از نگرانی‌های یک‌ سخنران را مرتفع میسازد کسی که برای بیان مطالب مصادر مشتقات لغات را ندانسته و با کلمات معدود و مختصری به سخن گفتن میپردازد به کوچکترین اشتباهی‌ رشته کلام از دستش خارج شده و در آن لحظه هرگز اسم و لغت مخصوص آن فعل‌ را که با موضوع مرتبط است بخاطر نخواهد آورد همانطوریکه یک نوازنده‌ ویولون بوسیله انگشتانش با سیمهای ویولون بازی کرده و آهنگ خوشی از آن‌ ساز میکند یک سخنران نیز هنگام صحبت کردن باید با نهایت لطافت و ظرافت‌ کلمات را هم‌آهنگ کرده و از مجموع آنها گفته مطلوبی ترتیب داده تقدیم شنوندگان‌ خود نماید.برای اجرای یک سخنرانی قابل توجه و مورد استفاده شرایطی وجود دارد که قبلا باید به آنها توجه کامل نموده و با تمرین‌های مداوم و لازم آنها را فراگرفت تا توفیق مطلوب حاصل گردد.

اینک بمنظور استحضار خوانندگان ارجمند بطور مختصر و جامع بشرح‌ مؤثرترین آنها میپردازد.

منبع :

نشریه مهنامه قضایی » بهمن 1345 - شماره 11

فن سخنوری و ارتباط آن با عدالت

 

فن سخنوری و ارتباط آن با عدالت

دکتر محمد رضا جلالی نائینی

از آن هنگام که آدمی‌زاده در این‌ سراچه‌ی ترکیب،تخته‌بند تن شده و با عنوان حیوان ناطق،از دیگر آفریدگان‌ امتیاز یافته است،سخن و انسان‌ هم‌زادان‌اند.

در آغاز نقش سخن از قالب صوتی‌ نخستین نیازها فراتر نمی‌رفته و نشانه‌یی بوده است از شادی یا اندوهی، کششی یا گریزی،بیزاری یا خواستنی؛ امّا اندک‌اندک به همان اندازه که خورد، خواب و خشم و شهوت،شغب و جهل و ظلمت شناخته شده و چیزی فراسوی‌ نیازهای مادی با جان انسانی سروکار یافته است،سخن نیز به عنوان نمایشگر این جهان تازه یافته پای به میدان نهاده‌ است.گاه با هومر و فردوسی و ویاسا، پهلوانی‌ها را بازگو کرده و زمانی با سقراط و بوعلی در فلسفه غرق شده،و هنگامی با پریکلس و افلاطون از مملکت‌داری دم زده و روزی با مولوی و حافظ عارف و عامی را به شور و حال‌ افکنده است.

عمر سخن به اندازه‌ی عمر جهان‌ است.جهان با همه‌ی دگرگونی‌ها و جنبش‌هایش،با همه‌ی نیک و بدش و با همه‌ی فراز و نشیبش،هر اندیشه‌یی‌ که به گیتی پای نهاده،هر ذوقی و حالی که در دلی زبانه کشیده،هر طنز و افسوسی که از خاطری گذشته،همه و همه در سخن نمودار و پایدار است.

آن سخن ساده‌یی که روزی آوایی‌ بیش نمود،امروز اندکی از اسرار آن‌ جهان و حاصل همه‌ی دریافت و کشش‌ و کوشش‌های مردم این جهان را در بر دارد.پاره‌یی از کلمات آن‌قدر از بارهای‌ مختلف عاطفی و فکری سرشارند که‌ نمایشگر دریاها و آسمان‌ها و انسان‌ها و قرن‌هایند.وقتی ما ازل و ابد و حق و فداکار و روح و ایده و آفرینش و رستاخیز می‌شنویم،درون ما با همه‌ی جهان روبه‌روست-جهان شناخته و ناشناخته-پس اگر برای کمال-نه آن کمال مطلق که مخصوص ذات متعال است-بل کمال نسبی آینه‌یی بتوان‌ تصور کن،آن آینه‌ی کمال‌نما سخن خواهد بود.

سخن عنوان اندیشه یا احساسی‌ست که بر زبان آمده باشد و خط تصویر ناقصی از سخن گفتن.ناقص از آن جهت که بسیاری از تأثیرات سخن به طرز بیان و زیر و بم صوت‌ سخنور وابسته است و این حالات و فراز و نشیب‌های صوتی و لحن ادا و حتا طرز نگاه و آرامی و کندی و شدت یا ملایمت و فصل و وصل کلمات و جملات چیزی نیست که به نوشتن درآید و نمایانده شود.از سوی دیگر،سخن مقدمه‌ی عمل است،خواه در دل گذرد و خواه از نهان‌خانه‌ی‌ اندیشه به تجلی‌گاه زبان آید و اگر نیک اندیشیده شود جز عکس العمل که از نام آن پیداست عمل‌ نیست و بازتابی از نقش سلسله‌ی اعصاب به شمار می‌رود.کم‌تر عملی از انسان سرمی‌زند که‌ سخن مقدمه‌ی آن یا عامل مستقیم آن نباشد.

نقش سخن در مسایل عاطفی فردی نیازمند تشریح نیست،چه همه بدان آشنایی دارند. رسالت پیامبران نیز که با سخن نوشته یا ننوشته سروکار دارد،از آن‌رو که متکی به عنایات‌ ربّانی و مسایل غیبی‌ست خارج از موضوع این بحث است،بنابراین به تأثیر سخن در اجتماع‌ پرداخته می‌شود و بحث اجتماع و حکومت مردم(دموکراسی)را از لحاظ قدمت تاریخ باید از یونان‌ آغاز کرد.

از آن زمان که مفهوم حقیقی دموکراسی نخستین بار در آتن تجلی کرد،تأثیر سخن و نقش‌ سخنور آشکار گردید.آتن شهر کوچکی بود و نمایندگان طبقات مختلف مردم در هر امر مهم‌ طرف مشورت قرار می‌گرفتند و رأی آنان مسیر اقدامات هیأت حاکمه را تعیین می‌کرد و طبیعی‌ است در چنین مجمعی که کشتی‌ساز و فیلسوف،نانوا و ادیب،بقال و سیاستمدار کنار هم‌ می‌نشینند و یکسان رأی می‌دهند،همواره برد از آن کسی‌ست که آرای بیش‌تری به دست آورد و اکثریت آرا به آن‌کس تعلق دارد که با سخن خود بهتر در دل‌ها نفوذ کند و آنان را بیش‌تر به سوی خود متمایل سازد و خطر در یک جامعه‌ی دموکراسی درست در همین نقطه کمین کرده‌ است و از همین نقطه بود که نطفه‌ی نابودی دموکراسی و نابودی یونان قدیم بسته شد. زمامداران یونان به تجربه دریافتند که عوام غالبا از دریافت عمق مسأله و حقیقت امور ناتوان‌اند و حریفی که سخن‌آراتر و عوام‌فریب‌تر است،همواره رأی بیش‌تری به دست می‌آورد و آن‌که‌ می‌خواهد عین حقیقت را با همه‌ی تلخی‌اه و دشواری‌هایش به کرسی بنشاند،در میدان سیاست‌ عقب می‌ماند.

ازاین‌رو آنان که به مقام بیش از فرجام و به نان بیش از نام می‌اندیشیدند،در پی یافتن‌ راه‌هایی برآمدند که به هر قیمت هست در مجامع عمومی رأی بیش‌تر به دست آورند،اگرچه‌ طرح و نظر آن‌ها از حقیقت و ارزش کم‌تری بهره‌مند باشد و بدین‌گونه بود که سخنوری‌ (رتوریک)فن خاصی شد و استادانی برای تعلیم آن پای پیش نهادند که بزرگ‌ترین و نامورترین‌ آنان گرگیاس بود.گرگیاس پیشوای گروهی بود که به نامه سوفیست‌ها (Sophistes) در تاریخ از آنان نام برده می‌شود و همان کلمه است که اعراب اصطلاح سوفسطایی را از آن ساخته‌اند و طرز استدلال و بیان آنان را سفسطه نام داده‌اند.

سوفیست‌ها که ظاهرا نخستین پایه‌گذاران تعلیمات مدرسه‌یی به سبک امروزند،خطر بزرگی‌ برای یونان و عالم بشریت بودند،زیرا استادان آنان فقط به شاگردان خود می‌آموختند که چه‌گونه‌ می‌توان در مناظره و مباحثه بر حریف غلبه کرد و او را در تنگنا گرفتار و مغلوب ساخت و در نتیجه آرای موافق شنوندگان را به سوی خود جلب نمود.حال اگر در این طرز مباحثه حق و

حقیقت پایمال شود،اهمیتی ندارد زیرا آنان فقط راه غلبه‌ی لفظی و عوام‌فریبی‌ را می‌آموختند،نه راه بحث منطقی را که نتیجه‌ی آن کشف حقیقت است.

امّا ناگفته پیداست که در هر جامعه‌ -از قدیم و جدید-اکثریت با مردمی‌ست که از ژرفنای مسایل‌ بی‌خبرند و اگر چنین نمی‌بود عامه و عوام بر آنان اطلاق نمی‌شد،و کلمه‌ی‌ خواص نه به معنی مالی و مقامی بلکه‌ به معنی آگاهان و راست‌اندیشان،همواره‌ اقلیت جوامع بشری را تشکیل می‌دهند. بنابراین اگر با روش تعلیماتی‌ سوفیست‌ها و به اصطلاح متداول با سفسطه و عوام‌فریبی قرار باشد آرای‌ مردم کم‌اطلاع به سویی جذب گردد، انحطاط آن‌چنان جامعه و بالنتیجه‌ تباهی و نابوی آن حتمی خواهد بود؛ همان‌گونه که سرانجام آتن و بلکه‌ یونان قدیم بر اثر این‌گونه تعالیم جز زوال ارزش‌ها،چیز دیگر نبود.

سقراط نخستین کسی بود که این‌ خطر بزرگ را حس کرد و با تمام وجود و قدرت خود به مقابله با آن پرداخت. سقراط عقیده داشت که هرکس سخن‌ می‌گوید،خاصه در پیشگاه دادگاه و قانون،باید به حقیقت بیندیشد،نه‌ غلبه‌ی لفظی و نفع مادی،و مظهر حیات اجتماع را پاسداری کند،نه حیات‌ فردی را به نظر او و پس از سقراط همه‌ی متفکران بزرگ جهان،گفته‌اند. حقیقت است که همانند خون در عروق‌ اجتماع می‌دود و تا برجاست،حیات‌ اجتماع نیز برجا خواهد بود.

امّا حقیقت یک مفهوم کلی انتزاعی‌ و جدا از عالم ظاهر است،و مظهر کامل‌ یا صورت مصداقی آن همان چیزی‌ست‌ که قانون نام دارد،قانونی ک از زادن تا مردن بر سر همه‌ی افراد اجتماع سایه‌ افکنده و در پناه او هرگونه حقیقتی‌ حفظ می‌شود،رشد می‌کند و بارور می‌گردد.

امّا خود قانون زبان ندارد.زبان‌ قانون،قضات و وکلای دادگستری‌ هستند،همان‌گونه که مأمور حفظ حرمت و حریم آن نیز می‌باشند.سعادت‌ در پناه حقیقت به دست می‌آید و حقیقت‌ به شکل قانون جلوه می‌کند و قانون‌ برای تأمین عدالت است و عدالت در (به تصویر صفحه مراجعه شود) مرحله‌ی تطبیق تجلّیات حیات بشری با مصلحت هر اجتماع آشکار می‌شود و حدود مصالح‌ اجتماع از حدود قانون جدا نیست.

برای روشنگری هریک از مفاهیمی که ذکر شد،بحث‌های بسیار لازم است و تنها برای‌ عدالت که موضوع سخن است،می‌توان اشاره کرد که نظام آفرینش بر عدل استوار است،و خود کلمه‌ی عدل به معنی برابری و همبستگی با مشتقات آن چون تعادل و اعتدال از یک ارتباط ریاضی دقیق در عالم خلقت خبر می‌دهد و عمق معنی«بالعدل قامت السموات و الارضین»را آشکارتر می‌سازد.اگر در اصول مذهب ما عدل به عنوان یکی از صفات الهی برشمرده شده،بسیار قابل دقت است،زیرا همان‌گونه که معتزله یا اصحاب عدل و توحید هم بحث کرده‌اند،عدل از دیدگاه فلسفی بدون آزادی و اختیار مفهومی ندارد،یعنی چه‌گونه ممکن است خدای عادل از سوی بندگان را اسیر جبر سازد و آنان از خود هیچ اختیاری نداشته باشند و از سوی دیگر روز پاداش و بهشت و دوزخ و ثواب و عقاب را مطرح سازد؟کسی را می‌شود محاکمه کرد که با اختیار عمل ممنوعی را انجام داده یا کار لازمی را ترک کرده باشد و به همین علّت است که در همه‌ی‌ محاکم،دیوانه و صغیر و سفیه از مجازات معاف‌اند،زیرا فاقد قصد و اراده‌ی آزادند و اسیر بیماری‌ و وضع تباه مغزی یا خرابی سلسله‌ی اعصاب خویشتن.

بنابراین ملاحظه می‌شود که مفهوم عدل برتر از آن است که بتوان آن را فقط در قالب‌ مسایل قضایی محدود کرد.عدل با آزادی و اختیار لازمه دارد و کسانی که کارگزاران دستگاه‌ قوانین‌اند که زمینه‌ی تربیت و تحصیل و رسیدن به مقام و نان و بالاخره حیات را برای ما فراهم‌ آورده‌اند،دور از انصاف و انسانیت است که به این موجودات مقدس یعنی قوانین،بی‌حرمتی یا بی‌مهری یا تخطی روا داریم.قوانین این جهان به نظر سقراط سایه‌یی از قوانین ابدی جهان معنی‌ و عالم دیگرند و هر دو گروه باهم هم‌زاد و برادر.پس کسی که با سخن خویش سبب می‌شود تا قانونی بشکند و حقیقتی پنهان بماند،نه تنها به ولی‌نعمت خود خیانت کرده و سبب اخلال در نظام‌ بشری این جهانی و به‌هم ریختن سلسله‌ی منظم عدالت و تعادل در این جهان شده،بلکه قوانین‌ آن جهانی را هم که مظهر اراده‌ی حق و ترازوی حقیقت‌اند،به خشم آورده و پایمال کرده است.

بنابراین هرکس در پیشگاه دستگاه قضا لب به سخن می‌گشاید،باید به همه‌ی‌ مسؤولیت‌های این جهانی و تعهدات انسانی و اجتماعی خود و همه‌ی میثاق بندگی خویشتن در پیشگاه حق و ارتباط باطنیش با مبدأ آفرینش بیندیشد و فراموش نکند که سخن در خدمت‌ عدالت باید باشد و عدالت براساس اجرای قانون و قانون برای حفظ آزادی انسان‌ها و ترویج‌ حقیقت که سعادت هر جامعه‌یی بدان وابسته است.

امّا تصور این‌که کسی بتواند مستقل‌ و مجزّا از جامعه،زندگانی‌ سعادتمندانه‌یی داشته و بی‌نیاز از حمایت‌ قانون،باشد،دور از واقعیت و بلکه ابلهانه‌ است.به قول پریکلس-متفکر نامدار بزرگ آتن:

«جامعه همانند یک کشتی بزرگ‌ است که همه‌ی افراد مملکتی با آن‌ سفر کنند و بدیهی‌ست اگر کشتی به‌ مسیر خود ادامه دهد و به مقصد برسد، همه‌ی سرنشینان آن خواهند توانست‌ به مقاصد و آمال خود برسند،ولی اگر کسی در آن کشتی تصور کند که با تأمین منافع خود مجزّا از دیگران به‌ خوشبختی خواهد رسید،سخت خطا کرده است،چون وقتی کشتی از رفتن‌ بازماند یا غرق شد،همه باهم نابود خواهند شد،مگر این‌که همه افراد آن‌ مجتمعا برای نجات کشتی و تأمین‌ مسیر و حرکت آن تلاش کنند که در این صورت ممکن است همه به هدف‌ خود برسند».

بنابراین اگر در محاکمه‌یی و بحثی‌ کسی سخن جز برای احقاق حق و تأمین و تعمیم عدالت به کار برد،حاکم‌ و محکومی در آن محکمه وجود نخواهد داشت،چون وقتی حق و حقیقت لگدمال شد،هیچ‌کس روی‌ آسایش و سعادت نخواهد دید و زیان‌ بی‌عدالتی و عدم تعادل به همه خواهد رسید،ازاین‌روست که سرور راستان و شیر یزدان و مولای متّقیان علی بن‌ ابی طالب علیه السلام همواره این سخن‌ را توصیه می‌فرمود که:«قولوا الحق و لو علی انفسکم»حق را بگویید،اگرچه به‌ زیان خودتان باشد.

همان‌گونه که حقیقت در مذاق‌ سوفیست‌های یونانی تلخ بوده،در مذاق‌ دروغگویان عصر حاضر نیز تلخ و ناگوار است،ولی با بیداری ابنای زمان،دیگر حنای آنان رنگی ندارد و به زودی‌ خورشید حقیقت در همه‌ی کشورهای‌ جهان پشت سر هم طالع خواهد شد.به‌ گفته‌ی لینکلن،یک تن را مادام العمر می‌توان فریفت و عده‌یی را برای‌ مدتی،لیکن همه را برای همیشه‌ نمی‌توان فریب داد.

(به تصویر صفحه مراجعه شود)

دادگاه مصدق

دکتر مضاهر مصفّا

اشاره:در شماره‌ی 12 ماهنامه‌ی حافظ مطلع این شعر را چاپ کرده بودیم،اکنون با تشکر از استاد مظاهر مصفا متن کامل این شعر را به شما ارمغان می‌کنیم.

رفتم به دادگاه مصدّق‌ دیدم جلال و جاهِ مصدّق‌ کشتیِّ دل شکست چو برخاست‌ توفانِ اشک و آهِ مصدّق‌ بر پاکی عقیدت و نیّت‌ دو چشمِ تر گواهِ مصدّق‌ برقِ نجات مردم مشرق‌ می‌جَست از نگاهِ مصدّق‌ کوهی ز عزم و رای نهان بود در پیکرِ چو کاهِ مصدّق‌ پنهان به هاله‌ی غم و اندوه‌ دیدم جمالِ ماهِ مصدّق‌ دنیایی از امید نهان داشت‌ لبخندِ گاه‌گاهِ مصدّق‌ آن ابلهان که رحم نکردند تا بر گل و گیاهِ مصدّق‌ آن روسپی‌زنان که ربودند از کفش تا کلاهِ مصدّق‌ دیدم من ای شگفت که بودند اعضای دادگاهِ مصدّق‌ تردامنی زبون که زمانی‌ می‌بود روسیاهِ مصدّق‌ دیدم ستاده پیشِ وی افسوس‌ سروِ قدِ دوتاهِ مصدّق‌ فریادِ دل بخاست که‌ای وای‌ آخر چه بُد گناهِ مصدّق‌ گفتم به جانِ سفله ترحّم‌ این بود اشتباهِ مصدّق‌ هر راه کاین دَدان بنمایند چاه است و راه،راهِ مصدّق‌ فردا ز سوی شرق برآید فریادِ دادخواهِ مصدّق‌ ای دل غمین مباش که باشد دست خدا پناهِ مصدّق‌ ایرانیان غریو برآرند یا مرگ یا که راهِ مصدّق
 
 
منبع :
 
نشریه حافظ » اردیبهشت 1384 - شماره 14
 

خلاصه کتاب سخن و سخنوری مرحوم آقای فلسفی

 

مقاله حاضر، گزیده مهمترین مطالب کتاب «سخن و سخنوری» اثر خطیب توانا حجت الاسلام و المسلمین محمد تقی رحمه‌الله فلسفی است.

ناطق و فنّ سخن

1) سه چیز در نطق گویندگان نقش بسیار مهم و مؤثر دارد:

الف) شخصیت ناطق و قدر و منزلتی که در افکار عمومی دارد. به هر نسبتی که ناطق محبوب‌تر باشد و مقبولیتش در جامعه بیشتر، به همان نسبت توجه مردم به سخنش زیادتر و اثر کلامش فزون‌تر خواهد بود.

ب) موضوع مورد بحث. هر قدر موضوع به نظر مردم مهم‌تر باشد میل آنان به استماعش بیشتر است.

ج) هنر ناطق در کیفیت القای کلام.

حضرت علی علیه‌السلام می‌فرماید: «رُبَّ کَلامٍ أَنْفَذَ مِنْ سِهامٍ؛ چه‌بسا کلامی که تأثیرش [در شنوندگان] از تیرهای برّان و دل شکاف زیادتر است.»(1)

 

______________________________

1 ـ غرر الحکم، ص 416.

 

آگاهی و آگاه‌سازی

2) سخنور باید از مطلبی که می‌خواهد مورد بحث قرار دهد، آگاه باشد، یعنی بداند چه می‌خواهد بگوید یا چه مسائلی را با شنوندگان در میان می‌گذارد و با چه نظم و ترتیبی آن را ادا می‌کند.

3) آگاهی سخنران به مادّه و صورت سخن و آغاز و انجام کلام، به گفته‌های وی نظم و ترتیب می‌بخشد.

4) سخنران علاوه بر خودآگاهی، باید آگاه‌سازی هم بنماید و در آغاز کلام موضوع بحث خود را هرچند با عبارتی کوتاه و مختصر به اطلاع شنوندگان برساند.

اقناع و ترغیب

5) سخنران باید در موضوعی که مورد بحث قرار می‌دهد، آن‌قدر قوی و مسلّط باشد که بتواند عقل شنوندگان را در صحّت و اصالت آن اقناع نماید و آنان را با خود موافق و هم‌عقیده سازد.

حضرت علی علیه‌السلام می‌فرماید: « ما مِنْ طاعَةِ اللّهُ شَیْ‌ءٌ اِلاّ یَأْتی فی کُرْهٍ وَ ما مِنْ مَعْصِیَةِ اللّهِ شَیْ‌ءٌ اِلاّ یَأْتی فی شَهْوَةٍ؛ هیچ یک از اوامر خداوند اطاعت نمی‌شود مگر با کراهت و بی‌رغبتی و هیچ یک از معاصی صورت نمی‌پذیرد مگر با شهوت و تمایل نفسانی.»(1)

سخن گفتن بدون علم

6) در آئین مقدس اسلام، سخن گفتن از روی علم و بصیرت و لب فرو بستن از آنچه نمی‌داند یکی از حقوق خداوند بر بندگان است. «عَنْ زُرارَةِ بْنِ أعْیَنْ قالَ سَأَلْتُ أبا جَعْفَرٍ علیه‌السلام ما حَقُّ اللّهِ عَلَی الْعِبادِ قالَ أَنْ یَقُولُوا مایَعْلَمُون وَ یَقِفُوا عِنْدَ مالا یَعْلَمُونَ؛ زراره می‌گوید: از امام باقر علیه‌السلام سؤال کردم: حق خدا بر بندگان چیست؟ در پاسخ فرمود: آن را که می‌دانند بگویند و در چیزی که نمی‌دانند توقف نمایند.»(2)

حضرت علی علیه‌السلام می‌فرماید: «دَعِ القَوْلَ فیما لاتَعْرِفُ؛ سخن گفتن را در چیزی که نمی‌دانی و از آن آگاهی نداری رها کن.»(3)

بدون علم سخن گفتن، گوینده را تحقیر می‌کند.

حضرت علی علیه‌السلام می‌فرماید: «تَکَلَّمُوا تُعْرَفُوا فَاِنَّ المَرْءَ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسانِه؛ سخن بگوئید تا شناخته شوید. چه آدمی زیر پوشش زبان پنهان است [و چون سخن بگوید، قدر و منزلتش روشن می‌گردد.]»(4)

زبان در دهان ای خردمند چیست کلید در گنج صاحب هنر

______________________________

1 ـ نهج البلاغه، خطبه 175.

2 ـ میزان الحکمه، ج 5، ص 14.

3 ـ فهرست غرر، ص 333.

4 ـ نهج البلاغه، کلمه 392.پ

چو در بسته باشد چه داند کسی که گوهر فروش است یا پیله‌ور

سخن ارتجالی

8) سخن ارتجالی به سخنی گفته می‌شود که در صلاحیت سخنران می‌باشد ولی در شرایطی قرار می‌گیرد که بدون آمادگی قبلی مجبور به سخنرانی می‌شود. این‌گونه سخنرانی‌ها را فقط افراد با تجربه و توانمند باید بپذیرند که اندوخته فکری و ذخیره علمی فراوان دارند.

رعایت فهم شنوندگان

9) سخنران باید در گفته‌های خود مقدار درک شنوندگان را رعایت نماید و در خور فهم آنان سخن بگوید. برای نیل به این هدف، دو نکته باید همواره مورد توجه خطیب باشد:

الف) ماده‌ای را که برای بحث انتخاب می‌نماید، شایسته مجلس و متناسب با فهم حضار باشد که در غیر این صورت یا به موضوع بحث ستم کرده است و یا به شنوندگان.

امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: «قامَ عیسَی بْنُ مَرْیَمَ خَطیبا فی بَنی اِسْرائیلَ فَقالَ یا بَنی اِسْرائیلَ لاتُحَدِّثُوا الْجُهّالَ الْحِکْمَةَ فَتَظْلِمُوها وَ لاتَمْنَعُوها اَهْلَها فَتَظْلِمُوهُمْ؛ حضرت عیسی بن مریم بین بنی اسرائیل برای خطابه به‌پا خاست. فرمود: ای بنی اسرائیل، مطالب حکیمانه را با افراد جاهل در میان نگذارید که این ظلم به حکمت است، و آن را از افراد شایسته منع مکنید که ظلم به شایستگان است.»(1)

ب) در مقام سخن، درجه عقل، نیروی درک، سطح فرهنگ، ظرفیت معنوی، استعداد فکری، قدرت فراگیری، طرز تفکر و درجات صلاحیّت و شایستگی شنوندگان را بسنجد و مطالب خود را با رعایت استعداد آنان بیان نماید، نه آنکه مراتب علمی خود را معیار قرار داده و هرچه را که می‌داند بگوید. حضرت علی علیه‌السلام می‌فرماید: «لاتَقُلْ ما لاتَعْلَمُ بَلْ لاتَقُلْ کُلَّ ماتَعْلَمُ؛ در مقام سخن، نه فقط آن را که نمی‌دانی مگوی بلکه همه دانسته‌های خود را نیز به زبان نیاور.»(2) در جای دیگر می‌فرمایند: «یَنْبَغی أَنْ یَکُونَ عِلْمُ الرَّجُلِ زائِدا عَلی نُطْقِهِ وَ عَقْلُهُ غالِبا عَلی لِسانِهِ؛ شایسته و سزاوار آن است که علم

______________________________

1 ـ امالی صدوق، ص 253.

2 ـ نهج البلاغه، کمله 382.

آدمی از نطقش فزون‌تر باشد و عقلش بر زبان وی غالب و پیروز.»(1)

تقوی و خلوص سخنور

10) تأثیر کلام خطیب از بزرگترین نشانه‌های شخصیت او در افکار عمومی است. سخنور اسلامی، اگر به گفته‌های خود عمل نکند، نفوذ کلام خود را از دست می‌دهد و مردم به امر و نهی او ترتیب اثر نمی‌دهند و گفته‌هایش را بی‌تفاوت تلقی می‌نمایند.

عَنْ أبی عبداللّه علیه‌السلام قالَ: «اِنِّ الْعالِمَ اِذا لَمْ‌یَعْمَلْ بِعِلْمِهِ زَلَّتْ مَوْعِظَتُهُ عَنِ الْقُلُوبِ کَما یَزِلُّ الْمَطَرُ عَنِ الصَّفا؛ امام صادق علیه‌السلام فرمود: زمانی که عالم، به علم خود عمل نکند موعظه او از دل‌ها می‌لغزد همان‌طور که باران از روی سنگ‌های سخت می‌لغزد.»(2)

عن النّبی صلی‌الله‌علیه‌و‌آله : «یا أَباذَرّ ما مِنْ خَطیبٍ اِلاّ عُرِضَتْ عَلَیْهِ خُطْبَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ ما أَرادَ بِها؛ رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به اباذر فرمود: هیچ خطیبی نیست مگر آن که در قیامت خطبه او و قصدش از ایراد آن خطبه به وی عرضه می‌شود.»(3)

مقدمه سخن

11) مقدمه از دو دیدگاه قابل بررسی است:

لزوم و عدم لزوم که به اعتبار محتوای سخن و با توجه به شرایط به چهار قسم قابل تقسم است:

1 - ذکر مقدمه ضروری است.

2 ـ مقدمه ضرورت ندارد ولی ذکرش مفید و ثمربخش است.

3 ـ مقدمه لازم نیست و ذکرش خلاف بلاغت است.

4 ـ ذکر مقدمه زیان‌بار و مضر است و باید ترک شود.

کیفیت و مقدار مقدمه

الف: کیفیت

12) مقدمه سخن، به منزله پلی است که افکار شنوندگان را با اصل مطلب مرتبط می‌کند و موجب تقریب اذهان می‌گردد، لذا سخنور باید آن را به‌گونه‌ای طرح‌ریزی کند و مطالبی را در آن به کار برد، که راه‌گشای شنوندگان، در فهم متن سخنرانی باشد.

ب: مقدار

13) سخنور باید مراقبت نماید که مقدمه از حدی که متناسب است

______________________________

1 ـ غرر الحکم، ص 876.

2 ـ کافی، ج اوّل، ص 44.

3 ـ امالی شیخ طوسی، ج 2، ص 143.

تجاوز نکند و به زیاده‌روی گرایش نیابد، زیرا نقش مقدمه نزدیک کردن ذهن مخاطب به اصل بحث است و نه دور نمودن آن.

سخن حاوی پیام

15) اگر خطیب از مجموعه گفته‌های خود مطلب کوتاه و آموزنده‌ای را برگزیند و در پایان به شنوندگان خاطرنشان نماید، سخنش حاوی پیام خواهد بود و این خود برای سخنران امتیاز مثبتی است.

مزاج متعادل

16) حالات جسمی و روحی خطیب باید عادی و طبیعی باشد و در مواقع دردمندی، گرسنگی، بی خوابی و ... سخنرانی ننماید.

بدترین سخن

17) بدترین سخن، سخنی است که صدر و ذیل آن متناقض باشد.

قال علی علیه‌السلام : « شَرُّ الْقَوْلِ ما نَقَضَ بَعْضُهُ بَعْضا(1)؛ بدترین سخن آن است که قسمتی از آن قسمت دیگر را نقض کند.»

به عنوان مثال خطیبی در اول کلام خود می‌گوید: قالَ اللّهُ تَعالی فی مُحْکَمِ کِتابِهِ الْکَریمِ، و یکی از آیات قرآن را می‌خواند و بیان می‌کند که این آیه از متشابهات است. در این موقع یک شنونده دقیق می‌تواند اشکال کند که شما یا باید می‌گفتید: «فی کِتابِهِ» و یا اینکه می‌گفتید: «فی مُتَشابِهِ کِتابِه.»

18) مبلّغ باید حدّخود را بشناسد، ارزش معلومات خویش را بداند، بلند پروازی نکند و از مرز صلاحیّت علمی و لیاقتی که دارد، قدمی فراتر نگذارد.

عن النَّبی صلی‌الله‌علیه‌و‌آله : «هَلَکَ امْرُءٌ لَمْ یَعْرِفْ قَدْرَهُ وَ تَعَدّی طَوْرَهُ(2)؛ رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمود: در معرض هلاک و تباهی است آن کس که قدر و ارزش خود را نشناسد و از حد خویشتن تجاوز نماید.»

19) خطیبی که حد خود را از جهت تقوی و درستکاری می‌شناسد و از لغزش‌های خویش آگاهی دارد، هنگام سخن باید خود را ضمیمه مردم کند و بگوید: «ما مسلمانیم، حق نداریم غیبت کنیم، دروغ بگوئیم، دشنام دهیم و ... .» اما اگر خود را نادیده انگارد و فقط خطابش به مردم باشد، سخنش

______________________________

1 ـ غرر الحکم، ص 444.

2 ـ کتاب شهاب، ص 58.

تأثیر لازم را نخواهد داشت.

20) خطیب باید حد خود را در قدر و منزلت اجتماعی بشناسد و به تناسب موقع و مقام خود سخن بگوید و از مرز خویش فراتر نرود که موجب هتک و توهینش خواهد شد و اسلام آن را روا نمی‌دارد.

عن ابی عبداللّه علیه‌السلام قال: «لایَنْبَغی لِلْمُؤْمِنِ أَنْ یُذِلَّ نَفْسَهُ(1)؛ اما صادق علیه‌السلام فرمود: برای مؤمن شایسته نیست که خویشتن را ذلیل و خوار نماید.»

21) غرور از جمله عواملی است که ممکن است در خطیب اثر سوء بگذارد و موجب شود که در کرسی سخن حد خود را از یاد ببرد.

قال علی علیه‌السلام : «یَنْبَغی لِلْعاقِلِ أَنْ‌یَحْتَرِسَ مِنْ سُکْرِ الْمالِ وَ سُکْرِ الْقُدْرَةِ و سُکْرِ الْعِلْمِ و سُکْرِ الْمَدْحِ وَ سُکْرِ الشَّبابِ فَاِنَّ لِکُلِّ ذلِکَ ریاحٌ خَبیثَةٌ تَسْلُبُ الْعَقْلَ وَ تَسْتَخِفُّ الْوَقارَ(2)؛ سزاوار است انسان عاقل از مستی مال، مستی قدرت، مستی علم، مستی مدح و مستی جوانی برحذر باشد. چه همه این عوامل را بادی است ناپاک، که عقل را سلب می‌کند و آدمی را سبکسر و بی‌شخصیت می‌سازد.»

22) مبلغ باید پیران و افراد مسنّ را تکریم و احترام کند و در امور خویش حد سنّ و سال افراد را مراعات نماید.

قال النبی صلی‌الله‌علیه‌و‌آله : «بَجِّلُوا الْمَشایِخَ فَاِنَّ تَبْجیلَ الْمَشایِخِ مِن اِجْلالِ ِاللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ لَمْ یُبَجِّلْهُمْ فَلَیْسَ مِنّا(3)؛ رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمود: پیران را مورد تکریم قرار دهید، که بزرگ شمردن آنان، تکریم ذات اقدس الهی است. کسی که قدر آنان را بزرگ نشمرد، از پیروان مکتب ما نیست.»

چه می‌خواهد بگوید؟

23) پیش از آنکه خطیب بر کرسی خطابه قرار گیرد، باید بداند چه می‌خواهد بگوید و محتوای سخنش چیست؟ زیرا شناخت هدف، خط مشی سخنران را تعیین می‌کند و به وی قدرت روحی و اطمینان خاطر می‌بخشد.

عن علیٍ علیه‌السلام : «فَکِّرْ ثُمَّ تَکَلَّمْ تَسْلَمْ مِنَ الزَّلَلِ(4)؛ علی علیه‌السلام فرموده است: اول فکر کن، آنگاه سخن بگوی، تا از لغزش‌ها سالم و محفوظ بمانی.»

______________________________

1 ـ وسائل، ج 11، ص 425.

2 ـ غرر الحکم، ص 862.

3 ـ مشکوة الأنوار، ص 168.

4 ـ فهرست غرر، ص 315.

چگونه می‌خواهد بگوید؟

24) همان‌طور که خطیب، قبل از آغاز سخن، لازم است مواد مورد بحث خود را در نظر بگیرد و مشخص کند، همچنین لازم است مواد را در ذهن خود تنظیم نماید و چگونگی آغاز، انجام و محتویات بحث را در ذهن خود مرتب سازد. عن علیٍ علیه‌السلام قال: «أَحْسَنُ الْکَلامِ مازانَهُ حُسْنُ النِّظامِ وَ فَهِمَهُ الْخاصُّ و الْعامُّ(1)؛ علی علیه‌السلام فرموده است: بهترین کلام آن است که حسن نظم و ترتیب، به آن زیبایی و جمال بخشد و برای تمام مردم، از خواص و عوام، قابل فهم باشد.»

پرهیز از نقل شنیده‌ها

25) خطیب باید از گفتن شنیده‌هایی که به نظر دروغ و غیر قابل قبول می‌آید، خودداری کند و بی جهت خویشتن را در معرض نفی و اثبات این و آن قرار ندهد.

قال علی علیه‌السلام : «لاتُحَدِّثْ بِما تَخافُ تَکْذیبَهُ(2)؛ چیزی را که از تکذیب آن خوف داری، به مردم مگوی.»

واکنش سخن

26) خطیب باید موضوع سخن خود را از بعدهای مختلف بسنجد، واکنش‌ها را در نظر بگیرد و سپس برای شنوندگان بیان نماید.

27) واکنش بد و اثر نامطلوبی که سخن گوینده در قلوب مردم به جای می‌گذارد، ناشی از دو عامل است:

الف ـ انحرافات فکری؛

ب ـ ناسنجیده سخن گفتن.

سخنور و فصاحت

28) خطیب باید کلمات و جملاتی را به کار برد که روان و روشن باشد و از گفتن الفاظ پیچیده و نامأنوس اجتناب نماید.

عن علیٍ علیه‌السلام قال: «أَحْسَنُ الْکَلامِ ما لاتَمُجُّهُ الآْذانُ وَ لایُتْعِبُ فَهْمُهُ الأفْهامَ(3)؛ علی علیه‌السلام فرموده است: بهترین کلام آن است که گوش‌ها را در شنیدن بی رغبت ننماید و فهم‌ها را به سختی و مشقت نیندازد.»

29) سخنور فصیح باید اولاً به اندازه لازم بر لغات فصیح و کلمات روان مسلط باشد و ثانیا دارای ذوق طبیعی و استعداد فطری باشد.

30) سخنور فصیح، باید سخن آفرین باشد و آن چنان خود را آماده کند و در ادای کلمات و ساختن جملات تسلّط

______________________________

1 ـ همان، ص 332.

2 ـ غرر الحکم، ص 800.

3 ـ فهرست موضوعی غرر الحکم، ص 332.

یابد که موقع سخنرانی در بن‌بست واقع نشود.

31) سخنور باید بدون تکلّف و زحمت، مسائل مورد بحث خود را در قالب الفاظی فصیح و زیبا و جملاتی بدیع و رسا، که وافی به مقصود باشد بریزد و آن‌طور که می‌خواهد با بیانی روشن و واضح به اطلاع شنوندگان برساند.

ضرورت تمرین

32) کسی که می‌خواهد خلاق سخن شود، لازم است برای خود برنامه تمرین قرار دهد و هر روز درباره یکی از آیات و روایات یا یکی از وقایع روز چندین‌بار با عبارات مختلف سخن بگوید.

33) مبلغ باید با تمرین و ممارست زیاد، سخن گفتن را ملکه نفس خویش سازد.

34) سخن گفتن در مجالس بزرگ مثل شناکردن در استخرهای بزرگ و دریاست که نیاز به تمرین و ممارست در استخرهای کوچک دارد. پس یک سخنور ابتدا در جلسات کوچک تمرین می‌کند سپس در جلسات بزرگ با حضور هزاران نفر سخن می‌گوید.

زیبایی و جمال

35) از جمله اموری که در جامعه به آدمی محبوبیّت می‌بخشد، زیبایی و جمال است؛ خواه زیبایی ظاهری باشد و خواه از جهت باطن و اخلاق .

36) فصاحت بیان برای انسان فصیح، نوعی جمال و زیبایی است. او وقتی لب می‌گشاید و سخن می‌گوید، شنوندگان با میل و رغبت به وی می‌نگرند و با علاقه و اشتیاق به سخنانش گوش می‌دهند. «سَمِعَ النَّبِیُّ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله عَنْ عَمِّهِ الْعَبّاسِ کَلاما فَصیحا فَقالَ لَهُ: بارَکَ اللّهُ لَکَ یا عَمُّ فی جَمالِکَ أَیْ فَصاحَتِکَ(1)؛ رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از عمویش عباس بن عبد المطلب کلام فصیحی شنید. فرمود: خداوند جمالت را یعنی فصاحتت را برای تو ثابت و پایدار قرار دهد.»

گزینش لغات

37) اگر سخنران بخواهد بر الفاظ تسلط یابد، به‌گونه‌ای که قادر شود با سهولت، آن‌ها را ضمن سخن به کار برد، باید هرکجا یک کلمه یا جمله زیبایی را شنید یا در نوشته‌ای خواند، آن را در دفترچه‌ای یادداشت نماید و به ذهن بسپارد، تا موقع سخنرانی در جای خود به تناسب بحث استفاده نماید.

______________________________

1 ـ المستطرف، ج اول، ص 41.

کلمات زشت

38) متکلم فصیح باید مراقبت کند که در کرسی خطابه، سخنانش به لغات زشت و الفاظ قبیح آلوده نگردد و کلماتی که بر خلاف ادب است به زبان نیاورد.

39) الفاظ زشت و کلمات خلاف ادب، قدر و منزلت اجتماعی مبلغ را کاهش داده و افراد وزین را از اطراف او دور می‌کند.

حضرت علی علیه‌السلام در این‌باره می‌فرماید:

«اِیّاکَ وَ مایُسْتَهْجَنُ مِنَ الْکَلامِ فَاِنَّهُ یَحْبِسُ عَلَیْکَ اللِّئامَ و یُنَفِّرُ عَنْکَ الْکِرامَ(1)؛ از سخنان قبیح و مستهجن پرهیز نما که زشتگویی، فرومایگان را در اطرافت نگاه می‌دارد و عناصر شریف و بزرگوار را از گِردت پراکنده می‌سازد.»

40) زیان زشتگویی عاید گوینده آن می‌شود و کسی که مردم از زبان او خائف‌اند گرفتار آتش خواهد شد.

عن النّبی صلی‌الله‌علیه‌و‌آله قالَ: «یا عَلیُّ مَنْ خافَ النّاسُ مِنْ لِسانِهِ فَهُوَ مِنْ اَهْلِ النّارِ(2)؛ ای علی، کسی که مردم از زبانش بترسند، از اهل دوزخ است.»

وقفه در کلام

41) خطیب فصیح، باید در ضبط لغات و ساختن جملات بسیار تمرین کند که حین سخن برای یافتن لفظ مناسب، دچار وقفه نشود و تسلسل کلامش از بین نرود.

لکنت زبان

42) عوامل زیر باعث لکنت زبان و جویده و نامفهوم سخن گفتن می‌شود:

الف) نارسایی علمی

ب) دودلی و تردید در صحت و سقم مطلب مورد نظر

ج) خلاف عقیده و واقعیت سخن گفتن

تناسب در سرعت کلام

43) رعایت اعتدال در تندگویی و کندگویی از جمله مسائلی است که در فصاحت متکلم اثر قابل ملاحظه‌ای دارد و خطیب باید با تمرین آن را ملکه خود سازد.

اندازه‌گیری صدا

44) صدای خطیب، باید معتدل و به اندازه باشد. نه آن‌قدر بلند حرف بزند که صورت فریاد به خود بگیرد و نه آن قدر آهسته که شنونده به سختی و با توجه بیش

______________________________

1 ـ غرر الحکم، ص 156.

2 ـ بحار، ج 74، ص 46.

از اندازه بشنود.

45) سخنران آنجا که می‌خواهد به مردم خطاب کند و مطلب مهمی را تذکر دهد، مقتضی است با صدای بلندتر از حد عادی سخن بگوید. و آنجا که در مقام پندگفتن است و می‌خواهد مردم را نصیحت کند، بهتر است آن را آهسته بیان نماید.

بلاغت سخنور

46) خطیب بلیغ کسی است که در مقام خطابه، با توجه به مقتضیات زمان، گفته‌هایش فصیح و روان و خالی از پیچیدگی باشد.

47) سخنران بلیغ، کلام را به درازا نمی‌کشاند و نیازی به اطاله سخن ندارد. «قیلَ لأِبی عبداللّه علیه‌السلام : مَاالْبَلاغَةُ؟ قالَ مَنْ عَرَفَ شَیْئا قَلَّ کَلامُهُ فیهِ وَ اِنَّما سُمِّیَ البَلیغُ لأِنَّهُ یَبْلُغُ حاجَتَهُ بِأَهْوَنِ سَعْیِهِ(1)؛ از امام صادق علیه‌السلام سؤال شد: بلاغت چیست؟ در پاسخ فرمود: کسی که چیزی را می‌داند، درباره آن کم سخن می‌گوید و بلیغ را بلیغ می‌گویند، چون با کوشش ناچیز به نیاز خود دست می‌یابد.»

48) شکر نعمت گران‌بهای سخن آن است که این نعمت، در جای خود با اندازه‌گیری صرف شود. «عَن مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ علیهماالسلام قالَ یا هِشامُ مَنْ مَحی طَرائِفَ حِکْمَتِهِ بِطُولِ کَلامِهِ فَکَأَنَّما أَعانَ هَواهُ عَلی هَدْمِ عَقْلِهِ وَ مَنْ هَدَمَ عَقْلَهُ أفْسَدَ عَلَیْهِ دینَهُ وَ دُنْیاهُ(2)؛ امام موسی بن جعفر علیهماالسلام ، هشام بن حکم را مخاطب ساخته و فرمودند: هرکس نوآوری‌های حکیمانه و مطالب تازه و ارزشمند خود را با طولانی کردن سخن خود محو نماید (و آن را بی‌اثر کند)، مثل این است که هوای نفس خویش را برای ویران سازی عقل خود یاری نموده است و کسی که با عقل خویشتن چنین کند، دنیا و آخرت خود را فاسد کرده است.»

49) خطیب بلیغ، مقدار سخن را با توجه به اقتضای مجلس می‌سنجد و اختصار و تفصیل کلام را با رعایت موقع و مقام اندازه‌گیری می‌کند.

عن علیٍ علیه‌السلام قال: «خَیْرُ الْکَلامِ ما لایَقِلُّ وَ لایَمِلُّ(3)؛ علی علیه‌السلام فرمود: بهترین کلام آن است که نه کم باشد [و خلاف توقع] و نه [زیاد و[ ملال‌انگیز.»

50) خطیب و مبلغ پرحرف و زیاده‌گوی باید منتظر سرزنش شدن از

______________________________

1 ـ تحف العقول، ص 359.

2 ـ اصول کافی، ج اول، ص 17.

3 ـ فهرست غرر، ص 333.

سوی شنوندگان باشد.

عن علیٍ علیه‌السلام قال: «مَنْ أَطالَ الْکَلامَ فیما لایَنْبَغی فَقَدْ عَرَّضَ نَفْسَهُ لِلْمَلامَةِ(1)؛ آن کس که سخن را در جایی که سزاوار نیست به درازا می‌کشاند، با این کار، خویشتن را در معرض ملامت قرار می‌دهد.»

51) از هدف بحث خارج شدن، سخنان زائد به میان آوردن و کلام را به درازا کشاندن، شنونده را خسته می‌کند و از مطلب مورد علاقه‌اش باز می‌دارد.

عن أبی عبد اللّه علیه‌السلام قال: «ثَلاثَةٌ فِیهِنِّ الْبَلاغَةُ: التَّقَرُّبُ مِنْ مَعْنَی الْبُغْیَةِ و التَّبَعُّدُ مِنْ حَشْوِ الْکَلامِ وَ الدَّلالَةُ بِالْقَلیلِ عَلَیَ الْکَثیرِ(2)؛ امام صادق علیه‌السلام فرمود: منشأ بلاغت سخن سه چیز است:

1) نزدیک بودن به هدف و موضوع بحث. 2)دوری کردن از سخنان زائد و بی مورد. 3) القا کردن معانی زیادی با عباراتی کم.»

52) مبلغ باید از گفتن سخنان بی فایده پرهیز کند: اولیای گرامی اسلام، این قبیل سخنان را به «کلام فیما لایعنیه» تعبیر کرده و آن را سخت مذمت کرده‌اند.

عن النبی صلی‌الله‌علیه‌و‌آله قال: «اِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ ذُنُوبا یَوْمَ الْقِیامَةِ أَکْثَرُهُمْ کَلاما فیما لا یَعْنیهِ(3)؛ رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمود: در قیامت، گناه کسانی بیشتر است که بیشتر سخنان بی‌فایده گفته‌اند.»

رعایت تناسب مجلس

53) خطیب باید قبلاً از خصوصیات مجلس و علت تشکیل آن آگاه گردد تا بتواند مطالبی را که متناسب با حال و مقتضی مجلس است انتخاب نماید.

54) خطیب موقع تصمیم‌گیری برای گزینش ماده سخن لازم است خویشتن را از تمام احساسات شخصی و افکار خصوصی خالی کند، تمام ابعاد مجلس را واقع بینانه مورد توجه قرار دهد و مطلبی را برای سخن آماده کند که از هر جهت متناسب آن مجلس باشد.

جامعه‌شناسی و روانشناسی

55) بسیاری از مسائل اصولی جامعه‌شناسی در قرآن شریف و احادیث رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و اهل بیت علیهم‌السلام آمده است. اگر خطیب تحصیل کرده، از این رشته علمی آگاهی یابد، می‌تواند آن آیات و روایات را در بحث‌های جامعه‌شناسی پیاده کند و توجه شنوندگان را به ارزش علمی آن‌ها جلب نماید.

56) آشنایی خطیب با علم روانشناسی به او کمک می‌کند تا بتواند به عمق پاره‌ای از روایات اخلاقی واقف گردد و به شنوندگان خویش هم بفهماند.

توجه به جو سیاسی

57) اگر خطیب به وضع سیاسی و شرایط موجود زمان اعتنا نکند و از کنار آن بی‌تفاوت بگذرد، ممکن است ناآگاه سخنی بگوید که در اوضاع و احوال روز، طبق مصلحت نباشد.

58) خطیب نه تنها در کرسی خطابه باید رعایت جو سیاسی را بکند بلکه در مجالس خصوصی، که با حضور قدرتمندان سیاسی خودخواه تشکیل می‌شود نیز باید رعایت جو مجلس را بکند.

احترام به شخصیت شنوندگان

59) خطیب باید شخصیت مستمعین خویش را در گفتار و رفتار محترم شمرده و طوری سخن بگوید که شنوندگان احساس حقارت و پستی نکنند.

60) یکی از راه‌های احترام به شخصیت شنوندگان آن است که خطیب، با نرمی و ملایمت سخن بگوید. از خشونت در کلام و به کار بردن لغات تند اجتناب نماید. قرآن کریم می‌فرماید: «اِذْهَبا اِلی فِرْعَوْنَ اِنَّهُ طَغی فَقُولا لَهُ قَولاً لَیِّنا لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی»(1)؛ «شما دو نفر [حضرت موسی و هارون) نزد فرعون بروید. او طغیان و سرکشی کرده است. با وی به نرمی سخن بگویید، شاید متذکر شود یا از عذاب الهی بترسد.»

61) خطیب، با سخنان نرم و ملایم می‌تواند به سهولت شنوندگان را به راه حق هدایت کند، حس وظیفه‌شناسی را در نهادشان بیدار سازد و آنان را در راه انجام تکالیف شرعی، تشویق و ترغیب نماید. امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرماید: «عَوِّدْ لِسانَکَ لِیْنَ الْکَلامِ(2)؛ زبانت را به گفتار نرم و ملایم عادت بده.»

نگرش همه جانبه

62) خطیب باید تمام حضار مجلس را مخاطب خود به حساب آورد و در طول مدت سخنرانی، به‌طور متناوب توجه خود را به همه شنوندگان به صورت مساوی معطوف کند.

عن أبی عبد اللّه علیه‌السلام قال: «کانَ رَسُولُ اللّهِ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله یُقَسِّمُ لَحَظاتِهِ بَیْنَ اَصْحابِهِ

______________________________

1 ـ طه/ 43 و 44.

2 ـ فهرست غرر الحکم، ص 334.

 

یَنْظُرُ اِلی ذا وَ یَنْظُرُ اِلی ذا بِالسَّوِیَّةِ(1)؛ امام صادق علیه‌السلام می‌فرمود: رسول‌گرامی صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نگاه‌های خود را بین اصحاب خویش تقسیم می‌نمود. به این و به آن به‌طور مساوی نگاه می‌کرد.»

انتقاد اصولی

63) از جمله اموری که لازم است خطیب در کرسی سخن رعایت نماید، این است که به عنوان گفتن یا انتقاد کردن، فرد مخصوصی را مخاطب نسازد و از شخص معینی نام نبرد، چراکه انتقاد علنی، نه تنها در وی اثر مفید نمی‌گذارد و او را اصلاح نمی‌کند بلکه ممکن است نتیجه معکوس نیز بدهد.

حق گویی

64) خطبای اسلامی باید در تبلیغ دین حق و نشر معارف قرآن کوشا و جدی باشند و تا جائیکه می‌توانند حق را بگویند و از تذکرات مفید و لازم خودداری ننمایند.

عن علیٍ علیه‌السلام قال: «أَخْسَرُ النّاسِ مَنْ قَدَرَ عَلی أَنْ یَقُولَ الْحَقَّ وَ لَمْ یَقُلْ(2)؛ علی علیه‌السلام فرمود: زیان‌کارترین مردم کسی است که بتواند حق را بگوید، ولی لب فرو بندد و نگوید.»

رعایت هماهنگی

65) سخنرانان، برای آن که کلامشان هرچه بهتر در شنوندگان اثر بگذارد، لازم است اصل طبیعی و فطری هماهنگی را که از فنون مهم سخنوری است، مورد توجه قرار دهند و به‌گونه‌ای حرف بزنند که مطلب مورد بحث آن‌ها، با کیفیت صوت، وضع قیافه، صدای خفیف یا شدید، و همچنین چگونگی حرکات دست و بدنشان هماهنگ و منطبق باشد.

سخنوری و شجاعت

66) شجاعت برای خطبای دینی به شرط آن که از مرز شرع تجاوز نکند و رنگ تهوّر به خود نگیرد، امری لازم و ضروری است.

خطیب فصیح و بلیغی که شجاع است و در پرتو اعتماد به خدا، با قاطعیت سخن می‌گوید، در دل‌ها نفوذ بیشتر دارد و مردم را زودتر به صراط مستقیم هدایت می‌نماید.

فهماندن سخن

67) یکی از مسائل مهم در فن سخنوری که اساس جلسات سخنرانی بر آن استوار است، قدرت تفهیم مطالب

______________________________

1 ـ کافی، ج 8، ص 268.

2 ـ فهرست موضوعی غرر الحکم، ص 332.

است. تفهیم مطالب از راه‌های زیر صورت می‌گیرد:

الف) رعایت روانی کلام

خداوند متعال می‌فرماید: « وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ(1)؛ «ما قرآن کریم را برای خواندن (فهمیدن و حفظ کردن) آسان نمودیم. آیا کسی هست که از این کتاب آسان پند گیرد؟»

ب) استفاده از جملات کوتاه

اگر گاهی جملات طولانی است باید به‌گونه‌ای باشد که طول کلام رابطه لفظ و معنی را قطع نکند.

ج) مقایسه و سنجش

خداوند متعال می‌فرماید: «قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الأَْعْمی وَ الْبَصیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الْظُّلُماتُ وَ النُّورُ»(2)؛ «بگو آیا نابینا و بینا با یکدیگر مساوی‌اند و آیا تاریکی‌ها و روشنایی با هم یکسان هستند؟»

پاسخگویی به شبهات

68) خطیب اسلامی، در کرسی سخن، حتی‌المقدور باید از طرح پاره‌ای از شبهات خودداری نماید و با توجه به سطح معلومات و درک شنوندگان به طرح شبهه بپردازد.

69) طرح شبهه بدون توجه به سطح علمی و فهم شنوندگان و قدرت بیان خطیب ممکن است ضررهای زیر را داشته باشد:

الف) بعضی از شنوندگان اصل شبهه را به خوبی فرا گیرند و آن‌چنان تحت تأثیر واقع شوند که به جواب شبهه توجه ننمایند.

ب) بیان خطیب در مقام پاسخگویی، وافی و رسا نباشد و نتواند جواب شبهه را آن طور که باید بدهد. در نتیجه شنونده دچار تضاد درونی شده و عمرش در کشمکش باطنی طی می‌شود.

ج) پاسخ خطیب برهانی و مستدل نباشد و نتواند شنونده را قانع نماید، در این صورت شبهه از خاطر شنونده زدوده نمی‌شود.

70) اگر در موردی خطیب ناچار شود شبهه‌ای را در منبر طرح نماید و به آن پاسخ گوید، بهتر آن است که در آغاز سخن، پاسخ شبهه را به صورت یک بحث اساسی مطرح نماید و به‌گونه‌ای توضیح دهد که وقتی اصل شبهه طرح می‌شود جواب آن را همه فهمیده باشند.

______________________________

1 ـ قمر/ 17.

2 ـ رعد/ 16.

نشریه مبلغان » فروردین 1381 - شماره 27

سخنور و سخنوری

 

سخنور و سخنوری


خداوند انسان را آفرید و به او بیان آموخت‌ تا از محنت سکوت و تنهائی برهاندش.کتب آسمانی‌ سخنور کسی است که،ساده،روان و گیرا سخن بگوید.موفقیت هر فرد بسته به تأثیر شخصیت او بر دیگران است و شاخص این شخصیت بیان خوب و قوه نطق و سخنوریست.در همان اولین برخورد اگر زبانی گویا و بیانی رسا داشته باشیم بدان شخصیت می‌افزائیم و چنانچه‌ گفتاری ضعیف و لسانی ناتوان،از آن شخصیت می‌کاهیم.بنابرین شخصیت و قدرت بیان،دو اصل مرتبط به یکدیگر و دو عامل مؤثر پیشرفت در زندگیست.بزرگان از میان کسانی برخاسته‌اند که نطق قوی داشته و از این راه توانسته‌اند در دل دیگران رخنه کنند.سخنوری امری نیست‌ که با علم کلاس و مطالعه بتوان آموخت بلکه کاریست که با عمل و تکرار و اصرار باید فرا گرفت.

هیچگاه در آغاز سخن‌رانی زبان به پوزش نگشائید؛سخنور باید سخن را با کلامی موزون‌ و محکم آغاز نماید؛بیان جملاتی در شروع سخن از قبیل:«عذر میخواهم از این‌که چند دقیقه‌ای وقت حضار را می‌گیرم»یا مثلا«مجال کافی برای تهیه این سخن‌رانی نداشتم»جز اینکه از ارزش سخن بکاهد و شنونده را از همان آغاز وازده نماید،ثمرهء دیگری نخواهد داشت.سخن‌رانی متضمن نکاتی مفید و آموزنده باشد و این اصل را باید قبلا با انتخاب‌ موضوعی که این نیاز را برآورد در خاطر داشت و از تکرار جملات ممل و الفاظ مخل که روح‌ شنونده را کسل سازد دوری باید جست.آرامش ظاهری،ممانعت و اصالت حرکات سخنور، در تأثیر سخنش بسیار خیل است.سخنور شایسته کسی است که بیانش صریح و علم و ایمانش به سخنی‌ که میگوید در حالاتش منعکس باشد.

برای ایراد سخن‌رانی منابع گوناگونی موجود است و از مجموعهء موضوعهای مختلف‌ که در اطراف و در اطراف و در دسترس ما است میتوان مطابق ذوق خود موضوعی را برای سخن‌رانی‌ انتخاب نمود.اصولا سخن‌ران ورزیده کسی است که اهل مطالعه باشد-رغبت مطالعه را باید در اشخاص بیدار نمود-چون مطالعهء وسیع،منبع اطلاعات را غنی و شخص را راغب به سخن‌ گفتن میسازد.سخنور بهنگام انتخاب موضوع اصول چهارگانه زیر را:

چه بگویم-چگونه بگویم-چرا بگویم-چه وقت بگویم.

باید در سخن‌رانی در نظر گیرد و بر این چهارپایه سخنرانی را استوار سازد و پس آن را به معجون‌ عشق و علاقه و ظرافت و لطافت بیامیزد تا از بیان خود نتیجه مطلوب گرفته اثر آن را آشکارا در چشم شنونده مشاهده کند.سخنور با قریحه،شیوا و رسا سخن میگوید و از آنجا که آدمی ساخته‌ و پرداختهء عواطف و احساسات است،با رعایت این جنبه و حس زیبائی شنونده نیز،در عین قوت

و رسائی و توجه و اصوات کلمات،هر لفظ را بدرستی تلفظ و جملات را پرطنین و خوش آهنگ‌ ادا می‌نماید.

خوش پوشی و آراستگی و علاقه و توجه به ظاهر خود،مستمع را برای استماع سخن‌رانی‌ برغبت می‌آورد و سخن زمانی اثر مطلوب در شنونده می‌بخشد که شنونده آشنائی و اطلاع گوینده‌ را به اصول فن سخنوری حس کند.چه نیکوتر که خود سخنور مقام سخنوری را محترم شمارد و بهنگام نطق در حالیکه بیانش صمیمانه و لحنش ملایم و دوستانه است،با فروتنی و خوش روئی‌ علاقه و احترام خود را به شنونده ظاهر سازد و حس اعتماد و اطمینان مستمع را از این راه جلب‌ نموده،کلامش را مؤثرتر در دل شنوندگان بنشاند.یک سخنور خوب و با ذوق بایستی روح و اندیشه شنونده را زیر سلطه و نفوذ خود بگیرد.

حال یادآوری این نکته نیز لازم است که تا سخنور به حس انتقاد از خود آراسته نگردد، سخنش به کمال نگراید و سخنوری توانا نشود؛زیرا هر سخنور خوب در آغاز شنونده‌ای خوب‌ بوده است.برای توجه علاقه‌مندان،اصول فن سخنوری را در جملاتی کوتاه به ترتیب زیر بیان میکند:

با سیمائی گشاده و متبسم با شنوندگان روبرو شوید.

به سخن‌رانی و میز خطا به اهمیت و احترام قائل شوید.

در انتخاب موضوع رعایت مقام و مکان و زمان بنمائید و نیز عقیده حاضران را ارج گزارید.

ترتیب فصول و نظم گفتار را در سخن‌رانی بخاطر بسپرید.

به اصل مطلب بپردازید،در گفتار خود صریح باشیدو به مغالطه‌نپردازید.

سخن را موجز و مؤثر بیان کنید؛حوصله حضار و وقت را از یاد نبرید.

زیر و بم صدا و آهنگ کلام را در نظر داشته،سخن را بیجان و یکنواخت ادا نکنید.

نطق را با لطائف و ظرائف بیامیزید و به چاشنی شعر و داستان دلچسب سازید.

سخن را روان و طبیعی بیان کنید و به گرمی و یکرنگی درآمیزید.

ایمان خور دا به حقیقت و واقعیت گفتارتان عیان سازید.

با وقف و سکوتهای بموقع،حالت انتظار و توجه در شنوندگان ایجاد نمائید.

بیان خود را با استفاده از الفاظ و لغات گونه گون و فراوان غنی‌تر سازید.

حس دوستی و احترام خود را به شنونده با نگاه مستقیم و آشنا به او آشکار سازید و این‌ حالت را تا بأخر حفظ نمائید.

و بالاخره در پایان کار بخاطر بسپریم که هدف از سخن‌رانی،قدرت بیان و توصیف مطلبی‌ است که اثر آن را باید در پاسخ از قضاوت شنونده انتظار داشت.

 

منبع :

نشریه یغما » مرداد 1349 - شماره 263

آیین سخنوری

 

آیین سخنوری

مقدمه‌ای بر نهج البلاغه،تألیف سترگ سید رضی

سید تقی آل یاسین

نهج البلاغه از زمان تدوین در سال 400 هجری‌ تا به امروز-که حدود هزار سال از عمر پر برکتش‌ می‌گذرد-حجم بسیاری از تحقیقات و نوشتارهای‌ صاحب نظران را از طبقات مختلف به خود اختصاص داده است.

آراء و اقوال گوناگون درباره این کتاب بی‌گمان‌ نشان از عظمت و به روز بودن آن دارد و گویی این‌ مجموعه،نسخه‌ای است که برای تمام ازمنه بشری‌ پیچیده شده و هر دردمندی از آن،طلب بهبودی‌ می‌کند.

مقدمه سید رضی بر نهج البلاغه اگرچه حجم‌ اندکی از تألیف گسترده او را در بر گرفته است ولی‌ بمانند مقدمه‌های مهم تحقیقی دیگر،شایان توجه‌ بسیاری است،چنان که به یک تعبیر-از لحاظ روشنگری پاره‌ای حقایق-با هجده بیت آغازین‌ مثنوی کبیر مولانا شباهت زیادی دارد.

حافظه شگرف،عزم راسخ و قوه تحلیل قوی‌ از امتیازات در خور ذکر این سادات علوی تبار است،به طوری که ابو منصور ثعالبی(صاحب یتیمه‌ الدهر)که یکی از هم عصران سید رضی است،او را از شگفت‌ترین مردم عصر و شریف‌ترین سادات‌ عراق دانسته و مدعی است که در شاعری هیچ کس‌ از قریش نمی‌تواند به پای او برسد.(1)

با این همه باز نبوغ و استعداد ذاتی سید رضی‌ که از او در سن ده سالگی شاعری نه چندان مبتدی‌*مقدمه سید رضی بر نهج البلاغه،به تعبیری از لحاظ روشنگری با ابیات‌ آغازین مثنوی مولانا شباهت‌ زیادی دارد.

ساخته است هرگز نمی‌تواند شبهه جعل یا دخل و تصرف وی را در نهج البلاغه قوت ببخشد و اگر درباره رفع شبهه انتساب نهج البلاغه به سید رضی‌ فقط به اسناد تاریخی و متواتر پیش از او و حتی قبل‌ از تولد پدرش ابو احمد،طاهر ذی المناقب بسنده‌ شود،حجت در این‌باره بر دیگر اندیشان تمام شده‌ است.(2)چه در اثبات این قبیل دعاوی،هیچ سندی‌ بالاتر از اسناد پیش تدوین شده‌ای که تاریخ بر صحت آنها اصرار می‌ورزد،دارای اعتبار نیست.

ادامه این نوشتار را با تاملات حاصل از مقدمه‌ کشاف نهج البلاغه پی می‌گیریم:

1)سرور محدثان،سید رضی-رحمة الله‌ علیه-در دوران جوانی و پیش از پرداختن‌ نهج البلاغه،کتابی را درباره صفات پیشوایان دین‌(خصائص الائمه)شروع به تألیف کرده بود که‌ گرفتاری‌های روزگار آن را ناتمام گذارد و طبع‌ حساس شارح نهج البلاغه از آن خرسند نشد.قسمت پایانی این کتاب نیمه تمام که با پاره‌ای از گفتار علوی مزین و به نام«الخصائص»شهرت‌ یافت،مدح و ستایش همگنان سید را برانگیخت و سرانجام،این تمجیدها،او را در پی افکندن کاخ‌ بلند و دیرپای نهج البلاغه مصمم گردانید.

مؤلف در کتاب نهج البلاغه،گهگاه به کتاب‌ پیشین خود استناد می‌کند،از جمله در خطبه 21 پس‌ از بیان و اظهار شگفتی درباره کلام موجز و گیرای‌(تخففوا تلحقوا)«سبکبار باشید تا زودتر ملحق‌ شوید»،می‌نویسد:و قد نبهنا فی کتاب الخصائص‌ علی عظم قدرها و شرف جوهرها.

«و ما در کتاب الخصائص،بر عظمت قدر این‌ سخن و شرافت جوهر آن اشاره نموده‌ایم.»

با رویکرد به اعجاب دوستان سید،از همان‌ زمان قابل پیش بینی بود که نهج البلاغه به مراتب‌ مخاطبان بیشتری را نسبت به الخصائص برای خود دست و پا کند.بنابراین این کتاب را باید نقطه عطف‌ و سرآغاز تدوین نهج البلاغه دانست.

2)نام نهج البلاغه نخستین بار از سوی‌ سید رضی بر مجموعه‌اش انتخاب شده است.به‌ عبارت دیگر سید رضی نام مجموعه تألیفی خود را نهج البلاغه یعنی«راه سخن آشکار گفتن»نهاده و با

این براعت استهلال،خواننده را از محتوای کلی‌ کتاب آگاه ساخته است.

3)اساس کار سید رضی گردآوری مطالب و سخنان«نقل شده»از حضرت بیانگر آن است که‌ کلام و گفتار علوی قبل از تولد مؤلف،در تاریخ‌ ثبت و مشهور بوده است.اسناد مهمی هم که از سوی سید رضی به عنوان مآخذ مطالب ذکر گردیده، وجود پاره‌های پیشتر نهج البلاغه را اثبات می‌کند.از جمله سید رضی پس از نقل خطبه 32 که شکایت‌ امام از اهل زمان را در بر دارد،می‌نویسد:

نادانی،این خطبه را به معاویه نسبت داده است‌ و هیچ شکی نیست که این خطبه از سخنان‌ امیر المؤمنین است.زر را با خاک چه مناسبت،و آب شیرین را با شور چه مشابهت؟عمر و بن جاحظ که یکه تاز میدان بلاغت است،این خطبه را در کتاب‌«البیان و التبیین»بیان کرده و پس از آوردن نام کسی‌ که خطبه را به معاویه نسبت می‌دهد،گفته است:

«این سخنان به گفتار علی(ع)شبیه‌تر و به روش‌ آن حضرت در طبقه بندی مردم و خبر دادن از احوال‌ آنها،نزدیک‌تر است،معاویه را چه کسی دیده که‌ در گفتار خود چون زاهدان و عابدان سخن‌ براند؟»(3)

کتابهای البیان و التبیین،تاریخ طبری،مقامات‌ ابو جعفر اسکافی،الجمل واقدی،المغازی‌ سعید بن یحیی اموی،...پیش از سید رضی‌ نوشته شده‌اند و وی در تدوین کتاب نهج البلاغه، از این کتب سود جسته است.

4)محور گزینش و تدوین خطب و نامه‌های‌ علی(ع)از سوی سید رضی(ره)،آرایه«بلاغت»است و وی سخنان فصیحی را در مجموعه‌ای‌ گردآورده که از درجه شیوایی برخوردار بوده‌اند.

بنابراین نهج البلاغه مجموعه‌ای است معتبر که‌ در نگاه اول،بر مصادیق بلاغت و سخنوری‌ امیر مؤمنان استوار است و این که سایر پژوهندگان‌ ملل و نحل به این در گران مایه تازی صرفا از دیدگاه‌هایی از قبیل:بینش توحیدی،حکومت و سیاست،تاریخ و اخذ عبرت،احکام و مردم شناسی و مسایل دیگر نگریسته‌اند،غیر از اشاره بر عظمت و شکوه این کتاب ارجمند،چیزی‌ دیگر نمی‌تواند باشد.

5)کلمات و سخنان علی(ع)از آن هنگام که از زیر سلطه تبلیغات منفی و منفور اموی به در جست‌ و وارد عرصه نقد و بحث ناقدان سخن سنج گردید، گروه‌های مختلفی را تحت تأثیر خود قرار داد.

ابن واضح در کتاب«مشاکلة الناس لزمانهم»که‌ آن را اندکی قبل از نهج البلاغه نوشته است، می‌نویسد:«علی(ع)چهار صد خطبه دارد که در میان ما رایج است و مردم در سخنرانی‌ها از آنها استفاده می‌کنند.»(4)

و هنگامی که از عبد الحمید کاتب پرسیدند که:فصاحت را از که آموختی؟گفت:هفتاد خطبه از خطبه‌های اصلح-علی(ع)-را از بر کردم و این‌ خطبه‌ها پی در پی در ذهن من همچون چشمه‌ای‌ جوشید.(5)

دکتر ذکی نجیب نیز که از صاحب نظران ادبیات‌ عرب است،اعتقاد دارد«هنگامی که منتخب سخنان‌ امام علی(ع)که شریف رضی برگزیده و بدان نام‌ نهج البلاغه نهاده است به دقت بنگریم،بی‌گمان‌ خود را در برابر دنیایی از شگفتی و ژرفای معنی‌ حیرت زده می‌یابیم.(6)

سید رضی در ستایش بی‌غل و غش بلاغت‌ علوی از بن جان کوشیده و از قافله سالار سپاه سخن‌(به تصویر صفحه مراجعه شود)

به عنوان سرچشمه فصاحت و منشاء بلاغت‌ یاد نموده است و در جایی دیگر اذعان دارد که آیین و اسرار سخنوری از وی تسری یافته و باید در این‌ وادی تنها به او اقتدا کرد.

6)حجم سخنان جمع آوری شده توسط سید رضی نمی‌تواند بیشتر از کلام به جامانده یا فراموش شده حضرت در دیگر اوراق تاریخی باشد.چه مؤلف در مقدمه‌ای پس از سخن گفتن درباره‌ کلام امام می‌گوید:

«با این همه دعوی ندارم که من به همه گوشه و کنار گفتار امام احاطه دارم.چنان که چیزی از آن از من دور نمانده و هیچ چیز از آن را از یاد نبرده باشم.بلکه بعید هم نمی‌دانم آن سخنانی که به من نرسیده‌ است بیش از آن باشد که بدان دست یافته‌ام.»

مؤید این سخن اشاره مروج الذهب تألیف‌ علی بن حسین مسعودی(280-345 هـ.)است که‌ آن را حدود یک قرن قبل از تولد سید رضی در بابی‌ تحت عنوان«ذکر لمع من کلامه و اخباره و زهده»آورده است:«امروزه چهارصد و هشتاد و اندی خطبه‌ از علی(ع)نزد مردم محفوظ است.(7)و این در صورتی است که سید رضی 239 مورد از خطبه‌های‌ علی(ع)را در مجموعه خود ثبت کرده است.به‌ عبارت دیگر مرحوم رضی کمتر از نیمه آنچه را مسعودی در کتاب خود آورده،گزارش کرده است.و بی‌گمان این سخن در استناد و اثبات خطب و کلام‌ امیر المؤمنین در نهج البلاغه سخت به کار می‌آید.

درباره سخن مسعودی این نکته شایسته تأمل‌ است که متفکر شهید استاد مطهری(ره)درباره لفظ«محفوظ»دقت موشکافانه‌ای به خرج داده و احتمال‌ داده‌اند که شاید مراد از حفظ نمودن«از بر کردن و به‌ حافظه سپردن»باشد.(8)

که این دقیقه با رویکرد به تعدد کلام علوی‌ چندان منطقی به نظر نمی‌رسد.از طرفی در قرن‌ چهارم،سخنان امام(ع)آن قدر هم در میان مردم‌ عادی رسوخ نکرده بود که آنها را قادر به حفظ نمودن‌ تمام سخنان کرده باشد.

این است که سید رضی خود تصریح می‌کند در هر جا قسمتی از سخنان مولا علی(ع)را انتخاب‌ کرده و قسمتی را وانهاده است.به همین دلیل وی‌ در آغاز هر سخن،حرف-من-را آورده است:من کلام له،من خطبة له،من وصیة له و من کتاب له‌ علیه السلام،این-من-را در علم نحو-من‌ تبعیضیه-می‌گویند که دلالت بر قسمتی یا بعضی از چیزی می‌کند و برهان دیگری است بر افزونی‌ سخنان امیر مؤمنان(ع).(9)

(1)شرح نهج البلاغه،محمد عبده،مکتب الأعام الاسلامی،قاهره‌1341 هـ.ص 12

(2)شرح نهج البلاغه،ابن ابی الحدید،به تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، دار الاحیاء الکتب العربیه،قاهره 1385،ج 1،ص 205-206.

(3)البیان و التبیین،عمرو بن جاحظ،به تصحیح عبد السلام هارون،ج 2، ص 60

4)پیام امام،شرح تازه بر نهج البلاغه،مکارم شیرازی و همکاران،دار الکتب‌ الاسلامیه،ج 1،ص 58

5)شرح نهج البلاغه؛ابن ابی الحدید،ج 1،ص 24

6)نهج البلاغه از کیست؟محمد حسن آل یاسین،ترجمه محمود عابدی، بنیاد نهج البلاغه،تهران 1360،ص 18

7)مروج الذهب و معادن الجواهر،علی بن حسین مسعودی،مطبعه مصریه، قاهره 1346 هـ،ج 2،ص 419

8)سیری در نهج البلاغه،مرتضی مطهری،دفتر انتشارات اسلامی،قم‌1361،ص 22

9)درباره معانی من،لطفا ر ک:

ترجمه و شرح مبادی العربیه،سید علی حسینی،انتشارات دار العلم،قم‌1373،ج 3،ص 368

گمنام‌ترین سرباز

نامدارترین سرباز فداکار در اسلام‌ امیر مؤمنان علی(ع)است و او گمنام‌ترین سربازان است با کدام تفکر عرفانی،فلسفی،سیاسی و با کدام‌ قلم و زبان و بیان،بشر این سرباز گمنام را معرفی کند و بشناسد و بشناساند؟

امام خمینی(ره)

 

منبع :

نشریه کیهان فرهنگی » آذر 1380 - شماره 182

اشعار موضوعی برای تبلیغ و سخنوری (2)

 

اشعار موضوعی برای تبلیغ و سخنوری (۲)

 

سرآغاز با نام خدا

 

 اولِ دفتر به نام ایزد دانا

صانع پروردگار و حیِّ توانا

 

اکبر و اعظم خدای عالَم و آدم

صورت خوب آفرید و سیرت زیبا

 

از در بخشندگی و بنده نوازی

مرغِ هوا را نصیب و ماهی دریا


سعدی

 ***

 

به نام خداوند جان آفرین

حکیم سخن در زبان آفرین

 

خداوند بخشنده دستگیر

کریم خطابخشِ پوزش پذیر

 

عزیزی که هرکز درش سر بتافت

به هر در که شد هیچ عزت نیافت


سعدی

 ***

 

به نام خداوند جان و خِرد

کزین برتر اندیشه بر نگذرد


فردوسی


به نام آن که جان را فکرت آموخت

چراغ دل به نور جان برافروخت


شبستری

 ***

 

به نام آن که دل کاشانه اوست

چراغ هر کسی در خانه اوست


***

 

به نام آن که گُل را رنگ و بو داد

زشبنم، لاله‌ها را آبرو داد


***

 

به نام خدا غنچه‌ای باز شد

نگاه قشنگش پُر از راز شد

 

به نام خدا غنچه لبخند زد

و با شبنمی صورتش ناز شد


مجید ملامحمدی

 ناتوانی ما در ذکر اوصاف الهی

 

 زعشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است

به آب و رنگ و خال و خط، چه حاجت روی زیبا را


حافظ

 عشق و محبت الهی

 

 یک قصه بیش نیست غم عشق و، این عجب

کز هر زبان(1) که می‌شنوم نامکرّر است


حافظ

 ***

 

غیرت عشق، زبانِ همه خاصان ببُرید

کز کجا سرِّ غمش در دهنِ عام افتاد؟


حافظ

 ***

 

یا رب چه چشمه‌ای است محبت که من از آن

یک قطره آب خوردم و دریا گریستم


***

 

غم عشق آمد و غمهای دگر پاک ببُرد

سوزنی باید کز پای برآرد خاری

 

______________________________

 1. کز هر کسی که (نسخه بدل).


سفر دراز نباشد به چشم طالب دوست

به پای، خار مغیلانْ حریر می‌آید


***

 

هر که را بر سر نباشد عشق یار

بهر او پالان و افساری بیار


شیخ بهایی

 ***

 

هر چه گویم عشق را شرح و بیان

چون به عشق آیم خجل باشم از آن


مولوی

 تفسیر عشق و محبت الهی

 

 گرچه تفسیر زبان روشنگر است

لیک عشقِ بی‌زبان روشنتر است


مولوی

 راه و رسم خدا عاشقی

 

 ای مرغِ سحر، عشق ز پروانه بیاموز

کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

 

این مدعیان در طلبش بی‌خبرانند

کان را که خبر شد خبری باز نیامد


سعدی

 اطاعت الهی

 

 ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند

تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

 

جمله از بهر تو سرگشته و فرمانبردار

شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری


سعدی

 حرکت در مسیر الهی

 

 هیچ کُنجی بی دد و دام نیست

جز به خلوتگاه حق، دلْ رام نیست

 

پناهگاه الهی

 

 حالیا دست کریم تو برای دلِ ما

سر پناهی است در این بی‌سر و سامانیها

 

درد دل با خدا

 

 پاره‌های این دلِ شکسته را

گریه هم دوباره جان نمی‌دهد


خواستم که با تو درد دل کنم

گریه‌ام ولی امان نمی‌دهد


قیصر امین پور

 خدا، حلاّل مشکلات

 

 ای لقای تو جواب هر سؤال

مشکل از تو حل شود بی قیل وقال

 

ترجمانی هر چه ما را دردل است

دست‌گیری هر که پایش در گِل است


مولوی

 محمد و آل محمد علیهم‌السلام

 

ماه فرو مانَد از جمال محمد

سرو نباشد به اعتدال محمد

 

قدر فلک را کمال و منزلتی نیست

در نظرِ قدرِ با کمال محمد...

 

سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی

عشق محمد بس است و آل محمد


سعدی

 یادکرد اهل بیت علیهم‌السلام

 

گر نِیَم زیشان از ایشان گفته‌ام

خوش دلم کاین قصه از جان گفته‌ام

 

نامحدود بودن فضائل اهل بیت علیهم‌السلام

 

کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست

که تر کنی سرانگشت و صفحه بشماری


اسدی

 امام زمان علیه‌السلام

 

دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکل است

هر که ما را این نصیحت می‌کند بی‌حاصل است...

 

گر به صد منزل فراق افتد میان ما و دوست

همچنانش درمیانِ جان شیرین، منزل است


سعدی

 

 هرگز نمی‌گیرد کسی در قلب من جای تو را

هرگز ندیدم بر لبی لبخند زیبای تو را


***

 

به صد جان ارزد آن ساعت که جانان

نخواهم گوید و خواهد به صد جان


قسم به جان تو گفتن، طریق عزت نیست

به خاک پای تو، کان هم عظیم سوگند است


سعدی

 امام خمینی رحمه‌الله

 

از نام تو عشق را خبر خواهم کرد

با چشم تو بر افق نظر خواهم کرد


***

 

با آمدنت بهار دل پیدا شد

بلبل به نوا آمد و گلها واشد

 

ای کاش که رفتنت نمی‌دیدم من

با رفتن تو قیامتی بر پاشد

 

تنها نه دل و سینه و سر می‌سوزد

خورشید و ستاره و قمر می‌سوزد

 

هر شب که به گلزار تو آیم بینم

کز داغ تو، ناله تا سحر می‌سوزد


ابوالفضل فیروزی

 مقام معظم رهبری مد ظله العالی

 

 به حُسن و خُلق و وفا کس به یارِ ما نرسد

تو را در این سخن، انکار کار ما نرسد...

 

هزار نقد به بازار کائنات آرند

یکی به سکّه صاحب عیار ما نرسد


حافظ

 ***

 

نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست

چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم


حافظ

 شهیدان

 

 دعوی چه کنی داعیه داران همه رفتند

شو بار سفر بند که یاران همه رفتند

 

آن گَرد شتابنده که در دامن صحراست

گوید چه نشینی که سواران همه رفتند...

 

افسوس که افسانه سرایان همه خفتند

اندوه که اندوه گساران همه رفتند...

 


یک مـرغِ گرفتـار در این گلشن ویـران

تنهـا به قفس مانـد و هزاران همه رفتنـد

 

تربت شهیدان الهی

 

 بعد از وفات، تربت ما در زمین مجوی

در سینه‌های مردم عارف، مزار ماست

زبان حال ایثارگران و بویژه جانبازان شیمیایی

 

 اگر داغ دل بود، ما دیده‌ایم

اگر خون دل بود، ما خورده‌ایم

 

اگر دلْ دلیل است آورده‌ایم

اگر داغْ شرط است ما بُرده‌ایم


قیصر امین‌پور

 فلسفه روزه

 

 آن که در راحت و تنعّم زیست

او چه داند که حالِ گرسنه چیست

 

حالِ درماندگان کسی داند

که به احوال خویش در مانَد


سعدی

 إن أحسنتم أحسنتم لأنفسکم

 

 هر چه کنی به خود کنی، گر همه نیک و بد کنی

کس نکند به جای تو، آنچه به جای خود کنی


اوحدی

 بهره وری از اوقات و نقد عُمر

 

 هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار

کسی را وقوف نیست که انجام کار چیست؟


حافظ

 اهمیت وقت

 

 گر گوهری از کفت بیرون تافت

در سایه وقت می‌توان یافت

 

گر وقت رود زدست انسان

با هیچ گهر خرید نتوان کرد

 

پرهیز از تکبر و خود بزرگ بینی

 

 در محفلی که خورشید اندر شمارِ ذره است

خود را بزرگ دیدن، شرط ادب نباشد

 

توقع بیجا

 

 چو تو خود کنی اختر خویش را بد

مدار از فلک چشم نیک اختری را


ناصر خسرو

هر عملی عکس العملی دارد

 

 مکن بد که بینی سرانجامِ بد

ز بد گردد اندر جهان، نام بد

 

از دست ندادن دوستان

 

 سنگی به چند سال شود لعل پاره‌ای

زِنْهار تا به یک نَفَسَش نشکنی به سنگ

 

همت داشتن در کارها

 

 همت، بلند دار که مردان روزگار

از همت بلند به جایی رسیده‌اند


ابن یمین

 تجربه

 

 آنچه تو در آینـه بینی عیـان

پیر انـدر خشت بینـد پیش از آن


مولوی

 غفلت

 

 رفتم زپا خاری کشم محمل زچشمم شد نهان

یک لحظه غافل گشتم و صد سال راهم دور شد

 

اهمیت نویسندگی

 

 قلـم گفتا که من شاه جهانـم

قلمـزن را به دولـت می‌رسانم

 

تحمل رنج و زحمت برای رسیدن به مدارج عالی

 

 هر کسی از رنگ و گفتاری بدین ره کِیْ رسد

صبر باید دردسوز و مرد باید گام زن

 

سالها باید که تا یک مُشتِ پشم از پشتِ میش

زاهدی را خرقه گردد یا شهیدی را کفن

 

سالها باید که تا یک کودکی از لطف طبع

خواجه طوسی شود یا فاضلی صاحبْ سخن


به حال خود گذاشتن

 

 ما را به حال خود بگذارید و بگذرید

از خیل رفتگان بشمارید و بگذرید

 

اکنون که پا به روی دل ما گذاشتید

پس دست بر دلم مگذارید و بگذرید


قیصر امین‌پور

تفاوت دو چیزِ در ظاهر شبیه به هم

 

 دانه فلفل سیاه و خال مَهرویانْ سیاه

هر دو جان سوزند اما این کجا و آن کجا!


حیدر طهماسبی کاشی

 ***

 

میـان ماه من تا ماه گـردون

تفـاوت از زمین تا آسمـان است


سعدی

 شرمندگی از اعمال خویش

 

 شرممان باد ز پشمینه آلوده خویش

گر بدین فضل و هنر، نام کرامات بریم


حافظ

 بی‌پایانی موضوعات و مضامین

 

 تا قیامت می‌توان از عشق گفت

تو مگو مضمون نابی نیست، هست

 

پرهیز از دو رویی

 

 به اندازه بود باید نمود

خجالت نبرد آن که ننمود و بود

 

که چون عاریت بر کَنند از سرش

نماید کهن جامه‌ای در برش

 

اگر کوتهی، پای چو بین مبند

که در چشم طفلان نمایی بلند

 

وگر نقره اندوده باشد نُحاس

توانْ خرج کردن بَرِ ناشناس

 

مَنِه جان من، آبِ زر بر پشیز

که صرّافِ دانا نگیرد به چیز

 

زر اندودگان را به آتش بَرَند

پدید آید آن گه که مس یا زَرَند


سعدی

 کار خود را به منتقدان دادن

 

 عیسی نتـوان گشت به تصدیق خری چند

بِنْمای به صاحبْ نظـری گوهر خود را


صائب تبریزی

 شایعه

 

 بس که ببستند بر او برگ و ساز

گر تو ببینی نشناسیش باز

آب، کم جو

 

 آب کم جو تشنگی آور به دست

تا بجوشد آبت از بالا و پَست

 

تا سقاهُمْ ربُّهُمْ آید خطاب

تشنه باش اَللّهُ اَعلَمْ بِالصَّواب


مولوی

 پرهیز از تکلّف و تصنّع

 

 برخیز تا طریق تکلّف رها کنیم

دکّان معرفت به دو جو، پُر بها کنیم

 

مهم بودن باطن انسانی

 

 تن آدمی شریف است به جان آدمیت

نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

 

اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی

چه میانِ نقشِ دیوار و میانِ آدمیت


سعدی

 دنیاگرایی

 

 نگویمت که دل از حاصلِ جهان بردار

به هر چه دسترس نیست، دل از آن بردار

 

حریم خویش را نگه داشتن

 

 ای مگس، حضرت سیمرغ نه جولانگهِ توست

عِرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری


حافظ

 سبز زندگی کردن

 

 خوشا چون سروها اِستادنی سبز

خوشا چون برگها اُفتادنی سبز

 

خوشا چون گُل به فصلی، سرخ مردن

خوشا در فصل دیگر، زادنی سبز


قیصر امین‌پور

 انتخاب راه درست

 

 ترسم نرسی به کعبه، ای اَعرابی!

کاین ره که تو می‌روی به ترکستان است

 

دوست و همنشین بد

 

 تا توانی می‌گریز از یار بد

یار بد، بدتر بُوَد از مار بد


مار بد، تنها تو را بر جان زند

یار بد، بر جان و بر ایمان زند

 

خود را خوب جلوه دادن

 

 کس ندیدم که ز بی عقلی خود شِکْوه کند

همه گویند که در حافظه، نقصان دارم


ایرج میرزا

 اهمیت قصه و داستان

 

 چو صورتی به دلت سازی از ارادتْ راست

ز نفخ صور دَم عارفان حیاتش ده

 

وگر شود متزلزل دلت ز جنبش طبع

به شرح قصه صاحبدلان ثباتش ده


جامی

 شناخت هنر

 

 هنر را نیست خواهان، جز هنرور

ندانَد قدرِ زر را غیر زرگر


ابوالقاسم حالت

 به اشارت گفتن

 

 تلقین و درس اهل نظر، یک اشارت است

گفتم کنایتیّ و، مکرّر نمی‌کنم


حافظ

 گریه دل

 

 خنده‌ام می‌بینی و از گریه دل غافلی

خانه ما از درون ابر است و بیرون آفتاب

 

تأثیر ناگذار بودن بدون عمل پاک

 

 ذات نایافتـه از هستـی بخش

کِی توانَد کـه شود هستـی بخش

 


خشک ابـری که بُوَد ز آب تهـی

ناید از وی صفـت آب دهـی

 

طنز

 

 بنی آدم اعدای یکدیگرند

که در آفرینش، بد از بدترند

 

چو عضوی به درد آوَرَد روزگار

جهنم! دگر عضوها را چه کار

یاد آن روزها به خیر (طنز)

 

او در خط مقدّم باکَش ز تیر نیست

این پشت جبهه، فریاد می‌زند پنیر نیست

 

او قامتش زبارِ غمِ عشق، خم شده

این گریه می‌کند که چرا گوشت کم شده

 

او سینه‌اش شکافته از تیر دشمن است

این با دلی کباب به فکر روغن است

 

او عاشقانه بانگ بر آرد خطر کجاست؟

این می‌زند به سینه که قند و شکر کجاست؟

 

او جبهه را چو کعبه حاجات می‌کند

این در صف مرغ، مناجات می‌کند

 

او تیغ گرم بر صف پیکار می‌کِشد

این آه سرد در صف سیگار می‌کشد

 

او با خدا در آتش خون، حال می‌کند

این گریه بر حواله یخچال می‌کند

 

او در جبهه بهر دین پیکار می‌کند

این در صف بنزین کشتار می‌کند


ابراهیم سیدعلوی

 

منبع :

نشریه: فقه و اصول » مبلغان » اسفند 1383 و فروردین 1384 - شماره 64

اشعار موضوعی برای تبلیغ و سخنوری (1)

 

اشعار موضوعی برای تبلیغ و سخنوری (۱)

 

عشق الهی و پرهیز از خودپرستی

عاشق بی دل کجا با خلق عالم کار دارد بگذرد از هر دو عالم هر که عشق یار دارد
کار ما عشق است و مستی، نیستی در عین هستی بگذرد از خودپرستی هر که با ما کار دارد

طلب عفو الهی

گر خطایی آمد از ما در وجود چشم می‌داریم در عفو ای وَدود
امتحان کردم مرا معذور دار چون ز فعل خویش گشتم شرمسار

مولوی

قرآن

گرچه دارد شیوه‌های رنگ رنگ من به جز عبرت نگیرم از فرنگ
ای به تقلیدش اسیر، آزاد شو! دامن قرآن بگیر، آزاد شو!

اقبال لاهوری

مصیبت امام حسین علیه‌السلام

داغی که کهنه شد بیقین بی اثر شود وین داغ هر زمان اثرش بیشتر شود

امام زمان علیه‌السلام

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

سعدی

***

من از عالَم تو را تنهـا گُزینـم روا داری که من غمگیـن نشینـم؟

***

در ره عشق تو اسیران بلاییم کس نیست چنین عاشق بیچاره که ماییم

***

در آن نَفَس که بمیرم به جستجوی تو باشم مرا به باده چه حاجت که مست روی توباشم

سعدی

امام خمینی رحمه‌الله

شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت
گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود بار بربست و به گردَش نرسیدیم و برفت
بس که ما فاتحه و حرز یمانی خواندیم وز پی‌اش سوره اخلاص دمیدیم و برفت
سر ز فرمان خطم گفت مکش تا نروم ما سر خویش ز خطش نکشیدیم و برفت
عشره می‌داد که از کوی ارادت نروم دیدی آخر که چسان عشره خریدیم و برفت
شد چمان در چمن حسن و لطافت لیکن در گلستان وصالش نچمیدیم و برفت
صورت او به لطافت اثر صنع خداست ما به رویش نظری سیر ندیدیم و برفت
همچو حافظ همه شب ناله و افغان کردیم کای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت

حافظ

شهید و شهادت

چون جغد مگو دریغ بر خاک شهید بس کن سخن از سینه صد چاک شهید
در هودج نور رفت تا بزم «ملیک» از دامن خاک، پیکر پاک شهید

 

حمید سبزواری

شهادت، لاله‌ها را چیدنی کرد به چشم دل، خدا را دیدنی کرد
ببوس ای خواهرم قبر برادر شهادت، سنگ را بوسیدنی کرد

قیصر امین پور

مفقود الجسدها

پس از عمری غریبی بی نشانی خدا می‌خواست در غربت نمانی
از آن سَروِ سرافراز تو هر چند پلاکی بازگشت و استخوانی

قضا و قَدَر

نیکی و بدی که در نهاد بشر است شادی و غمی که در قضا و قَدَر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل چرخ از تو هزار بار بیچاره‌تر است

عمل صالح و توجه به نامه اعمال

مکن کاری که بر پا سنگت آید جهان با این فراخی تنگت آید
چو فردا نامه خوانان نامه خوانند تو نام خود ببینی ننگت آید

همسر خوب

کسی بر گرفت از جهان کام دل که یکدل بود باوی آرام دل

کَرَم و نیکوکاری

سرود مجلس جمشید گفته‌اند این بود که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند
بدین رواق زبرجد نوشته‌اند به زر که جز نکویی اهل کَرَم نخواهد ماند

حافظ

یاد نیک گذاشتن

غرض نقشی است کز ما باز ماند که هستی را نمی‌بینم بقایی

 

مگر صاحبدلی روزی به رحمت کند در کار درویشان دعایی

سعدی

برای پایان سخنرانی و نویسندگی

این سخن پایان ندارد ای جناب گر بگویم یا نویسم صد کتاب

مولوی

استفاده از تخیّل در نویسندگی و گویندگی

زندگی خوشتر بوَد در پرده وهم و خیال صبح روشن را صفای سایه مهتاب نیست

رهی معیری

خوب زیستن

آن شنیدی که وقتِ زادن تو همه خندان بُدَند و تو گریان
آنچنان زی که وقتِ مردن تو همه گریان بُوَند و تو خندان

دهخدا

روش سخنوری

سخن، نرم و لطیف و تازه می‌گوی نه بیرون از حدّ و اندازه می‌گوی

عطار

استغنای طبع و بلند نظری

با کمال احتیاج، از خلقْ استغنا خوش است با دهان خشک مردن بر لب دریا خوش است
هر چه رفت از عمر، یاد آن به نیکی می‌کنند چهره امروز در آیینه فردا خوش است

صائب تبریزی

 

منبع :

نشریه  مبلغان » فروردین و اردیبهشت 1384 - شماره 65

برخی از بایسته های تبلیغ و سخنوری

 

برخی از بایسته های تبلیغ و سخنوری

اشاره

نوشته‌ای که پیش رو دارید اقتباس از دو سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین محسن قرائتی است که یکی در جمع مبلغان خارج از کشور و دیگری در جمع مبلغان هجرت بلند مدت حوزه علمیه قم ایراد گردیده است. چکیده این دو سخنرانی به صورت گزینشی و نکته‌وار ارائه می‌شود.

* * *

1. دعوت باید به سوی خدا باشد. از نظر قرآن کریم بهترین مردم کره زمین مبلّغین هستند، به شرط اینکه دعوت و تبلیغشان به سوی خداوند تبارک و تعالی ـ نه دعوت به نفس ـ و عمل و رفتارشان صالح و خالص برای خداوند باشد. «وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إلَی اللّه‌ِ وَعَمِلَ صالِحا وَقالَ إِنَّنی مِنَ الْمُسْلِمینَ»(1)؛ «و کیست خوش گفتارتر از آن کس که به سوی خدا دعوت نماید و کار نیک کند و گوید: من [در برابر خدا] از تسلیم شدگانم؟»

2. مبلّغ باید سوز و عطش درونی برای هدایت مردم داشته باشد. یکی از ویژگیهایی که خداوند تبارک و تعالی برای حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مطرح می‌کند، همین سوز درونی و حرص

______________________________

1. فصلت/33.

برای هدایت امت است. «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بالْمُؤْمِنینَ رَئُوفٌ رَحیمٌ»(1)؛ «قطعا برای شما پیامبری از خودتان آمد. بر او دشوار است که شما در رنج بیفتید، به [هدایت] شما حریص، و نسبت به مؤمنان، رؤوف و مهربان است.»

و در همین رابطه در مورد پیامبر عظیم الشأن اسلام می‌فرماید:

«لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلاّ یَکُونُوا مُؤْمِنینَ»(2)؛ «شاید تو از اینکه [مشرکان [ایمان نمی‌آورند، جان خود را تباه سازی.»

3. مبلّغ باید بی‌تکلف باشد مثلا اگر نمی‌داند، صاف بگوید نمی‌دانم. اگر از او سؤال کردند و دانست، جواب دهد و اگر ندانست، توجیه و تفسیر بی‌جهت نکند. «قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ اَجْرٍ وَما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفینَ»(3)؛ «بگو: مزدی بر این [رسالت] از شما طلب نمی‌کنم و از متکلفین نیستم [و سخنانم روشن و همراه با دلیل است].»

4. مبلّغ نباید در امر تبلیغ مقلّد دیگران باشد. خطیب نباید سعی کند مثل مرحوم فلسفی و یا سخنور دیگری سخنرانی کند، بلکه باید خودش باشد و مثل خودش سخنرانی کند. «وَمِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّمواتِ وَالاْءَرْضِ وَاخْتِلافُ اَلْسِنَتِکُمْ وَأَلْوانِکُم اِنَّ فی ذالِکَ لاَیاتٍ لِلْعالِمینَ»(4)؛

«و از نشانه‌های اوست آفریدن آسمانها و زمین و گوناگون بودن زبانها و رنگهای شما. هر آینه در این کار نشانه‌هایی برای دانشمندان است.»

5. یکی از ویژگیهای مهم مبلّغ این است که ساده، روان و قابل فهم برای همه بگوید. به عنوان مثال به جای اینکه بگوید «در این مقطع از زمان، بگوید همین حالا، یا به جای «روند تکاملی» بگوید، «همین طور که پیش می‌رویم». «وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرءانَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مَدَّکِرٍ»(5)؛

«وقطعا قرآن را برای پندآموزی آسان کرده‌ایم، پس آیا پند گیرنده‌ای هست؟»

______________________________

1. توبه/128.

2. شعراء/3.

3. ص/86.

4. روم/22.

5. قمر/17.

6. سخنرانی باید مفید و مختصر و جذاب باشد و در 20 دقیقه تنظیم شود مگر اینکه، خطیب بتواند مردم را بخنداند. مرحوم فلسفی می‌گفت: «هر کس نمی‌تواند مردم را بخنداند سر 20 دقیقه از منبر پایین بیاید.»

7. مبلّغ توانمند، کسی است که هم مردم را بخنداند و هم بگریاند. «وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَأبْکی»(1)؛

«و آنکه او خندانید و گریانید.»

8 . مبلّغ باید با همه مؤمنین به یک شکل برخورد کند. جواب سلامها و برخوردهای او نباید نسبت به افراد متفاوت باشد، بلکه باید بخاطر خدا با همه یکسان برخورد کند.

9. مطالب و مسائلی که در منبر مطرح می‌شود باید مطابق با نیاز مخاطب انتخاب شود.

10. خطیب توانا کسی است که سخنرانی خود را متنوع کند. اینکه درباره یک موضوع شبهای متوالی صحبت شود، اشتباه است.

11. سخنران باید در هنگام سخنرانی، نگاه خود را به همه جمعیت تقسیم کند و به یک نقطه خاص خیره نشود.

12. مبلّغ باید دسته بندی شده سخن بگوید و اول و آخر کلامش مشخص باشد. مخلوط صحبت کردن از اشتباهات بزرگ در سخنرانی است.

13. از جمله هنرهای خوب در تبلیغ، استفاده از مثالهای زیبا و مناسب است. به عنوان مثال، برای بیان ثواب نماز جماعت که اگر 2 نفر بودند چقدر و اگر سه نفر بودند چقدر ثواب دارد تا اینکه اگر به 10 نفر رسیدند ثواب آن بی‌نهایت می‌شود، می‌توان این طور گفت: «خواهر یا برادر! شما اگر یک انگشت داشته باشی چقدر توانایی داری؟ اگر 2 تا انگشت داشته باشی چقدر؟ اگر 3 تا چطور؟ با اضافه شدن تعداد انگشتان توانایی شخص بالاتر می‌رود و آن شخص که هر 10 انگشت را داشته باشد از عهده بی‌نهایت کار برمی‌آید.»

مثال دیگر: سؤال می‌شود که چرا قرآن همه خوبیها را به خدا و همه بدیها را به شخص نسبت می‌دهد؟ مثلا

______________________________

1. نجم/43.

می‌فرماید:

«ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّه‌ِ وَما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ وَاَرْسَلْناکَ لِلنّاسِ رَسُولاً وَکَفی بِاللّهِ شَهیدا»(1)؛

«هر چه از خوبی به تو می‌رسد از جانب خداست، و آنچه از بدی به تو می‌رسد از خود توست، و تو را به پیامبری برای مردم فرستادیم، و گواه بودن خدا بس است.»

در جواب این سؤال می‌توان این طور مثال زد: زمین همیشه دور خورشید می‌چرخد. آن قسمت از زمین که به طرف خورشید است روشن و آن قسمت که به طرف خورشید نیست تاریک می‌باشد. پس روشنایی زمین از خورشید و تاریکی آن از خودش می‌باشد.

14. مبلّغ باید سه شرط اساسی داشته باشد، کما اینکه پیامبران الهی این سه شرط را داشتند.

1) از مردم باشد:

«رَبَّنا وَابْعَثْ فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ ایاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ والْحِکْمَةَ وَیُزَکّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ»(2)؛ «پروردگارا، در میان آنان، فرستاده‌ای از خودشان برانگیز، تا آیات تو را بر آنان بخواند، و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد و پاکیزه‌شان کند، زیرا که تو خدای شکست‌ناپذیر حکیمی.»

2) در مردم باشد:

«کَما أرْسَلْنا فیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُوا عَلَیْکُمْ ءَایاتِنا وَیُزَکّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ»(3)؛«همان‌طور که در میان شما، فرستاده‌ای از خودتان روانه کردیم، که آیات ما را بر شما می‌خواند، و شما را پاک می‌گرداند، و به شما کتاب و حکمت می‌آموزد، و آنچه را نمی‌دانستید به شما یاد می‌دهد.»

3) با مردم باشد:

«فَأَنْجَیْناهُ وَالَّذینَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَقَطَعْنا دابِرَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِایاتِنا وَما کانُوا مُؤْمِنینَ»(4)؛ «پس او و کسانی را که با او بودند به رحمتی از خود رهانیدیم، و کسانی را که آیات ما را دروغ شمردند و مؤمن نبودند ریشه‌کن کردیم.»

______________________________

1. نساء/79.

2. بقره/129.

3. بقره/151.

4. اعراف/72.

15. محور تمام سخنان مبلّغ در تبلیغ باید قرآن باشد. «نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَقُولُونَ وما أنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبّارٍ فَذَکِّرْ بِالْقُرءانِ مَنْ یَخافُ وَعیدِ»(1)؛

«ما به آنچه می‌گویند آگاهتریم و تو مأمور به اجبار آنها [به ایمان]نیستی؛ پس بوسیله قرآن، کسانی را که از عذاب من می‌ترسند متذکّر ساز.»

16. مبلّغ نباید از تعریفهای بی‌جای دیگران خشنود شود. چرا که قرآن کریم چنین انسانی را بدعاقبت می‌داند. «لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ یَفْرَحُونَ بِما أَتَوا ویُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ وَلَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ»(2)؛

«البته گمان مبر کسانی که بدانچه کرده‌اند شادمانی می‌کنند و دوست دارند به آنچه نکرده‌اند مورد ستایش قرار گیرند، قطعا گمان مبر که برای آنان نجاتی از عذاب است، [بلکه] عذابی دردناک خواهند داشت.»

17. سخن مبلّغ باید مطابق با زمان و مکان باشد، به گونه‌ای که مخاطب حس کند آن سخن برای اوست. در این صورت مخاطب با مطلب گره می‌خورد.

مثال: اگر در داستان حضرت یوسف علیه‌السلام گفته شود که ایشان برادران حسودی داشت که به عنوان بازی او را بردند و در چاه پرت کردند و پیراهن خونین او را آوردند و...، مخاطب خواهد گفت: این تاریخ 2000 سال قبل است و هیچ ارتباطی به زندگی ما ندارد. اما اگر گفته شود: یوسفی بود، جوانها! همه شما یوسف هستید، یوسف را بردند، همه شما را هم می‌برند، او را به اسم بازی بردند، شما را هم به اسم بازی می‌برند، او را به چاه انداختند و پَرت کردند، شما را نیز پرت می‌کنند و...، در این صورت مخاطب احساس می‌کند که قرآن با او سخن می‌گوید و شرح حال امروز اوست.

______________________________

1. ق/45.

2. آل‌عمران/188.

 

منبع :

نشریه مبلغان » تیر 1382 - شماره 42

زخم زبان از منظر روان شناسی اجتماعی

 

زخم زبان از منظر روان شناسی اجتماعی


زمانی ،پسربچه ای بود که رفتار بدی داشت.پدرش به او کیفی پر از میخ داد و گفت هرگاه رفتار بدی(با دیگران) انجام داد،باید میخی را به دیوار فروکند.روز اول پسربچه،37 میخ وارد دیوارکرد.در طول هفته های بعد،وقتی یادگرفت بر رفتارش کنترل کند،تعداد میخ هایی که به دیوار میکوبید به تدریج کمتر شد.او فهمید که کنترل رفتار، از کوبیدن میخ به دیوار آسانتر است.سرانجام روزی رسید که پسر رفتارش را به کلی کنترل کرد. این موضوع را به پدرش گفت و پدر پیشنهاد کرد اکنون هر روزی که رفتارش را کنترل کند، میخی را بیرون بکشد.روزها گذشت و پسرک سرانجام به پدرش گفت که تمام میخ ها را بیرون کشیده.پدر دست پسرش را گرفت و سمت دیوار برد.پدر گفت: تو خوب شده ای اما به این سوراخهای دیوار نگاه کن.دیوار شبیه اولش نیست.وقتی چیزی را با عصبانیت بیان می کنی،آنها سوراخی مثل این ایجاد می کنند. تو میتوانی فردی را چاقو بزنی و آنرا دربیاوری . مهم نیست که چقدر از این کار ،اظهار تاسف کنی.آن جراحت همچنان باقی می ماند.ایجاد یک زخم بیانی(رفتار بد)،به بدی یک زخم و جراحت فیزیکی است.
یکی از مهم ترین خصوصیات انسان که او را نسبت به سایر موجودات برتری می دهد قدرت تکلم و سخن گفتن اوست. او می تواند با به کارگیری کلمات و جملات احساسات و نیات درونی اش را بیان کند و دیگران را از آن آگاه نماید.
شايد طعنه زدن، گوشه و كنايه يا متلك پراكني را تجربه كرده باشين مي توان رفتارهای عادتی (مثلا عادت يك خانواده يا فاميل)، افکار، نگرش و برداشت هاي منفی و عدم مهارتهای ارتباطی را از نظر روان¬شناسی، دلیل زخم زبان عنوان کرد .
آدمهایی که مهارتهای ارتباطی و قدرت جذب ضعیف دارند، دچار این عارضه میشوند که گفته می شود فرد زخم زبان یا نیش گفتار دارد. وقتی از کسی زخم زبان میشنویم جدا از افکار منفی که در این¬گونه افراد وجود دارد،نشان دهنده مهارتهای ارتباطی ضعیف این اشخاص است. گفتار، کلام و آهنگ صدای آن¬ها زخم روحی در شنونده ایجاد میکنددر مهارت های ارتباطی وقتی شخصی می داند که چگونه صحبت کند، از زخم زبان استفاده نمیکند و پیامدهای گفتار خود را در نظر میگیرد. انسانهای عصبی که آستانه تحمل کمتری دارند، عموما متهم به این مساله هستند که زخم و نیش زبان بیشتری دارند
روح الله رضایی مدرس دانشگاه و مدیر کلنیک مرکز مشاوره راهبر خصوصیات کلی این افراد را چنین بر میشمرد:
مهارت¬های ارتباطی کم، افکار منفی، آستانه تحمل پایین و استرس دلایلی هستند که منجر به زخم زبان میشوند مدیر کلنیک مرکز مشاوره راهبر ادامه میدهد: چون این اشخاص رفتارهای عادتی دارند باید طرز فکر خود را عوض کنند. بخشی از زخم زبان¬ها تبدیل به رفتارهای عادتی میشوند. به این افراد از طریق طرحهای درمانی باید کمک کرد و آموزش داد که بخشی از رفتارهایشان غلط است و باید آن را اصلاح کنند. وقتی این افراد نیش زبان نمیزنند ابتدا خود را از درد و رنج¬های درونی رها میکنند بنابراین فرد باید متقاعد شود در رفتار خود تغییر ایجاد کند.
در این افراد نوعی حس مردم آزاری در وجودشان موج میزند،با حرفهایشان بر قلبها زخم میزنند ،با نگاهشان ،با لبخندشان،با حرفعایشان. هر چه عزت نفس ما سالم تر باشد، به دیگران احترام بیشتری می گذاریم و باآنها برخورد بهتر و منصفانه تری خواهیم داشت، زیرا آنها را تهدیدی علیه خودنمی دانیم.در مقابل هر چه عزت نفس ما کمتر باشد، امید و آرزویمان دچار نقصان می شود و احتمال موفقیت مان کاهش می یابد. اشخاصی که به احساس ارزشمندی خود رسیده اند، با مهربانی، سخاوت و تعاون اجتماعی بیشتری با دیگران برخورد می کنند اما اینگونه افراد نمیتوانند و شاید به نوعی دچار سادیست باشند.سادیست انسانی است که اصولا میل به آزار و شکنجه دادن دیگران دارد و همچنین سادیسم بیشتر در مردان دیده میشود و روان شناسان علت آن را فاعل و قوی بودن مرد می دانند.
به هرحال داشتن احساس خوب از خویشتن شرط لازم برای رسیدن به حال خوب است، اما شرط کافی نیست. عزت نفس جایگزین دانش و مهارتی که شخص برای رسیدن به موفقیت به آنها نیاز دارد نخواهد شد، اما احتمالا می تواند به یاد گرفتن این دانش و مهارت کمک کند.
 
 
 

بیان و قلم در خدمت حق و عدالت : نگاهی بتاریخ سخنوری قضائی و سخنوران نامی آن (3)

 

بیان و قلم در خدمت حق و عدالت : نگاهی بتاریخ سخنوری قضائی و سخنوران نامی آن ( ۳ )

تنظیم و نوشته:

سرلشگر عبد الجواد نبهی

فصل چهارم-دنباله متن گفتار قضائی سیسرون یا بعبارت دیگر سخنان سیسرون در دفاع از میلون

1-سخنوران بزرگ هنرشان در سخنوری مانند نقاشان معروف در خلق آثار معروف نقاشی است.یک‌ سخن از لحاظ تقسیم‌بندی بطوریکه قبلا نیز بیان گردید تقسیماتی دارد و آن تقسیمات عبارتند از:

1-مقدمه‌2-متن(ذو المقدمه)3-نتیجه و یا پایان‌ در یک گفتار مانند مدافعات سیسرون که شاهکار است مشکل بتوان دقیقاً فصل مشترکی بین مقدمه و متن‌ و نتیجه تعیین نمود.همانطوریکه فصل مشترک دقیق‌ رنگهای یک تابلوی نفیس مشخص نمیباشد و رنگها طوری بهم آمیخته است که مجزا دیدن آنها فقط توسط بوجود آورنده آن هنر و در فکر و تصورش امکان‌پذیر است و بس،در مورد گفتار و سخن آنهم سخن نغزی مانند گفتار سیسرون نیز همینطور است و جداجدا نمودن‌ مقدمه-متن و پایان یا نتیجه تقریباً غیر ممکن است،با اینهمه برای تجزیه و تحلیل تا حدی میتوان این قسمتها را(مقدمه-متن و نتیجه)را از هم جدا نمود و چنانچه‌ در دو مقاله قبل ملاحظه گردید این عمل در مورد مقدمه‌ و متن مدافعات سیسرون در دفاع از میلون انجام شد و اینک در این مقاله بتجزیه و تحلیل قسمت سوم،یعنی‌ پایان و یا نتیجه مدافعات پرداخته میشود.

2-سیسرون قبل از شروع قسمت پایان و نتیجه‌ مدافعات،داوران را آگاه میسازد که مدافعات او در اثر

دشمنی با کلودیوس نبوده و از راه عدالت و انصاف منحرف‌ نسده است و مدافعات مشروحه زیر این مطلب را نشان‌ میدهد.

2-مدافعات:

«ای داوران گمان نمیکنم کسی این بیانات مرا تنها» «نتیجه دشمنی من با کلودیوس بداند و بگوید از روی» «خشم و کین از راه عدالت و داد منحرف شده است راست» «است که من موجبات بسیار برای عداوت با او» «داشتم اما همه همشهریان مانند من او را دشمن» «میدانستند و عداوت من در ضمن نفرت عمومی مستهلک» «بود درست توجه بفرمائید سخن از مرگ کلودیوس» «میرود اینک من بشما میگویم چون فرض محال محال نیست» «همه‌چیز را میتوان در عالم خیال بتصور آورد فرض» «کنید برای مبری شدن میلون من توانائی داشتم که» «کلودیوس را دوباره زنده کنم و چنین میکردم...به» «بینید رنگ همه پرید پس کسی‌که فرض محال زنده» «شدنش چنین هولناک باشد اگر در واقع زنده میماند» «چه حال دست میداد و اگر همین توانائی را برای همین» «پمپه که امروز رئیس ماست و از او دلاورتر کسی» «نیست فرض کنیم آیا ممکن بود بچنین کاری اقدام» «کند و یا احیای این یک نفس را موجب هلاک نفوس» «بسیار نمیدانست؟پس ای داوران شما کسی را که» «راضی نیستند زنده شود چگونه برای مرگ او کیفر» «قائل میشوید و کسی که قانون را پایمال میکرد چگونه» «بنام آن قانون برای او کینه‌خواهی میکند؟و کسیکه» «این خار را از سر راه شما برداشته و چنین شر بزرگی» «را از شما گردانیده چگونه او را مجازات میدهید این» «عمل مایه شرافت و افتخار او باید باشد چرا باید برای» «او طلب عفو نمود؟راست است که او از جان خود دفاع» «کرده اما حقوق شما را محفوظ داشته است و از این» «جهت باید پاداش نیکو به‌بیند اما اگر با اینهمه شما» «عمل او را نپسندید اگرچه نمیدانم چگونه میتوانید» «نپسندید و اگر همشهریانش از چنین کار دلیرانه» «آزرده باشند باید با کمال مناعت و خونسردی از این» «مردم ناسپاس دوری بجوید همه در شادی و کامرانی» «باشند و آنکه مایه این کامرانی شده ناکام بماند و ما» «میدانستیم که در نتازع با خائنان اگر تحصیل شرافت» «میکنیم خود را هم بخطر میاندازیم و البته تا خطر» «نباشد شرافت حاصل نمیشود و من خود در دوره ریاستم» «اگر برای نجات دولت و ملت با آنهمه مخاطرات روبرو» «نمیشدم آیا چنان فضیلتی در می‌یافتم نشانه مردانگی» «همین است که در راه خدمتگزاری بمیهن بار شک و» «حسد و رنج و تعب برابر شوی و جان خود را بر کف» «دست نهی اما اگر بر خدمتگزار ملت است که از این» «مشقات بیم نکند بر ملت نیز هست که خدمات مردمان» «بزرگ را منظور بدارد و بهرحال اگر نسبت به میلون» «سپاسگذار باشید او سرافراز خواهد بود و اگر هم» «نباشید این خوشدلی را دارد که پیش نفس خویش» «خجل نیست اما ای داوران بدانید که این سعادت را» «از بخت بلند خود و اقبال روم و فضل خداوند دارید» «و که را یاری آنست که منکر این معنی شود مگر آنکس» «که پروردگار را انکار کند و روشنائی خورشید را» «نبیند و حرکات منظم و مجلل اجرام آسمانی را مشاهده» «نکند و گشت روزگار را نفهمد و خرسندی نیاکان را» «که چنین آداب و رسوم و عقاید ارجمند برای ما بمیراث» «گذاشته‌اند در نیاید ولیکن من میگویم آن قدرت الهی» «وجود دارد تنهای ما که افزارهای سست ناپایدارند» «دارای مبدأ حس و جان میباشند این دستگاه پهناور با» «عظمت چگونه از چنین مبدائی تهی تواند بود؟آیا چون او» «را نمی‌بینیم باید منکر شویم پس باید منکر روان خویش نیز» «باشیم که مایه حس و فکر ماست و همان جوهر مجردات است که» «مرا جان میدهد و خرد میآموزد و حال آنکه او را نمی‌بینیم» «بلکه بحقیقتش پی نمی‌بریم و نمیدانیم کجاست.باری» «آن قدرت و عظمت است که همواره سعادت و شرافت» «مردم را نگاه میدارد و اوست که بلای بزرگ را از ما» «گردانیده و کلودیوس را برانگیخته است که دیوانه‌وار» «بدشمنی بی‌باک حمله ببرد تا شقاوت زبون فضیلت» «شود و دستش از آزار بندگان خدا کوتاه گردد آری ای» «داوران اینکار کار بشر نبود کار پروردگار بود که» «این عفریت را از پا درآورد و بیدین را قربانی اماکن» «متبرک کرد پشته‌های مقدس و بیشه‌های مبارک و معبد» «های ویران شده که با دیانت رومیان بظهور آمده و با» «آن شریک بودند و یکنفر نابکار سایبانهای آنها را با» «تیر جور و ستم خود بخاک افکند و بجای آنها آثار جنون»

«خویش را بر پا کرد همه بر این امر گواهی میدهند» «ای خداوندی که دست کافرمنش آن غذا را دریاچه‌ها» «و بیشه‌ها و کشت‌زارهای ترا با آنهمه جنایتها و» «رسوائیها آلوده کرد مگرنه دریای غضب تو به جوش» «آمده و او را بسزای خود و اگر جه دیر رسانید خوب» «رسانید و آیا رفتار ناشایسته کسان خود کلودیوس بهترین» «دلیل بر خشم خداوندان نیست که بهیچوجه تشریفات» «حمل جنازه و تشییع و نوحه‌سرائی و عزاداری و آدابی» «که در این موقع حتی دشمن بدشمن دریغ نمیکند برای» «او بجا نیاوردند و جسد او را بی‌ملاحظه طعمه آتش» «ساختند؟پیداست که خدا نخواست یکنفر پدرکش» «ملعون انجام کارش بشرافت مقرون باشد.»

«حقیقت این است که من بر ملت روم ناگوار» «میدانستم این اندازه از چنین وجود ناچیزی بردباری» «کند زناکار و آلوده‌کننده مقدسات که بود احکام هیئت» «محترم سنا را که حقیر میشمرد دادگاهها را که به رشوه» «ملوث میساخت تأسیسات خردمندانه را که همه طبقات» «ملت برای سلامت و نجات عامه برقرار کرده بودند» «پایمال میکرد مرا که از روم رانده بود سهل است» «دارائی مرا تاراج کرد خانه‌ام را آتش زد زن و فرزندانم» «را خوار و خفیف ساخت با پمپه منازعه نمود بزرگان» «دولت و افراد مردم را بی‌تفاوت بکشتن میداد خانه» «برادر مرا به آتش سوزانید و خراب کرد اتروریرا بباد» «غارت گرفت مردم را از خانه‌های خودشان میراند»

«هر روز جسارتی تازه و جنونی از نو سر میداد روم و» «ایتالیا و سراسر کشور میدان تاخت و تاز او شده و باز» «کفایت نمیکرد و قوانینی آماده مینمود که ما را زیر دست» «بندگان ما بسازد بر هرچه چشم طمع میانداخت همه» «حقوق ساقط میشد با اینهمه هیچکس مانع و عائق نیات» «او نبود مگر میلون و از همین رو خداوندان آن راهزن» «نادان را بر انگیختند که بمدعی خود حمله کند و بجز» «این راهی برای دفع شر او نبود و خدا بدل او انداخت» «که قصد جان یکنفر دلاور کند و از این راه دولت و» «و ملت نجات یابد کسی که در مرگ او مجلس سنا یعنی» «خانه بزرگواری ملت را آتش بزنند در زندگانیش» «چه میکردند؟»

3-تجزیه و تحلیل:

الف-سیسرون در این قسمت به استحضار داوران‌ میرساند که بیانات او در اثر دشمنی با کلودیوس نبوده و از راه عدالت منحرف نشده است و عداوت او در ضمن‌ نفرت عمومی از کلودیس مستهلک میباشد و ناچیز است.

ب-برای اثبات این مدعا سیسرون مسئله‌ای را برای حضار مطرح میکند و فرض مینماید که توانائی‌ داشته باشد که کلودیوس را زنده کند بعد میگوید به‌بینید در اثر این فرض محال چه قسم رنگ همه حضار پرید و نتیجه میگیرد کسیکه فرض محال زنده شدنش چنین هولناک‌ باشد،اگر در واقع زنده میماند چه حالی بهمه دست‌ میداد.

آنوقت خطاب به داوران میگوید:

پس ای داوران شما کسی را که راضی نیستید زنده‌ شود چگونه برای کشتن او کیفر قائل هستید آنهم برای‌ کسی که دفاع مشروع نموده است.

پ-بعد بیان میکند که این خار را از سر راه برداشته‌ و چنین خطر بزرگی را از شما دور گردانیده چگونه برای‌ مرگ او کیفر قائل میشود و برعکس کسی که قانون را پایمال‌ میکرد چگونه بنام آن قانون برای او کینه‌خواهی میکنید و از مجموعه این بیانات نتیجه میگیرد که نه تنها میلون‌ از خود دفاع کرده بلکه باکشتن کلودیوس حقوق مردم‌ روم را محفوظ داشته است و از این جهت باید پاداش‌ نیکو به‌بیند.

ت-همچنین سیسرون از حضار سئوال میکند که آیا رفتار ناشایست کلودیوس و سزای بدی اعمال او سبب‌ نشده است که بدست کسان و نزدیکان خود بدون تشریفات‌ تشییع جنازه و دفن جسدش سوخته شود؟و میگوید آیا این بهترین دلیل بر خشم خدایان نیست؟

4-بعد از این مقدمه سیسرون وارد نتیجه و پایان‌ مدافعات میگردد و بترتیب زیر قسمت آخر مدافعات خود را بیان میدارد.

5-مدافعات:

«باری بقدر کفایت حجت آرودم و شاید زیاده‌روی» «هم کردم اکنون ای داوران دیگر تکلیفی ندارم جز» «اینکه از شما برای دلاورترین مردم استرحام کنم اگرچه» «او خود اهل استرحام نیست و اینکه من میکنم شاید» «خلاف رضای اوست و دیدید که هنگامیکه ما همه گریان» «بودیم یک اشک در چشم میلون ندیدیم و چهره‌اش آرام» «و آوازش محکم و سخنش یکسان است چنین کسیرا» «باید قدر دانست مردمان ناچیز که خاک میبوسند و عفو» «درخواست میکنند طبع ما از آنها بیزار میشود اما آنکس» «که بیترس و باک است و با کمال سرافرازی گردن به» «شمشیر مینهد از او باید رعایت کرد خاصه کسی که» «اینهمه خدمت کرده باشد و من همواره او را میشنوم» «که دعای همشهریان را بر زبان دارد و خوشی و سعادت» «آنها را از خدا میطلبد و دوام و بقای روم را میخواهد» «و میگوید آسایشیکه من برای همشهریان فراهم کرده‌ام» «ارزانی ایشان باد هرچند که من خود از آن بهره‌مند» «نباشم اگر در خوشی و کامرانی ملت شریک نشدم باکی» «نیست چون رنج و تعب ایشان را مشاهده نمیکنم میروم» «و اول مکانیرا که آنجا آزاد باشم پناهگاه خود قرار» «می‌دهم و با حرمان از آرزوها و امیدواریها که داشتم» «میسازم بیاد زمانی که تنها نگهبان ملت مظلوم بودم» «خود را در مقابل خنجر کلودیوس فدای سنای بی‌قدرت» «و بزرگان بی‌دستگاه و نیکان بی‌پشت و پناه کردم و» «ندانستم که یکباره از من دست میکشند و مرا رها» «می‌کنند ترا ای سیسرون بوطن باز گزدانیدم و نمی-» «دانستم که خود بزودی آواره میشوم کجاست آن سنا» «و کو آن بزرگان که ما سنگ آنها را بسینه میزدیم» «چه شد آن فریادهای شادی که برای ما میراندند و چرا» «چرا خاموش شد آن زبان چرب و آن بیان نرم و شیرین تو» «که همواره بر دلسوزی بیچارگان بکار می‌بردی و آنها» «را آسوده می‌کردی من که هزار بار جان شیرین را نثار»

«شما کردم چرا از آن تفقدات و آن فصاحت و بلاغت» «بی‌نصیبم؟»

«اما ای داوران او که این سخنان را میگوید مانند» «من اشک نمیریزد میبینید که چگونه آسوده نشسته است» «می‌گوید من نسبت بیوفائی و ناسپاسی بهمشهریان» «نمیدهم ضعیف و پراحتیاطند یادآوری میکند که مردمان» «فقیر مسکین را که کلودیوس برای چپاول اموال شما» «برانگیخته بود،من برای حفظ جان و مال شما جلوگیری» «کردم و از دارائی خود بآنها بخشیدم تا چشمشان سیر» «شود و معترض بزرگان کشور نباشند و همین زمان نیز» «مجلس سنا بارها مرا خواسته و در آشوب و هنگامه مرا» «مورد اعتماد خود ساخته و از زحمات من قدر دانسته» «و شکر گفته و من از این تفقدات پی در پی سپاسگزارم» «و هر جا که سرنوشت من مرا بآنجا بکشاند این یادگارها» «را با خود میبرم ریاست من اگر رسماً اعلام نشد باک» «ندارم آرزوی من این بود که همشهریان مرا باین سمت» «نامزد کنند کردند از اینکه تشریفات بعمل نیامد چه» «زیان است؟مردمان بلند همت فضیلت را میخواهند نه» «پاداش فضیلت را و زندگانی من شرافتمندانه است زیرا» «چه شرافتی بالاتر از اینکه شخص میهن را از خطر» «رهانیده باشد؟کسانیکه مردم قدر جان‌فشانی آنها را» «بدانند البته سعادتمندند اما آنها هم که خدمتی کرده و» «فراموشی نصیبشان شود بی‌سعادت نیستند بهترین» «پاداش فضیلت نام نیک است که اگر عمر میرود نام» «میماند و غایب حاضر می‌نماید و مرده زنده بنظر میآید» «و بالاخره فضیلت است که نردبان عروج بر فلک سروری» «و مایه نام جاودانی است و میدانم که ملت همیشه از» «من یاد خواهد کرد و همین امروز نیز هر جا دشمنان» «آتش کین نسبت بمن بیفروزند گروهی هم بذکر خیر» «و ستایش من زبان میگشایند.به‌بینید که الان مردم» «اتروری بنام من چه جشن و سروری دارند هنوز صد» «روز از مرگ کلودیوس نگذشته بود که خبرش بهمه» «جا رفته و شادیش همه را گرفته است پس این تن» «ناپایدار هر جا باشد تفاوت نمیکند و آوازه من همه جا» «شنیده میشود و نام من جاودان و باقی میماند ای میلون» «تو بارها این سخنان را در غیاب این کسان که اکنون» «بما گوش دارند بمن گفته‌ای اکنون من در حضور این» «جماعت بتو میگویم دلاوری تو برتر از آنست که من» «بتوانم بستایم اما هرچه بزرگواری تو نمایانتر میآید» «اندوه من از جدائی تو بیشتر میشود و درد اینجاست که» «اگر ترا از من دور کنند بنالیدن هم نمیتوانم دل خود را» «سبک کنم و از اینکه این ریش را بر دل من بگذارند» «نمیتوانم آزرده شوم چون دشمن نیستند بلکه گرامی‌ترین» «دوستانند و کسانیکه این مصیبت را بر من وارد سازند» «همواره در خیر من کوشش داشته‌اند زیرا ای داوران» «هر زخمی شما بمن بزنید اگرچه محکومیت میلون باشد» «که کاری‌ترین زخمهاست من فراموش نمیکنم که شما» «همواره بمن نوازش کرده‌اید ولیکن اگر مهر مرا از» «دل بیرون برده و سببی موجب رنجش شما از من شده» «است چرا بر میلون خشم برانید و خود مرا مورد قهر» «نسازید؟چون خوشبختی من در اینست که بمیرم و چنین» «محنتی نبینم ای میلون تنها خوشدلی که من امروز» «دارم اینست که آنچه تکلیف دوستی و مهربانی» «و جانفشانی بود درباره تو ادا کردم برای تو» «مردم توانا را از خود رنجانیدم و خود را سپر» «تیغ دشمنان تو ساختم دست تضرع و درخواست پیش» «کسان دراز کردم تو را بدارائی خودم و فرزندانم شریک» «نمودم و امروز اگر آسیبی بتو بخواهند برسانند آنرا» «بر خود میخرم و روا میدارم بیش از این چه بایدم کرد» «و چه بایدم گفت و جز اینکه هر سرنوشتی برای تو» «بنویسند خود را در آن شریک سازم چگونه از عهده» «وامداری و سپاس گزاری تو بر آیم؟بهر حال من از هیچ» «چیز دریغ ندارم و برای قبول هر پیش آمدی حاضرم» «و شما ای داوران بدانید که آنچه درباره میلون حکم» «میکنید یا اینست که نعمتهای خود را بر من تمام» «میفرمائید یا یکسره هر منتی بر من دارید باطل» «میسازید.اما میلون از این ناله‌ها متأثر نمی‌شود و بیدی» «نیست که از این بادها بلرزد غربت نمیداند مگر آنجا» «که فضیلت نباشد مرگ را پایان زندگانی دنیا می‌انگارد» «اما مصیبت نمی‌پندارد زهی سعادت او که این صفت دارد» «و خم بابرو نمی‌آورد اما ای داوران شما چه میگوئید» «آیا با خاطره‌ها که از او دارید شخص او را میرانید؟» «آیا در روی زمین برای چنین مجمع فضایلی از روم که» «زادبوم اوست جائی را شایسته‌تر میدانید؟ای کسانیکه» «مدافع میهن بوده‌اید و خون خود را چنان بیدریغ برای» «نجات ملت ریخته‌اید از شما درخواست میکنم که چنین» «دلاوری از همگنان خود را باقی بگذارید آیا ممکن است» «دادگرترین مردم را مطرود و از خود دور سازید و او» «را بخواری و غربت بیندازید؟وای بر من ای میلون» «بدستیاری همین رومیان بزرگوار بود که تو مرا بمیهن» «باز گردانیدی و من نتوانم ترا برای میهن نگاه بدارم؟» «بفرزندانم که ترا مانند پدر مینگرند چه بگویم؟» «ببرادرم که امروز متأسفانه اینجا حاضر نیست و شریک» «غم و اندوه من بوده چه جواب بدهم؟بگویم همان کسان» «که با او سازش کردند تا مرا نجات داد با من سازش» «نکردند تا او را برهانم و در چه مورد؟در موردی که» «همه مردم این کشور با من هم آرزو بودند چه کسان؟» «کسانی که مرگ کلودیوس برای ایشان فوز عظیم بود.» «و درخواست‌کننده که بود؟من بودم مگر من گناه کرده‌ام؟» «آیا نابکاریهای کاتیلینا را که کشف کردم و جلو گرفتم» «گناه من است؟و من میدانم همه این مصیبتها که بمن اجازه» «دادید که بروم برگردم؟آیا برای این بود که پیش» «چشم من این در را بروی کسانی که آنرا بروی من» «گشوده‌اند ببندید؟راضی مشوید که بازگشت من باین» «شهر اندوهناکتر از مفارقتم باشد زیرا کسانیکه مرا» «باز گردانیدند از آن رانده شوند اینجا بر من زندان» «خواهد بود.» «هرچند این نفرینی است که بمیهن خود میکنم و» «استغفار میطلبم اما میگویم ای کاش کلودیوس نمیمرد» «ء رئیس دادرسی میشد و من این منظره غمناک نمیدیدم.» «خداوندا چه روح بزرگی باین مرد عطا فرموده‌ای که» «میگوید چون کلودیوس کیفری بسزا دید اگر ما پاداش» «به ناسزا به‌بینیم باکی نیست آیا چنین کسی که خداوند»

«او را برای شرافت این خاک بدنیا آورده روا است که» «دور از این خاک از دنیا برود و جان فدای میهن نکند؟» «بزرگواری او را همه بیاد داشته باشید و مگذارید دور» «از این کشور بخاک برود.کسی را که همه شهرها برای» «بردن او آغوش میگشایند شما رأی میدهید که از شهر» «خود رانده شود؟زهی سعادت مرزی که او را دریابد» «و بدبخت دیاری که او را براند و از دست بدهد و قدر» «نداند.»

«دیگر بس میکنم که نه اشک مجال گفتن میدهد نه» «میلون اجازه اشک ریختن همینقدر ای داوران یک» «چیز از شما درخواست دارم و بس آن اینست که چون» «رأی میدهید تنها بعقیده و انصاف خود مراجعه کنید و» «بدانید که آن رئیس کل که شما را در این قضیه بداوری» «برگزید خواست درست‌ترین و خردمندترین و استوار-» «ترین مردم را برگزیند و اگر دلیر باشید و بی‌طرفی» «نشان دهید و داد کنید از هیچ رو بر شما خرده نخواهد» «گرفت.»

6-تجزیه و تحلیل:

الف-در ابتدای قسمت پایان یا نتیجه سیسرون‌ یادآوری میکند که بقدر کافی دلیل آورده و مطلب را روشن نموده است.

ب-چون در سخنوری قضائی جلب ترحم و برانگیزاندن‌ احساست داوران بنفع متهم یکی از اصول است در اینجا پس از یادآوری اینکه بقدر کافی حجت و دلیل آورده‌ بلافاصله سیسرون میگوید ای دلاورترین مردم استرحام کنم اگر چه میلون اهل این نیست که برای او استرحام کنند و اینکه‌ من میکنم شاید خلاف رضای اوست.

سیسرون با بیان مطلب بدین نحو هم از داوران‌ تقاضای ترحم بحال میلون را نموده و هم شخصیت متهم‌ را بالا برده است.

پ-سیسرون در این قسمت مطلبی را بیان میکند که از لحاظ جلب نظر داوران فوق العاده مهم است و از تبعید شخص خودش میگوید که بدست میلون به روم بازگشته‌ است و از زبان میلون میگوید:«ای سیسرون تو را بوطن‌ باز گردانیدم ولی نمی‌دانستم که خود بزودی آواره‌ می‌شوم.»

ملاحظه میگردد که برای اولین مرتبه در خاتمه‌ مدافعات سیسرون از تبعید میلون صحبت مینماید و فرض‌ این است که مدافعات سیسرون اثر خود را نموده و درک‌ اوضاع و احوال طوری است که دیگر مانند ابتدای مدافعات‌ صحبت از اعدام میلون به تقاص خون کلودیوس مطرح‌ نیست بلکه پیش‌بینی میشود داوران مجازات خفیف‌تری‌ درباره متهم رأی خواهند داد که در نتیجه وکیل مدافع‌ همین مجازات خفیف‌تر که تبعید است عنوان نموده و آنرا نیز ناوارد میداند و تقاضای تبرئه متهم را دارد.

ت-مطلب دیگری را که سیسرون عنوان میکند بلند همتی متهم است و میگوید:«مردان بلند همت فضیلت‌ را میخواهند نه پاداش فضیلت را».و بدین ترتیب‌ میفهماند که میلون با کشتن کلودیوس شر او را از سر ملت رم رفع کرده است و این فضیلتی است که او دارد ولی اگرچه پاداش فضیلت را نمی‌خواهد ولی شما ای‌ داوران پاداش خدمتگزاری این مرد شریف و با فضیلت‌ را بدهید.

ث-برای اینکه اثری که محکومیت میلون بر احساسات‌ و قلب وکیل مدافع او(سیسرون)وارد میآورد بداوران‌ نشان بدهد و بطور ضمنی از داوران بخواهد که میلون را محکوم نکنند چنین میگوید:«ای داوران هر زخمی شما بمن بزنید اگرچه محکومیت میلون باشد که کاری‌ترین‌ زخمهاست من هرگز فراموش نمی‌کنم که شما همواره‌ بمن نوازش کرده‌اید و حال اگر مهر مرا از دل بیرون‌ برده‌اید و از من رنجیده‌اید،چرا بر میلون خشم روا دارید.بیائید و خود مرا مورد قهر و بی‌مهری قرار دهید.چون خوشبختی من در این است که بمیرم و محکومیت میلون‌ را نبینم».

ج-برای اینکه متهم را بمجازات تبعید محکوم‌ نکنند از فضائل میلون بدین ترتیب بیان میدارد:«آیا در روی زمین برای چنین مجمع فضائلی(خطاب‌ به میلون است)از روم که زاد و بوم اوست جائی را شایسته‌تر میدانید».

چ-در آخرین قسمت مدافعات سیسرون از شورانگیزی‌ و تحریک احساسات فروگذار ننموده و عامل«ترغیب»را برای رهانیدن متهم از مجازات بنحو مطلوب بکار برده است.چنانچه ملاحظه میکنید رو به میلون نموده‌ و میگوید:

«وای بر من ای میلون بدستیاری همین رومیان‌ بزرگوار بود که تو مرا بمیهن بازگردانیدی و من نتوانم‌ تو را برای میهن نگاه بدارم؟بفرزندانم که تو را مانند پدر مینگرند چه بگویم؟»

خ-در خاتمه مجدداً وکیل مدافع میخواهد عظمت‌

و بزرگی روح میلون(متهم)را نشان بدهد از قول وی‌ میگوید:

«چون کلودیوس کیفر بسزا دید اگر من(میلون)پاداش به ناسزا به‌بینم باکی نیست.»

و بلاخره وکیل مدافع به بهترین نحو با تحریک‌ احساسات داوران و حضار مدافعات را تمام میکند و میگوید:

«دیگر بس میکنم که نه اشک مجال گفتن میدهد و نه‌ میلون اجازه اشک ریختن.»

پایان

منبع :

نشریه مهنامه قضایی » مرداد 1356 - شماره 137

بیان و قلم در خدمت حق و عدالت : نگاهی بتاریخ سخنوری قضائی و سخنوران نامی آن (2)

 

بیان و قلم در خدمت حق و عدالت : نگاهی بتاریخ سخنوری قضائی و سخنوران نامی آن (۲)

 

فصل سوم-دنبال متن گفتار قضائی سیسرون یا بعبارت‌ دیگر سخنان سیسرون در دفاع از میلون

1-در مقاله قبل مندرج در مهنامه قضائی شماره‌531 خردادماه 6352 شاهنشاهی مقدمه مدافعات‌ سیسرون برای مطالعه دادرسان دانشمند نظام و سایر خوانندگان ارجمند مهنامه وزین قضائی تجزیه و تحلیل‌ گردید و روشن شد چگونه این وکیل مدافع نامی در مقدمه جلب توجه دادرسان و شنوندگان را نموده و از اصول اقناع..ترغیب و دلربائی بنحو شایسته و بایسته‌ استفاده کرده و دورنماز مدافعات خود را که همانا استناد به عنصر مشروعیت است جلوه‌گر ساخت.اینک‌ بشرح اصل مدافعات و تجزیه و تحلیل آن مبادرت میگردد.

2-مدافعات:

«اکنون وقت آنست که باصل مطلب بپردازیم پس» «گوئیم چون اقرار مرتکب امری است عادی و تصمیمات» «مجلس سنا در این مورد چنان نبوده است که نسبت بما» «هم با آنکه وقوع واقعه را محقق میدانست راه را برای» «تحقیق و بازرسی باز نمود و داورانی که انتخاب کرده» «و کسی که بر سر ایشان گماشته در امانت و درستی» «مسلم میباشند و یقین است که رسیدگی باید خردمندانه» «و بیطرفانه بعمل آید تکلیفی که باقی میماند این‌که» «مشخص گردد که از میلون و کلودیوس کدام مهاجم و کدام» «مدافع بوده‌اند و برای این‌که این مطلب روشن شود نقل» «واقعه کفایت میکند و بنا بر این خواهش من آنست که بسر-»

«گذشتی که حکایت میکنم توجه فرمائید.»

«کلودیوس با کمال بیصبری مشتاق بود که بریاست» «دادرسی منتخب شود برای اینکه به آن وسیله بتواند» «بخیانتکاری خود بپردازد ولیکن انجمن این سال در کار» «تاخیر کرد چنانکه اگر منتخب میشود چند ماهی بیش» «بر سر اینکار نمیماند و چون او مانند دیگران این مقام» «را نه برای شرافت بلکه از پی هوای نفس طالب بود» «میخواست یک سال تمام در آن مقام کامرانی کند گذشته» «از اینکه پاولوس‌ Paulus که با او همقدم میشد مردی» «درستکار است و مزاحم حال او میبود بنا بر این ناگهان» «از داوطلبی خود دست برداشت و آنرا برای سال بعد» «گذاشت و این از روی بیغرضی نبود و خود آشکار میگفت» «میخواهم دوازده ماه ریاست کنم یعتی میخواست یکسال» «تمام بغارتگری مشغول باشد اما در این نوبت نیز» «مشکلی در پیش داشت و آن همقطاری با میلون بود» «بنا بر این با رقیبان او همدست شد بلکه آستین بالا زد» «که همه اسباب چینی‌ها را خود اداره کند قبایل را بروم» «میخواند بهمه کار دخالت میکرد هر عنصر شری را» «می‌آورد اما هرچه او آب را بیشتر گل‌آلود مینمود بر» «قوت میلون میافزود تا بجائیکه آن ناجوانمرد دانست‌«که دلاوری که دشمن اوست البته منتخب خواهد شد» «کار از گفتار گذشت و هلهله ملت را پی در پی درباره» «میلون مشاهده کرد بنا بر این چادر را یکشاخ نمود و» «آشکارا پیمان کرد که حریف را از میان بردارد پس» «مشتی بندگان وحشی بیابانی را که بخرابی بیشه‌های»

«دولتی و یغما کردن اتروری‌ Etrurie گماشته بود بروم» «آورد و شما آن خونریز را دیدید و علت مهاجمه آنرا» «دانستید چه کلودیوس نیت خود را پنهان نمیکرد و بی» «ملاحظه در میان مجلس سنا و مجلس ملی میگفت اگر» «قبول عامه را از میلون نمیتوانیم برداریم جانش را» «میتوانیم بگیریم و نیز وقتیکه فاویوس‌ Favius از روی» «ساده دلی از او پرسید با وجود میلون هوسهای خود را» «چگونه خواهی راند جواب داد تا سه چهار روز دیگر» «میلون تباه خواهد شد و کاتون که اینجا حاضر است» «خود این سخن را از فاویوس شنیده است.»

«مقارن اینحال میلون برای انجام یکی از وظایف» «خود مکلف شد به لانوویوم‌ Lanuvium که مقر فرمانروائی» «او بود برود و این مسافرت را قانون ایجاب میکرد و» «ضرورت داشت و امری پنهاین نبود و کلودیوس این» «فقره را میدانست.»

«میلون بیستم ژانویه میبایست راه بیفتد کلودیوس» «نوزدهم ناگهان براه اپیوس رفته بکمین او نشست» «و باید حرکت ناگهانی او را توجه کرد باینکه همانروز» «در روم مجلسی تشکیل میشد که برای عملیات کلودیوس» «سودمند بود و یقینا اگر او نمیخواست از پیش تهیه» «خیانتکاری خود را به‌بیند و محل و اسباب کار خود را» «تهیه کند آنروز از روم غیبت نمیکرد و نیز تفاوت» «احوال میلون را با کلودیوس باید مورد توجه قرار داد» «میلون همانروز در مجلس سنا حاضر شده غیبت را روا» «نداشت آنگاه بخانه آمده جامه و کفش خود را تغییر داد»

«مدتی هم صبر کرد تا زوجه‌اش آماده شود و هنگامی» «براه افتاد که اگر کلودیوس بروم برگشتنی بود برگشته» «بود چون بسر راه کلودیوس سواره بی‌برگ و ساز» «باو برخورد درحالی‌که نه زوجه‌اش همراه بود نه امر» «دانی که همیشه در سفر همراه میبرد و این خود امری» «فوق العاده است و لیکن میلون که اکنون با این آب» «و تاب او را مهاجم و قاتل میخوانند سوار ارابه میرفت» «جامه بزرگ فراخ بر خود پوشیده همراه زوجه‌اش و» «گروهی از خدمتگزاران مرد و زن که بهیچوجه مناسبتی» «با جنگ و کارزار ندارند خلاصه ملاقاتشان در محلی» «که از املاک کلودیوس است وقت عصر واقع شد باینکه» «ناگهان از محل مرتفعی جمعی راهزنان مسلح بارابه» «میلون حمله‌ور شدند و ارابه‌ران را کشتند میلون از» «ارابه بزیر جست و جامه فراخ را از خود دور کرده» «دلیرانه بدفاع پرداخت دسته دیگر از مردان شمشیر» «بدست پیش آمدند و کلودیوس شخصا آنها را سرکردگی» «میکرد بعضی پیرامون ارابه را گرفتند و برخی میلون» «را کشته انگاشته بجان خدمتگزاران که در دنبال میآمدند» «افتادند و بسیاری از ایشان را هلاک ساختند و بقیه که» «دیدند بارابه راه نمی‌یابند و کلودیوس ار شنیدند که» «فریاد میکرد کشته شد کاری را کردند که هرکس دیگر» «بود از بندگان خود همین انتظار میداشت ولیکن در» «اینکار نه حکمی از میلون داشتند و نه او را آگاه ساختند» «و این بدرستی همان است که واقع شده است در این» «گیرودار مهاجم کشته شد نیرو بر نیور غلبه کرد بلکه»

«باید گفت دلاوری بر جسارت چیره گشت کلودیوس جان» «داد و جان دولت شما و بندگان خدا آسوده شد بخت» «میلون بلند بود اما شما و دولت روم هم اقبال داشتید» «که میلون جان خود را خواست حفظ کند و هم جان» «شما را خرید حال اگر این عمل بیداد بوده بفرمائید» «تا من ساکت شوم اما گمانم این است که هرکس باشد» «اگر خردمند باشد عقل حکم میکند و اگر نادان باشد» «ضرذورت ایجاب مینماید و اگر جماعت باشد قانون ملل» «روا میدارد و اگر حیوان هم باشد طبیعت فرمان میدهد» «که تا میتوانی آسیبی را که بتو روی نموده برای آسایش» «و زندگی و سلامت از خود بگردان و میلون را محکوم» «نمیتوان ساخت مگر اینکه مقرر شود و از این پس همه» «کس بداند که که چون گرفتار مهاجمه راهزنان شوی یا» «بشمشیر آنان جان میدهی یا بحکم داوران کشته میشوی» «و در هرحال از مردن چاره نیست و اگر چنین باشد» «صرفه میلون در این بود که بتیغ کین کلودیوس که بارها» «بروی او کشیده شده سر بنهد تا بجرم دفاع در مقابل» «مردم‌کشان بشمشیر داوران هلاک شود ولیکن یقین» «است که شما چنین عقیده‌ای ندارید و بنا بر این سخن» «در این نیست که قتل واقع شده یا نشده بلکه مطلب این» «است که گناه بوده یا نبوده است و این رسیدگی نظایر» «بسیار داشته است در اینکه از پیش دامی گسترده شد» «شکی نیست مجلس سنا همین مهاجمه را ناروا دانسته» «اما مهاجم را تشخیص نداده و پمپه از شما خواسته است» «که معلوم کنید میلون حق داشت این کار را بکند یا» «نداشت بعبارت دیگر مجرم را تشخیص کنید تا اگر» «میلون دام را گسترده است کیفر ببیند و اگر کلودیوس» «کرده است میلون را تبرئه بفرمائید.»

«آمدیم بر سر اینکه از کجا میدانیم کلودیوس مهاجم» «بوده است بگمان من درباره چنین نفس خبیث و جانور» «درنده اگر بنمائیم که او از مرگ میلون امیدواری» «بسیار داشته و آنرا آرزومند و ثمرات بزرگ از آن» «مترقب بوده مقصود حاصل است و بقول آن کس عمل» «میکنیم که گفت به‌بینید از این پیش‌آمد که صرفه میتوانست» «ببرد مرد نیک به هیچ طمعی شرارت نمیکند اما شخص» «فاسد بکمترین نفعی از بد کردن خودداری ندارد ملاحظه» «بفرمائید که کلودیوس از مردن میلون چه بهره‌ها در» «نظر داشت چون داوطلب ریاست دادرسی بوده وجود» «میلون را بر سر حکومت مزاحم جنایتکاری خود میدید» «پس چون او از میان میرفت این خار از سر راه او برداشته» «میشد و بعلاوه اسباب‌چینی میکرد که کسانی بر سر» «حکومت بیایند که نسبت بهوس‌رانیهای او چشم‌پوشی» «کنند بلکه شریک شوند و چگونه میتوانستند از غارت-» «گریهای او جلو بگیرند در صورتی که او آنها را بریاست» «رسانیده بود؟از این گذشته چگونه میتوانستند از عهده» «چنین نابکاری که آسان بشرارت خو کرده و جری شده» «برآیند؟مگر از اوضاع روم آگاه نیستند و غوغائی که» «در این محوطه برپاست نمیشنوید؟و مسبوق نیستید که» «این آتش پاره چه احکام میخواست صادر کند و چه بلاها» «بسر ما بیاورد؟ای سکستوس‌ Sxtus ترا بخدا آن» «مجموعه احکام را که باهم تهیه کرده بودید و میگویند» «تو در میان معرکه ازخ انه کلودیوس شبانه در ربودی» «بیاور نشان بده که اگر روزگار با شما مساعدت میکرد» «و رئیس موافق دلخواه بر سر کار میآوردید چه تهیه‌ها» «برای ما دیده بودید و چه دستورهای گرانبها باو» «میدادید...»

«به‌بینید سکستوس چه نگاه خشمناکی بمن می‌اندازد» «مانند همان نگاهها که پیش از این مرا تهدید میکرد» «و خداوند مرا از آن محفوظ بدارد تصور مکن ای» «سکستوس که من از تو دلتنگم کلودیوس دشمن خونخواری» «بود اما تو پیش از آنکه من میتوانستم چشم داشته باشم» «انتقام مرا از او گرفتی تو نعش خون‌آلود کلودیوس» «را از خانه بدر آوردی به میدان کشیدی و برای آشوب» «کردن نگذاشتی تکالیفی که باید نسبت بملت ادا کنند» «و احتراماتیکه شایسته است بجا بیاورند و جسد او را» «نیم سوخته طعمه سگان کوچه ساختی من نمیتوانم اینکار» «ترا تحسین کنم چون شنیع و بیدینی بود اما کیفری» «بود ک هبدست تو بدشمن داده شد و از انیرو نمیتوانم» «از تو دلتنگ باشم.باری ای داوران ریاست کلودیوس» «مایه بیم و هراس بود و شما دانستید که اگر باطل السحری» «برای آن نداشته باشید و تریاقی برای آن زهر نیاورید» «یعنی مرد توانای با عزمی در مقابل او نتراشید کار» «خرابست آن تریاق وجود میلون بود و ملت روم همه» «باین عقیده بودند و برای محافظت شخص خود و مصون» «داشتن دولت از خطر همه برای انتخاب او رأی میدادند» «اما برای میلون وجود کلودیوس اسباب سرافرازی بود» «که همواره از خبائث‌های او جلو بگیرد و خود را آبرومند» «سازد مرگ کلودیوس روم را از خطر میرهانید اما» «موقع را برای هنرنمائی و خدمتگزاری بملت از دست» «میلون میگرفت پس کلودیوس اگر مشتاق نابود ساختن» «میلون بود میلون نمیتوانست آرزومند نیستی کلودیوس» «باشد و اگر بگوئید خشم و کین در میان بود و از راه» «دشمنی باینکار مباردت نمود خواهم گفت این احوال در» «کلودیوس بیشتر قوت داشت بلکه ادعا میکنم که میلون»

«این احوال را نداشت او اگر از کلودیوس بیزار بود همان» «بیزاری که ما همه از راه میهن دوستی داریم از این گذشته» «وجود کلودیوس بر میلون مایه شرافت و محبوبیت بود اما» «کلودیوس بر میلون خشم داشت چون اولا او سبب» «برگشت من بروم شده بود ثانیا او را بلای جان خود و» «مانع نیات شرارت آمیز خویش میدید ثالثا میلون او را» «بدادگاه خوانده بود تحت تعقیب او بود پس بیندیشید» «که مثل کلودیوس کسی با چنین وهنی که دیده بود آیا» «میتوانست آرام بنشیند و چه اندازه میبایست کینه‌ورزی» «داشته باشد و آیا از چنین شقاوت پیشه‌ای غیر از این» «حالتی میتوان انتظار داشت.»

3-تجزیه و تحلیل:

الف-در شروع اصل دافاع سیسیرون با ذکر این‌ جمله:«تکلیفی که باقی میماند اینستکه مشخص گردد، میلون و کلودیوس کدام یک مهاجم و کدام مدافع بوده‌اند«دفاع را محدود و مختص به یک مسئله ساده و قابل حل‌ مینماید تا اثبات اینکه مهاجم کلودیوس بوده بسهولت‌ دفاع مشروع میلون را ثابت نماید و مبرا بودن او را نتیجه بگیرد.

ب-در ده مقاله که اصول سخنوری قضائی مورد بحث واقع گردید ملاحظه شد که در سخنوری قضائی بیش‌ از سایر انواع سخنوری نقل واقعه و شرح جریان حادثه‌ باثبات میرسد و دادرسان و استماع‌کنندگان خود حدیث‌ مفصل را از این شرح حادثه و نقل واقعه میخوانند و بحقیقت ماجرا پی میبرند.

سیسرون در این مرحله بزرگترین شاهکار خود را بمنصه ظهور رسانده و بطوریکه ملاحظه میشود با نقل‌

دقیق واقعه و شرح ماجرا مثل شنونده در آن روز و خواننده امروز خود را در محل زد و خورد می‌بیند و حمله کلودیوس به ارابه میلون و تمام قسمت ماجرا را بچشم مینگرد.و میلون را که برای دفاع از ارابه پیاده‌ میشود و جامه فراخ را از تن دور میکند مشاهده مینماید.

بعلاوه چون انگیزه هریک راز سفر بیان میدارد دلائل و قرائن کافی بدست میدهد که اینها میتوانند مبانی‌ خوبی برای تحقیق و بررسی دادرسان در کشف حقیقت‌ گردند.بخصوص که در این مرحله از اشتیاق کلودیوس‌ باینکه میخواهد برای مدت یکسال بریاست دادرسی انتخاب‌ شود و در آن سمت سوء استفاده‌های کلان بنماید و اینکه‌ یک مانع مهم و یک رقیب صالح که احتمال زیاد دارد از او شکست بخورد و آن میلون است در مقابل دارد و تهدیدهائی که قبلا برای از بین برداشتن میلون کرده‌ بوده همه اینها،انگیزه در کمین نشستن کلودیوس را برای از بین بردن میلون،بقضات یادآوری مینماید و خلاصه آنکه سیسرون در این قسمت از مدافعات با نقل‌ واقعه و بیان انگیزه‌ها اصول اقناع و ترغیب را از لحاظسخنوری دقیقا بکار برده و مهارت وی در این امر بحدی‌ است که میتوان طرز سخنوری سیسرون مورد بررسی و حتی سرمشق دادستانها و وکلای مدافع قرار گیرد.

پ-سیسرون بعد از نقل واقعه و بیان انگیزه و پس از آنکه می‌بیند سخن باوج قدرت خود رسیده و مدافعات او قسمت اصلیش بیان شده است میگوید:«...دلاوری بر جسارت چیره گشت و کلودیوس جان داد و جان‌ دولت شما و بندگان خدا آسوده شد،بخت میلون بلند بود اما شما و دولت روم هم اقبال داشتید که میلون جان‌ خود را حفظ کرد و هم جان شما را خرید.حال اگر این‌

عمل بیداد بود بفرمائید من ساکت شوم»

در واقع میخواهد بگوید با جریانی که من شرح آن‌ را دادم شما قانع شده‌اید که میلون از خودش دفاع نموده‌ و در ضمن شر کلودیوس را هم از سر مردم روم باز داشته است و مستحق تشویق است نه مستوجب تنبیه و سپس با ذکر این جملات:«هرکس که باشد اگر خردمند باشد عقل حکم میکند....و اگر حیوان باشد طبیعت حکم‌ میکند»که حتی المقدور در مقابل تجاوز باید دفاع کرد، لذا میلون را نمیتوان محکوم ساخت و بعد سیسرون بنحو طنزآمیز میگوید:«مگر اینکه مقرر شود و از این پس‌ همه کس بدانند که چون گرفتار مهاجمه راهزنان شوی‌ یا بشمشیر آنان جان میدهی یا بحکم داوران کشته میشوی‌ و در هر حال از مردن چاره‌ای نیست و اگر چنین باشد صرفه میلون در این بود که بتیغ کین کلودیوس که بارها بر روی او کشیده سر بنهد».

با این طنز میخواهد بگوید ای دادرسان راهی جز پذیرفتن عنصر دفاع مشروع و برائت میلون نیست.

در خاتمه این قسمت برای رعایت اختصار میتوان‌ بذکر این جمله سیسرون که در مقام مقایسه میلون و کلودیوس بیان شده اکتفا نمود:

مرد نیک به هیچ طعمی شرارت نمیکند

اما شخص فاسد بکمترین نفعی از بد کردن خودداری ندارد

4-مدافعات:

«اکنون باید عادات و صفات کلودیوس و طبیعت و» «حالت میلون را سنجید(در اینجا سخنور وقایعی نقل» «میکند و شواهد و دلائلی میآورد بر اینکه طبع کلودیوس» «بر شرارت و خبائث بود و فطرت میلون بر خودداری و» «سلامت و بعلاوه آن هنگام که موقع منتخب شدن او» «بریاست بود مناسبت نداشت که میلون دست خود را» «بخون آلوده و لکه‌دار سازد آنگاه میگوید:)و نیز توجه» «بفرمائید که کلودیوس موقع را چه جور درست بدست» «آورده بود و میدانست که در روز معین میلون میباید» «وظیفه مخصوصی را ادا کند و برای این مقصود باید» «به لانویوم برود پس بر او پیشی گرفت در حالیکه در»همان روز انجمنی از فتنه‌جویان که خود او فراهم آورده» «بود مشغول فساد بودند و یقینا کلودیوس اگر قصد» «ارتکاب آن جنایت را نداشت از آن انجمن غایب نمیشد» «و آن غوغا را برای پیشرفت مقاصد خود مغتنم میشمرد» «ولیکن میلون بمسافرت مجبور بود چون قانون او را» «بادای وظیفه مکلف ساخته بود و کلودیوس این مطلب» «را میدانست و هزار قسم وسیله برای آگاهی از آن» «داشت ولیکن میلون از حرکت کلودیوس بیخبر بود چون» «مقدمه وسابقه نداشت و از کجا میتوانست از این امر» «آگاه شود؟و شهود چند بر این گواهی داده‌اند که کلودیوس» «در آن‌روز بنا بود در آلب‌ Albe در مقر تابستانی» «خود باشد و چون خبر مرگ کورس‌ Cyrus معمار را» «باو دادند بروم آمد اکنون میگوید اگر بنا بود کلودیوس» «در آلب باشد و بروم آمدنش بواسطه مرگ کورس بوده» «است پس قصد مهاجمه بمیلون را نداشته است من» «میگویم چنین نیست و مرگ کورس بهانه بوده است» «چون کلودیوس روز پیش بر بالین کورس بود و دید که» «او در حال احتضار است و منهم بودم و وصیت نامه» «کورس را باهم دیدیم و مهر کردیم در این صورت چه» «جهت داشت که بفاصله چند ساعت که کورس در گذشت» «کلودیوس ناگهان در تاریکی شب بیاید و چرا از مسافرت» «شبانه پرهیز ننمود و تا صبح صبر نکرد که روز حرکت» «کند؟میلون اگر قصد قتل کلودیوس را داشت همان شب» «را مغتنم میشمرد و در تاریکی در جائی که همه کس» «میدانند که دزدگاه است پنهانی میرفت و مقصود خود» «را انجام میداد و مطلب لوث میشد و خون گردن‌گیر او» «نمی‌گردید و همه کس تصدیق میکرد کلودیوس گرفتار» «دزدان گردیده است و یا می‌گفتند آن همه بیچارگان که» «گرفتار تعدیات کلودیوس بوده و او اموال ایشان را» «برده بود یا بسیاری دیگر که در معرض همین بدبختی» «بودند از او انتقام کشیده‌اند از این گذشته آنروز» «کلودیوس که از اریسیا Aricie میآمد بخانه خود در» «آلب توقف کرد اگر میلون از حرکت او آگاه بود» «بر فرص که میدانست او بروم میآید یقین میدانست که در» «آلب توقفی خواهد کرد پس چرا آنجا بر او مهاجمه» «نکرد و شبانه کار خود را نساخت؟پس ای داوران» «بگمان من همه اوضاع و احوال گواه بیگناهی ماست» «نفع میلون در زنده بودن کلودیوس بوده آرزوهای» «کلودیوس جز مرگ میولن برآورده نمیشد.کلودیوس» «غیظ و غضب سخت نسبتبمیلون داشت میلون جهتی» «نداشت که نسبت باو غضبناک باشد خلق و خوی کلودیوس» «همواره بر شرارت و تعرض بود میولن جز دفاع کاری» «نمیکرد کلودیوس موقع مرگ میلون را معین کرده و» «آشکاار گفته بود از میلون هرگز چنین شنیده نشده» «بود موقع حرکت کلودیوس خبر نداشت.مسافرت میلون» «ضروری بود حرکت کلودیوس هیچ دلیلی نداشت میلون» «گفته بود چه روز از روم راه خواهم افتاد کلودیوس» «موقع ورود خود را بروم پنهان داشته بود.میلون در» «قصد و نیت خود تغییری نداده بود کلودیوس به بهانه‌های» «بی معنی قصد خود را تبدیل نمود میولن اگر نیت بد» «داشت میبایست شبانه نزدیک روم بکمین کلودیوس» «بنشیند و ننشست کلودیوس اگر هم از میلون ترس» «نداشت میبایست در هر حال از مسافرت شبانه احتراز» «کند و نکرد از طرف دیگر داوران بیاد بیاورید که این» «نزاع در جلو ملک کلودیوس واقع شده که او آنجا» «مشغولی بنائی بود و جمعی از کارگران پر قوه آنجا کار» «میکردند و کلودیوس میتوانست ایشان را بیاری بخواهد.» «در چنین جائیکه مشرف بر دشت است میلون چگونه دلیری» «میکرد ک هبدشمن حمله کند و حال آنکه محل از هر جهت» «برای کلودیوس مساعد بود و مطلب روشن است و نیز» «چگونگی واقعه را آشکار میکندمیلون در ارابه نشسته» «و جامه فراخ بر خود پیچیده و زوجه‌اش کنار او جای» «گرفته میرفت و اینها همه عایق و اسباب اشکال کار» «است از آن طرف کلودیوس بیموقع بیجهت و ناگهان» «شبانه حرکت میکند و هیچ علتی برای این حرکت نیست» «جز اینکه میداند که میلون میآید و این محل برای انجام» «مقصود مناسب است همین کلودیوس که همیشه با زن» «سفر میرود در این موقع تنهاست با اینکه هیچوقت» «بی ارابه حرکت نمیکند در آن هنگام زبده سوار است» «برخلاف عادت از امردان و روسپیان که همیشه همراه» «دارد کسی همراه او نیست مگر مردانی که برای کار»

«زار آماده‌اند در حالیکه میلون اتفاقا در آن سفر برای» «تشریفائی که میبایست انجام دهد مطربان و جمعی» «از خدمتگاران همراه دارد.ممکن است بگویند با اینهمـ» «چرا کلودیوس مغلوب شد؟جواب میگویم از آنجا که» «نبایست همه وقت مسافر بدست راهزنان کشته شود» «و گاهی کارها معکوس میگردد و حقیقت این است که» «کلودیوس در وقاع راهزنی بود ک هبمردان حمله‌ور شده» «بود بعلاوه میلون هم عموما از خود غفلت نمیکرد و میدانست» «که کلودیوس تشنه خون اوست و از احتیاط خودداری» «نداشت و وسایل دفاع را زا خود دور نمیساخت و نیز» «قضا و قدر هم در کار است و بسا میشود که در هنگامه» «کارزار بخت برمیگردد و آنکه غالب بود از دست مغلوب» «زخم میخورد خاصه اینکه کلودیوس شکم خواره و باده»نوش و مست غرور گمان میکرد کسان میلونرا پراکنده» «ساخته است و نمیدانست که خود را میان دو دسته» «انداخته و آنها که از دنبال میآمدند مولای خود را کشته» «پنداشته بکینه خواهی او حمله میبرند و خون مولای» «خود را که ریخته میدانستند بخون قاتل او میشویند.»

«خواهند گفت«پس چرا میلون آن بندگان را آزاد» «ساخت؟هر آینه جز این نبود که میترسید آنها بزیر» «شکنجه درآیند و بشرکت در قتل کلودیوس اقرار کنند» «اما من میگویم بشکنجه و استنطاق چه حاجت است؟» «اگر مقصود کشف قضیه و مرتکب است میلون خود» «اقرار دارد اگر برای این است که معلوم شود حق بود» «یا نبود این فقره از شکنجه و استنطاق دانسته نمیشود،» «میپرسید برای چه بندگان خود را آزاد نمود جواب» «میدهم در پاداش خدمتیکه بمولای خود کرده بودند» «آزاد کردن هم کافی نبود و بقول کاتن آن مرد ارجمند» «که در مجمع پر هیاهو سخن گفت هرچه بآنان پاداش» «میدادند بجا بود بندگانیکه این اندازه جانفشان و» «جوانمرد و باوفا باشند که جان مولای خود را بخرند» «و نگذارند دشمن کام شود درباره آنها چه باید کرد» «آیا آزاد کردن کمترین مزد آنها نبود؟خوشا بحال» «میلون که در میان همه بدبختیها لا اقل توانست این» «تکلیف را نسبت به بندگان دلسوز خویش ادا نماید.» «میگویند بندگان که باستنطاق درآمدند گناه را بگردن» «میلون دانستند میدانید کدام بندگانند؟بندگان کلودیوس» «بودند که باردرش از خانه خود آورد و باستنطاق کشید» «عجب شاهدهای عادلی در حقیقت میتوان مطمئن بود که» «این شهود بآزادی و موافق حقیقت گواهی داده‌اند» «کسیکه باو میتوان گفت اگر چنین گفتی بسه پایه‌ات» «می‌بندم و اگر چنان بگوئی آزادت میکنم البته شهادتش» «پذیرفته است لا اقل اگر همین بندگان را هم از یکدیگر» «جدا کرده و جائی نگه داشته بودند که کسی با آنها» «گفتگوئی نکند و بلا فاصله پس از واقعه استنطاق کرده» «بودند شاید ممکن میشد که حقیقتی از آنها بدست آید» «اما آنان زیاده از سه ماه در اختیار مدعی ما بوده و خود» «او آنها را باستنطاق کشیده است در این صورت پیداست» «که این گواهی چه حال دارد.با همه این دلائل واضح» «و قرائن و امارات روشن اگر باز حقیقت بر شما معلوم» «نگردید و از بیگناهی و پاکی میلون مطمئن نشده‌اید» «بیاد بیاورید که او با کمال آزادی و اطمینان از بی» «تقصیری خود بی‌تشویش و پریشانی بآسایش خاطر» «فورا بروم آمده بمیدان وارد شد در حالیکه سنا آتش» «گرفته بود و چه قوت قلبی نشان داد و چه سخنها گفت» «و چگونه از ملت و سنا تمکین کرد بلکه بی حربه و سلاح» «تسلیم لشکریان شد و خود را در تحت اختیار رئیس کل» «که مجلس سنا برای دولت معین کرده بود گذاشت آیا» «اگر از خود مطمئن نبود باین آسانی تسلیم میشد خاصه» «هنگامیکه پمپه را متوجه همه گفتگوها و نگران گرفتار» «سوء ظن می‌دید؟ای داوران حقیقت این قسم تأثیر دو» «طرفی میکند آنکه بیگناه است بی ترس و باک پیش میآید» «و گناهکار را منظره عذاب و کیفر فرا می‌گیرد و از» «همین رو بود که در مجلس سنا همه میلون را ذیحق» «دانستند و چگونگی واقعه را در نظر گرفتند و آرامی» «خاطر و استوار بودن مدافعه او را مشاهده کردند البته» «بیاد دارید که چون کلودیوس کشته شد دشمنان میلون» «و بیخردان چه تصورات کردند و چه افسانه‌ها ساختند» «بیقین می‌گفتند بروم نخواهد آمد و حال که کلودیوس»را در حین خشم و بیخودی کشته و کینه خویش را کشیده» «و دشمن را بسزا رسانیده البته به آسانی از میهن دست» «میکشد و میرود و نمیدانستند او اگر دشمن شخصی را» «از میان برداشته دولت را هم از خطر رهانیده است خود» «را بمعرض هلاک آورده اما ملت را نجات داده است پس» «البته تسلیم قانون میشود و شراقت ابدی حاصل می‌نماید» «و ثمرات جانفشانی خویش را بما میدهد بعضی دیگر» «مقاصد عجیب مانند کاتیلینا باو نسبت میدادند و» «میگفتند مهاجمه خواهد کرد علم طغیان خواهد افراشت» «بروم لشکر خواهد کشید ریاست را بزور خواهد گرفت» «بیچاره خدمتگزاران ملت که چه زود سلامت نفسشان» «فراموش میشود و چه نیات جنایتکارانه بآنها میدهند،» «این گفتگوها همه واهی بود و رفتار شرافتمند و قانون» «خواهانه میلون بیگناهی او را آشکار نمود با اینهمه» «دست از افترا زدن باو برنداشتند چنانکه اگر متانت او» «نبود و اعتماد کامل بپاکی خود نداشت البته پریشان» «میشد اما او هیچ تزلزلی بخود راه نداد و بآن سخنها» «اعتنا نکرد و ناچیز شمرد گناهکار هر قدر متهور باشد» «چنین محکم نمی‌ایستد بیگناه هم اگر دلیر نباشد چنین» «ایستادگی نمیکند(اینجا داخل بعضی جزئیات میشود و» «شرحی نسبت به پمپه خوش آمد گوئی میکند میکند و بداوران» «دل میدهد که با وجود پمپه که اینجا نشسته از هیچ» «چیز باک مداریدو از روی انصاف رأی بدهید.آنگاه» «میگوید):میلون چه میگوید؟میگوید کسی که بدست من» «کشته شده است نامردی است که بانوان محترم رومی» «او را در مکان مقدس دیدند که بزناکاری آمده بود» «کسی که مجلس سنا خود تصدیق کرده است که مقدسات» «دینی را هتک نموده و بارها استحقاق قتل را دریافته» «بود کسیکه الوده بزنای با خواهد خود بود کسیکه بزور» «بندگان مسلح خود مرد محترمی را که سنا و ملت روم» «بلکه همه اقوام او را پدر میهن و نجات دهنده همشهریان» «می‌خواندند از روم بیرون کرد کسیکه کشورها را داد» «و ستد میکرد و بمیل خاطر خود بخش می‌نمود کسیکه» «در همین میدان خونریزیها کرد و خنجر بدست بزرگترین» «و عفیفترین مردم روم را مجبور بخانه نشستن کرده» «بود کسیکه در هوسرانی و فسق و فجور از هیچ شناعتی» «باک نداشت کسیکه معبد را آتش زد برای اینکه از» «تقلبهایش در دفاتر نفوس اثری باقی نماند کسیکه نه» «حق قائل بود نه قانون رعایت میکرد نه کسی را مالک» «چیزی میدانست کسیکه پس از نزاع جوئیها و ترافعهای» «ناحق بالاخره با کمال بی‌اعتنائی به محاکم و میراث دیگری» «را ضبط نمود کسیکه بتاراج کردن اموال مردم اتروری» «قناعت نکرده بر مرد شریفی مانند واریوس که اکنون» «میان شما بداوری نشسته حمله کرده و می‌خواست» «بضرب شمشیر او را از املاک خویش بیرون کند(چند» «فقره دیگر از این نوع کارها نقل میکند که همه واقع» «شده بود)و چنانکه می‌بینید و میدانید کلودیوس نه» «بدولت روم دست رد می‌گذاشت نه بمردم نه بنزدیک» «نه بدور نه بخویش نه به بیگانه اما از بس این کارهای» «او عادی شده بود برای کسی شگفتی دست نمیداد و همه» «باین احوال خو کرده بودند و حس مردم کندی گرفته» «بود اکنون بفرمائید آسیبهائی که برای شما آماده کرده» «بود چگونه از خود می‌گردانیدید؟بار را اگر میبردید» «چگونه میبردید و اگر می‌گذاشتید چگونه می‌گذاشتید؟» «اگر او بریاست میرسید نه بزرگ میدانست نه کوچک» «خانه‌های شما و دارائی شما فرزندان شما زنهای شما از» «شر او محفوظ نبودند و آنچه می‌گویم خیال واهی نیست» «مگرنه قصد داشت از بندگان لشکر فراهم آورد و اموال» «دولت را ببرد؟پس اگر میلون شمشیر خون آلود خود را بدست» «گرفته فریاد کند که ای مردم من کلودیوس را کشتم شر او را»

«از سر شما گردانیدم و از این عمل من عدالت و قانون» «و امنیت و عفت در روم محفوظ ماند آیا او را تصدیق» «نمیکنند؟آیا هیچگاه کسی چنین خدمتی بدولت کرده» «است؟آیا هرگز ملت روم و مردم ایتالیا و تمام دنیا» «چنین شادی و خوشی دیده بودند؟من شادیهای نیاکان» «را ندیده‌ام که چگونه بوده است اما فیروزیهای بزرگ» «و نمایان سرداران زمان خودمان را دیده‌ام و گواهی» «میدهم که هیچوقت عموم مردم چنین ذوق و مسرتی در» «نیافته بودند ای داوران این پیشگوئی مرا باور کنید که» «امیدوارم شما و فرزندانتان این ملت را خوش و فیروز» «به‌بینند و همواره بگوئید اگر کلودیوس جان نداده بود ما» «این منظره سعادت را نمیدیدیم و من اطمینان دارم که این» «امید برآورده میشود و همین سال این خودسریها از» «میان میرود فتنه جویان مقید خواهند شد قانون و دادگاه» «محترم خواهد گردید و ریاست پمپه تاریخ نجات روم» «خواهد بود اما کیست که ادعا کند این بهبودی‌ها با» «وجود کلودیوس صورت پذیر میشد و اگر آن دیوانه» «تسلط می‌یافت که میتوانست ضمانت کند که شما از» «دارائی و نعمتهای خداداد خود بهره‌مند بمانید؟»

5-تجزیه و تحلیل:

الف-قبلا در ده مقاله متذکر گردید که بقول قدماسخنوری عمودی دارد و اعوانی،مثلا اگر بخواهیم در بیابان چادری برپا کنیم اول دیرک که بمنزله ستون خیمه‌ است برپا میکنیم که این در واقع عمود چادر است و بعد اطراف چادر را بوسیله طناب و میخ بزمین میخکوب‌

میکنیم که کمک باشد باینکه چادر در اثر باد و طوفان از جا کنده نشود یا اگر شما میروید برای خوردن چلوکباب‌ مقصود اصلی همان برنج و گوشت چلوکباب است ولی‌ برای تحریک اشتها و زیبائی و رنگ آمیزی حد اقل سماق‌ و پیاز و تخم مرغ و حتی ماست و ترشی در اطراف سفره‌ و یا میز غذا می‌چینند که در حقیقت گوشت و برنج در این غذا اصل و سایر چیزها فروعی است که اهمیت آنها از اصل هم کمتر نیست.

در سخنوری نیز اساس همان عمود سخن است که‌ دلائل میباشند برای اقناع شنوندگان و اینکه بوسیله دلیل‌ کافی حرف شنونده را باور کنند و اعوان در سخنوری‌ همان شورانگیزی(ترغیب)و دلربائی است.اغلب‌ شورانگیزی و دلربائی در سخنوری لازم و ضروری است،سخنوری قضائی نیز از این قاعده مستثنی نیست و در بیشتر موارد تحریک عواطف قضات و دادرسان بطرق‌ مناسب ضروریست.

ب-سیسرون در دفاع از میلون در مقدمه و اصل‌ دفاع نظرش بیشتر متوجه همان عمود سخنوری یعنی‌ آوردن دلیل کافی بوده است ولی از اعوان هم غافل نبوده‌ بطور کلی در سخنوری نیمتوان عمود و اعوان را از هم‌ جدا کرد و مثلا گفت در مقدمه و در متن سخنرانی باید دلیل آورد و عمود سخن را محکم نمود و دیرک چادر را سخت کوبید و بعد در نتیجه و خاتمه به اعوان پرداخت‌ و شورانگیزی کرد و دلربائی نمود.ترکیب عمود و اعوان‌ در سخنوری مانند ترکیب رنگها و سایه روشن در نقاشی‌ است در ترسیم یک تابلو،نقاش ضمن رعایت اصول،

آفرینش زیابئی را به سلیقه و ذوق و حالات درونی خود هنگام رنگ‌آمیزی انجام میدهد بقسمیکه اصول و فروع‌ در آن محو و درهم آمیخته است.سخنور نیز حرفش را بمقتضای حال میزند و ضمن رعایت فصاحت و بلاغت حد فاصله،اغلب پیدا نیست ولی در کمال مهارت و استادی‌ اصول مراعات شده است.

پ-سیسرون بعد از بیان مقدمه بسیار مناسب که‌ در مقاله قبل(مقاله اول)بتجزیه و تحلیل آن پرداخته شد و بدنبال قسمت اصلی مدافعات که در شروع همین مقاله‌ متذکر گردید و بعد از نقل واقعه و روشن نمودن شرایط زمانی و مکانی حادثه در قسمت اخیر مدافعات که در بالا درج گردیده است میخواهد میلون و کلودیوس را به‌ دادرسان و حضار در محضر دادگاه بشناساند و برای‌ اینکار از یک اصل روانشناسی استفاده نموده است که‌ عبارتست از:

«مهر و کین»

سیسرون در اینقسمت از مدافعات سعی دارد با شرح‌ صفات میلون مهر و محبت دادرسان و حضار را نسبت به‌ میلون جلب کند و با ذکر بدیها و حرکات ناشایست‌ کلودیوس کین و دشمنی علیه وی در آن جمع ایجاد کند و افکار و احساسات همگی را علیه کلودیوس برانگیزاند و فقدان او را برای دولت و ملت روم نه تنها ضایعه‌ای‌ نشمارند بلکه قتل او را یک دفع شر و نفع ملک و ملت‌ بدانند.

سخنور قضائی در اینجا شواهد و قرائنی ذکر میکند

که همگی حالی از:طبق کلودیوس بر شرارت و خباثت‌ و فطرت میلون بر خودداری و پرهیزکاری و سلامت است.

با این ترتیب ملاحظه میگردد این سخنور نامی چگونه‌ از فنومنهای روانشناسی مهر و کین استفاده نموده و مصادیق آنها را در مدافعات خود بکار برده است.

(ادامه دارد)

منبع :

نشریه مهنامه قضایی » تیر 1356 - شماره 136

اصول سخنوری قضایی : بیان و قلم در خدمت حق و عدالت - گفتار قضائی ( 1 )

 
اصول سخنوری قضایی : بیان و قلم در خدمت حق و عدالت - گفتار قضائی ( 1 )

 

فصل اول-کلیات راجع به تمرین سخنوری قضائی

1-در مقالات قبل راجع به فن سخنوری قضائی و اصول آن،آنچه برای ملاحظه و بررسی قضات محترم‌ بخصوص دادستانها و دادیارها و وکلای مدافع ضروری‌ بنظر میرسید درج گردید،ولی بدیهی است دانستن اصول‌ یک موضوع،روش و تدابیر آن برای کسیکه میخواهد در آن موضوع بدرجه مهارت و خبرگی برسد کافی نیست‌ و در فرا گرفتن هر فنی تجربه و مهارت لازم است که در اثر درست یادگرفتن و زیاد تمرین و تکرار نمودن و نگاه‌ بدست اساتید آن فن کردن و از محضر آنان کسب فیض‌ نمودن بدست میآید.

هیچ حلوائی نشد استادکار تا که شاگرد شکرریزی نشد

2-سخنور اگر شرایط سخنوری را درست عمل‌ کند برای خو و برای عامه مردم بهترین مربی و تهذیب‌ کننده اخلاق و نفوس است و بعلاوه سخنوری هنری است‌ که همه کس بآن نیازمند است منجمله قضات خاصه‌ دادستانها-دادیارها و وکلای مدافع.

3-شرایط سخنوری را چگونه میتوان درست‌ بموقع اجرا گذارد؟

دیل کارنگی میگوید:همیشه در خاطر و ذهن،خود را آنطوریکه دلتان میخواهد مجسم کنید تا کم‌کم همانطور شوید که فکر میکردید.در اینجا با توجه بگفته دیل کارنگی‌ باید در خود تلقین کنید که ناطق-سخنور-مربی و استاد خوبی هستید و با این فر در راه مقصود قدم‌ بردارید تا بهدف خود برسید.این حقیقت منحصر بسخنوری نیست و در همه مسائل صدق میکند.

فرماندهان و سرداران بزرگ از قبیل ناپلئون- و لینگتن-لی-گرانت و فش متفق القولند که میل و خواستن نظامیان برای فتح مهمترین عامل موفقیت و غلبه‌ بر دشمن است.

4-با تمهید این مقدمات اگر میخواهید سخنور قضائی خوبی شوید،اول میل آنرا شدیدا در خود ایجاد کنید و راه رسیدن باین مقصود اینست که فواید آنرا برای خود واضح و معلوم نمائید و بدانید هیچ عاملی‌ بقدر خوب حرف زدن و نفوذ معنوی شخص را زیاد نمیکند خوب حرف زدن نعمتی است که تمام اشخاص صاحب‌نظر و صاحبدل آرزوی آنرا میکنند.

دیل کارنگی میگوید:من تقریبا در تمام دنیا سفر کرده‌ام و تجربیات کافی بدست آورده‌ام و در تمام عمر خود کمتر لذتی را همپایه این دیده‌ام که انسان در مقابل‌ یک عده ایستاده و افکار خود را برایشان بگوید و بدینوسیله‌ آنها را وادار نماید که بعدا بیاد او بوده و درباره گفته- هایش فکر کنند.

5-انور گوید1برای جبران نقائص و فرمانروائی‌ بر طبیعت از نوامیس طبیعت باید اطاعت نمود.

عصر جدید باین نکته پی میبرد که قدرتهای شخصی‌ ناشی از پیروی از قوانین مربطو به جسم و روح و فکر (1)صفحه 113 کتاب آداب سخن،نگارش آقای علی پاشا صالح استاد دانشگاه تهران.

است و کسی که این قوانین را بداند و طبق آن عمل کند قدم در صراط توفیق نهاده است.یکی از قوانین مزبور خویشتن‌داریست.باید اراده خود را بیدار کنید. اراده قوی هنگامی پیدا میشود که بدانید چه میخواهید اگر هدفی دارید و دل بدان هدف بسته‌اید اراده شما قویست.تندرستی نیز در تربیت اراده و سایر قوای‌ نفسانی مؤثر است.در تندرستی خود بکوشید کم بخورید و هوای آزاد استنشاق کنید تا خون صاف در عروق شما جریان یابد.خون صاف یکی از عوامل اولیه سعادت‌ و نیکبختی شماست.

بعقیده انور در هیچیک از مراحل عمر نباید گفت‌ از من گذشته و دیگر این کار از من ساخته نیست.

بهترین لحظات زندگانی لحظاتی است که قوای ما طبق موازین عقلیه بکار افتد و هر قدمی که برمیداریم‌ نور امید در پیشانی ما بدرخشد و محیط برای تقویت‌ اراده ما مساعد بنظر آید.

6-در فرا گرفتن سخنوری شرط لازم و کافی علاوه‌ برداشتن اراده بردباری و صبر و حوصله است.نباید مطمئن بود که ممکن است یک شبه ره صدساله پیموده‌ شود.یکی از دانشجویان علوم الهی روزی بدکتر بیچر امریکائی از وعاظ مسیحی(7881-3181-م)گفت: من تصمیم دارم وارد خدمت کلیسا شوم اما اینکه وعظ را در چه مدت میتوان تهیه نمود بیخبرم.از بیانات شما امروز لذت فراوان بردم آیا بمن توانید گفت چه مقدار وقت برای تهیه آن صرف کرده‌اید؟دکتر بیچر پاسخ‌ داد:«ای جوان،وعظی را که با مداد شنیدی از روزی‌ که دیده بدین جهان گشودم تا امروز به تهیه آن‌ مشغولم».

ماحصل کلام اینکه نطقی کوتاه و دلنشین را عمری‌ تفکر و تمرین باید و الا عرض خود بردن و زحمت‌ دیگران داشتن است:

سعدی میفرماید:

اگر هست مرد از سخن بهره‌ور هنر خود بگوید نه صاحب‌هنر اگر مشک خالص نداری مگوی‌ ورت هست خود فاش گردد ببوی‌ بسوگند گفتن که زر مغربی است‌ چه حاجت،محک خو بگوید که چیست

فصل دوم-تمرین و تکرار

1-همه میدانیم دانستن اصول شنا برای شناگری‌ کافی نیست و شرط اصلی یادگرفتن فن شنا این استکه‌ انسان خو را در آب بیاندازد.بهمین ترتیب اگر کسی‌ میخواهد سخنور شود باید عملا وارد اینکار شده و تمرین‌ نماید.مهمترین نکته در یادگرفتن فن سخنوری موضوع‌ تمرین و تکرار است.اگر تمام اصول و قواعدی که برای‌ فصیح و بلیغ حرف زدن و نکوگفتن یاد گرفته‌ایم فراموش‌ کنیم ولی به تمرین و تکرار در سخنوری اهمیت بدهیم و آنرا فراموش نکنیم باز امید موفقیت هست زیرا اولین‌ و آخرین و مطمئن‌ترین راه تولید اعتماد و جلوگیری از ترس در سخنرانی این است که زیاد در مقابل جمعیت حرف‌ بزنید و تمرین کنید و این عاملیست که بدون آن بهتر است بکلی از سخنوری صرفنظر کرد.

 2-تولید اعتماد بنفس و جرات برای سخنرانی‌ نمودن حتی بقدر یک دهم آنچه همه فرض میکنند اشکال‌ ندارد و نباید تصور نمود که طبیعت استعداد اینکار را فقط در عده کمی از مردم بودیعه گذاشته و سایرین از آن بی‌بهره‌اند بلکه برعکس هرکسی با تمرین و تکرار میتواند خود را سخنور ممتازی بنماید مشروط بر اینکه‌ میل و رغبت زیادی بانیکار داشته باشد و با علاقه و جدیت‌ آنرا تعقیب کند.یکی دیگر از وسائل تولید اعتماد بنفس‌ اینستکه متن سخنرانی را قبلا و با دقت و پیش‌بینی لازم‌ تهیه نمائیم.

3-تمرین و تلقین بمنزله دو نیرو هستند که با پرورش و بکار گرفتن آنها هرکس در هر شغل و حرفه‌ای‌ که باشد منجمله فن بیان و سخنوری میتواند شخصیت‌ بهتری داشته باشد و وجهه بیشتری برای خدمتی که‌ انجام میدهد کسب نماید مثلا شخصی که هنوز تمرین‌ ننموده چرا بخود بگوید که برای سخنرانی نمودن خلق‌ نشده بلکه برعکس باید بخود تلقین نماید این کار از او ساخته است با این اطمینان خاطر طولی نمیکشد که در اثر تمرین زبانش باز میشود و ادای کلمات روان و آسان میگردد.

خلاصه،طلاقت‌1لسان و حسن بیان در نتیجه‌ تمرین حاصل میگردد.این رهی است که اغلب سخنوران‌ نامی جهان نیز رفته‌اند.

(1)-طلاقت بموجب فرهنگ عمید یعنی:خندان و گشاده‌رو شدن،گشوده‌زبان شدن،فصیح و تیززبان شدن.

فصل سوم-شرح حال سخنوران نامی در مورد تمرین‌ سخنوری

1-مطالعه شرح حال سخنوران نامی خود یک نوع‌ تمرین و بررسی مناسب است.و در اینجا بشرح حال‌ دمستن یکی از سخنوران نامی یونان و وبستر آمریکائی‌ میپردازیم.

2-شرح حال دمستن:1

الف-سرآمد سخنوران یونان و خاتم ایشان‌ دمستن یا دمستنس‌ (D?mosthe?nes) نام داشته و معاصر ارسطور بوده و با او تقریبا یکسال بدنیا آمده(سال‌ 583 قبل از میلاد)و در یکسال درگذشته است(سال‌ 223 قبل از میلاد)در کودکی از پدر یتیم شد و میراث‌ هنگفتی باو رسید اما کسانیکه پدرش بوصایت و ولایت‌ او معین کرده بود اموال او را حیف و میل کردند.در آغاز جوانی خطابه یکی از سخنوران را شنید و توجه‌ عامه را بسوی او دید و بسخنوری شایق گردید و نزدیکی‌ از سخنوران این فن را آموخت در احوال او گفته‌اند که از افلاطون نیز استفاده کرده و ظاهرا بمطالعه کتب‌ تاریخ نیز رغبت تمام داشته است.بهرحال بر کسانیکه‌ اموال او را تلف کرده بودند اقامه دعوی کرد و مدتی‌ مشغول اینکار بود و در نتیجه برموز سخنوری آشنا گردید گرچه از مال پدر چندان چیزی بدستش نیامد اما در سخنوری ورزیده گردید و بر ان شد که در مجامع عمومی‌ سخن بگوید.در آغاز امر سخنوری او پسندیده نیامد (1)-آئین سخنوری نگارش دانشمند فقید محمد علی فروغی.

چون آوازش ضعیف و لهجه‌اش علیل و نفسش کوتاه‌ و تعبیرش نامناسب بود.شنوندگان سخن او را خوش‌ نپذیرفتند اما آشنایانش تشویق نمودند و از دماغ‌سوختگی‌ ملامتش کردند و براهنمائی او پرداختند و عیبهائیکه‌ در کارش بود نمودار ساختند،او هم دامن همت بر کمر زد و رنج و تعب را بر خود هموار کرد تا بمقصود رسید و در این باب داستانهای عجیب نقل کرده‌اند از جمله‌ اینکه منزلی زیرزمینی برای خود مهیا ساخته و آنجا میرفت و مشق سخنوری میکرد و برای اینکه مجبور شود مدتی مدید آنجا بماند و از کار بازنایستد نیمی از ریش‌ خود را میتراشید و نیمه دیگر را میگذاشت تا نتواند از خانه بیرون رود.بجهت اصلاح لهجه و تلفظ خود ریگ‌ در دهن میگرفت و بآواز بلند شعر میخواند.برای اینکه‌ نفسش قوت بگیرد رو ببالا میدوید و فریاد میکرد یا منظومه‌های طولانی را یکنفس میخواند و در کنار دریا رفته‌ مشق سخن میکرد تا آوازش بر همه موجهای دریا غلبه‌ کند و در برابر آینه گفتگو میکرد تا احوال چهره خویش‌ را دریابد و اصلاح کند.بالای دوش خود شمشیر نیز میآویخت که شانه و دست را بیقاعده حرکت ندهد و عادت بحرکات نامناسب از او سلب گردد.

ب-این داستانها همه راست باشد یا نباشد ولی‌ معلوم میکند که دموستن در کار همتی عجیب بخرج داده‌ و عبث نبوده که نخستین سخنور جهان شمرده شده است. رمز کامیابی دمستن تمرین و کار و کوشش و عزم راسخ‌ وی بوده است.

3-یکی از سخنوران آمریکا که مانند دمستن‌ مشهور است و بستر (Webster) میباشد و آنچه را بتوان‌ در سخن و گفتار کمال مطلوب دانست این سخنور واجد بوده است.اندامی متناسب رفتاری متین و موقر داشته‌ و از نظر سبک و اسلوب سخن نیکو بوده و به آرایش‌ کلام نمیپرداخته است.بسادگی دمستن سخن میگفته و کلامش بهمان اندازه قرص و ساده بوده است.

ادله و براهینی که برای اثبات مطالب خود اقامه‌ میکرده چنان محکم بوده است که نیازی به آهنگ رعدآسا نداشته. دلائل قوی باید و معنوی‌ نه رگهای گردن بحجت قوی

فصل چهارم-شنیدن سخن و گفتار سخنوران مشهور

1-کسانیکه میل دارند فن سخنوری را بیاموزند در وهله نخست یعنی قبل از آنکه بسخنرانی بپردازند باید مدتی سخنرانیهای دیگران را بشنوند.بعبارت دیگر قبل از آنکه گوینده شوند شنونده خوبی باشند و بتوانند درست گوش کنند چنانکه مولوی میفرماید:

مدتی میبایدش لب دوختن‌ از سخنگویان سخن آموختن

2-بمنظور تمرین مناسب است چند تن از سخنوران‌ خوب معاصر را انتخاب کنیم و عواملی را که مایه شخصیت‌ و شهرت آنها میباشد از آراستگی ظاهر و خوشروئی و گیرنده بودن صوت و آهنگ رسا و بیان قوی و قابلیتهای‌ اجتماعی و اوصاف اخلاقی مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم و بدقت عوامل مختلفه را بین دو نفر بسنجیم.

مثلا ببینیم:صوت و آهنگ دو نفر که باهم شباهت‌ دارد چرا دارای یک اثر نیست.

3-قبلا نیز گفته شد که بصرف دانستن اصول‌ سخنوری و روش آن و یا مطالعه و بررسی کتب فن بیان‌ و آئین سخنوری کسی سخنور ماهر نمیشود.بنابراین‌ باید رفت و هنگامیکه سخنوران بزرگ در جمع شنوندگان‌ سخن میگویند و یا مجلس بحثی را هدایت و رهبری‌ میکنند حاضر بو و در این جلسات شرکت کرد و دیده‌ گشود و گوش فرا داد.باید رفت و دید سخنوران شیرین‌ بیان چگونه قواعد و اصول سخنوری را هنگام ایراد نطق یا هنگام شرکت در سمینارها و سمپوزیومها بکار میبرند.چطور معانی زیبا و دلنشین را در قالب سخنان‌ شیوا میآورند و شنوندگان را با منطق صحیح و ذوق‌ سلیم و بلطف و خوشی قانع میسازند و همعقیده خود مینمایند.

باز بمعنای این شعر توجه میکنیم:

هیچ حلوائی نشد استادکار تا که شاگر شکرریزی نشد

فصل پنجم-تمرین

1-آمرسون میگوید:خداوند همه‌چیز را با قیمت‌ ارزان در دسترس انسان گذارده است.

دیل کارنگی میگوید:قیمت ارزانی که باید در مقابل خوب‌سخنرانی نمودن بدهیم عبارتست از تمرین- تمرین-تمرین.

2-تمرین سخنوری بطور اعم و یا سخنوری قضائی‌

بطور اخص را میتوان شامل موضوعات و مسائل مشروحه‌ زیر دانست:

الف-صدا.

ب-حرکات و سکنات.

پ-فصاحت و بلاغت.

فصاحت و بلاغت و بکار بردن دستور زبان و احاطه‌ بر قوانین و موازین حقوقی و قضائی برای یک سخنور قضائی با بررسی کتب مربوط و شنیدن سخن و گفتار سخنوران مشهور ممکن است حاصل آید ولی صدا و حرکات و سکنات هر شخص مربوط بخود او بوده و اگر شخصی از یک سخنور نامی صدای دلپذیی توام با طنین‌ مطبوع بشنود و یا حرکات و سکنات طبیعی و مقتضای‌ حال در وضع ظاهری او مشاهده نماید حاکی از آن نیست‌ که بتواند عین آن صوت و آهنگ و یا همان حرکات و ژست‌ها را بدون کم و کاست بکار برد و صرفا تقلید نماید.

بنابراین هر دانشجوی مکتب سخنوری باید شخصا بتمرین صوت و آهنگ بپردازد و حرکات و سکنات را هم کنترل کند که هم‌آهنگ با بیان و خالی از تصنع و ساختگی باشد.

الف-تمرین صوت و آهنگ

(1)تمرین صدا و تنفس:

برای اینکه صدای خوب داشته باشیم باید طرز تنفس خود را اصلاح کنیم و در واقع میتوان گفت تنفس‌ مواد خام برای ساختن صدا و کلمات میباشد.اگر تنفس‌ صحیح باشد صدا خیلی جذاب و گرم میشود.تنفس‌ صحیح آنست که روی حجاب حاجز اجرا شود.برای‌ اجرای تمرین تنفس باید بر پشت خوابید و نفس عمیق‌ کشید بشرطی که در موقع تنفس شانه‌ها و دنده‌ها بلند نشوند تا در نتیجه هنگامیکه تمام خلل و فرج ریه پر از هوا میگردد ریه بر روی حجاب حاجز فشار بیاورد و آنرا بطرف پائین رانده و محدب نماید.بطوریکه میدانید حجاب حاجز پرده‌ایست عضلانی که قفسه سینه را از شکم جدا مینماید.

هر شب قبل از خواب و هر صبح قبل از برخاستن‌ مدت پنج دقیقه اینطور نفس کشیدن اثر بسیار مفید دارد.

ایستاده نیز میتوان طوری تفس عمیق کشید که‌ به پرده حجاب حاجز فشار وارد آید و بطرف پائین‌ محدب گردد.

(2)بکار بردن نوک زبان:

عده زیادی از خوانندگان مشهور یکی از علل‌ موفقیت خود را بکاربردن نوک زبان دانسته‌اند باین‌ معنی که سعی میکردند کلماتیکه امکان داشت با نوک‌ زبان ادا کنند و قسمت عقب زبان را بیحرکت بگذارند. برای تمرین و ورزش نوک زبان باید بمقدار زیاد حرف«ر»را ادا کرد و مانند مسلسل پشت سر هم‌ گف«ر ر ر...»

(3)روانی لبها:

یکی از اشکالاتیکه ناطقین تازه‌کار با آن روبرو میشوند انقباض لبها مخصوصا در شروع سخنرانی است‌ برای اینکه صدا قشنگ و واضح باشد باید لبها روان‌ و قابل حرکت باشند و برای رسیدن باین مقصود باید تمرین زیر را انجام داد:

تمرین اول:کلمه«تو»را تلفظ کنید و با گفتن‌ آن لبها را کاملا گرد کرده و منقبض سازید،پس از آن بگوئید«من»و در این موقع بعکس لبها را کاملا باز کنید مثل اینکه میخواهید دندان‌های خود را بدندانساز نشان بدهید و بهمین ترتیب چند دفعه این دو کلمه‌ را تکرار کنید و لبها را جمع و باز نمائید.«تومن، تومن،تومن،تومن،تومن،».

(4)تقویت طنین صدا:

خوب شدن صدا سه عامل اصلی دارد(الف) تنفس صحیح(ب)بدن سالم و عدم خستگی(پ) طنین صدا.در مورد تنفس قبلا یادآوری شده و اصطلاح‌ عقل سالم در بدن سالم برای همه آشنا و قابل درک است‌ ولی بمطلبی که علاوه بر تقویت صدا باید بدان توجه‌ داشت عدم خستگی بدن و داشتن استراحت کامل قبل از سخنرانی است.

راجع به اهمیت تقویت نمودن صدا میتوان گفت‌ همانطوریکه توخالی بودن ویلن و تار صدای سیم‌ها را طنین میدهد و قشنگ و دلنواز میسازد،صدای انسان‌ هم که از حنجره خارج میشود در دهان و بینی و کلیه‌ حفره‌های سر و صورت طنین‌انداز شده و از آن صدائی‌ را که ما میشنویم بوجود میآورد

برای تقویت طنین صدا یکی از تمرین‌های مفید آواز خواندن است و تمرین دیگر بدین ترتیب است که: (الف)یک نفس عمیق بکشید و پس از پرشدن‌ ریه،دهان خود را بسته و بخارج کردن تنفس از بینی‌ ادامه دهید بطوریکه صدای«م»شنیده شود.

(ب)یک نفس عمیق بکشید و ضمن خارج نمودن‌ نفس با لب باز حرف«ن»را ادا کنید و سپس دو تمرین‌ (الف)و(ب)را باهم عمل کنید بطوریکه با بستن و باز نمودن لب هنگام خارج شدن نفس الفاظ:«می نی، می نی،می نی،می نی،می نی،»شنیده شود و در این‌ حالت توجه کنید که ارتعاشات صوتی در سر و و صورت‌ شما حس گردد مثلا اگر دست روی سر یا پشت گردن یا روی پیشانی و یا حتی روی سینه بگذارید ارتعاشات‌ صوتی را حس کنید.

(5)رساندن صدا بمسافت دور:

برای اینکه صدای سخنران از دور شنیده شود لازم نیست که داد بزند بلکه کافی است درست حرف‌ بزند یک کلام اگر با اصول صحیح ادا شود به آخرین‌ قسمت بزرگترین سالن‌های سخنرانی میرسد:یکی ز اصول اساسی ادای کلام تنفس است،نفس مهمترین‌ های صدا است بدون آن هرقدر کوشش کنیم نتیجه‌ خوبی بدست نمی‌آید.

راندن تومبیل بدون بنزین از سخنرانی و گفتار بدون نفس راحت‌تر است.بقول دیل کارنگی اثر نفس‌ در سخنرانی مانند اثر باروت در تیراندازی است

(6)باید هرچه ممکن است واضحتر حرف زد. بارها اتفاق افتاده است که حرف طرف مقابل خود را بعلت بدی بیانش نفهمیده‌اید و از او خواسته‌اید که‌ دوباره حرفش را تکرار کند و بالعکس چقدر از شنیدن‌ بیانات کسی که مرتب و واضح حرف زده است لذت‌ برده‌اید.

یکی از نکات مهمی که در سخنرانی باید رعایت‌ نمود اینستکه بطور کلی و جز در موارد استثنائی صدای‌ ناطق باید حاکی از خوشحالی و امیدواری باشد.

(7)نکاتیکه در هنگام بیان سخن بایستی رعایت‌ گردد عبارتند از:

«الف»محکم و با تأکید ادا کردن کلمات و عبارات‌ مهم در سخن.

«ب»تغییر دادن درجه بلندی و کوتاهی صدا برحسب اهمیت کلمه در کلام همانطوریکه کلمات مهم‌ و اصلی جمله را باید مؤکدا بیان نمود طبعا در موقع‌ بیان آن کلمات صدا هم بلندتر شده تا با سایر کلماتی‌ که اهسته‌تر بیان میگردند فرق پیدا نماید.

«پ»کم و زیاد نمودن سرعت اداء کلمات سریع‌ و بطنی ادا نمودن کلمات برحسب وضعیت کلام چنانچه‌ طبیعی باشد لطف خاصی به سخن میدهد و سبب میگردد که مطلب بهتر فهمیده شود.

«ت»تأمل نمودن و مکث کردن بعد از بیان یک‌ نکته مهم و دقیق.

دیل کارنگی میگوید:ابراهام لینکلن ضمن سخنرانی‌

هروقت بیک مطلب مهم میرسید یکدفعه توقف میکرد و این عمل بهمان اندازه‌ایکه صدای ناگهانی در موقع‌ اثر میگذارد در سخنرانی وی اثر میگذاشت.اجرای‌ نکات چهارگانه یادشده بالا هنگامی اثر خوب دارد و نتیجه مطلوب میدهد که کاملا طبیعی باشند و همانطوریکه‌ عمل هضم غذا و تنفس خودبخود و غیر ارادی و طبیعی‌ اجرا میشود این نکات نیز باید طبیعی بمرحله اجرا درآید و روح داشته باشد.

(8)مرکز تشکیل صوت حنجره است و اگر حنجره‌ نداشتیم شاید هنوز بشر باین درجه از تمدن نرسیده‌ بود زیرا قوه ناطقه که در قرآن کریم نیز از آن ببرزگی‌ یاد شده است و همچنین خواندن و نوشتن که از آثار همان قوه است بی‌حنجره غیرممکن بود.انسان را بهمین‌ سبب حیوان ناطق تعریف کرده‌اند و اساس تمدن بشر زبان و قوه ناطقه و بیان است.

ب-نتیجه آنکه صوت رسا و روشن و گیرنده و مؤثر اعصاب خسته و فرسوده را آرام میکند و اذهان‌ مشوب و مردد را مطمئن و متقاعد میسازد و روحهای‌ افسرده را بهیجان می‌آورد.

خشم را زایل و حس احترام در دل شنوندگان‌ ایجاد مینماید و نظرهای منفی را تغییر میدهد و بر محبوبیت و وجهه گوینده میافزاید.بعبارت دیگر سحر کلام قولی است که جملگی برآنند و برای داشتن آن‌ تلاش و کوشش و تمرین و تمرین باز هم تمرین مستحسن‌ است

فصل ششم-استفاده از اختراعات جدید در یادگیری‌ فن سخنوری و در تمین آن.

1-اگر صدای خود را در صفحه یا نوار ضبط کنیم و بعد بدقت بآن گوش فرا دهیم،ممکن است: لحن یکنواخت یا تلفظ بدو کوتاهی-گرفتگی-نازکی‌ یا معایب دیگر صدا نظر ما را جلب کند و در صدد اصلاح آن برآئیم بنابراین اختراعات جدید اولا:وسیله‌ بسیار مؤثری بر کمک و همراهی ما هستند تا بتوانیم‌ نقائص بیان خود را بفهمیم و با تمرین و تکرار آنرا برطرف کنیم.ثانیا:هنگام سخنرانی و بیان مطلب از وجود آنها استفاده نمائیم.

2-بطوریکه در بالا نیز ذکر شد نوار و دستگاه‌ ضبط صوت برای فهم نواقص صدا و آینه و فیلم برای‌ دیدن حرکات و سکنات هنگام سخنرانی بسیار سودمند میباشند و مبتدیان هنگام تمرین سخنرانی بجا است از این وسائل و یا هرنوع اختراعی که بتواند نواقص‌ صوت و آهنگ و صدا و حرکات و سکنات را نشان بدهد استفاده نمایند.کمک دوستان و همشاگردیها نیز برای‌ دانشجویان وسیله مناسب دیگری است که در سالن سخنرانی‌ بنشینند و گفتار سخنور را بشنوند و از آن انتقاد سازنده‌ بنمایند و سخنران نیز دقیقا گوش فرا دهد و انتقادپذیر باشد تا بتواند نقائص سخنرانی خود را برطرف نماید. 3-استفاده از اختراعات جدید هنگام سخنرانی:

الف-امروز آلات و ادوات فنی متعددی وجود دارد که میتواند به سخنران در ضمن سخنرانی کمک نماید و موضوع وسائل کمک‌آموزش و وسائل سمعی و بصری‌ در آموزش و پرورش و در سخنوری خود مبحثی جداگانه‌ و بحثی مفصل دارد.

ولی آنقسمت که در اینجا ذکرش خالی از فایده‌ نیست تغییراتی است که در شرایط و قواعد سخنوری‌ میدهد و سخنور بایستی توجه به این تغییرات داشته‌ باشد.مثلا امروز بلندگو مشکل صوت و نارسائی آنرا تا حدی حل کرده و ناطقی که به بلندگو دسترسی داشته‌ باشد از نارسائی صوت خود نگرانی ندارد.لکن بلندگو همان اندازه که صوت را بلند میکند نقائص تلفظ را نیز بزرگ جلوه میدهد و اگر سخنران تند حرف بزند بسیار زننده میشود.بنابراین در برابر بلندگو باید در فاصله مناسب قرار گرفت و کلمات را آهسته‌تر و شمرده‌تر بیان نمود.

ب-در عصر حاضر بعضی اوقات با استفاده از اختراعات جدید نطقها را در دستگاه ضبط صوت روی‌ صفحه یا نوار پر میکنند و دستگاههای کاملتر وجود دارد که هم ضبط میکند و هم بازگو مینماید.ادارات رادیو در تمام کشورهای جهان سخنان شیوای سخنوران نامدار معاصر را که در حکم گنجینه گرانبهائی برای نوآموزان‌ فن سخنوری است در بایگانی خود گرد آورده و در مواقع‌ لزوم مورد استفاده قرار میدهند.با وجود همه این‌ وسائل و اختراعات جدید،سخنور بایستی بتربیت خود

همت گمارد و تمرینات لازم را بخصوص در مورد صدا و دارا شدن آهنگ موزن بنماید.زیرا با وجود اینهمه‌ وسائل و پیشرفتهای فنی امروز اگر گویندگان رادیو و تلویزیون واجد مزایای لازم از لحاظ صدا نباشند پذیرفته نمیشوند.بهمین جهت صوت این قبیل گویندگان‌ را قبل از استخدام آزمایش میکنند.

فصل هفتم-صفات مورد لزوم سخنور و اهمیت سخنوری.

1-برای رسیدن بمقام والای سخنوری شخص‌ بایستی متصف به صفات چهارگانه:1-محبت‌2-متانت‌ 3-دقت‌4-حوصله باشد تا هم در دوران تمرین و شاگردی‌ و هم در زمان مهارت و استادی این صفات بمنزله‌ چراغهای پرنوری فرا راه او برای رسیدن بوادی بیان‌ و سخن باشند و درک فیض معانی کلمات و عبارات را بنماید و دادرسان و صاحب‌منصبان دادسرا از این‌ مختصر خود حدیث مفصل بخوانند و باین بیت توجه‌ داشته باشند.

گر شود بیشه قلم دریا مدید1 مثنوی را نیست پایانی پدید

2-اهمیت رسیدن بوادی سخنوری آنقدر عظیم‌ و باارزش و دلپذیر است که لسان الغیب چنین میفرماید:

حافظ ار سیم و زرت نیست چه شد شاکر باش‌ چه به از دولت لطف سخن و طبع سلیم

3-اهمیت کلمه و کلام نیز بحدی است که تاریخ‌ آن بقدمت تاریخ بشریت است در انجیل یوحنا آیه اول‌ (1)-مرکب آمده است:«در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود».

4-در قرآن(کلام اللّه مجید)این آیه شریفه را میخوانیم:

«خلق الانسان علمه البیان»

یعنی خلق کردیم انسان را و باو دادیم بیان و نطق را حال،بشکرانه این نعمت خداداد خوبست آنرا در خدمت حق و عدالت بکار بریم.

منبع :

نشریه مهنامه قضایی » اسفند 1355 - شماره 132