معناشناسی (Semantics)


معناشناسی (Semantics)


بطورکلی بررسی ارتباط میان واژه و معنا را معناشناسی می گویند. در منطق نیز بررسی ارتباط میان نمادها 

و    ....... 

ادامه نوشته

جمله‌ شناسی

جمله‌ شناسی

جمله‌شناسی (نام قدیمی:نحو) (به انگلیسی: Syntax) به دانش مطالعهٔ قواعد مربوط به نحوهٔ ترکیب و در کنار هم آمدن واژه‌ها به منظور ایجاد و درک جملات در یک زبان اطلاق می‌شود.

این شاخهٔ مهم از دستور هر زبان نظام‌مندی و خلاقیت فراوانی را طلب می‌نماید. درست است که انسان‌ها می‌توانند مجموعه کلمات یک جمله را با ترتیبات گوناگونی در کنار هم قرار دهند ولی تمامی آن‌ها جملات معنی دار نخواهد شد.

کتاب خرید دانشجو یک را.

یک دانشجو کتاب را خرید.

در اینجا، جملهٔ اول غیر مجاز است، ولی، دومی که درست همان مجموعهٔ کلمات را داراست، ساختاری قابل قبول از نظر قواعد و دستورات نحوی زبان فارسی را دارد.

واژه

واژه

کلمه یا واژه کوچک‌ترین شکل معنادار از حروف است که می‌تواند به تنهایی به کار رود. برای نمونه «-انه» در واژه‌هایی مانند مردانه، زنانه، مهربانانه، دارای معنی ویژه خود است ولی از آنجا که نمی‌توان آن را به تنهایی به کار برد واژه نامیده نمی‌شود. آشکارترین گونهٔ واژه، واژه نوشتاری است. گونه دیگری از واژه، واژه قاموسی است که به سرواژه‌ها گفته می‌شود. بسیاری از واژه‌ها به بخش‌های کوچک‌تری بخش‌پذیرند که   ...

ادامه نوشته

تک واژ

تک واژ

کوچک‌ترین یکای (واحد) زبان که دارای نقش دستوری و معنایی مستقل می‌باشد تکواژ یا علامت[۱][۲] نام دارد. هجاها و طول آنها نمی‌توانند برای بازشناختن تکواژها ابزار سودمندی باشند. معیار و سنجهٔ بنیادین این است که تکواژ را نمی‌توان به یکاهای دستوری کوچک‌تر بخش کرد.

در دانش زبان‌شناسی تکواژها را معمولاً میان دوابرو قرار می‌دهند {کن}، {من} شمار تکواژهای یک زبان خیلی بیشتر از شمار واج‌های آن است. برای فرد دانش‌آموخته   ....

ادامه نوشته

دستور زبان

دستور زبان

زیررده‌ها


این ۷ زیررده در این رده قرار دارند؛ این رده در کل حاوی ۷ زیررده است.


ح

[×] حالت‌های دستوری (۰)

ر

[×] رابط‌های شماری (۰)

ز

[×] زمان‌ها در دستور زبان (۰)

م

[×] مقاله‌های خرد دستور زبان (۰)

ن

[+] نحو (۱)

[×] نمودهای دستوری (۰)

پ

[×] پاره‌های سخن (۰)

مقاله‌های ردهٔ «دستور زبان»


این ۵۴ صفحه در این رده قرار دارند؛ این رده در کل حاوی ۵۴ صفحه است.


ا

اسم (دستور زبان)

اسم جمع

اضافه

ب

بن (دستور زبان)

بن ماضی

بن مضارع

بند

ت

تصریف

تو

ح

حرف ربط

د

دستور خط

دستور زبان

دستور زبان نقش‌گرای نظام‌مند

ز

زمان حال (زبان)

زمان گذشته (زبان)

س

ستان

ستان (فعل)

سرنام

ش

شخص

ص

صفت (دستور زبان)

صفت اشاره

صفت برتر

ض

ضمیرافتان

ف

فاعل (دستور زبان)

فعل

فعل دوگذرا

فعل ساده

فعل مرکب

فعل ناگذرا

فعل پیشوندی

فعل پیشوندی مرکب

فعل‌یار

ق

قید

م

ما

مسند

مصدر

م (ادامه)

مضاف‌الیه

معدود

مفعول

من (ضمیر)

ن

نقش دستوری

نهاد (دستور زبان)

ه

هسته (دستور زبان)

هم‌آوا

و

واج‌شناسی

پ

پوش‌نامه

ک

کنایه

کژتابی

گ

گذشته مستمر

گروه (دستور زبان)

گروه اسمی

گروه فعلی

گروه قیدی

گزاره (دستور زبان)

منبع :

http://fa.wikipedia.org/wiki/رده:دستور_زبان

واج شناسی

واج شناسی

واج‌شناسی از زیرشاخه‌های دستور زبان است. واجشناسی به توصیف و بررسی عملکرد آواها در یک زبان مشخص می‌پردازد. در دانش زبان‌شناسی به دو آوا که جانشین کردن یکی با دیگری در معنی واژه تغییر بدهد واج می‌گویند. برای نمونه /پ/ و /ب/ در واژه‌هایی مانند "پاک" و "باک" باعث دگرگونی معنایی می‌شوند. در اینجا /پ/ و /ب/ را واحدهای صوتی تمایزبخش یا بعبارتی واج می‌گویند. دو آوا که در یک زبان خاصیت تمایز بخشیدن دارند ممکن است در زبان دیگر این خاصیت را نداشته باشند. برای نمونه در زبان فارسی /v/ و /w/ یک واج به حساب می‌آیند ولی در زبان انگلیسی این‌طور نیست. بررسی عملکرد واج‌ها و تنظیم آنها در یک شبکه یا دستگاه، واج‌شناسی نام دارد.

واج شناسی و آوا شناسی فارسی (10)

 

تکواژ /ذ/

در فارسی دری، تکواژی بوده با نشان /ذ/ که امروزه اغلب به ز یا د بدل گشته‌است. در گویش معیار کنونی فارسی، /ذ/ = /ز/ = /z/.

قاعدهٔ /ذ/ در دری این بوده که هرگاه /د/ در میان دو واکه باشد، به صورت /ذ/ تلفظ می‌شود، حتیٰ اگر بعدش واکه‌ای نباشد و نیز همخوانی نیاید (\س از واکه، /ذ/ دارای ساکن باشد.[۲]

واک یا آوای بین‌المللی

شرایط احتمالی

دبیره

نماینده

نمونه

[ð]

در گذشته، هرگاه پیش و پس از /د/ همخوانی نیاید

ذ

ذ

گنبذ(تلفظ گذشتهٔ گُنبد/gonbæð/

واج‌آرایی

آرایش واجی‌ای که در زبان فارسی حاکم است، یکی از بهترین و آسوده‌ترین‌ها است. این واج‌آرایی کم‌نظیر و شاید بی‌نظیر، از نظر تلفظ آسان است و حاصل یک دگرش تاریخی در روند ساده‌سازی زبان است. این آرایش قوانینی دارد، از جمله:

هر هجا با یک همخوان آغاز شده، آن‌گاه با یک واکه پی می‌آید؛ حال می‌تواند با یک همخوان دیگر، و درهجای پایانی واژه تا دو هجای دیگر ادامه یابد؛ پس در هر تکواژ:

هر هجای آغازی یا میانی، دو تا سه واج دارد. هجای پایانی نیز میان دو تا چهار واج را دارا است.

هر هجا باید با همخوان آغاز می‌گردد.

واج دیم هر هجا باید واکه باشد.

واج سیم هجا اختیاری است و باید همخوان باشد.

در هجای پایانی، واج چهارم نیز به صورت همخوان می‌تواند باشد.

هیچ‌گاه دو واکه پشت هم نمی‌آید.

هیچ‌گاه سه همخوان در پی هم نمی‌آید. در واژه‌های مرکب نیز معمولا با حذف یک هجا تلفظ می‌شود، مانند زیست‌شناسی /zistʃenɒːsi/ زیس‌شناسی /zisʃenɒːsi/؛ رقیق می‌گردد، مانند پرتگاه /pærtɡɣɒːh/ (البته واج /ɡɣ/ را نمی‌دانم هنوز آمده یا نه، ولی تعریفش «واکدار کامی انسایشی» یا »voiced velar affricates« است.) یا چندین حالت دیگر که نگارنده ازش ناآگاه است.

هجاهای فارسی در هر تکواژ:

هجا/واج

نخست

دوم

سوم

چهارم

آغازی

/ه/

/و/

(/ه/)

-

میانی

/ه/

/و/

(/ه/)

-

فرجامی

/ه/

/و/

(/ه/)

(/ه/)

همچنین قوانین خاصی برای هم‌نشینی واج‌های فارسی هست. در فارسی، واج‌های همانندو با واجگاه (مخرج تلفظ) نزدیک به هم، نمی‌تواند در کنار هم‌آید. مثلا در زبان فارسی هیچ‌گاه در یک هجا و شاید تکواژه، واجِ /چ/ پیش از /ر/، و /ب/ پیش و پس از /پ/ و /د/ پیش از /ز/ نمی‌آید. در واژه‌های مرکب نیز معمولا ادغامی تلفظ می‌شود. واج‌های فارسی قوانین سختی دارد که البته به راحت شدن زبان می‌انجامد.

هنگام ترکیب تکواژها، هر واژه

تشدید

هم‌خوان‌ها ممکن است مشدّد باشد، البته این ویژگی اغلب مربوط به واژه‌های دخیل از عربی است. این دبیره‌ها را در آوانگاری بین‌المللی با دو‌بار نوشتن [sejjed]، یا با نماد کشیدگی (/ː/)، [sejːed] نشان می‌دهند.

واژه‌های فارسی‌ای مانند امّید و درّه نیز در فارسی هست که تشدید دارد، ولی باید درباردهٔ پیشینیهٔشان پژوهید که آیا ما از پیشُ و در پهلوی یا پارسی باستان تشدید داشته‌ایم یا نه.

نشانهٔ آوایی

نشانهٔ فارسی

نمونه

/ː/ یا دوبار نوشتن

ـّ

اره /æɾɾe/ یا /æɾːe/

واژه‌های هم‌آوا

در زبان فارسی، واژه‌های بسیاری هست که چندجور نوشته و یک‌جور خوانده می‌شود. غالب این‌ها تازی است.

مثلاً واژهٔ فارسی گذاشتن با گزاشتن (گزاردن) هم‌آوا است، نیز واژه‌های عربی حیاط و حیات (زیستن) نیز این‌چنین اند.

پی‌نوشت و منابع

1.      فرهنگ شش‌جلدی معین، ج 1؛ انتشارات امیرکبیر،توضیحات پیش از آغاز فرهنگ

2.      نگاه کنید به فرهنگ شش‌جلدی معین، درآمد (مدخل) «ذ»

واج شناسی و آوا شناسی فارسی (9)

[ɡ]

اغلب نیامدن پیش از واکه‌های پیشین

گ

گ

گروه /ɡoruːh/

[ɡʲ]

اغلب آمدن پیش از واکه‌های پیشین

گ

گ

گیر /ɡʲir/

/ʔ/

آزاد

ء، ع

ء

معنا /mæʔnɒː/

-

در آغاز واژه (در عبارت) یا تکواژ (در واژه) و آمدن پس از همخوان

ء، ع

ء

من آمدم /mæn ɒːmædæm/

/tʃ/

آزاد (؟)

چ

چ

چوب /tʃuːb/

/tʃ/

{در آغاز واژه‌ها، دمشی

چ

چ

چوب /tʃuːb/

/ʁ/

آزاد

غ، ق

غ

باغ /bɒːʁ/

/ɢ/

در آغاز واژه (؟)

غ، ق

ق

قلم [ɢælæm]

/n/

آزاد

ن

ن

نان /nɒːn/

/n̪/

آزاد (/)

ن

ن

نان /n̪ɒːn̪/

/ŋ/

آمدن پیش از /گ/، /ک/ و /ق/

ن

ن

رنگ /ɾæŋɡ/

/ɴ/

آمدن پیش از /ق/ (/ɢ/) یا /غ/ (/ʁ/)

ن

ن

انقلاب /eɴʁelɒːb/

/ɾ/

آزاد

ر

ر

ایران /iːɾɒːn/

/r/

آزاد (؟)

ر

ر

ترش /torʃ/

 

واج شناسی و آوا شناسی فارسی (8)

 

جدول زیر برخی از وردش‌ها را به طور تقریبی می‌نماید. البته دقیق نیست.

واک یا آوای بین‌المللی

شرایط احتمالی

دبیره

نماینده

نمونه

[p]

آزاد (؟)

پ

پ

تپ /tæp/

[pʰ]

آمدن در آغاز هجا یا پس از /س/ ساکن

پ

پ

پدر /pʰedæɾ/

[t]

آزاد (؟)

ت، ط

ت

پرت /pært/

[tʰ]

آمدن در آغاز هجا یا پس از /س/ ساکن

ت، ط

ت

تا /tʰɒː/

[t̪]

آزاد (؟)

ت، ط

ت

پرت /pært/

[t̪ʰ]

آمدن در آغاز هجا یا پس از /س/ ساکن

ت، ط

ت

تا /t̪ʰɒː/

/d/

آزاد

د

د

دوست /duːst/

/d̪/

آزاد

د

د

دوست /d̪uːst/

[kʰ]

آمدن در آغاز هجا

ک

ک

کُرد /kʰord/

[k]

اغلب نیامدن پیش از واکه‌های پیشین

ک

ک

مکث /mæks/

[kʲ]

اغلب آمدن پیش از واکه‌های پیشین

ک

ک

تکی /tækʲi/

ترکیب [kʲ] و [kʰ]

اغلب آمدن پیش از واکه‌های پیشین در آغاز هجا

ک

ک

کیش /'kʰiʃ/

[ɡ]

اغلب نیامدن پیش از واکه‌های پیشین

گ

گ

گروه /ɡoruːh/

واج شناسی و آوا شناسی فارسی (7)

وردش‌های واج‌گونه‌ای

آوا‌های /د/ و /ت/، هم نوکی‌دندانی و هم نوکی‌لثه‌ای تلفظ می‌شود.

واج‌های /پ/، /ت/، /چ/ و /ک/ هنگامی که در آغاز هجا باشد، حلقی و دمشی ادا می‌شود. (دمش در برابر بازدمش)

هر گاه /پ/ و /ت/ پس از /س/ بیاید، حلقی و دمشی ادا می‌شود. (دمش در برابر بازدمش)

نرم‌کامی‌های انسدادی (/ک/ و /گ/)، پیش از سه واکهٔ پیشین (/ـَ/، /ـِ/، /ی/)، کامی می‌گردد. در واقع از حالت رقیق (مانند کنجکاو و گرگان) به حالت غلیظ (مانند کیان و گیر) بدل می‌آید. این حالت گاهی پیش از برخی حرف‌ها و ساکن نیز پدید می‌آید. این همان قضیهٔ /ک/ کوکویی و /ک/ کفگیری است.

در فارسی پهلوی، واج‌های غ نمایندهٔ [q] و ق نمایندهٔ [ʁ] بوده‌است. در فارسی دری معیار، دیگر تفاوتی میان دو دبیره نیست، بلکه بسته به موقعیت، /غ/ و /ق/ تغییر می‌کند، البته /غ/ نمایندهٔ [ʁ] و /ق/ نمایندهٔ [ɢ] است؛ لیکن اگر هرکدام در آغاز واژه بیاید، [ɢ] تلفظ می‌شود. البته اگر رسمی نگاه کنیم، /ق/ = /غ/، یعنی هر دو نمایندهٔ [ʁ] است. واج نمایندهٔ اصلی نیز /غ/ است، چنان که در فرهنگ معین نیز پس از ارایهٔ توضیح، [ɢ] را آوای اصلی می‌گیرد. در این فرهنگ، /غ/ و /ق/ را با چیزی شبیه [ɣ] می‌نماید.[۱] البته تفاوت در گویش /غ/ و /ق/، در فارسی‌زبانان مشهود است، مثلا گویش افغانی و تازیک، و نیز لهجه‌های کرمانی و یزدی. در هر صورت سر معیار دری نیز اختلاف است.

زنشی لثه‌ای /ɾ/، در آغاز واژه می‌تواند به زنشی بدل شود ([r]). البته این تلفظ تقریباً در فارسی آزاد است و اول و آخر نمی‌شناسد.

/n/، اگر پیش از /گ/، /ک/ و /ق/ آید، می‌تواند به صورت /ŋ/ تلفظ شود. نیز اگر پیش از /ق/ (/ɢ/) یا /غ/ (/ʁ/) بیاید، می‌تواند به صورت /ɴ/ نیز تلفظ شود. البته /ن/ را دندانی (/ɴ/)نیز تلفظ می‌کنند.

همخوان /ء/ در آغاز واژه، یا در آغاز تکواژ در هنگام ترکیب تکواژ‌ها، در صورتی که واج پیشینش همخوان باشد، می‌تواند حذف شود. مانند فناوری و فن‌آوری، نیز «آب آورد» /ʔɒːb ʔɒːværd/ و /ʔɒːb ɒːværd/، و نیز کم‌عرض /kæm-ʔærz/ و /kæm-ærz/. اگر پیش از /ء/ همخوان بیاید، در برخی شرایط /ء/ حذف شده و واکه‌ها ادغام می‌شود. مانند کی است؟ /ki ʔæst/ و کیست؟ /kist/، و نیز روده‌اش /ɾude-ʔæʃ/ و /rudæʃ/ (بیشتر در عامیانه).

واج /و/ پیش از همخوان‌ها نمی‌آید، به جز خودش، یعنی مگر هنگامی که /و/ تشدید دارد -که در حکم دو /و/ پشت سر هم است-، ما در فارسی پس از /و/ همیشه واکه دریم، چنان‌چه -همان طور که گفتیم- اگر در پایان هجا بیاید نیز معمولاً به شکل /ـُ/ یا /ـُ/ کشیده تلفظ می‌گردد. در فارسی باستان یا پهلوی، این واج پیش از همخوان‌ها می‌آمده که در دری به /ب/، /ف/ یا /پ/ بدل گشته. مثلا /و/ در گرو

واج شناسی و آوا شناسی فارسی (6)

/v/

[v]

و

و

ویژه /viːʒe/

/s/

[s]

س، ص، ث

س

سایه /sɒːje/

/z/

[z]

ز، ذ، ض، ظ

ز

آزاد /ɒːzɒːd/

/ʃ/

[ʃ]

ش

ش

شاه /ʃɒːh/

/ʒ/

[ʒ]

ژ

ژ

ژاله /ʒɒːle/

/χ/

[χ]

خ

خ

خانه /χɒːne/

/ʁ/

[ʁ]

غ، ق

غ

باغ /bɒːʁ/

/ɢ/

[ɢ]

غ، ق

ق

قلم [ɢælæm]

/h/

[h]

ه، ح

ه

هفت /hæft/

/m/

[m]

م

م

مادر /mɒːdær/

/n/

[n]

ن

ن

نان /nɒːn/

/ŋ/

[ŋ]

ن

ن

رنگ /ɾæŋɡ/

/l/

[l]

ل

ل

لب /læb/

/ɾ/

[ɾ]

ر

ر

ایران /iːɾɒːn/

/r/

[r]

ر

ر

ترش /torʃ/

/j/

[j]

ی

ی

یا /jɒː/

واج شناسی و آوا شناسی فارسی (5)

جدول دبیره‌ها

زبان فارسی 32 دبیره دارد. از این 32 دبیره، 24 دبیره نمایندهٔ 26 واج همخوان اند. البته در درازنای تاریخ دبیره‌هایی به فارسی افزوده یا ازش کم شدند، واج‌ها نیز این‌گونه است.

واک

آوای بین‌المللی

دبیره

نماینده

نمونه

/p/

[p]

پ

پ

تپ /tæp/

/b/

[b]

ب

ب

برادر /bærɒːdær/

/t/

[t]

ت، ط

ت

تا /tɒː/

/d/

[d]

د

د

دوست /duːst/

/k/

[k]

ک

ک

کُرد /koɾd/

/ɡ/

[ɡ]

گ

گ

گروه /ɡoruːh/

/ʔ/

[ʔ]

ء، ع

ء

معنا /mæʔnɒː/

/tʃ/

[t͡ʃ]

چ

چ

چوب /tʃuːb/

/dʒ/

[d͡ʒ]

ج

ج

جوان /dʒævɒːn/

/f/

[f]

ف

ف

فشار /fæʃɒːɾ/







واج شناسی و آوا شناسی فارسی (4)


جدول هم‌خوان‌ها

در زیر همخوان‌های فارسی معیار را می‌بینید. این همخوان‌ها در فراز و نشیب زمان دگرگون شده و به شکل امروزی در‌آمده‌است. فارسی همخوان غیر‌شُشی ندارد.

بر اساس جدول آوانگاری بین‌المللی، آواهای فارسی این‌گونه است:

ششی

لبی

لثه‌ای

پس‌لثه‌ای

کامی

نرم‌کامی

زبان کوچکی (ملازی)

چاکنایی

خیشومی

م m

ن n

ن ŋ

انسدادی

واک‌دار

ب b

د d

گ g

ق ɢ

بی‌واک

پ p

ت t

ک k

ء ʔ

انسایشی

واک‌دار

ج

بی‌واک

چ

سایشی

واک‌دار

و v

ز z

ژ ʒ

غ ɣ

بی‌واک

ف f

س s

ش ʃ

خ x

ه h

تک‌ضربی

ر ɾ

لرزشی

ر r

ناسوده

ل l

ی j




واج شناسی و آوا شناسی فارسی (3)

 

 

واکه‌های کشیدهٔ کوتاه

 

اگر واکه‌های کشیده پیش از /ن/ بیاید، کوتاه تلفظ می‌گردد. همچنین در دیگر موارد نیز معمولاً می‌توان این کار را کرد.

دبیره ↓

آوانگاری بین‌المللی ↓

نمونه ↓

ا

ɒ

نان /nɒn/

ی

i

ببین /bebin/

و

u

بیرون /biːɾun/

استثناها

همچنین استثناهایی هست که از این قرار است:

§  اگر ترکیب ـَی /ay/، در حالتی بیاید که ی ساکن داشته باشد، می‌گوییم «زبر بر «ی» سنگین است»، یعنی باید به صورت /ey/ خوانده می‌شود. مانند پَیاپَی /payaapey/ که پَی نخست به خاطر داشتن زبر، /pay/ خوانده شده و پِی دوم به خاطر زبر پشت «ی» ساکن، /pey/ خوانده می‌شود.

البته در حالت ـَیّـ استثنا است، مانند صَیّاد /sayyaad/.
زبر پشت «ی»ای که حرکت دارد، گاهی جای /ay/، /ey/ خوانده می‌گردد، مانند ترکیب «مَیِ انگوری» /mey e anguri/.

§  اگر ترکیب ـَو /av/ (/aw/)، در حالتی بیاید که ی ساکن داشته باشد، می‌گوییم «زبر بر «و» سنگین است»، یعنی باید به صورت /o/ (گاهی هم /ow/ و /ō/) خوانده می‌شود. مانند سَواره‌رو /savaare-ro/ که سَوار به خاطر داشتن زبر، /savaar/ خوانده شده و رو به خاطر زبر پشت واو ساکن، /ro/ خوانده می‌شود.

البته در حالت ـَوّـ استثنا است، مانند جَوّ /javv/.
زبر پشت واوی که حرکت دارد، گاهی جای /av/، /ov/ خوانده می‌گردد، مانند نَوین /novin/.

همچنین واکه‌های بلند نیز در واقع با واکه‌های کوتاه نوشته می‌گردد که اغلب نمی‌نویسندش. این الگوها این چنین است:

1.     ـَا = aa

2.     ـِی = i

3.     ـُو = u

پس حواستان باشد، بیت (کوچک‌ترین حافظهٔ رایانه) /bit/ را بیاد نوشت «بِیت»، و بیت (هر سطر در شعر) /beit/ را باید نوشت «بَیت»

تفاوت واکه‌ها در سه گویش

در درازای تاریخ، واکه‌های e (ـِ معمولی)، i (ای کوتاه)، ī (ای معمولی)، ē (ـِ کشیده)، u (او کوتاه)، ū (او معمولی)، ō (ـُ کشیده)، a (ـَ معمولی)، ā (آ معمولی)، o (ـُ معمولی) و ů (؟) در میان گویش‌های فارسی (افغانی، ایرانی و تاجیکی) تغییر کرند. جدول زیر این تغییر را نشان می‌دهد:

شکل ابتدایی

i

ī

ē

u

ū

ō

a

ā

افغانی

e

i

ē

o

u

ō

a

ā

ایرانی

e

ī

o

ū

a

ā

تازیک

i

e

u

ů

a

o

همخوان‌ها

زبان فارسی بیست‌و‌سه نماینده‌ی واجی اصلی دارد. دو نماینده از این‌ها، دو نماینده (ن و ر) خود دو همخوان را نشان می‌دهد. واج ق نیز اخیرا در زبان فارسی آمده که تقریباً همانند عربی تلفظ می‌شود، با این تفاوت که ق عربی بی‌واک و ق فارسی واک‌دار است.

پس به جرأت می‌گوییم که فارسی بیست‌و‌شش همخوان دارد

واج شناسی و آوا شناسی فارسی (2)

واج شناسی و آوا شناسی فارسی (2)

و نیز اگر بخش (هجا) های واژه، دوواجی درست‌شده از همخوان و واکهٔ /æ/، و نیز واجٍ دوم بخش بعد /ɒː/باشد، می‌توان /æ/ بخش نخست را به /ɒ/ تبدیل کرد؛ همچون بهار، نماز، نهار (ناهار، غذای ظهر)، چهار، بی‌مَهابا، باصفا و ….

دبیره↓

آوانگاری بین‌المللی↓

شرایط↓

نمونه↓

ـَ

ɒ یا æ

پیروی از الگوی …ـَـَا

چَهَار /tʃɒhɒːɾ/ یا /tʃæhɒːɾ/

ـِ

یا e

پیروی از الگوی …ـِـِی

کِلِید /kiliːd/ یا /keliːd/

ـُ

یا o

پیروی از الگوی …ـُـُوْ

سُرُود /suɾuːd/ یا /soɾuːd/

واکه‌های کوتاه کشیده

 

گاهی واکه‌های کوتاه فارسی، می‌تواند کشیده تلفظ شود.

اگر در بخش (هجای) پایانی واژه یا تک‌واژ، پس از واکهٔ کوتاه دو همخوان آمده‌باشد، می‌توان واکه را کشیده تلفظ کرد. در واقع هنگامی که واکه پیش از دو همخوان چسبیده (دو حرف ساکن‌دار) آید.

مثلاً /سَرْد/ را می‌توان به صورت /sæːɾd/ یا /sæɾd/ گفت.

دبیره↓

آوانگاری بین‌المللی↓

شرایط↓

نمونه↓

ـَ

æː

پیروی از الگوی ـَـْـْ

سَبز /sæːbz/

ـِ

پیروی از الگوی ـِـْـْ

زرشک /zereːʃk/

ـُ

پیروی از الگوی ـُـْـْ

کوشک /kuːʃk/

 

کتاب شناسی زبان و ادبیات پارسی : دستور زبان فارسی

 

دستور زبان فارسی 
 
مشخصات کتاب
  • تعداد صفحه: 368
  • نشر: توس (18 آذر، 1388)
  • شابک: 978-964-315-197-3
  • قطع کتاب: وزیری

   

مبانی بلاغت و فارسی (2)

مبانی بلاغت و فارسی (2)

نويسنده: سيد محمد علوي مقدم

 

ارسطو در کتاب «الخطابه» از حقيقت، مجاز، استعاره، تشبيه، غلو، مقابله سخن گفته و چنان چه در اين بخش از کتاب به خوبي دقت کنيم درمي يابيم که بخش سوم کتاب ارسطو، همان چيزي است که در عربي به بلاغت ناميده شد و مطالب بحث شده در اين بخش، مطالبي است که ويژه ي زبان خاص و ملت مخصوصي نيست و انطباق آن باادب يوناني و غيريوناني، امکان دارد. 
روي همين اصول است که مي گوييم ترجمه ي کتب ارسطو، در تدوين بلاغت عربي، تأثيري به سزا گذاشته و برخي از کتب بلاغي عربي (= بلاغي اسلامي) هم چون «نقدالشعر» قدامه بن جعفر و دو کتاب «دلائل الاعجاز» و «اسرار البلاغه» عبدالقاهر جرجاني و نيز کتاب «منهاج البُلَغاء و سِراجُ الادَباء» حازن قرطاجني تحت تأثير کتب ارسطو، نوشته شده است.
اينک درباره ي تدوين بلاغت در زبان فارسي به اختصار بحث مي کنيم:
شاعران فارسي زبان، از آغاز شعر سرايي به زبان فارسي در به کار بردن صنايع بديعي، کوشش خاصي داشتند گو اين که در شعر شاعران دوره ي نخستين يعني دوره ي طاهريان، صفاريان تا اندازه اي، شعر از صنايع بديعي خالي بود ولي به تدريج در اشعار رودکي و معاصران او صنايع بديعي فراوان ديده مي شود، مثلاً در باب شعر، رودکي در مدح امير ساماني که گفته است:

آفرين و مدح سود آيد همي 
گر به گنج اندر زيان آيد همي

نظامي عروضي در چهار مقاله، ص 54 درباره ي اين شعر، اظهار نظر کرده و گفته است. 
«اندر اين بيت از محاسن، هفت صنعت است»
نظامي عروضي در کتاب خود از صنعت مطابق، متضاد، مردف و مساوات و عذوبت و فصاحت و جزالت سخن گفته است و هدف او از مطابقت: آفرين و مدح است و مطابقت ظاهر است؛ زيرا شاعر از امير چيزي مي خواهد و هدف نظامي از متضاد هم، دو کلمه ي «سود» و «زيان» است. شعر مردف هم هست؛ زيرا رديف «آيد همي» در هر دو مصراع وجود دارد. لفظ و معني هم برابر است پس صنعت مساوات هم در شعر هست. عذوبت و فصاحت و جزالت شعر هم آشکار است.
ولي اشکال که بر سخن نظامي گرفته اند، اين است که او سه صنعت نخستين را به لفظ صفت آورده و گفته است: مطابق، متضاد، مردف. چهار صنعت ديگر را به صيغه ي مصدري يعني: مساوات، عذوبت، فصاحت و جزالت، ذکر کرده است که بهتر بود اگر منظور نفس صنعت بود، همه را به صيغه ي مصدر مي گفت.
نکته ي ديگر آن که فصاحت را يکي از صنايع شمردن، خالي از اشکال نيست؛ زيرا فصاحت از لوازم نظم و نثر است و نه صنعتي از صنايع.
خلاصه اين که اشعار شاعران دوره هاي نخستين زبان فارسي، متضمن فنون بديعي بوده و کتب بلاغي فارسي تأليف شده در قرن پنجم و ششم و هفتم هجري، براي فنون بديعي و صنايع معنوي، از اشعار شاعران قرون چهارم و پنجم، شواهدي نيز آورده که اين خود، دليلي است بر اين که شاعران فارسي زبان از فنون بلاغت در اشعار خود استفاده مي کرده اند.(1)
ولي تا اواخر قرن پنجم هجري، کتابي در بلاغت فارسي نوشته نشده و اصطلاح خاصي وضع نگرديده است.(2) 
پيش از کتاب «ترجمان البلاغه» محمد بن عمر رادوياني، درباره ي بلاغت فارسي کتابي نوشته نشده و اگر هم نوشته شده در دست نداريم، اين است که بلاغت فارسي را با کتاب «ترجمان البلاغه» رادوياني آغاز مي کنيم.
تا چندي پيش، برخي از محققان مي پنداشتند که نخستين کتاب در بلاغت فارسي، کتاب «حدائق السحر» رشيد وطواط است ولي زماني که استاد احمد آتش در سال 1948 م نسخه ي خطي کتاب «ترجمان البلاغه» را که به خط نسخ بود و در کتابخانه ي فاتح استانبول به دست آورد و در سال بعد هم به تصحيح و تحشيه و چاپ آن همت گماشت و بر آن، مقدمه اي هم نوشت، معلوم شد که نخستين کتاب موجو در بلاغت فارسي، «کتاب ترجمان البلاغه» محمدبن عمر رادوياني است.
کار استاد احمد آتش، از اين لحاظ مهم بود که کتابي را که از آن فرخي شاعر مي پنداشتند و ياقوت حموي هم در جلد 19 صفحه 29 معجم الادباء، در شرح حال رشيد وطواط، کتاب را به صراحت از فرخي دانسته و عبارت «... وَ لَهُ مِنَ التَصانيفِ حدائقِ السحر في دقايق الشعر باللغه الفارسيه، الّفه لابي المظفر خوارزمشاه و عارض بکتاب ترجمان البلاغه لفرخي الشاعر الفارسي...» نوشته و به صراحت گفته است که کتاب «ترجمان البلاغه» از آن فرخي، شاعر فارسي زبان است. و حاجي خليفه هم در کتاب «کشف الظنون» صريحاً کتاب را از آن فرخي شاعر دانسته و در ص 396 کشف الظنون چاپ استانبول گفته است:
«ترجمان البلاغه فارسي لفّرخي الشاعر، جمع فيه صنايع البديعّيه»
ولي استاد احمد آتش ثابت کرد که نويسنده ي «ترجمان البلاغه» فرخي نيست، زيرا پيدا شدن نسخه اي که مولف در آغاز کتاب نامش را نوشته بود، مجالي براي شک و ترديد باقي نگذاشت و مسلم شد که اين کتاب، تصنيف محمدبن عمر رادوياني است.
نکته ي ديگر که ثابت مي کند نويسنده ي کتاب، رادوياني است اين است که در متن کتاب اشعاري به عنوان شاهد براي برخي از فنون بديعي، از فرخي شاعر، آورده شده و چنان چه مولف کتاب، فرخي مي بود، لازم بود که بگويد «وَ مَن مي گويم» و يا «اين شعر مراست» همان طور که ديگران مي گفته اند.(3)
خلاصه اين که کتاب «ترجمان البلاغه» از رادوياني است. زيرا در آغاز نسخه ي موجود، عبارت «چنين گويدمحمد بن عمر رادوياني...» آمده است و مثال هايي هم که از فرخي آمده به عنوان شخص غائب است نه مولف کتاب.
اهميت تحقيق استاد احمد آتش در اين است که ثابت کرد نخستين کتاب بلاغت فارسي « ترجمان البلاغه» رادوياني است و اين نظريه که تطور بلاغت فارسي با تأليف کتاب «حدائق السحر» رشيد وطواط آغاز مي شود، نادرست است.
بنابراين تطور بلاغت فارسي را با کتاب « ترجمان البلاغه» رادوياني آغاز مي کنيم.(4)
کتاب « ترجمان البلاغه» از يک مقدمه ي کوتاه و فهرستي که درباره ي 73 فصل در محاسن کلام و فنون بلاغي است ترتيب يافته و به شرح هر يک از فنون بلاغي پرداخته است و با آن که عنوان هر فصل به عربي است و شايد نام گذاري کتاب به « ترجمان البلاغه» هم از اين جهت باشد که قصد داشته، چيزي از بلاغت عربي ترجمه کند.
رادوياني، دنبال هر سر فصل که به عربي است، به زبان فارسي آن فن را تعريف کرده و معناي اصطلاح را به جمله اي يا جمله هايي بيان کرده و براي هر يک، از زبان فارسي مثال آورده و گاه نيز شواهدي از زبان عربي هم ذکر کرده است (5) ولي بحث تحليلي نکرده است.
رادوياني از فنون بديعي بيشتر بحث کرده تا از تشبيه و استعاره و کنايه که جزء فنون بياني به شمار مي آيند. شواهد کتاب بيشتر از شعر است و چه خوب که نام کتاب را «ترجمان البلاغه في الشعر» مي گذاشت. در اين کتاب رادوياني از فصاحت و بلاغت تعريف نکرده و آن ها را تقسيم بندي نکرده است، زيرا در قرن پنجم که کتاب ترجمان البلاغه نوشته شده، تقسيم بندي از علوم بلاغي صورت نگرفته و حد و مرز علوم بلاغي مشخص نشده است.
اساس و مايه ي کتاب «ترجمان البلاغه» رادوياني کتاب «محاسن الکلام» ابوالحسن نصربن الحسن المرغيناني است، بدين معني که کتاب مزبور سرمشقي براي رادوياني بوده است نه اين که مطالب عيناً از محاسن الکلام گرفته شده باشد.
رادوياني خود در صفحات 3 و 4 خطبه الکتاب گفته است که عامه باب هاي اين کتاب، بر ترتيب فصول «محاسن الکلام» خواجه امام نصربن الحسن (رضي الله عنه) نهاده و از تفسير وي به مثال گرفتم.
همان طور که گفتم رادوياني، در تعريفات کتاب خود، از کتاب «محاسن الکلام» مرغيناني استفاده کرد، و ادعا نکرده که در اين کار مبتکر است، در صورتي که رشيد وطواط نويسنده ي کتاب «حدائق السحر في دقائق الشعر» با اين که در بيشتر تعريفات از کتاب «ترجمان البلاغه» استفاه کرده و مثال هايي از آن کتاب را در تأليف خود آورده، مع ذلک ادعا کرده است که «... شواهد آن کتاب را بس ناخوش ديدم...»(6)
در کتاب «حدائق السحر» رشيد وطواط با آن که برخي از مطالب، از کتاب «ترجمان البلاغه» رادوياني اقتباش شده ولي در اين باره سخني به ميان نيامده است، در صورتي که رادوياني با آن که براي نخستين بار، به زبان فارسي، در باب فنون بلاغي کتاب نوشته و مثال ها را با کوشش خود گرد آورده مع ذلک از کتاب «محاسن الکلام» مرغيناني که از او پيروي کرده، اسم مي برد.
روي هم رفته، از مقدمه ي کتاب «ترجمان البلاغه» چنين استنباط مي شود که رادوياني کلمه ي صناعت را با بلاغت مترادف دانسته و فنون صنعت بديع را از اجناس بلاغت شمرده است.(7) 
رادوياني، در ترجمان البلاغه، مباحث تشبيه و استعاره و ديگر مباحث نظير آن را که بعدها در موضوع علم بيان شده و صنعت التفات و ديگر مباحث نظير آن که از موضوعات علم معاني است، در ميان صنايع بديع آورده و هم چنين صنعت تجنيس و قلب و مطابقه و ديگر صنايع را که جزو صنايع بديعي است، به صراحت از مباحث بلاغت شمرده به طوري که در مجموع مي توان گفت که در نظر او صنايع بديعي با ديگر مباحث بلاغي چندان تفاوتي نداشته است. 
 

کتاب حدائق السحر في دقائق الشعر
 

نويسنده ي کتاب، رشيدالدين محمد عمربن کاتب بلخي، معروف به: وطواط متوفي به سال 537 هجري است. (8) وطواط کتاب را در روزگار ارسلان (551-568 هـ) تأليف کرد. البته اتسز پدر ايل ارسلان او را وادار به نوشتن کتاب کرده بود ولي رشيد وطواط در روزگار اتسز فرصتي براي نوشتن کتاب نيافت و در روزگار پسر اتسز- ايل ارسلان بن اتسز- کتاب تمام شد و از اتسز به دعاي «نَوَّراللهُ مَضجَعَهُ» ياد کرد.
کتاب مزبور، علاوه بر اين که از امهات کتب بلاغت فارسي شمرده مي شود و جزو کتب نخستين است، در فنون بديعي و صنايع شعري نوشته شده، از اين جهت نيز کتاب مهم است که متضمن فوائد ادبي و اطلاعات تاريخي فراواني است و در بردارنده ي اشعار شاعراني است که در ديگر کتب ذکري از آنان به ميان نيامده است. علاوه بر اين ها رشيد وطواط در برخي از موارد به نقادي پرداخته و درباره ي شعر شاعران، اظهار عقيده کرده است.
شادوران عباس اقبال، در مقدمه اي که بر کتاب «حدائق السحر» نوشته در صفحه ي «سا» گفته است که «... قريب به يقين است که تقليد، از کتاب عربي يا فارسي نيست ولي به يقين مي توان گفت که چنين نيست، زيرا علاوه بر اين که وطواط از کتاب «ترجمان البلاغه» رادوياني بهره جسته، از کتاب هاي بلاغت عربي هم چون «البديع» ابن حقر و شيوه ي او استفاده کرده و به کتاب «الصناعتين» ابوهلال عسکري متوفي به سال 395 هجري توجه داشته و بسياري از مثال هاي کتاب «البديع» و کتاب «الصناعتين» در کتاب «حدائق السحر» هم يافت مي شود.(9) 
در عين حال از تأثير کتاب «حدائق السحر» در کتب بلاغي پس از وطواط هم نمي توان صرف نظر کرد زيرا مثلاً امام فخررازي، متوفي به سال 606 هجري، بسياري از مثال هاي عربي کتاب «حدائق السحر» را در کتاب «نهايه الايجاز في داريه الاعجاز» خود آورده و به قول دکتر شوقي ضيف «... وَ نَري الفخر الرازي ينقل عنه الامثلة العربيه مَعَ الاَلوانِ البديعيه...»(10)
فخر رازي در باب «تضمين المزدوج» و «ترصيع» و «مراعاة النظير» و «الجمع و التفريق و التقسيم» و ديگر مسائل بلاغي، مطالبي از کتاب «حدائق السحر» نقل کرده است. ويژگي کتاب «حدائق السحر» اين است که در برخي از تعاريف کتاب مزبور، جنبه هاي نقدي مشاهده مي شود و کتاب «ترجمان البلاغه» رادوياني از چنين خصوصيتي برخوردار نيست مثلاً وطواط در باب «التشبيهات» گفته است:
تشبيه اشيا به چيزهاي خيالي که وجود خارجي ندارند و در خيال و وهم موجود است مثل اين که انگشت (زغال مشتعل) را به درياي مشکين که امواجش زرين باشد، تشبيه کنيد، هم چون تشبيهات ازرقي، پسنديده و نيکو نمي باشد.
اين مسأله نشان مي دهد که وطواط تنها به شرح و تعريف فنون بلاغي نپرداخته، بلکه گه گاه به تقد و تحليل هم توجه کرده است.(11)
يا مثلاً در صنعت «ابداع» وطواط اظهار عقيده کرده و گفته است:
«من مي گويم که اين، از جمله ي صنعت نيست» زيرا کلام عقلا و فضلا، خواه منثور و خواه منظوم، بايد بر اين گونه باشد و اگر چنين نباشد که جزء کلام عوام به شمار آيد (رک: حدائق السحر ص 83).
وطواط، از کتب بلاغت عربي، که از اعجاز قرآن بحث کرده، آگاه بود، زيرا در بحث از تشبيه مطلق گفته است: (رک: حدائق السحر 43)
علي بن عيسي صاحب کتاب «اشتقاق» در اعجاز قرآن کتابي نوشته که در آن، همه ي تشبيهات موجود در قرآن را مورد بحث قرار داده است (12) و نيز در بحث از سجع به تقليد آنان که در باب اعجاز قرآن کتاب نوشته اند(13)، وطواط هم گفته است:
«آخر آيات را اسجاع نشايد گفت، فواصل بايد گفت...» رک حدائق السحر، ص 14، عجيب است که رشيدالدين وطواط، در مقدمه ي کتابش «ابيات شواهد کتاب ترجمان البلاغه را بس ناخوش مي يابد» و آنها را از «انواع زَلَل و اصنافِ خِلل خالي نمي بيند»
ولي با وجود اين، در حدود چهل بيت از اشعار «ترجمان البلاغه» را وطواط نيز به عنوان شاهد مثال در کتاب مي آورد.
رک: ترجمان البلاغه، ص 8 و حدائق السحر، ص 4 و نيز رجوع شود به صفحات 82 و 53 ترجمان البلاغه و صفحات 38 و 48 حدائق السحر.
اشعاري که در هر دو کتاب به عنوان شاهد مثال آمده است، فراوان مي باشد(14). البته در نقل برخي از اشعار در دو کتاب، اندک اختلافي هم مشاهده مي شود.
رک حدائق السحر، ص 70 و ترجمان البلاغه، ص 99.
وطواط در نام گذاري برخي از فنون بديعي با رادوياني، اختلاف نظر دارد (15) و اين خود يک امر طبيعي است؛ زيرا در روزگار رادوياني- که مقدم بر وطواط بوده است برخي از مصطلحات بلاغت وجود نداشته و در روزگاران بعد و مثلاً در قرن ششم هجري، برخي از مصطلحات بلاغي، پيدا شده است.
کتاب «حدائق السحر» رشيدالدين وطواط با آن که فارسي است ولي چون فنون بلاغي ميان دو زبان مشترک است، او براي هر صنعت از هر دو زبان شواهد و امثله آورده است، بدين معني که نخست از قرآن مجيد و سپس از حديث نبي اکرم و از آن پس از آثار خلفاي راشدين و صحابه و آن گاه از سخنوران و بلغاء عرب و از پي آن ها از نثر فارسي مثال مي آورد و پس از پايان مثال هاي نثر، به ذکر مثال هاي نظم عربي و فارسي مي پردازد.
متأسفانه در اين کتاب نظم منظقي وجود ندارد يعني مولف از صنايع مربوط به شعر هم چون «ردّ الصدرِ العَجُز» و يا صنايع مشترک ميان نظم و نثر و يا صنعت مربوط به نثر را جداگانه بحث نکرده ولي تمام صنايع را تعريف کرده و در آغاز نام صنعت را به عربي و سپس ترجمه ي فارسي آن را گفته و سپس مثال آورده است.
تعريفات در کتاب «حدائق السحر» همه منطقي است يعني جامع و مانع است و همه با عبارات فصيح و بليغ بيان شده و نظم کلام استوار است و عبارات در نهايت ايجاز است، هر چند که در نام گذاري کتاب تسامح شده و با آن که در مقدمه کتاب، تصريح شده که اين کتاب در محاسن نظم و نثر است ولي باز هم در ذيل همان مقدمه، نام کتاب را «حدائق السحر في دقائق الشعر» ناميده و شايد هم بتوان گفت اولاً در تسميه و نام گذاري جامعيت و مانعيت ضرورت ندارد و ثانياً در نزد قدما در فنون سخن به شعر بيشتر اهميت مي دادند تا به نثر، و سخن سنجي شعر بيشتر مورد بحث قرار مي گرفت.
3- المعجم في معايير اشعار العجم
در اوال قرن هفتم هجري، سومين کتاب با ارزش در علوم بلاغي به اسم «المعجم في معايير اشعار العجم» توسط شمس قيس رازي نوشته شد.
شمس قيس، کتاب مزبور را به تقليد از کتاب «حدائق السحر» رشيد وطواط نوشت، زيرا شمس قيس در طرح کتاب خويش از رشيد وطواط تقليد کرده و هم چون او قواعد بلاغي را به دو زبان فارسي و عربي نوشته و از عربي و فارسي مثال آورده و نکات و امثال و مطالب در هر دو کتاب، تقريباً يکي است و بعيد به نظر مي رسد که از باب توارد خاطر باشد.(16)

 

 

پی نوشت ها :
 

*استاد زبان و ادبيات فارسي دانشگاه فردوسي مشهد
1- مثلا رادوياني در ص 29 ترجمان البلاغه، براي صنعت مطابقه و در ص 8 از شعر دقيقي براي صنعت ترصيع از شعر رودکي و در ص 22 براي صنعت مقتضب از شعر رودکي و در ص 34 در صنعت تضاد از شعر رودکي و در ص 52 براي تشبيه شرطي، از شعر رودکي و در ص 76 در صنعت مراعاه النظير، از شعر رودکي و در ص78 در صنعت تجاهل العارف، از شعر رودکي و در ص94 و 52 در صنعت استدراک، از شعر رودکي، مثال آورده است. 
2- برخي از فارسي زبابانان براي بعضي از صنايع بديعي در مقابل مصطلحات عربي، اصطلاحاتي وضع کرده اند، مثلا در برابر صنعت «رد العجز علي الصدر» مطابق و مصدر و در برابر «لغز» چيستان گفتند. و براي صنعت سوال و جواب پارسيان «معتبر» گفتند.
3- مثلا رشيد وطواط آن جا که مي خواهد از شعر خود مثال بياورد مي گويد: «من مي گويم» ر.ک: حدائق السحر ص84 و بسياري جاهاي ديگر. 
4- در کتاب هاي نثري پيش از ترجمان البلاغه رادوياني، گه گاه به مسائل بلاغي و نقدي اشاراتي شده است مثل اين که نظامي عروضي درص 61 چهار مقاله در باب تطابق لفظ و معني به طور ضمني بحث کرده و عبارات موجز و مفيد را خوب دانسته و به جمله ي «خيرالکلام فاقلّ و دلّ» استناد جسته و در هيمن بحث به طور غيرمستقيم دو قاعده بلاغي را باز گفته است:
1. الفاظ براي بيان معاني است.
2. ايجاز خوب است ولي دراز قولي بي حاصل خوش آيند نيست. 
نظامي عروضي در صفحه ي 38 کتاب چهار مقاله، در حکايت نهم از مقالت اول، از «ايجاز لفظ و اعجاز معني» سخن گفته و در صفحه 43 همان کتاب در مقالت دوم، آن جا که از شاعري سخن گفته اعتقاد دارد که شاعر بايد «... معني خرد را بزرگ گرداند و معني بزرگ را خرد و نيکو را در خلعت زشت بازي نمايد و زشت را در صورت نيکو جلوه دهد.» 
شايد سخن نظامي همان سخني باشد که قدامه بن جعفر در صفحه ي 26 «نقدالشعر» گفته است: «ان العلو عندي احدالمذهبين و هو ما ذهب اليه اهل الفهم بالشعر والشعراء قديما و قد بلغني عن بعضهم انه قال: احسن الشعر أکذبه. کذا يري فلاسفه اليونانين في الشعر علي مذهب لعنتهم...».
5- براي نمونه رجوع شود به صص 116 و 117 و 118 و 119 ترجمان البلاغه.
6- براي آگاهي بيشتر رجوع شود به «حدائق السحر في دقائق الشعر» به تصحيح و اهتمام عباس اقبال، چاپخانه ي مجلس، مقدمه ي مولف صفحه1.
7- در صفحات 2 و 3 مقدمه نوشته است: «چنين گويد: محمدبن عمرالرادوياني... هر روزگاري را اندر شرح بلاغت و بيان حل صناعت... اند دانستن اجناس بلاغت و اقسام صناعت..».
8- براي آگاهي از شرح حال رشيدالدين وطواط به ماخذ زير مراجعه شود:
1. معجم الادباء ج19 از صفحه 29 به بعد. 
2. لباب الالباب 80/9.
3. تذکره الشعراء ص87.
4. تاريخ جهانگشا، ج18/2.
9- رجوع شود به حدائق السحر، صص 13 و 38 و نيز الصناعتين ص338 و البديع ص 58.
10-البلاغه تطور و تاريخ، ص275.
11- براي آگاهي بيشتر رجوع شود به: حدائق السحر، ص42.
12- ناگفته نماند که علي بن عيسي، در کتاب مزبور از تشبيه بحث کرده ولي چنين نيست که «همه تشبيهات، موجود در قرآن را مورد بحث قرار داده باشد. آن کس که از همه تشبيهات قرآن، بحث کرده، ابن ناقيا بغدادي است (متوفي به سال 458ه) که در کتاب «الجمان في تشبيهات القرآن» تشبيهات قرآني را مورد بحث قرار داده است. 
13- علي بن عيسي الرماني در ص 97 «ثلاث رسائل في اعجاز القرآن» گفته است: «الفواصل حروف متشاکل في المقاطع توجب حسن افهام المعاني الفواصل بلاعه و السجاع غيب» با قلاني هم در ص 57 کتاب «اعجاز القرآن».
14- جاي بسي شگفتي است که وطواط در آغاز کتاب گفته «امثله و شواهد رادوياني متکلف است» ولي خود برخي از آنها را نقل کرده است.
15- براي آگاهي بيشتر در اين زمينه رجوع شود به مقاله ي «بلاغت فارسي» نوشته دکتر سيد محمد علوي مقدم در مجله دانشکده ادبيات مشهد شماره سوم سال چهاردهم پاييز 1357 صص 614 و 615.
16- ر.ک: مبحث استعاره در المعجم و حدائق السحر.
 

منابع و ماخذ:
1- السيد المرحوم احمد الهاشمي، جواهر البلاغه في العماني و البيان و البدي، الطبعه الثالثه عشره مصر 1383 هـ، 1963 م ص 32.
2- عبدالکريم الخطيب، الاعجاز في دراسات السابقين الکتاب الاول، بيروت دارالمعرفة، الطبعة الثانيه 1975 م هـ ص 291.
3- اول من قال ذکر طرفة بن العبد في شعرٍ يعتدر فيه الي عمرو بن هند تصّدق علّي هداک المليک فانَ لکلِّ مقامٍ مقالاً رک: ابوطالب، المفضل بن سلمه بن عاصم، متوفي به سال 291 هـ الفاخر.
تحقيق عبدالعظيم الطحاوي- محمد علي النجار 960 م 1380- هـ.
وزارة الثقافة وَ الارشاد القوص، مصر ص 314.
4- دکتر تمّام حسّان، «اللغة العربية معناها و مناها»، ص 2118.
5- اصل سخن ابن خلدون در مقدمه صفحه 553 چنين است: «وَ اَعلَمَ اَنَّ ثَمَرةَ هذا الفَنَّ انّما هي في فهم اِعجاز القرآن.»
6- مأخذ سابق ص 553.
7- عبدالقاهر جرجاني- دلائل الاعجاز في علم المعاني، تحقيق از شيخ محمد عبده، بمکتبة القاهرة، 1381 هـ ص 201.
8- براي آگاهي بيشتر رجوع شود به: دکتر علوي مقدم، دکتر رضا اشراف زاده معاني و بيان، تهران 1376 ش صص 26 و 27 انتشارات سمت.
9- ابوعثماان عمروبن بحر جاحظ، الابيان و التبيين، تحقيق و شرح از عبدالسلام محمد هاروني، بمکتبيه الخانجي، مصر، ج 1 صص 227 و 222 و 306.
10- مآخذ سابق 1/138 و 139
11- مأخذ پيشين 3/14.
12- رک: ابوعمر احمدبن محمد بن عبدربّه اندلسي، العقد الفريد، تصحيح و شرح از احمد امين، احمد الرين، ابراهيم الابيازي، مکتبة النهضة المصّرية 1962 م ج 4 ص 222.
13- رک: الخطابه، ترجمه عربي قديم منسوب به: اسحاق بن حنين، تحقيق و تعليق از عبدالرحمن بدوي، مصر 1959 م صص 185 و 200 و 218.
14- براي آگاهي بيشتر رجوع کنيد به مقاله، تأثير دو کتاب ارسطو در بلاغت عربي، دکتر محمد علوي مقدم، کيهان انديشه، ش 20، مهر و آبان 136 صص 114 تا 121.
15- براي آگاهي بيشتر رجوع کنيد به پاورقي چهار مقاله، تعليقات علامه قزويني، ص 173.
16- رک: حدائق السحر، ص 70 و 710
17- مأخذ سابق، 59.
پايگاه نور- ش 18

مبانی بلاغت و فارسی (1)

مبانی بلاغت و فارسی (1)

نويسنده:سيد محمد علوي مقدم

چکيده
 

در اين مقاله برآنم که در آغاز، از بلاغت عربي به اختصار، سخن بگويم و سپس به تفاوت هاي نهاني کلمات اشاره کنم و گفتار ابن خلدون را در اين باره بيان کنم و داستان امام عبدالقاهر جرجاني را که پيش از ابن خلدون در کتاب «دلائل الاعجاز» نوشته است، بازگو کنم و آن گاه به مباني و ريشه هاي بلاغت مدون عربي بپردازم و سپس از امهات کتب بلاغت فارسي يعني، 3 کتاب «ترجمان البلاغه» رادوياني و «حدائق السحر» رشيد و سواط و «المعجم في معايير اشعار العجم» شمس قيس رازي که به ترتيب در قرن پنجم و ششم و هفتم هجري نوشته شده، بحث کنم.
واژه هاي کليدي: مقتضاي حال، مقال، مقام، ارسطو، ترجمان البلاغه.
اصولاً گفتار بليغ آن است که به مقتضاي حال باشد و مناسب مقام.
«البلاغَةُ في الکلامِ مُطابقتهُ لِما حالُ الخطاب...»
هدف اصلي و منظور واقعي از رعايت مقتضاي حال نه آن است که در گفتار حتماً تشبيه و مجاز و استعاره بايد باشد، بلکه به منظور آن است که بدانيم مقتضاي حال در موارد مختلف و موضوعات گوناگون يکسان نتواند بود و متقضاي حال، به زمان و مکان و حالت روحي متلکم و مخاطب، بستگي دارد و مقتضاي حال، زمان و مکان و حالات نفساني عاطفي گوينده و شنونده را در بر مي گيرد و گوينده بايد مناسبات خود را با شنونده رعايت کند. شناخت مقتضيات احوال، يعني شناخت حالت مخاطب و بررسي حال مخاطب.
رعايت مقتضيات حال، در واقع ميزاني است براي کلام بليغ و غيربليغ و نبايد پنداشت که سخن به مقتضاي حال و مقام براي همه کس ممکن است، و همه مي توانند چنان سخن بگويند- که البته بايد گفت در واقع سهل و ممتنع است- يعني همه مي پندارند که آسان است ولي گفتن آن دشوار است و ناممکن؛ زيرا ممکن است سخني مقتضاي حالي باشد ولي همان سخن براي حال و موقعيت ديگر نامناسب باشد.
«وَ فَرقُ کبيرٌ بَينَ مُقتضي حال و مُقتضي الحال»:
چه اگر شنونده، منکر گفتاري باشد، تأکيد کلام به اندازه انکار شنونده و ضرورت دارد و چنان چه انکار شنونده شديدتر باشد، تأکيد هم بايد بيشتر باشد و چون هر گفتار با گفتار ديگر متفاوت است و مقام هر گفتار هم، با مقام گفتار ديگر متفاوت، بنابراين، آن جا که کوتاه سخن گفتن مناسب است، درازگويي نامناسب خواهد بود و نيز سخن گفتن با انسان تيزهوش و زيرک، فرق مي کند با سختن گفتن با شخص کم هوش.
اين است که مقتضيات احوال اهميت دارد و بررسي حل مخاطب ضرورت، چه بسا که يک عبارت در دو حالت و يا دو موقعيت مفهوم و معنايش تفاوت کند.
اين است که مي گويند: در بلاغت دو کلمه ي «مقال» و «مقام» اهميت فراواني دارد. علماي بلاغت ارتباط ميان اين دو کلمه را به دو عبارت مشهور که در واقع حکم شعار را دارد، بيان کرده اند.
عبارت اول يعني: «لکُّل مقامٍ مقالٌ» ناظر به معناست و اين عبارت به ما مي فهماند که دريافت معني از مقال و گفتار، به چه چيزي ارتباط دارد که آن، مقام است يعني مکاني و ظرفي که به اصطلاح «حَدَثَ فيه المقال» يعني گفتار در آن مورد و موقعيت گفته شده است.
عبارت دوم، همان است که مي گويند: «لِکُلٍّ کَلِمه مَعَ صاحِبَتِها مَقامٌ» که ارتباط ميان ظاهر کلمه و معناي لفظي آن را، برقرار مي سازد و معناي کلمه را با ديگر کلمات مورد استعمال در يک عبارت، برحسب مقام و موقعيت خاص روشن مي سازد.
ابن خلدون مغربي، متوفي به سال 808 هجري که ثمره و نتيجه ي علوم بلاغي را فهم اعجاز قرآن دانسته و عقيده دارد که اين گفتار آسماني بالاترين مراتب سخن توأم با کمال است، از لحاظ انتخاب الفاظ و حسن تنظيم و ترکيب.
در آغاز همين بحث گفته است:
«... و لکُلٌ مَقامٍ عندَهم مقالٌ تختصٌّ به...»
يعني براي هر مقامي گفتاري است که آن گفتار بدان مقام معني اختصاص دارد.
او براي روشن کرد مطلب گفته است: از نظر بلاغي ميان عبارت «زيدّ جاءَني»با عبارت «جاءَ ني زيدّ» تفاوت هست؛ زيرا در عبارت نخستين اهتمام گوينده، در درجه ي نخست به مسندّاليه که «زيد» است مي باشد و نه به «آمدن» که مسند است، در صورتي که در عبارت دوم گوينده به «آمدن» يعني مسند اهميت بيشتري داده و نه به شخص زيد «مسنداليه».
تقدم هر يک از اجزاي جمله در نظر متکلم، از اهميت بيشتري برخوردار است.
ابن خلدون براي توضيح گفتار مناسب مقام، سه جمله ي: «زيدً قائمٌ» و «اِنَّ زيداً قائمٌ» و «اِنًّ زيداً لَقائمٌ» را مثال آورده و نتيجه گرفته است که جمله ي نخستين از تأکيد خالي است و براي شنونده اي است که ذهن او از هرگونه ترديدي خالي باشد و جمله ي دوم که با حرف تأکيد «اِنَّ» مقيد است در مورد کسي به کار مي رود که ترديدي دارد و جمله ي سوم در مورد آن کس به کار مي رود که منکر قيام زيد است.
بنابراين جمله هاي به ظاهر هم معني، به مناسبت مقام، در به کار بردن آنها تغييراتي داده شده و در هر مقام، به اقتضاي حال به کار رفته است. 
ابن خلدون براي توضيح بيشتر، مثال ديگري نيز آورده و گفته است:
«جاءَني الّرجُلُ» با «جاءَني رَجَلٌ» بسيار تفاوت دارد، زيرا در عبارت نخستين، گوينده خواسته است بگويد مرد مشخص و معين نزد من آمد، ولي معناي عبارت دوم اين است که «مردي نزد من آمد» که هيچ يک از مردان، همتاي وي، نيست و به قول ابن خلدون «اِنّه رجلٌ لايُعادِلُهُ اَحدٌ مِنَ الرّجال».
در باب تفاوت هاي نهاني کلمات، پيش از ابن خلدون، ديگر بلاغيون هم چون امام عبدالقاهر جرجاني، متوفي به سال 471 سخناني گفته و در کتاب هاي خود مطالبي ذکر کرده اند مثلاً عبدالقاهر جرجاني در کتاب «دلائل الاعجاز» نوشته است:
يعقوب بن اسحاق کندي (م. 252 هـ) فيلسوف معروف عرب، به ابوالعباس (1) گفت: «در کلام عرب حشو و زوائد فراوان است. ابوالعباس مي گويد: مثلاً در کجا؟ يعقوب بن اسحاق مي گويد: 
در زبان عربي گاه گفته مي شود: «عبدالله قائمٌ» و زماني مي گويند: «اِنَّ عَبدَالله قائِمٌ» و بعضي اوقات هم مي گويند: «اِنِّ عبدَالله لَقائمٌ» و حال آن که ظاهراً هر سه عبارت به يک معناست و فقط الفاظ متکرر است.
ابوالعباس مي گويند: چنين نيست! بلکه به علت اختلاف در لفظ، معاني عبارات نيز، متفاوت است، زيرا آن گاه که مي گويم: «عبدُالله قائمٌ» اخبار است از قيام «عبدالله». و زماني که مي گوييم: «اُنّ عبدالله قائمٌ» و عبارت را با «اِنَّ» حرف تأکيد، موکد مي کنيم، پاسخ است براي سوال سائلي که شک دارد. و هرگاه که عبارت را به صورت «اِنِّ عبدَالله لَقائمٌ» بيان مي کنيم، پاسخ است براي کسي که قيام عبدالله را منکر است.
«فَقَد تَکَرّرتِ الاَلفاظُ لِتَکّررِ الَمِعاني»
عبدالقاهر جرجاني نتيجه گرفته که استعمالات مختلف کلمات، از جهت دلالت بر معاني در يک درجه نيستند و با يکديگر اختلاف دارند. 
از ذکر اين مقدمات، نتيجه مي گيريم که بلاغت کلام آن است که علاوه بر فصيح بودن الفاظ و وافي بودن کلمات براي مقصود گوينده، بايد سخن مقتضي حال و مقام باشد و آن جا که کلام، اقتضاي تفصيل و اطناب را دارد، کلام را مفصل بياوريم، به عبارت ديگر، در هر مقام، خصوصيات آن مقام را در نظر داشته باشيم و به مقتضاي آن عمل کنيم، به عبارت ساده تر حالت انکار مخاطب، اقتضاي گفتار موکد مي کند و تأکيد کلام را ايجاب مي کند و اگر در مخاطب حالت ترديد و انکار نباشد تأکيد کلام، ضرورت ندارد، از آن رو است که گفته اند: «لکُّل مقامٍ مقالٌ» يعني هر مقامي گفتار خاص خود را مي طلبد
پس از ذکر اين مقدمات بايد ديد که معنا و ريشه ي بلاغت مدون عربي بر چه چيزهايي مبتني است و زير بناي بلاغت عربي از چه چيزهايي درست شده است؟

پيدايش بلاغت در زبان عربي و فارسي
 

چون نخستين کتاب بلاغت فارسي در قرن پنجم هجري نوشته شده و بلاغت فارسي بر بلاغت عربي تکيه دارد و از آن مايه گرفته است، بنابراين دانستن مقدماتي در باب پيدايش علوم بلاغي عربي و فارسي و تدوين آن، ضرورت دارد.
در آغاز بايد گفت که در شعر جاهلي عرب، اقسام مختلف تشبيه، مجاز، استعاره و ديگر فنون بلاغي وجود داشته و عرب جاهلي گفتار بليغ را مي شناخته و به آوردن کلام فصيح و بليغ توانا بوده، که پيامبر اکرم «ص»، پس از نزول آياتي از قرآن مجيد، آنان را به نظيره گويي فراخوانده و از آنان خواسته که نظير آن کتابي بياورند (2) و نتوانستند و سپس از آنان خواست که ده سوره نظير آن را بياورند (3) و فرو ماندند و سرانجام پيامبر اکرم مجدداً آنان را به مبارزه فرا خواند و از آنان خواست که هم چون قرآن، از لحاظ نظم و ابداع، فقط يک سوره بياورند(4)، که نتوانستند.
و نيز همين که جاحظ بصري متوفي به سال 255 هجري، بابي از کتاب «البيان و التبيين» خود را به کلام موزون اختصاص مي دهد و کلام عرب را به پارچه هاي منقش رنگارنگ توصيف مي کند و خطباي عرب را به زبان آوري مي ستايد، دليلي است بر اين که شعرا و کتاب و خطبا، فنون بلاغت را به کار مي برده اند و به زيبايي و ظرافت سخن آشنا بوده اند. البته بدون اين ک مصطلحاتي براي موضوعات مختلف وضع کنند.
و نيز تشکيل سوق عکاظ در مکه و مسابقه دادن شعرا با يکديگر و اين که هر يک از شاعران مي خواسته گوي سبقت را از اقران خود بريابد و سخن فصيح تر و خوشايندتر بسرايد، دليل ديگري است بر توجه عرب پيش از اسلام به فصاحت و بلاغت.
و نيز بسياري از گفته هاي جاحظ دلالت مي کند بر اين که براي شاعران موازين و مقاييس وجود داشته؛ تا که شعر عرب را بر آن ها تطبيق کند و شعرش مهذب و منقح شود و مورد قبول واقع گردد و همين مقياس ها و ميزان هاست که در واقع مبادي بلاغت عربي به شمار مي آيد.
پس از اسلام نزول قرآن مجيد و احاديث پيامبر اکرم، به جودت کلامي و زيبايي گفتار بيشتر توجه شد.
پيدايش فرق گوناگون مذهبي و اين که هر فرقه سعي مي کرد که کلام بليغ تر بگويد تا بدين وسيله بر فرق ديگر تفوق جويد و افکار سياسي و عقيدتي خود را بهتر بيان کند، از مسائلي است که در تدوين بلاغت عربي موثر بوده، چه متکلمان قرن دوم هجري براي پيروزي بر خصم، در زمينه ي بحث و مناظره، الفاظ گوناگوني را به کار برده اند، هم چون واصل بن عطا (م. 132 هـ) و بشربن معتمر (م. 210 هـ).
جاحظ در کتاب «البيان و التبيين» بابي را به «بلاغة المتکلمين» اختصاص داده و از قول بشربن المعتمر گفته است:
«و قال ينبغي للمتکّلم اَن يَعرفَ اَقدارَ المَعاني، و يُوازِنُ بَينَها و بَينَ أَقدارِ الَمُستمعينَ وَ بَينَ أَقدارِ الحالات، فَيَجعَلَ لِکُلًّ طَبَقةٍ مِن ذلک کَلاماً وَ لِکُلٍّ حالةٍ مِن ذلکَ مَقاماً...»
که اگر خوب دقت شود مي توان گفت که از گفته هاي بشر، تعريف بلاغت که مطابقت کلام است با مقتضاي حال و مقام، استنباط مي شود.
و نيز رقابت و هم چشمي شعرا، در باب اين که براي خلفا و امرا و وزرا، مدايح خوب بسرايند وصله ي بهتر دريافت کنند، در پيدايش علم بلاغت بي تأثير نبوده است. و نيز آنان که آثاري را از سرياني و هندي و يوناني و ايراني به زبان عربي برگرداندند و ميراث فرهنگي آن اقوام را به عربي ترجمه کردند، در تدوين علوم بلاغي مؤثر بودند. و به همين جهت است که جاحط بصري متوفي به سال 255 هجري توصيه مي کند که هر کس بخواهد در علوم بلاغي، پيشرفت کند و به الفاظ خوب و معاني عالي پي ببرد بايد کتاب کاروند فارسيان را بخواند.
«وَ مَن اُحَبَّ اَن يَبلُغَ في صناعةِ البِلاغةِ و يَعرفَ الغَريبَ و يَستَجَّر في اللغة فَليَقرء کتابَ کاروَند (5)...»
ابن عبدربه اندلسي، متوفي به سال 327 هجري، فصلي از کتاب «عقد الفريد« خود را به به توقعيات عجم اختصاص داده است.
خلاصه اين که شعر شاعران جاهلي عرب، و شعر و نثر عربي قرون اوليه ي هجري و از همه مهم تر قرآن مجيد که از منبع وحي الهي بر زبان مردي بزرگ و درس ناخوانده جاري شد، هم از عواملي است که در نشأت و تدوين بلاغت موثر بوده است.
در واقع گرايي اگر بلاغت عربي (= بلاغت اسلامي) را به دريايي تشبيه کنيم، بايد بگوييم که نهرهايي، از رودخانه هاي مختلف، بدين دريا سرازير شده و از به هم يپوستن آنها بحر فياض بلاغت عربي (= اسلامي) به وجود آمده که داراي فوايد بس شگرفي است و تنها يک فايده ي آن، راه شناخت سخن خوب و درک کلام زيبا و از همه مهم تر شناخت اعجاز قرآن است.
ناگفته نماند که بلاغت عربي (= بلاغت اسلامي) در آغاز نشأت گرفته از بلاغت هاي مختلف است که در اين ميان بلاغت ايران (پيش از اسلام) و بلاغت يونان را نمي توان ناديده گرفت.
يعني بلاغت مدون عربي (= بلاغت اسلامي) از بلاغت فارسي (= ايران پيش از اسلام) و بلاغت يوناني نيز مايه ور شده و تکوين يافته است؛ زيرا بنا به گفته ي دکتر طه حسين در کنگره ي مستشرفان (يازدهم سپتامبر/1931) بلاغت عربي (= بلاغت اسلامي) به بلاغت يوناني مرتبط است و ارسطو تنها در فلسفه پيشگام نيست بلکه از جنبه ي مسائل بلاغي هم مي توان ارسطو را از پيشگامان دانست؛ زيرا دو کتاب «الخطابه» و «فن الشعر» ارسطو (که از سرياني به عربي ترجمه شده بود)، در تدوين بلاغت عربي (بلاغت اسلامي) و تکوين آن تأثير بسزايي داشت.
کتاب «فن الشعر» ارسطو در کتاب «نقد الشعر» قدامه بن جعفر (م. 337 هـ) اثر خاصي داشته و قدامه در کتاب خود با توجه به کتاب ارسطو، موضوعات را مورد بحث قرار داده و حداکثر استفاده را از کتاب مزبور برده است.
و نيز کتاب «فن الشعر» ارسطو يا بهتر بگوييم «تلخيص ابن سينا از اين کتاب» در آثار دو تن از علماي بلاغت عربي (بلاغت اسلامي) يعني عبدالقاهر جرجاني و حازم قرطاجني تأثير فراواني داشته است.
البته عبدالقاهر خود هيچ گونه اشاره اي به بهره ور شدنش از ملخص ابن سينا از کتاب «فن الشعر» ارسطو نمي کند ولي مطالعه کتابهاي بلاغي عبدالقاهر (= دلائل الاعجاز- اسرار البلاغة) مسأله تأثيرپذيري را ثابت مي کند و براي خواننده روشن مي شود که عبدالقاهر جرجاني از تلخيص ابن سينا از کتاب «فن الشعر» ارسطو بهره مند شده است.
کتاب «الخطابه ي» ارسطو که در قرن سوم هجري به وسيله ي اسحاق بن حنين (298 يا 299) به عربي برگردانده شده داراي سه بخش است:
بخش نخست کتاب از فن خطابه و فايده و هدف و تعريف خطابه و اقسام آن (= خطابه هاي سياسي- اجتماعي- قضايي) سخن گفته است و در بخش دوم، از عواطف و حالات انفعالي شنونده و يا به عبارت ديگر از مقتضاي حال مخاطب و گفتاري که مناسب حال او باشد بحث کرده و در بخش سوم، از اسلوب و روشي که خطيب بايد بدان روش، سخن براند تا سخنش در قلوب جايگزين شود و گفتارش آشکارا و واضح باشد و تعقيد لفظي و معنوي نداشته باشد و کلامش آهنگين هم باشد بحث شده و در همين بخش، ارسطو فصلي را به زيبايي اسلوب در استيل، اختصاص داده و از روش هايي که مي توان سخن را بدان آراست، بحث کرده واز اطناب و ايجاز هم در اين بخش سخن گفته است.
ارسطو در کتاب «الخطابه» از سجع و صنعت ازدواج و تساوي طولي اجزاء عبارت و ديگر مطالب مربوط به علوم بلاغي، سخن به ميان آورده و توصيه کرده است، که در گفتار نبايد به اغراق سخن گفته شود، به طوري که شنونده معناي مورد نظر را در نيابد.

پی نوشت ها :
 

* استاد زبان و ادبيات فارسي دانشگاه فردوسي مشهد
1- و هو اما ثعلب او المبّرد،، و کانا متعاصرين و متفقين في الکنيه و القب. ر.ک. دلائل الامجاز، ص242.
2-«قل لئن اجتمعت الانس و الجن علي ان يأتوا بمثل هذالقران لا يأتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهيرا».
3- «... قل فأتوا بعشر سور...» بخشي از آيه 13 هود 
4- «و ان کنتم في ريب مما نزلنا علي بعدنا فأتوا بسوره من مثله...» سوره بقره/ 23.
5- کاروند: تکون من کلمتين فارسيتين: «کار» و معناها: الصناعه.
و لا تزال هذه الکلمه مستعمله الي وقتنا هذا في العاميه المصريه.
«وند» به معني المديح و الثناء.

منبع :

پايگاه نور- ش18 

 

روش استفاده از شعر در نگارش ها و سخنرانی ها (1)

روش استفاده از شعر در نگارش ها و سخنرانی ها (1)

امام رضا(ع): «مَنْ طَلَبَ الأَمْرَ مِنْ وَجْهِهِ لَمْ یَزِلّ فَإِنْ زَلَّ لَم تَخْذُلْهُ الْحِیلَةُ؛[1] هر کس کارى را با روش خودش طلب کند، نمى لغزد و اگر هم بلغزد، حیله او راه خار نمی‌گرداند.»؛ یعنی راه چاره آن را می‌یابد.

شعر را مقصود اگر آدم گرى است

شاعرى هم وارث پیغمبرى است[2]

از چیزهایى که درتحقیق و تبلیغ و مانند آن به کار مى آید و بر جذاب بودنشان مى افزاید و به عنوان شاهد براى مطلبى به کار گرفته مى شود، شعر است. به همین دلیل،    ....

ادامه نوشته

کتاب شناسی فن بیان : دانلود کتاب ضرب المثل ها

در تاریخ که چرخی بزنیم می بینیم برای هر تکیه کلامی که حالا باب ضرب المثلی برای ماست چه داستان و حدیثی نهفته است...
ضرب المثل ها گاه منتقل کننده زبان ما بوده اند...در دوره ای که با حمله به ایران نفیس ترین کتب از روی زمین محو شد ضرب المثل ها یکی از راههای دست به دست شدن اندیشه و زیان به نسل بعد بوده اند.

حجم: 112.73 کیلوبایت؛ زمان لازم برای دریافت 16.49 ثانیه با Dial-up
» نوع فایل کتاب: PDF
» تعداد صفحات: 36

لینک دانلود:

http://ketabnak.com/comment.php?dlid=3092

کتاب شناسی زبان و ادبیات پارسی : زبان و نگارش فارسی

 

زبان و نگارش فارسی 

 
مشخصات کتاب
  • تعداد صفحه: 194
  • نشر: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت) (06 اردیبهشت، 1388)
  • شابک: 978-964-459-405-2
  • قطع کتاب: وزیری

کتاب شناسی زبان و ادبیات پارسی :نامه نگاری گام به گام: نامه های دوستانه، نامه های اداری و رسمی، اصطل

 

مشخصات کتاب

  • تعداد صفحه: 144
  • نشر: طلایه (06 اردیبهشت، 1388)
  • شابک: 964-7751-48-6
  • قطع کتاب: رقعی

آشنایی با قالب ها و گونه های بیان (7)

آشنایی با قالب ها و گونه های بیان (7)


(50) فن تلخیص کتاب  عادل یغما

(51) همان ص 10.

(52)  پیک قصّه نویسی 1 قصّه چیست ؟ - مهدی حجوانی ص30.

(53)  انواع ادبی و آثار آن در زبان فارسی _ دکتر حسین رزمجو ص 163.

(54) همان  صص 171- 170.

(55) همان ص 171.

(56) همان ص 175.

(57) همان ص 179.

(58) همان ص 181.

(59) همان-ص169.

(60) مجله ی رشد ادب فارسی  سال هفتم  زمستان 1371  ش 31- ص 8  گفتاری در باب هنر  دکتر عبدالحسین فرزاد.

(61) در باره ی ادبیات و نقد ادبی  دکتر خسرو فرشید ورد  ج1  ص 74.

(62) فارسی و آیین نگارش  دوم دبیرستان  ص 206.

(63) همان  204.

(64) زبان و نگارش فارسی  دکتر احمدی گیوی ، دکتر حاکمی ، دکتر شکری و دکتر طباطبایی اردکانی  71.

(65) فارسی و آیین نگارش  سال دوم دبیرستان ص 204 .

(66) همان.

(67)  برخی از مثلها و تعبیرات فارسی (ادبی و عامیانه )  دکتر هاشم رجب زاده  مقدّ مه ی کتاب .

(68) انواع ادبی و آثار آن در زبان فارسی  دکتر حسین رزمجو  ص 185.

(69) همان  ص 190.

(70)  همان صص 212-211.

(71)  زبان و نگارش فارسی  احمدی گیوی ، حاکمی ، شکری و طباطبایی اردکانی  ص194.

(72)  هفته نامه ی وحدت  سال چهارم ش 127 ص 13  گفت و گوی با برادر قصّه  نویس آقای محمد جواد خاوری  قسمت آخر .

(73)   زبان و نگارش فارسی  احدی گیوی ، حاکمی ، شکری و طباطبایی اردکانی  ص 145.

(74)  انوع ادبی و آثار آن در زبان فارسی  دکتر حسین رزمجو- ص 21.

(75)  همان ص 22.

(76)  همان ص 26.

(77)  همان-ص 32.

(78)  همان- ص 33.

(79)  همان  ص36.

(80)  همان- ص 38.

(81) همان- ص39.

(82) همان  ص 40.

(83) همان- ص 41.

(84) همان ص 43.


منبع :


http://www.faratarazmarzha.org/Islami/OshnaibaQalb.htm

آشنایی با قالب ها و گونه های بیان (6)

 

آشنایی با قالب ها و گونه های بیان (6)


 پا نوشت ها :

(1)  روش فن خطابه  درس دوم  از سلسله درسهای واحد فنّ خطابه  دفتر تبلیغات اسلامی حوزه ی علمیه ی قم  شعبه خراسان .

(2)  بر سمند سخن  دکتر نادر وزین پور  ص 413

(3)  فرهنگ عمید  حسن عمید .

(4)  همان .

(5)   مجله ی رشد ادب فارسی  سال ششم  ش 24  بهار 1370 « گفتار ی در باب هنر » از دکتر عبدالحسین فرزاد .

(6)   زبان و نگارش فارسی  مؤلفان : دکتر حسن احمدی گیوی ، دکتر اسماعیل حاکمی ، دکتر یدالله شکری و ...

ادامه نوشته

آشنایی با قالب ها و گونه های بیان (5)

آشنایی با قالب ها و گونه های بیان (5)


  قطعه :

      « قطعه ابیاتی است متحد الو زن ومتفق القافیه که بیت اول آن مصرّع نیست َ، حد اقل ابیات قطعه ، دو وحد اکثر پانزده شانزده و غالبا حدود هفت الی ده بیت است و گاه بنا بر ضرورت تا حد چهل و پنجاه بیت نیز می رسد .

   معنی لغوی قطعه ، بریده شده و   .....

ادامه نوشته

آشنایی با قالب ها و گونه های بیان (4)

آشنایی با قالب ها و گونه های بیان (4)


19  8  مقامه :

    « مقامه در لغت به معانی جای نشستن مجلس ، مجمع قبیله ، مجلس سخنرانی ، موعظه ، خطبه و مترادف حدیث و حکایت و تاریخ آمده است که کسی آن ها را گرد آورد ، وبا عبارات مسجّع ومقفّا و آهنگ دار برای جمعی بخواند یا بنویسد و دیگران آن را بر انجمنها ودر مجالس خاص بخوانند و آهنگ کلمات واسجاع آن به سجع طیر وتفرید کبوتران وقمریان شبیه است ، لذّت و نشاط یابند ، از لحاظ ادبی « مقامات» قصّه های کوتاهی است که در آن ها راوی معیّنی ، شخص واحد را در حالات مختلف وصف می کند ، در مقامات عربی این شیوه در کلّیه ی مقامه ها رعایت شده است  ولیکن مقامات فارسی به راوی معیّن و قهرمان معیّن مقیّد نیست» ( 69)    

  20-9-نمایشنامه و فیلمنامه (سنا ریو):

«نمایشنامه،نوشته ای است که ....

ادامه نوشته

آشنائی با قالب ها و گونه های بیان (3)

آشنائی با قالب ها و گونه های بیان (3)


ح- توقیع :

  « دستخط و فرمان پادشاهی که از سر قهر نوشته شده باشد » (42)

 ط- بیانیه :

  نوشته ی است که در آن احزاب ، گروهها ، سازمانها ،ویا شخصیتهای مهم دینی ، مذهبی و سیاسی و... در موضوعات مورد نظر اعلام موضع می کنند .

ی-اعلامیه و اطلاعیه :

 اعلامیه و اطلاعیه ، کلمه های عربی است از نظر لغت به معنی ورقه ای است که از طرف دولت یا حزبی و جمعیتی منتشر می شود و مطلبی را به اطلاع عموم مردم می رساند ، معمولا توسط اعلامیه از مردم دعوت می گرددتادر مجلس سخنرانی که ....

ادامه نوشته

آشنایی با قالب ها و گونه های بیان (2)

آشنایی با قالب ها و گونه های بیان (2)

گونه های گزارش :  

   الف- گزارش کوتاه :

     گزارش کوتاه « نوشته ای است که به تحقیقات وسیع نیازی ندارد ، در بعضی از ادارات و سازمان ها بر اساس مدارکی که در پرونده موجود است گزارش کوتاه برای مقامات مسؤول تهیه می کنند تا آنان بتوانند در مورد چگونگی پاسخ یا عمل تصمیم بگیرند » (18)

 ب- گزارش خبری :

   گزارش خبری « نوشته ای است که    

ادامه نوشته

آشنایی با قالب ها و گونه های بیان (1)

آشنایی با قالب ها و گونه های بیان (1)

 

بعضی از دانشمندان گفته اند : « البیان بیا نان ، بیان اللسان و بیان الا قلام ، بیان اللسان تدرسه الا عوام و بیان الا قلام باق علی مرالایام »

   بیان دوگونه است : بیان زبان و بیان قلم ، بیان زبان با گذشت زمان کهنه می شود واز بین می رود ، ولی بیان قلم ها برای همیشه با قی می ماند .

    این دو بیان در قالب های گوناگون قابل ارایه است ، بیان زبان در قالب های : سخنرانی ( خطابه ) ، گفت وگو ( مصاحبه ) درس ، جلسه ، سمینار ، کنفرانس ، محاورات ، مکالمات ،مشاورات و...ارایه می شود و همینطور قالب های بیان قلم که ...

ادامه نوشته

قلمرو داستان فارسی

قلمرو داستان فارسی 

کشش ما ایرانیان به خودرایی و بی میلی ما به هم رایی و هماهنگی حکایت ناگفته ای نیست. شکوه من اما در اینجا تنها به یک گوشه بسیار کوچک آن برمی گردد: ناهماهنگی برخاسته از بی اعتنایی به قاعده ها ی زبانی در برساخت و کاربرد ترم های ادبی . این ناهماهنگی در زمان تولید انبوه متن و نبود کنترل کیفیت، با رواج بی رویه ندانم کاری های زبانی و ادبی هم به زبان و ادبیات آسیب می رساند و هم خوانش خواننده را در دست انداز می اندازد. در روزگاری که   ....

ادامه نوشته