واج شناسی و آوا شناسی فارسی (10)

 

تکواژ /ذ/

در فارسی دری، تکواژی بوده با نشان /ذ/ که امروزه اغلب به ز یا د بدل گشته‌است. در گویش معیار کنونی فارسی، /ذ/ = /ز/ = /z/.

قاعدهٔ /ذ/ در دری این بوده که هرگاه /د/ در میان دو واکه باشد، به صورت /ذ/ تلفظ می‌شود، حتیٰ اگر بعدش واکه‌ای نباشد و نیز همخوانی نیاید (\س از واکه، /ذ/ دارای ساکن باشد.[۲]

واک یا آوای بین‌المللی

شرایط احتمالی

دبیره

نماینده

نمونه

[ð]

در گذشته، هرگاه پیش و پس از /د/ همخوانی نیاید

ذ

ذ

گنبذ(تلفظ گذشتهٔ گُنبد/gonbæð/

واج‌آرایی

آرایش واجی‌ای که در زبان فارسی حاکم است، یکی از بهترین و آسوده‌ترین‌ها است. این واج‌آرایی کم‌نظیر و شاید بی‌نظیر، از نظر تلفظ آسان است و حاصل یک دگرش تاریخی در روند ساده‌سازی زبان است. این آرایش قوانینی دارد، از جمله:

هر هجا با یک همخوان آغاز شده، آن‌گاه با یک واکه پی می‌آید؛ حال می‌تواند با یک همخوان دیگر، و درهجای پایانی واژه تا دو هجای دیگر ادامه یابد؛ پس در هر تکواژ:

هر هجای آغازی یا میانی، دو تا سه واج دارد. هجای پایانی نیز میان دو تا چهار واج را دارا است.

هر هجا باید با همخوان آغاز می‌گردد.

واج دیم هر هجا باید واکه باشد.

واج سیم هجا اختیاری است و باید همخوان باشد.

در هجای پایانی، واج چهارم نیز به صورت همخوان می‌تواند باشد.

هیچ‌گاه دو واکه پشت هم نمی‌آید.

هیچ‌گاه سه همخوان در پی هم نمی‌آید. در واژه‌های مرکب نیز معمولا با حذف یک هجا تلفظ می‌شود، مانند زیست‌شناسی /zistʃenɒːsi/ زیس‌شناسی /zisʃenɒːsi/؛ رقیق می‌گردد، مانند پرتگاه /pærtɡɣɒːh/ (البته واج /ɡɣ/ را نمی‌دانم هنوز آمده یا نه، ولی تعریفش «واکدار کامی انسایشی» یا »voiced velar affricates« است.) یا چندین حالت دیگر که نگارنده ازش ناآگاه است.

هجاهای فارسی در هر تکواژ:

هجا/واج

نخست

دوم

سوم

چهارم

آغازی

/ه/

/و/

(/ه/)

-

میانی

/ه/

/و/

(/ه/)

-

فرجامی

/ه/

/و/

(/ه/)

(/ه/)

همچنین قوانین خاصی برای هم‌نشینی واج‌های فارسی هست. در فارسی، واج‌های همانندو با واجگاه (مخرج تلفظ) نزدیک به هم، نمی‌تواند در کنار هم‌آید. مثلا در زبان فارسی هیچ‌گاه در یک هجا و شاید تکواژه، واجِ /چ/ پیش از /ر/، و /ب/ پیش و پس از /پ/ و /د/ پیش از /ز/ نمی‌آید. در واژه‌های مرکب نیز معمولا ادغامی تلفظ می‌شود. واج‌های فارسی قوانین سختی دارد که البته به راحت شدن زبان می‌انجامد.

هنگام ترکیب تکواژها، هر واژه

تشدید

هم‌خوان‌ها ممکن است مشدّد باشد، البته این ویژگی اغلب مربوط به واژه‌های دخیل از عربی است. این دبیره‌ها را در آوانگاری بین‌المللی با دو‌بار نوشتن [sejjed]، یا با نماد کشیدگی (/ː/)، [sejːed] نشان می‌دهند.

واژه‌های فارسی‌ای مانند امّید و درّه نیز در فارسی هست که تشدید دارد، ولی باید درباردهٔ پیشینیهٔشان پژوهید که آیا ما از پیشُ و در پهلوی یا پارسی باستان تشدید داشته‌ایم یا نه.

نشانهٔ آوایی

نشانهٔ فارسی

نمونه

/ː/ یا دوبار نوشتن

ـّ

اره /æɾɾe/ یا /æɾːe/

واژه‌های هم‌آوا

در زبان فارسی، واژه‌های بسیاری هست که چندجور نوشته و یک‌جور خوانده می‌شود. غالب این‌ها تازی است.

مثلاً واژهٔ فارسی گذاشتن با گزاشتن (گزاردن) هم‌آوا است، نیز واژه‌های عربی حیاط و حیات (زیستن) نیز این‌چنین اند.

پی‌نوشت و منابع

1.      فرهنگ شش‌جلدی معین، ج 1؛ انتشارات امیرکبیر،توضیحات پیش از آغاز فرهنگ

2.      نگاه کنید به فرهنگ شش‌جلدی معین، درآمد (مدخل) «ذ»

واج شناسی و آوا شناسی فارسی (9)

[ɡ]

اغلب نیامدن پیش از واکه‌های پیشین

گ

گ

گروه /ɡoruːh/

[ɡʲ]

اغلب آمدن پیش از واکه‌های پیشین

گ

گ

گیر /ɡʲir/

/ʔ/

آزاد

ء، ع

ء

معنا /mæʔnɒː/

-

در آغاز واژه (در عبارت) یا تکواژ (در واژه) و آمدن پس از همخوان

ء، ع

ء

من آمدم /mæn ɒːmædæm/

/tʃ/

آزاد (؟)

چ

چ

چوب /tʃuːb/

/tʃ/

{در آغاز واژه‌ها، دمشی

چ

چ

چوب /tʃuːb/

/ʁ/

آزاد

غ، ق

غ

باغ /bɒːʁ/

/ɢ/

در آغاز واژه (؟)

غ، ق

ق

قلم [ɢælæm]

/n/

آزاد

ن

ن

نان /nɒːn/

/n̪/

آزاد (/)

ن

ن

نان /n̪ɒːn̪/

/ŋ/

آمدن پیش از /گ/، /ک/ و /ق/

ن

ن

رنگ /ɾæŋɡ/

/ɴ/

آمدن پیش از /ق/ (/ɢ/) یا /غ/ (/ʁ/)

ن

ن

انقلاب /eɴʁelɒːb/

/ɾ/

آزاد

ر

ر

ایران /iːɾɒːn/

/r/

آزاد (؟)

ر

ر

ترش /torʃ/

 

واج شناسی و آوا شناسی فارسی (8)

 

جدول زیر برخی از وردش‌ها را به طور تقریبی می‌نماید. البته دقیق نیست.

واک یا آوای بین‌المللی

شرایط احتمالی

دبیره

نماینده

نمونه

[p]

آزاد (؟)

پ

پ

تپ /tæp/

[pʰ]

آمدن در آغاز هجا یا پس از /س/ ساکن

پ

پ

پدر /pʰedæɾ/

[t]

آزاد (؟)

ت، ط

ت

پرت /pært/

[tʰ]

آمدن در آغاز هجا یا پس از /س/ ساکن

ت، ط

ت

تا /tʰɒː/

[t̪]

آزاد (؟)

ت، ط

ت

پرت /pært/

[t̪ʰ]

آمدن در آغاز هجا یا پس از /س/ ساکن

ت، ط

ت

تا /t̪ʰɒː/

/d/

آزاد

د

د

دوست /duːst/

/d̪/

آزاد

د

د

دوست /d̪uːst/

[kʰ]

آمدن در آغاز هجا

ک

ک

کُرد /kʰord/

[k]

اغلب نیامدن پیش از واکه‌های پیشین

ک

ک

مکث /mæks/

[kʲ]

اغلب آمدن پیش از واکه‌های پیشین

ک

ک

تکی /tækʲi/

ترکیب [kʲ] و [kʰ]

اغلب آمدن پیش از واکه‌های پیشین در آغاز هجا

ک

ک

کیش /'kʰiʃ/

[ɡ]

اغلب نیامدن پیش از واکه‌های پیشین

گ

گ

گروه /ɡoruːh/

واج شناسی و آوا شناسی فارسی (7)

وردش‌های واج‌گونه‌ای

آوا‌های /د/ و /ت/، هم نوکی‌دندانی و هم نوکی‌لثه‌ای تلفظ می‌شود.

واج‌های /پ/، /ت/، /چ/ و /ک/ هنگامی که در آغاز هجا باشد، حلقی و دمشی ادا می‌شود. (دمش در برابر بازدمش)

هر گاه /پ/ و /ت/ پس از /س/ بیاید، حلقی و دمشی ادا می‌شود. (دمش در برابر بازدمش)

نرم‌کامی‌های انسدادی (/ک/ و /گ/)، پیش از سه واکهٔ پیشین (/ـَ/، /ـِ/، /ی/)، کامی می‌گردد. در واقع از حالت رقیق (مانند کنجکاو و گرگان) به حالت غلیظ (مانند کیان و گیر) بدل می‌آید. این حالت گاهی پیش از برخی حرف‌ها و ساکن نیز پدید می‌آید. این همان قضیهٔ /ک/ کوکویی و /ک/ کفگیری است.

در فارسی پهلوی، واج‌های غ نمایندهٔ [q] و ق نمایندهٔ [ʁ] بوده‌است. در فارسی دری معیار، دیگر تفاوتی میان دو دبیره نیست، بلکه بسته به موقعیت، /غ/ و /ق/ تغییر می‌کند، البته /غ/ نمایندهٔ [ʁ] و /ق/ نمایندهٔ [ɢ] است؛ لیکن اگر هرکدام در آغاز واژه بیاید، [ɢ] تلفظ می‌شود. البته اگر رسمی نگاه کنیم، /ق/ = /غ/، یعنی هر دو نمایندهٔ [ʁ] است. واج نمایندهٔ اصلی نیز /غ/ است، چنان که در فرهنگ معین نیز پس از ارایهٔ توضیح، [ɢ] را آوای اصلی می‌گیرد. در این فرهنگ، /غ/ و /ق/ را با چیزی شبیه [ɣ] می‌نماید.[۱] البته تفاوت در گویش /غ/ و /ق/، در فارسی‌زبانان مشهود است، مثلا گویش افغانی و تازیک، و نیز لهجه‌های کرمانی و یزدی. در هر صورت سر معیار دری نیز اختلاف است.

زنشی لثه‌ای /ɾ/، در آغاز واژه می‌تواند به زنشی بدل شود ([r]). البته این تلفظ تقریباً در فارسی آزاد است و اول و آخر نمی‌شناسد.

/n/، اگر پیش از /گ/، /ک/ و /ق/ آید، می‌تواند به صورت /ŋ/ تلفظ شود. نیز اگر پیش از /ق/ (/ɢ/) یا /غ/ (/ʁ/) بیاید، می‌تواند به صورت /ɴ/ نیز تلفظ شود. البته /ن/ را دندانی (/ɴ/)نیز تلفظ می‌کنند.

همخوان /ء/ در آغاز واژه، یا در آغاز تکواژ در هنگام ترکیب تکواژ‌ها، در صورتی که واج پیشینش همخوان باشد، می‌تواند حذف شود. مانند فناوری و فن‌آوری، نیز «آب آورد» /ʔɒːb ʔɒːværd/ و /ʔɒːb ɒːværd/، و نیز کم‌عرض /kæm-ʔærz/ و /kæm-ærz/. اگر پیش از /ء/ همخوان بیاید، در برخی شرایط /ء/ حذف شده و واکه‌ها ادغام می‌شود. مانند کی است؟ /ki ʔæst/ و کیست؟ /kist/، و نیز روده‌اش /ɾude-ʔæʃ/ و /rudæʃ/ (بیشتر در عامیانه).

واج /و/ پیش از همخوان‌ها نمی‌آید، به جز خودش، یعنی مگر هنگامی که /و/ تشدید دارد -که در حکم دو /و/ پشت سر هم است-، ما در فارسی پس از /و/ همیشه واکه دریم، چنان‌چه -همان طور که گفتیم- اگر در پایان هجا بیاید نیز معمولاً به شکل /ـُ/ یا /ـُ/ کشیده تلفظ می‌گردد. در فارسی باستان یا پهلوی، این واج پیش از همخوان‌ها می‌آمده که در دری به /ب/، /ف/ یا /پ/ بدل گشته. مثلا /و/ در گرو

واج شناسی و آوا شناسی فارسی (6)

/v/

[v]

و

و

ویژه /viːʒe/

/s/

[s]

س، ص، ث

س

سایه /sɒːje/

/z/

[z]

ز، ذ، ض، ظ

ز

آزاد /ɒːzɒːd/

/ʃ/

[ʃ]

ش

ش

شاه /ʃɒːh/

/ʒ/

[ʒ]

ژ

ژ

ژاله /ʒɒːle/

/χ/

[χ]

خ

خ

خانه /χɒːne/

/ʁ/

[ʁ]

غ، ق

غ

باغ /bɒːʁ/

/ɢ/

[ɢ]

غ، ق

ق

قلم [ɢælæm]

/h/

[h]

ه، ح

ه

هفت /hæft/

/m/

[m]

م

م

مادر /mɒːdær/

/n/

[n]

ن

ن

نان /nɒːn/

/ŋ/

[ŋ]

ن

ن

رنگ /ɾæŋɡ/

/l/

[l]

ل

ل

لب /læb/

/ɾ/

[ɾ]

ر

ر

ایران /iːɾɒːn/

/r/

[r]

ر

ر

ترش /torʃ/

/j/

[j]

ی

ی

یا /jɒː/

واج شناسی و آوا شناسی فارسی (5)

جدول دبیره‌ها

زبان فارسی 32 دبیره دارد. از این 32 دبیره، 24 دبیره نمایندهٔ 26 واج همخوان اند. البته در درازنای تاریخ دبیره‌هایی به فارسی افزوده یا ازش کم شدند، واج‌ها نیز این‌گونه است.

واک

آوای بین‌المللی

دبیره

نماینده

نمونه

/p/

[p]

پ

پ

تپ /tæp/

/b/

[b]

ب

ب

برادر /bærɒːdær/

/t/

[t]

ت، ط

ت

تا /tɒː/

/d/

[d]

د

د

دوست /duːst/

/k/

[k]

ک

ک

کُرد /koɾd/

/ɡ/

[ɡ]

گ

گ

گروه /ɡoruːh/

/ʔ/

[ʔ]

ء، ع

ء

معنا /mæʔnɒː/

/tʃ/

[t͡ʃ]

چ

چ

چوب /tʃuːb/

/dʒ/

[d͡ʒ]

ج

ج

جوان /dʒævɒːn/

/f/

[f]

ف

ف

فشار /fæʃɒːɾ/







واج شناسی و آوا شناسی فارسی (4)


جدول هم‌خوان‌ها

در زیر همخوان‌های فارسی معیار را می‌بینید. این همخوان‌ها در فراز و نشیب زمان دگرگون شده و به شکل امروزی در‌آمده‌است. فارسی همخوان غیر‌شُشی ندارد.

بر اساس جدول آوانگاری بین‌المللی، آواهای فارسی این‌گونه است:

ششی

لبی

لثه‌ای

پس‌لثه‌ای

کامی

نرم‌کامی

زبان کوچکی (ملازی)

چاکنایی

خیشومی

م m

ن n

ن ŋ

انسدادی

واک‌دار

ب b

د d

گ g

ق ɢ

بی‌واک

پ p

ت t

ک k

ء ʔ

انسایشی

واک‌دار

ج

بی‌واک

چ

سایشی

واک‌دار

و v

ز z

ژ ʒ

غ ɣ

بی‌واک

ف f

س s

ش ʃ

خ x

ه h

تک‌ضربی

ر ɾ

لرزشی

ر r

ناسوده

ل l

ی j




واج شناسی و آوا شناسی فارسی (3)

 

 

واکه‌های کشیدهٔ کوتاه

 

اگر واکه‌های کشیده پیش از /ن/ بیاید، کوتاه تلفظ می‌گردد. همچنین در دیگر موارد نیز معمولاً می‌توان این کار را کرد.

دبیره ↓

آوانگاری بین‌المللی ↓

نمونه ↓

ا

ɒ

نان /nɒn/

ی

i

ببین /bebin/

و

u

بیرون /biːɾun/

استثناها

همچنین استثناهایی هست که از این قرار است:

§  اگر ترکیب ـَی /ay/، در حالتی بیاید که ی ساکن داشته باشد، می‌گوییم «زبر بر «ی» سنگین است»، یعنی باید به صورت /ey/ خوانده می‌شود. مانند پَیاپَی /payaapey/ که پَی نخست به خاطر داشتن زبر، /pay/ خوانده شده و پِی دوم به خاطر زبر پشت «ی» ساکن، /pey/ خوانده می‌شود.

البته در حالت ـَیّـ استثنا است، مانند صَیّاد /sayyaad/.
زبر پشت «ی»ای که حرکت دارد، گاهی جای /ay/، /ey/ خوانده می‌گردد، مانند ترکیب «مَیِ انگوری» /mey e anguri/.

§  اگر ترکیب ـَو /av/ (/aw/)، در حالتی بیاید که ی ساکن داشته باشد، می‌گوییم «زبر بر «و» سنگین است»، یعنی باید به صورت /o/ (گاهی هم /ow/ و /ō/) خوانده می‌شود. مانند سَواره‌رو /savaare-ro/ که سَوار به خاطر داشتن زبر، /savaar/ خوانده شده و رو به خاطر زبر پشت واو ساکن، /ro/ خوانده می‌شود.

البته در حالت ـَوّـ استثنا است، مانند جَوّ /javv/.
زبر پشت واوی که حرکت دارد، گاهی جای /av/، /ov/ خوانده می‌گردد، مانند نَوین /novin/.

همچنین واکه‌های بلند نیز در واقع با واکه‌های کوتاه نوشته می‌گردد که اغلب نمی‌نویسندش. این الگوها این چنین است:

1.     ـَا = aa

2.     ـِی = i

3.     ـُو = u

پس حواستان باشد، بیت (کوچک‌ترین حافظهٔ رایانه) /bit/ را بیاد نوشت «بِیت»، و بیت (هر سطر در شعر) /beit/ را باید نوشت «بَیت»

تفاوت واکه‌ها در سه گویش

در درازای تاریخ، واکه‌های e (ـِ معمولی)، i (ای کوتاه)، ī (ای معمولی)، ē (ـِ کشیده)، u (او کوتاه)، ū (او معمولی)، ō (ـُ کشیده)، a (ـَ معمولی)، ā (آ معمولی)، o (ـُ معمولی) و ů (؟) در میان گویش‌های فارسی (افغانی، ایرانی و تاجیکی) تغییر کرند. جدول زیر این تغییر را نشان می‌دهد:

شکل ابتدایی

i

ī

ē

u

ū

ō

a

ā

افغانی

e

i

ē

o

u

ō

a

ā

ایرانی

e

ī

o

ū

a

ā

تازیک

i

e

u

ů

a

o

همخوان‌ها

زبان فارسی بیست‌و‌سه نماینده‌ی واجی اصلی دارد. دو نماینده از این‌ها، دو نماینده (ن و ر) خود دو همخوان را نشان می‌دهد. واج ق نیز اخیرا در زبان فارسی آمده که تقریباً همانند عربی تلفظ می‌شود، با این تفاوت که ق عربی بی‌واک و ق فارسی واک‌دار است.

پس به جرأت می‌گوییم که فارسی بیست‌و‌شش همخوان دارد

واج شناسی و آوا شناسی فارسی (2)

واج شناسی و آوا شناسی فارسی (2)

و نیز اگر بخش (هجا) های واژه، دوواجی درست‌شده از همخوان و واکهٔ /æ/، و نیز واجٍ دوم بخش بعد /ɒː/باشد، می‌توان /æ/ بخش نخست را به /ɒ/ تبدیل کرد؛ همچون بهار، نماز، نهار (ناهار، غذای ظهر)، چهار، بی‌مَهابا، باصفا و ….

دبیره↓

آوانگاری بین‌المللی↓

شرایط↓

نمونه↓

ـَ

ɒ یا æ

پیروی از الگوی …ـَـَا

چَهَار /tʃɒhɒːɾ/ یا /tʃæhɒːɾ/

ـِ

یا e

پیروی از الگوی …ـِـِی

کِلِید /kiliːd/ یا /keliːd/

ـُ

یا o

پیروی از الگوی …ـُـُوْ

سُرُود /suɾuːd/ یا /soɾuːd/

واکه‌های کوتاه کشیده

 

گاهی واکه‌های کوتاه فارسی، می‌تواند کشیده تلفظ شود.

اگر در بخش (هجای) پایانی واژه یا تک‌واژ، پس از واکهٔ کوتاه دو همخوان آمده‌باشد، می‌توان واکه را کشیده تلفظ کرد. در واقع هنگامی که واکه پیش از دو همخوان چسبیده (دو حرف ساکن‌دار) آید.

مثلاً /سَرْد/ را می‌توان به صورت /sæːɾd/ یا /sæɾd/ گفت.

دبیره↓

آوانگاری بین‌المللی↓

شرایط↓

نمونه↓

ـَ

æː

پیروی از الگوی ـَـْـْ

سَبز /sæːbz/

ـِ

پیروی از الگوی ـِـْـْ

زرشک /zereːʃk/

ـُ

پیروی از الگوی ـُـْـْ

کوشک /kuːʃk/

 

واج شناسی و آوا شناسی فارسی (1)


واج شناسی و آوا شناسی فارسی (1)

زبان فارسی معیار شش واکه و بیست‌و‌چهار همخوان درست شده‌است.

البته در بخش همخوان‌ها باید گفت که آن‌چه مشهور می‌باشد، بیست‌و‌سه همخوان است، ولی در واقع بیست‌و‌چهار‌تا است. البته بیست‌و‌پنجمی نیز در میان مردم رایج است و باید گفت که فارسی عملاً بیست‌وپنج همخوان دارد، ولی آن را نپذیرفته‌اند؛ این همخوان از زبان عربی به فارسی آمده و   ....

ادامه نوشته

آوا

آوا

آوا، به صداهای گفتاری گویند. آواشناسی نیز دانش بررسی آواها و صداهای گفتاری است. این دانش که بخشی از زبان‌شناسی بشمار می‌آید با بررسی سرشت آواها و شیوه‌های تولید آنها سر و کار دارد.

واژهٔ «آوا» در اشعار شاعرانی چون رودکی، فردوسی، عنصری، منوچهری، ناصرخسرو، سنائی و خاقانی به کار رفته است.[۱]

دهخدا، علی‌اکبر، لغتنامهٔ دهخدا، سرواژهٔ «آوا»

منبع :

آواشناسی

آواشناسی

آواشناسی (از واژه یونانی phone به معنی صدا یا صوت) شاخه ای از زبان شناسی است که مطالعه اصوات گفتار انسان را تشکیل می دهد [۱]و با خواص فیزیکی اصوات گفتاری (آواها) ارتباط دارد که عبارتند از: تولید فیزیولوژیکی آن ها، خواص آکوستیک، درک مخاطب و وضعیت نروفیزیولوژیکی. از سوی دیگر، واج شناسی به تعیین مشخصات گرامری چکیده سیستم های اصوات مربوط می شود.

پیشینه

آواشناسی در سال 2500 پیش از میلاد مسیح در هند باستان مورد مطالعه قرار گرفته و   ...

ادامه نوشته

صدا

صدا

صدا یا صوت(به انگلیسی: Sound)، یکی از انواع انرژی می‌باشد که از تحرک ذرات ماده بوجود می‌آیند به این گونه که یک ذره با حرکت (برخورد) خود به ذره‌ای دیگر ذرهٔ دیگر را به حرکت در می‌آورد و به همین ترتیب است که صوت نشر می‌یابد.

سرعت صوت در جامدات بدلیل تراکم بیشتر بیشتر از مایعات و در مایعات نیز بیشتر از گازها است. صوت بر خلاف امواج دیگر مانند نور و گرما فقط در محیطی نشر می‌یابد که ماده وجود داشته باشد و این بدین معناست که اگر بر سطح ماه (که هوایی وجود ندارد) انفجاری روی دهد شما هیچ وقت صدای آنرا نمی شنوید. از واحد دسی‌بل نیز برای اندازه گیری شدت صوت استفاده می‌کنند. محدودهٔ شنوایی انسان بین ۲۰ تا ۲۰۰۰۰ هرتز می‌باشد.

واژهٔ «صدا»، معرب (عربی‌شدهٔ) «سدا»ی پارسی است.[۱]

دهخدا، علی‌اکبر، لغتنامهٔ دهخدا، سرواژهٔ «صدا».

تکرار گفتار

تکرار گفتار

تکرار گفتار (به انگلیسی: speech repetition) توسط یک شخص ,از واکه ی گفته شده که توسط شخص دیگری ساخته شده‌است تولید می‌شود . این (تکرار گفتار)مستلزم داشتن ای توانایی است که افراد صدایی که از تلفظ صوتی شخص دیگری می‌شنوند را دریافت کرده وبصورت آوای خروجی مشابهی از دستگاه صوتی خود تولید کنند . این تقلید خروجی ورودی گفتاراغلب بطور مستقل از درک گفتار رخ می‌دهد . مثل دنبال کردن گفتار زمانی که یک شخص بطور ناخودآگاه کلمات شنیده شده درگوشی تلفن را بیان می‌کند . وشرایط آسیب شناختی پژواک گویی چنان که افراد خودشان کلماتی که  ....

ادامه نوشته

زبان مادری

زبان مادری

زبان اول (First language) یا زبان مادری به اولین زبانی گفته می‌شود که کودک تکلم به آن را یاد می‌گیرد.زبان اول( بعلاوه زبان بومي[۱])[۲]، زبان اصلي، زبان مبدا، زبان مادري يا مجموعه اصطلاحات بومي) زبان شخصي است كه از زمان تولدآن را آموخته و به بهترين وجه صحبت مي كند و اغلب معنايي براي همساني جامعه شناسي زبان است. در بعضي از كشورها، اصطلاحات زبان بومي يا زبان مادري بيشتر به زبان قومي يك فرد اشاره مي كند تا زبان اول او. در مقابل، زبان دوم زباني است كه   ....

ادامه نوشته

اکتساب زبان

اکتساب زبان

اکتساب زبان یا تحصیل زبان (Language acquisition) به فرایند پیچیدهٔ ایجاد و گسترش توان زبان‌دانی، سخن‌گویی، و تکلم در انسان اطلاق می‌شود.

پدیدهٔ پراهمیت اکتساب زبان توسط کودکان از جملهٔ مهمترین زمینه‌های پژوهشی در دانش امروزین و گستردهٔ زبان‌شناسی به حساب می‌آید. مطالعات زبان‌شناسان نشان می‌دهد که تحصیل و دریافت زبان انسان را به سیستم ذهنی قواعد و دستورات زبانی مجهز می‌نماید تا با استفاده از آن اشخاص قادر باشند باهم صحبت نموده، و منظور یکدیگر را ادراک کنند.[۱]

 تحصیل آواها و واج‌ها

از همان بدو تولد، کودکان در معرض بسیاری از انواع صداها قرار می‌گیرند. پیش از آنکه بتوانند به دریافت و کسب توانایی‌های زبانی نایل آیند، آنها نیازمندند که صداهای نامربوط به سخن و کلام انسانی را از آواهای گفتاری، مجزا و متمایز تشخیص بدهند. چنین به نظر می‌آید، که ریشه‌ها و بنیادهای این قدرت شگفت آور به همراه کودک و با خود او زاده می‌شود، چرا که، حتی تازه تولدیافته‌ها هم پاسخ‌های متفاوتی در مقابل آواها و نواهای انسانی بروز می‌دهند، تا در برابر صداهای دیگر. حتی پیش از پایان دوماهگی، اطفال نوزاد می‌توانند صدای مادران خود را بشناسند.

پانوشته‌ها

↑ pp. 361 - 362, Contemporary Linguistics

منبع :

http://fa.wikipedia.org/wiki/اکتساب_زبان

گفتار

گفتار

گفتار یکی از فرایندهای ارتباطی انسان‌ها است.

گفتار با بوجود آوردن صدا توسط دهان و تا حدودی بینی انسان بوجود می‌آید. در این فرایند دندان‌ها، زبان کوچک و بزرگ، حنجره و بینی نقش دارند.گفتار مهمترین روش ارتباط انسانی است.

گفتار عبارت است از شکل تلفظ شده ارتباطات انسانی که 

ادامه نوشته

زبان‌شناسی اجتماعی

زبان‌شناسی اجتماعی

زبان‌شناسی اجتماعی (Sociolinguistics) به مطالعهٔ تاثیرات گوناگون جوامع بر ویژگی‌ها و مدل‌های زبانی آنان می‌پردازد.

از جملهٔ فرضیه‌های اصلی در زبان‌شناسی جامعه‌شناسانه وجود و حضور دو فرایند مکمل هم در دینامیک ارتباط مابین زبان با فاکتورهای اجتماعی است. از یک دیدگاه، تفاوت‌های اجتماعی بین افراد ارتباط دوسویه با طرز و طریق سخن گفتن آنان دارد، و از جانب دگر، خود همین متفاوت شدن روش استفاده از زبان ملاکی برای تقسیم کردن اجتماعی محسوب می‌شود.[۱]

پانوشته‌ها

↑ زبان، فرهنگ، و ارتباطات. ص. ۴

منابع

منبع :

http://fa.wikipedia.org/wiki/زبان‌شناسی_جامعه‌شناسانه

زبان

زبان

زبان زبان یک سیستم قراردادی منظم از آواها یا نشانه‌های کلامی یا نوشتاری بوده که توسط انسانهای متعلق به یک گروه اجتماعی یا فرهنگی خاص برای نمایش و فهم ارتباطات و اندیشه‌ها به کار برده می‌شود.[۱]

تعریف دقیق‌تر

زبان مجموعه‌ای از نشانه‌های قراردادی‌است که در امتداد یک بعد (زمان) برای انتقال پیام استفاده می‌شود. منظور از امتداد یک بعد این است که هر نشانه از پس نشانهٔ دیگری به نوبت می‌آید. مجموعهٔ نشانه‌ها در طول زمان مفهومی در ذهن انسان شکل می‌دهد. ویژگی‌ای که  ...

ادامه نوشته

زبان اشاره

زبان اشاره

زبان اشاره زبانی ست که برای انتقال مفهوم به جای انتقال الگوهای صوتی، از الگوهای اشاره استفاده می‌کند.(ارتباط دستی،ارتباط غیر کلامی)-ترکیب همزمان اشکال دست، سازگاری و حرکت دستان، بازوها یا بدن، حالات صورت برای بیان افکار گوینده.

هرجا ارتباط ناشنوایان وجود دارد، زبان‌های اشاره بوجود می‌آیند. گرامرهای پیچیده ی زبان‌های صدها زبان اشاره [۱][۲] اشاره به طور قابل ملاحظه‌ای با گرامرهای زبان‌های گفتاری تفاوت دارند. در سراسر دنیا استفاده می‌شود و در هسته ی فرهنگی ناشنوایان می‌باشند. برخی از زبان‌های اشاره بعضی حرکات را از شناخت کلی کسب کرده‌اند، در حالیکه بقیه زبانها هیچ پایه‌ای ندارند.

تاریخ زبان اشاره

جان پابلو بونت، (تبدیل حروف و هنر برای تعلیم ناشنوایان به صحبت کردن)(مادرید سال۱۶۲۰). یکی از سوابق نوشتاری زبان اشاره در قرن پنجم قبل از میلاد مسیح ...

ادامه نوشته

زبان بدن

زبان بدن

زبان بدن (به انگلیسی: Body language) به انتقال پیام‌های غیر زبانی میان افراد که توسط اعضای بدن و حرکات صورت انجام می‌گیرد می‌گویند.

93 درصد ارتباط میان فردی را زبان بدن تشکیل می دهد. در حالی که تنها 7 درصد ارتباط میان فردی شامل گفتار است.

زبان بدن می تواند گویای وضعیت درونی فرد باشد. برای مثال می تواند خشم، خستگی، وضعیت آرام ، گیجی و دیگر نشانه ها را نشان دهد.

http://fa.wikipedia.org/wiki/زبان_بدن

تکامل رشدی در سایه تمرین سخنوری

تکامل رشدی در سایه تمرین سخنوری

سخن گفتن چنان شريف است كه پيام وحي با آن آغاز مي‌شود: «اقرأ باسم ربك الذي خلق». بخوان به نام پروردگاري كه تو را آفريد. 
نطق مايه تمايز انسان از حيوان است و از نظر روانپزشكي مراكز ويژ‌ه‌اي براي فهم گفتار و توليد گفتار در مغز انسان وجود دارد. 
با اين همه به گفته شيخ اجل سعدي: 
به نطق آدمي بهتر است از دواب 
دواب از تو به گر نگويي صواب 
مي‌گويند يك سال بيشتر طول نمي‌كشد تا كودك انسان سخن گفتن را بياموزد، اما براي آموختن خاموشي به يك عمر نياز است. 
در يك دوره مهم رشد كودك انسان كه از شش ماهگي آغاز مي‌شود و تا هفت سالگي ادامه دارد كودك مي‌تواند ظرفيت‌هاي ذاتي خود را براي سخنگويي تمرين كند و به اصطلاح مدارهاي عصبي گفتار را به كار بيندازد. 
اما اگر كودكي تا هفت سالگي از تمرين سخنگويي و شنيدن گفتار ديگران محروم بماند پس از آن قادر به گفتار نخواهد بود و جز اصواتي نامفهوم نمي‌تواند از گلوي خويش خارج كند. 
جنين در اواخر دوره بارداري نسبت به گفتار واكنش مثبت نشان مي‌دهد و پس از تولد هم زبان مادري توجه او را به صورت معني‌دار به سوي خود جلب مي‌كند. 
مراكز تكلمي مغز انسان چنان آفريده شده است كه كودك بي‌هيچ آموزش رسمي در عرض چند سال بدون آموزگار از دستور زبان آگاه مي‌شود و عموماً افعال و جملاتي كه به كار مي‌برد با قاعده‌تر از زبان بزرگسالان است. 
كافيست يكبار طرز جمع بستن واژه‌اي را بشنود، سپس بي‌مدد مربي مي‌تواند همه واژه‌ها را جمع ببندد. 
اجازه دهيد كلام را با حكايتي از سعدي به پايان ببرم كه مي‌گويد: دروغ گفتن به ضربت لازم (زخم كهنه) ماند كه اگر نيز جراحت درست شود، نشان بماند چون برادران يوسف كه به دروغي موسوم شدند، نيز به راست گفتن ايشان اعتماد نماند.

منبع :

http://www.iran-newspaper.com/1389/8/18/Iran/4646/Page/15/?NewsID=97476

دودیدگاه درباره ی زبان  

دودیدگاه درباره ی زبان 
 
 
 هنگامی که انسان با مقوله ها (چه فلسفی، چه اجتماعی، چه سیاسی ،چه فرهنگی و...) برخورد می کند، باتوجه به ظرفیت دهنی اش یا آن راسطحی می انگارد ویاهم برای کالبد شکافی بیشتر، با آن برخورد ژرف می کند.  


  هر مقوله ای درفرایند دستیابی، بادوریکرد روبه رو می شود؛ یکی سطحی ودیگری ژرفی.

به بیان روشن تر، هنگامی که انسان با مقوله ها (چه فلسفی، چه اجتماعی، چه سیاسی ،چه فرهنگی و...) برخورد می کند، باتوجه به ظرفیت دهنی اش یا آن راسطحی می انگارد ویاهم برای کالبد شکافی بیشتر، با آن برخورد ژرف می کند.

سرشت فردی انسان در واقع به گونه ی نسبی در فرایند دستیابی به مقوله ها، با همین دوکنش (سطحی وژرفی) عمل می کند.

با توجه به همین فرضیه، مقوله ی زبان هم چیزی است که در فرایند دستیابی به آن، ماباهمین دورویکرد سطحی وژرفی مواجه ایم؛ اما در گام نخست ببینیم این دورویکرد (سطحی وژرفی) چیست وچگونه در حوزه ی درک مااز زبان پدید می آید.


● رویکرد سطحی

در رویکرد سطحی، تعریف وتوجیه ما از زبان، برمی گردد به شناخت بسیار عمومی.

در شناخت عمومی، زبان بیشتر وسیله ویا ابزاریست برای انتقال پیام به خاطر فهمیدن وفهماندن.

باآن که این نگاه (شناخت) عمومی تاحد زیادی بازگو کننده مسؤولیت ذاتی زبان است؛ اما این توجیه وتعریف بیشتر جنبه ی ارتباطی{ پیام گیری وپیام رسانی} دارد.

برای کسانی که از چشم انداز کلی وعمومی به زبان می نگرند، زبان ابزاریست که توسط آن گپ می زنند، می نویسند، می فهمند ومی فهمانند، وفراتر ازافهام وتفهیم، دلچسبی بیشتربه درک حوزه های کاربردی دیگرزبان ندارند).

مسأله شناخت یانگاه عمومی ما از زبان که در برگیرنده ی روند "افهام وتفهیم" است، بی تردید به معنای بحث ابزاری بودن زبان است که برمی گردد به همان رویکرد سطحی از زبان.

باتوجه به این که مهمترین اصل در زبان که خصوصیت ماهوی آن در روند تأمین ارتباط نیز پنداشته می شود مسأله گیرنده گی ودهنده گی پیام است ؛ اما با پژوهش بیشتر در رویکرد ژرفی، زبان افزون بر ماهیت تأمین ارتباط ووظیفه ی افهام وتفهیم، شکل دهنده ی مقوله ها ومفاهیم دیگر مانند: فلسفه، هنر،هویت و... نیز است که با استناد به مسأله رابطه زبان با همین مفاهیم ومقوله ها ویاهم زاده شدن مقوله های دیگر از دامن زبان، برخورد سطحی ما از زبان عوض می شود ورویکرد دستیابی ما از زبان، بیشتر جنبه ی ژرفی پیدا می کند.

 

● رویکرد ژرفی

در رویکرد ژرفی، زبان تنها ابزاری برای انتقال پیام وشکل دهی روند افهام وتفهیم نیست؛ بل زبان، پدیده ای است که در ارتباط با مقوله ها ومفاهیم دیگر مانند: تأریخ، فلسفه، ادبیات، هنر، هویت ، سیاست، اجتماع، زیبایی و... بررسی می شود وفرایند ایجاد، وتأثیردهی وتأثیر گذاری آن برخودش، پدیده ها ومقوله های دیگر، مورد پژوهش وشناسایی قرار می گیرد.

زبان در حوزه ی مطالعه ژرف (رویکرد ژرفی) تنها از چشم انداز موارد ارتباطی یا آن چه به آن روند فهمیدن وفهماندن می گویند بررسی نمی شود؛ بلکه در حوزه های دیگر مانند: زبان شناسی، جامعه، سیاست فرهنگ و... مورد شناخت قرار می گیرد واز توجیه وتعریف عمومی که همان ماهیت ابزاری بودن آن برای انتقال پیام است، فراتر می رود.

 

● دودید گاه در باره ی زبان

دید گاه نخست مربوط می شود به "پَل ریکور".

"ریکور" درکتاب"زنده گی دردنیای متن" (ترجمه ی بابک احمدی) دربحث جالبی که در باره ی زبان شعر دارد، مسأله ابزاری بودن زبان را در شعر (وبه همین قیاس در حوزه ی ادبیات) رد می کند وبه این باور است که:" زبان، ابزاری برای بیان صرف نیست؛ بلکه در حوزه ی شعر، زبان برای تعالی بخشیدن خود زبان است".

این اشاره ی ریکور در مورد زبان شعر، بی تردید خصوصیت ابزاری بودن محض زبان را رد کرده وبرای رشد زبان ، فضای گسترده تری را باز می کند.

این نگاه "ریکور"، درست خلاف نگاه متفاوت در حوزه ی دید عمومی است که زبان را تنها پدیده ای می داند ابزاری که فقط در خدمت مطلق بیان است وفراتر از عملیه ی ابزاری بودن، کنش دیگری ندارد.

باآن که این نگره ی "ریکور" در زمینه ی رابطه زبان وشعر(زبان شعر) صرفا" در برگیرنده ی زبان ادبی ونگاه ادبی به زبان است ونه واکاوی همه فرایند های علمی زبان ؛ اما از آن جایی که زبان شعرهم بخشی از فرایند تأمین ارتباط است، بحث ابزاری بودن محض زبان از دیدگاه اومنتفی دانسته می شود.

دیدگاه دوم مربوط می شود به "چارلز هیومن" انگلیسی که زبان را افزون برخصوصیت کلی تأمین ارتباط وپیام رسانی، مقوله ی بسیار گسترده تری می داند که با فلسفه وفرهنگ همزاد است.

هیومن می نویسد: "زبان، همزاد فلسفه وفرهنگ است؛ زیرا وقتی نخستین اندیشه در ذهن شکل گرفت وسپس برزبان آمد، نخستین اندیشه ی فلسفی ورویکرد فرهنگی که همانا در ذات زبان است، نیز زاده شد" (۱)

اشاره ی "چارلزهیومن"، در فرایند رویکرد ژرفی (یانگاه ژرفی ، در باره ی زبان) بدون تردید، بحث ابزاری بودن زبان را در رویکرد سطحی از زبان اگر به گونه ی قطع، منتفی ویا رد نمی کند، دست کم این نکته را روشن می سازد که تنها وظیفه ی ماهوی زبان، انتقال پیام وکنش افهام وتفهیم نیست؛ بلکه ازچشم انداز ژرفتر ، زبان در تولید، باز آفرینی وگسترش مقوله های دیگر نقش برازنده ای دارد وهمپا باپدیده های دیگر در فرایند ژرفی، باید مورد پژوهش وشناسایی قرار گیرد.

 

● فرجام بحث

بربنیاد موارد ی که در بحث رویکرد های "سطحی وژرفی"، در باره ی تعریف وتوجیه ما از زبان مطرح گردید، گفته شد که زبان در دریافت سطحی ما، پدیده ای است که تنها عملیه ی انتقال پیام را در مرحله ی گیرنده گی ودهنده گی برای ایجاد ارتباط شکل می دهد؛ اما در مرحله ی دریافت ژرفی ما، زبان پدیده ای است که افزون برایجاد روند افهام وتفهیم، در تولید، بازآفرینی ورابطه با مقوله ها وپدیده های دیگر مانند: فلسفه، فرهنگ، هنر، جامعه، هویت، سیاست و ... نقش ویژه یی دارد.

نقش فزاینده ی زبان در تولید، بازآفرینی ورابطه با مفاهیم ومقوله های دیگر، به درستی این نکته را روشن می کند که زبان، افزون برهمان کنش کلی وعمومی ایجاد رابطه(شکل دهی روند افهام وتفهیم ) مقوله ی چندلایه ای است که باید به دقت درزمینه های دیگرنیز مورد پژوهش قرار گیرد.
 
   جاویدفرهاد
چارلز هیومن، نگرشی برزبان،ترجمه: امیرالهی کلام، مجله ی توشه،ایران، شماره ۲۷، بهمن ۱۳۸۸ ، نشر کاپو، ص ۴۷ .  
 
   مقالات ارسالی به آفتاب  
 

آشنایی با هوش های هشت گانه انسان : هوش زبان شناختی

آشنایی با هوش های هشت گانه انسان : هوش زبان شناختی

هوش تصویری
هوش تصویری یا فضایی یعنی توانایی تجسم تقریبا هر چیزی حتی تجسم فکر‌ها؛ یعنی اینکه وقتی به شما مي‌گویند دموکراسی، بتوانید برای مفهوم دموکراسی، یک تصویر ذهنی از آدم‌های یک جامعه دموکرات در ذهنتان بسازید.
اگر خیلی باهوش باشید، مي‌توانید همین تصویر را تغییر بدهید طوری که  ....

ادامه نوشته

سه كاركِرد بنيادي زبان

سه كاركِرد بنيادي زبان

 

زبان ابزاري آن‌چنان ظريف و پيچيده‌است كه ممكن‌است چندگونگی كاربرد آن‌ از نظر پوشيده بماند. ما بطور طبيعي ميل به ساده‌سازي داشته، اما عدم توجه به بستر كارگيري زبان و اغراض متنوعي كه زبان به خدمت آنها درمي‌آيد، ممكن‌است مارا در كج‌راهي ناشي از واژه‌ها و گفتار قراردهد. واژه‌ها هميشه به‌انجام وظيفه ‌آنچه در ظاهر نموده ‌مي‌شوند نيستند.

 

        منطقدان بطور عمده به زبان از آن جهت كه بگونه آگاهمندانه بکار برده شود علاقمند است— يعني، در تاييد يا انكار گزاره‌ها، پيكربندي استدلالها، ارزیابی استدلال، و نظاير آنها. كاربرد آگاهمندانه زبان آنگاه كه با كاربردهاي ديگر آن همراه گردد، ميتواند بهتر فهميده شود.

يكي از تاثيرگزارترين فيلسوفان قرن ‌بيستم لودويك ويتگنشتاين، [بررسي‌هاي فلسفي (1953)]، براستي پاي ميفشارد كه ”كاربرد‌هاي بيشماري براي آنچه آنها را ‌«نشانه»، «واژه»، «جمله»‌ مي‌ناميم وجود‌دارد.“ ازجمله نمونه‌هايي كه ويتگنشتاين اشاره ‌ميكند: فرمان‌دادن، وصف ظاهر اشياء يا ارايه اندازه‌هاي آنها، گزارش رويدادها، گمانه‌زني در باره يك رويداد، ساخت و آزمون فرضيه‌ها، نمايش نتايج يك آزمون بصورت جداول و نمودار، ساخت يك داستان، رفتار نمايشي، آواز‌ خواندن، طرح چيستان، ترجمه از زباني به زبان ‌ديگر، ساخت لطيفه، حل يك مساله بشيوه رياضي، انديشيدن، دشنام دادن، نفرين كردن، احوال‌پرسي، و نماز و عبادت.

در مقابل اين‌همه گونا‌گونيِ شگفت‌آورِ كاربرد‌هاي زبان، مي‌توان نوعي طبقه‌‌بندي سه‌گانه را برآن تحميل‌كرد: آگاهمندانه، سخنورانه، و خواستاري. سودمندي فراوان اين تقسيم سه‌گانه توسط بسياري از نويسندگان متون منطق و زبان‌ آزموده ‌شده ‌است.

 

1.    نخستين اين سه كاربرد زبان عبارت ‌است از برقراري ارتباط براي انتقال آگاهي‌ها( اطلاعات). بطور معمول اين كار با تاييد(يا انكار) وقالب‌ريزي آن در گزاه‌ها انجام مي‌پذيرد. زبان جهت تاييد يا انكار گزاره‌ها، و يا ارائه استدلال به‌كار‌ گرفته‌مي‌شود. اين موارد كاركِرد زبان را آگاهمندانه ناميده. مراد ما در اينجا از واژه آگاهي مشمول آگاهي نادرست نيز هست: گزاره‌هاي‌ درست و نادرست، و همينطور استدلالهاي صحيح و استدلالهاي ناصحيح. كاربرد گفتار آگاهمند، توصيف جهان و استدلال براي آن[[توصيف]] ‌است، فارغ ار آنكه واقعيات انتسابي مهم است يا نه، كلي است يا جزئي. ثبت برسيهاي نجومي، حوادث تاريخي، جغرافيايي از نمونه كاربردهاي آگاهمند زبان هستند.

 

2.    همانگونه كه سرراست‌‌ترين نمونه سخن آگاهمند را درگزارشات دادگاهي يا آزمايشگاهي مي‌توان يافت، بهترين نمونه‌ها را نيز وقتي زبان به‌خدمت سخنوري است را ميتوان در اشعار غنايي و [[وصف‌حال]] پيدا نمود. [[خاقاني هنگام گذر از ويرانه‌هاي تاق كسري در بيتي از قصيده معروف خود مي‌گويد:

 

يـك ره ز لب دجـله منــزل بــه مدايـن كـن                 وز ديـده دوم دجـله برخـاك مداين ران

خود‌دجله‌ چنان‌ گريد، صددجله‌ خون‌ گويي‌    كز گرمي‌ خونابش‌ آتش‌ چكد ازمژگان{+}]]                                               
وي برآن نيست كه نظريه‌اي تاريخي را به آگاهي ‌ما رسانده، او حسرت آميخته به ‌تحسين خود را از عظمت ويران‌شده 
بازنمون مي‌كند. آنچه ميگويد در باره صحنه‌ مقابل خود است، و درست نيز هست، اما غرض اصلي او گزارشي آگاهمندانه از منظره مقابل نيست. شور و حالي است كه به ‌او حاصل شده و مي‌خواهد اين شور حال را در ما بيانگيزاند. وظيفه زبان در كاركرد سخنورانه بروزدهنده ياانگيزاننده احساس است.

 مراد ما از واژه ”سخن“ در دراينجا بسي باريك‌تر از كاربرد همگاني آن است، كه در وسيع‌ترين كاربرد گاه مراد از از اين واژه، مفهومي نزديك به خود زبان است. منظور ما از سخنوري همان است كه در انتهاي پاراگراف قبل آمد بوده. بنابراين كاركِرد سخنورانه زبان عبارت‌ است از بيان و  انتقال احساسات، انگيزه‌ها و گرايشها.

كاركِرد سخنورانه زبان هميشه بگونه شعر نيست. ما تاسف‌ و پشيماني خود را با عباراتي نظير “چه بدشد،“ يا “چه حيف،“ و يا احساس ذوق، تشويق و تعجب را با عباراتي نظير “چه عالي!“، “آفرين“، “ يا “عجب!“ بروز ميدهيم. عواطف شديد را عشاق همراه با زمزمه‌هاي تنهاييِ خود و با گله و ستايس از معشوق نشان مي‌دهند. احساس يك پرستشگر از هيبت وحيرت گستردگي جهان رازآلود ميتواند با نواي موزون نماز نمود‌ يابد. اين نوع دوم كاربرد زبان به قصد ارتباط براي انتقال آگاهي‌ها نيست بلكه بيان انگيزه، احساسات و گرايش‌ها است. گفتار سخنورانه از آن جهت كه سخنورانه هست نه درست‌ است و نه نادرست. بكارگيري و قضاوت درستي و نادرستي، صحت و ناصحتي، براي غزلي عاشقانه از دست‌دادن آن و باختن ارزشهاي گرانبهاي آن‌ است. البته بعضي اشعار ممكن است جنبه آگاهمند نيز داشته كه در خور اهميت نيز باشند. اشعاري كه به نوعي در بردارنده انتقاد از زمانه و پيشنهاد براي گزيدن روشي از زندگي است در دنياي ادبيات كم‌ نيستند. اما اين‌گونه اشعار جنبه‌اي بيش از صرف سخنوري دارند. ميتوان گفت آنها  "كاربرد ممزوج" يا كاركِرد چند‌گانه‌اي را عهده‌دار هستند. اين نكته در بخش بعد بيشتر مورد بحث واقع قرار ‌خواهد گرفت. از جمله ميتوان اين بيت از حافظ را شاهد مثال آورد:

 

[[بنشين بر لب جوي و گذر عمر ببين    كايـن اشــارت ز جـهـان گــذران  مارا بس

  نــقـد بازار جهـان بنـگـر و آزار جهـان     گر شمارا نه بس اين سودوزيان مارا بس{++}]]

 

 سخن‌(به معناي گفته شده) را مي‌توان به دو مؤلفه تجزيه و تحليل كرد. وقتي فردي در تنهايي به نفرين و دشنام ميپردازد، شعري مي‌سرايد كه بناندارد به كسي نشان‌دهد، يا در خلوت خود به پرستش مي‌پردازد، كاركرد زبان در بيان احساسات فرد به‌كار گرفته شده‌است، اما هيچ قصدي نيست تا احساس مشابه‌اي را در فرد ديگري برانگيزاند. از طرف‌ديگر، خطيبان بدنبال ورود به ديگران هستند، عاشقي كه تمنيات خود از معشوق را به‌زباني عاشقانه بيان‌ميكند، وقتي انبوه جمعيت به تشويق قهرمانان تيم مورد علاقه خود مي‌پردازند، زبان نه تنها براي بروز احساس بكار ‌رفته بلكه ميخواهد وظيفه سرايت و انتقال اين احساس مشابه را به ديگران نيز عهده‌دار گردد. گفتار‌ سخنورانه ازاين قرار به بازنموني احساسات گوينده يا انگيزش احساسات معيني در مخاطب ميپردازد. و البته مي‌تواند هردو نيز باشد.

 

3.     زبان وظيفه سومي نيز دارد، كاركرد خواستاري براي هنگامي كه غرض آن درخواست براي انجام يا جلوگيري از انجام عمل آشكاري است. روشن‌ترين نمونه‌ اين كاربرد زبان، فرمان يا درخواست است. وقتي مادري از فرزند كوچك خود مي‌خواهد كه دستهايش را قبل از شام بشويد، غرضي جهت انتقال آگاهي( اطلاعات) يا سخنوري يا انگيزاندن شور و احساسي هرگز در ميان نيست. زبان به‌خاطر آنكه موجب نتيجه‌اي شود بكار‌گرفته شده‌ است. همينطور وقتي قصد خريد بليط سينما را داريم و به فروشنده بليط گفته: "لطفاً دوتا"، زبان خواستاري بكار ‌رفته‌ تا موجد عملي شود. بين فرمان و درخواست ممكن است تفاوتي هشيارانه موجود ‌باشد-- اكثر فرامين را با تغيير آهنگ كلام ويا فقط با افزودن عبارت "لطفاً" يا "خواهش مي‌كنم“ در ابتدا ميتوان به درخواست تبديل‌كرد. پرسش را نيز هنگامي ‌كه، غرض از بيان آن درخواست جواب است ميتوان در رده خواستاري جاي‌ داد. در صورتهاي آشكارا امري، گفتار خواستاري نه درست‌ هست ونه نادرست. ممكن‌است نسبت به انجام يك فرمان ناموافق بود، اما هرگز نمي‌توان با راستي يا ناراستي فرمان ناموافق ‌بود(فصل1، گزاره)، زيرا اين عبارات كاربردي در اين موارد ندارند. اما بهرحال فرمان و درخواست ويژگي‌هاي ديگري‌دارند-- مسئولانه و غيرمسئولانه، حق و ناحق- كه به شكلي شباهت به درستي و نادرستي گفتار‌ آگاهانه دارند. در فصل يكم ديديم كه، ميتوان براي عملي كه انجام يافته استدلال كرد، و هنگامي‌كه گزاره‌هاي اين استدلال توام با فرمان است، كل آن مي‌تواند به‌عنوان يك استدلال در نظر گرفته‌شود. براي نمونه:با احتياط رانندگي كنيد. بياد آوريد درسرزمينِ قبرها چه بسيار مشتاقانه چشم‌براه آنانند كه حق‌تقدم دارند.{2} براي استدلالي گرفتن اين‌گونه گفتار‌هاي تهديد‌آميز مي‌توان انگاشت كه گيرنده دستور بايد يا مي‌تواند فرمان ‌را اجرا ‌نمايد. جهت كاوش در اين‌نوع مسائل، بعضي محققان باب توسعه “منطق الزامات“ را گشوده‌اند كه بحث آن خارج از حوصله اين كتاب بوده{3}.

 

 

 

پانوشت ها

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۲-Ann Landers, “You Could Be Dead!” ,  syndicated column, 26 August 1988.

3-خوانند‌گان‌علاقمند مي‌توانند به Logic of commands از Nicholas Rescher (London: Rutledge & Kegan Paul,1966)مراجعه نمایند.

+و ++- در متن اصلي اشعار زير آمد اند،

                   + شعر زير توسط John W. Burgon در باره آثار باقيمانده شهر باستاني Petra در حوالي بحرالميت واقع در اردن امروز، سروده شده:

 

Match me such marvel, save in Eastern—

A rose-red city—“half as old as time”     

 

++   از Robert Browning:

                                                !Grow old along with me

                                                The best is yet to be,

                                The last of life, for which the first was made.

 

منبع :

آموزش گویندگی

آموزش گویندگی

از ابتدا تفكر انساني كامل بوده است ولي خط به مرور شكل گرفته است علايم نگرشي احتمالاً از مراكز ديني به نقاط ديگر راه يافته و در آن مكانهابه وجود آمده است از صداها، حروف شكل گرفته اند. زبان تا قبل از اختراع راديو و تلويزيون به دو شكل اساسي مشاهده شده است: 1- ملفوظ  2- مكتوب

زبان وسيله انتقال مفاهيم و ارتباط در خانواده است كودك مي آموزد اشتباه مي كند و تصحيح مي شود با اشتباه و تصحيح است كه به شكل اصلي زبان دست مي يابد سن يادگيري زبان در كودك 10 يا 12 سالگي است بعد از اين سن ديگر تكرار تمرين قدرت يادگيري است با شكلهاي نوشتاري آشنا مي شود در سنين داستان كودك علايم نوشتاري مي آموزد . شنيدن و گفتن نوشتن و خواندن چهار شكل زبان هستند.
" زبان معيار" راديو و تلويزيون يك زبان ديگر هم خود به خود به وجود آمد زماني كه قاعده دارد زبان بيان يا زبان معيار شكل پنجم زبان است " زبان معيار بايد قابل دريافت و درك براي تمام ايران باشد."
زبان شعر همان زبان ملموس و ظاهري نيست بلكه معاني عرفاني هم دارد هنر وارش يعني پچيدگي زبان در گذشته هاي دور بوده است يعني كلمه ايي گفته مي شده و چيز ديگري نوشته شده است .زبان استاندارد زبان قشر تحصيلكرده مركز حكومتي است زبان معيار را همه افراد مملكت در ك مي كنند منظور راديو نيز رساندن پيام به كل ايران است درگذشته ماندني ترين شكل زبان شكل مكتوب بود .از نظر زبانشناسي هيچگونه تلفظي غلط نيست از نظر ادبي ايراد دارد چون ادبيات مكتوب است و لهجه مجموعه ايي از اجزاء است " خواندن در راديو يعني زبان معيار ولي در حالت عادي يعني در ك نوشتن.


زبان
زبان مانند سرزمين است . حدو مرز و هويت دارد اگر لغتي وارد زباني شود و حدو مرز نداشته باشد آنگاه زبان هم بي حاكميت و استقلال است هيچ زباني در دنيا نمي تواند وجود داشته باشد كه مستقل و مرزدار نباشد
زنده بودن زبان يعني  لغتي را از زبان ديگري مي گيريم و بعد مالك آن مي شويم  راديو به دليل ارتباط ، ايجاد و حفظ ارتباط فعاليت مي كند، گوينده فردي است با توانایي هاي ذاتي و اكتسابي.  ذاتي يعني ساختمان اندامههاي گفتاري مناسب باشد،  اكتسابي يعني شخص در خانواده، مدرسه و اجتماع  آموخته باشد.
شكل هاي مختلف زبان و نگارش را كاملاً بشناسد و بتواند از تمام سواد و آگاهي و دانش خود براي بيان استفاده كند كه منظور از همه اين مطالب زبان معيار است زبان فارسي ، زبان دوم عالم اسلام است به تعبيري حتي بيشتر از زبان عربي به اسلام خدمت كرده است ايرانيهابراي زبان عربي قواعد پيدا كردند و صرف و نحو را به وجود آوردند .زمان براي شنونده راديو فقط يكبار است بنابراين بايد مفهوم كامل را درك كند براي تلفظ معيار در راديو و تلويزيون رععايت نكات زير ضروري است.

 
كلمه و تلفظ اصلي آن
اين كلمه در طول زمان دستخوش چه تغیيراتي شده و اكنون در جامعه به چه شكلي مورد استفاده قرارمي گيرد


ديدگاه زبانشناسي
ديدگاه آموزشي راديو و تلويزيون در جامعه براي ارائه و آموزش اين زبان درك و دريافت مغز و نقش اصلي را در گويندگي دارد

 شكل پنجم زبان يا گويندگي پيچيده ترين شكل زبان است قواعد بايد به كار گرفته شود تلفظ كامل در كلمات و حروف باشد
صدا بايد سليس و روان باشد صدا بايد طبيعي باشد قابل درك و روشن و واضح باشد صداي زنان بافركانس زير و صداي مردان با فركانس مي باشد
صدا قدرت ما نور و انعطاف داشته باشد به راحتي بتواند تمام مفاهيم را بيان كند اصول زبان فارسي رعايت شود مصوتهاي كوتاه و بلند كاملاً رعايت شود
گوينده به مناسبت معني ومفهومي كه از كلمات درك مي كند حس مي گيرد كار گوينده انتقال مفاهيم است بنابراني نيازي به حس نيست 

 منبع :

http://mojri3.blogfa.com/post-52.aspx

گوشه ای از روانشناسی صدا در قرآن

گوشه ای از روانشناسی صدا در قرآن

 

در قرآن کریم آیات و اشارات تأمل انگیزی درباره‌صدا وجود دارد.

1. چند آیه هست که از صدای بلند و بی‌ملاحظه بانگ برداشتن انتقاد کرده است: «واقصد فی مشیک واغضض من صوتک إنّ انکر الاصوات لصوت الحمیر؛ و در راه رفتنت میانه‌روی کن و صدایت را آهسته بدار، چرا که ناخوشترین آوازها بانگ دراز گوشان است» (سوره لقمان، آیه19). در این آیه و آیات نظیر آن، خداوند درباره بلند نکردن صدا، پند و رهنمود اخلاقی می‌دهد. به ویژه به اعراب (که نباید با عربها اشتباه کرد؛ زیرا اعراب در عرف قرآن به اهل بادیه که بی‌فرهنگ هستند اطلاق می‌گردد) و نیز آنان که بی‌ملاحظه یا بی توجه هستند، می آموزد که وقتی در حضور پیامبر‌(ص) هستند، آهسته حرف بزنند و صدای خود را بلند نکنند؛ و از این جمله است آیه:‌«یا ایها الّذین آمنوا لاترفعوا اصواتکم فوق صوت النّبِّی ولاتجهروا له بالقول کجهر بعضکم لبعض أن تحبط اعمالکم وانتم لاتشعرون. انَّ الّذین یغضّون اصواتهم عند رسول‌الله اولئک الّذین امتحن اللّه قلوبهم للتَّقوی لهم مغفرة وأجر عظیم. إنّ الّدین ینادونک من وراء الحجرات اکثرهم لایعقلون؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید، صداهایتان را از صدای پیامبر بلندتر مسازید؛ و در سخن گفتن با او، مانند بلند حرف زدنتان با همدیگر، بلند حرف مزنید، مبادا که اعمالتان تباه شود و آگاه نباشید. بی‌گمان، کسانی که صداهایشان را نزد پیامبر خدا [آهسته و] پوشیده می دارند، اینانند که خداوند دلهایشان را به تقوا پالوده است‌؛‌ایشان از آمرزش و پاداشی عظیم برخوردارند. بی‌گمان، کسانی که تو را از پشت درِ حجره‌ها صدا می‌زنند، بیشترشان نابخردند» (سوره حجرات، آیات2 ـ4).

2. مورد دیگر از توجه به صدا، در مورد همسران رسول‌اللّه است، که خداوند به آنان پند و آموزش می‌دهد که با بیگانگان (مرد اجنبی، ارباب رجوع پیامبر(ص) و دیگران) کاملاً‌جدی حرف بزنند و لطافت و نرمی و نازکی را از صدای خود بگیرند، چرا که بیماردلان به خیالات خام و ناروا خواهند افتاد و این در شأن همسران رسول‌الله‌(ص) نیست که مواظب ظرافت صدا و حرف زدنشان نباشند. در مجموع، ایرادی اگر هست، متوجه کژاندیشان و بیماردلان است، نه همسران و حرم پاک رسول خدا‌(ص). در این‌باره در سوره احزاب می‌فرماید: «ای زنان پیامبر، شما همانند هیچ یک از زنان نیستید [و برتر و مسؤول‌ترید]، چون رعایت تقوا کنید، پس در سخن نرمی نکنید که فرد بیمار دل به طمع [خام ] افتد؛‌و سخنی سنجیده بگویید.» (سوره احزاب، آیه32).

3. مورد سوم در مورد مخالفان و منافقان است. می‌فرماید:‌«آیا بیماردلان پنداشته‌اند که خداوند هرگز کینه‌ها را آشکار نمی‌سازد؟‌و اگر بخواهیم، آنان را به تو می‌نمایانیم، آن گاه ایشان را به سیمایشان می‌شناسی و آنان را از آهنگ سخن‌شان می‌شناسی؛‌و خداوند [ظاهر و باطن] اعمالتان را می‌داند» (سوره محمد، آیه29ـ30). نکته ظریف این است که خداوند به پیامبرش می‌فرماید: «لتعرفنّهم فی لحن القول؛ و آنان را از آهنگ سخن‌شان می‌شناسی». و این مبتنی بر این واقعیت روانشناختی انسانی است که روح و روحیه و حالت روحی و روانی شخص، در صدایش منعکس می‌شود و ما امروزه از ورای سیم تلفن، با آنکه از طرف گفت‌و‌گوی خود کیلومترها یا فرسنگها یا حتی قارّه‌ها فاصله داریم، از لحن صدای او حالت روحی‌اش را تشخیص می‌دهیم؛ یعنی از چیزی و کیفیتی که به محتوای کلام او مربوط نیست، بلکه به بافت صوت و صدا و طرز و لحن ادا مربوط است.

4. مورد دیگر، که باز هم به روانشناسی انسانی در مورد صدا مربوط است، این است که آدمهای ناامن و منافقِ آشفته خاطر، که بر اثر نفاق و تظاهر، ناامنی خاطر یافته باشند، ظاهراً آرام و باطناً بی‌قرارند و هر صدای نا‌به هنگامی، آنان را دو چندانِ دیگران هراسان و آشفته و نگران می‌سازد: «و‌چون‌ایشان را بنگری، بدنهای ایشان تو را به شگفت آورد؟ و چون سخن گویند، به سخنانشان گوش دهی، گویی آنان همانند الوارهای تکیه داده بر دیوارند، هر بانگی را بر ضدّ خویش می‌انگارند، آنان دشمنند، از آنان برحذر باش. خداوند لعنتشان کند، چگونه بیراهه می‌روند» (سوره منافقون، آیه4).
 
منبع :

http://www.hawzah.net/hawzah/Magazines/MagArt.aspx?MagazineNumberID=5253&id=48090

بررسي نقش زبان از منظر روانشناسي و تعليم و تربيت؛ كليدي براي گنجينه انديشه ها  

بررسي نقش زبان از منظر روانشناسي و تعليم و تربيت؛ كليدي براي گنجينه انديشه ها 
 

كاظم كاهاني مقدم
اشاره: شناخت ويژگيها و تواناييهاي آدمي از ديرباز مورد توجه دانشمندان بوده است. اديان آسماني نيز كه هميشه بهترين راهنماي بشر بوده اند، وي را در شناخت و تعليم و تربيت ابعاد وجودي خود متذكر شده اند. براي شناخت انسان، بشر هيچ راهي ندارد جز اينكه دست به سوي خالق انسان دراز كند و از او كه عليم كامل است، كسب اطلاع نمايد. با وجود اين، علاقه بشر به شناخت جنبه هاي مختلف جسماني و رواني خود موجب شده است كه دانشمندان جهان با ايجاد تخصصهاي فراواني در اين زمينه ها، به كشف گوشه هايي از آيات الهي در وجود انسان نايل گردند. يكي از اين آيات الهي، زبان و زبان آموزي است.


زبان نيز از شگفت ترين و اعجاب انگيزترين پديده هايي است كه در وجود آدمي به وديعت نهاده شده است كه پيچيدگي و اهميت آن، تحقيق و مطالعه بيشتري را مي طلبد.

زبان چيست؟
زبان مجموعه اي از علايم و نشانه هاي قراردادي است كه هر ملت براي تفهيم نظرات و نيات خود آنها را به كار مي گيرد. زبان گرانبهاترين و باارزش ترين ميراث هر ملتي است كه نقش عظيمي در تغيير و تحول و تكامل دانش بشري داشته و دارد و به منزله كليدي است كه درهاي علوم و انديشه هاي بشري را مي گشايد و آدمي را به گنجينه هاي دانش و فرهنگ و تمدن مي رساند. فرهنگ و تمدن هر ملتي براساس زبان استوار است. زبان ملتي كه دامنه توانايي اش در بيان مفاهيم گسترده تر و در تفهيم نيازمنديهاي معنوي و مادي عصر خويش موفقتر باشد، پيوند ناگسستني با زبان دارد و استقلال هر ملتي بر پايه فرهنگ آن استوار است. قدما انسان را حيوان ناطق دانسته اند و همين نطق و زبان به آدمي امكان مي دهد كه بتواند با همنوعان خويش ارتباط برقرار نمايد و به تبادل افكار و عواطف بپردازد. علاوه بر اين، زبان وسيله اي است براي ارتباط و تبادل تجربيات و در نتيجه ايجاد تفاهم و تعادل.
به تعبير بهتر، زبان واسطه اي بين فكر و عمل ما و وسيله مهم ارتباطي با ديگران و همچنين با گذشتگان و آيندگان است. زبان، وسيله سازگاري فرد با محيط، وسيله تحصيل علم و دانش و كسب تجربه، و وسيله اي براي تحكيم روابط ملي است.
زبان به معناي اعم آن عبارت است از تمام وسايل لفظي و غيرلفظي كه براي ايجاد ارتباط و تفاهم ميان موجودات زنده به كار مي رود. آدمي با چهارده زبان سخن مي گويد و مي تواند به انواع مختلف نيات خود را به ديگران منتقل سازد.
بنابراين، زبان نقش بسيار مهمي را در زندگي بشر ايفا مي كند. توانايي به كارگيري زبان از تفاوتهاي مهم بين انسان و حيوان است؛ تفاوتي كه فاصله عظيمي بين اين دو موجود ايجاد نموده است. در اهميت زبان همين بس كه گفته اند: هر كس چند زبان بداند، به منزله چند نفر است كه به همان اندازه از زندگي سهم بيشتري مي برد و لذات فراوانتري كسب مي كند. روانشناسي اجتماعي نيز ثابت كرده است افرادي كه از غناي زباني بيشتري برخوردارند، از شادابي و نشاط و تحرك بيشتري نيز بهره مندند و فعاليتهاي اجتماعي افراد ارتباط مستقيم با قدرت بيان آن دارد و كساني كه از اين موهبت الهي نصيبي نبرده اند و از نظر ابراز عقايد و افكار ناتوانند، اغلب عصباني، خجول، نااميد، كم رو، تنبل و افسرده اند و از كسب موفقيتهاي اجتماعي محرومند.
هنر زبان در چگونگي انتقال افكار و نظرات و توانايي به كارگيري كلمات نهفته است. ادبيات نيز هنر بيان نيات به وسيله زبان است. ادبيات وسيله اي است هنرمندانه براي تبيين افكار، احساسات، عواطف و عقايد بشر. اين است كه زبان ادبي هنرمند است، زبان دستگاه سمبليك كه تركيبي از نشانه ها و علايم قراردادي است، نمايشگر معاني و مفاهيم ذهني هستند و منظور و مقصودي اظهار مي دارند.
بنابراين، از آنجا كه زبان در پرورش قواي فكري و روحي هر جامعه و ارتقا و تكامل يك نسل نقش مهمي را ايفا مي كند، لازم است مربيان و معلمان در امر آموزش و پرورش، تعليم زبان را سرلوحه كار خود قرار دهند و با تقويت زبان كودكان، زمينه پذيرش هر نوع دانشي را براي آنان فراهم سازند.
آنچه فرا روي خوانندگان قرار مي گيرد، سعي دارد به بررسي شاخه روانشناسانه زبان و نيز نقش آن در تعليم و تربيت بپردازد.

روانشناسي زبان
قبل از بررسي روانشناسي زبان، بايد اشاره مختصري به زبانشناسي داشته باشيم و فرق آن را با روانشناسي زبان بدانيم. روانشناسي زبان، هم از نظر موضوع مطالعه و هم از نظر روش تحقيق، با زبانشناسي فرق مي كند. زبانشناسي با موضوع محدود و كاملا مشخص شده اي سر و كار دارد؛ يعني زبان به عنوان دستگاهي از نشانه ها و علايم از پيش توسط نسلهاي گذشته ساخته و پرداخته شده است، ولي با چگونگي عمل سخن گفتن و علل رواني سخنوري و عوامل فيزيولوژيكي و رواني و اجتماعي تغييرات زبان سر و كار ندارد. در حالي كه روانشناسي زبان با عمل سخن گفتن و عوامل رواني و رابطه زبان و انديشه سر و كار دارد.
زبانشناسي به اعتبار مباحث مختلفي كه در دستور زبان وجود دارد، به بخشهاي زير تقسيم مي شود:
1- فونتيك يا دانش صوت شناسي كه فقط اصوات و تغييرات آن را در سير زمان مطالعه و مقايسه مي كند.
2- مورفولوژي يا دانش اشكال و شكل شناسي كه از اشتقاق لغات و تعريف واژه ها گفتگو مي كند.
3- Syntax- نحو، كه از دانش جمله بندي و قواعد آن سخن مي گويد.
4- Semasiologie يا علم معاني و بيان كه روابط لفظ و معني و دلالت را بررسي و مطالعه مي كند.
در حالي كه روانشناسي زبان مطلب زير را مورد مطالعه و بررسي قرار مي دهد:
1- عمل سخن گفتن چگونه انجام مي گيرد.
2- كدام يك از استعدادهاي ذهني در اين عمل نقش عمده اي به عهده دارد؟
3- زبان چگونه به وجود مي آيد و چگونه تطور مي يابد.
4- تغييرات در زبان چگونه راه يافته و چطور زبان به صورت امروزي در آمده است.
5- سير تكامل سخنگويي در كودك چگونه است.
براي اينكه بدانيم زبان چگونه به وجود مي آيد و چه تأثيرهايي بر رشد و تكامل بشر مي گذارد و همچنين نقش آن را در تغيير و تحول تمدن و فرهنگ آدمي مورد بررسي قرار دهيم ناگزيريم به بيولوژي زبان هم اشاره اي داشته باشيم. مي دانيم كه مخ به دو نيمه، به نام نيمكره هاي مخ تقسيم مي گردد.
پژوهشها نشان داده است كه نيمكره راست مغز عهده دار مسؤوليت لامسه دست چپ، ادراك فضايي و فاصله، مهارتهاي ساختماني، خلاقيت، استدلال، تخيل و احساس هنري است و نيمكره چپ مغز مركز تواناييهاي لامسه دست راست، سخن گفتن، فهميدن زبان، نوشتن، منطق، رياضي و ادراك عملي است.
كرتكس مغز ما در برگيرنده هفتاد درصد از نورونهاي دستگاه عصبي مركزي است كه هر بخشي از آن داراي عملكرد مشخصي است.
در سال 1836 يك فرانسوي به نام «مارك داكس» براي اولين بار در مقاله اي نوشت كه فلج شدن ناحيه راست بدن اغلب با از بين رفتن قدرت تكلم همراه است. همين مي رساند كه نيمكره چپ نه تنها طرف راست بدن، بلكه سخن گفتن را هم كنترل مي كند.
فرضيه «داكس» مدت زيادي طول نكشيد تا مورد تأييد قرار گرفت و امروز انديشمندان بر اين اعتقادند كه در اكثريت افراد، زبان به نيمكره چپ مربوط مي گردد نه نيمكره راست.
چنين به نظر مي رسد، بخشهايي از مغز كه در توليد واقعي صدا دخالت دارند، از بخشهايي كه در طرح ريزي و درك گفتار مؤثرند، متفاوتند. در اين مورد، بين متخصصان اتفاق نظر وجود ندارد، مع هذا اكثريت عصب شناسان بر اين نكته توافق دارند كه احتمالاً بعضي از نواحي مغز در طرح ريزي و درك گفتار و بعضي از نواحي در توليد گفتار دخيل هستند. در اين رابطه، از دو ناحيه مي توان نام برد؛ يكي ناحيه اي به نام «بروكا» (جلو و درست بالاي گوش چپ) و ديگر ناحيه است به نام ورنيك (در اطراف گوش چپ و زير آن). صدمه وارده بر ناحيه ورنيك اغلب موجب از بين رفتن درك گفتار مي گردد و آسيب وارده به ناحيه بروكا در توليد گفتار مانع ايجاد مي كند.
اين دو ناحيه مراكز زباني مغز ما هستند. چنانچه صدمه اي به اين نواحي وارد آيد، مشكلات مختلف زباني براي انسان پيدا مي شود. نوع عمومي اين مشكلات زبان را «افازي» مي نامند. فرد استعداد خود را براي فهميدن و به كار بردن كلمات گفتار يا نوشتار از دست مي دهد و نمي تواند رابطه كلمات جمله را با يكديگر بفهمد و همچنين قادر نيست كلمات را در قالبهاي زباني بريزد و جمله هاي معناداري بسازد.
علاوه بر دو ناحيه «بروكا» و «ورنيك» احتمالاً ارتباطهاي متقابل ديگري هم وجود دارد كه هنوز دانش بشري امكان كشف آنها را پيدا نكرده است، برخي از عصب شناسان معتقدند اين ارتباطهاي متقابل به همان اندازه خود اين دو ناحيه اهميت دارند و ادعا مي كنند نقايص تكلمي عمده هنگامي رخ مي دهد كه اين ارتباطهاي متقابل گسسته شوند.
در وجود آدمي، زبان، دهان، ششها، لبها و تارهاي صوتي طوري تكامل يافته اند كه سخن گفتن را آسان ساخته اند. زبان انسان ضخيم، عضلاني و پرتحرك است. مزيت زبان پرضخامت اين است كه با كمك آن مي توان ميزان فضاي دهان را تغيير داد تا امكان يك سلسله واكه هاي زباني را ميسر ساخت. انسان اين استعداد را داراست كه صداهاي گوناگوني را توليد نمايد.
دهان انسان داراي مختصاتي است كه در حيوانات ديگر ديده نمي شود. حنجره انسان نيز از ويژگي خاصي برخوردار است و تارهاي صوتي را در برمي گيرد. ساختمان حنجره انسان نسبت به پستانداران ساده تر است، از لحاظ بيولوژيكي و همچنين سادگي خود مزيتي دارد. هوا مي تواند بدون برخورد با موانع ديگر آزادانه از آن عبور كرده و از دهان و بيني خارج شود. دندانهاي انسان نيز در مقايسه با ساير حيوانات از تكامل بيشتري برخوردار است.
اين نظم و پيوستگي در توليد صداهاي زبان ضروري است. همچنين، لبهاي انسان داراي ماهيچه هايي است كه نسبت به ماهيچه هاي لبها در ساير پستانداران به نحو قابل ملاحظه اي هم تكامل يافته ترند و هم پيچيدگي و در هم يافتگي بيشتري در آنها به چشم مي خورد.
دهان نيز نسبتاً كوچك است و مي توان با سرعت آن را باز كرد و بست. اين خصوصيات باعث مي شود تا تلفظ صداهايي مثل ب، پ، م، به آساني صورت بگيرد، زيرا در تلفظ آنها بايد ابتدا راه خروج هوا به كمك لبها كاملاً مسدود گردد و سپس با گشودن دهان، فشار حاصل در هواي پشت لبها را ناگهان كاهش داد.
مكانيسم صوتي انسان با كمك مغز، دندانها، لبها، زبان، حنجره، تارهاي صوتي و ششها به گونه اي منظم و دقيق آفريده شده كه سخن گفتن را براي آدمي ممكن و آسان مي گرداند.

نظريات رشد زباني انسان
در رابطه با رشد زبان نظريه هاي مختلفي ارايه شده است. يكي از اين نظريه ها، نظريه اكتسابي بودن زبان است كه توسط اسكينر، روانشناس معروف ارايه شده است. نظريه ديگر كه در مقابل نظريه فوق ارايه شده، نظريه ذاتي بودن زبان است كه توسط «نوام چامسكي» زبانشناس آمريكايي طرح گرديده است.
به نظر اسكينر، براي يادگيري زبان به هيچ مكانيسم پيچيده ذاتي يا ذهني احتياجي نيست.
به عقيده وي، تنها شرط لازم و كافي براي توجيه يادگيري زبان، مشاهده منظم رويدادهاي جهان خارج است كه كودك را وادار به اداي صداهايي مي كند.
ادعاي اسكينر درباره درك ماهيت زبان صرفاً بر پايه نتايج حاصل از تحقيقات آزمايشگاهي وي بر روي موش و كبوتر استوار شده بود، زيرا در اين تحقيقات ثابت كرده بود با داشتن وقت كافي مي توان موش و كبوتر را طوري تربيت كرد كه بتوانند انواع غيرقابل تصوري از وظايف ظاهراً پيچيده را انجام دهند، به شرط اينكه دو اصل اساسي رعايت شود، اولاً هر يك از اين وظايف را بايد به مراحل تدريجي و كاملاً دقيقي تجزيه نمود، ثانياً كارهاي درست حيوان را بايد مكرراً پاداش داد. اسكينر اين نوع يادگيري از طريق «آزمايش و خطا» را شرطي شدن ارادي ناميده و معتقد است آزمايشهايي را كه بر روي حيوانات مختلف انجام شده است، بدون تغييرات اساسي مي توان به فتارهاي انسان تعميم داد.
در حالي كه چامسكي معتقد است اصول و صدور كلي و عمومي زبان جزو «ذات» كودك است و «محيط زبان» كودك تنها نقش يك عامل محرك را ايفا مي كند. همان طور كه از يك دانه گندم تحت شرايط مساعد فقط يك جوانه گندم به عمل مي آيد و نه چيزهاي ديگر، خصوصيات ذاتي مغز كودك هم او را قادر مي سازد تا در يك محيط زباني مناسب هميشه با عبور از مراحل رشد و تكامل كاملاً يكسان، زبان مادري خود را بتدريج فرا گيرد.
چامسكي همچنين مي گويد به جاي حفظ و ذخيره كردن جملات زبان، كودك براساس اطلاعات موجود در محيط زباني خويش فقط يك مجموعه محدود از «قواعد دستوري» را براي خود كشف كرده و فرا مي گيرد و اين مجموعه هم با خصوصيات ذاتي ذهن و مغز وي كاملاً مطابقت دارد. با فراگيري همين مجموعه، كودك به چنان درجه اي از خلاقيت مي رسد كه به راحتي قادر است نه تنها متناسب با هر موقعيت تازه جملات كاملاً بديع بسازد، بلكه هم جملات بديع ديگران را به خوبي بفهمد و هم در خصوص صحت و سقم آنها به قضاوت بپردازد. به بيان بسيار ساده، به نظر چامسكي فراگيري زبان چيزي جز كشف يك سلسله قواعد محدود و عام دستوري و روش كاربرد آنها در موقعيتهاي تازه نيست.
دكتر جين اچسون در كتاب «روانشناسي زبان» نظرات اسكينر و چامسكي را بررسي كرده است.
وي همچنين در تعريف زبان، از قول «چارلز هاكت» زبانشناس آمريكايي، ده خصيصه مربوط به زبان را برمي شمارد و معتقد است اگر حيواني يافت شود كه اين مختصات طراحي را تماماً صاحب شده باشد، آنگاه آن حيوان قادر به حرف زدن است. اين ده خصيصه به طور خلاصه بدين شرح است:
1- استفاده از مجراي گويايي- شنوايي؛ بديهي ترين خصيصه زبان، استفاده از مجراي گويايي- شنوايي است. صداها به وسيله عضوهاي گويايي توليد و از طريق دستگاه شنوايي دريافت مي گردند.
2- اختياري بودن؛ بدين معنا كه زبان انسان از نمادهاي صوتي خنثي استفاده مي كند. به عبارت ديگر، بين كلمه فارسي «چراغ» و شيئي كه عامل روشنايي است، هيچ گونه ارتباط صورتي وجود ندارد، زيرا كلمات ديگري را هم مي توان به جاي «چراغ» به كار برد بدون اين كه در ماهيت اين شئ تغييري بدهد.
3- با معنايي؛ به كار بردن جهت افاده معني يا اشاره به اشيا و اعمال است.
4- انتقال فرهنگي؛ بدين معنا كه انسان زبان خود را از راه تعليم از نسلي به نسل ديگر منتقل مي سازد.
5- كاربرد خلق الساعه؛ منظور اين است كه انسان گفتار خود را آزادانه انتخاب مي كند.
6- رعايت نوبت؛ بدين معنا كه افراد بشر در اكثر گفتگوهاي خود با ديگران با رعايت نوبت حرف مي زنند و هرگز با طرف مقابل به نوعي مسابقه رقابت آميز مبادرت نمي ورزند.
7- دوگانگي يا توليد دوگانه؛ بدين معنا كه زبان بر پايه دو سطح تنظيم شده است، واحدهاي اصلي صوتي مورد استفاده در حرف زدن (مثل ع، د، ل) في نفسه فاقد معني اند و تنها هنگامي معني پيدا مي كنند كه در تواليهاي معيني با هم تركيب شوند.
8- بعد زماني و مكاني؛ بعد زماني و مكاني يا توانايي اشاره به چيزهايي كه از لحاظ زمان و مكان در فاصله اي بسيار دور قرار دارند، خصيصه پراهميت در زبان است. هر كس به راحتي مي تواند بگويد «عموي من كه در تهران زندگي مي كند، پارسال زمين خورد و زانويش شكست» اما القاي چنين مفهومي احتمالاً براي حيوانات غيرممكن است.
9- ساخت- وابستگي؛ منظور اين است كه تركيب و توليد كلام صرفاً به صورت كنار هم گذاشتن يك رشته لغات نيست، بلكه هر جمله داراي نوعي ساخت دروني است كه شنونده بايد آن نوع ساخت را درك كند.
10- خلاقيت؛ اين خصيصه انسان را قادر مي سازد تا درباره هر چه بخواهد حرف بزند، بدون اينكه براي خود يا شنونده كوچكترين مشكل زباني ايجاد كند. خلاقيت يا توانايي توليد و فهميدن تعداد نامحدودي جمله بديع، فوق العاده پراهميت و منحصر به انسان است.
اما آخرين خصيصه بيولوژيكي زبان، توالي منظمي از علايم است كه در مسير تحول زبان به چشم مي خورد. چنين به نظر مي رسد كه تمام كودكان اين مراحل را طي خواهند نمود، ولي از لحاظ سن، رسيدن به هر يك از اين مراحل يا علايم، با هم تفاوت زيادي دارند.
بنابراين، رشد و تكامل زبان را مي توان به چند مرحله تقريبي به صورت زير تقسيم نمود: (روانشناسي زبان، دكتر جين اچسون، ص 185).
1- گريه كردن (تولد) 2- غنوغنون كردن (6 ماهگي) 3- ايجاد الگوهاي آهنگ (8  ماهگي) 4- گفتارهاي يك كلمه اي (يك سالگي) 5- گفتارهاي دو كلمه اي (18 ماهگي) 6- صرف كلمات (2 سالگي) 7- سؤالي، منفي (5/2 سالگي) 8- ساختهاي پيچيده يا نادر (5 سالگي) 9- گفتار پخته (10  سالگي).
اين تقسيم بندي، نماي بسيار ساده اي از كل قضيه است. اين مراحل در هم تداخل پيدا مي كنند و سنين داده شده فقط جنبه راهنمايي كلي دارند. با اين وجود، تقسيم بندي بالا تصويري از پيشرفت كودك را به دست مي دهد.
كودكان در مسير فراگيري زبان ممكن است دچار مشكلاتي شوند كه حتي الامكان بايد از بروز آنها جلوگيري نمود. نوزادان از روشهاي غيركلامي براي بيان نظر خود استفاده مي كنند؛ مانند گريه كردن، لبخند زدن، اشاره كردن، به مادر چسبيدن، جيغ كشيدن و ... .
كودكان سالم تا پايان نخستين سال تولد حدود  4/3 حروف صدادار و 3/1 حروف بي صدا را تشخيص مي دهند و 2 يا 3 كلمه معنادار را ادا مي كنند.

تعليم و تربيت زبان
اصلي ترين بحث زبان، تعليم و تربيت آن است. اگر زبان كودكان به خوبي سخن نگويد، در مسير رشد عمومي، رشد اجتماعي و اخلاقي وي مشكلات مهمي ايجاد مي گردد و مشكلات تربيتي فراواني براي خانواده، خود و اجتماع فراهم مي سازد. قبلاً نقش زبان در زندگي بشر را متذكر شديم. اين وسيله ارتباطي به قدري مهم است كه امروزه متخصصان، زبان آموزي را از وظايف مهم آموزش و پرورش مي دانند.
در تمام كشورهاي دنيا، آموزش زبان قسمت عمده برنامه هاي درسي را تشكيل مي دهد. زبان در تربيت انديشه و تفكر آدمي نيز نقش مهمي ايفا مي نمايد. گفتيم زبان مجرايي است كه انديشه از كانال آن عبور مي كند و به ديگران انتقال مي يابد. شخص هنگامي كه با همنوع خود به تبادل افكار مي پردازد، مي خواهد انديشه اش را در قالبي زيبا و نيكو بريزد تا به خوبي تفهيم گردد. زبان نه تنها منتقل كننده افكار است، بلكه به پرورش نيروي تفكر كمك مي كند. «ژان پياژه» كه از مهمترين روانشناسان شناختي است و امروزه كمتر كتابي در مورد روانشناسي وجود دارد كه نظرات او را تبيين نكرده باشد، در ارتباط با زبان و تفكر مي گويد: «زبان به كار فكر كردن مي آيد؛ بدين معنا كه كودك به مدد زبان فكر مي كند و شخص به وقت فكر كردن حرف مي زند. پس اگر زبان نباشد، فكر كردن هم نخواهد بود. وقتي گفتيم انسان به مدد فكر حرف مي زند، خواه ناخواه خواهيم گفت به مدد زبان، زندگي مي كند. پس زبان وسيله زندگي كردن فرد است و جانوران چون زبان ندارند و به عبارت ديگر چون فاقد بيولوژي زبان هستند، از زندگي رواني انساني دور مي مانند.»
بنابراين، تربيت زبان به تربيت تفكر نيز مي انجامد. معمولاً از طرز سخن گفتن افراد به نوع تفكر آنها نيز مي توان پي برد. كساني كه سخنان بيهوده و هجو مي گويند و زبان خود را به هر سخن زشت و ناپسندي مي آلايند، طرز تفكر و انديشه خود را نيز نشان مي دهند.
يكي از دانشمندان مي گويد: «چه زبان و انديشه را عين هم بدانيم و چه ندانيم، يك چيز مسلم است و آن اينكه در اغلب موارد، انديشه مستلزم به كار بردن زبان است و چگونگي زبان در چگونگي انديشه تأثير بسيار دارد.»
بنابراين، براي سالم سازي و رشد و گسترش دامنه تفكر بايد به سالم سازي و رشد و گسترش زبان توجه فراواني نماييم.
قبل از توضيح چگونگي تعليم و تربيت زبان، بايد يك اصل مهم را كه نشأت گرفته از مكتب انسان ساز اسلام است روشن نماييم و آن اينكه ما معتقديم زباني زنده و پويا و تربيت شده است كه جز آنچه مورد رضاي حق تعالي است، نگويد. در غير اين صورت، آن زبان را مرده مي دانيم، هر چند زيبا سخن بگويد زيرا در نظر ما معيار تربيت، مكتب است. دستوراتي كه از سوي خداوند حكيم و عليم رسيده است، كاملترين و بهترين راهنماي بشر است و ما را از تمامي مكاتب شرق و غرب بي نياز مي سازد. بسياري از تئوريهاي تربيتي كه انديشمندان غرب چون «روسو» و «جان ديوئي» و ديگران مطرح كرده اند، توسط انبياء و ائمه(ع) ارايه شده بود كه دنياي علم امروز غافل از آن بوده و هست.

زبان و كاربرد آن در قرآن كريم
زبان در قرآن مجيد با لفظ «لسان» به عنوان مفرد و با لفظ «السنه» به عنوان جمع بيان شده و به چند معني به كار رفته است؛ «قول» و «كلمه».
در ادامه به برخي نكات تربيتي قرآن در تربيت زبان اشاره مي كنيم.
در بسياري از آيات قرآن، افراد را به راستگويي تشويق و ترغيب نموده است و سخن راست و درست را براي جامعه بشري ضروري مي داند. مي فرمايد: «سخنان راست و درست بر زبان آوريد».
خداوند بندگاني را كه سخن زيبا و نيكو مي گويند دوست مي دارد. مي فرمايد: «به بندگانم بگو سخناني كه بهتر و نيكوتر است بگويند».
و در جايي ديگر مي فرمايد: «با مردم سخنان خوب و نيكو بگوييد.» )بقره آيه 83)
قرآن اهميت و نقش زبان را در جريان حضرت موسي(ع) نقل مي كند، آنجا كه حضرت موسي(ع) از خدا مي خواهد گرفتگي زبانش را رفع نمايد و به او نفوذ كلام عنايت نمايد. لذا مي فرمايد:
«پروردگارا سينه ام را فراخ و كارم را آسان گردان و گره از زبانم بگشاي تا گفتارم را دريابند.» (طه آيه 27)
در جايي ديگر، قرآن اختلاف لهجه و آهنگ سخن گفتن را از آيات الهي مي داند و مي فرمايد: «و از نشانه هاي خدا آفرينش آسمانها و زمين و اختلاف طرز تكلم آهنگ گفتگوي شماست».
در قرآن مجيد و لسان ائمه معصومين(ع) سخن پيرامون تعليم و تربيت زبان فراوان است كه به برخي از نكات تربيتي آن مي پردازيم:
1- هر چند انسان در طول حيات خود قابل تغيير و تحول اخلاقي است، ولي به اعتقاد اكثر قريب به اتفاق روانشناسان و متخصصان تعليم و تربيت، دوران كودكي از اين لحاظ از حساس ترين و مهمترين دوران تعليم و تربيت به شمار مي رود. اگر پايه هاي اول كودكي درست بنا شود و با بهره گيري از فطرت پاك كودك مانعي در رشد وي حاصل نشود، چنين كودكي در بزرگسالي عنصري مفيد و باارزش براي جامعه خواهد شد. لذا والدين و اولياي تربيتي بايد بيشترين جهد و تلاش خود را از ابتداي كودكي و تولد، براي سالم سازي محيط به عمل آورند و محيط درك را از هرگونه آلودگي زبان پاك سازند.
2- دروغ، تهمت، غيبت، فحاشي، بدزباني، لاف زدن، طعنه زدن، پرگويي، بيهوده گويي، تملق و چاپلوسي از جمله آفات زبان است كه اگر كودك با چنين آفاتي آشنا گردد، كل تربيت وي را به خطر مي اندازد. در مكتب ما تمام موارد فوق مردود و گناه محسوب شده است. بدين خاطر، والدين و اعضاي خانواده بايد با يكديگر به احترام سخن بگويند و همديگر را مورد تمسخر قرار ندهند. دوستان و همبازيهاي كودك نيز بايد چنين بوده و از اين خطاهاي زباني به دور باشند.
3- به كودكان بايد بياموزيم كه هر چيزي به جاي خويش نيكوست. سخن گفتن در همه جا مناسب نيست. كساني كه زياد مي گويند، كمتر فكر مي كنند. امام علي(ع) مي فرمايد: «اگر گمان داري كه سخن گفتن از نقره است، بدان كه سكوت از طلاست.»
و امام صادق(ع) مي فرمايد: «خاموشي گنج فراوان و زينت بردبار و پوشش نادان است.»
لذا به كودك بايد آموخت كه سخن سنجيده گويد و قبل از گفتگو تفكر كند و آن چه را مي گويد با استدلال و برهان بيان نمايد.
4- ايجاد رابطه عاطفي بين والدين و كودك از جمله مسايل مهمي است كه در رشد زبان بسيار اهميت دارد. كودكاني كه دچار مشكلات عاطفي هستند، بيشتر به اختلالهاي زباني مبتلا مي گردند. لكنت زبان كه از اختلالهاي مهم گفتاري است، ناشي از اختلالهاي عاطفي است. به عبارتي ديگر، مشكلات عاطفي خانواده يكي از علل عمده اين بيماري است. پدر و مادري كه در حضور كودك پرخاشگري و نزاع مي كنند، موجبات بروز اين نوع اختلالها را فراهم مي سازند و به طور كلي كانون خانواده در تكلم كودك اثر مستقيمي به جاي خواهد گذاشت.
5- براي رشد زبان، والدين بايد با كودك خود حرف بزنند و او را نيز به حرف زدن تشويق كنند. والديني كه به سخنان كودكان خود توجه نمي كنند و يا از روي بي ميلي گوش مي دهند و گاهي نيز او را مورد تمسخر قرار مي دهند، موجب سركوفتگي اين استعداد خدادادي مي شوند. بعضي از والدين فرزندانشان را از سخن گفتن در مقابل بزرگترها منع مي كنند و او را از ابراز نظرهاي خود محروم مي سازند. اين رفتار نه تنها فرزند را از رشد زباني باز مي دارد، بلكه در بزرگسالي هم او را فردي خجول و كم حرف بار مي آورد به طوري كه در ميهمانيها و در حضور اقوام نيز از مصاحبت با آنان پرهيز مي نمايد.
6- احترام گذاشتن به سخنان كودك، يك اصل مهم تربيتي است. احترام به سخنان كودك به منزله احترام به شخصيت اوست. كودك آداب سخن گفتن را چنين مي آموزد كه والدين و اولياي تربيتي سخن او را قطع نكنند، بلكه به دقت گوش فرا دهند و خود نيز با شمرده شمرده سخن گفتن و رعايت ادب كلامي، چگونه سخن گفتن را به وي بياموزند. چنين است كه در كودك اعتماد به نفس به وجود مي آيد و احساس تعلق خاطر مي كند.
كودكي كه اعتماد به نفس دارد، با جرأت سخن مي گويد و تحت هر شرايطي سخن خود را قاطع و محكم بيان مي كند. لذا، تجارب سخنگويي موفقيت آميزي براي وي ايجاد مي گردد.
7- به كودكان بياموزيم كه بايد بين قول و عمل ارتباط مستقيم وجود داشته باشد و بدين منظور، خانواده كودك بايد اين اصل مهم تربيتي را رعايت نمايند. مثلاً اگر پدر قولي به كودك داد، حتماً عمل نمايد. خداوند از كساني كه بين حرف و عمل آنها فاصله است، سخت خشمگين مي شود و قرآن شديداً اعتراض مي كند كه «چرا مي گوييد آنچه را كه عمل نمي كنيد».
8- معلمان نيز بايد زبان آموزي را در سرلوحه كار خود قرار دهند؛ شنيدن، سخن گفتن، خواندن و نوشتن از مراحل يادگيري زبان است. شنيدن و گفتن، اركان سمعي، و خواندن و نوشتن اركان بصري زبان مي باشند. آموختن هر زباني، مستلزم يادگيري كلمات و آشنايي با اصول دستوري و مطالعه آثار مكتوب و غيرمكتوب آن زبان است. هنگامي مي توان گفت فردي يك زبان را به خوبي ياد گرفته است كه معاني واژه ها، اصطلاحات، تركيبات و حتي ضرب المثلها، كنايات، استعارات و ... رايج در آن زبان به آساني بفهمد و جاي به كار بردن آنها را به درستي بشناسد و به عبارت ساده تر قادر باشد آن زبان را خوب بشنود، و سخن بگويد و خوب بنويسد و خوب بداند.
براي درست انديشيدن، بايد زبان آموخت و براي خوب سخن گفتن و خوب خواندن بايد درست گوش داد وبراي خوب نوشتن بايد خوب خواند. اين موضوع از لحاظ پيشرفت زبان بسيار مهم است. هر گاه معلمي بتواند ماهرانه فنون مختلف زبان از سخن گفتن، انشاء، يادداشت برداري، تلخيص، نتيجه گرفتن از گفتار ديگران را به شاگردان خود بياموزد، پيشرفت آنان را تضمين كرده است وگرنه وضع چنين خواهد بود كه اغلب مي بينيم.
بنابراين، در كار آموزش زبان، فعاليتهاي گوش دادن، خواندن و نوشتن را طوري بايد به يكديگر ارتباط داد تا از هر كدام به نفع ديگري بهره برداري كرد و با ايجاد اين همبستگي، آموختن را براي كودك دلنشين و دلپذير نمود.
منابع:
روانشناسي زبان/ جين اچسون- دكتر عبدالخليل حاجتي- انتشارات اميركبير
روانشناسي رشد زبان/ دكتر حسين لطف آبادي- انتشارات آستان قدس رضوي
روانشناسي رشد/ جمعي از مؤلفان- انتشارات سمت
اسلام و تعليم و تربيت/ دكتر سيدمحمدباقر حجتي- انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامي
 
منبع :

http://www.qudsdaily.com/archive/1385/html/7/1385-07-13/page26.html

رابطه ی زبان و اندیشه


رابطه ی زبان و اندیشه

 مقدمه: پیشینه ی بحث زبان و اندیشه
 
بحث رابطه زبان و تفکر، بحثی است که به روان شناسی زبان ارتباط می گیرد. و پرسش های دراین رابطه : آیا زبان تنها شرط وجود فعالیت های عالی ذهن، مانند تفکر، تخیل، تجربه، تعمیم، استدلال، قضاوت و... است ؟ آیا اگر ما زبان نمی آموختیم از این فعالیت های عالی ذهن بی بهره می بودیم ؟ اگر بر اثر تصادف یا بیماری قدرت سخن گفتن را ازدست بدهیم، آیا قدرت تفکر را نیز از دست خواهیم داد ؟ این گونه پرسش های یا مانند این سوال ها چندان تازگی ندارد، از دیر باز فلاسفه ومتفکران هم عقل گرایان وهم تجربه گریان به این پرسش ها پرداخته است. افلاطون از جمله نخستین فلاسفه عقل گرا، معتقد بود که درهنگام تفکر روح انسان با خودش حرف می زند ( یعنی زبان وتفکر یکی است و زبان تفکر است ) واتسون از پیش روان مکتب رفتارگرایی در روانشناسی این مطلب را به نحو دیگری بیان کرده است. او معتقد است تفکر چیزی نیست مگر سخن گفتن که به صورت حرکات خفیف در اندام های صوتی در آمده است ( در این دیدگاه هم زبان وتفکر یکی است با این تفاوت که تفکر زبان است ).
 
پیشینه وریشه پرسش زبان وتفکر و رابطه این دو به این مبنا بر می گردد که انسان دارای دانش ذاتی هست یا دارای دانش ذاتی نیست؟ تجربه گرایان به این باورند که هیچ دانشی ذاتی نیست. اما عقل گرایان باور دارند که انسان دارای دانش بنیادی است که نهفته درذات انسان است2. این دو برداشت درنتیجه به این می انجامد که مغز چیست وذهن چیست؟ جسم چیست وروح چیست و.... یا کدام یک بر دیگر تقدم دارد ؟. به هر روی لازم نمی دانم که در این مقاله هرچه بیشتر به این مساله های فلسفی پرداخته شود زیرا در روانشناسی امروز ( این چنین ثنویت ها ) برداشت های افراطی تلقی می شود.
 
روان شناسی زبان بر اساس شواهد موجود، پاسخ این سوال را با احتیاط چنین می دهد : زبان تنها شرط وتنها عامل موثر در فعالیت های ذهن چون تفکر نیست ولی شاید مهم ترین عامل باشد. تفکر بدون استفاده از زبان ممکن است ولی این نوع تفکر بسیار ابتدایی است و قدرت تجربه در آن بسیار ضعیف است تا آنجا که شاید نتوان برآن نام تفکر اطلاق کرد، ولی به هر حال فعالیت های ذهنی از نوع تفکر بدون زبان نیز صورت می گیرد. بنابراین با چنین برداشت از روانشناسی زبان دراین مقاله به تفکر و زبان پرداخته می شود اما با این حقیقت که بنیاد اکتساب، پرورش وکار وفعالیت های عالی ذهن، چون تفکر، ساختمان عصبی (مغز) انسان است. اگر انسان دارای چنین ساختمان عصبی نبود، نه تنها می توانست این فعالیت های عالی ذهن را درخود بپروراند، بلکه خود زبان را نیز یاد نمی گرفت 3. پس برای هرچه روشن شدن این مساله، می پردازیم به کارکرد مغر.
 
 
 
1- کارکردمغز

مغز انسان تا هنوز هم تنها ماشین پیچیده وخود کاری بی رقیبی است که هیچ ماشین وکامپیوتری در بسا موارد نمی تواند با این ماشین بیولوژیک وزنده (مغز) رقابت کند.
 
برخلاف عقیده رایج، مغز انسان بزرگ ترین مغز درمیان تمام موجوات جهان نیست. این برتری از آن وال آبی رنگ است که متوسط وزن مغزش حدود 9000 گرم (درمقایسه با 1375 گرم مغز انسان) است. اما نسبت وزن مغز انسان به وزن بدن او ازهمه موجوات دیگر بیشتر است ( مقام دوم را دلفین دارد ).
 
مغز بشر به طور متوسط دارای ده میلیارد نورن، یا یاخته عصبی، است که هر کدام به یک تا ده هزار نورون دیگر متصل است. این یاخته های عصبی در ریز مدارهای الکتریکی بی شماری قرارمی گیرند که تفکر، ادراک، ارتباط ودیگر انواع فعالیت های ذهنی را امکان پذیر می سازد، سطح خارجی مغز، که قشر مخ نام دارد، شامل پوشش پر چین وشکن نازکی است از بافت خاکستری رنگی که از میلیون ها نورون تشکیل شده است. این لایه مغز نشان دهنده مرحله تکامل نسبتاً اخیری در رشد عصبی است و درهیچ یک از دیگر انواع موجودات به میزان مقایسه ای، [ یا به میزان قابل مقایسه با مغز انسان ] وجود ندارد. بسیاری ازتوانی های شناختی که انسان را ازسایر پستانداران متمایز می کند ( از جمله قوه استدلال های پیچیده، مهارت های زبانی و توانایی درموسیقی ) در قشر مخ جای دارد.
 
مغز به دونیم کره تقریباً متقارن تقسیم می شود، که گاهی مغزهای چپ وراست خوانده می شوند. تعدادی راه های عصبی مرتبط با یکدیگر، که بزرگترین آن ها جسم پینه ای است، فعالیت دونیم کره مغز را هماهنگ می کند4.
 
می توان گفت همه استعداد وتوانایی های انسان ارتباط می گیرد به مغز انسان و آن چه را که ما ذهن، حافظه، تفکر، زبان، منطق می دانیم وجدا جدا روی هر کدام بحث می کنیم، در حقیقت امر نرم افزارهای است که درمغز جای دارند وظرفیت ماشینی و بیولوژیکی خود مغز، این همه را ایجاد کرده است.
 
 
 
1-1- مرکز زبان در مغز

درحدود 90 درصد جمعیت بشری، نیم کره چپ، مسئوولیت اصلی مهارت های زبانی را دارد، حال آن که نیم کره راست مهارت های دیداری وفضایی ونیز ادراک اصوات غیر زبانی ونواهای موسیقیایی را کنترول می کند5.
 
واقعیت مسحور کننده درباره سازمان مغز آن است که هر نیم کره، فعالیت های سمت مخالف بدن را کنترول می کند. به این ترتیب، سمت راست مغز مسوول حرکت دست وپای چپ است، حال آن که نیم کره چپ مغز، دست و پای راست را کنترول می کند 6.
 
با آن که عصب شناسان مرکز زبان را درسه ناحیه از نیم کره چپ مغز دانسته اما پژوهش های اخیر حاکی از آن است که برخی از وظایف مربوط به زبان را د رواقعه، مغز راست انجام می دهد نه مغز چپ 7.
 
اکنون به طور فشرده به معرفی همین سه ناحیه، و (وظیفه آنان درقبال به میان آوردن زبان ) می پردازیم:
 
 
 
ناحیه بروکا

پل بروکا، جراح فرانسوی دردهه 1860 گزارش داد که آسیب رسیدن به این ناحیه (بروکا) خاص مغز، منجر به مشکلات جدی در تولید گفتار می شود. باید به این نکته توجه داشته باشیم که آسیب رسیدن به همین ناحیه در نیم کره راست مغز، منتهی به چنین عوارضی نمی شود.
 
این کشف برای نخستین بار، برای بحث در مورد قرارداشتن توانایی زبانی در نیم کره چپ مورد استفاده قرار گرفت و از آن پس، به صورت ویژه تری نشان داده شده که ناحیه بروکا به طور جدی در تولید گفتار دخالت دارد.
 
 
 
ناحیه ورنیکه

کارل ورنیکه، پزشک آلمانی، در دهه 1870 گزارش داد که این بخش ازمغز (ورنیکه) برخی بیمارانی که در درک گفتار مشکلاتی داشتند، آسیب دیده بود. این کشف وجود توانایی زبانی درنیم کره چپ را به اثبات رساند ومنتهی به این عقیده شد که ناحیه ورنیکه بخشی از مغز است که به طور جدی در درک گفتار دخالت دارد.
 
 
 
ناحیه حرکتی یا تکمیلی

دو جراح اعصاب به نام های پنفیلد و رابرتس، در دهه 1950 گزارش دادند که این ناحیه (حرکتی یا تکمیلی) در تولید فزیکی گفتار، دخالت دارد. این ناحیه بسیار نزدیک به شیاری است که تعدادی زیاد از اعمال حرکتی (حرکت دست ها، پاها، بازوها ومانند آن) از آنجا کنترول می شوند، لذا این امر تا حدی زیاد این باور را به میان آورده که اعمال دخیل در تولید گفتار نیز از این ناحیه عمومی کنترول می شوند8.
 
این سه ناحیه ازجمله ناحیه های است که توسط عصب شناسان مراکز زبان در مغز دانسته شده است با این هم نمی توان به طور دقیق ادعا کرده که درک گفتار یا تولید گفتار درهمین ناحیه های مغز صورت می گیرد زیرا مغز یک کلیت است و جامع باید بررسی شود وهمین طور عملکردش هم جامع است نه فقط طبقه ای، یا درطبقه های خاص مغز یک عمل صورت گیرد که جدا ازعملکرد کلی مغز باشد.
 
 
 
1-2- جایگاه تفکر درمغز

در باره جایگاه زبان در مغز عصب شنانسان، معلوماتی ارایه کرده اند اما در باره این که جایگاه تفکر درمغز کجاست و جایگاهی خاص، تفکر درمغز دارد ویا همان جایگاه تولید گفتار، جایگاه تفکر هم است؟ امروز هم روان شناسان و هم عصب شناسان، دریافته اند که  اگر شخصی صدمه مغزی ببیند که در اثر آن، نتواند سخن بزند اما می تواند تفکر کند پس در این صورت نمی توان حکم کرد که جایگاه شناخته شده توانایی زبانی با جایگاه نا شناخته تفکر یکی باشد.
 
تفکر نه تنها موضوع بحث روان شناسی زبان بلکه موضوع بحث فلسفه، منطق وعلم کلام نیز می باشد. از جمله منطق بیش از علوم دیگر، تفکر را دستاورد منطق می داند و برای همین است که منطق دانان  منطق را چنین تعریف می کنند: منطق عبارت است از میزان تفکر، به بیان دیگر مجموعه قواعد فکر کردن است 9.
 
پس می شود پیش از این که درگیر رابطه زبان وتفکر شد، باید درگیر رابطه زبان ومنطق شد زیرا بنا به دید منطقیون، تفکر مواد خام وحسی ای بیش نیست. منطق است که این مواد را معنا مند ومفهوم مند و مستدل می سازد. به هر صورت اینجا از درگیری با منطق کنار می رویم و تفکر را به عنوان یک عملکرد مغز به دور از منطق در حوزه روان شناسی زبان مورد مطالعه قرار می دهیم.
 
جان لاک باور دارد که تفکر تنها از عنصر گفتار استفاده نمی کند بلکه از عناصر حسی متفاوتی مانند تصویر، مزه، بوی و.... سود می برد و این عناصر در کل تصورات را درمغز انسان به میان می آورد و موضوع برای تفکر می شود 10.
 
لاک،  تفکر را یک حقیقت ذاتی ندانسته بلکه یک عملکرد کلی ذهن (نرم افزارمغز) می داند ومی گوید:  آنگاه که ذهن به سوی خویش بر می گردد وکارهای خودش را مطالعه می کند، اولین نتیجه که از آن حاصل می شود تفکر است 11.
 
جان لاک به دانش ذاتی در مغز باور ندارد اما تفکر را کارکرد کلی ذهن می داند.
 
دکارت به دانش ذاتی درمغز انسان باور دارد و در رساله انفعالات نفس دربند 31 و 32 و 33 به این ایده می پردازد: غده کوچکی درمغز وجود دارد که نفس، اعمال خود را در این غده کامل تر از سایر اعضای بدن انجام می دهد 12. در بند31و 33، این ادعا را رد می کند که مرکز انفعلات نفس و این غده، در قلب باشد. در بند 32 به طور صریح می گوید: « دلیل من بر قبول این مطلب که نفس در تمام بدن جز این غده مستقری ندارد و اعمال خود را مستقیماً از طریق آن اجرا می کند، این است که سایر اجزای مغز، هرکدام دوتا (یک جفت) هستند، همان طور که ما دو چشم، دو دست و دو گوش داریم و تمام اعضای حواس خارجی ما دو برابرند وچون ما همیشه فقط یک فکر واحد بسیط از یک شی مشخص و یک زمان واحد داریم، ضرورتاً باید چنین باشد که هر چیز واحدی وجود داشته باشد تا وقتی دو صورت خیالی از طریق دو چشم وارد ذهن ما می شود، در حالی که دو انطباع دیگر که از شی واحدی به وسیله دوعنصر حسی دیگر قبل از ورود به نفس می توانند متحد شوند، به جای یک صورت، دو صورت حسی از شی واحد وارد نفس نشود و درک این مطلب آسان است که چگونه این صور خیالی یا سایر انطباعات می توانند در این غده به واسطه رخنه ارواحی که حفره های مغز را پر کرده اند، متحد و یکسان شوند. جز این غده هیچ عضو دیگری در بدن وجود ندارد که صور خیالی بتوانند از طریق آن متحد شوند» 13. بنا به نظر دکارت همین غده مغزی است که دانش به عنوان یک «کد» به طور ذاتی در آن حفظ است و این غده است که صورت های دوگانه هر حس و کیفیت های حسی متفاوت را واحد می سازد. سپس به عنوان مفهوم وتفکر ارایه می کند.
 
دکارت در اصل 9 به پاسخ پرسش، در این که تفکر چیست می گوید: « منظور من از فکر تمام آن چیزی است که درما می گذرد وما وجود آن را بی واسطه در خودمان ادراک می کنیم...» 14. برای این که بدانیم تفکر چگونه به میان می آید، تکامل را نباید فراموش کرد، اگر چه تکامل هوشمند نیست، ولی به اندازه نیرومند است، که قدرت تکامل از طریق انتخاب طبیعی برمحیط های پیچیده در طول زمان به دست می آید 15. بنابراین مغز انسان نیز مجزا از نظریه تکامل نیست، همین طور مفهوم های دیگر انسان هم امری است تکاملی که در جریان تکامل مغز، بنابه ظرفیت های تکاملی مغز به میان آمده اند وجز کارکرد مغز انسان می شوند، پس تفکر هم جزی از کارکرد مغز انسان است که باید در نظر جامع مغز مورد مطالعه قرار گیرد.
 
 
 
2ـ رابطه زبان وتفکر

بازهم جای تاکید است که همه فعالیت های عالی ذهن انسان، مدیون ساختمان عصبی او است. اگر انسان از چنین ساختمان عصبی برخوردارنمی بود نمی توانست فعالیت عالی ذهن را درخود بپروراند وهمین طور زبان را هم یاد گرفته نمی توانست. شما اگر سعی کنید به عالی ترین پستانداران نزدیک به انسان، مثلاً شامپانزده، زبان یاد بدهید (زبان به معنای انسانی آن یعنی دستگاهی نظام یافته ازعلایم قراردادی) به کارعبث دست زده اید. زیرا ساختمان عصبی آن حیوان، او را برای یادگیری چنین دستگاهی مجهز نکرده است 16. پس آن چه از این بحث به دست می آید این است که فعالیت های عالی ذهن چون تفکر، استدلال ومانند آن در درجه اول مربوط به ساختمان عصبی انسان ومخصوصاً مربوط به رشد ونموی مغز است. اکتساب و کاربرد زبان خود یکی از فعالیت های عالی ذهن است که وجود آن به ساختمان دستگاه عصبی انسان مرتبط است. اگر انسان دارای چنین ساختمان عصبی نبود ومغزی چنین پرورده نمی داشت نه تنها نمی توانست تفکر واستدلال داشته باشد بلکه خود زبان را نیز یاد نمی گرفت 17.
 
با آن که می دانیم فعالیت های زبانی، فکری، استدلالی و... ارتباط می گیرد به ظرفیت عصبی مغز انسان که درعملکرد کلی مغز نمود می یابد با این هم نمی توان این فعالیت ها را (ازجمله زبان وتفکر) کاملاً یکی قلمداد کرد. بنابراین می پردازیم به تفاوت زبان و تفکر وهمین طور رابطه زبان وتفکر وتاثیر پذیری این دو از یکدیگرش وهمچنان این که زبان وتفکر سبب تکامل وپرباری عمیق یکدیگر، درنهایت امر می شود.
 
 
 
2-1- زبان، مبنای تفکر

تعدادی از زبان شناسان از جمله ساپیر و ورف، زبان را مبنای تفکر می دانند که این نظریه به طور کلی به عنوان فرضیه ساپیر ـ ورف شناخته می شود 18.
 
ادوارد ساپیر می گوید: اگر از بیشتر مردم پرسیده شود که آیا می توانند بدون زبان به تفکر بپردازند، به احتمال قریب به یقین خواهند گفت: « آری، ولی برای من آسان نیست که چنین کنم. با این همه، می دانم که امکان چنین کاری حتماً هست» زبان هیچ نیست جز تنپوشی برای تفکر! اما اگر زبان تنپوش تفکر نباشد، بلکه جاده یا مجرای از پیش تهیه شده باشد، آنگاه چه خواهد شد؟ 19. بنابراین از نظر ساپیر نظام زبانی با قواعد دستوری و واژه هایش، تفکر را می سازد یا برای تفکر ضرور است، و یک زبان خاص، تصورات خاصی از طبیعت یا فرهنگ را به سخن گویانش تحمیل می کند، همبولت هم این دیدگاه را تایید می کند 20.
 
ساپیر می گوید: « من، سخت معتقدم که این احساس که خیلی ها تصور می کنند که می توانند بدون زبان به تفکر یا حتا به استدلال بپردازند توهمی پوچ و بی اساس است. به نظر می رسد که این توهم معلول عواملی چند است: ساده ترین این عوامل آن است که اشخاصی با این طرز فکر از بازشناسی تصویر پردازی از تفکر عاجزند. واقعیتی است مسلم که ما به مجرد آن که می کوشیم تا میان یک تصور وتصوری دیگر رابطه آگاهانه برقرار کنیم، خود به خود متوجه می شویم که به درون جریان خاموش کلمات فرو لغزیده ایم. البته ممکن است که تفکر قلمروی طبیعی و جدا از قلمرو مصنوعی زبان باشد، ولی به نظر می رسد که زبان، به هرحال، تنها راهی است که ما را به قلمرو اندیشه می برد و درعین حال ما نیز از وجود آن باخبریم» 21.
 
این دیدگاه بیشتر نزدیک به دیدگاه ادبی رومانتیک های المانی است اگر چه از یک جنبه پدیده های ادبی رومانتیک ها بیانگر خلاقیت زبان است اما آنجا که دیدگاه قومی ـ عاطفی در زبان خاصی شکل می گیرد بیانگر زبان به مثابه مبنای تفکر است.
 
این چنین تصور از زبان وتفکر به نظر زبان شناسان امروز یک دیدگاه افراطی دانسته شده است زیرا زبان در این دیدگاه به یک حاکمی مستبد می ماند، چنان که شاگرد ساپیر، ورف می گوید: در زبان صرفاً ابزاری باز آفرینی برای تبدیل ایده های ذهنی به علایم صوتی نیست، بلکه سازنده ایده های ذهنی می باشد.... ما طبیعت را در راستای خطوط ترسیم شده زبان مادری مان باز می شناسیم»22. دلیل های برای رد چنین دیدگاه از جمله از طرف دنی استاینبرگ ارایه شده است که از گنجایش این مقاله بیرون است بنابراین در این نوشته دیدگاه های مطرح در رابطه به زبان وتفکر بی هیچ استدلال مخالفی ارایه می شود و در آخر مقاله به طور فشرده، نظر مورد نظر، بیشتر به روان شناسی زبان نزدیک باشد و با عصب شناسی در تناقص نباشد ابراز می شود.
 
 
 
2-2- تفکر، مبنای زبان

در این دیدگاه، تفکر مستقل از زبان دانسته شده است که ارتباط با معنا دارد ومعنا هم فراتر از زبان دراین دیدگاه شکل می گیرد یعنی منشای اصلی معنا، بر تجربیات جهان وذهن استوار است، تجربیات که ماهیت غیر زبانی دارد. برای این دیدگاه، این دلیل ها استدلال شده است: رابطه بین صدای یک واژه ومعنای آن، به جز موارد محدود نام آواها، رابطه ای قراردادی است. معنایی که با یک سری آواهای گفتاری تداعی می شود ذاتی نیست، بلکه باید آن را فراگرفت. معنای واژه ها به چهار طریق فراگرفته می شود: 1ـ یک صورت آوایی، به یک شی، موقعیت یا رخدادی در جهان خارج مربوط می شود، مثلاً صورت آوایی «سگ» با خود سگ، 2ـ یک صورت آوایی «درد» و احساس خود درد، 3ـ تحلیل تکواژهای فراگرفته شده نیز می تواند معنایی را برای یک واژه تداعی کند، برای نمونه معنای واژه « Unprimtive » را می توان با استفاده ازمعنای Primitive , Un به دست آورد، و 4ـ با استفاده از توصیف (تعریف) از میان چهار طریقی که برای فراگیری معنا مطرح شده تنها در دو طریق آخر از منابع زبانی استفاده می شود. اما این دو نیز ریشه در دو طریق نخست دارد 23. در این دیدگاه تفکر مقدم بر زبان دانسته شده که رابطه با معنا دارد و معنا هم غیر زبانی قرار گرفته و منطق معنایی و تسلسل منطقی به زبان می بخشد.
 
 
 
2-3- زبان، ابزار تفکر

تفکر با استفاده از تمام داده های حسی به کارکرد می پردازد یعنی عملکرد کلی مغز را می توان تفکر گفت. تفکر تنها مرتبط با زبان نیست، موقعی که ما با تصویر وشکل چیز به تفکر می پردازیم، تصویر و شکل یک داده زبانی یا شنوایی نیست بلکه یک داده بینایی است که از طریق عصب بینایی وارد مغز شده است. پس تفکر آن کارکرد مغز است که تمام داده های حسی را به نرم ابزار مغزی تبدیل می کند وبعد این داده های حسی قابل استفاده قرارمی گیرند. می شود گفت که در آغاز تفکر ازهمه داده حسی به عنوان ابزار استفاده می کند که این ابزار شامل زبان (اگر به عنوان داده شنوایی درنظر بگیریم) نیز می شود و پس از هماهنگ کردن این ابزار حسی، تفکر در ارایه زبان خودش را تجسم می بخشد. هنگامی که به استدلال می پردازیم در حقیقت داریم تفکر خویش را ابراز می داریم، توسط موتوری به نام زبان. دنی استاینبرگ به این باور است، نظام فکری ذهن ریشه درمنابع غیر زبانی دارد یعنی منابع زبانی وفکری در مغز ازهم متمایزند. در آغاز تفکر از طریق تجربیات کودک از اشیا، حوادث وموقعیت ها در جهان شکل می گیرد و بعد امکان فراگیری زبان به وجود می آید. سپس با گذشت زمان، نظام زبانی کامل، به واسطه تفکر شکل می گیرد.
 
استاینبرگ باورش را در این مورد چنین ابراز می دارد: چند قرن پیش، جان لاک، دقیق این دیدگاه را مطرح ساخت که: ارتباط بین زبان وتفکر به گونه ای است که تفکر مستقل از زبان است، اما زبان محصول تفکر می باشد. با فرض چنین رابطه ای، زبان نقش اساسی را به عهده دارد و در واقع وسیله ای است برای بیان یا تبادل فکر. من دلیل موجهی برای مخالفت با این دیدگاه ندارم» 24. با وصف این همه دیدگاه ها در رابطه به زبان وتفکر، نوم چمیسکی دیدگاه متفاوت ازهمه در این مورد، دارد، و به زبان بیشتر به عنوان یک موتور ذهنی خلاق می نگرد. در آخر این مقاله به دیدگاه چمیسکی در این رابطه پرداخته می شود و ازنتیجه گیری کلی، خاص و حکیمانه در مورد، دوری صورت می گیرد زیرا دریافت رابطه زبان وتفکر به هرچه بیشتر شناخت انسان ازمغز، کامل خواهد شد وچندان ارتباط به استدلال وبحث کلامی ندارد.
 
 
 
چیستی خلاقیت زبان

چمیسکی به سال 1993 در میزگردی برای ابراز نظرش در رابطه به زبان واندیشه شرکت ورزید که دراین میزگرد، اکیل بیلگرامی، استاد فلسفه دانشگاه کلمبیا، جورج میلر، استاد روانشناسی دانشگاه پرینستون و جمیز شوارتس، استاد زیست شناسی اعصاب دانشگاه پزشکی دانشگاه کلمبیا، حضور داشت. در فرجام این بحث ایشان سوال های شان را از چمیسکی پرسیدند و در ضمن سوال، ابراز نظر هم در رابطه به بحث چمیسکی داشتند. فقط استاد روان شناسی با آرای چمیسکی ابراز موافقت کرد و دو استاد دیگر با آرای چمیسکی توافق نظر نداشتند 25.
 
چمیسکی در این بحث به نقد آرای فرگه وهومبلت پرداخت به این دلیل که فرگه از یک زبان کامل سخن می گوید که ازنظر منطق کامل باشد و با منطق سازگار باشد یعنی یک زبان صد فیصد علمی مانند زبان ریاضی. و هومبلت با وصفی که به خلاقیت زبان توجه داشت اما فرایند های زایا در زبان را مشخص نکرده است که این فرایندها به توانش مرتبط است یا به کنش.
 
چمیسکی در این بحث و در کتاب های دیگرش به خلاقیت زبان می پردازد و این خلاقیت در زبان را به مرجع دیگر ذهن ارتباط می دهد که دستور همگانی زبان را می سازد. چمیسکی می گوید: «کانون توجه زبان شناسی باید مساله خلاقیت آزاد باشد، یعنی توانایی هر فرد برای ساخت ودرک «عبارات آزاد»ی که نوعا تازه اند وهر یک هم از آوا وهم از معنا برخوردارند. به عبارت دقیق تر، هدف زبان شناسی کشف این نکته است که ساخت های زیربنایی این توانایی، چگونه «درذهن سخنگویی پدید می آیند» که  بدون داشتن هیچ آموزشی دردستور زبان وصرفا با شنیدن و درک جملات بی شماری... مفهومی از ساخت آن ها را انتزاع می کند که برای قالب بندی جملات خود او به اندازه کافی معلوم ومشخص اند». به باور چمیسکی با وصفی درستی این آرا در مورد زبان اما این آرا به فراموشی سپرده شده است و برخلاف، نظر سوسوری و رفتارگرایان بیشتر نفوذ واهمیت پیدا کرده است 26. چمیسکی با این سخن خود می خواهد بیان کند: ابزاری که زبان از آن استفاده می کند محدود است اما زبان از این ابزار محدود استفاده نامحدود می کند، همین استفاده نامحدود ارتباط می گیرد به خلاقیت زبان وبه توانایی زبانی ای که به نیرو زاینده زبان در ذهن قرار دارد.
 
چمیسکی با تاکید به آرای دکارت (که زبان را یک ویژگی منحصر به انسان می دانست) به جنبه خلاق زبان می پردازد 27. و از آرای دکارت چینن نتیجه می گیرد که جنبه خلاق کاربرد عادی وروزمره زبان، یعنی نامتناهی بودن زبان به عنوان وسیله بیان آزادانه افکار، ومتکی نبودن آن به محرک وعامل برونی است 28. بنابراین باید گفت چمیسکی به دانش زبان باور دارد، دانشی که تعیین کننده آن اصول ذاتی وزیستی است. از این روی چمیسکی زبان را به برونی ودرونی تعبیر می کند که اصطلاح برونی به گفتار ارتباط می گیرد ودرونی به ذهن ارتباط می گیرد و دانشی است ذاتی که یکی از ظرفیت های همگانی بشر است. این ظرفیت همگانی را چمیسکی «دستورهمگانی» می نامند که سبب خلاقیت زبان می شود. خلاقیت زبان از نظر چمیسکی دو جنبه دارد: خلاقیت قاعده مند وخلاقیت قاعده گردان. نوع اول خلاقیتی است که هیچ گونه تغییری در زبان به وجود نمی آورد و آن همان فرایندی است که سخنگوی بومی زبان به طور مرتب و به طور روزمره برای تولید وفهم جمله های تازه در زبان خود، به کار می بندد. به بیان دیگر، چون زبان یک نظام قاعده مند است سخنگوی بومی زبان با توسل با آن قواعد وبدون تغییری در آن ها قادر است جمله های جدید تولید کند و جمله های جدیدی را که دیگران تولید کرده اند، بفهمند. خلاقیت نوع دوم به تغییرات ونوآوری هایی که در زبان حادث می شود و نتیجه قواعد دستوری زبان را تغییر می دهد 29. اینجا به این نتیجه می رسیم که دانش زبان از دید چمیسکی دانش ذاتی است که خاص خود زبان است وبه طور همگانی در ظرفیت ذهنی بشر وجود دارد و به عنوان یک موتور نرم افزاری، زبان را به چرخش می آورد و این نرم افزار ذهنی تنها ویژه انسان است ورنه تفکر تا این حد که در انسان تعالی یافته، در صورت عدم دانش زبانی، تعالی نمی یافت. به هر روی بنا به موردهای ارایه شده می توان پذیرفت که زبان وتفکر از یک طرف می تواند یک بحث کلامی باشد، مانند ذهن ومغز، روح وجسم وثنویت های دیگر از این قبیل. و از سوی دیگرمی شود زبان و اندیشه را از ظرفیت های متفاوتی مغزی دانست که نرم ابزار ذهن را درمغز می سازد یعنی در ظرفیت مادی مغز صورت نرم افزاری را شکل می دهد. اما درکل می توان گفت، مغز به طوری کلی کارکردش را انجام می دهد و یک اورگانیزم به هم مرتبط است وتوانایی وظرفیت مغز هم درهمین نظام بیولوژیک به هم پیوسته آن است که نمی توان این سیستم بیولوژیک را به سادگی مطالعه کرد وکارکردهای متفاوت را به ناحیه های خاص مغز ارتباط داد. از جانب دیگر مغز یک انسان زنده طوری دیگر کارمی کند که دانش ما قادر به تشخیص این کارکرد مغز نیست ومطالعه آن دشوار است. اما مطالعه یک مغز انسان مرده ممکن است، پژوهشگرمغز را به بیراهه بکشاند زیرا مغز دیگر آن ارگانیزم زنده اش را ازدست داده است. حتا می شود گفت به تنهایی نمی توان همه ظرفیت های انسانی را به مغز اختصاص داد بلکه تن انسان با غده های فوق کلیوی یک ارگانیزم یگانه را می سازد که مطالعه کردن مجزا از هم سبب عدم شناخت این ارگانیزم می گردد. پس در مورد ظرفیت های انسانی چون زبان، تفکر، عقل، تجربه و... نمی شود همچون متکلمان حکم کرد وخیلی خوشبین بود که این ثنویت ها آخرین حل مساله باشد حتا احتمال دارد که ما درگیری ثنویت کلامی هستیم، یعنی داریم یک ثنویت کلامی را گسترده تر می سازیم وبس.
 
 
 
منابع

1.                محمد رضا باطنی، زبان وتفکر (مجموعه مقالات)، تهران : نشر موسسه انتشارات آگاه، چاپ هشتم 385، ص 134.
 
2.                دنی استاینبرگ، درآمدی برروانشناسی زبان، ترجمه: ارسلان گلفام تهران :نشر سمت، چاپ اول 1381، ص 149 و 151.
 
3.                محمد رضا باطنی، زبان وتفکر، ص 134.
 
4.                گروه ازنویسندگان، درآمدی برزبانشناسی معاصر، ترجمه علی درزی، ج دوم، تهران : نشر مهر، چاپ اول 1380، صص 413 و 414.
 
5.                درآمدی بر زبانشناسی معاصر، ترجمه علی درزی، ص 415.
 
6.                همان، ص 415.
 
7.                پیشین، ص 417.
 
8.                جورج یول، نگاهی به زبان (یک بررسی زبان شناختی)، ترجمه نسرین حیدری، تهران: نشر لیلی، چاپ هفتم 1386، صص 185و 186.
 
9.                سید محمد حکاک، منطق: معیارتفکر، تهران : نشر کارور، چاپ اول 1385 ف ص 1.
 
10.                   جان لاک، جستاری درفهم بشر، ترجمه رضا زاده شفق، تهران : نشر تماشا، چاپ دوم 1381 ص 63.
 
11.                   پیشین، ص 177.
 
12.                   رنه دکارت، فلسفه دکارت، ترجمه منوچهر صانعی دره بیدی، تهران : نشر الهدا، چاپ اول 1386، ص 331.
 
13.                   پیشین، ص 332.
 
14.                   همان، ص 332.
 
15.                   جرالد ادلمن، زبان وآگاهی، ترجمه رضا نیلی پور، تهران : نشر نیلوفر، چاپ اول 1387، ص 63.
 
16.                   رضا باطنی، زبان وتفکر، ص 134.
 
17.                   پیشین ، صص 137و 138.
 
18.                   دنی استاینبرگ، روانشناسی زبان، ص 180.
 
19.                   ادوارد ساپیر، زبان (درآمدی برمطالعه سخن گفتن)، ترجمه علی محمد حق شناس، تهران : نشر سروش، چاپ اول 1386، ص 35.
 
20.                   دنی استاینبرگ، روانشناسی زبان، ص 180.
 
21.                   ادوارد ساپیر، روانشناسی زبان، ص 180.
 
22.                   دنی استاینبرگ، رانشناسی زبان، ص 18.
 
23.                   پیشین، ص 89.
 
24.                   همان، ص 89.
 
25.                   نوام چامسکی ، زبان واندیشه، ترجمه کوروش صفوی، نشر هرمس، چا پ سوم 1388، ص 89.
 
26.                   پیشین، ص 48.
 
27.                   محمد دبیر مقدم، زبانشناسی نظری، تهران : نشر سمت، چاپ دوم 1386، ص 161.
 
28.                   پیشین ،ص 162.
 
29.                   پیشین، ص 169.

منبع :

http://www.khorasanzameen.net/php/read.php?id=255

زبان شناسی

زبان‌شناسی

علمی است که به مطالعه و بررسی نظام‌مند زبان می‌پردازد. زبان‌شناسی به مفهوم جديد آن، علمی نسبتا نوپا بوده كه قدمتي تقريبا يك صد ساله دارد. در زبان‌شناسی، ابعاد مختلف زبان در قالب واحد های درسی صرف و نحو، آواشناسی و واج شناسی، معناشناسی، كاربردشناسی، سخن كاوي، جامعه‌شناسی زبان، روانشناسی زبان و ... بررسی می‌شوند. از آنجاییكه زبان يك پديده پيچيده‌ی انسانی و اجتماعی می باشد، برای مطالعه‌ی جامع و دقیق آن، بهره‌گیری ازعلوم مرتبط دیگر الزامی است. در واقع، مطالعه‌ی فراگیر زبان، رویكرد میان‌رشته ای را می طلبد. امروزه نیز شاهدیم زبانشناسی شناختی به عنوان رویكرد كاملا جدید در زبانشناسی روش میان‌رشته ای را برای مطالعه زبان اتخاذ نموده است. بنابراین، زبان‌شناسی علاوه برمطالعه جنبه های توصیفی و نظری زبان به ابعاد كاربرد شناختی، روانشناختی، مردم شناختی، اجتماعی، هنری، ادبی، فلسفی و نشانه‌ای زبان توجه می نماید. به عبارتی می توان گفت زبان‌شناسی معاصر، حوزه های مطالعاتی بسیار گسترده ای را شامل می شود كه توجه دانش پژوهان و دانشمندان گوناگونی را با ذائقه های علمی متنوعی به خود جلب نموده است. در همین راستا، مطالعاتی مانند رابطه و تعامل بین زبان و ذهن، زبان و شناخت، زبان و رویكرد های فلسفی، زبان و قوه تعقل، زبان و منطق، دانش ذاتی و یادگیری زبان اول، كاربرد زبان و محیط زیست، زبان و قانون، زبان و هوش مصنوعی، زبان و فرهنگ، زبان و جامعه، زبان و تكامل انسان، زبان و سیاست، زبان و تفكر و دیگر نشانه های ارتباطی می توانند زیر مجموعه‌های رشته‌ی زبان‌شناسی تلقی شوند.

درواقع زبان‌شناسی می‌کوشد تا به پرسشهایی بنیادین همچون «زبان چیست؟» و «زبان چگونه عمل می‌کند؟» پاسخ گوید. برای نمونه، در این که «زبان آدمی با سامانه ارتباطی دیگر جانوران چه تفاوتی دارد؟»، «کودک چگونه سخن گفتن می‌آموزد؟»، «انسان چگونه می‌نویسد و از چه راهی زبان نانوشتاری را واکاوی (تحلیل) می‌کند؟»، «چرا زبانها دیگرگون می‌شوند؟» و جز اینها.

کسی را که به بررسی‌های زبان‌شناختی می‌پردازد، زبان‌شناس می‌نامند. زبان‌شناس اگرچه باید آزمودگی گسترده‌ای در چندین گونه زبان داشته باشد، ولی، لزومی ندارد که به چندین زبان تسلط داشته باشد. برای او مهم‌تر این است که بتواند پدیده‌های زبان‌شناختی را مانند سامانه واژه‌های یک زبان یا کارواژه‌های آن را کندوکاو نماید و بازبشکافد. او بیشتر یک مشاهده گر برون گرا و ورزیده‌است تا یک طرف گفتگو.


دانش زبان‌شناسی شاخه‌های گوناگونی دارد. برخی از آنها از این قرارند: زبان‌شناسی سنجشی-تاریخی، دستور گشتاری، دستور زایشی، آواشناسی، معناشناسی و گونه‌شناسی زبان. عصب شناسی زبان و زبان شناسی بالینی نیز از شاخه‌های جدید زبان شناسی می‌باشند.


 تاریخچه
دانش زبان‌شناسی با کتاب دستور سانسکریت نوشته پانینی هندی آغاز گشت. پانینی در سده پنجم پیش از زایش مسیح دستور زبان بسیار پیشرفته‌ای نوشت.

نوام چامسکی از زبان‌شناسانی است که نظریاتش انقلابی در این رشته به وجود آوردند. او معتقد است اصول و خصوصیات زبان در انسان ذاتی و «به طور ارثی برنامه‌ریزی شده» اوست و محیط پیرامون کودک تنها نقش محرک را برای یادگیری زبان مادری ایفا می‌کند. کودک مجموعه محدودی از اطلاعات را از محیط زبانی خویش می‌گیرد و خود قادر است ترکیبات جدیدی بسازد. نظریه‌پردازان پیش‌تر معتقد بودند زبان مادری تنها از راه شنیدن گفتار اطرافیان و به صورت اکتسابی وارد مغز کودک می‌شود

نوام چامسكي از بانيان دستور گشتاري از مكتب امريكا ميباشداما سردمدار اصلي اين مكتب كسي نيست جز ليونارد بلومفيلد . دراین بین نباید سهم فردیناند دوسوسور را نادیده گرفت ک به عنوان پدرزبانشناسی نوین شناخته شده است زبانشناسی که دستور گشتاری برگرفته ازنظریات اوست اهل فرانسه اما خود اونماند تا نتایج زحمات خودرا ببیند زحمت این کار به عهده شاگردان او بود که پس ازمرگش دست نوشته هاوگفته‌های اورا متشر کردند.

 روزگارکنونی ماتاحدودی پی به ارزش های این علم نظری برده است اما متاسفانه درایران باتوجه به تلاشهای بزرگانی چون دکتر مقدم وصفوی وحق شناس و ثمره وسایرین این علم مهم انچنان درخورتوجه نبوده است.تنها شاخهٔ این علم شناسایی گونگونی لهجه‌ها وبررسی اینکه ادمی چگونه حرف می‌زند نیست بلکه دانسته‌ها ونادانسته‌های بسیاری در پس سادگی به ظاهر این علم نهفته است

آواشناسی
دانش بررسی آواها و صداهای گفتاری است. این دانش که بخشی از زبان‌شناسی بشمار می‌آید با بررسی سرشت آواها و شیوه‌های تولید آنها سر و کار دارد. با اینکه حروف نوشتاری بازتاب‌دهنده آواهای گفتاری انسان‌ها هستند ولی زمینه کاری آواشناسان بیشتر درباره اصوات گفتار است تا نمادهایی که آنها را بازتاب می‌دهند. هرچند بخاطر پیوند تنگاتنگ این دو مقوله، برخی از واژه‌نامه‌ها دانش بررسی نمادها و حروف (یعنی نشانه‌شناسی) را همچون بخشی از مطالعات آوایی معرفی می‌کنند.


معناشناسی (Semantics) دانش بررسی و مطالعۀ معانی در زبان‌های انسانی است. بطورکلی، بررسی ارتباط میان واژه و معنا را معناشناسی می‌گویند.

زبان‌شناسی نوین پژوهش پیرامون خواص مربوط به معانی را به شیوه‌های عینی و سیستماتیک دنبال نموده، و در این راه دامنۀ وسیعی از زبان‌ها و بیان‌ها را در نظر می‌گیرد. بدین ترتیب، گوناگونی و ابعاد شیوه‌های زبان‌شناسانه بیشتر و وسیع‌تر از روش‌هایی‌ست که منطقیون و فلاسفه با تمرکز بر دامنۀ محدودتری از جملات در درون یک زبان واحد به‌کارگرفته‌اند.

به عنوان زمینه‌ای پیچیده و حیاتی در تحلیل زبان‌شناسی، معناشناسی خود به دانش‌های متعدد از رشته‌های علمی وسیع و اساسی دیگری نظیر منطق، ریاضیات، و فلسفه نیازمند است.
 
 معناشناسی و منطق
در منطق نیز بررسی ارتباط میان نمادها و آنچه نمادها نشان می‌دهند را معناشناسی می‌نامند.

خوب است در آغاز به این نکته اشاره کنیم که در معناشناسی، میانِ واژه و فرهنگواژه (lexeme) تفاوت وجود دارد. واژه را که همه می‌شناسیم و در بخش‌های پیش نیز به آن اشاره شده است. اما فرهنگواژه یا واژه قاموسی شامل بنِ واژه، واژه کامل، و یا یک اصطلاح (idiom) است و بطور کلی واحد و یکان فرهنگ نویسی بشمار می‌رود. بنابراین، «سگ»، «شادمانی»، «سر و کله زدن»، هرسه، فرهنگواژه هستند.

 موضوعات
برخی از موضوعات عمده در این مبحث وسیع عبارت است از:

طبیعت معانی
خواص سیستم مفهومی به عنوان زیربنای معانی
سهم ساختارهای نحوی در تفسیر و تبیین جملات زبان
نقش فاکتورهای غیر گرامری در تفهیم سخن

اکتساب زبان یا تحصیل زبان (Language acquisition)
به فرایند پیچیدهٔ ایجاد و گسترش توان زبان‌دانی، سخن‌گویی، و تکلم در انسان اطلاق می‌شود.

پدیدهٔ پراهمیت اکتساب زبان توسط کودکان از جملهٔ مهمترین زمینه‌های پژوهشی در دانش امروزین و گستردهٔ زبان‌شناسی به حساب می‌آید. مطالعات زبان‌شناسان نشان می‌دهد که تحصیل و دریافت زبان انسان را به سیستم ذهنی قواعد و دستورات زبانی مجهز می‌نماید تا با استفاده از آن اشخاص قادر باشند باهم صحبت نموده، و منظور یکدیگر را ادراک کنند.


 
 تحصیل آواها و واج‌ها
از همان بدو تولد، کودکان در معرض بسیاری از انواع صداها قرار می‌گیرند. پیش از آنکه بتوانند به دریافت و کسب توانایی‌های زبانی نایل آیند، آنها نیازمندند که صداهای نامربوط به سخن و کلام انسانی را از آواهای گفتاری، مجزا و متمایز تشخیص بدهند. چنین به نظر می‌آید، که ریشه‌ها و بنیادهای این قدرت شگفت آور به همراه کودک و با خود او زاده می‌شود، چرا که، حتی تازه تولدیافته‌ها هم پاسخ های متفاوتی در مقابل آواها و نواهای انسانی بروز می‌دهند، تا در برابر صداهای دیگر. حتی پیش از پایان دوماهگی، اطفال نوزاد می‌توانند صدای مادران خود را بشناسند.


جامعه‌شناسی زبان
 شاخه‌ای از علم زبان‌شناسی است که به مطالعهٔ تأثیرات عوامل اجتماعی مانند هنجارهای فرهنگی، توقعات و بافت بر نحوهٔ استفاده از زبان می‌پردازد و همچنین می‌توان تأثیراتی که زبان بر فرهنگ و اجتماع دارد را نیز در زمره تعریف "جامعه شناسی زبان" قلمداد نماییم.

موارد کاربرد
در مورد استفاده از آن از جمله می‌توان به کاربردهای زیر اشاره کرد:

فرایافت concept و تجزیه زبانهای برنامه نویسی
نوآم چامسکی توانست تشابه زبانهای طبیعی و زبانهای برنامه نویسی را به اثبات برساند. یعنی یک زبان رایانه‌ای مانند زبانهای طبیعی دارای یک دستور زبان و یک فرهنگ می‌باشد. تفسیر یک متن از تجزیهٔ واژه‌ها lexicon آغاز سپس با تجزیه نحو syntax و در آخر با تجزیه مفهوم semantic آن پایان میابد

 ترجمه ماشینی

این شاخه از زبان شناسی رایانه‌ای زمان درازی کم اهمیت جلوه می‌کرد. اما امروزه یکی از موارد مورد علاقه پژوهشگران این رشته می‌باشد. پس از مرحلهٔ تجزیه واژه‌ها و نحو میباید تجزیهٔ مفهوم و سپس پرگماتیک را نیز افزود. در واقع این دو سعی در شناخت مفهوم خاص یک واژه در مکانی که ظاهر می‌شود را دارد.

 پرسش و پاسخ با زبانهای طبیعی
این ایده مدتی به‌عنوان پاسخی قانع کننده به مسئله ارتباط انسان و ماشین تلقی می‌شد. این دید در واقع جنبهٔ وسیعتری از دستور زایشی چامسکی است.

صرف محاسباتی

به مطالعات مربوط به ساختارهای درونی کلمات صرف گفته می‌شود. اغلب دست‌آوردها و نتائج تحقیقات در صرف محاسباتی در سایه تلاشهای علمی انسان به منظور ایجاد و ساخت سیستم‌های پردازش زبان‌های طبیعی انسانی فراهم آمده است.


زبان‌شناسی تاریخی (Historical linguistics) به دانش مطالعهٔ تغییرات زبان‌ها در گذر زمان اطلاق می‌شود. زبان‌شناسی تاریخی نه تنها برای پی بردن به دینامیک و چگونگی عملکرد پدیدهٔ بروز تغییرات در زبان‌ها اهمیت دارد، در مقیاسی بالاتر و کلی‌نگرانه‌تر، در جهت فهم طبیعت زبان‌ها انسانی مفید و حیاتی است، چرا که، زبان‌ها به هیچ وجه ثابت و استاتیک نیستند، بلکه، بطور مداوم و پیوسته در حال نشو و نما، جریان، و شارش می‌باشند.


تغییرات آوایی
هرچند با گذشت زمان تمامی مؤلفه‌های دستوری زبان می‌تواند دچار تغییرات گردد، برخی از انواع دگرگونی‌ها پی‌آمدها و اثرات آشکارتری را بروز می‌دهند.

 تغییرات واژگانی و معنایی
یکی دیگر از انواع تغییرات دگرگونی‌هایی‌ست که می‌تواند در دایرهٔ لغات و واژگان (lexicon) یک زبان وارد گردد. روند بروز تغییرات واژگانی در زبان‌ها به صور مختلف و در جهات گوناگون ممکن است اتفاق بیفتد. اغلب اوقات این پدیده می‌تواند انعکاس تعاملات، تحولات، و داد و ستدهای نوین فرهنگی ما بین ملل گوناگون باشد.